بخش هایی از نتایج دانشجویان دوره شیوه حل مسائل زندگی

 

نکته:

ممکن است توسط گروه تحقیقاتی عباس منش، اصلاحات بسیار کوچکی از نظر ساختار جمله و املا در متن‌های نوشته شده‌ی دانشجوی این دوره ایجاد شده باشد.

 

171 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌ها
    تعداد کل دیدگاه‌های «گروه تحقیقاتی عباس‌منش» در این صفحه: 46
  1. -
    گروه تحقیقاتی عباس‌منش گفته:
    مدت عضویت: 4006 روز

    ✳️ بخشی از نتایج فاطیما عزیز:

    سلامی از جنس آرامش به استاد عزیزم و مریم جان

    من همون اول که دوره شیوه حل مسائل اومد روی سایت، دوره رو خریداری کردم و تا امروز که دارم این کامنت رو مینویسم، باید بگم تو جلسه دومش موندم ؛اونم بخاطر نتیجه ی فوق العاده و البته غیر قابل باوری که یک شبه از این دوره تا این جلسه اش گرفتم، دلم نمیاد از این آگاهی ها رد بشم.

    استاد من یک خشم پنهان درونم بود که آرامش ازم گرفته بود و باعث شده بود با دوتا پسر نازنینم بد رفتار کنم .رفتار با خشم و ناراحتی و در مقابل ،اونها هم با من همینطور بودن.

    شاید دو سه سال بود که دنبال راه حل بودم که رفتارمو درست کنم آرامش داشته باشم اما هر بار که به خودم قول میدادم بیشتر از 12ساعت به قولم پایبند نبودم و این به یک گردابِ عذاب تبدیل شده بود که روز به روز بیشتر در اون غرق میشدم.

    از طرفی هم هیچ موفقیت مالی بدست نمی آوردم.

    تا اینکه روز گوش کردن به فایل جلسه دوم دوره شیوه حل مسائل فرا رسید. نگم براتون

    بارها و بارها فایل رو گوش کردم و اول متوجه شدم دلیل اینکه از نظر مالی دارم زور میزنم اما پیشرفت نمیکنم چی هست!

    من ریشه ی مشکلاتمو پیدا کردم. یعنی فرکانس ارسالی من با خواسته هام همسو نبود و رفتار همراه ناراحتی و خشم من نشتی بزرگی بود که جلوی هر موفقیتی رو تو زندگیم میگرفت،یادمه بارها با چندتا از دوستانم که از شاگردای استاد هستند در مورد زور زدن و بالا نرفتن مدارم از یک سطحی صحبت کرده بودم اما نمیدونستم ایراد کارم کجاست و با تمرکز، شروع کردم به انجام تمرین جلسه دوم دوره شیوه حل مسئله.

    آخه مگه میشه

    به محض اینکه پاسخ به سوالات خودشناسی تمرین تموم شد، انگار اون فاطیمای قبلی مُرد و یک فاطیمایی متولد شد که خلقیاتش کن فیکون شده بود

    قلبم سرشار از آرامش شده بود

    من همیشه تو دفتر شکرگزاریم این باور را مینوشتم که “خدایا ممنونم که منو با معجزاتت شگفت زده میکنی” من به معنای واقعی معجزه رو با چشمانم دیدم و حس کردم.مگه میشه یک نفر اینقدر تغییر کنه آخه این همه بهبود در رفتار ؟؟؟؟؟.خداروهزاران مرتبه شکر.

    رفتارم با پسرام سرشار از عشق و مهربانی و آرامش شد

    و چقدر هر روز بهتر و بهتر میشم

    و هر لحظه که به این موضوع فکر میکنم روحم به پرواز در میاد

    حس خوب و آرامش تمامی وجودمو گرفته

    و جالبه که من هیچوقت کلمه ی “چشم مامان”یا مثلا “ممنون مامان”یا حتی”مامان نظرت چیه اینکارو انجام بدم یا نه” رو از پسرام تا امروز نشنیده بودم که به لطف این دوره و تغییراتی که کردم دارم میشنوم و مطمئنا که نتیجه ی این جور عمل کردن و تعهد داشتن فوق العاده خواهد بود.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 155 رای:
  2. -
    گروه تحقیقاتی عباس‌منش گفته:
    مدت عضویت: 4006 روز

    ✳️ بخشی از تجربیات حامد عزیز:

    این دور دومی هست که از اول جلسات دوره شیوه حل مسئله رو شروع کردم و یقین دارم که دوره شیوه حل مسائل میتونه تحولی در ایران و هر فارسی زبان دیگری که در هر کجای دنیا باشه ایجاد کنه. البته به این قانون هم ایمان دارم که افراد باید در مدار این آگاهی‌ها باشند و درخواست کنند تا بهشون پاسخ داده بشه.

    حالا میخوام در مورد یکی دیگه از مسائلی که حل کردم، تجربه خودم رو بگم.

    یکی از ترس‌های بزرگی که در شروع کسب و کارم داشتم این بود که چطور مشتری جذب کنم؟ و اگه من شروع کنم مشتری از کجا میخواد به سمت من هدایت بشه؟

    خلاصه ترس‌های دیگری همینجوری در ادامه می‌امدن که نکنه شروع کنی و مشتری به سمت تو نیاد؟

    نکنه در همون شروع کار شکست بخوری؟

    البته با دو مشتری کارم رو شروع کرده بودم، ولی این ترس هر روز با من بود. که نکنه همین دو مشتری رو هم از دست بدی و بدون ورودی مالی بمونی و دوباره مجبور باشی بری کارمند بشی و توی نقطه امنت بمونی؟ به خاطر همین من اینو یه مسئله میدونستم که باید حل بشه.

    برای حل این مسئله، هر جور شد خودم رو بمباران کردم با آموزش های استاد عباس منش تا این باور رو در خودم تقویت کنم که: من میتونم و باید حرکت کنم و کارم رو هر جور شده استارت بزنم. هر طوری که می تونستم، ورودی‌های ذهنم رو شب و روز به رگبار بستم برای تقویت باور فراوانی.

    طبق راهنمایی های استاد، منطق‌های زیادی برای خودم میاوردم که مثلا: تو مگه برای همین دو تا مشتری ‌هایی که به سمت تو هدایت شدن ایده‌ای داشتی؟ انها از کجا اومدن؟ آیا تو تبلیغی کردی؟ دیدم من حتی یک ریال و یک دلار تبلیغ نکردم برای اینکه همین مشتری‌های فعلی را جذب کنم و همش به واسطه کار و تمرکز روی خودم و سرمایه گذاری روی خودم بود. همچنان در حال حل کردن این مسئله بودم. بالاخره با دو مشتری کارم رو استارت زدم و با توکل به خدا حرکت کردم. چه اتفاقی افتاد؟

    دقیقا روز بعد از استعفا، مشتری‌ها به سمت من روانه شدند، از کجا؟ از جایی که فکرش رو نمیتونستم بکنم. مسئله داشت حل میشد. و ترس من از کمبود مشتری محو شد. قانونش رو فهمیدم و با یک تمرکزی لیزری و با تمام وجود روی خودم سرمایه گذاریم رو ادامه دادم و ادامه دادم.

    به خاطر این ادامه دادن، بدون اینکه تبلیغ بکنم آدم‌ها به سمت من هدایت میشدن. حتی رسیدم به یه جایی که وقت نداشتم مشتری جدید بگیرم و هر کس بهم پیشنهاد همکاری میداد بهش میگفتم فلانی شما باید یک ماه دیگه به من مراجعه بکنی. به این شکل مسئله من حل شد و نگرانی‌ها و ترس‌های من از نبود مشتری محو شدند.

    شاید بزرگترین ترس و نگرانی برای هر کس دیگه‌ای که میخواد کسب و کارش رو استارت بزنه همین باشه، و حتی کسایی که کسب و کار دارن باز هم این ترس رو داشته باشن که مشتری جدید میخواد از کجا بیاد.

    الان من به جای نگرانی از کمبود مشتری، آرامش باور فراوانی دارم. البته که من کامل نیستم و دارم همینجوری بهبودها را یکی پس از دیگری ایجاد میکنم و اهدافی که برای بیزینسم در نظر گرفتم فراتر از این‌ها هست. اما قانون تکامل و “بهبودگرایی های جزئی اما مستمر” رو با تمام وجودم دارم درک میکنم و اجرا می کنم و پیش میرم.

    یعنی من هر چقدر فکر میکنم میبینم تمام راه‌حل‌ها درباره تمام مسائل، در دسترس هستند. یعنی اگه اینجوری به این قضیه نگاه کنیم که کل زندگی همینه و نگرشمون رو به مسائل تغییر بدیم دیگه هیچ نگرانی باقی نمونه.

    مثلا خیلی واضحه که مسئله “ترس از کمبود مشتری” راه حلش “باور فراوانیه” و ما باید روی این موضوع کار کنیم روی این راه حل تمرکز کنیم. فقط ما باید بدونیم که چطور باید اصلی‌ترین و مهم‌ترین سرمایه زندگی ما یعنی تمرکز رو در مسیر و در کل زندگیمون به گردش در بیاریم و نحوه به گردش درآوردن این سرمایه رو هم توی جلسه دوم شیوه حل مسئله، مفصلا شرح داده شده و این خود هدایت خداونده که شما الان به این آگاهی دسترسی داری فقط کافیه یه تعهدی بی قید و شرط به خودت بدی و بارها و بارها و صدها بار جلسه دوم رو گوش کنی و بارها و بارها تمرینش رو پاسخ بدی تا عصاره تمرکز رو از کل روند زندگیت بکشی بیرون و پر سودترین استفاده رو ازش کنی اونوقت دیگه زندگیت کن فیکون خواهد شد.

    حالا من طبق تمرین جلسه چهارم این دوره، باید از کلی گویی پرهیز کنم یعنی طبق این تمرین بیام راه حل رو به مراحل کوچک‌تر تقسیم کنم و به همین شکل بقیه روند تمرین رو برم.

    اینجا باور فراوانی مشتری، یه موضوع کلی هست. اینطور نیست؟ میگم خب من باید بگردم دنبایل الگوها و شواهدی که تایید میکنه مشتری زیاده و میتونه به سمت کسب و کار من هدایت بشه. من اینجا افرادی را در حوزه کاری خودم میبینم از همکاران خودم که بدون اینکه تبلیغ خاصی بکنن مشتری‌های زیادی دارن و حتی دستمزدهایی که دریافت میکنن خیلی بالاتره. میرم و بررسی میکنم میبینم که اون‌ها خیلی تاکید شدیدی دارن روی کیفیت خدمات و خروجی مطلوب. البته که تعداد کسانی که اینجوری فکر کنن کمه ولی به هر حال وجود داره و همین که حتی یک نفر باشه که این باور من رو تایید کنه که مشتری زیاده تمومه و برای من باورپذیر میشه که می‌شود.

    میرم بررسی میکنم میبینم که اون همکارم باور داره اگه فقط به یکی از مشتری‌هاش خدمات باکفیت ارائه بده اون مشتری خودش میشه تبلیغات و میره به افراد دیگه اطلاع میده و دهان به دهان میچرخه. میبینم که اون همکارم خودش و خدماتش رو لایق میدونه چون باور داره کارش برای مشتری نتیجه میده و میتونه مسائل بزرگتری توی بیزینسش حل کنه بنابراین میتونه دستمزد بیشتری طلب کنه. اعداد ارقامی که من آمارش رو درآوردم واقعا باورنکردنی هست و بسیار به من کمک کرده که اصل رو تشخیص بدم و فقط روی کیفیت کارم و بالا بردن مهارتم تمرکز کنم.

    بنابراین دیدیم که باور فراوانی رو من جزئی‌تر کردم و به اینجا رسیدم که من باید فقط و فقط روی خودم سرمایه گذاری کنم و الان مسئله نگرانی در مورد کمبود مشتری برای من حل شده و من میدونم راه حل رونق در کسب و کار چه چیزیست بنابراین فقط تمرکزم رو میذارم روی اجرای راه حل.

    و خیلی جالبه بدونید که من همین دیروز روی نشانه من توی سایت کلیک کردم و فکر میکنید چه صفحه‌ای برای من باز شد؟ “راهکارهای دوره روانشناسی ثروت3، برای حل مسائل کسب و کار شما”.

    یعنی اصلا نمیدونم چطور بگم که خداوند اینجوری هدایت میکنه به آگاهی‌هایی که بهش نیاز داری و خیلی تر و تمیز پاسخ درخواستت رو میده و راه حل رو میذاره پیش روی مسیرت. الان میخوام برم کل مقالات و نوشته‌های این قسمت رو بارها و بارها بخونم به صورت ویس ضبط کنم و بارها و بارها گوش بدم و در عمل اجراش کنم.

    خود همین قسمت راهکارها همت و تلاش عاشقانه خانم شایسته هستش که باید بی‌نهایت از ایشون سپاسگزاری کنیم.

    هر چقدر مثال بیشتری برای تمرین این جلسه از تجربیات خودم به یاد میارم، میبینم که طبق قانون جهان هستی به هر آنچه توجه کنی افکار مشابه‌ش رو جذب میکنی، باز هم مثال های بیشتری به یادم میاد که به خودم میگم ببین ببین اینم مسئله‌ای بود که درگیرش بودی و حل شد یادت میاد؟

    بعد اون لحظه احساس سپاسگزاری عمیقی بهم دست میده و میگم خدایا شکرت و بعد انگار مسیرهای عصبی مغرم باز میشه همینجوری که به جلو حرکت کنم و قدم‌های بعدی رو با یک ایمانی شکست ناپذیر بردارم. سریع اون لحظه حسم میگه و برو در موردش بنویس و به اشتراک بذار. منم گوش میدم و میام می‌نویسم.

    باشد که همه ما در مسیر هموار حل مسئله با عشق و لذت گام برداریم و جهان را به جای بهتری برای زندگی تبدیل کنیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 120 رای:
  3. -
    گروه تحقیقاتی عباس‌منش گفته:
    مدت عضویت: 4006 روز

    ✳️ بخشی از تجربیات رحمان عزیز:

    سلام عرض میکنم خدمت استاد عزیز ،مریم بانوی دوستداشتنی و تمامی دوستان هم مسیرم و هم قدمم تو این دوره بینظیری که مریم دوستداشتنی و استاد دارن خیلی حرفه ای دستمونو میگیرن میبرن جلو و هرجایی که داریم اشتباه میریم گوشمونو میپیچونن که مسیرو اشتباه نریم.

    مریم دوستداشتنی خواستم ازت بینهایت تشکر کنم که منو از افتادن از یه پرتگاه نجات دادین!!!

    لبه سکوی پرتاب ایستاده بودم،چشمامو بسته بودمو با دستانی باز میخواستم بپرم که پرواز کنم!! ولی نمیدونستم که این

    سکوی پرتاب،،،یه (پرتگاه) است چون اگه میپریدم با سر میرفتم ته دره!!!

    بال پرواز داشتم،شوق پروازم تو وجودم موج میزد

    عین جوجه عقابی که بالها و پرهاش جون گرفتن و مادرش چم و خم پرواز رو بهش یاد داده بود آماده پریدن بودم

    ولی از اون (وزنه) سنگینی که به پام بسته شده بود بی خبر بودم!!!!

    اگه میپریدم سنگینی (وزنه) منو تا ته پرتگاه میبرد..

    جوری که شاید مدتها طول میکشید جای جراهات و زخمهایی که دیده بودم ترمیم میشد!

    اون وزنه سنگین بسته شده به پام (کمالگرایی) بود !!!

    نمیدونم با چه زبونی ازت تشکر کنم مریم عزیز که اینقدر ناب و خالص دام های کمالگرایی رو بهمون شناسوندی.

    وقتی تو این جلسه گفتین حتی توی تمرین کردنم کمالگرایی داریم اشک زد تو چشمام که چقد هممون این اشتباهو تو

    تمامی دوره ها داریم!!

    چقدر دوره هارو خریدیم و به خاطر همین کمالگرایی دو جلسشو گوش دادیمو گزاشتیمش کنار!

    چقدر تمرینهارو شروع کردیمو بخاطر همین کمالگرایی دیگه ادامه ندادیم!

    چقدر بیزینسهارو شروع کردیمو بخاطر همین کمالگرایی نصفه و نیمه جایی که میخواست رشدشو شروع کنه و محسوس بشه، کنار گذاشتیمو رفتیم سراغ یه کار دیگه و این عمل چقدر عزت نفسمونو هدف گرفتو احساس بی لیاقتی رو در وجودمون شعله ور کرد!

    الان میفهمم ذهن و شیطان، ساز و کارشون چجوریه،،چجوری میان مارو منحرف میکنن و انرژیمونو صرف حواشی میکنن!!

    ذهن خیلی کم پیش میاد که یه عمل زیبارو زشت جلوه بده معمولا روشش اینجویه که یک عمل زشت رو زیبا نشون میده

    که بهترین سلاحش همین کمالگرایه که هممون دست کم گرفتیمش و فک میکنیم کمالگرا نیستیم!

    وقتی دوره روانشناسی ثروت 3 رو شروع کردم به خودم تعهد دادم یکسال روی این دوره کار کنم وخداوند این لطف رو در حقم داشت که همزمان شد با دوره بینظیر شیوه حل مسائل.

    در جلسه اول ثروت 3 استاد گفتن در این دوره بهتون یاد میدم که چجوری مسائل رو حل کنیم..

    همینکه اینو گفتن یه زنگ تو گوشم به صدا در اومد که مگه نمیخوای ریشه ای دوره ثروت 3 رو کار کنی خب از همین جلسه اول یاد بگیر مسائل رو چجوری ریشه ای حل کنی و اینجوری شد که دوره حل مسائل رو هم خریدم و و من وارد دنیای جدیدی از آگاهی شدم.

    جلسه اول این دوره بهت میگه چجوری از نگرانی در بیای چجوری عملی یاد بگیری که خودتو در هر مسئله ای که برات پیش میاد آرام کنی

    یه باوریو تو ذهنت میسازه که هر مسئله ای در هر زمینه ای چه از لحاظ روابط باشه چه از لحاظ ثروت یا هرچیز دیگه ای به هر اندازه ای که باشه آرامشتو بهم نمیزنه و با اعتماد بنفس میتونی دستاتو بزاری رو کمرت بهش نگاه کنیو بگی:

    خب من میدونم این مسئله یه راه حل داره و راه حلشم خیلی ساده است و جالب تر از همه اینه که تو دل خود مسئله است!!!

    و آرااام میشی

    لبخند میزنی

    و فقط به راه حل مشکل تو دل خودش توجه میکنی و نمیری خارج از اون به دنبال حل مسئله بگردی

    و این تمام تعریف عزت نفس و توحیده

    وقتی جلسه دوم اومد رو سایت و تمرینشو انجام دادم به خودم گفتم: فروید هم نمیتونست مثل مریم بانو ریشه اصلی مسائل زندگیم و بیزینسمو اینجوری در بیاره!!!

    و در این جلسه فهمیدم ریشه پاشنه آشیلم چیه

    چون بیشتر ما میدونیم تو چه زمینه هایی پاشنه آشیل داریم ولی نمیدونیم ریشه اش از کجا آب میخوره، چون یه چیز مبهمه و ذهن چیزهای پیچیده و سخت و مبهم رو ازش فراریه

    بخاطر همین حل مسئله رو ادامه نمیدیم.

    قبل از اینکه کمالگرایی رو بشناسم، میخواستم به خاطر کمالگرایی بخشی از بیزینسمو تغییر بدم با اینکه هنوز تکاملمو طی نکرده بودم.

    خواستم مهاجرت کنم قبل از اینکه تکاملمو طی کنم

    و خیلی کارهای دیگه که اگه انجام میدادم تمرکزمو سالها بهم میزدو درگیر مسائلی میشدم که حل کردنشون انرژی زیادی

    میخواست .

    ولی الان به لطف خداوند،استاد عزیزم و مریم بانوی بینظیر که تو این دوره در حق من در حکم استاد خصوصی بودند، در

    آرامش کامل و اعتماد بنفس بالا و سرشار از توکل هستم، و با تمرکز صد در صدی دارم روی پاشنه آشیلم کار میکنم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 83 رای:
  4. -
    گروه تحقیقاتی عباس‌منش گفته:
    مدت عضویت: 4006 روز

    ✳️ بخشی از تجربیات زری عزیز

    سلام استاد عزیزم. دارم این کامنتم را کاملا دلی می‌نویسم.

    دلم میخواست گریه کنم.

    وقتی جلسه چهارم دوره شیوه حل مسئله اومد روی سایت و موضوعش ضرورت مدیریت کمالگرایی بود، ذهنم یه نیشخندی زد و گفت هعع من که اصلا کمالگرا نیستم پس این جلسه اصلا به درد من نمیخوره.

    میبینی استاد چقدر این ذهن چموشه و چقدر نجواهای وسوسه گر در کمینه.

    تا چند روز برای انجام تمرینات این جلسه مقاومت عجیبی داشتم، تا یه روز یه صحنه ای اومد جلوی چشمم که زری خانوم تو کمالگرا نیستی، با نیشخند، پس اونی که هر جا می‌ره دلش میخاد اون محیط تو نهایت باکلاسی باشه کیه….

    این اولین جرقه بود. تا چند روز پیش که داشتم آماده میشدم برای مهاجرتم، میبینی «استاد داشتم آماده میشدم» یعنی حتی تو این قضیه هم از چند ماه دنبال کمالگرایی و برنامه ریزی و اوکی شدن همه شرایطم بودم….. تا یه تضاد برام پیش اومد…. خیلی بهم ریختم… رفتم تو صفحه اول سایت و روی نشانه روزانه کلیک کردم، باورت میشه استاد حتی متن و موضوع جلسه هم راجبع طی کردن تکامل و دامی به اسم کمالگرایی بود. قسمت 18 سفر به آمریکا…. یکی یکی همه چی مثل صحنه اومد جلوی چشمم…

    استاد هیچ کلمه آیی نمیتونم پیدا کنم که بهتون بگم چجوری توی دوره شیوه حل مسئله، دست من را گرفتی و یکی یکی داری باگ های شخصیتی ام را بهم نشون میدی و بهم یاد می دی که چطور اصلاحشون کنم.

    هر جلسه از این دوره که اومد روی سایت گفتم هر چی خیر و خوبیه برای استاد و بانو مریم از خدا بخام کمه، اما استاد جلسه 4 از دوره شیوه حل مسئله … باگ شخصیتی ای رو بهت معرفی می کنه که خیلیا دست کم گرفتنش و دارن ازش ضربه می خورن.

    به جرات میگم هیچکدوم از ما توی تمرینات جلسه دوم، به ضعف کمالگراییمون و اینکه چقدر ما را از پیشرفت از طی کردن تکامل از منبعی به عنوان هدر رفت انرژی اشاره هم نکردیم…

    چقدر توی متن توضیحات جلسه قشنگ نوشتید که: کمالگرایی ما را آسون می‌کنه برای سختی ها………

    استاد من حکم بچه ای را داشتم که تا قبل از جلسه 4، فقط عجله داشتم اون چیزایی که ازتون یاد گرفته بودم نتیجه بده ثمر بده اما امروز منو بردی سر نقطه اول. استاد حتی تو کامنت نوشتنمم دنبال کمالگرایی بودم همش دلم میخواست یبار هم یکی از کامنت های من به عنوان کامنت منتخب انتخاب بشه…..

    مثل شاگردی که دو روزه اومده سر کلاس اما هنوز درس استاد تموم نشده هی دستش را می‌بره بالا هی میخاد فقط شلوغ بازی کنه توجه استاد را جلب کنه تا استاد بهش بگه تو شاگرد اول کلاسی…

    مریم بانوی عزیز، استاد عزیز مهربونم بهترین و بالاترین خیرها و نعمت های دنیا و آخرت نصیب شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 72 رای:
  5. -
    گروه تحقیقاتی عباس‌منش گفته:
    مدت عضویت: 4006 روز

    ✳️ بخشی از تجربیات حامد عزیز:

    به راستی که دوره شیوه حل مسائل، به ما آگاهی‌هایی فراتر از چگونگی حل مسائل داره یاد میده.

    ما توی این دوره با مفاهیمی همچون:

    مدیریت و تحت درمان قرار دادن کمالگرایی، آشنایی با اصول بهبودگرایی و هماهنگی با مهم ترین قانون جهان هستی یعنی قانون تکامل، ترمیم و ساخت احساس لیاقت واقعی به صورت ریشه‌ای و پایدار، خروج از منطقه کویری و مهاجرت به منطقه حاصلخیز برای کاشتن بذرهای باورهای قدرتمند کننده، ساخت اهرم رنج و لذت واقعی برای روشن نگه داشتن موتور اشتیاق سوزان در مسیر حل مسئله و بسیاری از ابزارهای دیگه ای آگاه شدیم برای تحقق خواسته هامون و لذت مردن از مسیر تحققشون.

    به نظرم همین دوره به تنهایی خودش میتونه زمینه ساز تحقق اهدافی باشه که برای سال جدید انتخاب کرده‌ایم.

    به نظرم تنها پیش نیاز لازم برای این دوره یک تعهد و یک جهاد اکبر برای تغییر شخصیت و داشتن یک صداقت شدید با خود است. هیچ چیز دیگری لازم نیست.

    من باز هم یه سوال دیگه همیشه داشتم و از خودم و از جهان هستی از خداوند از کائنات می‌پرسیدم و اون سوال هم این بود: چگونه می‌توانم با خودم به صلح برسم؟

    و از آنجا که با این باور هماهنگ هستم که: در زمان مناسب در مکان مناسب به جواب سوالم خواهم رسید و به من گفته خواهد شد و خداوند تنها پاسخ دهنده است، منتظر پاسخ ماندم.

    خروجی و نتیجه این دوره و اجرای آگاهی های این دوره در عمل و نه در حرف، پاسخ واقعی این سوال است.

    اون کسی که با قوانین جهان هستی هماهنگ هست یعنی با خودش در هماهنگ هست با خودش در صلح هست. من فهمیدم زمانی که بیماری و گمراهی کمال گرایی را راهنمای خود قرار می دهم، از هماهنگی با خودم از در صلح بودن با خودم خارج می‌شوم. اما زمانی که آگاهانه اصل الهی بهبودگرایی را راهنمای مسیر هموار خودم می کنم، احساس لیاقت به مرور ساخته می‌شود، به قول خانم شایسته ساخت و سازهای احساس لیاقت شروع به کار می کنه و من با خودم به صلح می رسم.

    من در طی تمرینات این دوره توی بخش نظرات، خودافشایی‌های زیادی کردم. من در حال بهبود هستم در حال به صلح رسیدن با خودم و روابطم با دیگر انسان‌ها.

    وقتی این دوره را ادامه دادم، تمام جنبه های زندگیم را زیر ذره بین قوانین حل مسئله قرار دادم و همه جا را نیاز به بهبود احساس کردم و تصمیم گرفتم با آرامش قدم به قدم و جزء به جزء و با راهنما قرار دادن اصل بهبودگرایی تمام آن ها را در زمان مناسب در مکان مناسب بهبود بدهم.

    بهبود‌های بعدی هم از قبل ساخته شده اند، نتایج از قبل ساخته شده‌اند (کسانی که دوره راهنمای عملی را کار کرده‌اند متوجه منظور من هستند) ، من فقط دارم با قدم برداشتن و عمل کردن به این بهبودها و نتایج شکل می‌دهم.

    تنها شرطش این هست که هر بار سراغ تمرینات این دوره بیام، هر بار آگاهی‌هاش رو مرور کنم، هر هفته سراغ تمرینات جلسه دوم برم و به سوالات خودشناسی، پاسخ شفاف و جزئی بدم و مسیرم رو در یک جاده هموار و لذت بخش ادامه بدم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 45 رای:
  6. -
    گروه تحقیقاتی عباس‌منش گفته:
    مدت عضویت: 4006 روز

    ✳️ بخشی از تجربیات سعیده عزیز:

    به نام پروردگار جهانیان

    سلام به استاد عزیزم ، به خانم شایسته جان و دوستان عزیز هم دوره …

    من ! سعیده ! بیمارِ کمال گرا : یک روز که پاکم !

    خدارو بی نهایت شاکرم که یکبار دیگه هدایتم کرد به مسیر درست …

    رَبَّنا لا تُزِغ قُلوبَنا بَعدَ إِذ هَدَیتَنا وَهَب لَنا مِن لَدُنکَ رَحمَهً ۚ إِنَّکَ أَنتَ الوَهّابُ

    یکم برمی‌گردم به عقبتر ، به اسفند ماه، وقتی دوره شیوه حل مسائل روی سایت اومد.

    اون زمان من در شرایط روحی روانی عالی بودم اونهم به چند دلیل:

    از قبل تمرکز عالی روی آموزش های استاد داشتم و این اولین بار بود که دوره ای رو از روز اول پرزنتش در سایت، میخریدم.

    همچنین توی مرخصی بودم و کلی وقت آزاد داشتم برای کار کردن روی آموزش های دوره.

    خلااااصه به خودم گفتم من دیگه میتررررکوووونم. رفتم یک دفتر ٢٠٠برگ خوووشگل با طرح نقشه ی آمریکا با کلی خودکار رنگی خریدم و گفتم الهی به امید تو… می‌خوام اینبار دیگه بهترین حالت ممکن، به آموزش های دوره عمل کنم!

    یکی دو جلسه پیش رفتم ،واقعا هم عالی کار کردم. بعد درگیر چندتا کار و مهمون و اینا شدم و دیدم اصلا نمیتونم مثل قبل برای آموزش ها وقت بزارم.

    عصبی شدم، نگران شدم، خودسرزنشی ها شروع شد، توی ذهنم همش داشتم خودمو تخریب میکردم که چرا اینجوری شد ،باز من یک کارو نصفه ول کردم ، من اراده ندارم و …. هزاران نجوای ذهنی دیگه ….

    یعنی می خوام بگم اینجوری شد که کمال گرایی دوباره وارد ماجرا شد و ضربه ی کاری بهم وارد کرد و طبق راهنمایی های کمالگرایی، من به خودم گفتم تا نتونم مثل قبل دقیق درباره آگاهی ها و تمرینات بنویسم، دیگه جلساتو گوش نمی‌دم !

    اما خدایی که همیشه هدایت می‌کنه، حتی وقتی ما تو درودیواریم … از روی کامنت یکی از دانشجوهای این دوره من رو هدایت کرد به جلسه 4 دوره شیوه حل مسئله که درمان بیماری کمالگرایی هست.

    این درحالی بود که ذهنم با این دلیل مانع می شد که می‌گفت: تو حق نداری چیزی بخونی چون باید قبلش جلسه رو کامل مینوشتی !

    اما باز خودمو راضی کردم حداقل متن توضیحات جلسه رو بخونم و چقدرررر حالم خوب شد …

    اوجا بود که فهمیدم این بیماری کمال گرایی بود که داشت جلوی پیشرفت منو می‌گرفت …چقدر اصل بهبود گرایی توی این جلسه قشششنگ و دلنشینه….

    دیروزطبق آنچه از اصل بهبودگرایی جلسه 4 یاد گرفتم، به خودم گفتم:

    باشه تو الان وقت نداری بنویسی، فقط بشین گوش کن ببین استاد چی میگه و بعد از گوش دادن وقت نوشتن هم پیدا می‌کنی ،نمیدونید چه تحولی توی وجود من ایجاد شد مخصصصووصا با صحبت های خانم شایسته که حق استادی به گردن من داره. چقدر من آروم شدم. چقدر خود تخریبیم کمتر شد و به لطف الله، اصل بهبودگرایی دوباره من رو تو مدار آموزش های این دوره قرار داد.

    چقدر کیف کردم خانم شایسته گفتند این دوره درکنار دوره راهنمای عملی خیلی کمک کننده ست، درحالیکه من طبق هدایت الله ، اول سال دوره راهنمای عملی رو خریدم و روش تمرکز گذاشنم. واقعا بارها و بارها احساسم نسبت به عملکردم بهتر شد.

    از همین دیروز تا الان دوتا کار عقب مونده رو با عمل به راهنمایی های اصل بهبود گرایی انجام دادم که لذت انجامش فوووق العاده بود.

    ما یک همسایه بهشتی داریم ،همیشه برامون غذاهای خوشمزه میاره ،نه یک بشقاب و پیش دستی …با قابلمه های بزززرگ ،منم که همش مشغول کار بیرون یا تمرکزم روی دوره هاست اصلا وقت آشپزی به این صورت نداشتم ،بجاش تو ظرفشون چیزای خوردنی دیگه مثل میوه خشک اینا میزاشتم اما خیلی دوست داشتم حتما یک روز براشون غذا ببرم ،مثل خودشون

    دیروز گفتم برای افطار کشک بادمجون درست میکنم براشون میبرم، اما محاسباتم اشتباه درومد و مقدارش کم شد

    ذهن کمالگرای من می‌گفت این که خیلی زشته تو یک بشقاب کشک بادمجون ببری درحالیکه اونا با دیگ براتون غذا میارن،نه اصلا ،بیخیال شو

    اما قسمت بهبود گرایی ذهنم سریع وارد عمل شد و گفت میخوای ی دیگ غذا ببری که مثلا خودی نشون بدی؟! که بگی منم آره ؟! که جلب توجه کنی ؟! همین یک بشقاب عالی با کشک و گردو تزئین کن،ی ظرف هم ازین سبزی خوردن های تازه بزار کنارش و ببر بهشون بده …

    و من این کارو کردم ،و چقدددر خوووشحالم شدم تونستم بالاخره یک قدم مثبت بردارم فارغ ازینکه درگیر نظر بقیه درمورد کارم باشم و احساسم بسیار عالی شد …

    ی کار دیگه هم خالی کردن حافظه گوشی توی لپ تاپ بود ،چون گوشی آیفون به ویندوز سخت وصل میشه،لپ تاپم حافظه ش پر بود،من همیشه پشت گوش مینداختمش که حالا باشه بعدا! یا ذهنم می‌گفت فرضا راه خالی کردن پیدا کردی ،حافظه ی لپ تاپت پره ،یا فرضا حافظه ی لپ تاپ رو خالی کردی تو هارد،چه جوری میخوای آیفون رو بهش وصل کنی ؟

    و من قدم به قدم از تمرین های خانم شایسته استفاده کردم و با رعایت اصل بهبود گرایی ،تونستم دیشب بعد این همه مدت، مشکل پر بودن حافظه گوشیم رو با خالی کردنش حل کنم و یک نفسسس راحت بکشم …

    واقعا اینو از ته قلبم میگم ،آموزش راهنما قرار دادنِ اصل بهبود گرایی برای درمان بیماری کمال گرایی، یک جان تازه توی این مسیر به من بخشید. یک انرژی عظیمی در وجود من آزاد کرد که واقعا احساس میکنم کارها برام خیلی خیلی راحت تر شده …

    استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته ی دوست داشتنی من. بارها و بارها ازتون سپاسگزارم و براتون بهترین هارو میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 60 رای: