الگویی مناسب برای کسب و کار - صفحه 13

764 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رضا عطارروشن گفته:
    مدت عضویت: 3797 روز

    به نام خداوند

    سلام و درود فراوان خدمت استاد عباس منش عزیز و دوستان هم فرکانسی

    انقدر غرق تماشای این ویدیو شدم که احساس کردم من به جای خانم شایسته دارم کنار استاد در پارادایس زیبا قدم می زنم و به صحبت های ایشون گوش می دم.

    استاد عزیز به نظر من حرف های شما مثل آب می مونه

    آب می تونه آتیش رو خاموش کنه.

    حالا هرچقدر آتیش بزرگ باشه مهم نیست فقط نیاز به آب بیشتری هست

    بزرگی آتش چیزی از قدرت آب کم نمی کنه

    حرف های شما هم مثل آب روی آتیش باورهای محدودکننده و ناامید کننده است.

    همون اثری رو که شنیدن حرف های شما در ده سال قبل روی آتش ذهن من داشته امروز هم داره و چقدر شنیدن این حرف ها و مرور دوباره و چندباره اش رو دوست داشتم

    شنیدن حرف های امیدوارکننده وقتی با نتایج دوستان همراه میشه تاثیرش بیشتر میشه و این از معجزات خداونده که یک آگاهی می تونه تا بی نهایت تاثیرگذار و تغییر دهنده شرایط باشه.

    اکنون که به گذشته نگاه می کنم می بینم که اون لحظاتی که اقداماتی بهم شده و انجامش دادم بخاطر هیچ نتیجه ای نبوده و اصلا نمی دونستم که این اقدام قراره چه نتیجه ای داشته باشه ولی الان که ده سال از حضورم در این مکان الهی می گذره و نتایج وارد زندگی ام شده می تونم درک کنم که اون ایده یا اقدام که ذوق و شوق داشتم انجامش بدم و اصلا برام مهم نبود چه نیتجه خواهد داشت بعدا باعث بقا و رشد و گسترش کسب و کارم شده.

    حتی انجام اون ایده در همون روزها و هفته های اول شاید هیچ نتیجه ای برام نداشت اما وقتی شرایط بیرونی تغییر می کرد تازه متوجه می شدم که اون حرکت ساده یا اشتیاقی که در وجودم شکل گرفت و من انجامش دادم الان به کارم اومد.

    وقتی آدم حرف های خوب رو از طریق محتوای‌ فوق العاده شما استاد عزیز می شنوه یواش یواش نگرش و نحوه فکر کردنش عوض می شه و کم کم اون صدایی که همیشه می گه نمی شه و نتیجه نمی ده آروم می شه.

    دیگه به شکل قبل قلدری نمی کنه و یه جاهایی وقتی ایده ای به ذهنت میاد خبری از اون نجوای حیله گر نیست که بهت بگه نمی شه و نمی تونی و یا حتی اگر هم باشه اشتیاق و انگیزه ما انقدر بیشتر شده که زور اون نجوا به ما نمی رسه.

    اما بودن در جریان زندگی و در معرض ورودی های مختلف قرار گرفتن باعث می شه که یه گوشه و کنارهایی از نگرش ها و باورهای ذهنی آتیش بگیره و شنیدن حرف های شما استاد عزیز همون آبی است که همیشه می تونه این آتیش ها رو خاموش کنه.

    فقط نباید فاصله گرفت

    باید همیشه دنبا کنیم که دست رسی به آب داشته باشیم.

    اگه رها کنی و دور بشی حتی وقتی متوجه می شی یه جاهایی در وجودت آتیش گرفته تا برگردی و بخوای از آب این دریاچه زیبا برداری، زمان سپری می شه و آتیش شعله هاش بلندتر می شه.

    ولی بازم مهم نیست چون هم آب به اندازه کافی در این بهشت وجود داره و هم آتش نشانی کاربلد و سرد و گرم چشیده هست که می تونی از راهنمایی هاش استفاده کنی و خیلی سریعتر از قبل آتش درونت رو خاموش کنی.

    من از وقتی با شما آشنا شدم تا به امروز که وارد سال دهم شدم خیلی چیزها در زندگی و از اون مهمتر شخصیت من تغییر کرد.

    این تغییرات به حدی گسترده و تاثیرگذار بود که به نظرم باعث شد همسرم مجبور به تغییر کردن بشه

    فکر کنم نمی خواست از زندگی من بیرون بره و ناخودآگاه تصمیم گرفت تغییر کنه تا با هم ادامه زندگی مون رو بسازیم.

    در مورد کسب و کار خودم قبلا توضیح دادم که از کجا شروع کردم و به کجا رسیدم ولی امروز می خوام درباره کسب و کار همسرم صحبت کنم که می تونه برای خیلی از خانم ها و حتی آقایون و مهمتر از همه برای خودم درس داشته باشه.

    من سال 93 با شما استاد عزیز آشنا شدم و به لطف خدا از همون روزها و ماه های اول تحولی عظیم در وجود من شکل گرفت که نتیجه اون در همون دو سال اول باورنکردنی بود.

    در طی دو سال شغل و جسم و روابط و دارایی ها و محل زندگی و ماشین و همه چی عوض شد به طوری که از نظر اطرافیانم رضا زده تو کار کلاهبردای و این روزهاست که از پلیس فتا بیان سراغش

    انقدر این نگرش در بین خانواده من قوت گرفت که یادم می یاد برادر بزرگم با من تماس گرفت و به شکل جدی از من سوال کرد که دارم چیکار می کنم؟ و خیلی نگران بود که نکنه من در مسیری باشم که باعث آبروریزی خانوادگی بشه.

    تغییر نگرش من نسبت به زندگی و مخصوصا روابط باعث شد که باورهای سننی و محدودکننده ای که نسبت به همسرم داشتم تغییر پیدا کرد و هرچیزی که در ذهنم مرور می شد که باید مراقب باشی یا کنترل کنی رو به خودم می گفتم من به خدا سپردم و چرا من باید یه آدم دیگه رو کنترل کنم؟!

    این عبارت استاد که گفتید زنان پاک برای مردان پاک و بالعکس خیلی بهم کمک کرد که همیشه حواسم به خودم باشه و مطئن باشم که اگه من در صراط مستقیم باشم حتما خداوند همسر من رو هم در صراط مستقیم وارد میکنه

    یعنی یه جورایی به زور وارد میکنه و اگه نخواد وارد بشه خیلی راحت مرخص میشه و من و اون از هم جدا میشیم.

    این نگرش باعث برداشته شدن تمرکز من از همسرم شد و سال 96 فکر کنم همسرم از من خواست که چون خیلی دوست داشته دانشگاه شرکت کنه و شرایط فراهم نبوده الان بره کلاس کارگردانی و فیلمسازی شرکت کنه و من هم موافقت کردم با اینکه کلی افکار و نگرش های نامناسب در ذهنم مرور می شد که مرد نباید اجازه بده و فلان و بهمان میشه

    ولی گفتم خیلی هم خوبه و خودم کارهای ثبت نام رو انجام دادم.

    دو سه ماه هفته ای سه بار می رفت کلاس و کلا یه آدم دیگه شد

    از همون کلاس رفتن ها با یکی آشنا شد و تصمیم گرفتند با هم مغازه باز کنند که سرمایه از اون باشه و کار از همسر من و من هم موافقیت کردم.

    کل پولی که اون طرف آورد 7 میلیون تومان بود که دو میلیون کولر خریدیم و یک میلیون میز و 4 میلیون هم یه مقدار جنس در حد دو پلاستیک از تهران خرید کردیم و در مغازه ای 7 متری در یک خیابان فرعی که سالها بسته بود و انباری بود کار رو شروع کردیم.

    من انقدر مشغول کسب و کار تازه تاسیس خودم بودم که درآمد داشتن یا نداشتن همسرم برام مهم نبود چون خدا رو شکر همه چی در زندگی ام تغییر کرده بود ولی چون می دیدم دوست داره و از خیلی سال قبل عاشق این بود که درآمد داشته باشه منم همراهی اش کردم.

    یک ماه اول هیچ فروشی نداشت ولی هر روز با عشق می رفت سر کار و فقط هم بعد از ظهر ها می رفت.

    یواش یواش از یک فروش به بچه مدرسه ای که یک دستبند نخی خرید کار شروع شد.

    اون روز انگار خداوند ثروت دنیا رو بهش داده بود چنان با ذوق و شوق تعریف کرد که امروز مشتری داشتم و یه دستبند فروختم.

    از هفته ای یکی دو مشتری کار شکل گرفت و یواش یواش مشتری ها بیشتر شد.

    و فروش چند روز رو به جنس تبدیل می کرد و از همون شهر خودمون جنس می خرید چون به حدی نبود که بخوایم باهاش بریم تهران خرید کنیم.

    دقیقا همین روش رو من بعد از آشنایی با استاد عزیز در کسب و کار قبلی خودم که ابزار و یراق بود در پیش گرفته بودم و نتیجه داده بود حالا همسرم هم همین روش رو انجام میداد.

    همون یکی دو ماه اول فردی که به اصطلاح سرمایه گذار بود گفت من نمی خوام شریک باشم و هر وقت داشتید پول من رو پس بدید و کشید کنار.

    یواش یواش کار پیش می رفت و بهتر شده بود که اوضاع بهم ریخت و همه چی رفت رو هوا و دنیا تعطیل شد.

    ولی یه ویژگی در همسرم شکل گرفته بود که هیچی جلودارش نبود و به هر شکلی بود کار رو پیش می برد.

    بعد از چند روز که مغازه اش بخاطر بیماری بسته بود ایده ای به ذهنش رسید که فروش تلفنی راه بندازه

    به این شکل که افراد بهش زنگ می زدند و وقت تعیین می کردند و سر ساعت می یومدن مغازه و خودشون تنها خرید می کردند

    این ایده باعث شد که افراد بخاطر اینکه همه جا بسته بود علاقه نشون دادند و همسر من افراد رو هماهنگ می کرد که مثلا تو ساعت 4 بیا و فلانی ساعت 5 و همینطور بهشون وقت می داد

    این ایده باعث شد که افراد در مراجعه برای خرید مقدار بیشتری خرید می کردند و یه جورایی برای ماه های بعدشون هم خرید می کردند و خرید افراد بیشتر شد

    به شکلی که در روز با سه چهارتا مشتری مبلغ فروش چند برابر شده بود

    بعد این افراد به دیگران می گفتند که یه جایی هست که خصوصی می ری خرید می کنی و فقط خودت هستی و اونها هم علاقمند می شدند چون ترس ار شلوغی و بیماری باعث شده بود کسی جرات نکنه بره بازار و البته که بیشتر جاها بسته بود

    ولی وقتی می یومدن تو مغازه ای که فقط خودش و فروشنده حضور داشت احساس امنیت و آرامش می کردند و این فرصت رو غنیمت می دونستند که چیزهای بیشتری خرید کنند.

    بارها پیش می یومد که مشتری ها برای اقوامشون هم خرید می کردند و مثلا می گفت فلانی نمی تونه بیاد یا سنش زیاده یا بچه داره یا فلان و بهمانه و از جنس ها تو مغازه براشون عکس می فرستادند و خرید می کردند.

    بخاطر خطر بیماری هم دیگه حرفی از تعویض و پس آوردن نبود و خیلی کار راحت تر شده بود حتی پرو هم نمی کردند و فروش خیلی راحت تر از قبل شد

    در اون دو سالی که همه چی بهم ریخته بود شرایط کسب و کار همسر من از زمین تا آسمون رشد کرد و درامدش روز به روز بیشتر شد.

    بعد از اون بحث تورم شدت گرفت و هر روز جنس ها گرون تر می شد ولی اشتیاق و انگیزه ای که برای کار داشت هیچ خللی در اقداماتش ایجاد نکرد و همیشه بهترین جنس رو عرضه می کنه و قیمت براش مهم نیست و عقیده اش اینه که مردم جنس خوب رو بهتر می خرند و برای من هم اعتبار بیشتری ایجاد میکنه و الان خیلی ها بهش می گن که هرچی ازت می خریم راضی هستیم.

    الان تقریبا 7 ساله کار رو شروع کرده و در این مدت به موضوع پندمیک و تورم بازار برخورد داشته ولی خودش عقیده داره که این شرایط باعث رشد و پیشرفتش شده

    استاد به شکل عجیبی برای خودش باورهای خوب می سازه

    مثلا هرچی جنس گرون تر می شه باورش اینه که خیلی فروش بهتر می شه چون مردم از ترس اینکه گرون تر بشه بیشتر می خرن

    و واقعا هم همین افراد به سمتش می یان که طرف می گه حالا که جنسش خوبه سه تا ازش بده چون همینو باید بعدا گرون تر بخرم

    من خیلی وقت ها باورم نمی شه وقتی میگه امروز یه خانم 5 تا شلوار با هم خرید.

    یا امروز یه مشتری از یه لباس 5 رنگش رو خرید.

    و وقتی می گم چی می شه که 5 رنگ از یه مدل می خره یا 5 تا شلوار می خره میگه بهشون می گم که این جنس حرف نداره بیشتر بردارید چون همینو دفعه بعد باید گرون تر بخری

    همین باور در زمان بیماری هم براش نتیجه داد و افراد از ترس اینکه نخوان تا مدت ها بیان خرید کنند در یک بار مراجعه واسه یک سالش خرید می کرد.

    من اون روزها وقتی می شنیدم که مثلا یک نفر مثلا 15 میلیون لباس خریده و دو کیسه بزرگ لباس می برد خونه باورم نمی شد ولی انقدر شنیدم و دیدم تا بالاخره باور کردم اون چیزی که باعث هدایت این افراد به سمتش می شه باوریه که همسرم داره

    که ترس از گرونی باعث افزایش خرید مشتری ها می شه

    البته که همش اینها نیست و در طی این چند سال یواش یواش اعتماد به نغس و احساس ارزشمندی اش در حین کار کردن و رابطه با مشتری ها افزایش پیدا کرده ولی در کل می خوام به این جمع بندی برسم که اشتیاق و علاقه بر همه شرایط غلبه می کنه

    همسر من از خیلی سال قبل آرزو داشت که خودش درآمد داشته باشه

    زمانی این آرزو رو داشت که انقدر خجالتی و کم رو بود که حتی نمی تونست واس خودش یه پفک بخره

    و هر وقت این آرزو رو می گفت من مسخره اش می کردم که تو نمی تونی یه دونه پفک بخری چطور می خوای فروشندگی کنی یا درآمد داشته باشی

    ولی ذوق و شوق همسرم بر سرزنش های من غلبه کرد و اون الان واس خودش کسب و کاری داره که چند سال قبل آرزوش رو داشت

    و البته همیشه میگه هیچوقت فکر نمی کردم به اینجا برسم و همیشه درآمد خیلی پایین تر در ذهنش بوده ولی خداوند فراتر از انتظار عمل می کنه وقتی ما اشتیاق و انگیزه ادامه دادن داشته باشیم.

    هفت ساله مغازه داره و تازه چند ماه قبل تابلو نصب کرده.

    هفت ساله مغازه داشته و تازه سال قبل دکور و طبقه بندی نو زده

    هفت ساله مغازه داره و هیچ وقت صبح ها مغازه نرفته

    هفت ساله مغازه داره و همیشه نقد خرید کرده

    در این هفت ساله یکی دو وام گرفت که اونم بخاطر اینکه از جامعه عقب نمونه و البته هیچوقت وام سود دار نگرفته و از پولی که تو حسابش جمع میشه وام قرض الحسنه گرفته

    هیچوقت هم قسط پرداخت نکرده چون من براش تنظیم می کنم هر ماه از حسابش قسط پرداخت بشه و اصلا خبردار نمیشه کی وام تموم شده

    یعنی اگه حتی دو سه بار وام گرفته مقدارش جوری بوده که پرداخت اقساط اصلا براش مهم نبوده

    و از همه مهمتر اینکه چند روز قبل در 23 امین سالروز ازدواجمون برای من گوشی آیفون 15 پرومکس خرید

    اولش مقاومت داشتم که سر چه حسابی من از همسرم این هدیه رو دریافت کنم و خودم باید برای خودم بخرم

    ولی ذوق و شوقش برای خریدن این هدیه و احساس قدرتی که در وجودش احساس کردم باعث شد که هدیه رو قبول کنم و خدا رو شکر کردم منی که تا همین چند سال قبل هر سال سر اینکه چرا هدیه نخریدم یا چرا یادم نبوده کلی دعوا و بداخلاقی داشتیم حالا به جایی رسیدم که همسرم سالروز ازدواج برای من هدیه می خره

    اونم از جیب خودش

    جالبه که چند روز قبل از اون هم ماشین رو برای سرویس سالانه برده بودم و 30 میلیون هزینه اش شد که باز گفت من می خوام پرداخت کنم

    خلاصه استاد عزیز به لطف خدا و استفاده از آموزش های شما نه تنها من صاحب کسب و کاری شدم که عاشقش هستم و در این نوشته اصلا درباره اش حرف نزدم بلکه همسرم هم صاحب کسب و کاری شد که نه تنها عاشقش هست بلکه مجرایی برای ورود ثروت بیشتر به زندگی مون شد.

    دیروز همسرم به من میگه که هدف بعدی ام خرید خونه از درآمد مغازه است.

    تا چند سال هدفش خرید طلا بود و انقدر طلا خرید که دیگه سیر شد

    و الان هدف بعدی اش خرید خونه است

    وقتی این حرف رو زد مطئن بودم بهش می رسه چون تا الان به هرچی خواسته رسیده

    و در آخر بازم دوست دارم تاکید کنم که در این ده سالی که من عضو این سایت و هنرجوی استاد هستم حتی یک دقیقه فایل گوش نداده و علاقه ای نداره ولی با تغییراتی که من در خودم ایجاد کردم انگار یه نیروی خفته درونش بیدار شده

    که اون نیرو همه چی رو بهش می گه

    و منم دیگه مدت هاست با تصمیماتش موافقت می کنم و همراهیش می کنم چون می دونم ایده هاش نتیجه می ده

    همه اینها رو گفتم که صحبت های استاد عزیز رو تایید کرده باشم

    اینکه نیروی درون ما قوی تر از هر نیرویی است که در دنیای اطراف وجود داره

    بیماری، توورم، سقوط دولت ها،‌ اختشاش و …. همه و همه در برابر نیروی درون ما هیچ چیز نیست.

    اینم بگم و برم

    همین چند وقت قبل که سر و صدا زیادی در کشور سر حجاب راه افتاد بازم باعث رونق بیشتر کسب و کار همسرم شد

    می گفت زن ها زدن به سیم آخر و تازه یادشون اومده که تیپ بزنند و خودنمایی کنند

    با شعار زن زندگی آزادی کلی فروشش رو بیشتر می کرد

    کلی لباس های رنگی و شاد و متفاوت به افراد می فروخت به این دلیل که دیگه همه چی عوض شده و باید تیپ تون رو تغییر بدید.

    یعنی وسط درگیری های اون روزها ما می رفتیم تهران واسه خرید مغازه

    جالبه که علاقه ای هم به فروش اینترنتی و غیرحضوری نداره و دوست داره خودش رو در رو بفروشه

    خیلی وقت ها بهش می گم جنس هاتو استوری کن یا پیج بزن و فروش اینترنتی انجام بده میگه چیزی نمی مونه که بخوام استوری کنم بفروشم

    هرچی میارم همون روزهای اول تموم می شه حوصله استوری کردن و عکس گرفتن ندارم

    در در انتها اینو بگم که آدمی که تا سال 97 آرزوش بود پول تو جیبی داشته باشه الان خرید های میلیونی و هدیه های میلیونی میده، گوشه و کنار خونه پول پیدا می کنه

    خیلی وقت ها پولاشو یه جا برمیداره و یادش میره و چند وقت بعد کلی تراول لابلای ظرف ها و لباس ها پیدا می کنیم.

    فاصله بین نیاز داشتن تا به دست آوردن فقط ذهن ماست

    یه ذره ذهن رو کنترل کنیم خودش راه رو پیدا میکنه و تو رو می کشونه دنبال خودش

    خدایا شکرت برای آشنایی با استاد عباس منش عزیز

    بهترین هدیه ای که من از خداوند در زندگی ام دریافت کردم هدایتم به این جا بود.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 451 رای:
    • -
      سید محمدی گفته:
      مدت عضویت: 1240 روز

      سلام خدمت آقا رضاگل

      خدوند خیرتون بده بااین کامت ها زیبای

      میزاری بااین مصاحبه که بااستاد داشتی من روزی نیست فایل های آقارضا گوش نکنم هرروز گوش میکنم من روزی چند بار کامت های شما را میخونم انقد لذت میبرم چقد نتایج خوبی گریفتی آقارضا از این کامت ها باز هم بزار چقد خوب مینویسی چقد الگوی خوبی واس بچه های سایت چند روز پیش یه کامتی گذاشتی روی سایت یادم نیست چندبار خواندم خداوند برات ثروت پیشتری بده همیشه شاد باشی میخواستم یه تشکری از شما بکنم هرکجاهستی درپناه الله یکتا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 36 رای:
    • -
      مینو گفته:
      مدت عضویت: 1506 روز

      به نام پروردگارم

      سلام به استااد عباسمنش عزیزم خانم شایسته نازنینم و دوستان مهربانم

      سلام به آقای عطار روشن گرامی

      بعد مدتها ننوشتن امروز دیدم ناشکریه که باز ننویسم

      امروز با پسرم در مورد فایل جدید استاد صحبت میکردم و گفتم مطمئنا آقای عطار روشن کامنت مینویسه و اومدم سراغ گوشیم و دیدم یه ایمیل دارم باز نکرده مطمئن بودم ایمیل از طرف سایته که کامنتهای شما رو بهم اطلاع میده

      من هم از سال 99 با استاد آشنا شدم

      بعد پسرم و بعد همسرم همراهم شدن ، اون موقع هدفم موفقیت مالی بود اولین درسی که از استادفهمیدم این بود که موفقیت مالی در ارتباط مستقیم با شخصیت توست در ارتباط مستقیم با آنچه که در ذهن تو میگذره و این مثل یک بمب تمام وجودم رو زیر و رو کرد

      تسلیم بودن رو تا حدود زیادی درک کردم و باعث شد آرام بشم زور نزنم غر نزنم نترسم و منتظر پروردگارم باشم که وارد عمل بشه

      تا حدودی کنترل ذهن رو درک کردم و یاد گرفتم ناظر بر افکارم باشم و آنچه که از باورهای منفی در ذهنم گفتگو میشه رو تایید نکنم و گفتگو ها رو به سمت دلخواهم و به سمت آنچه که به نفعم است بکشانم به سمتی که در دلم ترس و تنفر و شرک ایجاد نشه

      و فهمیدم نیازی به عجله نیست الان چیزهایی دارم که آرزوی خیلی هاست

      خونه دو طبقه داریم ماشین داریم ، مستاجر داریم خودم و همسرم درآمد داریم هر دو فرزندم دانشجوی دندانپزشکی ان با رتبه ی عالی قبول شدن و بدهکار هیچ شخص حقیقی و حقوقی هم نیستیم بین درو همسایه و فک و فامیل هم آبرودار ، خدا رو بی نهایت سپاس

      و مرتب کارم شد فایل گوش دادن در هر لحظه و در هر شرایط حتی توی حمام و دستشویی

      یه هندزفری تو گوشم که شده بود یکی از اعضای بدنم

      قیمت دوره ها اولش برام خیلی گرون بودن ولی به لطف الله از همون ماه سوم که وارد سایت شدم خریدن دوره ها با دوازده قدم شروع شد نگم براتون که با آگاهیهاش دیوانه میشدم و هنوز هم گوش میدم

      کم کم اکثر شون رو با کمک پسرم خریدم و نتایج عالی از هر نظر گرفتیم

      همسرم بعد باز نشستگی به کمک آموزه های استاد کسب و کار خودش رو داره که اونقدر قشنگ تکامل رو داره طی میکنه و آنقدر اتفاقای قشنگ براش میفته که وقتی تعریف میکنه میگیم آره استاد می گفت که این نتیجه رو می گیرید

      بدون قرض از کسی و بدون وام شروع کرد با سرمایه 30 میلیون و الان که دوسال نشده شاید سرمایه داخل مغازه به بالای صد میلیون رسیده باشه در ابتدا همسرم دوست داشت پول زیادی به دستش برسه تا انباری از اجناس رو داشته باشه و الان بدون اون پول بزرگ بالکن خونه مون شده انبارش ، خودم هم فکر نمیکردم اینجوری و به آرامی و پیوسته و بی سر و صدا و بدون نیاز به پول زیاد بشه انباری از اجناس رو داشته باشی

      منم با سرمایه 8 میلیونی به کاری هدایت شدم بعد از اینکه ثروت یک و سه رو خریدم ، که وقتی به عقب برمیگردم متحیر از کار و برنامه ریزی خدا میشم که هم فروش آنلاین دارم هم حضوری و فروش آنلاین مثل شما و مثل استاد یکی از آرزوهایی بود که در دلم نقش بست ( همین الان که دارم می نویسم مشتری پول به حسابم واریز کرد خدایا بی نهایت شکرت ) و برای پروردگارم نوشتم که منم اینجور درآمدی می خوام

      هر وقت دوره های استاد رو مرور میکردم به تمرین آگهی بازرگانی که می رسیدم ترس تمام وجودم رو می گرفت و خجل از اینکه انجام نمیدادم و به نظرم سخت ترین تمرین ممکن بود و به لطف الله مهربان به کسب و کاری هدایت شدم که مجبورم تمرین آگهی بازرگانی رو انجام بدم و اونقدر خداوند به آرامی انجام این تمرین رو برام راحت کرده که واقعا نمیدونم چی بگم

      دو روز پیش که در جمع 70 ، 80 نفر این تمرین رو انجام دادم به قصد فروش محصولاتم ، خیلی برام سخت بود و وقتی با آرامش تمام برای حضار توضیح دادم اونقدر از خودم راضی بودم که دیگه میزان فروش برام مهم نبود و میدونید دارم چی میگم.

      منی که همیشه به همسرم می گفتم اگر بتونم تو جمع بزرگی صحبت کنم من همه چی رو بدست میارم و دیگه از استادم خجالت نمیکشم.

      اتفاقاتی برای بچه هام میفته که قشنگ می فهمم که نتیجه تسلیم بودنه نتیجه دست و پا نزدنه نتیجه در مسیر ماندنه

      آدمهایی که کمکشون میکنن فارغ التحصیلی پسرم سربازی رفتنش تموم شدن سربازی اش معاف شدن طرحش و نتایج دیگه اش همه اش حضور خداوند رو می بینم

      بارها نتایج مالی و تغییرات ذهنی و مالی شما رو با همسرم مرور کردم و بهش می گفتم ببین آقای عطار روشن چنین و چنان کرد خانمش اینجوری و آنجوری .

      چند وقتی بود به فکرم رسید که مغازه ی همسایه مون رو اجاره کنم یه مغازه ی کوچک و جمع و جور

      امروز که کامنت شما رو خوندم و به فعالیتهای همسرتون اشاره کردید با خودم گفتم شاید این یه نشون باشه برام

      استاد عزیزم خانم شایسته نازنینم آقای عطار روشن و دوستان گرامی خداوند رو به خاطر وجود گهربارتون بی نهایت سپاس می گویم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 65 رای:
    • -
      امید خبری گفته:
      مدت عضویت: 1885 روز

      سلام خدمت دوست عزیزم اقای عطارروشن واقعا لذت بردم دمت گرم به این پشت کار که وایسادی وجانزدی از همون روزهای اول این گفته های شما منو یاد یه جمله استاد میندازه که میگه ؟

      خودپادرراه بنماخودراه بگوید که چون باید کرد

      خدارو سپاس گزارم واسه بودن تو این جور جمعی فوق العاده عالی

      براتون ارزوی ثروتمندی بیشتر هستم که بازم بیاین برای ما بگید وما باگ های خودمون رو پیدا کنیم وبشین یه الگو فوق العاده برای ما واقعا عالی بود من هر جا به کامنت شما وسید علی که میرسم واقعا لذت می برم حالم فوق العاده عالی میشه وبراتون بهترین ها رو ارزو دارم

      واز استاد عزیزم سپاس گزارم که این راه رو نشان ما داد که پا در این راه بگذاریم خدایا شکرت واسه این جمع

      خدایا شکرت واسه این حال فوق العاده عالی خدایا سپاس گزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
    • -
      مجید حرفت گفته:
      مدت عضویت: 1393 روز

      سلام به استاد عطارروشن عزیزم،ضمن تشکر از میهمان نوازی‌تان،بی‌صبرانه چشم انتظار دیدارتان در شهر ساوه هستیم.

      بهترین هدیه‌ایی که من از خداوند در زندگی‌ام دریافت کردم،هدایتم به اینجا بود.

      این جمله از کامنتتان دقیقا حس و حال من است.

      همین نوروز گذشته که ما از محضرتان مرخص شدیم و به دیدار سرکار محترم رضوان خانم یوسفی در شهر امیدیه رسیدیم،

      همونجا عزیز دلم به ایشان فرمودند ما به قیمت از دست دادن میلیاردی با استاد عباس‌منش آشنا شدیم.که بلافاصله بنده به همراه خانم یوسفی گرانقدر به ایشان گفتیم،ضرر نکردیم.استاد خیلی بیشتر از اینها ارزش دارند و ما تحت آموزش‌هایی که ازایشان می‌یابیم،به لطف و یاری خداوند بسیار بیشتر و خیلی زود جایگزین کرده و کسب می‌کنیم.

      ضمن اینکه اصلا و ابدا خسران و زیان ما ربطی به ایشان ندارد،ولی خدا رو شکر که با وجود اون تضاد و مشکل بزرگ ما رو به این سایت الهی هدایت نمود.

      چقدر کامنت هاتون رو دوست دارم.خیلی ممنونم و خداوند مهربان را شاکر و سپاس گذارم که در دوره‌ایی به سایت هدایت شدم که هم عصر شما هستم و شما را در کنار خودم دارم.

      ممنونم که هستین و برایمان می‌نویسید.

      این کامنتتان بسیار آموزنده و درس داشت،همچون تمام نوشته‌های قبلتان.

      برایتان از خداوند مهربان شادی،سلامتی،خوشبختی،ثروت و سعادت در دنیا و آخرت خواستارم و به خدای مهربان می‌سپارمتان.خدانگهدار.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
    • -
      نسیم زمانی گفته:
      مدت عضویت: 1616 روز

      سلام و صد سلام به آقا رضای عطار روشن عزیز، فامیلیتونم قشنگ و فرکانس بالاست:)

      آقای عطار روشن شما فقط بنویسین… چقدر قشنگ و تاثیرگزار مینویسین!

      واقعا ماشالا به شما که انقدر قشنگ رو خودتون کار کردین که نه فقط خودتون، همسرتون هم ازین رو به اون رو شده. چقدر تحسین میکنم همسرتون رو، خصوصیاتی که گفتین و روندی که طی کردن واقعا تحسین برانگیزه

      خدارو هزار مرتبه شکر برای این قوانین بدون تغییر جهان هستی

      همیشه لذت میبرم از نحوه ی کار کردن شما رو خودتون و رو قوانین

      چقدرم خوب توضیح میدین قشنگ برای ما جا میفته… باشد که یاد بگیریم:)

      عجب جمله ای گفتین فاصله بین نیاز داشتن تا به دست آوردن فقط ذهن ماست

      تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

      واقعا چه ساده و چه زیبا

      و چقد خوبه آدم این تغییراتش رو بنویسه و ثبت کنه و ردپا بذاره تا بعدا تکاملش رو ببینه و قدر بدونه

      وگرنه آدم یادش میره قبلا چجوری بوده و نتایجش به نظرش کوچیک میان

      مرسی آقای عطار روشن عزیز از این نوشته ها و یادآوریهای قشنگتون

      خدا پشت و پناه خودتون و همسرتون و بچه های عزیزتون باشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
    • -
      ابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1397 روز

      سلام استاد رضا عزیز

      خدا قوت

      کامنتتون رو دو بار خوندم و انگار باصدای خودتون داشتید برام میگفتید و میشد حتی چهره بشاشتون رو تصور کرد.خیلی کامنت درس آموزی بود و باز هم این ایمان رو برامون ایجاد کرد که میشود،اگر مسیر درست باشه ،عشق و علاقه باشه،باورهای درست باشه لاجرم همه چی در زمان درست اتفاق می افته.سپاسگزارم که برای ما آبی میشوید که بتوانیم آتش ها را خاموش کنیم.چقدر خوبه که شما و دوستان عملگرا که به نتیجه رسیدن رو داریم و چراغ سایت همیشه روشنه.چند جمله آخر خیلی برام ارزشمند و مهم بود که دوباره یا آوری میکنم .امیدوارم در پناه خدا همیشه با احساس عالی شاد و تندرست و ثروتمند باشید.

      یه ذره ذهن رو کنترل کنیم خودش راه رو پیدا میکنه و تو رو می کشونه دنبال خودش

      فاصله بین نیاز داشتن تا به دست آوردن فقط ذهن ماست

      کنترل ذهن

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      آزاده کاکاوندی گفته:
      مدت عضویت: 1449 روز

      سلام به برادر عزیزم اقای عطار روشن

      سپاسگزارم ازتون بابت کامنت فوق العاده عالیتون

      من همیشه کامنتهای شما و نتایج فوق العاده تونو میخونم و لذت میبرم و تحسینتون میکنم

      امروز ک به لطف الله به کامنت شما هدایت شدم خوشحال شدم ک شمام کامنت گذاشتی

      اما وقتی دیدم کامنتتون در مورد کسب و کار همسرتوته بیشتر مشتاق شدم به خوندن کامنتتون

      واقعا همسرتون رو تحسین میکنم.افرین به اراده فوق العاده اش

      تحسین میکنم برای هدیه گرانبهابی ک برای شما خریده

      برای باورهای مالی ثروت سازش

      برای ثروت و رسیدن ب استقلال و ازادی مالیش

      من خودمم همچنین الگوهایی در اطرافم دارم

      یک پسرخاله دارم با وجود اینکه اصلا تو این قانون جذب و دوره ها نیست اما از بچگی کار کرده و تونسته روی پای خودش ببسته و مستقل بشه به من میگه دخترخاله من انقد روزی دارم خداوند از درو دیوار برای من روزی و کار میفرسته

      البته بگم ایشون پیمانکاره

      و از تجربیات کارش میگه و فقط خدا را قبول داره و روش حساب میکنه اتقد تحسینش میکنم که باورهای مالی ک برای خودش ساخته بدون عمل ب این اموزها

      و اینها فقط یه نیرویی به قول شما هدایتشون میکنه که اعتماد بنفسشون برای کارشون ببشتر بشه و به خودشون و تواناییهاشون ایمان دارن باعث میشه به موفقیت برسند

      به نظر منم باور قلبی ب خدا داشتن و اینکه خدا برای همه خیر میخاد فقط کافیه تو در مسیرش حرکت کنی باعث میشه درها ب روی تو باز بشه و از در و دیوار برات ثروت برسه و باورهات قوی تر بشه به خودت و تواناییهات و هیچ عاملی نمیتونه در بیرون جلودارش باشه

      بازم ممنونم ک این کامنت زیبا رو نوشتی

      برای خودت و همسر عزیزت ارزوی موفیقت و ثروت روزافزون بیشتر میکنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      آوا مختاری نیا گفته:
      مدت عضویت: 2703 روز

      سلام آقا رضای عزیز

      قبلا در ذیل ی فایلی شما کامنت گذاشتید و گفتید در ی فرصتی داستان سیر موفقیت همسرتون رو تعریف می کنید.

      من خیلی مشتاقش بودم ، خوشحالم که امروز این داستان رو در اینجا خوندم.

      واقعا شگفت انگیزه. و نشون می ده که هدایت خداوند همیشه شامل حال همه ی انسان هاست و کافیه که ازش بخواهیم،

      ایمان ، حرکت و سپس دریافت قطعی هدایت از الله.

      سپاسگزارم برای انتشار آگاهی و تجربه‌های ارزشمندتون ،

      در کنار خانواده غرق در شادی و ثروت و آرامش باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      منیژه حکیمیان گفته:
      مدت عضویت: 944 روز

      سلام آقای عطار روشن عزیز

      آقا نتایج شما و همسرتان فوق‌العاده است هوش از سرم پرید چقدر لذت بردم از کامنت شما آفرین به شما و همسر عزیزتان چقدر خوب وعالی کار کردید ودر مسیر نعمت وثروت قرار گرفتید

      ممنونم که با کامنتهای خوب وعالی تان ایمان ما را قوی‌تر میکنید وبه ما می فهمانید که این مسیر درست است ونتایج در راه است واقعا تحسینتان میکنم از صمیم قلب برایتان بهترینها را خواستارم

      در پناه حق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      حامد احمدی گفته:
      مدت عضویت: 1679 روز

      سلام آقا رضا عزیز

      مثل همیشه گل کاشتید با این مطالب فوق‌العاده عالی که نوشتید بی خود نیست که یکی از شاگرد اول های سایت هستید خیلی خوب قانون رو درک کردید و اجرا کردید و در راستای تغییر شما همسرتون هم تغییر کرده و انگیزه گرفته و حرکت کرده و نتایج فوقالعاده برای خودش رقم زده خیلی باورهای خوبی نوشته بودین از همسرتون که باید روشون کار کنم یه نکته دیگه که بهش اشاره کردین قدرت نداشتن عوامل بیرونی در زندگی ما هست که خواست و اراده ما مهمتر از همه چیزه باور ما نسبت به خودمون و خدای خودمون خدایی که ما رو آفریده و هدایت میکنه هر لحظه فقط باید با ایمان و توکل به خدا حرکت کنیم و به قول استاد عزیز بدونیم که روزی ما دست خداوند سلطان محمود … کیه

      در آخر آرزوی موفقیت و خوشبختی و سلامتی و ثروت دارم برای شما شاگرد اول مکتب استاد عباسمنش همراه خانواده و همسر عزیزتون و همه دوستان در این سایت الهی و توحیدی و سپاسگزارم از استاد گرانقدرم برای این فایل عالی و بینظیر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      فاطمه کیخا گفته:
      مدت عضویت: 983 روز

      سلام خدمت شما آقای عطارروشن

      قبلا فایل آشنایی شما و کامنت های شما رو در سایت عباسمنش خونده بودم و دیده بودم.

      چقدر داستان همسرتون عالی بود.

      واقعا عالی بود.

      ( بخصوص اینکه اصلا فایلهای استاد رو گوش نداده و شما هم اصرار به گوش دادن این فایلها به ایشون نکردین و نخواستین به زور اون رو وارد این مسیر کنید ، حرفی که همیشه استاد به ما میگه)

      داستان مسیر حرکت و باورها و ایجاد شغل و به درآمد عالی رسیدن همسرتون خیلی حال امروز من رو خوب‌تر کرد.

      چقدر خوشحال شدم.

      چقدر انگیزه ی بهتری برای شروع کردن در خودم دیدم.

      قطعا اگر در مسیر علاقه هامون باشیم و باورهای درستی داشته باشیم.

      قطعا به مسیرهای عالی در این زمینه هدایت میشیم.

      و اینکه وقتی قدم به قدم تکاملمون رو در این مسیر طی می کنیم نتایج بینظیری هم میگیریم.

      با آرزوی راهی پر نور تر برای شما و همسرتون.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      صابر صبوری گفته:
      مدت عضویت: 1302 روز

      سلام سلام استاد روشن عزیز

      عجب کامنت فوق‌العاده ای که نشان دهنده تمام وکمال عمل به قانون خداوند است واینکه ازهدایت الله پیروی کنیم نه ترسی است نه غمی عجب داستانی که درمورد همسر عزیز تان نوشتید باهمه اون درس ها اینکه لباس شاد می فروخت با اون شعار فوقالعاده این دیگه آخرت استفاده از فرصت هاست که باید درس هاش گرفت با خواندن این قسمت از نوشته تان اینقدر خندیدم که نگو چطور میشه جامعه میرن سمت اون شعا. ر آزادی زنده‌گی و…. چه نتیجه می گیرن ‌هیچ

      ولی کسی باور درست دارن از اون از اون شعار چ پول های می سازن

      خداوند نگهدارتون باشد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      صابر صبوری گفته:
      مدت عضویت: 1302 روز

      سلام سلام استاد روشن عزیز

      عجب کامنت فوق‌العاده ای که نشان دهنده تمام وکمال عمل به قانون خداوند است واینکه ازهدایت الله پیروی کنیم نه ترسی است نه غمی عجب داستانی که درمورد همسر عزیز تان نوشتید باهمه اون درس ها اینکه لباس شاد می فروخت با اون شعار فوقالعاده این دیگه آخرت استفاده از فرصت هاست که باید درس هاش گرفت با خواندن این قسمت از نوشته تان اینقدر خندیدم که نگو چطور میشه جامعه میرن سمت اون شعا. ر آزادی زنده‌گی و…. چه نتیجه می گیرن ‌هیچ ولی کسی باور درست از اون از اون شعار چ پول های می سازن

      خداوند نگهدارتون باشد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      مهدی رجبی گفته:
      مدت عضویت: 3852 روز

      درود به آقا رضای عزیز و نازنین.

      عجب تجربه ای.

      همه چیز از یک اشتیاق شروع می شود نیروی اشتیاق درونی همه چیز برات میاره.

      اشتیاق تبدیل میشه به انرژی و فرکانس جسارت و اعتماد به نفس، با فرکانس اعتماد به نفس یا خودباوری میریم تو دل ترس و و ترس تبدیل میشه به ارتعاش عمل در همون راستا، و عمل تبدیل میشه به لذت و رهایی و احساس بهتر.

      و این احساس بهتر و لذت و اشتیاق وحس اعتماد به نفسه غلبه بر ترس اولیه و کسب شجاعت، تبدیل میشه به دستاورد و نتیجه، و باز نتیجه برات جذاب و خوشایند خواهد بود و باور و ایمان بیشتری برای تداوم به پشتوانه ی همون ذوق و اشتیاق میسازه.

      یا علی.

      سپاسگزارم از این کامنت بسیار زیبا

      و دو تا باور عالی نوشتید یکی در کسب و کار یکی در روابط

      1- مردان پاک برای زنان پاکدامن و زنان پاک برای مردان پاک.

      من اگر گوش و چشم و زبان و قلبم صاف و پاک باشه و با همین نیروی حمایتگر ایمان خویشتن دار باشم خب، قانون خداوند خودش منو و رابطمو حفظ می‌کنه بالاخره قانون جهان رابطه پاک و درست رو برام یا حفظ و کنترل می‌کنه و یا ایجاد می‌کنه خداوند خودش داره کنترل و تدبیر می‌کنه برای آقا رضا نیاز به کنترل ایشون نبوده.

      این قانونه، مجبورن که دیگران هدایت شوند چون این قانون خلقت است طور دیگه ای نیست.

      کاری که ایشون میخواست انجام بده خداوند دقیق تر با دقت بینظیر و موشکافانه قدم به قدم حفاظت و هدایت و حمایت می‌کنه. و کرده.

      2- همه چیز به نفع من است.

      همه چیز یعنی همه چیز. اینم با دقت بینظیر که با میکروسکوپ هم این موشکافی و دقت و ریز بینی قوانین جهان رو نمیشه بررسی کرد که حتی ثانیه به ثانیه و بند به بند و مو به مو رو حواسش هست که وقتی میگی :

      مردم این جنس های با کیفیت و گرون رو بهتر و بیشتر می برن، این ارتعاش برابر میشه با ارتعاش افرادیکه از ترس گرونی و کمبود بیشتر بسمت کسی میرن که در و تخته به هم جور میشن و هماهنگن.

      خیلی خوب بود.

      خدا حفظتون کنه.

      ارادتمند

      مهدی رجبی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      نفیسه گفته:
      مدت عضویت: 2112 روز

      به نام تنها ابر قدرت حاکم بر جهان هستی

      الرجال قوامون علی النساء

      سلام به جناب آقای عطار روشن از شاگرد نمونه های سایت که برای همگی مان قابل تحسین هستید.

      چقدر فرکانس همراهی کردن و قوامیتتان برای همسر گرامی تان تحسین برانگیز است، خدا به شما عزت بدهد.

      شما لایق آن هدیه ارزنده هستید ، یک مرد صالح پاک لایق بهترین های دنیا و آخرت است.

      مبارک قوامیتان که آنقدر عالی با وجود تمام باورهای جاهلانه و متعصبانه عوام ،خالصانه به همسرتان کمک کردید بنیان ها و ارزش‌هایش را زندگی کند، و رویایش را زندگی کند.

      اگر هر زوجی یاد بگیرند فارغ از تفاوت‌هایشان به یکدیگر کمک کنند بنیان ها و ارزش‌هایشان را زندگی کنند به شرط اینکه آن بنیان و ارزش‌های طرف مقابل بر خلاف خط قرمزهای رابطه وطرفین نباشد، با همه تفاوت‌ها و به ظاهر ناهماهنگی ها آن رابطه همچون شیشه و سنگی میشود که در کنار هم در صلح و صفا زندگی کرده و به رشد و پیشرفت هم کمک می‌کنند و در ضمن همان رابطه به ظاهر متفاوت ،محلی برای یادگیری همدیگر میشود.

      همانطور که این روزها شما با دیدن عملکرد همسرتان مرز باورهایتان جابجا شده و همین دیدن مسیر رشدشان کلی به باورسازی شما کمک کرده است.

      علم زوج درمانی اعتقاد دارد، قرار نیست همیشه افراد در همه ابعاد و از همه لحاظ مشابه هم باشند، رابطه محل رشد است و افراد با وجود همه تفاوت‌ها قرار است مکمل هم شده و در کنار هم زندگی نزیسته یکدیگر را تجربه کنند.

      این تفکر عوام گونه که قرار بوده همیشه همه خانم ها در خانه نشسته و تنها کارشان رسیدگی به امورات

      خانه و فرزندان باشد فقط ما را در مدار حمیه الجاهلیه برده که از رابطه زندانی میسازد که نه خیری برای زندانی دارد و نه زندان بان.

      قوام یعنی بال پرواز ، حامی رشد ، برپا کننده زن در جهت رسالت دنیایی اش و وقتی مردی این ویژگی اش را از دست بدهد لاااااجرم خسره الدنیا و الآخره را تجربه میکند.

      در اینکه یک زن مولد ثروت است شکی نیست زیرا خالق قادر ، به او قدرت مولد خلیفه الله بودن را داده است، پس مولد پول بودن برای یک خانم آسان ترین کار در جهان است.

      حال یک مرد قوام به عنوان سرپرست خانواده بهترین کاری که می‌تواند برای خودش و رابطه اش انجام دهد، این است که همه جوره به این مولد ثروت کمک کرده و در مسیر خلق آرزوهایش او را یاری دهد تا خدا نیز او را یاری دهد. البته که آن آرزو ها نباااااااید به هیچ عنوان متزلزل کننده بنیان خانواده باشد و آنجاست که در قرآن هم به مرد هشدار داده شده که به هیچ عنوان در مقابل خط قرمزهای رابطه کوتاه نیاید و اقدامات لازم را انجام دهد.

      این حد از درک بالا و حمایتگری و قوامیت شما در مسیر رشد همسر گرامی تان قابل تحسین و تقدیر است.

      برای خانواده عزیزتان بهترین های دنیا و آخرت را آرزومندم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 53 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1272 روز

        یکی از صاحبدلان سر بجیب مراقبت فرو برده بود و در بحر مکاشفت مستغرق شده آنگه که از آن حالت باز آمد. یکی از دوستان بطریق انبساط او را گفت: از آن بوستان که بودی ما را چه تحفه ای کرامت آوردی؟

        گفت: بخاطر داشتم که چون بدرخت گل رسم دامنی پر کنم هدیه اصحاب را. چون برسیدم بوی گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت!

        سلام و درود خداوند بر بنده توحیدی خداوند

        دوست عزیز؛ حکایت امروز من همین حکایتی است که سعدی شیرین سخن در گلستانش آورده است.امروز برنامه من این بود که کامنت جلسه اول قدم سوم رو در این سایت توحیدی مکتوب کنم ولی انگار خداوند برنامه بهتری رو برام چیده بود و الان که بعد چند ساعت خودم را پیدا کردم، میبینم که چنان اشک ریخته ام که سبک سبک و تسلیم تسلیمم!

        و این اتفاقات قطعآ برایم اتفاقی نیست و به خیریت آن آگاهم.که به همین دلیل مجاب به نوشتن برایت در این کامنت شدم.

        به لطف پروردگار بخشنده به کامنت هایی هدایت شدم که حال و احوال مرا بکلی دگرگون کرد و وقتی خدا بخواهد کاری را برایت انجام دهد، اسبابش را هم فراهم می کند تا بر جان و دلت حسابی بچسبد. زیرا برایم خلوتی ساخته تا براحتی احساسم را ابراز کنم نتیجه این شد که الماس درونم صیقل خورده و احساس آرامش و رهایی میکنم.

        وقتی کامنت های سال 98 دوستانی مثل آقا رضا و سید علی و همسرشون و شما رو میخوندم و در طی زمان سیر می کردم با خودم گفتم حکایت استاد و مریم جان و بچه های این سایت انگار حکایت پدر و مادر هائیست که بچه هاشون رو بزرگ می کنند و به یه سنی که رسیدند برای خودشون مستقل میشن و راهشونو پیدا می کنند و اونوقت سعی می کنند تماس بگیرند یا هر چند روز یبار بیان سر بزنن به پدر و مادرشون و دیداری تازه کنند و هم از احوال همدیگه جویا بشن و هم از بودن در کنار هم لذت ببرند.(حالا نمی دونم چرا اینها رو دارم میگم! البته میدونم چون پاسخ سوالات ذهنی و درخواست های قبلی من بود که پاسخ داده شده. ولی اصل مطلبم چیز دیگه است! اشکال نداره باز ادامه میدم با اجازتون)

        وقتی کنار اسمتون عدد 1700 رو دیدم خیلی لذت بردم چون اعداد همیشه برای من معنا و پیام دارند.و این منو ترغیب میکنه در چنین روزهایی ردپایی از خودم جا بذارم.بعد از خوندن چندین کامنت دیگه دوباره هدایت شدم به صفحه تون و دیدم چه جالب شما در این روز دو بار از خودتون ردپا گذاشتین و کامنت اولی که برای پاکیزه جان نوشتی بقدری زیبا بود که با هر جمله همانطور که قبلا هم گفته بودم بهتون انگار شعر می خوندم و جمله جمله کامنتتون رو تحسین کردم و کلی اشکم درومد. بقول استاد بعضی کامنت ها رو باید هزار بار خوند. و الحق این کامنت شما هم از اون دست کامنتها بود. انگار خاصیت توحید همینه که میاد و به دلت میشینه و جلات میده تا بدرخشی!. یه نوت بوک کوچیک دارم که آیه ها و جملات زیبا و تاکیدی یا باورهای خوبی که میخونم رو توش یاداشت میکنم و عبارت تاکیدی زیبای شما رو و دو سه جمله توحیدی دیگه که برام الهام بخش بودند رو در دفترم یاداشت کردم که یبار دیگه جا داره ازتون صمیمانه بخاطر سبک نگارشتون که منو به آیه های زیادی ارجاع میده و نثر قوی و الهام بخشتون کمال تشکر و قدردانی رو داشته باشم و به شخصه کامنت هاتون برای من نعمت است که قدردانشان هستم. در همین حین پیامک واریز برام اومد که برام نشونه ای بود که برم سر اصل مطلب و سخنم را کوتاه کنم.

        امروز 31 ام اردیبهشت است و من و همسرم هر دو کارمند هستیم.وقتی که تو مسیر داشتیم برمی گشتیم خونه ازم سوال کرد حقوق براتون واریز شده و من گفتم آره. اتفاقا همین چند دقیقه قبل واریز کردند و گفت واسه ما هنوز واریز نشده و از مبلغ واریزی پرسید و اینکه واریزی من خدا رو شکر خیلی خوب شده منم ادامه کلامشو گرفتم که سازمانتون رها کرده همه چی رو و داره درجا میزنه و در مقابل وقت و تلاشی که تو داری میکنی دریافتیتون ناچیزه و داری یک سوم من حقوق می گیری و به نظرم هزینه و فایده اینکار به صرفه نیست و اگه بشینی خونه و به بچمون برسی فایده اش بیشتره. و باید دنبال راهکار های بهتر و انتخاب های بهتری برای زندگیمون باشیم و ازین حرفها. وقتی کامنتتون رو خوندم یبار دیگه این حرفها تو ذهنم مرور شد و گفتم من یه معذرت خواهی از همسرم و یک استغفار هم به خداوند بدهکارم.

        با اینکه صحبت های ما گفتگوهای معمول زن و شوهری بود. و اینگونه نبود که بخواهیم با هم بحث کنیم یا کل کل کنیم یا لحن بدی داشته باشیم. یا اصلا از هم دلخور باشیم. و رفتار ما طبیعی و عادی بود و چند ساعت پیش که دخترمو میخواستم ببرم کلاس زبان همراهمون اومد و گفت منم همراتون میام و منو بعدش برسون خونه خواهرم. برای همین هم تا این کامنتو نخوندم متوجه بار فرکانسی رفتارم نشدم!

        دیدم ای دل غافل چقدر من باور بد دارم. اولآ مشرک شدم و قدرت رو دادم دست دیگران که رزق و روزی ما رو انگار اونا دارند تعیین می کنند! و این خودش بدترین ناسپاسی است .هر چند همون لحظه هم کلی خدا رو شکر کردم ولی این باورهایی که در پس ذهنمون هستند و اصلا متوجه شان نمیشیم اینها مهم اند و دارند فرکانس می فرستند و کار انجام میدن. نه اون خدا رو شکر گفتن های من که برام معلوم شد هنوز خالص نشده اند.بعدش دیدم من امروز چقدر قشنگ تر بود به عزیز دلم بگم بابا همین که تو داری زحمت میکشی برای ما خودش خیلی ارزشمنده. همین که مولدی و داری پول میسازی خیلی ارزشمنده! بقول شما که جملاتتون رو باید با طلا نوشت بگم اصلا ذات زن با مولد بودن عجین است. و تامین معیشت زندگی وظیفه زن نیست. رسیدگی به امورات منزل و شاغل بودن قطعآ جهاد اکبری است که ما از انجامش ناتوانیم و عوض این که بگم برکتی که این پول برای خانواده داره چند برابر برکت پول منه و اجازه ندم در ناخودآگاه ذهنش درآمدش رو با من مقایسه کنه و احساسش بد بشه یا احساس ارزشمندیش بیاد پائین.

        انگار خداوند جمله جمله کامنتت رو برای اصلاح رفتار امروزم و تلنگر به من برای اصلاح باورها و دقت بیشتر در رفتارهام بر ذهنت جاری ساخته است. و اینکه چقدر این دو کامنت امروزت برای من درس داشت، خدا می داند! و نوشتن این کامنت هم اجابت الهام خداوند برای گذاشتن ردپا از خودم در اینجا بود. و چقدر احساسم خدا رو شکررر عالی شده و میخوام برم دنبال عزیز دلم و بعد از استغفار از یگانه قدرت حاکم بر جهان، از همسرمم عذر خواهی کنم و رفتار درست و باور درست رو در خودم نهادینه کنم. در همین هین که داشتم آماده میشدم برم دنبال بچه ها، دیدم دخترم اومد منزل و گفت با دختر دائیشون برگشتند. (اینم به فال نیک میگیرم آسان شدن برای آسانی ها رو) یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 46 رای:
        • -
          نگین گفته:
          مدت عضویت: 2719 روز

          درووود اسدالله جانم

          درووود برادر ارزشمندم

          خدارو شاکرم برای هدایتم به این کامنت ارزشمندتون.چقدر لذت بردم از پیام الهیتون.نمیدونم چرا چشمان منم خیس شد.

          بهتون تبریک میگم برای این مداومتتون در مسیر الهی رشد برای داشتن این خانواده ارزشمند برای داشتن این دل دریایی برای داشتن این قلب صاف و برای این خدای پاک و ثروتمندی که ثانیه به ثانیه داره بیشتر جلا پیدا میکنه براتون.

          چقدرررر زیبا گفتین از اومدن و رفتن بچه های قدیمی که انگار میان به مادر و پدرشون سر میزنن و میرن.چه تعبیر زیباایی.

          منم اخیرا هی دوس دارم بیام برای استاد جان بنویسم که بدونه و ذوق کنه.انگار یه دین ب گردنمه که میدوونم نیییست یه عشقه خاصه.

          من اوایل اصلا به این حد کامنت نمینوشتم و حتی نمیخووندم.اما شبانه روز غرق آگاهی های سایت بودم.خداااروشکر برای اون روزها که این روزهامو ساخت.

          چقدر از کامنتتون لذت بردم.

          نوش جون و روحتون آگاهی های جلسات 1 و 2 و 3 دوازده قدم.واقعا آمادگی میخواد دریافتشون.

          قدیماااا دوره هایی رو ولع داشتم بخرم چون فکر میکردم اگه داشته باشمشون دیگه تموومههه اما پولم کم بود اما فایلای رایگان من رو از نو کوبید و ساخت.الان پولش هست آمادگیش نیست.

          دقیقا صحبته آماده بودن ظرف ماست.

          از صمییم قلبم تحسینتون میکنم و برای شما و خانواده ی ارزشمندتون بهترین هارو از پروردگار عالم خواستارم.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
          • -
            اسداله زرگوشی گفته:
            مدت عضویت: 1272 روز

            سلام و درود خداوند بر نگین عزیزم

            ممنون و سپاسگزارم بابت کامنتتون خواهر جان. قبلنا که با این آگاهی ها آشنا نبودم هر وقت فیلمی می دیدم یا حتی کارتونی که منو تحت تاثیر قرار می داد بی اختیار اشک می ریختم و همیشه هم سعی می کردم که اشکهامو از اطرافیانم بدزدم و هنوزم این کارو میکنم بخصوص در محل کارم. چون هر کسی ببینه تصور میکنه حتمآ مشکل حادی برام پیش اومده یا اتفاق خیلی بدی افتاده که نمیخوام کسی بدونه! و توضیح دادن این احساس خوب احساس منو بد میکنه. آنروزها فکر می کردم حتمآ ایرادی دارم از بس شنیدیدم مرد که گریه نمیکنه! ولی من همانروزها هم این اشکامو دوست داشتم. براشون ارزش قائل بودم. چوون میدیدم چقدر روح و روانم و جلا میده. چقدر منو سبک میکنه. چقدر حدا رو نزدیکتر احساس میکنم.

            نگین جان اگه چشمای نازنینت با خواندن این کامنت خیس شده، نشان از دل زلال و صاف و پاکت داره.این اشک ها غبار دل و پاک می کنن تا قلبت بیشتر بدرخشه و تصویر خدا رو قشنگتر منعکس کنه در وجودت. انگار با دهن ها میکنی روی آئینه و با پارچه ای تمیزش میکنی. به همان درخشندگی. پس قدر این الماس درونت رو بدون که راحت بدست نیامده است.

            بیش از 6 سال بودن در این مسیر زیبا با این سن کم نشون میده که چقدر آماده بودی برای هدایت شدن و چقدر فرکانس خوبی داشتی و خودت رو رشد دادی تا در فرکانس این سایت الهی و استاد گرانقدر قرار بگیری.

            هر بار که کامنتی مینویسی من اون حس و حال و فضا رو بخوبی تصور می کنم و از گفتگوهای ذهنی و دیدی که نسبت به زندگی داری لذت میبرم و همواره تحسینتون میکنم. و مطمئنم که زیاد طول نخواهد کشید تا از آگاهی های ناب این دوره که من دوره زندگی اسمشو می گذارم بهره مند بشی و چقدر زیبا گفتی که خداوند هر چیزی رو دقیق برات می چینه و قطعآ در زمان مناسبش به آن هدایت خواهی شد. و آنوقت است که آن آگاهی ها به دل و روح و جسمت میشینه. همانطور که دوره قانون آفرینش رو کار کردی. این تداوم بر مسیر ما رو به نتایج بیشتر و بزرگتری میرسونه و چقدر من دوست داشتم دوره ای باشه که انتها نداشته باشه و من بتونم هر روز و همیشه ادامه بدم و آگاهانه زندگی کنم زیرا قانون ثابته و فقط درک ما از قانون و ساختن باورهای مناسبه که باید دائمآ ادامه پیدا کنه تا زندگیمون قشنگ و قشنگتر بشه. براتون در کنار عزیز دلتون و در آن فضای بهشتی، شادابی و شادی و خوشبختی و سعادت و ثروت آرزو میکنم. یا حق

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
        • -
          رضوان یوسفی گفته:
          مدت عضویت: 2226 روز

          به نام خدایی که در این نزدیکی ایست

          سلام به اسداله عزیز و مومن و موحد و ثروتمند و خداجویم

          امروز صبح اولین کامنتی و دریافت آگهی شما بودید با این کامنت بسیار عالی تون که درس بسیار بزرگی در آن است. این که “””مشرک شدم و قدرت رو دادم دست دیگران که رزق و روزی ما رو انگار اونا دارند تعیین می کنند! و این خودش بدترین ناسپاسی است “””” منم همچنین نظری در مورد حقوق کم دارم، ذهن منطقی میشینه حساب کتاب میکنه، که با این پول میشه چکار کرد و وقتی با حساب و کتابش نخونه میگه کمه؟بدرد نمیخوره، و اون رو رها می کنه، در صورتی که پول باید برکت داشته باشه نه مقدارش زیاد باشه، همون موضوعی که استاد در آموزه هایش میگه که کم شدن خرج های اضافی مثل خرابی وسیله خونه، خرج دوا و درمان و مسائل جانبی دیگر.

          برادری دارم که حقوق بسیار پایینی می گیره، ولی با همین حقوق کم، بهترین زندگی رو داره و الان در بهترین منطقه شهر خونه خریده، البته الان نه، قبل از پندمیک. حالا اگر بخواهیم با ذهن منطقی درآمد دادشم رو برررسی کنیم به هیچ عنوان این کار برای اون امکان پذیر نیست و آخر سر به این نتیجه می‌رسیم که حتما کار خلافی کرده. ولی این طور نیست و در طی تکامل این ها رو بدست آورده و هدایت خداوند.

          الان که داشتم در مورد برادرم می نوشتم رفتارهای او در ذهنم بررسی کردم دیدم چقدر شبیه استاد عمل میکنه، مثلا یکی ار رفتارهایی که داشت این بود اصلا کاری به کسی نداشت، منظور دخالت نمی کرد در کار بقیه مگه اینکه ازش درخواست بشه. یا اینکه می گفت آدم باید به فکر خودش باشه. و چقدر ما این رفتارهای اون رو قضاوت می کردین و اون رو آدم بی خیالی میدونستیم و زیاد خوشمون نمی آمد.

          (خدایا العفو)

          حالا کجا بودیم؟ صحبت سر چی شد اومد اینجا؟ آها سر اینکه به حقوق زیاد و کم نیست به برکت پول ربط داره یا همون باورهای درست.

          مررررسی اسداله عزیز که این درس رو به ما آموختی.که

          “”””همین که تو داری زحمت میکشی برای ما خودش خیلی ارزشمنده. همین که مولدی و داری پول میسازی خیلی ارزشمنده””””

          در پناه حق پاینده و پایدار و سعادتمند در دنیا و آخرت باشی.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
          • -
            اسداله زرگوشی گفته:
            مدت عضویت: 1272 روز

            سلام و درود خداوند بر رضوان عزیزم

            کامنت منو برد به جلسات حضوری نوبل که استاد آزمندیان در هتل قلب تهران برگزار می کرد. اونجا یه جمله تاکیدی داشت که همیشه تو جلسات میگفت که از خداوند پول نخواهید؛ رزق بخواهید. و این جمله واقعآ توحیدی تر و الهی تر است. زیرا دست خداوند رو برای رفع نیازهایمان باز می گذاریم.اواخر تابستان پارسال به دخترم قول داده بودم که سال دیگه براش دوچرخه کمک دار بخرم. امسال که امتحاناتش تموم شد بهم گفت بابا برام دوچرخه کمک دار می خری؟ منم چون قول داده بودم گفتم آره بابا برات تو این هفته وقت کنم می خرم. (حالا دوچرخه خودش چون دخترانه است و کمک نداره، دوست داره کمک دار سوار بشه، وگرنه هیچ مشکلی نداره) . همانوقت از خدا خواستم این ماه بیشتر هوامو داشته باشه تا بتونم خواسته دخترم رو انجام بدم . چون تو برنامه هام اینو در نظر نگرفته بودم. جمعه که رفته بودیم طبیعت و مشغول پیاده روی در این طبیعت زیبا و هوای عالی بودیم. و مسیرم هم یه مسیر خاکی زیبا بود که از میان مزارع گندم رد میشد. خواهر زادم گفت که همکارش یه دوچرخه گرفته که مخصوص دوچرخه سواری کوهستانه و بحث دوچرخه شد. و من گفتم اتفاقآ میخوام برای شینا دوچرخه بخرم. به نظرت چه مارکی بخرم؟ اونم گفت من پارسال دو تا دوچرخه خریدم یکی برای خودم و یکی برای ماهان که پسرشه و همسن شیناست. و گفت فقط یه ماه شور و اشتیاق سوار شدن داشتیم و دیگه استفاده نمی کنیم و ماهانم دوست داره با دوچرخه من سوار بشه و عملا دوچرخه خودشو استفاده نمی کنه، بیا برا شینا ببرش تا این تابستون ازش استفاده کنه. گفتم بذار به شینا بگم ببینم قبول میکنه؟ اومدیم به خونه و روز بعدش جریانو بهش گفتم و ازش پرسیدم دوس داره دوچرخه ماهان رو براش بیارم یا بریم یکی دیگه بخریم؟ اونم خیلی خوشحال شد و گفت اتفاقآ من میخواستم مثل مال اونو بخرم. و همین الان زنگ بزن بگو ما میایم دوچرخه رو ببریم! خلاصه هماهنگ کردیم و رفتیم اونجا و ماهانم صدا زدم تا مطمئن بشم نظر پسرش هم همینه یا نه که یوقت تو رودربایستی نیفتن. اونم گفت آره دائی ببرش من ازش استفاده نمی کنم و دوست دارم دوچرخه بابام و سوار بشم. خلاصه اینکه از دیشب دوچرخه ماهان مال شینا شد. و من همش متحیر بودم چجور خداوند این برنامه رو چید و این اتفاقات رو هماهنگ کرد. و اصلا در این تایم این صحبت ها رو پیش آورد و به دل خواهر زادم و پسرش انداخت که دوچرخه نوشونو به شینا بدن و شینا هم دوچرخه ماهانو به خرید دوچرخه نو ترجیح بده (در حالی که همه دوس دارند وسیله نو بخرن) و یاد درخواستم از خداوند افتادم که همین یکی دو روز پیش گفتم خودت جورش کن. من به این دختر قول دادم! و یاد همین کلمه رزق افتادم و به خودم گفتم ببین این ماه خداوند 10 میلیون به درآمد اضافه کرد. و همین الانم که دارم مینویسم اشک تو چشمام جمع شد. رزقی که از خداوند طلب می کنیم اینگونه میاد تو زندگیمون و نیازهامون رو برطرف میکنه. در حالی که ممکنه من 100 میلیونم این ماه خدا پول بهم بده ولی با یه اتفاق و سهل انگاری کوچیک دو برابرش مقروض بشم. پس ملاک زندگی خوب میزان پول نیست بلکه رزق و برکتی است که اون پول داره وارد زندگیمون میکنه. حکایت درآمد تو و حقوق همسرمم همینه و اون تلنگر و شکرگزاری بابت مولد بودن همسرم و برکتی که به زندگیمون میده سبب افزایش این رزق و افتادن این اتفاق برایمان شد!

            شاید باورت نشه ولی زندگی ای که من دارم رو هر کسی میبینه، حتی افراد نزدیک خانوادم مثل خواهر و برادر خودم یا همسرم و نزدیکانمان، اصلا باورشون نمیشه که ما درآمدمون این مبلغه و همه تصور می کنند ما چند برابر بقیه حقوق می گیریم که همه چیزمون اوکیه و به همه چیز میرسیم. در حالی که این همان برکت و رزق خداست و بودن در زمان و مکان مناسب هنگام تصمیم هاست که برکت به زندگیمون داده. حالا هی یادم میاد و هی میخوام بگم با اینکه کامنتم طولانی میشه. بحث رزق شد. من بعد خدمت سربازی بعلت تضادهای خانوادگی که همه خواهران و برادرانم معلم بودن بجز یکیشون که بزرگتر از منه و پالایشگاه کار میکنه، تصمیم گرفته بودم که بهترین شغل رو انتخاب کنم و استخدام هر جایی نشم. باور کنین همان روزی ک من از خدمت برگشتم فرستادن دم خونمون که از فردا بیا فلان صندوق قرض الحسنه مشغول کار شو! ولی من آنوقتها قانون رو نمی دونستم و فقط روی خودم حساب می کردم! گفتم نه عمرآ من این جاها استخدام بشم. خلاصه این شد که هر ازمونی برگزار میشد میرفتم شرکت می کردم و قبول میشدم و نمی رفتم. آخر سر بین سازمان مالیاتی و پتروشیمی ایلام و شرکت گاز و برنامه و بودجه باید انتخاب می کردم و این فرایند حدود 2 سال طول کشید و من فقط مشغول آزمون و مصاحبه دادن های مختلف بودم. آخر سر رفتم و سوال کردم کدوم حقوق و مزایای بالاتری داره و دیدم که همین سازمان که دارم کار میکنم حتی از پتروشیمی و شرکت گاز هم مزایاش بیشتره و با دو دو تا چهارتای عقلم، بعد دو سال خونه نشینی اینجا مشغول کار شدم. یسال نگذشته بود که دولت خاتمی تمام شد و احمدی نژاد رئیس جمهور شد و اولین کاری که کرد سازمان ما رو منحل کرد و در استانداری ها ادغام کرد. و همه مزایای ما هم به باد فنا رفت. و این سازمان دیگه هیچوقت اون سازمان سابق نشد که نشد. در حالی که همین الان نیروی همتراز من در پتروشیمی بالای 65 میلیون حقوق و مزایا میگیره. میخوام اینو بگم که عقل ما هیچوقت نمیتونه ما رو به مسیر درستی هدایت کنه و وقتی که خودمون میخواهیم کار رو انجام بدیم، نتیجه اش این میشه! در حالی که اگه آگاهی الان رو داشتم چون روی الهامم و روی خداوند حساب میکردم قطعآ مسیر بهتری رو انتخاب می کردم که در ظاهر ممکن بود به دید عقل اینگونه نباشد. برای همین زندگی با عقل و زندگی با توحید اصلآ زندگی کردن در دو دنیای متفاوت است. و به همان اندازه هم نتایج و آرامش و خوشبختی و لذت آن متفاوت. امیدوارم این درسها هیچوقت یادم نره و همیشه فرمان هدایت زندگی ام را به خداوند بدهم و اجازه دهم خداوند هدایتگر و تصمیم گیرنده باشه من فقط تسلیم باشم. نه اینکه خودم بپرم پشت فرمان و منم منم کنم که من میتونم و من میخوام تصمیم بگیرم. رضوان جان برایتان در زندگی رزق بی نهایت خداوند رو آرزو میکنم.ایام به کام. یا حق

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
            • -
              عاطفه نوری گفته:
              مدت عضویت: 1958 روز

              ««رزق سوی صابران خوش میرود»»

              ««پس رزق و روزی را فقط از خداوند بخواهید»»

              الهی صد هزاران بار سپاس برای درک این اگاهی و این کامنت زیبا و بینظیر و پر از توحید و برکت الله…

              بینهایت تحسینتون میکنم اقا اسدلله عزیز و گرانقدر و بینهایت سپاسگزارم بابت کامنتی ک مکتوب کردید در جهت رشد گسترش جهان و در جهت باور سازی عالی به رزاقیت الله…

              بینهایت سپاسگزارم و قدر دانم.

              من این جمله رو خیلی باور دارم ک رزق زیاد رو از خداوند بخواهیم،

              رزق و برکت الله خیلی مهم تر از هرچیزی هست.

              چه بسا پول یا نعمت مادی رو داشته باشیم ولی برکت توی اون نعمت نباشه و سریع تمام بشه و چه بسا باعث دردسر و مشکل برای ما بشه.

              مثلا وقتی پولی برکت نداره قطعا ک خرج بیماری یا مشکلات خواهد شد و قطعا ک زود تمام میشه و قطعا ک برای لذت خرج نمیشه برای رشد و موفقیت خرج نمیشه.

              من واقعا باور دارم که توی زندگی ما و وجود ما باید رزق الله و برکت الله باشه که تمامی نداشنه باشه.

              یادمه یه کیلیپ میدیم میگفتن ممکنه شما یک میلیون داشته باشید ولی انچنان پر برکت باشه براتون ک اندازه چندین و چند میلیون بهتون کمک کنه و ممکنه میلیون ها میلیون پول داشنه باشید وحتی اندازه یک میلیون هم بهتون کمک نکنه و در یک لحظه بر باد بره و اینجاست ک رزق و برکت الله بینهایت مهم هست بینهایت و همین جمله برای من باور شد ک خدایا شما رزق و برکت بده و هدایت کن و اسان کن خدای عزیز و بخشنده و مهربانم…

              رزق ممکنه به صورت یک انسان فوق العاده وارد زندگی ما بشه

              رزق به صورت یک انرژی بینهایت حس عالی و یک شوق و انگیزه وارد وجود ما و زندگی ما بشه

              به وجودمون به انرژیمون برکت داده بشه

              رزق ممکنه به صورت اگاهی بینهایت بهمون داده بشه و همین بشه یک انگیزه و موتور سوخت بینهایت برای حرکت بینهایت

              و هزاران هزار مدل رزق دیگه ای ک الله میتونه هدایت کنه سمت ما طبق قوانینش…

              رزق الان شما هستید اقا اسدلله یک پدر نمونه و توحیدی یک همسر صادق خالص و پرتلاش و توحیدی اگر این رزق نیست پس چیست؟؟

              رزق مدیر عامل توحیدی سعیده جان شهریاری در جزیره کیش و این کار اسان و توحیدی و پر برکت اگر این رزق نیست پس چیست؟!

              رزق ما بندگان مومن این سایت الهی ک هزاران هزار اگاهی داره و در تمام جنبه های زندگی ما باعث رشد و هدایت و برکت میشه اگر این رزق نیست پس چیست؟!

              هدایت الله ک هر نفس با ماست و از گمراهان و جاهلان نیستیم این بینهایت رزق و برکت الله هست بنظرم اگر این رزق نیست پس چیست؟!

              همین ک جز هدایت شدگان هستیم در این مکان امن و مقدس و پاک و الهی خودش مصداق یک رزق بینهایت هست…

              و من باور دارم این رزق و برکت الله رو وهرلحظه دعا میکنم برای شما برای مومنین برای خودم رزق و برکت الله

              نیرو و انرژی الهی ک جاری ترین بشه در تک تک سلولهای وجودی مان برای ادامه مسیر زندگی مان…

              بینهایت سپاسگزارم اقا اسدلله عزیز و گرانقدر بابت این تجربه و رزق زیبایی ک بازگو کردید و چقدر به من کمک بیشتری کرد برای تقویت باورهایم

              بینهایت تحسین میکنم

              بینهایت قدر دانم

              بینهایت سپاسگزارم

              بینهایت رزق و برکت الله رو براتون ارزومندم در پناه خودش ک بهترین رزاق هست…

              الهی امین

              ««رزق سوی صابران خوش میرود»»

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
            • -
              اسداله زرگوشی گفته:
              مدت عضویت: 1272 روز

              سلام و درود خداوند بر بانو عاطفه عزیز

              ممنونم از لطف و محبتتون دوست عزیز؛ این انرژی مثبت، این جملات زیبا و این اوصاف قشنگی که در کامنتتون آوردید در واقع انعکاسی بود از وجود ارزشمند؛ نگاه مثبت و درون زیبایتان. و دیدم شما اینگونه چقدر خودتون رو زیبا و عالی برای ما پرزنت کردید! و این جای تحسین و تبریک فراوان دارد.

              چقدر به زیبایی اشاره کردید که رزق خداوند در زندگیمان صرفآ محدود به جنبه مالی و مسائل مالی نمی شود بلکه همین هدایت به این مکان الهی و وجود دوستان نازنینی چون شما هم خودش یک نوع رزق در زندگیمان است. یاد آیه 37 سوره حج افتادم که خداوند به ما تقلب می رساند و بما می گویند:

              لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاکُمْ / خدا را به پاس آنکه شما را هدایت نموده به بزرگى یاد کنید

              و چه زیبا گفتی که همین هدایت هم یک نوع رزق در زندگیمان است که باید خداوند را بابتش سپاسگزار باشیم.

              آرزو میکنم رزق خداوند چنان در زندگیتان افزون گردد که دائما در حال ذکر و یاد بزرگی خداوند باشید. در پناه حضرت دوست که هر چه داریم ازوست.یا حق

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
        • -
          عاطفه نوری گفته:
          مدت عضویت: 1958 روز

          چقدر یک انسان باید تسلیم درگاه حق باشه که بعد از کشف باورهای مخرب عاجزانه از درگاه الهی استغفار کنه و اذعان کنه و مکتوب کنه واقعا زبانم قاصره از این همه شعور معرفت و زیبایی با تمام وجودم تحسین میکنم و به نوبه ی خودم با تمام وجودم سپاسگزارم اقا اسدلله عزیز و گرانقدر بابت این حد از شعور انسانیت معرفت و کرامت و ارزشمندی و این حد از تسلیم بودن و ذهنیت زیبا من واقعا لذت بردم از این رفتار و شناسایی باور و استغفار کردن و دوباره به مسیر وارد شدن

          کسی که در مسیر هدایت الله باشه میفهمه این جنس از کامنتهارو و این جنس از شعور و معرفت و مردانگی رو…

          خدایا من بینهایت سپاسگزارم ک همواره در حال هدایت کردن من هستی به اگاهی های مقدس و باورهای زیبا و رشد شخصیتی زیبا چیزی که هر لحظه تشنه ترم برایش…

          اقا اسدلله عزیز شما مرد خیلی بزرگی هستید خیلی مردانگی دارید و خیلی غنی و بینیاز و سیراب هستید و خیلی با شرافت ک اینچنین رسالت خودتون پدر بودنتون و همسربودنتون رو زیبا انجام میدهید…

          چقدر زیبا حواستون هست به عزت نفس همسر عزیزتون ک مبادا با کلام شما خدشه ای به حالش و عزت نفسش وارد بشه و انقدر بزرگ و پر از عزت نفس هستید ک سریع عذر خواهی کردید و استغفار من واقعا این جنس کامنت رو فهمیدم و درک کردم این حد از شعور رو

          و با تمام وجودم لذت بردم و تحسقن کردم و دعای عشق و برکت بینهایت کردم و میکنم براتون چرا که رسالت همسر بودن و پدر بودن رو خیلی زیبا انجام میدهید و توحیدی و قطعا ک خداوند به شما برکت بینهایت میدهد و به بی نیازی و غنی بودن بینهایت خواهید رسید صد البته که هستید…

          خیلی کامنت زیبا و اگاهی دهنده ای بود چون خودم تجربه کردم که کلامی رو به زبان اوردم و بعد دیدم ای دل غافل چقدر اشتباه و پر از شرک بوده و بعد استغفار کردم و برگشتم به مسیر و به احساس بهتر رسیدم و حس کردم که یک لول به فرکانس و شخصیتم افزوده شد…

          و بینهایت سپاسگزار خداوندم که با اموزشهای استاد عزیزم انچنان قوی شده ایم ک مبادا اجازه بدیم احساس گناه وارد بشه…

          الهی صد هزاران بار سپاس

          بینهایت سپاسگزارم

          بینهایت تحسین میکنم

          بینهایت قدر دانم

          بینهایت دعای برکت و قدرت و انرژی دارم براتون…

          الهی امین

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      روف رضایی گفته:
      مدت عضویت: 921 روز

      سلام خدمت شما دوست عزیز رضا عطار روشن

      امیدوارم که حالتان خوب باشد

      ممنون این کامنت بسیار زیبایی شما هستم

      آنقدر محو مطالعه این کامنت زیبایی شما شدم که مپرس

      چقدر شرین و سلسه وار بیان کردید این جریان لذت بخش را

      سرمایه‌گذاری کرده روی خود مان چقدر کار لذت بخش و رویایی بوده

      و آن هم سرمایه‌گذاری کردن و با بودن با استاد عباس منش عزیز

      واقعا که این ده سال خوب آموختید و خوب ادامه داده اید

      ابن همه نتایج که دریافت کردی. چقدر لذت بخش است

      اینکه خودتان تغییر کردید و همسر تان را مجبور نساختید که باید از آموزش ها جوش کند و خودش را تغیر دهد بلکه به خداوند سپردید و این بهترین کار است

      اینکه برای ادامه تحصیل همسر تان موافقت کردید

      و این کار باعث شد که زمینه شروع کسب و کار فراهم شود

      و ادامه دادن این مسیر چقدر آموزنده بود

      از فروختن یکدونه دست بند بچه چقدر ذوق کردند و خوشحال شدند

      اما این مسیر قشنگ را ادامه دادند تا اینکه در آن شرایط ناجالب فروش را بصورت تلفنی و تکی ادامه دادن

      و ابن کار چقدر باعث رشد و پیشرفت شأن شدند

      و همین نگاه که من آنقدر خوب و سریع می فروشم که وقت نمی توانم استوری بگذارم و دنبال مشتری باشم

      خداوند مشتری ها را می آورد

      چقدر این کامنت زیبا بود. و درس های زیادی برای من داشت

      واقعا از شما ممنون و سپاسگذارم که این چنین نکته های جالب و آموزنده را اینجا با ما شریک ساختید

      در پناه الله یکتا شاد و سلامت و سرافراز باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      عاطفه نوری گفته:
      مدت عضویت: 1958 روز

      سلام و درود و برکت بینهایت به شما اقای عطارروشن عزیز و گرانقدر

      بینهاست سپاسگزار خداوندم ک در مدار درک چنین اگاهی و قوانینی هستم .

      الهی صد هزاران بار سپاس

      چقدر تحسین میکنم بابت این کامنت سراسر اگاهی دهنده رشد دهنده و هدایت کننده

      چقدر زیباست ک اینچنین ساده روان در صلح و صداقت بینهایت بازگو میکنید و چقدر به رشد و گسترش جهان کمک میکنید و دستی از دستان خداوند هستید برای گسترش این اگاهی ها و هدایت هر کسی ک در این مدار است…

      من خیلی درسها گرفتم از این کامنت و داستان شما اقای عطارروشن عزیز و گرانقدر و مهم ترینش احساس خود ارزشمندی بود…

      الان با تمام وجودم حرفهای استاد عزیز رو درک میکنم ک میگن شما فقط روی خودتون کار کنید سرتون توی لاک و زندگی خودتون باشه خودتون رو مقایسه نکنید فرکانس هر کسی متفاوت هست و ما وظیفه داریم فقط و فقط روی خودمون کار کنیم روی تفکراتمون روی ذهنیتمون و عزت نفس توحیدد و خودارزشمندیمون کار کنیم و چقدر من بیشتر درک میکنم میفهمم و به همون میزان هم بیشتر باور میکنم و جهاد میکنم…

      الهی صد هزاران بار سپاس بابت هر اگاهی و هر هدایتی و هر درسی و هر جهادی…

      اقای عطارروشن عزیز هدیه زیباتون یینهایت مبارکتون باشه ومن بینهایت تحسیت میکنم وخداوندرو شاکرم بابت این همه زیبایی و ثروت.

      وقتی ما روی خودمون کار کنیم و مخصوصا احساس ارزشمندیمون رو ارتقا بدیم و به عزت نفس و توحید برسیم لاجرم این برکت ها و اتفاقات وارد زندکی ما خواهد شد…

      من خودم تحربه هدیه گوشی ایفون 13 رو داشتم و الان که فکر میکنم فقط و فقط میرسم به اون احساس ارزشمندی و حس سپاسگزاری و کار کردنی ک روی ذهن خودم انجام دادم و این قطعا پاداش حس ارزشمندی من بوده و همچنین شما

      وقتی ما خودمون رو لایق بدونیم

      وقتی حس ارزشمندی داشته باشیم

      وقتی رها باشیم و حس سپاسگزاری داشته باشیم

      وقتی روی خودمون فقط خودمون و شخصیتمون کار میکنیم قطعا جهان و خداوند پاسخ میدهد با عزت بدون منت و خیلی ساده و زیبا…

      قطعا ک این هدیه و هر برکتی دیگه ای توی زندگی شما نشانه های حس خود ارزشمندی و لایق بودن شما هست و من چقدر بیشتر به درک و باور و حقانیت رابطه ی استاد عزیز و خانوم شایسته پی میبرم که دقیقا همینه حس ارزشمندی داشتن و عزت نفس و توحید و رها بودن و لایق بودن خودشون هست ک اینچنین زندگی زیبا و عشق بی منتی رو دارن

      چقدر این احساس خود ارزشمندی مهمه توی تک تک بعد زندگی و شخصیتی ما …

      داستانی ک شما تعریف کردید از هدیه و برکت و الحمدلله رزق شما به من خیلی درسها یاد داد که حس ارزشمندی کن فیکون میکنه و فقط و فقط ما روی خودمون کار کنیم فارغ از هر عامل بیرونی فقط ذهنیت ماست و توحید ماست….

      یک هدیه زیبا و ارزشمند به سادگی عزتمندانه و بیمنت و پر از عشق اما هزاران هزاران نکته و درس پشت این ماجراست

      حس لیافت

      حس ارزشمندی

      توحید

      عزت نفس

      فقط و فقط کار کردن روی خومون

      تسلیم بودن

      توکل و حس سپاسگزازی و هزاران اگاهی جهاد اکبری ک یک شخصیت زیبا و ارزشمند رو میسازه برای ما واینگونه جهان پاسخ میدهد

      بینهایت درس گرفتم بینهایت تحسین میکنم بینهایت ب درک و رشد من کمک کردید

      بیننهایت سپاسگزارن قدر دانم و دعای برکت بنیهایت دارم براتون همواره در عشق و رزق و برکت بینهایت ادامه بدید در پناه رب العامین…

      الحمدلله رب العالمین.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      علیرضا نقدیان گفته:
      مدت عضویت: 1708 روز

      سلام رضا عزیزم

      عاشقتم که اینقدر کامنت شما باورهای مثبتی برای من ایجاد کرد چقدر لذت بردم از ایده هایی که همسرتون ایجاد کرده چقدر از ته دل واست آرزو خوشبختی میکنم واقعا نتایج خودت و همسرت کلی باور های مثبتی در من ایجاد کرد عاشقتم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      پدرام ملک زاده گفته:
      مدت عضویت: 549 روز

      سلام اقا رضا

      واقعا چقدر حال کردم از این نوشته شما و شخصیت شما که حامی و پشتیبان خوبی هستی

      جوری نوشتید و توضیح دادید یک نیروی عجیبی در ذهنم ایجاد شد که منم میتونم و منم میتون به این جایگاه برسم اره من و همهام ها میتونیم برسیم فقط باید شوق رسیدن داشته باشیم و همه کارهارو بسپریم به خدای مهربان

      همیشه موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      مصطفی ابوطالبی گفته:
      مدت عضویت: 535 روز

      با عرض سلام خدمت شما اقای عطار روشن

      چقدر کامنتتون زیبا بود

      واقعا اونجایی که نوشتید همسرم نه فایل گوش میکنه و…

      ولی به نیرویی که در درونش هست ایمان داره

      چقدر همسرتون از لحاظ ذهنی ثروتمنده

      واقعا همسرتون میتونه باورهای خوبی در مورد خداوند داشته باشه که در کسب و کارش موفق هست

      اقای عطار روشن من فکر میکنم اینها لطفی از جانب پروردگاریست که شما رو در این مسیر هدایت کرده و تغیر کردید که همسرتون در کنار چنین مردی بهترین شده

      لذت میبرم از کامنتهاتون

      امیدوارم شما و همسرتون همیشه در مسیر رشد و پیشرفت باشید

      و براتون ارزوی موفقیت ثروت سلامتی و شادی روز افزون از خداوند رب العالمین خواستارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      محمد مهدی کامیاری گفته:
      مدت عضویت: 822 روز

      سلام عشقای من و پروردگارم

      یعنی هرچی اقا رضا شما و همسرتونو تحسین کنم کمه که اینقدر عالی این کامنت تاثیرگذار رو برام گذاشتید که نتونستم براتون پاسخ نذارم واقعاً چقدر تحسین کردم همسرتونو که اینقدر عالی پیشرفت کرده و چقدر شما رو تحسین کردم که فارغ از نگاه های قدیمی که گفتین داشتین اینقدر تغییر کردین که نه تنها از پیشرفت همسرتون بیشتر از خودتون ناراحت نمیشین بلکه بیشتر به قانون پی میبرید و میاید برای ما هم این داستان فوق العاده زیبا رو میگین واقعاً ممنون از این کامنت بینظیرتون خیلی مشتاق شدم بدونم کامنت داستان کسبو کار خودتون که میگید گذاشتید کجاست حالا نمایه تونم نگاه میکنم ولی اگه اونجا نبود لطفاً راهنماییم کنین خیلی روی باورام تاثیر گذار بود تغیرات خانم تون مال خودتونم مشتاقانه میخوام هرچه سریعتر بخونم.

      عشق منید عشششق ممنون دست پروردگارم ممنونم که با پیشرفت تون کلی باور های خوب رو به قول استاد یه بقیه میدین.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      رهاخانم گفته:
      مدت عضویت: 2160 روز

      به نام خدا

      خدایا شکرت

      سلام بر آقای فعال و کوشا رضا عطار روشن

      خدایا شکرت برای وجودتون.

      من هدایت شدم به کامنت شما همراه همیشگی سایت عباس منش دات کام خدایا شکرت

      وقتی از دستاوردهای همسرتون مثال می زدید خودمو جای ایشون گذاشتم

      و الان همسرتون رو تحسین می کنم و یک دست قشنگ براشون می زنم .

      احسنت آفرین ماشاالله

      واقعی و از ته دل با تمام اعماق قلب و وجودم .

      من هم خیلی دوست دارم بیزینس و

      کسب و کار خودمو داشته باشم

      خداوند هم خیلی ها حالا راه ها را

      جلو پام گذاشته است

      ولی برای اینکه اصول کسب و کار رو نمی دونم موفق نشدم

      پیج لباس زنانه زدم ولی باز هم برای

      ندانستن ها همین طور چند وقتی یکبار باز می کنم و می بندم.

      خیلی سعی کردم و سعی می کنم که باورهای فقیرانه خودمو جایگزین

      باورهای ثروت آفرینی کنم

      ولی باز هم می بینم نمی تونم و نمی شود ها اومدن و من حریف نمی شوم .

      خدا را صد هزار مرتبه شکر الان به کامنت شما و دستاوردهای چشمگیر

      همسر شما استاد عزبز هدایت شدم

      و اونجا که گفتید همسرتون خجالتی است

      من هم بودم و تمرین کردم

      و خدا را شکر حرکات انتهاری زدم

      که همه انگشت به دهن بودند

      و الان هنوز که هنوزه هستند ..

      ولی باز هم در مورد یک بیزینس شخصی خودم را داشتن خودمو را در حد و اندازه نمی دونم

      و خدا را صد هزار مرتبه شکر الان

      با نوشته های شما خیلی باورهام تقویت شدن که وقتی خانم آقا رضا تونسته من هم می تونم .

      خدایا شکرت.

      در نوشته های شما خوندم که جنس

      را خانم تون جور می کرده و

      دوباره با سود فروشی که داشته باز هم جنس جور می کرده خدا را شکر

      من این روش را بلد نبودم و بلد نیستم یعنی الآن متوجه شدم.

      قبلاً جنس فروختم ولی هر چی که فروختن همه را سرمایه‌گذاری می کردم طلا می خریدم . سکه می خریدم

      و پولی را بابت خرید دوباره ی اجناس نداشتم

      و این هم یکی از پاشنه آشیل های من بوده و هست که باید بیشتر

      روش کار کنم و مانور بدهم .

      ممنون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    فاطمه کیخا گفته:
    مدت عضویت: 983 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جان

    قطعا همه ی بچه های سایت دلشون برای شما تنگ شده بود ، دیشب که اومدم سراغ سایت و دیدم شما فایل گذاشتین چقدر ذوق کردم.

    من کامنت مرضیه جون رو توی گروه تلگرام شما استاد عباسمنش عزیز خونده بودم.

    به همین خاطر قشنگ کامنتش یادم بود.

    تبریک میگم به مرضیه ی عزیز برای این همه نتایج عالی که در مسیر زندگی ش گرفته و اینقدر قشنگ قانون رو درک کرده و آموزش هاش رو در عمل اجرا کرده و با ایمان و توکل به خداوند قدم به قدم مسیرش رو طی کرده.

    کامنت مرضیه جون و صحبتهای استاد من رو یاد این آیه ی معروف قرآن انداخت که استاد در دوره ی 12قدم در موردش صحبت می‌کرد:

    هنگامی که فرشتگان میان و انسان رو قبض روح کنن، به انسان میگن زندگی شما در این دنیا چطور بود؟

    و آنها پاسخ می‌دهند زندگی سختی داشتیم خار و خفیف بودیم و به ما ظلم شد!

    و فرشتگان به اونها میگن : مگر زمین خداوند وسیع نبود؟ پس چرا مهاجرت نکردین!

    تغییر باورها ، ایمان به خداوند، عمل به آموزه هایی که یاد میگیریم ، و حرکت کردن با قدم اول و قانون تکامل رو طی کردن … واقعا از عهده ی افرادی بر میاد که اول از همه روی باورهای توحیدی شون کار کردن و قدرت رب رو به عنوان پروردگار جهانیان باور کردن و دوم برای تغییر زندگیشون برای تغییر آینده ای بهتر جهادی اکبر رو آغاز کردن.

    ان شاالله هممون در این مسیر پر نور و آگاهی باشیم و در عمل ایمانی قوی داشته باشیم تا بتوانیم به نتایج فوق العاده برسیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
  3. -
    وهاب زارعی گفته:
    مدت عضویت: 2396 روز

    به نام خدای مهربان

    خدایا شکرت

    از یکی از کامنتهای نشانه روزم هدایت شدم که به صفحه اول سایت بیام و ببینم که این فایل جدید رو استاد گذاشتن و من هم هر روز از خدا میخام که یک کامنت بزارم چون واقعا برام لذت بخشه چون احساس میکنم با حضور در این سایت الهی حالم و حسم بهتر وبهتر میشه

    و چقدر این فایل با شرایط من و بودن در زمان و این جا بودن یکیه

    دوره ثروت رو به صورت تمرکز لیزری شروع کردم و دارم با هدایت خدا به جلو میرم

    عوامل بیرونی

    از همون جلسه اول استاد توضیح میدن در مورد اونها ومن هم با مونیتور زندگی خودم دارم به باورهای محدودکننده خودم و اصلاح اونها کار رو شروع میکنم و بررسی عاملهای بیرونی زندگیم

    کنترل ذهن و ورودیها مهمترین کار و زندگیم شده و تلاش برای داشتن احساس خوب

    دیدن زیباییهای این فایل تمومی نداره از طبیت زیبای پارادایس تا رابطه زیبای استاد و عزیز دلش که نشون میده این زیباییها قابل رسیدنه و خدا به زودی من رو هم به اونها میرسونه

    خدایا ازت ممنونم به خاطر نشانه هایی که به من نشون میدی هر روز

    خدایا شکرت برای قانون مندی جهان ،برای شکرگزاری من که هر روزبیشتر میشه و راهی جدید به سرانجام میرسه

    خدایا شکرت برای همه داشته هام و اینکه من هم لایق بودن و داشتن این نعمتها شدم

    خدایا شکرت برای بودن در این سایت و حضور در کنار استاد ، خانم شایسته و دوستان مهربانم

    خدایا شکرت برای این تجارب خوب

    با ایکه همه ی این شکرگزاریا کمه و کمه ولی خدایا شکرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  4. -
    صفاگنجی گفته:
    مدت عضویت: 1751 روز

    به نام خداوند روزی دهنده ی بی منت

    سپاسگزارخداوندم که به من فرصت داد تا به آگاهی های ناب این قسمت ازفایل گوش فرابدم

    سلامودرود خدابه شما استادان عزیزم و دوستان رشدیافته درمسیرالهی

    تحسین میکنم خانم مرضیه ی عزیز رو که در کشور افغانستان به این حداز رشدوپیشرفت رسیدن

    آفرین به تو مرضیه جان که ازهمون شرایطی که داشتی تونستی ایمان درعملت رو نشون بدی و رنگ خدارو توزندگیت پررنگ کردی و خدا هم ازبی نهایت طریق رزقو روزیش رو شامل حالت کرد

    بهترین پیشرفتهارو ازخداوند براتون آرزومندم

    استادجان توقدم اول همون جلسه ی اول میگید که ذهن یجوریه که هرچقدرم نتیجه کسب کنی یجوری شرایطو جلوه میده که انگار هیچ پیشرفتی نداشتی ولی اگه تو همه ی نتیجهاتو بنویسی وبافکت به ذهنت نشون بدی،اون وقته که دهن ذهنو میبندی

    یلحظه وقتی ازنتیجه ی مرضیه جان صحبت کردید،ذهنم داشت یجورایی حسرت میخورد و داشت بهم میگفت ببین اون توشرایط کشور جنگ زده تونسته روزانه اینقد دلار پول بسازه تو چیکارکردی،تو که ادعات میشه تو دل ترسات میری و شجاعت هرکاریو داری تو‌چه نتیجه ای کسب کردی

    خیلی بهم برخورد و اومدم ریییز شدم تو نتایج زندگیمون

    دیدم که من قبل از آشناییم بااین اگاهی ها یعنی قبل از سال99چنان زندگی بهم ریخته و هاجو واجی باهمسرم داشتم و چنان بدهی ها وام و قرض ها برسرمون سرازیر شده بود که هر روزو هرشب کار ما بحثو قهر و بی محلی بهم دیگه بود

    هرچی قران رو ختم میکردم هیچ معجزه ای رخ نمیداد،هرچی سر نمازم اشک میریختم و میگفتم خدایا فلانی برامون اینکارو بکنه!

    داشتم باخدا حرف میزدما اما باشرک حرف میزدم،میگفتم خدایا فلانی کارمونو راه بندازه

    چقدر غرق در شرک بودم و همیشه درتلاش برای راضی نگهداشتن دیگران،تااینکه اوننها برای ما کاری کنند که بدهی هامونو تسویه کنیم

    اونقدر از این فضاهای انگیزشی و تأثیر انرژی مثبت داشتن توزندگی دور بودم که حتی کلمه ی انگیزش رو شاید تو مدرسه هامون شنیده بودم!

    تااینکه یروز بصورت کاملا هدایتی این کلمه رو سرچ کردم و میخواستم معنیشو دقیق بدونم چیه

    دیدم کلی اساتید موفقیت برام اورد که یدفه چششم به صورت استاد افتاد،وازبین اینهمه اساتید انگار صورت استادعزیز برام آشنا بود و انگار هزار بار اونو دیده بودم،چه حس خوبی بود که ازون روز به بعد من پیگیر شدم ببینم اسمتون چیه و‌چطوری میتونید باحرفاتون به من یه امیدی بدید تاازین مشکلات رها بشم

    خلاصه داستانش طولانیه بعداز چندماه و درواقع طی شدن تکاملم و هم مدارشدن باشما کم کم بافایلهای دانلودی آشناشدم و شبو روزمو باصحبتای شما بهم میدوختم

    کم کم متوجه شدم خیلی دارم از دورهمی های پوچ فاصله میگیرم،و شب ها بدون هیچ دغدغه ی فکری خوابم به طرز عجیبی خوب شده

    به همسرم گیرنمیدادم،کیف پولم که همیشه آرزوی هزارتا تک تومنی داشتم که داخلش باشه،ادیدم چندملیونی تو کیفم جم شده

    همسرم که همیشه از کسبوکارش مینالید و میگفت حتی پونصدهزارتومنم پس انداز نداریم،تونست یه ماشین بخره

    و کم کم همسرم هدایت شد به دوره ی دوازده قدم معتادان گم نام،و ایشون شروع کرد به کارکردندوره ی دوازده قدم،ایشون بااینکه خداروشکر هیچ مشکلی از این لحاظ نداشت ولی دوست داشت ازکسانی که تونستن بعداز اعتیاد یه زندگی دوباره رو شروع کنن،تجربه کسب کنه

    و ایشون یک سال داشتن دوره ی دوازده قدم رو کارمیکردن که من هم مشتاق شدم دوره ی دوازده قدم تو سایت رو کارکنم

    و همسرم از خریدن این دوره برای من استقبال کرد،و ما هردومون داشتیم دوازده قدم رو کارمیکردیم و معجزه ها پشت سرهم داشت تو زندگیمون رخ میداد

    دیگه خبری از قرضو وامو بدهی نبود،همسرم تونست دوتا زمین به مبلغ پونصدملیون تومن بخره، پس انداز من چند ده ملیون تومن شده،همسرم تونسته چندصد ملیون تومن پول پس انداز کنه برای خریدن یک ماشین صفرکیلومتر،امسال تونستیم بامبلغ بالای صدملیون تومن کلی تغییرات تو زندگیمون ایجادکنیم

    باهمون شغلی که داره مااینهمه نتیجه تو زندگیمون گرفتیم،روابطمون که دیگه نگم براتون که‌چقدر نسبت به چندسال قبل خیلی خیلی بهترشده

    چقدر ازلحاظ عزت نفس من تونستم بیشتر برای توانایی هام ارزش قائل بشم و تونستم تو دل خیلی از ترسام برم

    روابطم باخدا بسیاربسیار عالی شده،نمازم رو از سر عشق میخونم،نه از ترس جهنم وبهشت

    کلی از آدمای اضافه اززندگیم حذف شدن،چشمم به چشم کلی از آدمایی که همیشه از اخلاق من سواستفاده میکردن نمیوفته،باخودم درصلح قرارگرفتم

    کلی درامد توی خونه برای خودم داشتم،ولی هنوز کسبوکار ثابتی ندارم،وتو این مورد هنوز ذهنم مقاومت داره

    ولی در کل نتیجه ی زندگی حال حاضرم با قبل از اشناییم بااین آگاهی ها قابل مقایسه نیست

    بهبود خیلی خوبی داشتیم ولی خیلی خیلی جاداره که خودمونو از اینی که هست بیشتر بهبود بدیم

    خداروصدهزارمرتبه شکر،بخاطر این همه پیشرفتی که داشتیم،و هربار بایاداوری این نتایج هامون،ذهنم رو خاموش میکنم و تواین مسیر ثابت قدم تر میشم و بیشتر مطمئن میشم که مسیرم درسته

    استادجان ازتون سپاسگزارم بابت این آگاهی های نابی که دراختیارمون میذارید،هربار تششنه ی درک حرفاتونم و باعشششق هروزم رو با جلسات دوره ی دوازده قدم شروع میکنم

    مریم جان سپاسگزارم از دستان قدرتمندتون که اینهمه زیبایی رو برامون به اشتراک میگذارید

    خداروصدهزارمرتبه شکر بخاطر اینهمه زیبایی و سرسبزیی که تو این مزرعه ی بهشتی حکم فرما شده

    عاشقتونم و در پناه الله میسپارمتون…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  5. -
    زهرا ملکی گفته:
    مدت عضویت: 674 روز

    به نام الله مهربان

    سلام عرض میکنم خدمت استاد گرامی و خانوم شایسته گرامی

    امیدوارم پیام امروزم باعث دلگرمی افرادی بشه که نجواهای ذهن نا امیدشون کرده من 9 ماهست که به لطف بعد از 36 سال زندگی ناجالب هدایت شدم به سایت استاد و از فایل های رایگان استفاده کردم و به لطف خداوند خیلی برام اگاهی داشت و انگار هربار که گوش میدادم خدااز دهان استاد حرف میزد واقعا ‘من یه خانوم خانه دار بودم که به بهانه داشتن بچه نشسته بودم خونه و خودم رو بازنشست کرده بودم هر روز چشمم به دست همسرم بود که بهم پول بریزه و ارزوهای منو براورده کنه کارتا جایی پیش رفت که من 30 میلیون بدهکار شدم و نتونستم پرداخت کنم یه هر روز پیش خدا شکایت میکردم که چرا هر روز داره بدتر میشه تا اینکه خدا منو هدایت کرد به سایت و بعد از یک هفته فقط گوش دادن به فایل های استاد تونستم راننده سرویس مدرسه بشم و از صفر مطلق به درامد ماهی 7 میلیون رسیدم و از ماه پیش باز نجواهای شیطان شروع شد که دیدی بیکار داری میشی مدارس تعطیل میشن بازم که بی پول شدی باز رفتم پیش خدا و از خودش خواستم خدایا کمکم کن نمیخوام برگردم عقب بهم بگو چه کاری رو شروع کنم و خداوند بهم گفت به سمت علاقه ات برو من عاشق فروش لباس بودم ولی جرات استارت نداشتم دل رو زدم به دریا و با 5 میلیون داراییم شروع کردم با خودم گفتم یا میشه یا اینکه به خودم ثابت میکنم که من ادم اینکار نیستم و به لطف خداوند شروع کردم و باید بگم بطور معجزه وار خداوند برام شرکت توی نمایشگاه رو فراهم کردم رفتم فراوانی خرید و فروش رو دیدم و منم فروختم درسته که کم بود ولی اولین ها همیشه شیرین ترینه چون به خودم ثابت میکنم میشه باز اومدم جلو گفتم خدایا من که سرمایه ندارم جنس رو خودت جور کن و باز به طور الهامی با 2 نفر اشنا شدم که جنس داشتن و میخواستن من براشون بفروشم و سودمال خودم باشه به لطف الله مهربان فردا عازم نمایشگاه بعدی هستم و بعد از طی کردن تکامل قصد دارم کارم رو گسترش بدم و مغازه بگیرم انشالله نا گفته نماند که من 3تا از قدم های 12 قدم رو خریداری کردم و واقعا ستاره قطبی معجزه میکنه خیلی بهم کمک کرد و هنوز روی خودم کار میکنم وقتی پیشرفت عالی کردم قدم بعدی رو برمیدارم چون خیلی جای کار دارم و این نکته رو بگم که همسرم هم بعداز گذشت 8 ماه به لطف الله مهربان هدایت شد به سایت والان داره قدم یک رو گوش میده خیلی اروم و مهربون شده کلی مشتری جدید براش اومده کسی که صب تا شب توی مغازه بیکار بود حالا هر روز کار داره و شکرالله مهربان داره پیشرفت میکنه اینا رو گفتم که بدونید هرچی استاد میگه اصله بهش ایمان بیارید برید جلو نا امید نشید خدا درهای رحمت رو به روتون باز میکنه انشالله باز برمیگردم و از دستاوردهام مینویسم انشالله خداوند دستم رو محکم تر از قبل بگیره و به دنبالش برم تا بی نهایت خدایا شکرت .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  6. -
    حمیده اسماعیلی گفته:
    مدت عضویت: 2075 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان..

    سلام به استاد عزیزم، خانم شایسته مهربان و سلام به تمام دوستان ارزشمندم….

    آخ که چقدر دلم واستون تنگ شده بود بچه ها….همتوووون، تک تکتووون،…

    استاد عاشقتم که برامون فایل جدید گذاشتین….

    مریم جووونم عاشقتم که تو این مدت بسیار عالی روی بهبودهای سایت کار کردین….

    اینجا همون جاییه که حال هممون عالیه…..دم هممون گرم…..

    وقتی آخرای فایل گفتید چند روز آینده قراره دوره جدید رونمایی بشه، تو کافه نشسته بودم داشتم قهوه می‌خوردم ناخودآگاه بلند گفتم اووووف….و کلی ذوق کردم…یعنی استاد با این خبر فوق العاده روزمو ساختین….بی صبرانه منتظر این سورپرایز بسیار ارزشمند هستم…عاشقتووووونم

    در مورد آگاهی های این فایل، اول یه تبریک عالی میگم به مرضیه، دوست نازنینم که اینقدر مصمم و متعهد در این مسیر قدم برداشت، عالی تکاملشو طی کرد، قوانین رو رعایت کرد و خیلی راحت و عزتمندانه به خواسته هاش رسید…برات بهترینها رو آرزو میکنم مرضیه عزیز‌‌‌‌…. عاشقتم

    اوایل ورودم به سایت درک درستی از این آگاهی ها نداشتم، وقتی شما از قانون تکامل صحبت میکردین فقط می‌شنیدم و از اونجا که شخصیت عجولی داشتم علی رغم درک کمم نسبت به این قانون، عملی در کار نبود…کاری که من انجام دادم این بود، بارها و بارها این آگاهی ها رو شنیدم، تکرار کردم، نوشتم، فکر کردم و منی که هیچوقت دنبال کار کردن و استقلال مالی نبودم بعد از ازدواجم، یکی از بزرگترین و مهمترین خواسته هام در من شکل گرفت…استقلال مالی…تا اینجا هدف روشن و واضح شد…حالا شروع کردم به اینکه چه کاری باید انجام بدم؟ چندین جا رفتم کار کردم….چندین شغل عوض کردم….بیرون از منزل…داخل منزل…فضای اجتماعی…بورس…اپلیکیشن درست کردیم..شرکت تاسیس کردیم…و همه اینا گذشت و هیچکدوم منجر به کار نشد .فقط به این علت که حمیده، هنوز قانون تکامل رو یاد نگرفته بود….و میخواست آمپولی عمل کنه…این آموزشها همچنان بود و من هر دفعه همینا به کمکم میومدن و خداوند هدایتم میکرد….تجربه شد….منم از تجربه های قبلم استفاده کردم.تا اینکه نیمه دوم پارسال با کار کردن روی دوره روانشناسی ثروت 3 هدایت شدم به یه ایده، غذاهای رژیمی_ باشگاهی، تو خونه غذا درست میکردم برای باشگاهها و می‌فرستادم براشون…چند ماهی گذشت..کلی تضاد پیش اومد، اما با هدایت های خداوند ازشون گذشتم. این تکامل درسته…چون من از خونمون شروع کردم، از آشپزخونه….از چیزی که بلدش بودم.چند ماه گذشت و من از اول اردیبهشت هدایت شدم به یه باشگاه، تو بهترین نقطه شهر، پنج دقیقه پیاده روی تا منزل، و بوفه اونجا رو با به قیمت بسیار عالی اجاره کردم….نه خبری از وامه، نه قسط، نه شراکت….و من الان یکماهه دارم کار میکنم. اینقدر خوشحالم از این کار و مهمتر بابت اینکه تکاملم رو دارم طی میکنم. اینقدر با بچه ها رابطه ام عالیه…اینقدر همدیگه رو دوست داریم….یه همکار گرفتم که کنارم کار می‌کنه. و الان که هنوز یکماه نشده من براحتی تونستم حقوق همکارم، هزینه اجاره ام و مقداری سود رو برای ماه اول بسازم….همه چیز آروم اتفاق افتاد….همه چیز وقتی اتفاق افتاد که من آروم شدم، که من دیگه دست و پا نزدم….که نگفتم چه شغلی، چه کاری، کجا، کی…..وقتی اتفاق افتاد که رها کردم…همه چی رو و سپردم به خداوند….اون هدایتم کرد….بوفه باشگاه رو که مرده بود زنده کردم به لطف الله یکتا…و به لطف آموزشها و آگاهی های شما استاد عزیزم….

    خداوند رو سپاسگزارم

    براتون بهترینها رو آرزو میکنم و بسیار مشتاقانه منتظر دوره جدید هستم….

    عاشقتوووووونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  7. -
    سما میم گفته:
    مدت عضویت: 914 روز

    ای خدای من. قربون استاد قشنگمون بشم من.

    سلام به استاد عزیزم، مریم جون و دوستان گلم،

    ما اینجا جمع شدیم که فراتر از اونچه بیرون درباره مسائل روز و گرفتاری ها و موانع و دشمنی ها حرف میزنن و بازدارنده میدونن، ایمانمون رو قوی و قویتر کنیم و باور کنیم که میشه. توجهمون رو کنترل کنیم، پا از ترمز برداریم و صعود کنیم.

    این مثال دوست افغانستانی خیلی تکان دهنده و انگیزه بخش بود و من یادمه یه بار تو سایت خونده بودم و خیلی آشنا بود، چقدر لذت بردم و یاد گرفتم.

    این روزا تب و تاب مهاجرت زیاده خیلیا فکر میکنن هرطور شده باید فرار کنن، زودتر برن. ولی تو هول و ولا و تقلا مگه میشه لذت برد و اصلا درست تصمیم گرفت؟

    شروع کسب و کار بدون قرض و وام، شروع با فقط اونچه در دسترس داریم و بعد مهاجرت راحت و بسیار راحت… چقدر زیبا و تکاملی و محکوم به عزتمندی و برد هست.

    خدایا شکرت که ما رو هدایت میکنی از طریق بندگان بی نظیرت.

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  8. -
    عارفه گفته:
    مدت عضویت: 1207 روز

    به نام خالقی که مرا خالق زندگی خود آفرید

    سلااااااام چشم به راهی ها به پایان رسید

    خداراشکر تونستم استاد را امروز ببینم

    اونم در چه زمان درستی

    وقتی صبح بعد نماز بیدار بودم و داشتم برنامه ریزی میکردم که اگه کارم را استارت بزنم و تو یک روز nتومان درآمد داشته باشم تو ماه چقدر میشه به وجد اومده بودم

    صبح بچه هارا که گذاشتم مدرسه با مترو رفتم 33پل چون رودخونه چند وقته بازه تو دم رودخونه یکی از فایل های استاد را داشتم گوش می‌کردم که درمورد مکتوب کردن هدف داشتند صحبت می‌کردم و میوفتنند ببین تو سال میخوای چقدر درآمد داشته باشی حالا تقسیم بر ماه کن بعد هفته بعد و…. منم با ذوق تو دفترچه هم داشتم حساب میکردم اگه 2 میلیار بخوام تو یک سال داشته باشم ساعتی چقدر باید درآمد کسب کنم

    و ذهنم تو. اون هوای خوب بهاری پر از اعداد و ارقام شده بود که منو به وجد میاورد

    بعد که رفتم دنبال بچه ها تو. ماشین نشسته بودم بعد ابنکه کتاب صوتیم را گوش کردم یه ندایی گفت یه سر بزن به سایت استاد

    تیرش قلبم را لرزوند از دیده نشانه ها کامه کسب و کار لبخند آورد به لبم گفتم قربونت برم خدا جون ما دیگه همه جوره داری به من مفهمومی شروع کن و نگران نباش

    با شروع فایل و اینکا متوجه شدم موضوع یک خانم از جنس خودم هست ولی با مشکلاتی صد برابر بدتر از من به خودم گفتم واقعا تو چرا انقدر دست دست میکنی

    و اینجا مینویسم و ثبت میکنم که اقدام هام را زیاد میکنم و موفیقت های کوچکم را اینجا با نوشتنش کنار شما جشن میگیرم

    من عارفه نصر تعهد میدهم در کار بافت مو و ریسه های بافتی دیگر دست به اقدام عملی بزنم و خودم را به خودم ثابت کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  9. -
    فریبا حبیبی گفته:
    مدت عضویت: 659 روز

    بنام خداوندی که در هر لحظه بنده گانش را هدایت میکند۔

    سلام به استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته ای عزیزم۔۔

    و سلام به مرضیه عزیزهموطن گلم۔

    از لحظه ای که این ویس پلی کردم و استاد اسم کشور افغانستان را گرفت ناخودآگاه اشک از چشمانم جاری شد و همینطور ناخود آگاه دارم اشک میریزم من قبلا کامنت این دوستم را در تلگرام خواندم و بسیار تاثیرگزار بود برام چون هر دوی ما در یک نوع شرایط زندگی کردیم

    راستش تقریبا در تمام خانواده های افغانستانی صحبت های دور همی همیشگی این است که ما افغان ها بدبخت هستیم و نسل سوخته هستیم و ما تقدیر ما این بوده ک بدبخت باشیم ما درکشوری بدنیا اومدیم که تا چشم باز کردیم با جنگ و فقر و بدبختی روبرو شدیم آدم های که موفق شدن امکانات داشتن در کشور شان امنیت داشتن و کلا عوامل بیرونی در نظر میگیرن و از وقتی یادم میاد هر شب و هر روز این حرف ها را شنیدم و تمام حرف ها بوی ناامیدی میده

    اما با این حال من نپذیرفتم که چون افغانم باید بدبخت باشم و وقتی که کامنت مرضیه جان خواندم باورم محکم تر شد که موفقیت به ملیت ربط نداره البته ک برای ما سخت تر است چون باور های محدود کننده ای قویتری داریم اما ناممکن ک نیست

    وقتی استاد کامنت مرضیه را خواند که از سقوط افغانستان گفته بود مثل یه فیلم چندثانیه ای گذشته ام از جلو چشمانم رد شد

    و با خودم گفتم خدایا چقدر شرایط زندگی من تغییر کرده چقدر همه چیز خوب پیش میره زندگی کنونی من هیچ شباهتی به گذشته ای من نداره

    داستان از جایی شروع شد ک تازه کرونا تموم شد و جنگ های افغانستان آغاز شد هیچ چیز نرمال نبود برنده کسی بود ک میتونست از افغانستان فرار کند۔۔۔۔

    منو خواهرم با ویزایی دانشجویی اومدیم ایران

    اما خانواده ام در افغانستان موندن چون بخاطر کرونا ایران فقط ویزایی دانشجویی و درمانی صادر میکرد و خانواده ام نمیتوانستن ویزا بگیرن ک با ما مهاجرت کنند و باید منو خواهرم تنها میامادیم

    این در حالی بود ک جنگ ها شدید شد در افغانستان هر روز خبر میرسید ک فلان کس از آشنا و دوستا شهید شده وای مو ب تنم سیخ میشه یادم از اون روزا میاد۔۔۔

    تا جایی ک امید کمی وجود داشت دوباره خانواده ام را زنده و سلامت ببینم

    مشکلات خانواده گی و فقز هم جز جدایی ناپذیر از تجربه ای زندگی ام بود

    تصور کنید دوتا دختر ک با تمام وجود درس خوانده بودن در کانکور کامیاب شده بودن و به دانشگاه دولتی قبول شده بودن و کار ها برنامه ها و اهداف خودشونو داشتن رویایی خدمت به وطن با تمام محدودیت های که برای خانم ها در کشورم وجود داشت و دارد

    حالا راهی یک کشور غریب

    که همه ای دستاورد هایش را خاطراتش را خانواده اش را گذاشتن اونطرف مرز و وارد تهران شدن

    حالا باید با برادری زندگی میکردیم در ایران که سالهای طولانی بود همدیگر را ندیده بودیم اخلاق های ما کاملا باهم فرق داشت چون منو خواهرم همیشه میگفتیم ما موفق میشیم و به وطن خدمت میکنیم اما برادرم دیدگاه بسیار منفی داشت و اما حالا مجبور بودیم باهم زندگی کنیم

    و تمام ذهنم و فکرم پیش خانواده ام بود تمام آرزویم این بود که بار دیگر در کنار خانواده ام زندگی کنم

    آن شبی ک کشور سقوط کرد تا صبح گریه کردم دیگه همه چی تموم شده بود برای من و ناامید مطلق بودم

    دیگه اصلا گمان نمیکردم ک اوضاع ب حالت عادی برگردد اصلا امیدی نداشتم خانواده ام را دوباره ببینم تا اینکه بعد سقوط کشور جنگ تموم شد و یکم خیالم آسوده شد چون دیگه جان خانواده ام حداقل درخطر نبود و حدودا پنج الی 6 ماه بعدش خانواده ام توانستن به طور خیلی جالب و باور نکردنی ویزا بگیرن (یاد حرف استاد افتادم ک میگن وقتی دیگه آدم چیزی برای از دست دادن ندارد و تسلیم میشود اونوقته که شرایط تغییر میکند ) و من دیگه واقعا تسلیم شده بودم چون کاری از دستم بر نمی ادمد و عاجز شده بودم پیش خدا

    خلاصه خانواده ام ایران اومدن و بعد چند ماه پدرم فوت کرد و همه ای ما از لحاظ روحی بودیم عین مرده متحرک بودیم

    و شرایط خیلی سخت بود ما چند تا خواهر بودیم ک همه ما تحصیل کرده بودیم و همیشه در محیط های فرهنگی بودیم مشغول درس خواندن و تدریس کردن

    اما دیگه مجبور بودیم تمام مدارک تحصلیی خود را کنار بزاریم و شروع کنیم ب کارگری

    و همین روز ها بود ک گاه گاهی ب طریق های مختلفی فایل های استاد عباسمنش ب دستم میرسید و من گوش میدادم اما هرگز یک کلام هم متوجه صحبت های استاد نمیشدم و نمیدونستم داستان چیه و استاد در مورد چی حرف میزنه اما با این حال قلبم آروم میشد فقط گوش میدادم تاکید میکنم اصلا نمیدونستم استاد چی میگن چون فاصله فرکانسی ما زیاد بود فقط متوجه شدم ک ک قلبم داره آروم میشه این صدارو ک میشنوم

    و همینطور کم کم داخل کانال های تلگرام میگشتم ک بیشتر ازین فایل ها را پیدا کنم و نمیدونستم ک استاد سایت دارن

    خلاصه من هر روز سعی میوردم این فایل ها را گوش بدم

    و اما شرایط کم کم داشت عوض میشد

    حال روحی ما بهتر شده رفت شرایط کاری ما آسان تر شد دوستان ایرانی پیدا کردیم ک بما سیم کارت گرفتن و کارت بانکی گرفتن

    با محیط ایران یکم عادت کردیم

    آرامش ما بیشتر شد

    تا اینکه بیشتر و بیشتر فایل های استاد پیدا کردم و سعی میکردم عمل کنم به صورت تکامی هدایت شدم به سایت استاد و وارد سایت شدم که انگار وارد یک دنیای جدید شدم خیلی خوشحال بودم و هستم

    منو دوتا خواهرام و برادرم عضو سایت هستیم برای اولین بار که فایل سفر به دور آمریکا دیدیم خدا میدونه چه اشتیاقی داشتیم چقدر ذوق کردیم

    همینطور فایل های رایگان گوش دادیم و چند تا از دوره های استاد خریدیم که داریم کار میکنیم

    اکنون همه چی تغییر کرده با این که مدت بسیار کمی است که توی این مسیر هستیم

    اکنون گریه های شب موقع خوابم ک از سر ناراحتی و ناامیدی بود تبدیل شده به اشک شوق بخاطر آشنایی با این قوانین۔

    الان وقتی میشنوم کسی افسرده است و قرص اعصاب میخوره و پیش مشاور و وروانشناس میره اصلا مغزم هنگ میکنه ک چطور نمیفهمه این آدم ک باید از درون تغییر کند تا شرایط بیرون تغییر کند در حالیکه همین یک سال پیش بود ک خودم دنبال بهترین پزشک میگشتم برای درمان افسرده گی ام۔

    چه آرامش دارم این آرامشی که به خانه ای ما حکمفرما شده با هیچ چیزی عوض نمیکنم

    از رابطه ای قشنگی ک با خدایم دارم بهترین لذت دنیا را تحربه میکنم

    تمااام سختی ها و تضاد های ک باهاش برخوردم بخدا قسم می ارزید به اینکه با استاد آشنا شدم ۔۔۔۔

    دنیای منو دو خواهر و بردارم جداست از دنیای تمام فک و فامیل و آشنا های ما

    اینقدر آرامش وارد زندگی ما شده نعمت و برکت وارد زندگی ما شده که بخدا قسم باورم نمیشه همچین گذشته ای سختی داشتم

    هنوز اول راه هستیم و با تمام وجود مصمم هستیم که یک زندگی ایده آل در تمام جنبه ها برای خود خلق کنیم

    و منو خواهرم داریم روی ایده های که در مورد کسب و کار بما الهام شده کار میکنیم تا انشالله کسب و کار شخصی خود را راه اندازی کنیم

    و همچنان به لطف الله شرایط سفر به کشور عزیزم برای ما راحت شد طوریکه خیلی راحت و آسوده مادرم و خواهرم رفتم افغانستان و همین دیروز آبجی من با کلی ایده های خفن و تجربه های عالی برگشت تهران

    و خودم انشالله به زودی آرزو دارم یه بار برم به وطنم که انشالله اتفاق میفتد۔۔۔۔

    مهم نیست شرایط چقدر سخت است اما اگر واقعا آدم بخواد تغییر کند امداد الهی از راه میرسد۔۔۔۔

    خدارا هزاران مرتبه شکر که درین مسیر الهی هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  10. -
    سمیه زحمتکش گفته:
    مدت عضویت: 1624 روز

    به نام خداوند بخشاینده مهربان

    خداجونم بابت شنیدن این حرف ها از زبان استادم که به قلبم نشست توراسپاس.

    هدایتم کن به مسیرهای مستقیم وراحت که تو بهترین هدایتگری.

    چقدر به موقع به این فایل هدایت شدم .

    احساس میکنم برای من بود این حرف ها که احساس ناامیدی آمده بود سراغم که دیگه نمی‌خواستم ادامه بدم شغلم را .

    چند سالی که مجوز شغلم را گرفتم مثل یویو بالا و پایین میرم .

    یکم‌ فروش بالا می‌ره وبعد متوقف میشه

    یا هزینه مواد اولیه یا بحث کیفیت یا مشتری که نسیه می بره من را درگیر کرده و کارتعطیل میشه .

    این دفعه از سرمایه وپس اندازم آمدم شروع کردم که فعلا دستم نرسیده .

    واقعا از خدا می‌خوام هدایتم کند تا ترمزهام را بفهمم وناامید نشوم .

    چقدر حرف هاتون مثل وحی منزل بود و قلبم را محکم کرد .

    اگر بقیه می توانند ادامه بدهند من هم می توانم فقط ایمان وباور افراد با هم متفاوته.

    استادم بی صبرانه منتظر دوره سپاسگزاری شما هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای: