سوال:
من دارم تمام تلاشم رو میکنم که خونه دارشیم. روی باورهام کار میکنم، تمرین انجام می دم، سعی میکنم تجسم کنم و …، تا به این خواسته برسم. اما چیزی که من رو ناامید کرده این هست که پدر و مادر من چنین باوری ندارند و با وجود تلاشهای من، میلی به تغییر باورهایشان ندارند.
در این شرایط، چه کاری از دست من بر میاد؟
می خوام بدونم پس اون همه تمرین و تلاش برای باور سازی، چه میشه؟
لطفاً راهنماییام کنید که وقتی در این شرایط قرار میگیریم که افراد دیگری هم به جز من، در رسیدن به خواستهی من دخیل هستم، کار درست چی هست؟
چطور می تونم این مسئله رو حل کنم و اونها رو هم با خودم همراه کنم؟
پاسخ گروه تحقیقاتی عباس منش
اگر بتوانیم این اصل را درک کنیم که تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثناء نتیجه باورهای خودمان است. اگر باور کنیم که زندگی ما به دست باورهای خودمان خلق میشود، اگر باور کنیم که هیچ فردی کوچکترین نقش و قدرتی در خوشبختی یا بدبختی ما ندارد، خیلی چیزها تغییر میکند. اما مسئله این است که خیلیها نتوانستهاند این موضوع را بپذیرند.
خیلی ها در مواقع لازم، این اصل را فراموش میکنند. البته منظورم خودم هم هستم.
چون موضوع باور مثل یک کالا نیست که یک بار تولید شود و پس از اتمام پروسه تولید، دیگر کار برای همیشه تمام شود.
باور در هر لحظه نیاز به تغذیه و یادآوری دارد. ما باید در هر لحظه این اصل را به یاد بیاوریم. و این به یادآوردن، راه تغذیه باورهایمان است.
وقتی شما خواستهای داری، دیگر همه چیز حل است.یعنی آن خواسته هر چه باشد، موضوع مهم تنها شما هستی و خواستهای که رسیدن به آن برایت واضح شده است.
یعنی از نظر سیستمی که جهان بر اساس آن خلق شده و از نظر اصل و اساس خودت که یک خالق است و با فرکانسهایش زندگیاش را خلق میکند، به محض اینکه خواستهای واضح شود، دیگر کار تمام است اگر ذهن خودش را قاطی ماجرا نکند و نخواهد با نجواهایش کار را سخت و پیچیده جلوه دهد
اگر باورهای محدودکنندهای نباشد.
به قول قانون اول نیوتن، یک جسم که با سرعت ثابت در حال حرکت است، تا بینهایت به حرکت خود ادامه میدهد اگر با مانعی برخورد نکند.
طبیعت ما نیز به همین شکل است. یعنی اگر ما میتوانستیم همان خلوص لحظه تولد را داشته باشیم و همان آگاهیهای لحظه تولد را به خاطر بیاوریم و چیزی به نام ذهن نداشتیم، به محض واضح شدن خواسته، از آنجا که هیچ مانعی مقابلش نبود، آن خواسته محقق میشد.
اما هیچکدام از ما چنین ذهنیت خالصی نداریم. هیچکدام از ما باورهای ۱۰۰٪ خالص نداریم. به همین دلیل میزان راحت به خواسته رسیدن یا سخت به خواسته رسیدن یا اصلاً به خواسته نرسیدن ما کاملاُ بستگی به درجه خلوص باورهای ما نسبت به آگاهیهای قبل از تولدمان دارد.
اما خبر خوب این است که ما همیشه میتوانیم در حال بهبود باشیم زیرا ما در هر لحظه میتوانیم با کنترل ورودیهای ذهنمان باورهای قدرتمندکننده تری بسازیم.
پس خبر خوب این است که درباره این خواسته، موضوع اصلاً پدر و مادر شما یا هر فرد دیگری نیست.
برای رسیدن به خواستهات نیازی به تغییر دیگران نداری حتی اگر پدر و مادرت باشند. بلکه فقط موضوع این است که تا چه اندازه میتوانی باورهای هماهنگ با آن خواسته را بسازی و چقدر برای تغییر باورهای خودت تلاش میکنی و چقدر این موضوع را میپذیری که تو آفریده شدهای تا با فرکانسهایت زندگیات را خلق کنی.
اما مسئلهای که کار را برایت سخت کرده است، ذهنت است.
یعنی در این زمان، ذهن منطقیات وارد عمل میشود و این نگاه را دارد که خواسته تو بایدتوسط پدر مادرت فراهم شود.
نمیدانم در چه سن و سالی هستی، اما می دانم که ذهنت به تو میگوید:
خوب! خانه باید توسط آنها خریده شود و آنها هم که فکر میکنند نمیتوانند خانه بخرند، پس دیگر از خانه خبری نیست مگر اینکه بتوانی آنها را راضی کنی یا نگرششان را تغییر دهی.
آنوقت تصورت این است که به جای کار کردن روی خودت و ساختن باورهای هماهنگ با این خواسته، باید روی آنها هم کار کنی. بنابراین با اشتیاق کار را شروع میکنی اما از آنجا که هیچ فردی قدرت تغییر دیگران را ندارد، در همان ابتدای راه، مستأصل میشوی چون درمیابی که در تغییر آنها عاجز هستی.
این اشتباهی است که افراد زیادی آن را انجام میدهند.
خیلیها فکر میکنند برای رسیدن به ثروت، باید باورهای همسرشان تغییر کند.
خیلیها فکر میکنند برای تجربه رابطهای عاشقانه، باید باورهای همسرشان را تغییر دهند.
خیلیها فکر میکنند برای تجربه شادی، باید اخلاق و رفتار اطرافیانشان تغییر کند و اطرافیانشان نرمخوتر شوند، تا آنها بتوانند شادی را تجربه کنند.
اینها همان عوامل بیرونی و باورهای محدود کنندهای هستند که افراد را اینهمه سال از تجربه خواستهشان دور کرده، در حالیکه خودشان هم خبر ندارند که آبشخور این داستان همیشگی، همین نگاه محدود کننده خودشان است که :
عواملی غیر از خودت و فرکانسهایت، زندگیات را رقم میزند. پس باید آن عوامل را در زندگیات مهم بدانی.
تا زمانی که نه تنها درباره این موضوع، بلکه درباره هر خواستهای در زندگیات، این نگاه و باور را داشته باشی، هرگز آن را تجربه نخواهی کرد. زیرا این باور محدود کننده که حاصل عدم درک قوانین زندگی است، شما را نگران، نا امید و پر از تردید و حیرانی میکند.
یعنی به نقطهای میرسی که از یک طرف خواستهای داری و از طرفی باور محدود کننده ای داری و فکر میکنی دیگران باید تغییر کنند تا این اتفاق برایت رخ دهد. در یک کلام، باورهای هماهنگ با خواسته ات را نداری و تا زمانی که این هماهنگی نباشد، هرگز آن خواسته وارد زندگی ات نخواهد شد.
این یک مسیر کاملاً اشتباه است زیرا شما هیچ کنترلی بر دیگران نداری و نیازی هم به داشتن این کنترل نداری.
اگر این قانون را درک نکنی، آنوقت به جای اینکه انرژیات را صرف ساختن هدفت، بوسیله ساختن باورهای هماهنگ با آن، نمایی، انرژی ی بسیار بیشتری از آن را صرف تغییر دیگران میکنی و از آنجا که این قدرت را نداری، موفق نمی شوی و آنگاه احساس درماندگی میکنی.
پیام این احساس به شما این است که توجه شما به جای اینکه روی خواستهات باشد، روی ناخواستهات است.
و طبق قانون، شما همچنان ناخواستههای بیشتر، احساس استیصال و درماندگی بیشتری را به زندگیات جذب میکنی، مگر اینکه یاد بگیری و درک کنی که، این تو هستی که در مرکز زندگیات هستی و همه چیز توسط تو و فرکانسهای تو رقم میخورد.
درک عمیق این قانون، معجزه میکند. تغییر پدر و مادرت یا هر فرد یا شرایطی غیر از تو و باورهایت، از معادله حذف میشود و انرژیای بینهایت را آزاد میکند.
آنوقت دیگر نیازی نیست برای تغییر دیگران، حتی اگر آنها پدر و مادرت هستند، کاری انجام دهی. زیرا وقتی درک می کنی که خواستههای تو توسط فرکانسهایت ساخته میشود و نه توسط پدر و مادرت، آنگاه همه چیز واضحتر، سادهتر و انجام پذیر تر به نظر می رسد.
زیرا به وضوح درک میکنی تنها کار تو این است که، روی خودت و باورهایت کار کنی و بقیهاش را به دست جهان و قوانینش بسپری . یادت باشد که باید روی خواستهات تمرکز کنی و نه روی چگونگی به دست آوردن خواستهات.
وقتی آن باورها را بسازی، جهان، مسیر و چگونگی را برایت فراهم میکند و هرچه باوری که ساخته باشی، قدرتمند کننده تر باشد، مسیر سادهتر، سریعتر و لذت بخش تری را به سمت خواستهات طی میکنی!
این قانون مهم را همیشه به یاد داشته باش که :
مهم نیست چه خواستهای داری، بلکه باوری که درباره آن خواسته داری، تعیین کننده همه چیز است. زیرا تو همیشه اساس آن باورها را تجربه میکنی.
پیشنهاد میکنم برای درک قوانین و استفاده از آنها نه تنها درباره این خواسته، بلکه درباره درک عملکرد جهان و بهره بردن از آن برای رسیدن به هر خواستهای در زندگیات، از دوره راهنمای عملی دستیابی به آروزها استفاده کن
این دوره به تو یاد میدهد که چگونه آروزهایت را تبدیل به تجربه زندگیات نمایی و چگونه از خداوند و قوانینش در این باره کمک بگیری. با آموزشهای دوره راهنمای عملی دستیابی به آرزوها، قوانین کیهانی را به وضوح درک و استاد قوانین کیهانی میشوی.
جلسات ۶ و ۹ و ۱۰ این دوره، یکی از علاقه مندی های من است و به شخصه دوست دارم بارها و بارها و بارها، حتماً قبل از اقدام برای هر خواستهای، آگاهیهای این سه جلسه را به خودم یادآور شوم، انگیزه بگیرم و با خواستهام راحتتر شوم. سپس ایده پردازی یا هر کار دیگری را شروع کنم. زیرا آن باورهای مرا به مسیر ایدهها و راهکارهای بهتر، هدایت میکنند.
به نظرم دوره راهنمای عملی دستیابی به آرزوها، بهترین جایی است که استاد عباس منش، خدایی را معرفی نموده که خودش شناخته.
همان خدایی که او را از زندگی در اتاقی سیمانی در بندرعباس، به موقعیت کنونیاش هدایت نمود، قوانینش را و چگونگی هماهنگی با آن قوانین را به او آموخت و همواره در حال هدایتش است.
وقتی این جلسات را گوش میدهم، جان و نیرویی مضاعف در من رشد میکند زیرا دوباره قدرتی به من یادآور میشود که خداوند به من، شما و هر فردی داده تا بتوانیم در هر لحظه سرنوشت خود را به گونهای که میخواهیم، رقم بزنیم.
آگاهیای که جلسات این دوره درباره اصل و اساسم به یادم میآورد، به من آرامش میبخشد. زیرا خیلی کامل درک میکنم تا درک کنم که چقققدررر کنترل همهی زندگیام به دست خودم داده شده است.
خیلی مهم است که این موضوع را مرتب درک کنیم و مرتب آن را به خود یادآور شویم. زیرا این موضوع خیلی زود از یادمان میرود و باید هر بار و هر روز این را به خود یادآور شویم.
زیرا وقتی این درک را میسازی، آنوقت تمام توجهات که بر ناخواسته بود و انرژیای که صرف این توجه شده بود، همگی معطوف به خواستهات میشود
من تنها با درک یک جمله استاد در جلسه ۹ و ۱۰ این دوره ، خدا را به گونهای دیگر باور کردم و این درک باعث شد، داشتن خواستهام برایم بدیهی و منطقی بشود. سپس ایمانی در من شکل گرفت و منطق این ایمان آنقدر قوی بود که حریف منطق ذهنم شد و توانستم یکی از خواستههایم را که مدتها به آن نرسیده بودم، تنها در کمتر از چند ماه به واقعیت زندگیام تبدیل کنم و از آن پس سعی میکنم این الگو را برای سایر خواستههایم نیز به کار ببرم.
به شما هم این پیشنهاد را میدهم.
من این الگو را قبلاً از استاد عباس منش آموخته بودم، اما هنوز درک واضحی از آن نداشتم و به خاطر این عدم درک، نمیتوانستم تمام توجه ام را به خواستهام معطوف کنم. یعنی به خاطر عدم درک اصل و اساس جهان، تمرکز من پخش بود. به همین دلیل ایمان من پخش بود. به همین دلیل قدرت خلق کنندگیام پخش بود.
اما وقتی توانستم اصل را بهتر درک کنم، توانستن قسمت عمدهای از انرژی و توجه ام را از همه عوامل بیرونی بردارم و به ساختن باورهای هماهنگ بر خواستهام متمرکز نمایم. سپس به همان اندازه نیز نتایج زندگیام بهتر شده است.
این کاری است که شما هم باید یاد بگیری و من قبا جلسه ۹ و ۱۰ دوره راهنمای عملی این موضوع و این قانون را دقیقاً و عمیقاً درک کردم و خدا را به گونهای شناختم که به من قدرت ساختن زندگی ِ بهتر و بهتر را داده است.
برای خواندن مقالات بیشتر درباره نحوه خلق خواستهها کلیک کنید
abasmanesh.com
برای پاسخ به سؤالات، لازم است که عضو سایت باشید و (با ایمیل و رمز عبورتان) وارد سایت شوید.
سلام
به نظرم باید تمرکزمون رو از روی دیگران برداریم و برای رسیدن به خواسته ها که حتما به دانش و مهارت توام با عمل نیاز دارند روی خودمون متمرکز بشیم در چنین صورتی دنیا ، کائنات یا خدا و یا هر آنچه که باور داری قدرت مطلق حاکم بر این عالم هست آدمی را در مسیر رسیدن به خواسته ها یاری و همراهی خواهد کرد
سلام خانم شایسته ی عزیزم
احسنت بازهم عالی مثل همیشه.درست است مانمیتوانیم دیگران راتغیردهیم ولی همیشه اشتباه ماهمین است که تمام تلاشمون را برای تغییردیگران میگذاریم
فقط بایدروی خودمان وباورهایمان کارکرد همین وبس
وقتی استادتوانسته پس ماهم میتوانیم باتوکل بخدا
❤سلام بر خانواده صمیمی و بزرگ عباسمنش
خدارو شکر بابت اینهمه آگاهی من که غرق دراحساس خوب شدم لذت بردم ممنون
اوقاتتان مملو از عشق و امیدالتماس دعا❤
سلام .
وقتِ شما بخیر.
بر اساس این جمله
“خیلیها فکر میکنند برای تجربه رابطهای عاشقانه، باید باورهای همسرشان را تغییر دهند.”
اگر اُستاد در زمانِ جدایی از همسرِسابقشون ، از باورها و فرکانسِ الآنشون(٩٩/١/١۴) برخوردار بودند آیا امکانش بود که تا این لحظه با هم باشند؟
محمدرضا رئیس آبادی عزیز
حتما به این سوال من پاسخ دهید.
پاسخ این سوال چه کمکی به رشد شما یا دیگران میکند؟
سلام.
وقتتون بخیر.
دیگران رُ نمیدونم.
اما خودم:
من و همسرم خیلی از لحاظ فرکانسی با هم فاصله داریم.
اوشون اوقات فراغتش رُ با فیلمهای ترکیه ای ۴۰۰ قسمتی و فضاهای مجازی میگذرونه و اصلا هم حرفهای استاد به کَتِش نمیشینه.
میخواستم بدونم آیا میتونم اُمیدوار به همفرکانسیِ او با خودم باشم یا باید بین راهِ استاد و اون یکی رُ انتخاب کنم.؟؟؟؟
سلام استادشایسته ی عزیزم .
چه خوب که امروز هدایت شدم به این مقاله ی بی نظیر وعالی.
چندوقتیست که دارم روی خودم کارمیکنم و برای رسیدن به خونه ی موردعلاقم گام هام رو برمیدارم و باورسازی میکنم .ولی بعداز کلی کارکردن میبینی شوهرم یه حرفی میزنه یا کاری خلاف باورهای من انجام میده که یهو ذهنم بهم میگه بفرما اینم نتیجه ی کارکردن رو خودت اگه تو بخوای هم به خونه برسی شوهرت نمیزاره .
ذهنم کلی نجوا میده ولی من سریع جلوشو میگیرم که این منم که با باورها و فرکانس هایم خواسته ام رو خلق میکنم نه شوهرم .هنوز این باورها قدرت نگرفتن که خواستمو خلق کنن.
همین مسئله گاهی از من کلی انرژی میگیره و اگه نتونم کنترلش کنم احساسمو بد میکنه .
ولی به لطف خدای مهربان هدایت شدم به این مقاله ی بینظیر که راحتربتونم ذهنمو خاموش کنم و نشتی انرژی نداشته باشم خوندن این مطلب بهم یاداوری کرد که من قدرت تغییر هیچ کسی رو ندارم و اگه من کاملا اینو باورکنم که خودم هستم که دارم همه چی زندگیم رو خلق میکنم پس نباید نگران دیگران باشم که در راهم هستن و خلاف من دارن حرکت میکنن .من فقط کافیست که باورهای هماهنگ با خواسته ام را بسازم و به چگونگی رسیدن به خواسته ام فکر نکنم.
ممنون از مریم جانم.