گام به گام برای به ثمر رساندن خواسته های نیمه تمام | بخش 3 - صفحه 1 (به ترتیب امتیاز)

124 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    منصور نصیری گفته:
    مدت عضویت: 2408 روز

    سلام به همه عزیزان

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته نازنین

    وای من

    خیلی جالب نیست که این بخش صحبت دقیقا کاریه که منم به انجامش هدایت شدم؟!!

    « این مدت، وقتی صبح‌ها بیدار می‌شوم، مستقیم می‌روم سراغ سایت و خواندن کامنت‌های سایر دانشجوها که بهترین تمرین برای مومنتوم مثبت است و کلی ایده از آن می‌گیرم. همچنین برای اینکه خودم هم بخشی از این چرخه باشم، متعهد شده‌ام که هر روز یک کامنت بگذارم. همین عادت ساده، کلی چرخ زندگی‌ام را روان‌تر کرده و نعمت‌ها سرازیر شده‌اند.»

    تمامش برای من جالبه که عین به عین درسته

    فقط اون بخش نعمتها سرازیر شدند رو حس نکردم

    با اینکه خداروشکر میکنمااااا برای هر انچه دارم

    فقط انگار یه مقاومت درونی ای که ساید به احساس لیاقت مربوطه

    یا اینکه الان اگه فلان قدر پول دستم بیاد نمیدونم باهاش چیکار کنم پس پوله هم نمیاد

    اینجوریم

    ولی خداروشکر میکنم که هر روز دارم خودمو تو احساس خوب نگه میدارم با اومدن تو سایت

    ناگفته نماند همین مومنتوم گرفتن احساس خوب جرات خودم بودن رو بهم داده و حتا به نوعی کمک کرده تمرینات عزت نفسی رو راحت تر انجام بدم

    راحت تر درخواستم رو بیان کنم با مسوول پروژه و چیزی حدود 300 میلیون رو زنده کنم و فکر نکنم زیاده و حالا اونا که ممکنه بپیچونن و اینا

    اولا که این که این مبلغ زیاده نشونه دیدن از جایگاه کمبوده و من بابد ذهنم رو بزرگتر کنم

    اینکه اونا ممکنه براشون زیاد باشه هم همینطور

    همه اینا درسه

    خلاصه بیان کردم

    همچنین این بخش مقاله کاملا برابری میکرد با وصعیت الانم و دهنم باز موند واقعا

    راجع به طلب داشتن

    من از چهار جا طلب دارم و با خودم دیروز فکر میکردم خدایا من چیکار کردم که اینا بسته شده راهشون

    رسیدم به نقطه صفر و سعی میکنم حالم بد نشه و به قول استاد سخته وقتی حساب بانکیت خالیه حالتو خوب نگه داری اما واقعا پری روزا این ایمان قلبی ادراک سد برام که منصور نگرانی چرا

    تو یه سلولی از این عالم به این بزرگی که تو رو بوجود اورده

    پس مهمی و قراره کاری انجام بدی در راه

    روزی تو رو و اون چیزی که برای تو لازمه رو بهت میده

    امکان نداره نده

    اینو باور کردم

    پس دیگه نکرانی چرا

    و اتفاقا این وضعیت اهرمی درست کرده که مقاومتم از برگزاری کلاس های اموزشی بشکنه

    باز خیره و خیر

    حتا استاد عباسمنش که اول فایلها خیلی تاکید میکردن به نوشتن کامنت من میگفتم استاد باشه دیگه بااااااشششهههه انقدر بهم عذاب وجدان نده :)))))) کاملا مقاومت درونیم بوده

    ذهنم میخواسته از ویژگیهای مثبتش بهره مند نشم در شکل مقاومت اونجوری ظاهر شده

    ولی الان میفهمم اهمیتش رو و خدارو شکر میکنم که هر روز قدمی بر میدارم و مفرح بودنشم اینجاست که صبح به صبح که 24 ساعت هم گذشته نشونه سایت رو میزنم و میبینم… این رندوم بودنی که رندوم نیست کنجکاوم میکنه و شیرینه که ببینم چی قراره بهم بگه امروز خدا بواسطه دستهاش و اساتید عزیزم و دوستان جان

    مرور میکنم با خودم که:

    اصل همون احساس خوب = اتفاقات خوبه…. ماندن در top emotional state به قولی … در احساس خوب موندن و خود رو در احساس خوب نگه داشتن که الان اصطلاحی به اسم مومنتوم جاش رو گرفته و اهمیت ماندن در این احساس خوب رو تاکید میکنه…

    بمون تو احساس خوب با این باورها و تکنیکها… هرجور میتونی… خودت اصلا تمرین بساز… (برای تایم اوت و غیره… چرا این موندن مهمه چون باید مومنتوم بگیره… بیافته رو دور… رو دور نیافته باز از تو باید هول بدی … همین

    موندن در وضعیت مثبت و حس خوب… و این نکته اضافه شده که نگهش دار این حال خوبو تا دور بگیره حسابی و پرواز کنه این هواپیما…

    درسته من هنوز درست نتیجه نگرفتم ولی کلی نکته فهمیدم و متوجه مقاومتهای خودم شدم و ظلم خودم در واقع… چون با دیدن کامنت بچه ها پدرسوخته ذهنم میخواست ببره منو در جایگاه قربانی که پس من چرا نتیجه نمیگیرم مث بچه ها… قضیه اینه که نباید مقایسه کنم… باید خودم رو بشناسم و حواسم به احساس خوبم باشه تا مومنتوم بگیره و ایمان داشته باشم که این مومنتوم نتیجه میده

    اگه درست یادم باشه

    استرهیکس کتابی داره به اسم کتاب ارامش که تکنیکش در برخورد با تضاد برای شیفت فرکانسی از حال بد به خوب خوراک این دوره ست.. حتمن استاد اون کتابو خوندن…

    برای همجهت بودن با خدا من باید در احساس خوب بمونم… بیرون من هر چی که بشه…

    یاد این شعری افتادم که یه روز بهم الهام شد:

    چو ایوب ار به شکر آیم ز سختی

    به آرامش رسم تا نیک‌بختی

    بزودی میام از نتایجم هم مینویسم

    دوستتون دارم

    عشق به همگی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 40 رای:
    • -
      حمیدرضا محمدی گفته:
      مدت عضویت: 3778 روز

      سلام منصور جان، واقعا از خواندن نوشته پراحساس و الهام‌بخش شما بسیار لذت بردم.

      چقدر زیبا و دقیق روند درونی خود را با ما به اشتراک گذاشتید. حقیقتاً قدم‌های شما در مسیر ساخت مومنتوم مثبت و شناخت مقاومت‌های درونی، ستودنی است.

      اینکه با وجود چالش‌ها همچنان در احساس خوب ماندید و ایمان خود را حفظ کردید، ارزش بسیار بالایی دارد.

      مطمئنم که همین استمرار و باور قلبی شما به زودی نتایج بسیار درخشانی برایتان رقم خواهد زد.

      از شما به خاطر صداقت، امید و عشقی که در کلماتتان جاری بود، صمیمانه سپاسگزارم.

      بی‌صبرانه منتظر شنیدن خبرهای خوش از موفقیت‌های آینده‌تان هستم.

      با آرزوی بهترین‌ها برای شما

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    فاطمه سليمى گفته:
    مدت عضویت: 1771 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    به نام خداوند بخشنده مهربان‌

    وَ الضُّحى‌ «1» وَ اللَّیْلِ إِذا سَجى‌ «2» ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ ما قَلى‌ «3» وَ لَلْآخِرَهُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولى‌ «4» وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى‌ «5»

    «1» به روشنایى آغاز روز سوگند. «2» به شب سوگند آنگاه که آرامش بخشد. «3»

    پرودگارت تو را وانگذاشته و خشم نگرفته است. «4» همانا آخرت براى تو بهتر از دنیا است. «5» و به زودى پروردگارت (چیزى) به تو عطا کند که خشنود شوى.

    أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتِیماً فَآوى‌ «6» وَ وَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدى‌ «7» وَ وَجَدَکَ عائِلًا فَأَغْنى‌ «8» فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلا تَقْهَرْ «9» وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ «10» وَ أَمَّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ «11»

    «6» آیا تو را یتیم نیافت، پس پناه داد و سامانت بخشید. «7» و تو را سرگشته یافت، پس هدایت کرد. «8» و تو را تهى‌دست یافت و بى‌نیاز کرد.

    «9» (حال که چنین است) پس بر یتیم قهر و تندى مکن. «10» و سائل را از خود مران. «11» و نعمت پروردگارت را (براى سپاس) بازگو کن

    ===========================

    ای خدای دلبر محبوبم شکرت که بندگیتو می کنم

    خدایا شکرت که رو بسوی تو دارم و اکثر اوقات در صلاتم و با تو صحبت و راز و نیاز و مناجات می کنم

    خدایا شکرت که با نام و یاد و ذکر تو بخواب میرم و از خواب بیدار میشم و زندگی می کنم

    خدایا شکرت برای زندگی خوبی که دارم

    برای همسر خوبم و دخترای خوبم

    خدایا شکرت برای خواهرا و برادرای خوبم

    خدایا شکرت برای استاد خیلی خوب و بینظیرم و استاد مریم جانم و دوستای خیلی خوبم تو این سایت بهشتی و الهی

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت برای هر تپش قلبم و هر دم و بازدمم

    خدایا شکرت برای سلامتی تک تک سلول های بدنم

    و اعضا و جوارحم

    خدایا شکرت برای قامت موزونم و حفظ تعادلم

    خدایا شکرت که دستها و پاهام حرکت می کنن

    خدایا شکرت برای چشمهایی که می بینه و گوشهایی که میشنوه و زبانی که حرف میزنه

    خدایا شکرت که طبیعت زیبا از درختان گوناگون بلند و کوتاه و سبزه و گیاهان و گلهای رنگارنگ و رشته کوههای سرتاسری در همه طرف و خونه های ویلایی با سقف شیروانی های رنگارنگ و از تعداد پنجره های زیاد و بلند و نورگیر پارادایس کوچیک من و همسرجان چشم انداز روبرومه

    خدایا شکرت که صدای چهچه بلبلان و جیک جیک گنجشکها از همه سو بگوشم میرسه

    خدایا شکرت که امروز فرصت جدیدی بمن هدیه دادی

    و من میخوام از این فرصت به بهترین شکل استفاده کنم و افکار نیک و گفتار نیک و کارهای شایسته بکنم، جوری که در شأن اشرف مخلوقات بودنم باشه

    مثل همون موقع که وجودم رو از گِل آفریدی و گفتی تبارک الله احسن الخالقین، و به فرشته ها گفتی که برای من سجده کنند

    خدایا من همیشه محتاج هدایت و کمکت هستم

    برای این کامنت هم به کمکت نیاز دارم

    ای که از درون سینه ی من آگاهی تو بگو تا بنویسم

    ———

    سلام به استاد عباسمنش فرزانه و عزیزم

    تجدید کننده ی آئین ابراهیم حنیف در این زمانه

    و استاد مریم جانِ همچون فرشته ی مهربان و دوست داشتنی

    و دوستای عزیزم که اعضای خانواده من هستن در این سایت بهشتی

    استاد جانم ای مرشد فرزانه و آگاه و حکیم من

    روز معلم بر شما هزاران بار مبارک باد

    و همچنین استاد شایسته جانم،بر شما هم فراوان مبارک باد

    و همچنین به خودم و همه ی اعضای سایت تبریک میگم

    قبل از اینکه شروع کنم بگم که داشتم شکرگزاریهای اول کامنتمو می نوشتم ( که یه اس ام اس واریزی 7 میلیونی  اومد برام و بفاصله ی چهار دقیقه ی بعد دوباره یه پیامک واریز 4 میلیونی داشتم

    خدایا صد هزار مرتبه شکرت

    پریروز که از خواب بعد از نماز صبحم بیدار شدم، محمد جانم گفت برادرش زنگ زده و گفته خودش و همسرش میخوان برای ناهار و بازدید عید بیان خونه ی ما

    منم خوشحال شدم و گفتم خیلی هم خوب، و مشغول آماده کردن ناهار شدم

    و اومدن،  و بسی خوش گذشت به همه مون و اوقات دلپذیری رو در کنار هم سپری کردیم که البته خودش یه کامنت جدایی می طلبه

    ….بعد وقت نماز مغرب شد، من داشتم نماز می خوندم که سر و صدا از پله ها اومد

    و بعد از نماز از پنجره نگاه کردم دیدم ماشین مستأجر واحد بالاییمون آقای حقگو تو حیاطه و پسر جوونی که تا حالا ندیده بودمش داره وسائلو از ماشین خالی میکنه..

    اینها هم مثل ما تو تهران خونه دارن،  و اونجا زندگی می کنن، و واحد طبقه دوم ما رو در طالقان اجاره کردن که ایام تعطیلی گاهی وقتها میان طالقان

    و معمولاً خودش و خانمش ودختر جوون ازدواج نکرده شون میامدن،

    و کلاً در سال 5-6 بار بیشتر نمیان

    بعد هم در گفتگو با همسر جان گفته بود که دخترش بتازگی عروسی کرده و اون پسر جوونه دامادشونه

    همسری که بمن گفت خیلی خوشحال شدم و گفتم کاش بشه فردا بریم بالا و بهشون تبریک بگیم، هم برای سال نو و هم برای ازدواج دخترشون

    ایشون هم گفت خیلی هم خوب، فردا عصر  یه چند دقیقه ای میریم پیششون..

    و شب که اتفاقات خوب روزمو و سپاسگزاریهامو می نوشتم تو دفترم، نوشتم خدا جانم من دلم میخواد فردا بریم خونه شون و دلم میخواد یه هدیه ای چیزی ببرم، ای خدایی که مدیر برنامه های منی خودت شرایطو برام فراهم کن…

    و دیروز قبل از ظهر به همسرم گفتم لطفاً به آقای حقگو زنگ بزن و بگو که بعد از ظهر میخوایم بیاییم خونه تون

    ایشونم زنگ زد و گفت، و آقای حقگو گفته بود برای ناهار تشریف بیارین، که ایشونم ازش تشکر کرد و گفت راضی به زحمت نیستیم، همون چند دقیقه و یه چایی کافیه، و خداحافظی کردن..

    چند ثانیه ی بعد آقای حقگو زنگ زد و گفت برای ناهار منتظرتونیم، و همسرش هم با من صحبت کرد و باز هم  خلاصه اینکه قرار شد برای ناهار بریم

    ما تو خونه طالقان وسائل کادویی زیاد داشتیم مثل سرویس فنجون و یا گلدون کریستال یا ظرفهای پیرکس و از اینجور چیزها، که خیلیهاش مال دخترم سمیه جان بود که براش کادو آورده بودن، ولی در چند مرحله داده بودم بیرون…

    داستانو خلاصه بنویسم که کابینتهای بالایی آشپزخونه و بالای کمد دیواری رو نیگا کردم و چیزهای خیلی خوبی پیدا کردم، یکی پس از دیگری!

    و هی خوشحالتر می شدم  و همه اش در حال صحبت بودم با خدا و هی ازش تشکر می کردم

    یک گلدون کریستال سایز بزرگ پیدا کردم، یه کمی بعد جعبه اش رو هم پیدا کردم، بعد کلی نوارهای رنگی رنگی  و یه بسته دست نزده ی گلبرگهای خشک خوشبو پیدا کردم که  میشه در اطراف جعبه ی گلدون بزارم بعنوان تزئین،

    و یک کیسه پارچه ای دسته دار خارجی هم پیدا کردم

    گلدونو گذاشتم توی کیسه،

    وشیرینی هم داشتیم از روز قبل، یه جعبه ی نیم کیلویی هم داشتیم، پرش کردم و اونو هم گذاشتم  روی گلدون، و اون نوارهای رنگی و گلبرگهای خوشبو رو  روی جعبه ی شیرینی ریختم

    یه پکیج کامل خیلی قشنگ و با کلاسی شد، بدون اینکه چیزی بخرم،  و عکس هم ازش گرفتم…

    رفتیم خونه شون،

    دیدم بجای مبل  چندتا نیمکت گذاشتن که روش ملافه ای شبیه روتختی بود

    و من اینها رو سال 87 که  با دخترم یاسی جان رفته بودیم کشور مغرب(مراکش) دیده بودم و اونجا  تو خونه ها همه همین مدلی دارن،که پشتی ها هم از همون جنسه و بالشهای لوله ای هم میزارن برای تکیه گاه دستها

    و مغرب رفتن ما بخاطر این بود که همسر خواهر کوچیکه ام بعنوان کارمند سفارت ایران در مغرب با خانواده اونجا رفته بودن..

    و براشون تعریف کردم، آقای حقگو اینقدر اطلاعات داشت راجع به کشور مغرب وانگار که رفته باشه، گفت کازابلانکا نرفتین؟ گفتم بله رفتیم، و کنار تنگه ی جبل الطارق رفتیم که اونطرفش اسپانیاست  وما دیدیم

    شهر مراکش هم رفتیم…

    و از همه جا و هر چیزی اطلاعات داشت، اطلاعاتی شبیه من،شبیه صحبتها و آموزش های استاد!

    هی من تعریف می کردم، هی ایشون دنبالشو می گرفت و در تأیید صحبتهای من چیزهای دیگری می گفت،جوری شده بود که من و ایشون صحبت میکردیم و بقیه مسمع بودن و با لذت و لبخند گوش میکردن

    از هر دری صحبت کردیم

    حتی چیزهایی از قانون سلامتی میدونست!

    کتوژنیک، دیابت نوع دو، بیماریهای خود ایمنی

    راجع به امریکا چقدر اطلاعات داشت، و دیدش مثبت بود،

    بهش گفتم چقدر اطلاعاتتون شبیه به منه

    و تعریف کردم که دوبار آمریکا رفتم، گفت مگه آقای زمانی نیومدن با شما؟ گفتم بار اول با هم اقدام کردیم ولی چون ایشون عقیده داشت که آمریکا اَخّه راهش ندادن!!

    به همسرم گفت  جاهای خیلی قشنگی داره انشاءالله حتماً برید

    این به کنار، دامادش چقدر خوب بود،  جوجه کباب رو خودش آماده کرده بود و توی بالکن داشت رو منقل کباب می کرد، و خیلی هم حرفه ای و خوب درست کرده بود…

    بخوام ادامه بدم تا فردا طول می کشه

    اذان مغرب شد، من برم نماز بخونم

    استاد جانم، استاد مریم جانم، دوستان جانم عاشقتونم

    و خودم و همگی رو به آغوش گرم و نرم خدای مهربان میسپارم

    هر روز بیشتر و بیشتر هم جهت با جریان خداوند باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
    • -
      Leili گفته:
      مدت عضویت: 582 روز

      به نام خدا

      خدایا شکرت که در مدار این سایت و دوستان عزیز این سایت هستم

      مامان فاطمه عزیز سلام

      واقعآ کیف کردم انگار داشتم داستان میخوندم و قشنگ همشو تصویرسازی کردین تو ذهنم

      ازتون میخوام بازم برای فایلهای دانلودی بنویسین

      واقعآ معاشرت با دوستان سایت حس و حالمو خوب میکنه

      به تازگی عضو گروه دوستان دبیرستان شدم ولی گاهی کلافه میشم از حرفها و پناه میارم به سایت

      و شبها که ایمیل کامنتهای جدید میاد

      انشاالله تنتون سالم باشه و در مدار بالا باشید و منم بتونم به مدار شما دست پیدا کنم

      درپناه الله یکتا باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1325 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان.

    بنام خدایی که هر لحظه در حال هدایت من است برای هماهنگ شدنم با این جریان خوشبختی و سعادتمتدی دنیا و اخرت..

    همین الان از درونم گفتم خدایا!!!!منم به زودی با این دوره لانچ کن..

    چون میخامبیشتر بشناسمت.بیشتر درکت کنم بیشتر باهات هم جهت بشم..

    چون وقتی کنارشم حالم”بسیار خوب هست..

    دلم پر از نور الهیم هست…

    استاد عزیزم از موقعه ایی که استارت این دوره تو سایت خورده…

    همین اشعه های کجود الهی شما تو مدار بالا…و اشعه های نور الهی دوستانم تو این دوره.

    باعث شده…که ماها که هنوز توی این مسیر اگاهیها قرار نگرفته اییم…

    به ما هم اصابت کنه….که بیشتر دورهای دیگمون با عشق و علاقه کار کنیم..

    بیشتر درک کنیم در چه زمینه ایی در روند شخصیتی و عزت نفسی مشکل دارییم..

    میدونی چجوری!!!!درکمون بالاتر رفته..

    بخدا با وجود این دوره..اتفاقاتی که برام افتاده…

    بیزنس من به 6 نمونه ورژن عالی در طی…1 سال 2 ماه رسید.و در کنارش فروش عالی داشتم.

    و ناگفته نمونه…

    اینقدر این روند برام لذت بخش بود.و پر بار….که من هر لحظه که الگوی سازنده این حیطه از کارم رو میبینم.بخدا تعجب میکنم بعد از 15 سال توی این بازه کوتاه بهمچنین پکیچی برسم…

    یه خاسته ایی که وعده های الهامیم پشت سر هم ایده هاش میومد…توی روند انجام شدن قرار گرفته بعد از 8 سال…

    و اینقدر شفاف و واضح وارد زندگیم شده که میگم..اگه کل دنیا میخاستن همچنین پلنی برام بریزن ….به این کیفیت و دقت نمیتونست.اینکار رو انجام بده…

    خیلی راحت با یه ایده ساده ..منو هدایت کرد..بدون اینکه اون شخص بفهمه..منو اماده این مرحله از زندگی کرد…

    استادم اینقدر زندگیم روان شده!!!!که خداوند برنامه سفر با بهترین ورژن برام میچینه…

    و افرادی که با ما هم مدار نباشن براحتی دور میکنه..

    کلا اتفاقاتی پیش میاد..که من تو ایون مسیر نرم..

    میخام بگم لحظه به لحظه و ثانیهای زندگیم شده احساس خوب…

    دوره عزت نفس داره بهم یاداوری میکنه ..که چکاری رو انجام ندم بهتره…

    و بتونم توی این مونتمی مثبت بمونم.

    این مقاله اشکمو دراورد….خدایا چجور میتونم این حجم از اتفاقات خوب و یادگیری رو ،ًازت تشکر کنم..

    بخدا یوقتایی زبانم قفله فقط با چشمهایمم و ساکت شدنم دارم قدرت بزرگیشو ازش تشکر میکنم.

    همین الان یه صدایی اومد..نمیخام برم تو فاز منفی..ولی این درسی بزرگیه برای ما که در مسیر درستیم.

    مثل اینکه یه حادثه مثل اون زمانی که شما استاد عزیزم تو اوایل زندگیتون تو بندرعباس پیش اومد..امروز این سانحه پیش اومده…انفجار مواد در اسکله شهید رجایی!!!

    و لظاتی بعد یه زلزله اومد که اون لحظه سجده کردم به قدرت لایتناهی خودش..

    بخدا گفتم….!!!خدایا…

    این اتفاقات میفته….

    ولی کسیکی که در مسیر درستیه….طبق خداوند در زمان و مکان مناسب قرار میگیره و باعث رشد و گسترش جهان میشه..

    اون حادثه برای بعضیا باعث مرگشون و اتفاقات بد افتاد..

    ولی برای استاد شد مایه خیر و برکت هم برای خودشون..و هم جان میلیونها نفر ایرانی و خارج از کشور…..

    چی بگم…

    استادم ازت ممنونم که کل دنیا این اتفاقات رو بدترین صحنه برای خودشون به یادگار میزارن..

    ولی برای کسیکه در مسیر درستیه..باعث خیرو و برکت میلیونها ادمه..

    نمیدونم چجور ازت تشکر کنم…اون شعله های تضاد برای شما شد ارامش در بهترین نقزعه از جهان…

    دقیقا همون شعله ها باعث نجات ما شد..

    خدا داند چه گسترشی توی این موکیدنها باشه.

    توی این زلزله ها باشه…

    همین کلام رو خداوند توی سوره یاسین.راجع به فرزندان ادم میگه…

    که ما آنها رو سوار کشتیها کردیم…ولی سنت خداوند براین نبود…ولی اونها بخاطر بما قدمت ایدیهم غرق شدن…

    اره ….

    همینه…..

    هر تضادی پیش بیاد.بسمت گسترشه..این وسط..افرادی میبازن….که با قانون الهی در تضادن..

    افرادی میبازن که در سرزمین گمراهین..

    روز گذشته یه سفر هدایتی داشتم..چقدر خداوند پلنهاش زیباست…اینقدر زیباست که میدونه امروز چی اتفاقی برات بیفته..من سعی کردم اولین تمرینی که بنویسم…که اونم بازم هدایت خودش:بود..

    تمرین توحیدی باشه…همون ستاره قطبی ام شده..

    باعث شد..اون افرادایی که با من هم جهت نباشن…وارد محل زندگیم نشن…

    و منو بزاره تو مکان و زمانی که من فقط لذت ببررم.

    دیروز بهمچنین پکیچی رسیدم که چقدر عدالتش درست و دقیقه…

    میگفتم!!!!در ادامه شب تو جاده برمیگشتیم..دیدم..چقدر ترافیک تو جاده در هر قدمی ماشینها پیش میرفتن..

    و علامتهای چرا غ خطرها رو میدیدم..علامت جاده ها..علامت تونلها..وووووو

    یه لحظه بخودم گفتن!!!

    نرگس بببین….

    اگه علامت راهنماییها تو همین جاده ها نباشه..و ماشینها در شب نور نداشته باشن..چه بسر این افراد میاد..چی بسر مردم دنیا میاد…

    اینا با تامله ها…اینو هر کسی تو وجودش بولد نمیکنه..اینم لطف خدا هست که با این حس الهی آشنا شدییم..

    همون موقع در جواب سوالم گفتم!!!!؟؟؟؟؟

    بخاطر داشتن نشانها و نورها هست…..که همه رعایت میکنن…و همه با رضایت کامل لذت میبرن و میتونن با خیال ارامش به خاستهاشون برسن..

    و دقیقا این مسیر حکم من !!!و جاده داره..

    اگه نشانها و نورها نبودن.هیچکسی در دنیا زنده نمیومد..تو تاریکیها همون روز اول با ساختش از بیین میرفتن…

    باید همه چیز اصولی باشه…

    و من توی کارم توی الگو کشیم..طبق الهاماتم…بخدا یه میلی متر…اضافه میزارم کارم خراب میشه..

    یعنی کل تولید من میلی میلی هست…

    حالا اگه اصولی انجام نشه…اونکار هم اصکلی پیش نمیره..

    به لطف الله من عاشق صادراتم..فعلا دارم تو مسیر خداوند پیش میرم اینقدر الهامات و هدایتها زیاده که فقط دهنم وا مونده از برکت الهی که اینروزا دارم درکش میکنم و در مسیرش قدم میزارم..

    استاد عزیزم خیلی متشکرم من هر موقع دلم میگیره اول بوست میکنم بعد میرم سراغ قدم بعدی..

    تو عزیزدلمی…تو امید تمام لحظات ناب زندگیم هستی بخدا اینقدر نتیجه گرفتم…اینقدر اشعه این دوره به قلبم اصابت کرده که فقط دهنمو میبندم و فقط با اشاره میگم…

    خدایا زبانم از درکت باز نمیشه….

    خدایا میلیونها و میلیاردها شکرت

    شکرت بابت تمام نعمتهایت..

    زندگیم اینروزا اینقدر روان شده که زبانم قاصره از اینهمه لطف خداوندی…

    انشالله خداوند برکتی بهم بده تا منم توی این مسیر بیام و بیشتر حرف الهینو درکت کنم!..

    اونجایی که این مقاله نوشته…

    نگرش ذهن ما با نگرش خداوند هماهنگ می‌شود — یعنی ذهن ما به همان شیوه‌ای فکر می‌کند که خداوند فکر می‌کند — دروازه‌ای از نعمت‌ها، راه‌حل‌ها، فراوانی‌ها، معجزات و احساس آرامش به روی ما باز می‌شود.

    دقیقا همینه…کل زندگی همینه کل خوشبختی همینه..

    بازم سپاسگزار شما دو استاد عزیزم هستم..

    که در بهترین نقاط دنیا با ارامش داریید ما رو با خداوند هم جهت میکنید…

    دوستتدارم..فاطمه و نرگس علی پور ..از جنوب غرب …به ایالت شمالی فلوریدا امریکای توحیدی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 44 رای:
  4. -
    حمید معدندار گفته:
    مدت عضویت: 1001 روز

    بنام خدای وهاب و مهربان

    سلام و درو بر خانوم شایسته عزیز و همراهان نازنینم

    توضیحات این مقاله بسیار عاااالی بود و مثل همیشه خانوم شایسته با نگاه و درکی عمیق از قانون وصحبتهای استاد عباس منش به شکلی کامل ، درعین حال رسا و ساده شرح دادن

    در مورد تجربه ای که من از احساس خوب یا مومنتوم مثبت داشتم رو میخوام بنویسم

    از هفته اول دی ماه 1403 تا هفته اول اسفند 1403 به مدت 2 ماه نتونستم ذهنم رو خوب کنترل کنم ، یعنی فکر میکردم که با کار کردن روی خودم ، رو باورهام ، رو آگاهی های دوره ها یه جورایی حالم خوبه و تو مسیر درست قرار گرفتم

    اما نتایج ، نداشتن احساس خوب ، کلافه گی ، کنترل نکردن ورودی های ذهنم ، همه و همه داشت یه چیز دیگه ای رو نشون میداد و اونجا بود که از خدای خودم کمک خواستم و گفتم من نمیدونم باید چکار کنم و ذهنم دیگه جواب نمیده من تسلیمم ، خدایا خودت بهم بگو چکار کنم و بهم الهام شد آرام باش و برو فایلهای توحید عملی رو شروع کرن و گوش بده

    با تمرکز بالا شروع کردم به گوش دادن از توحید عملی 1 تا 11 و بعدش یواش یواش جلو اون احساس بده که اسمش مومنتوم بده گرفته شد تا اینکه کاملا از بین رفت و هدایت شدم به فایل داستان هدایت شدن به آمریکا هر دو قسمت رو نگاه کردم ، کلی اشک ریختم ، کلی ذوق کردم و احساسم بهتر وبهتر شد که در واقع افتادم روی مومنتوم مثبت و تصمیم گرفتم ، تعهد دادم به خودم که از فردا صبح زود قبل از نوشتن سپاسگزاری ها و خواسته هام ، شروع کنم به نگاه کردن فایل های سفر به دور آمریکا سری دوم که استاد با خانوم شایسته با سانتافه رفتن واشینگتون دی سی برای تمدید گذرنامه و در ادامه که استاد بعد از قانون سلامتی اومدن پرادایز و یه سفر بینظیر دیگه رو به سمت جزایر هاوایی شروع کردن ، که اون کروز زیبا و اتفاقات فوق العاده ای که تو اون فایل ها واقعا دیدنیه

    وقتی هر روز صبح این فایلها رو نگاه میکردم وسطش پوز میکردم ، چقدر سپاسگزاری میکردم بابت اون زیبایی ها و با کلی ذوق و شور و شعفی که داشتم خواسته هام رو به خدای خودم میگفتم و باور نمیکنید به چه احساس بینظیری میرسیدم یعنی همینطور مومنتوم مثبت رو ادامه میدادم کم کم بعد از چند روز معجزات در غالب پیشنهاد ، ایده و اتفاقات شروع کردن به نمایان شدن و این دستاوردها به این ترتیب بود :

    اول : خداوند هدایتم کرد به یه موتوری که تو دریم بوردم عکسش رو گذاشته بودم ، اونم به طرز جادویی و خیلی راحت خریدمش

    دوم : یه پژو 206 سفید نو نو سقف پانا مدل 1402 داشتم و دو ماه بود بخاطر اینکه در مومنتوم منفی بودم ، فروش نمیرفت و خیلی راحت خداوند دستانش رو که یه مشتری بسیار فوق العاده و متشخصی بود برام فرستاد و اون ماشین فروش رفت

    سوم : خداوند هدایتم کرد به خریدن بلیط سفر به جزیره زیبای کیش که در تاریخ مناسب (یعنی 21 اسفند ماه ) و با قیمت بسیار مناسب و بهترین ایرلاین برام فراهم شد و بسیار سپاسگزار خداوندم

    چهارم : چند روز بعد دوباره خداوند هدایتم کرد به خریدن یه ماشین دیگه که هم مدلش بالا بود ، هم قیمتش خیلی خوب بود و با این قیمت کلی خیر برام داشت و اون ماشینم به لطف هدایت الله مهربان خریدم و یه فروشنده بسیار محترم و آقا اومد و معامله کردیم همه چیز به آسانی و خوبی تمام شد و ماشین رو آوردم

    پنجم : حالا از اونجایی که مسافرت مون با خودرو شخصی نبود به خدا گفتم خودت هدایتم کن این ماشین رو یه جای امن بگذارم و بازم هدایتم کرد که ببرم نمایشگاه دوستان و اینم اجابت شد

    ششم : به دعوت عزیزانمون به یک مسافرت رویایی هدایت شدیم و رفتیم به جزیره زیبای کیش اونم به مدت فک کنم 19 روز و چقدر بینظیر بود ، چقدر خوش گذشت ، چه هوای وطبیعتی رو تجربه کردیم دقیقا مثل سفر استاد و خانوم شایسته به هاوایی همون حس رو اونجا داشتم

    و تمام این اتفاقات بخاطر بودن در احساس خوب یعنی مومنتوم مثبت (که به لطف خداوند و آگاهیی هایی که از استاد عباس منش دریافت کرده بودم این ، احساس خوب ، مومنتوم مثبت شکل گرفت ) و ادامه دادن همین مومنتوم اتفاقات بینظیری رو برام رقم زد

    الانم دارم روی خودم کار میکنم و هر روز صبح تا شب یا سریال سفر به دور آمریکا رو نگاه میکنم یا رو باور هایی که از دل این فایل ها و دوره های آموزشی در آوردم ، رو اونا کار میکنم و به لطف الله مهربان با امید به آینده ، امید به حمایت و هدایت خداوند ، یاد آوری اتفاقات خوب گذشته و تجسم رسیدن به خواسته هام دارم انگیزه میگیرم و با احساس خوب ادامه میدم و تمام تلاشم رو میکنم ، دیگه اجازه ندم که ورودی نا مناسب بگیرم

    منظور از ورودی نامناسب : دیدن یا شنیدن ناخواسته ها ، غر زدن و غر شنیدن ، دیدن فیلمهای بدرد نخور ، رفتن به اینستاگرام ( وی پی ان رو حذف کردم ) ، دنبال کردن اخبار توافق ایران با آمریکا و ….کلا جلوی همه اینا رو گرفتم و اجازه نمیدم ورودی نامناسب وارد ذهنم بشه و مطمئنم به لطف الله مهربان همه چی به نفع من پیش میره چون قانون اینه : احساس خوب = اتفاقات خوب

    و در واقع من اجازه نمیدم ورودی نامناسب وارد ذهنم بشه و در عوض به طبیعت میرم و از این هوای بینظیر بهاری که همه جا سر سبزه ، گلهای زیبا در اومده ، عطر شکوفه ها همه جا پیچیده و از بوی چمن تازه استفاده میکنم ، لذت میبرم و همه اینها کمک میکنه که در مومنتوم مثبت قرار بگیرم و چقدر این احساس رها بودن ، توحید و توکل به خداوند بینظیره و اگر بتونم همینطور ادامه بدم قطعا اتفاقات بینظیری در انتظاره منه ، هم موقعیت ها و فرصتهای عاااالی و پول ساز هم ارتباطات عااالی هم رسیدن به خواسته هام که : آزادی مالی ، آزادی زمانی و آزادی مکانی هستش

    خدایا هزاران مرتبه شکرت

    این بود نتایج یکی دو ماهه من از عمل به آگاهی های این سایت

    خانوم شایسته ازتون سپاس گزارم که انقدر عااااالی تو همه فایلها توضیح کامل میدید که نشان از تسلط شما به قانونه

    در پناه الله یکتا شاد ، سالم وثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 48 رای:
  5. -
    مصطفی نازی کلیشمی گفته:
    مدت عضویت: 1606 روز

    به نام خدای وهابی که رب من است

    سلام به خانم شایسته عزیز

    سلام استاد عباسمنش

    سلام به دوستانمون در این فضای الهی

    واقعا جلسه ششم و توضیحات استاد در مورد هماهنگی ذهن و روح فوق العاده بود. خانم شایسته عزیز مقالات شما ما دانشجوها رو برمی گردونه به جلسات قبل و حکم یادآوری رو داره. استاد قبلا توی کتاب هایی که توی سایت هست در مورد ذهن و روح صحبت کرده بود. اما من اونجا اصلا درک نمی کردم. این توضیح جلسه ششم واقعا منو به درک خیلی بهتر و کامل تری رسوند.

    این جلسه بستری رو آماده می‌کنه تا بتونیم باورهای مرجع رو بکاریم. باعث می شه که سریع بفهمیم الان داریم از زاویه روح به اون قضیه نگاه می کنیم یا از زاویه ذهنمون.

    جالب تر از اون با درک باورهای مرجع کار خیلی ساده تر هم می شه و درک می کنیم زاویه نگاه خداوند چی هست. یعنی می خوام بگم زمانی که من کتاب های سایت رو می خوندم، استاد فقط مکانیزم ذهن و روح رو گفته بودند. اما اونجا گفته نشده بود که حالا راهکار چی هست. اینجا در جلسات باورهای مرجع در واقع راهکار گفته می شود. الان تا جلسه دهم ما دوتا راهکار داریم و وقتی از این زوایا به قضایا نگاه می کنیم آرام می شیم و مومنتوم مثبت مون از دست نمی ره و به این صورت اتفاقات عالی ادامه دار برامون رخ می ده. مقطعی نیست.

    ======================================

    کلید اول باور فراوانی است. قربونش برم استاد انقدر خوب در مورد بمبارانی که همه ی ما از بچگی با باور کمبود شدیم، صحبت می کنه که تمام بچگی آدم یهو میاد جلوی چشمش. من وقتی چندین بار جلسات هفتم و هشتم رو گوش دادم ساعت ها و ساعت ها به گذشته خودم سفر کردم. در واقع این جلسات منو به درک رسوند که باور کمبود مثل پیچک دور نهال وجودم پیچ خورده و انقدر قوی شده که داره خفه ام می کنه. بعدش هم استاد متبحرانه واقعیت جهان رو نشونمون میده که فراوانی و رشد دائمی در تمام جنبه هاست. بی نهایت بودن تمام نعمت هاست. درنهایت نشانه هایی رو در وجودمون میاره بالا که میگه اگر این طوری عمل می کنی یعنی باور کمبود داری. یازده مورد از نشانه های باور فراوانی و کمبود در وجودمون رو بهمون نشون می ده. جلسه نهم هم که پاداش این مسیره. مراقبه ای که وقتی گوش می دی به بهترین شکل باور فراوانی رو ایجاد می کنه. روزی دوبار هم تجویز شده! صبح و شب!

    الان که فکر می کنم تکاملی که ما در جلسات دوره طی کردیم باعث شده هر صبح و هر شب به این مراقبه گوش بدیم. چون ما دانشجوها اهمیت نگه داشتن مومنتوم مثبت رو درک کردیم. اهمیت تایم اوت رو درک کردیم. تفاوت نگرش روح و ذهن رو فهمیدیم. به خودشناسی در مورد گذشته ی پر از باور کمبود خودمون رسیدیم و دنبال نشانه هایی که استاد می گه در خودمون گشتیم. حالا می تونیم صبح و شب این مراقبه رو گوش کنیم. فرکانس مراقبه خیلی بالاست. وقتی به گذشته خودم قبل از دوره هم جهت با جریان خداوند فکر می کنم، به خودم میگم اگه یه نفر این مراقبه رو قبل از دانستن آگاهی های دوره بهم میداد، توان گوش دادنش رو نداشتم. شاید اصلا حالم رو بد می کرد. دقیقا مثل این می مونه که فایل های استاد رو برای کسی بفرستی که توی مدار نیست. اون فرد پذیرا نیست. درکش نمیکنه و مقاومت ایجاد می‌کنه.

    تکامل باعث شده به این شکل از این مراقبه بتونم استفاده کنم. خدارو شکر می کنم که توی دوره با دوستان عزیز حضور دارم.

    =====================================

    کلید دومی که استاد توی دستمون گذاشت باور الخیر فی ماوقع هست. این جلسه رو بارها گوش کردم و خیلی کمک می کنه تا مومنتوم مثبت از دست نره و تنش ایجاد نشه. استاد خیلی خوب از خودش مثال می زنه. همه جا از این باور می شه به نفع خودمون استفاده کنیم. هم اتفاقات به ظاهر ناجالبی که روزمره هستند و کوچیک اند. مثلاً دیر رسیدن به سرکار یا سوختن دستت هنگام آشپزی. هم در موارد بزرگی در حد از دست دادن سرمایه ات یا رابطه عاطفی ات. من اسم این باور رو زره فولادی گذاشتم. این باور شما رو ضد ضربه می کنه. باورهای مرجع کاری می‌کنه که از زاویه خداوند به قضایا نگاه کنیم و من می گم خداگونه می شیم.

    آیا می تونی به خدا ضربه بزنی؟

    با جا افتادن این باور تو هم مثل خداوند ضد ضربه می شی و هیچ چیزی نمی تونه بهت آسیب بزنه. حتی با گرفتن درس های اون اتفاق رشد هم می کنی.

    ====================================

    استاد جون سپاسگزارم بابت این آگاهی های میلیارد دلاری بی نهایت قدردانم.

    مریم جون مقاله هات زیباست. قدرت نوشتن و خلاصه برداری هات تحسین برانگیزه. ارتباط هایی که ایجاد می کنی خیلی به جاست. دوست دارم بی نهایت

    برای عزیزانم در سایت بهترین هارو می خوام. بی نهایت عشق و سپاسگزاری توی زندگیتون بباره. دل هاتون آرام و گرم به نور رب العالمین.

    خدانگهدار همگی:)

    در پناه الله یکتا شاد، سالم و ثروتمند باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 63 رای:
    • -
      حمیدرضا محمدی گفته:
      مدت عضویت: 3778 روز

      سلام و درود مصطفی عزیز

      چقدر عالی و دلنشین تحلیل کردی جلسات رو، مخصوصاً ارتباطی که بین مفاهیم ذهن، روح و باورهای مرجع برقرار کردی بسیار قابل تحسینه.

      واقعاً وقتی آدم با این نگاه دقیق به آموزش‌ها گوش می‌کنه و اون‌ها رو زندگی می‌کنه، نتایج عمیق و ماندگار در درونش شکل می‌گیره.

      توصیف زیبایی که از باور کمبود و باور فراوانی داشتی خیلی اثرگذار بود. خصوصاً تعبیرت از باور “الخیر فی ما وقع” به عنوان زره فولادی فوق‌العاده بود!

      امیدوارم همین مومنتوم مثبت رو با قدرت ادامه بدی و هر روز بیشتر در مسیر نورانی الهی بدرخشی.

      از خوندن دیدگاهت کلی انرژی خوب گرفتم. ممنونم که اینقدر زیبا و دقیق نوشتی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
      مدت عضویت: 1325 روز

      سلام مصطفی جان!!!

      خیلی خوشحالم که اینقدر بخوبی داریید روی خودتون کار میکنید..

      چقدر خوشبختم که دوستان بهشتی مثل شما دارم…

      چقدر زیبا راجع به این باورهای مرجع میگید..باورهای که میتونه چه حکمی رو در ذهن ایجاد کنه..من هنوز تو ابن مدار قرار نگرفته ام..

      حرفت کاملا درسته!!!یادمه اول مهر دقیقا استارت دوره عزت نفس برام خورد…طبق الهامات خداوند..

      و حتی خرید کتابها…..

      همه و همه لطف خداوند بود..خداوند میدونه چه زمانی ما آماده این دوره ها هستیم یا نه!!!

      با وجودیکه 2 سال خورده ایی مدام شبانه روز روی کتبها و فایلهای دانلودی کار میکردم..

      دوره عزت نفس برام سنگین بود..

      جلسه یک رو دقیقا 6 ماه هنوز بیشتر گوش کردم..درکش برام سخت بود..

      حالا میدونم هر چیزی یه موقع داره..

      یه روز خداوند بهم گفت..برای افتادن اتفاقات خوب زندگیت عجله نکن بسپار بخدایی که تمام کارهاش به موقع هست..

      انشالله که منم تو مدار درست و با درک قوی تر با این دوره بینظیر هماهنگ‌ بشم….نه فقط خرید دوره ها بلکه با گوشت و پوست و استخوانم درکش کنم..

      بازم سپاسگزارتونم بابت کلام ارزشمتدتون راجع به الخیر فی ما وقع…

      منم تو یه برهه ایی یه اتفاقی میفته همون لحظه فورا بخودم نهیب میزنم.یجاهایی کم میارم.ولی خیلی سعی میکنم با دید الهی گونه و احساس خوب بهش:نگاه کنم..

      و دقیقا همون اتفاق باعث میشه.تا من قوی قوی تر بشم و بتونم بهتر عمل کنم..

      این مورد توی بیزنسم خیلی میبینم..یه اشتباه میکنم چقدر وقتمو میگیره تا اصلاحش کنم..

      اگه قبلن با همچنین پکیچی بودم..

      خیلی راحت کنارش میزاشتم..و ناامید و مستاصل میشدم..

      ولی دوره عزت نفس با این دوره که اشعه هاش:باعث شده مومنتیامو حفظ کنم…

      اتفاقی که افتاده…خیلی راحت تر مسایلمو حل کنم و رشد کنم..

      من توی 1 ماه چند روز 5 نوع ورژن جدید به بیزنسم اضافه کردم..

      بخداوندی خودش…اصلا فکر نمیکردم اینقدر راحت مسایلم حل میشد و من بهترینهای خودمو انجام میدادم..

      و خدا داند این سرعت پیشرفت در اینده میخاد چی بشه..

      اینقدر خوشحالم که تمام ساعتها ی زندگیم!!!!تمام لحظات زندگیم…همه وجودم پر از برکت الهی شده..

      که زبانم قاصره از اینهمه لطف پروردگار…

      که این باور جزو زندگی ما بوده و هست….و من باید حفظش کنم و باور داشته باشم..

      حق مسّلم من است….

      من اومدم تو این جهان که خوشبخت باشم….

      پس از این وفور نعمت تا پای جانم وایسادم…

      دوست عزیزم سپاسگزار شما هستم بابت درکتون از این صحبتهای ناب بهشتی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    پاکیزه بارکزی گفته:
    مدت عضویت: 844 روز

    به نام خدای بزرگ و مهربان

    به نام خدای که همه چیز می‌شود همه کس را

    خدای که تنها معبود حقیقی من هست

    خدای که بهترین رفیق من هست

    خدای که همیشه حواسش به من هست

    خدای که جان و جانان من هست

    خدای که همه کس من هست

    خدای که تنها دارایی زنده گی من هست

    سلام رفیق جانم

    یا رب فقط برای تو مینویسم فقط برای خود آینده ام

    میدانی برای اون زهن سرکشم رد پا میگذارم که بفهمد تو خیلییییی هوایم را داری

    باید یاد بگیرد که تورا باور کند

    قدرت تورا باور کند

    عشق تورا نسبت به من باور کند

    خودت که میدانی رفیق این روزا اصلا حالم خوب نیست نمیدانم منبع این حس بد شاید حسی کمبود باشه شاید احساس بی ارزشی باشه شاید هم حس قربانی بودن باشه هرکدام اش باشه با تو درستش میسازم رفیق جانم

    فقط ازت میخواهم تنهایم نگذاری

    خدایا با اشک چشمم با قلب صادقم برای تو مینویسم

    مثلی اینکه تنها من و تو اینجا هستیم و حرف میزنیم

    باشد روزی که برگردم بیبیبینم بگویم دیدی خدا برایم ساخت

    دیدی برایم شد

    دیدی خدا خیلیییییی خداست

    میدانی این روزا تنها امید و دلخوشی من تو هستی رفیق

    میدانی این روزا که پا برهنه با بار سنگین روی سنگلاخ های زنده گیم قدم میزنم فقط یاد تو باعث می‌شود آرام شوم

    خدایا میدانم شرایطم تغییر می‌کند

    میدانم تمام چیزای که درون من هست به نفع من هست شرایط بیرونی باعث می‌شود درونم را درست کنم

    خدایا سخت هست برایم بیبیبین تنهایم نگذار

    بیبیبین بدون تو من نه کسی را دارم و نه میخواهم داشته باشم تو مرا کافی هستی

    بیبیبین تو با یک اشاره ات هم می‌توانی حال من را از این رو به اون رو کنی

    تو میتوانی من را از این شرایط نجات بدهی

    تو میتوانی من را از فرش به عرش برسانی

    تو میتوانی راه ها برایم هموار بسازی

    خدایاااااا من با تمام قلبم به تو اعتماد دارم

    خدایااااااا کمکم کن تنهایم نگذار

    بیبیبین من به ریسمان الهی تو چنگ زدیم

    بیبیبیین من هیچی نمیدانم فقط به تو توکل کردیم

    من روی باور هایم کار میکنم من روی فرکانس هایم کار میکنم تو خودت برایم بساز

    میدانم هستی میدانم میبینی میدانم میشنوی

    میدانم من را خیلییییییی دوست داری

    یا رب تو هم عجب رفیق قشنگی هستی

    از رفاقت خدا برای تان بگم !!!!

    امروز با مادرم به خرید رفته بودم خیلییییی حالم بد بود نمیدانم چی فکری باعث این حال بد شده بود

    در راه فقط در قلبم از خدا کمک میخواستم که حالم را خوب بسازد و من را تغییر بدهد تا رشد کنم

    همین طور که قدم میزدیم وارد یک دوکان شدیم زمانی که وارد دوکان شدیم مادرم روی صندلی نشست من که هیچ وقت در صندلی نمیشینم چون بیرون که می‌روم ایستاده راحت هستم ولی رفتم روی صندلی نشستم

    جای که من نشستم یک متن روی ورق خیلییی کوچک نوشته شده بود پیام از طرف خدا

    همین لحظه که این را مینویسم با تمام وجودم اشک میریزم اشک عشق اشک دوری

    چقدر خدا حواسش به ما هست

    بین تمام اون دکان ها ما وارد اون دکان شدیم که نامه نوشته شده بود و ما که فقط برای یک دقیقه وارد شده بودم اصلا به نشستن نرفته بودیم من رفتم جای نشستم که این نامه در مقابلم قرار گرفته بود وقتی خواندم فقط اشک ریختم خیلییی به سختی خودم را کنترول کردم

    من چگونه می‌توانم عاشق خدا نباشم

    من چگونه می‌توانم به خدا اعتماد نکنم

    روی اون نامه نوشته بود

    ( ای بنده یی بی تاب من آرام باش

    من برایت بهترین ها را میخواهم

    به من توکل کن ایمان داشته باش

    من خدای تو هستم

    امید وار باش همه چی درست می‌شود

    من بسیار مهربان و بخشنده هستم

    من هستم )

    وقتی این را خواندم زهنم گفت این فقط یک نامه هست خوشحال نشو خدا برای تو نگفته

    گفتم خدایا اگر این پیام تو

    برای من هست فروشنده جنس را به همان قیمتی که مادرم گفته میفروشد اگر نشد یعنی از طرف تو نبود

    من یک کلمه هم حرف نزدم در حال خودم بودم

    مادرم قیمت جنس را گفت ولی فروشنده اول قبول نکرد من تسلیم بودم چند قدم رفتیم که صدا زد گفت بیاین هر چی شما بگویید

    من مطمئن شدم و پیام خدا را دریافت کردم

    من امروز با تمام وجودم درک کردم که خدا ما را کافی هست

    شاید یک اتفاقی کوچکی باشد ولی با اون حالی که امروز من داشتم غوغایی درونم برپا کرد این پیام خدا

    برایم یاد آوری این بود که من هرگز تنها نیستم

    خداوند همیشه هوایم را دارد

    خداوند همیشه بهترین ها را برایم میخواهد

    خداوند عاشق من هست

    زمانی که چشمم را می بندم با تمام وجودم احساس میکنم در آغوش خدا هستم

    آرام میشوم

    رها میشوم

    امن میشوم

    حس میکنم خدا من را در آغوش گرفته و مواظب من هست

    احساس میکنم مثلی نوزادی که در آغوش مادرش هست و آرام می‌شود منم در آغوش خدا هستم و آرام میشوم

    خودم را در آغوش خدا رها میکنم

    خدایا من را به حال خودم رها نکن

    که من تنها تورا می پرستم و تنها از تو یاری میخواهم

    خدایااااااااااا دوستتتت دارم

    آرام هستم با تو یا رب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 65 رای:
    • -
      مطهره یعقوبی گفته:
      مدت عضویت: 409 روز

      سلام به پاکیزه ی دوست داشتنی وزیبا

      “پاکیزه”

      چه زیبا اسم من هم هم معنای اسم توست

      مطهره یعنی پاک و پاکیزه…

      چقدر اسمت زیباست

      مبارکت باشد

      چقدر دلنوشته هات رو دوست دارم پاکیزه

      چقدر زیبا و روان و شیرین صحبت میکنی

      چقدر نوشته هات رنگ و بوی خدا رو میده

      راستی توی یکی ازکامنت هات خوندم که گفته بودی بالاخره ایفون مورد علاقه ت رو خریدی …

      مبارکت باشه گل دختر افرین خوشم اومد

      وقتی این کامنت رو خوندم

      وقتی تصورت کردم داخل اون مغازه و روی اون صندلی نشستی و اون متن اون پیام الهی رو خوندی

      احساست رو تجسم کردم و لذت بردم

      حس اون لحظه ی تو رو دقیقا من هم دو روز پیش تجربه کردم

      بزار داستانش رو بگم :

      من شغلم خیاطی هست

      بعد تعطیلات عید 16،17 اُم فروردین ماه بود

      که برگشته بودم کارگاه و دوباره شروع کردم به کار،

      برای یکسری از لباس ها نیاز به دکمه و جادکمه داشتم

      که رفتم خدمات خیاطی.

      اون روز وقتی داشتم با صاحب اونجا صحبت میکردم

      یک خانمی من رو زیر نظر داشت،

      حس کردم ک داره به شلوارهایی که من دوختم نگاه میکنه

      وقتی نزدیکش شدم ،

      انرژیِ خوبی ازش دریافت کردم

      و سوالی ک مدتهابود توی ذهنم بود رو

      حسم گف ک ازین خانم بپرسم .

      کشیدمش کنار بهش گفتم خانم شما خیاطین؟

      اونم گف: اره

      گفتم اجرت دوخت های شما چقدره؟

      واجرت دوختهای خودم روهم بهش گفتم

      و گفتم ک من میخوام بدونم اجرتی ک عرف هس چقدره

      و ممنون میشم راهنماییم کنید…

      اون خانم خیلی باحوصله راهنماییم کرد

      و دراخر گف کارات خیلی تمیزه !!

      با من کار میکنی؟

      منم باخوشحالی گفتم اره

      و شماره مو ازم گرفت…

      تومسیر برگشت ب کارگاه کلی خداروشکر کردم

      و به خدا گفتم این از برکات دوره ی هم جهت هست

      اگر اون خانم بعدابه من زنگ بزنه ،

      قطعا قراره کلی خیرو برکت باخودش برام بیاره!

      واگر هم زنگ نزنه بازم پراز خیرو برکته!!!

      چون این یک نشونه ست ازینکه من مسیرم درسته

      ونشونه اومده تا ایمانم رو قوی کنه

      وبهم انگیزه بده برای ادامه ی مسیر …!

      چندین و چندبار دیگ هم بابت این موضوع شکرگزاری کردم

      و به خدا واگذار کردم

      گفتم خدایا اگه صلاح من اینه با این خانم کارکنم،

      خودت اون رو به سمت من هدایت کن

      من به تو واگذارمیکنم…

      واااای چقدر اون لحظه رها بودم

      و واقعا هیچ خبری از نگرانی نبود

      هیچ عجله و هیچ حرص و طمعی نبود

      انگار از اعماق قلبم یه حس ارومی میگفت

      هراتفاقی ک بیوفته اون بهترین اتفاقه برای من…

      و همینم شد

      چند وقت بعد اون خانم مجدد زنگ زد

      و دوباره باهام صحبت کرد و قرار گذاشت

      ولی بازهم نیومد و من بازهم برام مهم نشد

      و گفتم اینها نشونه ست

      من باید سپاسگزار باشم و بدونم

      که همه چیز به وقتش اتفاق میوفته

      تا اینکه هفته ی پیش اون خانم دوباره زنگ زد

      و قرار گذاشت ومن هم قبول کردم

      وقتی اومد کلی از کارم تعریف کرد

      و همون روز عصر کلی پارچه برام اورد

      و من قبول کردم ک باهاش همکاری کنم ….

      خدایا شکرت برای یک مشتری جدید…

      میدونن قراره کلی خیرو برکت

      برای من و کارگاهم داشته باشه

      با اینکه پیشنهادش در رابطه با دوخت شومیز بود ،

      و من تاحالا شومیز هارو به سبک تجاری ندوختم،

      و به سایزبندی شون زیاد وارد نیستم،

      ولی قبول کردم !!!

      حس کردم خدابهم گفت

      ما هرکس رو به اندازه ی توانش تکلیف میکنیم

      اگر این کار بهت پیشنهاد شده

      قطعا از قبل توانایی شو هم تو وجودت قرار دادیم!!!

      با خوشحالی از تجربه ی جدید استقبال کردم

      و به خدا گفتم

      قطعا این خانم قراره ‌کلی درس بهم بده

      و کلی به تجربه هام اضافه بشه …

      ازینکه نترسیدم و از دایره ی امنم خارج شدم

      کلی خوشحالم

      ازینکه قراره کلی ثروت به زندگیم وارد بشه

      کلی خوشحالم

      حالا قشنگترش اینجاست ک من

      یه مشکلی توی استین های لباسهام همیشه هست

      و همیشه از خدا میخواستم منو هدایت کنه

      این باگ رو رفع کنم

      همیشه میگفتم یک راهی هس

      خدایا تو میدونی و من نمیدونم

      خودت من رو ب سمت اون راه هدایت کن…

      و اون خانم دقیقا تو همون روز اول

      مشکلم رو حل کرد

      و جواب سوالی ک مدتها درگیرش بودم

      رو سخاوتمندانه بهم گف

      اخه خودش هم خیاطه!!!!

      ومن چقدر خوشحالم براش ک داره

      روی کسب و کار انلاین ش کار میکنه و

      همینجا از خدا میخوام

      موفق و ثروتمند باشه…

      مدتهاست که مشتری هام بهم پیشنهاد دوخت شومیز

      رو میدن و من هم بااین منطق که نه من فقط میخوام

      تمرکزی روی یک ایتم اون هم کت و شلوار کار کنم

      همه رو رد میکردم .

      یروز هدایت شدم به سری فایل های گفتگو با دوستان

      اون قسمت فایل های ازاده جان با استاد

      وقتی ازاده گعت من اول راه هررررکاری انجام میدادم

      کوتاهی مو، ابرو، ناخن، رنگ ،میکاپ و…

      والان بعد سالها تمرکزی فقط یک

      کار انجام میدم تخصصی روی ابرو کار میکنم،

      یهو به خودم اومدم

      یه چراغی توی مغزم روشن شد

      ===≈===============

      خیلی فک کردم

      بعد خدا بهم گف:

      تو هنوز اول راهی

      میتونی کلی تجربه کسب کنی

      چرا وقتی برکتی از سمت من برات میاد،

      ردش میکنی؟؟!!

      چرا قبول نمیکنی؟؟

      گفت :

      این خیلی خوبه که دوست داری تمرکزی کار کنی

      ولی الان کلی وقت داری برای کسب تجربه های مختلف

      شروع کن تست کن

      گفتم خدایا من بلد نیستم

      گفت قطعا ما هرکس رو به اندازه ی توانش تکلیف میکنیم

      هر سفارشی که بهت میشه

      و هر مشتری که به سمت تو میاد

      از طرف منه …

      من توانایی شو در تو دیدم و قدرتش بهت داده شده

      تو قراره کلی تجربه کسب کنی

      این فرصت هارو از دست نده ….

      =======================

      ازوقتی پیام الله رو دریافت کردم

      قلبم باز شده

      حس کردم یک نیرویی ماورایی وارد وجودم شده

      دیگه خودم رو ناتوان نمیبینم

      دیگه نمیگم بلد نیستم

      قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی

      گفت پروردگارا سینه‏ ام را گشاده گردان

      وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی

      و کارم را براى من آسان ساز

      در پناه نور…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      زکیه لرستانی گفته:
      مدت عضویت: 1738 روز

      بنام خدای مهربان

      سلاااام ب پاکیزه ی قشنگم عزیزدلممم توچقد خوشگلی

      چ انرژی داره تصویر زیبات

      خییلی تحسین میکنم این زیبایی ک خداوند بهت هدیه داده فقط دوسدارم عکست نگاه کنم و هی تحسبنت کنم بابت قلب پاک و چهره ی معصومت

      سپاسگزارم بخاطر دلنوشته ی قشنگت چقد پیغام داشت برای من

      ای بنده یی بی تاب من آرام باش

      من برایت بهترین ها را میخواهم

      به من توکل کن ایمان داشته باش

      من خدای تو هستم

      امید وار باش همه چی درست می‌شود

      من بسیار مهربان و بخشنده هستم

      من هستم

      الهی صدهزار مرتبه شکرت منم امروز انرژیم ی کم پایین بود

      از خدا کمک میخواستم ک از پس این ذهن چموش بربیام

      خییلی قشنگ هدایتم کرد ب این آیه

      سوره انشقاق

      یَـٰٓأَیُّهَا ٱلْإِنسَٰنُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحࣰا فَمُلَٰقِیهِ(۶)

      هان اى انسان تو به سوى پروردگارت تلاش بسیارى دارى و

      سرانجام به لقاى او خواهى رسید

      اصن منو دگرگون کرد عاشقتممم خدای من ک هرلحظه داری هدایتمون میکنی

      ی هدایت دیگه امروزم

      میخواستم فایل حزن درقرآن و ببینم تو سایت گفتم خدا خودش هدایتم میکنه

      بعد یکی دوساعت ک اومدم سایت از طریق یکی از کامنتهای یکی‌از دوستان هدایت شدم ب فایل حزن در قرآن

      الهی صدهزار مرتبه شکرت خدا همیشه داره هدایتمون میکنه ولی این ذهنه هربار میخواد ب ی ترفندی مارو ناامید کنه و از مسیر خارج

      یاد قوم بنی اسرائیل افتادم ک چهل سال تو بیابون سرگردان بودن و هرروز خداوند غذاشون از آسمون نازل میکرد براشون ولی باز نگران غذای فرداشون بودن ک اگه گرسنه بمونن چی،اگه خدا یادش بره چی و …

      الهی ص هزار مرتبه شکرت

      ک همیشه مراقبمون هستی

      هواست هست بهمون

      هیچ برگی بدون اذنت از درخت نمی افته

      هراتفاقی ی نفع منه وخیره برای من

      عاشقتممم پاکی قشنگم

      بوس ب قلب پاکت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      محمد علیزاده گفته:
      مدت عضویت: 1506 روز

      به نام خدای مهربانم

      سلام به شما دوست عزیز

      وقتی کامنت شما را خوندم خیلی حالم خوبتر شد امروز حالم خیلی عالیتر از دیروز بود

      این حال خوب را از جایی شروع کردم و مومنتوم مثبت آغاز شد و ادامه دارد تا زمانی که

      من ادامه دهم مثل ورزشکاری که به صورت پیوسته داره میره باشگاه روزی چند ساعت ورزش

      و اگر این ورزشکار ما مدتی همین روند را کنار بزاره چه اتفاقی میفته ؟

      مشخصه که بدنش ضعیف میشه نمیتونه مثل قبل مثلا وزنه بزنه حتی حالت عضلاتش

      تغییر میکنه این ورزش را مثال زدم چون خودم بالای 25 سال هست که ورزشکارم و میدونم

      که ادامه ندادن حتی یک هفته ورزش در بدن چه اتفاقی میفته استاد عزیزم همیشه مثال

      ورزش را میزنه که خیلی به جا هست و منطقی میکنه برامون اینو گفتم که به اینجا برسم

      من دارم سعی میکنم که ابتدای صبح قبل شروع کارم و زندگیم بیام یکم کامنت بخونم بعد

      نوشتن ستاره قطبی به همین دلیل که برام یکم داره عادت میشه میبینم چقدر متفاوته حالم

      زمانی که ابتدای صبحم را با نکات مثبت و شادی و امیدواری و توکل شروع میکنم اصلا

      یه جنس دیگه ای داره زندگی پیشنهاد من اینه که خودم میخام با کمک ربم بتونم بهش

      با تعهد بیشتری ادامه دهم

      یه موضوع دیگه که شباهت داشت به داستانی که تعریف کردید که باعث شد که توجه کنم به

      کامنت حال خوب کنه شما اینه که من قبل سال در زمستان 1403 در موضوع مالی به چالش

      خورده بودم و یکم داشت اوضاع روحی خراب میشد که زوم کردم به توکل و توحید و پیاده روی

      در کنار ساحل با خدا حرف زدن و این شکل داشتم پیش میبردم روزهامو که یک روز یهویی

      الهامی اومد که برو کنار سال تقریبا ساعت 11 روز بود که منم رفتم و چون بالای تخته سنگها

      داشتم دریا را میدیدم پایین سنگها شن های ساحلی بود که میشد بری قدم بزنی و

      بهم گفت که برو پایین منم بلافاصله رفتم پایین قدم زنان با خدا حرف میزدم و لذت

      میبردم از هوای ساحل صدای دریا و دیدن مرغابی ها خیلی عالی بود و همینطور

      که رفتم انگار بهم گفت که زیر اون تحته سنگ بزرگ را نگاه کن رفتم جلو و فکر میکنید

      چی دیدم واووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو

      خدای من یک نوشته یک پیغام از طرف ربم به من که بخونمش واااااااااااااای

      خدای من نوشته بود ( انی انا ربک ) وای منو میگی هنگ کردم دیگه اشکم درومد

      و اون روز دیدم که خدا چه جوری میتونه با من صحبت کنه اگر ادامه بدم این الهامات را

      و نشانه ها را بیشتر دقت کنم مخصوصا زمانی که ازش درخواستی داری باید شاخکهات

      تیز باشه منم مثل شما حال و هوای توحیدی داشتم اون روزها و الانم رفتم تو فرکانسش

      از اون پیام عکس گرفتم و رو صفحه اصلی لب تابم سیوش کردم گهگاهی بخونمش ببینم

      فراموش نکنم که خدا چه جوری باهام صحبت کرد ما فراموشکاریم باید به خودمون یاداوری

      کنیم از شما ممنونم که با دیدن کامنت زیبای توحیدی شما منم تو مدار توحید قرار گرفتم

      برایتان بهترینها را آرزومندم شاد باشید و سعادتمند در دنیا و آخرت الهی شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      سونیا نوری گفته:
      مدت عضویت: 488 روز

      بنام خدایی مهربان و هدایتگر

      سلام به پاکیزه جانم ( دخترک توحیدی سایت )

      پاکیزه جانم با خواندن کامنتت منم اشک ریختم یعنی همیشه با خواندن کامنتهایت اشک میریزم و از آنجائیکه ایمیل کامنتهای قشنگ و پر از محتوای توحیدیت برایم می‌آید ، همیشه جز از اولین نفرات استم که می‌میخوانمش گل زیبا.

      واقعیتش خیلی قشنگی ( استیکر یک چشم باز یک چشم بسته با لبخند ) همیشه پروفایل زیبایت را در سایت می‌بینم. و بعضی اوقات با خودم میگم ها ببین پاکیزه جانم گرین فود رفته منم رفته بودم ، قصرشاهی رفته منم رفته بودم . کاش باهم سر میخوردیم .

      خیلی خوشحال شدم عزیزم که پیام خداوند را درک کردی ، بدون شک که خداوند همیشه حواسش به ما است هر لحظه متوجه ماست . این ما هستیم که بعضی اوقات نمی‌توانیم پیام خداوند را درک کنیم.

      چی احساس قشنگ است که خداوند ترا در آغوش کشیده و دستت در دستان خداوند است . خداره صدهزار مرتبه شکر که همچون احساس را داری پاکیزه جانم .

      راستش من که چند روز می‌شود کتاب معجزه سپاسگذاری را شروع کردم و هر روز بخاطر داشتن دوستان خوبم در سایت شکر گذاری میکنم و بخاطر پاکیزه جانم هم ،و البته که یکی از تمرینات فوق العاده عالی است،

      و حالا اینجا هم مینویسم

      خداره صدهزار مرتبه شکر برای

      پاکیزه قشنگ و توحیدیم

      خداره صدهزار مرتبه شکر برای دوستان خوب و رفقای توحیدیم درسایت.

      خدایا پناه ما به تو .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      محمد ابراهیمی گفته:
      مدت عضویت: 276 روز

      سلام و درود برای شما بانو پاکیزه دقیقاً خدا همیشه با ما هست به قول قرآن میگه من از رگ گردن هم به تو نزدیک‌تر ام خدا در سلول سلول بدن ما هست خدا همیشه همراه ما هست مگر میشه از خدا بخواهی حالت را خوب کند خدا حالت را خوب نکند من افتخار میکنم یک عباس منشی هستم افتخار میکنم همچین هم فرکانسی های دارم افتخار میکنم یک دختر هموطن خودم همیشه جز فعالترین دوستان در صفحه سایت میاد من به کامنت شما خیلی حالم خوب شد چقدر زیبا بود این کامنت شما چقدر انگیزه میگیرم که منم بیام از تک تک لحظه های زنده گی ام که خدای جان جانان ام مرا هدایت میکند به من آرامش میدهد از پس هر خاسته هام بر می آید بیام کامنت بنویسم متأسفانه ذهنم هنوز شرطی نشده که بیام کامنت بنویسم با اینکه خدای جان جانان ام هر لحظه مرا به خاسته های که از وقتی جان جانان را شناختم رسیدم و هر روز به خاسته های بزرگ‌تر ی هم می رسم می توانم هزاران کامنت بنویسم که تا حالا خدا دستم را گرفته مرا از ته دره کشیده بالا خدایا شکرت خدایا هزاران مرتبه شکرت دستم در دست جان جانان هست روز هزاران بار شکر میکنم یک عباس منشی هستم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      Masooma گفته:
      مدت عضویت: 604 روز

      سلام پاکیزه جان، سلام به همه همسفران عزیزم پاکیزه آخر تو چقدر قشنگ کامنت می‌نویسی من همیشه کامنت های تو را می‌خوانم منم امروز زیاد حالم خوب نبود ولی وقتی میام سایت فایل گوش میدم کامنت های شما را می‌خوانم خیلی حالم خوب میشه حسم خیلی خوب میشه خیلی سپاسگزارم که اینقدر صادقانه و عاشقانه می‌نویسی

      یک دنیا تشکر

      منم این روزا حس میکنم بی قرارم نجوا ها زیاد میشه ولی وقتی این کامنت تو را خواندم بخدا دلم آرام شد ممنونم پاکیزه جان

      خدایا تو که میدانی چه شرایط دارم با چه ها مواجه میشم چی ها در دلم هست خدایا همه چی را وا گذار میکنم به خودت میدانم که رهایم نمیکنی خدا جانم کمکم کن

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      Masooma گفته:
      مدت عضویت: 604 روز

      سلام پاکیزه جان، سلام به همه همسفران عزیزم پاکیزه آخر تو چقدر قشنگ کامنت می‌نویسی من همیشه کامنت های تو را می‌خوانم منم امروز زیاد حالم خوب نبود ولی وقتی میام سایت فایل گوش میدم کامنت های شما را می‌خوانم خیلی حالم خوب میشه حسم خیلی خوب میشه خیلی سپاسگزارم که اینقدر صادقانه و عاشقانه می‌نویسی

      یک دنیا تشکر

      منم این روزا حس میکنم بی قرارم نجوا ها زیاد میشه ولی وقتی این کامنت تو را خواندم بخدا دلم آرام شدم ممنونم پاکیزه جان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    حمیدرضا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 3778 روز

    سلام استاد عزیز و دوستان پر از عشق و نور!

    امروز روز تولدمه، و نمی‌تونستم جای بهتری جز این فضای پر از فراوانی پیدا کنم تا حس خوبمو با شما به اشتراک بذارم! خوندن مقاله گام به گام برای به ثمر رساندن خواسته های نیمه تمام با عنوان «ماندن در مومنتوم مثبت» و کامنت‌های دوستان عزیز انگار یه هدیه تولد بود که قلبمو گرم کرد.

    استاد، من عاشق یادگیری و کمک به دیگرانم برای کسب تجربه های بیشتر ، چند سال پیش، پر از تردید بودم. فکر می‌کردم برای رسیدن به رویاهام، باید خیلی چیزا رو از صفر یاد بگیرم. باورهای محدودکننده‌ ام مثل یه شیر آب چکه‌کن بودن که انرژی‌مو هدر می‌دادن. اما وقتی با دوره‌های روانشناسی ثروت 1، قانون آفرینش، عزت نفس، هدف‌گذاری و قانون سلامتی آشنا شدم ، انگار یه پیچ‌گوشتی دستم دادن که همه‌چیزو درست کرد!

    یه روز که داشتم با یه ابزار دیجیتال کار می‌کردم، حس کردم کائنات داره بهم می‌گه: «تو می‌تونی با دانشت به بقیه کمک کنی.» اون لحظه، باور به فراوانی تو قلبم روشن شد، درست موقع هایی بود که داشتم با دوره روانشناسی ثروت یک کار می کردم و کلا یه تغیر اساسی توی کسب و کار من رقم خورد و من الان کسب و کار آنلاین خودمو دارم و برنامه من خیلی وقته که اینجوری شده هر روز صبح شروع می‌کنم: شکرگزاری، نفس عمیق، و تمرکز روی حس خوب. حس می‌کنم روی شانه‌های خداوند نشستم و کارها دارن با هدایت الهی پیش می‌رن.

    این مقاله بهم یادآوری کرد که باورهای مرجع توحیدی چقدر قدرتمندن، وقتی خوندم که چطور انیس، حسن، و آرمین با مومنتوم مثبت معجزه ساختن، اشک شوق تو چشمام جمع شد. البته هنوز تو دوره هم‌جهت با جریان خداوند شرکت نکردم، ولی این مقاله و انرژی کامنت‌هایی که شما از دوستان به اشتراک گذاشتید، منو مصمم‌تر کرده که این مسیر رو ادامه بدم.

    امروز تو تولدم، به خودم قول دادم که باور به فراوانی رو عمیق‌تر کنم و هر روز یه قدم برای رویاهام بردارم. استاد، مثال پیچ‌گوشتی‌تون تو مقاله عالی بود! انگار بهم یادآوری کرد که راهکارها همیشه ساده‌ان، فقط باید بهشون ایمان داشته باشیم.

    امیدوارم دوستان عزیزی که در دوره شرکت کردن و نتیجه خلق کردن بیشتر از تجربیاتشون را با ما به اشتراک بگذارند و این چشمه جوشان رو باهم پربارتر کنیم!

    استاد، ازتون بی‌نهایت ممنونم که مثل یه فانوس، مسیر توحید و فراوانی رو بهمون نشون می‌دید. خدا رو شکر برای این خانواده بی‌نظیر!

    با عشق و سپاس، دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 72 رای:
    • -
      منیر گفته:
      مدت عضویت: 1913 روز

      به نام خدا

      سلام به استاد عزیزم و همه عزیزان سایت مخصوصا مریم شایسته عزیز

      سلام آقا حمیدرضا تولدتون هزاران بار پر از تکرار های زیبا باشه و امیدوارم بهترین ها رو تو سال جدید زندگی تون تجربه کنید

      من کامنت شما رو کامل خوندم و واقعا شکر میکنم خدا رو که در جریان دریافت نکته های کامنت شما قرار گرفتم

      واقعا این روندی که پیش گرفتید عالیه اینکه روی احساس مثبت تونستید بمونید قابل تحسین هست اینکه تونستید به این نقطه برسید که هر لحظه آرامش الهی رو درک کنید

      اینکه از صبح که بیدار میشید روی انرژی مثبت و شکرگزاری هستید واقعا عالیه

      ان شالله هر لحظه بیشتر هدایت های خداوند رو دریافت کنید و هر لحظه موفق تر از لحظه قبل باشید

      یه نکته ای که من از دست آوردهای خودم و ثروت های بی نظیر خودم میدونم داشتن دوره های استاد هست و اینکه گفتید ثروت یک رو دارید انجام میدید من حس میکنم از وقتی دوره همجهت رو شروع کردم بیشتر دوره های قبل رو متوجه میشم انگار این دوره همجهت استاد کاملترین و هماهنگ ترین دوره با تمام دوره های قبلی هست

      و خیلی زیاد من از نظر شخصیتی قدرتمند تر شدم و همینطور آرام تر

      دوست داشتم این رد پا رو به یادگار بذارم و نه تنها شما رو تحسین کنم بلکه بهتون افرین بگم برای حال خوبتون

      در پناه خالق شاد وموفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
      • -
        حمیدرضا محمدی گفته:
        مدت عضویت: 3778 روز

        منیر عزیز و مهربان

        سلام و درود بر شما

        از خوندن پیام پرمهر و انرژی‌بخش شما بسیار خوشحال شدم.

        تبریک و محبت صمیمانه‌تان نسبت به تولدم و همچنین حمایت و دلگرمی ارزشمندتان، برام دلگرم‌کننده و الهام‌بخش بود.

        کاملاً با شما موافقم که دوره‌های استاد مسیر رشد و درک ما را به زیبایی هموار می‌کند و چه نیکو اشاره کردید که دوره “همجهت با جریان خداوند” انسجامی فوق‌العاده به آموزه‌ها می‌بخشد.

        از اینکه با قلبی سرشار از شکرگزاری و عشق همراه این مسیر الهی هستید، و از اینکه رد پای محبت‌آمیزتان را اینجا برایم به یادگار گذاشتید، بی‌نهایت سپاسگزارم.

        برای شما نیز از صمیم قلب آرزوی آرامش، برکت و موفقیت روزافزون دارم.

        در پناه لطف بی‌پایان الهی باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          منیر گفته:
          مدت عضویت: 1913 روز

          به نام خدا

          سلام به استاد عزیزم

          سلام آقای محمدی عزیز دوست همفرکانسی

          خیلی خوشحال و شکرگزارم که اون نقطه آبی کنار اسم من اومد و شکرگزارتر اینکه امروز دومین بار هست که کسی منو مهربان خطاب میکنه

          این از فضل خداوند هست که صفتی به این زیبایی رو از زبان دوستان می‌شنوم

          چند روزی هست یه قسمتی تو گوشیم باز کردم برای شکرگزاری های لحظه ایم

          این شکرگزاری رو اونجا ثبت میکنم تا یادم بمونه فضل و برکت عشق و دوستی خداوند بی نهایت هست

          دوست عزیز همفر‌کانسی در پناه خدا باشید

          از خدا بهترین ها رو برای شما و تمام دوستان سایت میخوام

          خدایا شکرت

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      ابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1404 روز

      سلام حمید رضا جان

      تولدت مبارررررک امیدوارم سال‌های سال مشغول یاد دادن و یاد گرفتن باشی.

      خیلی از بودنت تو سایت و کمکت به ما ممنونم و امیدوارم در کمال سلامتی کلی از چراغهای خاموش یا گرد گرفته رو روشن کنی تا نور خدا دیده بشه.

      حمید رضا جان خدا نگهدارت باشه

      شاد باشید و تندرست

      نمیشه کوتاه نوشت و من چند سطر اضافه میکنم تا سیستم قبول کنه

      تمام اتفاقات زندگی ما توسط خودمون و با باورهامون رقم میخوره، این باور و عقیده خالص ترین باورِ و اگه فقط همین رو باور کنیم کار تمومه و بقیش میمونه کنترل ذهن

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    على شيرازى گفته:
    مدت عضویت: 3456 روز

    به نام خدای مهربان

    اول یک‌سلام و سپاسگزاری مرتب از مریم بانو برای این مقاله های عالی و ساده و قابل فهم داشته باشم و سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گل

    69.

    خداروشکر برای حال دل عالی

    من الان در جایگاه هستم برای تحویل بارم و فردا به یاری الله بعد از حدودا 236 روز در حال رفتن به خانه خداروشکر به طرز فوق العاده ای حسش عجیبه این مدت توی جاده بودن الان بخوام برم خانه و البته که بوی کلی زندگی و حال دل بهتر رو دارم حس می کنم

    توضیحات و کامنت دوستان راجع به ماندن در مومنتوم مثبت بسیار ایمان آدم رو قوی می کنه واقعا خداروشکر برای این مکان که هروز دارم میام و کامنت می گذارم و در این مکان رویایی وقتم رو عالی ازش استفاده می کنم ‌با عشق کامنت می گذارم می خوام تا جایی که می تونم کامنت بگذارم و رد پام رو سال دیگه بیام و ببینم و مطمئنم که چه قدر رشد از لحاظ ایمانی باوری معنویت روابط و ثروت برای داره رخ می ده و فقط من باید بتوانم که بپذیرم و بس چون اون ها وجود دارن خداروشکر

    ازتون سپاسگزارم استاد جان

    تنور دلتون گرم

    Longview Texas

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 92 رای:
  9. -
    ملیحه مهارتی گفته:
    مدت عضویت: 739 روز

    به نام خداوند معجزه ها

    سلام استاد عزیز و مریم جان و همه ی دوستان عزیزم در این مسیر زیبا

    من اومدم از یه نتیجه ی بزرگ برای خودم بنویسم که بعد از پشت سر گذاشتن یه اتفاق به ظاهر ناجالب و کنترل ذهنی که انجام دادم بالاخره رقم خورد.

    من از سال گذشته و از دوره ی کشف قوانین زندگی متوجه ترمزی در وجودم شدم به نام کمبود لیاقت و خود کم بینی که در مسیر رشد حرفه ای م در کارم من رو متوقف کرده بود و در این مسیر و با دوره های مختلفی از استاد که دارم که گل سرسبدشون همین دوره ی هم جهت با جریان خداوند هست روش کار میکردم و اتفاقات خیلی خوبی در زمینه ی کاریم برام می افتاد.

    مثلا افراد نامناسب به راحتی از تیم من جدا میشدن و یا از شرکت کلا میرفتن یا به تیم دیگه ای منتقل میشدن و یا مدیر مستقیم من از شرکت جدا شد و باز روند کاری برای من خیلی آسون تر از قبل پیش میرفت تا اینکه….

    من از بهمن سال پیش از یه تیم دیگه در شرکتی که براش کار میکنم پیشنهاد کاری با سمت بالاتر رو داشتم (که اصلا حتی یه درصد هم فکر نمیکردم که از این تیم بخوام پیشنهادی داشته باشم و همیشه تو پلن خودم فکر میکردم در تیم فعلی خودم ارتقا میگیرم.)

    مراحل مصاحبه و انجام تسک های مختلف تا همین فروردین ماه پیش رفت تا رسیدیم به مصاحبه ی نهایی با مدیرعامل شرکت و من اون جلسه رو هم (به لطف امدادهای غیبی فایل ها و البته تجسم ) عالی پشت سر گذاشتم.

    ( قبل این جلسه به طرز فوق العاده ای از خدا هدایت خواستم و رسیدم به جلسه ی 12 دوره کشف قوانین که در مورد انتظارات مثبت داشتن از اتفاقات هست و فوق العاده به من کمک کرد.)

    اما در کمال ناباوری بهم اعلام شد که با اینکه تو خیلی خوب بودی و مصاحبه ی نهایی ت هم نظر مدیر عامل رو جلب کرد اما به خاطر تغییرات ساختار جدید در سازمان و کمبود ظرفیت در این تیم فعلا امکان جذبت به این تیم وجود نداره تا شهریور ماه .

    یک ساعت اول که این خبر رو شنیدم بسیار حالم بد شد و بغض گلوم رو گرفته بود و اصلا نمیفهمیدم یعنی چی .

    اما بعد یه ساعت به خودم گفتم آهاااا ملیحههههه تو تا اینجا داشتی تئوری آگاهی ها رو کار میکردی الان وقت امتحان عملی.

    پشت سرهم و مداوم با خودم و با خدا صحبت میکردم و میگفتم الخیر فی ما وقع ، من نمیدونم چی داره میشه خدایا من تسلیمم من تسلیمم هرچی تو بخوای.

    بعد شروع کردم به دیدن جنبه های مثبت این اتفاق و با خودم میگفتم : ببین همین که یه تحسین از مدیر عامل در جلسه دریافت کردی چقدر اعتماد به نفست رو برد بالاتر .

    اصلا شاید من هنوز تو تیم فعلیم کارم تموم نشده باشه و رفتنم درست نباشه.

    شاید تو اون تیم موضوعاتی هست که من ازش خبر ندارم و خدا اینطوری داره ازم مراقبت میکنه.

    و اینطوری رسیدم به حس شکرگزاری و دیگه میگفتم خدایا شکرت.

    و کم کم رها کردم و در عمل تسلیم شدم.

    یکی دو تا از همکارام که در جریان این موضوع بودن حتی برای قوت قلب دادن به من میومدن با من حرف بزنن که میفهمیم در حقت بد کردن و ناراحت نباش و از این جور حرفا

    اما من میگفتم نه من مطمئنم خیره و ناراحت نیستم و براشون مثال هایی از چند سال پیش شرکت میزدم که باز پشت یه اتفاق ناجالبی برام خیر داشت.

    و فقط بعد از گذشت یک روز و نیم ، معجزه اتفاق افتاد و نتیجه به نفع من تغییر کرد.

    دوباره مدیر واحد جدید من رو صدا کرد و گفت ما قرارداد یکی دیگه از همکارا رو تونستیم به صورت مشاوره ای ببندیم که برای اومدن تو در تیم ظرفیت باز بشه ( واقعا بعید میدونم این اتفاق تا حالا تو شرکت برای کسی افتاده باشه.)

    و اینطوری با یه راه حلی که عقل جن هم بهش نمیرسید در نهایت این اتفاق نتیجه ای که سالها منتظرش بودم رو رقم زد

    و به صورت رسمی روز چهارشنبه توسط تیم منابع انسانی به من اعلام شد که من به سمت مدیر ارشد در این تیم ارتقا پیدا کردم

    و درآمد من با اینکه همین الان هم از متوسط درآمد بقیه با سمت مدیریتی در بازار کار خیلی بهتره ولی باز دو برابر افزایش پیدا کرد و این چیزی بیشتر از خواسته ی من بود که در دفتر خواسته هام ( 107 آرزوم ) نوشته بودم.

    جالبی ماجرا اینجاست که شرکت ما در حال حاضر به خاطر تغییر استراتژی که داشته داره سایزش کوچیکتر میشه و با خیلی از آدما داره خدافظی میکنه و از این بابت حال خیلی ها تو شرکت خوب نیست و این درحالی که خدای من تو همین وضعیت پروموشن و ارتقا شغلی من رو رقم زد.

    چقدر این روزا این جمله تو ذهنمه که : با خدا باش و پادشاهی کن.

    تو این یک سال و نیمی که من با استاد و آموزه هاش هستم بعد از پروسه ی خرید ماشینم ( که قبلا در عقل کل درموردش نوشتم.) که به طرز عجیبی خدا برام جورش کرد این دومین نتیجه ی بزرگی که تو این مسیر برام رقم خورد طوری که من هیچ ایده ای براش نداشتم.

    حتما وظیفه م بود که اینجا در موردش بنویسم تا هم از استاد تشکر کنم و بگم من از این امتحان و از این ناخواسته سربلند بیرون اومدم و درسهایی که از شما در مورد کنترل کانون توجهم و نگاه کردن به مسائل طوری که به احساس بهتر برسیم رو تونستم در عمل استفاده کنم و چقدر بی نظیر بهم ثابت شد که قانون بی نقصه و جواب میده .

    خدا میدونه چقدر باورم به این مسیر بیشتر شده و با قدرت و اشتیاق بیشتری در این مسیر پیش میرم.

    خداروشکر که در این مسیر هستم و هر روز یاد میگیرم و با لذت این مسیر رو طی میکنم.

    این تازه اولشه

    استاد خیلی بیشتر از من خواهید شنید :)

    در پناه الله یکتا باشیم همگی :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 102 رای:
    • -
      سعیده شهریاری گفته:
      مدت عضویت: 1294 روز

      سلام ملیحه جانم

      الهی که حال دلت عالی باشه و به سرچشمه ی نور وصلِ وصل باشی…

      چندروزیه قلبم اسمت رو فریاد میزنه و ازم میخواد که برات بنویسم و تحسینت کنم…

      مدارت خیلی بالا بود دختر :) ولی بالاخره این دسترسی ایجاد شد…(چشمان قلبی بسیار…)

      میدونی؟!تو نتنها بسیار ملیح و دلنشینی،که تو اجرای توحید در عمل بسیار ماهر و توانایی…

      مامان بابای قشنگت یک چیزی میدونستن که اسمت رو گذاشتن ملیحه ی مهارتی …

      بی نهایت تحسینت میکنم از روشنی قلبم…

      همیشه وقتی کامنتت رو میخونم یا عکس قشنگت رو‌نگاه میکنم، یاد این جمله ی مصاحبه گر میفتم: ز غوغای جهان فارغ…

      احساس میکنم مثل یک پَرِ سبک،تو جریانی از عشق و‌نور و برکت و‌رحمت خداوند در حال حرکتی…و هر لحظه داری به سرچشمه نزدیک و‌نزدیک‌ تر میشی…

      همه ی چیزهایی که برات نوشتم،از روشنی قلبم بود…الهی که در بهترین زمان و‌مکان به دستت برسه و‌به قلب روشنت بشینه.

      بینهایت تحسینت میکنم و خیلی خوشحالم و به خودم افتخار میکنم تو این جهان مجازی توحیدی،دوستان فوق العاده ای مثل تو‌دارم…

      دعا میکنم این اتصال خیلی زود تبدیل به یک رابطه ی پر از نور تو جهان مادی بشه …

      به امید دیدارت در بهترین زمان و مکان …

      قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 39 رای:
    • -
      علی صداقت گفته:
      مدت عضویت: 1600 روز

      سلام خانم مهارتی عزیز.چقدر زیبا بود..هرچی تبریک بگم کم گفتم.میخوام بگم دقیقا طبق حرف استاد که گف میتونید برا بقیه نوری بشید با پیشرفت هاتون که اونا از مشعل شما استفاده کنند شما دقیقا با این کنترل ذهن و عمل کردن به آموزه ها تونستید الگویی بشید که اره علی از کارمندی یا کار برا بقیه هم میشه به ثروت رسید میشه به موفقیت رسید.من اوایل چون تو دوره ثروت و اکثر دوره های استاد جوری فهمیده بودم که آدم باید حتما کسب و کار شخصی داشته باشه تا به ثروت برسه و تا وقتی مجبور نشدم دوس نداشتم برا شرکتی کار کنم ولی من با دیدن شما حتی ویدیو هاتون رو دیدم و چقدر تحسین کردم و بعدش که دیدم شما تونستید چقد مثال و الگو دیگ پیدا کردم که اتفاقا تو شرکت خودمون هم دارن به اون نتایج میرسن و برام طبیعی شد که از کار برا بقیه هم میشه به مراحل و درجات بالا رسید.حتما نباید کل کسب و کار مال خودت باشه.بازم بهتون تبریک میگم مرسی که با تلاشتون راه هزاران نفر دیگ رو هموار کردید..اینجاس ک استاد میگ شما با رسیدن به ثروت به بقیه هم نعمت میدید واقعا خانم مهارتی من با دیدن شما خیلیییی باورهام عوض شد.حتی در مورد ازدواج مثلا من فک میکردم با اینکه 28 سالمه دیر شده و…

      در مورد کار فک میکردم اگ صب تا عصر سر کار باشم نمیتونم رو قوانین کار کنم.

      یا نمیتونم از زندگی لذت ببرم .فک میکردم کلا کارم باید آنلاین باشه و آزادی مالی زمانی مکانی داشته باشم ولی الان دیدم نه درسته اون سطح پرفکت و بالا و عالیش هس ولی خب از این راه هم میشه و این میشه برای من جلوی خیلی از ناامید شدنا رو گرفت.ممنونم ازتون و منتظر پیشرفت های خیلی بیشتر هستم.در پناه خدا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
      مدت عضویت: 1325 روز

      بنام خداوند بخشنده مهربان

      سلام و درود به ملیحه زیبا…

      اولین بارمه که برای:شما دوست عزیزم پیام میزارم..ولی این پیامها جزو سعاددتمندی ما در دنیا و اخرته..

      منظورم دنیا..همون یه دقیقه بعدمون.

      همین الان از خواب پا شدم..یه حسی گفت بیام یچیز جدید رو تو سایت بهشیمون بخونم.

      لطف خداوند قدم به قدم منو هدایت کرد به کامنت شما!!!!

      چقدر خوشحال شدم دقیقا مسایل من ،” با کامنت شما اعلام شد!!!

      منم دیشب یه اتفاقی برام افتاد…و بایدم اتفاق میفتاد…

      و تضادی بود..که اگه قبلاًبرام پیش میومد زود احساس قربانی شدن بدستم میداد..ولی اینقدر حال هوای دلم عالی بود…

      فقط سکوت و ایمان و توکل بخداوند..

      و از ته درونم بدون گفتنش به اطرافیانم که این الخیر فی ما وقع هست..

      یچیزی باید اتفاق بیفته…

      و از طرف شخصی بهم گفته ها و دلداری هایی گفته میشد..

      ولی من امید بخداوند داشتم.

      با خودم میگفتم خیره.باید یچیز جدیدی پیش بیاد…

      همون حین..پای سمت چپمو خداوند میسوزوند..که احساست بد نشه ها..

      وقتی توی یه مسیر قرار میگیرم..که اون مسیر تضاد منه…همون لحظه خداوند به هر طریقی نشانشو میفرسته که از مسیرش رها نشم..

      و ندام انگشت بزرگ سمت راستم میسوزوند..و بسیار فشار درد اوری بهم میداد..

      و من قوی در برابر اون احساس ترحمها.

      یادمه قبلا همون یکسال خورده ایی پیشم.توی این موقعیت که قرار میگرفتم..زود اشکم میرخت..و صحبتهایی میکردم که بتونم احساس قربانی رو از خودم بگیرم.

      .

      ولی احساسی که بدستم اومد…احساس خوب بود..احساس ایمان و توکل بود…

      و من محکم در برابر نجواهای شیطان ایستاده بودم.

      و اون اتفاق برام انشالله خیر شد..و میدونم لطف خداونده در اینده که من با چشمم نمیبینمش..

      میخام بگم اون اتفاق اون شرایطی که برای شما پیش اومد و شما رو به درک واضح تری…به این باور که: با خدا باش و پادشاهای کن..

      رسوند..

      انشالله این تضادم از اول برای من خیر بوده انشالله در اینده نچندان نزدیکم برای من خیره..و این قدمی بود برای درخاست من برای قدمهای بعدی..

      ملیحه زیبا….روی دوش خداوند نشستن را بهتون تبریک میگم..

      وقتی با خداوندی تمام ثانیهات قشنگه‌.

      وقتی قبل از اینکه میخام بخوابم باهاش:صحبت میکنم تمام بدنم از نوک پاهام تا سرم شروع به لرزه افتادن میکنه..

      خیلی خوشحالم که همچنین قدرت بزرگی تو درونم دارم…

      و همچنین شما دوستانم!!

      .

      بازم سپاسگزار خداوندم که منو هدایت کرد به کامنت زیبای شما از این نتایج بزرگ و زیبا بهتون تبریک میگم..

      بهتون تبریک میگم.

      بهتون تبریک میگم…

      وقتی معجزات رو میبینی …..بعداش میدونی قدرتمند کیه!!!

      منم امسال پر از معجزات داشتم..

      و انشالله خواهم داشت.

      دوست هم فرکانسی شما نرگس از جنوب غرب ایران.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    ابراهیم گفته:
    مدت عضویت: 1404 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام

    باوری که به شدت ترسهای آدم رو کم میکنه باور به فراوانی و فضل خداست

    باور فراوانی یعنی همه چی فراوونه،خب وقتی فراوونه چرا غصه چرا غم چرا ترس

    چقدر خوبه من بتونم این باور رو تو وجود خودم نهادینه کنم

    باور فراوانی برمیگرده به ذات ما و اصل ما.از اول با ما بوده البته از همونجا ضربه هم خوردیم یعنی باور کمبود

    بابا خدا بهشت رو داد به حضرت آدم ع گفت برو حال کن ،شیطان اومد و گفت از اون میوه بخور همون که خدا ممنوع کرده بود ولی ایشون نوش جان کرد

    پس به همون اندازه که همه چیز فراوونه ،دقیقا شیطان از همینجا دنبال ایجاد باور کمبود در ما بود.

    مراقبت کردن از ذهن و ایجاد و نگه داری باورهای درست و خوب درست مثل کاشتن نهال میمونه

    همیشه باید رسیدگی کنیم…..

    تبریک میگم به دوستانی عزیزی که تو این دوره مهم و عالی شرکت کردن و موفق شدن ،خودم هم دوست دارم وارد دوره بشم ولی هنوز شرایطش پیش نیومده.

    نعمت‌ها مثل اکسیژن به وفور هستند ،تنها این ماییم که باید ذهن رو پاکسازی کنیم تا وارد مدار درست بشیم.

    مدار درست مدار رو به خورشید و به سمت خورشیده

    هر چی بتونیم خالص تر باشیم پس میتونیم راحت‌تر به نعمت‌ها دسترسی داشته باشیم و در واقع نعمت‌ها در اختیار ما قرار می‌گیرند.

    شدنیه و میشه

    امیدوارم زودتر بتونم دوره دو تهیه کنم که دارم دیوونه میشم از اطلاعات زیبای دوره

    سپاسگزار استاد شایسته هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 108 رای:
    • -
      بهاره صرام گفته:
      مدت عضویت: 1243 روز

      سلام به شما دوست عزیز و هم فرکانسی ،

      علاوه بر اینکه این مقاله چقدر نکات مفید و آموزنده ای داشت ،

      چقدررر از نوشته های شما لذت بردم و چقدر کامنتتون مفید و زیبا بود ،

      عالی پر از نکته پر از یاد آوری نکات ارزشمند و کلیدی ، مخصوصا اینجا

      که نوشتین

      (باور فراوانی یعنی همه چی فراوونه،خب وقتی فراوونه چرا غصه چرا غم چرا ترس)

      واقعا من بعضی روزا به خودم یاد آوری میکنم چرا انسان ها سر سفره ولع دارن و حرص غذاها را میزنند ؟؟ مگر نه اینکه دائم فراوانی هست و هرموقع گرسنه شدیم میتونین از نعمت ها استفاده کنیم ؟؟؟

      پس چرا عجله میکنیم چون فکر میکنیم تمام میشه ،

      خیلی خوب نوشتین ممنونم از شما در پناه خداوند شاد و پر انرژی باشید دوست عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
      • -
        ابراهیم گفته:
        مدت عضویت: 1404 روز

        بهاره عزیز سلام

        خیلی ممنونم از کامنتی که نوشتید و دوباره به اهمیت دیدگاه فراوانی تاکید کردید.

        بدون شک ،ترس،نا امیدی،نگرانی،خشم،حتی شک

        از جانب شیطان هست.

        با خدا بودن بر عکس اینه

        خدا یعنی فراوانی،آرامش ،احساس خوب،ایمان،یقین،عشق،محبت،لبخند

        ایمانمون به رب العالمین هر چی اضافه بشه ،باور فراوانی و به تبع اون آرامش مون هم زیاد میشه.

        سپاسگزارم از مثال سفره که زدید

        توی رستورانی هستیم که ورودی رو خدا داده و تو میتونی از انواع نعمتها بهره ببری،هر چی میخواهی انتخاب کن که اگه انتخاب نکنی ضرر کردی.

        فقط اطمینان کنیم که خدا از قبل به هر اندازه که بخوریم و داشته باشیم آماده کرده

        سپاسگزارم

        خدایا شکرررت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: