داستان شگفت‌انگیزِ تحقق یک آرزو - صفحه 9 (به ترتیب امتیاز)

644 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    حیات گفته:
    مدت عضویت: 1252 روز

    سلام به استاد عزیزم

    یکدفعه به دلم افتاد این فیلم فوق العاده که میبینم را معرفی کنم ، شاید برای کسی مفید باشه

    اگر میخواهید رد قانون و عمل به اون و داشتن شخصیت توحیدی را واضح ببینین ، فیلم شرلوک هولمز با بازی بندیکت را ببینین

    که چطور روی هدفش تمرکز میکنه

    چطور از کسی ترسی نداره

    چطور به خودش مطمعنه حتی در پیچیده ترین کاراا

    ولی مطمعنه یک دری باز میشه

    تمام مواردی که استاد میگن را این شخصیت داره

    و جالبه این جور ادم ها به شدت خوش شانسن

    این فیلم نیست که خوش شانسه واقعیته

    انگار که چون متمرکز و متعهد هست و قسمت مربوط به خودش را عالی عمل میکنه جهان هم سهم خودش را براش ایفا میکنه

    برای من پر از درس و کاری به موضوع فیلم ندارم و فقط به شخصیت داستان و کارهاش کار دارم

    یک پاشنه اشیلی که من از طریق این فیلم کشف کردم این بود که فهمیدم من ارزش های زندگیم واضح نیست و مهم تر از اون اولویت بندی نیست ، و هردفعه در معرض عوض شدن ولی این شخصیت به شدت میدونه ارزش هاش چیه و روشون پافشاری میکنه و با حرف یک نفر عوض نمیشه

    همچنین ایشون خود پذیری داره یعنی با اینکه همه بهش میگن دیوونه که هیچ دوستی نداره ، قبول کرده و خودش هم میگه که من اره اینطوری هستم،

    و یک نکته دیگه به هبچ عنوان کاری که دوست نداره و انجام نمیده حتی اگر پرونده ای نداشته باشه

    توانایی هاشو توی وبلاگ خودش گفته و با افتخار هم میگه ولی در عین حال دنبال توجه بقیه نیست

    با اینکه ایشون شخصیت اجتماعی نداره و نمیتونه با ادم ها باشه

    اگر دقیقا نمیدونین یک شخصیت مشتاق و متعهد و متمرکز چطوری هست پیشنهاد میکنم این شخصیت را در این فیلم برسی کنین به من خیلی زیاد کمک کرد

    سپاسگذار وجود استاد نازنین و همسرشون هستم💫💫💫

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    صفورا کوشککی گفته:
    مدت عضویت: 1223 روز

    بنام یکتای هستی بخش

    روز 36سفرنامه

    داستان شگفت انگیز تحقق یک آرزو.

    خیلی دوست دارم یه تایمی رو اختصاص بدم کلا زندگی نامه ی افراد موفق رو بخونم ولی هنوز فرصتش پیش نیومده.

    از روزی که سفرنامه رو شروع کردم کم کم دارم یاد میگیرم که هر تضادی قابل حله.

    تا قبل از سفرنامه هر وقت به تضادی برمیخوردم تنها کاری که میکردم این بود که بهش توجه نکنم و سعی میکردم فقط احساسمو خوب کنم .گاهی وقتا دیر گاهی وقتا زود.

    ولی حالا از زمانی که سفرنامه رو شروع کردم علاوه بر اینکه با برخورد به هر تضادی سعی میکنم احساسمو خوب کنم از خودم سوال میکنم که این تضاد اومده که به من چیو بفهمونه؟ کدوم باور اشتباهو میخواد بهم گوشزد کنه که تغییرش بدم و هر بار بدون استثناء باورهای اشتباهمو پیدا کردم.و همین باعث شده روز به روز ایمان من بیشتر بشه برای ادامه دادن.

    امروز هم یه حسی درونم بود که به نظرم اومد قلبم منقبض میشه از فکر کردن به یه موضوعی سریع دوزاریم افتاد که این نشون از یک باور اشتباه و یک ترمزه.

    و اونم این بود که هر وقت میخوام به درآمدم از سالن فکر کنم قلبم منقبض میشه یه جورایی ته قلبم اصلا امید ندارم که حالا حالاها بتونم به درآمد برسم.

    و حتی اینو توی کلامم هم ناخودآگاه خیلی استفاده میکنم مثلا با هرکی که میخوام در مورد درآمد حرف بزنم میگم حالا چند سالی نباید به فکر درآمد بود.حالا چند سال زمان میبره سالن جا بیفته.

    همیشه موقع فکر کردن به درآمد از طریق سالن انگار ذهنم میخواد وزنه ی چندصد کیلویی بزنه در این حد انرژیم افت میکنه و همیشه ترجیه میدم بهش فکر نکنم. ذهنم همیشه میخواد برام سخت طاقت فرسا جلوه کنه رسیدن به درآمد رو .هر بار بهم میگه کلی باید کار انجام بدی خیلی کارا هست که تو نکردی.

    خیلی زمان میبره تو به دارمد برسی .الان خیلی زوده بخوای به این چیزا فکر کنی.

    واسه همینم هیچ وقت ایده ای به ذهنم نمیرسه یا اگر میرسه میگم بابا این کار کوچیک چه تاثیری روی درآمد من میتونه داشته باشه.حالا این کارم نکردم نکردم.

    یعنی نمیدونم چمه .انگاری اصلا دوست ندارم که مشتری بیاد.با اینکه اینهمه دارم تلاش میکنم تو ظاهر که باورهای مخرب مالیمو درست کنم ولی در عمل برعکس دارم عمل میکنم.

    مثلا وقتی تو سالن دارم روی باورام کار میکنم یه مشتری میاد ترجیهم اینه که مشتری نیاد تا من بتونم روی باورام کار کنم .انگاری حتی از اومدن مشتری ناراحت هم میشم.میگم این یه نفر که تاثیری نداره همون نباشه حداقل من بتونم روی خودسازیم کار کنم.

    یعنی خودممم اصلاا باورم نمیشه که این شکلی هم و اینهمه ادعای ثروتمند شدن دارم.

    ولی اینبار مطمئنم که این تضاد اومده که حل بشه.حالا نه به طور کامل ولی حتما قدم به قدم حل میشه.چون تو تمام این مدت تضادی نبوده که حل نشده باشه.حتی تضادی که از نظر خودم اینجوری بود که دیگه این یکی رو نمیشه به حساب تضاد گذاشت و این یه مشکل لا ینهله اونم حل شد.پس ایمانم بیشتر شد که هر تضادی اومدی که حل بشه.

    اگه الان اومده بالا یعنی زمانش رسیده که برای همیشه حل شه.

    یه سری فایلها هستن تو سفرنامه که آگاهی هاشو نمیتونم دریافت کنم یا اینکه دریافت میکنم ولی نمیتونم تو ذهنم جمع بندی کنم.یا اینکه زیر هر فایل در مورد نکات مربوط به همون فایل کامنت بزارم.ولی اصلا به خودم سخت نمیگیرم و تعهدم رو انجام میدم هرروز کامنتا رو میخونم ردپا هم میذارم.و هر روز سعمی میکنم در مورد مطلبی کامنت بزارم که همون روز بهش برخورد کردم و ذهنم درگیرشه.مطمئنم که بارها و بارها دوباره بر مگیردم به این فایلا .هر بار با مداری بالاتر از درک و آگاهی.هرچند شاید الان نگاه و درک من از دریافت آگاهی ها خیلی سطحی باشه ولی ایمان دارم با گذاشتن ردپا به وضوح میتونم تکاملم رو هر بار ببینم و باورهام قوی تر شن برای ادامه دادن.

    در پناه یکتای جان

    تک تکتون لایق بهترینها هستید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    فاطمه یوسفی وشنویی گفته:
    مدت عضویت: 1500 روز

    سلام خانواده عزیزم.

    سلام استاد عزیزم ومریم جونم.

    هر دفعه آنقدر ذوق زده میشم از عملکرد قانون که نمیدونم چطوری شروع کنم.

    دیدگاه قبلی براتون نوشتم که درخواست هزینه آموزش شنا دادم. واز راهی برام رسید که باورتون نشه.امروز آخرین جلسه آموزش بود. مربیم خیلی راضی بود وبهم گفت پیشرفته رو هم بیا. در مدت آموزش خیلی باهم دوست شدیم وابنم پیرو آموزش‌های استاد عباسمنش بود.

    (طبق قانون درخواست) ازشون خواستم در دوقسط هزینه رو بگیرن. عجیب اینکه مربیم گفت من اصلا سهم خودم رو نمیخوام. لذت آموزش برام خیلی با ارزشه. چون شما صد وجودت رو برای یادگیری میزاری(یه قانون دیگه).البته مدیریت لطف ایشون رو قبول نکرد. ولی با درخواستم برای واریز تا20 ماه موافقت کردن.

    من تقریبا برای هر تصمیمی میام سایت استاد ومرا بسوی نشانه ام هدایت کن رو استفاده میکنم(قانون اعتماد وتوکل)

    امروزم اومدم وابن فایل بی‌نظیر وصحبتهای واضح استاد منو مصمم کرد

    اینروزا حالم عالیه. کارکرد قوانین رو میبینم، لمس میکنم، حس میکنم با تمام وجودم. میفهمم که در مسیر تکامل هستم. همیشه کارها رو نیمه تمام میذاشتم. ولی از استاد یاد گرفتم که اگر شروع کردم تا آخرش برم(قانون ارزشمندی هدف) . ونتیجه هم پیشرفتم شد. یکی یکی هدفهای کوچک رو تیک میزنم تا به اهداف بزرگ

    اگرچه که همیناهم الان خیلی برام مهم هستن. وقتی چیزی رو میخوای کوچک و بزرگش مهم نیست. هرکدوم این هدفها به ما لذتی میده که باعث شیرینی مسیر زندگیمو ن میشه وبقول استاد یروزی برمیگردی عقب و میبینی همه اش در حال لذت بردن از زندگی بودی.

    باید برای هر کوچکی ارزش قائل بود. حس خوب داشت، خندید لذت برد، هیجان داشت، سپاسگزاری خاص انجام داد. چون زندگی مجموعه این کوچکهای شیرینه.

    خدای خوبم، سلام من، حس خوب من، آرزوی سلامتی، سعادت، ثروت و آگاهی برای همه

    مردم جهان و خانواده عزیزم رو بهشون برسون.

    خدایا بی نهایت سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    متین گفته:
    مدت عضویت: 1685 روز

    روز 36 سفرنامه من

    همه چیز از یک رویا شروع میشه تا به موفقیتهای بزرگ میرسه.

    منم همیشه آرزو و هدفم این بود که یه شغلی داشته باشم که مجبور نباشم برم بیرون و یه کار روتین باشه و یا بخوام برای کسی کار کنم و چون به کار هنری علاقه داشتم و خدا منو هدایت کرد بسمت نقاشی بعد از خیلیی سال که دیگه خسته شدم از این شاخه به اون شاخه پریدن و الان برای خودم کار میکنم و هنرمو میفروشم و حتی دلم نمییاد به گالریها بدم و درصدی به کسی بدم چون انقدر زحمت میکشم و هزینه هایی که دارن دلم میخواد سود تمام زحمتها و عشقی که براشون میزارم به خودم برسه . فعلا باید باورهامو قوی کنم تا اینکه خدا هدایتم کنه و هر ایده بهم بگه انجام میدم .

    هدفی که دارم و برام شاید الان بزرگ باشه اینه که بتونم به دلار کسب درآمد کنم و کارهامو بفروشم .

    انقدر براشون ارزش قائلم و میدونم که یروزی بهش میرسم و تمام این رسیدن نه با زجر و سختی بلکه براحتی و همش بستگی به خودم و انداره ای که روی باورهام کار میکنم و نتیجه میگیرم .‌

    اهدافمون هرچقدر بزرگ باشه خدای ما از هدفها بزرگتر هست و کمکمون میکنه که به خواسته و آرزوهامون برسیم .

    من الان یکم که فرکانسم بالاتر رفته دقیقا درک میکنم که خود خدا بیشتر از من میخواد که به آرزوهام برسم .

    من باید هرروز قانون رو مرور کنم و بقول استاد هرروز در همین مسیر باشم با گوش دادن به فایلها ، کامنت خوندن ، کامنت گذاشتن ، یا صحبت کردن و نوشتن برای خودم .

    تازگی وقتی حسم بد میشه میام سریع مینویسم و با خودم حرف میزنم و نمیزارم نجواها رشد کنن و باورهامو تخریب کنن .

    من ترجیح میدم در مورد هدفهام با کسب حرف نزنم چون مطمانم حرف بزنم همه میخوان دلیل منطقی بیارن و منو ناامید کنند .

    حتی مهم هست که تو مسیر من امید داشته باشم و نزارم ناامید بشم و هدفهامو فراموش نکنم .

    نیازی نیست اصلا من کاری کنم همین که به خدا وصل باشم اون منو هدایت میکنه و منو به خواسته م براحتی میرسونه .

    من همین الان باید همین نتایج کوچک هم سپاسگذار باشم و خوشحال باشم و ببینمشون و‌توجه کنم و از لحظه های الان زندگیم لذت ببرم و کم کم جلو برم و به خواسته های بزرگم برسم .

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    زهرا راد گفته:
    مدت عضویت: 1875 روز

    به نام خداوند هدایتگر و یاری رسانم

    با سلام به استاد عزیزم و مریم دوست داشتنی و دوستان درجه یکم .

    یه ایده و یه آرزو و یا بهتره بگم یه خواسته که در دلت شروع میکنه به جونه زدن میتونی تصور کنی اگر ادامش بدی بهش برسی علف های هرز رو بزنی میتونه چقدر گسترش پیدا کنه؟

    لگولند و هزاران موفقیت بزرگ از یه خواسته و رویا شکل گرفتن و رشد کردن اونقدر بزرگ که در آمدهای میلیارد دلاری رو داره رقم میزنه و چه افرادی رو مشغول به کار کرده .

    بزرگ بودن هدف مهم نیست فقط کافیه

    1.از هدفهامون چشم برنداریم .نزاریم اشتیاقی که در وجودمون شعله ور کردن خاموش بشه .

    2.قوانین رو درک کنیم و عمل کنیم .

    3.باید بدونیم چطور مدارمون رو عوض کنیم .

    4.چطور با خواسته هامون هم جهت بشیم .

    5.هدفهامون دور از دسترس نباشن.خودمون باور کنیم در ذهنمون که میتونیم برسیم .

    حرفهای مایوس کننده خیلی زیاده شرایطی که آدم کم میاره ولی آدم های بزرگی بودن که تونستن با نادیده گرفتن این حرف ها موفقیت های بزرگی رو رقم بزنن .

    ..باید امید داشت .باید ایمان داشت و ادامه داد قوانین جواب میده همونطور به اندازه ی تلاشمون در این مدت که هر کدوممون روی خودمون کار کردیم جواب داده از بدیهی ترین راه‌ها.

    باید الگو های موفق رو بررسی کرد که چطور به هدفشون رسیدن .

    ما هیچ چیز کمتر از موفق ترین و شادترین و ثروتمندترین آدم های جهان نداریم فقط ‌کافیه باور کنیم .کافیه خدارو باور کنیم .کافیه قوانین رو باور کنیم .خدا هدایت می کنه به زیبایی و دل انگیزی .

    خداجونم شکر برای امروز و برای این لحظه

    شکر برای آگاهی های ناب سایت و استاد درجه یک و مشتی که دارم و مریم عزیز و دوستان همسفر عااالی .

    خدا خیر دنیا و آخرت بده به همتون که یادم میدید که بسازم هر آنچه رو که می خوام .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    فرزانه در مسیر آگاهی گفته:
    مدت عضویت: 1278 روز

    رد پای من در روز سی و ششم از سفرنامه

    سلام به استاد سراسر عشق و مریم خانوم عزیز و خانواده دومم

    این فایل نشونه من برای استارت کارم بود برای اینکه مدتهاست به تعویق انداختم که به بهترین شکل انجام بدم

    در مسیر رسیدن به خواسته ه دو موضوع اساسی رو به خاطر میاوریم

    1 استفاده از نیروی الهامات 2 قانون تکامل

    من با این فایل سعی میکنم قسمت یک رسیدن به خواسته ها رو جدی بگیرم یعنی استفاده از این فایل به عنوان الهام و قدم اول رو برمی‌دارم تا کم کم قانون تکامل رو بگذرونم در طی مسیر قدم‌های بعدی به من گفته بشه

    در واقع قانون تکامل به یادت میاورد که برای تحقق هدفت نیاز به دانستن تمام مسیر نیست فقط از الهامی که گرفتی استفاده کن و شروع کن تا در مسیر برای قدمهای بعد هدایت شوی.

    در طی مسیر هرروز بخودت یاداوری کن که:

    افسانه خداوند قبل از شکل دادن این هدف در دلت، امکان و توانایی به تحقق رسوندنش را به تو داده

    فقط کافیه قوانین خداوند را درک کنی و اصل و ذات خودت را بیاد بیاوری و بپذیری که :

    تمام اتفاقات زندگی ت بدون استثنا نتیجه باورها و فرکانس های خودت بوده

    و درس دیگه ای این فایل تحقق اهداف فرمول ساده ای داره

    1_ داشتن هدف واضح و مشخص

    2_ ساختن باورهای هماهنگ با اون هدف

    در پناه الله یکتا شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    عاطفه گفته:
    مدت عضویت: 920 روز

    سلام استاد عزیزم، مریم مهربونم و هم فرکانسی های گلم

    روزشمار تحول زندگی ام برگ 36 ام.

    استاد جان به نکته فوق العاده مهمی در این فایل اشاره کردین اینکه :

    خداوند قبل اینکه خواسته ای در قلب ات قرار بده، توانایی تحقق اون خواسته رو بهت بخشیده.

    و این در مورد تحقق تمام خواسته ها صدق میکنه چه در حوزه کسب ثروت و چه در حوزه روابط و…

    و علت اینکه باور کردن این مساله برامون سخته دیدن الگوهای ناموفق اطرافیان مون بوده.

    در صورتی که ناکامی بقیه، بواسطه باور های ناخوداگاه خودشون بوده.

    و هر زمان منِ عاطفه ناکامیِ کسی رو دیدم باید فورا به خودم اثبات قانون رو یادآوری کنم، و ناکامی که مشاهده کردم رو ربطش بدم به باورهای محدود اون شخص ، نه اینکه مرتبطش کنم به تجربه خودم.

    مثلا در بحث روابط :

    من یاد دارم زمانی که دانش آموز بودم و داستان های لیلی مجنون، شیرین فرهاد و… میخوندیم، عشق و عاشقی رو یک فرآیند بشدت زجر آور و همراه با انتظارات بی ثمر میدیدیم.

    و رسیدن به معشوق برامون مثل یک افسانه و یک کار ناممکن بود. و دیدن فیلم هایی نظیر شبِ دهم و…

    در صورتی که منِ عاطفه اگر کسی رو بخوام و اون شخص به من کم محلی کنه، نشان از عدم ارتباط صحیح من با درونم هست.

    وقتی رو توسعه فردی ام کار میکنم وقتی خودمو دوست میدارم وقتی رو عزت نفس ام کار میکنم و روی مهم ترین ارتباط زندگی ام یعنی ارتباط با الله کار میکنم، جهان لاجرم منو ارزشمند میدونه.

    و همون آدمی که توی رابطه بهم کم محلی میکرد منو دوست خواهد داشت یا از زندگی من خارج و ‌شخص بهتری جایگزین خواهد شد.

    نیاز نیست مثل فرهاد کوه بکنم، نیاز نیست در فراق عشق بسوزم و نیاز نیست مثل اون شخص تو فیلم شبِ دهم خودم به کُشتن بدم و…

    یک فرمول ساده خداوند طراحی کرده :

    خودت رو دوست داشته باش، دیگران تو رو دوست خواهند داشت

    اینم اضافه کنم که :

    زمان کودکی ام بزرگتر هایی رو میدیدم که در روابط و ازدواج شون دچار مشکل و بحث های شدیدی میشدند و با این عنوان ها خودشون تبرعه میکردند که :

    دعوا نمک زندگی هست

    دعوا کردن یک کار طبیعیه

    دعوا کردن باعث رشد طرفین میشه

    و…

    در صورتی که استاد عزیزم در فایلی اشاره کردند که :

    مشاجره کردن هرگز طبیعی نیست و دو نفر میتوانند سالها با عشق در کنار هم زندگی کنند.

    وقتی انسان با خودش در صلح باشه و از قوانین تبعیت کنه. روابط لذت بخشی رو تجربه میکنه.

    بنابراین اگر ما در طول تاریخ اشخاصی دیدیم که به وصال نرسیدند و یا در صورت ازدواج دعواهای زیادی داشتند، فقطططط به این دلیل بوده که :

    قانون رو رعایت نکردند.

    حالا اون شخص هر کی میخواد باشه. از بزرگان باشه و… فرقی نمیکنه. قانون برای همه یکی هست. حتی اگر پیامبر باشه.

    بقول الله :

    در سنت الهی تغییری وجود ندارد.

    الله خودش از قوانین اش تخطی نمیکنه.

    تجربیات بقیه ربطی به تجربه ما نداره. ما پاسوز الگوهایی که دیدیم نیستیم.

    همین مثال روابط تعمیم بدیم به ابعاد دیگه زندگی مون.

    چه الگوهایی در کودکی مون دیدیم که فرآیند کسب ثروت رو بد جا انداختند تو ذهن مون. کافیه بیاد بیاریم و ربطش بدیم به باورهای خودشون. کافیه چند کلام باهاشون صحبت کنیم و باورهاشون بیرون بکشیم.

    اون وقت هست که ذهن ما شروع به نرم شدن میکنه. و نتایج اونها رو به نتایج ما مرتبط نمیکنه.

    همیشه به خودم میگم :

    عاطفه تو باید بتونی مهربونی الله رو باور کنی. باید باور کنی که :

    همونطور که فرمانروا قبل از ورودت به سیاره پیش بینی تشنگی تو رو کرده، برات آب خلق کرده، پس به همین فرمول : پیش بینی خواسته هات هم کرده و توانایی اش در وجودت نهادینه کرده.

    چون : پنهان کاردار تیزهوش تو رو به دنیا نیاورده که، خواسته ای در قلبت ایجاد کنه و توانایی اش بهت نده، این موضوع با عدل ایشون منافات داره اگر این طور بود.

    همه ما ابزار خلق کردن رو داریم. اگر کسی از این ابزار درست استفاده نکرده، ارتباطی به خلق ما ندارد.

    مبحث الگوها مهمه چون سر منشا شکل گیری باورهامون هست. خیلی از ماها احاطه شدیم با الگوهایی که مرتب میبینیم شون و ذهن با دیدن اونها خودش رو تبرعه میکنه.

    در صورتی که آنچه منِ عاطفه در محیط خانواده و دوستانم و کارم میبینم، تمام حقیقت نیست.

    همیشه میتونه روابط از چیزی که تا الان دیدم بهتر باشه، ثروت از اون چیزی که در اطرافیان دیدم، بیشتر باشه و…

    نمیدونم چیشد که درباره الگوها صحبت کردم و مثال روابط رو زدم. اصلا ایده ای براش نداشتم اما بشدت معتقدم که اون نیرو این کار انجام داد و بر من جاری شدش تا این کامنت زیبا نوشته بشه. خدایا عاشقانه ازت سپاسگزارم.

    استاد جانم و مریم مهربونم بابت تهیه ، تدوین این فایلهای ارزشمند ازتون سپاسگزارم. مریم قشنگم من مقاله تون که در عقل کل منتشر کرده بودین و درباره تعویق کارها صحبت کرده بودین مطالعه کردم و ازش بهره بردم.

    عاشقانه ازتون سپاسگزارم بابت زمان و عشقی که براش هزینه کردین. شما الگوی من هستین.

    آگاهانه و عاشقانه دوستتون دارم.

    همگی در پناه الله یکتا باشیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    سید حسن گفته:
    مدت عضویت: 1112 روز

    سلام

    من با این فایل جواب سوالم که امروز به تضادی بر خوردم که چرا باید این چند روزه مسیر تحقق زندگی من سخت پیش برود

    نه این که عذاب آور که من رنج بکشم

    یک مقدار به کارگرانم بدهکار شدم ولی در شرایطی که داره همه چیز خوب پیش میرود

    من حالم بد نیست ولی یکم نگرانی سراغم اومد که چکار کنم برای حقوق کارگرانم که چند روزی هست پرداخت نکردم و بدهکار شدم

    خوب تولید ثروت کردم ولی چون دریافتی از بازار نداشتم یکم پرداختی هام سخت شده

    برای همین وقتی به این فایل هدایت شدم

    فهمیدم باید در همین شرایط من حالم خوب نگهدارم وقتی که همه چیز گل و بلبل است که شاهکار نکردم حالم خوب

    و هر موقع من به تضادی بر خودم و حالم و خوب نگه داشتم یک پیشرفت عالی را داشتم یک تحول جدید در زندگیم رخ داده است

    واگر این شرایط الان پیش اومده درست پاسخ به افکار و کردار من است در مسیر پس اگر اتفاقی رخ داده درسی هست برام که بتوانم خودم را در این شرایط محک بزنم تا بهترین موفقیت ها را در سخت ترین شرایط بسازم درست مانند شرکت لگو که اگر بارها شکست خورده ولی الان موفق ترین و بهترین شرکت لگو سازی در جهان است

    خدایا شکر از این مسیر زیبا سراسر از فراوانی وبرکت در هر زمینه ای چه از آگاهی های دوره ها و فایل ها و چه از فراوانی های بهترین موقعیت های ثروت ساز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 741 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 8 بهمن رو با عشق مینویسم

    دلم میخواست این رد پام رو تو یه فایلی بذارم که مربوط به آرزو و خواسته باشه

    و نوشتم آرزو این فایل رو برای من آورد و اینجا رد پامو مینویسم

    امروز وقتی بیدار شدم و تمریناتم رو انجام دادم

    دوباره به نشانه دیروزم گوش دادم ،نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 11

    در دفترم نوشتم درک هامو

    داشتم‌کار میکردم و میخواستم رو چوبای آینه دستیم طرح هایی که چاپ کردم رو بچسبونم با چسب چوب

    یهویی حس کردم که میتونم با آینه دستیام قلاب بافی درست کنم و نقاشیایی که میخواستم روی آینه ها بکشم رو نظرم تغییر کرد و من شروع کردم به بافتن

    وقتی تا شب بافتم 6 تا آینه بافتم

    به خودم گفتم طیبه مگه قرار نبود تمرکزتو بذاری روی نقاشی

    کم کاری خودتو برای تکرار باورهای قوی رو نذار اینجوری زمان بگذره

    خدا کلی بهت تاکید کرد

    که روی باورا کار کن و بشین باورهای قوی بساز و با احساس خوب تکرار کن

    امیدوار باش و به خودت یادآوری کن که وقتی داشتی روی باورای فروش نقاشیات کار میکردی

    چجوری تو همون روزای اول نشونه هاشو داشتی دریافت میکردی و ازت خریدن

    به یادت میارم طیبه

    یادته باوراتو تکرار میکردی و قیمت آینه دستیتو گذاشتی 280 و تو دل تاریکی شب ازت خریدن ؟؟؟

    شانسی و یا اتفاقی نبود

    خوب یادت بیار

    اون روزا داشتی تکرار میکردی

    و یادته که میرفتی جلو در مدارس چقدر فروش روزانه ات خوب بود و بچه ها کلی آینه و زیر لیوانی میگرفتن ازت ؟؟؟؟

    به یادت بیار روزی رو که تو همکلاسیای کلاس نقاشی رنگ روغنت ،آینه دستی سفارش میدادن و ازت خرید کردن

    به یادت بیارطیبه

    و به یادت بیار هر روز و روی باورهات کار کن

    صد در صد نشانه ها با قوی و قوی تر شدن باورهات به سرعت میاد و شواهدش رو میبینی

    بعد من شروع کردم و بافتم و گفتم اینارو ببافم بعد نقاشی هم کار میکنم

    امروز نقاشی انجام ندادم و کارای دیگه انجام دادم

    ظهر مادرم گفت برو سنگک بخر و وقتی رفتم خیلی حس خوبی داشتم و الان دیگه هر موقع میرم بیرون با خدا دوتایی میگیم‌و میخندیم

    وقتی میخواستم سنگک بخرم به خواهرم زنگ زدم و گفتم میخوای یکی هم برای شما بخرم که گفت میاد خونه ما و منم دو تا خریدم و رفتم خونه

    ظهر خواهرم اومد و به قدری حالم خوب بود و با خواهرم حس خوبی داشتم

    خواهری که من نمیتونستم باهاش درست ارتباط برقرار کنم ،الان دیگه بیشتر وقتا خیلی خیلی رابطه مون با هم خوب شده

    خداروشکر میکنم

    وقتی اومدن خواهر زاده ام خیلی آروم تر شده بود جالبه از وقتی خودم آروم شدم حس میکنم همه اطرافیانم آروم شدن

    وقتی ناهار خوردیم مادرم سفره رو پهن کرد

    من برای اولین بار وقتی خواهرم اومده بود ناهار خونه ما

    نشستم پای سفره و غذامو نبردم تو اتاق بخورم

    یا رو میز غذا خوری آشپزخونه

    این خیلی برام خوشحال کننده بود که من قدم برداشتم برای به صلح رسیدن با خودم و این به صلح رسیدن با خودم نشونه اش همین سر سفره نشستنم و با هم ناهار خوردنمون بود

    خداروشکر میکنم که رابطه ام با خانواده و همه و همه خیلی خیلی عالی تر از قبل شده

    وقتی یکم با خواهرم صحبت کردیم ،خواهرم با ذوق میگفت من این هفته 3 میلیون 500 درآمد داشتم تو جمعه بازار

    و خیلی حالش خوب بود و مدام به این فکر بود که بره خونه شون و چیزای جدید یاد بگیره و ببافه تا جمعه ببره برای فروش

    خیلی خوشحال بودم

    هم برای خودم و هم برای خواهرم

    یه چیزی جالبه

    من چند ماه پیش تو رد پاهام نوشتم که سر اینکه مشارکتی با مادرم برای همدیگه بفروشن ،دعوامون شد و بعد اون یه جریانی هم شد خواهرم به کل کمتر اومد خونه مون

    اما به طرز عجیبی وقتی من روی خودم کار کردم و دوره عشق و مودت رو گوش دادم و بعد دوره عزت نفس رو خریدم

    به یک باره رفتارامون با همدیگه خیلی خیلی بهتر شده

    من انگار دارم یاد میگیرم که همه چی در زندگیم ،همه و همه فرکانس و باورای خودمه

    وقتی خواهرم رفت با پسرش ، من با احترام تا دم در رفتم و بدرقه کردم

    طیبه ای که تا دو ماه پیش به سختی میرفت دم در و اتاقش میموند و خواهرش میومد خداحافظی میکرد

    اما الان خودش داره یاد میگیره احترام گذاشتن رو

    چقدر خوشحالم که خدا داره درسای احترام گذاشتن رو به من یاد میده و آگاه و شاخکام نیزه که تمرینات رو در عمل اجرا کنم

    خدایا شکرت

    شب که شد، یکی از همکلاسی هام پیام داد و گفت که میشه هرچی رنگ داری عکس بگیری و بفرستی

    میخوام ببینم چه رنگایی ندارم که بخرمشون

    من رفتم از یخچال رنگ روغنایی که داشتم رو بردارم و بیارم و عکس بگیرم

    یهویی دیدم من یه عالمه رنگ دارم

    داداشم نشسته بود و داشت تلویزیون نگاه میکرد

    یهویی خندیدم و بهش گفتم وای ببین چقدر رنگ دارم

    رنگای میلیونی

    و گفتم و خندیدم و از خندیدن من تعجب کرد

    و گفتم خدایا شکرت

    من هیچ کدوم از این رنگا رو پارسال نداشتم و پول هیچ کدومو نداشتم

    تو چقدر عظیمی که تو یک سال به من بی نهایت فراوانی دادی که من بتونم یه عالمه رنگ آرتیست و فوق آرتیست بخرم و قیمتاشونم از 400 تا 2 میلیون و 600 بود

    خدایا شکرت

    و بعد به داداشم جریان تعویض بومی که از ورکشاپ گرفتم رو تعریف کردم و خندید

    که تمرین دوره عزت نفسم بود

    وای خدای من به قدری خوشحال شدم که شکر کردم گفتم من کی این همه رنگای گرون قیمت رنگ روغن رو خریدم و خودم خبر ندارم

    خدایا شکرت

    خیلی حس خوبی داشتم

    17 تا رنگ روغن داشتم

    و 7 تا هم رنگ روغن معمولی

    خدایا شکرت

    حالا یه عالمه قلمو و بوم دارم که اتاقم پر از وسایل نقاشیه و توی این یک سال کلی وسیله خریدم

    مداد رنگی فابر کاستل خریدم

    که گذاشتم رو میز کارم و میبینمش الان

    یه جعبه قرمز رنگ که روش طرح شبیه به موتیف داره و رنگیه و خیلی خاصه و رنگ پوست رو هم خریدم

    خدایا شکرت که بهم هدیه دادی و این همه نعمت بهم عطا کردی

    شکرت

    امروز تا 2 نصف شب بیدار بودم و داشتم آینه دستی قلاب بافی ،طرح قورباغه و جوجه و گل میبافتم

    خدایا شکرت

    برای تک تکتون و استاد عزیزم و مریم خانوم شایسته و زیبا رو و جذاب نور خدا رو به شکل شادی و سلامتی و آرامش و عشق و نعمت و ثروت از خدا میخوام که در زندگیتون جاری بشه

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    علی گفته:
    مدت عضویت: 1736 روز

    بنام خداوند بخشنده و بخشایشگر

    درود و عشق به استادِ جان و خانم شایسته عزیز و دوستان بینظیرم

    الله جاری سازد کلامم را

    • هیچ هدفی اونقدر بزرگ نیست مه نتونیم بهش برسیم

    • هر آرزو و خواسته ای مه خدا به قلب ما میده، قطعا میدونسته که توانایی و پتانسیل رسیدن به اون خواسترو داریم

    • افراد موفق، نه تافته جدا بافتن، نه خونشون از ما رنگی تره، نه باهوشترن، نه از پدر مادر و خانواده پولداری بودن، نه ایده و یا ویژگی منحصر بفردی دارن

    بلکه فقط توانستند خودشون رو باور کنن، تونستن بفهمن گ خالقن، مه قدرتمندن، ایمان داشتن…

    • اگر ما هم خودمون و خدای خودمون رو باور کنیم صد در صد از افراد موفق دنیا برتر ک سرتر خواهیم شد،چرا؟

    چون اون ها عباسمنش نداشتن، چون اون ها باید خودشون تجربه میکردن تا به یوانین پی ببرن و موفق ترشن، برای همین سال های زیادتری طول کشیده موفق شدنشون…

    • همین لگولندی که استاد راجبش صحبت میکرد، و ایشون گفتن که توی راه شکست های پیاپی خورده ولی تسلیم نشده و ادامه داده…

    این به این معنی نیست که ماهم باید شکست های پیاپی بخوریم و پوستمون کنده بشه تا به موفقیت برسیم، بلکه او دلیل شکست هاش، ندانستن قوانین این دنیا بوده

    قطعا یه جاهایی، یه پاشنه آشیل هایی داشته که همونا باعث شکست هاش شدن…

    اما مایی که به لطف الله بزرگ، هدایت شدیم به این سایت، به این خانِ پر از نعمت و برکت، به این آگاهی های عظیم

    قطعا راهمون هموارتره

    چون راهو بلدیم، چون بازیو بلدیم، چون قوانین این بازیو میدونیم

    البته که شجاعت میخواد عمل کردن به قوانین

    البته که ایمان و توکل میخواد

    البته که کار کردن روی باورهارو میخواد

    البته که باید چشم ها و گوش هارو بست در مقابل نجواهای آدمها و هر عامل بیرونی دیگه…

    و البته که این ها برای هرکسی آسان نیست…

    اما نتیجه این ها میشه پادشاهی

    بلللله، با خدا باشو پادشاهی کن…

    خدارو شکر بابت این آگاهی های عظیم

    خداراشکر که من از قوانین این دنیا مطلعم

    شکر خدا که تمام خواسته ها دست یافتنی هستن

    شکر خدا که راهو چاه رسیدن به خواسته هامون رو بلدیم…

    و بازم کامنتم رو با غزلی از مولانای جااان تمام میکنم:

    بگفتم روز، بی‌گاه است و بس ره دور، گفتا رو

    به من بنگر به ره مَنگر، که من ره را نوردیدم

    به گاه و بی‌گه عالم چه باشد پیش این قدرت

    که من اسرار پنهان را بر این اسباب نبریدم

    اگر عقلِ خلایق را همه بر همدگر بندی

    نیابد سر لطف ما مگر آن جان که بگزیدم

    در پناه قادر مطلق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: