شکارچی نکات مثبت باشیم - صفحه 2

1194 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «عارفه» در این صفحه: 41
  1. -
    عارفه گفته:
    مدت عضویت: 1221 روز

    سلام اصغر عزیز

    خیلی خرسندم که این کامنت و این ایده بازی که جز لطف الله نبود چقدر کنار از نگاه های مختلف برای ما درس داشت و یکی از درس هاش همین تعداد رای و کامنت بوده

    اینکه باره دیگه صداقت استاد برامون ملموس شد که اونوقت که میگند باعشق کامنت هاتون میخونم واقعا دارند این کار را مبکنند

    اینکه به قول استاد معیار استاد امتیاز نیست همانطور که خدا دنبال این نیست که چقدر افرادی از یک بنده اش تعریف می‌کنند مهم اینه چقدر در مدار درست و آگاهی هست به همون مقدار نعمت میاد سمتش

    و اینکه بار دیگه یا. این فایل استاد بیفتیم که فقط رو خدا حساب کنیم نه بنده هاش چقدر من این فایل را گوش می‌کنم و کیف میکنم

    و چقدر شرک خفی هست که حتی ذهن نجوا گر آدم قدرت حتی تو تعداد رای ها برای آدم جلوه گر میکنه که آدم از اصل دور بشه و درگیر فرع بشه

    و بخواد برای منی که با ذوق دارم این بازی را انجام میگم بگه ببین همچین ایده خاصی هم نبود حتی خانم شایسته هم که ذوق می کردی وقتی لایک هاش.را پایین یک سری کامنت هات میدی ایشون هم لایکت نکرد و تو بگی حال خودم و بچه هام را عشق من کلی از خانم شایسته چیز یاد گرفتم که خود ایشون را بابد لایک بارون کنم و بری تو دل حال خوبت و نجوای شیطانی را ضربه فنی کنی

    و خدا اینجوری پاداش اعراض از ناخواسته هات را بده الله اکبر

    واقعا خدا بزرگتر است

    من تسلیم محضش هستم و عاشق این اسارتم و چه نگهبان خوبیست نگهبان اسیزی های من زیبا خدای یکتا

    بهترین هارا برات میخوام اصغر عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    عارفه گفته:
    مدت عضویت: 1221 روز

    سلام مهوش جان عزیزم نکته ای توی صحبت هاتون بود که شاید که نه حتما بیشتر ما درگیرش بودیم کتک های بی موردی که می‌خوردیم

    تحقیر هایی که میشدیم بقیه اشتباه می‌کردند تلافیش را سر ما خالی می‌کردند همه این ها بوده

    ولی چیزی که الان ما به آگهیش رسیدیم اینکه دنیا در مسیر رشد و تکامل هست و همه ی این تضاد ها بابد رخ می‌داده تا ماها به عجز بیفتیم و دنبال راه باشیم و به منبع اصلی وصل بشیم وگرنه صد درصد تنبیه هایی که پدر و مادر هامون میشد ما نشدیم و چند مرحله بهتر اونا بودیم

    ابن خودش یعنی تغییر افکار یا پسر ها چقدر تو مدرسه از معلمشون کتک می‌خوردند و یک امر طبیعی بود ابنکه تازه خودسون برند از یک درخت یا شاخه بکند بیاند بدند دست معلم تا کتمشون بزنه چون معلم گفته بود برو بیار

    بله شنیدن اینا دردناکه ولی آیا میشه کسی را مقصر دونست؟ نه

    چون جهان در تمام جوانبش به سمت آگاهی و رشده

    پس نتیجه تمام این ها اینه بیخیال بقیه و گذشته من خودم چه گلی به سر خودم زدم و تمام تمرکزم باید روی رشد خودم باشه بعد زنجیر وار همه جیز تغییر میکنه

    بهترین هارا برات میخوام مهوش عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    عارفه گفته:
    مدت عضویت: 1221 روز

    سلام زینب جان عزیزم

    آفرین بهت میگم که این مقاومت را کنار گذاشتی و کامنت خودت را نوشتی

    هیچ وقت یادم نمیره اولین بار که با کامنت های طولانی دوستان مواجه میشدم میگفتم خدای من اینا انقدر حرف را از کجا میارند می‌نویسند؟ و یک روز کشتم خودم را وگفتم منم یه جیزی بنویسم باورت نمیشه وقتی فرستادن دیدگاه را زدم برام پیام اومد پیامتون کوتاه ارسال نمیشه خخخخ

    بعد از مدت ها دیدم انگشتم رو صفحه تایپه و دارم فقط مینویسم و مینویسم که یه آن به خودم میومدم میگفتم عارفه اینارا تو نوشتی؟

    و میدیدم انقدر احساسم خوبه و میخوام اینجا بگم که کلی ذوق میکردم به خودم اومد دیدم یکی از داداش های گلم تو این خانواده بی نظیر نوشته بود برام که چقدر فعالید که تو این زمان کم که تو سایت بودید ستارهاتون داره همش کامل میشه یادم تازه توجه کردم و کلی ذوق کردم و خودم را تحسین کردم و خدارا بابت داشتن دوستان خوب این سایت شکر گفتم که چقدر دنبال نکات مثبت در تمام جوانب هستند

    مرسز زینب جان از احساس خوبت درمورد ایده بازی که حتما میدونه جز لطف الله چیز دیگه ای نبوده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    عارفه گفته:
    مدت عضویت: 1221 روز

    سلام میثم عزیز

    وای چقدر ذوق کردم از صحبت هاتون انگار اونجا بودم و این کل کل را میدیم از این کل کل های شیرین که مامان ها و باباها ذوق میکنند

    نوش جونت باشه این احساس خوب در کنار خانواده گلت

    ک سری درس هایی که از این بازی گرفتیم را تو کامنت این جلسه نوشتم ولی یک نکته ای باز امروز ازش درس گرفتم و خدا بهم گفت اینجا بنویس این بود که

    با توجه به اینکه به مراتب ما رشد میکنیم که احساس خوب بقیه هم جز احساس خوبمون بشه بچه ها وقتی می‌بینند مثلا من نوشتم وقتی مهدیس برام قهوه درست کرد اومد یا وقتی عرفان دهن خواهر غذا گذاشت چون دستش بند بود ناخواسته به خودسون میگند عه ببین فلان کارم که اصلا خودم حواسم نبود نکته ی مثبتی بوده و مامان نوشته پس بزار کارهای بهتری بکنم که جز نکات مثبت باشه

    و وقتی مادر و پدر آگاهانه همون نکاتی را بنویسند که بچه نه از سر جلب توجه بلکه از سر احساس خوب اون لحظه اش که انجام داده میبینه مورد توجه بوده وجودش دنبال احساس های واقعی میگرده و ناخود آگاه خیلی کارهای خوب را بدون جلب توجه انجام میده

    واقعا چقدر میتونه اتفاق ها در دستاورد های جالبی پیوسته داشت خدایاشکرت

    بهترین هارا برات آرزو دارم بردار آگاهم خدا سعادت دو دنیا به خودتون و همسرتون فرزندان نازتیتون بده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    عارفه گفته:
    مدت عضویت: 1221 روز

    سلام لیلا جانم

    همون دیروز وقتی کامنت را خوندم به خودم گفتم چقدر منو لیلا شرایطمون یه جورایی مثل همه و داریم رو خودمون کار می‌کنیم به لطف الله و آگاهی های استاد

    دقیقا لیلا جان من دقیقا میتونم بگم 50درصد تا قبل اینکه وارد این سایت بشم و 49 بعد از اسفندماه که شب تولدم غوغایی در وجودم شد به عینه بدتر از تو بودم اون یک درصد را هم میزارم چون هیچ وقت آدم کامل نیست خخخ

    حالا برات میگم که بدونی وجودم چقدر فاجعه بوده و به ظاهر اسمش را میزاشتم دوست داشتن و رابطه صمیمانه

    من همش دنبال متوجه دیگران بودن را دوست داشتم حالا چرا میره برای گذشته و بچگی و باورهای اشتباه

    و چون از سمت پدر یا هرمرد محرمی به من احساس خوبی دریافت نمیکردم این ندیده شدم لطمه های زیادی به من وارد کرد تا ازدواج کردم و فکر میکردم این شخص منجی زندگی منه و اومده خوشبختی منو تمام کنه انقدر دنبال این بودم که تایید بشم خیلی ناخواسته های زندگیم را هی ازش می‌گذشتم و عدم لیاقت شدیدی توم به وجود اومده بود که البته اینارا الان می‌فهمم

    انقدر میخواستم که روابطمون زیبا باشه که هی دوست داشتم همسرم بمونه خونه و یه شخص سومی پول دربیاره و به کسی میگفتم خنده اش می‌گرفت و مسخره ام می کرد و می‌گفت وای بیماری بزار بره بیرون نفس بکشی

    درصورتی که حضور همسر من در خانه در روزهای تعطیل مشاوری بود با خوابیدن یا تلویزیون دیدن وقتی هم که من میگفتم همش که خواب بودی میگفت خب چیکار کنم

    میخوام بهت بگم منه احساسی و پر از شور عشق و افکار رمانتیک دقیقا شخصی وارد زندگیم شده بود که دنیا دنیا با احساس من فاصله داشت ولی ظاهر امر مردی خانواده دوست زحمت کش کمک رسان که همه ی زن های میگند وای چه عالی

    ولی در بتن ماجرا همش برام این سوال بود یعنی زندگی مشترک یعنی این؟؟؟؟؟

    یعنی بعد چندسال زندگی بدونی زنتون چطوری خوشحال میشه و چقدر اهل الکی ذوق کردنه ولی دقیقا نکنی در عین حالی که ما نه بحثی میکردیم نه من میزاشتم تنشی تو خونه ادامه دار بشه چون میگفتم منم که باید خونه را گرم نگه دارم خخخخخ بخند به باور های جاهلانم چون حق داری

    و خیلی اتفاق هایی که الان میفهمم من چقدر درگیر شرک بودم فکر میکردم همین که شوهرم تاییدم کنه حله حتی تا مدل شال بستنم را هم ازش تاییدی میگرفتم و خدا رحمم کرده بود که مرد مهربانی بود و خداراشکر سخت گیر نبود ورگنه چه میشد

    لیلا جان میخوام بهت بگم دقیقا همون پاشنه آشیل یک عمر زندگی من که دنبال انرژی عاطفی و صمیمانه از کسی بودم را نداشتم و هر روز تشنه تر میشدم و برعکس تر میدیدم

    حتی به خودم می‌گفتم تو انقدر بی ارزش بودی که حتی همسرت روز تولد دوقلوهات تو بیمارستان برات یک شاخ گل هم نیاورد و هی میگفتم بنده خدا دستش خالی بوده و حتما سال تولد بچه ها بهم هدیه میده و میگه جبران اون روز ببین چقدر من احمق و جاهل بودم و چقدر تو این موارد احساسی دیدا نمیشدم

    چقدر شب ها با تمام خستگی بچه داری اونا را میخوابوندم و خودم را آماده میکردم که همسرم که طبق معمول خواب هست نبود همسر کمتر خودش را احساس نکنه و برم کنارش که رابطه دو نفره داشته باشیم در عین اینکه میدونستم از رابطه میک لاو(معاشقه دو نفره) هیچ وقت خبری نیست و فقط برای….. همسرم کنارش باشم اونم به خاطر باورهایی که تو سزم رفته بود که تو کم نزار که جایی دیگه دلش گرم نشه و چقدر سخت بود که بعد این همه دیزاین پیزایتی که خودت را بکنی و بره خودت را بدی تو بغل همسرت جوری از خوابی بیدار بشه و نگاهت کنه که چه خبره چکار داری و دنیا رو سرت خراب میشه چه غروری ازت خورد میشه

    آره اینارا بهت میگم که بدونی من انقدر درگیر کمبود بودم و جهل وجدم را گرفته بود و شب تولدم یکی دیگه شدم و تو دوره عشق مودت گفته چه شد اون شی تولد ولی الان من یک عارفه جدیدم که با خودم و خدای خودم عشق بازی می‌کنم و نمیدونی چقدر حالم خوبه و دارم کیف مبکنم از عارفه بودنم

    بهترین هارا برات میخوام لیلا جان شک ندارم که ما لایق بهترین ها هستیم

    خدا همراهت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  6. -
    عارفه گفته:
    مدت عضویت: 1221 روز

    سلام جواد عزیز

    مرسی از حسن توجهت

    دقیقا حق باشماست ما در هر لحظه داریم در موقعیت های مختلف ایمانمون سنجیده میشه برای رسد بیشتر که انشا الله بتونم سر بلند بیرون بیام و زیبای خدا اینکه خیلی مهربان آدم را جلو میبره و رشد میده و مثل یک معلم دلسوز کاری میکنه جاهایی که بیشتر ضعیف هستی را قوی کنی و جاها یی که بازم جای کار داره عالی تر کنی و در تمام جوانب هواسش هست که مارا رسد بده به شرط ایمان به‌خودش ونه ابلیس

    بهترین هارا برات آرزو دارم برادر عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    عارفه گفته:
    مدت عضویت: 1221 روز

    سلام شیوا جان عزیزم

    ای جانم چقدر ذوق کردم برای دختر های گلت اون دختر پنج ساله ات که داره با چه ذوقی میگه که شما بنویسی و چشم های پر احساسش را میتونم تجسم کنم و اون دختر نازت که تو مهمونی هواسش به نکات مثب روده و تو ذهنش سپرده و اومده نوشته

    من خودم با بچه ها قبل این بازی خیلی کارهای دیگه میکردیم مثلا از مدرسه که اومدند میگفتم چندتا نکته مثبت بهم بگو ذوق کنم یا تو سفر فقط تمرکز مون رو نکات مثبت بود ولی تو همین فایل از استاد فهمیدم نوشتن چقدر قدرتش بیشتر از فقط گفتنه و گفتم خداراشکر که حتی تو مسیر ارتباط با بچه ها برای ایده خوب برای احساس خوبشون یه جور سیرتکاملی برام گذرونه شد و وقتی ذهن درگیر بشه جوابش میاد

    و خوشحالم که کنار بچه هات قراره کلی لحظه خوش بسازی

    حتما یادت باشه اگه یه روزی درگیر روز مرگی شدند بهشون سخت نگیرید که چرا چیزی ننوشتی که شیرینی ابن بازی براش تلخ نشه

    راستی امروز روی یک کاغد نوشتم

    من یک شکارچی حرفه ای هستم اونم از نوع مثبتش

    و چسبوندم به جلد دفتر

    بتونید حتی به دخترتون که نوشتن بلد نیست گاهی بزارید احساس خوبش را تو اون دفتر نقاشی کنه عالی میشه

    ببخشید اینا همبن جوری به ذهنم رسید بهتون بگم

    بهترین هارا براتون آرزو دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    عارفه گفته:
    مدت عضویت: 1221 روز

    سلام رضای عزیز

    مرسی از احساس خوبت که کامل توی کامنتت مشخص بود

    دقیقا حرفت در مورد گروه با دوست و جدایییت ازش منم یاد این انداخت که یکی بگم

    من دقیقا از اوایلی که با استاد آشنا شدم اومدم تو تلگرام بعدم روبیکا باهمسرم گروه زدم که هرچیزی حس خوبی بهمون داد اونجا بنویسیم ولی به مرور زمان دیدم ابن گروه بیشتر خودم هستم خدای خودم بعد گفتم چه کاری یه گروه میزدم خودم باشم و خدای خودم و با خطی که داشتم گروه زدم و رفیق شیشیم عشقم آرام جانم همراه همیشگیم شد خدا وخیلی احساسم بهتر شد و درس هایی که از استاد میگرفتم را درک میکردم که ما هیچ قدرتی برای تغییر کشی ندارم و فقط خودمون را باید تغییر بدیم و از اون موقع چقدر آزاد و رها ترم

    و نکته بعدی که دوقلوها را تحسین کردی باید بگم واقعا من بابت این آگاهی هربار به درگاه خدا شکر گذارم

    این درک از آگاهی را وقتی از بچه هام متوجه شدم که وقتی وارد دوره سلامتی شدم و فقط نکات را داشتم به باباشون میگفتم هر دوشون گفتند ماهم میخوایم سَم نخوریم گفتم نه مامان بزار من ببینم چطورجلو میریم بعد گفتند نه ماهم هستیم

    و باورتون نمیشه بچه های تو ابن سن چقدر راحت از این همه رنگا و وارنگی خوراکی ها توی مدرسه و مهمونی ها می‌گذرند و دخترم که کامل تو ماه مبارک روزه هاش را کامل گرفت با ابنکه سال اولی بود پسرم هم نزدیک 20تاشا گرفت

    حالا نکته اینجاست آیا من کاری کردم؟؟؟؟

    جواب:نه

    آخه من چه توانایی داشتم برای آگاه کردن دلشون غیر الله

    پس هرچی هست از لطف خودشه که یک توانای شکست ناپذیر و مهرمانه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    عارفه گفته:
    مدت عضویت: 1221 روز

    سلام دوست عزیز

    خیلی تبریک بهتون. میگم که با انجام این بازی احساس خوبی بهتون دست داد و دوم به خاطر گذاشتن عکس پروفایلتون که واقعا منم به سوت دوست دارم بزارم و مدل گوشیم تویمدل های تحریمی هست و برام محدودیت درست کرده و انشاالله همبن تضاد باعث میشه گوشی بهتری گیرم بیاد و

    نسبت به سوالتون که پرسیده بودید چطور نوشته ها پرنگ میشه کافیه دوتا ستاره اول جمله یاکلمتون و دوتا ستاره در پایانش بزارید() از این ستاره ها

    روح ماه بچتون را ببوسید

    فقط یادتون باشه بین ستاره ها و کلمه ای که میخواد شروع بشه یا تمام بشه فاصله نباشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    عارفه گفته:
    مدت عضویت: 1221 روز

    سلام مجدد شیوا جان

    خدا میدونه الان از ذوق قلبم چقدر تند داره میزنه

    چقدر خوشحالم برات برای ابن احساس خوبت

    همه ی ما که اینجاییم مبدونیم هرچی لطف هست از سمت الله و ما هیچی از خودمون نداریم پس هممون سپاسگزار خودشیم

    شکارچی های منم تو خونه حسابی دنبال برنده شدن هستند تازه پسرم امروز میگه مامان اگه دونفر می‌آوری شدند میخواین چکار کنید؟؟

    گفتم خب پیشنهاد شما چیه گفت من نمبدونم شما بازی را طراحی کردید گفتم من از شنیدن نظراتون استقبال میکنم

    گفت نمبدونم

    گفتم اگه موافق باشید چون هممون پارک را دوست داریم اگه نفر مساوی شدند فرداش میریم پارک که احساس خوب دیگه ای را هم تجربه کنیم و برامون تنوع داشته باشه و موافقت کردند

    و گاهی تو. خونه شکارچی صداشون میکنم میگم شکارچی من. امروز چی صید کردی بعد میگند عه مامان خوب شد یادمون اندختید و می‌دوند سمت دفتر

    نمیدونم چه احساس خوبی دارم اون موقع که نزدیک ساعت 10هی دارند میشمارند که از اون بکی عقب نباشند که اگه عقب هستند فکر کنند و یه حس مثبت را بنویسند

    پسر من دیروز از یک دست بودن چمن های شهر داشت لذت می‌برد

    میبینی شیما جان؟؟؟ چقدر زندگی خاص و بی نظیر میشه

    تازه اون لحظه ایکه نکاتی از خود بچه ها مینویسی که حواسشون نبوده مامان داشته حس خوب با اون کارشون می‌گرفت و شب که داری میخونی ذوق می‌کنند و بگند مااامااان و نیاند بغلت می‌کنند و بدست می‌کنند و میگند عزیزم…..

    میدونی چقدر زنجیروار احساس خوب رد و بدل میشه؟؟؟؟

    خیلی بی نظیره خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: