«الخیر فی ما وقع» در شعر پروین - صفحه 18
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-11.gif
800
1020
پشتیبانی سایت
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
پشتیبانی سایت2014-07-10 13:27:512020-10-19 00:19:31«الخیر فی ما وقع» در شعر پروینشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به برترین استاد دنیا که اینقدر زیبا ما را با خدای خودمون آشنا کرد
وای هر چی از زیبا بودن این شعر بگم کمه پر از درس پر از آگاهی پر از توحید خالص پر از عشق
روزانه اینقدر شرک خفی داریم که حواسمون نیست چشممون به دیگرانه نگرانیم کسی فکر بد در موردمون نکنه مخصوصا اگه جایگاهی داشته باشه
همین خود من چقدر حساسم جلو پدرم خوب باشیم هم خودم هم همسرم چون احساس میکنم اگه رفتار بدی ببینه که مورد خوشایندش نیست دیگه چی میشه
هیچی افسانه نمیشه تو وقتی خدای به این قدرتمندی داری آخه چرا نگرانی چرا میترسی دیگران بتونم واسه زندگی تو کاری کنن
وای که چقدر باید روی این مسأله کار کنم که بیخیال نظر همه باشم و فقط رابطه با خدایم واسم مهم باشه
خدایا ممنونم که آگاهم میکنی و کمکم کن که از این آگاهی ها به وقتش استفاده کنم و توحیدم ابراهیمی بشه
خدایا من رو به خودت خیلی نزدیک کن طوریکه فقط تو برام اصل باشی
خدایا عاشقتمممم
واقعا انشالا که روح پروین اعتصامی قرین رحمت وآرامش باشه وبهشت برین خداوند جایگاهش
یعنی پروین چه حسی داشته ,چه ایمانی داشته که این شعری که آتش تو دل آدم میندازه وما رو شرمنده از شرکهامون میکنه رو تونسته دریافت کنه وبنویسه?
یک مقدار از اون حس آتشینش به من هم دست داد وواقعا اشک ریختم وگریه کردم.
گاهی از خودم تعجب میکنم منی که انقدر دیر اشکم درمیاد چطوری دلم نرم شده وبا شنیدن این بحثهای توحیدی والهی فوری اشکام میپرن بیرون ومن از درون میجوشم والبته از این آتش سوزنده عشق الهی لذت میبرم.الهی بینهایت شکر
واقعا شعر زیباییه,اولش اون پیرمرد چه کارهایی که انجام داد حتی گدایی وبیمارداری وبعدش با ریختن گندمها تضادش به اوج میرسه وبی مهابا شروع میکنه به تعنه زدن وفش دادن به خداوند وتو همون حالی که داره دری وری میگه به خداوند وخم میشه که گندمها رو جمع کنه جام زرین رو پیدا میکنه وآنا منقلب میشه واز این رو به اون رو میشه وکلام کفر آمیز تماما به شکرگذاری وتوحید وتجدید ایمان تبدیل میشه.الهی بینهایت شکر
وچه خوب میفهمه که در رحمت الهی همیشه به روش باز بوده اما اون مشغول گدایی وتیمار بیماران وغافل از او…
وچه زیبا بیان میکنه که اوج تضاد میتونه دیوار به دیوار توحید وایمانی نو وتازه ودوباره باشه,الهی شکرت.
وچقدر زیبا فقر رو قرین وهمسایه کفر وآبرو ریزی وشرمساری میدونه وچه زیبا اهرم رنج ولذت رو دراین شعر در کنار هم آمیخته کرده.
الهی بینهایت شکر
بهترینها ونابترینهای خداوند در تمام ابعاد در دنیا وآخرت برازنده وجود نازنین والهیتون🌷🌷🌷🌷🌷
به نام خدای مهربان
سلام به همه عزیزان
قانون مهم جهان ، احساس خوب باعث اتفاقات خوب میشه و احساس بد باعث اتفاقات بد میشه
این احساس خوب با تمرین و با تغییر باورها اتفاق میوفته
باید ایمان داشته باشیم که روند جهان همیشه خیر و خوبیه
ملاک ایمان احساس آرامش درونی است که نشان میده ما به یک نیروی ماوراء درونی وصلیم
تنها با یاد خدا دلها آرام می گیرد
اگر هم به ظاهر می بینی تو زندگیت مشکل پیش میاد این دقیقا همون راهیه که باید بری ، این دقیقا همون نعمته ، همون ایده ایه که بهش نیاز داری و دقیقا همون مسیریه که می تونه بهت کمک کنه برای رسیدن به هدفت
هر بلا و مشکلی که تو زندگی پیش میاد رحمته . هر مشکلی برای اینکه به یاد خدا بیوفتیم و فقط از خداوند کمک بخواهیم
رزق و روزی همه از آن خداوند و فقط باید از خداوند بخواهیم
در سخت ترین شرایط هم ما هنوز نعمت های خیلی زیادی داریم که می تونیم از اونا استفاده کنیم و خودمون رو به احساس خوب برسونیم
در پناه خداوند سعادتمند و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید
سلام و خدا قوت
خدا رو شکر می کنم بسیار زیبا بود
یک ایه قران رو می نویسم که خداوند یه جورایی می فرماید اکثر مردم یک برگ در باد هستند، اگر اتفاقات بیرونی موافق میل آنها باشه خوشحالن و ایمان دارن و اگر مخالف میل آنها باشه ناراحت هستند و در حالت کفر می روند
ما باید تلاش بکنیم که در هر شرایطی طوری به زندگی نگاه بکنیم که شاد و سپاسگزار باشیم
آیه ۵۱ سوره روم:
و اگر باز بادی فرستیم که آن کشت سبز را زرد و پژمرده بنگرند (همه آن نعمتهای گذشته را فراموش کنند و) به کفر (و کفران نعمت حق) بر میگردند
ایمان و احساس خوب ما می تونه در هر شرایطی پا برجا باشه
طوری به موضوعات نگاه بکنیم که بتونیم به خاطرش سپاسگزار باشیم و احساس خوبی داشته باشیم
چقد استاد زیبا گفت که ملاک و نشانه ایمان داشتن احساس خوب است
خدا رو شکر می کنم توی این مسیر عالی هستیم
اکثر انسان ها هنوز مفهوم شرک ، ایمان رو نمی دونن شیوه سپاسگزار بودن رو بلد نیستند اصل و اساس و قوانین خداوند رو نمی فهمند
اینکه ما توی این فضا و این سایت هستیم و هدایت شدیم و قوانین بدون تغییر خداوند رو یاد گرفتیم بالا ترین لطف خداوند است و من بیشترین موضوعی که واقعا به خاطرش سپاسگزارم همین است
چونکه از همون اول انسان به آرامش احساس خوب و امید و خوشبختی می رسد
خدا رو شکر می کنم
شاد سلامت و ثروتمند باشید
سلام 😍🙏
سلامی به عزیزان جااان 💖✌
از استاد سپاسگزارم به خاطر این فایل بی نظیر که بارها آن را از همان روزهای ابتدایی آشنایی گوش میکردم و چه احساسات خوبی که به همزمانی میرسید و اشکهایم نیز به نشانه تسلیم روان میشد و امروز هم که سپاس خدا چه روز خوبی است که می توانم با تمرکز و آرامش در این مسیر سیر کنم و لذت ببرم .
خدایا ترا سپاس میگویم که چگونه ارتعاش و احساس باکلمات همراه و جاری مینمایی. چگونه زیباییها را در قلبها مینمایانی . چگونه قلب را به تکاپو وا میداری تا بگوید و دستان و قلم چون مأمورانی مطیع بنگارند و الحق که چه زیبا مینگارند نون و القلم و ما یسطرون.
خدایا سپاسگزارم برای لحظاتی که مرا به سلامت از خطرها رهاندی.
خدایا سپاسگزارم برای تمام لحظاتی که نفهمیدم که چه خطری در کمینم بود و بازهم تو مرا از امر الهی حفظ کردی و «له معقبات من بین یدیه و من خلفه یحفظونه من امرالله» بودی .
خدایا سپاسگزارم برای تمام سختیها، نداری ها و بیچارگیهایی که چشیدم.
رنج و غم را حق پی آن آفرید
تا بضدش خوشدلی آید پدید
خدایا سپاسگزارم که همه اینها را برای لذت اکنون و با تو بودن تجربه کردم و حال نیز قدر عافیت و باتو بودن و رحمتت را میفهمم.
خدایا سپاسگزارم که از گمراهی و آشفتگی نجاتم دادی و به مسیر درک یگانگی ات هدایت نمودی.
خدایا سپاسگزارم برای اینکه اکنون در حال نگارش هستم و اگر هدایتم نمیکردی معلوم نبود که تا کی از دوریت در رنج بودم .
خدایا سپاسگزارم که این قدرت را در بند بند انگشتانم قرار دادی تا این احساس را جاری کنم .
خدایا سپاسگزارم که یاد خودت را آرامش جانم کردی و نیز یادآوری عزیزانت که به یاد تو هستند و روحم را جلا میدهد.
خدایا سپاسگزارم که مرا با خوبانت که همواره در صلاه هستند همراه کردی.و سپاسگزارم از نوشتن نظر زیبای «یکتاپرست نسترن» عزیز که حرف های دل را برایمان میزند و ما را به فیض اکمل میرساند :
به خودم می گم، خداونددد داره قدم و قدم های بعد رو هم می بینه ولی من حتی از یک ثانیه بعدمم خبر ندارم . دید ندارم . آگاهی ندارم .
پس ایمان بیارم به این جریان خیر و باورررررر کنم که خدا، خیر مطلقه. باور کنم که اگر بهش اعتماد کنم، اگر بهش توکل کنم، اگررر بهش تکیه کنم هیچ وقت ایمان و توکلم رو ضایع و پشتم رو خالی نمی کنه.
خدا همون خدایی هست که منو توی رحم مادرم صورتگری کرد.
همون خدایی که منو به این مسیر زیبای هدایت خوند.
همون خدایی که وقتی بهش اعتماد می کنم، قدم هام رو، نگاهم رو، کلامم رو هدایت می کنه. برام زیبایی می شه، صدای خوش می شه، برام کلاممم می شه. چرا باورش نکنم؟!
خدایی که به این زیبایی شب و روز رو به گردش درمیاره، چرا بهش وصل نکنم دلم رو به این جریان همیشگی و زیبای هدایتش.
خدایی که توی جسمم جاریه. توی تک تک کُد های ژنی من جاریه و از عمیق ترین زوایای وجودم آگاهه، چرا بهش اعتماد نکنم؟!
انصافه که وعده ی هدایت بده و پشت کنم؟!
انصافه که بگه تو غصه نخور و نگران عزیزانت نباش و بسپارشون به من، ولی من اعتماد نکنم؟!
انصافه که بگه از من رزق بخواه تا بی نیازت کنم از آدما و رزق بی حساب بهت ببخشم و ولی همواره غمگین باشم و ناامید؟!
انصافه که بگه بیا زیبایی هام رو تحسین و تصدیق کن تا بیشتر از اینا بهت بدم ولی به زشتی ها و پلیدی ها رو بیارم؟!
انصافه که خدایی به این خدایی، با این عظمت، با این دست گشاده، با این حد از بخشندگی و با این حد از مهر و عطوفت داشته باشم و به تاریکی ها پناه ببرم؟!
از خدا چی می خوام مگه که در خدایی خدا پیدا نمی شه؟!
خداوکیلی چی می خوام مگه؟! این همه وعده وعید، این همه راه و روش، این همه کمک فرستاده برام، چرا ایمان نیارم؟!
خدایا در قرآنت فرمودی ایمان هم می شوی، من از تو ایمان می خواهم. ایمانی به من ببخش که همواره تو را بپرستم و یقین راستینی که همواره از تو یاری بخواهم و از تو یاری بجویم. آمین به وسعت یگانگی ات یا رب العالمین.
یا رب
شاد و پیروز باشید✌😘
به نام خدایی که یادش آرام ده قلب هاست
سلام میکنم به استاد عزیز و تمامی دوستانی که در این سفر شگفت انگیز و رویایی روزها و ماهها در کنار هم هستیم و از آگاهی های همدیگه استفاده میکنیم
با توکل بر خدای مهربانم روز ۴۶از سفرنامه رو شروع میکنم
این اولین باری بود که شعر پروین و میشنیدم واقعا شعری آموزنده ونابی بود خیلی احساس خوبی بهم دست داد و استاد چقدر زیبا این شعر رو میخوند که زیبایی و درکش رو دو چندان کرده بود
این شعر ۲ پیغام خیلی مهمو به ما گوش زد میکنه
اول اینکه الخیر فی ما وقع
دوم اینکه الا بذکر الله تطمئن القلوب
قانون مهمی که همیشه در هر فایل استاد بهش اشاره میکنه قانون فرکانسه
احساس خوب مساوی با اتفاق خوب
احساس بد مساوی با اتفاق بد
همه ی ما در شرایط خوب مسلما احساس خوب احساس شادی احساس لذت داریم
حالا باید ببینیم در شرایط به ظاهر سخت در زمان هایی که شرایط بر وفق مرادمان نیست باز میتونیم اون احساس خوب و داشته باشیم؟میتونیم به شرایط از زاویه ای نگاه کنیم که احساس مون بهتر بشه؟
میتونیم ذهن مون و کنترل کنیم؟
میتونیم تو اون شرایط خدا را ببینیم؟
میتونیم الخیر فی ما وقع رو درک کنیم؟
زمانی میتونیم به همه ی آنچه گفته شد عمل کنیم که ایمان واقعی داشته باشیم که خدا رو باور داشته باشیم که باور هامون و تقویت کرده باشیم زمانی می فهمیم ایمان مون واقعیه و در حد حرف زدن نیست وقتی به آرامش درونی برسیم وقتی به یقین برسیم که روند این جهان به گونه ایست که به پیشرفت ما کمک میکنه یعنی ما به نیرویی اعتقاد داریم که محافظ ماست در همه ی شرایط از ما حمایت میکنه
خدا همه ی بنده هاشو دوست داره با تمام اشتباهاتمون با تمام بی ایمانی مون مارو میبخشه واز گناهان ما میگذره کافیه باورش کنیم و دست نیاز و فقط به سوی او دراز کنیم که اون رزاقه و وهابه و اگه کسی در حق ما لطفی میکنه بدون شک اون دستی از دستان بی نهایت خداونده
حتی اگه تو زندگی مشکل بوجود میاد باید مطمئن باشی که این دقیقا راهیه که کمکت میکنه به هدفت برسی این همان مسیر رسیدن به نعمت های بیشتره
کافیه در اون شرایط ذهن مون و کنترل کنیم احساس مون و خوب کنیم
از خدا میخوام منو به راه راست هدایت کنه به من ایمان بیشتری بده به من صبر بیشتری بده روز به روز آگاهی های منو بیشتر کنه
سپاس فراوان از استاد عزیزم که این آگاهی هارو در اختیار ما قرار میده
برای همه ی همسفران عزیز هدایت بیشتر و ایمان بیشتر و توکل بیشتر به خداوند رو آرزومندم
والبته برای استاد عزیزم عمر طولانی رو آرزومندم.
به نام خدایی که در همین نزدیکیست در وجود منه ، که هروقت صداش بزنم وازش درخواست کنم به بینهایت طریق به من جواب میدهد.
پله 36ام سفرتحول زندگیم:
خیرما فی وقع
سلام برتک تک پاره های وجودم سلام برخودم
موضوع ایمان وتوکل
همیشه هر اتفاقی میفته یک خیریتی درش هست. باید نگاهمون به اتفاقات به ظاهر نامناسب این نگاه باشه که یک اتفاق خوبی در راه است.
من به شما قول میدم که اگر شما احساس خوب رو در همه لحظات زندگیتون داشته باشید اتفاقات فوق العاده عالی براتون رخ میده . این یک قانونه.
احساس خوب =اتفاق خوب
احساس بد =اتفاق بد
این یک قانونه واستثنایی هم نداره.
اگر سعی کنید در تمام طول شبانه روز در هر شرایطی ودر هر موقعیتی احساستون رو خوب کنید مطمعنا اتفاقات خوب جوری از درودیوار وارد زندگی شما میشه که شما رو مبهوت میکنه.
این کار شاید درشروع کارساده ای نباشه اما مطمعنا با تمرین اتفاق میفته با تغییر باورها اتفاق میفته
م باید ایمان داشته باشیم که روند جهان همواره یروخوشی وخوبیه
کسی که ایمان داره یعنی کسیه که احساس خوب داره
ملاک ایمان نه به ریش هست نه به جای مهر توی پیشونیه نه به چادره نه چیز دیگه ای .
ملاک ایمان احساس آرامش درونیه
هرچقدر احساس آرامش داشته باشیم هرچقدر احساس خوب داشته باشیم یعنی اینکه ما به یک نیرویی ماورای نیروی خودمون اعتماد واعتقاد داریم که اون نیرو محافظ ماست اون نیرو با ماست به این میگن ایمان.
نشان ظاهری ایمان احساس خوب است.
اگر احساس خوب داری یعنی ایمان داری
اگر امید داری یعنی ایمان داری
اگر احساس ذوق داری اگر احساس شوق داری اگر آرامش داری یعنی ایمان داری هیچ چیز دیگه ای نیست. واقعا هیچ چیز دیگه ای نیست.
الا بذکرالله تطمعن القلوب
تنها بایاد خداوند دلها آرام میگیرد.
این موضوع در یکی از شعرهای بسیار زیبای خانم پروین اعتصامی اومده که براتون میخونمش:
این شعر داستان یک پیرمردیه که زندگی خسلی سختی داشته . از اونجا شروع میشه که همه ردش کردن ، همه دست رد به سینه اش گذاشتن ، پیش همه رفتف پیش همه گدایی کرد ، پیش همه رو انداخت، امیدش رو از خدا دور کرد وبه غیر خدا رو آورد. نابود شد زندگیش. ولی خداوند بازم دوستش داشت. ولی خداوند بازم بهش رحم کرد . ولی خداوند اون رو دید اونی که خدارو ندید خدا دیدش و خدا دوستش داشت. خدا همه مارو دوست داره با تمام اشتباهاتمون با تمام بی ایمانیمون باتمام بدیهامون دوستمون داره بخشیده مارو . هرروزم داره میگه برگرد بیا پیش من . هرروز میگه منو ببین من هرچی که بخوای بهت میدم. تو فقط منو باور کن فقط منو بشناس . منو درک کن .هرچی که از دنیا بخوای بهت میدم پول میخوای سلامتی میخوای علم میخوای عشق میخوای رابطه قشنگ میخوای کار خوب میخوای هر چی که بخوای بهت میدم.
این شعر اینجوری شروع میشه:
پیرمردی مفلس و برگشته بخت روزگاری داشت ناهموار وسخت
هم پسر هم دخترش بیمار بود هم بلای فقر هم تیما ربود
این دوا میخواستی آن یک پزشک این غذایش آه بودی آن یک سرشک
این عسل میخواست آن یک شوربا، این لحافش پاره بود آن یک قبا
روزها میرفت وبر بازار وکوی، نان طلب میکرد ومیبرد آبرو
دست بر هر خوپرستی میگشود تا پشیزی بر پشیزی میفزود
هر امیری رو روا میشد زپی ، تا مگر پیراهنی بخشد زوی
شب سوی خانه میآمد زبون ، غالب از نیرو تهی دل پر زخون
روز سائل بود و شبی بیماردارروز از مردم شب از خود شرمسار
صبحگاهی رفت از اهل کرم کس ندادش نه پشیزی ونه درم
از دری میرفت حیران بردری ، رهنورد اما نه پای نه سری
ناشمرده بر زن وکوی نماند دگرش پای تکاپویی نماند
درهمی در دست ودامن نداشت سازوبرگ خانه برگشتن نداشت
رفت سوی آسیاب هنگام شام ، گندمش بخشید دهقان یک دوجام
زد گره آن گندم در دامن فقیر شدروان وگفت که ای حی قدیر
گرتوداری به فضل خویش دست برگشایی هر گره که ایام بست
چون کنم یارب دراین فصل شتاب من علیل و کوکانم ناشتا
میخرید این گندم رو یکجا کس هم عسل از آن میخریدم هم عدس
آن عدس در شوربا میرختم ، وان عسل با آب میآمیختم
درد اگر باشد یکی دارو یکیست جان فدای او که درد او یکیست.
بس گره بگشوده ای از هر قبیل ، این گره نیز بگشا ای جلیل
(اینجا بود که فرکانسش مثبت شده بود پیرمرد داستان ما)
این دعا میکرد و میپیمودراه، ناگه افتاد پیش پایش نگاه
دید گفتارش فساد انگیخته ، و آن گره بگشوده گندم ریخته
(دید این دعای کرده به ضررش شده)
بانگ بر زد که ای خدای دادگر چون تو دانیی نمیدانی مگر
سال ها نرد خدایی باختی این گره را زان گره نشناختی؟
این چه کاراست ای خدای شهرو ده، فرق ها بود این گره زان گره
تا که بر دست تودادم کار را، ناشتا بگذاشتی بیمار را
هر چه در غربال دیدی بیختی، هم عسل هم شوربا رو ریختی
من تورا کی گفتم ای یار عزیز، که این گره رو بگشای وگندم رو بریز.
ابلهی کردم که گفتم ای خدا گر توانی این گره رو برگشای
آن گره را که نیارستی گشود این گره بگشودنت دیگر چه بود
من خداوندی ندیدم زین نمد، یک گره بگشودی آن هم غلط
(پیرمرد به شدت ناراخت وعصبانی به همه چیز شک میکنه ، بارها از این اتفاقات افتاده برام واین کلاما بینمون رد وبدل شده واقعا این داستان زندگی ماست خدایاشکرت شکرت شکرت بابت این آگاهی بابت اینکه هر کلمه از این آگاهی رو که دارم تایپ میکنم. )
الغرض برگشت مسکین دردناک تا مگر برچیند گندم زخاک
چون برای جستجو سرکرد خم ، دید افتاده یکی همیان زر
سجده کرد وگفت که ای رب ودود من چه دانستم تورا حکمت چه بود
هربلایی کزتو آید رحمتی است هر که را فقری دهی آن دولتی است
توبسی زاندیشه برتر بوده ای هر چه فرمان است خود فرموده ای
زآن به تاریکی گذاری بنده را ، تا ببیند آن رخ تابنده را
تیشه زآن به هر بند وبندم زنن تا که با لطف تو پیوندم زنند
گر کسی رو از تو دردی شد نصیب، هم سرانجامش تو گردیدی طبیب
هر که مسکین وپریشان تو بود، خود نمیدانست ومهمان تو بود
رزق زان معنی ندادن خسان، تا تو را دانم پناه بی کسان.
ناتوانی زان دهی بر تندرست، تا بداند آنچه دارد زان توست.
زان به درها بردی این درویش را ف تا که بشناسد خدای خویش را
اندر این پستی غذایم زان فکن ، تا تورا جویم ، تورا خوانم بلند
من به مردم داشتم روی نیاز، گر چه روز وشب بود در حق باز
من بسی دیدم خداوندان مال، تو کریمی ای خدای ذوالجلال
بر در دونان چه افتادم زپای، هم تو دستم رو گرفتی ای خدا
گندمم رو ریختی تا زر دهی، رشته ام رو بردی تا گوهر دهی
در تو پروین نیست فکر وعقل وهوش، ورنه دیگ حق نمیافتد زجوش
خدایاشکرت بابت این شعر زیبا
خدایاشکرت که باتایپ کردن فایل چقدر بهتر موضوع رو درک میکنم وچقدر حسم بهتره هرچند نجواهای ذهن میان سراغم که این کار رو نکن ولی وقتی میبینیم اینجوری درسته دارم زمانی بیشتری میزارم ولی نتیجه اشت اینه بهتر دارم موضوع رو میفهمم پس میارزه والبته حسم هم خوبه
خدایاهزاران مرتبه شکرت ابان بهتر این شعر زیبا رو درک کردم خدایاشکرت
وسپاسگزارم از خانم شایسته واستاد عزیز بابت این فایل واین سفرنامه (روزشمار)
اگر به ظاهر میبینی تو زندگیت مشکل بوجود میاد این دقیقا همون راهییه که باید بری ، این دقیقا همون نعمته ، این دقیقا همون ایده ای که بهش نیاز داری. این دقیقا همون مسیریه که میتونه بهت کمک کنه برای رسیدن به هدفت.
وچقدر قشنگ تو این شعر توضیح میده که هر بلایی که از خداوند میاد یه رحمته
میگه به این دلیل برای من مشکل ایجاد شد که تورا پیدا کنم که اگر همیشه اوضاع خوب باشه تورا پیدا نمیکنم.
اگر مشکلی تو زندگیمن بوجود میاد خدارو پیدا میکنیم. نه بخاطر اینکه خدا تنهاست وخدا میخواد ما او را پیدا کنیم. بخاطر اینکه وقتی ما خدارو فراموش میکنیم واز فرکانس خدا دور میشوییم در فرکانس بدی ها قرار میگیریم. (من دیوانه این کلاتون شدم استاد دمتون گرم بابت این قدرت بیان وکلامتون خدایاشکر بابت استاد ، خدایاشکرت بابت بلاهایی که سرمون اومد تا با استاد آشنا بشیم . دیروز رفتم ببینم تو زندگی دیگران چه خبره وقتی دیدم خدارو هزاران بارشکرت که من از گذشته ام واون باورها دارم جدا میشم وواقعا میخوام اینجا باشم وشادی واحساس خوب رو انتخاب کنم ودیگه وارد اون جهنم خودساخته نشم . واز خدا میخوام هروقت فراموشت کردم گوشم رو محکم بپیچه که سریع برگردم در مسیر . خدایاشکرت شکرت شکرت).
اگر مشکلی در زندگیمون بوجود میاد خدا این مشکل رو ایجاد نکرده ما از فرکانس خوبی ها از فرکانس عشق از فرکانس نمت ها وقتی دور میشیم طبیعتا به نقطه مقابلش میرسیم.
من خیلی به افراد مختلف رو انداختم اما رزق وروزی پیش تو بود همیشه وهمیشه هم میتونستم در حال دریافت نعمت ها باشم
روح پروین اعتصامی در آرامش باشه و با صالحین محشور بشه چقدر این شعر آگاهی دهنده است.
گندمم رو ریختی تا زر دهی، رشته ام رو بردی تا گوهر دهی
زندگی ما همیشه همینه اگر چیزی رو از دست دادیم به معنای کمبود نیست این به معنای یک نعمت جدید وبسیار بزرگتره !!!.نکته مهم کنکوری: اما این نعمت به کی میرسه؟ به کسی میرسه که بتونه این طوری به خداوند نگاه کنه به کسی که بتونه احساس خودش رو کنترل کنه . به کسی که بتونه در شرایط سخت خوب یها رو ببینه . در شرایط سخت نعمت هایی که داره ببینه .
باور کنید در سخت ترین شرایط هنوز نعمت های بسیاری هست که داریم ومیتونیم بخاطر اونها سپاسگزار باشیم. و خودمون رو به احساس خوب برسونیم
واقعا استاد میلیاردها بار تحسینتون میکنم و آفرین میگم به این ایمان تون.
خدایا شکرت بابت وجودتون و خدارو شکر میکنم که خدا بهم فرصت داد که در این جمع ودر این سایت باشم واین فایل های ارزشمند رو بشنومودرک کنم.
استاد به نظرمن تاثیری که شما دارید میگذارید در آینده ایران وجهان هیچ کس به این درجه نرسیده باشه . همین من که تغییر کنم فرزند وشاگردای بهتری تربیت میکنم و اونا فرزند وشاگردای بیشترواین جریان روز به روز بیشتر وبیشتر میشه و چقدر جهان گسترش پیدا میکنه . هزاران بار تحسینتون میکنم.
میشه در شرایط سخت جور دیگه ای نگاه کرد وبه احساس خوب رسید
اگر استاد تونسته یعنی منم میتونم من که مسائلم خیلی کمتراز استاد هست.
خدایاشکرت بابت استاد فوق العاده ام که میشه در همه ابعاد زندگی الگو قرارش بدی ووقتی خواستی کم بیاری بگی ایستاد تونسته پس منم میتونم پس الان باید برم ذهنم کنترل کنم تا آروم بشموبه احساس خوب برسمو…
خدایاتنها تورا میپرستم وتنها از تو یاری میجوییم
خدای ماراب ه اه راست هدایتم کنم وکمک کن پایدار وعملگرا باشیم.
چقد چقد چقد عالی بود این کامنت برای حال الانم
بنام خدای مهربان
سلام به دوستان و استاد نازنینم
روز چهل و ششم سفرمن
خدای هدایتگر من امروز داره از قصه پیرمرد ناشکیب و عجولی برای من میگه که زندگیش شرک بود و شرک بود و شرک.
ر
وزها از بس دست جلوی هر کس و ناکسی دراز می کنه شرمنده و افسرده س. و شبها که میشینه و حساب کتاب می کنه و میبینه هیچی گیرش نیومده و تازه کلی هم آبرو خرج کرده از خودش خجاات می کشه. و طبق فانون هر چی پیرمرد بیشتر زور میزنه چیزی بدست بیاره پول بیشتر از اون دور میشه و اون تو بدبختی و فقر بیشتر فرو میره.
تا اینکه یکی یه مقدار گندم بهش میده و اون پیرمرد شروع می کنه به سپاسگزاری و تشکر کردن بخاطر همون نعمت کوچک. و خداوند تضادی جلوی پاش میزاره و گندماشو میریزه روی زمین تا اونو به نعمت بهتری به طلا برسونه. ولی از اونجایی که خود خدا هم گفته انسان موجودی عجوله اون پیرمرد شروع می کنه به داد و بیداد و غر زدن به خدا که بابا تو فرق گره رو با گره نفهمیدی.من گفتم گره زندگیمو باز کن تو گره گندمهامو باز کردی؟؟؟؟
قصه همه ما آدمها همینه. وقتی به مشکلی میخوریم شروع می کنیم به زمین و زمان بد و بیراه گفتن. نه ایمانی، نه توکلی، نه صبری، نه امیدی
که اگه ایمان داشته باسیم و فقط و فقط به خدا توکل کنیم صبر کنیم با امید به روزهای خوب قطعا ورق برمیگرده و میتونیم طلاهای زندگیمونو ببینیم.
وگرنه وقتی هی غر بزنم و گله و شکایت بکنم که همون پرده ناشکری جلوی چشمامو میبنده و قادر به دیدن هیچ نعمتی نخواهم بود.
استاد وقتی تصور می کنم که شما چطور موقع مرگ فرزندتون صبوری کردین و توکل چیزی جز تحسین و تحسین و تحسین به زبونم نمیاد……
و خدا رو شکر می کنم که همچین استاد ابراهیم گونه ای در مسیر زندگیم قرار داد تا یاد بگیرم توحیدی باشم و توحیدی زندگی کنم.🌹🌹🙏💪
بنام الله روزی رسان
سلام به استاد خوبم و خانم شایسته و همسفران عزیزم
چهل و ششمین ردپای من
الخیر فی ما وقع
چقدر همین یک جمله از وقتی مفهومش رو درک کردم تونسته آرومم کنه.
چقدر همین یک جمله تونسته کمکم کنه تا جلوی نجواهای ذهنم رو بگیرم.خدایا شکرت.
درسته استاد واقعا اگر ما خدا رو باور کنیم برای ما همه چیز میشود .
نشانه ایمان احساس خوبه،نشانه ایمان امیده،
نشانه ایمان خوش بین بودن به همه اتفاقاته.
پیرمرد قصه ما اوضاع خوبی نداشت و دو فرزند مریض داشت توی خونه اش که باید از اونا نگهداری میکرد.
هر روز میرفت از خونه بیرون و از خلق خدا درخواست کمک میکرد تا شاید کمکی کنن و اون خجل از همسر و فرزندانش نباشه.
ولی هرشب از خودش و کارش شرمگین بود.
تا اینکه یک روز هرچقدر که به این در و اون در زد کسی بهش کمکی نکرد ولی پیرمرد روی رفتن به خانه رو نداشت.
به سمت آسیاب میره و دهقان کمی گندم داخل دامنش میریزه و گرهی میزنه و پیرمرد راه میرفته.
توی راه از خدا تشکر میکنه و برای خودش خیالبافی میکنه که اگر اینها رو یکجا بفروشم میتونم عسل و عدس بخرم و فرزندانم رو بهبود ببخشم.
تو همین احوال بوده که می بینه گندم از دامنش ریخته و تمام رویاهاش نقش برآب شده.
به خدا اعتراض میکنه و میگه تو مگه خدایی بلد نیستی چجور خدایی هستی که میبینی من چقدر محتاج این کالا بودم همونم کاری کردی که از دست بدم من گفتم گره از زندگیم باز کن نه از دامنم .
اگه بلد نیستی اون گره رو باز کنی این گره رو چرا باز کردی.
وبرمیگرده تا گندم ریخته شده رو جمع کنه که چشمش به زر میفته و باز خوشحال و سپاسگزار میشه.
اونجا میفهمه که چرا تو زندگی لحظه های سخت هست.
میفهمه که چرا اونروز هیچکس بهش کمکی نکرد.
چون تضادها میان تا مارو رشد بدن.
چون اون شرایط پدید اومد تا خدا رو پیدا کنه اون پیرمرد توی زندگیش.
استاد این دقیقا شرایط زندگی تک تک ماست.
این درس برای همه انسانهاست تا بفهمن اگر نعمتی رو از دست میدی باید حالت رو خوب کنی تا نعمت های بهتر و با کیفیت تر بدست بیاری.
البته که توی حرف خیلی آسونه که من بشینیم و مدتها حرف بزنم و دیگران رو موعظه کنم که
باید تو شرایط سخت خودت رو کنترل کنی.
ولی اگر و اگر خودم تونستم تو مواقعی که اوضاع به کامم نیست حالم رو خوب نگه دارم اونجاست که میتونم ادعا کنم که باید اینکار رو انجام بدی وگرنه تو شرایط گل و بلبل که همه بلدن احساس خوب داشته باشن.
توی این شعر هم از شرک گفت ،هم از توحید،
هم از احساس خوب گفت هم از خیر بودن تضادها.
خیلی زیبا نشون داد که تا وقتی شرک داشته باشی شرایط هر روز برات سخت تر میشه و با کوچکترین سپاسگزاریها و احساس خوب خدا به طرف تو میدوه.
دقیقا مثل اون شعر که میگه
شروع کن یک قدم با تو تمام گامهای مانده اش بامن.
شروع کن یک قدم با تو ؛ تمام گام های مانده اش با من
بخوان ما را
منم پروردگارت
خالقت از ذره ای نا چیز
صدایم کن
آموزگار قادر خود را
قلم را، علم را، من هدیه ات کردم
بخوان ما را
منم معشوق زیبایت
منم نزدیک تر از تو، به تو
اینک صدایم کن
رها کن غیر ما را، سوی ما بازآ
منم پرو دگار پاک بی همتا
منم زیبا، که زیبا بنده ام را دوست میدارم
تو بگشا گوش دل
پروردگارت با تو می گوید:
تو را در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
بساط روزی خود را به من بسپار
رها کن غصه یک لقمه نان و آب فردا را
تو راه ِ بندگی طی کن
عزیزا، من خدایی خوب می دانم
تو دعوت کن مرا بر خود
به اشکی یا صدایی، میهمانم کن
که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم
طلب کن خالق خود را
بجو ما را
تو خواهی یافت
که عاشق میشوی بر ما
و عاشق می شوم بر تو
که وصل عاشق و معشوق هم
آهسته می گویم ، خدایی عالمی دارد
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم بر اسب های خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن
تکیه کن بر من
قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن، اما دور
رهایت من نخواهم کرد
بخوان ما را
که می گوید تو خواندن را نمی دانی؟
تو بگشا لب
تو غیر از ما، خدای دیگری داری؟
رها کن غیر ما را
آشتی کن با خدای خود
تو غیر از ما چه می جویی؟
تو با هر کس به جز با ما، چه می گویی؟
و تو بی من چه داری؟هیچ!
بگو با من چه کم داری عزیزم، هیچ!!
هزاران کهکشان و کوه و دریا را
و خورشید و گیاه و نور و هستی را
برای جلوه خود آفریدم من
ولی وقتی تو را من آفریدم
بر خودم احسنت می گفتم
تویی زیباتر از خورشید زیبایم
تویی والاترین مهمان دنیایم
که دنیا، چیزی چون تو را، کم داشت
تو ای محبوب تر مهمان دنیایم
نمی خوانی چرا ما را؟؟
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی
ببینم، من تو را از درگهم راندم؟
اگر در روزگار سختیت خواندی مرا
اما به روز شادیت، یک لحظه هم یادم نمیکردی
به رویت بنده من، هیچ آوردم؟؟
که می ترساندت از من؟
رها کن آن خدای دور
آن نامهربان معبود
آن مخلوق خود را
این منم پرور دگار مهربانت، خالقت
اینک صدایم کن مرا،با قطره اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را
با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکیم
آیا عزیزم، حاجتی داری؟
تو ای از ما
کنون برگشته ای، اما
کلام آشتی را تو نمیدانی؟
ببینم، چشم های خیست آیا ،گفته ای دارند؟
بخوان ما را
بگردان قبله ات را سوی ما
اینک وضویی کن
خجالت میکشی از من
بگو، جز من، کس دیگر نمی فهمد
به نجوایی صدایم کن
بدان آغوش من باز است
برای درک آغوشم
.
.
.
شروع کن
یک قدم با تو
تمام گام های مانده اش با من
چقدر این شعر زیباست .
واقعا نمیدونم از زیبایی این شعر چی بگم😭😭😭
استاد من افتخار میکنم که شاگرد شما هستم من افتخار میکنم که میتونم توی این سایت شرک رو بشناسم و توحید و خداپرستی رو جایگزین شرکهای درونم کنم.
خدایا شکرت.
خدای روزها و شبها،خدای فصلها و سالها ،خدای مهربانی که همیشه دست منوگرفتی و رهام نکردی ازت بی نهایت سپاسگزارم .
سلام
به شمادوست عزیز
خانم صدیقه شریعتی
قبل این که نوشته های شماروبخونم نوشته دوست دیگری روخواندم که زحمت کشیده بودن وشعر رانوشته بودن لذت برم وگوش دادن یه جورحال میده وخوندن یه جوردیگه
داشتم دست نوشته شما میخوندم اشک اومد توچشام وحال خوبی بهم دست دادتوحین خوندن
حس کردم موهای تنم سیخ شده
جالب بود برام
چون بیشترمواقع من تمام موهای بدنمومیزنم
واین وقتی بودکه بدن من مویی نداشت
یعنی اینقدرحالم تغیرکرده بود که اززیر پوست فکرکنم این حس به من انتقال یافت خدایا شکرت
که احساس درونی بود
سپاسگزارم
سلام دوست عزیز
کامنتتون خیییلی عالی بود
واقعا ازتون ممنونم
خیییلی شعر زیبایی بود من از همون اولش که شروع به خوندن کردم تا آخرش فقط گریم گرفته بود
واقعا زیبا وتاثیر گذار بود خیلی حس خوبی بهم داد
خواستم ازتون تشکر کنم🥰🥰🥰💖🙏🙏🙏💖🥰
خانم شریعتی عزیز سلام
واقعاً سپاسگزارم از کامنت زیبا و پرمحتوات
واقعاً حالم دگرگون شد و واقعاً لذت بردم از این شعر زیبایی که برامون نوشتی
و واقعاً از اول شعر اشک تو چشام جمع شد و لذت بردم
امیدوارم که همیشه موفق و پیروز باشید
سلام دوست عزیزم
ممنونم که برام پاسخ نوشتین و بهانه ای شد برای خوندن کامنتم .
این کامنت هم از طرف خودش بود و من فقط نوشتم .
این شعر پتانسیل اینو داره که هر بار بخونیش اشک بریزی از مهربانی خدا .
چطور خدا با ما مهربونه و ما هر بار حاجت مونو پیش کس دیگه میبریم .
چقدر روی خودمون حساب میکنیم.
چقدر برای رزق و روزی روی خودمون و کارمون حساب میکنیم .
خدایا کمک کن تو رو بیشتر و بهتر بشناسیم .
ممنونم دوست عزیزم که برام پاسخ نوشتی .
خوشحالم که کامنت من تونسته حال شما رو خوب کنه .
در پناه خدا باشید
چیزی که باعث شد بیام و دیدگاه بذارم گذاشتن رد پایی بود برای خودم و
این بود که احساس کردم این روزا انگار اضطراب دارم درحالی که چیزی نشده نگرانم نگران اتفاق هایی که نیفتاده انگار خدارو ندارم انگار صداشو نمیشنوم ولی انگار قلبم داره دنبال خدا میگرده…
اشک ریختم الان وقتی که داشتم به خدا میگفتم خدا من انگار ایمانم نسبت به تو خیلی کمتر شده که یهو شنیدم (ولی خداوند بازم دوسش داشت ولی خداوند بازم بهش رحم کرد اونی که خداروندید خدا دیدش و خداهمه ی مارو دوست داره با تمام بی ایمانیمون و هرروز داره میگه بیا برگرد پیشم)دقیقا مثل امشب که بیشتر از هرموقع دیگه ای احساس کردم خدارو گم کردم ایمانم نسب بهش از دست دادم اما خدا داره صدام میزنه میگه تو نگران چی هستی راستش حس کردم که داره میگه همه چیزو بسپار به من.
من دنبال خدام میخوام پیداش کنم
خدای من دلتنگت شدم دلتنگ شنیدن دوباره ی صدات
خجالت میکشم که حواسم به همه چیز هست به هرچیزی فک میکنم اما قسمت کمی از این فکرکردنا و تمام حواسم برا توئه
البته تو که همیشه کنارم بودی
و هربار که بهت گفتم خدایا چرا صداتو نمیشنوم بهم گفتی من همیشه دارم با تو صحبت میکنم این تو هستی که نمیخوای صدامو بشنوی.
خدای من من هزار بار راه رو اشتباه رفتم اما هربار تو صدام زدی گفتی برگرد! هزار بار منو بخشیدی
به روم نیاوردی تنهام نذاشتی کنارم بودی تو همه شرایط اما میدونی من نبودم من نشنیدم من نخواستم من فراموشکار بودم.
میدونی قلبم خیلی تورو میخواد چیزی رو میخواد که دارمش اما احساسش نمیکنم
همیشه میگفتم بهت میخوام بهترین و پرعشق ترین رابطم با تو باشه اما انگار فقط یه حرف بود،
وقتایی بود که اوضاع انقد برام سخت میشد که میگفتم خدایا اصلا هستی منو میبینی صدامو میشنوی؟؟
حتی میگفتم تو وجود نداری اما یادت هست هربار این حرفو میزدم یه چیزی ته دلم نمیتونست این حرف رو قبول کنه؟
ببین😍
حتی نوشتن درموردت ادمو اروم میکنه حتی اگه شکایت کنم اخه تو خود آرامشی خود عشقی
عشق و آرامشی که درست تجربه نکردم
اما ببین فضارو چطور برام رویایی کردی یه آهنگ اروم یه بوی خوب و اروم و آرامشم که کم کم داره بیشتر میشه.
خدایا شکرت برای این سایت خداروشکر واقعا خداروشکر❣️
(ذهنم خیلی مقاومت داره نسبت به اینکه بیام و دیدگاه بذارم اما اینبار موفق میشم و میفرستم این رو)
چهارشنبه ۲۸/۸/۹۹
۲۳:۳۹