برخی از تجربیات خریدارانِ دوره روانشناسی ثروت 1

بخشی از نتایج مسعود عزیز:

من مسعود هستم.

همون فردی که قبل از این آموزشا، حتی لباس تنم هم با اینکه ازدواج کرده بودم پدر و مادرم میخریدن.

من کسی بودم که روم نمیشد راحت حرفم رو بزنم و سر هر موضوعی از خدای خودم گله میکردم.مسعود زود از کوره در میرفت(هنوزم بعضی وقتا درمیره ولی خیلی کمتر).ادم استرسی بودم و بعد از 14سال کار کردن ی مسافرت نمیتونستم ببرم همسرم رو یا اگر مناسبتی بود نمیتونم کادوی درست حسابی بگیرم و اگر جایی هم گیر میکردم طلای زنم رو میفروختم.

بگزریم که صبح میرفتم سر کار تا شب دیوقت مفازه بودم و خسته میومدم خونه و بعد از غذا خواب.اما الان که با شما صحبت میکنم یک سال میشه که به قدم دوازده رسیدم، دوره ثروت یک رو خریدم و دوره عزت نفس و الان هم دوره عشق ومودت در روابط رو کار می کنم.

همه ی این دوره ها رو هم باپولی که خودم خلق کردم خریدم.

الان که دارم میتویسم در یک سال تونستم تو همین دلار 30.40 تومنی سه بار برم با همسر و دو فرزندم برم خارج از کشور و هرچیزی که اراده کنم رو برای خودم و همسرم و فرزندانم بخرم .

همین الان تونم تو این یک سال کلی طلای همسرم رو که فروخته بودم بخرم و همین چند روز پیش دسبندی که دوست داشت رو براش هدیه روز زن گرفتم .من الان دیگه صبح پانمیشم برم مغاژه و هرروز خونم و هرلحظه که به خوام پول درمیارم و خلق میکنم.

استاد نمیخوام فخر بفروشم میخوام بگم چقدر تغییر داشتم به لطف الله و اموزش های شما.البته هنوز خیلی مونده تا به بیشتر رویاهام برسم که اونم دور نیست، می رسم چون ما خالق زندگی خودمون هستیم.

تجربیات مهین عزیز از عمل به آگاهی های دوره روانشناسی ثروت 1

❤️❤️❤️

سلام به استاد جان نازنینم، ورژن برتر خودم و مریم عزیز همشهری دوست داشتنی ام

و درود به همه دوستان هم دوره ای

این اولین کامنت من هست و زمانی که دوره روانشناسی ثروت 1 رو خریدم به خودم قول دادم تا نتایج بزرگی نگرفتم حتی یک کلمه هم ننویسم (چون من قبلا همش برای دیگران حرف میزدم و عمل نمیکردم و توهم این رو داشتم که باورهام عوض شده)

اما امروز میخوام از نتایجم بگم و اینکه چرا در جلسه 19 تصمیم گرفتم کامنت بذارم.

قبل از گفتن نتایج یک خلاصه ای از زندگی قبلیم بگم. من از سالهای پیش با قانون جذب آشنا شدم وقتی نوزده سالم بود. و با ازمون و خطا باورهای مناسبی در مورد عشق و ازدواج برای خودم ساختم و یک همسر بی نظیر دارم و رابطه ای عالی که کاملا مثل رابطه استاد و عزیزدلشون هست. (البته در طول زندگی مشترکم هم لازم بود یک سری باورها درست بشه تا رابطه بهتر بشه اما به طور کلی از 90 درصد مردم جامعه ازدواج به مراتب بهتری داشتم و در طول زمان به عالی تبدیلش کردم)

همچنین باورهای مذهبیم رو درست کردم در گذر زمان و رابطه ای عالی با خودم و خداوند دارم و به قولی در صلح با خودم هستم.

به علاوه روی باورهای سلامتی هم کار کردم و تا جایی پیش رفتم که به قدرت درمانگری با ذهن رسیدم (البته الان بیماری هم برام پیش نمیاد).

فقط یک چیز کم بود توی زندگی من. پول!!! این پول دوست داشتنی همیشه از من فراری بود.

از سال 94 به فکر افتادم که پولدار بشم. استاد یک فایلی داشتن که چطور درامدمون رو در عرض یک سال سه برابر کنیم. من رفتم دانلودش کردم و هر روز چند بار گوش میدادم. حالا شغلی هم نداشتم ولی خب گوش میدادم. و یک مدت بعدش بهم الهام شد برم به یک موسسه درخواست کار برم و پذیرفته شدم. دو سال کارمند اونجا بودم درامدم در عرض یک سال شد 9 برابر. (البته من قبلش هیچ درامدی نداشتم ولی یک مبلغی رو فرض گرفتم که دارم تا معیاری باشه که بعدا بسنجم ببینم چقدر رشد کردم)

خلاصه، از اونجایی که از نوجوانی میخواستم کار خودم رو داشته باشم و به قولی کارافرین باشم، تو این مدت سعی کردم کار رو یاد بگیرم و واسه خودم همون کسب و کار رو بزنم. با همسرم مطرح کردم و ایشون شروع کرد به نوشتن سایت.

سال 96 سایت ما روی نت قرار گرفت ولی مشتری نداشتیم. یادم رفته بود که بازم باید روی باورهام کار کنم و برای هر مساله ای باورهای مناسب خودش لازمه و باورهای مناسب کارمندی با باورهای مناسب کارافرینی فرق دارن و این شد که دور خودم می چرخیدم. و متعجب بودم چرا مشتری ندارم. خلاصه بعد از کلی گیج بودن و غر زدن و دور خودم چرخیدن، باز هدایت شدم به هم نشینی با استاد عباس منش .

دوباره یک سری فایل ها گوش دادم و به این نتیجه رسیدم که حتما بهم الهام میشه ایده هایی که برام مشتری بیاره. و یک ماه بعدش الهام شد فلان مطالب رو بنویس و بذار توی سایت. منم نشستم و نوشتم هرچی که گفته میشد. مطلبی که بهم گفت بنویس رو، هیچ سایت مشابهی تو ایران نداشت و من به طور ناخوداگاه هدایت شدم روی کار کردن در بخشی از بازار صنعت مون که تا حالا کسی کار نکرده بود. تقاضایی هم براش نبود. یک مدت بعدش ما شدیم لینک اول گوگل در اون حوزه. و مشتری شروع کرد به امدن. و از کار خودم کسب درامدم شروع شد. و باز انسان فراموشکار یادش رفت که اینها نتیجه کارکردن روی باورهاش بوده و رها کردم و دوباره همه چی راکد شد.

سال 98 بود که اوضاع خیلی بهم ریخت. درامدمون اونقدر کم شد که دیگه نمی تونستیم حتی کرایه خونه بدیم و مجبور شدیم بریم خونه والدین همسرم زندگی کنیم. (حتی اگر اولین نفری باشی که یک ایده ای رو اجرایی میکنه اگر باورهات خوب نباشه و مدام روی ذهنت کار نکنی، بقیه میان و ازت کپی می کنن و جلو میزنن و تو درجا میزنی حتی سقوط میکنی مثل من)

هشت ماه اونجا موندیم و غرورم که دیگه له شده بود منو از جام بلند کرد که یالا یه فکری کن. و من برای اولین بار واقعا واقعا متعهد شدم یا پولدار میشم یا میمیرم.

اخرای سال 98 بود که من شروع کردم به دیدن سفر به دور امریکا (اینقد حال روحیم بد بود که حوصله نداشتم حرفای استاد گوش بدم و میخاستم فقط یک مدت ی چیز خوب ببینم که ذهنم کمی از مشکلات پرت بشه و اروم بشم) و با دیدن اون ویدیوها فهمیدم که چقدر نگاهم منفیه. شروع کردم تمرین مثبت دیدن و تحسین کردن. و اونقدر حالم خوب شده بود که نفهمیدم که چی شد که درامدمون دوبرابر شد. (این دوبرابر همچنان خیلی کوچیک بود) سه ماه بعدش بهم الهام شد که از این شهر مهاجرت کن. ما پول نداشتیم تو اون شهر کوچیک یه خونه اجاره کنیم اما حالا خدا داشت میگفت برو یه شهر بزرگتر و گرونتر. چقدر ترسناک!!!!!

اما اونقدر این الهام قوی بود که هر روز که از خواب بیدار میشدم توی قلبم تکرار میشد. یه روز به همسرم گفتم من میخوام از اینجا برم. خدا میگه برو. ولی اون شهری که توش زندگی میکردیم، شهر پدری همسرم بود و به این راحتی ها براش ممکن نبود رفتن و دل کندن از خانوادش. اما من تصمیم گرفته بودم که برم. گفتم من میرم اگه دوست داری با من بیا نخواستی هم خدا به همراه جفت مون. و خیلی زود همسرمم تصمیم گرفت بیاد.

هیچ پولی نداشتیم فقط در حد گرفتن بلیط اتوبوس. بلیط خریدیم و به خانواده همسرم گفتیم بعدا میاییم وسایلمون رو میبریم. اون شهری که الهام شد بهش مهاجرت کنم شهر پدری خودم بود و ما بازم چون پول نداشتیم رفتیم خونه والدین من. یک ماه اونجا بودم و باز فکر اواره بودن و پول نداشتن امد توی سرم و کلی گریه کردم. گفتم خسته شدم خدا. بگو چکار کنم که وضعیت مون خوب شه. بعد از اینکه گریه هامو کردم گفتم حالا بهتره حالم رو خوب کنم تا بهم الهام بشه. در وضعیت اضطرار الهامی بهم نمیاد. باید اروم باشم تا بهم الهام بشه.

یه چند روز بعدش بهم الهام شد که بسته روانشناسی ثروت استاد قراره از اول ضبط بشه (حتی نگفت قراره اپدیت بشه گفت قراره ضبط بشه. خدا همینقدر دقیق هدایت میکنه ها) وقتی شد بخرش، تا اون موقع هم زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا رو ببین.

یه پوزخندی زدم و گفتم من پول ندارم حتی ماهی 500 تومن کرایه خونه بدم میگی برو بسته رو بخر!!!!!

چند روز بعدش استاد اعلام کرد که قراره دوره رو از اول ضبط کنه. مو به تنم سیخ شده بود از شدت دقت الهامم.

دیگه گفتم وقتی خدا میگه این کارو بکن یعنی خودش هم پولش رو فراهم میکنه. من تنها کاری که از دستم برمیامد این بود که روی نکات مثبت هرچی که باهاش مواجه میشدم تمرکز کنم. یک ماه بعدش به طرز عجیبی پول خرید بسته فراهم شد. یعنی یه پولی جور شد که ما خونه رهن کنیم (در حد قیمت بسته ثروت بود اون پوله و یه خونه کوچیک 50-40 متری در حاشیه ترین نقطه شهر میشد باهاش اجاره کنیم) ولی من به همسرم در مورد الهامم گفتم و گفتم که پول رو بده من بسته ثروت رو میخرم دو ماه دیگه بهت برمیگردونم. ایشونم اینقد دیده بود الهاماتی که به من میشه چه غوغایی میکنه، قبول کرد. با کلی ذوق بسته رو خریدم و شروع کردم به بلعیدنش. از 9 صبح تا 3 نصف شب گوش میدادم و می نوشتم و فکر میکردم و مثال میاوردم. هرجلسه رو چند بار می دیدم.

همون ماه اول درامدم شد 5 میلیون تومن. من نه محتوایی گذاشته بودم، نه تبلیغی کرده بودم، نه تخصصم رو بالاتر برده بودم، هیچی، فقط باورهام بهتر شده بود.

از تعجب خشکم زده بود. چی شد؟؟؟ من که هیچ کاری نکردم چرا یهو این همه افزایش درامد؟ ذوق مرگ بودما. خخخ. بازم ادامه دادم. و همینطوری گوش میدادم و سعی میکردم در عمل پیاده کنم اگاهی هارو.

ماه دوم درامدمون شد 20 میلیون تومن. دیگه خل شده بودم از شدت هیجان. خخخخخ. سفارشها زیاد شد. و سر ما شلوغ شد. تا جلسه 19 پیش رفته بودم اما دیگه وقت نمیشد فایل گوش بدم.

ماه سوم بهم الهام کرد که برم تو منطقه بالاشهر خونه پیدا کنم. منم که دیگه مطمئن بودم هرچی که الهام کنه خودش هم راهش رو باز میکنه به همسرم گفتم برو اون منطقه و خونه پیدا کن. در عرض دو ساعت هدایت شدیم به خونه ای که در بهترین نقطه از منطقه بالای شهر ما بود، با یک رهن و اجاره باورنکردنی که خانواده ام فکر میکردن ما داریم شوخی میکنیم چون از نظر منطقی چنین چیزی محال بود.

همینطوری پیش می رفتیم و سرمون شلوغ بود درامد خوب بود. تا اینکه شرایطی مهیا شد که یک ارث چند میلیاردی قرار شد به ما برسه. و خرداد ماه هم با الهاماتی که باز به من شد و عمل کردم یک ماشین هم هدیه گرفتیم.(ثروت به شکل های مختلف میاد تو زندگیت)

یعنی ما الان در شرایطی هستیم که تو بالاشهر یه خونه خوب اجاره کردیم. یه ماشین خوبم داریم. درامد خوبم داریم. کلی آی ویش پر کردیم. لباس های خوب خریدیم. رستوران های خوب رفتیم وکلی تجربه هایی که قبلا نمی تونستیم داشته باشیم و کلی لذت بردیم در یک سال گذشته ، چند صد میلیون سرمایه خودمون ساختیم و تو حسابمون داریم و یک ارثیه چند میلیاردی هم در راهه .

حالا میرسیم به اینکه چرا تصمیم گرفتم توی این قسمت از دوره بیام و کامنت بذارم.

من تا قبل از خریدن و کار کردن روی دوره ثروت، انقدر که اوضاع مالیم خراب بود فکر میکردم من فقط پول میخوام. و به شدت تلاش کردم به اگاهی ها عمل کنم و پول هم امد. ( روز اولی که دوره رو خریدم با خودم گفتم اگر تازه سال بعد درامدم بشه 5 میلیون کلاهمم میندازم هوا. و اصلا فکرشم نمیکردم در عرض دو ماه بشه 20 میلیون یا این همه پول و ثروت به طرق مختلف بیاد تو زندگیم)

اما بعد از تجربه کردن این پولها وقتی که از حالت تلاش برای بقا فراتر رفتم دیدم هنوز اونطوری که باید خوشحال نیستم. هنوز اون اشتیاق رو به کارم ندارم و مدام یه استرسی توی وجودمه.

بازم رفتم سراغ خدا و گفتم چرا من این همه دارم تقلا میکنم برای پول؟؟؟؟ چرا هر روز که از خواب بیدار میشم می بینم استرس افزایش درامد میفته به جونم. من که دیگه اون شرایط وحشتناک رو ندارم. من که در یک سال گذشته کلی پول خرج کردم و لذت بردم، ماشین دارم، طلا دارم، و چند صد میلیون پول دارم و کلی ارثیه. چرا پس حالم خوب نیست؟!!!

الهام شد برو جلسه 19 رو ببین. باز نشستم و صبح تا شب دیدمش و یادداشت کردم ولی درست درک نمیکردم. بعدش هدایت کرد برو فلان فایل هم ببین. برو فلان کامنت هم بخون. بعدش هم گفت برو فلان کتاب رو بخون. (میلیاردر معنوی. نوشته جو ویتالی)

و فهمیدم دلیل خوشحال نبودنم اینه که من به خاطر پول دارم کار میکنم. من اون کاری رو که بهش اشتیاق دارم نمی دونم چیه و چون نمیدونمش و انجامش نمیدم اینقد حالم بده. قلبم داشت تلاش میکرد که بهم بفهمونه این چیزی نیست که خدا تورو به خاطرش خلق کرده واسه همین استرس افتاده بود به جونم.

برنامه ریزی های خدا بی نظیره ها. اگر من یک سال پیش می تونستم جلسه 19 رو کامل ببینم و سرم شلوغ نمیشد و وقت میشد جلسات بعدی رو ببینم، اینقدری که الان درک کردم چقدر مهمه کار موردعلاقه ات رو انجام بدی، درک نمیکردم. خدا اول بهم کلی پول داد که از حالت تلاش برای بقا بیام بیرون تا کاملا بفهمم و درک کنم که چقدرررر مهمه که شغلم همون عشق و علاقه ام باشه.

من فهمیدم که تعریفم از شغل اشتباهه. من فکر میکردم شغل یعنی یه کاری بکنی که در ازاش پول بگیری تا زنده بمونی. اما اشتباهه. شغل یعنی یه کاری که بهش اشتیاق داری رو انجام بدی. حتی اگر هنوز کسی اون کار رو به عنوان شغل قبول نداره. حتی اگر هنوز کسی به ذهنش خطور نکرده که همچین کاری هم میتونه شغل باشه. فهمیدم که علاقه قرار نیست این باشه که من حتما برم مثل ایلان ماسک بشم، یا مثل بیل گیتس. قرار نیست دکتر بشم که راه حل فلان بیماری رو پیدا کنم. علاقه میتونه چیزی در حد جمع اوری عکس و فیلم باشه. علاقه میتونه مدیتیشن کردن باشه، حتی میتونه پرورش فلامینگوهای صورتی باشه. هرررررر چیزی که برای دل خودم و لذت بردنم انجام میدم همون علاقه منه و برای اینکه ازش بتونم کسب درامد کنم باید ارتباطات ذهنیم با پول رو درست کنم.

من فهمیدم که اصلا لازم نیست اینقدر به خودم فشار بیارم که باورهام رو درست کنم که چیزهایی رو جذب کنم که فکر میکنم میخوامشون (ذهنم که متاثر از جامعه هست اونا رو میخواد) اما در حقیقت نمی خوامشون (چون قلبم نمیخوادشون)

کار من توی این جهان اینه که خودم رو بشناسم. خود واقعیم رو. خود واقعیم همون ندای قلب منه، ندای قلبم همون صدای خداونده. فهمیدم که باید اراده ی من با اراده خداوند (که داره از طریق قلبم بهم میگه چه چیزی رو بخوام) یکی باشه. اون وقت خودش راه رو برام هموار میکنه تا بهش برسم.

حتی برای خوردن یک غذا هم باید اراده من با اراده خداوند یکی باشه. یعنی اگر بین قرمه سبزی و کباب و نیمرو بخوام انتخاب کنم، گوش کنم ببینم خدا میگه کدوم رو بخواه.

برای اینکه چه ماشینی بخرم هم باید گوش کنم ببینم خدا میگه چی بخر (یعنی خواسته های قلبیم رو بخوام). اینطوری زندگی خیلی اسون میشه. چون کار من میشه فقط پذیرش اراده خداوند و خداوند خودش هدایت میکنه تا به اون خواسته برسم. چون زمانی که خداوند اراده کنه کاری انجام بشه حتما پیروز میشه.

کار مورد علاقه هم همون کاریه که قلبم (خداوند) داره بهم میگه بخواهش و انجامش بده.

سپاسگزار خداوندم که به من الهام کرد دوره ثروت رو بخرم.

سپاسگزار استاد عزیزم هستم که به الهاماتش عمل کرد و این دوره رو اماده کرد.

سپاسگزار دوستانی هستم که کامنت میذارن و کمک می کنن ما به شناخت بهتری از خودمون برسیم.