«هم_مدار شدن با خواسته» به کمک استعاره گاز و ترمز - صفحه 4 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-70.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2018-11-08 07:11:452024-07-17 15:56:29«هم_مدار شدن با خواسته» به کمک استعاره گاز و ترمزشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند یکتا و بلند مرتبه.
با سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان همراه در این مسیر زیبا.خداوند رو سپاسگذارم که منو به این راه قشنگ و توحیدی هدایت کرد.راه خود شناسی راه خود باوری و راه شناخت بهتر خداوند و قوانین زیبا و قدرتمند جهان هستی.من حدود 1 ساله به این مسیر هدایت شدم و وقتی به خودم نگاه میکنم میبینم چقدر در همین یک سال تغییر کردم چقدر دیدم به زندگی و اتفاقات اطرافم و انسان ها و همه چیز عوض شده.چقدر وضعیت مالیم تغییر کرده چقدر احساس شادی و آزادی میکنم.زندگی دیگه یه تحمیل غیر قابل تحمل نیست و اتفاقا خیلی هم هیجان انگیزه و موهبتی از طرف خداونده و خلق کردن چقذر زیباست.همه اینهارو مدیون خداوند و استاد عباسمنش هستم که دستی از طرف خداوند بود که من به این آگاهی دست پیدا کنم.والبته اینو اعتراف کنم که اینا به راحتی بدست نیومد مگر با تمرکز و تعهد بر انجام تمرینات استاد.الان دیگه وقتی یه نفر راجب تقدیر حرف میزنه در درونم خندم میگیره چون من تجربه کردم و تست کردم قانون رو در زندگی خودم و یاد گرفتم که تقدیر و سرنوشتی از قبل تعیین شده وجود نداره و خداوند انسان رو مختار آفرید و همه چیز رو مسخر انسان کرد و گفت تو هم خلق کن اتفاقات رو و سرنوشت خودت رو.یا وقتی باور های درست رو جایگزین میکنی در خودت ،لا به لای صحبت های اطرفیانت وقتی باور و صحبت اشتباهی رو میشنوی یه علامت اخطار مثل یه لامپ در ذهنت روشن میشه و تفاوت و تغییر رو احساس میکنی در درون خودت.هرچند دوست دارم اون افراد رو آگاه کنم از اشتباهشون چون قبلا این کارو کردم و فایده ای نداشته و میگم بزار خودشون به این مسیر هدایت بشن همون طور که خودم به طرز عجیبی هدایت شدم و همچنین تک تک شما دوستان،.انگار همه ما یه جایی یه زمانی از ته دل تغییر خواستیم و سوال کردیم از خداوند و چراهایی در ذهن داشتیم و پاسخش هدایت به این سایت و کلام استاد بوده.وقتی قدم تو این راه میزاری اشتیاق نشون میدی به یادگیری قانون،جهان هم کمکت میکنه و اتفاقاتی رو رقم میزنه که بیشتر جذب این مسیر میشی.چون هر فکری فکر مشابه خودش رو جذب میکنه.تو هر اتفاقی که تو زندگیت میفته دنبال ریشه هایی از قانون و هدایت خداوند میگردی .همون اتفاقاتی که قبل از درک قوانین به راحتی از کنارشون عبور میکردی.هیچ چیز دیگه اتفاقی نیست و هر اتفاقی میتونه هدایت و الهامی از طرف خداوند باشه.حتی جمله ای در صحبت و کلام یه دوست و همکار که برای خود من اتفاق افتاد.(من شرکت ساختمانی دارم و ابتدای امسال یه روز دو نفر از همکاران پیمانکار من هر کدوم به طور جداگانه توجه منو به یه آگهی مناقصه تو یکی از ادارات جلب کردن.من اینو الهامی از طرف خداوند دونستم و شرکت کردم و با کمال تعجب اون دو همکار با اینکه این یه فرصت خوب بود و اعتبار پروژه نقدی بود خودشون شرکت نکردن و جالب تر ازون اینکه من نفر دوم شدم تو مناقصه ولی دستگاه دولتی نفر اول رو که جز اتفاقات نادر بود ،با اختلاف کم رد کرد و پروژه به من واگذار شد.و به شکر خدا یه جهش مالی در زندگی من رخ داد.)من دو سال بیکار بودم و شرکتم به خاطر وضعیت اقتصادی کشور (والبته قدرت دادن خودم به عوامل بیرونی)غیر فعال بود.و من به لطف خداوند و به لطف استاد عزیزم یاد گرفتم و باورهای مخربی رو که استاد در دوره روانشناسی ثروت 1 گفتن رو بیرون کشیدم و باور های مناسب رو جایگزین کردم و خودم و قدرت خداوندم رو باور کردم و اتفاقات خوب شروع به رخ دادن کردند.و چندین اتفاق جالب دیگه که اگه بخوام بگم کامنت طولانی میشه.فقط میخوام بگم خداوند سریع الجوابه.اگه قدرتش رو باور کنید اون میتونه با قدرتش شما رو شگفت زده کنه.قلب هایی رو نرم و درهایی رو باز کنه که حتی فکرش رو هم نمیکنید.چیزهایی که به زندگی شما جذب میشه اگه در مدار مناسب بگیرید همه و همه هدایتی از طرف خداوند و درک بیشتر قوانینه.حتی دیدن یه فیلم.مثل فیلمی که همین دیشب اتفاقی بین فیلم هایی که یه دوست برام ریخته بود دیدم.(فیلم لوسی Lucy 2014 که مربوط به فیزیک کوانتوم و قابلیت مغز انسان و ارتعاشات بود و فیلم بسیار عالی و تاثیر گذار بود مخصوصا اون دیالوگ اخرش که یه جورایی توحیدی هم بود.با اجازه استاد پیشنهاد میکنم شما هم ببینید)من تا حالا یه کامنت بیشتر تو سایت نزاشتم.یه حسی بهم گفت بیام و این کامنت رو بنویسم و گوشه ای از تجربیات و اتفاقات جالب زندگیم رو تو این مدت کوتاه بعد از درک مقدار کمی از قوانین بگم تا شاید نکته ای درونش باشه که بدرد دوستان عزیزم بخوره.برای همتون آرزوی روزهای خوب و خوش و پر از شادی و ثروت و احساس خوب میکنم و همچنین آرزوی سلامتی و عمر طولانی برای استاد عزیزم دارم که با تهیه این فایلها حس خوب و اشتیاق به پیشرفت رو در ما افزون میکنن.
سلام به استاد عزیز و همه همراهان این راه قشنگ .
من هنوز نتونستم دوره کشف قوانین زندگی رو بخرم ولی با دیدن این فایل که آرزوها زود محقق میشوند اگر … یادم به تجربه ای افتاد که خودم داشته ام و دوست داشتم اونو با شما به اشتراک بذارم و قبل از اون اینم بگم که همه ما شاید چنین تجربیاتی مثل اینکه من میخوام تعریف کنم داشته باشیم ولی یادمون میره یا اصلا نمیدونیم چطور شد که این مشکل حل شد؟. مانند همون مثالی که استاد میزنن و میگن مثل یه نفر که فوتبال بلد نیست ولی یه شوت میزنه و توپ با یه کات خوشگل میره توی دروازه ، در واقع قانون شوت کات دار زدن رعایت شده ولی ندانسته توسط اون فرد ناوارد رعایت شده و البته به عقیده من شاید هم به دلیل تصمیم قاطع اون شوت زن ناوارد ولی بسیار مصمم و خواهان گل زدن ، جهان بهش کمک کرد تا مثل یه حرفه ای گل بزنه !! حالا تجربه ی من :
در چند سال گذشته وضع مالی من بخاطر باورهای اشتباهم اصلا خوب نبوده و حالا داره با تمریناتی که انجام میدم کم کم بهتر و بهتر میشه .اما این تجربه به سال گذشته همین موقع ها برمیگرده که یک شب همسرم یه لیست خرید بهم داد که از لبنیاتی محل تهیه کنم و این درحالی بود که من هیچی پول نداشتم و خجالت هم کشیدم که بهش بگم من پول ندارم . لیستو گرفتم و اومدم بیرون .طبق معمول که ما خدا رو اون بالا میبینیم که نشسته !! سرمو بالا کردم و گفتم خدایا من هیچی پول ندارم ، میخوام برم لبنیاتی خرید کنم ، میخوام تو فروشگاه وقتی کارتو کشید دید موجودی نداره ، دروغکی بگم کارتو اشتباه آوردم. اونم که تاحدی میشناسه منو ، میگه قابل نداره آقا بفرمایید و خلاصه من میام و چند روز دیگه که پول دستم اومد میرم بهش میدم . فقط خدایا کمکم کن که اون فروشنده که بیشتر منو میشناسه باشه که این سناریو !! همینجوری که من میخوام اتفاق بیفته . آخه اون فروشگاه چند تا فروشنده داشت که همون یک نفر بیشتر با من آشنا بود و فکر میکردم اگه بقیه باشن ، خوب منو نمیشناسن و خریدارو بهم نمیدن .خلاصه رفتم لبنیاتی و چشمام از تعجب داشت از حدقه در میومد . این فروشگاهو هیچوقت اینقدر شلوغ ندیده بودم . اصلا جای سوزن انداختن نبود . به هر زحمتی بود خودمو رسوندم جلو و سفارشهامو دادم به همون فروشنده آشنا و داشتم خودمو آماده میکردم واسه سناریویی که ساخته بودم .اما یهو از اون پشت یه نفر صداش زد و بدون اینکه کارتمو بگیره رفت و یک نفر دیگه که تا اون موقع اصلا ندیده بودمش اومد به جای اون و کارت منو گرفت و حساب کرد و کارتو کشید .اما در کمال حیرت من ، کاغذ رسید از دستگاه اومد بیرون و اونم پاره کرد و با کارت و خریدها داد دست من و گفت به سلامت !! تو یه لحظه من خشکم زد و با خودم گفتم کارت من که موجودی نداشت پس چی شد؟؟ ولی درنگ نکردم و از فروشگاه اومدم بیرون و نشستم توی ماشینم و تازه اون موقع بود که به رسید نگاه کردم و دیدم که نوشته تراکنش ناموفق – عدم موجودی !! اتفاقی که افتاده بود این بود که توی اون شلوغی بسیار زیاد نه من و نه اون فروشنده ی ناوارد هیچکدوم بوق آلارم دستکاه کارتخوان رو که در مواقع تراکنش ناموفق میزنه نشنیدیم و باز بخاطر شلوغی اونم اصلا به رسید نگاه نکرد ببینه که تراکنش ناموفق بوده و یا حداقل تفسیر من از این اتفاق اینجوریه . اما مهمترین چیزی که من از این اتفاق درک میکنم اینه که من به کمک خداوند در این موقعیت امید وصف ناپذیری داشتم چون واقعا هیچ یار و یاوری رو به غیر از خدا سراغ نداشتم و این باعث شد من با ایمان خیلی زیادی به این که خدا کمکم میکنه وارد اون فروشگاه بشم و در لحظه این اتفاق به بهترین شکل ممکن بیفته . ( البته چند روز بعد رفتم و قرضم رو دادم ) اما فقط ایمان راسخ هست که ما رو موفق میکنه اگر همیشه اونو داشته باشیم نه فقط در مواقعی که تحت فشار زیاد باشیم مثل ماجرای من .
عاشقانه شما استاد عزیز و همه همراهان این راه قشنگ رو دوست دارم و از خدا میخوام که به همه ما کمک کنه که معنی واقعی توکل رو درک کنیم .
سلام دوست عزیز چقدر دیدگاهتون زیبا بود و معنای واقعی توکل توش موج میزد .اشک توی چشمام جمع شد وقتی میخوندم. بنظرم مشکل همه ما آدما بیشترش برمیگرده به همین توکل و باور توحیدی…ماها فکر میکنیم هرچی داریم خودمون بدست میاریم و بعضی وقتا یادمون میره هرچی داریم از خداست… من خودم خ دوست دارم توکلم رو بیشتر کنم و هنوز نتونستم اونجور که باید با خدا دوست باشم.حتی قرآن خوندن رو هنوز شروع نکردم و هر بار میخوام بخونم معناشو درک نمیکنم یا آیه ای در مورد عذاب میاد…من و همسرم هم به دلایلی شغلمون رو کنار گزاشتیم و دیروز همسرم دید که موجودی کارتش صفر شده و نگران شد..اما از اونجایی که من همیشه عادت دارم پول پس انداز میکنم بهش گفتم که پول داریم و خورد خورد یه مقدار جمع کردم و مطمعنم یه شغل خوب جذب میکنیم.خدا همیشه هوای بنده هاشو داره . من اصلا نگران نیستم…و گفتم پول و ثروت از در و دیوار وارد زندگی ما میشه و ایشونم خندید و با من تکرار کرد… با اینکه این روزا هرچی میخری ۳برابر شده و ثبات اقتصادی وجود نداره تو ایران اما من ناراحت نیستم و مطمعنم دنیا پر از نعمت و فراوانیه و بی نهایت راه وجود داره برا پول ساختن…یه چیز جالب اینکه جدیدا وقتی توی جمعی هستم و کسی یه جمله میگه که باوره محدود کننده ای هست ، ذهنم واکنش نشون میده و یه لحظه مکث میکنه و انگار آلارم میده و بهم میگه ببین این شخص این باورش مخربه…و تو حواست باشه این حرفشو باورش نکنی…و من خوشحال میشم که آگاه شدم و ذهنم با من همراه شده…دوستان بنظرم حس خوب داشتن خ مهمه.حس خوب داشتن یعنی از ته دلت خوشحال باشی…وقتی خ خوشحالی روی پات بند نمیشی…از ذوق زیاد …من وقتایی که حسم خ خوبه اتفاقات خ خوبی برام میفته…باید اینو خ تمرین کنم که بتونم حسمو همیشه خ خوب نگه دارم. برا همتون آرزوی موفقیت و ثروت و سلامتی دارم. به خدا میسپارمتون.
مرسی ک تجربه تون و ب اشتراک گذاشتین
سلام
میخواستم بعدا که نتایج بزرگتر گرفتم بنویسم ولی دلم نیومد همین نتایج بظاهر کوچیک که برای من ارزشمند هست رو ننویسم. استاد من زبانم قادر به تشکر از شما نیست که چطور ما رو دارین آشنا میکنین با توحید و یکتاپرستی. بله خدا همه چیز هست. چند روزه اتفاقات بظاهر کوچیک داره از طرف خدا برام میوفته ولی مطمنم اگر حال خوبم رو ادامه بدم و مدارم رو ببرم بالا نتایج بهترم میگیرم. فقط برای امروز رو تعریف میکنم. صبح داشتم میومدم کتابخانه تو راه همش تو دلم میگفتم خدایا پس چرا پول برام نمیفرستی (اخه فقط ۳۰ تومن پول داشتم و تا اخر ماه باید باهاش سر میکردم)، گفتم خدایا تو شهر غریب ۱هفته چطور سر کنم، واقعا از ته دلم میگفتم خدایا من پول میخوام. اصلا ۱ساعت هم نشده بود و هنوز وارد سالن مطالعه نشده بودم مسیج اومد که حقوقم ریخته شد اخه امروز ۲۴ام هست تاحالا انقد زود حقوق نداده بودن، فقط خدا خواست و این اتفاق افتاد. الان ۱ساعت پیش مسیج اومد که باز ۱۰۰ تومن به حسابم ریختن اصلا نمیدونم چرا و طلب چی داشتم که برام ریختن. همش میگم خدایا شکر شکر شکر .
داشتم درس میخوندم، تو حل یک مساله گیر افتادم (رشته ام ریاضی هست)، دیگه بعد از چند ساعت روش فکر کردن کلافه شدم بلند شدم تو حیاط دور زدم ، با تمام وجودم گفتم خدایا خودت کمکم کن مساله رو حل کنم، اومدم سر میزم ده دقیقه بیشتر طول نکشید که خدا هدایتم کرد و بهم الهام کرد مشکل چیه، بله فقط جای یک متغیر رو ۳ هفته پیش اشتباه نوشته بودم، فقط همین. آخه این خداااااا دیروزم حل یک مساله رو بهم الهام کرد. آخه من دیگه چی میتونم بگم ، خداااااایا …….
استاد من اشک تو چشام حلقه بسته. از شما که ما رو با این خدای واقعی اشنا کردید متشکرم. در ضمن من فقط از فایلهای رایگان استفاده میکنم و دارم نتایج میگیرم. البته هروقت حرفهای توحیدی و دوری از شرک شما را بیشتر عمل میکنم، نتایج بهتر میگیرم. انشاله به زودیه زود نتایج بزرگتر خواهم گرفت و برای شما خواهم نوشت.
سلام خدمت استاد عزیز.
میخواستم به شما استاد عزیز بگم که این کامنت من رو یک جا نگهداری کنید،تاریخ و ساعت این کامنت رو هم برایش ثبت کنید، عکس من رو هم به همراه این کامنت نگهداری کنید و هر چند وقت یکبار این را مرور کنید تا چند سال بعد که من رو دیدید خودتان بگوئید که؛ اِ ! شما همون کسی هستید که در فلان تاریخ و فلان روز اون کامنت رو در سایت گذاشتید که؛
(( من آقای محمدرضا احمدی عزیز، قسم میخورم و قول شرف میدهم که یک روزی در ایالت فلویدا با استاد ملاقات کنم در حالی که استاد مشتاق تر از من هستند تا از نتایج طبیعی و عادی زندگی ام برای ایشان تعریف کنم و با همدیگر توحید خداوند و قوانینش را و جاری بودن آنها در هر لحظه از زندگی مان را تائید کنیم و به سمت موفقیت های بیشتر حرکت کنیم.))
و اون موقع من می گویم که؛ بله استاد من همون آدم هستم و نقطه ی عطف زندگی من این بود که خدایم و توحیدش را باور کردم و تمام قدرت بی نهایتش را در اختیار خودم دانستم ، و با تمام وجودم و با تک تک ذرات بدنم فهمیدم و درک کردم و باور کردم که من قادر مطلق آسمانها و زمین هستم و هر چه که من بگم همان میشود.
استاد ازتون خواهش می کنم این کار را بکنید( بخاطر خودتون میگم تا چند سال بعد راحت من رو به یاد بیاورید ، تا زمان برای یادآوری هدر نرود)، شوخی نمی کنم ، جوگیر نشدم ، به اون الله احد و واحدی که می پرستمش، قسم خوردم که تغییر کنم، قول شرف دادم به خودم که تغییر کنم و دارم در این مسیر حرکت می کنم و بدون هیچ رحمی و با تمام وجودم، به باورهای مخرب و کهنه و زنگ زده ام دارم حمله می کنم، چون می خوام گوهر وجودیِ خودم رو بشناسم ، چون می خوام گوهر وجوی ام خودم رو درک کنم، چون می خواهم با تمام وجودم از این فرصتی که به من داده شده استفاده کنم و لذت ببرم.
سلام به همه دوستان
و سلام به استاد عزیزی که داره راه و مسیر درست رو بهمون نشون میده
یادمه ده، یازده ساله بودم، یه خونواده پرجمعیت با شش تا بچه قد و نیم قد، با مادرم و پدری که کارمند بود یه کارمند جز دولت.
تو یه خونه خیلی کوچیک. حقوقش کفایت هزینه های اولیه زندگیمون رو هم نمیکرد. اصلا برای من و سایر خواهر و برادرهام واژه پول تو جیبی هیچ وقت معنا نداشت
یعنی پدرم پولی نداشت که بهمون بده ولی من اون تو اون زمان آرزوی داشتن یه دوچرخه رو داشتم. دوچرخه BMX . تازه اومده بود تو بازار و خیلی گرون بود. ساخت ژاپن هم بود. ولی من این دوچرخه رو دیده بودم و عاشقش شده بودم و میخواستم، چی جوری نمیدونم ولی فقط اینو میخواستم
یه روز بابام اومد خونه گفت قراره برای عید از محل کارشون یه سری خواروبار و وسایل بهشون هدیه بدن، میتونید تصور کنید که یکی از اون وسایل چی بود؟ بله دوچرخه بود. باورم نمیشد اینقدر خوشحال شدم که نمیدونستم چه کار کنم.
دیگه کار من این شده بوده که هر روز ظهر وقتی بابام از سرکارش میاد بیام جلوی در و تو کوچه چشم انتظارش باشم که اون دوچرخه رو برام بیاره
هر روز کارم این بود و منتظر بودم تا اینکه روز موعود رسید. از ته کوچه دیدم بابام داره میاد و یه کارتن بزرگ رو هم به سختی روی دوش خودش گذاشته
فهمیدم که دوچرخه است. به سمتش دویدم خوشحال
رسیدم به خونه
(یه توضیح اینکه اون دوچرخه ها چون سفارشی و وارداتی بود به صورت یه پک کامل بود که بایدمونتاژ میشد و قطعاتش جدا از هم بود)
کارتونش رو باز کردم. خدای من باوم نمیشد
همون دوچرخهای که بود عاشقش بودم
مثل یه معجزه بود
دوچرخه BMX
دیوونه شدم واقعا دیوونه شدم
الان که استاد در مورد باورهای کودکی صحبت کردم یادم اومد که اون دوچرخه رو من چطور به دست آوردم
ممنونم ازت استاد که داری ترمزهای ذهنی که برای باورهامون درست کردیم رو بهمون یادآور میشی
من ایمان دارم که به زودی به تمام آنچه میخوام میرسم / کما اینکه الان هم نتایج خیلی خوبی گرفتم
خدا صد هزار مرتبه شکرت
عاشقتم خدا
سلام خدمات استاد عباسمنش عزیز و دوستان
من میخوام تجربه خودم رو در پیدا کردن بزرگترین ترمز ذهنی ام بگم.
اول از اینجا شروع کنم که بعد اتمام درسم هرکاری کردم
از آنلاین شاپ و زدن آموزشگاه و جمع کردن بهترین اساتید و ….
تمرکز روی هدف و پیشرفت مهارت و ….هرچی بگین در طی چهار سال انجام دادم اما به بیشتر از 500تومان در حساب بانکیم دست پیدا نکردم که نکردم
اینم اضافه کنم همیشه شغل هام در مسیر هنر بود که عاشقشم ،نرفتم سراغ شغل بی ربط
کسایی رو میدیدم که تواناییشون نصف منه اما با شغل مشابه من پول پارو میکنن سفارش رو سفارش
آموزشگاه پر هنرجو ولی من همیشه باید برا اجاره آموزشگاهم برا خرید وسایل کارم از همسرم پول میگرفتم
در طی چهارسال یعنی 99درصد انرژیم و وقتمو گذاشتم رو کسب درآمد.
اونقدررر به در بسته خوردم که اعتماد بنفسم هم صفر شد
همش کارم گریه شده بود از بس سرخورده و شکسته بودم.
مسیری از بچه گی عاشقش بودم و براش هرکاری کرده بودم بهم وفا نکرده بود ویه آدم بی پول و شکسته و رنجور تحویلم داده بود.
تا اینکه با استاد اشنا شدم که داستان خودشو داره و یه مدت از فایل های رایگان استفاده کردمو
و بعد از محصولاتم خریدمو …..
تا اینکه رسیدم به دیشب که خواهرم دوره کشف قوانین رو تهیه کرده و جلسه 3رو باهم گوش کردیم.
در مورد نحوه پیدا کردن ترمز های ذهنی بود.🥺
منی که عاجز بودم از پیدا کردن ترمزهام
با راهنمایی هایی که استاد تو فایل گفته بود شروع کردم به شخم زدن ذهنم🥲
من فهمیدم بخاطر اینکه در بچه گی مامانم هم تو خونه قالی میبافت.چون همش همیشه سرکوفت میزد به بابام که من خرج زندگی رو میدم و زنِ دستِ خودم هستم،تو برا من چیکار کردی و مردانگی و شخصیت پدرم رو خورد میکرد.
من از این اخلاق مامانم و اینهمه تضعیف پدرم متنفر بودم.همیشه تو زندگی مشترکم سعی کرده بودم که قدرت اصلی رو به همسرم بدم که نکنه یکی مثل مامانم بشم و شخصیت یه مرد رو خورد کنم.😳😧😯
(اینم بگم که همیشه مامانم از بچه گی به ما میگفت که زن باید مستقل باشه،درستونو بخونید دستتون تو جیب خودتون باشه)
حالا ببین این روم تاثیر داشته همیشه میخواستم استقلال مالی داشته باشم ،اما اون رفتار مامانم به طور ناخودآگاه ضبط شده وچون از اون رفتار بدم می اومد بقول استاد تو مغزم این کد جوری
وقتی رسیدم به اینجا فهمیدم همین ترمز منه ،ناخوداگاه من فکر میکنه اگر درامدی پولی بیاره تو خونه ،همسر منم مثل پدرم میشه.
و نکنه پول باعث بشه منم عین مادرم فکر کنم😧
نکنه باعث بشه شوهر منم تنبلی کنه همه بار زندگی رو دوش من بیوفته😦😧
خدایا خودمم باورم نمیشد چی تو ذهنم داشتم از بچه گیم😐
پیداش که کردم یه گوشه نوشتمش تا فردا براش باور سازی کنم که این فکر ضعیف شه(هرچند یه جیزی هم میگفت این نیستا به خودت کلک نزن)اما تنها چیزی که پیدا کرده بودم این بود.
صبحی که پاشدم براش باورسازی کنم،دو صفحه مطلب مثبت و باور مقابل این فکرو نوشتم تا با صدای خودم بخونم و ضبط کنم و گوش بدم🙂
موقع خوندن باورهای جدیدم که مثلا :درآمد و استقلال مالی من باعث میشه کیفیت زندگی ما بالاتر بره
همش یه چیزی ته ذهنم میگفت اره جون خودت،زن که به درآمد برسه به مرد سرکوفت میزنه
جمله بعدی رو میخوندم یه جیزی عین هیولا از ته ذهنم میگفت با این حرفا به خودت کلک بزن ببینیم چی میشه 😧😧😧
یعنی دیشب بعد پیدا کردنش ،ذهنم منو بازی میداد که نه این نیست اینو ول کن برو دنبال چیز دیگه بگرد.
صبح با اون نجواها فهمیدم دقیقا خودشه ،همینه که چهار سال زحمت اینکه صبح تا شب مینشستم پشت میز و اموزش جمع میکردم
(علاوه بر دوران دانشگاه)چهارسال مداوم رو خودم کار کردم و اموزش دیدم رو به باد میداد🥲.
(اینم بگم که همیشه مامانم از بچه گی به ما میگفت که زن باید مستقل باشه،درستونو بخونید دستتون تو جیب خودتون باشه)
حالا ببین این روم تاثیر داشته همیشه میخواستم استقلال مالی داشته باشم ،اما اون رفتار مامانم به طور ناخودآگاه ضبط شده وچون از اون رفتار بدم می اومد بقول استاد تو مغزم این کد جوری Run میشد که برنامه اجرا شده قبلی(تلاش برای استقلال مالی)رو خنثی میکرد و نمیزاشت دست آوردی برام داشته باشه.
یعنی اینجوری بگم که ساختار ذهنیم به این صورت بوده که
من مهارت و تلاش و انگیزه و منابع مالی رو جمع میکردم و اقدام هم میکردم براش
این ترمز لعنتی بدون اینکه من بدونم (اصلا از وجودش خبری داشته باشم)می اومد یه مُهر باطله میزد زیر اون و اینچنین میشد که کائنات هم جوابی نمیداد به درخواست هام😐
دوستان من هیولای ذهنمو که هم استقلال مالی هم اعتماد بنفس و عشقم به هنرو هم بلعیده بود کشف کردم
و امیدوارم شماها هم هیولاهای ذهنتون رو کشف کنید
واز استاد عزیزم متشکرم که در پیدا کردن این ترمز کمکم کرد🌺
سلام خانم مهدیه هر چند ک مدت زیادی گذشته از انتشار پیدادکردن ترمزتون و خوشحالم براتون ک ترمزتون رو پیدا کردید. خوشحالتر میشم از نتایجی ک بعد از پیدا کردن ترمز وارد زندگیتون شده برای من و بقیه دوستان بنویسید. ک مطمئنن موجب تقویت باورهای من و بقیه دوستان میشه. متشکرم
سلام دوست دارم یه چیزی رو دراین سایت عنوان کنم نمیدونم کجا باید عنوان کنم پس همینجا بیانش میکنم من یه فردی بودم که دکترها گفتن بچه دار نمیشی واگرهم بشی بچه ناقص بدنیا میاری وعلم هم ثابت میکرد ودراخر هم گفتن اگه بار دار بشی جونت رو از دست میدی یا بچه جونشو از دست میده ولی من با باوری که از خدا داشتم بچه آوردم اونم دوتا اونم دوتا بچه خوشکل وفوق العاده باهوش این خدای منه ولی هیچ وقت فکر نمیکردم این خدا پول هم له راحتی میده که الان به این معجزه هم رسیدم استاد عزیزم ممنون هستم که مارو به این باور که پول به راحتی بدست میاد رسوندی
سلام به آرزوها ، سلام به کسی که آرزوها را تصرف کرد ، سلام به تویی که از آرزو ، فرشی ساختی و پاهایت را در بهترین جای این فرش گذاشتی ، عزیز بودی و با این حرفهای قشنگت عزیز تر شدی ، استاد عزیزم تو را میگویم که اینجا نیستی اما همیشه در بهترین لحظه در زندگیم حاضر میشوی ، خدایا شکرت که امروز که چشم باز کردم بهترین هدیه ، فایل جدید استاد ، را بمن عطا کردی ، امیدوارم به پاس این موهبت که نصیبم کردی بتوانم بندگی را در حق جهانت ادا کنم و با رسیدن به خواسته هام جهان تو را برقصانم و بخندانم
استاد عزیزم تو راست میگی ، انقدر که گاز دادم پای راستم درد گرفته ، چرا پرواز نمیکنم ، چرا انقدر یافتن ترمزها و پرواز بر آسمان را سخت میگیرم ، چرا مطمئنم که هواپیمای من سقوط میکند ، گاهی ترس از سقوط آنقدر زیاد میشود که عطای لذت اوج گرفتن را به لقایش میبخشیم و در چهارچوب ماشین قدیمی مان می نشینیم و همچنان گاز میدهیم ، بدون اینکه حرکت کنیم ، بدون اینکه لذت پیچیدن و دیدن جاده بعدی را بچشیم ، واقعا چرا ؟ شاید جاده بعدی سرسبز باشد ، اما استاد امروز من قسم می خورم که پرواز کنم ، خسته شدم ، از احساس های منفی ، از ترس های واضحی که از حضورشان خبر دارم ، از نگرانی های مزخرفی که اگر من بهشون بها ندم هرگز جرأت اتفاق را ندارند ، از اینکه تمام زندگیم را در شب سپری کردم ، از اینکه یک عمر به خودم حق دادم که پر از استرس و خستگی و فشار و روانپریشی باشم چرا که بچه جنگ بودم ، چرا که در ناف اهواز بودم ، خسته شدم ، من از تمام این ترمزهای سهمگین خسته شدم ، جنگ تمام شد و خیلی ها فراموشش کردند ، خیلی ها ازش درس گرفتند ، خیلی ها بعنوان تضاد بهش نگاه کردند و از اون پلی برای پیشرفت خودشون ساختند اما من عمری به خودم حق دادم که بدبخت و ترسو باشم و خودم را همچنان در سنگر حیاط مدرسه ، جایی که کلاس اول که بودیم با صدای آژیر بهش پناه میبردیم و مثل مور و ملخ بهش هجوم میبردیم ، حفظ کنم ، من خودم را بین تمام شیون ها و اشک ها نگه داشتم ولی خداوند هرگز با من مثل خودم رفتار نکرد ، خداوند هرگز اجازه نداد در تب و دردهایی که خودم برای خودم ساخته بودم ، بسوزم و بمیرم ، خداوند وقتی دید دنیا را میخواهم طور دیگری ببینم اما دست و پایم زنجیر شده ، استاد عزیزم را سر راهم قرار داد و من تا حالا خیلی خیلی خودم را رها کردم و پرده های زیادی را کنار زده ام اما خودم میدانم که زمینه مسائل مالی پایم شدیدا روی ترمز است اما قول میدهم که ترس را کنار بگذارم و پایم را بردارم و هرگز از سرعت نترسم ، سرعتی که تنها هدفش ، رساندن من به آرزوهایم هست ، سرعتی که به جز زیبایی هیچ چیز دیگری در مسیرش نیست …. و خدا را شکر میکنم بخاطر تمام موفقیت های استادم ، دلیلش واضح است ، استاد من کسی ست که موفق شد و جهان را هر لحظه جای بهتری برای زندگی میکند …. فرشته ای که با کلامش به پاهای من قدرت میدهد که ترمز ها را رها کنند …. زنده باد استاد عباس منش
جنس کلماتتون بسیار زیباست و قلم نگارش تون بسیار قدرتمند. بهتون تبریک میگم ?
جنس نگاه شما هم زیباست که زیبایی را در می یابید … برایتان بهترین ها را آرزومندم
بی نهایت سپاس … خیلی عالی بود .
بسیاری از ترموزهایم را با خواندن این مقاله فهمیدمم… خدایا کمکم کن که ترموز هایم را در زندگی بیشتر بشناسم و به موقع آنهارا از سر راه خواسته هام بردارم…
سلام دوست عزیز …. خدا را شکر بیکران می کنم که دستم وسیله ای شد برای پرواز شما …. ان شاءالله موفق و پیروز باشید و همیشه پایتان روی گاز باشد
یک بار توی تاکسی نشسته بودیم با دوستم تا بریم به سمت مترو از دانشگاه
یه اقای بسیار خوشتیب و… درون ماشین نشست منو دوستم گفتیم این اقا واقعا دانشجو هست توی دلم گفتم
حتما استاد هست
بعد یک خانم دانشجو اومد وتاکسی حرکت کرد
اون اقا کرایه دونفر را حساب کرد
بعد اون خانم گفت استاد ممنون
من ودوستم به هم دیگه نگاه کردیم دوستم گفت حالا اگه ما بودیم کرایه استاد را هم ما باید حساب میکردیم
اما من توی دلمگفتم
من لیاقت دارم استاد کرایه منو حساب کنه وبهش ایمان داشتم
بعد لز مترو من یه بار دیگه باید تا خونه تاکسی سوارربشم خیلی جالب بود یه اقای بسیار بسیار زیبا وخوش پوش جلوی تاکسی بود همین که منو دید گفت خانم بفرمایید وبه اقای راننده گفت حرکت کنید
کرایه منو حساب نکرد اما دو نفر بعدی که قرار بود کنار من بنشینن را حساب کرده بود
و من ایمان اوردم
اگر ایمان داشته باشی و بخوای
میشود ولذت میبری
سلام ، تجربہ خوبی بود ، بہ آدم انگیزہ میدہ کہ دنیا چہ قدر با حساب و کتاب پیش میرہ
بله و همه چیز با عشق و شکر گزاری معنا پیدا میکنه
موفق باشید
تجربه بسیار زیبا و آموزنده ای بود. ممنون که با ما به اشتراک گذاشتی?
کائنات جواب منو به شما نشان دادن
موفق باشید
مرسی عالی بود تجربتون
موفق باشید
ممنون
ارزوی بهترینا برای شما
عرض سلام و ادب و احترام دارم خدمت عزیزان گلم
یه موضوعی پیدا کردم توی قران در مورد چپ و راست شدن مشکلات و موهبت ها و اینکه خداوند در سوره هود در ایات 9 و 10 و 11 بهش اشاره کرده.
_اگر از جانب خویش نعمتی به انسان بچشانیم سپس انرا از او بگیریم بسیار نومید و ناسپاس خواهد بود
_و اگر بعد از شدت و رنجی که به او رسیده نعمتهایی به او بچشانیم میگوید مشکلات از من برطرف شد و دیگر باز نخواهد گشت و غرق شادی و فخر فروشی خواهد شد.
_مگر انانکه در سایه ایمان راستین صبر و استقامت ورزیدند و کارهای شایسته انجام دادند که برای انها امرزش و اجر بزرگی است.
به نظر من خداوند در این ایات ترمزهای زیادی رو به انسان گوشزد میکنه که اگه عمقی بهش نگاه بشه و برطرف بشه چقدر کمک کنندس.
در ایه 9 به نظر من خداوند ناامیدی از رحمتش رو میخواد گوشزد کنه که اگر چیزی رو از دست دادی نگران نباید باشی چون شاید نعمت بزرگتری قرار باشه بهت داده بشه و تو با ناامیدی و احساس بد بخوای اون نعمت بزرگتر رو از خودت دورش کنی.در واقع میشه اینجوری برداشت کرد که حتی اونموقعی که چیزی ازمون گرفته میشه اگر ما در مسیر درست قرار داشته باشیم باید منتظر موهبت بزرگتری بود.
در ایه 10 به نظر من میشه اینطور برداشت کرد که چسبیدن به داشته ها و دلخوش بودن بهشون یه نوع حس محدودیت هست که ما فکر میکنیم همین داشته رو باید بچسبیم و دودستی بگیریمش که اگه از کف رفت دیگه برگشتی تو کار نیست و ادم به خاک سیاه میشینه..
در ایه 11خداوند اشاره داره به عباسمنش و بچه های این سایت که هر روز دارن رو خودشون کار میکنن و سپاسگزارن و اصلا ناامید نیستن چون میدونن جهان محدود نیست و هر روز هرچقدر بخوان میتونن بدست بیارن و نه از چپ شدن میترسن و نه از راست شدن ..و اینده براشون کاملا روشنه.
یادمان باشد
خداوند همه چیز میشود همه کس را به شرط ایمان به شرط پاکی دل
یاحق