نحوه سناریو نویسی برای خواسته‌ها - صفحه 4

دسته بندی: پاسخ به مسائل زندگی

جواب‌های «عقل‌کل»دسته بندی: پاسخ به مسائل زندگینحوه سناریو نویسی برای خواسته‌ها
704

داستان سناریو نوشتن که یکی از تمرینات دوره قانون آفرینش برای «جهت دهی آگاهانه به کانون توجه» می‌باشد‌، از این اساس شکل می‌گیرد که
از آنجا که زندگی ما توسط فرکانس‌های ‌مان خلق می‌شود‌، یکی از راه‌هایی که به ما کمک می‌کند تا آگاهانه کانون توجه‌مان را از ناخواسته‌ها منحرف و متمرکز بر خواسته‌هامان نماییم‌، این است که با نوشتن جزئیات فراوان درباره آن خواسته‌ و توجه به آن‌، به احساس خوب برسیم.
افراد زیادی که می خواهند از این اصل برای خود یک تمرین مثل سناریو نویسی بسازند‌، بیشتر از آنکه تمرکزشان بر اجرای این اصل باشد که: برای رسیدن به یک خواسته‌، باید با آن خواسته هم‌فرکانس بشوی‌،
اصل و اساس را کاملاً فراموش کرده و به حاشیه می‌چسبند. یعنی مرتباً می‌پرسند:
باید به کلمات را به زبان حال بنویسم یا گذشته؟
باید حتماً سپاس گزاری‌ام را هم بنویسم؟
تا کی باید این تمرین را انجام دهم؟ …
از چه عبارتهای تأکیدی استفاده کنم؟
تا چه حد جزئیات را شرح دهم ؟
و سوالاتی از این دست.
برای پاسخ به این سوالات‌، لازم است ارتباط این تمرین را با بزرگترین و ساده‌ترین قانون کیهانی یعنی قانون فرکانس درک کنی. تنها در این صورت است که در این باره دیگر هیچ سوالی برایت بوجود نمی‌آید.
ما در جهانی فرکانسی زندگی می‌کنیم. پس جهان به کلمات نوشته شده‌ات، کاری ندارد. آنچه برای او مهم است، فرکانسی است که هنگام نوشتن این کلمات ارسال می‌کنی.
جهان مثل یک دستگاه است که ورودی‌ای را دریافت و بر اساس آن، خروجی مشخصی به تو ارائه می‌دهد. ورودی این دستگاه، فرکانس‌های توست و خروجی این دستگاه، تبدیل آن فرکانس‌ها به شکل اتفاق و تجاربی همجنس با آن فرکانس‌هاست.
یعنی جهان هیچ دخل و تصرفی در آن فرکانس‌ها ندارد، تمامش همان است که خودت فرستادی. فرکانس‌های تو حاصل باورها و کانون توجه توست. همه‌ی ما در هر لحظه‌ای که بیدار هستیم، در حال ارسال فرکانس هستیم و نکته اساسی که باید از خود بپرسی این است:
حالا که در جهانی زندگی می‌کنم که فقط به فرکانسیم واکنش نشان می‌دهد‌، چگونه فرکانس خواسته هایم را ارسال کنم؟
نوشتن سناریو می‌تواند راهی برای تنظیم فرکانس‌های هماهنگ با خواسته‌ات باشد. زیرا همانگونه که از نامش پیداست، سناریو یعنی تبدلی یک اتفاق به شکل کلمات و جملات.
فرض کن شما یک کارگردان هستی و می‌خواهی ماجرای رفتنت از خانه تا فروشگاه را بنویسی به گونه‌ای که بازیگر آن نقش با خواندن آن جملات دقیقاً بتواند آن ماجرا را اجرا کند‌، بدون آنکه سوالی از شما بپرسد.
پس باید ماجرا را با تمام جزئیان بنویس به گونه‌ای که بودن در آن فضا تو را به احساس خوب برساند. در واقع هدف از پرداختن به جزئیات‌، وسیله‌ای است برای تمرکز بر خواسته و بیشتر ماندن در احساس بهتر.
مهفوم سناریو نوشتن یعنی دیدن نکات مثب یک موضوع و تمرکز بر آنچه که رخ دادنش را دوست داری. در واقع تو با این وسیله از این خاصیت جهان که به فرکانس‌هایت واکنش نشان می‌ده‌، آگاهانه به نفع خودت و در جهت رسیدن به خواسته‌ات استفاده می‌کنی.
پس هر اتفاقی را که می‌خواهی برایت رخ دهد، برای خودت کارگردانی کن. زیرا در این جهان فرکانسی، ذهن فرق میان رؤیا و واقعیت را نمی‌داند. به این دلیل که فرکانس هر دوی آنها یکسان است.
یعنی چه شما تصویر کاملی از 10 دقیقه رانندگی با ماشین دلخواهت را در ذهنت بسازی و چه در واقعیت با همان ماشین به همان شکل و در همان خیابان‌ها رانندگی کنی، دقیقاً برای جهان یک فرکانس را دارد و هیچ تفاوتی میان آنها احساس نمی‌کند و در نهایت یک نتیجه که تجربه لذت رانندگی با ماشین دلخواهت را وارد زندگی‌ات می‌کند.
حالا که در چنین جهانی هستی که تنها به فرکانس‌هایت اهمیت می‌دهد ،پس هوشمندانه‌ترین کار این است که فرکانس‌های دلخواهت را به جهان ارسال کنی تا جهان هم اتفاقات دلخواه را وارد زندگی‌ات نماید.
مهم‌ترین نکته درباره سناریو این است که تو را به احساس خوب برساند. به احساس سپاسگزاری و بی‌نیازی از خواسته.
به احساس یقین .
زیرا مگر می‌شود آدم در حال تجربه اهداف و رویاهایش باشد و احساس خوبی نداشته باشد؟
بهایی که باید برای تحقق هدفت بپردازی احساس خوب است. حال آنکه احساس خوب‌، خودش یک نتیجه است کما اینکه ماندن در این احساس هزاران نتیجه جانبی دیگر را نیز به شکل عشق‌، سلامتی و ثروت وارد زندگی‌ات می‌کند.
یکی از مهم‌ترین قوانین که باید در زندگیمان بشناسیم‌، قانون فرکانس است. اساس زندگی ما بر این قانون است. ما موجوداتی فرکانسی هستیم که وارد جهانی شده‌ایم که به فرکانس‌های ما پاسخ می‌دهد.
به شما توصیه می‌کنم برای درک قانون فرکانس وتمرین سناریو نویسی و بهره بردن از این تکنیک در جهت ارسال فرکانس خواسته‌هایت و کنترل کانون توجهات، حتماً جلسات6 و 9 و 10 دوره راهنمای عملی دستیابی به آرزوها و تمامی جلسات دوره کشف قوانین زندگی را بارها گوش بده تا این قانون را خوب درک کنی.
به نظرم این جلسات و این دوره‌، بهترین جا برای درک چگونگی عملکرد این جهان فرکانسی و چگونگی همراه شدن با سیستم جهان است. زیرا پس از این جلسات، می دانی چه قدرتی داری و می دانی چطورباید از آن برای رسیدن به خواسته‌هایت بهره ببری و چطور دهنِ ذهنت را ببندی تا با نجواهایش مزاحم تمرکزت بر خواسته‌ات نشود و گمراهت نکند.

نمایش:  به ترتیب تاریخ   |  به ترتیب امتیاز   
23

بنام خداوند بخشنده مهربان

من امشب هدایت شدم به این صفحه و موضوع سناریو نویسی ،دو سال پیش در یکی از فایل های استاد و از زبان استاد در مورد معنی سناریو و سناریو نویسی شنیده بودم و همون موقع ها تصمیم گرفتم همیشه انجامش بدم، من بیشتر از یک سال و نیم هست که سناریو نویسی انجام میدم یا شب ها قبل از خواب یا اول صبح سناریوی همون روز رو می نوشتم و می نویسم و بیشتر چیزهایی که می نویسم اتفاق می افته ، از خرید هدیه یا گل از طرف همسرم تا فروش خوراکی که درست میکنم برای فروش،واریز پول به کارتم گرفته تا بیشتر شدن روزیم ،دعوت شدن از طرف یه دوست ، درک بهتر از قوانین و دوره های استاد و این چیزها ، و بابتشون از خداوند سپاسگزاری میکنم و این برام یه عادت شده و خیلی حس خوبی میگیرم، بیشتر وقت ها اول صبح انجامش میدم و میرم سراغ کار و زندگیم و شب که می‌خوام نکات مثبت روزم رو بنویسم متوجه میشم چیزهایی که در ستاره قطبی و سناریو نوشتم اتفاق افتادند و امشب به لطف خدا و صحبت های استاد و از خواندن نوشته های شما دوستان عزیز کلی آگاهی ناب بدست آوردم و می‌خوام سناریو نویسی آینده رو انجام بدم ،
جالبیش اینجاست نیم ساعت پیش داشتم با خدا حرف میزدم و می نوشتم؛ ازش خواستم برای فلان مورد و بهمان موضوع کمکم کنه ،بهش گفتم خدای قدرتمند من ، من در برابر علم و آگاهی تو هیچم ،همه چیز رو به خودت میسپارم ،آسانم کن برای آسانی ها .
سناریو :
هوا کمی خنک شده و بوی پاییز رو میشه حس کرد، با صدای آلارم گوشی از خواب بیدار شدم و قبل از هر چیزی تمرین ستاره قطبی رو انجام دادم و در دفتر یادداشت کردم ، سپاسگزاری اول صبح رو نوشتم و مثل همیشه سرشار از حس خوب داشته هام شدم ،کیانا رو بیدار کردم و بعد از گذاشتن صبحانه اش با سرویس راهی مدرسه کردم ،خدایا شکرت که دخترم در بهترین مدرسه درس میخونه و امسال هم راحت و عالی با سرویس به مدرسه میره.
مشغول چای دم کردن بودم که بزرگمهر از خواب بیدار شد و سمتم اومد و بهم گفت سلام مامان صبح بخیر ،قند توی دلم آب شد و خداروشکر کردم که پسرم راحت و روان صحبت می‌کنه و کارهای شخصیش رو خودش انجام میده ،همسرم رو بیدار کردم
کنار هم صبحانه خوردیم و سه تایی ادماده شدیم برای رفتن .. همه ی کارهای خرید ماشین انجام شده و امروز ماشین تیبا دوی صفر سفید بنامم سند میخوره ،و من خیلی خوشحالم یکی اینکه چند ماه پیش گواهینامم رو گرفتم و حسابی تمرین کردم و دست فرمونم عالی شده و یکی برای خرید ماشینی که نقد پولش رو دادم و دوسش دارم .
کارها به بهترین شکل ممکن در یک ساعت انجام شد ماشین بنامم سند خورد و برگشتنی من با ماشین خودم اومدم و همسرم با ماشین خودش. وقتی به خونه برگشتم تدارک نهار دیدم و ظهر بهمراه بزرگمهر خودم رفتم دنبال کیانا ،دخترم حسابی از دیدن ماشین جدید خوشحال شد با بچه‌ها به رستوران مورد علاقه مون رفتیم همسرم هم مغازه رو به شاگردها سپرد و به ما ملحق شد کنار هم نهار خوردیم و لذت بردیم ، گفتیم و خندیدیم.
خدای فراوانی ها ،خدای برکت ها و نعمت ها بابت زندگی عالیم سپاسگزارم .


23

سلام به خانواده ی هم فرکانسی عزیزم

من با سناریو نویسی همین جا تو عقل کل اشنا شدم
و همیشه اول هفته که میشه یک سناریو مینویسم برای کل هفته که چی میخوام تو طول هفته برام پیش بیاد
اگر برای مثال ده مورد بنویسم هشت موردش دقیقا عین اون چیزی که نوشتم برام انجام میشه
برای مثال این هفته دخترم امتحان ریاضی داشت و نمرات ریاضیش همیشه ١٣ و ١۵ میشد من نوشتم که خدایا شکرت دخترم امتحان ریاضیشو عالی داد
باورم نمیشه امروز جوابش اومد و دخترم ١٩ گرفته بود
من راننده سرویسم و نوشتم خدایا شکرت که این هفته سرویس و عالی بردم و یکی از روزا دو نفر نیومدن و من سرویس و به راحتی بردم ،
به خدا قسم علاوه بر اینکه هر روز یه نفر نیومد ، یکی از روزا سه نفرشون نیومدن یعنی مدرسه نرفتن که من بخوام برسونمشون
قرار بود دکتر پوست برم و پولی نداشتم
اینم نوشتم که رفتم و کارم انجام شده نمیدونم چه جوری خدا تو حلش کن
خیلی عالی پولش جور شد و من رفتم
حتی نوشته بودم خدایا برای ایمانم که این هفته خیلی تقویت شد شکرت
و من تو سایت به کامنتهایی برخورد کردم که اونقدر ایمانم و قوی کرد که من اشک میریختم
من با سناریو نویسی که داستانش مفصله صاحب گوشی ایفون ١٣ و ایرپاد شد خیلی معجزه بود برام و باور نکردنی
برای اخر هفته ها مینویسم که خیلی بهم خوش بگذره و من در مکان و شرایط مناسب باشم
یه بار که اینجوری نوشته بودم خدا من و به جایی رویایی هدایت کرد که چقدر بهم خوش گذشت
خیلی خیلی جواب میده حتی الان به دخترمم یاد دادم اونم مینویسه و براش انجام میشه
واقعا خدا رو شکر برای هدایتش به بهترین راه و مسیر



1

سلام دوست عزیز چه حس خوبیه رسیدن به خواسته ها من اولین روزه که هدایت شدم به عقل کل جالبه که چند وقتی بود دوست داشتم راجب به این سناریو نویسی ورسیدن به خواسته ها بدونم وچه زیبا خداوند من را به این سمت هدایت کرد ممنون بابت اینکه تجربه های خودتون را میگید وباعث شد جهان میشید🙏

23

به نام خدای قشنگم که هرچه دارم از اوست
سلام به خانواده ی بزرگ عباسمتش
امیدوارم حالتون عالی باشه …
به صورت معجزه اسایی به این صفحه اومدم و کلی تجربه ی زیبا خوندم …
و این باعث شد تجربه های قشنگی که هی به سرم میاد رو بگم …
راسش من اصلا این سناریو نویسی و اینا رو به این شکل نشدت بودم …ولی چون همیشه تصور و نوشتن داستان ها و موقیت هلی دوست داشتنی بهم خس خوب و لذت میداد به صورت اوتومات از عید ۱۳۹۹ به بعد همینکارو میکردم …
اولا کمتر ولی بعدا که در مدار شادی بیشتری قرار گرفتم بیشتر شد …
ولی چیزی که می خام بگم درباره ی تقریبا مهر سال ۱۴۰۲ است …
بعد از کنکور …
البته بیاین یه فلش بک بزنیم به ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ که کنکور دادم …و بازم یکم قبل تر به چند روز قبل از کنکور که من توی یکی از کلاسای کنکوری شرکت کردم و شب کنکور یک کلاس مشاوره انلاین برای همه گذاشته بودن و من چون کلاس داشتم و حالشو ندلشتم دیگه پای سیستم باشم نرفتم …
ولی یوهو به حسی بهم گفت برو
من رفتمو اون صفحه رو باز کردم و دیدم تقریبا دیگه اخرای مشاورس همینجور که بین مشاوره ها میچرخیدم (که همش به صورت لایو بود و تقریبا دو سه تا بودن ) از اولی که حالت خشک بود خوشم نیومد میخواستم ببندمش ولی حسم گفت برو حالا یه سر به اون کلاسم بزن …رفتم توش و اون یوهو گفت برو تاریخ امروز رو بنویس که هر روز برای خودت جشن بگیری چون امروز تولد دوباره ی توعه …مهم نیست فردا چی میشه ..تو دوباره متولد شدی و قراره بدرخشی …
اون لحظه انگار تمام این حرفا رو خدا داشت بهم میزد …
انگار یه حسی منو اروم میکرد …
بعد اون مشاور گفت بچه ها صبر کنید الان خودتون رو بعد از کنکور تصور کنید که چقدر خوب دادید …حس کنید که چقدر خوشحالید و سر بلند اومدین بیرون ….
من اون لحظه چشمام رو بستم …
خودمو دیدم …حس میکردم …که از در وارد میشم از پله ها میرم بالا …روی یک صندلی خوب میشینم …اونجا نورش کافیه هواش عالیه و هیچ چیز مزاحم من نیست و برگه ها رو میدن و من مثل اینکه یه هدیه به من داده باشن اون میگیرم و با کلی ذوق بازش میکنم و من با خوشحال تست ها رو میزنم …
و در اخر با رضایت کامل از کلاس خارج میشم …از پله ها میام پایین و میرم بیرون و هوا رو تنفس میکنم و با خوشحالی از اون دانشکده خارج میشم….
چشمام رو باز کردم …اینقدر حس خوبی داشتم که دوست داشتم دیگه هیچ کاری نکنم و فقط در دنیای تصوراتم غرق بشم …
توی سال کنکور بهم خیلی میگفتن تو خیالاتی هستی بهتره یکم واقع بین باشی …
ولی من توجهی نمیکردم ….
خب بریم روز کنکور …
دقیقا همونطور
عین تصوراتم …
که توی کامنتای قبلی گفتمش …
(کلا کامنتام جنبه ی داستان داره)
ولی تازه ازاینکه اصل حرفم شروع میشه …
بعد کنکور با چند تا از دوستام پیاده رفتیم و یکم دانشگاه اصفهان رو گشتیم …
که خیلی خوب بود …
خب بریم جلووووووووووووووووووو
تا برسیم به تقریبا ۲تا ۳ ماه بعد که نتایج قطعی اومد …
با اومدن نتایج اولیه خیلی ناراحت بودم چون رتبم اصلا خوب نبود ولی قبول دارم نسبت به تلاشم واقعا خوب بود
ولی خب یکم توهم داشتم نسبت بهش …
خلاصه با این حال اصلا به روی خودم نمیووردم و هر کی میپرسید میگفتم هنوز جواباش نیومده و دیگه انتخاب رشته کردم …
تا رسید به نتایج که من دانشگاه ازاد تهاران شمال اوردم …
دانشگاه تهران …من نمیدونستم چه فرقی داره ولی راسش یه جورایی فقط به خاطر اسم و رسمش اینکه من بگم دانشگاه تهران قبول شدم اونجا رو زدم و هدفم بیشتر تهران بود تا رشته و پزشکی …
توی سال کنکورم خمش ذوق تهران رو دلشتم تصویر سازی میکردم که با سر در دانشگاه تهران عکس میگیرم …
میرم برج میلاد …توی حیات دانشگاه قدم میزنم …توی محوطه دانشگاه میرم غذا میخورم …
و با کمال تعجب بعد از اون روزی که در ادامه تعریف میکنم همش شد …
.
.
.
وقتی جواب قبولی ها اومد …پیام اومد که برادرم که بورسیه تهران قبول شد باید ۴شنبه میرفته برای مصاحبه که نرفته و ما ۵شنبه فهمیدیم اون موقع انگاری هنوز جواب دانشگاه های ازاد نیومده بود ولی ما رفتیم تهران برای داداشم که گفتن نه و تموم شده و اینا …و یک روزه برگشتیم…
و اما جواب قبولی منم اومد ولی توی سایت دانشگاه نمیتونستم وارد بشمو اطلاعاتمو بزنم …به خاطر یه گزینه که نمیزدم ..و ما دوباره تصمیم گرفتیم بریم تهران …(مثل الان تهران رفتن برامون راحت نبود …به چند دلیل اول اینکه مامانم پرستاره و کلی شیفت داره و دوم ما تاحالا نرفته بودیم اصلا نمیدونستیم اونجا چه جوریه و کجاستو اینا …
و برای من اولین بار بود …
خلاصه اون روز بعد دانشگاه رفتیم برج میلاد …
توی راه من کلی فایلای استاد رو گوش دادم
اون روز همه با هم رفتیم برج میلاد و کلی خوش گذشت و پیتزا خوردبم و اینا
.
یکی از بزرگ ترین فانتزی ها و تصوراتم این بود که برم تهرانو بگردمو و برم بالای برج میلاد عکس بگیرم …
اون ذوزا باور بسیار محدود کننده من این بود فکر میکردم اونایی که توی تهران هستن موفق میشنو تهران جای پیشرفته …چون تمام دوستای هم سنو سال خودم توی فضای مجازی تهران بودن و دستشون توی جیب خودشون بود …
بعد از اون روز بهمون گفتن یک هفته دیگه بیاین و ما رفتیم و بعد یه هفته دوباره اومدیم تهران ولی این دفعه مادر بزرگم هم بردیم …
(تمام این سفر ها رو با ماشین خودمون رفتیم )
اون روز عالی بود …بی نظیر …ولی اولش به خاطر اینکه خودم تسلیم نبودمو با غرور و به کلام توکل بر خدا رفتیم توی دانشگاه به خاطر بی توجهی به نشانه های خدا کلی اذیت شدم و از اینجا به اونجا و ظهر بود وقتی با بدنی لرزان و خسته به خودم اومدم و گفتم خدایا غلط کردم من تسلیمم من نمیدونم تا اینجاش اینطوری و به این راحتی حل شد تو کردی اینم تو بکن من نمیدونم انگار راه ها باز شد …
(اینم بگم که این دفعه من برای انتقالی به اصفهان رفته بودم
چون دعه ی قبل دانشگاهو دیدمو و فهمیدم حتی خوابگاه هم نداره تصمیم گرفتم به دانشگاه ازاد نجف اباد که نزدیک اصفهانه انتقالی بگیرم که به راحتی با درخواستم موافقت شد و اصلا برای همین رفتیم که از تهران انتقالی کاملو بگیرم برم اصفهان …)
اون موقع که من تسلیم شدم انگار راه ها باز شد و من رفتم توی سوله ای که همون صبح خدا با تشانه هاش بهم گفت ولی من با خودم میدونم و خودم بلدم خودمو زدم به اون راه و اونا بهم گفتن که باید بری توی این قسمت سایت …
ولی ظهر بود و اینا هم مراکز اداری بودن و داشتن میرفتن مشکل سایتم حل شد ولی برای امضا و انتقالی باید یکسری افراد میبودن که رفته بودن و ما مجبور بودیم یه جا بریم …
که هبچ جایی هم نداشتیم …
اون روز بود که من قطره ای از مفهوم تسلیم بودن در برابر خدا رو فهمیدم گرچه این روند تکاملی همچنان ادامه داره و با فایل ایمان عملی ۱۰ این مفهوم بیشتر برام جا افتاد …
خلاصه چون ما توی اصفهان بکسری امام زاده و مسجد داریم که برای عیدو اینا میزارند توش بخوابیم تصمیم گرفتیم بریم امام زاده عبدالعظیم که مادرم و مامانم خیلی شنیده بودن …
اونجا رفتیم و فهمیدیم که نمیشه خوابید ولی این خداست که دل ها رو نرم میکنه و به ما اجازه دادن بخوابیم …
صبح شد و بعد صبحانه رفتیم دانشگاه و کارم به راحتی و اسونی تا قبل از ۱۲ تموم شد …اینقدر راهش راحت بود که به خودم گفتم ببین ملیکا این خودتی که خودت رو از راه درست و راحت محروم میکنی …پس خاشع باش در برابر خدا ….
شنیده بودم تهران خیلی شلوغه و ترافیک زیاد داره و این شنیده ها برام ثابت شد و ما انگار همش توی راه بودیم …
راسش اصفهان خیلی بزرگ تر و کم جمعیت تره …من تا به حال ترافیم اینجوری ندیده بودم ولی تهران زیباتر از چیزی بود که شنیده بودم …
خیلی سرسبز و زیبا بود و هیلی ساختمون ها مخصوصا از بالا که نگاه میکردی منظم بودن …
اون روز برگشتیم و به فکر مامانم افتاد که بره روپوش سفید پرستاری بخره چون همیشه توی اصفهان یه مدل هست و همشون میگفتن تهران فلان جا خیلی مدلایی که شما می خاین رو به قیمت تولید داره …
خلاصه ما که تا ۷۰ تا ۸۰ تا سرعت توی اصفهان میرفتیم توی تهران فکر نکنم بیشتر ۴۰ با حتی ۵۰ تا سرعت رفته بوذیم ولی من از این فرصت ها استفاده میکردمو و فایلای استاد رو گوش میدادم …
خلاصه همینجور که به طرف اون تولیدی رو پوش میرفتیم من زیبایی های تهران رو میدیدمو تحسین میکردمو یه جورایی چون داشتم خداحافظی میکردم سعی میکردم با تک تک سلول هام از اون شهر که رویای من بود لذت ببرم …
که رسیدیم به سر در دانشگاه تهران …با نوشحالی گفتم عه نگاه کن جلوش دارن روبیک درست میکنن مامان ما میریم اونجا ….مامانم هم چون روپوشه همون نزدیکیا بود گفت باشه …
همیشه تصویر سازی میکردم که توسط رتبه شدن توی کنکور معروف میشم و میرم توی تلویزیون و اونجا …جلوی سر در دانشگاه تهران …یه عالمه روبیک و چندین بچه بودن و منم چون عاشق بازی روبیکم با داداش کوچیکم بهشون پیوستیم …
اونا دلشتن با درست کردن روبیک یک عکس به نشانه ی حمایت از بچه های غزه درست میکردن ولی من که نمیدونستم همینجوری رفتیم برای اینکه عاشق درست کردن روبیک بودیم و می خواستم فقط لذت ببرم و زیباییش اینکه با همون روش ساده و مبتدی حتی با کمتر از اون هم میشد کمک کرد …
مسوولا با تعجب به منو داداشم نگاه میکردن که اینا کجا بودن …من با یه مانتو سنتی کرنی و یک شال ارغوانی و یک شلوار راحتی طرح جین طوسی با خوشحال داشتم روبیک درست میکردم که بوهو یکی از خانم های مسئوول اومد و گفت شما خودتون اومدین با خوشحالی گفتم بله من عاشق روبیکم خیلی ایده ی قشنگیه …از ذوق من خیلی تعجب کرده بود منو به مسوول اصلی معرفی کرد و گفت این خانواده هم به قورت خودجوش اومدن ….
بعد یوهو گفتن از تلویزیون اومدن و مصاحبه کردن …اینا که توی اون مصاحبه متوجه شدم من واقعا برای لذت بردن اومدم…
ولی اونجا باید میگفتم من برای حمایت اومدم دلم اینو نمیگفت ولی باید تمومش میکردم …
(با سر در دانشگاه عکس گرفتم )که این یکی از تصویر سازیام بود با اینکه تازه اون روز بود که فهمیدم خیلی سال پیش دیگه این درو باز نکردن …)
بعد از طرف اونا وارد خود دانشگاه شدیم و رفتیم توی غذا خوری و جوجه خوردیم و من با برادرم رفتیم کبی دانشگاه ها رو گشتیم …من اونقدر ذوق زده میدیدم که همه چپ چپ نگاه میکردن ولی بی توجه به هر کسی میدویدم و لذت میبردم …
دقیقا همینطور که خودمو تصور کرده بودم که اونجا راه میرم غذا میخورم عکس میگیرم توی تلویزون میان باهام مصاحبه میکنن …و….
اصلا خودمم باورم نمیشه که چطور خدا همش رو پشت سر هم چیده بود …
امیدوارم که از خوندن پیامم لذت برده باشید …
شما رو به خدای بزرگم میسپارم …
در پناه الله یکتا شاد و سالم و ثروتمند و سلامت باشید …



2

1 سال پیش

چقدر اتفاق های قشنگی برات افتاده و لذت بردم که انقدر با جزئیات نوشتی و از نوشته ت ایده گرفتم

واقعا خداروشکر که ما توانایی خلق خواسته هامونو داریم

فقط من یه سوالی داشتم بنظرت اینکه رتبه مورد نظرت نشدی دلیلش تلاش هایی بوده که فکر میکردی ناکافیه ؟

ممکنه خواست خدا بر این بوده باشه ….

یا ممکنه باور های اشتباهی داشتی …..

ممکن هم هست فرکانس حضور در اون مکان رو نداشتی یا هدفت دقیقا واضح نبوده …..

البته که اینهایی که گفتم فرضیه بود

و دوست دارم جواب بدین و راهنمایی بشم

چون من هم قبلا البته که به قوانین آگاه نبودم

چیزی رو تصور میکردم مدام

و درنهایت اون اتفاق افتاد ولی نه در آن مکان و شرایطی که مد نظر من بود

حتما نظرتونو به اشتراک بذارید ممنون میشم


1 سال پیش

سلام مليكا عزيز

بسيار لذت بردم از خوندن اين داستان زيبات اشگام جاري شد كه انقدر جالب تصوير سازيت جواب داده

بهت تبريك ميگم كه در روزهاي شاد و بهار زندگيت با اين سايت و قوانين جهان آشنا شدي و داري زندگيت رو خلق ميكني

مشتاقم كامنت هاي بيشتري ازت در سايت بخونم

موفق باشي

23

سلام وآرزوی سلامتی وشادی برای همه ی دوستداران حقیقت
میخواهم فقط بنویسم و بنویسم
می‌نویسم چون خداوند به قلم قسم خورده است
خدایا شکرت
خدایا از اعماق وجودم تو را صدا میزنم
چه قدر شور آفرین است که هر صبح بلند می‌شوم واز تو هدایت میخواهم چه کسی عاقل تر و خردمند تر از توست؟
چه کسی قدرتمندتر از توست؟
در آغوش چه کسی میتوانم در امنیت کامل به سر برم؟
میخواهم هر لحظه ام را به تو واگذارم واز تو هدایت بخواهم
خدای مهربانم دوستت دارم
می‌نویسم تا به وقوع بپیوندد
صبح زود است
صدای هشدار دهنده و درعین حال لطیف دارکوب را میشنوم
خدایا چه میگوید؟؟وجود بینظیر و والای تورا به اعماق وجودم گوشتزد میکند و همین طور زیبایی زندگی را به خاطرم دیکته میکند
بلند می‌شوم
همه خواب هستند پارسای خوشکلم خیلی راحت خوابیده و ملحفه را از رویش کنار زده
پدر ومادرم خواب هستند و برادرم میگوید آبجی بیدارشدی؟ومن میگویم عزیزم بخواب هنوز زوده بیدار بشی
برادربزرگم همراه همسر و فرزندانش در اتاق محمدم خوابیده اند
خدایا چه تجربه ی لذت بخشی است بعد از مدت ها خانواده ام به دیدنم آمده اند
دیشب تا دیروقت بیدار بودیم وچه قدر به همه خوش گذشت
چه آتش دلبرانه ای به پا کردیم
چه کباب جانانه ای بر بدن زدیم
خدایا شکرت وچه چای آتشی خوش طعمی خوردیم
چه قدر بچه ها بازی کردند
خدایا من چه قدر از دیدن بازی بچه ها لذت میبرم بازی مثل بمب ویتامین روح و جان بچه ها را نیرو میدهد
خدا شکرت ومن هم برای دقایقی با آن ها بازی کردم
خدا را لحظه به لحظه با تک تک سلول های بدنم حس میکنم
خدایا شکرت
از ساختمان ویلا بیرون میایم خورشید آرام آرام ار کنار افق بالا میآید
خدایا شکرت به خاطر این همه زیبایی ونظم
کنار دریاچه می‌ایستم به سنگ های ریز ودرشت کنار دریاچه نگاه میکند خدایا من عاشق دیدن آنها ولمس کردنشان هستم عاشق آبی که روی آن ها خودنمایی میکند
چند تکه سنگ را برمیدارم و می‌بوسم بوی پاکی و بودن میدهد
خدایا دوستت دارم ماهی های دریاچه چه رنگ های زیبا و جذابی دارند
خدایا شکرت
خدایا نعمتی نیست که نیافریده باشی وزبانی نیست که بابت این همه نعمت شکر گزارت باشد
سوار دوچرخه میشوم و با سرعت زیاد اطراف ویلا دور میرم
خدا جونم حس رهایی میکنم حس آزادی
خدایا شکرت
از دور یک آهوی زیبا میبینم که می‌دود
چه قدر لذت بخش است که لحظه به لحظه را زندگی میکنم
وزندگی سخاوتمندانه لحظات را بکرتر و رویایی تر نشانم میدهد
نگران چیزی نیستم چون پشتیبانم خداست همه چیز را به او سپرده ام
صدای زیبای شادی آفرین گنجشکان وبلبلان را میشنوم که لحظه ای قطع نمی‌شود
هر جز طبیعت حرف میزد وسپاس گذاریی میکند
پیاده میشوم گالش هایم را در می‌آورم پاهای خوشبختم خاک راحس کند
خاک!!! چه نعمت بینهایت والا ومقدسی

راه میروم و حس میکنم وحس میدهم به پاهایم وجود نازنین خاک را

چه گل‌های زرد کوچک قشنگی کنار دریاچه روییده است جلو میروم با انگشتانم نوازش میکنم و می‌بوسم
خدایا شکرت
خدایا دوستت دارم
پروانه ای قشنگ میبینم خدا جونم چه قدر بزرگ است تابه حال پروانه ای به این بزرگی ندیدم قدری بزرگتر از کف دستم است

چه تلفیق رنگ های زیبایی
روی گل زرد نشسته است عمیق تر نگاه میکنم چه پاهای زیبا وظریفی دارد چه شاخک های قشنگی
خدایا چه زیبا و خلاقانه و هنرمندانه نقاشی کردی
خدایا شکرت
صدای پارسای گلم میآید
من غرق در ستایش پروردگارم از ساختمان ویلا دور شده ام
مامان مامان ،،،دایی و بچه ها بیدار شدند
دستانش را میگیرم و با هم به طرف ساختمان میدویم و می‌خندیم
کتری را پر از آب میکنم و روی گاز میگذارم
همسرم میآیدو یه عالمه صبحانه خریده است

از او تشکر میکنم
وزندگی لحظه به لحظه جریان دارد



3

2 سال پیش

سلام خانم اعظم م،وقت شما بخیر امیدوارم حالتون عالی باشه چقدر زیبا چقدر عالی چقدر مملو از زیبایی،خدایا شکرت!!!

نمی‌دونم اینایی که خوندم سناریو بود یا اتفاقات واقعی؟؟؟

انقدر جزئیات و احساسات فراوان درش بود به نظرم واقعی میومد و نه سناریو!!!

با خوندن اون حس کردم که تو اون فضا هستم و لذتی رو که شما می‌چشید،من هم چشیدم.

احسن بر شما و بر قلم توانا و شیوایتان.

به قول آقا رضای عزیز:

مانا باشید و شادزی….


2 سال پیش

سلام برادر گرامی و عزیز

آقا مجیدحرفت مهربان

ممنونم بابت کامنت زیبایی که برایم نوشتی

چهره ی مهربان و متینی دارید وچه قدر با احساس هستید

همسرتان چه چهره ی زیبا ودل نشینی دارد

امیدوارم به لطف خداوند همیشه شاد و پیروز باشید و اتفاقات زیبا وباور نکردنی همراه با حضور قدرتمند الهی برایتان رقم بخورد!!!


2 سال پیش

سلام خانم اعظم م،وقت شما بخیر امیدوارم حالتون عالی باشه.

ابتدا تشکر می‌کنم بابت پاسخ

زیبایتان که برایم مرقوم نمودید دوم تشکر می‌کنم که یادآوری کردید که پاسختان را فراموش نکنم.

و اما پاسخ ۲ پیام زیبای شما،موقعی که پاسختون را خوانده‌ام نمی‌دانم به چه دلیل هر چقدر کلمه پاسخ را کلیک می‌کردم که کادری برای نوشتن باز شود این اتفاق نمی‌افتاد،نه در عقل کل و نه در محصولات نه در فایل‌های دانلودی،در هیچ یک با کلیک بر روی پاسخ پنجره‌ای باز نمی‌شد تا بتوانیم بنویسیم،رها کردم و به روز دیگر سپردم که شاید مشکل مرتفع گردد.

و بعد از آن دختر دومم که اخیرا دیپلم گرفته و در دانشگاه قبول شده و پذیرش نیمه دوم است به همین دلیل با تشویق‌های من و مادرش به سر کار می‌رود در محل کار با همدستی مادرش هماهنگ کردند که من را جهت عمل زیبایی کاشت مو پذیرش کنند،و خلاصه درد سرتان ندهم به قول اون دو خانم دکتر شیرازی دختر و مادر دست به دست هم دادند تا پوست از کله ما کنده بشه و نو نوار بشیم و خوشگل!!!

استیکر خنده با دو قطره اشک از دو چشم.

و از همان سه شنبه قبل تا امروز بنده قادر به تایپ هیچ متنی نبودم عذرم را بپذیرید و بر من ببخشید!!!

که البته این تاخیر یک هفته‌ای نیز باعث شد تا یک ستاره به عقب بازگردم.

استیکر بغض با یه قطره اشک از گوشه چشم.

اما بنده هم دیشب تا خود صبح مانند شما ، سناریو پردازی می‌کردم،و اکنون قصد دارم که آنها را یادداشت نمایم.

و با تمرکز بر نکات مثبت با سناریو نویسی هرچه زودتر به مدارهای بالاتر جذب ثروت برسم. با سپاس از خداوندی که جهانی خلق کرد با قوانین ثابت،

تا ما با تمرکز بر نکات مثبت حالمان را خوب کرده و حال خوب برایمان مساوی اتفاقات خوب گردد.

کمی طولانی شد عذرخواهی می‌کنم.

مانا باشید و شاد زی…

23

به نام خالق هستی
سلام به استادم و مریم جانم و تمام همفرکانسی های عزیزم. من امشب خیلی اتفاقی هدایت شدم به این صفحه
خواستم از امروزم بگم.صبح که از خواب بیدار شدم تصمیم گرفتم بشینم هدفهای امسالم رو بنویسم و مهمترینش رو در اولویت بزارم و کارهایی رو که باید انجام میدادم تا رسیدن با اون خواسته رو برام آسون کنه رو هم نوشتم.تو ذهنم داشتم بررسی میکردم که چطور میتونم باور مناسب برای رسیدن به خواسته ام بنویسم که باز خیلی اتفاقی برای اینکه به آرامش برسم و تمرکزم بالا بره شروع کردم به گوش دادن یکی از فایلهای استاد عزیزم.
همینجور داشتم تو سایت میچرخیدم که دستم رفت روی یک گزینه و وارد این صفحه شدم و چشمم افتاد به کلمه سناریو نویسی.خدا میدونه الان که وارد این بخش شدم هرچی فکر میکنم نمیدونم واقعا چی شد که اومدم تو این صفحه.
و با خوندن جواب این سوال و کامنتهای دوستهای عزیزم متوجه شدم که این هم هدایت خدا بوده تا من بتونم باورهای مناسب با نوشتن سناریو برای رسیدن به خواسته ام بسازم.
و شروع کردم مثل یک کارگردان برای خواسته هام سناریو نوشتن. با خوندن کامنتها کلی انرژی گرفتم و ایمان دارم وقتی برای تک تک دوستانم این راه جواب داده برای من هم قطعا میشه.
به امید الله خیلی زود از نتیجه سناریو نویسی ام میام و میگم.


22

سلام و درود
سناریو نوشتن برای خواسته یعنی اینه پس هر خواسته ای رو که می‌خوای، توی ذهنت بساز. طوریکه احساس کنی همین الان داریش و این بهت احساس خوبی بده. یعنی به احساس سپاسگزاری و بی‌نیازی از خواسته برسی.
بینیازی از خواسته زمانی اتفاق میفته که ما اون خواسته رو داریم ما چیزی رو که داریم دیگه بهش نیازی نداریم.
پس اول باید توی ذهنمون به اون خواسته برسیم و احساس کنیم که اونو تو زندگیمون داریم و باهاش زندگی کنیم.
رسیدن به این احساس خوب و موندن توی این احساس خوب ما رو به مسیری هدایت میکنه که اون خواسته رو بصورت واقعی تو زندگیمون تجربه میکنیم.


22

سلام به روی ماه تک تک خوش فرکانس های این دنیای سراسر عشق و سلامی پر از احساس خوشحالی به این استاد بی نظیر من شبنم و تازه واردی هستم که خداوند بی همتا من را رهنمود کرد به این بهشت ناب من خیلی خوشحالم که وارد دنیایی پر از آگاهی شدم و به صورت جدی سه ماه است که از دانلود های رایگان از اول استفاده کردم و چه بگویم از این که هر آنچه استاد نجات بخش می گوید درست است و من از قبل تر ها می شناختم این مجموعه را اما آماده دریافت نبودم و کارت دعوت نداشتم و با دیدن فایل های آموزشی توانستم بر باور هایم کار کنم و الان اینجا هستم اینجا تهران بوی بهار و اعتماد به خدا می آید و ساعت 12 شب است این جا درخت ها به من یاد می دهند با شکوفه زدنشان که فقط باید به خودش اعتماد کرد و دخترکم تازه به خواب ناز رفته از هیجان زیاد بی خواب شده ام من از سال 90همیشه عادت به سناریو نویسی داشتم به صورت اتفاقی با دیدن یک فیلم و البته فقط می نوشتم زیاد تمرکز بر احساسم نداشتم به خیلی از خواسته هایم رسیدم اما کاری که این استاد ناب با احساس آدم و اعتماد به نفس آدم می کنه متال زدنی است حرف برای گفتن فراوان خدایا خیلی خوبی و تمام



1

2 سال پیش

از ی جایی به بعد نگاه هر چیزی میکنم عظمت بزرگی خدا رو حس میکنم

و تایم سپاسگزاریم با خالق خودم بیشتر میشه، الا ان نصرالله قریب«و یاری خدا نزدیک است» بع این آیه باور دارم. خدایا سپاسگزارم. برای همه نعمت های که دادی

22

به نام الله مهربان
سلام به همه ی دوستان عزیزم
سلام به استاد عزیز و خانوم شایسته مهربان
منم دوست دارم تجربه ی خودم رو اینجا بگم امیدوارم که مفید باشه
اول اینکه من وقتی خییییلی سنم کم بود حدود ۱۴ یا ۱۵ همیشه قبل اینکه بخوابم به این فک میکردم که یه خونه ای دارم تو قسمت وسط شهر با تمام خصوصیات اون خونه که در اون زمان در نظرم بود و یک ماشین کوچیک دارم به رنگ سفید و خودم رو در حال رانندگی هم میدیدم یعنی وقتی آهنگ میزاشتم که بخواب برم (چون قبل از خواب اون موقع ها در اون سن با آهنگ میخوابیدم) داعم میدیدم تو ماشینم هستم در حال رانندگی و کلی لذت می‌بردم قبل از اینکه اصلا قانون رو بدونم یا مطلبی حتی در موردش بخونم و خلاصه با گذشت زمان چند سال بعدش دقیقا همون خونه ای که تصورم بود بهش رسیدم و وقتی فک کردم دیدم وااو من چند سال قبلش بدون اینکه قانون رو بدونم به اینا فک میکردم و این یه نمونه
بعدیش هم ما یه جایی زندگی می‌کردیم که پنجره ی اتاقمون مشرف به یه خونه ای بود که مجتمع بود و باید بگم بهترین مجتمعی بود که تو منطقمون بود هم فضای بازی برای بچه‌ها داشت هم باربی کیو آلاچیق داشت هم پرنده‌ای زیبایی اونجا نگه داشته میشدن هم اینکه استخر و سالن اجتماعات داشت و پارکینگ مهمان ووووو وقتی منو دخترم از پنجره نگاه میکردیم به اینجا کلی ذوق میکردیم و دوست داشتم اونجارو داشته باشیم من اون زمان فیلم راز دیده بودم و چند تا کتاب خونده بودم مثل چهار اثر از فلورانس ،معجزه ی شکر گذاری وو خلاصه اون زمان هم زیاد مینوشتم سپاسگذاری میکردم تو نوشته هام شروع کردم به نوشن اینکه من همین جان همین خونه رو میخوام با همین امکانات و اینکه اتاق فرزندم تخت تاشو داشته باشه کاغذ دیواری کابینت ممبران سفید ووووو خلاصه به یک سال نکشید با طی کردن تکامل اون خونه رو خریدیم و بعد از اون سالها چند سال پیش مادر دوست داشت باغ بگیره با خونه ی ویلایی من همسرم ۴۰ روز گشتیم تا باغ مورد نظر رو برای مادرم پیدا کردیم و اون زمان‌ها یادمه خییییلی لذت می‌بردم از گشتن دنبال باغ ویلا خلاصه بعد از اینکه برای مادرم باغ گرفتیم یه شب نشستم برآب خودمون نوشتم که منم باغ میخوام با تمام خصوصیاتی که در نظر داشتم با استخرو جایی امن ووووو کلی تمام خواسته هامو نوشستم به ۶ ماه نگذشت که باغ مورد علاقمو خریدیم و همیشه من دوست داشتم کاملا توی باغ زندگی کنم یعنی باید از این خواسته به قول استاد گذر میکردم که خداروشکر برام انجام شد و الان بازم خواسته های دیگه ای دارم چون به قول استاد باید به اون شرایط برسی بعد بفهمی دوست داری اونجوری باشی با همون خواسته یا نه گذرکنی و یخ بگذری و من الان طوری شدم که به خواسته ای میرسم دنبال خواسته س بعدی هستم چون به قول استاد اگه اینجوری باشی همیشه انگیزه داری که به خواسته ات برسی و همین که دیدی به خواسته ات داری میرسی باید هدف بعدی رو بزاری تا بازم هدفمندتر از قبل بری جلو
امیدوارم که تمام دوستان هم فرکانسی من به تک تک خواسته هاشون برسن
همتون رو به خدای مهربان میسپارم


22

به نام خدا
شاید این اتفاق که میخوام بگم بزرگ و عجیب غریب نباشه اما مهر تاییدیه به اینکه قانون جواب میده و ما خودمون خالق شرایط هستیم !
من برای فارغ‌التحصیلی گفتن که باید امضاء بگیرم از مسئولین دانشگاه بقیه میگفتن کلی دردسر داره برای ما فلان قدر طول کشیده چندماه اینجوره و……..نمی دونم به شوخی میگفتن یا جدی اونایی که تجربه دارن میدونن من تصمیم گرفتم که از قانون استفاده کنم و از خدا خواستم که کارها توی یک روز انجام بشه و همه امضاء ها یکجا گرفته بشه فردای اون روز من رفتم ستاد چندتایی رو گرفتم حتی اونایی که نبودن هم همکاراشون مهر آوردن و و جاشون امضاء کردن فقط موند امضاء یک نفر که اونم توی جلسه بود و ۱ ساعتی طول میکشید حدوداً بیخیال نشدم و نشستم تا جلسه اش تموم بشه حدوداً ۱۰ دقیقه ای گذشت یک آقای مسنی اومدن و گفتن که کارتون چیه بهش گفتم برگه رو گرفت در باز کرد صاف رفت وسط جلسه اشون از اون خانم امضاء گرفت و دادم بهم و گفت اگر کار امضاء دیگه‌هم باقی مونده بده برم بگیرم🤦🏻‍♀️باورم نمیشه خدا چجور میتونه دستاش بفرسته خیلی حس خوبی داشتم که اینقدر هوامو داره!
من تونستم اون روز همه امضاء هارو بگیرم چند ساعت و همون روز یرگه رو تحویل دادم :)


21

به نام سیستم هدایت گر بشر خداوند رب العالمین.
خداوندا تنها تورا می پرستم و تنها از تو یاری می جویم
ساعت۱۴:۵۷ تاریخ۱۴۰۳/۰۵/۱۵روز دوشنبه این می نویسم که ایمانتون قوی بشه.
سلام
استاد عباس منش عزیزم پدر مهربانم مریم جان قشنگم سلام گرم من پذیرا باشید امیدوارم که کامنت من بخونید بی شک شما رو استاد خداوند زنده نگه داشت تا مسیر خدا وتوحید رو به همه اموزش بدهید. من از خدا بابت وجود شما و سایت شما سپاسگزارم
من با همین تمرین سناریو نویسی ۱ هفته قبل شروع کردم به نوشتن جزئیات کامل یه قرار عاشقانه با پارتنرم که دوست دارم چه اتفاقاتی بیفته کجاها برم چه حرفایی بهم بزنه مو به مو نوشتم .منی که ۲۵ سال حتی یکبار سر قرار عاشقانه نرفته بودم با اینکه یکسال با پارتنرم می خواستیم همو ببینیم هربار یه اتفاقی می افتاد نمیشد دقیقا امروز رفتیم همو دیدیم و واقعا به لطف الله امروز قشنگ ترین روز زندگی منه .نمی دانم با چه زبانی از خدا شکرگزاری کنم .
من تا به امروز احساس عشق و دوست داشتن اینجوری رو تجربه نکرده بودم‌. اینکه دقیقا پارتنرم بدون هیج درخواست بدی کنارم هست. اینکه هیج وقت درخواست رابطه خارج از عرف نداده اینکه همیشه حد وحدود خودش میدانه .من نوشته بودم ویژگی همسرم دقیقا جذب کردم ..خدایا شکرت به خاطر وجود حسین خدایا شکرت بابت حس عاشق شدن من امروز هیچ وقت از یادم نمیره ‌خدایا ازت ممنونم بی شک لطف تو هست که در جریان ادم های مختلف به زندگی من هدایت می شود‌. من اون احترام عشق پارتنرم ویژگی خودش نمی دانم بلکه محبت تو به من به وسیله اون می دانم.
ربنا از تو سپاسگزارم بابت عشقی که بهم میدی .ربنا رب درون حسین از تو بابت همه چی سپاسگزارم.این تو بودی که به وسیله دستانت به من عشق دادی .اون وسیله تو انرژی تو محرک شروعی
پرودگار عاشقتم دوست دارم.تو بی نهایت دست برای عشق دادن به من داری .ازت ممنونم بابت همه چی خدایا



3

11 ماه پیش

بنام خدای یکتا

سلام دوست عزیزم

کامنت زیبای شما رو خوندم

بهتون تبریک میگم بینهایت زیاد بابت داشتن همچین رابطه ای

تبریک میگم بابت جذب خاستتون

تبریک میگم بابت احساس خوبتون

خداروشکر میکنم که میتونم از دوستانم الگو بگیرم برای ساختن زندگیم بهتر و بهتر

سپاسگزارم ازت


11 ماه پیش

سلام فرشته قشنگم ممنونم ازت انشالله هزار برابر حال خوب من برات اتفاق بیفته .اما چند تا تمرین من دوماه پشت هم انجام میدم یکی سناریو نویسی +تحسین تمام روابط+کاهش حسادت+شناسایی تمام ترمزهاو باورهای نامناسبم+توجه به نکات مثبت و شکرگزاری+گوش دادن اهنگ اخبار فیلم به ۰ رسوندم ودرکمتر از ۲ ماه بزرگترین خواسته ام براورده شد من هنوزم تو شوکم🥲😍امیدوارم همه این حس تجربه کنن.

بازم ممنونم ازت دوست دارم موفق باشی


4 ماه پیش

سپیده جان سلام عروس زیباااا

چقدر خوشحالم از نتیجه دلخواهی که به لطف خداوند گرفتی

همه ترمز هات رو خوندم

منم مثل تو چنین خواسته آیی دارم

اگر امکانش هست بهم بگو چیکار می‌کرد تا ترمز ها به ذهنت میومد؟

خیلی بهش فکر میکردی؟یا مثلا چطوری متوجه میشدی فلان ترمز رو داری؟

21

به نام خداوند عشق، ثروت و خوشبختی

سلام به جهان غنی و سخاوتمندی
که توش آدم‌های خوب زیادی زندگی می‌کنند
سلام به جهان دوست‌داشتنی و زیبایی
که فراوانی و فرصت و ثروت توش موج می‌زنه
که پر هست از خوبی و زیبایی و لذت و احساس خوب

سلام به انرژی معجزه‌کننده و قدرتمندی که من رو خالق تمام اتفاقات زندگیم خلق کرده تا بتونم از راه‌های آسون و لذت‌بخش به آرزوهام برسم

سلام به سیستم قانونمندی که جهان به این زیبایی رو با این همه نعمت و فرصت و فراوانی و ثروت و آدم‌های خوب رو به بی‌نهایت مقدار خلق کرده و اتفاقا از رگ گردنم به من نزدیک‌تره

*

دفعات پیش که سناریو می‌نوشتم، برای دادن پاداش به خودم می‌اومدم. یعنی اونقدر حس خوبی از نوشتن رویاهام بهم دست می‌داد که مثلا به خودم می‌گفتم اگر فلان کار رو تموم کردی می‌تونی بری سناریو بنویسی. اما این بار یکم فرق داره شرایط؛ یکم کسالت دارم، اما دیشب که داشتم به فایل‌های استاد گوش می‌دادم، ی جا گفتن مهم اینه که توی هر شرایطی که هستی سعی کنی حالتو خوب نگه داری، حتی شده با دوش آب گرم. بخاطر ناخوش احوالیم از صبح توی رخت‌خوابم و الان ساعت از ۳ بعدازظهر گذشته. فک کنم دچار مسمومیت شدم، حتی قادر نیستم سرپا بشم. البته می‌دونم به زودی خوب میشم، چون بدن قوی دارم. اصلا همین که می‌تونم گوشی دستم بگیرم و بنویسم خدا رو شکر. خلاصه اینکه برای اینکه تمرکزم رو از درد و بی‌حالی بردارم و بزارم روی ی چیز خوب، ی موزیک لایت بسیار آرامش‌بخش با پیانو گذاشتم توی گوشم؛ اسمش هست life is beautiful و اومدم تا ی سناریو زیبا بنویسم، تا روح و روانم شاد بشه :)
من هم مثل بیشتره آدم‌های این سایت، اینجا نوشتن رو خیلی دوست دارم، بهم آرامش میده، احساسم خوب میشه، ذوق می‌کنم.
اصلا انگار وقتی اینجا می‌نویسم، مهر تاییدی می‌خوره به نوشته‌هام که حتما باید خواسته‌هام برام مهیا بشن. برای همین با عشق و لذت و احساس خوب اینجا می‌نویسم و بعد، همونطور که استاد توی جلسه اول دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها گفتن، بهش نمی‌چسبم و رهاش می‌کنم؛ همچنین با توجه به حرف استاد، خودم رو تسلیم خدایی که خالق جهانه و داره هدایتش می‌کنه می‌کنم تا خودش من رو به سمت اون مسیرها و شرایط درست هدایت کنه. حتی به چگونگی رسیدن به خواسته‌هام فکرم نمی‌کنم دیگه؛ چونکه ذهن من فقط ی تعداد معدودی راه رو می‌بینه، اما خدای بزرگ و مهربون که خودش منشا و مبدا همه چیزهای خوبه، بیشمار راه بلده، اصلا بی‌نهایت راه می‌سازه تا من به اون خواسته‌ها برسم. خب حالا به خودم می‌گم چرا از همچین گنجی چشم‌پوشی کنم؟ چرا بترسم که آرزو کنم و بخوام؟
نمی‌دونم چقدر حس و حالم رو درک می‌کنی دوست نادیده‌ی من :)
اما امیدوارم هم تو و هم من در لحظه زندگی کنیم، برای خودمون زندگی کنیم و با آرامش، لذت ببریم از داشته‌هامون و آینده رو بسپاریم به خدا.

*

سناریوی خانه رویایی من:

من توی ی خونه خیلی بزرگ زندگی می‌کنم. ی عمارت خیلی بزرگ، که همه اسباب آرامش توش پیدا میشه. اتاق زیاد داره، بالکن چند تا داره، اتاق زیرشیروونی داره، استخر بزرگی هم داره. از پنجره‌هاش نمای زیبایی به طبیعت و دیگر خونه‌ها داره. خونه ما حیاط بزرگ و زیبایی هم داره. همه جا سرسبزه. باغی داریم که توش درخت‌های زیادی هست، از درخت‌های میوه بگیر تا کاج و بید. باغچه هم داریم، توش گل زیاده و من گل موردعلاقه‌ام hydrangea رو توش کاشتم. به‌خاطر خاک باغچه، این گل هم به رنگ سفید، هم صورتی و هم آبی توی باغچه‌مون رشد کرده. میز و صندلی چوبی و سفیدرنگ هم توی باغچه‌مون داریم که بیشتر اوقات صبحانه رو اونجا می‌خوریم. با اینکه خدمتکارهای خیلی خوب و مهربونی داریم، اما بیشتر اوقات خودم برای همسرم با عشق غذا درست می‌کنم.
امروز هم یکی از اون روزهای خوبه؛ موهامو شونه کردم، ی آرایش ملیحی دارم، لباس ساده و زیبایی پوشیدم، به خودم عطر زدم و دارم از اتاق نورگیر و دنج‌مون می‌رم بیرون. دستم رو روی نرده چوبی پله‌ گذاشتم و دارم با شادی از پله‌ها می‌رم پایین. صدای چوب رو می‌شنوی :) عطر خوشایند غذا همه جای این عمارت رو برداشته. می‌رم آشپزخونه، به خدمتکارها و بقیه آدم‌ها سلام می‌کنم، ی نگاهی به غذا میندازم تا مطمئن شم همه چی عالیه. خدا رو شکر. مثل اینکه ی صداهایی می‌شنوم، اره همسر عزیزم اومده، داره وارد عمارت میشه. سریع می‌رم به پیشوازش. از دیدن من خوشحال میشه و لبخند رو لب‌هاش میاد، آغوشش رو باز می‌کنه و من هم عاشق‌تر از همیشه بغلش می‌کنم و با بوس بهش خوشامد می‌گم.
قبلا گفتم که همسر من مثل خیلی از آدم‌های خوب و ثروتمند دیگه، ویژگی‌های جذاب و خوشایند بسیاری داره. خوشتیپه، قدرتمنده، ثروتمنده، باسواده، صدای قشنگی داره و وقتی حرف می‌زنه من لذت می‌برم؛ حتی راه رفتنش رو دوست دارم؛ خوش‌پوشه، مرتبه، منظمه، آدم تمیزیه، خوش سلیقه هست. شخصیت کاریزماتیک، قوی و محکمی داره، باصلابته، بافکر و باوجدانه؛ خیلی‌ها براش کار می‌کنن، به خیلی‌ها نون می‌رسونه، دستش به خیره. درستکاره، چشم پاکه، حلال خوره، خداشناس، خانواده دوسته، صادق و راستگو هست، حواسش به همه چیز هست، ی حمایت‌کننده واقعیه، همه چیز رو می‌تونه تحلیل کنه و برای مسائل مختلف راه‌حل‌های درست پیدا می‌کنه. ما خیلی عاشق هم هستیم. همیشه به همدیگه راست می‌گیم، از همدیگه چیزی رو پنهون نمی‌کنیم، به هم اعتماد کامل داریم، موجب آسایش همدیگه هستیم، ما با هم خیلی خوشبخت هستیم. خدا رو میلیون‌ها بار شکر. من زندگی عاشقانه واقعا رویایی رو دارم تجربه می‌کنم. من به لطف خدای مهربون واقعا شرایط دلخواه و رویاییم رو دارم زندگی می‌کنم. خدایا هزاران بار شکرت.

*
میگن وقتی ی آرزویی یا خواسته‌ای داری، خدا اونو به دلت انداخته و دست‌یافتنیه و می‌تونی بهش برسی. پس هرچقدر رویایی هم که باشه، هر چقدر هم دور باشه، می‌دونم شدنیه، دست‌یافتنیه؛ چون ی زمانی حتی جرات خواستن و آرزو کردن این چیزها رو هم نداشتم؛ اما حالا بهشون زیاد فکر می‌کنم، تقریبا ساعت‌ها توی هر روز. کانون توجه‌ام رو روی این زیبایی‌ها و نعمت‌ها گذاشتم، احساسم خوبه، می‌دونم جهان در حال گسترشه، خیلی سخاوتمنده، پر از ثروته، پر از آدم‌های خوبه، پر از زیبایی و خوبی و پاکیزه، پر از عشق و آرامشه. الان جرات خواستن دارم، حالم خوبه، امید دارم، خوشحالم. الان از ی قانون‌هایی باخبر شدم که میگن این منم که شرایط زندگیمو خلق می‌کنم.
می‌دونم که لیاقت این زندگی رو دارم؛ چون آدم خوبیم، چون دارم روی خودم کار می‌کنم، چون می‌خوام هر روز بهتر و بهتر باشم. چون خصوصیات اخلاقی خوبی دارم، دوست دارم همیشه راست بگم، قابل‌اعتماد باشم، مهربونم، سخت‌کوشم. چون سپاسگزار خدا هستم برای همه چیزهای خوبی که بهم داده.
چون با قدرت کانون توجه، باورهای قدرتمندکننده و احساس خوب و توکل به خدا آشنا هستم و دیدم که با از ته دل خواستن، بارها و بارها به چیزهایی رسیدم و اتفاقاتی افتاده که اصلا احتمالشو نمی‌دادم… پس به لطف خدا این خواسته‌ها رو هم می‌تونم خلق کنم. خدایا شکرت.

*

خدایا برای تمام نعمت‌های کوچک و بزرگی که به من دادی از اولین روزی که به دنیا اومدم، نعمت‌ها و داشته‌هایی که همین حال حاضر دارم و اون نعمت‌هایی که در آینده دور و نزدیک خواهی داد، میلیون‌ها بار شکرت.

خدایا هزاران بار شکرت که پیوسته من رو به سمت شرایط دلخواه و زندگی رویایی‌ام هدایت می‌کنی.



4

1 سال پیش

خانم مریم شما خیلی خوب فکر تون رو تصور ذهنی تون رو روی کاغذ آوردید و همانطور گفتید با تجربه هستید،قطعا که هر انچه به ذهن آدمی بیاد محقق شدنی

چرا که خداوند د ر قران گفته

ما هیچ کسی رو بیشتر از ظریفتش تکلیف نمیکنیم

من اینطور برداشت کردم که همانطور ما ادم ها به جسم ها و روح های متفاوتی خلق شدیم پس تکلیفی به اندازه وجودمون داریم و اگر مشکلی داریم توانایی حل کردن اون هم رو داریم چنانچه که از لحاظ فیزولوژی هر فردی در هر کجای دنیا با اون منطقه زندگی سازگاری بهتری دارد

بنابراین آرزو های اصیل ما محقق شدنیست بشرط هدایت یافتن از خدا


1 سال پیش

سلام علی آقا

خیلی ممنونم که سناریوی من رو مطالعه کردین و انرژی مثبت برام فرستادین

حال خوب من رو خوندن پیام شما خیلی خوب‌تر کرد، خصوصا اینکه به نکات خوبی اشاره کردین.

من هم برای شما آرزوی رسیدن به خیلی بیشتر از سقف تمام آرزوهاتون رو دارم

خوشبخت و سعادتمند در هر دو جهان باشین


1 سال پیش

سلام مریم جان خیلی زیبا نوشتی

سناریوت رو ک میخوندم ، حس خوبی داشت مثل ی داستان زیبا ک آدم رو با خودش همراه میکنه و میبره

و چقدر زیبا شکرگزاری کردی ممنون

خدایا برای تمام نعمت‌های کوچک و بزرگی که به من دادی از اولین روزی که به دنیا اومدم، نعمت‌ها و داشته‌هایی که همین حال حاضر دارم و اون نعمت‌هایی که در آینده دور و نزدیک خواهی داد، میلیون‌ها بار شکرت

خدایا شکرت


1 سال پیش

سلام رها عزیزم

پیام زیبا و خوشایندی که برام گذاشتی، ی جورایی امروز من رو ساخت و بهم انرژی خوبی داد

ممنونم که احساست رو با من به اشتراک گذاشتی

خیلی متشکرم ازت و برات آرزوی رسیدن به زندگی ایده‌ال و رویایی‌ات رو از خدای مهربون دارم و امیدوارم در هر دو جهان خوشبخت و سعادتمند باشی

20

بنام رب وهاب
با سلام و درود به همه شما خانواده عزیز و گرانقدر
در مورد این سوال میشه به جای نوشتن سناریو اون اتفاقی که دوست دارین رخ بده رو با حالت شکرگزاری از اینکه انجام شده و رخ داده بنویسد و هر روز مطالعش کنید و یا اینکه هر روز بنویسد
من همیشه لیستی از آرزوها و خواسته هایی که دوست دارم رو به این حالت نوشتم
مثلا خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت که در مکانی زیبا و خوش آب و هوا و سبز و پر از امکانات دارم زندگی می کنم و حال خیلی خوبی دارم خدایا شکرت
یا مثلا خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت که بهترین پیانو رو دارم و به بهترین شکل پیانو می نوازم خدایا شکرت
اینجوری کم کم و با توجه به اینکه موقع خوندن این جملات چه احساسی داشته باشین و اینکه پیوستگی داشته باشین در خوندنشون و یا نوشتنشون راحت بعد از مدتی بشون میرسد بدون شک حتی می تونید در مورد جزئی ترین مسائل زندگیتون هم بنویسید
مثلا خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت که امروز تونستم یک فایل از سایت عباسمنش رو به بهترین شکل و در بهترین زمان و مکان ببینم و کلی چیز یاد بگیرم و مورد استفاده قرار بدم خدایا شکرت
و مطمئن باشین که نتیجه میگیرین ولی با استمرار
در پناه الله باشید



2

2 سال پیش

درود اسماء خانم عزیز.

آفرین چه خوب نوشتی.

دقیقاً.

مهم اون ارتعاش و فرکانسی هست که موقع نوشتن تجربش میکنیم.

و حس داشتن یا بودن در اون موقعیت و تجربه رو در بدن هر چه بیشتر تجربه بشه تأثیرگذارتر است.

واقعاً خدایا شکرت که امروز روز خوبی بود. روزی با یک خوشی غیرمنتظره که واقعاً حال کردم.

خوشحالی ای که بیشتر از قبل بهم قوت قلب و اشتیاق و امید رو نشون داد

اتفاقی که بهم فهموند هیچ وقت ناامید نشیا، صبر کن.

خدایا شکرت که با خبر خوش منو سورپرایز کردی. ازت ممنونم.

خدایا ممنونم که با ناهار خوشمزه و لذیذ سیرم کردی و بهم حال دادی.

خدایا شکرت بابت ملاقات یک دوست مهربان و دوست داشتنی که کلی حس و حال خوبی بهم داد و یادآور شد چقدر دوستم داره و واسش عزیزم.

خدایا شکرت که تماس خوب و غیرمنتظره ی باحالی باهام گرفته شد که ذوق و شوقمو دوباره زنده کرد.

خدایا شکرت بخاطر آهنگ شاد و رقص خوبی که داشتم و لذت و شادی رو بهم چشوندی.

خدایا ممنونم بخاطر آوازی که با صدای زیبام سر دادم و لذت بردم.

خدایا شکرت که یه فروش خوب و باحال دیگه امروز واسم انجام دادی که امید و شوق رو در من بیشتر کردی.

دمت گرم. خدایا مرسی متشکرتم.

باز بایست و بدان من خداوندم. باز بایست و بدان که منه خداوند الآن در این موقعیت به عالیترین کارم سرگرم هستم.

خوب باشی و موفق

خوشحال میشم از تجربه هات بشنوم و کیف کنم.


2 سال پیش

مهدی عزیزم

سلام و درود بر شما

سپاس گزارم برای جملات زیبایی که نوشتی

بله دقیقا همینطور هست حتی برای احساس هایی که می خواهیم تجربه کنیم هم کاربرد داره

انشالله و به امید الله خواهم نوشت، سعی کردم در جای جای این سایت ردپایی از هر نوع تغییر باور و اتفاقات کوچک و بزرگی که پس از دیدن هر فایل رایگان برام رخ داده، از خودم به جا بگذارم

همچنین من هم خوشحال می شوم کامنت های شما رو ببینم و از خوندن تجربیاتتون لذت ببرم

چقدر جمله ای که نوشتین زیبا بود: “باز بایست و بدان من خداوندم. باز بایست و بدان که منه خداوند الآن در این موقعیت به عالیترین کارم سرگرم هستم.”. احسنت

در پناه الله باشید

20

بنام خالق هدف تنها دلیل زندگی با سلام و احترام به همه اعضای خانواده استاد عباسمنش به نظر من ، زندگی ما، با فرکانس مان خلق می شود..! که جهان به فرکانس هایمان پاسخ میده، که آن هم با احساس مون کار داره، نه با افکارمون..! احساسات خوب اتفاقات خوب رقم میزنه، و بلعکس احساسات بد اتفاقات بد رو، رقم میزنه، این قانون جهان هستیه..لازم به ذکره، اتفاقات و نشانه و معجزه هایی از سوی خداوند، به من الهام شده..! که غیر قابل باور برا خیلی از مردمه، که این امر رو ، من تجربه کردم..و بیشتر از یک سالی هست، در مدارش قرار گرفته ام، و با استمرار فراوان، دارم ادامش میدم تا تمام اهدافم رو، به واقعیت تبدیل کنم..آمین


20

به نام انرژی معجزه‌کننده و قدرتمند:

که از رگ گردن به من نزدیک‌تر است
و به خوشبختی، سعادتمندی، آرامش، سلامتی، ثروتمندی
و داشتن زندگی سرشار از عشق و وفاداری
و تجربه لذت های ناب و وصف نشدنی
و بودن در آسایش و رفاه برای من،
بیشتر از خودم مشتاق و مصر است

به نام سیستمی قانونمند:

که جهانی سرشار از نعمت و ثروت و برکت و فرصت و آدم های خوب و هر چیز خوبی را به بی نهایت مقدار خلق کرده

و من را خالق زندگی خودم آفریده
تا بتوانم از راه های ساده و لذت بخش
به تمام خواسته ها، آرزوهای کوچک و بزرگ و زندگی دلخواه و رویایی‌ام برسم

به نام خدایی که مرا بسیار دوست دارد
و من را موجودی بالیاقت، ارزشمند، عزتمند، شایسته و لایق نعمت هایش خلق کرده
و هر روز بر عزت نفس و میزان لیاقتم برای دریافت نعمت هایش می‌افزاید.

*
سلام به خوبی‌ها و زیبایی‌ها

سلام به هر ذره و جریانی از خوبی که در جهان زیبا و غنی ما در جریان هست

سلام به تمام آدم های خوب و باوجدان در همه جای جهان، از گذشته های دور تا همین حال حاضر و آینده

سلام به تمام افراد و عوامل و راه‌های هموار و لذت‌بخشی که به فرمان خداوند برای رسیدن من به خواسته‌ها و آرزوها و شرایط دلخواه و رویایی ام برایم مهیا می‌شوند

سلام به:

خوشبختی و آرامش
موفقیت و ثروتمندی
سلامتی و زیبایی
امنیت و ایمنی
عزتمندی و آبرومندی
لیاقت و شایستگی
آسایش و رفاه
مهربانی و محبت
عاشقی و وفاداری
فراوانی و ثروت
نعمت و فرصت
راهنمایی و هدایت خداوند
احساس ارزشمندی و اعتماد‌به‌نفس
زندگی سرشار از عشق و محبت و وفاداری
زندگی مملو از تجربه‌های ناب و لذت‌های وصف‌نشدنی
سعادتمندی و عاقبت به خیری

*

الان ساعت ۰۱:۵۰ صبح هست.
داره برف می‌باره. ی برف رویایی.
ی موزیک زیبا انتخاب کردم از Otnicka با نام where are you.
همه چیز مهیاست برای ی عشق بازی دیگه.
حالم و احوالم عالیه عالی.
اونقدر ذوق و شوق دارم برای نوشتن سناریوی دونه دونه خواسته‌هام که نگو و نپرس.
این سناریو نوشتن چون بهم احساس خیلی خوبی می‌ده، اصلا شده برام مثل پاداش.
برای همین هر موقع می‌خوام خودمو تشویق کنم و به‌ خودم ‌پاداش بدم، میام اینجا تا بنویسم از چیزهایی که دوست دارم و در لحظه، لذت می‌برم.
من الان خیلی خوشحالم، خیلی احسای خوشبختی می‌کنم.
خدایا شکرت برای این احساس خوب.

دارم خودمو می‌بینم که جلوی آینه ایستادم، ی دختر زیبا و خوش‌اندام.
من خودمو خیلی دوست دارم. به خودم افتخار می‌کنم.
به موهای سرم‌ نگاه می‌کنم که خوش حالت و پرپشته و مدل ساده و زیبایی داره.
به چهره‌ام نگاه می‌کنم که خیلی دوست‌داشتنیه و با کمترین آرایش هم خیلی زیباست.
لباسی رو پوشیدم که همسرم برام خریده، که در عین سادگی بسیار شیک و زیباست.
گردنبندی رو به گردن دارم که همسرم برام هدیه خریده و همیشه همراهمه.
واقعا احساس می‌کنم که من در کمال آرامش و خوشبختی هستم.
منتظرم همسر فوق‌العاده‌ام بیاد و با هم بریم به مهمونی. چه انتظار شیرینی.
چقدر خوبه که همچین همسری خدا بهم داده. اخه می‌دونی همسرم آدم بااخلاق، حلال‌خور، خداشناس، باوجدان، بافکر، خوشتیپ، خوش‌هیکل، جذاب، باسواد، باهوش، ثروتمند، قدرتمند و دوست‌داشتنیه هست که شخصیت تحلیل‌گر، قوی، محکم، باصلابت و کاریزماتیکی داره که خیلی حامی، وفادار، رازدار و قابل‌اعتماده و از دیگری خصوصیات اخلاقیش می‌تونم بگم که بسیار خوش‌قول، راستگو، بالیاقت، عزتمند، آبرومند، صادق، مهربان، تلاشگر، مدبر، مدیر، سخاوتمند، خوش‌برخورد، منظم، پاکیزه، خوش‌سلیقه، خوش‌پوش، صبور و با اعتماد‌به‌نفسه.
همسر ثروتمند و قدرتمند من، به آدم‌های زیادی کمک می‌کنه و به خیلی‌ها نون می‌رسونه.
همسر وفادار و مهربون من، هم صداش قشنگه، هم مدل موهاش و هم طرز راه رفتنش.
همسر خوش‌اخلاق و خوش‌تیپ من، بسیار بسیار عاشق من هست و من هم بسیار بسیار عاشق او هستم.
زندگی من با همسرم ی زندگی رویاییه، فوق‌العاده‌است،
چون به هم خیلی احترام می‌زاریم
چون با هم روراست هستیم و‌ همیشه حقیقت رو به هم می‌گیم
چون تحت هر شرایطی همیشه هوای همدیگه رو داریم
ما به همدیگه اعتماد کامل داریم.
ما طوری زندگی می‌کنیم که انگار اون ی پادشاهه و من ملکه.
خدایا من هر روز برای داشتن این زندگی فوق‌العاده رویایی با این همه لذت و تجربه‌های شیرین، ازت ممنونم.
خدایا میلیون‌ها بار شکرت.

*

اره، من از خدای بزرگ ی همچین همسر فوق‌العاده‌ای که شاید تو فیلم‌ها فقط دیده باشم می‌خوام،
اما خوب می‌دونم که دنیا پر از آدم‌های باوجدان، وفادار و خوش‌رفتاره
خوب می‌دونم که ثروتمند بودن جز معنوی‌ترین کارهاست
خوب نمی‌دونم جهان هر روز در حال گسترشه و پر از نعمت و فرصت و برکته
و خیلی خوب می‌دونم که این جهان زیبا و غنی رو یک خالق زیبا و سخاوتمند خلق کرده
خوب می‌دونم که خدا، ی سیستم قانونمند و ی انرژی قدرتمنده که از همه چیز و دل همه کس آگاهه و اتفاقا از رگ گردن به من‌ نزدیک‌تره
و می‌خواد من خوشبخت باشم و به آرزوهام برسم
برای همین، با استفاده از قانون‌های زیبای خداوند، از خود خودش همچین همسر و زندگی رو می‌خوام
و
وقتی کانون توجه من به خوبی‌هاست
وقتی با نوشتن و تجسم کردن و صحبت کردن در مورد این خواسته‌ها، به احساس خوب می‌رسم
وقتی با این تداوم من باور دارم که لایق این خوشبختی هستم
وقتی وجودم پر از ذوق و شوقه
وقتی امید دارم
وقتی شکرگزار خدا هستم
جا برای ترس و غم و ناامیدی نیست،
جا برای به کم‌ راضی شدن نیست،
چون من هر چیزی رو که باور کنم‌ در زندگیم رخ میده،
بنابراین اینجا فقط صحبت از رسیدن و لذت بردن و شکرگزاریه.

خدایا پیشاپیش برای همه نعمت‌های کوچیک و بزرگی که به من‌ خواهی داد، هزاران بار ممنونم.

خدایا شکرت تا ابد

*
من باور دارم که در جهانی بسیار زیبا، غنی و سخاوتمند زندگی می‌کنم که
در آن بی‌شمار نعمت و فرصت و ثروت و آدم‌های خوب وجود دارد و
من قرار است سفری بسیار لذت‌بخش و عاشقانه را در این جهان داشته باشم ‌و
در کمال خوشبختی و سعادتمندی، پیوسته شکرگزار خالق بخشنده و مهربانش باشم.

خدایا، خداوندا
من فقط و فقط به تو ایمان دارم
و تنها به تو توکل می‌کنم
و فقط از تو یاری می‌جویم

خدای بزرگ و زیبای من، برای اینکه امروز هم مرا به سمت زندگی بهتر و شرایط ایده‌آل و رویایی‌ام هدایت کردی، ازت هزاران بار ممنونم.

خدای سخاوتمند من، من آمادگی دریافت برکات، نعمات، آگاهی‌ها و هر خیر و برکتی رو از جانب تو دارم و پیشاپیش برای همشون ازت هزاران بار ممنونم.

ای خدای بخشنده، به خاطر همه شرایط و عوامل ریز و درشتی که در مسیر رسیدن من به خوشبختی و داشتن زندگی ایده‌ال و رویاییم ترتیب میدی، هزاران بار ممنونم.

خدای قدرتمند و عادل من، بخاطر تمام نعمت‌های کوچیک و بزرگی که به من عطا کردی، از اولین روز زندگیم تا حال حاضر و همچنین اونهایی که در آینده دور و نزدیک به من خواهی داد، هزاران هزار بار متشکرم.

خدایا، به خاطر همه چیزهای ریز و درشت خوبی که من عطا کردی، ولی من هیچ‌وقت متوجه‌ اونها نشدم،
یا اون دسته از نعمت‌هایی که بهم بخشیدی ولی فراموش کرده و از یاد بردم،
حتی اون خوبی‌هایی که الان هم متوجه اونها نیستم
و اون نعمت‌هایی که در آینده به من خواهی داد و ممکنه متوجه‌شون نشم یا باز هم از یاد ببرم
هزاران هزار هزار بار شکرت.

خدایا

بخاطر سلامتی و امنیتی که برایم مهیا کردی و می‌کنی،
بخاطر آدم‌های خوبی که وارد زندگیم کردی و همچنان می‌کنی،
بخاطر همسر فوق العاده‌ای که نصیبم می‌کنی،
بخاطر موفقیت‌های گذشته و آینده‌ام،
بخاطر فرصت‌های خوبی که جلوی پاهام گذاشتی و می‌گذاری،
به خاطر وضع مالی خوبم و نیز ثروت عظیمی که نصیبم می‌کنی،
به خاطر عزت و احترام و ارزش و لیاقت و آبرویی که بهم بخشیدی و می‌بخشی،
بخاطر تمام تجربه‌های شیرین و ناب گذشته و
لذت‌های وصف‌نشدنی و فوق‌العاده‌ای که به من عطا خواهی کرد،
به خاطر رفاه و آسایشی که به من بخشیدی و همچنان می‌بخشی،
بخاطر خیر و برکتی که به زندگیم دادی و همچنان ازم دریغ نمی‌کنی،
بخاطر احساس خوب و آرامش و خوشبختی که برایم فراهم کردی و می‌کنی،
بخاطر داشتن شرایط دلخواه و زندگی رویایی و ایده‌آلم،
بخاطر رسیدن به خواسته‌ها و رویاهای کوچک و بزرگم،

برای تک‌تک این خوبی‌ها، زیبایی‌ها و نعمت‌ها

پیوسته و پیشاپیش، میلیون‌ها بار سپاسگزار و ممنون تو هستم.

خدایا شکرت



4

1 سال پیش

عالي بود عالي يا تمام حس خوبي كه در جملات جريان داشت همراه شدم و وجودم پاسداران از ارامش شد و ايمان به خداي مهربانم هر لحظه بيشتر

سپاسگزارم


1 سال پیش

سلام هدیه عزیز

خوشحالم که حس خوبم به شما هم انتقال پیدا کرد

برات آرزوی خوشبختی و ثروتمندی می‌کنم و امیدوارم به خیلی بیشتر از تمام خواسته‌هات برسی.


1 سال پیش

سلام مریم جان مرسی از سناریوی قشنگی که نوشته بودی .

واقعا خیلی تاثیر گذار بود و خیلی بهم کمک کرد که چجوری رویاهامو به تصویر بکشم .


1 سال پیش

سلام زکیه عزیز

خوشحالم که سناریوی من برات خوشایند و الهام‌بخش بوده

امیدوارم تمام سناریوهایی که می‌نویسی به بهترین شکل ممکن برات به حقیقت بپیوندند

20

بسم الله الرحمن رحیم
باسلام و عرض ادب
سلام به گرمی آفتاب بهاری که از لابه لای ابرهای باران زای بهاری در دومین روز بهار ۱۴۰۲ بر جهان اطرفم می تابد. من اویل خیلی رغبت به سناریو نویسی نداشتم و یه روز می نوشتم چند روز فاصله داشتم ولی پیگیر فایل های استاد عزیزم بود و صمیمانه سپاسگزارم از این بستری که برای کسانی که می خواهند در درون خودشون تغییر ایجاد بکنند فراهم شده و سپاسگزارم از خانم شایسته عزیز که همراه استاد عزیز هستن و در همراهی ما گام برمیدارند بی نهایت تشکر و قدر دانم و بی نهایت از خدای دورنم و وجود خودم سپاسگزرام که خودم رو ارزشمند می دانم و و هر روز صبح زود بیدار می شم و تمرین سناریونویسی رو دارم الان حدودا ۴ ماه میشه که انجام میدم و خیلی عالی جواب هم میگیرم ولی بعضی وقت ها اونجوری که نوشتی شاید انجام نشود ولی نتیجه اخر همون خیر و برکت یا فراوانی در زندگی هست ، می شود و به قول استاد شگفت انگیزم در پی اتفاق یا رویداد ناخوشایندی حتما رویدادی خیر و برکت برای تو هست چون خودت رویداد رو مشخص می کنید و اصلا ربطی به رویداد ناخوشایندی ندارد چون خدا در درون همون رویداد به ظاهر ناخوشایند در چالش و امتحان میکشه تا ایمان و اعتقادی که به خدا دارم الکی و فرمالیته نیست و در این حالت اعتقاد و ایمان قابل افزایش هست خیلی وقت ها شده و درون همان رویداد برام همون حالتی که نوشتم به نحوی دیگر به منفعت من شد و این هست کار خدا بدون عیب و نقص.
به نطر من هر تمرینات رو به همان روش که استاد عزیزم فرمودند انجام بشه حتما جواب میگیری ولی ارام و ارام و طبیعت کار خودش رو خیلی خوب انجام خواهد داد
من باز تشکر و قدر دان استادعزیزو مریم عزیز هستم و فوق العاده ارامش و شاد هستم و در همه جا فقط شادی رو دریافت می کنم
بی نهایت از خدا سپاسگزارم که این همه نعمت های عالی و زیبا رو برام ما افریده تا فقط لذت بردن رو تجربه کنیم و حس شا دی و ارامش رو در جهان ساطع کنیم از همه دوستان هم فرکانسی تشکر و قدردانم که این خانواده خدا گونه رو باهم و یاری خدا و استاد عزیز و مریم دنبال می کنند با توکل بر خدا و امید به خدا همه چیز در جای خودش قرار م۵ی گیرد در پناه خ ای یکتا و بی همتا باشید خدا نگهدار فعلا…


18

با درود و احترام
این جمله از جواب گروه تحقیقاتی عباسمنش در متن بالا: (جهان هیچ دخل و تصرفی در آن فرکانس‌ها ندارد، تمامش همان است که خودت فرستادی)
جواب همه ی سوالاتی بود که در ذهنم نقش بسته بودن و جواب قانع کننده ای برایش نداشتم…
سوالم این بود که چرا بعضیا همش اتفاقات خوب براشون می افته چرا بعضیا همش بد میارن انگار خدا بین بنده هاش فرق میذاره… خیلیا می گفتن نه اینا امتحان الهیه و باز من میپرسیدم خب چرا بعضیا امتحتانشون با ثروت و موفقیته و بعضیا امتحانشون با فقر و شکست… خلاصه اینکه با جواب هیچ کس قانع نشده بودم و باز یه سوال دیگه برام پیش میومد اما الان به یه درک صحیح رسیدم: جهان هیچ دخل و تصرفی در آن فرکانس‌ها ندارد، تمامش همان است که خودم فرستاده ام خب این یعنی نهایت عدالت … خدایا متشکرم که هدایتم کردی و جواب سوالامو دادی و بهم فهموندی که این فرق گذاشتن بین بنده ها نیست و واقعا هرکی بخواد میتونه موفق بشه میتونه شاد بشه فقط خودش باید بخواد و خودشو در مسیر نگه داره خدایا ممنونم که منو با این سایت آشنا کردی. یعنی یکی از مهم ترین کارهای روزانه ام که هر روز انجامش خواهم داد همینه بیام توی سایت و پاسخ های گروه تحقیقاتی عباسمنش رو بخونم چون الان دارم کتابهایی که در این زمینه مطالعه کردمو بیشتر و بهتر درک می کنم مثل کتاب راز از راندابرن مثل کتاب بنویس تا اتفاق بیفتد از هنریت کلاوسر مثل کتاب چهاراثر از فلورانس اسکاول شین مثل کتاب چهار میثاق از سرخپوستان تولتک از دون میگوئل مثل کتاب قدرت ذهن از ژوزف مورفی مثل کتاب شما هم میتوانید موفق شوید اگر بخواهیداز شیو خیراو صدها کتاب دیگر که در این زمینه خوانده ام…
دقیقا همینه هرکس که بخواد و اشتیاق موفقیت و تجربه های شاد و لذت بخش را داشته باشه میتونه فرکانسهاشو با توجه کردن به نکات مثبت زندگیش با توجه به خواسته هاش با توجه به اتفاقات دلخواهی که دوست داره براش به وقوع بپیونده ، فرکانس خوب بفرسته و خوبها رو جذب کنه . من از امروز تمرین سناریو نویسی را شروع می کنم مطمئنم نتایج بزرگی در انتظارم هستن من با نوشتن اتفاقات خوبی که دلم می خواد واسم رخ بدهد و با فکر کردن و تمرکز روی اونها حسمو خوب می کنم و اونها رو مینویسم و باز به حس بهتر میرسم هرچی رو نوشتم میخونم برای خودم و دوباره به حس خوب بیشتر میرسم، اونو در ذهنم تصویرسازی و تجسم می کنم و همون لحظه خودمو میبینم که دارم خدارو برای اون اتفاق خوب و نعمت خوب شکر میکنم و هر اتفاق خوبی که واسم افتاد رو تایید و تحسین میکنم و براش شکر گزاری می کنم ، خدای من چی میشه…. همینطور حس خوب فرکانس خوب اتفاقات خوب، حس بهتر فرکانس بهتر و اتفاقات بهتر، الله اکبر واقعا قابل ستایش است خدای یکتا که عدلش همه را فراگرفته. خدایا دوستت دارم خیلی دوستت دارم احساس می کنم دعام داره مستجاب میشه و خدا داره ملکوتشو بهم نشون میده و من دارم به مقام اهل یقین میرسم…من این راه را انتخاب کردم و با خودم عهد میبندم که همیشه در همین مسیر بمانم… خدایا مرا تحت حمایت الهی ات همواره در راه راست قرار بده نه راه گمراهان و نه راه کسانی که به آنها غضب کرده ای.
خدایا برای آگاهی نابی که امروز در اختیارم قرار داده ای از صمیم قلبم صمیمانه ازت سپاسگزارم خدایا شکرت حمد و ستایش فقط مخصوص توست که رب و پروردگار و تنها پادشاه جهانیانی. از گروه تحقیقاتی عباسمنش برای اینکه این فضای توحیدی را درست کرده اند که میشود هر لحظه از آن استفاده کرد یادگرفت خواند و نوشت، بسیار ممنونم میخوام روزی یک قسمت از سریالهاتون رو ببینم و به تمام نکات مثبتش توجه کنم و اونها رو بنویسم، منتظر کامنتهام باشید. دوستتون دارم.


18

به نام سیستم هدایتگر بشر
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ ۖ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
..‌….‌
نمی دانی بهار چقدر امروز خوشحالم بالاخره برای اولین بار خانه خودم خریدم و پام گذاشتم توش یه خانه ایی که از بچگی آرزوش داشتم توی یه محله خوب تهران .
خانه ام حیاط داره توش یه باغچه کوچیک پارکینگ داره .نزدیک ۱۸۰ متر ۳ اتاق خواب داره بزرگ .
کلید انداختم رفتم توش اول از خوشحالی زیاد گریه کردم کلی همسرم بغل کردم خداروشکر کردم بالاخره خانه خودمان خریدیم اونم آنجایی که فکرش نمیکردم .الان نزدیک ۵ ماه باردارم اصلا باورم نمیشد بتونیم خانه به این بزرگی اونم تو تهران بخریم .
با نورگیری خوب اصلا پنجره های بزرگ رو به حیاط .کابینت های شیک جدید خانه نوساز شیک بزرگ.
حال وپذیرایی بزرگ خدایا شکرتتتتتتتتتتتت.
اصلا دلم نمیخواد برم از در خانه بیرون .
…..
تک به تک وسایل جهیزیه ام با همسرم رفتیم خریدیم امروز اثاث ها می خوایم بچینیم از خوشحالی دارم پر درمیارم هرچند من باردارم خیلی نمیتونم کمک کنم ولی بازم وجودم غنیمته😁
من بیشتر تو خرید اثاث ها نظر دادم امروزم که موقع چیدن همه کمکم کردن وسایل ها چیدیم .
بعد که وسایل چیدم
شبش درحالی که با گریه میگفتم خدایا شکرت به همسرم گفتم دیدی شد خدا بزرگتر از آرزوهای من وتو هست باورت میشد انقدر همه چی دقیق بچینه قبل از به دنیا آمدن نی نی امون همه چی جور بشه خانه خودمان باشیم
شوهرم باورش نمیشد میگفت نه واقعا نه
خدایا شکرت
……..
اخرهفته یه مهمانی بزرگ گرفتم همه دعوت کردم بیان‌پیشم چون خیلی وقت بود دلم می خواست از دیگران تو خانه خودم پذیرایی کنم
چقدر خوش گذشت چقدر گفتیم خمدیدم چقدر همه برام خوشحالن
چقدر همه کمک کردن تو تهیه وسایلم .
……
خدایا شکرت بابت خرید خانه ۱۸۰ متری تو تهران شکرت شکرت
خدایا شکرت بابت تهیه جهیزیه و سیسمونی شکرت شکرت
خدایا شکرت که همه چی خوب پیش رفتم و من با آرامش بچه ام توخانه خودم به دنیا آوردم سپاسگزارم
…..
ربنا ازت درخواست میکنم جهیزیه ام اثاثم سیسمونی و خانه ام تا برج تیر امسال ۱۴۰۴ داشته باشم سپاسگزارم



2

2 ماه پیش

به نام خالق هستی بخش

به نام نور آسمان و زمین الله نور بخش

استاد فرمودند وقتی یه کد و سناریو می نویسی ولی رخ نمی دهد بگرد دنبال کدهای مخرب و ترمزهای ذهن

من خیلی سال که دلم می خواهد یه خانه از خودم داخل تهران داشته باشم یا حداقل یه خانه خوب بتوانم اجاره کنم ولی این امکان حتی بعد ازدواجم فراهم نشد با اینکه کد نویسی کردم و سعی کردم شکرگزاری کنم

دلم می خواهد بدونم چرا سناریو بالا برام رخ نداده و ترمزهای ذهنم پیدا کنم:

۱_ترمز مهم ذهن من این هست که من رها نیستم وخیلی به داشتن خانه فکر میکنم و نمی توانم بدون داشتن خانه حال خودم خوب کنم و حال خوب خودم گره زدم به اینکه تا وقتی نرم سر خانه زندگی خودم حالم خوب نمیشه و اتفاقات خوبی برام رقم نمیخوره .تا وقتی خانه مادرشوهر زندگی کنم با رفتارها دخالت هاشون من همسرم نمی توانیم شاد باشیم ‌.و راحت باشیم پیشرفت کنیم

بعد اینکه درد ودل باهمه کردن و هی تمرکز توجه کردن به نداشتن خانه و هی صحبت کردن راجبش تمرکز بالای روی این داستان

گاز :مگه خانه خداست که انقدر بهش وابسته شدی و حال خوب خودت گره زدی به آن ما همه در این دنیا مسناجریم و می توانیم تحت هر شرایطی شاد باشیم چرا انقدر به آینده فکر میکنی مثلا تو کلیپ جدید که مریم شایسته عزیزگذاشتن اون خانم باردار با بچه کوچیک درون اتوبوس زندگی میکنن و مسافرت میکنن در حالی که من اصلا حتی تو خیالم نمی گنجه همچین چیزی که زندگی در سفر میگم آینده چی خانه چی فردا اسیر میشم کارتون خواب میشم اگر خانه نخرم.

در حالی که آن خانم حتی با ۳ تا بچه تو اتوبوس هست بعد ذهنم میگه نه اونجا آمریکا اونا ثبات مالی دارن اینجا ایران

مرضیه آیا خدای آمریکا با خدای ایران فرق داره یکم آرام رها باش.

خداوندا کمک کن این نجواها پاک کنم از ذهنم

من می خواهم شاد باشم با همین چیزهایی که الان دارم من برای اولین بار قرار مادر بشم و حس مادر شدن تجربه کنم چرا با این افکار خرابش کنم .

ترمز ۲:اینکه دلم می خواهد خانه بخرم اما میگم اگر این رهبر نبود اگر این دولت نبود اگر شوهرم کار بهتری داشت و حقوق بیشتر اگر بهمون ارث برسه اگر مادر پدر من و همسرم بهمون کمک میکردن .اگر مبلغی پول از ناکجا آباد به دستم می رسید.اگر کسی ضامن من میشد تا وام بگیرم

اگر دیگران کمکم میکردن. اگر تو یک خانواده پول دار به دنیا می آمدم.

اگر دیگران پول همسرم نمی خوردن پس انداز داشت .

ما عمرا بتوانیم با حقوق کارگری خانه بخریم اونم کجا تهران.خانه های قیمت سر به فلک کشیده.

بعدم من هنوز دخترم به دنیا نیامده فکر میکنم اگر اتاق خواب جدا نداشته باشه چی .

اگرمستاجر باشیم دخترم جلوی دوستاش جلوی شوهرش خجالت میکشه .آخه مرضیه دخترت هنوز تو شکم تو هست چرا میری ۲۰ سال دیگه فکر میکنی .

من فکر نمی کنم بشه خانه خرید مگه تو در دهات های اطراف تهران .

گاز:خداوند راه گشا هست از جایی که گمان نبری اگر بهش توکل کنی برات مسیر هموار میکنه و راه برات باز میکنه ‌. تمام عوامل بیرون از تو بریز دور فقط فقط افکار تو باورهای تو مهم هست نه هیچ عامل دیگری غیر از تو ذهنت .

ترمز۳:اگر خانه بگیرم ممکن چون مادر پدرم همیشه بیش از حد مهمان داری میکردن یکی از فوبیا هام اینه .خانه داشته باشم ممکن بقیه بیان چندماه چندماه من بخوام پرستاری کنم ازشون نگه داری کنم.

بگن این خانه خوب بزرگ داره خودشون دعوت کنن منم همش بخوام بشورم بسابم مثل مامانم اینا.چون خانه بزرگ حیاط دار داشتن همه خودشان دعوت میکردن چندماه چندماه خانه ما و میگفتن خوبه حیاط دارید و ما کلی مشکلات ناراحتی داشتیم از این داستان .

برای همین من فکر میکنم خانه هرچی بزرگتر مشکلات بیشتر مهمان داری بیشتر. هرکس بخواهد مراسم بگیره میگه خانه شما بزرگه کلا بشه پاتوق عروسی عزا مراسم و…

من هم بشم خدنگ بقیه و تورو وایسی قبول کنم پس خانه کوچیک باشه دیگر این جوری نیست کسی هم توقعی نداره میگه اینا خانه ندارن خانه کوچیک دارن. دیگه مسولیت نداریم .

وای عجب ترمز وحشتناکی تو مخم بود

گاز:چه ربطی داره خانه بزرگ دردسر بیشتر این کاملا برمیگرده به شخصیت میزبان و باورهای میزبان .اصلا ربطی به متراژ خانه نداره بعدم من همسرم غریبه هیچ کس نمیاد چنین درخواستی بده بهم.بعدشم نسل قدیم ما بی فرهنگ بودن نسل جدید اصلا این مدلی نیستن .

بعدم هرچی خانه بزرگتر تمیزتر فکر خیال آدم بهتر

الان چند هکتار زمین مادربزرگ هست مگه باج میده به دیگران این ربطی به متراژ نداره بستگی به ذهن افکار مادر پدر من داشت که خودشان وقف دیگران کرده بودن

ترمز ۴:اینکه فکر میکنم مستقل بشیم هزینه هامون خیلی زیاد تر میشه .کار من بیشتر میشه .بعدم باید همش بقیه دعوت کنیم

گاز:مستقل بشیم هزینه هامون نصف میشه کلا یک زن وشوهری که درآینده قرار یه بچه کوچیک بهمون اضافه بشه بعدم کار من کلا کم میشه همسرم که سرکاره. یه نهایت شام بپزم یه گردگیری کلا کارخانه ۱ ساعت تو که از تمیز کاری لذت می بری .

ترمز:الان خانه هم بگیریم اثاث های خانه ما تکمیل نیست که جهیزیه کامل ندارم .حالا دلیل جهیزیه کامل نداشتنم کیه بله پدر ومادرم که کل زندگیشون فقط به فکر دیگران بودن و خوردن خوابیدن .اگر پدر و مادرم فکر میکردن و یک درصد آینده نگری میکردن از روزی که من به عنوان دختر به دنیا آمدم یه پس انداز حداقلی برای من داشتن اینطوری نمیشد. بدون اینکه بگن این دختر آبرو داره جلو خانواده شوهرش و اینکه همسرم ته ذهنش میگه چرا خانه بگیرم اونم لاکچری وقتی زنم هنوز نتونسته وسایلش بگیره من چرا ماشینم بفروشم خانه بگیرم اونم نمیکنه .

شوهرم وابستگی شدید به ماشین داره اگر ماشینش بفروشه حالش بد مبشه و اینکه عمرا اینکار کنه چون جونش به ماشینش وصله و اینکه تنها چیزی که به اسمش هست و نمیکنه اینکارو.

بعدم پدر شوهر مادرشوهرم که بدتر از پدر ومادرم فقط به فکر خودشان خوردن خوابیدن عشق حالشون بودن حتی الانم نمیگن عروسم حامله کمکی کنیم بهشون الانم همش هرچی همسرم درمیاره خرج اونا میشه

و تمام مشکلات فکر خیال ها افتاده روی دوش من .

بعدم من میگم ولش کن خانواده هامون گناه دارن اگر برن چیزی بخرن برامون بعدش بخواهند قسطش بدهند نداشته باشن گناه حرامه اگر راضی نباشن .یا اینکه بعدا منت بزارن فلان چیز برات ما گرفتیم فلان خرج ما کردیم به خاطر تو زیر بار قسط رفتیم.

گاز:وای چقدر افکاری که تو ناهشیار من هست سمی هست چقدر شرک آلود هست چقدر پر از کینه تهمت قضاوت هست و هر ثانیه هم این افکار نجواها از ذهن من میگذره .خداونددکه روزی رسان من هست نه دیگران.

چرا منت بزارن و حرام باشه پدر مادرهامون هستن الان تو فردا برای دخترت کاری کنی منت هست خیر.

اینها فقط نجواها شیطان همسرم مرد دلسوزی و حاضر هرکاری کنه برای پیشرفتم.

ترمز:حتما باید خانه از خودم باشه و به نام خودمان تا مستقل بشیم اثاثمون ببریم .و مستاجر نباشیم از مستاجری خیلی بدم میاد و حس میکنم کمتر از گدایی نیست .

به خاطر اینکه صاحب خانه های ما دربچگی آدم های ناجالبی بودن. بعدم من تو مستاجری اذیت شدن خانوادم همش می ترسم از اینکه برم جایی رهن کنم میگم صاحبخانه اختیار آب خوردن تووخانه هم بهت نمی دهد اگر آدم دمدمی باشه و همش بگه خانه خالی کنید چی .اگر به رفت آمد من کار داشته باشه چی .اگر آدم هیز ناسالمی باشه چی.

اگر بچه دار شدیم بگه چرا بچه دارید خانه نمی دهم بهتون چی.

اثاث هام به خاطر حمل نقل تو مسناجری خورد بشه چی ..با این همه ادام آخر مستاجری زندگی کنم همه میگن این انقدر آینده نگر بود فلان یود آخر ببین یه خانه هم نداره شوهر کرد مثلا.

خانه مستاجری نمیشه یه میخ زد رو دیوار بعد اگر الان یه جایی رهن کنیم خانه نخریم سال بعد یهو قیمت ها نجومی بره بالا چطوری پول پیش جور کنیم اسیر خیابان می شیم باید بریم خانه های مردم زیر بار منت دیگران.

اگر نتوانیم اجاره بها یه برج پرداخت کنیم چی .نتوانیم کرایه بدهیم چی .با حقوق کم کارمندی کارگری با یه بچه نوزاد

تو خانه مستاجری

تازه پول پیش خانه مستاجری هم بخواهد با قسط باشه چطوری هزینه ها پرداخت کنیم

نمی توانیم یه نان آب بخوریم هنوز نشده یه مسافرت بریم .

مستاجری خیلی بده کرایه سنگین خانه با شوهری که شغلش ثابت نیست منم که فعلا شاغل نیستم.

با پول کمم که عمرا بتوانیم خانه مناسب بخریم مگه ته مسکن مهر ها توی یک محیط خیلی ناجالب

با متراژ ۶۰ متر اونم خانه های قدیمی ساز یک اتاق خوابه نزدیک فک فامیل های همسر با آدم های ناجالبی که تو مسکن مهر هستن و اینکه هربار بخوای بری تو محیط شهر کلی باید هزینه کنی

دور از کار همسر باید چند ساعت بره بیاد ۶ساعت تو مسیر باشه.

مستاجری هم که کل پول بدهیم برای رهن تا آخر عمر دیگه نمی توانیم خانه بخریم. اسیر میشیم

🥲

گاز:آخه دختر خوب خدا از کجا می دانی انقدر اتفاقات تلخ پشت هم برات رخ می دهد استاد عباس منش تو بندر عباس تو یه اتاق سیمانی میگفت نخود ابپر میکردن میخوردن ولی الان کجاست آمریکا این حاصل دوستی با خداست از کجا معلوم آینده چی میشه .

همه ما در این دنیا مستاجریم

از کجا معلوم تو مگه پیش فرض های خانوادت می دانستی تو کودکی چرا اون افراد ناجالب به عنوان صاحب خانه جذب میکنن

شابد صاحبخانه ما یه ادم با ایمان بود کلا اجازه داد چندین سال بدون هیچ هزینه ایی تو مسکن زندگی کنیم. ‌خداوند از جایی که فکرش نکردی پول خرید خانه برات رساند هزاران هزار معجزه رخ می دهد هزاران دست واسطه میشن از جایی که فکرش نمیکنی روزیت می رسه.مگر خدای من دختر من و همسرم با بقیه فرق داره .

از کجا معلوم خداوند به واسطه بی نهایت دستانش کاری نکرد تو صاحب بهترین خانه بشی .اصلا چرا انقدر فکر های شیطانی

مگه خانه مستاجری چه ایرادی داره میلیون ها آدم مستاجر هستن حتی دختر خالت.

مگه چه ایرادی داره .

تو که نشانه های خدا دیدی مگر خاله و مادر من پولی داشتن خداوند واسطه شد خریدن

مگه عمو هات پولی داشتن

خیر خداوند واسطه شدن به واسطه هزاران دستانش که صاحب خانه بشن

مگر خدای من اونا چه فرقی داره .

خداوند به خودت می سپرم .

مسکن مهر هم ایرادی نداره کلی آدم داخلش هستن اونام انسانی. بعدم تو بهترین جا خانه میخری یا بهترین جا مستاجر میشی

مثلا الان طرف مهاجرت میکنه خارج کشور خانه اجاره میکنه چه ایرادی داره

یا مثلا همکارت خانه فروخت رفت محل خوب مستاجر شد .کلی آدم هستن الان تو تهران مستاجر هستن..الان طرف کلی بازیگر مطرح کشورمون مستاجر هستن چه ایرادی داره.

ترمز:الان که واممون درآمد کسی که قرار بود ضامن ما بشن به قکر خودشان بودن ضامن خودشان شدن حالا من چیکار کنم هیچ کسم نمی شناسم تنها روش گرفتند خانه وسایل هم همین وام بود

کسی نمیاد اعتماد کنه ضمانت کنه

بعدم کسی ضامن بشه من نتونم قسط بدهم چی دین طرف اگر بمیرم چی

اگر شوهرم بیکار بشه نتوانیم قسط بدهیم چی. با این پول مستاجر بشیم پول کرایه و پول قسط چطور بدهیم باید نان خشک بخوریم با هزینه یه بچه کوچیک .

هرکسی به فکر خودش هست هیچ کس نمیاد کمک ما کنه. وام بفروشم تنها امیدم بود با اون مبلغ کم چیکار میتونم کنم .اگر طرف قسط هاش نریزه چی

بعدم استاد گفت وام گرفتن یعنی دعوت چیری که تکاملش طی نکردی.

نفروشیم ۶۰۰ میلیون پول هست میشه هم خانه گرفت هم ماشین هم وسیله ولی قسطش برجی ۶ تومان

بفروشیم ۲۰۰ میاد دستمون ولی دیگه قسط نداریم

صدرصد بگیریم به نفعمون هست

ولی نجوا میگه نه بفروش راحت

این همون طمع دیگه قانون پونزی

مگه خودم نمی توانم استفاده کنم که یکی دیگه اینکار کنه حاشیه بشه.

از قسط بدهکاری بدم میاد .خجالت میکشم زیر دین حتی دولت باشم انگار یکی طلب داره ازم.

گاز:خداوند به درون من اگاه میدانه من هیچ وقت حق کسی نمی خورم و آدم قابل اعتمادی هستم هم خودم هم همسرم هردو باهم پرداخت می کنیم تمام هزینه هارو

….

پرودگار بر تو توکل میکنم خودت این نجواهای شیطانی از ذهنم پاک کن و رهام کن

و کمک کن بتوانیم با ابرو زندگی کنیم سپاس گزارم


1 ماه پیش

به نام خالق هستی بخش

در ادامه تفکر کردنم راجب این سناریو و تمرین های کد نویسی ذهنم بقیه ترمز ها:

کد مخرب:اینکه من امروز وقتی روی نشانه روز خودم زدم هدایت شدم به ویس استاد راجب دعای کمیل و اینکه نحوه دعا و توکل حضرت علی میده

🌹✅🌹 خداوندا همانا من با یاد تو به تو نزدیکی جویم و به وسیله تو از درگاهت شفاعت خواهم و به حق بخشندگی ات از تو درخواست می کنم که مرا به خودت نزدیک کنی و سپاس ات را بر من ارزانی داری و یاد خود را در دل افکنی. حضرت علی از خدا می خواد که شفاعت اش کنه ، از خدا می خواد که به خودش نزدیک ترش کنه ، ما راه رو گم کردیم که از غیر خدا میخوایم که شفاعت ما رو بکنه .

♦️🌼♦️ بارها و بارها خداوند خودش در قران گفته که هیچ کسی نیست که بتونه شفاعت شما رو بکنه ، غیر از خداوند و چقدر حضرت علی (ع) این موضوع رو خوب درک کرده است، از خود خدا میخواد که کمکش کنه و از خود خدا میخواد که شفاعتش کنه و امیدوارم که این موضوع رو درک کنیم .

حالا داستان شفاعت من و این نشانه روز و اینکه من هنوز اثاث نخریدم تو خانه مادرشوهرم هستم چیه .

چون من شفاعت خداوند رو قبول نداشتم شفاعت کی میخواستم بندگان خداوند رو

انقدر تو این مدت که ۶ ماه عقد کردم انقدر حساب کردم و شفاعت کردم روی دیگران از پدر ومادر تا مادرشوهر پدرشوهر و خواهر وبرادر فامیل دوست آشنا که حد و حدود نداره ..هزاران بار بحث کردم با مادرم پدرم که شما فقط به فکر بقیه بچه هاتون هستید شرایط سخت من درک نمی کنید متوجه نیستید هنوز خانه مردمم شما برام جهیزیه تهیه نکردید سیسمونی نخریدید .

یعنی جای شفاعت خواستن از خود رب العالمین که گفته ایاک نعبد و ایاک نستعین از پدر ومادرم توقع داشتم که اونام نمی توانند کمکی کنند.

میلیون ها بار تو این ۶ ماه بحث کردم باهاشون

و درد دل کردم با دوست خانواده فامیلامون که خانواده به فکر من نیستن .

زنگ زدم به دوستانم همکارانم فامیلامون که لطفا یکی ضامن من بشه وامم بگیرم.

هزار بار رفتم تا بانک ملت که رئیس بانک شاید کاری کنه .

حساب کردم روی ضمانت جاریم و شوهرش و وقتی نتونتسنن نکردن ناراحت شدم از دستشون .

درد ودل کردم با دختر دایی که تو شوخی مسخره کرد که تو باید سقط کنی بچتو وقتی پول نداشتی چرا بچه دار شدی

روی هرکس حساب کردم و درخواست کردم حتی روی خودم همسرم حتی روی بیمه خودمان دوتا روی هرچیزی که فکر کنید همون ناحیه تو این مدت ضربه خوردم

هیچ کس حتی یک نفر درخواست کمک من رو تو این ۷ ماه بعد عروسیم قبول نکرد .

در صورتی که من میلیون بار بدرد هرکدامشون خورده بودم.

ولی چون حساب کردم روی دیگران خداوند هم هربار نا امیدی بیشتری سراغم آورد که به خودت بیا من رب توام

من روزی دهنده توام.

حالا تو میخوای حساب کنی روی بنده های من

پس بدو بدو

بدو دنبال اینکه بندگان من برات کاری کنن .شرک قائل شدم

روی بت های دروغین مثل پدر ومادر حساب باز کردم.

میلیون ها ساعت تو این ۷ ماه گریه کردم که چطوری دخترم به دنیا بیاد تو خانه مادرشوهرم باشم .

منی که انقدر دب دبه کب کبه داشنم منی که انقدر مغرور بودم هیچ وقت درخواست کمک از هیچ کس نداشتم

همیشه خودم کار کردم خودم درس خوندم خودم دست نیاز جلوی کسی دراز نکردم حالا انقدر سطح عجز ناتوانی میکنم تو بارداری

که به هرکس رو انداختم ضامن من بشه وام بگیرم.

انقدر همیشه مغرور بودم خانه کسی نمی رفتم برای حتی مهمانی .حالا بعد عقدم مجبورم بمونم خانه پدرشوهر مادرشوهرم

خیلی برام سخت بود که من

منی که همیشه دیگران نصیحت میکردم .غرور منیت داشتم

همیشه راه خوب غلط به بقیه یاد میدادم

میلیون بار به پدر ومادرم گفته بودم چرا وقتی نداشتید صاحب اولاد شدید و جهان همون برام رقم زد.

بارها پدرم نصیحت میکردم پول پس انداز کن آبرو داریم دستمون جلو کسی دراز نکنیم .همیشه عمو دایی خاله و…همه رو نصیحت میکردم که ازدواح خوب کنید بچه هاتون براشون پس اندازه نگه دارید

با هرکس ازدواح نکنید

خیلی منیت داشتم من من من زیاد میکردم

حالا خودم در شرایطی قرار گرفتم که ۴ ماه دیگه صاحب اولین فرزندم میشم درحالی که با همسرم نتوانستیم هنوز جایی رهن کنیم .

هنوز جهیزیه ام نصف کاره

و هیچ پولی هم پس انداز ندارم

و هیچ امیدی هم غیر خداوند ندارم

و هزاران حرف شنیدم که چرا تو عقد بچه دار شدی بچه رو بنداز

در صورتی که من دخترم نعمت خداوند و تحت هر شرایطی نگهش می دارم.

و هیچ کس و هیچ پناهی الان غیر خداوند من همسرم نداریم

واقعا به کلمه مضطر» کسی است که هیچ راهی برای تکیه خود نبیند! نه به خودش، نه به قوم و خویشش، نه به دوستانش، نه به همسایه‌ایش، نه به مقامش؛ به هیچ جا تکیه نکند. وقتی به هیچ جا تکیه نکرد، می‌شود «مضطر».

واقعا به این درجه رسیدم هیچ امیدی ندارم ته ذهنم

همین الانم یک تماس دیگه شد باهام که کاملا روانم بهم ریخت آخرین امیدمم که قرار بود ضمانت کنه فهمیدم قبولش نمی کنن

.گاز:

خدایا خودت کمکم کن خودت آبروم بخر خودت راهی برای من همسرم باز کن

راهمون نشان بده

من هیچ کاری دیگه به بنده هات ندارم روی هیچ مقامی خانواده ایی دوستی آشنایی فامیلی در همسایه ایی روی هیچ کس روی هیج قدرتی حتی رهبر حتی صاحب تمام ثروت های دنیا حساب باز نمیکنم خودت برام یک مسیری باز کن ای پرودگار رحمان رحیم ای خالق آسمان ها و زمین

خودت آبروم بخر وسایلم برسون خانه ام بگیر خودت ضامن من بشو نه این بنده های بی خودت..

خدایا لطفا خودت کمکم کن به خودت درخواست می دهم خودت بشنو دعام

آیه ۶۲ سوره نمل «آیه امن یجیب» می‌گویند: (امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاء الارض ا اله مع الله قلیلا ما تذکرون)؛ «یا کسی که دعای مضطر را اجابت می‌کند و گرفتاری را برطرف می‌سازد، و شما را خلفای زمین قرار می‌دهد، آیا معبودی با خداست؟ کمتر متذکر می‌شوید!

خدایا لطفا خودت کمکم کن

17

سلام و عرض ادب خدمت استاد عباس منش،خانم شایسته و تمامی دوستان و هم فرکانسی های عزیزم
من مدتی پیش یه سناریو نوشتم و داخل اون کامنت گفتم که چند وقت دیگه میام و یه سناریو جدید مینویسنم
من قبلاً گفته بودم با اینکه مدت ها قبل زمانی که دانش آموز و دانشجو بودم با اینکه با سایت عباس منش هم آشنا نشده بودم قوانین رو بلد نبودم ولی تو ذهن خودم سناریو های رو تجسم کرده بودم و الان به لطف الله به تک تک اون خواسته هام به بهترین نحو ممکن رسیدم که اینجا میتونم چند تاشون رو نام ببرم،ازدواج موفق و عالی با خانومی که تو ذهنم تجسم کرده بودم،شغل و درآمد،خونه بزرگ و عالی،فرزند دختر و زیبا و خیلی چیزای دیگه که بخاطر تک تکشون سپاسگزار خداوند هستم اما الان که مدتی هست که با سایت زیبا و دوستان گلم آشنا شدم متوجه شدم که با درک قوانین باید خیلی بیشتر از خدا بخوام و سناریو هام رو تغییر بدم و با اینکه یه روزی شغل و درآمد الانم برام آرزو بود ولی الان متوجه شدم که واقعا جایگاه من اینجا نیست و یجواریی به خود باوری هایی رسیدم که دوباره باید تغییر کنم دوباره باید خودم رو به چالش بکشم دوباره باید بیشتر تلاش کنم چون بقول استاد داره زندگیم آروم میشه و مثل قورباغه ای که میذاریش داخل آب سر و یواش یواش آب گرم میکنی و قورباغه بدون حرکت داخل آب میمیره و من هم الان دقیقا چنین حسی رو دارم و من الان این دقیقا با خواسته من در تضاد هست،و من با کمک دوستانی که کامنت های زیبایی از خودشون بجا گذاشتن و ذهنیتی که از خودم دارم می‌خوام یه سناریو جدید بنویسیم.
به نام خداوند هدایت گر،روزی دهنده،مهربان و قانون مدار
خدایی که قوانینش حتی برا پیامبرانش هم لازم الاجرا بوده
من برا چند مدت دیگه حالا احتمالا یا تا قبل عید امسال یا بعد عید از شغل کارمندی الانم استعفا میدم و به شهر شیراز میخواهم مهاجرت کنم اصلا در مورد شغل آیندم هیچی نمی‌دونم فقط می‌دونم که هدایت میشم خداوند بهم کمک میکنه دستانی از طرف خودش برای کمک بهم می‌فرسته هدایت میشم و من از عید به بعد شغل و درآمد خودم رو دارم و دیگه محتاج حقوق پایین و دردسراش نیستم از شغل آیندم خیلی خیلی راضی هستم خداوند رو سپاسگزارم که با درک قوانینش تونستم به این موقعیت برسم و به این شهر زیبا و دوست داشتنی مهاجرت کنم و خونه نوساز و زیبایی که اکثرا با دسترنج خودم درست کردم که داخل شهرستان هست رو به یه خانواده منظبت و با سلیقه اجاره میدم که از خونه هم استفاده کنند و هم مراقبش باشند و شیراز هم یه خونه ویلایی خیلی عالی تو یه محله خوب و بی نظیر و شیک و مرتب اجاره میکنم خونه ای که چند تا اتاق خواب داره امکانات عالی و بی نظیری داره پاسیو بزرگ و عالی مخصوص گل های که داریم رو داره کابینت کشی عالی حیاط و پارکینگ داره و خیلی چیز های دیگه.
امیدوارم و ایمان دارم که این خواسته های من به حقیقت میپیوند و خداوند رو بابت این همه نعمتی که بهم داده سپاسگزارم.
خیلی خیلی ممنونم از دوستانی که وقت گذاشتید و کامنت من رو خوندید اگر هم از نظر دوستان ایراد یا مشکلی در مورد این سناریو دیدید خوشحال میشم تو قسمت پاسخ نظرتون رو ببینم
دوستون دارم در پناه حق.



1

5 ماه پیش

سلام دوست عزیز خیلی خوب و عالی بود فقط کاش به جای اینکه گفتید خونه اجاره می‌کنم میگفتید خونه می‌خرم و از خونه خودم لذت میبردم ، در کل سناریوتو دوست داشتم و به لطف الله مهربان هر چه زودتر به خواسته ات برسی ، ممنون

17

به نام انرژی معجزه‌گر و قدرتمندی که از رگ گردن به من نزدیک تر است و به خوشبختی، سعادتمندی، آرامش، سلامتی، ثروتمندی و داشتن زندگی سرشار از عشق و وفاداری و تجربه لذت های ناب و وصف نشدنی و زندگی در آسایش و رفاه برای من، بیشتر از خودم مشتاق و مصر است

به نام خدای مهربان و بخشنده ای که جهانی سرشار از نعمت و فرصت و ثروت و فراوانی آدم های خوب و هر چیز خوبی را به بی نهایت مقدار خلق کرده

و من را خالق زندگی خودم آفریده تا بتوانم از راه های ساده و لذت بخش به خواسته ها، آرزوهای کوچک و بزرگ و زندگی دلخواهم برسم

به نام خدایی که مرا بسیار دوست دارد و من را موجودی بالیاقت، ارزشمند، عزتمند، شایسته و لایق نعمت هایش خلق کرده و هر روز بر عزت نفس و میزان لیاقتم برای دریافت نعمت هایش می افزاید.

*
سلام.

سلام به هر ذره و جریانی از خوبی که در جهان زیبا و غنی ما در جریان هست

سلام به تمام آدم های خوب و باوجدان در همه جهان از گذشته های دور تا همین حال حاضر و آینده

سلام به تمام عوامل و راه‌های هموار و لذت بخشی که به فرمان خداوند برای رسیدن من به خواسته ها و آرزوها و شرایط دلخواه و رویایی ام برایم مهیا می شوند

سلام به:
خوشبختی و آرامش
موفقیت و ثروتمندی
سلامتی و زیبایی
امنیت و ایمنی
عزتمندی و آبرومندی
لیاقت و شایستگی
آسایش و رفاه
مهربانی و محبت
عاشقی و وفاداری
فراوانی و ثروت
نعمت و فرصت
راهنمایی و هدایت خداوند
احساس ارزشمندی و اعتماد‌به‌نفس
زندگی سرشار از عشق و محبت و وفاداری
زندگی مملو از تجربه‌های ناب و لذت‌های وصف‌نشدنی
سعادتمندی و عاقبت به خیری

*

مرور نکات:

– تمرین سناریو نوشتن برای «جهت دهی آگاهانه به کانون توجه» می‌باشد‌.

– زندگی ما توسط فرکانس‌های ‌ما خلق می‌شود‌.

– یکی از راه‌هایی که به ما کمک می‌کند تا آگاهانه کانون توجه‌مان را از ناخواسته‌ها منحرف و متمرکز بر خواسته‌هامان نماییم‌، این است که با نوشتن جزئیات فراوان درباره آن خواسته‌ و توجه به آن‌، به احساس خوب برسیم.

– در تمرین سناریو نویسی، باید تمرکز بر این اصل باشد که «برای رسیدن به یک خواسته‌، باید با آن خواسته هم‌فرکانس بشویم.»

– در هنگام نوشتن یادت باشد که ما در جهانی فرکانسی زندگی می‌کنیم.

– پس جهان به کلمات نوشته شده‌ کاری ندارد. آنچه برای او مهم است، فرکانسی است که هنگام نوشتن این کلمات ارسال می‌کنی.

– جهان مثل یک دستگاه است که ورودی‌ای را دریافت و بر اساس آن، خروجی مشخصی به تو ارائه می‌دهد.

– ورودی این دستگاه، فرکانس‌های توست و خروجی این دستگاه، تبدیل آن فرکانس‌ها به شکل اتفاق و تجاربی همجنس با آن فرکانس‌هاست.

– یعنی جهان هیچ دخل و تصرفی در آن فرکانس‌ها ندارد، تمامش همان است که خودت فرستادی.

– فرکانس‌های تو حاصل باورها و کانون توجه توست.

– همه‌ی ما در هر لحظه‌ای که بیدار هستیم، در حال ارسال فرکانس هستیم.

– نوشتن سناریو می‌تواند راهی برای تنظیم فرکانس‌های هماهنگ با خواسته‌ات باشد. زیرا همانگونه که از نامش پیداست، سناریو یعنی تبدلی یک اتفاق به شکل کلمات و جملات.

– باید خواسته ات را با تمام جزئیات بنویسی، به گونه‌ای که بودن در آن فضا تو را به احساس خوب برساند.

– در واقع هدف از پرداختن به جزئیات‌، وسیله‌ای است برای تمرکز بر خواسته و بیشتر ماندن در احساس بهتر.

– مهفوم سناریو نوشتن یعنی دیدن نکات مثب یک موضوع و تمرکز بر آنچه که رخ دادنش را دوست داری.

– در واقع تو با این وسیله از این خاصیت جهان که به فرکانس‌هایت واکنش نشان می‌ده‌، آگاهانه به نفع خودت و در جهت رسیدن به خواسته‌ات استفاده می‌کنی.

– پس هر اتفاقی را که می‌خواهی برایت رخ دهد، برای خودت کارگردانی کن.

– در این جهان فرکانسی، ذهن فرق میان رؤیا و واقعیت را نمی‌داند. به این دلیل که فرکانس هر دوی آنها یکسان است.

– حالا که در چنین جهانی هستی که تنها به فرکانس‌هایت اهمیت می‌دهد ،پس هوشمندانه‌ترین کار این است که فرکانس‌های دلخواهت را به جهان ارسال کنی تا جهان هم اتفاقات دلخواه را وارد زندگی‌ات نماید.

– مهم‌ترین نکته درباره سناریو این است که تو را به احساس خوب برساند. به احساس سپاسگزاری و بی‌نیازی از خواسته. به احساس یقین .

– بهایی که باید برای تحقق هدفت بپردازی احساس خوب است.

– اساس زندگی ما بر پایه قانون فرکانس است.

– ما موجوداتی فرکانسی هستیم که وارد جهانی شده‌ایم که به فرکانس‌های ما پاسخ می‌دهد.

– ما موجوداتی قدرتمند هستیم و می توانیم از این قدرت برای رسیدن به خواسته‌هایمان بهره ببریم.

*
الان ساعت از ۱۲ نیمه شب گذشته. کتابم جلوم بازه و باید برم ادامه درسمو بخونم. اما دلم خواست بیام یکم رویا بازی واقعی انجام بدم :) در واقع به‌عنوان پاداش به خودم اومدم ی سناریو بنویسم دلم شاد بشه. ذوق دارم نمی دونم سناریو کدوم خواسته رو بنویسم.
می خوام در مورد ویژگی های همسر آیندم و ی سری از اتفاقات خوشایند بنویسم.

من نشستم پشت ی میز چوبی براق و نور از سمت پنجره کاملا افتاده روی صورتم، گرمای خوشایند خورشید رو روی صورتم حس می کنم. ی لباس سفید رنگ ملیح و زیبا تنمه. ی آرایش ملایم دارم. حالم خیلی خوبه، منتظر همسرم هستم که برگرده خونه. با دست راستم، با گردنبندی که هدیه همسرمه و همیشه گردنمه، بازی می کنم.
خدا رو شکر می کنم که همچین همسر فوق العاده ای دارم.
اون ی آدم پخته، بافکر و با وجدانه.
شخصیت قوی، محکم و باصلابتی داره.
خوشتیپه، چهره مردونه و مهربونی داره و به خودش می رسه.
با سواد و با کمالاته و آگاهی های زیادی داره.
آدم مرتب و تمیزیه و به بهداشت خودش خیلی اهمیت میده.
قوی، شجاع و البته مهربونه.
آدم عزتمند، آبرومند، ارزشمند و محترمی هست.
اعتماد به نفس خیلی بالایی داره.
خوب زیادی داره، مثلا حلال خوره، چشم پاکه، خانواده دوسته، وقت شناسه، قولش قوله، برای آدم ها ارزش قائله، به آدم های ضعیف کمک می کنه و مشکلاتشون رو حل می کنه.
خوش هیکل، ورزیده و خوش‌تیپه،
حتی زیبا و استوار هم راه می ره.
موهای سرش پرپشته و همیشه من براش موهامو شونه می زنم. صدای گرم و دلنشین و البته مردونه ای داره.
از شنیدن صداش و طرز صحبت کردنش، خیلی لذت می برم.
چشم های مهربونی داره و جز من هیچ زن دیگه ای رو نمی بینه. ( توی چشم های من هم کسی جای اون رو نمی گیره.)
قدش از من بلندتره و سنش هم از من بیشتره.
ثروتمنده و به آدم های زیادی نون می رسونه.
قدرتمنده و آدم های زیادی براش کار می کنند.
وقتی میاد خونه، صدای پاشو می شنوم و با شادی میرم به استقبالش.
بغلش می کنم و با لبخند و نگاهی گرم از من تشکر می کنه.
من همسرم رو خیلی خیلی دوست دارم و همسرم من رو خیلی خیلی دوست داره.
ما بسیار عاشق هم هستیم و در عین حال، به همدیگه خیلی احترام میزاریم.
هوای همدیگه رو داریم، البته او شخصیتش طوری هست که بیشتر هوامو داره و ساپورتم می کنه.
ذهن تحلیل گر و قدرتمندی داره و‌ همیشه بهترین تصمیم ها رو می گیره.
با سلیقه و‌ خوش ذوقه و لباس های شیک و زیبایی برای خودش و من می خره.
ما همیشه راست هر چیزی رو به همدیگه می گیم و چیزی رو پنهان نمی کنیم.
ما سر قول هایی که به همدیگه میدیم، می مونیم.
اونقدر شخصیت همسرم قوی، محکم و قاطع هست که وقتی کنارش می ایستم، دلم قرصه قرصه.
با همه با قاطعیت و جدیت رفتار می کنه ولی با من با ملایمت و نرمی.
او برای من بس هست و من‌ برای او.
او از من راضی هست و من از او.
او قلبش تنها برای من می‌تپه و من قلبم تماما برای او.
ما به همدیگه اعتماد کامل داریم.
همسرم آدم خیلی فهمیده و با فکری هست.
همیشه برای داشتن همچین همسری از خدا سپاسگزارم.
خدا رو شکر

*
من باور دارم که در جهانی غنی و سخاوتمند زندگی می‌کنم که
در آن بی‌شمار نعمت و فرصت و ثروت و آدم‌های خوب وجود دارد و
من قرار است سفری بسیار لذت بخش در این جهان داشته باشم ‌و
در کمال خوشبختی و سعادتمندی، پیوسته شکرگزار خالق بخشنده و مهربانش باشم.

بنابراین:

خدای بزرگ برای اینکه امروز هم من را به سمت زندگی بهتر و شرایط ایده‌آل و رویایی‌ام هدایت کردی، ازت هزاران بار ممنونم.

خدای مهربان، من آمادگی دریافت برکات، نعمات، آگاهی ها و هر خیری رو از جانب تو دارم و پیشاپیش برای همشون ازت ممنونم.

خدای بخشنده من، به خاطر همه شرایط و عوامل ریز و درشتی که در مسیر رسیدن من به خوشبختی و داشتن زندگی ایده ال و رویاییم ترتیب میدی، هزاران بار ممنونم.

خدای قدرتمند من، بخاطر تمام نعمت های کوچیک و بزرگی که به من عطا کردی، از اولین روز زندگیم تا حال حاضر و همچنین اونهایی که در آینده دور و نزدیک به من خواهی داد، هزاران هزار بار متشکرم.

خدایا
بخاطر سلامتی و امنیتی که برایم مهیا می کنی،
بخاطر آدم‌های خوبی که وارد زندگیم می کنی،
بخاطر همسر فوق العاده ای که نصیبم می کنی،
بخاطر موفقیت های آینده ام،
بخاطر فرصت های خوبی که جلوی پاهام می گذاری،
به خاطر ثروت عظیمی که نصیبم می کنی،
به خاطر عزت و ارزش و احترام و آبرویی که بهم می بخشی،
بخاطر تجربه های ناب و لذت های وصف نشدنی که به من عطا می کنی،
به خاطر رفاه و آسایشی که به من می بخشی،
بخاطر برکتی که به زندگیم دادی و میدی،
بخاطر احساس آرامش و خوشبختی که برام فراهم می کنی،
بخاطر داشتن زندگی دلخواه و ایده آلم،
برای رسیدن به خواسته ها و رویاهای کوچک و بزرگم،

پیوسته و پیشاپیش، میلیون ها بار سپاسگزار و ممنون تو هستم.


17

درود برشما
برای نوشتن خواسته ها و درخواست کردن از خداوند نباید حالت التماس گونه باشدبلکه به صورت عزتمندانه درخواست شود ، نباید وقتی که حال و حس خوبی ندارید بنویسید بلکه با حس امیدواری و خوشحالی از این که خداوند شما را به آن خواسته می رساند انجام دهید.
موفق و پیروز باشید و امضای خداوند پای آرزوهایتان


رفتن به بالا