گام به گام برای به ثمر رساندن خواسته های نیمه تمام | بخش 3 - صفحه 7 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2025/04/de-9.webp
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-04-26 07:06:302025-04-30 07:26:05گام به گام برای به ثمر رساندن خواسته های نیمه تمام | بخش 3شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استادعزیزم ودوستان گلم
دیشب خواب دیدم تویک عروسی باشکوه غریبه در روستایی دعوت بودم و من دور میز گردی نشسته بودم و دیدم اقای ابراهیم خسروی با کت وشلوارمشکی وکراوات قرمز اومد و هیچ کس رونمیشناخت -اومد روبروی مانشست سرمیز -کلی باهم درباره سایت استادصحبت کردیم و کلی گفتیم خندیدیم و حرفای مثبت زدیم راجب سایت وای من چندتا سوال پرسیدم ازاقای خسروی وایشون جواب سوالات منو باشوخی و خیلی دقیق دادن – استاااااااااد گفتم ازاین به بعد درنوشتن کامنتهام بیشتر دقت کنم :))))
البته خیلی دقت میکنم ولی یسری مسائل باعث خجالتم میشه :))
باهم ازتالاراومدیم بیرون گفتش خب من برم با دلفینم برگردم خوزستان – و ازاتفاقات جالب عروسی میخام کامنت بنویسم گفتم بهش بروبه سلامت همش میخندید ومیخندوند وخیلی خوشحال بود -آفررررررررین پسرخوب معلومه عالی روی خودت کارمیکنی وحالت خیلی خوبه وبهت خوش میگذره -داداش گلم :)))
سلام ودرودبه همه عزیزان
من یک خواسته نیمه تمام چندوقته دارم که دریافت کمیسیون چندمیلیارد تومانی ازیک ملک آقای بازیگرهست – چندوقت پیش با ایشون تماس گرفتم وشرایط روبراش توضیح دادم و کلی بهشون ایده وانگیزه دادم برای به ثمر روسوندن ملکش -ایشونم بازیگر معروفیه وخیلی انرژی گرفت وخودش شخصا پیگیرکارها شد برای به ثمر رساندن ملکش -منم دیگه ارسال فرکانس خواستمو نیمه تمام رها کردم – دیروز که درسناریوی زندگیم دریافت کمیسبون روبرای خودم نوشتم واینجا کامنت نوشتم وارسالش کردم به کائنات که من لایق دریافت 50درصداون کمیسبون هستم -یک معجزه اتفاق افتاده امروز -وکیل آقای بازیگر تماس گرفت و پیگیرکارهاشده مجددا و کارارو باجدیت پیگیرشدن -ومن نشانه عالی امروز دریافت کردم ازطرف خداوند که گفت پرنیا ببین تاکامنت نوشتی وحواست به بنده های آماده منم هست که ایمانشونو قویترکنی -ببین چه نشانه ای منم بهت دادم استاااااااااد آقای وکیل تماس گرفت من خیلی ذوق کردم ومعجزه خدارو دیدم -وخبرهای بهتری درراهه .آقااااااااخداروصدهزارمرتبه شکر این نوشتن چقدر قدرتمنده واقعااااااااا-
به نام خدا که رحمتش بی اندازه است و مهربانیش همیشگیست
با درود و سپاس خدمت استاد گرامی و مریم خانم گل و دوستان همفرکانسیم
چقدر وابستگی به چیزهای مفید لذت بخشه مثل وابستگی سرزدن به سایت و دوستان سایت
امروز داشتم به این فکر می کردم که از بچگی خیلی آدمها با من رابطه برقرار نمی کردند، البته قبل از آگاهی فکر می کردم من یه مشکلی دارم. دیگران جذب من نمیشن و بیشتر دافعه دارم.
الان می فهمم که جریان هدایت الهی از بچگی در وجودم جاری بوده و هست.
من از بچگی وجودم مملو از صداقت، راستی، نجابت و بینهایت ویژگی های دیگه بوده و هست. طبیعتاً خیلی ها در این مدار نبودن و علت فاصله ما هم همین بوده و هست.
من سپاسگزار این همه نعمتهای عالی نبودم و نه بلد بودم اونها رو ببینم و نه بابتشون شکر گزاری کنم.
چند شب پیش خواب دیدم، خدا داره دونه دونه همه ی این نعمتها رو نشونم میده و میگه ببین چقدر نعمت داری اصلا تو اینهمه نعمت رو دیدی؟ تو خواب از اینهمه نعمت تعجب کرده بودم و خودم رو اینقدر خاص می دیدم که فراتر از باور و درکم بود. وقتیکه از خواب بیدار شدم به اطرافم نگاه کردم، متوجه شدم، چقدر دیدن این نعمت ها برام عادی شده و متاسفانه قدر و ارزششون رو هم نه درک می کردم و نه می فهمیدم.
از بچگیم هم نعمتهام رو نمی دیدم ولی دیگران میدیدن و کاملا از بی توجهی من به این نعمت ها متعجب بودن و من رو هم قضاوت می کردن و فکر می کردن، من دختری هستم که فکر می کنم آسمون باز شده و من فقط از اون بالا افتادم روی زمین ولی به خدا این فقط قضاوت اونها بود.
بعد از دریافت آگاهی ها مخصوصاً توجه به نکات مثبت و مومنتوم مثبت هم سپاسگزار تر شدم و هم بینهایت تغییرات تو زندگیم به وجود اومد، خدا رو بابت استاد و این سایت الهی سپاسگزارم
سلام وعرض احترام خدمت استادعزیزم ودوستان گلم
خدا امروز میگه پرنیا بیا یک مورد دیگه به سناریوی زندگیت اضافه کن پی نوشت – این مورد راهم اضافه کن -گفتم چیو؟!
گفت بیا برای همسرت دعا کن اون آقای بازیگر کمیسیونشو پرداخت کنه و ملک درست بشه کارای قانونیش و نصف کمیسیونو به توپرداخت کنه که چندمیلیاردتومنه – و برای همسرت دعاکن که یک زن خوشگل دلبر -مطیع – وثروتمند بزارم سر راهش که شوهرت حسابی عاشقش بشه و خودهمسرت بیاد التماست کنه که طلاقت بده وبچتم حضانت وکفالتشو بهت بده که دست وپاش بازبشه بتونه بره با اون خانمه ازدواج کنه – استاااااااادخدا ایناروبمن الهام کرد گفتم خدا بامن شوخیت گرفته ؟!!
گفت نخیرجدی میگم زندگی دراین حد بازیه واصلا نباید سخت بگیری همه چی روهمینجوری شوخی شوخی حلش میکنم باقدرتم توکه قدرت منوهمیشه بوضوح میبینی –
گفتم چشم خداجونم تسلیمم توحلش کن هرجور دوستداری برام حلش کن خداجونم :))
استاااااااد خدامثل یک دوست داره باخنده وشوخی راه حل روبمن الهام میکنه :)))
من عاشق خدای قدرتمندم هستم اون صدای رعدوبرق که میاد وقتی به گوش میرسه چقدر کیف میکنم ازقدرت خدا -آسمون رونگاه میکنم چقدر لذت میبرم ازقدرت خدا – وقتی که میخاستم بچه داربشم همش این آیه رو که خدامیگه موجودباش وموجودمیشود تکرارمیکردم -میگفتم من هیچی ازمریم مقدس کم ندارم منم معجزهاتومیخاااااااام -خدامیگفت چشم -سناریو مینویسم- خواسته هامو کامنت مینویسم خدا توقلبم میگه چشم -چشم همشوبهت میدم توفقط پرنیا قدرتوبده بخودم وحواست جمع باشه نتایجتو بنویس که ( بنده های آماده من) -به قدرتم ایمان بیارن میگم چشم .
بنام رب جهانیان
خدایا هر آنچه دارم از آن توست
خدایا شکرت برای تمام این همه آگاهی های که در هر لحظه نیب من میشود
درود و سلام خدمت شما استاد عزیز
و خانم شایسته گرامی
خدا را شکر که هر روز برای تمام این آگاهی های که نصیب من میشود
و همین که میبینم تمام اتفاقات زندگیم را میتوانم خودم انجام دهم بزرگترین نعمت الهی است
هر بار وقتی که در مسیر نا هموار قرار میگیرم همان لحظه موضوع مومنتوم در ذهنم قرار میگیره که بیا ادامه بته
و این دوره از آن دوره های است که خلاصی از آگاهی ندارد
خدا را شکر که در دوره حضور دارم
در حفظ الله باشید
به نام خدا که رحمتش بی اندازه است و مهربانیش همیشگیست
با سلام و درود خدمت استاد گرامی مریم خانم گل و دوستان همفرکانسیم
امروز متوجه نتایج مومنتوم پیگیری هر روزه سایت شدم دو سال قبل به اداره جدید منتقل شدم و درباره سایت و عضویتش به همکاری جدید آموزش دادم، بعد دو سال نتایج هر روز اومدن ام به سایت، خودم رو متعجب کرده بود و من رو یاد خواب استاد انداخت که می گفتن تو خواب قرار بود یه مسابقه دو برگزار بشه و ایشون با تمام قدرت می دویدن و وقتی برگشتن به پشت سرشون نگاه کردن آدمهای معلولی رو دیدن که چند قدم بیشتر برنداشته بودن
دقییییییقا من این حس رو درک کردم و البته چقدر بابت این رشد خدا رو شکر کردم خدائی ناکرده سوءبرداشت نشه من از رشد خودم خوشحال شدم و اینکه نتایجم نامحسوس بوده که خودم هم متوجه نشده بودم
خدمتتون بگم وقتی با همکاران صحبت می کردم اول فکر کردم چون تقریبا با هم شروع کردیم هم مداریم ولی بعد که فیدبک اونها رو دیدم متوجه شدم نه تنها هم مدار نیستیم بلکه چقدر زیاد با هم فاصله داریم
امروز متوجه شدم هدفی که امسال انتخاب کردم چقدر نتایجش بزرگ شده.
تو ایستگاه اتوبوس آیه ای توجهم رو جلب کرد این آیه نمود حال دل من بود، برای انسان بهره ای جز با سعی و کوشش او نیست.
به آسانی و تمرکز میشه نتایج رو خلق کرد، حالا اعتماد به نفسم بیشتر شده و دارم با قدرت و شادی بیشتری پیش می رم و خودم رو به خدا سپردم و نتیجه رو در مورد این هدفم هر روز تجسم می کنم. باز هم ممنون از سایت پر بار استاد و مطالب آموزنده ایشون
سلام خدمت استاد عزیز دوستان گلم مومنتوم مثبت میشه همون استمرار در کنترل ذهن ونگهداشتن حال خوب
وقتی ما بصورت مستمر حالمون خوب باشه ودر مومنتوم مثبت باشیم اتفاقات بوم بوم میوفتن برامون
پس مهمترین کار من اینه که حالم رو خوب نگهدارم ذهنم رو کنترل کنم
وقتی شرایط کم کم سخت میشه باید حواسمون باشه که درحال سقوتیم وباید هرچه زودتر از این حالت دربیایم
وباخودم خلوت کنیم ذهنمون رو کنترل کنیم توجه مون رو آگاهانه وبزور بزاریم روی زیبای ها روی نعمت هامون
ماخیلی نعمت توخونه داریم که اگه واقعی بهشون معنی بدیم اشک میریزیم
من امروز بعداز مدت ها یکم بدنم زخم شده خیلی ناچیز و از همه چیز موندم خیلی ازیت میشم وباخودم میگم اینکه چیزی نیست اونای که 20 ساله سلامتی ندرن وهر روز دغدغه دارن وای خدای من منکه سالمم خدایا شکرت واقعا
بانام خداوندبخشاینده وبخشایشگر
بانام خداوندرحمان ورحیم
سلام صدسلام براستادعباسمنش عزیزاستادشایسته نازنین وهمه دوستان همراه درخانواده الهی عباسمنش
تازه ترین تجربه وعمل کردن من به اگاهی های مباحث واموزه های استادعباسمنش ازجمله دوره فوق العاده
” هم جهت باجریان خداوند”
روزگذشته بعدازسپری کردن یک روز خوب تعطیل باخانواده ونهارخوشمزه که جوجه کباب وکباب کوببده بودنوش جان کردیم و کلی حال کردیم و ازوجود همدیگرلذت بردیم وبعدازنهارطبق عادت همیشگی چرخی درسایت زدم وچندکامنت دوستان خوبم راخوندم سپس یه چایی خوشمزه میل کردم وبعد یه چرت نیم ساعته هم زدم
امابعدازخواب چشمتون بدنبینه به محض اینکه چشمام رابازکردم همین جورالکی حالم واحساسم بدبود باخودگفتم الان برای چه چیزحال من بده؟
فکرکردم آخه هیچ دلیلی برای احساس بدوجودنداشت بیشترفکرکردم یه جورایی تمرکزم رفته بود روی احساس بد
هرچه کنکاش میکردم چیز قانع کننده ای به ذهنم نمیرسیدامااین احساس بدوهجوم افکارمنفی ادامه داشت ودرهرلحظه اوضاع بدترمیشد ذهنم تنهادلیل وبهانه ای برای بودن دراحساس بد برام اورداین بود که دلتنگ پسرم ارمین شده بودم که تهران دانشگاه میره ودیگرپسرم امیرمحمدکه دوروزی پیش مابودداشت آماده میشدتابره کرمان دنبال کاروزندگیش اینجابودکه یه احساس تنهایی به سراغم آمده بود وعصرجمعه هم بود دیگه !!!!
خلاصه این احساس بدتاساعت 10 شب ادامه داشت بایدتایم اوت میگرفتم مگرنه هجوم
افکاررمنفی داشت کاردستم میدادرفتم سراغ جعبه ابزارم زدم رفتم پیاده روی باخودم جملات تاکیدی تکرارمیکردم آگاهانه تلاش میکردم درطول مسیربه زیبایی ها توجه کنم شکرخداتونستم بعدازیک ساعت پیاده روی آرام ارام ممومنتم منفی رامتوقف کنم وآرام آرام مومنتوم مثبت راجایگزین کنم
جالب اینجااست امروزصبح که ازخواب بیدارشدم کاملا احساسم خوب بود وهیچ خبری ازاتفاق شب گذشته درذهنم نبودفقط باخودم داشتم کلنجارمیرفتم چراباید اینجوری باشه؟ من که ازقوانین آگاه هستم ویه چیزایی ازقانون میدونم ویادگرفته ام چرانباید کنترل ذهن قوی داشته باشم؟
من نبایداجازه بدهم حتی برای یک دقیقه احساسم بدبشه
خلاصه یه جورایی درحال سرزنش کردن خودم بودم واحساس گناه میکردم پیش خدای خودم پیش همسرنازنینم که ایشون راهم چندساعتی یه کم ناراحت کرده بودم حسابی ابرازشرمندگی وپشیمانی میکردم
بیشترشرمنده خدابودم
نگاهی به دور برخودم انداختم وگذشته خودم رابیاداوردم
گفتم خدایا
چقدررشدکردم
چقدرپیشرفت کردم
خودم متوجه نیستم
بیاد سالهای قبل ازاشنایی باقانون وآشنایی بااستادعباسمنش افتادم
گفتم من همان آدم هستم ؟!!!
آدمی که طی سالیان سال از24 ساعت شبانه روزبیش از23 ساعتش راهمیشه دراحساس بدبوده که نتیجه اش ابتلا به سردردمیگرن وافسردگی خفیف ومصرف انواع داروهای آرامش بخش وخواب آور به مدت 20سال
باخودم گفتم خدای من
چقدراستاندارم بالا رفته!!!
چقدر لولم بالارفته!!!
چقدرتغیرکردم خودم بی خبرم
من همان آدم هستم باان پیشینه تاریک اما حالا تحمل چندساعت احساس بدراندارم
گفتم خدایاشکرت که اینقدراستاندارم بالا رفته احساس غرورکردم به خودم افتخارکردم
که طوری دراین 5سال روی خودم کارکردم طوری استادعباسمنش منوتربیت کرده
طوری استادعباسمنش به من آموزش داده که حاضرنیستم به هردلیل حتی دلیل منطقی برای آن داشته باشم احساسم را بدکنم وسریع متوجه میشم به هردلیل دستمو دراتیش کنم دستم خواهدسوخت سریع این اصل مهم واساسی قانون رابه خودم یادآوری
میکنم
احساس خوب= اتفاقات خوب
احساس بد= اتفاقات بد
تادرودی دیگربدرود
سلام به استاد ارزشمند و نهایت عزیزم خدا کنه که خوب وخوش و سر حال باشید و سلام به مریم جان شایسته و تمامی دوستان گلم .
استاد من دوره هم جهت با جریان خداوند را ندارم اما از آگاهی های که چه در مقاله ها تا این جا بوده و جه از سر فصل های جلسه ها استفاده کردم و در حد فهم و درکم عمل کردم این نتایج رو گرفتم:
1: برادرم که قبلا مادرم گه گاهی اونو حمایت مالی می کرد الان وضعیت مالیش نسبت به قبل بهتر شده طوری که حتی هر چند وقت یک بار مثلا هر هفته یا دو هفته یک مقدار پول رو به عنوان هدیه به من و خواهرام و مامانم میده.
2: ایمانم نسبت به این که خدا بهم یک رابطه عاطفی عالی رو میده فقط خودم باید حرکت کنم و تلاش و خودمم که زندگی دلخواهم رو می سازم نسبت به قبل خیلی بهتر شده و این ایمان آرامش و احساس منو خیلی خوب کرده و این ایمان و احساس خوب تاثیر قوی یی روی احساس لیاقتم گذاشته و احساس لیاقتم که من می تونم یک رابطه عالی عاطفی رو برای خودم خلق کنم نسبت به قبل بیشتر شده.
3: مادر و برادرم که همیشه می گفتن دختر باید زود ازدواج کنه نباید این قد این و اونو رد کنه و فرصت یک دفعه به زندگی آدم میاد و بخت یک دفعه دم در خونه آدمو می زنه همون مادرم الان میگه نه شما نباید عجله برای ازدواج داشته باشید از خدا بخواهید و ایمان داشته باشید اون در بهترین زمان بهترین فرد رو برای ازدواج براتون می فرسته و هرکس هرکس رو که شایسته شما نیست قول نکنید و برادرامم که اصلا دیگه این حرف هاشونو نمی زنن این در حالی بود مه سابق همش به دو خواهر کوچک تر از من می گفتن برین ازدواج کنین که سرتون مثل دندوناتون سفید میشه اون وقت هم کسی شمارو نمی خواد و مثل منیره نباشین که به سن خورد ازدواج نکرد البته این جمله آخری رو به شکل غیر مستقیم می گفتن و به با حرف هاشون خلاصه آذارم میدادن ولی دیگر خبری از اون حرف ها و آزار ها نیست.
3: چون ایمانم نسبت به قبل که من می توانم یک رابطه عالی عاطفی رو برای خودم خلق کنم بیشتر شده جلو تمام خانواده با اعتماد به نفس و جرات اینو بیان می کنم در حالی قبلا این جرات و قدرت رو نداشتم چون می ترسیدم اگه اتفاق نیفته چی.
4: قبلنا وقتی پیش خودم می گفتم اگه به خواسته ام برسم خوشحال میشم و اگه نرسم ناراحت نمیشم خیلی حسم بد میشد و غمگین می شدم چرا چون من ایمان نداشتم که خودم می تونم خواستمو خلق کنم و خدا بهم این قدرت رو داده اما حالا که این حرف رو به خودم می زنم احساسم بد نمیشه تازه چرا چون معتقدم که اگه من این مسیرو ادامه بدم و به خدایم اعتماد کنم حتما خواسته مو به دست میارم.
5: قبلنا فکر می کردم که من باید رفتار خاص و مثلا پوشش خاصی داشته باشم تا یکی منو برای ازدواج با خودش بپذیره ولی الان به این باور رسیدم که من اگه مسیر مستقیم رو برم و به خدا اعتماد کنم خودش اون شخصی که با من هم مدار است رو با من رو به رو نی کنه نیازی نیست به از بیرون خودمو تغییر بدم تنها کاری که من باید انجام بدم اینه که از درون باید تغییر کنم.
6: قبلا محبت و توجه رو از دیگران گدایی می کردم ولی الان روز به روز احساس ارزشمندیم بیشتر شده میره و از این ناحیه خیلی قدرت می گیرم و روز به روز بیشتر بی نیاز میشم از این که محبت و توجه و تایید رو از دیگران گدایی کنم.
7: در شروع آگاهی های این دوره خیلی عجله داشتم که پس می به خواسته ام می رسم الان این عجله کم تر شده چرا چون قانون تکامل رو بهتر درک می کنم.
8: قبلنا از نگاه مردم نسبت به خودم که تا الان ازدواج نکردم چون 33 سالم است خیلی می ترسیدم ولی الان سرم بالاست و ترسم خیلی کم شده چرا چون پیش خودم می گم اگه من مثل بقیه فکر کنم مثل بقیه هم نتیجه می گیرم .
9. قبلنا وقتی در آیینه خودم رو نگاه می کردم می گفتم من چهره زیبایی ندارم چگونه می توانم فرد دلخواهم رو در ازدواج به دست بیارم ولی الان که به آیینه نگاه می کنم دیدگاهم اینه که زیبایی به ظاهر نیست زیبایی در درون منه و من با همین چهره ای که دارم لایق و شایسته به دست آوردن خواسته ام هستم فقط باید مسیر مستقیم رو ادامه بدم تا خواسته ام رو به دست بیارم .
10: قبلنا وقتی می شنیدم دختری از اقوام و یا دوستانم یا آشناهام ازدواج کرده حسم بد میشد پیش خودم می گفتم ببین اونم ازدواج کرد ولی من هنوزم ازدواج نکردم و به نوعی هم حسادت می کردم ولی الان این حس بد رو وقتی میبینم کسی ازدواج کرده ندارم و تازه برایش آرزوی خوشبختی هم می کنم.
بنام خداوند دانا وتوانا و عالم و آگاه و محیط به تمام جهان هستی
هزاران بار تبریک به استادترین استاد دنیا ، استاد عشق و توحید ، استاد عباس منش عزیز و مریم بانوی نازنین که برای ما دانشجویان این سایت توحیدی بهترین و عالی ترین استاد و معلم هستند.
فداکارانه و بی دریغ به ما درس خداشناسی و بهبود و رشد فردی و شخصیتی ، درس توحید و معنویت …آموزش دادند و میدهند تا همیشه که ما افتخار شاگردی شون و داشته باشیم .
امروز که روز معلم و استاد هست و دانشجوهام به من پیامهای تبریک میدادند ، یاد ایام تحصیل درس و دانشگاه خودم افتادم ، چه اساتید و معلم های نازنینی داشتم ولی تو این سایت و دانشگاه ، استاد عباس منش بزرگوار به من درس زندگی دادند ، این ماه چهارمین سال عضویت ام در سایت هست ، کلا از لحاظ شخصیتی تو این چهار سالی که در مسیر تکاملی و یادگیری آموزه های استاد بودم هرروز بزرگتر شدم ، امروز از استاد عباس منش و مریم بانوی نازنین نهایت تقدیر وسپاس و تشکر و قدردانی را دارم که با عشق و خلوص شون همیشه به ما لطف و مهربانی داشتند .
روزتان مبارک استاد عزیز و همراه همیشگی تون مریم بانوی نازنین