مصاحبه استاد عباس منش با مهندس شعبانعلی درباره قانون جذب - صفحه 14

317 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمدرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1336 روز

    به نام خالق زیبایی ها

    سلام به همگی و استاد عزیزم

    من بعد چند ماه الان دوباره این فایل رو گوش دادم و چقدر به ذهنم خوب اومد منظورم خوب درک کردم.

    الان من دنبال ی هدفی هستم و تضادی برام پیش اومد و از خدا درخواست هدایت کردم و اتفاقی توی مسیری فایلی مربوط به قانون جذب از زبان استاد عباسمنش اومد و اون لحظه در مدار شنیدنش بودم چون باعث شد چند بار گوش بدم و خیلی من رو به فکر فرو برد و با خودم گفتم از فردا روی فایل قانون جذب تمرکزی کار میکنم که با این فایل روبرو شدم

    و چقدر الان درکم فرق میکرد با قبلا که این فایل رو شنیده بودم.

    انگار کل حرف هایی که از استاد قبلا تو فایل ها شنیده بودم توی این فایل برام مرور شد

    چقدر لذت بردم و نکته برداری کردم و فکر کردم.

    و تصمیم گرفتم قانون جدب رو از فایل های استاد بفهمم و درک کنم و حرفه ای بشم و بتونم تغییر کنم

    بتونم رابطه بین اتفاق های زندگی ام رو با قانون جذب بفهمم و درک کنم و بنویسم در موردشون.

    حالم خیلی عالی شد

    ووجایزه من دیدن فایل جدید سفر به دوره امریکا قسمت ۱۵۶ 😍😍😍😍☺️☺️🎉❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    آرمین اصغری گفته:
    مدت عضویت: 2362 روز

    بنام خداوند مهربان

    سلام بر پادشاهان توحیدوآگاهی وعمل

    سلام بر پادشاهان ثروت وسلامتی

    فایل شماره3 🚶 سوم

    چقدر جذاب بود این فایل شما استاد جان

    قانون جذب جهت رو تعیین میکنه

    قانون جذب میگه اون تصویر که میسازی مهم نیست

    فقط وفقط افکار قالب ما همه چیز رو رقم میزنه

    فرض کنید به دزد حساسیت دارم

    یقینا دزدیهای بیشتری رو میبنم

    ورفتارهای که انجام میدم

    دزد بیشتری رو جذب میکنم چقدر زیبا وشیوا بیان کردن استادشعبانعلی عزیز

    ویژگی قالب افراد خوش شانس بی خیالی هست

    یعنی رها باش تا بیاد طرفت

    حرص نزن همه چی سر وقتش رقم میخوره

    قانون جذب میگه واسش فرقی نمیکنه درخواستت منطقی هست یا غیر منطقی

    موقعی به خواسته هامون میرسیم که هم فرکانس خواستهامون باشیم

    درخواست دیدن عشق اما احساس نگرانی

    انسان تاوقتی به تضاد نخوره خواسته به وجود نمیاد

    حالا اون تضاد هرچی میتونه باشه

    عموم انسانها با روبه رو شدن با تضادها

    مغزشون بیشتر کار میکنه

    دیدگاه خیر به اتفاقات درنهایت نتیجه را خیر میکند وبه العکس

    جهان قضاوت نمیکنه وفقط فرکانس رو دریافت میکنه وپاسخ میکنه

    مثالی در مورد خودم میزنم

    هرهفته باهمکارهام میرفتم فوتبال

    وباتمام وجودم بازی میکردم وخیلی حس خوبی بهم میداد

    دریک بازی رباط صلیبی من دچار پارگی شد

    همون اول به ذهنم رسید اگه تو یه پولدار بودی نیاز نبود بعد از آسیب خودت فردایش بری سرکار

    گفتم اگه پولدار بودی پیش بهترینها میرفتی واسه رفع این تضاد

    بعدش گفتم این تضاد اومده که آدمهای جدیدی وارد زندگیم بشن

    این تضاد اومده که من بیشتر با آنانتومی بدن آشنا بشم

    این تضاد آخرش برام خیره

    ویقننا هم همینطوره

    درسته هنوز پاهام خوب نشده ولی من براین باور هستم که رباطم خودش خودش رو ترمیم میکنه

    ودرهمین اول مسیر با انسانهای خیلی موفقی آشنا شدم ویقینا درمسیر رسیدن به هدفم کمکم خواهند کرد

    دیدگاه نسبت به اتفاقات خوب باشه نتیجه خیرخواهد شد

    ته این دیدگاه خیلی بهم نزدیک میشن

    میوه درخت مشکلات چی بود

    میوه پا شکسته چی خواهد بود

    خدای من این جملات چقدر زیباست

    سریع دنبال میوه مشکل باش

    چقدر این جمله زیبا بود

    دقیقا من هم بعداز آسیب اینو به خودم گفتم که واسه بقیه باید چی تعریف کنم

    ازاینکه این آسیب باعث شد من به فلان هدفم برسم خداروشکر از این همه آگاهی

    چقدر احساس خوبی دارم خدای خوبم شکرت شکرت

    اگر یک اتفاق چند بار رخ بده یکی تو یک باور رو در اون زمینه ساختی

    توانایی احساس خوب با فکر

    وسپس بازنجیره ای از اتفاقات خوب

    رقم خواهد خورد

    کلمه حزون حدودا30بارتکرار شده با لا اومده

    یعنی غمیگن نباش

    چقدر زیباست این جملات

    به محض اینکه احساس پیامبر میخواد بد بشه آیه نازل میشه میگه غمگین نشو

    هیچگونه بی عدالتی وجود نداره

    با دیدگاهی که جنگ به وجود اومده صلح نخواهد آورد

    ناراضی حرکتی برای رضایت میکنه

    شکایتی نداره اما میتونه شرایطی بهتره بسازم

    ادمها شاکی هستند که همه چیز رو بیرون از خودش میبنه ومیگن بقیه براش تلاش کنن

    واقعا باید این جمله رو باید با طلا نوشت طلا ویک قاب جواهری براش ساخت ویک تاج الماسی

    اگر دیر رسیدی سرکار چیزی جز خودت رو مسئول نبین

    میتونی زودتر بیداری بشی وحرکت کنی

    چقدر آخر این مصاحبه بود جالب شدبرام بودآسیب ورزشکار ژیمناستیک قبل از مسابقات

    حتما باید این فیلم رو دانلود کنم

    اقلیت که زندگی رو برای خودشون ودیگران میسازن

    اکثریت کله وار زندگی میکنن

    (من باید معمار وار زندگی کنم)

    تمرین ودرسهای قدم سوم فایل(3)

    مصاحبه استاد با شعبانعلی

    1-مسئولیت پذیری درهمه مسائل

    وقدرت ندادن به عوامل بیرون

    2-تمرکز روی نکات مثبت افراد

    3-به محض به وجود اومدن تضاد به میوه های اون تضاد فکر کن

    4-دیدن فیلم جنگجو درون

    خیلی خیلی ممنونم ازتون استادعباسمنش عزیز ومهندس شعبانعلی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    شمیم کردستانی گفته:
    مدت عضویت: 1519 روز

    سلام استاد مهربونم و دوستایِ عریزم

    استاد من حرفای شما رو حفظم و میتونم ساعتها راجب این مسایل سخنرانی کنم

    ولی از بَر بودن فایده ای نداره و من میخوام انجامشون بدم.

    و چقدر سخته انجام دادنشون

    چقدر سخته کنترل ورودی های ذهن و حرف نزدن راجب ناخواسته ها

    چقدر سخته که نخوام دیگران رو تغییر بدم

    فقط کنترل احساسم یکم برام راحت ترِوقتی که تنهام

    من دیروز تعهد دادم که نخوام کسی رو تغییر بدم ولی دیشب وقتی تلفنم زنگ خورد وشروع کردن به صحبت کردن اولاش یادم بود ولی آخراش یادم رفت🤦🏼‍♀️وذهنم شروع کرد و منم گوش دادم به حرفش.استاد من یه رابطه عالی دارم ولی هر دومون مشکل مالی داریم و برای همین از هم دوریم و این بی پولی داره اذیتمون میکنه و جهان داره بهمون فشار میاره تا تغییر کنیم و خیلی از دعواهای من به خاطرِ بی پولیِ،اما من نمیزارم ذهنم به خاطر پول رابطه قشنگم رو خراب کنه و تمام تلاشم رو میکنم که کنترلش کنم و افسارش رو دست بگیرم.

    تغییر کردن واقعا سخته ولی با همه سختی ها من بازم میخوام تغییر کنم تا خودمُ نجات بدم.

    درسته که من دیشب از یه جایی به بعد حواسم پرت شد و یادم رفت و لی من ایندفعه حواسم رو بیشتر جمع میکنم و هر روز متعهد تر از روز قبل میشم.

    همین الان ذهنم داشت سرزنشم میکرد گفت تو همیشه گند میزنی به رابطه و درست بشو نیستی و طرف مقابلت روناراحت میکنی.

    ولی من حرفای شما رو مرور کردم ،با خودم گفتم استاد گفته سرزنش ،حس گناه و مقصر بودن سمِ

    با خودم گفتم استاد گفت اشکال نداره از همین لحظه فرکانس خوب بفرست.

    همبن که دیروز تو طول روز چندین بار حسم رو کنترل کردم ،یعنی پیشرفت و من باید تکاملم رو طی کنم.

    همش با خودم تکرار میکنم :باید حست خوب باشه که هدایت بشی ،تا بهت الهام🧚بشه.

    من دارم روی بخش مالی کار میکنم امروز متوجه شدم باید تمرکزمُ روی عشق و رابطه های خوب و کلا هر چیز خوبی باشه.نه فقط پول

    چون منم مثل شما بهشت ُمیخوام و همه چیزو با هم میخوام.

    من میخوام مسئولیت همه چیزُ بپزیرم.

    مسولیت ۱۰۰٪رابطه م رو ،وضعیت مالیم رو،جایی که الان هستم رو ،سلامتی و شادیم رو. و…

    استاد حق باشماست ،من میخوام انجامش بدم

    خیلی دوستون دارم و ازتون ممنونم که کمکم میکنید.

    🧚💞🧜

    من قول میدم و متعدمیشم که مسئولیت ۱۰۰٪زندگیم رو بپذیرم

    🧚💞🧜

    من قول میدم مننننن تغییر کنم و به دیگران کاری نداشته باشم.

    🧚💞🧜

    من قول میدم راجب این مسائل با کسایی که تو این حوضه فعالیت ندارن صحبت نکنم.

    🧚💞🧜

    من قول میدم که دیگه نخوام دیدگاه دیگران رو راجب مسائل مختلف تغییر بدم.وآدما رو همون جوری که هستن بپذیرم.

    🧚💞🧜

    ۱۴۰۱/۷/۲۶ سه شنبه

    ومن الان دارم میرم پارک تا از زندگیم لذت ببرم و میخوام هر روز صبح زود ساعت ۷ این کارو انجام بدم تا شاداب و سرحال بشم و این یکی از تغییراتِ منه که همین امروز استارتش رو زدم.😊

    🙏سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    حسين عبدالله گفته:
    مدت عضویت: 2938 روز

    با سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و خانواده بزرگ و صمیمی عباس منش

    با اینکه این فایل رو بارها گوش داده بودم

    امروز دوباره گوش دادم و نوشتم

    خدایا چه نکات ارزشمندی در مورد قانون جذب توی این فایل هست

    و چه ترمزها یی رو شناسایی کردم

    چه باورهای قوی در من شکل گرفت و چقدر متعهد تر شدم

    تعهد بر قبول و پذیرفتن صددرصد اتفاقات و شرایط زندگیم

    قوی تر شدن باور احساس خوب مساوی با اتفاقات خوب

    نقش داشتن هدف و خواسته و قدم برداشتن در راستای هدف و عملکرد مغر

    اینکه قبل از بحران وتضاد به فکر تغییر باشیم

    قطب نمای درون و ربطش به احساس و اتفاقات

    اینکه اتفاقات و رویدادها بخودی خود هیچ معنایی ندارد و ما و افکارمون هستیم که به آن معنای خوب و مثبت میدیم و یا برعکس

    اینکه تو دل هر مشکلی یه ایده هست چه تشبیه قشنگی درخت مشکل و میوه آن

    و خوش بینی و تمرکز بر خوبیها و نکات مثبت که باعث میشه نکات منفی کمرنگ بشه و به چش نیاد

    استاد خیلی مصاحبه فوق العاده ای انجام دادین

    سپاسگزارم از شما

    براتون از خداوند شادی بیشتر ثروت بیشتر و عمر طولانی آرزو میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    فائزه عارفی گفته:
    مدت عضویت: 1559 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    مصاحبه با شعبانعلی

    سلاااام به استاد عزیزم و مریم جان، من هرچقدر از آگاهی های این فایل بگم کم گفتم، چقدر این فایل پُر بود… من چند روز طول کشید که با تمرکز گوش، بدم …. الله اکبر از این همه آگاهی… حرف شما و شعبانعلی تکمیل کننده همدیگه بود و قابل فهم از دو جنبه علمی و معنوی…. خدارو شکر برای وجود شما، در ادامه تمرین من و دوستانم خلاصه ای از این فایل آماده کردم …..

    تصویری که ما می سازیم در ذهن خود درباره آینده مان زندگی ما را می سازد.

    قانون جذب می گوید جهان از انرژی تشکیل شده که یک انرژی در استان قرار دارد« خداوند »که انرژی های مشابه را به هم نزدیک می‌کند….اتفاقات زندگی انسان به خاطر فرکانسی است که به جهان ارسال می کنیم….از کوچکترین اتفاق مثل گم کردن کلید بزرگترین مثل ثروتمند شدن.

    چطور وقتی به ثروتمند یا سلامتی و یا داشتن پول زیاد فکر میکنیم ولی روز به روز فقیرتر می شویم ؟ و چرا قانون جذب کار نمی کند؟

    قانون جذب می گوید اون چیزی که می خواهی و می گویی تصویری که در ذهن میسازی مهم نیست،مهم اون باورها و عقایدی است که داریم و داره آینده ما ررومیسازه.

    🌟فرکانس غالب است که داره اتفاقات زندگی تو رو تعیین میکنه……پس فائزه حواست باشه که فرکانس و فکر قالب ذهنت چیه …پَسِ ذهنت باورت و توجه نسبت به ثروت روابط و چیه؟؟؟

    بدون و آگاه باش که اون باوری که پس از ذهنت داری اون اتفاق و شرایط تورو در همه جنبه های زندگی رقم میزنه با آگاهی به فرکانس قالب ذهن خود در زمینه های مختلف رو بنویس واگر لازمه عوضش کن تا اتفاقات و شرایط زندگی اونجوری که می خواهی پیش بره .

    🌟قانون جذب نگاه مادی هم دارد

    ذهن ما در طی سالیان تصاویر صداها و چیزهایی رو که یک لحظه میبینه مثل مثلاً یک پلاک ماشین را فیلتر می کنه و ما نمی تونیم همه پلاک های ماشینی که یکبار می بینیم حفظ کنیم، ذهن تنها چیزی رو در خودش نگه میداری که سالیان سال دیده باشه، شنیده باشد و براش تکرار شده باشه و باور اون رو ساخته باشه ….در نتیجه ما به این درخواستی که سالها پس از ذهن ماست یک «فکر قالب» یک «فرکانس قالب» تبدیل شده به آن میرسیم ….اما با کنترل ناخودآگاهمان از طریق کنترل ورودی ها یا تغییر باورها بررسی باورها که تعیین یک باور قدرتمند و قالب در مغز و تکرار آن طی مدت طولانی باعث می شود که این باور یا خواسته قالب مغز ما بشه و مادر فرکانس دریافت آن قرار بگیریم.

    🌟پس هر چقدر باور قدرتمند تری داشته باشیم فرکانس بیشتر و قوی ترین میفرستیم و زودتر به خواسته ما میرسیم.

    حقیقت این است که انجام دادن این کار بسیار سخت است ولی شدنی است یک انقلاب بزرگ در مغز ما.

    🌟🌟هر چیزی که لازم نیست رو فیلتر کن هر چیزی را میخواهید به آن قدرت بده تا به هدفت برسی.

    ما در هر لحظه داریم به یک چیز فکر توجه می‌کنیم که این توجه باعث میشه از اون جنس اتفاقات برای ما بیشتر ایجاد بشه پس باید آگاهانه به چیزهایی توجه کنیم که میخواهیم برای ما ایجاد بشه چون این یک قانونه.

    🌟اگر تو به چیزی حساسیت نشان بدهی از آن جنس حساسیت تو بیشتر برات رقم میخوره .

    ⛔فائزه فائزه حواست باشه …که تو در هر لحظه باید چک کنی…توجهت به چه چیزی است؟ آیا این توجه تو احساس خوبی یا احساس بدی بهت میده؟ این سوال را هر لحظه از خودت بپرس و آگاه باشید به افکارو کانون توجهتون.

    🌟🌟ویژگی غالب افراد خوش شانس بی خیالی است اگر به چیزی که نمیخوای فکر نکنی و بیخیالش باشی راحت تر به هدف می رسید.

    کسی که به جای اینکه بیشتر متوجه هدف خودش باشه حواسش به سنگهای جلوی پایش باشه موفق نمیشه .

    «به جای اینکه سنگ های توی راهرو ببینی بهش توجه کنی به مقصد و هدف فکر کن اون زمان هست که موفق میشی»

    قانون جذب میگه شما برای این وارد دنیای مادی شدیم که میخوای خلق کنید در دنیای غیر مادی مثل خواب بدون هزینه و پول میتونی به هر کجا میخوای سفر کنی امکاناتی که میخوای داشته باشی ….ولی در دنیای مادی یعنی این جهان باید بهاشو بپردازی و باید هر چیزی که میخوای رو خلق کنی.

    قانون جذب سه مرحله داره:

    مرحله اول درخواست

    مرحله دوم پاسخ به درخواست

    مرحله سوم دریافت

    ۱-در مرحله اول باید بدونی چه میخواهی باید دقیق بدانیم ۲-در مرحله دوم قانون میگه که خداوند یا کائنات یا انرژی برتر حتماً درخواست شما را پاسخ می دهد برای خداوند فرقی ندارد که درخواست تو مثبت یا منفی باشد به فرکانس تو پاسخ میدهد به خاطر همین تمام اتفاقات زندگی ما پاسخی است که جهان به درخواست ما داده درخواستی که از طریق کانون توجه ما به جهان ارسال شده.

    ۳-مرحله دریافت بسیار مهم است ما باید دریافت را ایجاد کنیم, زمانی دریافت صورت می گیرد که فرکانس ما هم جهت با خواسته ما باشد….مثلاً برای رسیدن به هدفی یا درخواست ، مسیری را باید طی کنی که هم جهت با خواستت باشه تا در فرکانس درخواست قرار بگیری و جهان پاسخ بده به درخواستت و دریافت کنی

    🌟🌟 هم جهت شدن با خواسته یعنی نگرانی ها و ترس های مسیررا رها کنید به این فکر نکنید یعنی به هدف و مقصد فکر کنین به مسیر و سنگ های آن فکر نکن فقط متمرکز روی هدف و درخواست باش ایمان داشته باش بهش میرسی.

    🌟در مسیر باید احساس خوب داشته باشی« احساسِ تو قطب نمای رسیدن به خواسته است » ، اگر در طول روز احساس خوبی داشته باشید و مسیر و با احساس خوب بگذرانی یعنی قطب نمای درون تو مسیر درست را داره نشان میده انتهای این راه رسیدن به هدف است .

    ⛔اگر قطب نمای درونی انسان با احساس بد مواجه بشه یعنی مسیر تو رو برای رسیدن به هدف داره دور میکنه.

    تمامی آنچه که در زندگی من خلق کردیم به خاطر وجود تضادهای در زندگی ما بوده که ما برای رفع تضاد در زندگی درخواست هایی از جهان می کنیم .

    هر چیزی که در جهان وجود دارد اعم از حیوانات بر اثر مواجه شدن با تضادی درخواستی شده و باعث به وجود آمدن آن در جهان شده.

    🌟زمانی که انسان با مشکلات و تضادی برخورد می کنه مغز شروع میکنه با توانایی‌هایی که داره کار میکنه و به فکر و ایده هایی میرسه.

    «به مغز کارایی داره »

    اگر شما حال خوب دارید نشان می دهد در مسیر درست هستید

    🌟 پس نشانه و قطب نما همان احساس است.

    جهان از ما فرکانس را دریافت می کند وبا توجه به آن برای ما اتفاقات را رقم می‌زند. در زمانی که اتفاقی برای ما رخ میده ولی تو و برداشتت از اتفاق مثبت میکنی و با دید متفاوت نگاه می کنی میفهمی که اتفاقا انقدر هم بد نیست و این اتفاق نقطه عطف زندگی تو شده.

    🌟🌟در واقع هیچ اتفاقی بی دلیل رخ «نمیده الخیر فی ما وقع»

    دیدگاه علمی معنوی و….

    همه اینها یک نظر را در انتها دارند همیشه باید در آخر مشکلاتی که برای ما رخ میده ببینیم که چه نتیجه ای بر ما داشته وقتی یک مشکلی پیش میاد سریع باید میوه اون رو پیدا کنید یعنی درسشو بگیریم

    🌟🌟این نگاه که هیچ رویدادی نمی تواند نتیجه بدی داشته باشد باعث رشد تو به ایجاد اتفاقات مثبت در زندگی همیشه الخیر فی ما وقع

    خیلی وقتا یک اتفاق را یک رفتاری و یک شرایطی برای ما مث نمایشنامه در زندگی تبدیل میشه که بارها و بارها تکرار میشه که این به دلیل سیستم ذهنی ماست از که باعث تکرار این موضوع میشه در واقع همون باورهای تو که مثل سیمان به ذهن تو چسبیده و تو باید آنها را تغییر بدی تا این شرایط که مدام تکرار میشه تغییر کنه به سمت شرایط مورد علاقه تو برود.

    🌱لاتحزن در قرآن یعنی ناراحت نباش که بسیار تکرار شده

    🌱حزن یعنی ناراحتی و غم که با «لا » آمده یعنی ناراحت نباش ، که قرآن تایید تاکید دارد که در احساس بد نباش بیشتر برای تو ایجاد میشه.

    🌱حزن_ناراحتی در واقع وعده شیطان است که خداوند در قرآن بارها و بارها گفته و غمگین نباش و مدام هشدار می دهد .چون که ««احساس بد=اتفاقات بدتر»»

    🌟قانون جذب می گوید که هیچ بی عدالتی در جهان نیست شرایط جوری رقم میخوره که تو ایجاد کنی هر کس در جایگاه خودش است و فرکانس ارسالی تو شرایط رقم میزنه…..اگر از شرایط خودت راضی نیستی با تغییر فرکانس صددرصد شرایط و عوض میشه

    ⛔ کسی که از شرایط ناراضی است یک حرکت برای رضایت خودش انجام میده

    ⛔شاکی شکایت میکنه که کسی دیگر براش حقش رو بگیره

    نارضایتی از وضع موجود باعث میشه تو فکر کنید ها و کارهایی را انجام بده که رضایت بخش باشه خودت کار رو انجام میدی نه دیگران.

    🌟🌟قانون جذب میگه تو بدون پولم میتونی شرایط عالی را برای خود رقم بزنیم باورهای تو باعث ایجاد شرایط تو میشن کسانی هستند که اتفاقات و شرایط زندگی‌شان ناشی از افکار و باورهای خودشان می‌دانند و مسئولیت زندگی را تمام و کمال می پذیرد حتی اتفاقی که هر چه فکر می کنی من نمیفهمی کجای آن تقصیر تو بوده را بپذیر.

    🌟🌟اگر بتونی که هیچ کس و هیچ شرایطی را مسئول شرایط زندگی نکنی این ریشه در موفقیت تو دارد با این دیدگاه میتونی شرایط و اتفاقات زندگی را به نفع خودت رقم بزنی چون تو دیگه به اعمال و رفتار آگاهانه توجه می کنی و میدونی که توجه تو به هر چیزی موجب خلق اون در زندگی میشه .

    🌟🌟در مورد روابط عاطفی اگر تو روابط عاطفی خوبی نداری تنها کاری که باید بکنیم باید فقط به نکات مثبت طرف عاطفی توجه کنید ویژگی‌های مثبت شخص عاطفی را چند روز یا چند هفته بنویسد باعث میشه نقاط مثبت بیشتری در شریک عاطفی تان به وجود بیاد فقط نکات مثبت آن را بنویس و توجه کن وقتی …..

    ✅در ضمن وقتی توجه به نکات و مسائل مثبت زندگی و شریک عاطفی بیشتر می کنید در واقع داری فضا را برای نکات منفی کم می‌کنیم و این صد در صد نتیجه دارد و تو داری میگی که مسائل و مشکلات منفی وجود دارد ولی من آگاهانه نمی خواهم ببینم.

    نکات مثبت خوشبینانه تو باعث میشه به تدریج هم مسائل منفی در ذهن کمتر و کمتر بشه و ذهن مثبت اندیش داشته باشید.

    ✅«احمق واکنش نشون میده ولی جنگجو عمل میکنه» خیلی از افراد به اتفاقات زندگیشون واکنش نشون میده اگه بتونیم به جای اینکه از شرایط زندگی گله کنیم آن را بپذیریم که این اتفاقات افتاده و سعی کنیم تغییر بدیم جنگجو باشیم و شرایط را به نفع خودمان تغییر بدیم بپذیریم که این شرایط را با نوع فکر و کانون توجه به وجود آوردیم پس با تغییر آگاهانه کانون توجه میتونیم شرایط را طوری تغییر بدیم که دلخواهم باشد .

    🌟قدمت بما کسبت ایدیهم _به واسطه آنچه که پیشاپیش فرستاده‌ای….از این آیه در قرآن می توان فهمید که تنها چیزی که می توان پیشاپیش فرکانس است.

    در ادامه آیه بما قدمت ایدیهم….این است که خداوند بندگانش ظلم نمی کند.

    🌟ما میتوانیم خودمان زندگی مان را خلق کنیم نگاه ما به زندگی عوض کنیم.

    ✅اگر نگاه تو به زندگی عوض کنی ممکنه باز برات تضاد پیش بیاد ولی نگاه تو باعث میشه زیاد سخت نگیرید قانون جذب میگه اگه نگاه تو به زندگی عوض کنی صددرصد جنس اتفاقات هم عوض میشه روی فرکانس کنترل داشته باش تا دنیا عوض بشه و جز آن اقلیت ها باش که معمار زندگی خودشون هستند .

    ممنونم از شما استاد عزیز بابت انتشار این آگاهی… 🌱🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      حسین دانش خواه گفته:
      مدت عضویت: 750 روز

      به نام خدا

      سلام به خواهر عزیزم

      خدا قوت ممنونم از شما سپاس گذارم که باعشق نشستی و نوشتی واقعا لذت بردم و خیلی احساسم خوب تر شد خدایا عاشقتممممم

      سپاس گذارم چقدر لذت بردم دم شما گرم

      احساس خوب مساوی با اتفاقات خوب

      در پناه خدا شاد باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    جمال گفته:
    مدت عضویت: 1466 روز

    رفتم به در صومعه عابد و زاهد

    دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد

    در میکده رهبانم و در صومعه عابد

    گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد

    یعنی که تو را می طلبم خانه به خانه

    سلام؛

    عرض ادب و احترام، خدمت استاد گرامی و تمامی دوستان عزیزم

    استاد اینکه میفرمایید خداوند به بینهایت روش، به بی نهایت طریق ما رو هدایت میکنه، توی این مصاحبه بوضوح دیده میشه، و اینکه هر دو نگرش یک نتیجه رو رقم میزنه و اینگه احتمال داره تعداد زیادی از نگرشها باز همین نتیجه رو رقم بزنه، درسته که ما درسهای شما رو مثل وحی منزل با جان و دل قبول میکنیم و استفاده میکنیم و بکار میگیریم و به نسبت باورهامون به نتایجی به اندازه ظرفمون میرسیم ، ولی خیلی ها هستند که نه شما رو میشناسن و نه اسمی از قانون جذب رو شنیدن، ولی چون باورهای درستی دارن به همین نتایج میرسن، و چه خوب که خداوند شما رو برامون محیت کرده و داده که ماهایی که به هر دلیلی باورهامون ایراد داشت، و شایدم باور درستی رو ورودی ذهنمون نداشت، شما با آموزشهاتون دست ماها رو گرفتین و دستی از دستان پرمهر خداوند شدین برای تشخیص اصل از فرع، برای تشخیص سره و ناسره، و برای تشخیص راه درست 🙏🌺❤️ عاشقتونم، خداوند حفظتون کنه.

    ✅️ یه پیشنهاد همین الان ذهنم اومد:

    استاد توی خیلی از فایلهاتون فرمودین که من میرفتم با انسانهای موفق مصاحبه میکردم و مینوشتم و فایل صوتی تهیه میکردم، حالا قدیمیها رو نمیدونم نگه داشتین یا نه، یا اینکه کیفیت صوتیشون خوب بوده یا نه؛ ایکاش توی منو دانلودی ها یا منوی محصولات یه زیر منو داشته باشین با عنوان “مصاحبه های استاد با افراد موفق” 🤗😍🤩 واااااای که من یکی و خیلی ها عاشق این قسمت خواهیم بود 🤗🤗🤗😍😍😍🤩🤩🤩 فکرشو بکن؛ یک فرد موفق که استااااااد باهاش مصاحبه کنه ، وااااای که چه شود 🤗🥲 واسه خودش کلاس درسی میشه برای اونایی که بدنبال آگاهی های ناب میگردن، یه چیزی مثل گفتگو با دوستان قسمتهای ۶۰ تا ۶۵ ، ینی مستقیم از نمونه واقعی فرد موفق فیض ببریم، انشالله🙏🌺❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    فیروزه گفته:
    مدت عضویت: 1509 روز

    سلام بر استاد عزیزم، خانم شایسته عزیزم، تمام دست اندرکاران سایت عباس منش و دوستان عزیزم و اعضای سایت

    درود بیکران بر شما

    استاد عزیز دیروز قصد کردم که طبق آنچه که همیشه شما تاکید می کنید روی کامنت ها و نظرات دوستان تمرکز کنم و آن را مطالعه نمایم.

    کلاً تا شب هیچ فایلی گوش نکردم و فقط مطالعه کردم. آخر شب قبل از خواب رفتم سراغ عقل کل که البته معمولاً زیاد آنجا نیستم.

    داستان را تا اینجا داشته باشید کمی برمیگردم به عقب تر. حدود نزدیک به یک سال پیش یادم نیست کدام فال شما را چندین بار گوش کردم و بعد در دفترم نوشتم که من به خودم و خدای خودم تعهد می دهم که دیگر برای همیشه چک و وام و قرض و قسط را از زندگیم دور کرده و کنار بگذارم. این دقیقا مصادف شد با برنامه عروسی پسرم و اینکه پسرم به چک نیاز داشت. من با وجودی که تعهد داده بودم، یک دسته چک کامل و استفاده نشده ام را تماما امضا کردم و به او دادم تا هر کجا لازم داشت از چک من استفاده کند.

    حتی از یک بانک دیگر هم که دست چکم تمام شده بود، مجدداً درخواست دادم برای روز مبادا. امابخاطر تعهدم آن دسته چک را برای خودم هرگز تحویل نگرفتم و پسرم هم که فعلا آن یکی چک را داشت. خوب من در اینجا به نوعی عهد خود را شکسته بودم و نمیدانستم. در طی این ماه ها پسرم هر جا که لازم داشت با اجازه و مشورت من در حالی که بسیار سپاسگزارم بود از چک ها استفاده می کرد. من هم کم کم در این مدت با توجه به اینکه روی خودم و باورهایم بسیار تمرکزی کار می کردم، آرام آرام می فهمیدم که کارم اشتباه است. من تجربیات دیگری از عهد شکنی هم در این مدت داشتم. اگرچه با متعهد بودن به این عهد برای شخص خودم، تمام بدهی هایم تسویه شد، درحالی که دقیقا در طی این مدت شرایطم طوری شد که مجبور شدم یک سال مرخصی بدون حقوق بگیرم. در واقع من بدون هیچ ورودی مالی بودم امابه لطف خدا تمام اقساط بانکی و بدهی ها و چک هایم تسویه شد. بسیار شکرگزار خداوند متعال هستم. اما در عین حال وقتی موبایل همسرم دچار مشکل شد و درست زمانی بود که به خاطر نوع کارش در مضیقه بود و نیاز شدید به موبایل داشت، با روی باز به ایشان پیشنهاد دادم بیا برویم سرای ایرانی و موبایل قسطی، آنهم از دم قسط با چک کارمندی بگیریم که البته با چک ایشان نه با چک من اما چون ایشون زیاد تمرکز ندارند وفقط به من اعتماد دارند، همیشه تمام چکهای ایشان رو من مینویسم. خلاصه من در طی این مدت برای خودم، بسیار متعهد به تعهدم بودم اما برای اطرافیانم دایه مهربان تر از مادر. و کم کم به این نتیجه رسیدم که این اشتباه است و دقیقا همان جمله معروف که هر آنچه برای خود میپسندی بر دیگران هم بپسند و هر آنچه برای خود نمیپسندی برای دیگران مپسند.

    این را زمانی با گوشت و خونم حس کردم و عذاب کشیدم که با وجودی که تمام چک هایی که پسرم در طی مدت خرج کرده بود را با دقت و ملاحظه کامل پاس نموده بود، دقیقا در آخرین چک مسائل و مشکلاتی در رابطه با بده بستانهای مالی بین پسرم و همسرم پیش آمد که نتیجه آن این شد که پسرم از مبلغ ۲۳۲۰ که مبلغ آخرین چک بود فقط ۹۰۰ تومن رو توانست تامین کند. در حالی بودکه در همان زمان به شدت مبتلا به این بیماری پاندمی شد و بلافاصله همسر و فرزندش هم بعد از خودش مبتلا شدند. در نتیجه نتوانست مبلغ چک را تامین نماید و چون بسیار بیمار بود و شدیدا این موضوع چک باو فشار می آورد، من از او خواستم اصلا به این موضوع فکر نکند و من خودم چک را تامین می کنم. در حالی که هیچ منبعی از پول نداشتم. خوب قاعدتاً چک برگشت خورد و تمام حساب های من در تمام بانک ها مسدود گشت و من از این موضوع چیز زیادی برای پسرم تعریف نکردم فقط در آن حد که چک برگشت خورده و من آن را تامین کرده و رفع سو اثر می نمایم. من با کسی که چک در دستش بود صحبت کردم که البته مسئول مالی سرای ایرانی بود و از ایشان خواهش کردم تا سر برج آینده به من فرصت بدهند تا من چک را تامین کنم و بسیار ممنون و سپاسگزارم که با روی باز و در کمال احترام بی هیچ حرف و حدیثی پذیرفتند. خوب ۹۰۰ تومان پسرم داده بود، من منتظر واریز یارانه بودم تا مابه التفاوت آن را بتوانم تامین نمایم. در همین زمان چون همسرم هم به دلایلی دچار مشکل مالی شده بود، طوری که حتی پول بنزین ماشین هم نداشت، در جایی شدیدا گیر کرده بود و از من خواست که آیا پول دارم و من هم چون پای آبروی همسرم در میان بود، گفتم بله پول چک است اما می دهم و او هم بسیار ممنون و سپاسگزار از من شد و قول داد که سربرج با واریز حقوق تمام پول چک را به من بدهد که چک من پاس شود. این گذشت تا دو هفته بعد، سر برج شد. حقوق همسرم واریز شد و من از ایشان خواستم که پول چک را به حسابم واریز کند و ایشان دقیقاً در بدترین موقعیتی بود که به دلیل همان مشکلاتی که قبلاً عرض کردم خدمتتون، بسیار از نظر مالی دچار مشکل بود. خیلی راحت در چشم من نگاه کرد و گفت: عزیزم من که مجبور نکرده بودم پول چک را به من بدهی. شما که صاحب چک هستی و میدانی در فلان تاریخ چک داری، نباید به راحتی پول آن را خرج کنی. ببخشید ولی میخواستی ندهی، آن وقت من مجبور بودم از جای دیگر تامین کنم. فعلا ندارم.

    استاد باورتان نمی شود دنیا روی سرم خراب شد. هیچ حرفی به ایشان نزدم. همسر من جانباز هستند و بیماری قلبی دارند. چند بار سکته کردند. پس من نیازی نبود که با ایشان بحث کنم. اما بسیار در خود فرو رفتم و ناراحت بودم. ولی توانستم خودم را پیدا وسرپا کنم.

    با خودم گفتم که نوش جانت! چند وقت است که به این نتیجه رسیده ای که تو تعهد داده بودی برای چک، برای قسط، برای وام، حالا میای و برای همسرت موبایل قسطی برمیداری، برای پسرت دنبال وام فرزنداوری می روی، برای عروست دنبال وام کارآفرینی هستی.نوش جانت! بخور که حقت است.

    آمدم و روی اشتباهم فکر کردم. دوباره در در دفترم تعهد دادم. ابتدا به اشتباهم اعتراف کردم و بعد با این مضمون تعهد دادم به خودم و خدای خودم که هرگز نه برای خودم، نه برای هیچ کسی، حتی عزیزترین کسانم چک، قسط، وام و قرض نخواهم و دلیل آن را هم نوشتم ؛ اینکه تمام اینها نماد بارز شرک است و اگر من معتقد واقعی به توحید باشم، با ایمان و توکل بر خدای یکتا و اعتماد به توانایی هایی که خداوند در وجودم نهاده، خواهم توانست هر آنچه را که بخواهم خودم بسازم نه آنکه سر خم کرده و از دیگری طلب کنم. دیگری که او هم مثل من یک مخلوق است درحد و اندازه توانایی های من انسان.

    موعد دوباره پاس شدن چک هم سپری شد و من هیچ پولی جز ۵۰۰ تومان برای پاس کردن آن نداشتم. اما چون روی خودم کار کرده بودم و علت این تضاد را فهمیده بودم و به یقین رسیده بودم که این شرایط را خودم ایجاد نموده ام، آرامش خاصی بر قلبم حاکم بود. اگرچه که به دلیل فشار زیادی که تحمل نمودم به شدت بیمار شدم و من هم این بیماری پاندمی را تجربه کردم. اما حال دلم خیلی خوب بود. حتی وقتی دوباره همسرم را در مضیقه دیدم، به او گفتم: اگر چه به راحتی به من گفتی، خواستی ندهی، مشکل خودت است. اما در حال حاضر این ۵۰۰ تومان به کار من نمی آید، چون با آن که نمی توانم چک را پاس کنم. حداقل شما استفاده کن. همسرم آنرا نخواست اما دوباره به من قول داد، گفت: زمینم را که دارم میفروشم چک ت را پاس میکنم و در واقع قول داد : دوشنبه که زمین را فروختم ۳میلیون به شما میدهم (درحالیکه پول چک ۲۳۲۰ بود یعنی بیش از چک من) ومن بازهم کلی ذوق کردم، اما مدام باخودم تکرار میکردم: خدایا این یکی از دستان توست. اگر شد که ممنونت هستم و اگر نشد، میدانم تو از طریق دستان دیگرت چک مرا پاس خواهی کرد و باز من سپاسگزارت هستم. اما از خداکه پنهان نیست، از شما چه پنهان، من از ته قلبم منتظر فروش زمین بودم و کلی نقشه هم برای چطور صرف کردن پول زمین در ذهنم میکشیدم. آنروز ۴شنبه بود ومن مشتاقانه منتظر ۲شنبه بودم .۱شنبه شب همسرم داشت صحبت میکرد و برنامه هایی که برای پول زمین داشت را میگفت که من هم عنوان کردم: ۳ تومن هم به من می‌دهی…. .یکباره با لحنی بسیار جدی گفت: من که گفته بودم سر برج . اصلا این چک به چه مبلغی است که اینقدر سنگین است؟!!

    استاد داشتم ظرف میشستم، انگار کوهی از یخ بر سرم خراب کردند.

    استادجانم ممنون و سپاسگزارم که بمن یاد دادید عزت نفس داشته باشم.

    من فقط بروی همسرم لبخند زدم و گفتم : عزیزم خودت را ناراحت نکن. قبلا که گفته ام برات، تقصیر شما نیست، مقصر خودم هستم که دوباره عهدم را شکستم. ( آرامش همسرم برایم مهم است. چون میدانم الان چیزی می‌گوید و بعد به آن حرف و تبعاتش فکر می‌کند و ناراحت می‌شود و خود را عذاب می‌دهد. ضمنا با ایشون درباره تعهدهایم صحبت میکنم ایشون درجریان تعهد دادن‌های من هستند )

    و هرچه مبلغ را باز ازم پرسید ( قبلا گفته بودم اما معمولا فراموش می‌کند) با شوخی و خنده حرف را عوض کردم و چیزی نگفتم.

    تا اینجای ماجرا رسیدیم به اول متن

    همانجا که برایتان گفتم تصمیم گرفتم فایل صوتی که خوراک هرلحظه زندگی من بود، گوش نکنم و فقط حرفها و کامنتهای دوستان را مطالعه کنم. واین همان دوشنبه موعود بود، روزی که شب قبلش همسرم برای بار چندم آب پاکی را روی دستم ریخت.

    راستش دیگر بعد از این مدت شاگردی شما و بودن در این بهشت و کارکردن روی خودم و ذهن و باورهایم یاد گرفتم که احساس خوب = اتفاقات خوب. پس هروقت خواستم به سختی جریان پیش آمده و تبعاتش فکر کنم، فورا میرفتم سراغ سایت. یعنی ثانیه ای فرصت به ذهنم نمی‌دادم. ناگفته نماند دراین مدت هربار پسرم راجع به چک می‌پرسید واظهار شرمندگی میکرد، میگفتم : پسرم چراخودت را ناراحت میکنی؟ قربونت، همه چیز اوکیه و حل شده. اگرچه نه تنها چیزی حل نشده بود، بلکه تمام حسابهای بانکی من مسدود بود و ضمنا پسرم داشت برای وام مستاجری اش اقدام میکرد که قاعدتا من ضامنش بودم و من با چک برگشت خورده نمیتوانستم ضمانت کنم و این را باو نگفتم اما توکل برخدا کردم واز خدا خواستم من تعهد داده ام برای چک و وام و قسط و …خدایاخودت شرایط را برایم سهل کن که هم پسرم ناراحت نشود و هم اصلا نیازی به ضمانت و وام گرفتن و این حرفها نباشد، آنروز خودم را بستم به کامنتهای بچه ها درسایت و با خودم گفتم این تضاد است، تضاد یعنی یکجای کار می‌لنگد، یک جایی در مسیر راه را اشتباه رفته ام. کلی خودم را زیرو رو کردم، بالا پایین کردم، سنجیدم، زیر زره بین بردم، تا فهمیدم که چرا باید دقیقا آخرین چک من با این مشکل سنگین روبرو بشود. فهمیدم خدا مرا دوست دارد. خدای مهربان، می‌خواهدمن راه را اصولی و ریشه ای بشناسم. اگر عهدی میبندم، از تمام زوایا به آن مقید باشم، هیچ راه در رویی برای خودم باز نگذارم. دقیق کار را انجام بدهم تا نتیجه درست دریافت کنم. فهمیدم این سیستم خیلی اصولی و ریز و دقیق کار میکند. کوچکترین لب پری روی ریزترین چرخ دنده اش موجب می‌شود درست کارنکند و فهمیدم هرآنچه برخود می‌پسندم برای دیگری هم باید همانگونه عمل کنم.

    و من مدیون این سایت واین بهشت زیبایم که همه این ها را اینجا یاد گرفتم.

    آخرش رفتم سراغ عقل کل که تا بحال شاید چندباری گذرا رفته بودم. نمی‌دانستم دنبال چه چیزی هستم، سرچ کنم پول ، نه. ثروت ، نه . نمیدانستم چه میخواهم .سرچ کردم توحید. مطالبی که آمد را خواندم. کسی از دوستان دررابطه با فرق توحید عملی و نظری پرسیده بود و چندنفر از دوستان دیگر سخاوتمندانه پاسخ داده بودند. حرفهایشان گویی چراغ در ذهنم روشن میکرد.تا رسیدم به دلنوشته دوستی که گفته بودند قوی ترین باور توحیدی نگاه سیستمی به خداونده اگه این باور رو درک کنید خود به خود عمل میکنید. وقتی بدونی سیستم صد درصد به تک تک فرکانسات پاسخ میده تعهدتون خیلی بیشتر از قبل میشه که کانون توجهتونو کنترل کنید یعنی هر چقدر ایمانتون بیشتر بشه تقواتون هم بیشتر میشه

    در قرآن اول ایمان (شناخت سیستم )بعد تقوا (کنترل ذهن)

    با اینکه این را خوب میدانستم، اما عمیقا به فکر رفتم. با اینکه میدانستم جریان برگشت خوردن چک آنهم ۲بار و بدقولی و بدحسابی من پیش سرای ایرانی کار ذهن خودم بوده، اما دانستن کجا و قلبا درک کردن و فهمیدن کجا. ازآن دوستی که سوال پرسیده بود و دوستی که این پاسخ را داده بود، بسیار بسیار سپاسگزارم. موضوع برایم کامل روشن شده بود با اینکه قبلا هم باین موضوع رسیده بودم اما حالا کاملا شفاف بود.

    دوباره خواندم ؛ فرض کن تو بدهکاری و مدام به پرداخت بدهی ات داری توجه میکنی پس داری به سیستم میگی من اتفاقاتی از جنس بدهی میخواهم و …..

    وای خدایا

    من فهمیدم خودم چک را خواستم

    خودم بدهی خواستم

    خودم روی غیر خدا حساب کردم که راحت دست رد به سینه ام زد

    خودم

    خودم

    خودم

    پس درهمان دل تاریکی شب موبایل را کنار گذاشتم و فکر کردم.

    گفتم من یک خواسته دارم و یک ناخواسته

    خواسته من پاس شدن چک است و من فقط ازخدا میخواهم که برایم پاس کند.

    من حیث یحتسب و من حیث لایحتسب

    از هر منبعی که او می‌داند و من شاید اصلا فکرش راهم نکنم

    و من یک ناخواسته هم دارم اینکه فلان آدمی که رویش حساب کردم باز دستم را خالی بگذارد. باز در دلم بگویم خدایا فقط تو، اما چشم امیدم به فروش فلان زمین باشد(جالب است که امروز ۳شنبه است و زمین هنوز فروخته نشده)

    ناخواسته ام این است که چک پاس نشود و …‌ .

    پس من به خواسته ام توجه میکنم. تسبیحم را برداشتم و ۱۰۰بار با صمیم قلبم گقتم : خدایا شکرت که براحتی چک مرا تامین کردی.

    درهمین حال و هوا خوابم برد. صبح چشمم که باز شد، مطابق عادت قبل ازینکه تکان بخورم، شروع کردم شکرگزاری بابت هرآنچه درآن لحظه بذهنم می‌رسد. ناگهان یاد ماجراهای دیشب افتادم. باز خدارا بابت پاس کردن چکم شکر کردم و بخودم گفتم بگذار سامانه حسابم راچک کنم. همان حسابی که از قبل آن ۵۰۰تومن را داشت. استاد جان باورتان نمی‌شود ۲۱۷۲ تومن در حسابم بود. مثل موشک از جایم پریدم. دوباره نگاه کردم. پیامک این حسابم فعال نیست. پس واریزی هارا چک کردم.

    استاد باور میکنید؟ بعداز نزدیک به یک سال از مرخصی بدون حقوق من، اداره ۳تا کارانه برایم واریز کرده بود. آنقدر ذوق کردم، آنقدر ذوق کردم که نگو.

    فقط سجده شکر کردم و راستش یک غروری داشتم پیش خدا که ایول، ماشاله به این سیستم دقیقت با قوانین ثابت و دقیقش و بخودم افتخار کردم که دارم راه رو یاد میگیرم.

    خدارو شکر واقعا خداروشکر بابت همه چیز

    سریع به سرای ایرانی زنگ زدم و گفتم چکم تامین شده و لطف کنید ببرید بانک و پاس کنید.

    بعد یادم افتاد که هنوز ۱۵۱ تومن کم دارم.

    اما من راه را یاد گرفتم. توجهم را می‌گذارم روی خواسته م و از او میخواهم و او هم با افتخار می‌دهد.

    حرف دلم را اینجا نوشتم چون با اینکه خیلی پیش ازین این فایل را گوش داده بودم، اما دیروز دانلود کردم که دوباره گوش کنم و امروز گوش کردم.

    حس کردم داستان من به موضوع این فایل و قانون جذب مرتبط هست.

    در حالیکه خیلی کیفم کوک هست، بذهنم رسید تجربه م رو به اشتراک بگذارم.

    امیدوارم همانگونه که نتایج دوستان دیگرم و تجربه هاشون، قلب من را برای پذیرش بیشتر اصل و قانون باز می کند،من هم توانسته باشم کمکی کرده باشم.

    مجددا متشکر و سپاسگزارم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      فیروزه گفته:
      مدت عضویت: 1509 روز

      سلام مجدد به همگی

      امروز ۵شنبه است

      استاد اتفاقاتی رخ داده که ….

      استادجان حتی دیگه ذوق زده هم نیستم

      یک حس خاصی است ….

      یک جور عجیب ….‌

      یک جور سکوت محض در وجودم برقرار شده …..

      گفتم …..

      حتی دیگر ذوق نکردم

      یک حسی در وجودم هست که …..

      می‌گوید : مگر غیر ازین خواسته بودی ….

      استاد بخدا میخواهم فریاد بزنم و دنیا را خبرکنم ….

      بگویم ایها الناس ، بخدا بهمین راحتی است ….

      گفته : تو ادعونی

      بلافاصله ماهم استجب لکم

      Ask, and it is given

      دور عالم دور نزنید

      برگردید سراغ خودتان …‌

      یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم

      آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم

      استاد جان اصلا کلمات نمی‌توانند بار احساسی وجودم را منتقل کنند.

      داستان ازین قرار است که :

      من همونطور که قبلا گفتم ۱۵۱ تومان دیگر برای چک کم داشتم.

      ولی هرچه شرایط مختلف را زیر و رو می‌کردم، برای تامین آن چیزی بذهنم نمی‌رسید، جز شکرگزاری و تمرکز بستن به سایت و فایلها و کامنت های دوستان.

      گفتم خدمتتون؛ پسرم هم سفت و سخت دنبال ۲۰میلیون وامش بود. چون ۱۱میلیون برای دهم برج چک داشت که البته این چک را پدر خانمش برای خرید ماشین ش داده بود. حتی پسرم چون شرایط برایش سخت شده بود، همان ماشین را برای فروش گذاشته بود که خوب هنوز فروش نرفته بود. اما مسئولین بانک قبول کرده بودند که کارش را زودتر انجام بدهند و نوبتش را جلو بیاندازند. پس فقط باید نهم یک ضامن میاورد و دهم پول در حسابش بود.اما کو ضامن …. .من که چکم برگشت خورده و کس دیگری هم نیست. (همسرم هیچ وقت ضمانت هیچ کسی جز من را نمی‌کند چون همیشه می‌گوید اگر- خدای نکرده- طوریش بشود، دردسر برای من بوجود میاد. حتی نه برای پسر ها، چون آنها سر زندگی خودشان هستند و من می‌مانم و بانک و طلبکار و ….) البته که من هم در تعهد دوباره م بخودم و خدای خودم نوشته بودم که دیگر هرگز چک و وام و قسط، نه برای خودم و نه هیچکس دیگر نخواهم، حتی برای عزیزترین کسم، اما استادجان گفتنش به پسرم خیلی سخت بود. تا دیروزش مدام امید میدادم که : عزیزم، قربونت برم، خدا بزرگ است. ناراحت نباش. مادرت که نمرده است. شما پیگیر وامت باش. ان شاله در بهترین موقع به دست ت می‌رسد و حالا که بعداز آنهمه نگرانی و غصه، بانک همکاری کرده و حدود یکماه زودتر می‌خواهد وام را بدهد، براحتی بگویم که من خواب نما شده ام و عهدکرده ام که ضامن کسی نشوم. حتی شما که عزیزترین کسم هستی (درست مثل کاری که همسرم انجام میدهد)

      ولی من باز ذهنم را بستم به سایت وشکرگذاری کردن. اجازه نجوا به ذهنم ندادم. سخت بود. اما انجامش دادم. به پسرم هم فقط گفتم خدابزرگ است. غصه نخور. من شرمنده ت هستم که بخاطر چک نتوانستم برایت کاری کنم. اما بسپار بخدا. خودش به بهترین نحوی اوضاع را درست خواهد کرد.

      همه اینها در روز ۴شنبه بود. و در کنار همه اینها، موضوع چک خودم … چون من قبلا به سرای ایرانی زنگ زده بودم که لطف بفرمایید و چک را وصول کنید. پول آن تامین ودر حساب موجود است. درحالیکه حواسم نبود ۱۵۱ تومان کم دارم. چندبار خواستم از همسرم بگیرم. استاد نجواها خیلی قوی بود، استاد بخدا گاهی آدم با خودش می‌گوید همه جور کارسنگین بدنی حاضرم انجام بدهم اما زیرکولر پایم را درازنکنم و کار ذهنی انجام بدهم، بس که فرسایشی و طاقت فرساست.

      بالاخره آنقدر فشار به من آمد که خواستم از همسرم، هم کسری چک خودم را بگیرم و هم از ایشان بخواهم که ضمانت پسرمان را بکند و یا چون کار بتاخیر خورده، تا واریز وام، آن مبلغ ۱۰ میلیون را باو به نحوی جور کرده و قرض بدهد.

      استاد، چالش شدیدی بین قلب و ذهنم در گرفته بود که تمام توانم را از من می‌ربود.

      خواستم به همسرم زنگ بزنم، اما دستم پیش نمی‌رفت. گفتم بگذار قبلش تفالی به قرآن بزنم و از خدای مهربان خواستم خودش هدایتم کند.

      استاد جان، باورتان نمی‌شود،

      سوره توبه، آیه ۱

      بَرَاءَهٌ مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ

      ﺑﺪﻳﻦ‌ﻭﺳﻴﻠﻪ، ﺧﺪﺍ ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺵ ﻗﻄﻊ ﺭﺍﺑﻄﮥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺑﺖ‌ﭘﺮﺳﺖ‌ﻫﺎﻳﻲ ﺍﻋﻠﺎم ﻣﻲ‌ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﻋﻬﺪ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻳﺪ ﻭ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﻧﻘﻀﺶ ﻛﺮﺩﻧﺪ. (١)

      خدا و رسولش اعلام برائت می‌کنند از بت پرستان که عهد می‌بندند و آنرا نقض می‌کنند.

      الهی قربون خدا برم

      یعنی اینقدر واضح ….

      خدایی آخه اینقدر واضح ….

      قشنگ بمن گفت اگر بت پرست بشی، اگر مشرک بشی، اگر توحید را از قلبت بیرون کنی، اگر عهدت را بشکنی و نقض کنی، ما دیگه ولت میکنیم بحال خودت ….

      خدایا دورت بگردم که اینقدر خوبی

      دیگر حجت بر من تمام شد. من بشکن زنان نشستم سر سفر بدور آمریکا و حال کردم و لذت بردم و زیپ لاین تماشا کردم و …. خلاصه شب که همسرم از ماموریت برگشت گفت که زمین بسلامتی فروخته شد.

      خوب …..

      این نشانه اول ….

      فقط در دلم خدا را شکر کردم

      و اصلا به همسرم درباره قولی که چندباره برای پاس کردن چکم داده بود، حرفی نزدم. با کلی خنده و شادی و خوشی شام خوردیم و بی حرف و حدیث خوابیدم.

      صبح، تصمیم گرفتم بروم سرای ایرانی تا قبل ازینکه بخواست خودم بازهم چک را به بانک ببرند و باز من شرمنده شوم، بروم و حرفم را بزنم. بقول معروف راست و حسینی واقعیت را بگویم که من فعلا اینقدر دارم. این را تقدیم میکنم و ۱۵۱ تومان باقی را سر برج می آورم. ساعت۸صبح آماده بودم اسنپ بیاید، دیدم همسرم آمد و گفت: در اداره مراسم زیارت عاشورا است. اما من خواستم صبحانه را باهم بخوریم و دراین فاصله آمدم خانه. و وقتی موضوع را فهمید که کجا میروم، حتی بدون اینکه بپرسد مگر پول داری که می‌خواهی بروی و صحبت کنی، گفت: باهم می‌رویم.

      استاد، بخداوندی خدا قسم، با هم رفتیم، در مسیر کلی گل گفتیم و شاد بودیم و لذت بردیم و خندیدیم. در سرای ایرانی هم تا رفتیم پیش کسی که مسئول چک‌ها بود و فقط یک جمله گفتیم که بابت چک آمده ایم، با اینکه قبلا من را ندیده بود (چون پسرم قبلا آنجا رفته و خرید کرده و چک داده بود) بلافاصله گفت فلانی هستی؟ بدون هیچ معطلی همان لحظه از روی میزش چک و فرمهای الصاقی را برداشت و تحویلمان داد. بعد پوز را داد و درکمال احترام گفت لطفا کارت بکشید. همسرم طبق معمول کارتش را بمن داد و من‌هم با لذت و غرور کشیدم. همین ….

      شاید در حد چندجمله فقط حرف زدیم.

      و تمام ….

      به آسانی و با عزت …

      خدایاشکرت

      بعد با همسرم که قبلا هماهنگ کرده بود و امروز را مرخصی اعلام کرده بود، کلی در سرای ایرانی چرخیدیم و از دیدم اینهمه نعمت و فراوانی لذت بردیم و کلی به بنیانگذار این کسب و کارموفق آفرین گفتیم و تحسینش کردیم.

      خوب …

      همان اول صبح به همسرم درباره موضوع چک امروز پسرم گفتم و ایشان خودش پیش قدم شد و گفت که من باو این پول را قرض میدهم. بگو تماس بگیرد باهم صحبت کنیم و موعد بازپس دادنش را مشخص کنیم. به پسرم گفتم که خودش به بابا زنگ بزند. و ما خوش و خرم رفتیم دنبال کارها و لذت‌های خودمان. دراین بین من فکرم خیلی پیش پسرم بود که ساعت ۱۱شد واو هنوز تماسی نگرفته. خدای نکرده چک پدر خانمش برگشت نخورد! اما هیچ حرفی نزدم. وقتی داشتیم به خانه برمیگشتیم، همسرم پرسید: چرا پس تا الان حمید تماس نگرفته؟ امروز ۵شنبه است. بانکها زودتر میبندند، چک ش به مشکل نخورد.

      و ازمن خواست که با او تماس بگیرم.

      استادجان، باید پارو نزد وا داد، باید دل رو بدریا داد، خودش میبردت هرجا دلش خواست، به هرجا برد بدون ساحل همونجاست.

      به خدائیش قسم که همینه و چیزی غیر از این نیست.

      تماس گرفتم و پسرم گفت دیگه نمیخواد، خدارو شکر اوکی شد.

      چیز زیادی نگفت که چطور، گویا جایی بود که نمی‌توانست حرف بزند،اما هرچه بود:

      شکرخدا

      – چکم همانطور که هر روز در دفترم می‌نوشتم به آسانی و با عزت پاس شد

      – ۲۱۷۲ تومان پولی که خدا از طریق کارانه های معوقه ام بعد از نزدیک به یکسال مرخصی بدون حقوق درست الآن برایم واریز کرده بود، برای خودم و دست نخورده درحسابم ماند‌

      – زمین همسرم براحتی و نقد نقد بعداز مدتها فروخته شد که ان شاله بامید خدای مهربان مسائل همسرم با آن حل میشود

      – من به تعهدم پایبند ماندم. بت پرست نشدم و ایمانم به خدای احد و واحد را حفظ کردم

      – خدای عزیز و مهربان تعهد و پایبندی مراکه دید، کمکم کرد که ضامن برای وام نشوم و چک ندهم

      – پول چک پسرم را هم برایش تامین کرد

      همه اش سود و سود و سود

      خداوندا

      بارالها

      پروردگارا

      زبانم ازشکرگزاریت قاصر است

      باندازه توانم

      بقدر تک تک ریزترین اجزای وجودم شکرت میکنم که هستی و مرا در جهانی با قوانین ثابت و بدون تغییر گذاشته ای، بمن آموخته ای که این قوانین را بشناسم، راه استفاده از آن را بیاموزم و آنرا در زندگیم جاری کنم

      پروردگارم سپاسگزارم

      و

      استاد عزیزم بسیار بسیار ازشما متشکرم که بمن که فقط آمده بودم پول پارو کنم، آموختید ثروت فقط پول نیست، باید در تمام وجوه زندگی ثروتمند شوم و از تمام زوایای آن لذت ببرم.

      استادجان، سپاسگزارم.

      نمیتوانم حسم را بگویم،نوعی خلا در درونم ایجاد شده، طوریکه الان وقتی با خودم تنها شدم و خواستم در دفترم بابت این نتایج عالی شکرگزاری م را ثبت کنم، آنقدر حسم عجیب بود که ابتدا با خودم گفتم چرا من هیچ احساسی ندارم. آیا از چیزی ناراحتم. خودم را کندوکاو کردم و فهمیدم: نه ناراحت نیستم. ذوق زده هم نیستم. مگر شک داشتم که میشود. وقتی به پروردگارم، توحیدانه امید دارم، پس ذوق چه….. من می‌دانم که میشود. خودش فرموده : فمن یتوکل علی الله، فهو حسبه. اگر تنها باو توکل دارم، نتیجه ای جز این در انتظارم نیست. فهمیدم این حس عجیب تهی بودن، نه بخاطر وجود مشکل، بلکه بجهت عدم وجود مشکل و دغدغه است. من تهی شدم از هر گونه شرک، هرگونه بت پرستی، تهی شدم از غیر و وصل گردیدم بخودش.

      استادجان، فهمیدم درونم همچون الماسی متلالیَ شده. آنقدر زلال و آینه وار که از دیدن خودم در خودم تعجب کرده ام.

      حسم بسیار عالی است. آرزو میکنم این حس را همه دوستان تجربه کنند و لذتش را ببرند.

      استادجان بازهم سپاسگزار شما هستم و همینطور تیم قوی شما که این فضای ناب را ایجاد کردید تا بیاموزیم و اجرا کنیم و حض ببریم.

      امیدوارم و تلاش می‌کنم که این حس را حفظ کنم و در تمام مسائل، دست از تقلا بردارم و بخودش بسپارم. و این راه را در تمام زندگی م همینطور با تعهد ادامه بدهم.

      و من می‌دانم زیبایی های بسیاری دراین مسیر چشم براه من هستند.

      فمن یتوکل علی الله، فهو حسیه.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        فیروزه گفته:
        مدت عضویت: 1509 روز

        سلام و درود بیکران بر همگی

        استادجان آنقدر ذوق دارم که تصمیم گرفتم قبل از شکرگزاری در دفترم اینجا و به پیوست مطالب قبلی دنباله داستانم راثبت کنم تا بقول دوستان، ردپایی از خودم برای خودم برجا بگذارم.

        استادعزیزم اصلا همین مبحث ردپاگذاشتن که شما یادمان دادید، خیلی ساده اما بسیار ژرف وعمیق است. من را یاد داستان هنسل و گرتل می‌اندازد. خاطرم هست که در کودکی همیشه آنها را بخاطر این ایده‌ی ناب، در دلم تحسین میکردم که با خرده نان برای خودشان نشانه ای در مسیر درست می‌گذاشتند. الان باین می‌اندیشم که آن روزها حتی باین فکر نمی‌کردم که چرا خرده نان که به هزار علت ممکن است از بین برود. چرا چیزهای دیگر، نه؟ من فقط ایده آنها را بسیار ناب و عالی می‌پنداشتم. امروز با کلام شما برایم کاملا مسجل است که ردپا گذاردن در مسیر درست، مرا در بزنگاه هایم به راحتی به سرمنزل مقصود خواهد رساند.

        و این ردپای من است تا دوباره قانون را برای خودم مرور کنم و باثبت مکرر ردپا‌هایم دراین بهشت، آینده را برای خودم تضمین نمایم.

        و حالا دنباله داستانم:

        استاد عزیزم، من با وجودی که دوباره تعهد دادم راجع به چک و قسط و وام …. ، اما هنوز ذهن سمجم مقاومت دارد و مدام وسوسه ام می‌کند و هزار دلیل درست و موجه و منطقی می‌آورد که

        نمی‌شود که آخر

        پس پسرت بدون چک چه کند؟

        وامش چه می‌شود؟

        بدون ضامن چکارکند؟

        غرور جوانت جریحه دار می‌شود….

        و چه و چه و چه ….

        ۲-۳ روز پیش ۸صبح داخل اسنپ نشسته بودم و به سمت بانک به جهت رفع سوء اثر برگشتی چکم می‌رفتم و مدام با خودم مرور میکردم: خداروشکر که سیستم جدید چک‌های صیاد آمده و در کمتراز یکساعت بعداز ثبت در سیستم رفع سوء اثر انجام شده و تمام حسابهایم پاک می‌شوند. پس من می‌توانم براحتی برای وام پسرم ضامن شوم. و دوباره با خودم می‌گفتم آخر من عهد بسته ام. نباید دوباره عهدم را بشکنم. و باز دوباره نجواهای ذهن زمزمه گرم ….. .

        بخودم گفتم بگذار از خودم به خدای خودم پناه ببرم و از او هدایت طلب کنم. پس بر خدا توکل کردم و با موبایلم تفاُلی به قرآن زدم. استاد جان، چه بگویم که خدای من چه خدایی است. استادجان کلمه ای پیدا نمیکنم تا جان مطلب را از عمق قلبم بر کلمه جاری سازد. خدایی که لا تاُخذه سنه و لا نوم. خدای من خدایی است که هرلحظه بخوانمش، اجابتم می‌کند. خواب ندارد. هر آن، بیدار و هشیار است و همواره همنشین، همراه، مونس وهمدم من است. لازم نیست بگردم تا پیدایش کنم. خدای من فقط خدای من است. فقط کنار من است. اصلا همه کارهایش را کنار گذاشته و فقط با من، کنار من، برای من و در اختیار من است ….

        استادجان چه بگویم ….

        زبانم قاصر است…

        خدا در جواب من گفت

        أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلَامُهُم بِهَٰذَا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ

        ﺁﻳﺎﻋﻘﻞ‌ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﻭﺍﺩﺍﺭﺷﺎﻥ ﻣﻲ‌ﻛﻨﺪ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻳﺎﻭﻩ‌ﮔﻮﻳﻲ‌ﻫﺎ؟! ﻳﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺟﻤﺎﻋﺘﻲ ﺳﺮﻛﺶ‌ﺍﻧﺪ؟! (طور٣٢)

        خدا خیلی واضح به من گفت واقعا با عقلت، فکر کردی و حالا داری یاوه سرایی می‌کنی یا اینکه طغیان کردی؟

        گفت واقعا خودتو مسخره کردی، یا اینکه می‌خوایی عصیان کنی بزنی زیر همه چیز؟؟؟ !!‌!

        استاد خجالت کشیدم. خجالت که نه، شرم کردم ….

        گفتم چشم و دیگر فکرش را از ذهنم بیرون کردم و تمام تمرکزم را روی کارم که تا ظهر طول کشید، گذاشتم .

        چون حساب من برای شهر زنجان بود و من الان در قم هستم، کارم خیلی طول کشید و البته که خدای خوب من فرشته ای را در شعبه مبدان امام در خدمتم گذاشت که آن آقا با وجودی که ۹۹درصد کار من وظیفه اش نبود، صفر تا صد کارم را با حوصله پیگیری کرد. حتی با شعبه زنجان و رئیس آنجا کلی صحبت کرد و با دلایل و قوانین و پروتکلهای خودشان ایشان را قانع کرد که لاشه چک و درخواست کتبی مرا اینجا بگیرند و از طریق سیستم خودشان به زنجان ارسال کنند تا من مجبور نباشم بخاطر چک به آنجا بروم. کاری که شعب دیگر قبول نکرده بودند. حتی در حد یک دقیقه هم برای من وقت نگذاشته و هیچ توضیح و راه حلی بمن نداده بودند. فقط یک کلام گفتند باید بروی شعبه خودت در زنجان، از اینجا نمیشود. اما این کارمند شریف حتی از پشت میزشان با من تا ATM بیرون بانک آمدند. چون بخشی از پروسه باید آنجا انجام می‌شد و خودشان برایم انجام دادند. خدایا شکرت بخاطر اینهمه نظرلطفی که بمن داری.

        اما من …..

        استاد

        کارم به راحتی مثل همان بشکن هایی که شما می‌زنید، تمام شد

        و حالا که ذهنم آرام گرفته و دل‌مشغولی ندارد، دوباره مثل یک بچه لجوج شروع به زمزمه کرده.

        استاد جان بازهم میگویم گاهی آدم به … کردن می‌افتد که بگذار بروم در معدن کار منم ولی در جائی راحت و گرم ونرم، طرف حساب ذهن نشوم.

        باز هم نجوا

        باز هم نجوا

        باز هم نجوا

        ومن فقط یاد جواب خدا می‌افتادم که :

        تو عقل داری که داری یاوه می‌بافی یا عصیانگر شده ای؟؟؟

        و دوباره آرام می‌شدم

        و البته خیلی خیلی خسته شدم

        استاد میدانید ….

        اگر برای شخص خودم، بگویند این زهر هلاهل است، باید بخوری. وقتی به درستی کار ایمان پیدا کرده باشم، چشمم را میبندم و فقط میگویم چشم و انجامش می‌دهم. اما در مورد عزیزانم ….

        استاد خیلی سخت است

        ازاین جنگیدن خیلی خسته شدم

        این جنگ فرسایشی تمام انرژی روح و روانم را ذره ذره می‌ربود

        اما فقط با خودم می‌گفتم استاد من گفته

        احساس خوب = اتفاقات خوب پس حالت را خوب نگهدار. دوباره در سایت پرسه میزدم. باز زمزمه ها، روانم را می‌خورد، باز من می‌گفتم استاد من گفته ایمانی که عمل نیاورد، حرف مفت است آیا تو یک شخص حرف مفت زنی …. اگر نه، پس حالا وقت عمل به تعالیمی است که اینهمه وقتت را صرف آن کرده ای

        داستان را تا اینجا داشته باشید

        پسرم وقتی ازدواج کرد هیچ شغلی نداشت. علیرغم مخالفت های شدید ما، بچه ها خودشان به توافقات لازم رسیده بودند. اما هر دو بسیار بفکر سروسامان دادن به شرایط بودند. پسرم یک تاکسی سمند مدل پایین گرفت، مدتی با آن کارکرد. اما هم شغل سختی بود آنهم در این شهر با این شرایط خاص و آب و هوا و غیره، هم هردو به خاطر منزلت اجتماعی اش این کار را علی الحساب پذیرفته بودند. فروردین سال گذشته در همان روزهای تعطیلات، مسافری به پسرم گفته بود که شما که امتیاز جانبازی پدرت را داری، میتوانی در فروشگاه‌های زنجیره‌ای جانبازان قم مشغول به کار شوی. همینطور هم شد و حمید بعنوان صندوقدار مشغول شد. اما روحیات او با حساب و کتاب و صندوقداری همخوانی نداشت وبا اینکه جوان بسیار کاری و بقول مسئولینش دل بکار بده است، هرماه کم می‌آورد. خیلی عصبی شده بود. پس رفت و تقاضای جابجایی داد و او را از تقریبا محدوده محله خودمان (باجک) به شعبه ای در منطقه شاقالو بعنوان قفسه چین منتقل کردند. استاد خودتان میدانید کجا را می‌گویم…. فقط یک شمه آنجا را برایتان بگویم که وقتی اعلام شد قیمت ماکارانی و روغن و … بالا رفته، مردم که اکثرا مسلح به سلاح سرد هم هستند و حتی زنانشان هریکی حریف چند جوان مثل پسر من است، از ابتدای سپیده دم جلوی فروشگاه می ایستادند و واقعا هر روز فروشگاه را لخت می‌کردند. حتی در های کرکره ای فروشگاه را می‌شکستند تا بتوانند وارد شوند. طوری که نیروهای یگان ویژه وارد می‌شدند و راه را برای خروج پرسنل باز می‌کردند که از ترس جانشان در اتاق رئیس جمع شده و در را قفل می‌کردند.‌‌ حتی گفته شد در هجوم مردم به فروشگاه یک نفر از خودمردم، مرد و مصدوم هم داشتند.

        استاد فیلم این شرایط در شعبه آنها را برای شبکه‌های بقول اینجا معاند هم فرستادند که بلطف بچه های بالا، فرستنده فیلم، دستگیر و نمیدانم، حتما الان در کنار شهرام و بابک در سواحل قناری، آب خنک نوش جان می‌کند و پژوهش های جدید علم دنیا برای هم می‌گویند

        خلاصه، در چنین شرایطی و چنین محله ای، پسرم بسیار تحت فشار روحی و جسمی بود. همسرش باردار بود و او نبود. از ۸صبح تا حدود ۹.۵ – ۱۰ شب، هر روز و هر روز و هر روز ……

        تا اینکه همانطور که قبلا برایتان گفتم اواسط تیرماه مبتلا به بیماری شد و بشدت افتاد.

        کمی از شدت بیماری اش افتاده بود که همسرش بیمار شد و بلافاصله پسر کوچولوی ۴ماهه شان. البته که پزشکان اینجا فقط ۵روز استعلاجی دادند اما او هنوز بیمار بود. نه که در دوران نقاهت باشد، نه. او هنوز علائم داشت و بیماربود. پس، دیگر سر آن کار نرفت.

        و البته که از همسرم بخاطر شرایط خاص روحی اش پنهان کردیم.

        حالا پسرم کار و درآمد ندارد و همانطور که در قبل برایتان تعریف کردم، چک و قسط و بدهی هم دارد، حالا غیر از خرجی زن و بچه و خانه و ….

        قبلا گفتم برایتان ‌….

        برای پاس کردن چک ۱۱میلیونی که برای خرید پرایدش داده بود، مجبور شد همان ماشین را بفروشد. نزدیک به همان قیمتی که خریده بود. چک راپاس کرد. کمی قرض و بدهی‌هایش را سبک کرد و بلافاصله دوباره یک پراید خرید. مدل پایین و ارزان قیمت. و دوباره فروخت. به گفته خودش حدود ۱۲میلیون سود کرد. دوباره خرید و اینبار ۸میلیون سود کرد‌ و این غیر ازاین است که بدهی هایش را صاف کرد. و البته بلافاصله دوباره خرید که امروز بود و فرداصبح به امیدخدا قرار است دوباره معامله کند. همه اینها از ۵شنبه، دهم، تا امروز که پانزدهم است اتفاق افتاد.

        استادجان عزیزم

        بازهم رسیدم باینکه

        باید پارو نزد

        وا داد

        باید دل رو بدریا داد

        خودش میبردت هرجا دلش خواست

        (اما نگران نباش چراکه)

        بهرجایی که برد

        بدون ساحل همونجاست

        استاد عزیزم

        خدا را بینهایت سپاسگزارم که دست از یاوه گویی های عقلانیم برداشتم

        خدا را شکر میکنم که طغیان نکردم

        خدا را شکر میکنم که صبر کردم

        خسته شدم

        ولی صبر کردم

        بی رمق شدم

        ولی بازهم صبر کردم

        استادجانم سپاسگزار وجود نازنین شما و تیم قوی تان هستم که این بهشت زیبا را ساخته اید و درهای آنرا با عشق برویم گشودید تا در زمان فشار و سختی به آن پناه ببرم

        شکرگزار خداوندم هستم که مرا در حد لیاقت حضور دراین جنت بزرگ نمود

        و هر روز مرا بیشتر و بیشتر رشد می‌دهد

        استاد عزیزم حالا میفهمم که چرا باید زیپ دهانم را سفت میکشیدم و جلوی خودم را میگرفتم و با پسرم درباره ۲۰ میلیون وام فرزندآوری معلق مانده اش، حرفی نمی‌زدم تا او با تمام تمرکز در مسیری که خدا هدایتش می‌کند پیش برود و از نتایج عالی و دستاوردهایش همراه زن و بچه اش لذت ببرد. و حتی با خودم هم نباید اینقدر درباره وام می‌گفتم چراکه من هم بنده ای کوچک هستم که چشمم به دست عنایت پروردگار است. من در زندگی هیچ کس کاره ای نیستم و قدرتی ندارم. اگر ایمان دارم که خداوند از رگ گردنم بمن نزدیکتر است و این درباره همه چیز این کیهان صدق می‌کند، پس دایه مهربان تر از مادر شدنم چیست؟

        یاد گرفتم تمرکزم را فقط و فقط روی پیشرفت خودم بگذارم و بقول سهیل سنگرزاده عزیز، حواسم به دسته بازی خودم باشد. چرا که پسرم یا هرکس دیگری هم مشغول بازی خودش و یادگیری و آموزش است.

        امیدوارم و مشتاقانه سعی میکنم این درسها را سرلوحه مسیرم قرار داده و ملکه ذهنم کنم.

        و باز هم بابت همه چیز سپاسگزارم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    امیرحسین ادیبی گفته:
    مدت عضویت: 2901 روز

    به نام خدا

    واقعا چقدر چقدر چقدر درک استاد شعبانعلی از این قانون بالاست و چقدر خوب میتونه وفق بده با مثال ها و تعاریف مادی….

    و میبینیم که همیشه نتیجه یکیه….ممکنه با تعاریف و کلمات متفاوتی استفاده بشه اما اصل داستان یکیه و اینجا دیدیم که دقیقا منظور دو طرف یک موضوع بوده….

    و چقدر این قانون گسترده هست و به نظر من نباید که منتظر باشیم افراد دیگه ای این قانون رو تایید کنن تا ما باورش کنیم….خیلی خوبه اگه بقیه تاییدش کنن چون باور ما قوی میشه و منطقی تر میشه برامون…اما اینکه منتظر باشیم کسی این قانون رو باور کنه و تایید کنه و بعد ما قبولش کنیم و استفاده کنیم این کاملا اشتباهه….حالا این مصاحبه برای چندین سال پیشه….اما الان که اینهمه وقت گذشته دیگه کم کم برای همه مشهوده و خیلی از افراد موفق هم به وضوح دارن از این قانون استفاده میکنن و ردپای این قانون همه جا هست و خیلی واضحه….فقط چشم های بیا و درک و دقت میخواد…

    نکات خیلی خوبی رو توی این فایل بهش اشاره کردید واقعا….اینکه حتی اگه کلیدمون گم میشه بخاطر فرکانس های ماست….

    اینکه اگه رابطه ای خراب میشه، تنها راه درست کردن اوضاع اینه که رو نکات مثبت طرف مقابل تمرکز کنیم و حالمون خوب بشه….چون خیلی موقع ها ما روی نکات مثبت افراد تمرکز میکنیم و حالمون خوب نمیشه، خب این کار نمیکنه….

    اینکه اگه اتفاق به ظاهر بدی بیفته، ما میتونیم با دیدگاه متفاوتی که به ما احساس خوبی میده نتیجه رو عوض کنیم و اگه اینکارو کنیم صد در صد نتیجه عوض میشه و به قول آقای شعبانعلی، امکان نداره با دیدگاه مثبت نسبت به یک اتفاق به ظاهر بد، نتیجه ی بدی بگیریم…. و واقعا امکان نداره ما احساسمون خوب باشه و اتفاق بدی بیفته و اگه اتفاق بدی افتاد میتونیم با دیدگاه خوبی که احساس خوبی میده به ما نتیجه رو کاملا به نفعمون کنیم….چون جهان انعطاف پذیره و تغییر میکنه و شرایط و اتفاقات سالید نیستن….

    اینکه قانون ۳ مرحله داره

    درخواست و جواب و دریافت

    درخواست به دلیل اینکه به تضاد میخوریم تقریبا خود به خود انجام میشه و به قول آقای شعبانعلی، آدم زرنگ کسیه که قبل از خوردن به تضاد به فکر باشه

    مرحله جواب توسط جهان همیشه مثبته، یعنی تمام درخواست های ما چه منفی چه مثبت قبول میشه و اکسپت میشه….هیچ قضاوتی نداره خدا نسبت به ما….

    و مرحله مهم مرحله ی دریافته که بستگی به احساس ما داره…

    یعنی اگه احساس خوبی داشته باشیم، و در هماهنگی باشیم، دریافت انجام میشه و به خواستمون میرسیم…

    و حتی اگه احساس بدی داشته باشیم به خواسته های بد میرسیم، یعنی به همون ناخواسته ها میرسیم و جذبشون میکنیم….

    نکات بسیار ارزشمندی گفته شد توی این فایل….

    اینکه افرادی که رابطه ی نامناسبی دارن وقتی رابطشون رو قطع میکنن، و با فردی دیگه وارد رابطه میشن، دقیقا همون اتفاقات رو تجربه میکنن فقط ظاهر و اسم اون فرد عوض شده….این مثال رو خیلی دیدم خودم و تجربش هم کردم….چون فرکانس اون فرد باعث ایجاد اون رابطه شده و وقتی با همون فرکانس بد وارد یک رابطه دیگه بشه همون داستان ها تکرار میشه….

    اینکه هرکسی در جایی هست جای درستشه…هیچکس بهش ظلمی نشده….هر فردی بخاطر فرکانس های خودشه که در هر شرایطی هست….هیچکس نمیتونه به کسی ظلم کنه و حق کسی جایی نیست….

    این باورها و این دیدگاه ها باید هر روز و همیشه تکرار بشه تا نتایج خوبی بگیریم از زندگی ….هرچقدر این دیدگاه ها تکرار بشه به نفع ماست….

    همیشه و همیشه باید این افکار و باور ها و قوانین رو تکرار و مرور کرد و دنبال تاییدش بود و دنبال مصداق هاش بود و در عمل استفاده کرد…اینجوریه که میتونیم شخصیت بهتری از خودمون بسازیم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  9. -
    مهیا بهرامی گفته:
    مدت عضویت: 1260 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و مریم عزیزم که چند ماه باهاتون آشنا شدم و هر روز دارم رو خودم کار میکنم و چندتا از محصولاتم خریداری کردم که عشق و مودت واقعا برام معجزه کرد و هر روزم دارم معجزاتشو در زندگیم میبینم و هر فایلشو تقریبا ۲۵ بار گوش دادم و بازم تکرارش میکنم چون خیلی خیلی عالی مخصوصا برای من که از بچگی مشکل داشتم در روابطم ولی الان خدارو شکر روز به روز دارم عالی تر میشم و از رفتار اطرافیان براتون بگم که واقعا باهام به طور عجیبی عالی شده و اما این فایل صوتی بی نظیر که تمام کلمه به کلمش برای من جواب اکثر سوالاتم بود و خدارو شکر میکنم که شما در زندگیم هر روز حضور دارین منی که خیلی خیلی اهل دوست و رفیق و خیلی مساعل بودم الان بیشترین زمان ممکن و با شما و فایلاتون و قرآنم میگذرونم و به خاطر این حال عالیم و هر روز هدایت شدنم از خداوند تشکر میکنم و از شمام بی نهایت تشکر میکنم و اینم در آخر بگم من صدای ۳۰ ثانیه ای شما رو به طور اتفاقی وقتی شنیدم که داشتم فکر میکردم که با چه روشی خودکشی کنم و ته ته خط بودم که خداوند دستم و گرفت ……و از آبان سال ۱۴۰۰ من هر روزم و با شمام هر فرصتی که گیر بیارم ..و یعالمه اتفاقا و معجزات بی نظیر تو این مدت کم برام اتفاق افتاده از خداوند برای شما و مریم جون عزیزم طول عمر زیاد و سلامتی میخام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    رها فریادرس گفته:
    مدت عضویت: 1771 روز

    سلام به استاد عباس منش عزیزم و مریم نازنینم 🌷 و همه دوستانی که تعهد دادند به خودشون برای تغییر زندگیشون🌷

    خدارو شکر ،که هر بار فایلهای ناب رو میبینم و این اگاهیها رو با عشق میشنوم ،دنیایی جدید و زیباتر به روی زندگیم باز میشه🙏

    این فایل رو خیلی خیلی دوسدارم،انقدر کامل و جامع هست ،انقدر در کلمه ب کلمه اون قانون هست که اگر هزار بار هم ببینمش باز کمه ،گاهی ب خودم میگم اگه همین یک فایل رو من نکته ب نکته تو زندگیم عمل کنم و باورش کنم از ته قلبم ،مگه چیزی هست که من بخوام ولی بهش نرسم؟؟🥰

    ❤️چقدر استاد عباس منش در ابتدای گفتگو ، زیبا مهندس شعبانعلی رو معرفی و به نوعی موفقیتشون رو تحسین کردند ،اینکه تو موفقیت افراد رو انکار نکنی و حسادت نکنی

    ❤️نگرش یا همون قانون جذب هست که جهت زندگی رو تغییر میده(جذب خواسته ها یا ناخواسته ها)

    ❤️ضمیر ناخوداگاه ما یا افکار غالب ماست که نتایج رو خلق میکنه(چقدر روی خودم کار کردم و ذهنمو شخم زدم که افکار غالب یا همون باورام در جنبه های مختلف چی هست؟!؟؟واسه همینه استاد همیشه میگن تغییر ،جهاد اکبر میخواد،زمان و انرژی و هزینه کردن میخواد چرا که این باورها سالهای سال تو ضمیر ناخوداگاه ما جا خشک کرده و به راحتی جاشو ب باور جدید نمیده 🙄 انقدر باید تکرار کرد و متعهد موند که اروم اروم نتایج کوچک بیاد و همش تحسین کنیم نتایج رو،توجه کنیم و ادامه بدیم تا خلق خواستمون)

    ❤️ما ادمها در یک جامعه هستیم،جامعه ای که اطلاعات یکسان داره ،اما چرا افراد نتایج متفاوت میگیرن؟؟؟؟؟چون که هر فردی با توجه به فیلترهای ذهنش(کانون توجهش،کنترل ذهنش)اطلاعات دریافتیش فرق داره و اونو باور میکنه،که اگه در دراز مدت(تکرار باور و فرکانس ی خواسته) فقط روی خواسته ها تمرکز کنیم (کنترل ذهن) ،مگه میشه به خواستمون نرسیم؟؟؟

    ❤️این جمله استاد حجت رو بر من تمام کرد،که گفتن اگر در طول روز احساست خوبه(هیجان،عشق،اگاهی،حال دل خوب،….) یعنی در مسیر خواستت هستی و در مسیر دریافتی و نیاز به کار سخت فیزیکی نیستش که (مثلا برای جذب ثروت ،نیاز نیست شبانه روز کار کنی). و از خودم سوال کردم که ایا من در طول روز احساسم خوبه یا خیر؟🥰خداروشکر خیلی از قبل بهترم و هی باید بهتر و بهتر بشم

    ❤️هیچ رویدادی ب خودی خود مفهوم و معنایی نداره ،مگه معنایی که من بهش میدم

    من تو این باور خیلی ضعف دارم و دارم روش کار میکنم ، اگرب ی اتفاق ب ظاهر ناخوشایند ،با دید مثبت نگاه کنم و ب این باور برسم که همه اتفاقات خیر قطعا نتیجه خیر خواهد شد ،که همه این باور ها یعنی کنترل ذهن،یعنی تسلط ب عواطف و احساسات ،یعنی واکنشی نبودن و راه حلی که استاد دادن اینکه در برخورد با این اتفاقات چقدر خوبه که تمرکزمون رو روی جنبه های خوب زندگیمون بزاریم و سپاسگزاری کنیم و نکات مثبت زندگیمون و خودمون رو ببینیم

    ❤️چقدر این موضوع برای من قابل لمس بود،اتفاقات تکراری در روابط،محل کار،….

    مخصوصا جنبه های منفی،و این یعنی وقتی یک اتفاق ناخوشایند رو ما در روابطمون تجربه میکنیم یا در محل کارمون،یعنی ما هنوز باورهامون تغییری نکرده.تمام😔 پس باید رو خودمون کار کنیم و به خودمون فرصت بدیم و اروم اروم ذهنمون رو کنترل کنیم ،چرا این سناریو تکراری در اتفاقات خوب زندگیمون نباشه؟؟؟؟!!!مثلا اگه کارمندیم ،هر جا بریم واسه کار انقدر رو خودمون کار کردیم که خودمون حقوق و مزایامون رو تعیین کنیم🤩

    ❤️هیچ بی عدالتی در دنیا نیست،یعنی دلت نسوزه واسه ادمها،هر ادمی در هرجای دنیا با هر موقعیتی که هست،همون جای اصلیشه چون با فرکانسهاش خودش خواسته

    ❤️مسئولیت 💯٪ زندگیمو در همه جنبه ها پذیرا باشم،چیزی که خیلی وقتها نبودم و همیشه حس قربانی شدن داشتم که دیگران باعث شدن من نتونم به خواسته هام برسم (قربانی شدن به شدت فرکانس مخربی داره😔😔)

    ❤️اگر هر روز با خودم تکرار و یاداوری کنم بازم کمه،که رها هر اتفاقی میفته واکنش نشون نده و طبق قانون عمل کن ،بگو این مسئله اتفاق افتاده الان قانون در برخورد با این مسئله چی میگه🤔

    خیلی وقتها ذهنم حرف گوش کن نیست ،ولی برای پیشرفت و تغییر باید قوی شد و کار کرد روی باورها

    ❤️بزرگترین قانون حاکم بر جهان هستی:مثبت اندیشی و تمرکز بر نکات مثبت است.

    یه سوال از خودم پرسیدم🤔

    در طول روز ،چقدر ب نکات مثبت خونم،محل کارم،همکارام،مسیری که میرم سر کار،حتی خودم چه ظاهرم چه شخصیتم ،توانمندیهام،نقاط قوتم دقت میکنم و میبینمشون؟؟؟!!

    جواب این سوال برای هر کدوم از ما ها فرق داره .

    نشستم و صادقانه ب سوالهای ذهنم جواب دادم و من خیلی باید روی خودم کار کنم ولی مسیرمو دوس دارم و ارزششو داره🥰 ایمان دارم🧿

    دوستون دارم❤️

    از خدا ،سلامتی،حال دل خوب،ارامش،تجربه روابط عاشقانه ،درامد عالی برای هممون خواستارم🧿🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: