لازم است دوباره اصل اساسی جهان را اول به خودم و سپس به شما یادآور شوم تا بتوانیم پاسخی هماهنگ با قوانین ارائه دهم و شما نیز بتوانی ترمزهایی را در ذهنت پیدا کنی که با این قانون هماهنگ نیست.
اصل این است که:
تمام اتفاقات زندگی ما- بدون استثناء- واقعاً بدون استثناء- نتیجه باورهای خودمان است. افراد زیادی هنوز نتوانستهاند این اصل واضح را بپذیرند.
بر طبق این اصل، اولاً:
قطعا نتایجی وارد زندگیات شده. اما آن نتایج متناسب با باورهایی است که تا اینجای کار توانستهای بسازی.
یادت باشد که ما همواره در حال رشد هستیم. یعنی همین حالا اگر با دقت جنبههای مختلف زندگیات را مرور و با قبل مقایسه کنی و مهمتر از همه اگر بتوانی گذشتهات را به یاد بیاوری، به وضوح برکتها و عطایایی را در زندگیات میبینی که روزگاری جزو آرزوهایت بوده است اما از آنجا که خواسته هایت رشد کرده، آنقدر داشتنشان را بدیهی و فاقد ارزش میدانی که حتی نمیخواهیبه آنها به عنوان نتیجهای نگاه کنی که به خاطر تلاش ذهنی برای تغییر باورهایت رخ داده است.
ثانیاً:
یادت باشد که اطلاع از قانون به معنای باور و ایمان به قانون نیست. یعنی لازم است اطلاعاتی که درباره قوانین زندگی کسب نمودهای را تبدیل به باورهای خود نمایی. یعنی اگر می خواهی دلیل این مشکل را بیابی، باید از خودت سوال کنی که اگر مدتی است روی باورهایم کار کرده ام، دقیقا چه کاری انجام داده ام؟
چه باورهایی را ساخته ام؟
چه باورهای مخربی را در خود از بین برده ام و چگونه این کار را انجام داده ام و نیز چه قدمهایی را برای تغییر اوضاع ام برداشته ام؟
نگرشم به اتفاقات زندگیام چقدر عوض شده؟
به محض برخورد با یک مسئله و تضاد چقدر به هم میریزم؟
چقدر برای تغییر نتایج، به دنبال تغییر باورهایم هستم و چقدر روی تغییر عواملی غیر از باورهایم متمرکز شدهام؟
چقدر مقصر مسائلم را دیگران میدانم که چقدر مسئولیت باورهایم را میپذیریم و برای تغییرشان متعهدم؟
چقدر میتوانم رابطهای معنادار میان کانون توجهام، ورودیهای ذهنم و اتفاقاتی که در زندگیام رخ میدهد بیابم و تا چه حد این موضوع را اصل میدانم؟
چقدر در نگرانیهایم کمتر شده و چقدر به واسطه درک قوانین زندگی، توکل و آرامشام بیشتر شده؟
و چقدر ایدههای الهام شدهام را جدی میگیرم و برای اجرایشان قدم برمیدارم؟
زیرا وقتی روی باورهایت کار می کنی، وقتی بذر باورهای قدرتمندکننده در شما شکل میگیرد، به اندازهای که آن بذر رشد را شروع میکند، نشانههای آن رشد در زندگیات هم آشکار میشود. به شکل الهام یک ایده و راهکاری که جدی گرفتن و دنبال کردن آن، نتایجی را وارد زندگیات میکند که قبلاً نبوده است.
اما اگر آن ایده ها را نادیده بگیری، اگر آنچه می آموزی را در رفتارت جاری نسازی، تغییری هم نباید رخ دهد. زیرا اگر رخ دهد یعنی عجیب است.
زیرا کار شما این است که همزمان که روی باورهای تان کار می کنی، هم زمان که آن باورهای قدرتمند کننده و ثروت آفرین را می سازی، همزمان که ورودیهای ذهنت را کنترل میکنی، باید به نداهایی هم که دریافت میکنی، عمل شود.
ثالثاً:
اگر آن تغییر بسیار وسیعی که به دنبالش هستی هنوز رخ نداده، معنایش این است که هنوز تغییر بسیار عمده ای در باورهایت ایجاد نشده است.
واژههایی مثل تغییر وسیع، نتیجه بزرگ، ثروت بسیار زیاد و … نشانه فاصله فرکانسی تو با آن نتایج بزرگ است. نشانه فاصله تو با مداری است که آن نتایج بسیار بزرگ در آن قرار دارند و نشانهی این است که هنوز باورهایت به اندازه آن نتایج رشد نکرده و با آن نتایج هممدار نشده است. زیرا نشانهی واضح هممداری این است که داشتن آن نتایج آنقدر بدیهی میشود که دیگر وسیع و عظیم به نظر نمیآید. مثل همین نتایجی که الان داری و برایت بدیهی به نظر میرسد در حالیکه قبلاً داشتنش برایت یک خواسته و آرزو بود.
قانون این است که شما همیشه در مداری همجنس با باورهایت قرار میگیری و در آن مدار، اتفاقات و شرایطی همجنس با باورهایت را تجربه میکنی.
شما به اندازه باورهایی که می سازی، هدایت خداوند را به شکل ایده، نعمت، فرصت و برکت وارد ندگیات می کنی. یعنی تا زمانی که آن باورهای قدرتمند کننده ایجاد نشوند، به مدار آن خواستهها راهی نداری. در نتیجه هیچ اتفاق جدیدی در زندگی ات رخ نخواهد داد و البته ایجاد این باورها قدم به قدم رخ می دهد و هر بار باورت قوی تر می شود و هر بار نتایج ات بهتر از قبل می شود.
اما اگر نخواهی این مسیر را طی کنی و بخواهی با همان روش قبلی، همان باورهای قبلی، همان کانون توجه قبلی، همان نگرانی ها، ترس ها و اظطراب های قبلی ادامه دهی، یعنی همان فرکانس های قبلی را ارسال می کنی.
پس طبق اصلی که در ابتدا یادآور شدم، منطقی است که منتظر همان نتایج قبلی هم باشی.
طبق این اصل، اگر میخواهی نتیجه تغییر کند، باید فرکانس تغییر کند و اگر میخواهی فرکانس تغییر کند، باید باور تغییر کند.
در یک کلام اگر واقعاً یک راهکار اساسی میخواهی، تا یک بار برای همیشه به همه نگرانیها در زندگیات پایان دهی، راهش این است از ابتدا، پایه درست و حسابی برای زندگیات بچینی.
زیرا اگر همه چیز را بصورت اساسی تغییر ندهی مانند این است که یک خانه گلنگی داشته باشی که همه جای آن با مشکل مواجه شده به این دلیل که پی آن نشست کرده، ترک خورده و دیگر هچ کارایی ندارد. اما شما مرتباً یک بار دیوارش را رنگ میکنی و چند روزی احساس میکنی بهتر شده اما باز دوباره یک ترک جدید روی دیوار میبینی، سپس سقف را تعمیر میکنی، بعد میبینی فقط برای مدتی اوضاع بهتر شد. سپس در ورودی را عوض میکنی و خلاصه هر بار یک قسمت را.
اما نهایتاً اینهمه تلاش، وقت، زمان، انرژی و هزینهای که گذاشتی، نه تنها کمکی نکرده، نه تنها اوضاع امنیت و آسایش آن خانه بهتر نشده بلکه هر شب با نگرانی و ترس از اینکه فردا چه اتفاقی برای این خانه ممکن است بیفتد یا مبادا سقفش فرو ریخته و همه چیز را نابود کند، به خواب میروی.
موضوع اصلی درباره تجارب زندگی شما نیز، نیز مثل همین ماجرا است. نمیتوانی بدون تغییر بنیادین باورهایت، تغییری مح ایجاد نمایی زیرا اتفاقات زندگی شما، بازتاب کامل و دقیق فرکانس های شماست و اساس فرکانس های شما باورهای شماست.
پس راهکار اساسی را در این باره با هم مرور می کنیم:
اصل اول: پذیرش اصل و اساس جهان
اصل دوم: قانون تکامل
اولین عامل اساسیای که افراد در پروسه تغییر باورها آنچنان که انتظار دارند به نتیجه نمیرسند این است که، هنوز اصل اساسی را که در ابتدای این پاسخ یادآور شدم، مثل وحی منزل نپذیرفتهاند.
اگر به دنبال تغییری اساسی هستی، اول از همه باید به این موضوع ایمان بیاوری که: تمام اتفاقات زندگیات بخاطر باورهایتان رخ داده و تنها راه علاج، تغییر باورهاست و هیچ راه دیگری وجود ندارد.
وقتی تمامی راه ها را بر روی خود می بندی و دیگر شکی و تردیدی باقی نمیگذاری که نکند یک عامل دیگر هم باشد، آنگاه تعهدی در شما ایجاد می شود برای یافتن آن ترمز ذهنی و آن باور محدودکننده و تبدیل آن به باور قدرتمندکننده.
یعنی متمرکز و متعهد شوی که شیوهی نگرشات، رفتارات، تمرکزات و احساسات را منطبق بر آن آگاهیای نمایی که تازه فهمیدهای و سپس از طریق بیشتر جاری ساختن آن در نقطه تمرکزت و رفتارت، هم جوانب بیشتری از آن آگاهی را بیشتر درک کنی و هم بذر آن باور را تغذیه نمایی و به این شکل هر روز نتایج را کمی بهتر کنی و با ایمان تا رسیدن به نتیجه نهایی به راهت ادامه دهی و هرگز نا امید یا تسلیم نشوی.
این کار نیاز به توانایی زیادی برای کنترل ذهن دارد و آسان نیست. زیرا اگر آسان بود، الان همه موفق بودند.
تغییر باور نیاز به ایجاد چنین تعهدی دارد. ضمن اینکه در کنار این تعهد، باید بدانی که درک تو از این آگاهی و ساختن باور از این آگاهی، به مرور صورت میگیرد و همیشه یک فاصله فرکانسی میان کل این آگاهی و آنچه که تو از آن به عنوان باور برداشت کردهای، وجود دارد.
وقتی این تعهد را برای تغییر باور ایجاد نکنی و شیوه تغییر باور را درک نکنی، نمی توانی آنچه را درک نمایی که از استاد عباس منش درباره قوانین زندگی، نقش تغییر باورها و شیوه تغییر باورها میشنوی. آنوقت درباره این موضوع دچار سوءتفاهم و سوءبرداشت میشوی.
به همین دلیل اندکی کار می کنی، تغییرات کوچکی به همان میزان هم ایجاد میشود. سپس آنچنان که باید ادامه نمی دهی. چون می خواهی با اولین قدم ، نتایج بزرگی رخ دهد.
یعنی آن قرار داد نوشته می شود، اما امضا نمی شود.
آن مشتری می آید اما چیزی نمی خرد.
فرد مورد علاقه ام را پیدا می کنم اما موضوع به ازدواج ختم نمی شود و …
شما نتوانستهای مفهوم فرکانس را درک کنی و اصل اساسی جهان را که در ابتدای این متن یادآور شدم بپذیری. به همین دلیل می خواهی با اندک تلاشی معجزه رخ دهد و یک شبه تمام باورهایی که در طی سالیان ساخته شده، تغییرکند. به همین دلیل است که با چنین تردید هایی در ذهنت مواجه هستی و هنوز همان شیوههای و نگرش قبلیات سکّان دار ذهنت است و میگوید :
“خوب! من باورم را تغییر می دهم اما اگر شغلم تغییر نکند که نمی شود؟
خوب! تا زمانیکه من یک حقوق مشخص دارم، چگونه فقط تغییر باور می تواند درآمد مرا افزایش دهد؟
خوب اگر من کاری برای افزایش مشتری انجام ندهم، تبلیغ نکنم و فقط روی باورهایم کار کنم، که امکان ندارد درآمدم زیاد شود؟
پس باید کاری هم انجام دهم!”
«باید کاری هم انجام دهم» همان نگرش قبلی است که حذف آن نیاز به جهادی اکبرتر از اینها دارد.
یعنی می خواهم بگویم همزمان که به اصطلاح روی باورهایت کار می کنی، تردیدهای تان هم با شماست و این تردیدها تعهد و تمرکز لازم برای تغییر باور را از شما می گیرد و ایمان تان را به این موضوع که، باورها عامل اصلی نتایج هستند، سست می کند و بعد نتیجه مشخص است. شما کنترل ذهن را ادامه نمیدهی، شما به این شیوه وفادار نمیمانی و شما مرتباً در حال رفت و برگشت به نگرش قبلی و اطلاعات فعلی هستی. در نتیجه باورهایت آنچنان که باید تغییر نمیکند.
لذا از آنجا که تغییر باور هنوز صورت نگرفته، نتیجه خاصی هم بوجود نیامده و از آنجا که به نظر خودت مدتی است روی باورت کار کرده و پاسخ دلخواهت را نگرفتهای و از آنجا که نجواهای ذهن که حاصل باورهای محدودکننده قبلی است، ریشه دارتر از این حرفهاست، شک هایت را به ادامه این شیوه دوباره بیشتر میکند. اینجاست که ذهن دوباره شما را برمی گرداند به روش قبلیِ خودش و همان باورهای محدود کننده قبلی.
همان روشی که می خواست با انجام یک کار فیزیکی مثل تغییر شغل و … درآمدش را افزایش دهد و دوباره همان مشکلات و ماجراهای قبلی را دارد و واقعا سردرگم می شوی.
اما موضوع این است که باور با اطلاعات فرق دارد. باور با دانسته فرق دارد. باورهای شما خودش را در رفتار و نگرش شما نشان میدهد. باورهای شما ابتدا به شکل رفتار و اقدام ظاهر میشود. یعنی به اندازهای که قدرت میگیرند شما را به مسیر راهکارها و ایدههایی هدایت میکند که انجامشان، وضعیت را کمی بهتر میکند و سپس به میزان تعهد شما رشد میکند اما از جایی به بعد، آن رشد تصاعدی شروع میشود. اما رسیدن به آن نقطه یک جهاد ابراهیم گونه میطلبد.
هنوز تغییری اساسی در باورهایت رخ نداده، بلکه فقط یک سری اطلاعات کسب کرده ای که به نظرت اطلاعات قشنگ و لذت بخشی است. انگیزه بخش است و دانستنش خوب است.
اما در عمل از آنجا که آن ایمان به اصل که «تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثناء حاصل باورهایمان است»، ایجاد نشده، باورها را عامل اصلی نمیدانی تا بتوانی گفته ها و آموزش های استاد در آن فایلها را مانند وحی منزل بپذیری و هرگز در این مسیر هیچ شکی به خود راه ندهی و به دنبال تغییر اوضاع در عواملی بیرون از باورهایت نگردی.
ایمان و باور وقتی ساخته می شود، اول خود را در آرامشی که تجربه می کنی، نشان می دهد. هرچه به میزان بیشتری در آرامش ذهنی بمانی، یعنی آن باور قدرتمند کننده تر شده است.
یعنی اگر بدهی داری ، نگران نیستی و می توانی به نعمت های زندگی ات هر چند کوچک حتی سلامتی ات، بینانی ات و … توجه کنی و نگران نمی شوی ، یعنی ایمان شما به تغییر باورها، به اینکه من الان در حال کار کردن روی فرکانس هایم هستم، به اینکه فرکانس ها نتایجم را ایجاد می کنند و چون الان دارم فرکانس های مناسب را می فرستم پس به زودی نتایج دلخواه از راه می رسد
به زودی سر و کله اتفاقات خوب پیدا می شود و … موجب می شود که نگران نباشید
موجب می شود که به خود بگویید این اتفاقات کنونی حاصل فرکانس های نامناسب قبلی است و من از این به بعد باید منتظر چیزهای خوب باشم چون در حال ارسال فرکانس های خوب هستم
و اگر با اتفاق نامناسبی روبرو شدی،با خود می گویی: حتما این همان اتفاقی است که می خواهد مسیر زندگی ام را بهتر کند. زیرا ممکن است این اتفاق به ظاهر نامناسب باشد اما در خود برکتی به همراه داشته باشد
یعنی می خواهم بگویم اگر می خواهی باورهایت را به صورت بنیادین تغییر دهی، باید به نقش تغییر باورها، به قوانین کیهانی و در راس آن قانون فرکانس، ایمان بیاوری و آن را مثل وحی منزل بپذیری. این ایمان به نقش باورها، تعهدی در توایجاد می کند و باعث می شود اصلا تردیدی در این باره برایت ایجاد نشود. زیرا ایمان میآوری که اگر باورت را تغییر دهی، نتیجه حتما خودش را نشان می دهد. بنابراین با ایمان به این موضوع و بدون شک و تردید بر این کار مصمم تر میشوی.
بنابراین، تنها راه تغییر نتایج، تغییر باورهاست و من برای تغییر باورها، استادی شایستهتر از دوره روانشناسی ثروت۱ نمیشناسم.
بنابراین اول این پذیرش را در خود ایجاد کن که تمام اتفاقات زندگی من بدون استثناء حاصل باورهایم است. سپس با ایمان یک بار برای همیشه کمر همت را برای کار کردن مداوم روی باورهایت ببند و جهادی اکبر برای تغییر اساسی باورهایت به راه بیانداز.
ایمان دارم به محض اینکه باورهایت عوض شود، جهان شما را وارد مدار دیگری میکند که در آنجا اتفاقات، شرایط، آدمها، ایدهها و راه کارهایی را ملاقات میکنی که سبب میشود قدم به قدم و مدار به مدار، خواسته های بیشتری را با لذت بیشتر، تجربه نمایی. آنهم از راههای بدیهی و طبیعی.
این کار جهان است. این روندی است که خداوند برای جهان آفریده است.
اما تغییر باور کاری نیست که یک شبه انجام شود. تغییر باورها تکامل می خواهد. باید کم کم باورهایت را بسازی و این مسیر را قدم به قدم برداری.
اصل دوم رعایت قانون تکامل و درک قانون تکامل است:
یکی از مهم ترین عواملی که موجب میشود افراد در طی مسیر شور و شوق اولیه را نداشته باشند و احتمالا کاری که آغاز نمودهاند یا ایدهای که به واسطه همان میزان تغییر باور به آنها الهام شده را ادامه ندهند و حتی علائقشان را نیمه کاره رها کنند و سپس ناامید و سرخورده شوند، این است که آنها از همان ابتدا به دنبال این هستند که یک شبه ره صدساله را بروند.
نادیده گرفتن قانون تکامل موجب میشود، راه تغییر باورها را درک نکنی. در نتیجه به محض اینکه آگاهی ای از قوانین دریافت میکنی، فکر میکنی دیگر کار تمام شده و باورهایت تغییر کرده و حالا دیگر آن نتایج بزرگ هم باید وارد زندگی ات شود.
در نتیجه نمیتوانی نتایج کوچک را ببینی و از وجودشان لذت ببری و به واسطه این لذت به مسیر رشد بیشتر هدایت شوی که با برداشتن اولین قدم ها ایجاد شده است. این موضوع خطرناک است و آدم را خیلی راحت از مسیر صحیح گمراه میکند.
همین حالا اگر نگاهی به زندگی ات بیندازی، قطعا آن نتایج کوچک را خواهی دید. اما از آنجا که نمی خواهی تکامل ات را طی کنی و فکر میکنی ذهنت محدود خیلی سریع تغییر میکند، انتظار داری خیلی سریع نتایج بزرگ برایت رخ دهد. در نتیجه وقتی آن نتایج کوچک را با آن خواسته های بزرگ مقایسه می کنی، نه تنها از ورود آنها به زندگی ات شاد نمی شوی، بلکه عصبانی هم می شوی.
در نتیجه به محض برداشتن اولین قدم و ندیدن آن نتیجه بزرگ، به جای آنکه آن نتایج کوچک را ببینی و تایید کنی و قدم بعدی را برداری، دوباره از این شاخه به آن شاخه میپری. مثل فردی که تبری به دست گرفته تا درختی کهنسال و قطور را قطع کند.
اما با تبر کوچکش هر بار به نقطهی از درخت ضربهای وارد میکند و قطعا نتیجه هم معلوم است.
این از این شاخه به آن شاخه پریدنها که نتیجه عدم پذیرش اصل و اساس جهان است، یعنی همانکه قطعاً تمام اتفاقات زندگیات نتیجه باورهایت است و لا غیر و عدم درک این موضوع که، تغییر باورها تکامل میخواهد و نتایج و تغییر باورها به مرور همراه با هم رشد میکنند، موجب میشود مسیری را تا انتها طی ننمایی و نتیجه دلخواهت را نیز دریافت ننمایی. در نهایت هم به خودت می گویی:
قانون برای من جواب نداد.
من که باورها را ساختم. منکه به دنبال علاقه ام رفتهام. پس چرا اتفاقی رخ نداد؟
البته منظورم خرده گرفتن بر شما نیست. ذات انسان عجول است. این کار شیطان است که به محض اینکه با اندکی کار کردن روی ذهنمان، الهامی از خدا دریافت می کنیم، بخواهد با عجله هایش ما را گمراه کند تا آن الهام را جدی نگیریم یا نیمه کاره رهایش کنیم.
همانگونه که خداوند هم در قرآن می فرماید:
«نبوده به پیامبری وحی کنیم و شیطان کلام خودش را وارد کلام الله نکند. اما ما کلام خدا را بالا آورده و کلام شیطان را پایین می آوریم…»
اما تنها زمانی میتوانی هدایت خداوند را در مسیر دریافت کنی، وقتی می توانی کلام خداوند را مرتبا بالا نگه داری که، با قوانینش هماهنگ شوی و نخواهی قوانین خداوند را دور بزنی.
هماهنگ شدن با قوانین یعنی درک همان اصلی که ابتدای کلامم اول به خودم و سپس به شما یادآور شدم. هماهنگ شدن با قوانین یعنی، بخواهی قدم به قدم و آرام به آرام تکامل ات را طی نمایی.
دوست عزیز، یادت باشد که فاصله میان تو و خواسته ات، با برداشتن یک قدم پر نمی شود. بلکه قدم هایی است که باید برداری و با برداشتن هر قدم، باورت بهتر، عزت نفس ات بیشتر و نتیجه ای به همان میزان بالاتر، رخ می دهد و سپس قدم بعدی به تناست باورهایی که ساخته میشود و ایمان، انگیزه و اشتیاقی که جهان از تو میبیند، به تو گفته می شود.
هرچه در این مسیر بیشتر پیش می روی، یعنی مرتبا نتایج هرچند کوچک را تایید و رابطه میان باورهای جدید و نتایج جدیدت را پیدا و قانون را تایید می کنی، باورهای قدرتمند کننده تری می سازی که موجب میشود نتایج ات بزرگتر شود. سپس آن نتایج دوباره اعتماد به نفس و ایمانت را برای برداشتن قدم بعدی، بیشتر می کند و این مسیر همچنان ادامه دارد.
تا جایی که مرتباً با اشتیاق در این مسیر حرکت می کنی و به خودت که می آیی، می بینی نه تنها با خواسته هایت زندگی می کنی، بلکه از تمام این مسیر نیز لذت برده ای. به این دلیل که نخواستی یک شبه اتفاقات رخ دهد، بلکه خواستی از مسیرت لذت ببری.
به این دلیل که با دیگران مسابقه نگذاشیتی و نمی خواستی خودت را به آنها ثابت کنی. بلکه فقط می خواستی در مسیر علائقت باشی و با تجربه آنها و اجرای ایده هایت، خودت را تجربه کنی و از مسیرت لذت ببری.
دلیل اینکه در دوره جهان بینی توحیدی، استاد عباس منش موضوعات مثل «قانون تکامل» و چگونگی برداشتن اولین قدمها و سپس ادامه این مسیر را ساعت ها توضیح می دهد، این است که این موضوع مثل پی یک ساختمان است و سه جلسه اول دوره جهان بینی توحیدی، میتواند پی مستحکمی برای ساختمان زندگی شما بسازد که ساختمان تجربه زندگی شما را تا هر جا که بخواهی بالا ببرد و رشد دهد.
بنابراین هرچه این جلسات را جدی تر بگیری و بر اجرایشان متعهدتر باشی، این پی مستحکم تر می شود. این بنا آنقدر قوی می شود که هیچ زلزله ای نمی تواند ویرانش کند و در یک کلام موجب تثبیت نتایج تان می شود. زیرا موجب تثبیت باورهای تان می شود
و شما را وارد مسیر موفقیت پایدار می کند.
موفقتیت که یک شبه کسب نمی شود که یک شبه هم بخواهد از بین برود، بلکه قدم به قدم، باور به باور، ساخته می شود و مدار به مدار طی می شود و وقتی به این شکل پیش بروی و این بنا را اینقدر اصولی بسازی، محال است اوضاع هر روز بهتر نشود. محال است اوضاع به قبل برگردد و محال است به مدارهای پایینتر دسترسی داشته باشی.
قطعا پیشنهاد من به شما استفاده از دوره جهان بینی توحیدی را در کنار دوره روانشناسی ثروت۱ دارم. به عنوان فردی که تا کنون از همه دوره های استاد استفاده و به نتایج بی نظیری در زندگی ام رسیده ام، اما اعتراف می کنم که این ۳ جلسه از دوره جهان بینی توحیدی، انقلابی در من ایجاد کرد که تا کنون چنین حالی نداشته ام. تا کنون به چنین درکی از قوانین نرسیده ام. انگار که به تازگی این قوانین را شنیده باشم.
این سه جلسه واقعا مرا به معنای واقعی کلمه بیدار کرد. گویی قبلا خواب بوده باشم و مطمئنم که نتایجم هم به همان میزان، قطعا بیشتر خواهد شد. زیرا به اندازه ای که می توانم این قوانین را هر لحظه به خودم یادآور شوم و با این یادآوری، شیطان ذهنم را خاموش و قلبم را بیدار کنم، هدایت خداوند را دریافت و به همان اندازه برکت او را وارد زندگی ام می نمایم.
به نظرم همین ۳ جلسه، دستاویز محکمی است برای اینکه به آن تکیه کنم و با تکیه بر آن آگاهی، از لحظه لحظه مسیرم لذت ببرم.
به شما و هر فردی که می خواهد احساس کنترل اتفاقات زندگی اش را داشته باشد و می خواهد مسیر پیمودن خواسته هایش، مسیری همراه با آرامش و لذت باشد، مسیری که مرتباً هدایت خداوند را در آن احساس کند، پیشنهاد میکنم با این دوره همراه شود و خودش را بیش از این از نعمتها و برکتهایی که برایش مسخر شده، بیبهره نکند.
وقتی این کار را انجام بدهی و این نگاه را شیوه زندگیات نمایی، نتایجی دریافت میکنی که موجب میشود با من هم عقیده بشوی. به گونهای که به خودت میگویی : من تا کنون اصلا قوانین را نمی دانستهام.
این دوره واقعا یک مکمل عالی برای دوره روانشناسی ثروت۱ و هر دوره دیگری از استاد عباس منش است.
گروه تحقیقاتی عباسمنش
برای پاسخ به سؤالات، لازم است که عضو سایت باشید و (با ایمیل و رمز عبورتان) وارد سایت شوید.
سلام بسیار کامل و زیبا من به اندازه تغییر باور هام نتایج رو تجربه میکنم و قانون تکامل و این که اگر نتایجی که میخام هنوز وارد زندگیم نشدن معینیش اینه من هنوز باور های قدرتمندی نساختم برای تجربه زیبایی های بیشتر باید باورهامو قدرتمندتر کنم درک و پذیرش قانون و اجرای اون و سیر تکامل باعث نتایج میشه اینکه من نامید نشم و باذره بین قوانین به نتایجم نگاه کنم جایی که الان هستم حاصل باور ها و فرکانس های قبیله و به اندازه ای که دارم باور های قدرتمند میسازم نتایج تجربه میکنم
سلام ب خانواده عزیزم.من همچنان ب تعهدی ک دادم وفادارم و هرروز دارم رو باورهام کار میکنم.چندوقته ی ایده ب ذهنم رسیده بود نمیدونستم انجام بدم یانه.با خوندن این مطلب شروع کردم دیگه…توکلم بیشتر شده بخدا اما میدونم ک هنوز خیلی راه مونده تا باورهام قوی بشه.دارم ب قانون سیر تکامل احترام میذارم و پله پله جلو میرم….ب امید روزی ک بنویسم براتون از موفقیت بزرگم
چون فقط دارید خودتونو گول میزنید که باور هاتون عوض شده
ما از همان لحظه ای که باورمان را تغییر میدهیم نتیجه میگیرم
وای فوق العاده بود فوق العاده فوق العاده و فوق العاده دیگه واقعا حرفی نموند که زده نشه واقعا عالی.
روی صحبتم با کسایی هستش که تازه شروع کردن و یا یکسال از وقتی که استارت اینکارو زدن گذشته.دقیقا باید اتفاق میوفتاد یعنی اینکه باید تکامل رو طیمیکردیم یعنی اینکه بعد گذشت یکسال خب باید از این دسته سوال ها از خودمون بکنیم.من هم بعد گذشت یکسال دقیقا به این نظر رسیدم چرا واقعا اتفاق نمیوفته پس این همه توجه این همه گوش کردن به فایل ها
و بعد از اینا به این نتیجه رسیدم:
خب اول از همه من با هیچکسی مسابقه ای ندارم
دوم من باید حال خوب رو همیشه سعی کنم داشته باشم تا متوجه حرف ها ورودی ها نعمت ها و اتفاقات قشنگ رو ببینم
سوم همیشه اصل قضیه قرآن و حرف های استاد رو بفهمم اصل هایی واقعا ساده خداروشکر به قدری حرف ها ساده شده که قابل فهم و اجرا باشه و اصلا نیازی به یک فرمول سخت و طاقت فرسایی نیست
چهارم وقتی که نتایج نمیبینی اصلا اشکالی نداره خوبه که نتایج دیده نمیشه چون تضاد بوجود میاد و وقتی تضاد بوجود اومد دنبال ترمز هامون میریم و در اون لحظست که باید با خدای خودت بگی خدایا به من آرامش بده برای درک بهتر به من الهام کن یعنی باید حال خوبتو نگه داری
اصلا کل قانون یعنی اینکه حال خوب=اتفاق های خوب
تا به جمله ی بالا نرسیم واقعا درک نمیکنیم یعنی چی
وای خدایا
ببین وقتی که حالت خوب باشه وقتی که ذهن منطقیرو میزاری کنار وقتی که ورودی هاتو بمباران میکنی از حرف های استاد وقتی که نمیگیچرا آخه چطوری
نتایج و الهامات به تو داده میشه اصلا باید داده بشه به تو
به قول حرف استاد توی قسمت ۵ دوره جهان بینی میگه که ما خودمون در محکم گرفتیم و نمیزاریم نعمت ها وارد بشه خب عزیزدلم این درو ول کن هر بار آروم تر درو باز کن که نعمت ها وارد بشن
و اگه حالا امروز به نتایج دلخواه یا هرچینرسیدی اشکالی نداره که باید آروم آروم بری
وقتی میبینی خیلی ها رفتن توی فرکانس بالاتر اشکالی نداره خیلی هم عالیه که رفتن و دنیارو جای بهتری کردن توام حتما وقتی روی باورهات کار کنی اونم آروووم به همین حرفا میرسی
این حرفا و این نوشته ها فقط حرفایی هست بین خودم و امیدوارم که برای شما هم خوب باشه ❤
سلام به همگی ، خداروشکر
خانم شایسته میخوام از شما بی نهایت تشکر کنم
بعد از این همه این در و اون در زدن
خدا منو به این مقاله هدایت کرد
جالبه من اولش جدیش نگرفته بودم
و گذاشتم امروز بخونمش ،
و درواقع هدایت شدم
من توی این متن خیلی چیزا فهمیدم
و واقعا خدا این مقاله فرستاد تا یه تحول اساسی توی زندگیم قرار بدم
مدتی بود به خودم میگفتم دلم یه تحول میخواد
زندگیم رنگ و بوی دیگری بگیره
من که فایلا رو گوش میدادم
و مطالب میخوندم
اما چرا؟؟؟؟ اوضاع بعد از گذشت 600روز اشناییم با استاد اونقدری تغییر نکرده
من 17سال خورده سن داشتم که با استاد اشنا شدم
توی مدت تغیرااتی داشتم ولی اونقدر عمیق نبود
یعنی نتونسته بودم حتی توی یه حوزه تحولی زیاد توی زندگیم ایجاد کنم
و از موقعی که این مقاله میخوندم کلی سوال از خودم پرسیذم
چرا واقعا؟؟؟
من چی کم گذاشتم
من که همه جوره پای این مسیر بودم
ولی کو نتیجه ای که بتونم ببینمش
هنوز یه سری اتفاقات تکراری که درگیرشونم
و هنوز میرم توی چاه باز خودم از توی چاه در میارم
دلیلش دارم میفهمم من از ریشع کار نکردم
عجب مثالییی زده بودین
همون خونه ای که پایه و اساسش درست بنا نشده بود
دقیقا مصداق زندگی من هست
خیلی ممنونم واقعا از شما
از خدا که قوانینش بدون تغییرِ
تغییر کار اسونی نیست نیاز به انرژی داره زمان و کلی چیزه دیگه
من این همه مدت وانمود میکردم دارم به قانون عمل میکنم
ولی واقعا نمیکردم
فقط در حد دانسته هام بود
همین
یه ترمزی که توی که پیدا کردم هنگام خوندن مقاله ، این بود که دقیقا ذهن منم اینطوری شده که وقتی راهکار مسئله خودم پیدا میکنم دیگه فکر میکنم کار تموم شد باورها تغییر داده شد و همه چی درست میشه به زودی و اصلا کار تموم شدس
واقعا میگم بعد از این همه مدت تازه متوجه این موضوع شدم که چقد زود شیطان ذهنم گولم میزده
هر سری که که حرکت میکردم و خدا از طریق یه فایل یا مقاله یا یه کامنتی از بچهاا هدایتم کرده و جواب مسائلم رو بهش نزدیک شدم
که همین هدایتِ نتیجه فرکانس هماهنگ با قوانینم برای بهتر شدنِ زندگیم بوده
همون دو روز اول در نطفه خفه میشدم
و باز روز از نو روزی از نو و
باز مقاله ای دیگر و فایل دیگر و کامنت دیگر و همون اتفاقات تکراری
واقعا فهمیدن این موضوع برای من حکم سر طنابیِ که با گرفتنش منو هدایت میکنه به مسیرهای رویایی و فوق العاده که ارزوش دارم
حالا که این تمرکز فهمیدم میخوام این مقاله بارها بخونم و ترمز های دیگم پیدا کنم
و هیچ عجله ای هم ندارم
خانم شایسته عزیز و استاد خوبم واقعا هر چی دارید اینجا میزارید که به بقیه کمک کنه
اول و اخرش نتیجه خوبش برای شماست و اونی که توی مدارش هست و میخواد و میپذیره نه همه
❤
یعنی اگر بدهی داری ، نگران نیستی و می توانی به نعمت های زندگی ات هر چند کوچک حتی سلامتی ات، بینانی ات و … توجه کنی و نگران نمی شوی ، یعنی ایمان شما به تغییر باورها، به اینکه من الان در حال کار کردن روی فرکانس هایم هستم، به اینکه فرکانس ها نتایجم را ایجاد می کنند و چون الان دارم فرکانس های مناسب را می فرستم پس به زودی نتایج دلخواه از راه می رسد
آره دقیقا در این روزها بارها و بارها این پاراگراف را به خود میگویم و با وجود بدهکاری هایم تمام وجودم روی نعمتها و ثروت هایی است که دارمشون و در کل در آرامش خاصی به سر میبرم و خیالم راحته و خداوند را بینهایت سپاسگزارم که من را به عنوان یک موجود فرکانسی در این سیستم آفریده است
و لازم به ذکر است که تسلیم قانون تکامل شده ام و باور آن را ساخته ام که پس از تکاملم به نتایج عالی میرسم چنان کسب و مارم رونق یافته که نمیدانم روزهایم چجوری می گذرد اینسریع گذشت وقت و خوش گذشتن و در آرامش بودن همراه احساس خوب واقعا خیلی عالی است طوری که گویا به همه خواسته هایم رسیده باشم و خداوند را بی نهایت سپاسگزارم
سلام و شب بخیر به شایسسته جان عزیز/
مثل همیشه عالییییییییییییییییی
من با خوندن این متن باین نتیجه رسیدم که هنوز پی مناسب نساختم که هی در و دیوار خونم ترک های کوچولو موچولو برمیداره :))
اما خب طبق این صحبت ها پی ساختمون همون باورهای ذهن ماهستند. من بنظرخودم باورم تغییر کرده ومثل وحی منزل پذیرفتم ک افکار ما /باورهای ما اتفاقات دنیای مارو خلق میکنن اما تو ایجاد فرکانس لنگ مبزنم ! ینی نمیتونم فرکانس خوب بفرستم هرچند که فرکانس خوب از باورخوب میاد…
اما هرچی فکرمیکنم نمیفهمم کجای باورم ایراد داره؟؟؟
باور دارم من خالق زندگیم هستم /باور دارم احساس خوب=اتفاقات خوب/ باور دارم که خدام میخواد ما به خواسته هامون برسیم و چیزی باسم قسمت و صلاح وجود نداره/ باور دارم ک من قدرتمندم و ………… کلی باور دیگه
اما نمیدونم کجاپس لنگ میزنم!!!
سلام بانو. استاد آیه ای رو بیان میکنند در یکی از فایلها که (…میگویند ما ایمان آوردیم… بگو ایمان نیاورده اید بلکه مسلمان شده اید…) ما باور نداریم به حرفهایی که زدید بلکه فکر میکنیم باور داریم. باور و ایمان رو بچه ای داره که بخاطر اعتماد به پدر از ارتفاع میپره در آغوشش .اصل مطلب باور اول کودکه به پدر . باور و ایمان باشه پریدن قطعیه.باید تکرار کنیم این افکاری که به زیبایی نوشتی تا به باور تبدیل بشه.اینها فکره نه باور و لازمه بارور بشه تا باور بشه
سلام.چقدر زیبا بیان کردید.الهی هممون به این مرحله از ایمان و توکل که مامن آرامشه برسیم
منم که سال ۹۲ با عزیز دلم عباس منش اشنا شدم .اولش خیلی شوق و ذوق داشتم که ببینم چی میشه . مخصوصا من اولین اشناییم سر کلیپ ۵۰ دقیقه ایش درباره قران بود تو اپارت .ولی اتفاق خاصی نیوفتاد با اینکه تمام کارایی که گفته بود انجام دادم ولی یک چیز رو انجام درست نداده بودم اونم این بود که نتیجه رو رها کردم و دیدم خیلی چیزا داره به سمتم میاد . پس من نظرم اینه که خوب بهش فکر کن تو همون فکر هم ازش لذت ببر و از خدا تشکر کن بابت این تفکر زیبا و بعدش رهاش کن و بعد میبینی که چجوری همه چی برات سرازیر میشه
خیلی ممنون از شما اقای محمدی عزیز
با هدایت خداوند و کمک شما بزرگوار تونستم از دنیای از مدار ها که سر و ته نداره از دیروزم بهتر بشم با درک ناقصی که پیدا کردم دریافتم که در دنیای از مدار ها قرار گرفتم بی پایان هست همواره در مداری که قرار دارم جلو رویم مدار های زیادی هستن که وقتی از مدار جلو رویم به مدار بالاتری میروم بیشمار مدار دیگر را میبینم که باید انها را نیز پشت سر بگذارم که وقتی با این درک نگاه میکنم میتوانم انگیره ای برای خودم ایجاد کنم که اوقاتم را صرف چیزهای بیهوده نکنم و خودم را اصلاح کنم که راهی دور و دراز و بی پایان را دارم و همواره در حال رقابت با دیروزم هستم که مبادا غافل شوم و از دیروزم بدتر باشم در دنیای بیکرانی هستم که برای یادگیری باید خالی شوم چون حکایتی را خواندم که مفهومش رسانای این بود که همواره برای پر شدن باید خالی شوی چون اگر گمان بر دانستن داشته باشی قدمی برای بهبود بر نمیداری هنگامی که میگویی نمیدانم و نمی دانم عطشت برای دانستن بیشتر و بیشتر میشود همواره در تلاشم که وقتی میخاهم چیزی را یاد بگیرم از پایه و اصاصش ان را یادبگیرم همهواره که در کودکی برای رفتن به اول باید امادگی رفت تا با مدرسه اشنا شوی این نیر همانند ان میماند که برای تغییر در زندگیمان باید اصل و اساس را کارد کرد برای تغییر باید داستان باورها را باور کرد از تمام جوانب به ان نگاه کرد تحلیل کرد و تنها به یک کتاب یا نوشته اکتفا نکرد همانند بنایی میماند بنا ها ابتدا پایه را محکم میکنند تا بتوانند طبقه های زیادی بزنند و ساختمان در مقابل توفان یا سیل فرو نریزد وقتی پایه محکم میشود اسوده خاطر میشوند که دیگیر میتوان چند طبقه ای را زد من نیز در تلاشم که پایه و اصل یعنی باور کردن باور ها یا همان قدم اول را چنان محکم کنم که هیچ سیلی توان نابودی ان را نداشته باشد البته ناگفته نماند هر چقدر در این راستا تلاش کنی باز هم بهترین چیز وجود ندارد تنها میتوانی در طول زمان ان را بهتر از قبل کنی و اندکی به محکمی ان بیفزایی
من چیزی نمیدانم اما در تلاشم که بیاموزم
5 سال پیش
سلام من امروز این مقاله رو خوندم چقدر عالی بود بی نظیر بود نمیدونم این مقالات را دقیقا چه مینویسه خود استاد یا گروهش. تا اسم ببرم و ازش تشکر کنم بهرحال از نویسنده واقعا ممنونم چقدر خوب این قوانین را درک کرده. خوش بحااش