داستان سناریو نوشتن که یکی از تمرینات دوره قانون آفرینش برای «جهت دهی آگاهانه به کانون توجه» میباشد، از این اساس شکل میگیرد که
از آنجا که زندگی ما توسط فرکانسهای مان خلق میشود، یکی از راههایی که به ما کمک میکند تا آگاهانه کانون توجهمان را از ناخواستهها منحرف و متمرکز بر خواستههامان نماییم، این است که با نوشتن جزئیات فراوان درباره آن خواسته و توجه به آن، به احساس خوب برسیم.
افراد زیادی که می خواهند از این اصل برای خود یک تمرین مثل سناریو نویسی بسازند، بیشتر از آنکه تمرکزشان بر اجرای این اصل باشد که: برای رسیدن به یک خواسته، باید با آن خواسته همفرکانس بشوی،
اصل و اساس را کاملاً فراموش کرده و به حاشیه میچسبند. یعنی مرتباً میپرسند:
باید به کلمات را به زبان حال بنویسم یا گذشته؟
باید حتماً سپاس گزاریام را هم بنویسم؟
تا کی باید این تمرین را انجام دهم؟ …
از چه عبارتهای تأکیدی استفاده کنم؟
تا چه حد جزئیات را شرح دهم ؟
و سوالاتی از این دست.
برای پاسخ به این سوالات، لازم است ارتباط این تمرین را با بزرگترین و سادهترین قانون کیهانی یعنی قانون فرکانس درک کنی. تنها در این صورت است که در این باره دیگر هیچ سوالی برایت بوجود نمیآید.
ما در جهانی فرکانسی زندگی میکنیم. پس جهان به کلمات نوشته شدهات، کاری ندارد. آنچه برای او مهم است، فرکانسی است که هنگام نوشتن این کلمات ارسال میکنی.
جهان مثل یک دستگاه است که ورودیای را دریافت و بر اساس آن، خروجی مشخصی به تو ارائه میدهد. ورودی این دستگاه، فرکانسهای توست و خروجی این دستگاه، تبدیل آن فرکانسها به شکل اتفاق و تجاربی همجنس با آن فرکانسهاست.
یعنی جهان هیچ دخل و تصرفی در آن فرکانسها ندارد، تمامش همان است که خودت فرستادی. فرکانسهای تو حاصل باورها و کانون توجه توست. همهی ما در هر لحظهای که بیدار هستیم، در حال ارسال فرکانس هستیم و نکته اساسی که باید از خود بپرسی این است:
حالا که در جهانی زندگی میکنم که فقط به فرکانسیم واکنش نشان میدهد، چگونه فرکانس خواسته هایم را ارسال کنم؟
نوشتن سناریو میتواند راهی برای تنظیم فرکانسهای هماهنگ با خواستهات باشد. زیرا همانگونه که از نامش پیداست، سناریو یعنی تبدلی یک اتفاق به شکل کلمات و جملات.
فرض کن شما یک کارگردان هستی و میخواهی ماجرای رفتنت از خانه تا فروشگاه را بنویسی به گونهای که بازیگر آن نقش با خواندن آن جملات دقیقاً بتواند آن ماجرا را اجرا کند، بدون آنکه سوالی از شما بپرسد.
پس باید ماجرا را با تمام جزئیان بنویس به گونهای که بودن در آن فضا تو را به احساس خوب برساند. در واقع هدف از پرداختن به جزئیات، وسیلهای است برای تمرکز بر خواسته و بیشتر ماندن در احساس بهتر.
مهفوم سناریو نوشتن یعنی دیدن نکات مثب یک موضوع و تمرکز بر آنچه که رخ دادنش را دوست داری. در واقع تو با این وسیله از این خاصیت جهان که به فرکانسهایت واکنش نشان میده، آگاهانه به نفع خودت و در جهت رسیدن به خواستهات استفاده میکنی.
پس هر اتفاقی را که میخواهی برایت رخ دهد، برای خودت کارگردانی کن. زیرا در این جهان فرکانسی، ذهن فرق میان رؤیا و واقعیت را نمیداند. به این دلیل که فرکانس هر دوی آنها یکسان است.
یعنی چه شما تصویر کاملی از 10 دقیقه رانندگی با ماشین دلخواهت را در ذهنت بسازی و چه در واقعیت با همان ماشین به همان شکل و در همان خیابانها رانندگی کنی، دقیقاً برای جهان یک فرکانس را دارد و هیچ تفاوتی میان آنها احساس نمیکند و در نهایت یک نتیجه که تجربه لذت رانندگی با ماشین دلخواهت را وارد زندگیات میکند.
حالا که در چنین جهانی هستی که تنها به فرکانسهایت اهمیت میدهد ،پس هوشمندانهترین کار این است که فرکانسهای دلخواهت را به جهان ارسال کنی تا جهان هم اتفاقات دلخواه را وارد زندگیات نماید.
مهمترین نکته درباره سناریو این است که تو را به احساس خوب برساند. به احساس سپاسگزاری و بینیازی از خواسته.
به احساس یقین .
زیرا مگر میشود آدم در حال تجربه اهداف و رویاهایش باشد و احساس خوبی نداشته باشد؟
بهایی که باید برای تحقق هدفت بپردازی احساس خوب است. حال آنکه احساس خوب، خودش یک نتیجه است کما اینکه ماندن در این احساس هزاران نتیجه جانبی دیگر را نیز به شکل عشق، سلامتی و ثروت وارد زندگیات میکند.
یکی از مهمترین قوانین که باید در زندگیمان بشناسیم، قانون فرکانس است. اساس زندگی ما بر این قانون است. ما موجوداتی فرکانسی هستیم که وارد جهانی شدهایم که به فرکانسهای ما پاسخ میدهد.
به شما توصیه میکنم برای درک قانون فرکانس وتمرین سناریو نویسی و بهره بردن از این تکنیک در جهت ارسال فرکانس خواستههایت و کنترل کانون توجهات، حتماً جلسات6 و 9 و 10 دوره راهنمای عملی دستیابی به آرزوها و تمامی جلسات دوره کشف قوانین زندگی را بارها گوش بده تا این قانون را خوب درک کنی.
به نظرم این جلسات و این دوره، بهترین جا برای درک چگونگی عملکرد این جهان فرکانسی و چگونگی همراه شدن با سیستم جهان است. زیرا پس از این جلسات، می دانی چه قدرتی داری و می دانی چطورباید از آن برای رسیدن به خواستههایت بهره ببری و چطور دهنِ ذهنت را ببندی تا با نجواهایش مزاحم تمرکزت بر خواستهات نشود و گمراهت نکند.
برای پاسخ به سؤالات، لازم است که عضو سایت باشید و (با ایمیل و رمز عبورتان) وارد سایت شوید.
به نام خدای وهاب و هدایتگر
امرو قبل از اینکه برم قسمت نشانه روزانه گفتم بیام یه سر به این قسمت از سایت بزنم و این مقاله دیدم چشمک میزنه.
من هنوز توی فرکانس دوره آفرینش و راهنمای عملی قرار نگرفتم اما وقتی فکر کردم به موضوع سناریو نویسی دیدم
من در یه مورد سناریو نویسی کردم که دقیقا همون اتفاق افتاد برام.
موضوع شغلم بود.الان جایی که زندگی میکنم خیلی کوچولو دسترسی به شهرهای بزرگ راحت نیست و حمل و نقل توی ساعات محدودی انجام میشه.اما چون خیلی طبیعت زیبایی داره و آرامش داره و کلی چیزهای دیگه که همین جا هم بخاطر سناریو نویسی جذب کردم(الان که دارم فکر میکنم) اینجا برام اولویت داره.برای شغلم نوشتم خدایا دوس دارم دریافتیم این مبلغ باشه کارم راحت باشه نیاز به فکر باشه بیشتر.هر روز یچیز جدید یاد بگیرم ازش و ساعت کاریم رو نوشتم و اینکه دوس دارم همکارم چطور باشن و اینو نوشتم که دوس دارم از جلوی در خونه ماشین بیاد سوار شم و من حتی لازم نباشه تا سر کوچه هم برم.این از سناریو.چند روز بعد از شرکت تماس گرفتن باهام برای قرارداد و قرارداد بسته شد.وقتی برگشتم همسایه کناریم خودش انگلیسی بلد نیست زیاد اما خانمش انگلیسی صحبت میکنه و ازم در مورد کارم پرسید و صحبت که کردیم گفت من دقیقا همونجا کار میکنم!!!! بعد دیدم شیفت کاریمون هم یکی هست!!! بعد گفت من ماشین دارم با هم میریم و میایم دیگه!!! گفتم خدای منننننن.اصلا همین یک اتفاق کافیه که من قدرت فرکانس و قانون فرکانس رو درک کنم.بعد از اینکه رفتیم محل کار و با منیجر آشنا شدم و وقتی منیجر متوجه شد ما میتونیم با هم بیایم قراردادمون رو بیشتر کرد و شیفت کاری رو هم یکی ثبت کرد که ما همیشه با هم بیایم.الان همین همسایمون همکار هستیم که انسان بسیار فوق العاده ای هست.و اینگونه شد که لطف خدا شامل حالم شد.
الان که درکم با خوندن کامنت بچه ها و مقاله خانم شایسته عزیز از این قانون بیشتر شد سعی میکنم این سناریو نویسی رو در هر خواسته ای که میخوام اجرا کنم.
خدایا شکرت و ممنون از دوستانی که با نوشتن کامنت و تجاربشون باعث میشن که باورهامون قویتر بشن.
موفق باشید در پناه خدا
به نام خدا
این رو مینویسم که باورم تقویت بشه از قانون : دوماه پیش نوشتم توی دفترم برای اهداف ماهانه « با داییم اینا رفتیم دریا و سوار شاتل شدم » اون ماه اتفاق نیفتاد و منم کامل فراموشش کرده بودم تا اینکه چند روز پیش خیلی جدی جدی یکی از اطرافیانمون پیشنهاد داد و همه با اینکه احتمالش صفر بود به دلیل کارهایی که داشتن اما حاضر شدیم و رفتیم و کلی بازی کردیم تو دریا من کامل اون متن که نوشته بودم فراموش کرده بودم اما وقتی معجزه رو به چشم خودم دیدم که عصر اون روز یکی از قایق ها شاتل به خودش وصل کرده بود یعنی هدایت شدیم واقعاً به اون جا که اون قایقم باشه من تو فکرش نبودم اصن تا اینکه خواهرم خواست بره سوار بشه اما من هزینه اش برام زیاد بود نخواستم برم ترجیح دادم نرم و گفتم نمیام اوناهم گفتن باشه خلاصه دقیقاً لحظه ای که سوار شدن همون لحظه یکهو انگار خدا دل ها رو برات نرم میکنه به چشم دیدم خالم ازم خواست که برم سوار شم گفت برو من حساب میکنم چند روز دیگه چون تولدته این باشه هدیه تولدت باورتون نمیشه منی که اصن تو فکرشم نبودم و برامم مهم نبود زیاد، اما خدا هم یادش بود هم هزینه اشو تقبل کرد هم منو در زمان و مکان مناسب قرار داد هم هدایت کرد به اونجا واقعا این برای من شبیه یک معجزه بود خواستم بنویسمش که باورم تقویت بکنه.
سلام دوست عزیز
با خوندن کامنت شما نمیدونم چرا ولی خیلی حس خوبی بهم دست داد و تاخوداگاه لبخند اوند رو لبم
خوشحالم برات عزیزم
سلام به استادعباسمنش عزیزم وتمام دوستان عزیزم درسایت عباسمنش ازخداوندمنان بهترینهای خواستهاتون راآرزومندم.سال84که دانشگاه راانصراف دادم رفتم توکاربنایی ولی یهروزمیرفتم ویه روزنمیرفتمـ.پدرومادرم مدام میگفتن فلان شرکت نیرومیخوادولی جواب من این بودکه من اولانمیتونم سریه ساعت مشخص برم وبیام ودوم اینکه من بیکاربچرخم این پولادرمیارم.همیشه پدرم میگفت تواصلانمیتونی خرجی یه زندگی رابدی ونمیتونی زن بگیری ولی من همیشه برعکس فکرمیکردم تااینکه بعدکلی شغل عوض کردن راننده ماشین شدم وزن عقدکردم.چندسال قبل ازعقدیه کارگاه تولیددستکش داشتم که ضررکرده بودم وجمع کردم.بعدعقدتصمیم گرفتم دوباره باخانمم دوتایی دستکش بزنیم.درآمدش اینقدرکم بودکه فقط پول یه بیرون رفتن ویه بستنی میشدوپول توجیبی.بهرحال ازاونجاکه من تصورم ازجوانی پولدارشدن بوداونم به راحتی هدایت شدم به فروش دستکش تازه حتی بدون یه هزارتومنی سال89بود.کم کم تکامل طی شدوهمیشه دوست داشتم مثل یکی ازبزرگترین پخش ابزاروایمنی شهرمون بشم تورویاهام تججسم میکردم ولی چیزی ازقانون جذب نمیدونستم وپله های ترقی راده تایکی میرفتم پولدارشده بودم ماشین خریدم کلی طلاخریدم ویه مغازه پخش زدم ومعروف شده بودم ولی اینجاس که اکثرآدمادیگه خودشون رارهامیکنن.دیگه هدف بزرگتری برای خودم تصورنکردم همه چیزداشتم ماشین خارجی وایسوزووموتورسنگین وکلی جنس تومغازه.ازدوستان خواهش میکنم درصورت رشدسریع یاآهسته همیشه یه هدف بزرگتربرای خودت تصورکن فکرنکن دیگه تمومه وتویه کسی شدی اشتباهی که من کردم.اونوقت باقانون واین مسیرآشنانبودم ولی اینابگم درعرض 4ماه نشدکه همه چیز رفت عزیزان من سرعت برگشت به نقطه اول یابدترازاول خیلی تاخیلی بیشتره ازسرعت جلورفتن وساختن.هرمعامله که میکردم بجااینکه درست تربشه ولی بدترمیشد.خلاصه طوری شدکه دیگه میترسیدم تصمیم بگیرم چیکارکنم وبخاطرهمین ازاطرافیان مشورت میگرفتم وهرکی هرچی میگفت انجام میدادم.میگم درعرض کمتراز4ماه سال93بودکه210میلیون هم بدهی داشتم درصورتی که دیگه هیچی حتی ماشین یاموتورم نداشتم ولی الان خداراشکرمیکنم بدهیارادادم ویه کارگاه تولیدلباس کارکه همون سالهاخریده بودم البته بیشتروسایلشوهمون سالفروخته بودم ولی دوباره یه سری وسیله دست وپا کردم وباهمین کاربدهیارادادم وبعدشروع به به روزکردن وسایل کارگاه کردم والان خداروشکر ماشین دارم ویه پس اندازبراکارکردن.حرفم اینه دوستان وقتی چیزی راباتمام وجودمیخ.ای وبهش فکرمیکنی داری دعوتش میکنی ولی بعدرسیدن به خواسته هات اگه مسیررافراموش کنی یافکرکنی مثلابه این ماشین یامغازه دیگه رسیدی به طرزغیرقابل باوردوباره برمیگردی نقطه اول یاعقبترازنقطه اول وسرعت برگشت خیلی تاخیلی بیشتره.همیشه تومسیرباش وهمیشه اهداف یارویاهات راآبدیت کن.فدای تمام عزیزان ودوستان گلم.دوستدارهمه عزیزان سایت رسول
سلام دوست عزیز ، واقعاً خیلی ممنون برای دیدگاهی که دادین ،این خیلی بهم کمک میکنه که همیشه وقتی ب هدفم رسیدم ی هدف بزرگتر بذارم که از مسیر خارج نشم واقعاً خیلی ممنون ،
من خودم تو کار تولید و پخش لوازم یدکی ماشین سنگین هستم و عاشق شغلمم و دوست دارم تو شغلم خیلی موفق بشم و برند شغلم رو معروف کنم و فروش بالایی داشته باشم ، الآن هدف گذاشتم فروشم رو در ماه ب ۵۰۰ملیون برسونم ،و براش همیشه عبارات تأکیدی میگم، خدایا شکرت که ماهی ۵۰۰ملیون فروش دارم
سلام دوستان عزیزم من هم میخوام داستان رسیدن به خواسته هام رو بنویسم.
من یه زمانی بدون اینکه هیچ امیدی داشته باشم فقط خواسته هام رو هرروز به زمان حال مینوشتم و سپاسگزاری میکردم طوری که انگار اونهارو دارم مثل رابطه ی رویایی مثل گوشی و لپ تاپ اپل مثل ایرپادوخیلی چیزهای دیگه… و زمانی که اینهارو مینوشتم اصلا در شرایطی نبودم که بتونم حتی بهشون فکر کنم ولی مینوشتم فقط مینوشتم و ته دلم هم به خودم میخندیدم میگفتم پریسا تو که هزار تومان هم نداری این چیزا چیه مینویسی ولی باز هم نوشتم و سپاسگزاری کردم تا اینکه شرایطی پیش اومد برام که اصلا وقتی نداشتم برای نوشتن و به کلی این نوشتن از یادم رفت تا چند ماه بعد که من به طور غیر منتظره ای برام یه خواستگار اومد و دیدم همونیه که میخوام و ازهمدیگه خوشمون ون اومدو عقد کردیم بعد از اینکه عقد کردیم نامزدم گفت من تازه این گوشی و لپ تاپی که دارم و خریدم اینارو میدم به تو و خیلی خوشحال شدم و بدون اینکه یادم باشه که اصلا من یه زمانی اینها رو از خدا خواسته بودم و برای داشتنشون سپاسگزاری کرده بودم تا اینکه پنج یا شش ماه گذشت من داشتموسایلم رو مرتب میکردم و دفترچه ام رو دیدم که توش کلی سپاسگزاری نوشته بودم اون لحظه و داشتم به این فکر میکردم که من چه زمانی بابت این رابطه و این چیزایی که دارم سپاسگزاری نوشتم که یهو یادم اومد من این چیزارو زمانی نوشتم که اصلا اینا رو نداشتم و اصلا امیدی هم برای رسیدن بهشون نداشتم ولی اصلا باورم نمیشد اگه تاریخ براشون ننوشته بودم خداشاهده باورم نمیشد اون رابطه ای که داشتم تجربه میکردم اون چیزایی که نوشته بودم اینقدر دقیق همه چیزی به حقیقت پیوسته بود که اصلا باورم نمیشد و ساعت ها توی شوک بودم که چطور ممکنه!!! آره من به هرچیزی که از خدا خواسته بودم ونوشته بودم رسیده بودم بدون اینکه بدونم قبلا اینهار و از خدا خواسته بودم آیفون دوازده لپ تاپ مک بوک صورتی با کوچیک ترین جزئیاتش به همشون رسیدم.خدایاشکرتتتتتتت
سلام پریسای قشنگم وای چقدر کامنتت دوست داشتم 😍😍بهم کلی امید انگیزه داد و من در مسیری که دارم محکم تر پر اراده تر کرد سپاسگزارم .میشه ازت خواهش کنم جزئیات نحوه نوشتن چطوری نوشتن بهم بگی مثلا باورهات راجب ازدواح چی بود که دقیقا همون رابطه بدست اوردی؟
سلام مرضیه ی عزیز خداروشکر که کامنت من براتون مفید بوده و بهتون انگیزه داده😍
راستش من فکر میکنم یکی از مهم ترین دلیل رسیدن به خواسته ام نچسبیدن و رها کردن بوده تو کامنتم گفتم که من اون سپاسگزاری رو نوشته بودم ولی بعد مدتی کلا یادم رفته بود که اونهارو نوشته بودم همین رها بودنه باعث شده بود من به به اون خواسته هایی که داشتم برسم و من اصلا این کارو آگاهانه انجام نداده بودم و مشغولیت ها باعث شده بود یادم بره ولی مدت ها بعد که نوشته هام رو دیدم فهمیدم من اینها رو از خدا خواسته بودم و خدا هم منو به خواسته ام رسوند.درباره ی نحوه ی نوشتن هم بگم که من مثلا مینوشتم خدایا سپاسگزارم ازت که من همسری دارم که مثلاً مهربونه جملات رو به صورت سپاسگزاری و در زمان حال مینوشتم که انگار به اون خواسته رسیدم.
ممنونم از اینکه پاسخ بهم دادی 😍خیلی خوشحال شدم برات پس دوتانکته کلیدی بود یکی با حس خوب نوشتن به زبان حال و شکرگزاری کردن دومی رها کردن و فراموش کردن اون خواسته
ممنونم😊
به نام خدا
من این ماه سناریویی که نوشتم دلم یک سفر تنها میخواست به جاهایی که برف هم بیاد چون خودم توی شهر کویری هستم و برای سفر هم که اجازه پدر مادرم لازم داشتم که اصلا اجازه نمیدن / ۲ روز بعد نوشتن دوستم بهم پیام داد و پیشنهاد سفر و من چون شرایطش نداشتم از نظر مالی خب کنسل شد و سپردم به خدا خودش درستش کنه یک هفته گذشت پول به حسابم واریز شد و با یک درخواست ساده از پدر مادرم باورم نمیشد که قبول کنند اونم پدر مادر من که سخت گیر ترین بودن و بعد که رفتم هواشناسی چک کردم حکمت اون یک هفته تأخیر من به این دلیل بود اون شهری که میخواستیم بریم برف بیاد دقیقا اون روزی که من میخواستم برم و اینکه چقدر خدا عزیزه که به همه خواسته ها پاسخ میده هر چقدر غیر منتطقی
شاد و سلامت :)
به نام خدا
«عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد » من اومدم بنویسم از یکی دیگه از معجزاتی که خداوند برام رقم زده البته از وقتی که خداوند تو زندگیم پیدا کردم و بهش تکیه دادم انگار که معجزه دیدن برام عادی شده خیالم دیگه راحته هر چی بنویسم براش اتفاق می افته !
من از خداوند درخواست داشتم که برم سرکار اما از بچگی اونقدر باور های محدود کننده اطرافیان دادن که جرعت فکر کردن بهشم نداشتم چه برسه بخوام انجامش بدم من پدر سخت گیری برای خودم ساخته بودم که هرچی ازش میخواستم فارغ از درخواست های من جواب تمامشون نه بود نه نه نه نه نمیشه زشته برای دختر کار کنه فلان …………
من یاد گرفتم که بنویسم برای خداوند و به محض دیدن نشانه ها که معر تاییدیه به اجابت درخواست من محال ممکنه که کسی بتونه ازم بگیره چون کسی قولش داده که هرگز زیرش نمیزنه من نوشتم و یک آگهی پیدا کردم همه میگفتن اینو محال پدرت اجازه بده اینو دیگه ممکن نیست من از مادرم خواستم که برم برای کار مصاحبه کنم اما اتفاقی که افتاد حالش بد شد و گفت نمی تونم ببرمت با بابات برو حالا من موندم مشکل اصلی که همون پدرم بود کار هست چاره ای نداشتم گفتم اوکیه میگم بهش بهش گفتم اولش گفت دوست ندارم کار کنی هیچی نگفتم بعد گفت باشه بریم بیینیم کجاست شرایطش چیه باورم نمیشد هنوزم نمیشه هیمنقدر راحت مگه ممکنه !!!!
اونم با یک درخواست ساده اما ایمان محکم 🔥
حاضر شدم و رفتم باهاش تو راه کلی حرف زدیم رفتیم خودش کلی آدرس چند جا پرسید چند بارم مسیر اشتباه رفتیم آفتابم که از هر طرف هجوم می آوردم ولی یک ذره گله نکرد غر نزد منصرفمنکرد هیچی هیچی فقط. دست خدا شد همونکه مانع اصلی بود «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد»رفتیم مصاحبه خوب بود شرایطشم خوب بود بعد اون موقع برگشت کلی حرف زد باهام بدون اینکه من چیزی بگم میگفت آره شرایطش که خوبه اگه دوست داری برو حقوقشم که خوبه دیگه کارهم یادت میدن و من هی تو دلم فارغ اتفاقات اونجا میگفتم خدا واقعاً چنین چیزی ممکنه من دارم خواب میبینم این بابامه که داره اینارو میگه ………..واین داستان معجزات ادامه داره :)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر دلم خواست بیام یه سناریو راجب خانه آینده ام که مال خودم هست بنویسم.
خانه من متراژش بزرگ نزدیک ۶۰۰ متر بنا که ۴۰۰ متر اون حیاط هست و ۲۰۰ متر بنا خانه ام هست خانه من شیک ساده مدرن و نوساز است . تو موقعیت جغرافیایی مناسب توی یک محل ساکت. ارام با کوچه های دلباز و سرسبز .مردمان محل سکونت ادم های شاد مهربان ساکت ارام هستن محل زندگی من دور از هرگونه حاشیه است .آب وهوای محله من خنک معتدل است برف باران می آید همه حا سرسبز همون بهشت وعده داده شده خداوند است .هر طرف نگاه می کنی سرسبزی جنگل باغ بوستان می بینی.دسترسی اسان به امکانات شهری و سرویس حمل نقل داره با کمترین هزینه میشه کل شهر گشت.
هواش پاک صاف ابری و آسمان آبی صدای پرندگان کل فضای خانه رو پر می کنه .همیشه آفتاب تو خانه می افته .
خانه من دوبلکس است و نورگیری خیلی مناسب داره از همه طرف پنجره به سمت حیاط داره .
داخل حیاط یه استخر زیبا هست دور تا دور حیاط پر از گل گیاه های رونده است. داخل حیاطم درخت های نارنج پرتقال زیتون و انار و لیمو وخرمالو و گوجه سبز و انگور و گیلاس است حیاط به شدت دلباز انگار وارد باغ شدی پر از گل های سرخ سفید محمدی و رز است یه قسمت حیاطم محصولات کشاورزی سبزی خوردن ریحان ونعنا کاشتم وقتی وارد حیاط میشی بوی خوش ریحان و عطر نارنج دیوانه می کنه ادم رو.
از زمستان هاش و پاییزهای حیاطم نگم که بوی انار و خرمالو و صدای برف باران و خش خش برگ های خشک درختان ادم مست ومدهوش می کنه.
داخل حیاط آلاچیق و کباب پز هست .که داخلش طراحی کردم برای عصرها و خوردن چای بیسکویت. داخل حیاط تاب دارم و پارکینگ اختصاصی و سگ وگربه من عاشق حیوانات هستم
یه گربه سگ تپلی پشمالو داریم.
ازدر اتاق که وارد خانه میشی یه پنجره سرتا سری بزرگ روبه حیاط داره که روبه روش پر از پتوس و شمعدانی و گل های رنگارنگ زیباست.داخل خانه من ۴ تا اتاق خواب دوتا سرویس حمام و دست شویی و یه اشپزخانه دلباز،هست
کابینت های مدرن سفید و قهوه ایی داری هود و تهویه مناسب رو به بیرون پنجره داره موقع آشپزی میشه صدای باران شنید.یخچال و ماشین لباس شویی بهترین مارک هست وسایل اشپزی و کیک پزی انواع لوازم ضروری دارم.خانهه من تلفییقی از سادگی و سنتی بودن و مدرن بودن
یه بخش خانه اختصاص دادم به کافه خانه داخلش قهوه ساز و انواع قهوه و کافی و چای انواع نوشیدنی های گرم و شکلات و کیک بسیکویت هست.پاتوق عصرهام خوردن قهوه و گوش دادن شجریان است یا خوندن کتاب .
تو هالم مبل راحتی تلوزیون بزرگ و تمام وسایل بر حسب دکوراسیون داخلی تم سفید وسبز و طوسی یا آبی هست.
اتاق مطالعه و کتابخانه بزرگ مجزا دارم.
هرکدام از ۴ تا اتاق خوابهام با بهترین وسایل و شیک ترین وسائل آراسته شدن .
یه خانه دنج مرتب تمیز و خلوت دارم
تمام امکانات رفاهی و کمد دیواری و همه شرایط محیاست
روی دیوارهای خانه اشعار مولاناست
خانه من نشان دهنده شخصیت یه خانم اصیل ایرانی است و ارامش توش موج میزنه .
عصرها درحالی که لباس ساحلی خنک تنم و موهام در دست باد روانه است
در حالی سبزی چیدن درحیاطم
زندگی من سرشار از ارامش شادی عشق است
سلام و آرزوی سلامتی برای همه ی دوستان
خدایا شکرت دوستت دارم
در های قلبم باز شده است بسان کودک سه ساله ای هستم پر از شور و شوق زندگی
خدایا سپاس گذارم
دوستت دارم
چند لحظه ای هست خانواده ام با کلی لحظات خوش وزیبا اینجا را ترک کردند
سه روز کامل اینجا کنار من و همسر و فرزندانم خیلی به آن ها خوش گذشت
و خدارا شکر میکنم ولذت فراوانی از شادی عمیق آن ها بردم
خدایا شکرت به خاطر وجود پدر ومادرم
چه قدر مقدس است وجود پدر و مادر
خدایا شکرت
داخل ساختمان میروم همه جا مرتب است خدا راشکر همسر برادرم خیلی مهربان وزرنگ است خیلی در پختن ناهار و شام کمک میکرد
و خدا را شکر برادر هم کمک میکرد با وجود همسر بالیاقت و مهربانش کلی به قابلیت هایش افزوده شده است.و عالیترین اند.
خدایا شکرت چه قدر به بچه ها خوش گذشت
خدایا ممنونم که بهشت را در این دنیا میبینم
خدایا شکرت بچه ها در اتاقشان هستند
و درس هایشان را مرور میکنند
همسرم سر کار است
بیشتر کارمن هم دور کاری است هفته ای دو روز سر کار میروم
کار کردن برایم تفریح است
هر جز از زندگی ام برایم فراخی و آسانی است
خداجونم شکرت
هر لحظه شادی عمیق و درونی همه ی وجودم را فرا میگیرد
از ساختمان ویلا بیرون میایم
همیشه یک دسته پرنده بالای آسمان ویلایمان بازی میکنند مسیری را دایره وار دور میزنند و تکرار میکنند
بازی جزیی از شاد بودن است
خدایا شکرت
چقدر لذت میبرم آسمان آبی را میبینم
چه قدر جا دارد این آسمان
خدایا شکرت
همه چیزت این همه جا دارد و فراخ است
بینهایت ثروت ،عظمت ،عشق ،زیبایی،آرامش
چند کیلو تخمه ی آفتاب گردان شسته بودم و در کنار دریاچه روی پارچه ای پهن کردم تاخشک شوند
پرنده ها دسته دسته میآیند و میخورند
پارچه ای روی آن کشیده بودم تا پرنده ها نخورند
وقتی داخل ساختمان بودم دیدم که گنجشک ها دسته ای با نوکشان پارچه را از روی تخمه ها برداشتند
چه صحنه ی زیبا و هوشمندانه ای بود و بسیار تحسین کردم
قبلا در کارتن سیندرلا این صحنه را دیدم
خدایا شکرت دوستت دارم
مورچه های سیاه هم بیکار ننشسته اند
دانه های گندم را که کنار رودخانه روی زمین ریخته شده را با خود حمل میکنند
خدایا شکرت من عاشق خوشه های گندم هستم
خدایا دوستت دارم
چند خوشه را چیدم ودر گلدان گذاشتم و به اتاق محمدم میبرم ولی دوست دارم بیشتر لذت ببرم لب ورودی میگذارم تا بعداً ببرم
نم نم باران میبارد دوست دارم کمی دورتر بروم
گالش هایم را در می آورم من به حس لمس کردن خاک عادت کرده ام
پاهایم از راه رفتن روی خاک کیف میکند
ومن نمیخواهم این لذت دوست داشتنی وناب را از او بگیرم
خدایا شکرت
راه میروم ونفس میکشم میخواهم همه ی بودن را استشمام کنم
خدایا شکرت
چه هوای دلپذیری
چند پرنده ی مهاجر لب دریاچه نشسته اند و آب میخورند
چه قدر زیبا هستند
دلم میخواهد بگیرمشان و نوازششان کنم
خدایا شکرت
چقدر نگاه کردن به آب روح بخش است
آب
آب چقدر زلال و پاک است چه قدر همه چیز با آب زیباتر است
خدایا شکرت
مینشینم تا تمام وجود سراسر از عشقم زمین و طبیعت را حس کند
سپاس گزاری میکنم
پارسای عزیزم میآید یک بیل کوچک دارد زمین را میکند میخواهد خاک بازی کند
و خانه ای کوچک بسازد دستان کوچکش چه قدر از این کار لذت میبرد با شوقی وصف ناپذیر با خود سخن میگوید ومن هم از لذت بردن او بسیار عمیق شاد میشوم و خدا را سپاس میگویم
خدایا شکرت
بلند میشوم تا مانع هوشیاری ناب خدایی اش نشوم .راه میروم دستانم را زیر آسمان سخاوتمند میگیرم نم نم میبارد
و با باریدنش مرا سرخوش و شادمان میکند
خدایا شکرت
هر ذره در رقص و نو شدن وپایکوبی است
خدایا شکرت
خورشید در آسمان فرمانروایی میکند
دل زمین به وجودش گرم است و آرامش دارد
و خورشید از این موضوع شادمان است و سخاوتمندانه وبااحترام میتابد
همه ی وجود طبیعت با احترام وباادب رفتار میکنند
ومن لذت میبرم و خدارا شکر میکنم
خدایا چه بگویم و چگونه توصیف کنم
بوی ریحان میآید ریحان های بنفش وتره های زیبا و نازک اندام
مینشینم دسته ای ریحان میچینم و لحظاتی فقط بوی نابش را میکشم
محمد نان وپنیر وریحان دوست دارد
چند دانه گوجه فرنگی هم میچینم
سیر نمیشوم از بو کشیدن ولذت بردن
خدا را شکر میکنم
خدایا دوستت دارم
و زندگی را لحظه به لحظه زندگی میکنم.
حیف است که لحظه ای را زندگی نکنم
خداوند هر لحظه با من است با این همه زیبایی.!!!!!!!
سلام
خداوند با من است هرلحظه با این همه زیبایی ……
سپاسگذارم بابت این همه شور وشوق زیبا
سپاسگذارم بابت چیدن جملات پر از شادی .
سپاسگذارم دوست خوبم ممنون
اعظم عزیز.. خواندن متن زیبای شما به اندازه یک شعرِ لطیف و پر از احساس برایم لذت بخش بود. چه قلم زیبایی و چه طبع لطیفی! سپاسگزارم که زیباییهای زندگیتو با ما به اشتراک گذاشتی و امیدوارم لحظه لحظه های زندگیتون همواره لبریز از نشاط و آرامش باشه.
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام و درود فراوان به استاد عزیز و خانم شایسته 💙
من یک سال پیش در جایی زندگی میکردم که هیچ امکانات رفاهی نداشت و خونه ای که داشتم با کسی شریک بودم(ماشین هم نداشتم) سالها بود که مشتری می آوردم ولی فروش نمیرفت یا اینکه شریکم میگفت این قیمت نمیفروشم
از اونجایی که من ماهها بود فایل های دانلودی رو گوش میکردم و سعی میکردم اون آگاهیهای ناب رو توزندگیم اجرا کنم و واقعا از همه ی این آگاهی ها تو بحث فراوانی(تضادی که داشتم ) و شکرکذاری ، به لطف الله مهربان خیلی خوب پیشرفت کرده بودم و هرصبح و هرشب توذهنم باخدا صحبت میکردم و دقیقا با جزئیات کامل خواستمو به خداوند میگفتم ومینوشتم تا اینکه چند ماه بعد که آخر سال هم بود شریکم گفت میخوام سهمتو بخرم و این درحالی بود که من اصلا فکرشو نمیکردم که پول داشته باشه و بوم بوم بوم
اتفاقهای خوب یکی پس از دیگری افتاد ،این درحالی بود که خانمم میگفت وای یعنی دیگه نمیتونیم خونه داربشیم ؟؟
بهش گفتم بیا فعلا با چیزی که داریم لذت ببریم مطمئن باش که خداوند خونه هم بهمون عطامیکنه
خلاصه اینکه به طرز معجزه آسایی یه خونه تو بهترین جای شهر رهن کردم که پراز فراوانی و نعمت هست و یه ماشین خریدم که واقعا نسبت به قیمتش کم کار و عالی و عالی هست این ماشین (خدایاشکرت)
و نمیدونین که تو عید و بعداز اون چقدر جاهای خوب و عالی رفتیم ولذت بردیم
من هم مثل استاد اهل شنا و آب هستم باورتون نمیشه الان چند ماهی هست که انقدر جاهای خوب واسه شنا رفتیم که حد و حساب نداره
خداوندا واقعا ازصمیم قلب ازت ممنون و سپاسگذارم 🙏🙏💙✌❤
واز استاد عزیزم واقعا ممنون و سپاسگذارم 🙏🙏⚘⚘
ازمریم جان هم واقعا ممنون و سپاسگذار هستم 🙏🙏⚘⚘
به قول شهسان عزیزم ،❤استاد تو گلوی خداوند هستی 😊🥰
استاد عزیزم تو به هرچیزی که تو زندگیت رسیدی واقعا لیاقتشو داشتی و داری 👍❤❤
از الله مهربان برای استاد و مریم عزیز و همه ی اعظای سایت
سلامتی ،ثروت ،معنویت و آرامش دراین دنیا و سرای جاودان خواهان و خواستارم 🤲🤲🤲❤❤⚘⚘
سلام و بازم تشکر برای توضیحات زیباتون خانم شایسته عزیز
من اول که با تهیه قانون افرینش سناریونویسی رو انجام میدادم نتایج فوق العاده بود و هر روز این کار را انجام میدادم. باز برای یاداوردی به خودم و توصیه به دوستان برای این تمرین قدرتمند را دارم.
الان دقیقا دلیل این کار رو فهمیدم
وقتی حس سپاسگزاری از بودن ی سری از نعمتها در سناریو نویسی داری و زودتر به اون خواسته رو میرسی رو میفهمم
بهترینها رو براتون ارزومندم
سلام به استادعزیزم و مریم بانوی بی نظیرم و به اعضای این خانواده صمیمی که بهترینید
من امشب هدایت شدم به این قسمت
خدارا بی نهایت شکروسپاس
سناریویی که دلم میخواد بنویسم این هست::::
عروسی پسرم ایمان هست با یه دختر بسیار زیبا و فوقالعاده که خانواده خیلی عالی و سرشناس و متمولی داره و بسیار کدبانو و فهمیده و بااصول و اهل زندگی و بادرایت و مدیر و مدبره، و با پسرم زندگی پراز عشق و شادی و خوشبختی و سعادت و صمیمیت دارن و از زندگیشون نهایت لذت رو میبرن ایمان بسیار خوشتیپ و خوش اندامه و شاداب و بشاش ، و مسئله خدمتش با دستان پرقدرت خداوند به آسانی و زیبایی و عزتمندانه حل شده ، مجلس عروسیش بسیار زیبا و شگفت انگیز و مجلل و باشکوه هست با پذیرایی بسیار عالی و رقص و شادی و شعف تمام حضار
عروس قدبلنده که متناسب با ایمان هست و سفید و موهای پرپشت و مهربان و باوقار.
کوچه مون و خیابان پر از گل و سرسبزی و زیبایی شده وقتی که عروس رو به خانه میاریم صدای شادی و پایکوبی اهل محله همه جا رو پر میکنه.
خدایا شکرت برای این لحظات زیبا و پربرکت
شکرت که به آرزوم رسیدم
شکرت که ایمانم صاحب دوقلو بچه زیبا و دوست داشتنی شده که هممممه عاشقشونن
خانواده عروسم همه عاشق پسرم هستن و خانواده من هم احترام بسزایی برای همسر ایمان قائلند شکرت بخاطر آیت روابط زیبا و لذت بخش و ماندگار،
شکرت خداجونم که ایمان ماشینهاشو عوض کرده و ماشین شاسی بلند عالی و پرقدرت و سالمی خریده شکرت که درآمدش خیلی عالیه و به کار مورد علاقش بالاخره با درآمد دلاری بالا دست پیدا کرده
شکرت که درآمد خودم بسیار بالاست و براحتی هرآنچه نیاز دارم و برای عزیزانم و خانواده و دوستانم هزینه میکنم
شکرت که کار عالی و بی نظیری دارم و هم سفر میکنم و لذت میبدم و هم پول حسابی میسازم و شادم و میلیارد میلیارد پول وارد حسابم میشه
خداجونم شکر که آپارتمان تهرانم مرتب و زیبا و عالی شده و تمام امکاناتش رو فراهم کردم
شکرت که حال و اتاق و … اپارتمانم بسیار عالی و خوش نقشه و دلباز شده شکرررت بی نهایت
سلام
چیزهایی که در مورد خودم نزدیک به یک هفته ست بیشتر و بیشتر حس می کنم رو می نویسم تا بماند به یادگار:
خدایا شکرت که من هر روز خیلی زیبا و زیباتر میشم.
خدایا شکرت که هر روز صورتم خوشگل تر و سفیدتر و براق تر میشه.
خدایا شکرت که ابروهام هر روز خوش حالت تر و خوشگل تر میشه.
خدایا شکرت که چشمام هر روز رنگشون شفات تر و عسلی تر و به سبز تر میشه.
خدایا شکرت که هر روز لبام قرمز تر و خوش فرم تر میشه.
خدایا شکرت که موهام هر روز خوش رنگ تر و پر پشت تر میشه.
خدایا شکرت که هر روز دستام لطیف تر و سفید تر و کشیده تر میشه.
خدایا شکرت که هر روز ناخن هام محکم تر و سفید تر و زیبا تر میشه.
خدایا شکرت که پاهامم هر روز سفید تر و لطیف تر میشه.
خدایا شکرت که اندامم هر روز خوش فرم تر میشه.
خدایا شکرت که هر روز حس میکنم قدم بلند تر میشه.
خدایا شکرت که هر روز جون تر و جوون تر میشم.
خدایا شکرت که هر روز موفق تر و موفق تر میشم.
خدایا شکرت که هر روز خواستنی تر و محبوب تر میشم و قلب ها رو برام رام می کنی.
خدایا سپاسگزارم که تو رو دارم و این احساس ها رو در قلبم ایجاد کردی.
هر اتفاقی رو که دوست داری در هر زمانی برات بیفته رو با جزعیات زیاد مینویسی و بطوری که کاملا برات واقعی بنظر میرسه و تخیلی نیست و به این صورت به احساس خوب میرسی
این بهترین روشش هست
سلام
آقای ابودردایی کلامشما جادوس غذای روح من است متن های شماشده نماز من هر لحظه به عشق متن های شما میامتو سایت خیلی زیبا نوشتید تحسینتون میکنم برای قدرت بیانتون من همیشه متن هاتون رو پیگیری میکنم
و ازته قلب باهاشون ارتباط میگیرم
موفق باشید و پیروز و ثروتمند و درپناه خداوند هدایتگر
سلام آقای ابودردایی واقعا ممنونم به خاطر نوشتن این سناریوی زیبا و طولانی که شاید بعضی ها حوصله ندارن بخونن چه رسد به اینکه شما با این جزئیات و با حوصله نوشتید من دو سال هست که با استاد هستم ولی با خوندن سناریوی شما کاملا متحول شدم طرز فکرم عوض شد واقعا دوست دارم از صبح تا شب را با همین نوشته های سناریوی شما بگذرونم فقط همین
امیدوارم انرژی های مثبتم به سمتتون بیاد که مطمئنم میاد چون ذهن من متحول شد به سمت عالی فکر کردن و عالی نتیجه گرفتن
سپاسگزارم ازتون
الله نور السماوات والارض
سناریو نویسی اتفاقات آینده که برای دوست فرضی تعریف می شود:
وای بزار می خوام جزئیات اتفاقات امروز تعریف کنم انقدر شادم و ذوق دارم خوابم نمیره .صبح با پارتنرم صحبت کردم و عصر خانوادش با مادرم تماس گرفتن انقدر استرس داشتم که نفسم حبس شده بود خیلی خوشحال بودم اما یکم ترس از جواب خانواده و اتفاقات بعدش هم داشتم با اجیم تماس گرفنم بیاد پیشم . مامانم گفت اوکی بزار با پدرش صحبت کنم .شب بابام که امد مامانم گفت و پدرم اجازه داد بیان برای امرخیر😍😍باورت میشه انقدر ذوق دارم انگار بچه شدم ناگفته نمونه اون صدبرابر من خوشحاله.
….
رفتم لباس برای مراسم خواستگاری گرفتم انقدر این لباس زیباست که زیبایم دو چندان کرده یه کت شلوار آبی رنگ با نگین و طرح زیبا
اماده شدم خانه مرتب و همه چی محیاست
خودمم اماده شدم
بهش پیام دادم گفتم استرس دارم گفت دیوانه استرس چی .شب شد امدن دست گلی که برام گرفته بود انقدر بزرگ زیبا بود پر ازگل های زیبا و ماندگار .شیرینی
چشامون که بهم افتاد چند لحظه انگار زمان متوقف شده بود
چشای جفتمون از ذوق برق می زد اشک آلود نگاه های عاشقانه انگار قلبم داشت از جاش در می امد تا قبل از این همچین احساسی هیچ وقت تجربه نکرده بودم انگار گم شده قلبم پیدا کرده بودم .
نشستن صحبت ها انجام دادن همه چیز اوکی بود دوتا خانواده خوش برخورد رفتار محترمانه گفت گو سرشار از ارامش
پارتنرم شرایط مهریه و خانوادم قبول کرد اونام شرایط اونا همه چیز در کمال اسایش ارامش بود
خانوادش رفتار محبت امیز با من داشتن و خیلی ازم تعریف کردن.
وقتی ازمون خواستن باهم دوتایی صحبت کنیم یخ زدم وقتی تو اتاق برای اولین بار دستام گرفت گفت دیدی مال هم شدیم دیدی سر قولام موندم من هنوزم باورم نمی شد که کنارمه تا وقتی من تو آغوش خودش گرفت هردومون گریمون گرفته بود به خاطر ثبت اون شب باهم عکس یادگاری گرفتیم و همه چیز به خیر خوشی اون شب گذشت.
…….
امروز صبح زود بیدار شدم هنوز ناشتام می خوایم بریم ازمایش خون ترسیدم یکم اما اون عین خیالش نیست دائم شوخی می کنه مثل همیشه داره سربه سرم میزاره دستامون تو دست همه داریم می ریم ازمایشگاه با اجیم.
تو ماشین انقدر خندیدیم شوخی کردیم دل درد کردم رفتیم ازمایشگاه دیواته کلی اذیتم کرد اما وقتی می خواستن از من خون بگیرن انگار قلب اون داشت کنده می شد خلاصه ازمایش اعتیاد دادیم همع چی نرمال بود یه چی خوردیم کلاس ها شرکت کردیم و تمام😂❤️
…….
امروز می خوایم خرید های عقد حلقه لباس ها انجام بدهیم
نمی دانم لباسم چه مدلی بردارم لباس حالت مانتو مجلسی میگیریم چون دو هفته دیگه عروسیمون هست .
رفتیم خرید حلقه نگین دار زیبا که همیشه دوست داشتم برداشتم اونم برداشت رفتیم رستوران ناهار بعدش من مانتو شال و شلوار مجلسی شیک سفید برداشتم اونم لباس اسپرت .
انقدر راه رقته بودیم و هماهنگی خرید نقل و گل و وسایل کادو سر سفره عقد داشتیم می مردیم.
برام نیم ست گوشواره ساعت و گردنبد گرفت منم براش ساعت خریدم برگشتیم خانه.
….
امروز روز عقدمون دل تو دلم نیست انقدر هردومون خوشحالیم که داریم مال هم می شیم کل مسیر دوتایی انقدر شوخی کردیم حسین اذیتم می کرد از وقتی امده بود ارایشگاه دنبالم..رفتیم محضر عاقد امده بود همه شاد بودن سرسفره هی سربه سرم می زاشت اولش که خنده زیاد بعدش که من بله گفتم زد زیر گریه بغلم کرد گفت همیشه ارزو داشتم مال من بشی 🙃
…..
درگیر خرید جهیزیه ایم همه وسایل اونطوری که دوست داشتم باب میلم بود تو تم مدرن اروپایی شیک ساده با تم سفید طلایی مشکی طوسی سبز،یشمی برداشتم جهیزیه تکمیل شده باید امروز بریم خانه خودمون مرتب کنیم وسایل بچیمیم
رفتیم خانه تمیز کردیم وسایل جایگذاری شد و تمام اخیششش چه حس خوبی هیچ جا خانه ادم نمیشه.
….
امروز روز عروسیمون همه چی عالیه به نحوه احسن اصلا فکرش نمی کردم انقدر همه چی لاکچری تمام باشه از لباسامون تا بهترین تالار و کیک و فیلم بردار
عروسیمون یکی از بهترین مجالس بود و عالی بود همه چی 🙃❤️مخصوصا رقص دو نفرمون که براش تمرین کرده بودیم.
الان اخر مراسم و تمام شد دونفری کلید انداختیم و زندگی سرشار از عشق ارامشون با توکل به خدا شروع کردیم😊😊😊
سلام
خیلی رو این موضوع فیلتر ندارید و به صورت بی نهایت هرچی که میخواینو بنویسید ولی بهتره که در زمان حال باشه مثل
من امروز لپتاپ مورد علاقما خریدم
دقیقا دوست عزیزم …بنظرم باید فرض کنی ک دقیقا اونجایی و میخوای ببینی و بنویسی
مثلا به این شکل
خدایا شکرت چقدر این هوا عالیه … همسرم بوگاتی جدیدی خریده و امروز میخوایم بریم یه دوری باهاش بزنیم … من سندلای صورتیم و پوشیدم و یه لباس راحت تنم کردم لب استخر راه میرم و خدارو شکر میکنم بابت این معجزاتی ک پشت سر گذاشتم … عشقم از بالکن صدام میکنه میگه چی پوشیدی میخوام هم رنگ خودت لباس بپوشم … بعد هردومون صورتی پوش شدیم یجورایی با رنگ ماشینم ست شدیم … هوا تا بعدازظهر ابری میشه … یه بارون در راهه احتمالا امشب یه طوفان ریزم بیاد …ولی جای نگرانی نیست من عاشق این هوای استوایی هستم عاشق این بارونای گاه و بی گاهم … خودم خلق کردم این شرایط رو …
🌹🌹🌹
خدایاشکرت من امروزلپ تاپ موردعراقه ام رو خریدم
به نام خدا
همه ما این مثال شندیدم نور خورشید وقتی متمرکز میشه آتش 🔥درست میکنه و می سوزونه خیلی از ما که تازه آشنا شدیم با این سایت میون این همه آگاهی گم شدیم نمی دونیم کدوم انجام بدیم تجسم کنیم یا با سپاسگزاری حالمون خوب کنیم یا سناریونویسی ، یا تمرین آگهی بازرگانی یا درخواست کردن و یا ستاره قطبی ……سردرگم و گاهی هم ناراحتیم از اینکه نمی تونیم به همشون عمل کنیم چکارکنیم ؟
اگر بگم یک تمرین رو لیزری انجام بدیم که بتونه همه قوانین پوشش بده اون سناریونویسی هست چرا ؟
چون ذهن ما به صورت تصویری فکر میکنه وقتی میگیم گل رز کلمه اش نمیاد توی ذهن شکلش میاد پس وقتی سناریونویسی می کنیم ناخودآگاه داریم تجسم هم می کنیم =تجسم
وقتی سناریو رو آگاهانه به روی نکات مثبت می نویسیم احساسمون خوب میشه ناخودآگاه =احساس
وقتی سناریو رو می خونیم داریم بهش فکر هم میکنیم و فرکانسش میفرستیم =فرکانس
وقتی حالمون خوبه احساس سپاسگزاری داریم =شکرگزاری
بنابراین اگر بخواییم فقط یک تمرین رو تمرکزی و همیشه کار بکنیم و ازش نتیجه بگیریم و بقیه قوانین هم زیر مجموعه ای از اون باشن من فکر میکنم قطعاً اون تمرین سناریونویسی هستش
شاد و سلامت :)
سلام
داستان من هم میشه گفت یه جورایی سناریو نویسی بود
قبل اینکه با این سایت اشنا بشم خیلی برنامه ریزی میکردم که چه لباسایی بخرم توی اینترنت انواع لباس ها و کفش ها رو نگاه میکردم و توی دفتچرم مینوشتم که چه لباسایی دوست دارم بخرم با چه رنگایی و پولش رو هم کاملا مطمئن نبودم جور بشه…..یا اون موقع که تابستون بود خیلی تجسم میکردم که دبیرستانم رو چجوری میخوام بگذرونم چه تیپایی میخوام بزنم و جالب اینجاست که من اصلا مدرسه ای دوستام اونجا بودن نرفتم و اصلا پول اون لباس هایی که دوست داشتم بخرم جور نشد ولی با این سایت اشنا شدم و انگار خدا بهم گفت بیا یه اگاهی هایی در اختیارت میزارم که لباس سهله همه چی توی زندگیت بدست بیاری و منتظر این و اون هم نباشی و مسیر درست رو بری
و الان تازه دارم به این اموزش ها ایمان میارم و انگار خدا میگه اره راهش همینه ادامه بده
باسلام
درمورد سناریونویسی همانطور که دربالا توضیح کامل داده شده ولی من یه تجربه شخصی وعملی دارم برای این موضوع
من چند ماه پیش که باسایت اشنا شده بودم درهمان روزهای اول درموردثروت استادفرموندند که وقتی به این باوربرسید که خودمون خالق زندگیمون هستیم وبا فرکانسهایی که میفرستیم زندگیمون رو تغییر میدیم من روی این باورخیلی کارکردم واینکه نباید ترس وشک وتردید داشته باشیم وقدم اول روبردایم وزمانی که احساس خوب داشته باشیم خداوند هدایتمون میکنه به مسیر درست ومهم مهم مهم داشتن احساس خوب در مورد رسیدن به خواسته است
فقط باید فرکانسمون روی احساس خوب باشه ومن از زمانیکه احساسم رو کنترل میکنم ایدههای بسیار عالی بهم الهام شده ومن یکی از اونها رو عملی کردم وچون عشق وعلاقه زیادی دارم درموردایده ام خداوندخیلی کمکم میکنه همه چی برمیگرده به اینکه ما چی میفرستیم هرانچه رو بفرستیم از همون جنس دریافت میکنیم
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
ومن استادعزیزم رو دستانی میدانم از دستان خداوند
سلام به همه ی دوستان واستتد عزیزم
من مدتیه که دچار استرس ونگرانی وگاهی نا اومیدی شدم باید خونه امونو عوض کنیم وتوی این مدت که من حالم بد بود اتفاقات بد تکرار شد تمام تلاشمو دارم میکنم که ذهنمو منحرف کنم وبرای این کار توی سایت میگردم فایل میبینم وکامنت میخوانم وخوب به نسبت حالمو بهتر میکنه البته به نسبت گذشته ام الان حال بهتری دارم بعد از آشنایی با قوانین کائنات خداروشکر
امشب هدایت شدم به این بخش وکامنت های دوستان
میخوام منم برای پیدا کردن خونه ی مورد نظرم اینجا سناریو بنویسم
میدونم که خدا منو هدایت میکنه به بهترین ها همونتور که امرز کلی هوا مو داشت ومانع این شد که من ضرر کنم
من دارم توی سایت مسکن یابی میگردم که یه مورد عالی به چشمم میخوره تماس میگرم واون آقا میگن بله میتونید بیایید خونه رو ببینید
یه خونه ی ۱۵۰ متری با سه تا اتاق حواب بزرگ ونور گیر با کمد دیواری های جاداروشیک رنگ اتاقها هرکدوم زیباتر وخوشرنگ تر از اون یکی
یکی از اتاق ها مستر هست با همه ی امکانات
یه سرویس بهداشنی وحمام جدا هم داره با سرویس فرنگی )که صبح موقع مدرسه وکار دیگه بچه هام باهم دعواشون نمیشه😁)
آشپز خانه بزرگ نور گیر با کابینن های سفید وجادار با چیدمان درست وزیبا تازه یه فضای عالی داره برای کارهای مم انجام سفارشاتم (من قناد هستم وتوی خونه کار میکنم🥰)
پذیرایی با کف پوش زیبا وخوشرنگ پنجره های بزرگ ونور گیر سقف بلند ونقشه ای عالی که به طور زیبایی میشه چیدمان کرد ووسایل مم توش نمای قشنگی داره با ویوی زیبا بدون مشرف
ما طبقه ی همکف هستیم البته آسانسور داره خیلی فرق نمیکنه کدوم طبقه باشه وقتی مامان وبابا میخوان بیان چون پاشون درمیکنه هیچ مشکلی ندارن
واوو چه همسایه های خوب خوش اخلاق خوش بدخورد دوست داشتنی ثروتمند که دوستان خوبی برامونمیشن والبته مشتری های دایمی برای کارم که همین باعث گسترش کارم وافزایش مشتری هام میشه
فضای بازی برای پسرم حتی توی ساختمان دوست پیدا میکنه وخیلی خوشحال وسرگرمه
جا پار عالی برای هردو ماشینمون در دسترس وعالی داره منطفه ای با کلاس ومحیطی بسیار امن با هنسایه های خوب وبا فرهنگ
صاحب خانه ی ممصف وخوش اخلاق ودوست داشتنی وسخاوتمند که تا وقتی خونهی خودمونو بخریم هموجا میمونیم
این خونه رو باقیمت بسیار بسیار بسیار عالی مناسب وایده آل اجاره ورهن میکنیم وپولش به راحترین شکل ممکن جور میشه
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت🥰🥰🥰
به نام خدای که من راهدایت کرد به اینجا تابتونم
خدارا شکر میکنم من هم تاالان هیچ مطلبی نذاشته بودم ولی امروز بهم الهام شد که من دیدگاهم را بزار مثل بقیه دوستان که از خوندنشون واقعا حس خوبی که تاالان نداشتم
من سالن آرایشی دارم یک سالن به متراژ 150 متر تو این سالن همه لاین هامو فعال هستش چند نفر که ازاین سالن دارن کسب درآمد میکنن خیلی خوشحالم خودم هم تخصص میکاپ هستش تازه کارما آپدیت کردم سالن پر ازعروس های خوشگل هستش هرروز مشتریام زیاد زیاد میشن خدارا هزاران بار شکر میکنم هر مشتری که براممیاد از کارم و تکنیک های که واسشون انجام میدم بارضایت کامل از پیشم میرن خدارامیلیونا بار شکر میکنم خودمشتریام برام تبلیغ میکنن هرروز مشتری ثروتمند وارد سالونم میشن به راحتی بدون دغدغه دارم کارما انجام میدم وخیلی خوشحال هستم و همیشه خدا راشاکر هستم واز لحاظ مالی بهترین خونه با امکانت عالی دارم تو بهترین منطقه شهرمون و یک ماشین واقعا خدارا شکر میکنم که اینهمه به من ثروت داده همسر مهربان و دوتا بچه شیرین که این خوشبختیمنا کامل کرده هرروز با روحیه شاد ازخواب بلند میشم وتا شب انرژی زیادی دارم خداراشکر میکنم درماه یک بار باعزیزان به مسافرت میرم وخیلی زندگی شیرینی دارم خدایا شکرت ازاین همه آرامش خدایا ازتوممنونم ومیلیونها میلیون از تو سپاس گذارم که تن سالم ثروت فراوان وآرامش خوشبختی به من و عزیزانم دادی خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
به نام خداوند رحمان رحیم
سلام خدمت تک تک دوستان عزیز سایت
و استاد عباس منش عزیز و همه عزیزان
من ۴ ماه قبل همینجا تمرین سناریو نویسی خواستگاریم انجام دادم که مثلا خواستگار فرضی برای من آمده و تک تک جزئیات کامل نوشتم حالا برید چندتا کامنت پایین تر متوجه می شوید که منظورم کدام کامنتم هست .آمدم بگم که مو به مو خواستگاریم و نامزدی به همون شکل اتفاق افتاد
و من امروز که خودم کامنت خودم خوندم دیدم وای برگام ریخت
من دوست داشتم ازدواج کنم اما هربار یه مشکلی پیش می آمد بعد از آشنایی با سایت و تمرین های سایت من با کسی که خیلی دوستش دارم ازدواج کردم
بچه ها جدیده اینطوری شده که هرچی می نویسم ۲۴ ساعت بعدش اتقاق می افته
بعد اینکه
من تو یه کامنت شناسایی ترمزهای ذهنی
ریز به ریز ترمزهای ذهنم مینوشتم و برطرف میکردم
وقتی ترمزها پاک شد باورهای درست آمد جاش
من رها بودم اتفاق افتاد
خودم قشنگ مراحل یادم
اول ترمزها شناختم
بعد باور درست
بعد تحسین تک تک روابط
بعد همه چی سپردم به خدا بی خیال شدم
و شد
سلام وآرزوی سلامتی وشادی برای همه ی دوستداران حقیقت
میخواهم فقط بنویسم و بنویسم
مینویسم چون خداوند به قلم قسم خورده است
خدایا شکرت
خدایا از اعماق وجودم تو را صدا میزنم
چه قدر شور آفرین است که هر صبح بلند میشوم واز تو هدایت میخواهم چه کسی عاقل تر و خردمند تر از توست؟
چه کسی قدرتمندتر از توست؟
در آغوش چه کسی میتوانم در امنیت کامل به سر برم؟
میخواهم هر لحظه ام را به تو واگذارم واز تو هدایت بخواهم
خدای مهربانم دوستت دارم
مینویسم تا به وقوع بپیوندد
صبح زود است
صدای هشدار دهنده و درعین حال لطیف دارکوب را میشنوم
خدایا چه میگوید؟؟وجود بینظیر و والای تورا به اعماق وجودم گوشتزد میکند و همین طور زیبایی زندگی را به خاطرم دیکته میکند
بلند میشوم
همه خواب هستند پارسای خوشکلم خیلی راحت خوابیده و ملحفه را از رویش کنار زده
پدر ومادرم خواب هستند و برادرم میگوید آبجی بیدارشدی؟ومن میگویم عزیزم بخواب هنوز زوده بیدار بشی
برادربزرگم همراه همسر و فرزندانش در اتاق محمدم خوابیده اند
خدایا چه تجربه ی لذت بخشی است بعد از مدت ها خانواده ام به دیدنم آمده اند
دیشب تا دیروقت بیدار بودیم وچه قدر به همه خوش گذشت
چه آتش دلبرانه ای به پا کردیم
چه کباب جانانه ای بر بدن زدیم
خدایا شکرت وچه چای آتشی خوش طعمی خوردیم
چه قدر بچه ها بازی کردند
خدایا من چه قدر از دیدن بازی بچه ها لذت میبرم بازی مثل بمب ویتامین روح و جان بچه ها را نیرو میدهد
خدا شکرت ومن هم برای دقایقی با آن ها بازی کردم
خدا را لحظه به لحظه با تک تک سلول های بدنم حس میکنم
خدایا شکرت
از ساختمان ویلا بیرون میایم خورشید آرام آرام ار کنار افق بالا میآید
خدایا شکرت به خاطر این همه زیبایی ونظم
کنار دریاچه میایستم به سنگ های ریز ودرشت کنار دریاچه نگاه میکند خدایا من عاشق دیدن آنها ولمس کردنشان هستم عاشق آبی که روی آن ها خودنمایی میکند
چند تکه سنگ را برمیدارم و میبوسم بوی پاکی و بودن میدهد
خدایا دوستت دارم ماهی های دریاچه چه رنگ های زیبا و جذابی دارند
خدایا شکرت
خدایا نعمتی نیست که نیافریده باشی وزبانی نیست که بابت این همه نعمت شکر گزارت باشد
سوار دوچرخه میشوم و با سرعت زیاد اطراف ویلا دور میرم
خدا جونم حس رهایی میکنم حس آزادی
خدایا شکرت
از دور یک آهوی زیبا میبینم که میدود
چه قدر لذت بخش است که لحظه به لحظه را زندگی میکنم
وزندگی سخاوتمندانه لحظات را بکرتر و رویایی تر نشانم میدهد
نگران چیزی نیستم چون پشتیبانم خداست همه چیز را به او سپرده ام
صدای زیبای شادی آفرین گنجشکان وبلبلان را میشنوم که لحظه ای قطع نمیشود
هر جز طبیعت حرف میزد وسپاس گذاریی میکند
پیاده میشوم گالش هایم را در میآورم پاهای خوشبختم خاک راحس کند
خاک!!! چه نعمت بینهایت والا ومقدسی
راه میروم و حس میکنم وحس میدهم به پاهایم وجود نازنین خاک را
چه گلهای زرد کوچک قشنگی کنار دریاچه روییده است جلو میروم با انگشتانم نوازش میکنم و میبوسم
خدایا شکرت
خدایا دوستت دارم
پروانه ای قشنگ میبینم خدا جونم چه قدر بزرگ است تابه حال پروانه ای به این بزرگی ندیدم قدری بزرگتر از کف دستم است
چه تلفیق رنگ های زیبایی
روی گل زرد نشسته است عمیق تر نگاه میکنم چه پاهای زیبا وظریفی دارد چه شاخک های قشنگی
خدایا چه زیبا و خلاقانه و هنرمندانه نقاشی کردی
خدایا شکرت
صدای پارسای گلم میآید
من غرق در ستایش پروردگارم از ساختمان ویلا دور شده ام
مامان مامان ،،،دایی و بچه ها بیدار شدند
دستانش را میگیرم و با هم به طرف ساختمان میدویم و میخندیم
کتری را پر از آب میکنم و روی گاز میگذارم
همسرم میآیدو یه عالمه صبحانه خریده است
از او تشکر میکنم
وزندگی لحظه به لحظه جریان دارد
سلام خانم اعظم م،وقت شما بخیر امیدوارم حالتون عالی باشه چقدر زیبا چقدر عالی چقدر مملو از زیبایی،خدایا شکرت!!!
نمیدونم اینایی که خوندم سناریو بود یا اتفاقات واقعی؟؟؟
انقدر جزئیات و احساسات فراوان درش بود به نظرم واقعی میومد و نه سناریو!!!
با خوندن اون حس کردم که تو اون فضا هستم و لذتی رو که شما میچشید،من هم چشیدم.
احسن بر شما و بر قلم توانا و شیوایتان.
به قول آقا رضای عزیز:
مانا باشید و شادزی….
سلام برادر گرامی و عزیز
آقا مجیدحرفت مهربان
ممنونم بابت کامنت زیبایی که برایم نوشتی
چهره ی مهربان و متینی دارید وچه قدر با احساس هستید
همسرتان چه چهره ی زیبا ودل نشینی دارد
امیدوارم به لطف خداوند همیشه شاد و پیروز باشید و اتفاقات زیبا وباور نکردنی همراه با حضور قدرتمند الهی برایتان رقم بخورد!!!
سلام خانم اعظم م،وقت شما بخیر امیدوارم حالتون عالی باشه.
ابتدا تشکر میکنم بابت پاسخ
زیبایتان که برایم مرقوم نمودید دوم تشکر میکنم که یادآوری کردید که پاسختان را فراموش نکنم.
و اما پاسخ ۲ پیام زیبای شما،موقعی که پاسختون را خواندهام نمیدانم به چه دلیل هر چقدر کلمه پاسخ را کلیک میکردم که کادری برای نوشتن باز شود این اتفاق نمیافتاد،نه در عقل کل و نه در محصولات نه در فایلهای دانلودی،در هیچ یک با کلیک بر روی پاسخ پنجرهای باز نمیشد تا بتوانیم بنویسیم،رها کردم و به روز دیگر سپردم که شاید مشکل مرتفع گردد.
و بعد از آن دختر دومم که اخیرا دیپلم گرفته و در دانشگاه قبول شده و پذیرش نیمه دوم است به همین دلیل با تشویقهای من و مادرش به سر کار میرود در محل کار با همدستی مادرش هماهنگ کردند که من را جهت عمل زیبایی کاشت مو پذیرش کنند،و خلاصه درد سرتان ندهم به قول اون دو خانم دکتر شیرازی دختر و مادر دست به دست هم دادند تا پوست از کله ما کنده بشه و نو نوار بشیم و خوشگل!!!
استیکر خنده با دو قطره اشک از دو چشم.
و از همان سه شنبه قبل تا امروز بنده قادر به تایپ هیچ متنی نبودم عذرم را بپذیرید و بر من ببخشید!!!
که البته این تاخیر یک هفتهای نیز باعث شد تا یک ستاره به عقب بازگردم.
استیکر بغض با یه قطره اشک از گوشه چشم.
اما بنده هم دیشب تا خود صبح مانند شما ، سناریو پردازی میکردم،و اکنون قصد دارم که آنها را یادداشت نمایم.
و با تمرکز بر نکات مثبت با سناریو نویسی هرچه زودتر به مدارهای بالاتر جذب ثروت برسم. با سپاس از خداوندی که جهانی خلق کرد با قوانین ثابت،
تا ما با تمرکز بر نکات مثبت حالمان را خوب کرده و حال خوب برایمان مساوی اتفاقات خوب گردد.
کمی طولانی شد عذرخواهی میکنم.
مانا باشید و شاد زی…