«الخیر فی ما وقع» در شعر پروین - صفحه 36

803 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محبوبه صداقتی گفته:
    مدت عضویت: 1699 روز

    به نام خدای مهربونم

    سلام

    نکات:

    اتفاقات به ظاهر نامناسب که به خاطر فرکانس‌ ها و باورهای تو هستند و نشان دهنده ی فاصله ی فرکانسی تو با خدا هستند.

    میان تا بهت پیغام بدن که اصل، از منبع از دیدگاه خداوند، از فرکانس خداوند از دیدگاه و اعمال توحیدی دور شدی.

    میان تا تو رو به خدا برگردونند.

    به تو بگن که باورهایی و دیدگاه‌هایی داری که داره قدرت رو ازت می گیره. داری دور می‌شی از اصل و قدرت خداوندیت.

    و تو باید در اون لحظه درک کنی که از خدا دور شدی که این هشدار اومده. خدا رو شکر که این هشدار اومده تا پیغامش رو برسونه. و باید بتونی با تغییر نگاه به احساس خوب برسی چرا که روند جهان همواره خیر و خوبی و خوشیه.

    تسلیم پروردگار باشی که الخیر فی ما وقع…

    وَبَشِّرِ الصَّابرِینَ الَّذینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ

    ..

    و به بشارت بده به کسانی که وقتی با چنین اتفاقاتی در زندگی خودشون مواجه می شن یا ما به سامانی ها رو در زندگی شون می یابند، می پذیرند که خودشون به وجودشون آوردند، می پذیرند که خودشون قادر به تغییرش هستند با ایمان و توکل به خداوند که نتیجه اش تسلیم در برابر ربه به احساس آرامش و خوب می رسند.

    چرا که إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ، ما از خداییم و به سوی او بازمی گردیم و هیچ چیز ارزش ناسپاسی نداره. هیچ چیز، هیچ چیز…

    ناسپاسی و کفر یعنی با وجود اینهمه نعمت به یک اتفاق به ظاهر ناخوشایند کوچک گیر بدی و بترسی..

    ترسی که حاصل از بی ایمانی هست.

    ..

    و نکته ی بعدی برای من این بود که باید بسیار بسیار بیشتر مراقب توجهم باشم. مراقب این باشم که به مسائل چطور نگاه می کنم.

    ..

    اولین نشانه‌ی ظاهری ایمان، احساس خوبه و تکرار و تکرار و تکرار این احساس سبب میشه که جریانی از اتفاقات خوب در آینده ی نزدیک وارد زندگیت شه..

    تکرار…

    آگاهی رو می شنوی و تعهد می دی به اون آگاهی عمل کنی .. تا جایی که جزا رفتارت شه و نتایج در زندگیت پایدار شن.

    همیشه ایمان برای من نتیجه ای فراتر از حد تصورم داشته.

    اقدامی که باید انجام بدم اینه که دریچه های شرکی که الان متوجه وجودشان شدم رو شروع کنم به بستن. شروع کنم. یه روزه نمی تونم کاملا درستش کنم، تکرار می خواد ولی از امروز می تونم شروع کنم.

    من یتوکل علی الله فهو حسبه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    حسل گفته:
    مدت عضویت: 2325 روز

    سلام بر خدای بزرگ

    سلام بر همه دوستای عزیزم

    روز چهل و ششم

    چقد این شعر جلا بخش بود. با خوندنش همینجور اشک از چشمام میومد.

    من به مردم داشتم روی نیاز گرچه روز و شب در حق باز بود

    این بیت منو محو کرد. حتما که نباید تو غم غرق باشیم تا آگاهی کسب کنیم. میتونیم از جایی که با زمزمه هایی از وجود خدا، از وجود رازی برای خوشبختی آگاه شدیم، بیشتر تمرکز کنیم و تمرین کنیم تا همیشه در آغوش باز خدا روزی بخوریم و لذت ببریم. چون در نعمت و بندگی خدا همواره بازه. چه حالت خوب باشه چه بد این در بازه ولی زمانی میتونی ببینی و وارد بشی که بخوای. بخوای هر لحظه زندگیت احساس آرامش و یقین داشته باشی که ناشی از ایمان مطلق به باز بودن در نعمت و فراوانی نعمت در داخل اونه. احساس اینکه هر لحظه خدا بامنه. هیچ اتفاق بدی وجود نداره. زندگی سرتاسر خیره. حتی بدترین اتفاق هم میتونه سر نخی باشه برای دستیابی به بهترین اتفاقات زندگی و این نوید رسیدن به رستگاری و سعادت ابدیه

    دنیا مکان پیشرفت و گسترش و فروانی بالاتر از فروانی قبله. به قول استاد”اگر در زندگی چیزی رو از دست دادی این به معنی کمبود نیست بلکه به معنای یک نعمت جدید و بسیار بزرگتره”

    خودمو یادم میاد که وقتی دانشگاه زاهدان قبول شدم، فک کردم دیگه اخر دنیاس. فک میکردم خدا یکاری کرده تا تقاص گناهامو بدم و … هر شب با گریه میخوابیدم. با هم اتاقیام نمیساختم و دنبال تغییر جا بودم. کم کم تو تنهایی خودم عاجزانه رفتم تو تراس اتاق و با خدا حرف زدم. گله کردم و گفتم کمکم کنه. بعد از اون یه موقعیت پیداشد که برم جامو عوض کنم. با ۵ تا دختر فوق العاده مهربون، صادق، دوست داشتنی آشنا شدم که هر روز با هم نهار میخوردیم. نماز میخوندیم. میرفتیم بیرون گردش میکردیم و چقد اون ترم بهم خوش گذشت. بعد از اون از خدا خواستم منو به یه خوابگاه بهتر هدایت کنه. میدونستم به کل بچه های کارشناسی همون امکانات و خوابگاهی رو میدن که من داشتم ولی بودن کارشناسی ارشدا و دکتری که امکانات به نسبت بهتری نسبت به ما داشتن. بعد این درخواستم، خیلی اتفاقای توی کلاس درس اخلاق با یه دختر فوق العاده، دوست عزیزم امینه جان آشنا شدم که خیلیییی جالب بود که بعد کلاس بعد چن دقیقه آشنایی ازم خوشش اومده بود و با اصرار منو برد تو مغازه و گفت هر چی دوس داری بردار . دوس داشتم برات یه خوراکی بخرم. منم میگفتم اخه چرا اینکار رو میکنی و گفت دوست دارم و ازت خوشم اومده!!! بعد رفتیم تو محوطه خوابگاه ها و کلییی با هم حرف زدیم، و خیلی جالب تررررر اینکه گفت من کلا تو خوابگاه ارشدا بودم و اصلا تو اون محیطی که تو هستی نیستم!!!! منم گفتم چطور میشه رفت اونجا و … که گفت من اوکی میکنم!!!! باورتون نمیشه من بعدا بهش گفتم من اونجا تنها میشم و دوست دارم دوستامم باشن و … که امینه جان حتی برای اینکه با من هم اتاق بشه و منو به اون خوابگاه لوکس(در مقابل خوابگاه اولم) ببره، دربه در دنبال هم اتاقی برای دوستام بود و برای اونا اتاق پیدا کرده بود!!!! خیلییی جالب بود و عجیییب ولی کارای خدا همینقدر جذاب و دوست داشتنی هست که ادم با یاداوریش هم ذوق میکنه. بعد اون معدل من از ۱۲ به ۱۷ اومد. اینم بگم که هم اتاقی های ترم ۲ ام هم میومدن بهم سر میزدن و برام کادو تولد میاوردن و ارتباطمون کلا خوب بود. کلا زندگیم تو زاهدان بهشت شده بود. هم اتاقی های فوق العاده مهربون. خوش قلب و دوست داشتنی داشتم که من تو آرامش درس میخوندم. اونا شاگرد الف بودن و منم خودکار ازشون یاد گرفته بودم چطور درس بخونم و خودکار رو من تاثیر گذاشته بودن. الان حتی با وجود گذشت ۱۰ سال از اون زمان ها. امینه عزیزم هنوزم به من سر میزنه و وقتی از اینجا رد میشه میاد پیشم. عشق خدا میتونه اینقد عمیق تو رو شاد کنه. وقتی با خدا باشی و به خدا توکل کنی و بنده صاف و صادق خدا باشی که تو قلبت چیزی جز شکرگذاری و سپاسگذاری و تایید فراوانی و قدرت خدا نباشه، کم کم بندگان صاف و مخلص خدا هم دورت جم میشن. تو مخلص تر میشی و خدا برات باران رحت میبارونه. باران عشق، باران محبت. هر کسی میاد سمتت با خودش محبت میاره به تو میده. محبتی که خدا بهش امر فرموده که به تو بفرسته. با یاداوری این خاطره، به خودم یاداور شدم که حسل، هرچه قلبت از تمام من من ها. از تمام نگرانی ها. از تمام کفرها و شرک ها پاک تر باشه، اتفاقات رو قشنگ تر و رهاتر میبینی. چه بسا محبت ها و عشق هایی که دریافت میکنی که همگی از جانب خداست. بچه ای که بهت سلام میکنه. گربه ای که روشو برمیگردونه و به چشمات زل میزنه. بادی که از پنجره به صورتت میخوره. پدری که برات بستنی میاره. مادری که برات غذا درس میکنه. انرژی برقی که پنکه رو به حرکت درمیاره. روشنایی که چراغ اتاق میده. همه و همه عشق و محبت خدا رو بهت میرسونن. اگر به همه زندگی با تفسیر عشق خدا به خودت نگاه کنی، همیشه دریافت زیبایی ها بدیهی ترین اتفاقات زندگیت میشن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  3. -
    Arezoo گفته:
    مدت عضویت: 1214 روز

    مینویسم تا برای خودم محکمتر و پایدارتر کنم

    پنج ماه برنامه چیدم و راه صاف کردم برای راهی که به وسیله اش به هدفی برسم ولی درنهایت حیرت نشد

    انقد شاکی با خدا بحث میکردم که چرا امیدمو نا امید کرد و چرا تلاشمو بی ثمر

    داشتم تو همین حسای بد فرو میرفتم و نا امیدی شیطان که داشت بهم نهیب میزد دیدی هه من که گفته بودم نمیشه و حالا دیدی و …

    پا شدم برا آرامشم رفتم زیر آب ، خدایا من باید چیکار میکردم که نکردم؟ خدایا این رسمش بود؟ همینجور آب میریخت رو سرم ولی من انگار مسخ شده بودم ، یه اتفاق داشت منو به قهقرا میبرد به خودم گفتم اخه آرزو هنوز نمردی که چته، هی ذهنم نجوا میکرد، گفتم اصلا میخوام آب بازی کنم تو هرچی میخوای نجوا کن، شروع کردم عین بچه ها برا آب ذوق کردن، تا جایی که انگار بهترین حس دنیا شد این نعمت آب زلال، و یهو یه چیزی تو قلبم پلی شد از سخنان استاد ، خدا وقتی آرامتر شدم اینو انداخت تو قلبم ، خدا مثل هلکوپتر بالای جنگله داره راه رو میبینه واووووو خدایا تو چی داری به من میگی ، خدایا من چرا تموم این مدت فکر میکردم فقط از این راه میشه به این خواسته رسید ، وای خدایا چرا من با اینکه هر روز میگفتم خدا از بی نهایت راه به من یاری میرسونه ولی انگار میخواستم از بی نهایت راه در اون مسیر بهم یاری برسونی ، چرا راه رو نشون داده بودم و میگفتم خدایا از این راه فقط به من یاری برسون ، واووو خدا تو چجوری منو از غرق شدن تو نا امیدی نجات دادی ، دوستان باور کنین اگه اون موقع من به خودم نهیب نمیزدم ذهنم داشت منو گمراه میکرد اونقد که میخواست منو از مسیر هدایت هم بندازه بیرون و بچسبونه به همون سبک قبلیم ، خدا فقط در آرامش سخن میگه ، عاششششقتم من خدای مهربونممممم

    وقتی اومدم سایت هم دقیقا الخیر فی ما وقع برای امروزم اومد و منو میخ کوب کرد

    فهمیدم که آرزو خانوم اولا خیر در چیزیه که اتفاق میوفته

    دوما راه رسیدن به خواسته فقط همون مسیری نیس که تو میخوای

    درسته براش ایده ای نداری

    درسته ذهنت نجوا میکنه اخه چجوری

    درسته همش میخوای نقشه کامل از راه داشته باشی

    ولی قااااانون چیز دیگس

    قانون اینه تو خواسته ای داری ولی راه براش مشخص نمیکنی

    قانون اینه وقتی حست خوبه و تو به اتفاقای به ظاهر بد برمیخوری نا امید نمیشی بلکه میگی الخیر فی ما وقع

    قانون اینه خدا فقط در آرامش و قلب باز حرف میزنه

    قانونش اینه اینه تو باید تو مدار بمونی و نا امید نشی تا خواسته ات بهت برخورد کنه

    وقتی که حالت خوبه وقتی سپاسگزاری وقتی غر نمیزنی شکایت نمیکنی عجله نداری وسواسی به افکارت توجه نمیکنی

    راحت و شاد و امیدواری و از زندگی لذت میبری و خواسته ها میان تا لذتمون رو بیشتر کنن

    سپاسگزار خدای مهربون و هدایتگرم

    سپاسگزار استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    قاصدک الهی گفته:
    مدت عضویت: 2490 روز

    تسلیم شدن جمله ای که بارها شنیدمش حتی تعبیرو تفسیرش را ولی هربار که اسم تسلیم شدن میامد حسم خوب نمیشد وحالتی داشتم که گویی نقص میکرد قدرت و قوانینی را که میگفت تو خالق زندگیت هستی و حس شک و تردید وخفگی و گناه بهم دست میداد چون فکر میکردم درسته که من هرچی که بخوام میتونم برسم ولی باید تسلیم باشم چون تسلیم بودن ینی ممکنه من به خواستمدنرسم ولی با این حال باید راضی باشم ینی اگه تلاشم کنم بازممکنه توفقر بمونم و شرایط هیچ وقت تغییری نکنه ولی من باید همواره فکرمو کنترل کنم و حسم و خوب کنم وبه خدا ایمان داشته باشم و تهش اینه که بگم لابد به صلاحم یاخیرم نبوده که خدا برام نخواسته ولی از اونجایی که با این طرز فکر حس ناامیدی دارم چون فکرم میره بهداینوه ممکنه نشه وازاونطرفم به هزاران دلیل این خواسته رادمیخوام وشوق داشتنش دررمن ایجاددشده به خودم حس بد پیدا کرده بودم و حس گناه داشتم حس کسی که از فرمان خدا سرپیچی کرده حس یک فرد طمع کار این باور در من خیلی ریشه ای بود طوری که حتی جلوی عمل به قوانین رو هم میگرفت و مقاومت در من ایجاددمیکرد و هم اینکه اون زمانهایی که انرژی میگرفتم و رو خودم کار میکردم به شکلهای مختلف و اتفاقی که میخواستم نمیوفتاد یا با یک تضاد جدید روبرو میشدم باور قبلی که داشتم میومد میگفت تسلیم شو واین هربار منو ناامیدتررو بی اعتماددبه نفس ترو نگران تر میکرد و در کنارش باورقبل بدشانسی هم میومد وودائم تو ذهنم بود من خیلی مدته که تلاشم رو درک این باور و تغییرش بودم و به نسبت قبل خیلی رشد کردم و این فایل درک منو از قبل هم بهتر درک

    و به یه درک کاملترو بهتری رسیدم که مجموع ش میشه اینکه

    تسلیم بودن یعنی خوشبین بودن به خدا یعنی باور خدایی که فقط برات خیر میخواد واین وعده خدا که اجابت کننده دعاس حق حقه و تسلیم بودن به این معنیه که ممکنه ما یه خواستهایی داشته باشیم و فکر کنیم این تنها وبهترین چیزیه که میشه داشت وبخاطر همین وابستش میشیم و توی مسیر رسیدن بهش که تلاش هم میکنیم نگرانشم هستیم انگار یه چیزی هست که تهدیدمون میکنه که به ما یا خواستمون اسیب برسونه پس تو طول مسیر که باید ذهنشو کنترل کنه و یه سری کارا انجام بده وبه جای رسیدن به خواستش تضادیهایی میخوره و شاکی میشه که من انقدر رو خودم کار کردم و فلان و نسبت به خدا و قوانین و …بد بین میشه چرا چون فقط فکر میکنه اون چیزی که میخواسته دیگه بهش نمیرسه مثلا طرف یه ماشین پراید میخواد و تضاد پیش میادنمیتونه بگیرتش یا در مسیری که داره رو خودش وار میکنه یه اتفاقی میوفته مثل استاد که موتورشو دزدیدن یا امتحان سختترش که فرزندشون رو ازدست دادن اینجاس که آدم حسش بد میشه و اگه طرف تسلیم واقعی خدا نباشه ینی نتونه ذهنشو کنترل کنه و خوبیهای زندگیشو ببینه زمانی که نمیتونه نگاه مثبت به اتفاقه داشته باشه حداقل باید خوبیهای زندگیشو ببینه چون تو بدترین شرایط هم خیلی نعمتها داریم و با سپاسگزاری حسشو خوب کنه کم کم نگاهشم به اون اتفاق بهتر میشه مثبتر میشه و نتیجش اتفاق خوبه به مسیر نعمتها هدایت میشه در غیر این صورت با شکایت کردن و بد بینی حس بدش تشدیدتر میشه و همین توجهشو به سمت ناخواستهای دیگه زندگیش میبره و باورهای قبلیش که مقاومتهاش هستن تغذیه میکنه و حس بد ناشکری بیشترو به اتفاقات بد بیشتر یادناخواسته بیشتر دامن میزنه رشدی صورت نمیگیره

    ان شاالله همیشه و همواره در مدارخدا و صالحان و خوبان باشیم .

    سپاس از استادعزیزبابت این فایل و متن زیبای خانم شایسته عزیزم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    نگار گفته:
    مدت عضویت: 1105 روز

    درود بر دوستان مسیر عشق و آگاهی و درود بر مردمان نیک اندیش

    چقدر زیبا و چقدر دلنشین بود چقدر این شعر خوب زندگی یک انسان بی‌توکل و چقدر عشق خداوند به بندگانش و زیبا به تصویر کشید چقدر خداوند بزرگ و بی انتهایت استاد الهی و معنوی من چقدر خوب و عالیه که خداوند بینظیر من با لطف و هدایتش شما رو دوباره به زندگیه من وارد کرد و شاکر خداوندم که انسان خالص و نابی رو همچون شما رو برای من پرنظر گرفت ارامش و ایمان در درون من موج میزنه هرگز در زندگیم نبود روزی و که بدون نگرانی یا یه استرس کوچیک بگذرونم با اینکه من ۳ سال هر روز شکر گذاری مینویسم اما الان به درجه ی از ایمان یقین رسیدم که هرگز تجربه نکرده بودمش چقدر این روزها من پر از ارامش و رهاییم خداوندا سپاسگذارتم بینهایت ❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    عادله اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1090 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم وخونواده ی عباسمنشیم. این شعرازپروین اعتصامی عزیزسراسرآگاهی بود وبزرگترین درسش واسم این بود که اگه اوضاع به ظاهر خیلی بد ونادلخواهه من نباید گله وشکایت کنم بلکه باید صبر همراه ایمان وامید داشته باشم تاتبدیل شدن گندمم به زر رو تماشاکنم. این درس بزرگ امروزم بود چرا که توی شرایط نادلخواهی هستم که مدتهاست باهامه باوجود دونستن این همه از آگاهی ها. امروز با شنیدن این درسناب به خودم تعهد میدم که ازاین شرایط نادلخواه اعراض کنم وایمان داشته باشم که اگه احساسمو خوب نگه دارم این شرایط دقیقا همون چیزیه که قراره سکوی پرتاب من باشه اما به چه شرط به شرط ایمان وایمان هم چطورخودشونشون میده با آرامش من باید توی این شرایط به ظاهرسخت ارامش داشته باشم اگرکه میخوام نتیجه ی مثبت بگیرم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    سارا شکری گفته:
    مدت عضویت: 1207 روز

    می‌خوام خودم رو بزارم جای پیرمرد داستان

    و از نگاه قانون جهان هستی نگاه کنم به این قضیه

    من توی زندگیم کلی چالش دارم،اصلا اوضاع زندگیم خوب نیست ،هر روز میرم به بازار و از اهل کسبه گدایی میکنم و ازشون کمک می‌خوام تا یه پولی بدستم بیاد بزنم به زخمای زندگیم

    و از مردم کوچه و محل انتظار کمک دارم

    و ازشون انتظار دارم تا خواسته هامون برآورده کنن برامون،همشون دست رد میزنن به سینه ام

    من ناامید و ناتوان و خجالت زده میام خونه درحالی که از همه دلخورم و دلگیرم و فردا و باز فردا و باز فردا این روند تکرار میشه

    در اوج نا امیدی و بدبختی آسیابانی بهم مقداری گندم میده(خداوند نعمتی رو بهم نشون میده ) من خوشحال میشم و خدا رو شکر میکنم و تازه یاد خدا میفتم که این بنده اش بهم کمک کرد و بابت گندم هام ازش هم از بنده هم از خدا سپاسگزاری میکنم و حالا فرکانس مثبت می‌فرستم به جهان و خوشحال و شادم از خدا می‌خوام که کسی پیدا بشه این گندما رو ازم بخره و با پولش میتونم چیزایی که می‌خوام رو تهیه کنم

    وزندگیمو سروسامان بدم، در حال صحبت با خدای خودم و ارسال فرکانس مثبت و حال و خوب هستم که یهو میبینم ای دل غافل گندم هام ریخته

    و به تضاد برمی‌خورم ،باز احساس بد میام سراغم و واکنشی عمل میکنم، بی خبر از آینده ای که خداوند برام رقم زده خداوند گنجی زیر پام قرار داده بود و تنها راه دیدن اون گنج‌ ریختن گندمام بود تا من ببینم اون گنج رو

    خدایا شکرت بابت تضاد هایی که توی زندگیمون هست تا ما درس نهفته درونشون رو یاد بگیریم و خواسته هامون برامون واضح تر بشن

    توی این قصه زندگی پر از مشکل تضاد هستش تا ما زندگی دلخواهمون رو بهتر تصویرسازی کنیم و بهش برسیم و چه اوضاع خوب باشه چه بد ما باید سعی کنیم توجه کنیم به نکات مثبت زندگیمون در هر لحظه

    احساس خوب=اتفاقات و شرایط خوب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    سارا شکری گفته:
    مدت عضویت: 1207 روز

    سلام به همه

    روز ۴۶ سفرنامه

    تضادها میان تا ما خواسته هامون رو بفهمیم

    تضادها میان تا من درس نهفته شده و نقاب بر چهره زده ی درون خودش رو بهمون بفهمونه

    من این روزا با یه تضادی توی زندگیم بر خورده بودم

    من گروه های قرعه دارم

    که هر کسی ماهیانه یه مبلغی رو برام واریز می‌کنه و هر کسی توی نوبت خودش میاد خرید می‌کنه به تناسب همون واریزی ماهیانه اش

    از بین این صدها مشتری که دارم خییلی کم پیش میاد ناهماهنگی پیش بیاد توی واریزی به موقع دوستان

    یه بنده خدایی هست که ولی تاخییر داره توی واریزی قسطاش ،از قضا اسمش هم اولیای قرعه دراومده و جنس رو از مغازه خرید کرده و حالا نوبت قسطاش تاخییر داره

    من بارها به ایشون پیام دادم تا واریز کنن به موقع و این حرفا و ایشون هم مودبانه البته هر بار یه دلیلی آوردن که ببخشید دیر شد و اینا خلاصه تا الان که دو ماه گذشته هم چنان واریز نکردن قسط دو ماه گذشته شون رو ولی میگن چشم امروز ،فردا،چند روز دیگه و این حرفا

    من امروز یه متن براشون نوشتم ولی پیش خودم موند و ارسال نکردم براشون چون توی احساس بد نوشته بودنش و از نتیجه بدش هم آگاهم بر اساس قوانین

    من امروز ایشون رو از ذهنم پاک کردم،به خودم قول دادم دیگه بهشون پیام ندم تا ماه دیگه و واریزی ماه آینده شون چونکه می‌خوام خودم به آرامش برسم ،چون کنه حال خودم می‌خوام خوب بشه

    چونکه می‌خوام احساس خودم بهتر بشه

    چون حال خوب خودم،احساس آرامش خودم مهمترین چیز برامه

    من تمام تلاشم رو کردم و بارها بهشون پیام دادم و ایشون هم بار ها چشم گفتن و انجام ندادن، نمیتونم که گلوشو بگیرم که یا پولمو بده یا خفت میکنم😅

    در عوض بارها براشون روزی بیشتر رو از خداوند طلب کردم و اینجوری احساس خودمم بهتر شد

    و فرکانس مثبت فرستادم به جهان

    😁

    پیام هاشم حذف کردم تا خیالم راحت بشه خلاصه رهاش کردم و عاقبت کار رو به کاردان سپاردم

    خدایا شکرت که حالم بارها بهتر و بهتر از قبل شد

    خدایا شکرت تضادها میان توی زندگی ما تا درس نهفته درونشون رو یاد بگیریم

    خدایا را شکر که احساسم خوبه به ایشون

    خدایا شکرت که ۹۹ درصد مشتریام خیلی خوش حسابن و به موقع واریز یاشون رو انجام میدن

    خدایا شکرت بابت پولهای فراوانی که توی

    کارتمه

    خدایا شکرت خیلی راحتتر و با لذت و عشق بیشتری خرید میکنم

    خدایا شکرت به خاطر روزی های بی پایان فراوان که از همه سمت به سویم جاری است

    خدایا شکرت به خاطر مشتریان عالی که می‌فرستی برامون

    خدایا شکرت به خاطر قانون بزرگ رهایی که بهم یاد دادی و خدایا شکرت به خاطر اینکه کمکم می‌کنی تا به قوانین که فهمیدم و درستی شون بهم ثابت شده عمل کنم و زندگی زیباتری رو برای خودم خلق کنم

    خداوندا سپاسگزارم که اینجا هستم و لذت میبرم در کنار دوستان هم فرکانسی ام

    سپاسگزار تمام دوستانم،خداوند،استاد عباسمنش،مریم شایسته و تمام کسانی که اینجا فعالیت میکنن و من اسماشون رو نمی‌دم هستم❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    ناجی گفته:
    مدت عضویت: 2215 روز

    سلام به استاد موحد و متوکلم

    ۴۶ امین روز از سفر و همچنان سیراب از چشمه توحید و آرامش الهی ، خدا رو شکر بابت این آگاهی ها و این قوانین ثابت خداوند ، چقدرررر زیبا ، عمیق و درست کلمات در شعر مرحومه پروین اعتصامی بیان شده ، چه ریتمی ، چه آهنگی ، چه معنایی ، چقدر وقتی میسروده این شعر رو متصل بوده به اصل و چه زیباتر شما استاد عزیز این شعر رو خوندید طوری که تاثیرش ۱۰۰ برابر شد !!

    برای شما بهترین ها رو آرزومندم در دنیا و آخرت سپاسگزارم🙏🙏🙏💚💛💙❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    ملکه قربانی گفته:
    مدت عضویت: 1303 روز

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته ردپای این فایل درمورد احساس خوب داشتن هرچقدر احساس خوب داشته باشیم ایمان ما به بیشتر می‌شود خداوند می‌گوید هر چی می خواهی بیا پیش خودم تا تمام خواسته های تو را برآورده کنم

    همه چیز های خیر پیش خداوند است اگر یه تضادی هم پیش بیاید در آن هم خیر وجود دارد

    مثل شعر پروین اعتصامی که یک فردی کمک میخواست و به خداوند می‌گوید که گره زندگی مرا

    باز کن در ظاهر خیلی جالب نبود ولی در باطن او برایش خیر بود ودر آخر برایش زر بود

    هر بلایی از طرف خداوند بیاید خیر است در این شرایط خداوند را پیدا می‌کنیم

    اگر چیزی را از دست بدهیم خداوند میخواهد

    چیزی های بهتری به ما بدهد

    از خداوند میخام که من را در این مسیر هدایت و

    حمایت کند و ایمان وتوکلمان را بیشتر کند

    خدایا شکرت که من را در مسیر آگاهی قرار دادی

    کمکم کن تا بتوانم قانون جهان هستی را درک کنم و به آن عمل کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: