مصاحبه استاد عباس منش با مهندس شعبانعلی درباره قانون جذب - صفحه 6 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/1970/01/absmanesh-shabanali7.jpg
400
510
پشتیبانی سایت
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
پشتیبانی سایت2014-07-01 00:00:002020-08-28 09:23:47مصاحبه استاد عباس منش با مهندس شعبانعلی درباره قانون جذبشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
استاد سلام ..چرا من این ویز رو نشنیده بودم فوق العاده بود فوق العاده بنطرممن اینمنو میتونه یک سال سرگرمکنه کفقط همینارو درککنم واقعا فوق العاده بود اصلا دوسدارم تا صبح بگم فوق العاده فوق العاددههههههه
من نمیدونم چرا این صدا رایگانه اما این لطف خداست ک من بتونم بشنوم …خیلی عالی بود دوسدارم دوباره و هزاربارهگوش کنم خیلی عالی ممنون واقعا شماها فوق العاده این …ممنوووووووووون
سلام استاد عزیز…خداروشکر که تونستم شما رو پیدا کنم…چند روز عضو شدم و واقعا حرقاتون خیلی روم تاثیر گذاشته ی سالی میشه همش دنیال ی استاد خوب مثل شما بودم ولی هر کدوم از کانال ها رو میرفتم ناخوداگاه میومدم ببرون چون انگار حرف دل منو نمیزدن تا اینکه چن شب پیش خواهر بم گفت بیام رو سایت شما و وقتی حرفاتون گوش کردم همون چیزایی بود که دنبالش میگشتم…قانون جذب رو ب طور ناخواسته تو زندگیم دیدم و الان افسوس میخورم که چرا زودتر شما رو پیدا نکردم بازم خدا رو صد هزار مرتبه شکر که تونستم شما رو پیدا کنم🌹🌹🌹🌹🌹🌹
سلام عرض می کنم خدمت استاد عباس منش و همه دوستان
باید از استاد عباس منش ممنون باشم که من که اینقدر تایپ کردن برام سخت بود منو با برنامه آشنا کردند که به اسم اسپیچ تکستر که خیلی راحت میتونم نظرات ما با شما دوستان به اشتراک بزارم متشکرم
باید عرض کنم خدمتتون که من الان دارم دوره دوازده قدم قدم نهم رو میگذرونم و می خوام بگم که اگر ما فقط و فقط و فقط همین فایل رایگان که استاد روی سایت قرار دادند رو بفهمیم گوش بدیم و درکش کنیم درک کردیم زندگیمون به معنای واقعی عالی میشه و به اصطلاح خوب میشه و می خوام بهتون بگم که این فایل هایی که استاد به عنوان فایل رایگان در اختیار ما قرار میدن واقعاً گنج هستند و من رایگان نمیدونم واقعا ارزشمندهستند من یه سری از نکاتی که در این فایل گنجانده شده رو نکته برداری کردم که با شما به اشتراک می گذارم
به هر موضوع اتفاقی در زندگی انسان از زاویه نگاه کنید که احساس خوبی به شما بدهند این بزرگترین قانون حاکم بر هستی است که ما آن را مثبت اندیشی و تمرکز بر نکات مثبت مینامیم این نگاهی است که ما احساس قدرت می دهد
جهان بر اساس قوانین بدون تغییر اداره می شود که شما از این قوانین آگاه باشید و چه نباشی این قوانین در هر لحظه زندگی شما را رهبری می کنند قانون میگه ما در هر لحظه از زندگی ما با توجه کردن به هرچیزی فرکانسی به کائنات ارسال میکنیم و اتفاقات و تجربیاتی از جنس همان فرکانس ها را به زندگیمان دعوت می کنیم به عنوان مثال اگر ما اکنون در حال فکر کردن به بدهی هستیم و به خاطر آن احساس بدی داریم در حال ارسال فرکانسی معادل درخواست بدهی بیشتر به کائنات هستیم بنابراین چیزی که در آینده تجربه خواهیم کرد بدهی بیشتر است
جهان بر اساس فرکانس ما عمل می کند و فرکانس ما حاصل باورهایی است که درباره هر موضوعی در ناخودآگاهمان داریم جهان با کلمات ما کاری ندارد قانون جذب میگه جهان از انرژی تشکیل شده و مدیری و سیستمی هست به اسم خدا کائنات الله نیرویی برتر که به طرز غریبی انرژی های مشابه رو هم جهت میکنه با همدیگه و در واقع انسان ها هم اتفاقاتی که در زندگیشان رخ میده به واسطه فرکانسهایی هست که به جهان هستی ارسال میکنند افکار غالب ما هستند که دارند زندگیمون را رقم میزند نه اون حرفایی که میزنیم
قانون جذب ما به این دلیل به این دنیا آمدیم چون میخواستیم خلق کنیم مادر ان دنیا در جایی که جزئی از وجود خداوند بودیم چیزی کم نداشتیم اگاهی رو داشتیم ما از مرکز آگاهی اومدیم به کره مادی
احساسمو به ما میگه ما در مسیر درست حرکت می کند یا در مسیر غلط
احساس خوب مساوی اتفاقات خوب و احساس بدمساوی با اتفاقات بد
� درخواست میتوان آگاهانه باشه میتونه ناآگاهانه باشد ولی بیشتر ناآگاهانه است چرا چون ما وقتی به تضادی برمیخوریم درخواست و تقاضای داریم
قطبنمای در وجود همه انسان ها کار گذاشته شده که داره راه درست و غلط شون رو بمون نشون میده و اون احساس و این حال خوبه
اگر بتونیم توی اتفاقات بد حالمونو خوب نگه داریم حالمونو خوب کنیم اینکه من چقدر بتونم توی قضیه بد موفق عمل کنند نشون میده که من چقدر تونستم زندگیمو در دستای خودم نگه دارم یا من یه آدم واکنشی هستم که فقط اتفاقات داره زندگی من را رقم میزند
طبق قانون جذب اتفاقاتی که در مسیر زندگی برامون میوفته هم راستای اهدافمونه حتی یک اتفاقات به ظاهر بد و ناگوار ولی اگر ما با اتفاق ناگوار و ناخواسته هم توانستیم حالمونو خوب کنیم ما دروازه از اتفاقات خوب را به سمت خودمون باز کردیم
هیچ رویدادی به خودی خود هیچ معنایی نداره مگر آن معنایی که تو بهش میدی هیچ رویدادی نمی تونه نتیجه بدی داشته باشه مگر ما بهش معنا میدیم و روح میدیم
اتفاقاتی که برامون تو زندگی میوفتن چه خوب چه بد چه خواسته چه ناخواسته مثه بوم نقاشی سفیدن این ما هستیم که با واکنشمون و دیدگاهمون و باورمون و احساسمون به اون روح میدیم اگر بتونیم با قطب نمای درونیمون که احساس هست اونارو فیلتر کنیم مطمینا نتیجه خروجی مثبته به عنوان مثال : در ریاضی هر عدد منفی در مثبت جمع بشه نتیجه مثبته اگر ما مثبت اندیش باشیم و رو نگاه مثبت تمرکز کنیم و بقول معروف با خودمون در صلح باشیم هر اتفاق و ادم منفی و ناخواسته بسمتمون میاد ما تو خودمون حلش میکنیم آدم مثبت + در مواجه با اتفاقات بد و منفی = نتیجه همیشه مثبت
دین اگر دراین دنیا نتونه برای ما شادی و حال خوب و ثروت بیاره بعید که بتونه توی آخرت هم برامون چیزی به همراه داشته باشه دینی که ادعاش اینه که قرار است در دنیای دیگر زندگی شادی داشته باشید و پیش نیازش این است که یک زندگی غمگین را تجربه کنید طبیعتا پیامد این زندگی شادی در این دنیا و آن دنیاست باید باشه و غیر از این انتظار نمیره
قانون جذب میگه که هر کسی در هر جایی الان قرار داردبه خاطر فرکانس ها شه و هیچگونه بیعدالتی در جهان نیست و این موضوع هم برای مردم درکش سخته سخته بپذیرند گدایی کنار خیابون رو
این نگرش که بگی من مسئول تمام اتفاقات زندگیم هستم این عامل می تونه ریشه موفقیت باشه و اگر آدم این دیدگاه را داشته باشه معجزه تو زندگیش رو میده
تمرکز روی نکات مثبت انسان ها در روابط اجتماعی باعث میشه اون آدم رابطش با تو خوب بشه و اون وجهی از این آدم رو بیرون می کشید که با ما در صلحه
هر اتفاقی توی زندگیمون بیفته به واسطه خودمون به قول به قرآن به ماقدمت ایدیهمه به ما کسبت ایدیهمه به واسطه چیزهایی که از قبل فرستادیم که منظورش فرکانسه
هر وقت ما دیدگاهمون و احساسمون را به اتفاقات زندگی عوض کنیم صددرصد اتفاقات عوض میشه و ما احساسمون بهتر میشه و در نتیجه احساس خوب باعث اتفاقات خوب میشم جنس اتفاقات عوض میشن
ادما دو دستن یا دسته اقلیت کوچکی که دنیا رو برای خودشون می سازند و اکثریتی که اونجوری که دیگران براشون ساختن دارند زندگی میکنند هر قانونی که به ما آدما کمک کنه که از اون اکثریت گله وار در بیایم وبه اقلیت معمار بار تبدیل بشیم قطعاً داره به انسانها خدمت میکنم
من خدارو رادیو و گیرنده بزرگ میبینم و آدمها را موجوداتی میبینم که دارم فرکانس هاشونو میچرخونن که به این فرکانس خدا برسد خود خدا با الهاماتی که بهمون میکنه داره پالس میفرسته برامون که بهش نزدیکتر باشیم چون تو فرکانس خدا همه چیزهای خوب هست ثروت سلامت قدرت حال خوب به قول استاد ما به حال خوب به ثروت می رسیم نه با ثروت به حال خوب
و در پایان بهتون توصیه میکنم که این فایل ده بار ۲۰ بار سی بار واقعا نمیدونم گوش بدین تا تک تک جملاتش رو حرف هاش رودیالوگ به دیالوگش و در کل پیامش رو درک بکنید و بهتون توصیه می کنم که حتما حتما حتما نکته برداری بکنید نت برداری کنید و بنویسید چون یه سال دیگه ۶ ماه دیگه وقتی سراغ این فایل بیان و دوباره گوش بدین و به اون نوشته هاتون دقت کنید متوجه چیزهای جدیدی میشین میگین که این کجا بود اینو من چرا گوش ندادم چرا متوجه این موضوع نشدم و شگفت زده میشین این همون فرکانسه که بالاتر رفته تکاملش طی شده و گوشتونو چشماتونو باز کرده برای دیدن و شنیدن دریافت مطالب جدیدی که باید توی اون برهه از زمان درکش کنید
تمام
بنام خدای ثروت و فراوانی.
فایل ۱:
در این فایلِ مصاحبه در مورد همه چی صحبت شد و دو دیدگاه عالی در موفقیت (قانون جذب)
از دیدگاه انرژی و فرکانسی با دیدگاه روانشناسی مورد برسی قرار گرفت
که انتهایش به یه منبع میرسه و ته حرفا یکیه !
📌این بسیار خوبه که با تفاوت دیدگاه ها خیلی راحت کنار بیاییم و به دیدگاه های همدیگه احترام بذاریم تا زندگی عالی تری در کنار هم داشته باشیم .
📌به نظرم این مصاحبه بی نظیره و باید خیلی گوش داد و خودش یه محصوله واقعا یه محصوله
” ۶۰ دقیقه ای قانون جذب ”
قانون جذب در این مصاحبه خیلی خوب مورد بررسی قرار گرفت و از دو نگاه زیر ذره بین رفت و با اینکه پاسخ های متفاوتی داده شد ولی نتیجه اش در آخر یکی بود و به مسیر موفقیت ، ثروت ، سلامتی ، عشق ، و به منبع غنی(اللّه) ختم میشه.
خداروووشکر که قانون جذب رو واقعا با هربار گوش دادن بیشتر میفهمم.👌👌😍
به نام خداوند آگاهی خداوند قانون جذب
مدت زیادی هست تقریبا که عضو سایت هستم اما متاسفانه با یک اشتباه مدتها نتیجه گیری ها به تعویق افتاد، زمانی که تکه های از فایل های محصولات استاد رو شنیدم مثل دوره عزت نفس مثل دوره روانشناسی ثروت خیلی دوست داشتم که از این دوره ها استفاده کنم
اما متاسفانه پول خرید دوره ها رو نداشتم ،و اشتباهم زمانی رخ داد که از گروه های تلگرامی کپی این محصولات رو با قیمت بسیار کمتری خریداری کردم
در ابتدا بسیار خوشحال بودم اما هر چه گذشت بیشتر احساس میکردم که برای اینکه محصولات رو بتونم خریداری کنم و استفاده کنم اول باید به تکامل برسم ، به تکامل ذهنی، انگار مانند یک نوزاد ک ۵، ۶ ماهه به دنیا آمده و از بین رفته
دوستان باور کنید از همین فایل اول رایگان اولین قدم ما محسوب میشه خواهش میکنم اشتباه من رو تکرار نکنید ، من به خودم قول دادم راه تکامل رو از ابتدا برم، تا ذهنم رشد کنه تا بتونم از کلمه کلمه های عباسمنش عزیزم استفاده کنم تا یاد بگیرم چگونه زندگی کنم دوستان حتی اگر توان خرید محصولات رو دارین اول باید به تکامل ذهنی برسید تا ذهن شما شایستگی درک و مفهوم محصولات رو بدست بیاره،شما هیچ وقت نمی تونید به خودتون دروغ بگین، اگر از راهش پیش نرید بزرگترین دروغ رو ب خودتون گفتید
زمانی که استاد فرمودند ما قدمت ایدیهم، انگار کل وجودم رو برق گرفت ، یعنی هر چه برای ما اتفاق میوفته ما از پیش اونو درخواست کردیم و این رو خدا در قرآن برای ما گفته؟؟؟؟ خدایا این همه زمان در جهل و نادانی زندگی کردم اما همه رو فراموش میکنم و از حالا دوباره زندگیمو میسازم، پیش میرم تا آرام آرام راه تکامل ذهنم و روحم تکمیل بشه، سید حسین عزیزم قطعا تو فرستاده خداوندی، همیشه در پناه خداوند شاد سربلند ثروتمند باشی.🤟🙂
به نام رب تنها خالق و فرمانروای دنیااااااا..
سلام دوست خوبمم،خیلی هدایتتی به دیدگاه زیباتوون هدایتت شدممم،و واقععااا براممم نشووونه ی خوبیی..
خداا روو شککر که همیشههه هدایت میشم به بهترین جاهاااا..
ممنون از اینکه اینقدددر عالی گفتینن که باید تکاملموون طی بشهه.
در پناه خدا هر روزتونن عالی تر وبهتر از دیروزتوون باشه
سلام بر استاد عزیزم، خانم شایسته عزیزم، تمام دست اندرکاران سایت عباس منش و دوستان عزیزم و اعضای سایت
درود بیکران بر شما
استاد عزیز دیروز قصد کردم که طبق آنچه که همیشه شما تاکید می کنید روی کامنت ها و نظرات دوستان تمرکز کنم و آن را مطالعه نمایم.
کلاً تا شب هیچ فایلی گوش نکردم و فقط مطالعه کردم. آخر شب قبل از خواب رفتم سراغ عقل کل که البته معمولاً زیاد آنجا نیستم.
داستان را تا اینجا داشته باشید کمی برمیگردم به عقب تر. حدود نزدیک به یک سال پیش یادم نیست کدام فال شما را چندین بار گوش کردم و بعد در دفترم نوشتم که من به خودم و خدای خودم تعهد می دهم که دیگر برای همیشه چک و وام و قرض و قسط را از زندگیم دور کرده و کنار بگذارم. این دقیقا مصادف شد با برنامه عروسی پسرم و اینکه پسرم به چک نیاز داشت. من با وجودی که تعهد داده بودم، یک دسته چک کامل و استفاده نشده ام را تماما امضا کردم و به او دادم تا هر کجا لازم داشت از چک من استفاده کند.
حتی از یک بانک دیگر هم که دست چکم تمام شده بود، مجدداً درخواست دادم برای روز مبادا. امابخاطر تعهدم آن دسته چک را برای خودم هرگز تحویل نگرفتم و پسرم هم که فعلا آن یکی چک را داشت. خوب من در اینجا به نوعی عهد خود را شکسته بودم و نمیدانستم. در طی این ماه ها پسرم هر جا که لازم داشت با اجازه و مشورت من در حالی که بسیار سپاسگزارم بود از چک ها استفاده می کرد. من هم کم کم در این مدت با توجه به اینکه روی خودم و باورهایم بسیار تمرکزی کار می کردم، آرام آرام می فهمیدم که کارم اشتباه است. من تجربیات دیگری از عهد شکنی هم در این مدت داشتم. اگرچه با متعهد بودن به این عهد برای شخص خودم، تمام بدهی هایم تسویه شد، درحالی که دقیقا در طی این مدت شرایطم طوری شد که مجبور شدم یک سال مرخصی بدون حقوق بگیرم. در واقع من بدون هیچ ورودی مالی بودم امابه لطف خدا تمام اقساط بانکی و بدهی ها و چک هایم تسویه شد. بسیار شکرگزار خداوند متعال هستم. اما در عین حال وقتی موبایل همسرم دچار مشکل شد و درست زمانی بود که به خاطر نوع کارش در مضیقه بود و نیاز شدید به موبایل داشت، با روی باز به ایشان پیشنهاد دادم بیا برویم سرای ایرانی و موبایل قسطی، آنهم از دم قسط با چک کارمندی بگیریم که البته با چک ایشان نه با چک من اما چون ایشون زیاد تمرکز ندارند وفقط به من اعتماد دارند، همیشه تمام چکهای ایشان رو من مینویسم. خلاصه من در طی این مدت برای خودم، بسیار متعهد به تعهدم بودم اما برای اطرافیانم دایه مهربان تر از مادر. و کم کم به این نتیجه رسیدم که این اشتباه است و دقیقا همان جمله معروف که هر آنچه برای خود میپسندی بر دیگران هم بپسند و هر آنچه برای خود نمیپسندی برای دیگران مپسند.
این را زمانی با گوشت و خونم حس کردم و عذاب کشیدم که با وجودی که تمام چک هایی که پسرم در طی مدت خرج کرده بود را با دقت و ملاحظه کامل پاس نموده بود، دقیقا در آخرین چک مسائل و مشکلاتی در رابطه با بده بستانهای مالی بین پسرم و همسرم پیش آمد که نتیجه آن این شد که پسرم از مبلغ ۲۳۲۰ که مبلغ آخرین چک بود فقط ۹۰۰ تومن رو توانست تامین کند. در حالی بودکه در همان زمان به شدت مبتلا به این بیماری پاندمی شد و بلافاصله همسر و فرزندش هم بعد از خودش مبتلا شدند. در نتیجه نتوانست مبلغ چک را تامین نماید و چون بسیار بیمار بود و شدیدا این موضوع چک باو فشار می آورد، من از او خواستم اصلا به این موضوع فکر نکند و من خودم چک را تامین می کنم. در حالی که هیچ منبعی از پول نداشتم. خوب قاعدتاً چک برگشت خورد و تمام حساب های من در تمام بانک ها مسدود گشت و من از این موضوع چیز زیادی برای پسرم تعریف نکردم فقط در آن حد که چک برگشت خورده و من آن را تامین کرده و رفع سو اثر می نمایم. من با کسی که چک در دستش بود صحبت کردم که البته مسئول مالی سرای ایرانی بود و از ایشان خواهش کردم تا سر برج آینده به من فرصت بدهند تا من چک را تامین کنم و بسیار ممنون و سپاسگزارم که با روی باز و در کمال احترام بی هیچ حرف و حدیثی پذیرفتند. خوب ۹۰۰ تومان پسرم داده بود، من منتظر واریز یارانه بودم تا مابه التفاوت آن را بتوانم تامین نمایم. در همین زمان چون همسرم هم به دلایلی دچار مشکل مالی شده بود، طوری که حتی پول بنزین ماشین هم نداشت، در جایی شدیدا گیر کرده بود و از من خواست که آیا پول دارم و من هم چون پای آبروی همسرم در میان بود، گفتم بله پول چک است اما می دهم و او هم بسیار ممنون و سپاسگزار از من شد و قول داد که سربرج با واریز حقوق تمام پول چک را به من بدهد که چک من پاس شود. این گذشت تا دو هفته بعد، سر برج شد. حقوق همسرم واریز شد و من از ایشان خواستم که پول چک را به حسابم واریز کند و ایشان دقیقاً در بدترین موقعیتی بود که به دلیل همان مشکلاتی که قبلاً عرض کردم خدمتتون، بسیار از نظر مالی دچار مشکل بود. خیلی راحت در چشم من نگاه کرد و گفت: عزیزم من که مجبور نکرده بودم پول چک را به من بدهی. شما که صاحب چک هستی و میدانی در فلان تاریخ چک داری، نباید به راحتی پول آن را خرج کنی. ببخشید ولی میخواستی ندهی، آن وقت من مجبور بودم از جای دیگر تامین کنم. فعلا ندارم.
استاد باورتان نمی شود دنیا روی سرم خراب شد. هیچ حرفی به ایشان نزدم. همسر من جانباز هستند و بیماری قلبی دارند. چند بار سکته کردند. پس من نیازی نبود که با ایشان بحث کنم. اما بسیار در خود فرو رفتم و ناراحت بودم. ولی توانستم خودم را پیدا وسرپا کنم.
با خودم گفتم که نوش جانت! چند وقت است که به این نتیجه رسیده ای که تو تعهد داده بودی برای چک، برای قسط، برای وام، حالا میای و برای همسرت موبایل قسطی برمیداری، برای پسرت دنبال وام فرزنداوری می روی، برای عروست دنبال وام کارآفرینی هستی.نوش جانت! بخور که حقت است.
آمدم و روی اشتباهم فکر کردم. دوباره در در دفترم تعهد دادم. ابتدا به اشتباهم اعتراف کردم و بعد با این مضمون تعهد دادم به خودم و خدای خودم که هرگز نه برای خودم، نه برای هیچ کسی، حتی عزیزترین کسانم چک، قسط، وام و قرض نخواهم و دلیل آن را هم نوشتم ؛ اینکه تمام اینها نماد بارز شرک است و اگر من معتقد واقعی به توحید باشم، با ایمان و توکل بر خدای یکتا و اعتماد به توانایی هایی که خداوند در وجودم نهاده، خواهم توانست هر آنچه را که بخواهم خودم بسازم نه آنکه سر خم کرده و از دیگری طلب کنم. دیگری که او هم مثل من یک مخلوق است درحد و اندازه توانایی های من انسان.
موعد دوباره پاس شدن چک هم سپری شد و من هیچ پولی جز ۵۰۰ تومان برای پاس کردن آن نداشتم. اما چون روی خودم کار کرده بودم و علت این تضاد را فهمیده بودم و به یقین رسیده بودم که این شرایط را خودم ایجاد نموده ام، آرامش خاصی بر قلبم حاکم بود. اگرچه که به دلیل فشار زیادی که تحمل نمودم به شدت بیمار شدم و من هم این بیماری پاندمی را تجربه کردم. اما حال دلم خیلی خوب بود. حتی وقتی دوباره همسرم را در مضیقه دیدم، به او گفتم: اگر چه به راحتی به من گفتی، خواستی ندهی، مشکل خودت است. اما در حال حاضر این ۵۰۰ تومان به کار من نمی آید، چون با آن که نمی توانم چک را پاس کنم. حداقل شما استفاده کن. همسرم آنرا نخواست اما دوباره به من قول داد، گفت: زمینم را که دارم میفروشم چک ت را پاس میکنم و در واقع قول داد : دوشنبه که زمین را فروختم ۳میلیون به شما میدهم (درحالیکه پول چک ۲۳۲۰ بود یعنی بیش از چک من) ومن بازهم کلی ذوق کردم، اما مدام باخودم تکرار میکردم: خدایا این یکی از دستان توست. اگر شد که ممنونت هستم و اگر نشد، میدانم تو از طریق دستان دیگرت چک مرا پاس خواهی کرد و باز من سپاسگزارت هستم. اما از خداکه پنهان نیست، از شما چه پنهان، من از ته قلبم منتظر فروش زمین بودم و کلی نقشه هم برای چطور صرف کردن پول زمین در ذهنم میکشیدم. آنروز ۴شنبه بود ومن مشتاقانه منتظر ۲شنبه بودم .۱شنبه شب همسرم داشت صحبت میکرد و برنامه هایی که برای پول زمین داشت را میگفت که من هم عنوان کردم: ۳ تومن هم به من میدهی…. .یکباره با لحنی بسیار جدی گفت: من که گفته بودم سر برج . اصلا این چک به چه مبلغی است که اینقدر سنگین است؟!!
استاد داشتم ظرف میشستم، انگار کوهی از یخ بر سرم خراب کردند.
استادجانم ممنون و سپاسگزارم که بمن یاد دادید عزت نفس داشته باشم.
من فقط بروی همسرم لبخند زدم و گفتم : عزیزم خودت را ناراحت نکن. قبلا که گفته ام برات، تقصیر شما نیست، مقصر خودم هستم که دوباره عهدم را شکستم. ( آرامش همسرم برایم مهم است. چون میدانم الان چیزی میگوید و بعد به آن حرف و تبعاتش فکر میکند و ناراحت میشود و خود را عذاب میدهد. ضمنا با ایشون درباره تعهدهایم صحبت میکنم ایشون درجریان تعهد دادنهای من هستند )
و هرچه مبلغ را باز ازم پرسید ( قبلا گفته بودم اما معمولا فراموش میکند) با شوخی و خنده حرف را عوض کردم و چیزی نگفتم.
تا اینجای ماجرا رسیدیم به اول متن
همانجا که برایتان گفتم تصمیم گرفتم فایل صوتی که خوراک هرلحظه زندگی من بود، گوش نکنم و فقط حرفها و کامنتهای دوستان را مطالعه کنم. واین همان دوشنبه موعود بود، روزی که شب قبلش همسرم برای بار چندم آب پاکی را روی دستم ریخت.
راستش دیگر بعد از این مدت شاگردی شما و بودن در این بهشت و کارکردن روی خودم و ذهن و باورهایم یاد گرفتم که احساس خوب = اتفاقات خوب. پس هروقت خواستم به سختی جریان پیش آمده و تبعاتش فکر کنم، فورا میرفتم سراغ سایت. یعنی ثانیه ای فرصت به ذهنم نمیدادم. ناگفته نماند دراین مدت هربار پسرم راجع به چک میپرسید واظهار شرمندگی میکرد، میگفتم : پسرم چراخودت را ناراحت میکنی؟ قربونت، همه چیز اوکیه و حل شده. اگرچه نه تنها چیزی حل نشده بود، بلکه تمام حسابهای بانکی من مسدود بود و ضمنا پسرم داشت برای وام مستاجری اش اقدام میکرد که قاعدتا من ضامنش بودم و من با چک برگشت خورده نمیتوانستم ضمانت کنم و این را باو نگفتم اما توکل برخدا کردم واز خدا خواستم من تعهد داده ام برای چک و وام و قسط و …خدایاخودت شرایط را برایم سهل کن که هم پسرم ناراحت نشود و هم اصلا نیازی به ضمانت و وام گرفتن و این حرفها نباشد، آنروز خودم را بستم به کامنتهای بچه ها درسایت و با خودم گفتم این تضاد است، تضاد یعنی یکجای کار میلنگد، یک جایی در مسیر راه را اشتباه رفته ام. کلی خودم را زیرو رو کردم، بالا پایین کردم، سنجیدم، زیر زره بین بردم، تا فهمیدم که چرا باید دقیقا آخرین چک من با این مشکل سنگین روبرو بشود. فهمیدم خدا مرا دوست دارد. خدای مهربان، میخواهدمن راه را اصولی و ریشه ای بشناسم. اگر عهدی میبندم، از تمام زوایا به آن مقید باشم، هیچ راه در رویی برای خودم باز نگذارم. دقیق کار را انجام بدهم تا نتیجه درست دریافت کنم. فهمیدم این سیستم خیلی اصولی و ریز و دقیق کار میکند. کوچکترین لب پری روی ریزترین چرخ دنده اش موجب میشود درست کارنکند و فهمیدم هرآنچه برخود میپسندم برای دیگری هم باید همانگونه عمل کنم.
و من مدیون این سایت واین بهشت زیبایم که همه این ها را اینجا یاد گرفتم.
آخرش رفتم سراغ عقل کل که تا بحال شاید چندباری گذرا رفته بودم. نمیدانستم دنبال چه چیزی هستم، سرچ کنم پول ، نه. ثروت ، نه . نمیدانستم چه میخواهم .سرچ کردم توحید. مطالبی که آمد را خواندم. کسی از دوستان دررابطه با فرق توحید عملی و نظری پرسیده بود و چندنفر از دوستان دیگر سخاوتمندانه پاسخ داده بودند. حرفهایشان گویی چراغ در ذهنم روشن میکرد.تا رسیدم به دلنوشته دوستی که گفته بودند قوی ترین باور توحیدی نگاه سیستمی به خداونده اگه این باور رو درک کنید خود به خود عمل میکنید. وقتی بدونی سیستم صد درصد به تک تک فرکانسات پاسخ میده تعهدتون خیلی بیشتر از قبل میشه که کانون توجهتونو کنترل کنید یعنی هر چقدر ایمانتون بیشتر بشه تقواتون هم بیشتر میشه
در قرآن اول ایمان (شناخت سیستم )بعد تقوا (کنترل ذهن)
با اینکه این را خوب میدانستم، اما عمیقا به فکر رفتم. با اینکه میدانستم جریان برگشت خوردن چک آنهم ۲بار و بدقولی و بدحسابی من پیش سرای ایرانی کار ذهن خودم بوده، اما دانستن کجا و قلبا درک کردن و فهمیدن کجا. ازآن دوستی که سوال پرسیده بود و دوستی که این پاسخ را داده بود، بسیار بسیار سپاسگزارم. موضوع برایم کامل روشن شده بود با اینکه قبلا هم باین موضوع رسیده بودم اما حالا کاملا شفاف بود.
دوباره خواندم ؛ فرض کن تو بدهکاری و مدام به پرداخت بدهی ات داری توجه میکنی پس داری به سیستم میگی من اتفاقاتی از جنس بدهی میخواهم و …..
وای خدایا
من فهمیدم خودم چک را خواستم
خودم بدهی خواستم
خودم روی غیر خدا حساب کردم که راحت دست رد به سینه ام زد
خودم
خودم
خودم
پس درهمان دل تاریکی شب موبایل را کنار گذاشتم و فکر کردم.
گفتم من یک خواسته دارم و یک ناخواسته
خواسته من پاس شدن چک است و من فقط ازخدا میخواهم که برایم پاس کند.
من حیث یحتسب و من حیث لایحتسب
از هر منبعی که او میداند و من شاید اصلا فکرش راهم نکنم
و من یک ناخواسته هم دارم اینکه فلان آدمی که رویش حساب کردم باز دستم را خالی بگذارد. باز در دلم بگویم خدایا فقط تو، اما چشم امیدم به فروش فلان زمین باشد(جالب است که امروز ۳شنبه است و زمین هنوز فروخته نشده)
ناخواسته ام این است که چک پاس نشود و … .
پس من به خواسته ام توجه میکنم. تسبیحم را برداشتم و ۱۰۰بار با صمیم قلبم گقتم : خدایا شکرت که براحتی چک مرا تامین کردی.
درهمین حال و هوا خوابم برد. صبح چشمم که باز شد، مطابق عادت قبل ازینکه تکان بخورم، شروع کردم شکرگزاری بابت هرآنچه درآن لحظه بذهنم میرسد. ناگهان یاد ماجراهای دیشب افتادم. باز خدارا بابت پاس کردن چکم شکر کردم و بخودم گفتم بگذار سامانه حسابم راچک کنم. همان حسابی که از قبل آن ۵۰۰تومن را داشت. استاد جان باورتان نمیشود ۲۱۷۲ تومن در حسابم بود. مثل موشک از جایم پریدم. دوباره نگاه کردم. پیامک این حسابم فعال نیست. پس واریزی هارا چک کردم.
استاد باور میکنید؟ بعداز نزدیک به یک سال از مرخصی بدون حقوق من، اداره ۳تا کارانه برایم واریز کرده بود. آنقدر ذوق کردم، آنقدر ذوق کردم که نگو.
فقط سجده شکر کردم و راستش یک غروری داشتم پیش خدا که ایول، ماشاله به این سیستم دقیقت با قوانین ثابت و دقیقش و بخودم افتخار کردم که دارم راه رو یاد میگیرم.
خدارو شکر واقعا خداروشکر بابت همه چیز
سریع به سرای ایرانی زنگ زدم و گفتم چکم تامین شده و لطف کنید ببرید بانک و پاس کنید.
بعد یادم افتاد که هنوز ۱۵۱ تومن کم دارم.
اما من راه را یاد گرفتم. توجهم را میگذارم روی خواسته م و از او میخواهم و او هم با افتخار میدهد.
حرف دلم را اینجا نوشتم چون با اینکه خیلی پیش ازین این فایل را گوش داده بودم، اما دیروز دانلود کردم که دوباره گوش کنم و امروز گوش کردم.
حس کردم داستان من به موضوع این فایل و قانون جذب مرتبط هست.
در حالیکه خیلی کیفم کوک هست، بذهنم رسید تجربه م رو به اشتراک بگذارم.
امیدوارم همانگونه که نتایج دوستان دیگرم و تجربه هاشون، قلب من را برای پذیرش بیشتر اصل و قانون باز می کند،من هم توانسته باشم کمکی کرده باشم.
مجددا متشکر و سپاسگزارم .
سلام مجدد به همگی
امروز ۵شنبه است
استاد اتفاقاتی رخ داده که ….
استادجان حتی دیگه ذوق زده هم نیستم
یک حس خاصی است ….
یک جور عجیب ….
یک جور سکوت محض در وجودم برقرار شده …..
گفتم …..
حتی دیگر ذوق نکردم
یک حسی در وجودم هست که …..
میگوید : مگر غیر ازین خواسته بودی ….
استاد بخدا میخواهم فریاد بزنم و دنیا را خبرکنم ….
بگویم ایها الناس ، بخدا بهمین راحتی است ….
گفته : تو ادعونی
بلافاصله ماهم استجب لکم
Ask, and it is given
دور عالم دور نزنید
برگردید سراغ خودتان …
یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم
آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم
استاد جان اصلا کلمات نمیتوانند بار احساسی وجودم را منتقل کنند.
داستان ازین قرار است که :
من همونطور که قبلا گفتم ۱۵۱ تومان دیگر برای چک کم داشتم.
ولی هرچه شرایط مختلف را زیر و رو میکردم، برای تامین آن چیزی بذهنم نمیرسید، جز شکرگزاری و تمرکز بستن به سایت و فایلها و کامنت های دوستان.
گفتم خدمتتون؛ پسرم هم سفت و سخت دنبال ۲۰میلیون وامش بود. چون ۱۱میلیون برای دهم برج چک داشت که البته این چک را پدر خانمش برای خرید ماشین ش داده بود. حتی پسرم چون شرایط برایش سخت شده بود، همان ماشین را برای فروش گذاشته بود که خوب هنوز فروش نرفته بود. اما مسئولین بانک قبول کرده بودند که کارش را زودتر انجام بدهند و نوبتش را جلو بیاندازند. پس فقط باید نهم یک ضامن میاورد و دهم پول در حسابش بود.اما کو ضامن …. .من که چکم برگشت خورده و کس دیگری هم نیست. (همسرم هیچ وقت ضمانت هیچ کسی جز من را نمیکند چون همیشه میگوید اگر- خدای نکرده- طوریش بشود، دردسر برای من بوجود میاد. حتی نه برای پسر ها، چون آنها سر زندگی خودشان هستند و من میمانم و بانک و طلبکار و ….) البته که من هم در تعهد دوباره م بخودم و خدای خودم نوشته بودم که دیگر هرگز چک و وام و قسط، نه برای خودم و نه هیچکس دیگر نخواهم، حتی برای عزیزترین کسم، اما استادجان گفتنش به پسرم خیلی سخت بود. تا دیروزش مدام امید میدادم که : عزیزم، قربونت برم، خدا بزرگ است. ناراحت نباش. مادرت که نمرده است. شما پیگیر وامت باش. ان شاله در بهترین موقع به دست ت میرسد و حالا که بعداز آنهمه نگرانی و غصه، بانک همکاری کرده و حدود یکماه زودتر میخواهد وام را بدهد، براحتی بگویم که من خواب نما شده ام و عهدکرده ام که ضامن کسی نشوم. حتی شما که عزیزترین کسم هستی (درست مثل کاری که همسرم انجام میدهد)
ولی من باز ذهنم را بستم به سایت وشکرگذاری کردن. اجازه نجوا به ذهنم ندادم. سخت بود. اما انجامش دادم. به پسرم هم فقط گفتم خدابزرگ است. غصه نخور. من شرمنده ت هستم که بخاطر چک نتوانستم برایت کاری کنم. اما بسپار بخدا. خودش به بهترین نحوی اوضاع را درست خواهد کرد.
همه اینها در روز ۴شنبه بود. و در کنار همه اینها، موضوع چک خودم … چون من قبلا به سرای ایرانی زنگ زده بودم که لطف بفرمایید و چک را وصول کنید. پول آن تامین ودر حساب موجود است. درحالیکه حواسم نبود ۱۵۱ تومان کم دارم. چندبار خواستم از همسرم بگیرم. استاد نجواها خیلی قوی بود، استاد بخدا گاهی آدم با خودش میگوید همه جور کارسنگین بدنی حاضرم انجام بدهم اما زیرکولر پایم را درازنکنم و کار ذهنی انجام بدهم، بس که فرسایشی و طاقت فرساست.
بالاخره آنقدر فشار به من آمد که خواستم از همسرم، هم کسری چک خودم را بگیرم و هم از ایشان بخواهم که ضمانت پسرمان را بکند و یا چون کار بتاخیر خورده، تا واریز وام، آن مبلغ ۱۰ میلیون را باو به نحوی جور کرده و قرض بدهد.
استاد، چالش شدیدی بین قلب و ذهنم در گرفته بود که تمام توانم را از من میربود.
خواستم به همسرم زنگ بزنم، اما دستم پیش نمیرفت. گفتم بگذار قبلش تفالی به قرآن بزنم و از خدای مهربان خواستم خودش هدایتم کند.
استاد جان، باورتان نمیشود،
سوره توبه، آیه ۱
بَرَاءَهٌ مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ
ﺑﺪﻳﻦﻭﺳﻴﻠﻪ، ﺧﺪﺍ ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺵ ﻗﻄﻊ ﺭﺍﺑﻄﮥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺑﺖﭘﺮﺳﺖﻫﺎﻳﻲ ﺍﻋﻠﺎم ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺁﻥﻫﺎ ﻋﻬﺪ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻳﺪ ﻭ ﺁﻥﻫﺎ ﻧﻘﻀﺶ ﻛﺮﺩﻧﺪ. (١)
خدا و رسولش اعلام برائت میکنند از بت پرستان که عهد میبندند و آنرا نقض میکنند.
الهی قربون خدا برم
یعنی اینقدر واضح ….
خدایی آخه اینقدر واضح ….
قشنگ بمن گفت اگر بت پرست بشی، اگر مشرک بشی، اگر توحید را از قلبت بیرون کنی، اگر عهدت را بشکنی و نقض کنی، ما دیگه ولت میکنیم بحال خودت ….
خدایا دورت بگردم که اینقدر خوبی
دیگر حجت بر من تمام شد. من بشکن زنان نشستم سر سفر بدور آمریکا و حال کردم و لذت بردم و زیپ لاین تماشا کردم و …. خلاصه شب که همسرم از ماموریت برگشت گفت که زمین بسلامتی فروخته شد.
خوب …..
این نشانه اول ….
فقط در دلم خدا را شکر کردم
و اصلا به همسرم درباره قولی که چندباره برای پاس کردن چکم داده بود، حرفی نزدم. با کلی خنده و شادی و خوشی شام خوردیم و بی حرف و حدیث خوابیدم.
صبح، تصمیم گرفتم بروم سرای ایرانی تا قبل ازینکه بخواست خودم بازهم چک را به بانک ببرند و باز من شرمنده شوم، بروم و حرفم را بزنم. بقول معروف راست و حسینی واقعیت را بگویم که من فعلا اینقدر دارم. این را تقدیم میکنم و ۱۵۱ تومان باقی را سر برج می آورم. ساعت۸صبح آماده بودم اسنپ بیاید، دیدم همسرم آمد و گفت: در اداره مراسم زیارت عاشورا است. اما من خواستم صبحانه را باهم بخوریم و دراین فاصله آمدم خانه. و وقتی موضوع را فهمید که کجا میروم، حتی بدون اینکه بپرسد مگر پول داری که میخواهی بروی و صحبت کنی، گفت: باهم میرویم.
استاد، بخداوندی خدا قسم، با هم رفتیم، در مسیر کلی گل گفتیم و شاد بودیم و لذت بردیم و خندیدیم. در سرای ایرانی هم تا رفتیم پیش کسی که مسئول چکها بود و فقط یک جمله گفتیم که بابت چک آمده ایم، با اینکه قبلا من را ندیده بود (چون پسرم قبلا آنجا رفته و خرید کرده و چک داده بود) بلافاصله گفت فلانی هستی؟ بدون هیچ معطلی همان لحظه از روی میزش چک و فرمهای الصاقی را برداشت و تحویلمان داد. بعد پوز را داد و درکمال احترام گفت لطفا کارت بکشید. همسرم طبق معمول کارتش را بمن داد و منهم با لذت و غرور کشیدم. همین ….
شاید در حد چندجمله فقط حرف زدیم.
و تمام ….
به آسانی و با عزت …
خدایاشکرت
بعد با همسرم که قبلا هماهنگ کرده بود و امروز را مرخصی اعلام کرده بود، کلی در سرای ایرانی چرخیدیم و از دیدم اینهمه نعمت و فراوانی لذت بردیم و کلی به بنیانگذار این کسب و کارموفق آفرین گفتیم و تحسینش کردیم.
خوب …
همان اول صبح به همسرم درباره موضوع چک امروز پسرم گفتم و ایشان خودش پیش قدم شد و گفت که من باو این پول را قرض میدهم. بگو تماس بگیرد باهم صحبت کنیم و موعد بازپس دادنش را مشخص کنیم. به پسرم گفتم که خودش به بابا زنگ بزند. و ما خوش و خرم رفتیم دنبال کارها و لذتهای خودمان. دراین بین من فکرم خیلی پیش پسرم بود که ساعت ۱۱شد واو هنوز تماسی نگرفته. خدای نکرده چک پدر خانمش برگشت نخورد! اما هیچ حرفی نزدم. وقتی داشتیم به خانه برمیگشتیم، همسرم پرسید: چرا پس تا الان حمید تماس نگرفته؟ امروز ۵شنبه است. بانکها زودتر میبندند، چک ش به مشکل نخورد.
و ازمن خواست که با او تماس بگیرم.
استادجان، باید پارو نزد وا داد، باید دل رو بدریا داد، خودش میبردت هرجا دلش خواست، به هرجا برد بدون ساحل همونجاست.
به خدائیش قسم که همینه و چیزی غیر از این نیست.
تماس گرفتم و پسرم گفت دیگه نمیخواد، خدارو شکر اوکی شد.
چیز زیادی نگفت که چطور، گویا جایی بود که نمیتوانست حرف بزند،اما هرچه بود:
شکرخدا
– چکم همانطور که هر روز در دفترم مینوشتم به آسانی و با عزت پاس شد
– ۲۱۷۲ تومان پولی که خدا از طریق کارانه های معوقه ام بعد از نزدیک به یکسال مرخصی بدون حقوق درست الآن برایم واریز کرده بود، برای خودم و دست نخورده درحسابم ماند
– زمین همسرم براحتی و نقد نقد بعداز مدتها فروخته شد که ان شاله بامید خدای مهربان مسائل همسرم با آن حل میشود
– من به تعهدم پایبند ماندم. بت پرست نشدم و ایمانم به خدای احد و واحد را حفظ کردم
– خدای عزیز و مهربان تعهد و پایبندی مراکه دید، کمکم کرد که ضامن برای وام نشوم و چک ندهم
– پول چک پسرم را هم برایش تامین کرد
همه اش سود و سود و سود
خداوندا
بارالها
پروردگارا
زبانم ازشکرگزاریت قاصر است
باندازه توانم
بقدر تک تک ریزترین اجزای وجودم شکرت میکنم که هستی و مرا در جهانی با قوانین ثابت و بدون تغییر گذاشته ای، بمن آموخته ای که این قوانین را بشناسم، راه استفاده از آن را بیاموزم و آنرا در زندگیم جاری کنم
پروردگارم سپاسگزارم
و
استاد عزیزم بسیار بسیار ازشما متشکرم که بمن که فقط آمده بودم پول پارو کنم، آموختید ثروت فقط پول نیست، باید در تمام وجوه زندگی ثروتمند شوم و از تمام زوایای آن لذت ببرم.
استادجان، سپاسگزارم.
نمیتوانم حسم را بگویم،نوعی خلا در درونم ایجاد شده، طوریکه الان وقتی با خودم تنها شدم و خواستم در دفترم بابت این نتایج عالی شکرگزاری م را ثبت کنم، آنقدر حسم عجیب بود که ابتدا با خودم گفتم چرا من هیچ احساسی ندارم. آیا از چیزی ناراحتم. خودم را کندوکاو کردم و فهمیدم: نه ناراحت نیستم. ذوق زده هم نیستم. مگر شک داشتم که میشود. وقتی به پروردگارم، توحیدانه امید دارم، پس ذوق چه….. من میدانم که میشود. خودش فرموده : فمن یتوکل علی الله، فهو حسبه. اگر تنها باو توکل دارم، نتیجه ای جز این در انتظارم نیست. فهمیدم این حس عجیب تهی بودن، نه بخاطر وجود مشکل، بلکه بجهت عدم وجود مشکل و دغدغه است. من تهی شدم از هر گونه شرک، هرگونه بت پرستی، تهی شدم از غیر و وصل گردیدم بخودش.
استادجان، فهمیدم درونم همچون الماسی متلالیَ شده. آنقدر زلال و آینه وار که از دیدن خودم در خودم تعجب کرده ام.
حسم بسیار عالی است. آرزو میکنم این حس را همه دوستان تجربه کنند و لذتش را ببرند.
استادجان بازهم سپاسگزار شما هستم و همینطور تیم قوی شما که این فضای ناب را ایجاد کردید تا بیاموزیم و اجرا کنیم و حض ببریم.
امیدوارم و تلاش میکنم که این حس را حفظ کنم و در تمام مسائل، دست از تقلا بردارم و بخودش بسپارم. و این راه را در تمام زندگی م همینطور با تعهد ادامه بدهم.
و من میدانم زیبایی های بسیاری دراین مسیر چشم براه من هستند.
فمن یتوکل علی الله، فهو حسیه.
سلام و درود بیکران بر همگی
استادجان آنقدر ذوق دارم که تصمیم گرفتم قبل از شکرگزاری در دفترم اینجا و به پیوست مطالب قبلی دنباله داستانم راثبت کنم تا بقول دوستان، ردپایی از خودم برای خودم برجا بگذارم.
استادعزیزم اصلا همین مبحث ردپاگذاشتن که شما یادمان دادید، خیلی ساده اما بسیار ژرف وعمیق است. من را یاد داستان هنسل و گرتل میاندازد. خاطرم هست که در کودکی همیشه آنها را بخاطر این ایدهی ناب، در دلم تحسین میکردم که با خرده نان برای خودشان نشانه ای در مسیر درست میگذاشتند. الان باین میاندیشم که آن روزها حتی باین فکر نمیکردم که چرا خرده نان که به هزار علت ممکن است از بین برود. چرا چیزهای دیگر، نه؟ من فقط ایده آنها را بسیار ناب و عالی میپنداشتم. امروز با کلام شما برایم کاملا مسجل است که ردپا گذاردن در مسیر درست، مرا در بزنگاه هایم به راحتی به سرمنزل مقصود خواهد رساند.
و این ردپای من است تا دوباره قانون را برای خودم مرور کنم و باثبت مکرر ردپاهایم دراین بهشت، آینده را برای خودم تضمین نمایم.
و حالا دنباله داستانم:
استاد عزیزم، من با وجودی که دوباره تعهد دادم راجع به چک و قسط و وام …. ، اما هنوز ذهن سمجم مقاومت دارد و مدام وسوسه ام میکند و هزار دلیل درست و موجه و منطقی میآورد که
نمیشود که آخر
پس پسرت بدون چک چه کند؟
وامش چه میشود؟
بدون ضامن چکارکند؟
غرور جوانت جریحه دار میشود….
و چه و چه و چه ….
۲-۳ روز پیش ۸صبح داخل اسنپ نشسته بودم و به سمت بانک به جهت رفع سوء اثر برگشتی چکم میرفتم و مدام با خودم مرور میکردم: خداروشکر که سیستم جدید چکهای صیاد آمده و در کمتراز یکساعت بعداز ثبت در سیستم رفع سوء اثر انجام شده و تمام حسابهایم پاک میشوند. پس من میتوانم براحتی برای وام پسرم ضامن شوم. و دوباره با خودم میگفتم آخر من عهد بسته ام. نباید دوباره عهدم را بشکنم. و باز دوباره نجواهای ذهن زمزمه گرم ….. .
بخودم گفتم بگذار از خودم به خدای خودم پناه ببرم و از او هدایت طلب کنم. پس بر خدا توکل کردم و با موبایلم تفاُلی به قرآن زدم. استاد جان، چه بگویم که خدای من چه خدایی است. استادجان کلمه ای پیدا نمیکنم تا جان مطلب را از عمق قلبم بر کلمه جاری سازد. خدایی که لا تاُخذه سنه و لا نوم. خدای من خدایی است که هرلحظه بخوانمش، اجابتم میکند. خواب ندارد. هر آن، بیدار و هشیار است و همواره همنشین، همراه، مونس وهمدم من است. لازم نیست بگردم تا پیدایش کنم. خدای من فقط خدای من است. فقط کنار من است. اصلا همه کارهایش را کنار گذاشته و فقط با من، کنار من، برای من و در اختیار من است ….
استادجان چه بگویم ….
زبانم قاصر است…
خدا در جواب من گفت
أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلَامُهُم بِهَٰذَا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ
ﺁﻳﺎﻋﻘﻞﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﻭﺍﺩﺍﺭﺷﺎﻥ ﻣﻲﻛﻨﺪ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻳﺎﻭﻩﮔﻮﻳﻲﻫﺎ؟! ﻳﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺟﻤﺎﻋﺘﻲ ﺳﺮﻛﺶﺍﻧﺪ؟! (طور٣٢)
خدا خیلی واضح به من گفت واقعا با عقلت، فکر کردی و حالا داری یاوه سرایی میکنی یا اینکه طغیان کردی؟
گفت واقعا خودتو مسخره کردی، یا اینکه میخوایی عصیان کنی بزنی زیر همه چیز؟؟؟ !!!
استاد خجالت کشیدم. خجالت که نه، شرم کردم ….
گفتم چشم و دیگر فکرش را از ذهنم بیرون کردم و تمام تمرکزم را روی کارم که تا ظهر طول کشید، گذاشتم .
چون حساب من برای شهر زنجان بود و من الان در قم هستم، کارم خیلی طول کشید و البته که خدای خوب من فرشته ای را در شعبه مبدان امام در خدمتم گذاشت که آن آقا با وجودی که ۹۹درصد کار من وظیفه اش نبود، صفر تا صد کارم را با حوصله پیگیری کرد. حتی با شعبه زنجان و رئیس آنجا کلی صحبت کرد و با دلایل و قوانین و پروتکلهای خودشان ایشان را قانع کرد که لاشه چک و درخواست کتبی مرا اینجا بگیرند و از طریق سیستم خودشان به زنجان ارسال کنند تا من مجبور نباشم بخاطر چک به آنجا بروم. کاری که شعب دیگر قبول نکرده بودند. حتی در حد یک دقیقه هم برای من وقت نگذاشته و هیچ توضیح و راه حلی بمن نداده بودند. فقط یک کلام گفتند باید بروی شعبه خودت در زنجان، از اینجا نمیشود. اما این کارمند شریف حتی از پشت میزشان با من تا ATM بیرون بانک آمدند. چون بخشی از پروسه باید آنجا انجام میشد و خودشان برایم انجام دادند. خدایا شکرت بخاطر اینهمه نظرلطفی که بمن داری.
اما من …..
استاد
کارم به راحتی مثل همان بشکن هایی که شما میزنید، تمام شد
و حالا که ذهنم آرام گرفته و دلمشغولی ندارد، دوباره مثل یک بچه لجوج شروع به زمزمه کرده.
استاد جان بازهم میگویم گاهی آدم به … کردن میافتد که بگذار بروم در معدن کار منم ولی در جائی راحت و گرم ونرم، طرف حساب ذهن نشوم.
باز هم نجوا
باز هم نجوا
باز هم نجوا
ومن فقط یاد جواب خدا میافتادم که :
تو عقل داری که داری یاوه میبافی یا عصیانگر شده ای؟؟؟
و دوباره آرام میشدم
و البته خیلی خیلی خسته شدم
استاد میدانید ….
اگر برای شخص خودم، بگویند این زهر هلاهل است، باید بخوری. وقتی به درستی کار ایمان پیدا کرده باشم، چشمم را میبندم و فقط میگویم چشم و انجامش میدهم. اما در مورد عزیزانم ….
استاد خیلی سخت است
ازاین جنگیدن خیلی خسته شدم
این جنگ فرسایشی تمام انرژی روح و روانم را ذره ذره میربود
اما فقط با خودم میگفتم استاد من گفته
احساس خوب = اتفاقات خوب پس حالت را خوب نگهدار. دوباره در سایت پرسه میزدم. باز زمزمه ها، روانم را میخورد، باز من میگفتم استاد من گفته ایمانی که عمل نیاورد، حرف مفت است آیا تو یک شخص حرف مفت زنی …. اگر نه، پس حالا وقت عمل به تعالیمی است که اینهمه وقتت را صرف آن کرده ای
داستان را تا اینجا داشته باشید
پسرم وقتی ازدواج کرد هیچ شغلی نداشت. علیرغم مخالفت های شدید ما، بچه ها خودشان به توافقات لازم رسیده بودند. اما هر دو بسیار بفکر سروسامان دادن به شرایط بودند. پسرم یک تاکسی سمند مدل پایین گرفت، مدتی با آن کارکرد. اما هم شغل سختی بود آنهم در این شهر با این شرایط خاص و آب و هوا و غیره، هم هردو به خاطر منزلت اجتماعی اش این کار را علی الحساب پذیرفته بودند. فروردین سال گذشته در همان روزهای تعطیلات، مسافری به پسرم گفته بود که شما که امتیاز جانبازی پدرت را داری، میتوانی در فروشگاههای زنجیرهای جانبازان قم مشغول به کار شوی. همینطور هم شد و حمید بعنوان صندوقدار مشغول شد. اما روحیات او با حساب و کتاب و صندوقداری همخوانی نداشت وبا اینکه جوان بسیار کاری و بقول مسئولینش دل بکار بده است، هرماه کم میآورد. خیلی عصبی شده بود. پس رفت و تقاضای جابجایی داد و او را از تقریبا محدوده محله خودمان (باجک) به شعبه ای در منطقه شاقالو بعنوان قفسه چین منتقل کردند. استاد خودتان میدانید کجا را میگویم…. فقط یک شمه آنجا را برایتان بگویم که وقتی اعلام شد قیمت ماکارانی و روغن و … بالا رفته، مردم که اکثرا مسلح به سلاح سرد هم هستند و حتی زنانشان هریکی حریف چند جوان مثل پسر من است، از ابتدای سپیده دم جلوی فروشگاه می ایستادند و واقعا هر روز فروشگاه را لخت میکردند. حتی در های کرکره ای فروشگاه را میشکستند تا بتوانند وارد شوند. طوری که نیروهای یگان ویژه وارد میشدند و راه را برای خروج پرسنل باز میکردند که از ترس جانشان در اتاق رئیس جمع شده و در را قفل میکردند. حتی گفته شد در هجوم مردم به فروشگاه یک نفر از خودمردم، مرد و مصدوم هم داشتند.
استاد فیلم این شرایط در شعبه آنها را برای شبکههای بقول اینجا معاند هم فرستادند که بلطف بچه های بالا، فرستنده فیلم، دستگیر و نمیدانم، حتما الان در کنار شهرام و بابک در سواحل قناری، آب خنک نوش جان میکند و پژوهش های جدید علم دنیا برای هم میگویند
خلاصه، در چنین شرایطی و چنین محله ای، پسرم بسیار تحت فشار روحی و جسمی بود. همسرش باردار بود و او نبود. از ۸صبح تا حدود ۹.۵ – ۱۰ شب، هر روز و هر روز و هر روز ……
تا اینکه همانطور که قبلا برایتان گفتم اواسط تیرماه مبتلا به بیماری شد و بشدت افتاد.
کمی از شدت بیماری اش افتاده بود که همسرش بیمار شد و بلافاصله پسر کوچولوی ۴ماهه شان. البته که پزشکان اینجا فقط ۵روز استعلاجی دادند اما او هنوز بیمار بود. نه که در دوران نقاهت باشد، نه. او هنوز علائم داشت و بیماربود. پس، دیگر سر آن کار نرفت.
و البته که از همسرم بخاطر شرایط خاص روحی اش پنهان کردیم.
حالا پسرم کار و درآمد ندارد و همانطور که در قبل برایتان تعریف کردم، چک و قسط و بدهی هم دارد، حالا غیر از خرجی زن و بچه و خانه و ….
قبلا گفتم برایتان ….
برای پاس کردن چک ۱۱میلیونی که برای خرید پرایدش داده بود، مجبور شد همان ماشین را بفروشد. نزدیک به همان قیمتی که خریده بود. چک راپاس کرد. کمی قرض و بدهیهایش را سبک کرد و بلافاصله دوباره یک پراید خرید. مدل پایین و ارزان قیمت. و دوباره فروخت. به گفته خودش حدود ۱۲میلیون سود کرد. دوباره خرید و اینبار ۸میلیون سود کرد و این غیر ازاین است که بدهی هایش را صاف کرد. و البته بلافاصله دوباره خرید که امروز بود و فرداصبح به امیدخدا قرار است دوباره معامله کند. همه اینها از ۵شنبه، دهم، تا امروز که پانزدهم است اتفاق افتاد.
استادجان عزیزم
بازهم رسیدم باینکه
باید پارو نزد
وا داد
باید دل رو بدریا داد
خودش میبردت هرجا دلش خواست
(اما نگران نباش چراکه)
بهرجایی که برد
بدون ساحل همونجاست
استاد عزیزم
خدا را بینهایت سپاسگزارم که دست از یاوه گویی های عقلانیم برداشتم
خدا را شکر میکنم که طغیان نکردم
خدا را شکر میکنم که صبر کردم
خسته شدم
ولی صبر کردم
بی رمق شدم
ولی بازهم صبر کردم
استادجانم سپاسگزار وجود نازنین شما و تیم قوی تان هستم که این بهشت زیبا را ساخته اید و درهای آنرا با عشق برویم گشودید تا در زمان فشار و سختی به آن پناه ببرم
شکرگزار خداوندم هستم که مرا در حد لیاقت حضور دراین جنت بزرگ نمود
و هر روز مرا بیشتر و بیشتر رشد میدهد
استاد عزیزم حالا میفهمم که چرا باید زیپ دهانم را سفت میکشیدم و جلوی خودم را میگرفتم و با پسرم درباره ۲۰ میلیون وام فرزندآوری معلق مانده اش، حرفی نمیزدم تا او با تمام تمرکز در مسیری که خدا هدایتش میکند پیش برود و از نتایج عالی و دستاوردهایش همراه زن و بچه اش لذت ببرد. و حتی با خودم هم نباید اینقدر درباره وام میگفتم چراکه من هم بنده ای کوچک هستم که چشمم به دست عنایت پروردگار است. من در زندگی هیچ کس کاره ای نیستم و قدرتی ندارم. اگر ایمان دارم که خداوند از رگ گردنم بمن نزدیکتر است و این درباره همه چیز این کیهان صدق میکند، پس دایه مهربان تر از مادر شدنم چیست؟
یاد گرفتم تمرکزم را فقط و فقط روی پیشرفت خودم بگذارم و بقول سهیل سنگرزاده عزیز، حواسم به دسته بازی خودم باشد. چرا که پسرم یا هرکس دیگری هم مشغول بازی خودش و یادگیری و آموزش است.
امیدوارم و مشتاقانه سعی میکنم این درسها را سرلوحه مسیرم قرار داده و ملکه ذهنم کنم.
و باز هم بابت همه چیز سپاسگزارم.
سلام استاد مهربونم و دوستایِ عریزم
استاد من حرفای شما رو حفظم و میتونم ساعتها راجب این مسایل سخنرانی کنم
ولی از بَر بودن فایده ای نداره و من میخوام انجامشون بدم.
و چقدر سخته انجام دادنشون
چقدر سخته کنترل ورودی های ذهن و حرف نزدن راجب ناخواسته ها
چقدر سخته که نخوام دیگران رو تغییر بدم
فقط کنترل احساسم یکم برام راحت ترِوقتی که تنهام
من دیروز تعهد دادم که نخوام کسی رو تغییر بدم ولی دیشب وقتی تلفنم زنگ خورد وشروع کردن به صحبت کردن اولاش یادم بود ولی آخراش یادم رفت🤦🏼♀️وذهنم شروع کرد و منم گوش دادم به حرفش.استاد من یه رابطه عالی دارم ولی هر دومون مشکل مالی داریم و برای همین از هم دوریم و این بی پولی داره اذیتمون میکنه و جهان داره بهمون فشار میاره تا تغییر کنیم و خیلی از دعواهای من به خاطرِ بی پولیِ،اما من نمیزارم ذهنم به خاطر پول رابطه قشنگم رو خراب کنه و تمام تلاشم رو میکنم که کنترلش کنم و افسارش رو دست بگیرم.
تغییر کردن واقعا سخته ولی با همه سختی ها من بازم میخوام تغییر کنم تا خودمُ نجات بدم.
درسته که من دیشب از یه جایی به بعد حواسم پرت شد و یادم رفت و لی من ایندفعه حواسم رو بیشتر جمع میکنم و هر روز متعهد تر از روز قبل میشم.
همین الان ذهنم داشت سرزنشم میکرد گفت تو همیشه گند میزنی به رابطه و درست بشو نیستی و طرف مقابلت روناراحت میکنی.
ولی من حرفای شما رو مرور کردم ،با خودم گفتم استاد گفته سرزنش ،حس گناه و مقصر بودن سمِ
با خودم گفتم استاد گفت اشکال نداره از همین لحظه فرکانس خوب بفرست.
همبن که دیروز تو طول روز چندین بار حسم رو کنترل کردم ،یعنی پیشرفت و من باید تکاملم رو طی کنم.
همش با خودم تکرار میکنم :باید حست خوب باشه که هدایت بشی ،تا بهت الهام🧚بشه.
من دارم روی بخش مالی کار میکنم امروز متوجه شدم باید تمرکزمُ روی عشق و رابطه های خوب و کلا هر چیز خوبی باشه.نه فقط پول
چون منم مثل شما بهشت ُمیخوام و همه چیزو با هم میخوام.
من میخوام مسئولیت همه چیزُ بپزیرم.
مسولیت ۱۰۰٪رابطه م رو ،وضعیت مالیم رو،جایی که الان هستم رو ،سلامتی و شادیم رو. و…
استاد حق باشماست ،من میخوام انجامش بدم
خیلی دوستون دارم و ازتون ممنونم که کمکم میکنید.
🧚💞🧜
من قول میدم و متعدمیشم که مسئولیت ۱۰۰٪زندگیم رو بپذیرم
🧚💞🧜
من قول میدم مننننن تغییر کنم و به دیگران کاری نداشته باشم.
🧚💞🧜
من قول میدم راجب این مسائل با کسایی که تو این حوضه فعالیت ندارن صحبت نکنم.
🧚💞🧜
من قول میدم که دیگه نخوام دیدگاه دیگران رو راجب مسائل مختلف تغییر بدم.وآدما رو همون جوری که هستن بپذیرم.
🧚💞🧜
۱۴۰۱/۷/۲۶ سه شنبه
ومن الان دارم میرم پارک تا از زندگیم لذت ببرم و میخوام هر روز صبح زود ساعت ۷ این کارو انجام بدم تا شاداب و سرحال بشم و این یکی از تغییراتِ منه که همین امروز استارتش رو زدم.😊
🙏سپاس
باسلام
خوشحالم که به لحاظ فکری وروحی حس خوبی دراین سایت دارم.واقعا حس وحالم رو خوب میکنه.گوش دادن به این فایلها برایم آگاهی بخش هست.امیدوارم به لطف وهدایت خدای مهربان بیشتر با این آگاهیها هم فرکانس بشوم.وبتوانم به تدریج درعمل وزندگیم محقق کنم.خیلی آموزنده هست.هرچند به تعبیر استادعباسمنش در مدار برخی ازاین آگاهیها نیستم وذهن منطقیم برخی جاها مقاومت میکند.با اینحال احساس درونیم نسبت به این آگاهیها خوب هست ودیدگاههای دوستان هم تاثیر خوبی برفکر واحساسم دارد.این اولین باره که نظرم رو مینویسم.امیدوارم تجربیات خوبی کسب کنم وآنهارا در این سایت بنویسم.برای استاد وهمه اعضای خوش فکر وززیبا فرکانس آرزوی سلامتی وشادکامی دارم. واقعا به خاطر وجود چنین سایت سرشار ازآگاهیهای تحول بخش خدای مهربانم را بینهایت سپاس میگزارم.
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم
وسلام به تک تک دوستانم
روز پنجم روزشمار، توانایی تشخیص اصل از فرع
قانون جذب…
توگذشته وحتی اوایل که با شما استاد عزیزم اشنا شده بودم همش دنبال یه تکنیک میگشتم که راحت منو به خواسته ام برسونه، یعنی سریع جذب کنم!!!
خب این خواسته وارزوی هرکسی هست که بتونه هرچی رو که میخواد سریع جذب کنه …
اما کم کم که با قوانین جهان هستی آشنا شدم و خدامو سر سوزن شناختم و از طریق آموزه های شما تونستم یه کم فکر خدا رو بخونم، یه جورایی ذهنم باز شد، یعنی دید وباورم نسبت به قانون جذب تغییر کرد..
بهتره بگم نوع نگرشم نسبت به قانون جذب تغییر کرد، من اینو متوجه شدم که ایمان وباور ویقین داشتن به قدرت برتر، یاهمون نیروی برتر، که همون خداست باعث میشه به راحتی بتونی هرچیزی رو که میخوای بدست بیاری، هرکسی به این نیرو یه اسمی میده اما اکثر مردم این نیرو رو خدا می نامند، یعنی میدونند باور دارند که باید ازش بخوان ازش درخواست کنند، چون یقین دارند با کمک این نیرو خودشون هم نیرو وحس خوب میگیرند ومی تونند به پیش برن، وبه سمت جلو حرکت کنند برای رسیدن به خواستشون..
از وقتی به عدل وانصاف و مهربانی ورحمانیت خداوند ایمان آوردم،از وقتی با مرور گذشته ام به این یقین رسیدم که همواره خداوند داشته حمایتم میکرده واین من بودم که براثر نااگاهی و نادانی خودم رو از رحمتش دور وبی نسیب میذاشتم، دیگه وقتش بود اختیار تمام زندگیم رو به این نیرو بسپارم…
اوایل سخت بود خیلی سخت، چون میگفتم باید سریع اجابت کنه سریع انجامش بده اگه نده خودم دست به کار میشم خودم انجامش میدم…و اکثر اوقات هم خودم دست به کار میشدم اگرچه بیشتر مواقع باز گندمیزدم، اما از یه جایی به بعد سعی کردم یعنی تمرین کردم که دیگه بیشتر از سهم خودم کاری انجام ندم، درسته که یه وسواس فکری بدی میومد سراغم و ذهنم مشغول بود هنوز، که نتیجه کی از راه میرسه، امااا بعد یه مدتی که چندتا نتیجه گرفتم دلم کم کم قرص شد و اعتماد واطمینانم به نیروی برترم بیشتر شد، هرچقدر ایمان واعتمادم به خداوند بیشتر شد،به اینکه برام بهترینهارو میخواد وبهترینهارو انجام میده، آرامشم بیشتر شد، شادیم بیشتر شد، امیدم بیشتر شد..وهر چقدر امیدم بیشتر شد انگیزم بیشتر شد و نگم براتون از تمرین ستاره قطبی 12 قدم که مثل یه چوب جادو، در کمترین زمان در اسرع وقت عمل میکنه…
تا تو نتیجه دلخواهتو ببینی…
قانون جذب برای من یه معنی بیشتر نداره، اینکه همه چیز در جهان برای من حاضر ومهیاست فقط کافیه اطمینان حاصل کنم که لیاقت دریافتش رو دارم!!
انوقته که خودم رو تصور می کنم که در حال دریافتش هستم یا دریافتش کردم ومال من ودر اختیار من وبرای من هست….
و دیگه تماااام، حالا دیگه این بستگی به ایمان وباور من داره که چی میخوام وچقد اطمینان دارم که حق منه و بهم عطاء میشه…
ما انقدر با باور کمبود و باور عدم لیاقت و کلی باور غلط دیگه روزگار گذرونیدم که خیلی سخته برامون حالا بخوایم ذهنمون رو مثل یه لوح سفید وپاک نگهداریم…
به اندازه ای که بتونیم باورهای جدید واصل رو در خودمون پرورش بدیم همون اندازه هم قانون جذب برامون کار خواهد کرد.
تمرکز روی زیبایی ها و توجه به مثبت ها( نعمتها وداشته ها) خیلی خیلی می تونه کمک کننده باشه برای رسیدن راحتر وبهتر وبیشتر به خواسته هامون
سلام به استاد بی نظیر و همه دوستان هم فرکانسی عزیزم
چقدر فایل بی نظیر و پر از آگاهی بود با منطق و مثال قوی
قسمت از نکات این بود اون چیزی که ما در ذهن میسازیم یا اون دور نمایی که در ذهن میسازیم با باور های درست در اون زمینه و توجه به نکات مثبت باعث خلق اون در زندگی خودمون میشیم،
موضوع اصلی باور یعنی فرکانس قالب
بخاطر همین استاد میگن باور های خوب باید تکرار کنین تأ تبدیل به فرکانس قالب بشه چون فرکانس های قالب ماهستن که زندگی ما رو بوجود میارن
با یه فکر و یا با یه روز فکر مثبت یا منفی تاثیری بر خلق زندگی نداره بلکه یه سری افکار که در زمان طولانی به شیوه ها و تایید های مختلف تکرار میشه تبدیل به فرکانس میشه و باعث ایجاد فرکانس قالب میشه و زندگی مار بوجود میاره این یک قانون چه بخوای به طور آگاهانه در مسیر رسیدن به هدفت استفاده کنی چه نه، این قانون همواره داره کار میکنه و هر گز تغییر در اون بوجود نمیاد
قانون وضوح از طریق تضاد گفته شده
وقتی به مسئله ای بر میخوریم(اول به این درک باید برسم هر چیزی که به عنوان مشکل میبینم این مشکل نیست مسئله است و حتما راه حل داره و من با حل کردنش بزرگتر میشم) باعث ایجاد در خواست میشه یا بقول استاد شعبانعلی باید میوه اش رو بچینیم،
یه نکته دیگه ای که گفتن این بود مادر طول روز بی نهایت اطلاعات از طریق حواس پنجگانه وارد مغز ما میشه مغز یاد گرفته اون فیلتر کنه به نظرم با کانون توجه ما یاد گرفته که اون چیز که ما میخوای بولد کنه تو مغز بسپاره
نکته مهم که از هرچیزی بترسی
قانون جذب سه مرحله ای
درخواستپاسخ دریافت
در خواست با توجه ما صورت می گیره
مرحله پاسخ همواره مثبت این قانون جهان
مرحله دریافت با حال خوب باور مناسب سپاسگزاری بوجود میاد
خیلی این فایل بی نظیر بود ممنونم