داستان شگفت‌انگیزِ تحقق یک آرزو - صفحه 49

644 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    حدیث سادات حسینی گفته:
    مدت عضویت: 852 روز

    به نام خدای هدایتگرم

    ردپای من از روز سی و ششم سفرنامه

    استاد در تمام طول فایل ده ها بار گفتن : فقط کافیه باور کنید. و این یعنی همه چیز خود ماییم. یعنی همه‌ی اتفاقات و شرایط زندگیمون رو داریم خودمون خلق می‌کنیم. ما به اون چیزی می‌رسیم که باورش کردیم؛ که با لایه لایه های وجودیمون میخوایمش.

    من با تمام وجودم باور دارم که محکم پا در عرصه‌ی نویسندگی خواهم گذاشت. همیشه وقتی تو خونه حرف شغل میشه، مادرم میگه هنوزم دیر نشده برو تغییر رشته بده پزشکی بخون. ولی من با تمام وجودم باور دارم که در مسیر درست قرار دارم. من حرفای بقیه رو باور نمی‌کنم من خودم رو باور می‌کنم. بقیه میگن آخه مگه میشه از ادبیات پول ساخت!؟ میگم پول به شغل ربط نداره به باور ربط داره؛ شغل فقط یک وسیله‌ست. میگن ارزش نداره آدم اینهمه درس بخونه کنکور بده بعد تهش بره ادبیات بخونه. میگم علاقه همیشه ارزش داره. میگن آخه نویسندگی ام شد شغل!؟ میگم من رفتم دنبال علاقه‌م نه اون چیزی که همه میرن دنبالش. میگن مگه ایده داری!؟ میگم خداوند منبع ایده‌ست بهم میگه؛ میگم اون خدا خدای توانستن است. من باور دارم که میرسم؛ هر روز و هر ساعت رسیدن به خواسته هام رو تجسم می‌کنم. هر روز مینویسم، کتاب های بسیاری می‌خونم، با نویسنده ها در ارتباطم و دارم از مسیرم نهایت لذت رو می‌برم. من عجله نمی‌کنم چون می‌دونم همه چیز در زمان درست خودش قطعا اتفاق میفته. من فقط باید روی تواناییم کار کنم و بقیش با خداونده. جهان باقی کارها رو برام انجام میده. من فقط باید باور کنم که : می‌شود، می‌شود، می‌شود…

    خدای برگ های درختان سبز؛ از عمق جان شکرت!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    عاطفه عباسی گفته:
    مدت عضویت: 719 روز

    به نام خدای نور

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته دوسداشتنی و دوستان عباس منشی.

    این فایل نشونه من بود بازم تضادها برای پیشرفت یادم نمیاد اخرین بار کی کامنت نوشتم ولی میدونم مدتی اونجور که باید فعالیت نداشتم و به دلیل یسری اتفاقا توی کارم بشدت بهم ریخته بودم و ناراحت بودم بدنم خیلی سریع ری اکشن نشون داد و سرما خوردم اینارو مینویسم که یادم باشه ازکجا به کجا رسیدم شاید اونجور که باید سپایگذار داشته هام نبودم این چند روز چون من الان شرایطی رو دارم میگذرونم که یسال پیش ارزوم بود ولی الان توی اون شرایطم اتاق جدا تخت وسایل کار خریدم و توی یه سالن خوب کارمیکنم و همیشه جای کارمو با پنجره های بزرگ تصور میکردم و روبه روش فضای سبز باشه یا ساختمون های لوکس وقشنگ و حتی این تصویر خیلی وقته بگراند گوشیمه وقتی برای اولین باربرای مصاحبه رفتم و برای نمونه کار زدن اولین چیزی که به چشم اومد پنجره های نسبتا بزرگ سالن بود درسته اون چیزی که بگراندم بود،نبود ولی به خواستم نزدیک ترشدم وقتی پنجره سالن رو باز میکنی روبه به روت فضای سبزه و زیرمون یه کبابی هست که بوی کباباش همیشه وردی سالن از طبقه پایین توی فضا میپیچه و الان دارم به نکات مثبتش.

    بمونه از روزایی که فکر میکردم ناامیدتر و غمگین تر این نمیتونم باشم ولی الان حسم بهتره و امیدوارم.

    شاد سلامت موفق و ثروتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    سید حسن گفته:
    مدت عضویت: 1079 روز

    سلام

    من با این فایل جواب سوالم که امروز به تضادی بر خوردم که چرا باید این چند روزه مسیر تحقق زندگی من سخت پیش برود

    نه این که عذاب آور که من رنج بکشم

    یک مقدار به کارگرانم بدهکار شدم ولی در شرایطی که داره همه چیز خوب پیش میرود

    من حالم بد نیست ولی یکم نگرانی سراغم اومد که چکار کنم برای حقوق کارگرانم که چند روزی هست پرداخت نکردم و بدهکار شدم

    خوب تولید ثروت کردم ولی چون دریافتی از بازار نداشتم یکم پرداختی هام سخت شده

    برای همین وقتی به این فایل هدایت شدم

    فهمیدم باید در همین شرایط من حالم خوب نگهدارم وقتی که همه چیز گل و بلبل است که شاهکار نکردم حالم خوب

    و هر موقع من به تضادی بر خودم و حالم و خوب نگه داشتم یک پیشرفت عالی را داشتم یک تحول جدید در زندگیم رخ داده است

    واگر این شرایط الان پیش اومده درست پاسخ به افکار و کردار من است در مسیر پس اگر اتفاقی رخ داده درسی هست برام که بتوانم خودم را در این شرایط محک بزنم تا بهترین موفقیت ها را در سخت ترین شرایط بسازم درست مانند شرکت لگو که اگر بارها شکست خورده ولی الان موفق ترین و بهترین شرکت لگو سازی در جهان است

    خدایا شکر از این مسیر زیبا سراسر از فراوانی وبرکت در هر زمینه ای چه از آگاهی های دوره ها و فایل ها و چه از فراوانی های بهترین موقعیت های ثروت ساز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    محمدرضا رضایی گفته:
    مدت عضویت: 1457 روز

    بنام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام ،

    روز 36 سفر ….

    خدایا ازت هزار متشکرم که هدایتم کردی ،

    یک دنیا ممنونم که گفتی این فایل رو چند بار گوش بدم .

    بعد از شنیدن این فایل خیلی قوی تر شدم ،

    عجیب خود باوری ام تقویت شد .

    الهی صد میلیارد بار شکرت .

    من هیچ چیزی ام از پولدارترین و خوشحال ترین افراد جهان کمتر نیست .

    فقط باید خودم و خدام رو باور کنم .

    با درک قوانین حرکت کنم و از نتایج کوچک قدرت بگیرم و قدم ها رو درست طی کنیم .

    درست طی کنیم ، این یک نکته است ،

    این نکته ی مهمی بود که بعد از چند بار گوش دادن متوجه شدم .

    چند روزی بود حالم جالب نبود ،

    فایل گوش میدادم ، روزشمار و اون لحظه هم خوب بودم ، درجا که فایل تموم میشد درگیر روزمره میشدم .

    تو ذهنم بود که دارم قدمها رو درست برمیدارم ولی احساسم خلافش بود و نا امید بودم از آینده ، واسه همین احساسم خوب نبود ، علتش این بود که من قدمهام رو درست بر نمیداشتم ، تمرینم رو درست انجام نمیدادم چند روز قبل . و احساسم داشت یواش یواش منفی تر میشد ،

    امروز از خدا کمک خواستم ، گفتم کمکم کن هدایتم کن ، نجاتم بده ‌. و خدا جواب داد .

    وقتی که امروز این فایل رو گوش دادم هم یکم احساسم بهتر شد .

    ولی یه حسی گفت دوباره گوش بده ،

    وقتی دوباره گوش دادم یکم متوجه شدم ترمزم رو بار سوم قشنگ متوجه اش شدم و بار چهارم دستانم مشت شد ، سرم بالا اومد .

    قوی شدم ، بیدار شدم …

    من دیدم آقا من تمرین رو درست انجام ندادم ،

    استاد میگه : من شک نداشتم که به هدفهام میرسم الان میبینم ک بهشون رسیدم .

    از خودم پرسیدم محمدرضا آیا تو الان واقعا این حالتو داری ؟

    دیدم نه ، من خیلی شک دارم که به هدفم میرسم . شک که چی بگم ، من حتی یکمم انگار یقین در درونم داشتم که میرسم به هدفم .

    بعد همینجا فایل رو نگه داشتم رفتم اینو نوشتم ‌.

    گفتم تو چرا شک داری ؟ باید روش کار کنی تا ایمان داشته باشی که میرسی

    این یک ترمز که شناسایی کردم

    ( این نوشته ی من و تمرکز کردن بهش خودش کلی ترمز رو شناسایی میکنه در آینده ) .

    بعد مجدد فایل رو پلی کردم .

    بعد استاد گفت من چند سال صبر نکردم تا اولین خواسته ام رخ بده ، یواش یواش رخ داد و من در تموم این سالها “لذت” بردم .

    این کلمه تو ذهنم یهویی بزرگ شد ،

    بازم اومدم نوشتم :

    از خودم پرسیدم ایا تو توی این چند روز لذت بردی ؟ دیدم نه .

    من همش در گفتگو های درونی ام این رو میگفتم که :

    این روزا رو تموم کنم یکم لذت ببرم . یا اینکه این سالهای سخت تموم شه من به لذت بیشتر برسم . این گفتگوی درونی ام بود .

    این فایل اینو واسم مشخص کرد که من این چند روز تمرینم درست نبوده ،

    من کم لذت بردم و همش در پی این بودم که به خواسته ام برسم بعد خوشحال شم . این احساس لذت شادی خوشحالی ام معطوف شده بود به بعد از رسیدن به هدفهام . در درونم این بود که بعد دو بار گوش دادن این فایل پیداش کردم .

    ما یه وقتایی فکر میکنیم داریم کارمون رو درست انجام میدیم ، ولی واقعا این نیست.

    احساس من به من راهنمایی داد که من مسیرم اشتباه بود و این فایل مثل یک تابلوی راهنما ، گفت که کجای مسیرم اشتباه بوده .

    خدارو برای این شناسایی و این هدایت شکر میکنم .

    خدایا کمک کن به همه ی ما که در این راهه زیبا بمونیم و روز افزون نعمتهای ما افزایش پیدا کنه .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    امیرحسین صندوقدار گفته:
    مدت عضویت: 1984 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت استاد عباسمنش و دوستان عزیز سایت.

    باورهای قدرتمندی که از این ویدیو می توان فهمید و از آن استفاده کرد:

    1- دیدن الگوهای موفقی که به اهداف بزرگی رسیده اند برای تقویت ایمان به تحقق اهداف خودمان.

    2- رسیدن آسان به اهداف و خواسته ها به شرط رعایت قوانین جهان و لذت بردن از طول مسیر

    3- فروش محصولات و خدمات خود با قیمت بالا برای کسب ثروت و استقبال مردم از محصول با کیفیت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 707 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    داستان شگفت انگیز تحقق یک آرزو

    وقتی خدا برای تو اینجوری نشونه واضح میده ، این یعنی آروم باش ،یعنی خیالت راحت ، گفته میشه، پس میشه

    گفته و به دلت انداخته پس میشه

    فقط باید سعی کنی بهای در شان خواسته ات رو بپردازی

    این پیام رو وقتی ،تو راه برگشت به خونه بودیم ،از خونه خاله ام ،حدود ساعتای 1 نصف شب بود که اصلا فکری نداشتم ، میخواستم یه فایلی رو گوش بدم گفتم خدا چی میخوای الان من بدونم و عمل بکنم و سعیمو بکنم ؟؟؟

    همینجوری رندم دوباره از گوشیم خواستم یکی از فایلارو انتخاب کنم رو یه فایل دستمو گذاشتم و دیدم نوشته

    داستان شگفت انگیز تحقیق یک آرزو

    خود موضوع فایل برای من نشونه بود

    که خدا واضح داشت باهام حرف میزد

    از وقتی پرچم افتاد و بهم گفت درخواستتو از خودم بکن و بگو که چی میخوای فقط امیدت به خودم باشه

    و اتفاقات و نشونه های بعدش که قشنگ واضح میگفت که میشه ، در اصل شده

    فقط تنها کاری که باید انجام بدم من باید قدم بردارم و بهای در شان خواسته مو بپردازم

    تا سریع رخ بده

    وقتی شروع کردم به گوش دادن فقط خندیدم و گفتم خدایا شکرت و یه آرامش عمیقی به قلبم اومد

    این پیام نه فقط برای یه درخواستم بلکه برای تمام جنبه های زندگیم از طرف خدا بود که بها بپرداز

    بهای در شان خواسته

    دلیل اینکه هی تکرار میشه برات ، اینه که تا بهایی پرداخت نکنی که در شان خواسته ات باشه نمیتونی بهش برسی

    پس حرکت کن ،عمل کن ،قدم بردار

    وقتی استاد گفت که میشه به هدف ها رسید

    و هم جهت بود با خواسته هامون

    و تو ذهنمون خودمون باور کنیم که بپذیریم که میتونیم برسیم

    و تمام حرف های استاد برای من نشونه بود

    باید سعی کنم آجرای کوچیک باورامو کنار هم بچینم و این چیدن رو از خدا کمک میخوام و میدونم که کمکم میکنه

    و این جمله که

    خدا و جهان هستی وقتی ایده و هدفی رو در دل شما میندازه ، راه رسیدنشم به شما نشون خواهد داد

    و توانایی خلق و رسیدن به اون خواسته رو بهتون خواهد داد و نشون میده راه رو به شما

    و من میدونم که میشه چون تو این یکسال که البته 7 مهر ماه میشه یک سال ، که من تو این سایت پر از آگاهی هستم ، و تغییراتم رو حس میکنم ، فقط باید در مورد همه جنبه ها بیشتر تلاش کنم تا بیشتر نتیجه رو ببینم و امید داشته باشم که وقتی خواسته های کوچیکترم رخ داد ،صد در صد خواسته های بزرگم رو هم خود به خود رخ میدن

    و سپاسگزارم از خدای ماچ ماچی جذابم که هر لحظه حواسش بهم هست

    و به راحتی و سادگی و طبیعی ترین شکل ممکن به خواسته هام رسیدم

    وقتی رسیدیم خونه خوابم نمیومد یکم طراحی کردم و تمرین خط تحریری رو انجام دادم و بعد با خدا خواستم حرف بزنم نزدیکای ساعت 3 نصف شب بود

    وایسادم جلو پنجره یه حسی بهم گفت واینستا بشین ،رفتم نشستم یهویی حس کردم باید دوباره وایسی و شروع به صحبت کردن بکنی ،دوباره وایسادم و وقتی حرف میزدم حس کردم که دوباره گوش بده

    وقتی گوش میدادم ، گوشیمو برداشتم و فایل آرامش در پرتو آگاهی رو قسمت یک رو که چند روزه دارم گوش میدم و گوش دادم

    و گریم گرفت ، نزدیک اذان دوباره همون مرغ سحر شروع کرد به خوندن ،خود به خود شروع کردم سوره حمد رو بخونم و یه لحظه دوباره حس کردم باید ساکت باشم و گوش بدم

    وقتی اذان رو گفت گوش میدادم و معنیاشو میگفتم

    وقتی رسید به حی علی خیر العمل

    گفتم بشتاب به سوی کار خیر

    من تاحالا با فکر به معنی اذان دقت نکرده بودم ،امروز یه جور متفاوت گوش دادم به اذان

    انگار خدا وقتی بهم این نشونه رو داد که این فایل رو گوش بدم بهم گفت گوش کن از اونروز وقتی سعی میکنم گوش بدم یه سری آگاهیایی بهم داده میشه که قبلا هیچ توجهی بهش نکرده بودم

    وقتی به معنی بشتاب به سوی کار خیر عمل خیر فکر کردم

    پرسیدم کار خیر چیه؟؟؟؟

    دوباره اصلا حواسم نبود

    برگشتم و نشستم و

    مثل یه چراغ که روشن بشه ، تو دلم روشن شد و گفته شد

    الان منتظر بودی چیکار کنی؟؟؟ بری وضو بگیری و نماز بخونی و با رب و صاحب اختیارت حرف بزنی

    همون کار ،بهترین کار خیره عمل خیره

    و من وقتی درک کردم که بهترین کار با خدا حرف زدنه گریم گرفت

    اینو بارها و بارها میدونستما ،حتی خود استاد عباس منش بارها گفته بود که توحید اصله ،سعی کنید که اصل رو بهش توجه کنید

    بقیه چیزا خودش میاد

    یاد هدفگذاری سال 1403 افتادم که استاد میگفت اگر هدفتونو تغییر شخصیتتون بذارین و سعی کنین که باخدا حرف بزنین ،رفتارتونو نزدیک تر کنین به خدا و عمل کنین توحید رو در عمل نشون بدین باقی کارا همه چیز خودش خود به خود درست میشه

    و یه جایی میگفتن که تو به خدا وصل بشو همه چی بهت داده میشه

    من وقتی به اینا فکر کردم تازه درک کردم معنی حی علی خیر العمل رو

    گریم گرفت و گفتم آره همه چیز تویی خدا و رفتم و نمازمو خوندم اینبار کمی متفاوت تر

    و وقتی تموم شد دوباره حس کردم که میتونی درخواستتو بگی و من درخواستمو گفتم و دعا کردم و بعد که باخدا حرف زدم ،خوابیدم صبح بیدار شدم

    وقتی درخواستمو میکردم یه لحظه گفتم یعنی کی منو دعوت میکنی خدا به کربلا ؟ یه لحظه از دلم رد شد

    خیلی حس خوبی داشتم ،میدونم که خودش هدایتمون میکنه

    حس میکنم شبا که حرف میزنم ، یه جور متفاوت تر از وقتای دیگه هست یه جور دیگه هست آرامشش

    وقتی صبح بیدار شدم مثل همیشه با عشق شروع کردم به نقاشی و طراحی و تمرین خط تحریری

    حس میکنم کار کردن رنگ روغنم پیشرفت کردم که همه کار خداست چون من بارها خراب میکردم تمرینمو ولی وقتی میخوام شروع کنم و قبلش میگم خدا خودت کمکم کن من بلد نیستم ،خیلی خیلی خوب و آروم میشم و آرامشی سراغم میاد که ،با آرامش میشینم و رنگ میکنم و بعد میبینم من 5 ساعته نشستم رنگ میکنم و هیچ دردی در گردن و کمر و یا دستام و چشمام و کل بدنم ندارم که هیچ ، خیلی خیلی هم احساس راحتی دارم و انقدر بدنم بی وزنی احساس میکنم که واقعا خیلی حس خوبیه

    و همه اینا یه نشونه هست که بگه طیبه به من بسپاری خود به خود پیش میره خودش و همه چیز درست میشه

    وقتی کارم تموم شد هدایتی رفتم سراغ فایلای دانلودی گوشیم

    رفتم یه فایل در مورد امام حسین بود گوش دادم و هدایتی رفتم یه فایلی باز کرم که پاسخ به سوالات بود از استاد الهی قمشه ای که با این سوالات به مقصود خود برسید

    من این فایل رو پارسال قبل آگاهیم دانلود کرده بودم و گوش داده بودم

    ولی هیچی از حرفاشو متوجه نمیشدم انقدر برام سنگین بودن که نمیتونستم درک کنم

    وقتی گوش دادم 14 دقیقه بود

    خیلی چیزا رو تازه شنیدم و درک کردم

    یه چیزی گفت که خیلی توجهمو جلب کرد

    علم تبدیل به کنش میشه

    وقتی فهمیدی ناقصی به طرف کمال حرکت میکنی

    کار خوب چیه؟

    اونه که نقصان منو کم میکنه کمالمو بیشتر میکنه

    وقتی داشت توضیح میداد تازه میفهمیدم که من دارم به طرف کمال در مسیر خدا حرکت میکنم و به سمت زیبایی دارم میرم

    وقتی اینا تکرار میشه یاد حرفای استاد عباس منش میفتم که میگفت همه چی تکراره

    برای همینه که خدا گفته تا جایی که میتونید قرآن بخونید

    هر بار که مدارم تغییر میکنه تازه متوجه حرفایی میشم که بارها قبلا شنیده بودم

    یه حرف دیگه هم میگفت استاد الهی قمشه ای

    امید من در عالم چیه؟؟

    امید من اینه که

    و من یعمل مثقال ذره خیر یره

    و من یعمل مثقال ذره شر یره

    تو اگر به طرف دانایی بری که به بغداد نمرسی که

    به دانایی میرسی

    این ره که تو میروی به ترکستان است

    این به ترکستان میرسه به مکه نمیرسه

    اگر به سمت زیبایی رفتی ،یواش یواش

    من جاهد فینا لنهدینم سبلنا

    اگر تو طرف ما اومدی که نمیری از سر شیطون در نمیاری که

    حتما میرسی به ما

    اینو که گفت باز یه آرامش قلبی بهم دست داد و حرفای استاد عباس منش در این مورد بهم یادآوری شد

    که میگفتن وقتی به سمت خدا میریم و کنترل میکنیم خودمون رو ،رفتار و افکارمون رو ،خدا کلام شیطان رو پست میکنه

    و کلام خودش رو بالا میره

    در صورتی که هر روز تلاش کنیم تا روی خودمون کار کنیم

    و کنترل کنیم خودمونو

    و بعد ادامه داد که به این امید وار باش که اگر کار خوب بکنی

    اگر به زیبایی ،به دانایی برسی

    حتما اینها بازتابش به تو خواهد رسید

    یعنی تو به اون مقصود ها و به اون کمالات خواهی رسید

    اگر سالک راه کمال باشی حتما به کمال میرسی

    اگر سالک راه نیکویی باشی حتما به نیکویی میرسی

    اینو که گفت به دلم افتاد پس اگر سالک راه خدا و خود خدا باشم پس صد درصد به خدا میرسم

    اینکه مثل خدا مهربون باشم بخشنده باشم ، عاشق باشم و … هرآنچه که صفات نیکو هست و خدایی بهش میرسم

    و بعد اشاره کرد به دست گفت دست آدمیزاد تا از اینجا بیاد برسه به اینجا هزار ادوار داره

    اونجا بود که یاد حرفای استاد عباس منش دوباره افتادم که میگفتن یه جوجه چجوری از یه تخم مرغ تبدیل به جوجه میشه

    یا هدایت میشه یه نطفه که یه قلب تشکیل بده و یه بینی و دوتا چشم و …

    و گفت یه انگشت آدم حیرت انگیزه زیبایی هاش

    اما آدمی که به سرچشمه لذت رسید ،مهاجر الی الله ، انقدر لذت داره که نمیدونه چیکار داره

    اینکه مهربان میشه ،خوش خلق میشه ،برای اینه که داره لذت میبره

    شما وقتی پر از لذت میشین ،میگین یکیشم بدم به این

    اینه که اصلا لذت ها در این راهه

    انا لله و انا علیه راجعون

    مبدا و منتها خداست و وسط راه مهاجر الی الله

    چقدر من دوست دارم وقتی خدا خوب میدونه به چی نیاز دارم و کمکم میکنه تا فکر کنم و درک کنم و یاد بگیرم و سعی میکنم که عمل کنم

    الان که دارم مینویسم رد پای روز 25 تیر رو ، نصف شب ساعت 2:17 روز 26 تیر شده

    بعد کار کردن اومدم رد پامو بنویسم تا بعد با خدا حرف بزنیم

    چه قراری بهتر از این که با خدا قرار بذاری

    من بی نهایت ازش سپاسگزام و بی نهایت دوستش دارم

    و بی نهایت برای همه عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت بی نهایت از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    امیر رجب پور گفته:
    مدت عضویت: 980 روز

    به نام حاکم جهان هستی

    سلام گرم وصمیمی به استادم وخانم شایسته عزیانم

    سلام به خانواده صمیمی ام

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    که دراین مسیر رسیدن به اهداف وآرزوهایم دست یاری کننده ات را همیشه ودرهرلحظه برایم میفرستی وتنهایم نمیگذاری

    من توی خانواده ای بزرگ شدم که عقیده شون اینه که آدم یه کاری داشتهدباشه که یک حقوقی چندرغازی آخرهرماه داشته باشه سرمیخ وخیالش راحت باشه ویک ماشینی هرچند مدل پایینم داشته باشه زیرپاش وبتونه ببرتش اینور واونور ودنهایت هم یه خونه بتونه با صدتا وام وقسط وغرض بخره که اجاره نده وبجاش قسطاشوبده وخونه براش بمونه دیگه زندگیش تکمیله وبعد بازنشستگیشم خاطرش جمعه که دستش پیش کسی دراز نیست

    این کل افکاری که درنهایت دارن باهاش زندگی میکنن

    ولی من یادمه ازهمون بچگی رویاهای بزرگی وزیادی توی سرم داشتم وهمیشه بخاط خیال پردازیهام مورد تمسخر خانواده وسرزنش پدرم قرار میگرفتم واین جمله پدرم که توبلندپروازی وهمیشه درجامیزنی تویزندگیت باورم این شده بود که بلندپروازی ورویا داشتن چیز بدیه

    امانمیتونستم هضم کنم این حرفهارو وبازهم بدنبال کارهای بزرگ بودم وخطته نمیشدم از انجام دادن کارهای سنگین

    یادمه درسن پانزده سالگیم من رفتم وشدم شاگرد میکانیک وتا چند سالی که مشغول همونکار بودم برای خودم دوچرخه وکلی لوازم برای اتاقم خریده بودم وکلی آچاروابزار آلات که بعد خدمت سربازیم بتونم برای خودم مغازه بازکنم ولوازمم تکمیل باشه

    وخلاصه اینکه من هر رویایی داشتم خودمو بهش میرسوندم واین موضوع همپنان هم برایم شده یک سند که

    بقول فرمایش استاد که خداوند اگر ایده ورویایی رو درونمون بوجود میاره اینه که من میتوانم محققش کنم واکر دست به عمل نمیشوم فقط بخاطر باورهای محدودمون وترسهامونه وگرنه چیز دیگری نیست

    من درطول چندین سال زندگیم بخاطر رسیدن به اهدافم دست به کارهای زیادی زدم وباشکستهایی روبروشدم که همه چیزم را ازدست دادم وهیچ وقت ناراحت ازدست دادنشان نشدم

    من چندشال پیش بخاطر بزرگترین هدفم ورسیدن بهش حتی در دفتری نوشتم وطبق اون آگاهیهایی که ازاساتید مختلف وافراد موفق درجهان که میخواندم ومیدیدم بهای رسیدن به هدم را به قیمت ازدست دادن زندگیم نوشتم وهم اکنون که دارم این متن روبراتون مینویسم درمسیر رسیدن به همان هدفم درحال طی کردن تکاملم هستم باهدایت پروردگارم وزندگیمو چهارساله ازدستش دادم وتنها هستم وهیچگونه ناراحت نیستم چونکه قوانین جهان هستی رو آگاه شدم وباید ادامه بدهم واین رومیدونم که اگر افرادی حتی نزدیکترین افراد زندگی ام حذف شدند امادبا بالا رفتن مدارم ورسیدن بااهدافم جهان افراد بینظیر فوق العاده تری رو درزندگیم قرار میده وتاوالانشم داده بهم وازوجودشون دارم لذت میبرم

    وسپاسگذارشون هسم که بهم عشق میدن

    وسپاسگذارخداوندم که درتک تک لحظات زندگیم بانشانه هایش بامن حرف میزندوهدایتم میکند ومسیر درست زندگی را بهم نشان میدهد

    ومن فقط دارم لذت میبرم از طی کردن مسیرزیبای الهی درکنار بهترین فردزندگیم که هدیه پروردگارم است ودستم را دردستان خداوند داده ام وتسلیمش شده ام ورها وآزادانه به خواسته هام ورویاهام میرسم

    چه زیباست داشتن فقط خدارو درزندگیت

    و وصل بودن به منبع انرژی ودریافت هر لحظه انرژی های بینهایت وداشتن احساس فوق العاده ای که پایان ناپذیر است

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    برای همه تون بهترینهارو آرزومندم درزندگیتان وموفق باشید

    استادومریم خانم عاشقتونم وباآرزوی سلامتیتون درهرلحظه از زندگیتون

    سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    زهـره گفته:
    مدت عضویت: 1092 روز

    بِه نامِ خُداوَندِ بی نَهایَتُ لامَکانُ لازَمان

    بهِ نامِ خُداوَند، کِه هَمه چیز می شَود هَمه کَس را…

    سلام و درود خدمت استاد عزیز و خانم شایسته نازنین

    برگ سی و ششم از سفرنامه من

    سه شنبه 1403/4/5

    ساعت 19:30

    دوسال پیش قبل اینکه تصمیم بگیرم برای ادامه تحصیل، روزها و شب ها مینوشتم و فکر میکردم ک من چی دوست دارم ؟

    یروز ک دارز کشیده بودم یک الهام بصورت یک ایده به قلب من رسید

    طوریکه ک شگفت زده شدم با شادی وصف ناپذیر تمام وجودمو گرفته بود گفتم آره همینه من دوست دارم درس بخونم

    من درس خوندنو دوست دارم

    دقیقا یک تصویری از خودم یادم اومد همیشه

    تو سالن دانشگاه کیف ک قدیما ما میگفتیم کیف سامسونتی دستمه دارم با استاد حرف میزنم

    نمیدونم چرا ولی همیشه همیشه چنان تصویری من از خودم داشتم

    ک اتفاقا اونروز دقیقا با همین تصویر بمن الهام شد ک بله من درس خوندن را دوست دارم .

    خیلی شوق و هیجان داشتم

    .نجواها میومد همسرم اجازه نمیده

    من چیزی بلد نیستم .همه چی یادم رفته و فلان اینا …….

    با هزاران ترس ب همسرم موصوع را بیان کردم

    مخالفت کرد

    اما برعکس همیشه من اینبار خیلی جدی بود خیلی زیاد

    و این جدیت و این نترس بودن و شجاعت اصلا اصلا نمیدونم از کجا اومده بود

    چون من خیلی ترسو بودم و هستم و دارم روی خودم کار میکنم کمی کمتر شده

    باوجود مخالفتهای همسرم من فقط بهش میگفتم با جرأت عزیزم ببخشید

    شما حتی مخالف باشی من میخوام بخونم

    چون من دوست دارم چون من خیلی ب علم علاقه دارم

    من ب دلیل ……… (ک بخودش میگفتم و میدونس) درسمو ک دانشجو کاردانی بودم رها کردم

    و الان بااااااید ادامه بدم و بخونم

    با اینحال مخالف بود و منم سر حرفم بودم ک میخام بخونم

    حتی بهش میگفتم میخای بری ب پدرم بگی ب خانواده م بگی برام مهم نیست

    (بخاطر اینکه ما خانوادگی روی حرف پدرمون حساب میبریم )

    گفتم من حتی ب حرف پدر هم گوش نمیدم من تصمیم گرفتم و باید بخونم و میخونم

    و همسرم جدی بودن منو دید

    و متوجه شد من واقعا تصمیمم اینه

    بالاخره کنار کشید

    حتی خودش بهم پول داد گفت برو مدرک کاردانی بگیر و ب کارت برس

    تا اینکه ثبت نام کردم و شروع کردم

    بازهم با ترس و لرز

    چون همسرم دوست نداشت من برم

    این دوسال من تضاد داشتم چالش داشتم .اما هر بار قوی تر از قبل میگفتم هرگز رها نمیکنم

    خداوند من را تو این مسیر قرار داد تا تهش ادامه میدم

    خلاصه ک با نمرات عالی و شاگرد اول فارغ التحصیل حسابداری هستم

    سه چهار روزه امتحاناتم تمام شد .

    و الان فکر هر لحظه و هرشبمه ک باید چیکار کنم هدف بعدی من چی باید

    باشه ؟

    برای ارشد ثبت نام کردم

    نمیدونم باید برم سرکار ؟ چ‌کاری ؟

    حسابداری ؟

    نمیدونم دارم روی خودم کار میکنم

    ببینم رسالت و هدف بعدی من چیه ؟

    بله من خیلی به این حرف استاد ایمان آوردم

    که

    خداوند قبل از شکل دادن آن آرزو ، امکان و توانایی تحقق آن را به ما میبخشد

    من ک جمع و تفریق را یادم رفته بود اما همیشه شاگرد اول رشته حسابداری بودم

    لطف خداوند بود ک همیشه همراهم بود

    هدایت خداوند بود ک همیشه همراهم بود

    خدایاااااشکرت

    ک همیشه با من بودی و هستی

    خدایاااا سپاسگزارم

    استاد عزیزم ممنونم از شما

    روز شمار تحول زندگی من

    روز سی و ششم 1403/4/5

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    آرزو جمشیدی گفته:
    مدت عضویت: 550 روز

    سلام ب استاد عزیزم و دوستای هم فرکانسی

    خدایا شکرت که همه ی اون آرزو های قشنگ میاندازی توی دلم خدایا من میدونم ب همه ی آرزوهام میرسم همین طور که الان دارم ب قبل نگاه میکنم ب همه ی آرزوهام رسیدم و چقدر خوبه بر گردی ب دوره های قبل و مرور کنی آرزوها و درخواست هایی که قبل خواستی و الان رسیدی چقدر زود وقتی رسیدم فراموش کردم خدایا شکرت که آرزو هام تحقق پیدا کرد

    خواسته های قبلی

    درس خواندن

    گرفتن مدرک

    دادن قسط های آرایشگری

    گرفتن مدرک ها

    گرفتن مدرک های درسی

    مجوز آموزشگاه

    خرید وسایل

    مرتب سازی سالن

    رفتن توی دوره آزمونگری

    پروژه تحویل دادن

    رابطه خوب

    خرید ماشین

    جدا سازی

    ب همشون رسیدم مخصوصا سلامتی جسمی و روحی و رفتن در قانون سلامتی

    الان و خواسته های امروز

    یه دستیار عالی از نظر اخلاقی

    کارایی

    تمیز و مرتب بودن

    خوش برخورد

    اجاره صندلی

    آوردن ناخن کار و مژه کار عالی

    گرفتن هنر جو و یاد دادن اصولی

    گرفتن مدرک آزمون گری

    داشتن هنر جوهای عالی و تدریس عالی با اعتماد ب نفس

    حرکت ب سمت موفقیت و ثروت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    نیلوفر مرادی گفته:
    مدت عضویت: 885 روز

    به نام خداوند مهربان

    روز 36 سفرنامه

    سلام به استاد، خانم شایسته و دوستان عزیز

    داستان شگفت انگیز تحقق یک آرزو

    همه ما توانایی تحقق هر خواسته ای را داریم که در دلمان زنده میشود و شور و اشتیاق سوزانی در وجودمان ایجاد می‌کند. اما معضل اصلی از جایی شروع می‌شود که این توانایی را از یاد می‌بریم و از معادله خلق یک خواسته حذف می‌کنیم.

    مشکل از جایی شروع می‌شود که قانون تکامل را فراموش می‌کنیم و میخواهیم یک شبه، یک هدف بزرگ و به نظر مهم‌تر به ثمر برسانیم و کار خاصی انجام دهیم و نتیجه بزرگی بگیریم

    آنوقت همان رویا که قرار بود قدم به قدم با تحققش ظرف وجودمان را رشد دهد ، تبدیل به یک آرزویی دور و دراز شود.و آن ایده ها و راهکارهایی که الهاماتی از طرف خدا بود برای تحقق آن رویا، به تصمیمات به تعویق افتاده بدل می‌شود. آنقدر حساب و کتاب میکنیم و آنقدر اجرایشان را به تأخیر می‌اندازیم و آنقدر به شیطان ذهن فرصت دخالت و بررسی می‌دهیم که ، منطق آن ایده ها را زیر سوال ببرد و آنها را خیال های واهی ، راه حل هایی خنده دار و غیر قابل اجرا و بی‌ارزش تلقی نماید.

    در مسیر خواسته ها باید دو موضوع اساسی را به خاطر آوریم: 1 استفاده از نیروی الهامات 2 قانون تکامل

    استفاده از برکات این دو موضوع و تغذیه ذهن به وسیله ورودی‌های مناسب ترکیبی جادویی می‌سازد.

    همه دستاوردهای بزرگ بشر از دل یک رویا، یک آرزو، یک هدف و یک ایده ی ساده آغاز شده است. اما رویایی که جدی گرفته شده است. هدفی که یک آرزوی دور و دراز به شمار نیامده ، و ایده‌ای که مثل وحی منزل اجرا شده است.

    افرادی که به چشم یک اسطوره به آنها می‌نگری و دستاوردشان را تحسین می‌کنی، نه از تو با هوش ترند و نه هیچ ویژگی خارق‌العاده تری نسبت به تو دارند. فقط توانسته‌اند خودشان را باور کنند.

    مهم نیست هدفت چقدر بزرگ است، فقط کافیست باور کنی خالقی هستی که، با فرکانس هایت همه چیز را خلق می‌کنی.

    جهان بزرگترین پاداش هایش را به افرادی می‌بخشد که با جدی گرفتن رویاهایشان ، بیشترین گسترش را ایجاد می‌کنند.

    تحقق اهداف فرمول ساده‌ای دارد 1 داشتن هدف های واضح و مشخص 2 ساختن باورهای هماهنگ با آن اهداف

    در پناه الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: