این فایل، توضیح نظر یکی از دوستان عزیز است که یک بازی خانوادگی به نام، “شکارچی نکات مثبت” را طراحی کرده اند.
ایشان با الهام از آگاهی های فایل “درس های زندگی از یک بازی” این بازی را طراحی کرده اند تا اصل مهم زندگی یعنی “تربیت ذهن برای توجه به نکات مثبت” را به فرزندان خود آموزش دهند و این آموزش را تبدیل به بازی کنند.
طبق نظر ایشان، برخی از دستاوردهای این بازی، شامل موارد زیر است:
- یادگیری کار تیمی و مشارکت در کارهای خانه
- ساختن عادت “توجه به نکات مثبت”
- ایجاد رقابت سالم بین بچهها برای پیدا کردن نکات مثبت بیشتر
- جهتدهی آگاهانه گفتگوی خانوادگی به سمت “یادآوری نکات مثبت امروز به یکدیگر”
- ارتباط صمیمی و سازنده بین اعضای خانواده
- یادگیری از همدیگر در این باره که: اگر از چه زاویه ای نگاه کنم، می توانم زیباییهای بیشتری ببینم.
این فایل زیبا و تأثیرگذار را ببینید و در بخش نظرات، درباره سایر ویژگی های مثبت و سازنده این بازی جذاب بنویسید.
همچنین، میتوانید این بازی را در جمع خانواده خود اجرا کنید و درباره تجربیات سازنده ای بنویسید که انجام این بازی برای “خانواده شما” و حتی شخص شما داشته است. زیرا نه تنها بچه ها بلکه ما نیاز داریم تا این بازی را تبدیل به عادت روزانه زندگی خود کنیم.
خوشحال میشویم بدانیم شما چگونه بازی “شکارچی نکات مثبت” را بخشی از عادت روزانه زندگی خود کردهاید و چه منفعتهای دیگری را می توانید از این بازی داشته باشید.
منتظر خواندن نظرات زیبا و تأثیرگذارتان هستیم.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری شکارچی نکات مثبت باشیم373MB25 دقیقه
- فایل صوتی شکارچی نکات مثبت باشیم39MB25 دقیقه
به نام رب هدایتگرم
سلام استاد قشنگم،دوست داشتم زیبایی های امروزم رو بیام و اینجا بنویسم
از قشنگی های امروزم این بود که ظهر با بوی فلافل از خواب بیدار شدم، اصن شک کردم! واقعا فلافله؟ برنامه نداشتیم براش! بیدار شدم و دیدم بلـــه! خب، حالا چیش جالب تر بود؟ اینکه من چند وقته تو فکر فلافلم، نه شدید! ولی میگفتم دوست دارم بخورم، هفته پیش رفته بودیم پارک، یه نصفه ساندویچ خوردم، بعد آجیم گفت دختر عمم ک باهامون هم بود بهم گفت بچه ها بیاید خونمون، خیلی وقته نیومدید، بیاید براتون سالاد الویه درست کنم، خب حالا جریان الویه چیه؟ الویه هاش خیلی خوبن، نوستالزیو اصیل، ما وقتی خوردین اولیت بار خیلی باش ذوق کردیم، برا همینم پیشنهاد الویه داد.
حالا ما قرمه سبزیشم خورده بودیم و عالی بود، یه سری هم خمیر فلافل گرفتیم دور هم ساندویچ فلافل زدین ک اونم عالی بود. حالا من ب آجیم گفتم بابا الویه چیه، بزار فلافل باشه. و ته ذهنم آپشن قرمه سبزیم بود!
خلاصه! امروز با بوی فلافل بیدار شدم و حرفای بابام رو میشندیم درباره قرمه سبزی.
رفتم تو آشپزخونه دیدم بابام ته دیگ طــــــلایی و ترد اورده از اشپزخونه رفیقش و یه کاسه قرمه.
دیگ اصلا من چی بگم؟؟
تازه مامانم هم برا نهار فردا از، امشب قرمه بار گذاشته و کل خونه رو بوی قرمه سبزی برداشته، این اگر خوده اصل جنس زندگی نیست، پس چیه؟؟!
اینو داشته باشید که یه نکته بگم؛ همون روز، من به کرج و عروسی کردن و غذا فکر کرده بودم، یعنی بهتره بگم به اتفاقاتی ک سال ها پیش در کرج اتفاق افتاده بود فکر کردم، به ازدواج کردن و اینا ک کلا تو فکرمه و چند وقته هم خیلی به غذاهای خوشمزه فکر میکنم و اسم دختر عمم ک باهامون اومده بود و کلا اکیپیم مریمه. حالا تو پارک بودیم، من دراز کشیده بودم، رومو کردم سمت چپ و حواسم رفت پی حرفای دوتا خانم ک اونور نشسته بودن، فقط میخوام توجه کنید به حرفایی ک شنیدم:«وای انقدر کشک بادمجونش خوشمزه بود که نگو! گردو، پیاز داغ، کشک کلی ریخته بود روش! قرمه سبزیم درست کرده بود! کباب هم بود،همه چی عالی بود گفتیم جای مریم خالی! خودش لباسش بلند بود موهاشم باز کرده بود و خلاصه عروسی رو اهواز گرفتن و رفتن، رفتن کرج، اونجا خونه خریدن»
گرفتین قضیه رو؟! قشنگ یه ترکیب عالی از افکاررچند روز من!غذا و عروسی و کرج و حتی اسم کناریش مریم بود و قرمه سبزی!!!!
اینا رو گفتم ک ب خودم یادآوری کنم جهان بی عیب و نقص جواب فرکانساتو میده! فرکانسام الان شبیه اون کسیه ک تازه یادگرفته جادو کنه و هنوز بش مسلط نیست و جادوش، آتیش بازیش کوچولوئه و تو درودیوار میخوره و محو میشه. ولی کار میکنه. فقط کافیه من مسلط بشم.
ما هرچی بخوایم بمون میده، اصلا براش مهم نیست چیه! اصلا این دوتا تجربه من و هزاران تجربه این چنینی ک داشتم منو ب یقین رسونده ک هرچی تو فکرم میگذره رو جلوم میبینم، مهم نیست چیه!
پس بهتره به جادوم مسلط بشم ک بتونم درست استفاده کنم…….
از قشنگیاش این بود ک آجیم گفت استاد فایل جدید گذاشته و بچه ها!!! این فایل دقیقا برایمنی لود ک دیشب برای نداشتن یه خواسته ام تو در و دیوار بودم و به خدا گفتم ببین از نو شروع کن خط بده، من بازم راهو گم کردم…. و جوابم فردا رو سایت بود
از قشنگیاش خوردن با لذت اون فلافل بود ک چـــــقدر خوش طعم بود
از قشنگیاش ورزش کردنم با عشق بود
از قشنگیاش دیدن اون آلو های شور لواشکی و
خوشرنگ شسته شده رو کابینت بود و خوردن ازشون
از قشنگیاش این بود ک دوتا تی تاپ از اونا ک دوست دارم، سفید و قرمز، خریدم و با لذت خوردم، دلم تنگ طعمش بود
از قشنگیاش این بود که خونه رو برام خالی کردی ک خلوت کنم با خودم و خودت
از قشنگیاش این بود ک خواهرم کروسان و بامیه عسلی خریدن و با چایی خوردیم
از، قشنگیاش خوردن اون ته دیگ طلایی با قرمه سبزی بود
از قشنگیاش ایده خواهرزاده دوست داشتنیم برای گرم کردن ته دیگ تو هواپز بود ک همونجور خشک و طلایی گرم شد و نرم نشد
از قشنگیاش پیاده روی با کفش خوشگل نایکم و جورابای ساقدار آدیداسم بود
از قشنگیاش جرئتم و همتم برای، نوشتن کدهای مخربم بود
از قشنگیاش ایده های بی نظیریه ک تو بهم میدی
از قشنگیاش حضور خواهر زاده ام،محمد امین کنارمونه
از قشنگیاش دیدن یه کلیپ آشپزی برا روده گوسفند بود و من بااااید این خوشمزه رو امتحان کنم
از قشنگیاش واریزی داشتن و مشتری داشتن بود
از قشنگیاش کارتمه ک پول توشه ک هرجی بخوام برم بخرم
از، قشنگیاش ساقه طلایی و تی تاپ و بادوم زمینیه تو کمدمه
از، قشنگیاش آهنگ جدیدیه ک چند روزه دارم باهاش عشق میکنم
از قشنگیاش راه حل دادنای تو به منه
عاشقتم…
سلام عمران عزیز
واقعا باور احساس لیاقت و خود ارزشی و عزت نفس اونقدر مهمه ک حد و حساب نداره!عمران جان سپاسگزار خواهم بود ک جملات تاکیدی و تمریناتت رو برای ما هم بگی چون من هم دارم رو عزت نفسو خودارزشیو احساس لیاقت کار میکنم. سپاسگزارم بابت به اشتراک گذاری این مطالب با ما.
مسعود جان، مسعود مهربان، مسعود عزیزم
واقعا نمیدونم باید چی بگم از زیبایی این کامنت
از اینکه وقتی نشانه وااااضحم رو توش دیدم لــــــذت همه وجودم رو گرفت و فـــــهمیدم این خط، نشانه تو بود فاطمه،و ازش اسکرین گرفتم و دور اون جمله رو خط کشیدم، من با اون خط سرشار شدم مسعود عزیزم، سرشار از لطف پروردگارم ک اینطور بهم آینده رو نشون میده. ذهنم درباره این موضوع نجوا میساخت، اذیتم میکرد و من با هدایت ربّ هدایتگرم به یک فایل استاد و گوش کردن اون و تلاشم برای دیدن زیبایی های این موضوع، نشانه ها اومدن… و دلم رو غرق در ستاره های نورانی کردن، نشانه از، پس نشانه میاد و خدای من، این معجزه توجه به زیبایی ها و حس خوبمونه، وقتی به زیبایی ها توجه میکنیم انگار داریم قدردانی میکنیم اصلا. میدونی،مثل کسی ک رفتی مهمونی، کلی چیده، تزیین کرده، خوشمزه جات اماده کرده و تو بخوری و پاشی بری! اما وقتی زیبایی هارو ببیمی و تحسین کنی انگار داری ازش قدردانی میکنی… و دیدن زیبایی ها قدردانیه. و تمام کامنتت برای من فووووق العاده بود، ترکیب رو که خوندم هی بیشتر و بیشتر لذت میبردم و میفهمیدم و گفتم همینه! دقیقا همینه! بابا کلید همینه! کار اینه! اینو باید انجام داد و بعد به قول استاد گلو زدی! وقتی کامنتت رو تموم کردم، کلا بستم صفحه رو و با لذت سرمو گذاشتم روی زمین و آروم بودم، انقدر حجم این آگاهی های ناب زیاد بود ک بستم کلا و میخواستم تو آرامش لذت ببرم… حس اون جمله ی محمد علی اسلامی ندوشن رو داشتم«لبریز می شدم. سراچه ذهنم آماس می کرد، قوز می کردم و از فرط هیجان، «لُکّه» می دویدم»
سپاسگزارم استاد عزیزم
این فایل داره معجزات بزرگی رو برامون رقم میزنه
خدایِ ماهِ من، من با تک تک سطوح انرژیم ازت سپاسگزارم
آقا رضای گل سلام
چقدر لذت بردم از خودندن سپاسگزاری هاتون، واقعاااا لذت بردم و باز هم پروردگارم نشانه ام رو داد، و بهم گفت فاطمه، انقدر به اون خواسته ات نچسب! ول کن بابا! لذت ببر! من بهت میدمش، تو فقط لذت ببر! توجهت رو بزار جای درست و اون خواسته ات میرسه، بزار با حس خوب دریافتش کنی نه این حس بیتابی و انتظار شدید، این حس بد… حستو خوب کن. فقط زندگی کن، تو اومدی اینجا، همه چیم از قبل دیده بودی، و اونقدر برات زیبا بود ک انتخاب کردی اینجا به این روش و این نقش زندگی کنی، اما الان یادت رفته، چسبیدی به انتظار داشتن، به خواسته هات و یادت رفته تک تک لحظا های حضورت اینجا یه اتفاق فوقالعاده اس. تو داری با کمدایی ک خواسته ات داخلشن زور میزنی ک بازشون کنی ولی من که بهت گفتم فقط باید لذت ببری تا درا خود ب خود برات باز بشن، من میخوام تو یاااد بگیری ک لذت ببری، نه لذت وابسته به ادما،و یه شرایط خاص، نه! یه لذت خاص خودت ک محور خلقت جهانتی، ک تو هر شرایطی باشی از اینکه هنوز زنده ای و تجربه میکنی حضور تو این جهان رو، همون جهانی ک برای اومدن بهش ذوق داشتی، لذت ببری. و یادت نره، من ازت خواستم ک بهم اجازه بدی هدایتت کنم و اگر فقط بشینی رو شونه هام و از راه لذت ببری، من به بهترین مسیرها و مکان ها میبرمت، خودم، خوده خودم. تو فقط بشین روی شونه من….
عمران عزیز، سلام
حرف شما کاملا درسته، اصل احساس خوب و کنترل ذهنه.
از اونجا ک استاد گفتن که باورهای ما نتیجه دیده ها و شنیده های ما هستن، از، اون لحاظ من میگم جمله تاکیدی لازمه. نه از اون جمله تاکیدی هایی ک همه جا ریخته ها، نه. یه سری جملات ک از دل حرفای استاد شنیدیم و رومون خیلی تاثیر داشته، یا یه سری آگاهی هایی ک بهمون گفته شده و قلبمون رو آروم کرده.مثلا همین فایل های استاد، من اولا خیلی اصرار داشتم ک باااااید تمرکزی گوش بدی و اینا و اگر تمرکزی گوش ندی به درد نمیخوره ولی دیدم ک موقعایی ک این فایل تو گوشمه،،و چرت و پرتای اطرافم رو نمیشنوم، و این تو گوشم داره پخش میشه و مدار منو میبره بالا. و من بعدترش میفهمم. نشونه هارو ک میبینم، تعییراتو ک میبینم میگم ببین، اینجوری اثر داره، اینه ک استاد میگه فایلارو شب تا صب و صب تا شب بزار تو گوشت بشنو، من حتی یه مدتی شبا هم فایلارو میزاشتم و نصف شب یهو ک بیدار میشدم قط میکردم، و جمله هایی ک تو اون موضوع قوت قلب من و کلام ربّ ب من بودن رو مینویسم ک یادم نره، ک هرموقع نجوا میخواست اتک بزنه اینا رو ببینم. زدم رومیزم، تو یادداشت هام مینویسم.
و بنظرم عالیه.پیشنهادش میکنم.
سپاسگزارم بابت پاسخگویی ات عمران عزیز.
محمد جواد جان، سلام
میخواستم نخونم پاسخ به کامنتارو اما هدایت شدم ب خوندنشون
و از کامنت شما، من نشانه امروزم رو گرفتم. من انقدر به یکی از خواسته هام چسبیدم ک انگار تمام تمرکزم رو ازم گرفته، انگار همش منتظر رخ دادنش هستم و همش تو انتظار به سر میبرم. ولی کامنت شما این حرف استاد در دستیابی عملی رو به من یاداور شد که به این فکر کن ک خواسته تو ک بالاخره میرسه، حالا تو دوتا انتخاب داری، تو این مدت از، زندگیت لذت ببری تا رسیدن خواسته ات یا اینکه تو زجر و اذیت باشی تا زمانی ک بش برسی. و اونی ک لذت برده به موقع به خواسته اش میرسه و از خواسته اش لذت میبره ولی اونی ک لذت نبرده از زمانش اون خواسته که بش میرسه باعث خوشیش نمیشه بلکه موجب زجرش هم میشه. ممنونم از کانتتون ک اینو بهم یادآوری کردید.
مهناز عزیزم سلام
کامنتت چقدر سرشار از یقین بود، دلم رو قرص کرد، ایا خداوند برایت کافی نیست؟ خدا زیبا و ماه من ک میگی بابا من ک همه چی دستمه، من که میخوام تو لذت ببری، من ک میگم بیا پیش خودم من پیشاپیش تو راه هارو باز میکنم، اینا کافی نیست؟
خدای من واقعا، واقعا تو با همه ما حرف میزنی، با حسمون… خدای من، من عاشقتم
مهنازعزیزم، سپاسگزارم
فاطمه عزیزم سلام
من هم به این قضیه رسیدم ک وقتی بسم الله میگی و میگی خدایا من میخوام تغییر کنم، من میخوام یه زندگی جدید ایجاد کنم برای خودم، من دیگه اینو نمیخوام، میخوام تغییر کنم و به ربوبیتش قسم، به همون حرفش ک گفته انا علینا للهدی، وقتی ببینه ک تو قلبا خوردی ب جایی ک میخوای تغییر کنی، دستت رو میگیره ک دیگه هدایت ها شروع میشه… اره فاطمه عزیزم، اون هدایت میکنه چون خودش گفته بر منه که هدایتتون کنم، و همون خودش کفته کیه ک مث من به قولاش عمل کنه؟ آره فاطمه قشنگم،جوابتو میده، تز یه خط زیرنویس تی وی، از یه فایل رندوم، از یه کامنت که در پاسخ به کس دیگری گفته شده، از حرفای دو نفر دیگه وقتی گوشتو میاره تو یه تیکه اشون بشنوی و دیدی!؟ تو میفهمی این برای من بود! میفهمیاین خود خدا بود! من دیگ میگم، این خود تو بودی ک صورتمو گرفتی رو ب روی خودت و باهام حرف زدی…
فاطمه جانم، وقتی میری تو دل اینکه زندگیتو بسازی، به موقعه اش، واقعا به موقعه اش، یعنی زمانی که آمادشی، زمانی ک از برخورد باش نمیترسی،تیکه هایی ازت رو ک نیاز به اصلاح داره رو میاره جلوی چشمت و میگه حالا ک داری راست و ریست میکنی برای یه زندگی بهتر، اینم درست کن… و من عاشقشم. عاشق اینم ک مجبور نمیکنه،موقعی ک آماده ای بت میگه قضیه اینه، اینم حل کن.
سپاسگزارم بابت کامنتت فاطمه جان ک باعث شدی اینا رو بنویسم.
حسین جان سلام
اتفاقا من هم تجربه ای دقیقا مشابه شما داشتم، اسفند1401
من اصلا نمیرم تو گروه ها درباره اینکه کی حقوق میدن و چقدر میدن و چقدر کسر میکنن و اعتراض و فلان و…. رو ببینم. میگم حساب کتابا درسته، همین ک حقوقمیاد خداروصدهزار مرتبه شکر. خلاصه…. اسفند حقوق هارو ریختن و پسر! همه کم گرفتن! بعضی ها حتی در حد 900ت یا یه تومن و خرده ای! جارو جنجال بود! خواهرم بم زنگ زد گفت واریز کردن؟ گفتم آره! گف به من کم دادن! گفتم والا کم و زیادش رو نمیدونم، نمیدونم این چیزیک من گرفتم تو مقیاس کمه یا زیاد، اما برا من عالیه! گف شنیدی میگن دولت بودجه اش کم بوده و فلان….!؟ گفتن نه والا خبر دنبال نمیکنم. بعد ی سر رفتم تو گروه و دیدم مبالغ واریزی بچه ها اونقد بوده و من 6وخرده ای واریزی داشتم. خداروشکر کردم، خیلی زیاد. قرار شد حقوق هارو ترمیم کنن و پسر من دوباره فردا ک چشم باز، کردم دیدم 1 تومن دیگ اومده به حسابم. خیلی خیلی خداروشکر کردم. و اون ماه ماهی بود ک این پول اومد و خیلیم تایمش عالی بود. من دوره ای ک میخواستم رو هدایت شدم ک بگیرم. اصلا اون ماه خدا منو جوری برکت داد ک بهم میگف ببین برو اون دوره رو بخر، و ماه بعدش من 900 ت گرفتم. گفتم خدایا دمت گرم! من با اون پوله دم عیدی حسابی حال کردم و دوره ام رو هم خریدم و راضیه راضیم. و حسم بد نشد.و همون ماه درآمد من از چنلم رسید به 1 تومن!کفتم بابا عشقی، بابا دمت گرم… من چی میتونم بهت بگم ک تو کارت انقدر درسته؟ من 900 گرفتم و تو 1 تومن از اینور بم دادی…
خدا خود عشقه، زمانبندی ها و کاراش بینظیره، وقتی حالت خوب باشه و تکیه کنی بهش…
خدایا شکرت
حسین جان مرسی ک با کامنتت باعث شدی من این مورد رو یاداوری کنم و ایمان خودم قوی تر بشه و یادم بمونه ک باید حس خودم رو خوب نگه دارم و این یعنی توکل، وقتی حسمون خوبه و نگران نیستیم، درواقع داریم میگیم مشتی، همه چیز، ک زیر نظر توئه و کار تو هم ک درسته، پس چ دلیلی داره ک من حسم بد باشه؟ و خدا کاراتو برات میکنه چون تو اجازه دادی ک فرمون دستش باشه.
خدایا عاشقتم