«هم_مدار شدن با خواسته» به کمک استعاره گاز و ترمز - صفحه 52
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-70.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2018-11-08 07:11:452024-07-17 15:56:29«هم_مدار شدن با خواسته» به کمک استعاره گاز و ترمزشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت استاد بی نظیرم و خانم شایسته و خانواده ام
عجب ایستی کردم مننننننن
یکی بیاد خط ترمز رو متر کنه
من خوش خیال رو بگو داشتم رو خودم کار میکردم که نتیجه بشه دریافت خواسته ولی خداروشکر خیلی کار راحتر داره پیش میره و البته ذهن فکر میکنه میخوام بگم اشتباه کردم…
نخییررررررررر
برا چیو الان میگم
دم خروس از اونجا زد بیرون که الان این فایلو دیدم و اددددددددد نشانه امروزم بود
اللهِ صمد منو خوب اورد تو جاده ی خواسته هام که اسفالته که هیچچچچ سرازیری هم هست..البته من تازه از حاده خاکی و دره عمیق ذهنم دارم بکسل کنان با وینچ و جرثقیل و زور خودم(اگاهی های رایگان استاد توی فایل ها) دارم به حرکتم ادامه میدم و این خوشحال کننده ست..
من با خودم طی کردم که خواسته ی کوتاه مدت و بلند مدت داشته باشم..و روی کاغذ گفتم فلان و فلان..و به کوتاه مدته توی همین هفته رسیدم و ماشین شد خواسته بلند مدت تقریبا یکی دو ساله ام که با پول بخرم..
و همون خواسته کوتاه مدتم رو هم با بودن توی سایتو و کامنت خوندن عزیزان و ها و کامنت گذاشتن و فایلای ضبطی استاد و خودم و دفتر پرکردنا و شکر گزاری رسیدم…خدارو صدهزار مرتبه شکر..
حالا قسمت جذاب اینجا بود تا استاد در مورد دوستشون تو فایل صحبت میکردن سر نخ روگرفتم..
سرنخ که چه عرض کنم طناب لنگر کشتیااا
مطالبو که تو نوت نوشتم کپی میکنم تا یادم بمونه چی هستتتتت در ذهن من..
اسم این کامنتو میذارم:
رد پای اژدها
فقط ترمزارو ببین
اگر ماشین داشته باشم حتما باید به بقیه قرضش بدم و این قرض دادنه منو نگران و مضطرب میکنه و اعصاب منو بهم میریزه و زهرمارم میکنه..پس همون بهتر که نداشته باشم حداقل خوبی که داره اینکه درسته پیاده میرم و همیشه ی خدا میگم تو چرا نمیتونی ماشین بدست بیاری ..هیم میگی من ماشینم رو جذب میکنم..اذیت میشم ولی بهتر که اذیت بشم تو گرما و سرما و به جسمم فشار بیاد روحم و شخصیتم پیش عالم و ادم بره که این نتونسته هنوز یه موتور بخره ولی همون فشار ذهنی رو که ندارم بهترر..عجب..(حالا اون فشارو دارم تو نداشتن خواسته تجربه میکنم :/ )
اگر ماشین داشته باشم چون جایی برا پارکش ندارم منو مضطرب میکنه که دزدی بیاد چیزی ازش بدزده و یا چون ماشین باکیفیتی و درجه یکی هست یه فقیر و رهگذری گدایی چیزی از لج اینکه من پولدارم و اون نداره و من ماشین خوب دارم ، میاد و خط میندازه بهش کلی از قیمتش میوفته بعد کی پول داره خرجش کنه..پس همون بهتر من به خواسته ام نرسم این دردسر هم ندارم..
اگر ماشین داشته باشم میشه تاکسی بقیه..منم که روم نمیشه به خانوادم به برادرم بگم نه چون ناراحت میشن چون میگن خسیسه و این یعنی من ادم بدی هستم و بهتر که نداشته باشم..
اگر ماشین داشته باشم ممکنه توی مسافرت تصادف کنم و جنگ و دعوایی بشه و دلم خوش باشه که ماشین خریدم بعد این داستان درست بشه..پس همون بهتر که نداشته باشم
اگر ماشین داشته باشم هزینه های مصرفیش خیلی بالاست..مخصوصا ماشین قشنگا و جدیدا..اونا که خریدن خیلی پول دارن منم که به اندازه اونا ندارم ..اصن بیخیال ماشین میشم و همون پیاده مث چی اون همه اذیت شدن رو بجون میخرم و خودم رو نابود میکنم فقط بخاطر اینکه شاااااید یه بلایی الکی سرماشینم بیاد و نشه ازش لذتی که میخوام رو ببرم..
اگر ماشین داشته باشم چشمم میزنن بعد چون پیشرفتم یهویی بوده و ترکوندم تو وضع مالی بقیه دلش میخواد و نمیتونن داشته باشن منو رنج میده.و اخرش چی میشه؟جوان مرگ میشم..پس همووون بهتر که ماشین نداشته باشم و این همه دردسر رو بکشم…
اگر ماشین داشته باشم توی خیابون یکی میاد فحشی میده و میره بعد چون من ماشینم رو دوست دارم چون با عشق و تلاش خریدمش ،میاد و یه لگدی چیزی میزنه بعد من که زورشو ندارم بعد دیگه …پس همون بهتر که ماشین نداشته باشم و این درد و بی آبرویی رو تجربه نکنم..
اگر ماشین داشته باشم اطرافیان بهم حسادت میکنن و این حسادت باعث کدورت میشه..پس همون بهتر که ماشین نداشته باشم و همه دور هم جمع باشیم و بخندیم..
ماشین داشتن خرج میاره..
ماشین داشتن فشار مالی میاره
ماشین داشتن خستگی بعد رانندگی میاره
اونایی ماشین دارن که عُقده ایین..و احساس کمبود توجه دارن..برا همین ماشین میخرن که به رخ ملت بکشن..بعد ناراحتی بقیه رو میبینم زهر مارم میشه
پس همون بهتر که ماشین نداشته باشم و الان تا حدودی کمتر ناراحتم ولی عب نداره ..
اگر ماشین داشته باشم از من گرفته میشه
اگر ماشین داشته باشم به مردم اسیب میزنم با سرعت رفتم با گاز دادنم با صدای موزیکم..
اگر ماشین داشته باشم تو کار خلاف و اینا میبرم..
اگر ماشین داشته باشم زود به زود خراب میشه و وسایلشم گرونه و کیفیت نداره..اینا همش دردسره
اگر ماشین داشته باشم ادم خوشحال تری میشم و این به من نمیاد..اصن ادم که نباید بخنده
(تعریف ادم خوشحال از زبان بقیه:ادم خوشحال از درون خوشحاله و از بیرون بروز نمیده..چرا؟.چون اصلا خوشحال بودن وقتی بقیه ناراحتن چه معنی میده)انگار یکی یه هارد پر از صحبتای بقیه رو گذاشته تو سر من ..
ادم مخصوصا ادمی که فامیل مارو داره باید خیلی اخمو و نچسب و ابروها گره خورده و در حالت اماده باش بمونه و گرنه این ادم نیس و این مشکل داره و بقیه عیبش میکنن
اگر ماشین داشته باشم و برادرم نداشته باشه چی؟؟
نزدیکان میگن بیا(با حالت اینکه اگر این کارو نکنی خدا ازت راضی نیست..مادرت داره میگه بگو چشم و گرنه خدا عذابت میکنه) ماشینتو بده بهش اونم برادرته از خونته..
اگر ماشین داشته باشم نمیتونم راحت ازش لذت ببرم چون ته دلم راضی نیستم که بقیه بدون وسیله برن..این ضرب المثل یادم اومد که گهی زین به پشت و گهی پشت به زین!!!
یعنی با استدلال اون موقعم و درکم در سن 15 سالگی که حالا شده باوری برا خودش،یعنی دلخوش به این دوسه روز زندگی دنیایی نداشته باش..ماشین میخری بعد دوروز دیگه میمیری مالت گیر … میاد
اگر ماشین داشته باشم از کارو زندگیم میوفتم..یا برای بقیه یا برا کارای الکی ..چون قبلا ماشین زیر پام بوده یادمه همش دنبال رفیقو کارای مسخره میرفتم..اخر شبم با نگرانی از اینکه باک ماشین خالی شده باید با خواری بگم پول بدین بنزین بزنم..
اگر ماشین داشته باشم..داشتنش از نداشتنش رنج آور تره…
اگر ماشین داشته باشم چون به خواستم رسیدم مغرور میشم و قطع ارتباط میکنم..و قطع ارتباط باعث عذاب میشه ..
اگر ماشین داشته باشم از تایمم خوب استفاده نمیکنم و کل روزم هدر میره چرا؟چون قبلا اینجوری بودم تو سن کم..یا دوستام اینجوری بودن..
اها این دیگه خیلی خفنه..
اگر ماشین داشته باشم میشم امبولانس مریضای فامیل..هی باید اینو ببری دکتر هی اونو بیاری..ساعت 3 بیدارت میکنن بیا فلانی حالش بده با ماشین ببرش دکتر..همین به تنهایی یه بوستر قوی ترمزه لعنتییی..
اگر ماشین داشته باشم با احساساتم بازی میشه..چون من ادم دل پاک و ساده ای هستم راحت بقیه از امکاناتی که دارم سوءاستفاده میکنن منم برای اینکه خودمو قانع کنم میگم نه بابا حالا یبار که چیزی نمیشه یا نه بابا اونا منو دوست دارن و من اشتباه فکر میکنم..
اگر ماشین داشته باشم مجبورم دروغ بگم ماشین فلان عیبو داره یا اگه ازش زیاد استفاده کنم فلان بلا سرش میاد..(جالبه بین هر ده بیستا راننده اسنپ،خیلی معلومه که به دروغ میگن ماشینم خرابه اگر کولر بزنم یا ..)
اگر ماشین داشته باشم گرمای خوزستان خرابش میکنه و این خرابی یعنی زهرماری بدست اوردن خواسته
اگر ماشین داشته باشم فلان آدم آشنارو رو خوشم نمیاد رو مجبورم برسونم و اگر نرسونم بازم گیرم چون میاد پخش میکنه که فلانی منو دید و نرسوند..(اینم جالبه که همین حالا که پیادم،بعضی ادما که قبلا میدیدم سوار ماشینن ولی حالا خودم پیادم و منو نمیرسونن یا خودشون رو به ندیدن میزنن)
اگر ماشین داشته باشم اصن به خواسته رسیدن انگار یه اشتباهه یه گناه یه بی قانونیه یه ظلمیه که داری به بقیه میکنی..یا خدا اونایی رو که به خواستشون میرسن مخصوصا ماشین و پول و امکانات کلا علاقه ی چندانی بهشون نداره یا از دایره ی تحت کنترل خدا خارجه و یجورایی از دستِ خدا در رفته ..یه اشتباهی شده..و گرنه که خدا به آسونی به کسی چیزی نمیده..(این صدا صدای ادمای توی مسجدیه که توی ده دوازده سالگی داره از تو ذهنم رد میشه)
اصن آدم پیاده با خداست ..مومنه..کافر اونه که سوار ماشینه..
اگر ماشین داشته باشم خودمو گم میکنم..یا شایدم به قول مادرم از راه(همون راهیه که معلوم نیس به کجا میرسه و فقط برا تنبیه و گوش مالی و کنترل کردن ذهن بچه ها استفاده میشده) بدر میشم..
اگر ماشین داشته باشم لابد کار سختی باید بکنم یا یه وامی یه قرعه کشی یه چیزی باید اسمم در بیاد تا من بهش برسم.(تبلیغات بانک ها و تلوزیون)
اگر ماشین داشته باشم میخوام فقط برم دنبال فسق و فجور (اینم چون هم سن و سالام انجام میدادن البته از نظر من و دوستان اطرافم در دوران راهنمایی که اینم قضاوت بوده..
و جالبه که همون دوستام یا ماشین ندارن یا ماشین خراب دارن یا فقط موتور…همینم خودش یه ترمزه که چون دوستام ندارن یا با سختی بدست اوردن یا از کسی میگیرن پس منم اینو به عنوان یه رسم و سنت پذیرفتم و انگار باید همینجور پیش بره..
اگر ماشین داشته باشم از خدا دور میشم ..اینم بخاطر کانون توجه منفی ام به ادم های گذشته بوده که ماشین خوب داشتن ولی نه نماز میخوندن و نه چیزی..همیشه هم خوشحال بودن..
اگر ماشین داشته باشم انگار از دِین کسی درمیام و یا برعکسش.. هرچی هست یجور حس سواستفاده کردن در خودم رو حس میکنم..
اگر ماشین داشته باشم چون مال خودمه و چیزای که در بچگی از خودم بوده رو بقیه بدون اجازه از من میگرفتن یا دست میزدن و من واقعاااا ناراحت میشدم بعد تا کسی میفهمید میگفت عب نداره تو بگذر اون اشتباه کرد تو که میفهمی ساکت شو(یعنی توی اون حد از فشار و ناراحتی بمون و به درک..اصن تو مگه مهمی؟!)
پس قطعا ماشین هم همون بلا سرش میاد..
چون مال منه..برا همین سالها من از ماشین بقیه استفاده میکردم و اصلا هم ته دلم راضی نبودم ..انگار یه جبری بوده که من حتما مال خودمو نداشته باشم..
اگر ماشین داشته باشم و بقیه بگن بده بهمون و منم بگم نه انگار ظلمی در حق اونا کردم یا یجور خصلت بد دارم و بقیه رو ازار میدم..
اگر ماشین داشته باشم مجبور میشم بقیه رو با خودم مسافرت یا بیرون ببرم که بهم خوش بگذره و گرنه بهم خوش نمیگذره و جالبه الان هم نه ماشین دارم و نه با کسی جایی میرم و نه بهم خوش میگذره نه در حد خیلی زیاد..
اگر ماشین داشته باشم دولت تعرفه ها یا سازوکاری میذاره که از ماشین دارا یا کسایی که ماشین خوب سوار میشن پولی زوری بگیره..
اصن انگار پول داشتن جُرمه..یه جنگِ علیه بشریته..یه جنگه با دین و خدا..اصن انگار هرکی پولدارتر باشه به یه نحوی یه کار خلافی کرده که پولدار شده(ببین محسن جان باورهای مخربت ترمزات داره میزنه بیرون..خداروشکر کن)
اگر ماشین داشته باشم بقیه از من متنفر میشن چرا؟ چون هر وقت چیز خوب و بدردبخوری داشتم ناخوداگاه با بقیه بهم زدم (همون داستان سوءاستفاده کردن و استفاده ابزاری از خودت و امکاناتت)
اصن انگار ماشین داشتن فقط از طریق قرعه کشی و برنده شدن امکان داره اینم بخاطر تبلیغات زیاد تو سطح شهرو تلوزیونه..
حالا اون همه ادم با پول خودشون خریدن بعد ذهن من فقط به همون یکی دو سه تا راه چسبیده و اِلّا و بِلّا باید تو قرعه کشیا شرکت کنی تا برنده بشی و گرنه برات امکان پذیر نیست..ینی شرک..یعنی بستن راه های بی شمار خدا..همون قدم نهادن تو گام های شیطان
اگر ماشین داشته باشم بلد نیستم خوب ازش استفاده کنم ..حتما هم در راه خدا استفاده نمیکنم..(افکارو ببین خدای من..چه باورای محدود کننده ای داره زندگیمو محدود میکنه و آزادی هامو میگیره)
اگر ماشین داشته باشم چون خیّرم به بقیه نمیرسه پس همون بهتر که نداشته باشم..
استاد درست میگه..
میگه بگو چه افکاری داری تا بهت بگم زندگی قبلا و الانت و اینده ت چی هست
الهی معذرت
الهی کمکم کن
الهی دستمو بگیر
الهی تو که منو اوردی تا اینجا،پس تا اخر منو ببر
الهی ..
سلام خدمت استاد عزیزم ومریم عزیز وهمه دوستان هم کلاسی من در این دانشگاه توحیدی
انصافا عجب فایلی استاد عجب فایل فوق العاده ای من بگم بالای 40بار این فایل رو گوش دادم
واقعا سپاسگزارم استاد
من یه تجربه در مورد باور ها دارم گفتم به اشتراک بزارم بادوستان که هم به خودم یادوری بشه وهم واسه دیگران الگویی باشه که میشه وهمه چی باور هست
من بهم الهام شد که یه سهام رو بخرم درصورتی که اون سهم که به من الهام شده بود حدود بگم تقریبا 5000درصد ریخته بود ومن به رفیقم که تو این حوضه کور میکنه گفتم این سهم چطوه ره خوبه بخرم به نظرت خندید وگفت بابا بی خیال این دیگه چیزی ازش نمونده ولی این الهام بار ها به من شد ومن به خاطر ترس هام همون باورهای غلطی که داشتم نخریدم و اون سعم بعد از حدود 2ماه 2000درصد رشد کرد
بعد یه سهامی که قبلا خریده بودم وهیچ خبری هم از رشدش نبود واصلا هم درموردش نمیدونستم اما هروز این باور رو با خودم تکرار میکردم که این سهم بالای 1000درصد رشد میکنه بخدا وندی خدا قسم بعد از 6ماه 1400درصد رشد کرد البته که به نفروختم واومد پائین وبا 800درصد سود فروختم میخوام بگم این قانون بخدا هرجایی ودر هر زمینه ای به کار بگیری جواب میده
مهم باور به این قانون وتکرار تکرار تکرا وکنترل ورودی های ذهن هست
بازم سپاسگزارم استاد عزیزم
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای 2 مرداد رو با عشق مینویسم
گاز و ترمز
چند باریه بهت تاکید کردم که در کنار صحبت کردن با من باورایی که باید قوی بشن و نیاز به تکرار هر روز داره رو تکرار کنی و گوش بدی که با صدای خودت ضبط کردی و یا به فایلای استاد عباس منش آگاهانه تر گوش بدی
و درموردشون بنویسی و فکر کنی
الان توجه کن باید سعی کنی همه قوانین رو درست و به موقع باهم انجام بدی ،یعنی اگر هر لحظه آگاهانه تلاش کنی تا همه قوانین رو به یاد بیاری ،اونوقته که میتونی تغییر باوراتو حس کنی و نتیجه رو ببینی
ترمزاتو پیدا کن
من وقتی دیروز و دو سه روز پیش این پیام خدا رو حس کردم متوجهش نمیشدم
تا اینکه فایل گاز و ترمز رو که این فایل ها رو گوش دادم
یکی
هم مدار شدن با خواسته به کمک استعاره گاز و ترمز
حذف ترمز های مخفی ذهن درباره ثروت
خدا اول از طریق فایلای تیکه ای که از اینستاگرام دانلود میکنم و تو گالریم نگه میدارم تا نکات مهمی که از حرفای استاد تو اینستا میذارن رو داشته باشم ، بهم نشونه داد که توجه کن
دلیل این نشدن ها ،دلیل این تا آخر رفتن و همین که میخوای سفارش نقاشی بگیری نمیشه دلیلش ترمزیه که داری و باید فکر کنی و بنویسی که چه باوری داری که از وقتی خواستی مدارت رو تغییر بدی و نقاشی دیواری انجام بدی دو سه باری خواستن بهت کار بدن ولی نشده موقع حرف زدن درمورد پرداخت دستمزد یهویی گفتن نه
چرا؟؟؟؟؟
باید بشینی فکر کنی
تا فکر نکنی و از خودت سوالاتی نپرسی باورای محدودت رو نمیتونی پیدا کنی
پس قدم بردار
من امروز صبح تا شب به این فایلا گوش میدادم و متوجه نمیشدم منظورش و پیامی که برای من داره چیه؟
وقتی صبح بیدار شدم پسر عموم بهم زنگ زد و گفت طیبه قول داده بودی یه روز بریم بیرون تا با دوچرخه ات ،دوچرخه سواری کنیم ،فردا وقت داری بریم
بهش گفتم باید به مامانم بگم بعد بهت خبر میدم
بعد اون زن داییم زنگ زد و گفت امروز شام میایم خونه تون
منم داشتم به این فکر میکردم که تمرینامو به وقتش انجام بدم
وقتی کارامو کردم و مهمونامون اومدن ،مادرم گفت برو نون بخر ،رفتم و وقتی رسیدم حواسم نبود و کارتی رو دادم که اصلا هیچ پولی نداشتم و یه لحظه رنگ کارتو دیدم گفتم کارتمو بدین پول نداره توش یه کارت دیگه بدم
باز حواسم نبود و کارت خودمو دادم که تو اونم پول نبود
یهویی یادم اومد که مادرم بهم کارتشو داده تا خرید کنم
وقتی کارت رو به نونوا دادم دیدم با یه مشت محکم کوبید به کارت خوان و وقتی کارتمو بهم داد گفت وقتی پول نداری چرا منو معطل میکنی ، اون لحظه سه نفر تو نون وایی بودن و من یه لحظه ناراحت شدم حس میکردم که انگار دلم شکست با این حرفش
چون یه چند باری این موضوع برام پیش اومده بود که تو کارتم پول نداشتم و مغازه دار بین مشتریا بلند گفت پول نداری نیا مغازه بخوای خرید کنی
اونموقع هم به شدت ناراحت شده بودم و حتی گریه کرده بودم و دیگه هیچ وقت از اون مغازه خرید نکرده بودم
ولی اینبار که این حرفو شنیدم درسته حس دلشکستگی رو داشتم ولی بعد گفتم طیبه خودتو کنترل کن
باید پیدا کنی که چه چیزی در این موضوع هست که ناراحتت کرده ، یه لحظه خواستم خودمو آروم کنم و گفتم هیچی نباید بگی و آروم باش ، حالا یه حرفی گفت نباید ناراحت بشی
که یه لحظه نمیدونم چی شد گفتم نه چرا باید ساکت باشم و هیچی نگم ، برگشتم به نون وا گفتم ببخشید آقا درسته من پول نداشتم ولی شما نباید بین این همه آدم برگردی به من بگی پول نداری چرا نون میای میگیری اول ببین پول داری بعد بیا
اینا رو به زبون ترکی داشتم میگفتم ،چون اون آقا ترک زبان بود و من هیچ وقت ترکی صحبت نکرده بودم وقتی نون میگرفتم ولی گفتم بذار ترکی صحبت کنم که راحت تر حرفمو بگم .
وقتی حرفمو گفتم ،گفت دو ساعته به خاطر سه تا نون وقت منو میگیری و هی کارت عوض میکنی ،اینجا هم گرمه از گرما نمیتونم وایسم
منم گفتم خب من حواسم نبود که کارتم پول نداره ،بعدشم من که از قصد نخواستم اذیتتون کنم و بگم هی کارت بدم شما اینجوری گفتین
بعد اومدم و یه لحظه فکر کردم تو راه برگشت به خونه
گفتم طیبه خودتو جای اون آقا بذار ،وقتی تو یه گرمای شدیدی مثل نونوایی وایمیستی و عرق میکنی و کلافه میشی یه لحظه با این موضوع عصبانی بشی چیکار میکنی؟؟؟؟؟
تو بودی شاید بد تر از این رفتارو با مشتری میکردی و بد رفتاری میکردی
به خودم گفتم آره درسته ، ولی من که قصد اذیت کردنشو نداشتم
و باز هم فکر کردم یه لحظه باز نجوای ذهنم بهم گفت که طیبه دیگه هیچ وقت از این نونوایی نون نخر مثل اون مغازه ای که دیگه هیچ وقت نرفتی وسیله بخری
یهویی به خودم اومدم و گفتم چه ربطی داره ،من باید فکر کنم ببینم چه چیزی در وجود من بود که حرف اون آقا منو انقدر ناراحت کرد که دارم هنوز به حرفاش فکر میکنم
اونجا بود که یهویی یادم اومد منم بارها به طرق مختلف با طرف مقابلم حالا یا خانواده باشه یا غریبه درست صحبت نکردم و مثلا وقتی چیزی خواستن ازم یا هرچیزی که واکنش من این بود که سریع عصبانی شدم و گفتم چرا اینکارو کردی
پس باید اول خودمو و رفتارامو اصلاح کنم تا اصولم باشه که این رفتارارو نداشته باشم تا دیگه در اینجور مواقع قرار نگیرم
بعد یه حسی بهم میگفت وقتی دوباره خواستی نون بخری برو با اون آقا صحبت کن ،که نه تو دل تو ذره ای حس بد بمونه و نه نونوا ،بهش بگو که قصد اذیت کردن نداشتی و متوجهی که تو گرما وایسادن چقدر سخته و کنترل ذهن میخواد
الان که دارم مینویسم یاد خودم افتادم که یه مدت کولر نداشتیم و چون خونه ما شرقی غربی هست اتاق من از 12 ظهر تا غروب ،یه وقتاییم اگه 40 درجه باشه ،شبا هم گرمه و من چند باری از شدت گرما کلافه میشدم و دو سه باری رفتارم با خانواده خوب نبود به دلیل اینکه از گرما کلافگی داشتم
باید سعی کنم درک و فهمم رو بالا ببرم و یاد بگیرم این درس رو که باید تلاش کنم که کنترل کنم ذهنم رو و اصولم این باشه که رفتارم رو تصحیح کنم
وقتی برگشتم رفتم خونه و شب با مهمونامون حرف زدیم و با دختر داییم در مورد نقاشی و طراحی صحبت کردیم ،چون علاقه زیادی به نقاشی داره بهش کتاب طراحی و استادایی رو معرفی کردم که بتونه اونم شروع کنه
وقتی رفتن من و مادرم هم تا پایین دم در رفتیم ، یهویی یه سوسک دیدم که داشت تو تاریکی میومد سمتمون
اینبار بدون هیچ ترسی که بخوام مسیرمو تغییر بدم درست مستقیم راهمو ادامه دادم و سوسک هم مستقیم میومد سمت ما
من یکم راهمو کج کردم که رد بشه بره یهویی دیدم خاله ام میخواد لهش کنه بلند گفتم وای نه خاله نکشی ، دیدم کشت سوسک رو
یه لحظه گفتم تو دلم که هیچ آزاری به ما نداشت فقط میخواست رد بشه بره
یهویی متوجه شدم که من چقدر تغییر کردم
من که قبلا هم میترسیدم از سوسک ،هم فرار میکردم از فاصله 3 متری و هم میخواستم بکشمش
الان به فکر اینم که آزاری نداره به ما و حتی بلافاصله میگم از خدا هست و همه چی خداست
وقتی با دختر داییام تو خونه مون عکسای بچگیاشونو نگاه میکردیم بهشون گفتم چقدر زود بزرگ شدید و کلی عکسای بچگیاشونو نگاه میکردیم و میخندیدیم ، وقتی داشتن میرفتن و خداحافظی میکردیم بهشون گفتم بیاین قول بدیم با هم که یه روزی به زودی باهم تو کشور خارجی اینجوری مهمون بیایم تو خونه هامون
چون اونا هم از الان که تقریبا 16 سالشونه به فکر پیشرفت و درس خوندن و موفقیت هستن و کلاس زبان میرن تا زبانشونو تقویت کنن و مهاجرت کنن
خیلی حس خوبی داره وقتی مینویسی و بعد رخ بده و بیای بخونی بگی وایییییی من قبلا اینا رو نوشته بودم و الان شد و ما الان جایی هستیم که قبلا درخواستشو کرده بودیم
من بعد رفتن مهمونامون فایل ترمز رو هر دو رو گوش دادم
وقتی رسید به اینجای فایل که استاد میگفت
که وقتی حرف میزنی بین جملاتت میگی من میدونم فلان چیز نمیشه من میدونم فلان چیز فلانه و
….
این همه من میدونم و گفتی ، بعد میگی چرا فلان خووسته ام نمیشه ؟؟؟؟؟؟؟
ابنو که شنیدم تازه متوجه شدم دلیل نشدن سفارشای نقاشی دیواریم چیه
و بعد ادامه داد
قانون اینه اگر ترمزارو بردارید خواسته های شما خود به خود رخ میده
اینجا بود که من تازه متوجه شدم این مدت چرا نمیتونستم سفارش بگیرم و یه سری خواسته هام رخ نمیدن
و خدا داشت یه مدت پیش بهم گوشزد میکر د که طیبه دقت کن اول اینکه با کسی صحبت نکن و اگرم صحبت کردی مراقب حرفات باش ، و بعد اینکه باید ترمزاتو بشناسی
با چی بشناسی با نوشتن و فکر کردن درموردش و آگاهانه توجه کردن و پیدا کردنشون
تو میتونی و میشه
وقتی تا این جا اومدی و کلی تغییرات داشتی بعد اینم میتونی
خیلی خوشحالم از اینکه خدا هر لحظه مراقبم هست و بهم میگه چیکار کن سعی خودمو میکنم که توجه کنم به راهنماییشا و از این لحظه به بعد کارایی که گفت رو انجام بدم
برای همه شما عزیزان بی نهایت شادی و سلامتی و آرامش و عشق و زیبایی و ثروت از خدا میخوام
و سعادت در دنیا و آخرت باشه برای همه مون
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
به یاد بیار تا همیشه یادت باشه
تکرار و استمراره که یادت میمونه و پیشرفت میکنی
وقتی خواستم رد پامو بنویسم درخواست کردم از خدا که چه چیزی جمله کلیدی امروزم هست و باید دقت کنم و سعی کنم عمل کنم
داشتم فکر میکردم به اتفاقات روزم که بنویسم تو رد پای روز 1 مرداد
هرچی فکر میکردم که درست به یاد بیارم یادم نمیومد چیکار کردم یه سری اتفاقات از یادم رفته بودن
که یهویی حس کردم باید درمورد به یاد بیار اینجا بنویسم و در اصل خدا میخواسته که یادآوری کنه که طیبه آگاهانه تر عمل کن تا راحت تر به یاد بیاری
چون اگد آگاهانه به یاد نیارم رفته رفته فراموشم میشه و از یاد میبرم این آگاهی های ناب رو و میشم مثل اکثریت جامعه
یاد تمام آیاتی که تاحالا خوندم افتادم که میگفت به یاد بیار ….
و انقدر باید تکرار کنم این آگاهی هارو ، تا یادم باشه هر لحظه
و فراموشم نشه
امروز صبح وقتی حاضر شدم تا برم کلانتری تا ادامه کارامو انجام بدم ، دیدم روحانی مسجد پیام داده و گفته از فردا رنگ در مسجد رو شروع کن و رنگ و وسیله هاش آماده ان
من که حاضر شدم و رفتم دیدم مسجد رو دارن میشورن ،رفتم تا درمورد قرار داد رنگ و دستمزد نقاشیمو اول صحبت کنم
بهم گفتن که قیمت بدم و منم چون خبر نداشتم چجوریه گفتم اذان مغرب میگم قیمتشو
و رفتم تجریش
از راه بی آر تی رفتم که درخت توت بود و دیروز رفتم که از دلش درآوردم اون سه ماهی که بهش سر نزده بودم ، امروزم براش آب بردم
امروز چندین بار ،آدما میومدن سمتم و هی تکرار میشد به طرق مختلف ،که کمک میخواستن
چند نفر آدرس پرسیدن
یکی گفت شماره مادرمو بگم زنگمیزنی بهش
وقتی رسیدم تجریش و کلانتری رفتم ،کارامو سریع انجام دادن و برگشتم
رفتم خونه عموم تا درمورد قرار داد از عموم سوال بپرسم ، وقتی گفتم میخوام نقاشی کنم درای مسجد محله مونو
اولش هیچی نگفت و گفت خودت تو اینترنت بزن و همه چی حتی قیمت تو گوگل هست ، منم یکم گشتم چیزی نتونستم پیدا کنم
وقتی داشتیم صحبت میکردیم گفتم ،من اصلا نمیدونم چی شد رفتم گفتم الان که رنگ خریدن و باید از فردا رنگشو شروع کنم بلد نیستم باید چیکار کنم
حس میکردما خدا باز بهم گوش زد میکرد که طیبه این حرفارو نگو ،درسته بعد اون حرفا تو دلم میگفتم که، خدا میدونم کار تو هست ولی باقی کاراشو هم میدونم خودت درستش میکنی
وقتی بعد از ظهر خواستم بیام خونه
عموم گفت برو بگو من نمیام رنگ کنم
گفتم چرا؟
گفت تو نمیتونی
چرا این کارو درخواست کردی از مسجد
اینجور کارا مخصوص آقایونه و تو خانمی رو دیدی که بره در رنگ کنه!؟
من گفتم چه ربطی داره بالاخره باید از یه جایی شروع کنم دیگه برای کار و درآمد و گرفتن رنگ روغن و وسایلای نقاشیم ، باید قدم بردارم
گفتم میرم قیمت میدم هرچی گفت خدا بزرگه کمکم میکنه
وقتی برگشتم خونه اذان مغرب رفتم قیمت رو بگم منتظر بودم عزاداری ها تموم بشن
یه جوری آروم بودم میگفتم خدا من قدممو برمیدارم باقی کارا با تو به نتیجه اش هم فکر میکردما ولی میگفتم هرچی خودت بخوای
من قیمت رو میگم اگر خواست خیلی خوبه اگرم نخواست حتما این ایده ای که بهم دادی خیریتی درش هست
گفتی رفتم و گفتم ،
بعد که رفتم صحبت کنم قیمتو گفتم که در بزرگ 3500 و در کوچیک 1500 ، گفت نه ما کمتر از اینم نیرو داریم که بیاد و رنگ کنه درای مسجدو
نمیدونم چی شد ،البته فهمیدم اون لحظه که چقدر پیشرفت کردم
قبلا که ایده ای عملی نمیشد و جواب نمیداد گریم میگرفت یا بغضم میگرفت و شکایت میکردم به خدا
آخرین بار تو نمایشگاه شهر آفتاب گریم گرفت
اما وقتی روحانی مسجد گفت نه
من ناراحت نشدم و گفتم پس نمیخواین من بیام رنگ کنم؟ گفت نه ممنونم و رفتم
اون لحظه گفتم خیلی هم خوب ،چون حاضر نبودم که برای پیدا کردن کار حتی بگم با دستمزد کم هم انجام میدم ، خیلی راحت گفتم این نشد یه کار دیگه میشه باید تلاشمو بیشتر کنم
کار من ارزشمنده و کمتر انجامش نمیدم
سریع گفتم خدایا شکرت ،همین که فهمیدم رشد و پیشرفت داشتم کلی حس خوب داره
اونموقع تو دلم گفتم حتما خدا کار بهتر ار این برام کنار گذاشته بعد این قراره بهم بگه مرحله بعدی هدایتم بهم میگه ، همین که من قدم برداشتم کلی پیشرفته برای من
پیشرفتمم این بود که گفتم اشکالی نداره این نشد صد در صد برای من بهتر از اینا رو نگه داشتی پس صبر میکنم و میدونم که باید روی باورام و قدم برداشتنم کار کنم و آروم باشم و حسم رو خوب نگه دارم
من رفتم پیش مادرم که رفته بود از ایستگاه صلواتی چای بگیره ،داشتم فکر میکردم و سوال میپرسیدم که آیا من اگر باوری دارم که مانع از گرفتن کار میشه چیه و به من نشون بده
و از خدا در خواست میکردم
یه لحظه یاد فایلی از استاد افتادم که میگفت ایده ای که برای شما داده شد نگاه کنید اگر هماهنگ بود با مداری که در اون مدار بودین انجامش بدین
بعد میخواستم اون فایل رو پیدا کنم که هدایت شدم به یه فایل تیکه ای از استاد که تو گالری گوشیم بود
میگفت تفاوت اینجوری نشون میده که خدا داره کارارو انجام میده ، با باورهای ما داره انجام میده
باورهای ماست که تعیین میکنه خدا چه کارهایی رو برای ما انجام بده
عامل بیرونی رو بذارید کنار
رو خودتون کار کنید ، همه میخوان یه کاریو شروع کنن
میپرسن چجوری تبلیغ کنم
همه اینو فکر میکنن در صورتی که اگر شما قانون رو فکر میکنید میگید آقا من رو باورام کار میکنم
جهان هدایت میکنه افراد رو به سمت من
به اندازه چی؟ به اندازه ظرفم
اگر تبلیغات جوری باشه که ظرف تو آماده نباشه ،حتما بدبخت خواهی شد ،اگر ظرفت آماده نباشه و بخوای به زور دریافت کنی نمیشه
به اندازه ظرفت جهان برات کار انجام میده ،به صورت طبیعی ،اصلا نمیخواد کار انجام بدی ، زور نزن ،اگه داری برای یه کاری زور میزنی ،تقلا داری میکنی ،یعنی اینکه در مسیر درست نیستی
یعنی خدا داره کارارو برات انجام نمیده خودت داری کارارو انجام میدی
اینو که شنیدم فکر کردم به رفتارای چند روره ام
بعد ادامه داد که باورم اینه خدا کارارو انجام میده و باورام ددسته و فقط لذت میبرم و با خدا تقسیم کار کردیم
عشق و حالارو من انجام میدم و خدا کارارو انجام میده
وقتی گفت ترمز چیه اصلا؟؟؟؟؟؟
اینکه پاتو گذاشتی رو گاز ماشین راه نمیره ، روغن سوزی میکنه و … و راه نمیره به خاطر اینکه اونیکی پات رو ترمزه
جواب اینه که پاتو از رو ترمز بردار
حالا مهم نیست که چقدر گاز میدی وقتی پات رو ترمزه
پاتو از روی ترمز بردار
یهویی فهمیدم دلیل اینکه من این چند وقت رو تلاش میکنم و آدما بهم میگن من فلان سفارشو میخوام و تا آخر که میرم یهویی میگن نه و اون کار برای من نمیشه
اولش میگفتم حتما به خاطر اینه که خدا میخواد پیشرفت کنم
درسته که من با هر ایده ای که خدا بهم داد رفتم عملی کنم خیلی چیزا یاد گرفتم
ولی این تکرار شدنش و حسی که کردم و از خدا پرسیدم و خدا هدایتم کرد به این گفته هتی استاد ،متوجه شدم که آره باورامو هنوز قوی نکردم و کار نکردم روش اونجوری که باید کار کنم کار نکردم
و برای همینه که سفارش کار نمیگیرم و تا لحظه آخر میرم و بعد سر گرفتن پولش نمیشه
پس باید فکر کنم ببینم چه باورایی دارم که باعث این تکرار در نشدن شده
و سعی کنم باورای قوی جایگزینشون بکنم
چند وقت بود خدا به طرق مختلف بهم فهمونده بود که باورای درست رو جایگزین کن و مستمر تکرار کن ولی من توجهی نمیکردم الان فهمیدم که باید درست کنم روشم رو و هر دو رو با هم کار کنم
وقتی رفتم پیش مادرم خیلی آروم بودم و برخلاف قبلا اصلا ناراحتی نداشتم ففط میگفتم باید عمل کنم و باورامو تغییر بدم
امروز یه روز متفاوت بود خیلی حس خوبی داشتم خود به خود خندم میگرفت و با خدا حرف میزدم خیلی حس خوبی داشتم
خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم
بِه نامِ خُداوَندِ بی نَهایَتُ لامَکانُ لازَمان
بهِ نامِ خُداوَندی کِه هَمه چیز می شَود هَمه کَس را…
سلام و درود خدمت استاد گرامی و خانم شایسته عزیز
برگ پنجاه و هفتم از سفرنامه من
سه شنبه 1403/4/26
ساعت 22:56
من خیلی روی باور مقاومت داشتم خیلی خیلی زیاد
یعنی جوری بودم ک تو هر فایلی استاد حرف از باور میزدن من میگفتم بابا بیخیال چیه باور
اصلا حاضر نبودم گوش بدم و ادامه بدم
مربوط ب زمانیکه شروع نکرده بودم روی خودم بصورت متعهدانه و جدی کار کنم
اما الان ک دوماه گذشته و دارم روی خودم کار میکنم نسبت ب قبل خیلی اون مقاومته کمتر شد خیلی زیاد میتونم بگم از بین رفت
و تو هر زمینه ای ک چالش داشته باشم
از خودم میپرسم من چه باوری دارم چ ترمزی دارم
ک نمیزاره من ب این خواسته ام ب اون خواسته ام برسم
ک در زمان کار کردن روی خودم واقعا ب لطف خداوند آگاهی هایی نصیبم شد
تغییر باور دادم
ترمز ها را ازبین بردم
هنوز نتایج ب اونصورت بزرگ نداشتم
اما برای من خیلی ارزشمند بود و خیلی برای من بزرگ بودن
و دیدم با چشمهای خودم ک با تغییر باور در روابط با فرزندانم نتیجه ی خیلی خوبی گرفتم
و موفق آمیز بود ب لطف خداوند
و ترمزهایی را هم ب لطف خداوند پیدا کردم ک تو کامنتای قبل گذاشتم
و دارم روشون کار میکنم
و هر چقدر جلوتر میرم ایمانم ب باور داره بیشتر میشه .
تو این فایل استاد گفتن بچه ها زود ب خواسته هاشون میرسن یا
اگر به خواسته ای زود میرسین یعنی اینکه ترمزی نداشتی
من همون لحظه ب خودم گفتم
من میخام الان امتحان کنم ک یه درخواستی کنم ببینم میشه یا ن ؟
گفتم چی بگم ؟
بعد گفتم من میخام امشب برامون نذری بیارن
ببینم میارن یا ن
بعد ترمز اومد گفت امروز نذری میارن یعنی؟
شاید ترمز جدی نبود سوال بود
اینو گفتم بیخیال شدم
یحورایی اصلا یادم رفت ک چنین خواسته ای داشتم
بعد اذان مغرب دیدم یکی در خونه پدرم اینا را میزنه
داداشم رفت نذری آوردن
کشمش پلو با گوشت
اولش اصلا یادم نبود حواسم نبود
ک چنین خواسته ای داشتم
داشتم میخوردم
یک ان یادم اومد گفتم راستی من امروز خواستم ک نذری بیارن و شد
یجوری شوکه شدم
چرا ؟ چون اصلا تو این روز نذری نمی آوردند
سمت ما نمیاوردن
و برای من عجیب بود
باورتون میشه ن یدونه نذری
ببینین چندتااااای دیگه هم رسید
نیم ساعت بعد
زنداداشم با نذری های متفاوت
سینی دستش بود آش دوغ ، سوپ جو،
شله زرد ، و برنج و مرغ
بازهم کلا یادم رفته بود ک من چنین خواسته ای داشتم
دوباره چند دقیقه بعد زنداداش بزرگم گوشیش زنگ خورد
مادرش گفت دوتا غذا اینجا هست بچه ها را بفرس
بیان ببرن
بازهم حواسم نبود ک چنین خواسته ای داشتم
سرسفره شام
چهارتا غذای نذری بود
غیر از آش و سوپ و شله زرد
ومن دیدم ک چقدرررررررر قانون دقیق جواب داد
چقدرررر حرف استاد طلای ناب بود
خواسته ای ک زود بهش میرسین بدونین ترمزی ندارین
چقدر اینجا من ایمانم تقویت شد نسبت ب این موضوع ک بیشتر و بیشتر روی خودم کار کنم
ترمز های خودم را کشف کنم
و زندگی خودم را مثل امشب پربرکت و رزق بغیرالحساب کنم
چون واقعا امروز رزق بغیرالحساب بود
نذری پشت نذری بود
بیشتر از اون خواسته ای بود ک من خواستم
خدایاااااشکرت
ک تو عظیمی تو رحیمی تو رزاقی تو بخشنده ای تو کریمی
تو سمیعی تو بصیری تو رب العالمینی
خداوندااااا تنها تو را میپرستم تنها از تو یاری میجویم
خداوندا ما را ب راه راست هدایت کن
ک ترمزها را پیدا کنیم و از بین ببریم با باورهای درست
و غرق درمدار نعمت و فراوانی ک در اختیار تمام بندگان قرار دادی شویم
خداوندااااا برای نعمت و فراوانی سپاسگزارم
خداوندااااا برای قانون بدون تغییر سپاسگزارم
خداوندا تو را شکر
استاد عزیزم مثل همیشه سپاسگزارمممم
و قدردان لطف و محبت های شما هستم
روز شمار تحول زندگی من
روز پنجاه و هفتم
به نام خداوند بخشنده مهربان
57 امین روز از روزشمار تحول زندگی من
استعاره گاز و ترمز
گاز : وقتی که ما داریم به سمت اهدافمون حرکت می کنیم
ترمز : وقتی که باور هایی داریم که جلوی رسیدن ما به خواستمون رو میگیرن
جهان جوری طراحی شده که اگر شما طبیعی باشید، بلافاصله خواسته شمارو پاسخ میده
یعنی شما میخواهی و می شود
میخواهی و می شود
ولی یک سری شرایط داره
باید باور کنیم این رو؛ باید باور کنی که قانون جهان اینه که می خواهی و می شود
باید باور کنی که خداوند سریع الجوابه؛ بلافاصله درخواستت رو پاسخ میده!
ترمز ها در ظاهری خیلی زیبا و فریبنده مانع رسیدن ما به خواسته هامون میشن.
وقتی شما قانون رو میدونی، وقتی یه خواسته ای داری ولی بهش نمیرسی، دیگه به پدر و مادر و دولت و قانون و هر عامل دیگه ای کاری نداری؛ میای میگی من چه افکاری دارم. من چه فرکانسی دارم ارسال میکنم.
اگر ترمز هارو برداریم، خواسته ها خود به خود وارد زندگیمون میشن.
برای قدم اول باید فقط رها تر باشیم. سخت نگیریم به خودمون، شاد باشیم، لذت ببریم، توکل کنیم به خداوند، باور کنیم که طبیعت این جهان اینه که تو میخواهی و می شود، و بپذیریم که هیچ کس هیچ قدرتی در زندگی ما نداره. هیچ کس نمیتونه تاثیری در زندگی ما بزاره و همه چیز توسط خود ما داره خلق میشه.
این مهمترین مسئله ایه که باید باور کنیم و همه چیز از این جا شروع میشه. چون اگر این مسئله رو حل کنیم، احساس قربانی بودن که یکی از ناتوان کننده ترین و محدود کننده ترین باور هاست، از بین میره و ما خیلی جلو میفتیم.
خدایا همینجوری که تا اینجای مسیر من رو یاری کردی و از قعر تاریکی های شرک منو به اینجا رسوندی، ازینجا به بعدم کمک کن تا طبیعی باشم. من میخوام جوری زندگی کنم که بخواهم و تو منو به خواستم برسونی چون این چیزیه که طبیعیه. من میخوام که از بند ترمز ها و علف های هرز ذهنم رها بشم. میدونم که کمکم میکنی و این کامنت بعد ها به عنوان یک رد پا میتونه خیلی به من کمک کنه.
خدایا بی نهایت بخاطر قرار گرفتن در این مسیر زیبا ازت سپاسگزارم
استاد و مریم عزیز، بخاطر این همه فایل پر از آگاهی های ناب ازتون ممنونم و امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشید
با عشق، فاطمه
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
تعریف گاز:
زمانی که به سمت خواسته های خود حرکت می کنیم
تعریف ترمز:
زمانی که باورهایی داریم که جلوی تحقق خواسته های ما را می گیرد
ترمزها 99 درصد ناخودآگاه است که :باید آنها را کشف و درک کنیم
قوانین جهان هستی را درک کنیم و باورهای هم جهت با خواسته را در خود ایجاد کنیم:
جهان به درخواستهای ما و تمام موجودات زنده بسیار سریع و راحت پاسخ می دهد.
جهان به قول قرآن :سریع الاجابت است
اگر ترمز و مقاومت ذهنی نداشته باشیم: به محض اراده به خواسته های خود خواهیم رسید.
خواسته هایی که به محض درخواست سریع به آن دست یافته ایم به این دلیل است که :
ترمزها و مقاومت ذهنی در مورد آن نداشتیم: جهان اینگونه به درخواست های ما پاسخ می دهد : می خواهیم می شود
اگر می خواهیم و نمی شود دیر یا به سختی یا با بدبختی می شود:
پای ترمز در میان است
اگر ترمز خاصی نداشته باشیم:اراده می کنیم و اتفاق می افتد
چرا؟
چون خداوند جهان را مسخر ما کرده زمین و آسمان گوش به فرمان ما هستند .
جهان بسیار منظم و دقیق : ما را به خواسته هایمان می رساند
جهان بی نهایت ساز و کار عظیم برای رقم زدن اتفاقات دارد بنابراین: نمی توانیم به چگونگی تحقق خواسته های خود فکر کنیم.
اگر باورهای مناسبی در مورد خواسته های خود داشته باشیم و ترمز ذهنی نداشته باشیم:به سهولت به خواسته های خود خواهیم رسید
موضوع اینجاست که :همه ی ما ترمز داریم اما زمانی که پا را از روی ترمزها بر می داریم : همه ی خواسته های ما اجابت خواهد شد :
بررسی کنیم:
چه ترمزهایی داریم؟و آنها را تغییر دهیم
چه کسانی می توانند این کار را انجام دهند: کسانی که :
باور دارند خودشان زندگی خود را رقم می زنند
باور دارند خداوند سریع پاسخ می دهد
باور دارند جهان اینگونه طراحی شده که ما می خواهیم و می شود
و باور دارند که اگر به خواسته های خود نمی رسند مشکل از آنهاست نه جهان
اگر بدانیم ترمزها مانع تحقق خواسته های ما هستند:
پای خود را از روی ترمزها بر میداریم
باورهای هم جهت با خواسته ی خود داشته باشیم:
خواسته ها پشت سر هم در زندگی ما محقق خواهند شد.
ترمزها : در ظاهری بسیار زیبا کار خود را انجام می دهند
زمانی که قانون را بدانیم:
افکار ما اتفاقات را رقم می زند
بر روی عوامل بیرونی تمرکز نمی کنیم
بررسی می کنیم: چه افکار نامناسب و مخربی داریم؟
قانون جهان این است : می خواهیم می شود
اگر ترمزها را برداریم:خواسته های ما خود به خود اجابت خواهد شد
رها و آرام باشیم:به سرعت به خواسته های خود خواهیم رسید
خدایا شکرت
عاشقتونیم
سلام و درووووود هزار درود بر استاد باعشقم و تصویربردار حرفه و همراه صمیمی اش بانو شایسته شایسته ترین
نمیدونم در برابر اینهمه سخاوتت چی بگم آخه اینهمه فایل های آموزشی هر کدومشون درباره یک بخشی از وجودمون هست که هیچ استادی تا حالا نتونست حتی به 20درصد تون نزدیک بشه آخه اینهمه فایل های رایگان که همشون میلیاردها می ارزند چی بگم فایل های توحیدی فایل های شناسایی ترمزها فایل های اخلاقی چیجوری این مسله خداشناسی و توحید و در تمام فایلهات میگنجونی تو واقعااااااااا استاد استادانی
آخه چه میدونی که اکثر ما ایرانی ها این ترمز مالیاتی و ترس پولدار شدن وونگهداری پول زیاد و داریم به چه چیز بسیاااااار مهم اشاره کردین بله منم اینو در ذهنم دارم که اگه کسب وکارم گسترش پیدا کنه مالیاتشو چیکار کنم زیر ذره بین دولت قرار بگیرم چی سپاه لعنتی اگه تو کارم سنگ بندازه جی حتما باید به ماموران دولتی رشوه بدم تا کارمو نگهدارم بله میپذیرم که شرک در ذهنمون لونه کرده که بایددددد لونه شو خورد وخمیر کنیم با کارکردن روی خود در این سرزمین توحیدی گشتن هر روزه در اینجا گوش دادن به فایلهای خودشناسی و خداشناسی استاد و مطالعه کامنتها میشه این بتون هارو خوردوخمیر کرد
استاد دوستت دارم که چقد استادانه وارد ذهن ما میشییییی آخه اینهمه آگاهی های ریز ودرشت و کلیدی رو چیحوری داری پیدا میکنی چه خدای قشنگ و قدرتمندی ساختی منم این خدارو میخوام منم خدایی را میخوام که بهش بگم بده دیگه معطل نشم تا شک وتردید محاصرم کنه در لحظه بهم بده تا ایمانم روز بروز راسخ تر ساخته بشه الهی از شرّ این شرک ها از شرّ این ترمزهای محفی درونی به تو پناه میبرم
خدایا کمک کن تا بتوانم قدرت و از مالیاتی ها از سپاه و از دولتمردان رشوه خواه و رشوه گیر بگیرم از رهبران سیاسی بگیرم و بدم به خودت تا در آرامش تا در احساس خوب و زیبایی زندگی را زندگی کنم.
الهی شکررررررررررت
چه ترمزهایی رو اشاره کردی
ترس از مالیات چی ها
ترس از سپاه
ترس از ماموران رشوه خواه و رشوه گیر
ترس از دزدی و دستبرد زدن پولهام که زیاد میشه
و گروگان گرفته نشدن فرزندانم یا خودم
ترس از انسانهای سودجو و شرور که با پولدار شدم زیادم بدنبالم راه میوفتن و ترس و نگرانی های شبیه اینا
خدایا شکررررررررت که با یک اشاره تا تهش میریم اینو مدیون آگاهی های نابی که اینجا آموختیمه الهی شکررررررررت
الان دارم فایل گاز و ترمز
فایل سرمایه اصلیت چیه
فایل شناسایی ترمز مخفی ذهن
هر شب و روز گوش میدم
و چندروزه درکنار گوش دادن به این فایلها و مطالعه کامنتاشون دارم سفر به دور آمریکای زیبا رو میبینم تا بتونم به ذهنم از هر طرف حمله ور بشم و باورهامو زیبا سازی کنم
الهی سپااااااااااس از استاد و همسر بی نظیرش
الهی سپااااااااس از دوستان گل عباسمنشیم
الهی سپاااااااااس از نوری که اینجا برمن افزوده میشه
الهی شکرت وقتی شروع میکنم به کامنت نوشتن دلم نمیاد قطعش کنم دلم میخواد همیجوری بنویسم تا انگشتانم خسته بشه از نفس بیوفته تموم کنم که فکر کنم خستگی حالیم نشه چون از دل نوشتن خستگی نداره خداجونم شکرررررررررررررررررررت بینهایتم شکرررررررررررررررت….
بنام خداییکه هرآنچه دارم ازآن اوست وآنچه ندارم از نداشتنش
خدایا میخوام تورو نفس بکشم میخوام رنگ توروبکارهام بزنم وتوانگیزه تمام کارهام بشی تا رهاشم از چگونگی ها رهاشم از حسرتهاوحسادتهاومقایسه ها تارهاشم از نگرانی برای آینده م رهاشم از نقشه کشیدنهای ذهنم ومنطقهای محدودش که چطوری منوبرویاهام برسونه میخوام خالص شم برای تو تا روی شونه های توسوارشم وتومنوبتمام خواستهام برسونی کمکم کن تا کامنتی که قلبم تو دردرونم طلب میکنی بنویسم کمکم کن تاردّپایی ازخودم بجابزارم که بعدهاروشنگرراهم باشه وروشنگرراه دوستانی که نیازدارن بخوننش تاازم بیادگاربمونه تواین سرزمین ابراهیمی وتوحیدی
بانام دوباره ت آغاز میکنم که مقلّب القلوب والابصار قلبمودگرگون کن وبچشهام نورهدایتتو بتاب وبه اندیشه هم پاکی خودتو عطاکن تا درست بنویسم ردپای این روزهامو
وقتی وارداین سرزمین این درکهاشدم زندگیم پربوداز حسرتهاوحسادتهاوکینه ونفرتهایی که نمیدیدمشون نمیدونستم که دارمشون وبرای همینه که ازهمه طرف تحت فشارم خدایا فریادزدم وازتو کمک خواستم وبازهم نفهمیدم که تودر استاد برام تجلی کردی ودوباره هم دچارشرک شدم استادو دیدم وذهنم دنبال مقایسه ها وبت کردن استادم گشت مند ببخش توروندیدم ودیردرک کردم توبودی در سید حسین برام تجلی کردی درمریم بانو تجلی کردی در دوستانم تجلی کردی خدایا کمکم کن تا بفهمم کسی جزتو نیست خودمم نیستم همه چی تویی تویی که اینروزها یه کم دارم مفهوم توحیدو درک میکنم داری قدم بقدم ازترسهام نجاتم میدی وبارهای سنگینو ازروی شونه هام برمیداری وترمزهامو بهم میشناسونی تا گازبدم با اندیشه ی تو وبسپت خواستهام قدم بقدم حرکت کنم
خدایا میپذم تمام ترسهاوضعفهامو میپذیرم که مسولشون منم وخودمم که میتونم باپذیرششون وبا آگاه شدن بهشون ویادگرفتن قانونهای قشنگت اونورا بزارم کنار ومسائلپو حل کنم تا لذت ببرم از لذت ببرم ازخودم از داشته های الانم وشناسایی شون کنم وبتونم منم مولد ثروت بشم بااحساس لیاقتم با نوازش کودک نابغه ی درونم با امیدوانگیزه دادن بهش بابیادآوردن توانمندیهاش
اینروزها با پاگذاشتن روی ترسم ونشستن پشت فرمون تازه دارم لذت میبرم ازاین وسیله ای که مسخرم کردیش وبایادگرفتن قوانینش کیف میکنم که خودم میرم هرجاکه بخوام میرم توپارک کتابهای قشنگمو میبرم وبلندباورهای تاکیدی پوباصلح برای خودم میخونم رهاوآزاداز هرچی غیرازخودم وتو
وامروز قلبم مشتاق فریادزدکه بیام اینجا واین شوق وذوقمو اینجا بنویسم برای استادعزیزم که تودراوبرام تجلی کردی خدایا ممنونم استادعزیزم ممنونم که اینقدرزیباوساده خداروخالص شناختی وبمن آموختی چطورازخودم وخداوندم لذت ببرم اشکهای شوقی که ازچشمهام سرازیره قلبم که پرازاحساس براتون عشق وسلامتی وبهترینهایی که لایقش هستین رو میخواد واین روزها عاشق ترین آدمم که برای همه ی دنیا عشق وامیدوحال خوب وهمه ی نیکهای این جهانو طلب میکنم خدایا نزدیکترم کن بخودت بخودم به اصلم تا حال دلم همواره اینگونه باشه باتوکه راحتترکشف کنم استعدادهایی که دردرونم قراردادی تا شکوفاشون کنم مثل همه ی این عزیزانی که اینروزهادارم بالذتترتحسین شون میکنم
خدایا همه ی بارهای روی شونه هامو افکارمنفی مو ذهن محدودمو بتومیسپارم تاخودت برام حل وفصل کنی وبارمو سبک کنی تا من لذت ببرم ازاین حس رهایی باتو ومن ازعشق به تووخودم وهمگان سرشارتربشم وبادرونم هماهنگ بشم وشاداب ترزندگی رو تورو زندگی کنم ونفس بکشم
به نام الله یکتا
سلامی گرم و از صمیم جان به استاد عزیزم و مریم جان و همه ی دوستان گرامی
فایل پنجاه و هفتم از دوره ی روز شما تحول زندگی من
خدارو بینهایت سپاسگزارم
همه ی زندگیمون رو خودمون با فرکانسها، افکار و باور هامون رقم میزنیم و کل داستان احساس ماست . یعنی چی؟
یعنی اگر با فکری ، توجهی، باوری حالمون خوبه ، داریم فرکانس درست میدیم و اون درسته و اگر احساسمون رو بد میکنه ، یعنی داریم فرکانس نا خواسته میدیم و اون غلطه و میشه همون ترمزهایی که مانع رسیدن به خواسته های ما میشه و همه ی گاز دادن های ما برای رسیدن به خواسته هامون رو که ناشی از شور و اشتیاق ما برای رسیدن به خواسته هامونه ، بی فایده میکنه.
من حدود دو ماه هست که دارم دوره ی ثروت یک رو کار میکنم و همزمان با ساختن باورهایی که استاد در دوره گفتن ، ترمزهایی هم پیدا کردم که سعی دارم با منطقی کردنشون برای ذهنم و الگو آوردن از بین ببرمشون.
با اینکه تا حالا نتیجه ی خاصی نگرفتم و به شدت از لحاظ مالی تحت فشارم و هنوز نتونستم کاری کنم ، اما نتایج کوچکی مثل رسیدن ایده هایی برای پولسازی و کمی کمرنگ شدن باورهای غلطم و… رو دارم و امید دارم که موفق میشم و باید موفق بشم.
گاهی حالم خیلی بد میشه وقتی دچار شرک میشم، وقتی به مشکلاتم توجه میکنم و وقتی روی باورهام کار میکنم و نتیجه ی ملموسی نمیاد و سعی میکنم حتی شده سطحی حالمو درستش کنم و موفق میشم.
یکی از ترمزهای بزرگ من کمالگرایی من هست که واقعا نمیدونم براش چه کار کنم و عجول بودنم ، میدونم باید تکاملم رو طی کنم با حال خوب تا به نتیجه برسم ، میدونم کمالگرایی منو از خواسته هام دور میکنه و باید بهبود گرا باشم تا بتونم تکاملم رو طی کنم . یعنی قانون تکامل با عجول بودن و کمالگرایی کاملا متضاد هستند.
کسی که میخواد تکامل رو طی کنه باید بهبود گرا باشه و آرام باشه و احساس خوب داشته باشه تا تکاملش طی بشه و کم کم ، هر روز فقط کمی بهتر از هر نظری که میخواد بشه.
و عجول بودن و کمالگرایی باعث میشه که ما بخواهیم زودتر و بدون طی تکامل به خواسته مون برسیم و همین حال مارو خیلی بد میکنه.
وایییی خدای من ، چقدررر حالم بهتر شد. من زیاد مینویسم و حرف میزنم با خودم و با خدا و فایل گوش میدم و …
اما الان که درباره کمالگرایی خودم نوشتم چقدرر حالم بهتر شد و فهمیدم که واقعا چه ترمز بزرگی دارم که همین باعث حال بد من میشه در اغلب اوقات و باعث میشه که نتونم با حال خوب تمارینم رو انجام بدم و به نتیجه برسم و برعکس همش از نتیجه دورو دورتر میشم
من تو کامنت های همین فایل که خوندم فهمیدم که سه تا ترمز اساسی دارم که تا حالا اصلا به عنوان ترمز نمیدیدمشون
یکی کمالگرایی، یکی عجول بودن ، یکی مهم بودن نظر مردم که البته خیلییی کمتر از دوتای دیگه هست.
پس هم باید باورهای درست بسازیم ، هم ترمزها رو پیدا و حذف کنیم ، هم حالموننن رو خوب نگه داریم که از همه مهمتره و در صورتی اینها محقق میشن که کمالگرایی رو بزاریم کنار و بهبود گرا باشیم ورها
خدایا میدونم که هستی و کمک میکنی، خدایا امیدم به خودته فقططططط
حالم خیلی بهتر شد. وحالا میخوام برم تو دفترم بنویسم ، با دلایل منطقی ، که تکرارشون کنم و درستشون کنم
من زندگیمو خلق میکنم ، اینو باور دارم
در پناه خدا پاینده باشید
سلام من به شما
امیدوارم که پیام مرا بخوانید.
من هم مانند شما ترمز قدیمی و سنگینی مانند کمال گرایی دارم اما با دوره حل مسائل و هدایت های خداوند مسیر تکامل خودرا دارم طی میکنم.
من نمی دانم سیمین عزیز به خواسته ات رسیدی یا نه؟ اگر رسیده ای که خوشحال میشوم. ما را در جریان رسیدنت بگذاری،و اگر نه هنوز که حتما خیر است و همچنان تکاملت را طی میکنی،من زمانی که میخاستم بدانم خواستم محقق می شود یانه گفتم من باورهایم را می سازم زمانش را به خدا می سپارم چون عمده ی کار من احساس خوب،و دیدن نکات مثبت و صبور بودن و روی احساس فراوانی کار کردن و باورهای ثروت افرین گوش دادن،تایید نشانه ها،بعد از 19 روز به خواسته ام رسیدم.
کمال گرایی ترمزی است که درونش این علایم را دارد:عجول بودن،نداشتن تمرکز،نگرانی،ترس ترس زیاد،بدو بدو ،استرس در اجرای تمرینات،نداشتن ارامش که بستر هدایت های خداوند است،توکل و ایمان به غیب را به درونت راه نمی دهد،عوامل بیرونی را مهم دانستن،و دائما گفتن این قانون جواب نمی دهد،بزرگ کردن خواسته تا حدی که تو را ناتوان سازد از حل ان،تمریناتت را کاری میکند که بیشتر کنی و بی نقص انجام دهی،خلاصه فقط تورا می دواند و دوباره تورا به الگوهای تکرار شونده یعنی سرجای اولت میبرد،پیشنهاد من برای حل چنین ترمزی شیوه حل مسائل است.
ما فقط زمانی به خواسته هایمان می رسیم که استمرار داشته باشیم و حالمان خوب باشد.ترمزی به نام کمال گرایی قدم های کوچک و نشانه های ریز را نمی گذارد ببینی،فقط در این زمان ها خودت باید روانشناس و دکتر خودت باشی وگرنه بیماری به نام کمال گرایی واقعا انسان را از پا در میاورد.
سپاس گزارم از اینکه پیام مرا خواندی،و اگر به خواسته ات رسیدی حتما ما را در جریان بگذار.
خداوند مرا به کامنت زیبای شما هدایت کرد.خدایا سپاس گزارم.
سلام خوبین کامنتتون داس داشتم چون منم به شدت شبیه مام مخصوصا تو کمال گرایی البته اون دوتایی دیگه کمترین ولی هستن،من میخوام حال خودمو خوب نگه دارم و امیدوارم بتونم رو کار کردن این سه تا بتووونم،امیدوارم خوب باشین و بتونین ترمزاتونو پیدا کنین و حالتون همیشه خوب باشه