«هم_مدار شدن با خواسته» به کمک استعاره گاز و ترمز - صفحه 45
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-70.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2018-11-08 07:11:452024-07-17 15:56:29«هم_مدار شدن با خواسته» به کمک استعاره گاز و ترمزشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای مدارها
به نام خدایی که هست و ما نمیبینیم
الان که دارم این کامنت رو مینویسم پر هستم از علامت تعجب دور سرم که خدایا این استاد عباس منش چقققققققققدر قوانین رو خوب درک کرده و شناخته!!!!!!!
اینکه آدم ها خودشون با افکار و باور هاشون برای خودشون محدودیت ایجاد میکنن.به بچهاشون باورهای محدودکننده القا میکنن ، کارهایی که خودشون نتونستن انجام بدن به بقیه هم میگن نمیشه ..
چرا ؟!
این همه افکار بد محدود خراب کم انرژی بی احساس از کجا میاد آخه؟!
مگه میشه ما خدای به این بزرگی و عظمت رو داشته باشیم و باز هم ناامید باشیم از درگاه رحمتش! من خودم از ته قلبم میدونم که خدا هست و هوامو داره ، خدا همیشه هوامو داشته و داره و خواهد داشت ،منم که فراموش کارم،منم که یادم میره حضورشو، منم که ضعیفم و نجواهای شیطان رو گوش میدم.
این جهان قانونمنده و ما با درک قوانینش میتونیم به هدفمون برسیم، این فایلو استاد سال 97 ضبط کرده والان سال1402 هستش ، استاد توی این فایل بقدری ظریف و موشکافانه درباره قوانین صحبت میکنن و مثال میزنن که ادم لذت میبره!!!
مثلا استاد توی این فایل دارن راجع به بچها صحبت میکنن که چقدر راحت به خاسته هاشون میرسن خیلی راحت چون محدودیت ندارن تو ذهنشون، دیروز بازی پرسپولیش و النصر بود و رونالدو چند روزه که همراه با تیم النصر اومده تهران و توی هتل اسپیناس مستقر شده.کلی عکس و فیلم توی فضای مجازی از طرفداراش هست که میخاستن ببیننش و نشد؛
اممممممممممممممما
یه پسربچه به اسم آدرین در کمال ناباوری موفق شد بره پیشش و باهاش عکس بگیره و بغلش کنه و خلاصه لذت ببره از اینکه تونسته به خاستش برسه!!!
منم کنجکاو شدم ببینم این بچه کی بوده و چطور تونسته به رونالدو برسه؟؟؟
رفتم اینستا ویدئو هاشو دیدم ،این بچه وقتی میبینه نمیذارن بره پیش رونالدو شروع میکنه به گریه کردن و خبرنگار ازش میپرسه چرا گریه میکنی، میگه: من از راه دور کرج اومدم هتل گرفتیم که بتونم ببینمش ولی الان میگن نمیشه، آخه چرا نمیشه هااااااااا؟
یکی بمن بگه چرا نمیشه ؟! صاحاب این هتل کیه؟چطور اون میتونه رونالدو ببینه من نمیتونم ببینمش؟ خب اون آدمه منم آدمم ،من با صاحاب هتل چه فرقی دارم؟! خب منم میخام ببینمش….
خلاصه که این ویدئو وایرال میشه و مقامات مسئول این پسر بچه رو میبرن وبا رونالدو ملاقات میکنه، اون صحنه که رونالدو رو از نزدیک میدید چققققققققدر خوب بود.پر از انرژی و حال خوب ،مات و مبهوت فقط رونالدو رو نگاه میکرد خیلی بامزه بود ،حرکت نمایشی رونالدو موقع گل زدن رو هم انجام داد کلی رونالدو خندید وبغلش کرد و حال همه خوبه خوبه خوب
الان که این فایل استادو گوش دادم ذهنم فلش بک زد و اینارو کنار هم گذاشت، بین اون همه طرفدار که خودشونو زجردادن برن پیش رونالدو و نتونستن فقط یه پسربچه با باورهای قوی تونست بره و ببینتش، چون باورش این بود که من با کسایی که اطراف رونالدو هستن هیچ فرقی ندارم کسی برتر از من نیست من میخام و باید برسم، و درکمال ناباوری برای ما اون بچه رسید به خاسته ش!!!
این یعنی قانون
این یعنی اگه محدودیت نداشته باشی تو ذهنت به هرچی بخام میرسم…
وهمین
استاد این مثال رو 5سال پیش زدن و من توی مدارش نبودم، و الان بعد از5سال من افتخار اینو دارم که همفرکانس بشم با درک قوانین و پیشرفت رو به جلو
امیدوارم خدا هممون رو به راه راست هدایت کنه راه استاد عباسمنش و کسانی که به آنها نعمت داده ،نه راه گمراهان
امید امید امید امید امید امید امید
به نام مهربان پروردگارِ باسخاوتم که هدایتم کرد به این سایت توحیدی
سپاسگزارم از شما استاد عباسمنش عزیزم که این آگاهی ها رو دراختیارمون قرارمیدین تاخوب زندگی کنیم و کمک کنیم جهان جای بهتری برای زیستن باشه
به تازگی ترمز بزرگ ذهنیمو کشف کردم و بعد اون تو همه جای زندگیم دیدمش،
یک باور محدود کننده ی بززززررگ که به وسعت زندگیمه و همه جا پخشه
من به شددددت باور « کمبود »دارم ، حتی کمبود در اجابت …
هزاران مثالشو تو کامنت هام نوشتم ،از کمبود در کار ،کمبود در انسان خوب ،کمبود در مدیرانی مدبر ،کمبود دوست صمیمی،کمبود آدم مسئولیت پذیر ،کمبود مهربونی ،کمبود وفا ،کمبود پول ،کمبود دانش و هزاااااران هزار کمبود دیگه….
مثلاً باور اینو دارم که دوست قدیمیش خوبه ،برای همین محدود شدم به دوست های قدیمم ،درحالی که طرز تفکر نسبت به گذشته هزاران بار تغییر کرده ،اما هنوز نمیتونم دوست های قدیمیمو رها کنم چون باور کمبود دارم باور دارم که دیگه دوست جدید صمیمی پیدا نمیشه ،درحالی که تو همین سایت به وضوح میخونم که بچهای سایت دوستانی رو جذب کردن که با افکار الانشون که تو سایت هستند هماهنگه ،اما باور کمبودِ من ،جلوی ورود دوستان هم فرکانسیمو گرفته ، اگر بخوام مثال بزنم هزاران مثال میتونم بزنم از باور کمبودی که درتمام جنبه های زندگیم وجودداره و من الان بعد ازاون کشف میتونم ببینمشون،
شاید اگه شش ماه قبل ازم میپرسیدن میگفتم که نه ،این باور محدود کننده رو دیگه ندارم.
واقعا، نمیدونستم دارمش ،درحالی که الان همه جای زندگیم میتونم ببینمش
هرجا که مچ این باور رو میگیرم میبینم اگر این باور ازبین بره چقدر زندگیم زیباتر،وسیع تر ،عمیق تر میشه ،
چقدر باکیفیت تر میشه ،چقدر من شادتر و رها ترمیشم و دیگه به هیچ شغلی ،به هیچ آدمی ،به هیچ رابطه ای به هیچ چیزی نمیچسبم ،چقدر توحیدی ترمیشم و چقدر پررنگ تر حضور خدارو تو زندگیم احساس میکنم
خدایا کمکم کن تا باورهای قویتری راجب فراوانی درتمام جنبه های زندگیم ،بسارم تا بتونم ازاین جریان طبیعی که برام آفریدی (فراوانی درتمام جنبه ها)نهایت استفاده و لذت روببرم
خدایا من سریع العجاب بودن جهانتو ندیدم چون باورش نداشتم ،حالا که میدونم فقط مشکل از افکارمه پس دوباره میسازمش ،تو هم تو این مسیر همراهم باش و کمکم کن تا بیشتر مچ ترمز هامو بگیرم و زودتر باورهای قدرتمند کننده راجب فراوانی بسازم ،خدای سخاوتمندم که هدایت گری ،هدایتم کن به قدرتمند کننده ترین باورها و کمک کن تا عمیقأ باورشون کنم و به جونم بشینه،چشم هامو در برابر این فراوانی باز کن تا کوچکترین تجربه ی فراوانی رو ازدست ندم و زبانم رو برای تحسین کردنشون بگشا، و قلبم رو از خودت که منشأ همه ی فراوانی ها هستی لبریز کن
خدایا کمکم تا این ساختن دوباره ی پربرکت رو باتمام وجودم انجام بدم و ازش بهرمند شم و تالین چند صباحی که زنده هستم ،خوب زندگی کنم و کمک کنم جهان جای بهتری برای زیستن باشه
دوستتون دارم استاد عباسمنش عزیزم و عششششششق برای همه ی بچههای سایت توحیدی عباسمنش 🟢
سلام، این فایل تاثیر فراوانی در آشنا شدن من با استاد عباسمنش داشته، و ایمان استاد در این فایل به من ثابت شد و باعث شد که من تا به امروز ایشون رو دنبال کنم،یعنی استاد با ایمان خیلی بالا سرعت رسیدن به خواسته ها رو به زبان خیلی ساده توضیح میده،من اولین فایلی بود که از استاد عباسمنش دیدم،و خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم و بارها و بارها گوش دادم،وهنوز هم گوش میدم و باشنیدن این فایل خیلی انگیزه میگیرم
به نام خداوند وهاب وعظیم
خدای بزرگ وآگاهیی بخشم شکرت سپاسگذارم که در هر لحظه منو داری هدایت میکنی به مسیر ها وآگاهیی هایی که منو میرسونه به خواسته هام
به زیبایی وآسانی
خدایاا شکرت
این فایل هم مدار شدن با خواسته به کمک استعاره گاز ترمز
نشانه منه برای پیدا کردن یک بااوری که یعنی مثل قییر چسبناک چسبیده به تموم تار پود ذهن وباورهام
خدایاا شکرت شکرت
العان سه روزه که به طریقهای مخطلف دارم با این فایل بر خورد میکنم.توی بخش توانایی تشخیص اصل از فرع رسیدم به این فایل ،توی ماشین دوستم بهش گفتم رندوم هرکودم از فایلهارو میخوای بزار بشنویم باز این فایلو گذاشت!! بعد روز شمار تحولمم این فایله
خدااایااا چه کردی با من خدایاا شکرت
فقط امروز که دوباره این فایلو دیدم گفتم این فایل میخواد یه چیزیو بهم بگه که من درست نشنیدمش که من درکش نکردم خدایاا خودت بهم بگو چیو باید بشنوم چون من این فایلو چند بار پشت سر هم دیدم ولی نمی دونم تو بهم بگو
و بووم این جمله بااینکه شاید هزااران بار شنیدمش توی بقیه فایلهاا وحتی توی این فایل که ((چجوریشو ما نمی تونیم درک بکنیم))خدااوند بی نهایت دست داره برای رسوندن ما به خواستمون.یک لحظه برام انگار پر رنگ شد که اینه اینه همییینه ترمزی که تو اونقدر پاتو روش فشار دادی که زانوهات خررد شدن که کمرت رگ به رگ شده ولی اصلا توجهیم بهش نداری واز اونور فقط چشمت به گازه که تا ته فشارش دادی ولی حرکتت یه ذرس کمه ومیگی چرا نمیره چرا حرکت نمی کنه
خداایاا شکرت شکرا سپاسگذارتم برای هدایتی که همیشه باهامه همیشه دارمش .خداایاا واقعا سریع ال اجابی خدایاا شکرت دوست دارم
ففط باید از تو خواست
ودیگه یکی از پاشنه های آشیلمو پیدا کردم وولش نمی کنم اوونقدر میزنمش با طبر ایمان به قدرت خدایی که یگانه ام که دیگه قد علم کردنشو نبینم که اینجوری منو از بی نهایت موقیت ونعمتی که خداوند برام خواسته دور نکنه
استاد عزیزم ممنونتم وسپاس گذارم
خدایا شکرت
وامروز روز 57 از روز شمار تحول زندگیم بود
خدایا شکرت
روز 57 فصل دوم روز شمار تحول زندگی من:
خدارو هزار مرتبه شکر که تونستم یک روز دیگر از این روز شمار رو ببینم.
راستش این اولین بار بود که من با این مفهوم و مثال گاز و ترمز آشنا شدم
و همیشه برام سوال بود من که دارم رو خودم کار میکنم برای فلان خواسته و هدف تلاش هم میکنم هم بصورت فیزیکی و هم بصورت ذهنی درواقع پاهام رو گاز بود و نمیدونستم یسری ترمز ها دارم که موانع این همه گاز دادن و حرکت رو به جلو و رشد من شده.
الان متوجه شدم که باید ببینم
مثلا من میخوام یک ازدواج مناسب داشته باشم
از لحاظ زیبایی ،مهارت های زندگی و هنری اوکی هستم برای این مورد روی خودم دارم کار میکنم
اما چرا تاکنون نتونستم تجربه اش کنم
الان میفهمم یسری ترمز های پنهانی داشتم که مانع این همه تلاش و گاز دادنم شده بود.
باورهای پنهانی که از نبود ایمان بوده
استاد واقعا سپاسگزارم که این سوالم رو به این زیبایی پاسخ دادید.
به نام خدای مهربان
روز 57سفرنامه
سلام استاد عزیز مریم خانم و دوستان گل
اول درباره ویدیو بگم که با دیدن استاد که به فروشگاه رفتن یاد یکی از فایل هاشون افتادم به نام چه کسی مالک توست اگر اسم فایل درست گفته باشم
اون فایل در مورد توحید بود در مورد فراوانی بود در مورد اصل بود در مورد یکی بودن قوانین بود در مورد ثابت بودن قوانین بود در مورد این بود که همه ما با یک اندازه به نعمت های خداوند دسترسی داریم
اینکه شما گفتین یه ورودی پرداخت میکنین میریم داخل یه رستوران سلف سرویس اونجا اگر با حسرت نگاه خوردن بقیه کنیم میخندن ازتون میگن خب عزیز من چرا با حسرت نگاه میکنی شما پولش پرداخت کردی میتونی بیایی و هر چی که دوست داری برداری و بخوری چقدر با این ویدیو این مسئله درک کردم
اینکه حسادت زندگی دیگران نداشته باشیم توهین و تهمت نزنیم اینکه قوانین بشناسیم و از اونا استفاده کنیم تا در کارمون در زندگی مون در روابطمون در همه ابعاد پیشرفت کنیم.پس همه ما یه یک اندازه به این خوان نعمت الهی دسترسی داریم
خب بریم سروقت فایل روز 57
ترمز های که من در این 57روز از سفرنامه متوجه شدم مینویسم خدا میدونه چقدر هنوز ترمز مخفی دارم ولی ایمان دارم که با آموزه های شما استاد عزیز شناسایی شون میکنم و پام از رو ترمز ها برمیدارم
1:ترمز اول من اینکه من شرک دارم شرک به اینکه قدرت میدم به دست همسرم که آره نمیذاره من کار کنم ولی از طرفی عاشق کار کردنم و این ترمز اینقدر قوی شده که حتی من ترس دارم از بیان کردنش چون هنوز فرکانسم پایینه چون ایمان ندارم چون ترس دارم .
2: من مهاجرت کردن دوست دارم ولی قدرت میدم به خانواده هامون که اجازه نمبدن پس تلاشی برای مهاجرت نکنم غافل از اینکه من هنوز هم مدار و همفرکانس با اون جایی که دوست دارم زندگی کنم نشدم وگرنه به صورت طبیعی این اتفاق باید رخ دهد
3:در مورد شغلم اعتماد به نفسم پایینه خودم کمتر از دوستام و همکلاسی های قدیمم میدونم چون اونا مدرک دانشگاهی دارن ولی من ندارم
ولی با فایل های شما و آموزه هاتون این ترمز به لطف خدا برداشته شد تقریباً ولی باید مثال های بیشتر برای خودم بزنم
4:من بچه خیلی دوست دارم از طرفی میگم اگه بچه دار بشم نمیتونم شغلم راه اندازی کنم یا از طرف دیگه میگم اگر شغل راه اندازی کنم با وجود بچه نمیتونم ادامش بدم. در این مورد هنوز ترمز دارم که میخوام در عقل کل سرچ کنم و بگردم دنبال الگویی که هم بچه دار هست و هم در زمینه که من میخوام مشغول شوم فعالیت میکند
5:ترمز بعدی من برای پیشرفت نکردن این است که من میترسم با پیشرفت کردنم از همسرم دور شوم و این فاصله مداری ما رو از هم جدا کنه که وقتی در عقل کل سرچ کردم دوستان جواب های عالی نوشته بودن که هنوز همش نخوندم و سیو کردم که بخونم و بنویسم و بذارم جلو چشمام
6:ترمز بعدی در مورد وقت هست
همش میگم چطور هم به کاری خونه برسم هم کارای بیرون هم بچه داری میگم نه من نمیتونم شغلم را اندازی کنم آخه وقتم اجازه نمیدهد چطور غذا درست کنم به خونه برسم و کلی ترمز های دیگه
7:ترمز بعدی در مورد وابستگی من به خانواده هست
دو روز پیش تولد دختر خواهرم بود و من آماده شده بودم که بریم و بعد کاری برای همسرم پیش اومد که تا ده شب زمان برد و دیگه من هم نرفتم و کلا کنسل شد اولش ناراحت بودم ولی وقتی شام خوردیم و در حین شستن ظرف ها بهم الهام شد تو دوست داری به شهر دیگری مهاجرت کنی ولی بعد از طرفی وابسته هستی و دوست داری توی هر مهمونی فامیلی و خانوادگی شرکت کنی
مگه تو نمیدونی که با مهاجرت کردن رفت و آمد هات دیدن خانواده کمتر میشه پسر چرا وابسته هستی از طرفی پات رو گاز هست که آی مهاجرت میخوام و در مورد جایی که دوست داری مطلب میخونی تصویر ذهنی میگیری از طرف دیگه وابسته هستی و بخاطر یه تولد خودت ناراحت میکنی
وای که چقدر ترمز دارم هم در مورد کارم و هم در مورد مهاجرتم بخاطر همین که بهشون نرسیدم هنوز
خدایا خودت کمکم کن ترمز هام شناسایی کنم و پام از روشون بردارم و بتونم پیشرفت کنم
اینا نوشتم که اینجا باشه تا یادم نره یادم نره که هر چقدر بیشتر وقت میذارم رو سایت بیشتر به خود شناسی و شناسایی عادت هام باور هام میرسم
دوستتون دارم
یا حق
امروز 26 مرداد 1402 خدایا شکرت به خاطر آزادی زمانی و مکانی که برام مهیا کردی و الان تو خونه ام و با فراغ بال آهنگ تجسمی استاد عباسمنش رو گوش می دم و کتاب بی نظیر رویاهایی که رویا نیستند رو میخونم.
رسیدم به نقطه خونسردی و عکس العمل در زمان اتفاقات ناخواسته. خواهرم گفت تو در زمانی که خیلی آدم ها عکس العمل بدی نشون می دن مثل تصادف ماشین خیلی خونسرد عمل می کنی و براش جالب بود. و همیشه وقتهایی عصبانی می شم که همه آرامش دارن و من خلاف جامعه رفتار می کنم. (و من نمی دونم چرا) من GPS ای درونم دارم که اون من رو زمانی متفاوت هدایت به رفتاری متفاوت می کنه و حتی وقتی دنبال اتفاقات در کودکی می گردم به این نتیجه رسیدم که من از کودکی به صورت ناخودآگاه در لحظه ی حال زندگی می کردم و هیچ وقت کینه و ناراحتی از کسانی که به من آسیب رسوندند در درونم احساس نکردم و همیشه مسائل رو فقط مختص اون زمان کنکاش کردم و بررسی کردم و پرونده اش رو همونجا بستم. چه بسا صبح با خواهرم بحث کردم و قهر کردیم و عصر میام باهاش با هیجان در مورد یک مسئله حرف بزنم و با دیدن عکس العمل اون متوجه می شم که ای دل غافل صبح با هم دعوا کردیم و رسوم زمینی این رو میگه که باید چند روزی رو تو این شرایط سپری کنی تا با شرایط خاصی مورد عفو و رحمت قرار بگیری تا بتونی دوباره روابط حسنه رو از سر بگیری.
و من اصلا در این وادی نبودم و این خصلت خودم رو زمانی تحسین کردم که فهمیدم لحظه ی حال طلا و کلید خوشحالی توست. چرا که قبلا بابت اینکه ناراحتی ها و خاطرات کودکی رو یادم نبود در صورتیکه خواهر و برادرهام به صورت جزء به جزء تعریف می کردن و من اصلا تداعی در ذهنم نداشتم که حتی سوال از خودم می کردم که تو پس کجا بودی؟ اون لحظه تو اون شرایط تو چه فکری می کردی؟ تو اون شرایط بغرنج و سخت تو جه تفکر و احساسی داشتی و من هیچی یادم نمیاد.
ولی به این نتیجه رسیدم با عکس العمل هام در شرایط خاص کنونی و در قبال رفتارهای متفاوت جامعه و بغض های بی جا و تا این حد قدرت کلامم با من مظلوم قاطی می شه، اتفاقات گذشته هر چی بوده جوری در من رخنه و اثر گذاشته که من باید کلی کنکاش کنم تا برسم به آنچه قفل های من رو شکل داده.
مثل بغض های من در زمانی که دارم با اقتدار از شرایط کاری خودم دفاع می کنم و اونجا باید انقدر محکم و با اقتدار حرف بزنم که طرف، حساب کار دستش بیاد ولی بغض و میمیک صورتم چیزی از درونم رو نشون میده که من رو عصبی می کنه که چرا الان بغض کردی؟ چراااااااا؟ و تعجب بی پایان من و حمله ی ذهنم به من که حتی نمی تونی از خودت دفاع کنی و حرف حق رو بگی تو اونجا نباید بغض می کردی . تو 44 سالته و مدیریت 10 سال از تو کوچیکتره……؟؟؟؟؟چراااااا؟
شاید هم من چون جایگاهی که از درون لیاقتش رو دارم و در اون جایگاه به هر دلیلی (قفلهای لعنتی پنهان وجودم) در اون جایگاه قرار نگرفتم و می دوم و آگاهم که قفلی در درون من بوده که نذاشته به اون جایگاه برسم . در صورتیکه شرایط و درخواست ها و پیشنهادها برام مهیا بوده ولی کس دیگری با ظرفیت پایین تر و آگاهی کمتر ولی باجسارت واعتماد به نفس بالاتر همون جایگاه رو با پررویی اخذ می کنه و من میام راه و چاه رو به اون می گم که بعدش به من امر ونهی کنه و چه بسا کارهای من رو بررسی و تایید کنه…… و این تقطه ای هست که من هی آشغالها رو زیر مبل می ذارم و نمی خوام باهاش روبرو شم.
فهمیدم من ارزشمندم. آگاهم. لایقم. تمام شرایط و گزینه های یک جایگاه رو دارم ولی چرا نمی رم و اونجا نمی شینم؟؟؟؟؟؟؟ ای چرا رو می خوام پیدا کنم و چقدر برام از درون فشار وارد می کنه (هدایت شدم به این فایل و البته که دوره بی نظیر کشف قوانین زندگی رو خریداری کردم و جلسه اول رو یک ماه هست که هر روز گوش می دم و دارم تمرینهاش رو به صورت جهاد اکبری که استاد گفته عمل می کنم) فشاری که اونقدر هست که من فکر می کنم همه دنیا همین فشار رو دارن و یک چیز عادیه در صورتیکه وقتی با آموزه های استاد آشنا شدم و دیدم که خواسته هایی در من هست که اجرا نمیشه مثل درآمد بالاتر، جایگاه و احترام بالاتر. انجام ایده هایی که در ذهنم هست و اجرایی کردن اونها هر چند با تلاش زیاد ولی اتفاق نمی افته و یک غم رو در درونم ایجاد می کنه که چرا نمیشه؟ چرا نمی تونی؟ چرا تو که همه ی کارها رو کردی و اونها کار رو به تو سپردن چرا اون پشنهاد رو رد کردی ؟؟؟؟ چرااااااااااا؟ ندایی در درونم باهام حرف میزنه: چرا ساحل انجام نمی دی؟ من تو مسیرت هیچ مانعی نمی بینم تو قدرتمندی، نفوذ کلام داری، انرژی بالایی داری که همه در برابرت دست به سینه ان. چرا؟ چرا؟ ساحل ……هی …… با توأم چرا نمی کنی اون کاری رو که باید انجام بدی؟؟؟؟
چرا وقتی بهت پیشنهاد و یک مقام عالی رو دادن عقب کشیدی؟ چراااااااا؟ چرا میدون رو خالی کردی؟؟؟؟؟
چرا حتی به کنار کشیدن از کار فکر می کنی؟ چرا مسئله رو می خوایی پاک کنی؟؟؟؟ چرا می خواهی حتی از این حوزه کاری خارج بشی؟؟؟؟ چرا؟ برای من سواله ؟؟؟ ساحل این من سوال می کنم . من درونی تو. من قدرتمند تو. من خدایی تو. به قول انگلیسی ها Comme on……. go….go….go چرا ایمانی قوی داری IN GOD WE TRUST و تعهدی قوی تر و لایق هستی ولی نمی ری ؟ چرا؟ چرا تو کنج عزلت نشستی؟؟؟؟
ببین تو همونی هستی که وقتی درونت گفتی که من دوست دارم تو محل کار یک اتاق جدا داشته باشم. تمام شرایط شرکت جوری تغییر کرد و افکار جوری تغییر کرد که به خاطر حتی جدا کردن آقایون از خانم ها و اینکه میشد با دیدی منفی برداشت کرد که خانم ها رو از آقایون جدا می کنند. (حس عصبانیت وتبعیض) و یا تو رو از همکارها جدا کردن (گفتگوی های بی اساس ذهن) به قضیه نگاه کرد ولی تو می دونستی که این اتفاقات به ظاهر بد فقط برای رسیدن تو به خواسته ات اتفاق افتاده و این جواب کائنات به تو هست که اتاقی جدا برات آماده کردن حتی وقتی همه ی اتاقها نیاز به رنگ آمیزی مجدد داشت فقط اتاق تو رنگ آمیزی شد فقط اتاق تو دستور داده شد که رنگ بشه و کمد و قفسه های جدید نصب بشه حتی تاکید که چون خانم هست و کارش حساسه حتما رنگ کمدها روشن باشه که روحیه اشون حفظ بشه پرده ها رو عوض کردن و همکار ها برای بردن وسایلهام به اتاق جدید پیشی می گرفتن از هم و حتی برام گلدون های زیبایی رو هدیه دادن و یک گلدون کاکتوس زیبا که کنار مانیتور بذارم و انرژی های اطرافم رو عالی تر کنه .
ساحل تو همونی که مدیرعامل شخصا به اتاقت اومد و تبریک گفت همه فکر کردن سمتی جدید گرفتی و جایگاهی جدید بهت تعلق گرفته که اینهمه بهت احترام گذاشته می شه ولی هیچ کس نمی دونست که تو فقط خواستی اتاقت عوض بشه همین/
تو همونی . یادته؟ پس چرا؟ چرا؟ و من از خداوند می خوان این قفلی رو که می دونم با آموزه های استاد عباسمنش عزیز بهش نزدیک شدم و حسش می کنم رو پیدا کنم و پام رو از رو ترمز بردارم (واقعا احساس درد رو تو پاهام که روی ترمز با فشار زیاد هست رو حست می کنم )که شاید عدم ارزشمندی. شاید عدم اعتماد به نفس. شایداین فکر که من به تنهایی نمی تونم کاری رو انجام بدم (چون تو بچگی همیشه کنار دست خواهرم کمک می کردم برای آشپزی برای نظافت خونه و هر کار دیگری و اگر اون کاری رو شروع می کرد انگار دیگه من نباید تو اون مسیر حرکت کنم و فقط اون لایق اون مسیر و هدف هست .
ولی اینم یادم میاد با اینکه خواهرم گواهی رانندگی داشت و من هم گرفتم (اون هم با کلی ترمز تو مسیر تصمیم گیری که موفق شدم بهش غلبه کنم) وقتی قرار بود ماشین بخرم ولی اون قدرت خرید ماشین رو نداشت و جزو آرزوهاش بود باهمه ی مقاومتی که داشتم ماشینم رو خریدم و درنهایت تعجب دیدم که مسیر خرید ماشین برای خواهرم هم مهیا شد و اون هم ترسش رو با دیدن حرکت من کنار گذاشت و انجامش داد. به خودم گفتم انگار جسارت انجام کارها از ناحیه ی من به اون منتقل شد و فهمیدم من اقدام کنم گره های اون هم باز میشه.
ولی خودم/…….. و الان این قفلی که باهاش در گیرم و پیداش نمی کنم/؟؟؟؟ می دونم بارها و بارها باید فایلهای کشف قوانین زندگی رو گوش بدم تا در مدار شنیدن و دریافت آگاهی از استاد عباسمنش قرار بگیرم و درکش کنم ولی هنوز مدارم اونقدری نیست که اون رو با جان دل بشنوم و بتونم قفل رو باز کنم و پام رو از روی ترمز لعنتی بردارم. باز هم میرم و گوش می دم و در مسیر قدم برمیدارم.
همه ی دوره هایی که خریدم (دوره 12 قدم. کشف قوانین زندگی. عزت نفس. دیدن زندگی در بهشت. سفر به دور امریکا. نشانه هایی در قرآن (حزن و بررسی اون) صحبت های بی نظیر مریم جان عزیز . …. همه جزوی از زندگی ام شده.
استاد گفت وقتی تو خواب درمورد مدارها و آموزه ها حرف می زنی و خواب می بینی بدون در مسیر درستی هستی و من در این مرحله هستم که خواب می بینم . استاد رو در جمع دوستان . …. تجسم بغل کردن استاد و مریم عزیز و دیدن اونها در یکی از سفرها و گریه از سر شوق . حتی یک بار دیدم دارم از بالای طبیعت فیلمبرداری می کنم و یهو توی فیلم مریم عزیز و استاد عباسمنش رو می بینم که اون طرف رودخونه هستن و من کلی ذوق می کنم که مسیر رفتن پیش اونها رو پیدا کنم که دیگه از سر ذوق دستگاه فیلمبرداری رو رها کردم و سوار ماشین شدم که راه رفتن به اون طرف رودخونه رو پیدا کنم تا برم پیش استاد ….. خدایا به خاطر تمام خواب و تجسم هایی که خودم رو کنار استاد دیدم شکرت.
خدایا شکرت به خاطر بودن تو خانواده ای پر انرژی و باحال که سر شار از عشق و انرژی ناب کیهانی هست.
بنام خدای هدایتگر و مهربان
سلام به استاد خوبم
چقدر دلم تنگ شده بود برای نوشتن
چقدر دلم برای ادعونی استجب لکم تنگ شده بودکه بلند فریاد بزنم.
در این مدت خداوند چقدر خودش بارها وبارها برایم یادآوری کرد که ادعونی استجب لکم.
چه قانون خوبی که خداوند گفته که هر چه میخواهی میدهم که هیچ به هر چه توجه کنی هم بهت میدهم.
حتی نیازی نیست بر زبان بیاورم.
این قانون نه برای من بلکه در تمام ذرات جهان درحال اجرا است.
گفته که فمن یعمل ذره خیراًیره
یعنی به اندازه ذرهای هم که باشم این قانون قابل اجرا است.یعنی به اندازهای ذرهای هم اگر توجه داشته باشم این قانون عمل میکند.
در کمال عدالت این کار انجام میشود.
در نهایت رفاقت ابراهیمی این قانون کار میکند.
در نهایت امانت محمدی این قانون عمل میکند.
درنهایت امیدواری اسماعیلی عمل میکند.
در شکم ماهی برای یونس عمل میکند.
در زندان برای یوسف عمل میکند.
در کمال قهاری برای قارون عمل میکند.
در کمال جباری برای ابره عمل میکند.
و
مرا در آغوش میگیرد و به سادگی کارهای مرا انجام میدهد. به من میگوید:
یا ایهاالذین آمنوا، آمنوا
و
من کارهایش را برای خودم مینویسم.
قلبم خیلی راحت کار میکند حتی وقتی که خوابم.
دستگاه تنفسی به آسانی برایم کار میکند حتی وقتی من خوابم.
رگهای حیاتم مدام در حال خون رسانی است حتی وقتی من خوابم.
مسئول غزایم حتی وقتی من خوابم بیدار میشود و می رود خمیر میگیرد و تنورش را گرم میکند و نان مرا پخت میکند.
برای اینک به ثروت برسم ممکن است قانونی را سالها قبل تصویب کند تا من از آن بهترین بهره زا ببرم.
هر روز صبح به یک روش نو و باناز و نوازش مرا بدون ترس و به آرامی بیدار میکند.
بدون این که نظم جایی را برهم بزنم.
بدون اینکه آرامش جایی را خراب کند.
بدون هرگونه اضطراب و نگرانی.
بدون هر گونه سرو صدای و هیاهویی.
در نهایت سکوت و آرامش و به سادگی و رسایی میگوید:
ادعونی استجب لکم.
جالب اینجاست که به کوچکترین توجه هم پاسخ میدهد.
اذا سالک عبادی عنی فانی قریب.
بله
نزدیک است.
من ذرهای از وجود خداوند هستم.
من لیوانی از آبهای اقیانوسهای جهان هستم.
خودش مرا چنین مینامد.
اشرف مخلوقات
خلیفه الله
عبدالله
نفقت من روحی
انا لله و انا الیه راجعون
وباز قانون را بیان میکند.
ادعونی استجب لکم.
میگوید همه چیز در دست من است.
تو دعا کن.
من تمام ثروتهای زمین وآسمان را دارم.
تو بخواه.
به اندازهای که ایمان و باورم داشته باشی.
یعنی دانه می داند که قابلیت درخت تنومند شدن را دارد اگر بخواهد.
قطره میداند قابلیت دریا شدن را دارد اگر بخواهد.
انسان میداند قابلیت آدم شدن را دارد اگر بخواهد.
در پناه الله یکتا شاد و آرام و ثروتمند و مطمئن باشید.
این رد پای من در 57مین روز سفرنامه من است.
مهم نیست یک روز سفرنامه چقدر طول بکشد مهم سپری کردن این روز با موفقیت و تسلیم خداوند بودن،است.
خداراشکر.
خداراشکر.
خداراشکر.
بنام خدای مهربان
سلام به استاد عباس منش و خانم شایسته عزیز
سلام به دوستان خوبم
من دوره 12 قدم رو چند ماهی است که شروع کردم و قدم هشتم تازه تموم شده
چند سالی بود که هیچ وروردی مالی نداشتم و از جیب میخوردم ولی تو قدم چهارم بهم گفته شد که برو سراغ کار و ایده اسنپ به ذهنم رسید ، چند ماهی اسنپ کار کردم و ورودی خوبی داشتم تا اینکه یه شب تو تهران داشتم سرویس میزدم که بخاطر سوختن چراغ خطر جریمه شدم و تو تاریکی شب هدایت شدم به یه مغازه و خلاصه لامپ سوخته رو عوض کردم و اون شب بهم گفته شد که دیگه باید کسب و کار مورد علاقت رو راه بندازی ولی من یه نشونه گذاشتم و گفتم اگر یبار دیگه جریمه شدم یعنی این ایده درسته
و فردای همون روز بدون هیچ دلیل خاصی دوباره جریمه شدم اونم نه تو شهری مثل تهران ، بلکه بین کرج و هشتگرد جاده قدیم که اصلا تا بحال سابقه نداشت جریمه بشم و من دیگه قبول کردم این ایده یعنی آموزش ارگ (با احساس و حال خوب ) درسته وباید شروع کنم
وقتی برمیگشتم دیگه سرویس نزدم و اعتماد کردم به حس درونیم
و شروع کردم به جمع آوری اطلاعات در زمینه آموزش کیبورد یا همون ارگ نوازی و خیلی خوب هدایت شدم به ایده اینستاگرام و پیجم رو را انداختم ، بعد هدایت شدم یه خرید پایه موبایل و سپس میکروفون و همه چیز خیلی لذت بخش و آون برام فراهم شد
شروع کردم به فایل ضبط کردن و خوب پیش رفتم ، اما الان تقریبا دوماهه که هیچ مشتری یا شاگردی نتونستم بگیرم و ورودی مالیم صفر شده و با همسرم بابت مخارج خونه بحث میکنیم و این من رو نگران میکنه و در طول روز نمیتونم حالم رو خوب نگه دارم
البته که تو بورس هم فعالیت میکنم و اردیبهشت تونستم بازدهی خوبی بگیرم چون چند سالی هست که تجربه دارم و آموزش دیدم ، اما چون بورس نوسان داره و من این رو خوب میدونم و سهمها رو به دید میان مدت و بلند مدت میگیرم دیگه نگرانی بخاطرش ندارم
با این توصیفات باز هم آگهی گذاشتم و دیوار که مشاوره میدم جهت خرید ارگ و یکماه پیش یه آقایی اومد که خیلی مرد خوب ونازنینی هم بود (و جالبیش این بود که چقدر خوب در مورد قانون صحبت میکرد ) و رفتیم براش ارگ خریدیم و من بابتش پول دریافت کردم اونم بخاط باور های ارزشمندی واحساس لیاقت بود که داشتم کار میکردم و این باورها رو ادامه دادم اما الان هیچ ورودی ندارم
مثلا رو این باورها کار میکنم :
من انسان ارزشمندی ام و افراد مناسب به سمت من هدایت میشن
آموزه های من ارزشمنده و افراد زیادی هستند که نیاز دارن به این آموزش ها و هدایت میشن به سمت من
افراد مناسب زیادی هستند که نیازمند آموزشهای من هستند و خداوند به سمت من هدایتشون میکنه
حالا جالب اینجاست که این افراد زنگ میزنن چه بابت آموزش ارگ و چه بابت مشاوره برای خرید ارگ حتی قیمت و زمانش رو هم اوکی میکنن و بعد دیگه خبری ازشون نیست
یعنی همه چیز پای تلفن خوب پیش میره اما در عمل اتفاقی نمیافته و یا پشیمون میشن یا کنسل میکنن
ممنون میشم هم از سایت استاد عباس منش ، هم از دوستان عزیزم که اگه راه کار این مسئله رو میدونن ارائه بدن
با سپاس فراوان
سلام دوست عزیز
شاید هنوز هم برمیگیره به احساس عدم لیاقت که شاید براتون باورپذیر نیست اون شاگرد یااون معامله و نیاز دارین حتما باز رنگ سفیدی بپاشین روی سیاهی های اون باورهای غلط
چون به قول استاداون پاشنه های آشیل ما هیچوقت ازبین نمیرن
درپناه خداباشید
سلام دوست همفرکانسی عزیز
ممنونم بابت توجه تون
درسته دوتا از پاشنه های آشیلی که همه دارن و منم دارم همین باور عدم لیاقت و باور کمبوده
که خدارو شکر از همون هفته قبل شروع کردم رگباری کار کردن روی این دو باور که میدونم با تکرار و تکرار و تمرین و پیدا کردن الگو مناسب میتونم باور های فراوانی واحساس لیاقت رو جایگزین شون کنم
از شما سپاسگزارم بابت پاسخ به این سوال من و راهنمایی خوب تون
در پناه الله یکتا شاد باشید و ثروتمند
سلام
روز 57ام سفرنامه،عجب سفری هم رفتیم،میامی
سلامی به زیبایی میامی،
چقدر زیباست این شهر،هوش از سر آدم میبره
واقعا ازت سپاسگزارم مریم عزیز بخاطر این تصاویر زیبا
میکائیل که دو تیکه پیتزا برداشت که هر کدومش انگار یه برگه ورق آ4 بود که دو دستی میگرفتم
استادم خو دیگه کوفته قلقلی ها رو مثل جارو برقی کشید بالا،
نوش جونتون،به به،نوش جون،چقد زندگی زیبایی دارید،خدا هزار برابر این زندگی رو براتون زیباتر،شاد تر،ثروتمند تر و سلامت تر بکنه،
موضوع فایل
استاد من خیلی زود به این نتیجه رسیدم که اقا هیچ چیز و هیچ کس مقصر نرسیدن من به اهدافم نیست،
یعنی پس از اینکه وارد سایت شدم و قانون رو چند صد بار از زبون شما شنیدم و فکر کردم بهش،دیگه گفتم آقا من یه جهان مجزا دارم و یه داد و ستدی دارم با کل مجموعه خداوند،من با افکار و باورهام یه چیزی رو میدم و مشابه همون چیز رو دریافت میکنم،دقیقا مشابه همون،
حالا این وسط هم نه کسی دخیلِ نه توانایی دخالت داره،
یعنی خوب منم،بد منم،ثروتمند منم،فقر دلیلش منم،سلامتی دلیلش خودمم،بیماری دلیلش خودمم و و و و،
اما یه مقدار دیر پی بردم به قضیه ترمز،
یعنی هی زور میزدم باور سازی کنم راجع به خواسته هام و این کار رو میکردم،اما وقتی اتفاق نمیافتاد شل میکردم،و میگفتم خدایا چرا نمیشه آخه
اقا این استعاره بنظرم ساده ترین،شفاف ترین و بهترین تشبیه به داستان ماست،همین استعاره گاز و ترمز
یعنی من داشتم گاز میدادم که قلبم داشت میکند،از اون ور یه وزنه نیم کیلویی خیلی راحت روی ترمز گذاشته بود و میگفت حالا هر چقدر دوست داری گاز بده،این روند پیش نمیره،
تا اومدم جلو،رسیدم به همین سفرنامه و یهو حس کردم یه پله یا دو پله پریدم بالا و مدارم تغییر کرد،اقا اوضاع مالیم و کارم بهتر شد،من و همسرم خیلی بیشتر از خوبی های قبل با هم لذت میبردیم،همش شادی و خنده و عشق و حال،
حالا باز باید کشف کنم ترمز ها رو،
یکیش که عزت نفسِ و اینو میدونم،
چون توی یه انیمیشن که دخترم داشت نگاه میکرد و من از بیرون اومدم خونه همینجور که فکر میکردم به راه حل،یهو یه شخصیت توی انیمیشن به اون یکی گفت میدونی مشکل تو چیه،مشکل تو اعتماد به نفستِ،تو اعتماد به نفست ضعیفه،به خودت اون جوری که باید،ارزش نمیدی،تو توانایی زیادی داری،تو خلاقی،
اقا من رو بگی،گفتم خدایا عاشقتم که بهم اعلام کردی،
الان توی قدم اول هستم جلسه هفتم،نمیدونم توی قدم های بعد عزت نفس کار میشه یا نه،
اما من کاری با آینده ندارم،من الان روی خودم کار میکنم
خدایا ازت سپاسگزارم بخاطر تمام نعمت ها و امکانات بی نظیری که در اختیار من گذاشتی
خدایا شکرت بخاطر فراوانی بی حد و مرز ثروت ها
خدایا شکرت که فرصت های ساده و بی نهایتی رو در اختیار من برای کسب ثروت قرار میدی هر روز
من ایمان دارم فرصت ها برای کسب ثروت و خلق خواسته ها بی نهایت زیادن
خدایا شکرت بخاطر این ارزش و اعتباری که در من نهادینه کردی
خدایا شکرت بخاطر تما نعمت های زندگیم،
خدایا شکرت که قدرت خلق خواسته هام رو به خودم دادی،
من ارزشمندم
من توانمند
من سرشار از لیاقت و شایستگی هستم
من لایق داشتن بهترین ها و عالیترین ها هستم،
من مهم هستم،من اهمیت بالایی در جهان دارم،بخاطر همین که خداوند زمین و آسمان هایش را مسخر من کرده،
بخاطر ارزش بالای منِ که ثروت های بی نهایتی رو در جهان برای رفاه من خلق کرده،
من از جنس خداوندم و دارای ارزشی بی نهایت هستم،
من ارزشمندم،من با همین استایل،با همین وزن،با همین چهره،با همین فرم و با همین خصوصیات،بسیار ارزشمندم،
من نزد خداوند و نزد خودم بسیار لایق و شایسته هستم
و گور بابای حرف مردم
عاشقتونم
روز 57ام سفرنامه
شاد و ثروتمند باشید