«هم_مدار شدن با خواسته» به کمک استعاره گاز و ترمز - صفحه 44

777 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سپیده رحمانی گفته:
    مدت عضویت: 1192 روز

    روز پنجاه و هفتم از سفرنامه من؛

    ورودی های ذهن تبدیل میشن به افکار ، افکار با تکرار مکرر تبدیل میشن به باورها و فرکانسی از باورهامون ایجاد میشه که ارسال میشه به جهان هستی، و جهان طبق قانون بی نقصش به تمام فرکانسهای ما همون لحظه پاسخ میده و نتایج در زندگیمون ظاهر میشه…

    حالا چی میشه که ما خیلی از نتایج رو همون لحظه که درخواست میکنیم ،دریافت نمیکنیم؟!؟

    خب معلومه هم مدار نبودن با خواسته هامون، یعنی ما فقط میخوایم که یچیزی برامون اتفاق بیفته، میخوایم که پولدار بشیم، میخوایم که دانشگاه خوب قبول شیم، میخوایم که همسر خوب داشته باشیم و … ولی اینا همش فقط یک خواستس که منطبق با فرکانسهای ارسالیمون نیست…

    یعنی چی؟ یعنی ما یسری باورهای مخرب که استاد مثال قشنگ و ملموس گاز و ترمز رو براش استفاده کردن رو در ذهنمون داریم که از یه سمت میخوایم که پولدار بشیم ولی از یه سمت باورمون میگه پولدار شدن مگه الکیه، مگه آسونه، مگه شدنیه، اگه پولدار شدن سخت نبود که همه پولدار بودن الان (این یکی از ترمزهای شدید خودمه)

    جواب به ترمز: اتفاقا پولدار شدن خییییییلی آسون و راحته مخصوصا این روزا، با پیشرفت تکنولوژی و اینترنت که خیلی بچه ها و نوجوونهای کم سن و سال دارن کلی پول میسازن، همین چند روز پیش تو یوتیوب یه دختر هفده ساله اهوازی رو دیدم که درآمد میلیونی داشت از طریق فقط اینستاگرام، یا خیلی افراد دیگه که خیلی راحت دارن تو کار مورد علاقشون رشد میکنن و کلی پول میسازن، یا خود استاد که به این راحتی و آسونی دارن هر روز پولدارتر میشن خداروشکر، پس پول درآوردن اصللللا کار سختی نیست، مخصوصا منی که تو کسبوکار مورد علاقه خودمم خیلی راحتتر باعشق و علاقه میتونم نتایج مالی بی نظیری رو رقم بزنم…

    ترمز بعدی: تو باید خیلی زحمت بکشی و سختی بکشی و از صبح تا شب پوستت کنده بشه تا بتونی پولدار شی…

    جواب به ترمز: آخه این چه حرف مسخره ایی که تو میزنی، مگه هرکسی داره از صبح تا شب جوون میکنه و سختی میکشه تونسته پولدار بشه؟!؟ پس چرا خیلی از کارگرهای ساختمان، راننده های تاکسی، جوشکارها، نانواها و خیلی های دیگه که از صبح تا شب دارن کار سخت و طاقت فرسا انجام میدن ولی نتایج مالی چشم گیری ندارن؟!؟ به جاش خیلی از همین بلاگرها یا اینفلوئنسرها یا یوتیوبرها خییییییلی راحت و آسون بدون اینکه حتی از خونه بیرون برن با یه گوشی یا لپ تاپ دارن کلللللی درآمدزایی میکنن و همینطور که داری میبینی اطرافت هر روز تعداد افراد ثروتمند و پولدار داره بیشتر و بیشتر میشه، پس من برای پولدار شدن نیازی به زجر کشیدن ندارم…

    ترمز: اگه ثروتمند بشی، بعد از خود بی خود بشی چی؟ اگه آدم بدی بشی چی؟ اگه ایمانت ضعیف بشه چی؟

    جواب به ترمز: هر انسانی هر شخصیتی که داشته باشه، بعد از ثروتمند شدن همون شخصیتش قوی تر و کامل ار میشه… من یه دختر لایق و خوش قلب و مهربون و دست دلباز و با ایمانم، و همونطور که تا الان سعی کردم به حد توان خوبی کنم، قطعا وقتی به پول و ثروت بیشتر برسم میتونم بیشتر کمک کنم و دست به خیر داشته باشم، میتونم به خانواده خودمم کمک کنمو براشون کادوهای ارزشمند بخرم، میتونم به تمام خواسته های خودمو همسرم هم برسم، میتونم با ایمان تر بشم چون به بندگان بیشتری میتونم کمک کنم، میتونم مدرسه و بیمارستان بسازم، به مناطق محروم کمک کنم، برای بچه های یتیم و بی سرپرست کلی اسباب بازی و‌لباس و لوازم مایحتاجشون رو بخرم، میتونم دختر بهتری برای مامان بابام باشم، میتونم همسر بهتری باشم، و به قول استاد جانم « معنوی ترین کار جهان ثروتمند شدنه» پس من با رسیدن به ثروت و پول، به خدا میرسم و توحیدی تر میشم و این اصلی ترین کار من در این دنیای مادیه…

    وااااای که چقدر ذوق میکنم که به این درک از آگاهی ها میرسم و هر روز میتونم ملموسانه حس کنم که دارم رشد میکنم و مدارم داره تغییر میکنه، منی که کلللللی باورهای مهرب و محدود کننده داشتم، به همه چیز شک داشتم و خیلی عجول و کمال گرا بودم، الان انقدر صبور و آروم شدم و همش میگم من دارم تکاملمو طی میکنمو مدارمو بالاتر میبرم و پول و ثروت به صورت کاملا طبیعی و راحت وارد زندگیم میشه بدون اینکه من بخوام تقلایی کنم، فقط کافیه احساسات خوب داشته باشم و توکل و ایمانم به خدای خودم باشه ،بقیش خیلی آسون پیش میاد و اتفاق میفته…

    خدایا شکرررررررت که منو به این حد از درک و آگاهی رسوندی…شکرت که منو به این سایت الهی هدایت کردی…شکرت که ازت خواستم یه مربی و راهنما برای تمام جنبه های زندگیم میخوام داشته باشم و تو خیلی قشنگ استاد عزیزتر از جان و مریم گلی دوست داشتنی رو برام فرستادی…شکرت که بیشتر از من میخوای که موفق بشمو به خواسته ها و اهدافم برسم…

    خداروشکر که همه ما اینجاییم و میتونیم به کمک استاد عزیزمون به راه راست هدایت بشیم و از نعمتها و فراوانی های این جهان بی کران بی نهایت سهم ببریم…

    در پناه الله یکتا و بی همتام شاد و سلامت و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشین…

    دوستتون دارم یه عااااااااااالمههههههه هرچی بگم بازم کمهههههههههه….

    یاحق…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    ساناز جمشیدیان گفته:
    مدت عضویت: 1000 روز

    روز 57مسیر

    کلا چند وقته سیستمم عوض شده شبها بیدارم فایل گوش میدم مقاله مبنویسم ساعتها تا نزدیک صبح وبعد دوباره روز هم فایل گوش میدم فعالیت میکنم

    سیستم خواب و زندگیم کلا قاطی شده مغزم نمیزاره بخوابم و کلا پر ایده هست هر روز یک ایده تازه و کلا اروم نمیگیرم حسم به شرایط الان یک سردرگمی هست که باعث شده کلا بهم بریزم

    طبق اون اگاهی دیروز با سختی نه گفتم و پیشنهاد رد کردم بعدش احساس بهتری پیدا کردم اینکه بلاخره دارم یک مسیر انتخاب میکنم باز برگشتم رو مدل قبلم و دوباره هر دو کار همزمان انجام دادم علاقم شغل الانم و نمیدونم دقیقا چکار میخوام بکنم فقط هر ایده به ذهنم میرسه عملی میکنم باز حسم که اوکی شد یک بخش که الکی درگیرش بودم حذف کردم ورودی مالیم خوب شد انگار بهم جایزه میده دنیا، وقتی کار درستی میکنم پول برام میاد شایدم چون من حسم تغییر پیدا میکنه، خب یک نه به پیشنهاد دادم چون گفتم مسیر دلخواهم نیست پس انجامش نده قید پولشو زذم و چطور تونستم،

    باورهام که دیشب نوشتم خودم لایق پول بیشتر دونستم و دیدم خب چرا من برای بقیه کار کنم با پول مشخص، من خودم ده برابرش میسازم الان میفهمم چرا خواهرم درامدش شصت میلیون شده بدون تبلیغ ده کا فالور گرفت با یک پست و من هنوز انقدر عقبم، چون وقتی بهم گفت پنجاه بهت میدم اینکار بکنم گفتم باشه و وقتی حرف زدیم گفت من تا دویست تومن سود برای خودم نداشته باشه اینکار نمیکنم یعنی چقدز من کوچیک فکز میکنم وقتی باهم حرف زذیم گفت من فلان دکتر دیدم عکس واریزی که گذاشته بود پایینش درامدش صد میلیون توی کارتش دیدم هست به خودم گفتم مگه من چی ام کمتره من امسال صد میلیون میشم و در عرض یکماه درامدش دو برابر کرد

    من فهمیدم چقدر باور مخرب دارم منیکه به ده تومن راضی میشم منیکه قیمتها را چک میکنم موقع خرید منیکه کم برای خودم ارزش قایلم منیکه بیشتر کار میکنم کمتر درامد دارم منیکه همه کار میکنم انقدر تمرین میکنم

    دو تا خواهریم در یک حیطه کاری من با چنگ و دندون خودم بالا میکشم هزاران بار فایل گوش میدم و اونیکه تاحالا یکبار هم فایل گوش نداده یکبار گفت من قانون جذب سر خودم این چیزیکه میگی شبها فکر کن به خواستت من هر شب فکر میکنم تا خوابم ببره

    حالا من هر شب وقتی به درامد و ثروت فکر میکنم وسطتش فکرهای منفی هم میاد و کلی باور مخرب، ما یک خانواده یک شغل داریم اما دو تا فرکانس مختلف من تمرین میکنم و تلاش اون سر خود خوبه

    همه اش برمیگرده به باور چون اون همیشه این اعتقاد داره خوش شانسه بقیه باید براش کار کنن پول براش میاد و اصلا به خودش برای پول سختی نمیده

    یک باور قوی داره از بچگی که همیشه خانواده همه قرعه کشی ها را به اسمش مینوشتن و وقتی بدنیا اومد بابام رفت سرکار و همیشه خانواده این باوز تکرار میکردن که درامد و پول با تو اومده من بدنیا اومدم خونه خریدیم ولی خوش شانس باهوشه اون بوده که البته در مدذسه هم این باورها ادامه داشت من در درس هم ضعیفتر بودم تا جاییکه تلاش زیاد و درس زیاد مبخوندم بزور نمره میگرفتم اون حتی کتاب با خودش نمیبرد و نمراتش خوب بود

    این مقایسه همیشه بود و کلی باور منفی برای من ساخت و الان من سالهاست دارم با قانون جذب و مشاور اون گذشته را درست میکنم و الان از منفی رسیدم به مثبت، تازه تونستم باور خوش شانسی باهوش بودن برای خودم بسازم کم کم خانواده هم قبول کردن منم باهوشم، واقعیتش هم من باهوش بودم فقط دیده نمیشدم از سن نه سالگی بدون کلاس کامپیوتر بلد بودم و وبلاگ و… داشتم انواع مسابقات برنده میشدم و مهارتهای زیادی داشتم تا بلاخره انقدر خودمو ثابت کردم تا بقیه پذیرفتن نه بابا من یک هنری دارم الان خیلی باورهام درست شده خداروشکر و من الان میدونم من از پایه کوبیدم ساختم خیلیها باورهاشون درسته بدون اموزش اما برای منیکه باورهام خیلی اشتباه بوده این مسیر کمک کرد الان بتونم اینجا باشم خونه و ماشین و درامد داشته باشم و به خودم قول دادم منم میرسم به بالاتر از این چیزا، مهم نیست گذشتم چی بوده کی باورم داشته کی چی میگه مهم اینه من الان دیگه اون بچه کوچکه که برای تایید گرفتن از بقیه همه کار میکرد نیستم حتی رشته دانشکاهم حتی کلاس ها همه همه برای تایید بقیه بود الان توی سن سی سالگی به خودم قول دادم دیگه بخاطر بقیه کاری نکنم دیگه خودم با ارزش بدونم دیگه تن به هر کاری برای پول ندم فقط فقط لایق کارهایی هستم که علاقه دارم منو هم ثروتمند هم شاد میکنه منیکه تو زبان عالی بودم رهاش کردم بخاطر حرفهای بقیه، تو نقاشی عالی بودم که وقتی بعم گفتن چقدر تابلو میکشی خونه نمایشگاه شده بیخیالش شدم منیکه رفتم رشته حقوق که ثابت کنم من میتونم بهترین رشته را برم و منیکه در هر شغلی بودم پول دراوردم که نشون بدم با عرضه هستم اینبار دیگه بخاطر بقیه و حرفهای بقیه راهم تغییر نمیدم

    باور ها و ترمز ها چیزیکه ههمون داشتیم این مسیری و تعهدی که دادم بهم داره جرات میده پیش برم هر چی میخواد بشه فقط اینبار فقط برای دل خودم ادامه میدم نه هیچکس

    من لایق زندگی بیشتر الانم هستم خداروشکر الان خیلی چیزا دارم اما قراره من تو این دوره چند برابرشون کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    محمد گفته:
    مدت عضویت: 1057 روز

    سلام به همه ی دوستان

    امروز بعد از چند ماه دوباره اومدم و این فایل رو گوش کردم و خیلی هدایتی از کامنت یکی از بچه های سایت اومدم اینجا اونم کامنتی که در آخرین فایل دانلودی استاد یعنی توحید 8 و خیلی اتفاقی ترمز بزرگی را پیدا کردم و فهمیدم چرا انقدر کارم هام رو میذارم برای دقیقه آخر چرا همش منتظر یه لحظه خاص هستم تا آگاهی های سایت رو استفاده کنم اینجا می نویسم تا هم پام رو از روی ترمز بردارم و هم دوستان استفاده کنند

    داشتم فکر کردم چرا من همش به دنبال اینم یه لحظه خاص برسه چرا همش می خوام به گلدن تایم برسم خیلی اتفاقی چشمم به یه کارتون ژاپنی خورد که شباهت داشت به سبک کارتون بچگی مون که عاشقش بودم و یاد کارتون فوتبالیست ها افتادم و داشتم اون کارتون رو در ذهنم مرور می کردم

    علی‌رغم اینکه ظاهرش اینه که دارن فوتبال بازی می کنند و هیچ باوری رو نمی سازه و خیلی زیر پوستی باور خاصی رو در ذهن ایجاد می کرد

    بیایم باهم این کارتون رو مرور کنیم وقتی دوتا تیم وارد بازی میشدن و بازی شروع میشد همیشه لحاظت بازی ها به شکلی پیش می رفت که در لحظات آخر اتفاقات خاصی می افتاد یا مثلا با اینکه تمام شرایط برخلاف تیم سوباسا بود همیشه به لحظه ایی می رسید که سوباسو شوتی میزد که باعث می شد تیم ببره یا شکست نخورن و بعد همه غرق شادی می شدن

    و یعنی برای رسیدن به اوج لذت باید به مرحله سقوط برسی لب پرتگاه باشی و بعد وقتی موفقیت ایجاد بشه تو اوج لذت رو تجربه می کنی و همه خوشحالن و درواقع باید دنبال یه لذت بعد کلی سختی باشی تا همه عاشقت باشن تا یه قهرمان باشی تا یه آدم خاص بشی مثل سوباسا

    و این باور با واقعا ما چه کرده تمرینات مون رو انجام نمیدیم و خودمو میگم درست انجام نمیدم همش منتظرم در اوج شکست ، موفقیت رو خلق و بعد همه بهم افتخار کنن بعد بگن ببین تو آدم خود ساخته ایی هستی این باور چقدر مارو به مرحله سقوط و شکست کشانده و حالا شروع به تغییر می کنیم

    حتی مثالش اینه کار ها را برای لحظه آخر میذاریم درس رو تا شب امتحان نمی خونیم و همه از این باور ، برخواسته از این کارتون یا کارتون های مشابه یا حتی فیلم ها نشات میگیره امیدواره آنچه خداوند به من الهام کرده را به درستی تایپ کرده باشم و همه بتوانیم باور درستی را جایگزین این باور کنیم

    با آرزوی صحت و سلامتی و کسب ثروت و روابط عالی برای همه

    دوستون دارم و عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  4. -
    ندابشارتی گفته:
    مدت عضویت: 1386 روز

    باسلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته ی زیبا

    روز 57 ام و تعهد من

    خواسته ها تا اعلام میشن اتفاق میفته

    به اندازه ی باورها و نبودن ترمزها

    من توی طبیعت ،وقتی دیدم پروانه ای زیبا داره همینطور پرواز میکنه،دلم خواست که ایکاشش میشد بیاد بشینه روی دست من

    یکم نگاش کردم و اروم نزدیکش شدم

    اما پرواز کردو رفت

    یکمی ک گذشتو اومد نزدیکتر بمن وروی صخره نشست

    به خودم گفتم ،عالیه

    چقدر خوبه ک نزدیکتر شد

    شاید فرکانسای من ضعیف بوده که نزدیکتر نشد

    و البته اینم توی ذهنم گذشت:که شاید هنوز باور نداری به قدرت خالق بودن اتفاقای زندگیت

    شاید هنوز نمیدونی که چه قدرتی درون توست

    شاید فقط اطلاعاتتو از طریق سایت بردی بالا و هنوز ایمان نداری که شانس وجود نداره و ایمان نداری ک میتونی اون موجودو نزدیک کنی به خودت

    شاید هنوز به عمق هماهنگی فرکانسات و فرکانسای طبیعت پی نبردی

    شاید هنوز خیلی دور میدونی که بگی بشو و بشود

    ته ذهنم این ک امکان نداره بیاد نزدیکتر

    رومو چرخوندم به سمت ابجیم ک باهاش حرف بزنم،در لحظه نگاهم به ناخن پام افتاد

    دیدم پروانه نشسته روی شصت پام

    چنااااان جیغو ذوق زده شدم که گفتم ابجی من جذبش کردم

    خیلی خوشحال بودم

    تو راه برگشت، به ابجیم گفتم نکنه چون طراحیه ناخنم گل بوده اومده نسسته،یا نکنه چون پا برهنه بودم و چیزی روی پام بوده به ضائقش خوش اومده

    در واقع با دیدن اون صحنه،بازم داشتم به بیرون از خودمو فرکانسام قدرت میدادم،ترمز بزرگ من…

    ابجیم سریع گفت بببیین باز زدی جاده خاکیا

    خودت فرکانس فرستادیو هماهنگ شدی

    در واقع همون لحظه با مرور اینکه چرا فکر میکنم اون پروانه نمیاد پیشه من،در لحظه اومد

    شناسایی ترمزها،گاهی با همین سرعت میتونه مارو به خواسته ها برسونه

    به خودم یاداوری میکنم که

    من خالق زندگیه خودم هستم

    !هیچ عوامل بیرونی در زندگیه من تاثیری ندارن جز خودم و افکار و باورهام

    در جهت همون خواستم برای استقال کاری،امروز بعد از داراباد رفتیم برای دیدن همون ملکی که شب قبل نشونش اومد(بعد از کنترل ذهنم)

    اون ملک عالییی بود

    صاحبششش عالی بود

    و رفتارش جوری بود که انگار من قراردادو بستمو الان شروعه کاره

    اما اندازه ی سرمایم نبود

    سرمایه من یک بیستم اونجا هم نیست

    صادقانه بهشون گفتم

    و البته که از ایشون شنیدم که چه کسایی برای بازدید رفتن و ایشون تایید نکرده

    اما رفتارشون با من ،جوره دیگه ای بود

    به ابجی و همسرشون گفتم ،من صادقانه میگم که قدرت مالیه این باشگاه و راه اندازیشو‌ندارم

    اما

    این تواناییو دارم که بهترین عملکرد و شاگرد هارو بسازم (طبق تجربه های قبلیم در باشگاهایی که کار کاردم )

    نمیدونم چی پیش بیاد ولی بودن در اون مکان و دیدن اون اقا و شنیدن حرفا و ارامش وجودشون ،برای من خیلی نشونه بود و خدارو شکر که در مدار همچین موردی قرار گرفتم

    قطعا که با طی کردن تکاملم ،این اتفاق و هم صحبتی با همچین ادمهای ارزشمندی اتفاق افتاده

    موقع برگشت،همسر ابجیم هی میگفت بابا وام میگیری ،منو داداشا کمکت میکنیم بابا بهت پول میده

    بهشون گفتم داداش،من دارو ندارم اینیه که دارم میکم

    و اصلا نمیخوام رو کسی حساب کنم

    فقط با قدرت خودم و ظرفیته الانم

    دنبال وامو قسطم نمیتونم باشم چون حالم بد میشه و استرسی میشم

    این حرف استادم مرور شد توی ذهنم

    که وقتی موقع مرگ ،اومدن بهت گفتن اماده ای بریم؟ بگم اره بریم

    نه اینک قسطو بدهکاریو کارای نیمه تموم مونده باشه

    چون ما زمان مرگو که نمیدونیم

    خلاصه ممکنه هزاران اتفاق بیفته که من ازش خبر ندارم

    فقط احساسه خوبه بودن در اون مکانو هم صحبتی با اون اقا رو مرور میکنم و میدونم یکروزی قطعا با همچین ملکی هم فرکانس میشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  5. -
    منصور نصیری گفته:
    مدت عضویت: 2401 روز

    بخشی از زندگینامه بازیگر مطرح «خاویر باردم» که برنده جایزه اسکار هم هست:

    «در واقع علاقهٔ نخستین او نقاشی بود. او به مدت 4 سال برای تحصیل نقاشی در مادرید زندگی کرد. برای تأمین مخارج تحصیل در رشتهٔ نقاشی شروع به بازی در نقشهای کوتاه کرد»

    نکته ش واسه من این بود که ببین واسه کسی که علاقه نداشته به بازیگری، برای گذران زندگیش که بتونه نقاشی کار کنه بازیگری می‌کرده و «پول در می‌آورده.»

    در صورتی که این ترمز تو خیلی از ماها هست که ما باید کار دیگه‌ای کنیم تا بتونیم پول در بیاریم بتونیم بازیگری کنیم. (چون این ترمز هست که نمیشه ازین کار پول درآورد. یا دست کم الان نمیشه پول درآورد. الآن یعنی الآن هرکسی متناسب با شرایطش)

    خیلی جالبه.

    یعنی اصلا ربطی به اون کار نداره پول درآوردن.

    باوره… همه‌ش.

    حالا اگه عاشق بازیگری بود به جای نقاشی، احتمالا باید میرقت نقاشی میکشید تا گذران زندگی کنه و بتونه بازیگری کنه.

    چی میشه که وقتی آدم عاشق کاریه فکر میکنه ازش نمیشه پول درآورد. یا فکر میکنه پول مهم نیست؟!

    به نظرم ترمز عمیق تر و مخفی تر اینه:

    عشق رو از پول جدا دونستن.

    به خاطر نیت‌های نفسانی پول رو چیز بدی میدونیم.

    اما یادمون ندادن که نیت های الهی هم میتونه بچسبه به پول.

    میشه من عاشق کاری باشم و پول هم ازش در بیارم. پول پاک و الهی و حلال.

    من عاشق کارمم. پول نمیگیرم انقدر که عاشق کارمم.

    یه جورایی پول نگرفتن انگار ارزش کارو بالاتر می‌بره!!! ارزش معنوی کارو

    چرا؟!

    چون پول معنوی دونسته نمیشه

    حالا اگه به عواقبش نگاه کنیم

    منطقی میشه که مخربه و کم کم پامونو از رو ترمز بر میداریم.

    و دیگه مشکلی نداریم که هم عاشقی کنیم و هم پول در بیاریم.

    عباسمنشم این ترمزو داشته در کار خودش

    فکر میکنم یکی از دقتهای ما باید این باشه که در حوزه علاقه خودمون پیدا کنیم باورهای مخربی که در نهایت به باور مخرب مرکزی منتهی میشه (یعنی پیدا کردن مثالها در کار خودمون)

    عباسمنش اوایل معنوی نمیدونسته و حلال نمیدونسته پول گرفتن از آدما رو برای زدن این حرفها.

    تا اینکه فشار اقتصادی اذیتش کرده. اهرم شده و تضادی شده تا روی باور مخربش کار کنه. و حتمن هدایت شده به کتابهایی مثل «قانون توانگری» مخصوصا فصل اولش که راجع به این مووضع (معنوی دونستن پول) حرف می‌زنه.

    و کم کم به خودش اجازه داده که پول در بیاره

    این موضوع رو از خطوط قرمزش حذف کرده

    کم کم اجازه داده به خودش که لذت ببره از این نعمت الهی

    در واقع کم کم پاشو از رو ترمز برداشته

    و ماشین وجودش حرکت کرده

    دیگه تصاویر اطراف تکراری نبوده براش چون راه افتاده…

    دیگه کم کم گاز بیشتر داده و رفته و مناظر عالی تر دیده…

    از ترمزهای درست هم موقع رانندگی بهره برده.

    ترمز بخشی از ماشینه. لازمه وگرنه نمی بود در طراحی ماشین.

    منتها مهمه از گاز و ترمز و کلاچ کی و چه ژمان استفاده بشه…

    ترمز درست میتونه این باشه که اگر دره ست من گاز ندم.

    ترمز های پرهیزکاری از انجام کار غلط. مثلا مثل گرفتن رشوه و…

    وسوسه‌هایی که میاد و زیبا جلوه میده و مسیرو میخواد برات کوتاه کنه که یه شبه برسی و تکامل طی نکنی… بعد میبینی دره بوده…

    الان که عمیق تر فکر میکنم

    ترمزها بخشهای وجودی طبیعی ما هستن

    گازها هم همینطور

    ما فقط دچار سوتفاهم شدیم.

    یه سری چیزارو گذاشتیم تو لیست ترمزها (به خاطر تاثیر افکار دیگران – به هر دلیلی)

    که نباید تو اون لیست باشن…

    همین.

    ما با منطقی کردن بعضی چیزا

    یه چیزی مثل «پول در آوردن از طریق علاقه حلال است و مجاز است»

    باید منطقی بشه که وقتی در موقعیتش هستم و جاده صاف و بازه گاااااز بدم به جای ترمز….

    درواقع ما با این آگاهی ها و اتصال به منبع

    داریم خودمونو از شرطی شدگی ها رها میکنیم و بر میگردونیم به تنظیم اصیل کارخانه…

    چون نقشه راه اصلی ای که به خاطرش در این دنیا هستیم از قبل در دل ما هست

    برای همینه که وقتی مسیری رو میریم یا کاری رو میکنیم و لذت نمیبریم و حال دلمون اصطلاحا خوب نیست در این عرصه میگن : کاری که روحت به خاطرش اینجاست رو داری انجام نمیدی که حالت بده….

    حالا چرا انجام نمیدی چون پول توش نیست

    میری سراغ یه کار دیگه و…

    (البته که این نکته مهم هست که میگن قطب نمای طرح الهی ما دل ماست. هر جا حست بده در کل، در مسیر اشتباهی)

    یه آیه ای از قرآن بود که توش میگفت شیطان انسانو از فقر میترسونه…. و تحلیل جالب خوندم از عزیزی اگاه که میگفت شیطان فقط از فقر میترسونه … و بقیه راه توسط خود انسان رفته میشه… چجوری؟ وقتی تونست تو رو بترسونه از فقر، طبعا تو سمت کار مورد علاقه‌ت نمی‌ری… وقتی دنبال کار مورد علاقه ت نری… طبعا حالت بده… وقتی حالت بده ناشکری… وقتی ناشکری… جذبهای منفی داری و حالت بدتر میشه… و تهش دیگه میکشدت تو یه چاهی که خودتو بکشی…

    اما همون خدا طناب نجاتش همیشه در چاه وجود ما آویزونه… میگه هر وقت چنگ بزنی میکشمت بالا…

    تو مبین اندر درختی یا به چاه

    تو مرا بین که منم مفتاح راه

    (مولانا)

    ریشه خیلی از پول نگرفتن ها هم دلسوزیه

    دلسوزی ای که باعث پسرفت اون افرادی میشه که دارن مورد دلسوزی قرار میگیرن

    چقدر قشنگه کسی که عاشق همایون شجریانه مثلا روزی یه وعده غذا میخوره که پول جمع کنه بره کنسرت شجریان؟!

    تا کسی که شجریان براش دل بسوزونه و پول ازش نگیره؟

    کدوم اینا رشد میکنن؟

    کدوم اینا بیشتر قدر اون کنسرت رو میدونه؟

    در اعماق وجودمون ترمزها مثل نخ کاموا به هم وصل میشن…. سر نخو که میگیری باید بری بری دونه دونه ریشه هاشو پیدا کنی و این کلاف وجودی سردرگم رو یکی یکی باز کنی و نفس راحت بکشی…

    میگه دیگه ما هیچ ظلمی به انسان نکردیم

    اون خودش داره به خودش ظلم میکنه

    با استفاده نکردن از آگاهی

    خدایا شکرت برای این آگاهی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  6. -
    پاکیزه بارکزی گفته:
    مدت عضویت: 838 روز

    به نام خداوند رحیم رحمان و غفور وهاب رزاق

    به نام خدایی که عاشقانه عاشق ما هست و بیشتر از ما دوست دارد ما ثروتمند شاد سالم باشیم و طبیعی زنده گی کنیم به نام خدایی که یادش به قلبم وروحم ارامش می‌دهد خدایا شکرت برای همه چیز

    خدایااا میدانی که با تمام وجودم لبریز از تو هستم و دوستت دارم

    حالی پیدایت کردیم به زودی رهایت نمیکنم

    من نمیدانم چی ترمز های دارم ولی میدانم که به شدت شاید باور های مذهبی داشته باشم چون در طفلی کتاب های مذهبی زیاد خواندیم ولی ایمان به خدا بیشتر دارم خودش هدایت میکند خودش مسیر نشان می‌دهد و باید تکامل درنظر بیگرم بعدا در مدار هدایت قرار میگرم حالی هم به خودم زیاد تبریک میگم زیاد تغییر کردیم

    میدانم در وجود همه ما ترمز های مختلف به وفور شاید باشد به لطف خدا و کمک استاد پیدای شان میکنم و حل شان میکنم

    اولین کار میکنم دوره کشف قوانین زنده گی را می‌خرم به خودم به عنوان هدیه پولش خدا میسازه چطوری اش نمیدانم به مه چی

    خداوند مرا به مسیر های زیبا هدایت خواهد کرد

    روز پنجاه هفتم روز شمار تحول زنده گی من

    خدایا شکرت دوستت دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 3597 روز

    روز 57

    این کامنت دوم برای این فایل هست ،تقریبا بعد از 25 روز نمی دونم چرا هدایت شدم به این فایل

    و دوباره دانلود کردم تا گوش کنم ولی قبل دوباره گوش دادن به حسی گفت بیام و یک تجربه بنویسم

    تو این 25 روز که من کمتر تو سایت بودم کلی اتفاق افتاده

    اتفاقاتی که خیلی وقته دنبال رخ دادنش بودم ولی در زمانی که در حال وقوع بود باز هم ترمز داشتم

    الان حسن بهم میگه درباره تغییر شغلم بنویسم

    مدتی دنبال یک کاری هستم که محدودیت زمانی و مکانی نداشته باشه و هر لحظه که تصمیم به مهاجرت گرفتم به راحتی بتونم شغلم رو با خودم ببرم و تو این مدت ایده های به ذهنم می رسید ولی نمی‌دونم نمی شد چی میشد که نشه و نشد

    منم رهاش کردم و سپردم به خدا

    و تمرکزم گذاشتم روی شغل فعلیم و در اتفاقی که ند ساله منتظرش بودم برام اتفاق افتاد بدون اینکه مار بیشتری انجام بدم درآمدم 3 برابر شد

    و من خوشحال ترین روزها رو می گذروندم

    تا اینکه یک پیشنهاد کاری بهم شد و من با قطعیت گفتم نه

    یه نکته بگم از قبل پیشنهاد کاری ،خیلی اتفاقی کتابی از کتابخونه محل کارم امانت گرفتم و جالب اینکه درباره کار جدیدی که بهم پیشنهاد شده بود نوشته بود و من نمی دونستم چرا باید این کتاب رو بخونم ولی خوندم

    بریم ادامه مطلب

    و من گفتم نه

    در طی یک هفته چند تا نشونه رخ داد

    مثلاً رفتن عیادت دوستم و در همون روز همسایه شون هم اومد عیادت درباره شغل و کار صحبت شد و دیدم اون هم شغلی که به من پیشنهاد شده داره انجام میده و گفت این شغل رو قبول کنه

    و یا رفتن خشکشویی دوباره درباره شغل جدید صحبت شد

    و کلی نشانه دیگه

    که روز جمعه بود گفتم خدا داره میگه انجام بده و من اون موقع بود که تسلیم خدا شدم و گفتم چشم این شغل رو انجام میدم و تو خودت باید بهترین نتیجه رو در کوتاه ترین زمان برام رقم بزنی و الان دارم به خدا میگم .خدا جونم تو خودت تا الان منو به خواسته های که قلبا خواستم به راحت ترین روش ممکن رسیدم و الان هدف اصلیم این هست که درآمد 300 میلیونی رو تجربه کنم ‌‌

    . هدف کوتاه مدت این هست که تا آخر تابستان 1402 درآمد 30 میلیونی رو تجربه کنم

    و می دونم خدا برام محقق می کنه

    به راحت ترین و آسان ترین راه ممکن به درآمد ماهانه 30 میلیون می رسم

    خدایا ازت تشکر کنم بابت این حال خوبم که مهم ترین اتفاق زندگیم هست البته خیلی اتفاقات خوب دیگه رخ داده و من نمی تونم بگم که کدوم اتفاق بهترین بوده و باید بگم الان در بهترین روزهای زندگیم تا الان هستم و منتظر اتفاقات بهتردر زندگیم هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    آوا گفته:
    مدت عضویت: 1227 روز

    سلام به استاد عزیز و همه دوستان گرامی

    روز پنجاه و هفتم از روزشمار تحول زندگی من

    گوش دادن به این فایل یه همزمانی شد با کار کردن روی دوره شیوه حل مسائل

    چون با این دوره خیلی ذهن من بازتر شد که چرا رو یسری از خواسته هام گیر میکنم و بهشون نمیرسم

    و این فایل بیشتر منو متوجه این موضوع کرد که چقدر درگیر ترمز هایی هستم که منو تو مسیر نگهداشته

    تغییر باورها، کنترل کردن ورودی ها و این خودگفتاری ها همشون رو انقدر باید تمرین بشه که جزوی از وجود بشه مثل یه عضوی از بدن که همیشه داریم ازش استفاده میکنیم و همیشه ام مراقبیم که اتفاقی براش نیفته

    فکر میکنم اینجوری شناسایی ترمز ها و اینکه همیشه حواسم باشه بهتر میشه

    استاد عزیز، چقدر خوب همه چیو توضیح میدید، من هر دفعه که گوش میدم انگار تازه دارم یاد میگیرم هی یچیز تازه رو متوجه میشم، کلی ام بخاطر اینکه متوجه میشم ذوق میکنم

    به نظرم یادگیری قانون خدا انتهایی نداره، همینطور گوش کردن به فایل های شما

    من هم در مورد ثروت و کارم یه مدت خیلی خوب پیش رفتم و فکر میکردم که خب چقدر خوب که باورام داره کار میکنه اما الان که یکم شرایط متوقف شده ، متوجه شدم که منم پامو گذاشتم رو ترمز

    بخصوص در مورد همون باوری که استاد تو فایل گفتید: که اگه من درامد و سرمایه بیشتری داشته باشم هزینه هامم زیاد میشه!

    این باورو خیلی باید روش کار کنم و در جهت مثبت پیش ببرم و همونطور که خودتون گفتید در کنار باورهای ثروت، باورهای توحیدی هست که جریان ثروت رو تو زندگی من خیلی بیشتر میکنه و حس خوب و آرامشی که بهم میده فراتر از هرچیزیه

    سپاسگزارم استاد عزیزم بخاطر همه این باورهای قدرتمندی که بهم دادی

    و خداروشکر میکنم که دارم با این جریان پیش میرم️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  9. -
    محبوبه سرداری گفته:
    مدت عضویت: 1367 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته مهربان

    چه فایل زیبا وتاثیر گزاری بود که مرا وادار به فکر کردن در مورد خواسته هایی کرد که به نتیجه نرسیده اندوهمیشه از خودم سوال میکردم پس چرا به این خواستهام نمی رسم

    چون باورهایی در ذهن من هست که موانعی بزرگ را برای رسیدن به این خواسته ها ایجاد کرده است وبا آگاهیهای این فایل سعی می کنم که که با باورهای درست در خلاف جهت باورهای قبلی کار کنم وبا توکل به خدای توانا به اهدافم برسم

    ممنون وسپاسگزارم از استاد بی نظیرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    عبداله نوروزی خرقانی گفته:
    مدت عضویت: 1104 روز

    با سلام و باسپاس فراوان از استاد عزیزم و خانم شایسته بزرگوار و تمامی دوستان ارزشمندم.

    بعداز ماهها که عضو سایت شدم و فایلهای دانلودی بسیار باارزش رو بارها گوش دادم،تازه امروز بنظر خودم تونستم معنی ترمزهایی که ممکنه در رسیدن به خواسته هاداشته باشیم رو فهمیدم.قبلا فکر میکردم که میدونم چیه ولی امروز که 3بار این فایل باارزش رو گوش کردم احساس کردم که خیلی بیشتر معنی ترمزهای ذهنی رو درک کردم.البته واکنشی که امروز نسبت به صحبتهای همسرم داشتم(که بشدت مخالف ومعترض عملکرد من در یه زمینه ای بود ) نیز کاملا متفاوت با واکنشهایی بود که تا امروز نشون میدادم.فکرهایی که در مقابل واکنش همسرم به سرم اومد نیز جنسش فرق داشت. چون بعداز گوش دادن این فایل بود که همسرم حرفهاشو با اعتراض بهم زد.و من فورا به این فکر کردم که در این زمانهای اخیر چه احساسی داشتم، چه چیزی باعث شده که این واکنش همسرم رو رقم بزنم؟باخودم فکر کردم که فعلا در حال حاضر لزومی نداره که پاسخی بدم و در یک موقعیت مناسب دلیل عملکردمو براش به آرامی و به خوشی توضیح میدم.

    و در این مدت که عضو سایت شدم، احساس میکنم که در چند زمینه باورهامو تاحدی تغییر دادم در مورد خدا و ثروت و روابط و …..(برای خودم رضایت بخش هست ) ولی تازه متوجه شدم که یک ترمز بسیار قوی دارم که مانع رسیدن به خواسته هام شده.و تصمیم گرفتم که مساله ام را حل کرده و پامو از ترمز بردارم .

    توی این فایل یه نکته دیگه که توجهمو جلب کرد وبرام خیلی جالب بود و اونم اینکه استاد عزیز با اینکه روی هر موضوعی که صحبت میکنند تسلط بسیار عالی دارند و تمرکزشون روی موضوع وروی صحبتهاشون هست، در حین توضیحات اشاره داشتند به ؛”یک هلی کوپتر قشنگ که داشت عبور میکرد”

    این نشون میده که وقتی یک ویژگی مثبت مانند “شکار زیباییها” رو وقتی تکرار کنیم،تمرین کنیم رفته رفته اون ویژگی ،توی ناخودآگاه میره و به یک عادت تبدیل میشه.و وقتی بشکل عادت درومد، در هرگونه موقعیتی که باشیم حتی وسط صحبت کردن ودر زمانی که تمرکزمون روی موضوعی هست که راجبش توضیح میدیم،بصورت ناخوداگاه و بدون اینکه اراده ای کنیم ،چشممان زیبایی را میبیند و زبان هم تحسین میکند.)

    چقدر مهمه ! چقدر زیباست! که من هم ویژگیهای مثبت رو تمرین کنم وتکرار کنم تا جایی که جزء عادتهام بشن. نتایج هم که مشخصه……

    من توی چندین فایل این حرکت زیبارو از استاد دیدم و لذت بردم.

    استاد عزیزم مثل همیشه بینظیر و فوق العاده بود صمیمانه سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: