«هم_مدار شدن با خواسته» به کمک استعاره گاز و ترمز - صفحه 6 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-70.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2018-11-08 07:11:452024-07-17 15:56:29«هم_مدار شدن با خواسته» به کمک استعاره گاز و ترمزشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بسم االه الرحمن الرحیم
یه چیزی الان یادم اومد بذار ثبتش کنم یادم بمونه از قدرت باورها
کامنت قبلی رو که نوشتم در پی اون افکار اومد که متوجه شدم باور کمبود چطور شکل میگیره در مورد یه موضوعی
خیلی جالبه برام ..اصن قانونی که استاد میگه و کاملا حرفش حقه
قدرت باور…کنترل کانون توجه..تمرکز..
استاد جان
دقیقا دو سه روز پیش شرکت توانیر 2 بار پیام داد که اقا مصرف برق مناطق خوزستان خیلی زیاده و اینا..
بعد منم ناخوداگاه برقای ساختمون یکی درمیون خاموش کردم که کمکی کنم به اینکه برق به بقیه مناطق برسه(همینش خودش یعنی من میخوام بقیه رو تغیر بدم یا نفع و ضرری برسونم به کسی یا کسانی یا کشوری)
دقت میفرمایی محسن جان!؟
حالا ببین امروز پشت سرهم من چی دیدم؟
فکر کنم بتونید حدس بزنید!
یه فایل فروش خونه بهم دادن که برم بازدید
ادددد نزدیک همون خونه که دنبالش بودم یعنی ده متر اینور ترش،نیسان که جک داره اومده بود کابل های اون مسیر رو تعمییر کنه ..این یک
دو:
قبلش بگم که
من خوداگاه دنبال اینا اصلا نبودم..همینطور که نگاه میکردم به مسیر سرم و چشمم نا خوداگاه میرفت سمتشون..
اینکه منو وادار به نوشتن و تعجب زیاد کرده و دررس
دو:
در مییر برگشت،یک عدد ترانس ناقابل ترکیده بود و کابل های اتصالش رو از مدار جدا کرده بودند.
سه:
بنگاه ماشین به اون بزرگی و شیکی که همش بنز و bmw بود،خاموش بودن چراغاش باز به چشمم اومد ناخوداگاه..با اینکه مغازه ش باز بود..چون الان بعد 6 ساعت که داشتم کامنت میذاشتم انگار علت و معلول جلو چشمم اومدن..
حالا جالبیش اینکه
امروز عصر وقتی میخواستم تمریناتمو بنویسم،خواستم چراغو روشن کنم یه حسی گفت تو انقدر لیاقت داری که همه چراغارو روشن کنی و توب ببینی که چی مینویسی..
ینی خودم رو ارزشمند بدونم..
حالا علت اون پیامکارو الان متوجه میشم..
چون همش تبلیغ میکردن هرکی مصرف بار برقش کمتر بشه ماشین بهشون میدیدم..فلان رقم پول میلیاردی بهشون میدیم..
حالا این که میگین کانون توجه رو بزار روی چیزی که احساس خوب بهت میده ،دقیقا همون چیزیه که احساس لیاقت بهت میده…احساس ارزشمند بودن..احساس ازادی از استفاده کردن هرچیزی به هر مقداری..اگر برقه هرچقدر که راحت میشه زندگی کرد استفاده کن فقط فکر کمک کردن و اینکه بخای شرایط زندگی بقبه رو تغییر بدی یا فکر میکنی قضیه برق چیزی جدای از کانون توجه و این قوانینه ..اصلاااااااا
واقعا همه چیز فرکانسیه و انرژیه
و یه ذره بیشتر این موضوع برام جا افتاد که این کانون توجهِ و تمرکز گذاشتنه حتی یکی دو ثانیه اگه احساس ارزشمندی و لیاقت از یه نعمتی رو ازت میگیره واقعا باید کانون توجه و تمرکز رو تغییر بدم و گرنه نتیجه همون دوسه ثانیه و دو تا پیامکه میشه دیدن اون عیب و ایراد ها در دنیای بیرون..
حالا یه چبز جالب تر
توانیر میاد از یه عامل تحریک کننده و جذب کننده استفاده میکنه که تو هم باور کنی کمبود رو و فقط پنج شیش راه فقط بدای یه خواسته و پول بدست اوردن هست که شرک هست و اینکه احساس لیاقت و ارزشمند بودن رو ازت میگیره و هم اینکه داره تورو از درک درست قانون و خودِ قانون دور دور دور میکنه..
حالا اینجور اتفاقات که افتاد برام قطعا بخاطر همون کانون توجه های گذشته ی بابا برقیه و لامپ اضافی خاموش چون هروز و داره نعمت کمتر میشه و ما میتونیم به دیگرات کمک یا ضرر برسونیم و اصن فرمانروای عالم فقط مائیم نه خدا..
و خدا نمیتونه و عاجزه که بخواد کمک بقیه بکنه در صورتیکه اگر جایی از نعمتی کم هست به این معنی نیست که نعمت ها تموم شدن،بلکه قانون و اصل یادمون رفته و گرنه کل جهان این پتانسیل رو داره بهشت بشه ..
ولی چه کنیم که خدا میکنه تعداد کمی از مردم شاکرند..و اگر من حواسم نباشه و توی این تله گیر بیوفتم قطعا سر خودم میاد نه بقیه..
اینو بعنوان یه چراغ احتیاط برا خودم گذاشتم تا حداقل به ذهنم بگم درکم یه ذره از قانون بیشتر شده…
این یه ذره ،سالهای سال نعمت های بزرگ و آزادی های دلچسبی رو از من دور کرده و جوابش توی چیزیه که بهش فکر میکنم ..توجه میکنم…ومیبینم و میشه توجه و کم کم میشه یا مسیر برای ورود باورهای کمبود و محدود کننده..
به نام نور آسمان ها و زمین
سلام به روی ماهتون
در مورد من این دوره مثل یک معجزه داره عمل میکنه ، من مدت ها بود که داشتم روی باورهام کار میکردم و در عین حال که از نطر خودم تلاش ذهنی خوبی میکردم ولی نتیجه م نتیجه ای که میخواستم نبود
تا اینکه چند شب پیش به دوره کشف قوانین هدایت شدم و الله اکبر از آگاهی های جلسه اول ، امروز سومین روز از تعهد سی روزه من برای کد نویسی زندگیم هست و انفاقات عالی دارن پیش میرن
واقعیت اینه که من هرررررر چقدر هم گاز بدم ، اگر همزمان پام روی ترمز باشه قدمی نمیتونم جابجا بشم و این یعنی در عین حال که من دارم باورهای قدرتمند کننده وجود داره ، باورهایی کااااملا مخفی وجود دارن که جایی که اونها رو پیدا میکنم و درستشون میکنم گل رو زدم
من شخصا روز اول تعهدم ( که این خودش یکی از بزرگترین برکات این دوره ، اونم در شروعش بود) فهمیدم که یکی از مسائل اساسی من نبود باور فراوانی هست که باعث شده در عین کار کردن روی باورهام اونقدری نتیجه نگیرم
و اومدم به تعهد 30 روزه به خودم دادم که هرررر روزش روی باور فراوانی کار کنم و ایمان دارم که یکم که پام رو از روی این ترمز بردارم ، نتایج شگرف ایجاد میشن
عاشقتونم
سلام به همه ی دوستان خوبم و جناب استاد عزیز و مهربانم.
من زهرا رجبی هستم با پروفایل همسرم وارد شدم چون من و همسرم با هم داریم رو باورها کار میکنیم و تا الان کمکهای خیلی خوبی برای هم بودیم. چون حس میکنم وقتی یک راه رو دو نفری میریم میتونیم یه جاهایی بهم کمک کنیم و نکته هایی رو برای هم یادآور شیم که کمک میکنه برای ساخت باورهای بهتر. راستش تا الان وقتی یه خواسته ایی رو دوتایی خواستیم زودتر به جوابش رسیدیم چون ایمان دارم من و همسرم دستی هستیم از هزاران دست خدا برای رسیدن به اهدفمون و باید در کنار هم باشیم چون واقعا دوستش دارم و عاشقش هستم.
اومدم نظر بدم که بگم استاد یک دنیا ممنونم و عاشقتونم واقعا این باورهای درست و دانستن گاز و ترمزها که در دوره ی کشف قوانین زندگی گفتین چقدر عالی هستن برای رسیدن به یک خواسته. و وقتی در مدار هستی چقدر عالیییییی هدایت میشی به مسیر درست.
من و همسرم داریم کارهای بزرگی انجام میدیم که حتما میام و بعدا مفصل توضیح میدم.
فقط میدونم و میتونم بگم فایل امروزتون فقط برای ما بود و در راستای هدف ما و من صبح با کلی خوشحالیییی همسرم رو بیدار کردم و گفتم پاشو عزیزم استاد یه فایلی رو برای ما فرستاده پاشو سریع گوش کنیم که دارم میمیرم از کنجکاوی چون میدونم هدایت جدید ماست.
استاد عزیزم با دوره ی کشف قوانین زندگی من خدامو کشف کردم که عاشقشم و وقتی از الله و ربم صحبت میکنم میخوام پرواز کنم و در بدن خودم نمیگنجم. به لطف خدا و شما دارم به همه چی میرسم همه چی ….
دوستتون دارم
سلام به همه
یه سری هدایت ها اتفاق افتاد که منو کشوند اینجا تا صحبت کنم.
امروز تو درخواست های اول روزم که از تمرین ستاره قطبی یاد گرفتم ، از خدا خواستم که در مورد ترمزهای ثروت منو هدایت کنه.
خب من دیگه سپردم به خودش و اومدم سراغ کارایی که باید میکردم و یه جایی که وقتم آزاد شد ، بهم گفت ادامه فایل مقدمه ۱۲ قدم رو ببین.منم نشستم دیدم و وسطاش یاد آگاهی های همین فایل رایگان یا بهتره بگم محصول رایگان به ذهنم اومد.اتفاقی ندیدمش و گفتم حتما باید برم و با دقت به فایل گوش کنم و نکته ای رو جا نندازم.
از راهنمای عملی هم اینو یاد گرفتم که هرچی رو دنبالش باشی پیداش میکنی.تو این فایلم که استاد گفت میشینم فکر میکنم به ترمز هام و بعد پیداشون میکنم.گفتم پس منم بای همینکارو انجام بدم.فایل رو گوش میکردم و مثال میاوردم و منطقی میکردم موضوع رو برای خودم.از همون اول هم حسم میگفت موضوع همین ترس از موفقیته.همینطور که داشتم با خودم در مورد آگاهی های این فایل صحبت میکردم ، رفتم سمت مثال آوردن از اینکه آره مثلا یه سریا ثروتمند نمیشن چون میترسن پولدار بشن و دوستای فیک و دشمنای واقعی پیدا کنن.یه حسی بهم گفت باید یه فایل صوتی در همین مورد بسازی چون انگار ترمز تو یه چیزی تو همین مایه هاس.سریع اقدام کردم و بالاخره موقع صحبت اون ترمز اصلی رو پیدا کردم.
ترمز این بود : اگر ثروتمند بشم ، مشکلی یا واسه خودم یا خانوادم پیش میاد.حالا من فکر میکردم اونا رو میدزدن یا خودمو میکشن یا به هر ترتیبی باج خواهی میکنن.
وقتی پیداش کردم کاملا قلبم گواهی میداد که همینه.
عادت دارم وقتی یه ترمزی پیدا میشه یه فایل صوتی براش آماده میکنم و منطق میارم که باور درست رو بسازم.
منطق من اینا بودن : ۱.قانون رو بیاد خودم آوردم که بابا اصلا وقتی من ثروتمند بشم یعنی تو مدار خوبی هستم و طبق قانون فقط با اتفاقات خوب احاطه میشم و وقتی هم هرروز شکرگزار نعمت هام هستم و قانون رو استفاده میکنم ، طبق قانون نعمت ها بیشتر و با کیفیت تر میشه و من از مدار ناخواسته ها فاصله بیشتری میگیرم.
وقتی تو این مدار هستم فقط با اتفاقات شرایط ، آدمها و محیطی مواجهم که همش خوبیه.یعنی دزدی ، کلاهبرداری ، آدمای ناجور ، اتفاق بد واسه خودم یا عزیزانم نمیافته.البته منظورم کسانی هستند که هم فرکانس من هستن.
۲.الگو آوردن برای خودم هم خیلی کمکم کرد.گفتم مگه وارن بافت یا بیل گیتس یا احد عظیم زاده یا عباس منش یا هرکسی که تو این عالم به موفقیت و ثروت رسیده ، بلایی سرش اومده؟ میبینی نه.همیشه هم عالی بودن و خانواده شون هم عالی و هیچ دزدی یا کشته شدنی در کار نبوده.
بعد که فکر کردم این از کجا اومده ، به این رسیدم که خب کلی فیلم ساخته شده با این مضمون و چند تاشو خودم یادم اومد مثل هشدار برای کبری ۱۱ که افراد موفق رو نشون میده که یه سری میخوان بهشون ضربه بزنن و از این حرفا.بعد خیلی بهتر درک کردم که ورودی های نامناسب چه بلایی به سر ما میارن.حتی یه خبری یادم اومد از گذشته که حالا نمیگم کی و چی ولی خبر بدی در مورد یه خواننده بود و با خودم گفتم ببین شنیدن همین خبر بد میتونه باور مخرب ایجاد کنه.ترمز ایجاد کنه.پس حواسم به ورودی هام بیشتر از پیش باشه.
خوشحالم که هدایت شدم و این ترمز پیدا شد.این قضیه همش از اون درخواست من ایجاد شد و.خدا جوابش رو اینطوری داد.
وقتی آدم باور کنه خودش خالقه و اگه نشده خودش مشکل داره ، دیگه کارو تموم شده میبینه.نه به این معنی که نمیشه موفق شد بلکه به این معنا که میدونه وقتی ترمز رو برداره اتفاقات میافته.پس ترمز یا ترمزها رو پیدا میکنه و برشون میداره و اتفاقات میافته.
این بالاترین حس آزادیه.با این آگاهی حس پرواز بهم دست میده.
خدا رو شکر.
سلام ،
این ترمز شما، ترس برام جالب بود.
اکثرا تو کامنتا میدم که بچها چنین ترسی از ثروتمند شدن دارن،دزدی و غیره….
ولی واقعیت اینه:
که ثروت💰💰💰💸
امنیت🎆🎇✨🎉🎊میاره.
هم امنیت ذهنی،روانی و هم امنیت جسمی🌈👑💞
وقتی ثروتمندی،امنیت ذهنیش اینه:
مثلا خونه داری ،یا پول داری نگران اجاری سرماه نیستی👌
یا ماشینت خراب شد میبریش تعمیر یا کولرت یا هر وسیله دیگه،پول داری بدون هیچ نگرانی،یا استرسی زود تعمیر میکنی یا میخری تموم،ولی اگه پول نداری همش استرس داری چیزی خراب بشه بدبخت میشم😰
دندونت درد گرفت،مثلهای میزنم که این روزها باهاش مواجهم😌
زود میری دندونپزشکی،پول داری،برات دندونت درست میکنم،در چندساعت یا یه روز تموم میشه میره😍
ولی وقتی هزینش نداری،تا ماها درد باید بکشی،یا بهتر بگم زجر😫
بعد میگن پول،ثروت بد😤😤
حالا بعد یه مدت که پول جمع کردی،قرض کردی که خوب،
اگه پول جور نشد دیگه تحمل درد دندون نداری،مجبوری بخاطر نذاشتن هزینه،دندونت بکشی و تا آخر عمرت میخوای غذا بخوری زجر بکشی از بی دندونی😭😭
بابا پول،ثروت عالی😍😍
این به خودم میگم😎
پول معنوی،خدای،رحمانی🌞🌝
اینقدر مثال دارم بزنم…😊
که چقدر پول از نظر روانی،امنیت میاره😘
از نظر جسمی،
همیشه در محلهای فقیرنشین ناآمنی بیشتر،
در محلهای ثروتمند،چه آیفونهای با کیفیتری دارن،چه دوربینهای مدار بسته که دارن،
طرف بیرون با گوشی کل خونش چک میکنه😍
دیگه اکثر محلهای ثروتمند،یا مجتمع های لاکچری،نگهبانی دارن،
پس با این حساب،وقتی ثروتمند میشی امنیت جسمیت هم بالاتر،
در مورد من،
اگه ثروت داشتم🏡🏠🏚
یه آپارتمان،یا خونه خشکل،لاکچری برا مادرم میگرفتم😍
که بیات درش زندگی کنه،اینطور دیگه مجبور نیست با پسر،معتاد شیشه ای زندگی کنه که هیچ امنیتی در اون خونه نداره،
اینطور هم مادرم امنیت داشت😍😍
هم ما امنیت ذهنی،روانی پیدا میکردیم،با خیال راحت میخوابیدیم،زندگی میکردیم👌
وای که چقدر پول عالی،چقدر آرامش بخش،امنیت بخش🎏🎏🎏🎉🎇✨✨✨✨🎆🎄
باعشق تقدیم به استادمهربون
خودراکاملا به “او”بسپار؛درست مانندقایقی که برروی رودخانه شناوراست.
نبایدپاروبزنی،فقط طناب راشل کن…
نبایدشناکنی،فقط شناورباش….
آنگاه رودخانه خودش تورابه دریاخواهدبرد،
دریابسیارنزدیک است
دریای اودرجان ماست
امابرای کسانی که شناورند.نه برای کسانی که شنامیکنند.
ازغرق شدن نترس.زیراترس توراواداربه شنامیکند.
حقیقت آن است که،کسانی که بدون واهمه خودرادرخداغرق میکنند،برای همیشه نجات می یابند.
?اشو
سلام بر خانواده عزیز و دوس داشتنی ام???
نکاتی که من از این فایل درک کردم اینکه
برای رسیدن به خواستمون اول باید باور کنیم قانون جهان هستی اینکه، افکار ما اتفاقات زندگیمان را رقم میزند بعد بیاییم باورهای مناسب در مورد خواستمون بسازیم و بدین ترتیب خواستمون وارد زندگیمان میشود، اما اگر به خواستمون نرسیدیم بیاییم ترمزها را، اون باورهای متضاد با خواستمون را شناسایی کنیم و با باورهای مناسب جایگزین کنیم.
مثلا در مورد خودم ترس بزرگترین و قویترین ترمز است برای رسیدن به بسیاری از خواسته هام.
استاد اینو هممون شنیدیم که بچه ها پاک و معصوم هستن و هرچی بخوان خدا بهشون میده. این بخاطر باورهای خالصیه که دارن. بچه ها مثل ما آدم بزرگا ترمز ذهنی ندارن بنابراین هرچی اراده میکنن بدست میارن.
مثلا میگن فلانی قلبش پاکه، دلش صافه، هرچی از خدا میخواد بهش میده یعنی چه؟ یعنی اینکه باورهای خالصی داره ترمز ذهنی نداره.
استاد ما هرچقدر که این ترمزهای ذهنی را برای رسیدن به خواسته هامون برمیداریم، مثل بچه ها پاک و صاف میشیم ، ذهن و روحمون بهم نزدیکتر میشه، به خداوند نزدیکتر میشویم، خداوند را بهتر درک میکنیم.
نتیجه اینکه ما موجودات بسیار قدرتمندی هستیم که هر چه را اراده کنیم میتونیم خلق کنیم، اگر ترمزهای ذهنیمون را برداریم و باورهای خالصی داشته باشیم.
در پناه خداوند مهربان شاد و سالم باشید??
درود فراوان به استاد گلم🖐
و باز هم عالی تر ازهمیشه انرژی های فراوان شما در مسیر هدایت ما هستند.. از دیروز صبح تا عصر حال خوشی نداشتم دائم لحن حرف زدنم با دعوا بود چون واقعا خسته شده بودمو حوصله نه خودمو نه زندگیو نداشتم گاهی آدما کم میارن دلشون میخواد زندگی یه لحظه ایست کنه🤚 اما وضعیتم در آخری خیلی داشت روح و روانمو بهم میریخت ندای درونم گفت الکی بخند پاشو برقص وااای معجزه بود الکی خندیدم با عمه ام شوخی کردم فکرمیکرد من دیوونه شدم بعد به خودم اومدم گفتم ارزش نداره لحظهای گرانبهای زندگیمو از دست بدم تو وجودم دوباره انرژی های مثبت و حرفای شما مرا به وجد آورد پاشدم برای خودمو عمه کتاب خوندم حالم دگرگون شد.. واقعا خوشحالم که حرفهای شما مارو به سمت بهترین هامیبره اگر خودمون بخوایم..من خواهان تغییر و دگرگونی هستم💪دوستتون دارم هرکجای جهان هستید ثروتمند باشید❤
سلام دوست عزیزم
ما موانع ذهنی یا ترمزهارو در مرحله اول شناسایی میکنیم و حتما باید برای از بین بردنش کاری انجام داد،خیلی ممنون میشم بگید چطور میشه ترمزهارو اصلاح کرد یا از بین برد؟ با عبارت تاکیدی؟ چه راهی داره؟
سلام دوست عزیزم💙
برای از بین بردن ترمز ها باید ورودی هامونو کنترل کنیم، از تلویزیون و شبکه های مجازی دوری کنیم، عبارات تاکیدی مناسب بسازیم، از فایلهای استاد کمک بگیریم و یه عالمه روش دیگه.
بنظر من شما فایل های رایگان استاد را دانلود کنید و آرام آرام اونها را گوش بدید و یه عالمه اطلاعات میتونید بدس بیارید.
در پناه تنها قدرت جهان، شاد سالم و پیروز باشید🌼
به نام خدای مدارها
به نام خدایی که هست و ما نمیبینیم
الان که دارم این کامنت رو مینویسم پر هستم از علامت تعجب دور سرم که خدایا این استاد عباس منش چقققققققققدر قوانین رو خوب درک کرده و شناخته!!!!!!!
اینکه آدم ها خودشون با افکار و باور هاشون برای خودشون محدودیت ایجاد میکنن.به بچهاشون باورهای محدودکننده القا میکنن ، کارهایی که خودشون نتونستن انجام بدن به بقیه هم میگن نمیشه ..
چرا ؟!
این همه افکار بد محدود خراب کم انرژی بی احساس از کجا میاد آخه؟!
مگه میشه ما خدای به این بزرگی و عظمت رو داشته باشیم و باز هم ناامید باشیم از درگاه رحمتش! من خودم از ته قلبم میدونم که خدا هست و هوامو داره ، خدا همیشه هوامو داشته و داره و خواهد داشت ،منم که فراموش کارم،منم که یادم میره حضورشو، منم که ضعیفم و نجواهای شیطان رو گوش میدم.
این جهان قانونمنده و ما با درک قوانینش میتونیم به هدفمون برسیم، این فایلو استاد سال 97 ضبط کرده والان سال1402 هستش ، استاد توی این فایل بقدری ظریف و موشکافانه درباره قوانین صحبت میکنن و مثال میزنن که ادم لذت میبره!!!
مثلا استاد توی این فایل دارن راجع به بچها صحبت میکنن که چقدر راحت به خاسته هاشون میرسن خیلی راحت چون محدودیت ندارن تو ذهنشون، دیروز بازی پرسپولیش و النصر بود و رونالدو چند روزه که همراه با تیم النصر اومده تهران و توی هتل اسپیناس مستقر شده.کلی عکس و فیلم توی فضای مجازی از طرفداراش هست که میخاستن ببیننش و نشد؛
اممممممممممممممما
یه پسربچه به اسم آدرین در کمال ناباوری موفق شد بره پیشش و باهاش عکس بگیره و بغلش کنه و خلاصه لذت ببره از اینکه تونسته به خاستش برسه!!!
منم کنجکاو شدم ببینم این بچه کی بوده و چطور تونسته به رونالدو برسه؟؟؟
رفتم اینستا ویدئو هاشو دیدم ،این بچه وقتی میبینه نمیذارن بره پیش رونالدو شروع میکنه به گریه کردن و خبرنگار ازش میپرسه چرا گریه میکنی، میگه: من از راه دور کرج اومدم هتل گرفتیم که بتونم ببینمش ولی الان میگن نمیشه، آخه چرا نمیشه هااااااااا؟
یکی بمن بگه چرا نمیشه ؟! صاحاب این هتل کیه؟چطور اون میتونه رونالدو ببینه من نمیتونم ببینمش؟ خب اون آدمه منم آدمم ،من با صاحاب هتل چه فرقی دارم؟! خب منم میخام ببینمش….
خلاصه که این ویدئو وایرال میشه و مقامات مسئول این پسر بچه رو میبرن وبا رونالدو ملاقات میکنه، اون صحنه که رونالدو رو از نزدیک میدید چققققققققدر خوب بود.پر از انرژی و حال خوب ،مات و مبهوت فقط رونالدو رو نگاه میکرد خیلی بامزه بود ،حرکت نمایشی رونالدو موقع گل زدن رو هم انجام داد کلی رونالدو خندید وبغلش کرد و حال همه خوبه خوبه خوب
الان که این فایل استادو گوش دادم ذهنم فلش بک زد و اینارو کنار هم گذاشت، بین اون همه طرفدار که خودشونو زجردادن برن پیش رونالدو و نتونستن فقط یه پسربچه با باورهای قوی تونست بره و ببینتش، چون باورش این بود که من با کسایی که اطراف رونالدو هستن هیچ فرقی ندارم کسی برتر از من نیست من میخام و باید برسم، و درکمال ناباوری برای ما اون بچه رسید به خاسته ش!!!
این یعنی قانون
این یعنی اگه محدودیت نداشته باشی تو ذهنت به هرچی بخام میرسم…
وهمین
استاد این مثال رو 5سال پیش زدن و من توی مدارش نبودم، و الان بعد از5سال من افتخار اینو دارم که همفرکانس بشم با درک قوانین و پیشرفت رو به جلو
امیدوارم خدا هممون رو به راه راست هدایت کنه راه استاد عباسمنش و کسانی که به آنها نعمت داده ،نه راه گمراهان
امید امید امید امید امید امید امید
سلام
وقتی فایل را دیدم ، یک جورایی دلم رفت، اولا اینکه واقعا ممنونم از این همه فایل تصویری زیبا که عالی هستند و بعدش رفتم توی اینترنت میامی را سرچ کردم و تصویر و فیلم ازش دیدم و چقدر قشنگ است ، دوست دارم که زودتر از نزدیک ببینمش و این شهر جزیی از 10 شهر بهترین درامریکا است. بالاترین و پایین ترین درجه هوایش را دیدم. از لحاظ آرشیکت این شهر بسیار ارزنده است. زیباترین هتلش را دیدم. از همه لحاظ عالی بود هم اب دارد هم خشکی هم توریستی هم غذاهای عالی هم بهترین ماشینها و و وو. امیدوارم به زودی از نزدیک بیام آنجا. آسمانخراشهای زیبا و زیاد- یکی از توریستی ترین شهرهای جهان.
استاد عزیز این همه زیباییها نوش جانتون
شاد پیروز سعادتمند باشید در پناه اله یکتا
یه لحظه توی دلم گذشت که شما حتما میرید! نمیدونم چرا…
سلام واییییییییییییییی خدا عمرتون بده عجب چیزه خوبی به دلتون افتاد مرسییییییییییییییییییییی
امروز 26 مرداد 1402 خدایا شکرت به خاطر آزادی زمانی و مکانی که برام مهیا کردی و الان تو خونه ام و با فراغ بال آهنگ تجسمی استاد عباسمنش رو گوش می دم و کتاب بی نظیر رویاهایی که رویا نیستند رو میخونم.
رسیدم به نقطه خونسردی و عکس العمل در زمان اتفاقات ناخواسته. خواهرم گفت تو در زمانی که خیلی آدم ها عکس العمل بدی نشون می دن مثل تصادف ماشین خیلی خونسرد عمل می کنی و براش جالب بود. و همیشه وقتهایی عصبانی می شم که همه آرامش دارن و من خلاف جامعه رفتار می کنم. (و من نمی دونم چرا) من GPS ای درونم دارم که اون من رو زمانی متفاوت هدایت به رفتاری متفاوت می کنه و حتی وقتی دنبال اتفاقات در کودکی می گردم به این نتیجه رسیدم که من از کودکی به صورت ناخودآگاه در لحظه ی حال زندگی می کردم و هیچ وقت کینه و ناراحتی از کسانی که به من آسیب رسوندند در درونم احساس نکردم و همیشه مسائل رو فقط مختص اون زمان کنکاش کردم و بررسی کردم و پرونده اش رو همونجا بستم. چه بسا صبح با خواهرم بحث کردم و قهر کردیم و عصر میام باهاش با هیجان در مورد یک مسئله حرف بزنم و با دیدن عکس العمل اون متوجه می شم که ای دل غافل صبح با هم دعوا کردیم و رسوم زمینی این رو میگه که باید چند روزی رو تو این شرایط سپری کنی تا با شرایط خاصی مورد عفو و رحمت قرار بگیری تا بتونی دوباره روابط حسنه رو از سر بگیری.
و من اصلا در این وادی نبودم و این خصلت خودم رو زمانی تحسین کردم که فهمیدم لحظه ی حال طلا و کلید خوشحالی توست. چرا که قبلا بابت اینکه ناراحتی ها و خاطرات کودکی رو یادم نبود در صورتیکه خواهر و برادرهام به صورت جزء به جزء تعریف می کردن و من اصلا تداعی در ذهنم نداشتم که حتی سوال از خودم می کردم که تو پس کجا بودی؟ اون لحظه تو اون شرایط تو چه فکری می کردی؟ تو اون شرایط بغرنج و سخت تو جه تفکر و احساسی داشتی و من هیچی یادم نمیاد.
ولی به این نتیجه رسیدم با عکس العمل هام در شرایط خاص کنونی و در قبال رفتارهای متفاوت جامعه و بغض های بی جا و تا این حد قدرت کلامم با من مظلوم قاطی می شه، اتفاقات گذشته هر چی بوده جوری در من رخنه و اثر گذاشته که من باید کلی کنکاش کنم تا برسم به آنچه قفل های من رو شکل داده.
مثل بغض های من در زمانی که دارم با اقتدار از شرایط کاری خودم دفاع می کنم و اونجا باید انقدر محکم و با اقتدار حرف بزنم که طرف، حساب کار دستش بیاد ولی بغض و میمیک صورتم چیزی از درونم رو نشون میده که من رو عصبی می کنه که چرا الان بغض کردی؟ چراااااااا؟ و تعجب بی پایان من و حمله ی ذهنم به من که حتی نمی تونی از خودت دفاع کنی و حرف حق رو بگی تو اونجا نباید بغض می کردی . تو 44 سالته و مدیریت 10 سال از تو کوچیکتره……؟؟؟؟؟چراااااا؟
شاید هم من چون جایگاهی که از درون لیاقتش رو دارم و در اون جایگاه به هر دلیلی (قفلهای لعنتی پنهان وجودم) در اون جایگاه قرار نگرفتم و می دوم و آگاهم که قفلی در درون من بوده که نذاشته به اون جایگاه برسم . در صورتیکه شرایط و درخواست ها و پیشنهادها برام مهیا بوده ولی کس دیگری با ظرفیت پایین تر و آگاهی کمتر ولی باجسارت واعتماد به نفس بالاتر همون جایگاه رو با پررویی اخذ می کنه و من میام راه و چاه رو به اون می گم که بعدش به من امر ونهی کنه و چه بسا کارهای من رو بررسی و تایید کنه…… و این تقطه ای هست که من هی آشغالها رو زیر مبل می ذارم و نمی خوام باهاش روبرو شم.
فهمیدم من ارزشمندم. آگاهم. لایقم. تمام شرایط و گزینه های یک جایگاه رو دارم ولی چرا نمی رم و اونجا نمی شینم؟؟؟؟؟؟؟ ای چرا رو می خوام پیدا کنم و چقدر برام از درون فشار وارد می کنه (هدایت شدم به این فایل و البته که دوره بی نظیر کشف قوانین زندگی رو خریداری کردم و جلسه اول رو یک ماه هست که هر روز گوش می دم و دارم تمرینهاش رو به صورت جهاد اکبری که استاد گفته عمل می کنم) فشاری که اونقدر هست که من فکر می کنم همه دنیا همین فشار رو دارن و یک چیز عادیه در صورتیکه وقتی با آموزه های استاد آشنا شدم و دیدم که خواسته هایی در من هست که اجرا نمیشه مثل درآمد بالاتر، جایگاه و احترام بالاتر. انجام ایده هایی که در ذهنم هست و اجرایی کردن اونها هر چند با تلاش زیاد ولی اتفاق نمی افته و یک غم رو در درونم ایجاد می کنه که چرا نمیشه؟ چرا نمی تونی؟ چرا تو که همه ی کارها رو کردی و اونها کار رو به تو سپردن چرا اون پشنهاد رو رد کردی ؟؟؟؟ چرااااااااااا؟ ندایی در درونم باهام حرف میزنه: چرا ساحل انجام نمی دی؟ من تو مسیرت هیچ مانعی نمی بینم تو قدرتمندی، نفوذ کلام داری، انرژی بالایی داری که همه در برابرت دست به سینه ان. چرا؟ چرا؟ ساحل ……هی …… با توأم چرا نمی کنی اون کاری رو که باید انجام بدی؟؟؟؟
چرا وقتی بهت پیشنهاد و یک مقام عالی رو دادن عقب کشیدی؟ چراااااااا؟ چرا میدون رو خالی کردی؟؟؟؟؟
چرا حتی به کنار کشیدن از کار فکر می کنی؟ چرا مسئله رو می خوایی پاک کنی؟؟؟؟ چرا می خواهی حتی از این حوزه کاری خارج بشی؟؟؟؟ چرا؟ برای من سواله ؟؟؟ ساحل این من سوال می کنم . من درونی تو. من قدرتمند تو. من خدایی تو. به قول انگلیسی ها Comme on……. go….go….go چرا ایمانی قوی داری IN GOD WE TRUST و تعهدی قوی تر و لایق هستی ولی نمی ری ؟ چرا؟ چرا تو کنج عزلت نشستی؟؟؟؟
ببین تو همونی هستی که وقتی درونت گفتی که من دوست دارم تو محل کار یک اتاق جدا داشته باشم. تمام شرایط شرکت جوری تغییر کرد و افکار جوری تغییر کرد که به خاطر حتی جدا کردن آقایون از خانم ها و اینکه میشد با دیدی منفی برداشت کرد که خانم ها رو از آقایون جدا می کنند. (حس عصبانیت وتبعیض) و یا تو رو از همکارها جدا کردن (گفتگوی های بی اساس ذهن) به قضیه نگاه کرد ولی تو می دونستی که این اتفاقات به ظاهر بد فقط برای رسیدن تو به خواسته ات اتفاق افتاده و این جواب کائنات به تو هست که اتاقی جدا برات آماده کردن حتی وقتی همه ی اتاقها نیاز به رنگ آمیزی مجدد داشت فقط اتاق تو رنگ آمیزی شد فقط اتاق تو دستور داده شد که رنگ بشه و کمد و قفسه های جدید نصب بشه حتی تاکید که چون خانم هست و کارش حساسه حتما رنگ کمدها روشن باشه که روحیه اشون حفظ بشه پرده ها رو عوض کردن و همکار ها برای بردن وسایلهام به اتاق جدید پیشی می گرفتن از هم و حتی برام گلدون های زیبایی رو هدیه دادن و یک گلدون کاکتوس زیبا که کنار مانیتور بذارم و انرژی های اطرافم رو عالی تر کنه .
ساحل تو همونی که مدیرعامل شخصا به اتاقت اومد و تبریک گفت همه فکر کردن سمتی جدید گرفتی و جایگاهی جدید بهت تعلق گرفته که اینهمه بهت احترام گذاشته می شه ولی هیچ کس نمی دونست که تو فقط خواستی اتاقت عوض بشه همین/
تو همونی . یادته؟ پس چرا؟ چرا؟ و من از خداوند می خوان این قفلی رو که می دونم با آموزه های استاد عباسمنش عزیز بهش نزدیک شدم و حسش می کنم رو پیدا کنم و پام رو از رو ترمز بردارم (واقعا احساس درد رو تو پاهام که روی ترمز با فشار زیاد هست رو حست می کنم )که شاید عدم ارزشمندی. شاید عدم اعتماد به نفس. شایداین فکر که من به تنهایی نمی تونم کاری رو انجام بدم (چون تو بچگی همیشه کنار دست خواهرم کمک می کردم برای آشپزی برای نظافت خونه و هر کار دیگری و اگر اون کاری رو شروع می کرد انگار دیگه من نباید تو اون مسیر حرکت کنم و فقط اون لایق اون مسیر و هدف هست .
ولی اینم یادم میاد با اینکه خواهرم گواهی رانندگی داشت و من هم گرفتم (اون هم با کلی ترمز تو مسیر تصمیم گیری که موفق شدم بهش غلبه کنم) وقتی قرار بود ماشین بخرم ولی اون قدرت خرید ماشین رو نداشت و جزو آرزوهاش بود باهمه ی مقاومتی که داشتم ماشینم رو خریدم و درنهایت تعجب دیدم که مسیر خرید ماشین برای خواهرم هم مهیا شد و اون هم ترسش رو با دیدن حرکت من کنار گذاشت و انجامش داد. به خودم گفتم انگار جسارت انجام کارها از ناحیه ی من به اون منتقل شد و فهمیدم من اقدام کنم گره های اون هم باز میشه.
ولی خودم/…….. و الان این قفلی که باهاش در گیرم و پیداش نمی کنم/؟؟؟؟ می دونم بارها و بارها باید فایلهای کشف قوانین زندگی رو گوش بدم تا در مدار شنیدن و دریافت آگاهی از استاد عباسمنش قرار بگیرم و درکش کنم ولی هنوز مدارم اونقدری نیست که اون رو با جان دل بشنوم و بتونم قفل رو باز کنم و پام رو از روی ترمز لعنتی بردارم. باز هم میرم و گوش می دم و در مسیر قدم برمیدارم.
همه ی دوره هایی که خریدم (دوره 12 قدم. کشف قوانین زندگی. عزت نفس. دیدن زندگی در بهشت. سفر به دور امریکا. نشانه هایی در قرآن (حزن و بررسی اون) صحبت های بی نظیر مریم جان عزیز . …. همه جزوی از زندگی ام شده.
استاد گفت وقتی تو خواب درمورد مدارها و آموزه ها حرف می زنی و خواب می بینی بدون در مسیر درستی هستی و من در این مرحله هستم که خواب می بینم . استاد رو در جمع دوستان . …. تجسم بغل کردن استاد و مریم عزیز و دیدن اونها در یکی از سفرها و گریه از سر شوق . حتی یک بار دیدم دارم از بالای طبیعت فیلمبرداری می کنم و یهو توی فیلم مریم عزیز و استاد عباسمنش رو می بینم که اون طرف رودخونه هستن و من کلی ذوق می کنم که مسیر رفتن پیش اونها رو پیدا کنم که دیگه از سر ذوق دستگاه فیلمبرداری رو رها کردم و سوار ماشین شدم که راه رفتن به اون طرف رودخونه رو پیدا کنم تا برم پیش استاد ….. خدایا به خاطر تمام خواب و تجسم هایی که خودم رو کنار استاد دیدم شکرت.
خدایا شکرت به خاطر بودن تو خانواده ای پر انرژی و باحال که سر شار از عشق و انرژی ناب کیهانی هست.
به نام خدای مهربان
روز 57سفرنامه
سلام استاد عزیز مریم خانم و دوستان گل
اول درباره ویدیو بگم که با دیدن استاد که به فروشگاه رفتن یاد یکی از فایل هاشون افتادم به نام چه کسی مالک توست اگر اسم فایل درست گفته باشم
اون فایل در مورد توحید بود در مورد فراوانی بود در مورد اصل بود در مورد یکی بودن قوانین بود در مورد ثابت بودن قوانین بود در مورد این بود که همه ما با یک اندازه به نعمت های خداوند دسترسی داریم
اینکه شما گفتین یه ورودی پرداخت میکنین میریم داخل یه رستوران سلف سرویس اونجا اگر با حسرت نگاه خوردن بقیه کنیم میخندن ازتون میگن خب عزیز من چرا با حسرت نگاه میکنی شما پولش پرداخت کردی میتونی بیایی و هر چی که دوست داری برداری و بخوری چقدر با این ویدیو این مسئله درک کردم
اینکه حسادت زندگی دیگران نداشته باشیم توهین و تهمت نزنیم اینکه قوانین بشناسیم و از اونا استفاده کنیم تا در کارمون در زندگی مون در روابطمون در همه ابعاد پیشرفت کنیم.پس همه ما یه یک اندازه به این خوان نعمت الهی دسترسی داریم
خب بریم سروقت فایل روز 57
ترمز های که من در این 57روز از سفرنامه متوجه شدم مینویسم خدا میدونه چقدر هنوز ترمز مخفی دارم ولی ایمان دارم که با آموزه های شما استاد عزیز شناسایی شون میکنم و پام از رو ترمز ها برمیدارم
1:ترمز اول من اینکه من شرک دارم شرک به اینکه قدرت میدم به دست همسرم که آره نمیذاره من کار کنم ولی از طرفی عاشق کار کردنم و این ترمز اینقدر قوی شده که حتی من ترس دارم از بیان کردنش چون هنوز فرکانسم پایینه چون ایمان ندارم چون ترس دارم .
2: من مهاجرت کردن دوست دارم ولی قدرت میدم به خانواده هامون که اجازه نمبدن پس تلاشی برای مهاجرت نکنم غافل از اینکه من هنوز هم مدار و همفرکانس با اون جایی که دوست دارم زندگی کنم نشدم وگرنه به صورت طبیعی این اتفاق باید رخ دهد
3:در مورد شغلم اعتماد به نفسم پایینه خودم کمتر از دوستام و همکلاسی های قدیمم میدونم چون اونا مدرک دانشگاهی دارن ولی من ندارم
ولی با فایل های شما و آموزه هاتون این ترمز به لطف خدا برداشته شد تقریباً ولی باید مثال های بیشتر برای خودم بزنم
4:من بچه خیلی دوست دارم از طرفی میگم اگه بچه دار بشم نمیتونم شغلم راه اندازی کنم یا از طرف دیگه میگم اگر شغل راه اندازی کنم با وجود بچه نمیتونم ادامش بدم. در این مورد هنوز ترمز دارم که میخوام در عقل کل سرچ کنم و بگردم دنبال الگویی که هم بچه دار هست و هم در زمینه که من میخوام مشغول شوم فعالیت میکند
5:ترمز بعدی من برای پیشرفت نکردن این است که من میترسم با پیشرفت کردنم از همسرم دور شوم و این فاصله مداری ما رو از هم جدا کنه که وقتی در عقل کل سرچ کردم دوستان جواب های عالی نوشته بودن که هنوز همش نخوندم و سیو کردم که بخونم و بنویسم و بذارم جلو چشمام
6:ترمز بعدی در مورد وقت هست
همش میگم چطور هم به کاری خونه برسم هم کارای بیرون هم بچه داری میگم نه من نمیتونم شغلم را اندازی کنم آخه وقتم اجازه نمیدهد چطور غذا درست کنم به خونه برسم و کلی ترمز های دیگه
7:ترمز بعدی در مورد وابستگی من به خانواده هست
دو روز پیش تولد دختر خواهرم بود و من آماده شده بودم که بریم و بعد کاری برای همسرم پیش اومد که تا ده شب زمان برد و دیگه من هم نرفتم و کلا کنسل شد اولش ناراحت بودم ولی وقتی شام خوردیم و در حین شستن ظرف ها بهم الهام شد تو دوست داری به شهر دیگری مهاجرت کنی ولی بعد از طرفی وابسته هستی و دوست داری توی هر مهمونی فامیلی و خانوادگی شرکت کنی
مگه تو نمیدونی که با مهاجرت کردن رفت و آمد هات دیدن خانواده کمتر میشه پسر چرا وابسته هستی از طرفی پات رو گاز هست که آی مهاجرت میخوام و در مورد جایی که دوست داری مطلب میخونی تصویر ذهنی میگیری از طرف دیگه وابسته هستی و بخاطر یه تولد خودت ناراحت میکنی
وای که چقدر ترمز دارم هم در مورد کارم و هم در مورد مهاجرتم بخاطر همین که بهشون نرسیدم هنوز
خدایا خودت کمکم کن ترمز هام شناسایی کنم و پام از روشون بردارم و بتونم پیشرفت کنم
اینا نوشتم که اینجا باشه تا یادم نره یادم نره که هر چقدر بیشتر وقت میذارم رو سایت بیشتر به خود شناسی و شناسایی عادت هام باور هام میرسم
دوستتون دارم
یا حق