این کلیپ فوق العاده زیبا برای تغییر زندگی و رهایی از تنش های روزانه و افسردگی طراحی شده است
در این انیمیشن، «سگ سیاه» نماد «افسردگی» است. این ویدئو نشان میدهد که سگ چگونه زندگی راوی را تحت تاثیر قرار میدهد. در این انیمیشن که توسط سازمان بهداشت جهانی معرفی شده، افسردگی به یک سگ سیاهرنگ تشبیه شده که در وجود همه آدمها هست. نکته مهم اینست که بتوانیم این سگ را تحت کنترل خود درآوریم و نگذاریم تا بر زندگی ما مسلط شود.
گروه تحقیقاتی عباس منش آن را به فارسی دوبله کرده و با کیفیت بالا در اختیار هموطنانمان قرار داده است تا به امید خدا همه ما زندگی شاد تر، سالم تر و موفق تری داشته باشیم.
این فایل تصویری را هر روز بارها و بارها ببینید تا همواره بالاترین سطح انرژی را در خود احساس کنید. در صورتی که این کلیپ را تاثیرگذار احساس کردید به دوستانتان هم هدیه دهید و یا در شبکه های اجتماعی خود به اشتراک بگذارید تا به این طریق احساس خوب را به کل جهان منتشر کنیم.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری کلیپ انگیزشی شماره ۲ | "درمان سگ سیاه افسردگی"49MB6 دقیقه
به نام خدای مهربون
سلام به استاد عزیز و همه عزیزانی که در این جمع حضور دارند
این فایل میخواد بگه که افسردگی میتونه چه نتایجی رو بهمراه داشته باشه :
احساس بی ارزشی
خستگی دائمی جسم و ذهن
غم و ناراحتی
ناامیدی
فرسودگی جسمی و حتی چهره و ظاهر
نداشتن ذوق و شوق برای زندگی
بی اشتهایی
تمرکز پایین
حافظه ضعیف
مقاومت در برابر تغییرات و عملگرائی
نابودی اعتماد بنفس مخصوصا در جمع
دروغ و مخفی کاری
ترس از حرف و قضاوت دیگران نسبت به خودمون
نقاب داشتن یعنی مخفی کردن حس افسرگی و نهایتا انرژی زیادی جهت مخفی کاری گذاشتن
افکار و حرفهای منفی
بداخلاقی
نابودی احساس عشق
هرروز تکراری و کسل کننده و خسته کننده
در شرایط بحرانی تر هم رو آوردن به مواد مخدر و الکل و نهایتا در تنهایی غرق شدن و ناامید شدن از زندگی
چون من خودم به مباحث توسعه فردی خیلی علاقه مندم بارها و بارها در جاهای مختلف قبلا شنیده بودم تنها ناجی تو خودتی ،اینجاست که واقعا فهمیدم در هر شرایط سختی حتی افسردگی تنها کسی که میتونه به من کمک کنه خودمم نه تراپیست نه خواهر نه خانواده نه دوست .
تا من خودم نخوام هیچ شرایطی تغییر نخواهد کرد درسته آگاهی به ما کمک میکنه در جهت ارائه راهکار اما تا من خودم دست به عمل نشم هیچ تغییری رخ نخواهد داد.
من وقتی با شرایط بد عاطفی روبه رو شدم پیش یک تراپیست رفتم با حال بد ولی اون فرد تا 15 روز بعد از تعطیلات عید منو رها کرد و فقط پول رو میشناخت و اصلا براش مهم نبود که این خانم با این حال بد جسمی اومده که من نمیخوام راجع بهش توضیح بدم چون شرایط خیلی بدی بود و اصلا براش مهم نبود و اون برام شد یک درس که رها تنها فردی که میتونه بهت کمک کنه دلسوزانه خودتی .خیلی ناراحت کننده بود که فقط پول و تایم جلسه براش مهم بود تازه ایشون کلی توی اینترنت امتیاز بالا بهش داده بودن بجای غصه خوردن و توقع داشتن فهمیدم که این منم که باید به داد خودم برسم و قسم خوردم که هیچ وقت هیچ وقت برای حال روحیم پیش هیچ تراپیستی نخواهم رفت
راهکار درمان افسردگی در این فایل زیبا:
تغییر باورهامون و دیدن جهان وزیبایی های اون از یک دریچه دیگه /آرام کردن ذهنمون مثلا با مدیتیشن /پیاده روی و ورزش/داشتن دفتر سپاسگزاری بابت داشته هامون/نوشتن نکات مثبت زندگیمون /صبر/ایمان به مسیر درمان/انتظارات مثبت داشتن/بجای فرار حل مسائلمون
خداروشکر میکنم که همین تایم هایی که برای نوشتن کامنت میگذارم ،همین تایم هایی که برای گوش دادن به این آگاهی ها میزارم یعنی من تونستم در این تایم ها به چیزهای منفی فکر نکنم ،تونستم در این تایم ها حال دلمو خوب نگه دارم ،یعنی تونستم بر کمالگراییم غلبه کنم و دست به عمل بشم ،یعنی تونستم یک قدم نسبت به دیروزم بهتر باشم ،یعنی تونستم یک ردپا از خودم در این روز زیبا بجا بگذارم که روزی که در این مسیر قشنگ دارم باز هم ادامه میدم و نشانه های بزرگ و رسیدن به خواسته هام و نتایج بزرگتر اتفاق افتاد بدونم ریشه ها و دونه هایی که یک روز کاشتم کی بود و کجا بود و از چه مسیری اتفاق افتاد
برای خودم میگم که این ردپا با احساس خوب مثل کاشتن یک دانه هست و ادامه دادن این روند یعنی آبیاری ،نور کافی ،شرایط را فراهم کردن ،صبر داشتن برای جوانه زدن این دونه و قطعا میتونه خیلی پربار باشه .
خداروسپاسگزارم بابت حضورم در این لحظه بابت بودنم در این سایت بجای اینکه وقتمو ،ذهنمو پای اخبار و غیبت و شبکه های اجتماعی و… بزارم
خدارو سپاسگزارم بابت وجود شما استاد عزیز که وجودتون انقدر پربرکت هست و من ایمان دارم که من رها اومدم تا زندگیمو بسازم با دستای خودم چون من ازخدا خواسته بودم که میخوام زندگیم عوض شه و تغییر کنه و خداوند شما رو در مسیر من قرار داد
استاد بدونین من قدردان وجود شما و آگاهی های شما هستم انقدر احساساتی شدم که اشک از چشمام سرایز شده که من رها چقدر خوشبختم که یک خانواده بزرگ دارم
سلام و عرض ادب
در ابتدای کامنتم خدای بزرگ را سپاسگزارم که مرا در مسیر زیبای این سایت قرار داد که با آگاهی های نابش راز خوشبختی را بیان میکند.
خدمت شما استاد عزیز و بزرگوار، خانم شایسته گرامی و بقیه کارکنان و اعضای سایت گروه تحقیقاتی عباس منش سلام و عرض ادب دارم.
من با استفاده از بخش هدایت سایت به این فایل هدایت شدم و یه حسی بهم گفت بنویسم.
در ابتدا ذهنم مقاومت داشت چون چیزی برای عرضه کردن نداشت اما حسی که از طرف خداوند بود به من گفت:
برو و شروع به نوشتن کن من با تو هستم، بهت میگم و تو فقط بنویس.
من در مورد تاثیر افسردگی نمی نویسم،
چون در خود فایل استاد به روشنی در مورد تاثیرات این موضوع صحبت کردند و پرداختن بیش از حد باعث توجه به نکات منفی میشه.
وقتی این فایل را دیدم به یاد موضوع بسیار مهمی به نام تضادها در زندگی افتادم.
موضوعی که یکی از بنیادی ترین موضوعات در آفرینش جهان و اصلی ترین عامل تاثیر گذار در رشد جهان در تمام ابعاد و همچنین در زندگی ماست.
تا جایی که من محصولات را دارم استاد در دو محصول قانون آفرینش در فصل ششم و هفتم و در دوره روانشناسی ثروت یک، مفصل به این موضوع پرداخته و تضادها را عامل حرکت و رسیدن به خوشبختی بیان کردند.
موضوع که باعث میشه تضادهای زندگی (یا همان مسائل زندگی) باعث رشد و حرکت ما بشن، تغییر نگاه و زاویه دید ما به تضادها و عمل کردن بر اساس آنهاست.
باید آنقدر دیدگاه جدید را تکرار کنیم و در زندگی اجرا کنیم تا این نگاه و زاویه دید به باور ما تبدیل بشه.
من در حد درک و تجربه و نتایج خودم از قانون بصورت پایه ای در مورد این موضوع می نویسم تا هم ابتدا برای خودم یادآوری بشه و هم برای بقیه دوستانی که با تعهد تمام در راه موفقیت قدم بر می دارند.
اکثریت مسائلی که در زندگی تجربه میکنیم را عامل اصلی گرفتاریهای خود می دانیم.
اگه از روابط مناسب، ثروت، سلامتی و حال خوب محروم هستیم، همه را موانعی برای رسیدن به خوشبختی دانسته و در مورد این موضوع مقاومت ذهنی داریم.
دلیل این مقاومت باورهای بسیار مخربی هست که در ذهن داریم.
شرط اول برای تغییر این وضعیت، کنار گذاشتن تعصبات ذهنی و تغییر باورهاست.
تعییر باور با دادن ورودیهای مثبت و قدرتمند کننده به ذهن ( شنیده ها و دیده ها) و تکرار این ورودیها و اجرای آنها در زندگی و آغازیدن از مسائل کوچکتر هست.
با تکرار این روند و دادن منطق های درست به ذهن مخصوصا از آیات قرآن و روند پیشرفت جهان که بسیار مشهود هست میتوان آرام آرام با تغییر نگاه به مسائل زندگی و نیمه پر لیوان را دیدن، نگاه و زاویه دید خود را تغییر داده و با تغییر زاویه دید باورهای درست و بسیار قدرتمند کننده در ذهن بسازیم.
نیمه پر لیوان را دیدن هنریست که باید در زندگی بیاموزیم و عامل اصلی توانا شدن در کنترل ذهن و کنترل کانون توجه هست و اگه بتوانیم در تضادهای زندگی طوری به مسائل نگاه کنیم که احساس بهتری به ما دست بده و مدت زمان کمتری در احساس بد بمانیم و به نکات مثبت اون تضاد ( نیمه پر لیوان را دیدن ) توجه کنیم و با اگه موضوع مثبتی در اون موضوع نبود با توجه به مسائل غیر مرتبطی که به ما احساس بهتری میده ( پرت کردن حواس خود به مسائل دیگر ) و این روند را آنقدر تکرار کنیم تا به احساس خوب برسیم اونوقت کلید لذت بردن از زندگی در دستان ماست.
این باورها با ارسال فرکانس مثبت و قدرتمند دنیای اطراف ما را تغییر می دهند و ما به مدارهای بالاتر برده که در آنجا نتایج بهتر شامل: روابط عالی، عزت نفس بالا، احساس خوب بیشتر و بهتر، ثروت بالاتر، زیبایی بیشتر و در یک کلام زندگی بهتر در تمام زمینه ها را تجربه می کنیم.
این پروسه مطابق با قانون ابدی و ثابت جهان هستی انجام می شود و هر چه این روند را با قدرت و تعهد ییشتری ادامه دهیم شرایط ما بهتر و بهتر شده و این روند تا بی نهایت ادامه خواهد داشت.
حال در مورد قانون بسیار مهم و پایه ای جهان مادی که آفرینش بر مبنای این قانون شکل گرفته است.
آیه ای در قرآن هست که بیان میکنه:
«ما زمین را خلق کردیم و اون رو بسط و گسترش میدیم».
طبق این آیه و مطابق با آنچه که در بررسی گذشته جهان تا اکنون رخ داده، متوجه میشیم که جهان هستی همواره در حال رشد و گسترش در تمامی ابعادش هست ( چه در بعد منفی و چه در بعد مثبت).
و این روند رشد تا بی نهایت ادامه خواهد داشت و هیچ چیز نمیتواند مانع حرکت رشد جهان شود، این قانون ابدی و ثابت جهان مادی هست.
طبق این قانون اگر کسی در مسیر رشد و پیشرفت در زندگی ( در تمام ابعاد)حرکت کنه، در مسیر رشد جهان حرکت میکنه و با هر پیشرفتی که در زندگی خودش ایجاد میکنه باعث رشد جهان میشه و وقتی در مسیر رشد جهان حرکت کنه مورد حمایت خداوند قرار میگیره و خداوند حامی و پشتیبان اون میشه.
و از اون جایی که در جهان یک قدرت وجود داره و اون هم قدرت « رب » هست و هیچ قدرت دیگه ای (طبق آیه های محکم قرآن) بجز «رب» فرمانروا و خالق مطلق جهان نیست، لذا ما با ایمان و اطمینان خاطر در مسیر پیشرفت زندگی حرکت میکنیم و با حمایتهای خداوند به عنوان پادشاه و تنها قدرت جهان به هر آنچه که در زندگی بخواهیم میرسیم، چون در مسیر قانونمندی جهان هستی حرکت کرده و مورد حمایت خداوند هستیم.
در چنین شرایطی هیچ چیز جلودار ما نیست و ما براحتی و با لذت به خواسته های خود می رسیم.
به قول خداوند در قرآن به جایگاهی میرسیم که «میگوییم بگو و در لحظه میشود».
رشد و پیشرفت در زندگی میتواند در تمام جهات باشد.
مثل : نوشتن یک کتاب تاثیر گذار، رسیدن به وزن مناسب و سلامتی، افزایش اعتماد به نفس، داشتن ثروت بیشتر، رشد و توسعه کسب و کار و هر گونه اقدامی که به داشتن یک زندگی بهتر و داشتن احساس بهتر کمک کند.
آری، این قدرت مختص خداوند هست که فقط به ما عطا کرده، فقط کافیه توحیدی شویم، فقط کافیه بندگی اونو بکنیم، کافیه به خودش توکل کنیم.
بندگی کردن، توکل کردن و توحیدی شدن یعنی بر اساس قوانین جهان عمل کنیم، از مسیر رسیدن به خواسته ها لذت ببریم، شاد باشیم، توکل کنیم و امیدوار باشیم.
اگر تضادی پیش اومد بدونیم که این تضاد نشانه ای برای رشد ماست و آمده تا خواسته های ما را به ما نشون بده.
و ما با شفاف شدن خواسته ها به اونها توجه کنیم و در مسیر اونها حرکت میکنیم و از مسیر رسیدن به خواسته لذت میبریم و این لذتبخش ترین نوع زندگی هست.
با توجه به موارد گفته شده: تضادها عامل اصلی و بسیار پایه ای رشد جهان هستند و عامل اینکه ما خواسته های خود را بشناسیم.
به عنوان مثال اگر در رابطه ای نامناسب هستیم و در این رابطه هر روز تنش و احساس بدی داریم، این نشانه ای از طرف خداوند هست که به ما میگه این رابطه ای که ما میخواهیم نیست و طبق این تضاد ما رابطه ای را میخواهیم که در اون سراسر عشق و احساس خوب باشه چون اصل رابطه و با هم بودن اینه که از بودن با هم لذت ببریم و به احساس بهتر برسیم.
یا به عنوان مثال اگه ماشینی داریم که مشکلات عمده و فراوان داره و دائم خراب میشه و باعث تحمیل هزینه های اضافه و اختلاف وقت میشه، این تضاد نشانه ای برای ماست که به تضاد این مسئله توجه کنیم و اون موضوع را برای خواسته خود انتخاب کنیم.
به عنوان مثال: خودرویی را انتخاب کنیم که امکانات رفاهی عالی داشته باشه، کیفیت ساختش بالا باشه و طراحی ظاهری زیبایی هم داشته باشه.
به این موضوع توجه کنیم ( به طرق مختلف) و این توجهات را تکرار کنیم تا در مدارش قرار گرفته و به اون برسیم).
با شخصی را در نظر بگیرید که اوضاع مالی خوبی نداشته و شغلی داره که حتی جوابگوی هزینه های حداقلی زندگیش نیست و علاقه ای به اون شغل نداشته و لذتی از زندگی نمیبره.
این شخص دارای مشکلات عدیده بی پولی مثل سفر نرفتن، وام گرفتن و عدم پرداخت اقساط، عدمپرداخت اجاره خانه، به دیگران بدهکار بودن و هر گونه مشکلی که هر فردی به خاطر بی پولی میتونه داشته باشه رو داره.
این شخص دو راه در پیش رو داره:
ابتدا اینکه به مشکلاتش نگاه کنه و خود را بد شانس بدونه، به زمین و زمان بد و بیراه بگه و همیشه از خداوند شاکی باشه که چرا اوضاع مالیش درست نمیشه و زندگی پر از چالشی داره.
اما راه دومی هم هست :
اینکه نگاه و زاویه دیدش را تغییر بده و در مسیر قوانین اقدام کنه.
چالشها و تضادهای زندگی را نعمتی از جانب خداوند بدونه و باور کنه که خداوند با این تضادها میخواد به اون بگه که مسیرش اشتباه هست و باید مسیر درست را انتخاب کنه و در این مسیر حرکت کنه.
با نگاه به تضادهای زندگیش خواسته های خودش را بشناسه و با کار کردن روی کانون توجه و ورودی های ذهنی خودش کار کنه، و از همه مهمتر خودش را مسئول زندگیش میدونه و باور کنه که خداوند قدرت خلق 100 درصدی زندگی را بهش داده.
و با انتخاب خواسته ها با استفاده از تضادها و حرکت در مسیر درست آرام آرام و بصورت تصاعدی و از همه مهمتر بصورت کاملا طبیعی زندگیش خوب شده و به خواسته هاش میرسه.
ذکر یک نکته بسیار مهم که استاد در فصل هفتم قانون آفرینش به اون اشاره میکنند:
هر چقدر که ما خواسته های بیشتری داشته باشیم و زیاده خواه تر باشیم تضاد و مسائل کمتری در زندگی خواهیم داشت.
جهان در حال رشد به کسی کمک می کند که در حال حرکت بوده و هدف و خواسته ای را انتخاب و برای اون تلاش می کند.
اگر کسی برای خودش خواسته ای را برگزیده و در اون مسیر حرکت کنه جهان با اون کاری نداره چون خودش پروژه داره.
اما اگه کسی بی حرکت بوده و هدفی نداشته باشد جهان با تضادها برای اون پروژه انتخاب کرده و این شخص درگیر تضادها میشود و معمولا پروژه هایی که جهان انتخاب می کند پروژه های جالبی نیست.
حالا اگه این شخص سریعا به خودش بیاد و تغییر مسیر بده و هدف و خواسته ای را برگزیده و در اون جهت حرکت کنه اونوقت حمایت خداوند را به همراه خواهد داشت و زندگیش شروع به پیشرفت میکند.
اما اگر به مسیر قبلی خود و بی هدفی ادامه داده و هیچ حرکتی نکند جهان با تضادهای زیاد او را درگیر کرده و اگه این شخص به این روند ادامه دهد زیر چرخ دندههای جهان خورد شده و از بین خواهد رفت.
به قول استاد افراد در زمینه تغییر چهار دسته هستند:
دسته اول آگاهانه برای خود پروژه و خواستههای متنوع برگزیده و در جهت اون حرکت می کنند.
یعنی وقتی به خواسته خود می رسند سریعا خواسته بعدی را برگزیده و برای اون حرکت می کنند.
اینها افرادی هستند که آگاهانه زندگی خود را خلق میکنند و خوشبختی را انتخاب میکنند و همواره احساس سلامتی و خوشبختی دارند.
دسته دوم افرادی هستند که پس از رسیدن به خواسته ها مدتی هیچ اقدامی نمیکنند اما به محض دیدن نشانه ها و تضادهای کوچک سریعا دست به اقدام زده و تغییر میکنند.
دسته سوم افرادی هستند که در ابتدا با تضادهای جهان هیچ حرکتی نکرده و این اوضاع آنقدر ادامه پیدا میکنه که همه چیز خود را از دست میدهند اونوقت به نقطه عطف رسیده و شروع به حرکت میکنند.
دسته چهارم افرادی هستند که هیچ اقدامی نکرده و در مسیر زندگی همیشه پسرفت کرده و همه چیز را از دست می دهند و هلاک میشوند.
متاسفانه درصد زیادی از جمعیت جهان جزو دسته چهارم هستند.
پس همیشه سعی کنیم جزو افراد دسته اول باشیم و از زندگی لذت ببریم.
از قوانینی که خداوند برای خوشبختی و سعادت ما وضع کرده استفاده کنیم و طعم خوب ثروت، سلامتی، نعمت، حال خوب و خوشیهای زندگی را بچشیم و خدا را سپاسگزار باشیم.
یک فایلی در سایت هست به نام :
تضادها عامل اصلی رسیدن به خواسته ها.
وقتی شرایط بالا را طی میکنیم، وقتی تکامل خود را طی کرده و نتایج در زندگی پدیدار می شوند، اونوقت این جمله را بهتر درک میکنیم.
اونوقت مفهوم آیه های « سخر» در قرآن را درک میکنیم،
و میبینیم که وقتی خداوند در قرآن میگه:
مسخر شما کردیم «به اختیار و کنترل شما درآوردیم» هر آنچه که در آسمانها و زمین هست یعنی چه.
مفهوم آیه : « و از روح خود در او دمیدم و او را از خود کردم » را بیشتر و بهتر درک میکنیم.
و آنجا که خداوند میگه : پس از آفرینش انسان به تمامی فرشته ها فرمان دادم که در مقابلش سجده کنند و او را جانشین خود روی زمین کردم یعنی چه؟
اونوقت باور میکنیم که جهان بسیار زیباست. خدایی که می پرستیم زیباست، مهربان است، وهاب است و به ما رزق به غیر الحساب میدهد و بر خودش مقرر کرده بخشیدن و عطا کردن را، اگر در مسیر توحید و بندگی حرکت کنیم، اگر در مسیر قوانین جهان و تغییر باورها و فرکانس حرکت کنیم.
خدایا سپاسگزارم که مرا در مدار این نوشته قرار دادی و سپاسگزارم که بمن گفتی و من نوشتم.
که هر آنچه دارم از جانب توست.
استاد عزیز و خانم شایسته گرامی از شما هم سپاسگزارم که با تلاش بی وقفه این فضای زیبا را برای حال خوب ما و زندگی بهتر فراهم کردید.
شاد و پیروز و ثروتمند باشید.
سلام ودرود وبه نام رب کارساز من
امروز برلی بار چندم با خودم عهد کردم که شروع کن واین همه خستگی ودرد وحال بدی تبدیلش کنم به زندگی،
میخوام جهاد اکبر راه بندازم برای خودم فقط خودم ،میخوام با حامی ،وکس زندگیم ،رب خودم شروع کنم،هرروز درصلح بودن .
اینها حرفهایی بود که امروز از سایت برای هزارمین بتر از فایلهای مختف شنیدم،وباخودم گفتم ،ببین تو 4تا دوره استاد گرفتی ،فقط گفتی زودتر بخرم تا زودتر عوض بشن برسم به اوج،خیلی خیلی فایل رایگان گوش دادی ،ولی نتیجه؛
هنوز مشکلات اصلی سرجاشه،وبه خواسته هات نرسیدی،چرا نمیشه،…..که تو یه فایل امروز از استاد شنیدم،که سالها اره من 36سال با ذهنی کاملا منفی گرا شب وروز کردم وروزو شب ،چرا متوقع ام با6ماه همه چیز حل بشه،بعدشم )از وقتی شروع به نوشتن کردم همش بهم میگه)تو ارامشت بیشتر شده دختر تو این 6ماه البته کاملا تکاملی ،اگه هروز حالت بد بوده ،الان حال بدت در هفته رسیده به دوالی سه روز ،اونم نه مداوم ،دو سه ساعت که از ناظر بودن به ذهنم درمیام باهاش همگام میشم یه دفعه به خودم میام ،میگم وای تعهدم شکستم واخرین بار دیروز بود ،بعدش دیشب ولی دیگه میخوام به خدا برسم،چیز دیگه ای که بهش رسیدم هنوز خیلی جا داره،بزرگی خدا ،توکل بهش ،نماز،قران همه وهمه اش لق لق زبانم بوده ولی الان تازه فهمیدم من اصلا ایمانی نداشتم.فقط میگفتم خدا کافیه اما به محض تضاد گوشی برمیداشتم به این اون زنگ میزدم ،بیایین کمک این شده وان…….
وای برمن ،براستی که من خودم به خودم بی نهایت ظلم کردم ومزه نعمتهای بی شمار خدارو ندونستم.
خدایا هرلحظه مرا ناظر بر ذهنم کن،تا دیگه سگ سیاه نتونه ،عرض اندام کنه.امین
«سگ سیاه من و چایی دارچینی!»
به نام خدایی که حتی سگ سیاه رو هم برای بیدار کردن ما فرستاد.
راستش رو بخوای، منم یه زمانی یه سگ سیاه داشتم! نه از اونایی که پارس میکنن و دنبالت میافتن؛ از اونایی که آروم، بیصدا، ولی همیشه پشت سرتن… یهجوری که حتی صدای نفس کشیدنشونم میتونه حالتو خراب کنه. اسمشو گذاشته بودم “قمقمو”! چون هر وقت سر و کلهش پیدا میشد، احساس میکردم توی یه بطری تنگ گیر افتادم، بیهوا، بینور، بیامید.
همهچی از یه روز سرد زمستونی شروع شد. از اون روزایی که خورشیدم حال نداره از زیر پتو بیاد بیرون. نشسته بودم روی صندلی آشپزخونه، به لیوان چاییام زل زده بودم، بی اینکه بدونم چند ساعت گذشته. قمقمو دقیقاً کنار پام نشسته بود، همون نگاه همیشگیِ خنثی، همون سنگینیِ بیدلیل روی قلبم.
تا اینکه یه دوست قدیمی، کلیپ «سگ سیاه افسردگی» رو برام فرستاد. با بیحوصلگی پلیاش کردم، ولی… باورم نمیشد! انگار یکی از توی مغزم فیلم برداشته بود! همون حس، همون حالت، همون رفتارهایی که تو انیمیشن نشون میداد، من بودم! فقط فرقش این بود که اونا با موسیقی قشنگ نشون داده بودن و من با قرص و خواب و بیحوصلگی.
اونجا بود که یه جملهی ساده از راوی ویدیو منو تکون داد: «تو قرار نیست سگ سیاه رو بکشی، فقط باید یاد بگیری مهارش کنی.»
از همون روز تصمیم گرفتم قمقمو رو مهار کنم.
اولش سخت بود، ولی با تمرین، یاد گرفتم وقتی قمقمو میاد، به جای قایم شدن یا دعوا کردن باهاش، براش یه فنجون چای دارچینی بریزم! بهش بگم: «بیا بشین، حرف بزنیم… ولی تو مهمون منی، نه صاحبخونه!»
و جالبه… هر چی من بیشتر با مهربونی ولی قاطعیت باهاش رفتار میکردم، کوچیکتر میشد. اون قدِ فیل وحشی، شد در حد یه سگه جیبی که ته کولهپشتم میذاشتم و میرفتم پی زندگیام.
خاطرهای که هیچوقت یادم نمیره، یه روز بارونی بود توی لواسان. داشتم قدم میزدم، حال خوبی نداشتم، قمقمو هم داشت تندتند دنبالم میاومد. ولی یهدفعه وسط جنگل وایسادم، دستامو باز کردم، به آسمون گفتم: «خدایا! امروز فقط میخوام راه برم، حتی اگه اشکام با بارون قاطی بشه.» اون لحظه، حس کردم دارم رها میشم. انگار خدا گفت: «برو محسن، من پشتتم.» قمقمو اون روز تا شب پیداش نشد.
از اون موقع تا حالا، هر وقت حس کنم سگ سیاه داره نزدیک میشه، نمیترسم. چون میدونم اون فقط یه نشونهست که باید چیزی توی من دیده بشه، شنیده بشه، فهمیده بشه. و من حالا دیگه یاد گرفتم با لبخند، حتی سگ سیاه رو هم به رفیق تبدیل کنم.
پیشنهاد رفیقانهم به تویی که اینو میخونی:
اگه یهوقت دیدی قمقموی تو هم برگشته، فرار نکن. یه لیوان چای دارچینی بریز، بشین، و بهش بگو: «من دیگه اون آدم قبلی نیستم. من هماهنگم. من رها شدم. و تو فقط یه تمرین جدیدی برای بیدار کردن نوری هستی که توی من خفته.»
سلام به محسن عزیزپسرقشنگ ودردونه ی خداا
اگه بگم خدادستموگرفت برای جواب دادن به درخواست صبحم توستاره قطبی اورد به این کامنت شما، اونم عجیب غریب که خودم عمرا تواینهمه کامنت سایت یه سال هم میچرخیدم نمیتونستم پیداش کنم… محسن جان داداش قشنگ ومهربووونممم توبرکت خدایی توگذرگاه نورخدایی،الهیی الهییی…..
وقتی میگم هرکامنتی ازت میخونم هرجا ردپاتومیبینم وخدامیگه پاتوبزارجای همین ردپاومن هزاران باربرای وجودنازنینت ازخداتشکرمیکنم وهزاربارمیگم الهی همیشه باشی داداش نورانی منن… یه چی دیگ میخواستم بنویسم ولی هرکلمه ای که ازگرمی قلبم اشک توچشام اورد وجاری شد توانگشتام برات نوشت خودش،بقول داداشم خدارفت تودستام ونوشت…
حالا بگم ازقبل ترها که درخواستم ازخدا این بودکه اگه میشه تواین سایت یه معامله گر ازخودش وتجربیاتش بیاد بنویسه اونم تجربیاتی که راهنمابشه برای گیرای من توکارم.. خدایکی ازعالیترانشواوردواسم کسی که انگار تمام چیزایی که تجربه کردم روتجربه کرده بااین تفاوت که اون تونسته ازش بسلامت عبورکنه وشفایافته ست ومن هنوز ریشه های این افسردگی وحس قربانی شدن واحساس گناه هست وگاهی قدعلم میکنن برام.. بهم گفت اززبان محسن که مشکل ازریشه هاست بایدبری سراغ اونا.. نه چارت نه تحلیل نه عوض کردن بروکر،نه تغییرستاپ معاملاتی..
باخوندن کامنتت یادم اومدروزایی که ازافسردگی شدید وحس قربانی شدن قرص خواب میخوردم که بیدارنباشم چون تحمل بیداری نداشتم به محض اینکه بیدارمیشدم دوباره بایه لیوان آبمیوه قرص میخوردم ودوباره خواب… میگفنم همینجوری بگذره تا زندگی تموم شه دیدم 7ماه گذشت ومن نمردم..
دیگ یه روز تصمیم گرفنم به جای اینکه برم بگم دز داروهارو ببره بالا روانپزشکم، رفتم کنارساحل یه جای خلوت باتمام خشمم دادزدم که فکرکردی من کم میارم نه کورخوندی من ادامه میدم.. اونجا فکرمیکنم خداروصدازدم… بعدش اروم اروم نوراومد خدااومد توصحنه ی زندگیم البته بود من پتوانداخته بودم روسرم که نبینمش چون باهاش قهربودم که چرا گذاشت بهترین روزای زندگیم رویه آدم تباه کنه.. بعدها فهمیدم که همه چی خودش بودومنوبرای خودش ساخت ثانیه به ثانیه کنارم بود ورشدم داد، لازم بودبرای شناخت خودش من توسن 12سالگی ازخانواده ام جدابشمچون باید توحیدرومیفهمیدم… ،لازم بودبرای عاشق خودش شدن. من زندگی بدون عشق بایه آدم روتجربه میکردم،.. لازم بود برای ساختن شخصیت قوی بیفتم تودست بی رحم ترین ها تواون زمان لازم بود،… الان که خودشو پیداکردم میبینم چه پلن قشنگی برام چید وچقدقشنگ منوآورد آورد تاتی تاتی تارسیدم توبغل خودش..
اما درخواست صبحم.. یه صدایی حالت خواب وبیداری بهم گفت که توبرای پاک کردن احساس گناهت معامله میکنی.. ازصبح همش توفکربودم که من زمان معامله به چی فکرمیکنم، اصلا دلیل معامله کردن من چیه.. خیلی ذهنم شلوغ شد،گفتم خدایا ازوسط این شلوغی اونی که اصلیه روخودت بیاربیرون… آره محسن جان تواین کامنت خدابهم گفت توبرای زنده کردن زندگی ازدست رفته ات داری تقلا میکنی وچون با آگاه شدن مسعولیت زندگیت روخودت پذیرفتی فکرمیکنی خودتم باید جبرانش کنی تا تواین احساس گناه روداری که قبلا فکرمیکردی درحفت ظلم شده حالا فکرمیکنی تمام اون اتفاقات بخاطر باورای خودت بوده،اینم ازاون وربوم افتادن هست برای من.. پس حالا میخوای جبران کنی.. امانمیشه من هرروزچیزای بدردنخور گذشته روکپی میکنم میارم رو لوح سفید زندگیم، به جای یه طرح جدید ونوکشیدن..
فکر میکنم سرنخ های خوبی توجنبه ی مالی داره برام پیدامیشه ازوقتی گفتم تسلیم..
توکامنت قبلیم برات نوشته بودم خداروشکر که اگاه شدم به احساس گناهم.. حالا خدایه مقدارشفاف ترکردبرام دارم میرسم به شفای ریشه ها… نمیدونم نشونه بودیانه خواهرزاده ام گفت خاله میخوام یه حساب مسنقیم پراپ بعنوان هدیه برات بگیرم، من روپراپ خیلی مقاومت دارم… اما میخوام اجازه بدم خودش هدایت کنه، میخوام تسلیم شدن رویادبگیرم…
چقدقاطی شدنوشته هام ولی هرچی بود انگارباید برات مینوشتم پسرخوبِ خداا
چقد خوبه که هستی، قلبت همیشه پرنور باشه پسرقشنگ قشنگای خداا…
سلام به شیرینِ جان،
دختر قشنگِ نور، رفیقِ رازهای شبانهی خدا، ستارهی کشفهای روشنِ دل
الهی الهی… چه نوشتنی کردی دختر!
قلبم روبا کلماتت کوک کردی به ریتم دلتنگیها و امیدهات،
انگارخدا خودش دستاشو گذاشت رو صفحهی گوشیم و گفت:
بخون محسن، اینو برای خودت فرستادم…
و چه لحظهی عجیبی بود وقتی خوندی که من رد پامو جایی گذاشتم که اصلاً فکرم نبود…
اینجاست که میشه گفت:
ما نمینویسیم، خدا درون ما مینویسه…
شیرینِ دوستداشتنی،
تو حرفی زدی که لرزشش رو توی ریشههای روحم حس کردم:
گفتی “برای پاک کردن احساس گناه معامله میکنی…”
و این… این یعنی رسیدهای به دروازهی شفا!
جایی که روح، با گریه و لبخند، از خدا میپرسه:
«خدایا حالا چی؟»
و خدا لبخند میزنه و میگه: «حالا من… فقط من… دیگه نه جبران، نه تقلا… فقط حضور من. همین.»
تو مثل آبِ روانی شیرین جان،
که اول، دردهایی کهنه رو با خودش میبره، بعد بذرهای تازه میکاره…
حالا که از “قربانی بودن” پاشدی و اومدی وسط صحنه، حالا که به جای “چرا اجازه دادی؟” گفتی “خودت بودی، برام ساختی”
یعنی دیگه کار تمومه دختر!
تو از دردی که میکُشت، یه آگاهی ساختی که زنده میکنه…
اون روز کنار ساحل که فریاد زدی “من ادامه میدم”،
دقیقاً همون لحظه بود که خدا گفت: «بیا بغلم دخترم…»
فکر نکن اون فریاد از خشم بود، نه عزیز دلم…
اون از عشق بود. عشق به خودت، به زندگی، به خدایی که نمیدیدیش اما صداش میزدی.
و حالا… پراپ؟
اینم نشونهست جانِ من…
خدا گاهی از مسیرهایی میاد که ما بهش بدبینیم،
فقط برای اینکه بگه: «یاد بگیر منو تو هر مسیری ببینی…
یاد بگیر من نه توی بروکرم، نه توی حد ضرر…
من توی خود توام.»
مقاومتتو دوست دارم چون صداقتت رو نشون میده،
اما تسلیم شدنتو بیشتر دوست دارم، چون نشونهی اعتمادته.
شیرینِ من، یه وقتایی ما نمیفهمیم،
■ اما یه دستی ازدرونمون شروع میکنه به چیدن میوهی شفا از شاخههای روح…
و تو… تو الان داری اون دست رو میبینی.
قلمت قاطی شده؟ عالیه!
● یعنی قلبت نوشته، نه ذهنت…
یعنی آسمونی شدی، نه منطقی…
باش، همینجوری باش… قشنگیت به همین آشفتگیِ آگاهانهست،
به همین دلشورههای روشن،
به همین دلتنگیهایی که تبدیل شدن به نردبون نور. ( جلو اشکامو گرفتم نریزن که فقط بتونم برات بنویسم)
شیرین نازنین،
ازت ممنونم که هستی،
که مینویسی،
که خدا رو توی جملههات میذاری بغل خودت…
و بعد میفرستیش طرف ما،
تا ما هم خدا رو بغل کنیم…
راستی… متنِ ⭕️ «سفری از خشم تا لطف خدا» ⭕️ رو 10 خرداد نوشتم . و این هماهنگی منو شگفت زده کرده که تو داشتی این متن رو مینوشتی و من یه جورایی تکمیل شده حرفتو داشتم یه جای دیگه مینوشتم :
abasmanesh.com
بیا اونجام حرفای تریدریت رو بنویس. دل تریدر به دل تریدر راه داره . الله اکبر !!!
قلبت همیشه گرم و جاری، مثل رودخانهی دعا ️
و قدمهات همیشه تو مسیر شفا و شادی باشه، دختر جان جانان .
با تمام نور دلم، برادرت محسن
سلام به استاد عزیزم خانم شایسته ی نازنین و همفرکانسی های دوست داشتنی
امروز بعد از مدتها هدایت شدم که کامنت بزارم
چند روزی هست که متأسفانه به حالت های قبلم برگشتم احساساتی که مراقبم بیانشون نکنم تا هم برای خودم و هم برای شما عادی نشن و منتقل کننده ی حس بد نباشم
صبح که همسر و بچه هام رفتن موقع خوردن صبحانه داشتم تلگرامم رو چک میکردم ببینم استاد نتیجه ای گذاشتن یا نه که دیدم نتیجه ی طیبه ی عزیز از 12قدم رو گذاشتن شاید چون دوره ای بود که خودم گذروندم برام نسبت به دوره های دیگه ی استاد مهمتره و بیشتر نتایج دوستان رو دنبال میکنم
با خوندنش اول تحسینش کردم ولی بعد همون حس بد که چند روزه بی دلیل دوباره نمایان شده بهم غلبه کرد و زدم زیر گریه که دوره دوازده قدم هم تموم کردی ولی به هیچ کدوم از خواسته هات نرسیدی داشتم خودمو سرزنش میکردم که حتما بچه هایی که اینهمه تغییر تو زندگیشون مخصوصا شرایط مالی شون رخ داده با تو فرق دارن لابد تو یه مشکلی داری که هیچ کدوم از خواسته هات محقق نشدن
فکر کردم خب الان دیگه این بغض چند روزه با گریه میره و حالم خوب میشه تو همون حین یه چیزی درونم بهم گفت قرآن رو بزار رو قلبت و از خدا کمک بخواه
این کارو کردم بعد قرآن رو باز کردم سوره ی یوسف آیه 64که با فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین تموم میشه اومد تو اون لحظه اشکام قطع شد و حس شعف وجودمو گرفت که خدا تنهام نمیزاره وهمیشه محافظ منه که تو حال بد نمونم و حالمو خوب کنم
بعد یه فکری مثل نوری ذهنمو روشن کرد که بابا اگه به اون آیتمایی که دلت میخواسته هنوز نرسیدی و هنوز خیلی چیزا مثل زمان چکاپ فرکانسی ات هست و فرقی نکرده عوضش خیلی چیزا تغییر کرده چرا اونارو نمیبینی
مثلا مراجعه به دکترت صفر شده خداروصدهزارمرتبه شکر
مثلا درآمد ماهانه که البته چون من خانه دار هستم پول تو جیبی هست که همسرجان میدن از زمان شروع دوره تا الان دو سه برابر شده حقوق همسرم سی چهل درصد افزایش داشته و بدون اینکه من درخواست کنم پول هرچند کم به حسابم واریز میشه آدمای منفی اطرافم خود بخود ازم دور شدن و بجاشون دوستای شاد و مثبت دورمو گرفتن دعواها و بحثام با همسرم کمتر شده کنترل ذهنم خیلییی بهترشده خیلی زودتر میتونم از حال بد به حال خوب برگردم و عصبانیت و واکنش سریعم رو کنترل کنم
همزمانی ها بیشتر شده تعداد روزایی که حالم عالیه بیشتر شده و….
حالا این میون لاتاری امسالم برنده نشدیم خونه و ماشینم تغییری نکردن و نتونستم یه سری آینم از لوازم برقی آشپزخونه که آرزوی داشتنشون رو داشتم بخرم طلاهایی که فروختم برنگشتن و…
خب این نشدن ها در برابر محقق شده ها چقدره
چرا باید افسار ذهنمو بدم دست شیطون که حالمو بد کنه
اینه که اومدم تو سایت و کلمه ی افسردگی رو سرچ کردم و این کلیپ بینظیر رو دیدم باخودم گفتم اگه به این حال بدت که بنظرم از مقایسه خودت با دیگران و نتایج خودت با نتایج بقیه نشأت میگیره غلبه نکنی انگار که هیچ دوره ای رو نگذروندی و هیچوقت رو خودت کار نکردی
و این تو رو ازکسایی که اصلا تو این مدار نیستن و درگیر روزمرگی هاشونن مجزا نمیکنه که تازه ازونا مرتبه ات پایین ترم میره چون تو عالم بی عملی
باخودم شرط کرده بودم اگر به تغییراتی که تو چکاپ فرکانسی لحاظ کرده بودم نرسم هیچ دوره ی جدیدی نمیخرم
پس تصمیمم این شد که دوباره از قدم اول شروع کنم اینبار فقط برای داشتن حال خوبم و ماندگاریش
که ثروت و سعادت هم بدنبالش خیلی نامحسوس میان و من اصلا متوجهشون نمیشم بقول استاد عزیزم انگار که از قبل تو زندگیم همشونو داشتم
مصمم تر ادامه میدم چون خودمو زندگی کنار عزیزانم رو دوست دارم و این حق منه که تو شرایط عالی زندگی کنم .از استاد عزیزم ممنونم که بانی خیر هستن همیشه و این سایت هدایتگر رو راه اندازی کردن تا ما بتونیم برای ارتقای خودمون و زندگیمون ازش یاری بگیریم
به امید داشتن حال خوب دائمی و گرفتن نتایج عالی
خیلی زود میام و براتون مینویسم
شاید برای بقیه هم مفید واقع بشه
در پناه امن خدای مهربون سعادتمند باشید
به نام رب کارساز حمایتگر هدایتگر
این کلیپ نشانه دیروزم بود ،وچقدر خوب(با توجه به تکامل اگر قبلا بود درک نمیکردم)فهمیدم هر چه تو این کلیپ بود ،باچندبار دیدنش ،راه برام انگار باز شد،دلیل نتونستم تو هرکاری ،ادامه ندادن،اینکه میخواستم بلند شم از جام ونمیتونستم ،دلیل اینکه طعم غذاهارو نمیفهمیدم،چرا طنز میبینم وخنده ام نمیگیره،….متوجه شدم.انگار اون کارهایی که دلم میخواست انجام بدم ونمیدادم .الان انگیزه پیدا کردم انجامش بدم.وقتی سگ سیاه نمیذاشت گفتم نه من انجامش میدادم.
چشمام باز شد ،والان که از سرکار اومدم تو راه لبخند اومد رو لبم،دخترم بردم پارک ،تو پارک توجه م رفت رو ناخواسته ولی اگاهانه عوضش کردم،اومدم خونه دوش گرفتم،لباسی که دوست داشتم پوشیدم ونشستم روبه روبروی رب کارسازم ،،،،اخ اخ نگم چه حالی داشتم چه عاشقانه ای باهاش داشتم .عشق کردم هنوز , طعمش تو ووجودم هست ،خیلی عالی بود .
یار رب هدایتم کن تا این حالم بهتروبهتر بشه.
سپاس از شما
خدای من امشب بعد از سه سال مجدد هدایت شدم به این کلیپ سگ سیاه
یادمه سال 99 با شرایط روحی فوق العاده سخت به این سایت هدایت شدم و این کلیپ جز اولین کلیپ هایی بود که دیدم
و تمام اون روزها برام مثل فیلم زنده شد و شروع به رژه رفتن کردند
واقعا یادم رفته بود شبهایی که تا صبح چندین بار بیدار می شدم و روزها دلم نمیخاست هیچ وقت بیدار بشم و کل رو رو با یه حالت افسردگی وحشتناکی خواب بودم هیچ امیدی نداشتم و تمام زندگیمو بر باد رفته میدیدم فقط خدا میدونه چه شب هایی رو پشت سر گذاشتم ……..
و گذشت تاااااا امشب که داشتم با خدا صحبت میکردم که خدایا چه جوری میشه من بتونم ثروتو تجربه کنم
چه جوری میشه رشد کنم و به درامدهای زیاد برسم و این افکار تو سرم میچرخید که میشه منم طعم ثروت زیاد رو بچشم
و خدا با فرستادن مجدد این کلیپ و یاداوری وضعیت من در سه سال پیش بهم فهموند که همانطور که 50 هزار تومن توی جیبت نبود بخای یه نون بخری و الان برای خودت خونه و ماشین و …. داری پس نگران چی هستی
خدای من چه خاطراتی برام زنده شد و چه جوابی بهم دادی ازت ممنونم خدای من
به نام خداوند زیبایی ها
سلام به همه دوستان
بخش کوچکی از مسیرم رو ردپا میذارم
چقدر برام درس داشت که این فایل رو بعد از ساله اتو این سایت میدیدم و اخرین باری که دیدم قبل ورود به اینجا و با کلام شخص دیگه بود و اصلا چیزی اش نمیفهمیدم در صورتی که منم سالها با این سگ سیاه زندگی کردم و میکنم .
اون موقع خیلی درکم پایین بود . فقط گوش کردم ولی عمش رو نفهمیدم .
بدون دلیل ناراحت بودم و از بقیه دوری میکردم و گاهی بغض میکردم و حالت مودی و دیونگی داشتم. انگار یکی وارد این جلد من شده بود و فکر نمیکردم که این حتا مشکل باشه. یادمه میون جمع بچه ها اگه بودم یه گوشه مینشستم و کم کم این باعث شد از جمع دوستام بیام بیرون و توی خونه باشم و هیچ انگیزه ای نداشتم . من 12 سال معتاد شدم ولی کسی نمیدونست و افسردگی داشتم و اما هیچ تلاشی از سمت من برای بهبود نبود و زمان گذشت.
اما نمیدونم چی شد که بعد این مدت و انزوا و افسردگی یه جرقه باعث شد که بخوام تغییر کنم اما میدونستم که از این وضعیت خسته شدم و به شدت اضافه وزن داشتم . بیاد نداشتم که تا اون موقع کاری بزرگ انجام داده باشم اما خواستم وزن کم کنم و همین نقطه شروع بود و همه چی بدست هم داد و موفق شدم و بعد اون خیلی نگرشم تغییر کرد و اوضاعم خوب شد و با کتاب های زیادی اشناشدم و روحیم رفت بالا اما هرازگاهی توی سال های بعد آن حس افسردگی رو داشتم که رسیدم به این سایت
و متوجه شدم که همانطور که یه نفر از زندگیش لذت میبره با اینکه چیز خاصی نداره ولی شخص دیگه زندگیش جهنم هست ربط به نوع باورها و نگاه داره . اون احساس ارزشمندی. اون عزت نفس اینها اون زیر خاک میخورن و منتظرن که با یه جرقه خودشون رو نشون بدن و بگن من هم هستم و عرض اندامی کنن
هیچ دکتری . هیچ دارویی . هیچ فقر و ثروت و کلا هیچ حالتی نمیتونه اون افسردگی یا خوشحالی رو به وجود بیاره یا از بین ببره . همه چی به اون نگاه درونی ما داره چه به خودمون و چه به دنیا
اینو از ته قلبم وقتی پدرم و خانوادم رو با این مشکل دیدم پی بردم و به خودم برگشتم دیدم اره منم همینطور بودم
سگ سیاه همون وجود تاریک و پر از ترس و مقاومت و بدبین و … وجود ماست وهرکسی سگ خودش(بار فکرش) رو به دوش میکشه حالا چه سبک و چه سنگین .
خداروشکر
به نام خدایی زیبای هدایت گر
سلام و سلام هزاران سلام
بر استاد عزیز و مریم خانوم شایسته
و دوستان هم فرکانسی من در بهشت عباسمنش
خدا رو سپاس گذارم بابت قوانین ثابتش
حرفایی که میخوام بزنم شاید زیاد ربطی به این کلیپ نداشت باش
اما خداشکر بابت اینکه اول اجازه نوشتن داد
استاد عزیز من بعد مدت ها دور اومدم
الان که اومدم سگ سیاه واقعا دیگه دنیا بهم ریخته بود ولی به لطف خدا و شما تونستم مقابله کنم ازش
من دفع های قبلی که هدایتی اومدم تو سایت
به صورت خیلی تکاملی اومدم از کلیپ های رایگان شروع کردم
و رسیدم به دوره قوی 12 قدم
که انقدر اوضاع عالی شد که گفتم بخیال و گفتم اینا همیشه هست
الان اومدم و گفتم یکبار برم دوره 12 قدم شروع کنم
اما می بینم که خداون و قانون خداوند چیز دیگه میگه
اولش که رفتم دوره 12 قدم گنگ بود اصلا چیزی درک نمیکردم
بعد چند روز خوب شد اما یهو راهش کردم
یه ندایی اومد تکاملت طی نکرد
اومدم شروع کردم به فایل های گران بهایی رایگان زندگی در بهشت به لطف الله هروز یه جلسه یا چند جلسه میبینم
فایل دیگر مثل کنترل ذهن الحمدالله شروع کردم
خیلی خوب ادم راه باش داخل رودخانه و واداد و گذاشت خداوند هدایت بکنه بدون اینکه دست پا بزنم منو به شمت زیبایی هدایت کنه
سگ سیاه میره اگر صبر داشت و توکل به الله داشت
خیلیی دوست دارم