آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1 - صفحه 35
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/12/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-12-07 20:50:572024-12-10 22:32:30آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خالق توانا خداوند بخشنده مهربان
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
از 17 سالگی تا 24 سالگیم که مثلا کارهای فرهنگی میکردم بزرگترین دغدغه ام هدایت انسان ها بود
هیئت برگزار میکردم کلاس قران و…
حرص و جوش بی نهایت جوری که میشد از فکر بقیه من خواب نداشتم به همین وضوح که عرض کردم
اما فایده نداشت
با خواهر و برادرم سر نماز حتی حرف نمیزدم و قطع رابطه کرده بودم
اما هر چی که میرفتم جلو اوضاع بد تر میشد
یه جا دیگه گفتم خدایا دیگه نمیتونم منو مرخص کن خسته شدم
خدا گواهه که شب اومدم سر کار دوستم دید حالم خیلی بده و شمارو معرفی کرد دیدم اصلا مسیر به کل اشتباهه
الان به جایگاهی رسیدم مادرم برگه نوار قلبش رو گذاشت جلوم گفت دریچه قلبم ضخیم شده
از حرص و جوش
من لبخندی زدم و گفتم اگه پول برای دکتر یا کمکی میخوای در خدمتم ولی پای درد و دل شما نمیشینم
.
یه روز خواهرم تماس گرفت درد و دل کنه خیلی راحت گفتم من گوش شنوا برای شمیدن این حرفا ندارم
البته بعد از تهیه ی دوره ی عزت نفس شما به این جایگاه رسیدم
و خداروشاکرم که الان همه میدونن که من خیلی به خودم اهمیت میدم و مهمتر از همه چیز اینکه گوش شنوا ندارم برا درد و دل
الان خواهرم برادرم تو زندگی مشترکشون به مشکل میخورن حتی من کلمه ای در مورد این آگاهی ها صحبت نمیکنم
و منطقم اینه که اگه قرار باشه هدایت شن اون من نیستم که هدایت میکنم
و تمرکزم رو خودمه
با این وجود گاهی اوقات ازونجایی که این پاشنه آشیل منه دلسوزی برای دیگران اما آگاهانه کلام شمارو به یاد میارم
و براشون ارزوی هدایت میکنم همانطور که خداوند من رو هدایت کرد به شما اگه از خدا طلب هدایت کنن خداوند هدایتشون میکنه
.
در پایان میخوام بگم استاد خیلی دوستتون دارم و امیدوارم روزی شمارو از نزدیک ببینم 🫶
شادو پیروز و ثروتمند باشید
به نام پروردگار عالم و قانونمند
سلام و سلامتی به استادم و خانم شایسته عزیز و همه دوستان هم مسیر
چقدر این فایل عالیه چقدر این فایل چقدر کمک کننده هستش خدای من چقدر تغییر میده خدایا شکـــرت.
هدایت بی نقص پروردگار برای من بودش این فایل چراکه سعی داشتم دیشب قانون هایی که مادرم هم به ذهنیت و دیدگاه خودش کار کرده را براش توضیح بدم با این منطق که حل مسأله هست و باید حل بشه اعراض ندارن اینجا باید محکم بری حلش کنی بهش بفهمونی که ببین قانون اینه نباید اینطور و دیشب با خودم صحبت کردم و گفتم امین این اشتباه بود حیف این انرژیها واقعا چی بهت رسید جز اینکه دیدگاه هاش را بهت گفتم و تو نتونستی بهش بفهمونی… و خداراشکر بابت قانون توجه چقدررر مهمه که دیشب با خودم صحبت کردم رها کردم تسلیم کردن خودما و صبح همین امروز که بیدار شدم خداوندا آنقدر با ارتعاش درست با احساس قشنگ صحبتمون شد وقتی که گفتم آقاا ول کن مسیر مقصده لذت ببر
و الان واقعا بهتر از قبل میفهمم چرا شما استاد هر روز با خوندن کامنت ها شروع میکنید چقدر عالیه بهشتی روی زمین هست سایتی فرای این دنیا عالییی و امیدوارم به درک بهتر از ورودی ها برسم چراکه به قول قرآن همزمان با صحبت خداوند نجوا هم میگه اونم شغلشه کارشه و نجوا چطور کم کم ورودی های که بهت کمک نمیکنه میاره من خودم الحمدلله الان حدود 2سالی هست بیدار شدم و در مسیر نور و خداوند هستم اما هر چی جلوتر میره بهتر جنس قوانین درک میکنم که چقدر شیطان ریز و زیرک کار میکنه اونم خوب کارشون بلده و یکم فضا بدی میبرتت خیلی ورودی ها مهمه چون افکاره بعدش و بعدش باور ها و نتیجه زندگی چون همه چیز به هم مرتبه بایست بزنیم این علف های هرز را فرعیات خیلی زیاده خیلی فیلم ها موزیک ها فست و فود ها تنقلات اصلا زندگی خیلی ساده هست دنبال چی میگردیم واقعا بایست از روی تردمیل که وزنه گرفتیم روی دست هامون و سرعت هم روی بالا گذاشتیم برداریم بیاییم پایین و فقط بودن را احساسش کنیم خدایا شکرت و قدم بزنیم و میوه بخوریم در این باغ سبز و آبی رنگ و برسیم به همه چیز.
واقعا این درسته هرکسی که بخواهد تغییر کنه تغییر میکنه منم دقیقا احساس کردم تغییر دادن بقیه و این که نمیگیرند داستان چیه نشتی انرژی خوداند هممون هدایت کنه
اما کیفیت اینه بایست ببینیم خداوند چطور عمل میکنه خداوند بی احساس هست قانون مند هست منم بایست احساساتم کنار بزارم و با باور خارقالعاده که همیشه کمک کرده و شلیک بوده به نجوا که هرکسی در هر جایگاهی هست جای درستش همون جاست خودم مدیریت کنم
این زندگی دوقطبی هست تغییرات هیچوقت تموم نمیشند، بهبود ها آگاهی ها تکنیک ها روش ها مسأله های زندگی و… از مسیر رسیدن لذت ببریم و با راحتی آسان بشیم برای آسانی ها و راحت برسیم.
احساس خوب = اتفاقات خوب
همانا با هر سختی آسانیست
خیلی باید روی خودم کار بکنم بینهایت خیلی میخام اون پسر ثروتمندی که جواب تمام سوال ها گفته های ذهن مسأل را داره باشم.
شکرت خالقم
شکرت بهترین رابطه زندگیم
شکرت فرمانروای جهان
شکرت تنها منبع قدرت جهان هستی
شکرت که خودم را خالق کردی خالقم
عاشقتم منننننن
چو خدا بود پناهت
چه خطر بود ز راهت
به فلک رسد کلاهت
که سر همه سرانی
بهترینها برای شما.
به نام الله یکتا
چه روزهایی میتونستیم بریم پیاده روی و کوهنوردی یا قدم زدن در پاساژها و دیدن یک عالمه فراوانی و یا رفتن در دل طبیعت و جنگل یا مسافرت،گوش دادن آهنگهای شاد و حتی نشستن و دیدن فایلها و یا خوابین یا رقصیدن یا فکر کردن و تجسم کردن لحظه رسیدن به خواسته هامون تا هم به احساس بهتری برسیم و هم به خواسته هامون،اما نشستیم پای گوش کردن درد و دلهای شرک آلود و غیبت و تهمت و حال بد دیگران و دلسوری کردن های مخرب و یا حتی همزاد پنداری کردن با اون آدمها و میخواستیم نقش خدا رو براشون بازی کنیم و مثلا آرومشون کنیم و هدایتشون کنیم به راه درست و این بَلدم بَلدم ها و این مَنیتی که من خودم رو عالم دهر میدونم و یا دلسوزی الکی و نابه جا و کاملا بی تاثیر ما رو نه تنها به احساس بهتر نرساند بلکه ما رو وارد مداری از حال بد کرد و به احساس پایین کشوند و اتفاقات بد رو وارد زندگیمون کرد
من دیدم حتی گفتن حقایق و توضیح دادن زندگیمون که در حال بهتر شدنه برای بقیه که به نظرم یه خوردش هم از ادعا کردن میاد ما رو مثل بقیه اونا میکنه و الان فهمیدم چرا وقتی در مورد موضوعی ادعا میکنیم از همونجا ضربه میخوریم،به این دلیل که وقتی من همش میگم و ادعا کنم که من اینجوری پول در میارم یا من اصلا مریض نمیشم یه جایی در ذهنمون یک ترس شکل میگیره که اگر خوب پول درنیاوردم و یا اگر مریض شدم چی؟؟؟!!! آبروم میره و بقیه منو مسخره میکنن،یعنی اینکه ما میایم ادعا میکنیم که من توحیدی هستم و من طوریم نمیشه که از باورهای توحیدی نمیاد چون کسی که باورهای توحیدی داره که ادعا نمیکنه اتفاقا خاشع هست و هر خیری رو از خدا میدونه مثل استاد،و اگر استاد میگه من مریض نمیشم به خاطر اینکه باورهای ما درست بشه در مورد سلامتی و اصلا به دنبال اثبات خودش نیست و اون باوری که در مورد خودش و خدای خودش داره مهمه و اون مطمئن هست که مریض نمیشه و نه اینکه وقتی گفت مثل ما بترسه در دلش تا مریضی رو جذب کنه
آقا چه کاریه من بیام همش به دوست و خانواده ام بگم من ضد ضربه هستم که بعدش بشینم یک عالمه مراقب باشم که طوریم نشه که بقیه منو و باورهام رو مسخره کنن،من بیام این زمان و انرژیم رو بذارم برای بهتر کردن باورهام تا نتایج بیان و من لذت بیشتری ببرم
این چسبیدنمون به بقیه باور غلطیه،ترسها و نگرانی هایی که خودمون در ذهنمون پروروندیمشون و باعث شدن اصلا حرکت نکنیم و هی مراقب باشیم،مراقب زن،بچه،مادر،پدر خواهر و برادر و بقیه…
خدا کنه درک کنم که وقتی من توانایی مراقبت از خودم رو ندارم و هر لحظه خودم رو به خدا میسپارم تا مراقبم باشه و هدایتم کنه به راه راست چطور میتونم مراقب عزیزانم باشم!!
خدایا به تو پناه میبرم از شرک و ازت میخوام هدایتمون کنی به عمل به ایمان
دست برداریم از هدایت دیگران،هدایتی که ما فکر میکنیم هدایته و این خود شرکه
ممنون استاد عزیزم و سپاس از خانم شایسته عزیز و سجده به درگاه پاک و مقدس خدای مهربان و قدرتمندم
به نام خدای هدایتگرم که هرچه دارم از اوست
سلام برادر محمد
امیدوارم حالت عالی باشه …
ممنونم از کامنت زیبایت …
من قبلا خیلی اینطوری بودم که تا یه آگاهی رو میشنیدم و میدیدم به درد بخوره سریع می خواستم با فکو فامیل و دوست و آشنا در میون بزارم …ُکه بعد از یه مدت دیگه گذاشتم کنار اما آخرین باری که با یکی از فامیلامون که یکی دوسال بود همو ندیده بودیم صحبت کردم …البته درباره ی مسیر های هدایتی ام …و اون هم با اشتیاق گوش میداد و تحسین میکرد ولی بعدش من یکم حسم بد بود …و همش برام سوال بود که آخه چرا…من که نصیحت نکردم که …
تا اینکه به کامنت شما هدایت شدم …
مخصوصا اون جمله ای که گفتین
آقا چه کاریه من بیام همش به دوست و خانواده ام بگم من ضد ضربه هستم که بعدش بشینم یک عالمه مراقب باشم که طوریم نشه که بقیه منو و باورهام رو مسخره کنن،من بیام این زمان و انرژیم رو بذارم برای بهتر کردن باورهام تا نتایج بیان و من لذت بیشتری ببرم
و یا اونجا که گفتی یکسری از حرفا از ادعا کردن میاد …
دیدم واقعا همینطور بود …با اینکه مسیر هدایتی ام رو طی کردم ولی در بعضی مواقع واقعا یکسری جاها ادعا کردم و شاید یه جورایی حس میکردم که با اون حرف به شخص مقابلم بگم ببین من چه قدر با ایمانم ک ایمانم رو نشون دادم ولی ته ذهنم به خودم میگفتم اگه الان برگردی به یه سال پیش آیا بازم جرات و ایمان همچین کاری رو داری و جواب 100درصد بله نبود….
از طرفی مسیر من هنوز تکمیل نشده بود و خودم تا نصفه رفته بودم و برای اینکه حرفام و داستانم تموم نشه ادامه میدادم …تا اینجوری انگار یه جورایی توجه اونو بیشتر به خودم جلب کنم …
از طرفی ته ته ته وجودم میخواستم به اون یه کمکی کرده باشم تا اونم با ایمان تر باشه…
از طرفی مادرش تقریبا یه متری ما نشسته بود و من خیلی چیزا رو دوست نداشتم اون بشنوه و همش یه ترسی بود که نکنه حالا گوشاش رو تیز کنه و اینا
عجب
حالا میفهمم دلیل اون همه حس بدی که ای کاش های زیادی رو به بار آورد…
ای کاش اینو نمیگفتم
ای کاش اونو نمیگفتم …
اصلا لازمم نبود همه چیزو با این جزئیات بگی …
و……
واقعا ازت ممنونم …
عاشقتم …
امیدوارم بهترین ها برات اتفاق بیوفته
منتظر نتایج بی نظیرت هستم
در پناه الله یکتا باشید
سلام دوست عزیز آقای اسدی
اره واقعا
هربار گفتم من ضدضربه هستم منی ک ماه ها مریض نشده بودم مریض شدم
اصلا درمورد هرچیزی ادعا کردم روزبعد بدجور ب تضاد خوردم
دیگه اهرم رنج و لذت برام درست شده ک منم منم نکنم میترسم
دیروز دوستم گف تو چقد باایمانی ک هم خودت خواب موفقیت هات و الهامات خدارو میبینی هم من خواب ایندتو دیدم
من کلی گریه کردم بهش گفتم نه نگو من باایمان نیستم میترسم ادعا کنم من هیچ کاره هستم از غرور میترسم دیگه
میخام بچسبم ب این خدا واین جاده ی زیبای بهشتی بدون عجله بدون غرور بدون ترس از آینده ترس از انسانها
چون من خالق تمام زندگیم هستم
و ربّ قدرتمندی دارم نیرویی ک داعم حمایتم وهدایتم میکنه بقیه مهم نیستن که بخان یا نخان من ب خاسته هام برسم
هربار هرکس مسئله ای داشت از اینکه بیمار بود رفتم کمک کردم
چیزی رو خاست بهش هدیه دادم
نصیحت کردم
الان همش میگم ب من چه حتی اگه کسی پیشم گریه کنه اصلا دلم نمیسوزه حتی ذره ای از دید بقیه من یک آدم رک و بی تفاوت هستم و اصلا ب یاری هیچکس نمیرم واسه همین خیلی وقته کسی برای حل مساعلش یا کاری بفرسته دنبالم چون میدونه اهلش نیستم
و دیروز ب گوشم رسید ک بازهم درموردم گقتن رک هستم وخوشم اومد ازینکه ب این رک بودن شناخته شده ام ویک سبک شخصی واسه خودم دارم ک ب لطف خداوند مهربان بعد از اون همه سیلی هایی ک از خیلیا خوردم از دوره عزت نفس یادگرفتم میگم من احتیاج ب خدا دارم نه به آدمها چون آدمها هرروز عوض میشن وخیلی ها رفتن وافراد دیگری جایگزین آنها شدن
خیلی بهم میگفتن دلخوش نباش ک تو هم احتیاجت میخوره ب بقیه وادمها ب همدیگه احتیاج دارن اوایل اینارو زیاد میشنیدم
الان ک دیدن خیلی وقته من روی همین منوال دارم ادامه میدم واصلا اهمیتی نمیدم بقیه چ نصیحتی میکنن یا میخان من به حالشون گریه کنم ودرکشون کنم کاری براشون بکنم یا بقول خودشون حرف حقو بزن تو
یعنی حمایتم کن
من هیچی بارها وبارها این اتفاق افتاده
وغیر مستقیم بهم رسوندن تو خودخواهی
بقول استاد اینقد خودخواهن میخان تو خودخواهی هاشون رو براشون ارضا کنی وباعث شده هربار ازمن فاصله بگیرن و ترجیح میدم من رو دوست نداشته باشن تااینکه من بشم یک وسیله برای آروم شدن اونها یا از احساساتم سواستفاده کنن و خودشونو آروم کنن ک یکی هم هست ک بفکر ماست
سپاسگذارم بابت این کامنت زیبا وتوحیدی
به نام آنکه هر چه دارم از آن اوست
سلام به استاد عزیز، خانم شایسته محترم و دوستان قابل احترامم
این دیدگاهی که میزارم شاید مربوط به این قسمت نیست اما اتفاقاتی برام این مدت رخ داده که منو گاهی اوقات توی سکوت از شدت عصبانیت فرو میبره.
از بسکی به ما گفتن صله رحم نیکی به پدر و مادر، عصای دست پدر بودن به دلایل متعددی از خانواده دور بودم تا اینکه گفتم بیام کنار خانواده و به عنوان بچه بزرگ و تک پسری که بودم بشم عصای خانواده اما دیدگاه های خانواده من این نبود و به عنوان آدمی که داره از یه چیز اونم عدم توانایی لازم برای کسب درآمد و بی پولی آمده کنار خانواده و اینا اوایل مهر ماه آمدم سر پله اول خودم، پله ای که 10 سال پیش شروع کرده ام همه چیز دادم و مجددا شروع کرده ام اما استاد الانم هر کاری می کنم یه جوری به راه بسته می خورم میرم سراغ اتمام درس می خورم به کم آوردن هزینه هام در وسط ماه چون یه اندک پس اندازی داشتم و دارم که هزینه خوابگاه خوراک، رفت و آمد و دانشگاه که این هزینه هر ماه جیره بندی میشه از طرفی کاری هم که دوست دارم انجام بدم یا به درسم نمی خوره چون من صبح ها کلا کلاس دارم یا با ورود خروج خوابگاه من نمی خوره چون خوابگاه ساعت 5:30باز میشه و ساعت 12شب،هم درب اون بسته میشه و خارج از این حیطه اجازه تردد نداریم، از طرفی وقتی هزینه می کنم و گاهی از کلاس هام میزنم میرم برای مصاحبه وقتی نمیشه کلا از خودم و شرایطم عصبانی میشم و ناامید میشم که چرا
پیش خودم میگم هر چی داشتی رو دادی رفت برای کسایی که ارزشش رو نداشتن و اصلا این مدت نه زنگی میزنن و وقتی بهشون زنگ میزنی میگن چی شده پول کم آوردی یا کفگیرت خورده ته دیگ.
سال گذشته پس اندازی داشتم می خواستم کاری رو شروع کنم اون موقع کنار خانواده بودم راستش در زمینه زعفران بود توی کار بسته بندی و پاک کردن و خشک کردن اما وقتی به پدرم گفتم اوایل چیزی نگفت اما بعد ها شروع به مخالفت کرد، که ما این کاره نیستیم به همین لقمه نون باید قانع باشی و شکر کنیم که به خودم گفتم عجب اشتباهی کرده ام به شما گفتم. یه ارثیه هم به من رسید از طرف پدر بزرگم که به ورثه مادر مرحومم رسید اما پدرم میگه تو اجازه نداری استفاده کنی پای آبروی من طرفه.
این وسط از کار خدا گاهی اوقات می مونم آدم می خواد یه کاری کنه هی به در بسته می خوره خانواده، کار، ازدواج والا نمی دونم هی به قول خودم میگم به مو میرسه اما پاره نمیشه اما آدم یه صبری داره شما هیچ وقت از یه لیوان توقع یه پارچ آب رو نداری چون میدونه نداری، میام آموزه های شمارو شروع کنم فوج فوج تضاد ها میاد که میگم ای بابا آخه چرا میگن همه چیز به خانواده و دعای خیرشون هست والا من به هیچ کدوم بدی نکردم شاید از حرف هاشون و حرکاتشون انتقاد کرده ام که چرا ابن حرفو پشت آدم به آدم های خودی یا غریبه می زنی اما نه بی احترامی گفتاری کرده ام و نه خدای نکرده بی احترامی رفتاری و فیزیکی.
راستش آنقدر این مدت از هر سمت و سوی رسیدم دیگه می ترسم برم سمت آموزه ای شما وقتی میرم از همه می خورم، مریض میشم، فکرم داغون میشه حرف و حدیث ها میاد جیره مالی کم میارم گاهی اوقات میگم کرمت شکر این از مادر ما که از بدو تولد گرفتی، این از همسر پدرم و رفتارش با من این از رفتار پدرم و این از کار و رفتار های دیگران.
اما بازم دلم روشنه امیدوارم خیلی دیر نشه.
به نام خدای هدایتگر عزیزم که بهترین هدایتگر است
خدایا ما را تو …خودت با دستان خودت هدایت کن
همونجور باید …
چون هرچه دارم از توست و فقط فقط ققط و تنها و تنها و تنها از تو یاری می خواهم …
سلام آقا روح الله
راسش مطمئنم اصلا توی جایگاهی نیستم که بخوام نصحیتی چیزی بکنم یا حتی اظهار نظر کنم …
اما یه جورایی درکتون میکنم …
دوست داشتم یه چیزی بهتون بگم …
منم مثل شما دانشجو هستم و چیزی که دوست دارم با رشتم کاملا متفاوته …
می خواستم مرخصی بگیرم و تمرکزی بشینم پاش اما با مخالفت زیاد خانوادم مواجه شدم …از طرفی از نظر مالی زیاد اوکی نیستیم و منم دانشگاه آزاد درس میخونم…
و فقط هزینه ی رفت و آمدم ماهی 500هزار تومن میشه دیگه از خورد و خوراک و اینا نگم…
تازه 10 ملیون هر ترم هم هست …
اما یه چیزی وجود داشت …
منم اون موقع با ورودی های کمبودی که توی کامنتتون توضیح دادید هی خودمو قانع میکردم که نه من درست میگم خانوادم اشتباه میکنند…
و هی اونا رو قضاوت میکردم …
وقتی داشتم کامنتتون رو میخوندم داشتم فکر میکردم آیا من اینجوری فکر میکردم آیا همچین باور های مخفی هم درون من بوده و هست و دیدم اره …منم مثل شما و حتی بیشتر شما این شرک ها درونم هست …
حالا میفهمم منظور استاد از اینکه همه چیز باوره چیه.. …چون ما اگه به یه چیزی باور داشته باشیم یا حتی باور نداشته باشیم اون مشخص میکنه که ما چه کار هایی بکنیم یا به چه ایده هایی دسترسی پیدا کنیم ..در خودم و در کامنت شما به صورت واضح دیدم که
آقا باور کمبود چقدر خطرناکه …
یا باور به اینکه برای اینکه یه کار خوب و درآمد خوب داشته باشی باید حتما یه سرمایه اولیه داشته باشی
یا باور به اینکه من هنوز وابسته به خانوادم هستم
یا باور به اینکه خانوادم منو رها کردن
یا اینکه من نمیتونم به خواسته و علاقم بپردازم …
یا اینکه من وقت کم دارم و نمیتونم همه رو با هم هندل کنم ….
.
بعد دعوام با مامانم درباره ی اینکه می خوام مرخصی بگیرم و یه جورایی تو و پدر همه ی خرجا رو باید بدی و منم فقط تنبل بازی در بیارم …..
نشستم با خودم صحبت کردم …
صادقانه …
و به خودم گفتم
ملیکا
عین آدم…
فقط جواب سوالم رو بده …آیا تو واقعا می خوای مرخصی بگیری که بری دنبال علاقت ..؟ یا می خوای از درس فرار کنی …
کلمه ی تمرکز رو از استاد گرفتی و می خوای با این کار مثلا نشون بدی می خوای تمرکزی یه کاری رو بکنی ؟
یکم فکر کردم …دیدم نه راسش …من می خوام از درس فرار کنم …
می خوام رها بشم از درس خوندن …
می خوام مسئولیت زندگیم رو بندازم روی دوش پدرو مادرم …می خوام اونا خرجمو بدن …
انگار یه چیزی توی وجودم ازم پرسید …اکه تو واقعا عشق و علاقت این کاره پس باید حداقل روزی در حد کم هم به فکرش باشی و یه قدم کوچیک براش برداری …
الان که ظاهرا وقتت تنگه هیچ کاری نمیکنی مطمئن باش بعدا هم همینه …
الان که درآمد نداری و هیچ ایده ای نداری اگه با همین روند و باور پیش بری مطمئن باش بعدا هم همینه و اگه خودتو اصلاح نکنی اوضاع همینطور بدتر و بدتر میشه …
علاوه بر اون تو فکر میکنی وقت کم داری ؟
واقعا ؟
به خودت نگاه کن …
تو دو سه روز پشت سر هم دانشگاه نداری …
ولی همینجوری مثل باد میگذره
..
یا بعد از ظهر یا حتی دو سه ساعت از شبت مثلا توی این روزا خالیه …ولی ابا برای خواستت استقلال مالیه …آیا حداقل از نظر متافیزیکی روش کار میکنی ؟ آیا خودتو کالبد شکافی کردی و باکرای مخرب رو در بیاری و با همین گوشی تو دستت باور درست رو برای خودت منطقی کنی ….
معلومه که نه …
تو تمام اون وقت ها رو با فکر کردن با همین مزخرفات حروم میکنی …
هیچ کاری هم نمیکنی …اصلا تو در حد حتی نوشتن و واضح کردن خواستت و علاقت چیزی نوشتی …آیا اصلا از خودت پرسیدی چه مهارت هایی لازم داری …یا با این ایده چطور میتونم درآمد کسب کنم که به ایده های پولساز هدایت بشی …
برادر عزیزم …
من هم در این شرایط هستم و فقط دیگه با کسی دربارش صحبت نمیکنم و سعی میکنم سوال بپرسم از خودم و دلیل این رفتار هامو پیدا کنم و حرکت کنم ..و دچار روزمرگی فقط فکر کردن و نشخوار کردن رفتار های بقیه و مقاومت هام نشم …
ممنونم ازت …
مطمئنم بیشتر باید راجبش فکر کنم …
بازم ممنونم که منو به فکر فرد بردی …حتما یه دفتر برمیدارم و دوباره داین سوالات رو از خودم میپرسم تا قدم هام برام واضح تر بشه ….
بسیار سپاسگزارم
منتظر نتایج بی نظیرت هستم
در پناه الله یکتا باشید
سلام
شما مطمینی هر شب سپاسگزاری میکنی واس اتفاقات خوب اون روز؟
مطمینی هر روز صبح اتفاقات خوب روز قبل رو یمنویسی و سپاسگزاری میکنی؟
مطمینی هر روز صبح ستاره قطبی انجام میدی و مینویسی که اون روز کارات چطور پیش بره، چه خبرهایی بشنوی، شکل روزت چطوری باشه؟
مطمینی هر روز 2ساعت باورها و جملات تاییدی رو میخونی؟؟
مطمینی هر روز دیریم بوردت رو میبینی و تجسمشون میکنی؟
اصلا دفتر داری که هر روز 1ساعت بشینی توش در مورد خواسته هات بنویسی؟ خواسته های هر روز و هر هفته و هرماه و هر سالت
ایا روی باور اسون و راحتی کار میکنی؟ بهش فکر کردنی قلبت روشن میشه و احساست خوب میشه؟ یا تضادها و زندگی سختت و سخت پیش رفتن امورات میاد جلوی چشمت و احساست بد میشه؟
شما واقعا داری فرکانسای درست به جهان میفرستی؟
یا 90 درصد فرکانسای بد میفرستی و 10 درصد فرکانسای درست فقط موقع گوش دادن به فایلای استاد هست؟
دوست عزیز نه اگاهی نتیحه میاره. نه گوش دادن صرف به فایلهاااا
فرکانسهای شما نتیجه میاره
افکاری که مدام تو ذهنت تکرار میشه نتیجه میاره
تصاویری که مدام تو ذهنت حرکت میکنه نتیجه میاره
باورهایی که ته قلبت داری نتیجه میاره
احساست نتیجه میاره
توجهت نتیحه میاره
تمرکزت نتیجه میاره
سپاسگزاری نتیجه میاره
نوشتن نتیجه میاره
تجسم کردن نتیجه میاره
و….
تازه شناسایی باورها و درست کردنش خودش یه پروسه و فرایند همیشگی هست.
شاید شما باورهای خرابی داشته باشید تو ذهنتون که اصلا تو فایلا و اموزشهای استاد نیست!! که باید اونهارو پیدا کنید ذرست کنید.
اینا همشون درستن ایا؟؟؟؟
ایشالا که هدایت بشین.
سلام ب استاد عزیزم چقدر خوشحالم هدایت شدم
استاد من تا الان هزار باز این کار راهنمایی و گوش شنوا داشتن را بارها و بارها امتحان کردم وآدم های متفاوتی جذب میکردند که مدام درباره مشکلاتشون میخواستند حرف بزنند منم گوش میدادم و هم دردی میکردم
من چون خودم وارد جریان زندگیشون میشدم و اتفاقات مشابه را جذب میکردم چنان فرکانسم پایین می امد و همش اعصاب خوردی بود تا این که از خدا هدایت خواستم و درباره ی آدم و مسئله اش خدا هدایتم کرد و دیگه تصمیم گرفتم که ب درد و دل آدم ها ب هیچ عنوان نشینم و حتی ی کلمه هم گوش نکنم دیگه حوصله هم نداشتم چون میدونستم با توجه کردن ب اون موضوع اتفاقات اون طوری با آدم های این طوری جذب میکردم
وقتی تصمیم گرفتم زندگی هر کسی ب خودش ربط داره و دخالت نکنم چون خودشون زندگی خودشون را رقم میزنند دیگه کم کم آدم هایی با این سطح فرکانس ازم دور شدند حالا با گفتن این که من دوست ندارم مشکلاتت را بشنوم و این که شما میگید هر کسی با هم فرکانس خودش چفت میشه اینه من این باور کردم چون تجربه کردم درست بهم میگند خیلی بی احساسی یا این که خودتت نگیر همیشه این طور نیست ولی این خوب یاد گرفت مدت زیادی پای درد و دل این اون بودم و جز دردسر و اتفاقات ناجالب چیز دیگه ی برام نداشت ب جای این که کمک کننده باشم تازه بعد ی مدت متوجه این که خدایا من را از این شرایط نامناسب نجات بده
استاد اون قدر خوشحالم که خسیس باشم با کی حرف میزنم و چی میشنوم و چی ببینم من فقط میخواهم خسیس بودن زمان و زندگی و حال خوب را مهم تر از اطرافیان بدونم دیگه مهم نیست که خواهرم و مادرم یا هر کسی که ازم ناراحته که کنار درد و دلش نمیشنیم خودم درگیر مسئله هاشون کنم من کبوتر با کبوتر و باز با باز را دقیق دیدم من دوست خودمو و مسئولیت زندگی خودم را در اختیار بگیرم سال ها اون طوری تصمیم گرفتم و نتیجه هاشو دیدم این بار این طوری تصمیم گرفتم و لذت هاشو دیدم
استاد کلامت حق من ایمان دارم چون تجربه کردم و میدونم مسیر درست این جاست و اینجا خدا من را هدایت کرده چون راهش خدایی
من ممنون بابت سایت قشنگتون
سلام استاد عزیزم و مریم جان عزیزم و دوستان خوبم.
من واز وقتی که وارد سایت شدم و کم کم و عمیق تر دارم روی خودم کار میکنم پیش خودم شدم علامه دهر .فکر میکنم من حالیم هست به خاطر کسب کردن این اگاهی ها وبقیه اعضای خانوادم و دوستام نه،رفتم توی فاز آموزش دادن ،گوشزد کردن ،دخالت کردن بیجا ،دلسوزی کردن ،حتی بحث کردن با خانوادم که چرا شکر گذاری نمیکنید چرا فلان رفتار رو داشتین چرا اینقدر بحث میکنید و چرا وچراهای دیگه ،به خودم اومدم ودیدم توی کار وزندگی تک تک اعضای خانوادم دارم دخالت میکنم و دارم تلاش میکنم به اصلاح بهشون کمک کنم که بیان توی مسیر و دیدم گوش که نمیدن هیچ تازه مسخره میکنن وعصبانی میشن و کافیه یه جایی که حرکتی انجام بدم سریع اون حرکت رو میزنن توی صورتم بهم میگن تو که خودت بلدی چرا اون حرکت رو کردی؟احساس میکنم از اون ور پشت بام افتادم هم دارم روی خودم کار میکنم هم میخوام معلم خوبی باشم. یه نکته خیلی مهم که فهمیدم اینکه من توی این مسیر توجهم به ناخواسته هاس تا خواسته هام.مثلا من خیلی عصبانی میشم که چرا بابام اخبار گوش میده بیشتر مواقع هم باهاش بحث میکنم اقا اینا چیه نگاه میکنی مثلا به خیال خودم میخوام بابامو ارشاد کنم که بیاد توی راه راست (خب من فهمیدم البته دارم کم کم میفهمم که من مسول اینکه پدرم چی گوش میده نیستم، اما از اون ور هم متوجه شدم که من اولا دارم بحث میکنم با پدرم که چرا داری خبر گوش میدی، دوما دارم حتی ناخواسته در مورد اون اخبار هم حرف میزنم).
مورد بعدی درمورد مامانم هست از صبح که بیدار میشه منودر حال حرص خوردن در مورد گفتارش ،حرکاتش ،رفتارش هستم و مرتبا درحال گوشزد کردنش هستم که مادر من این طوری نگو اون رفتار رو نکن این طوری صحبت نکن این کار من باعث شده که من از صبح تا شب با مامانم چندین بار جر وبحث داشته باشم (چون به خیال خودم میخوام مامانم به راه راست هدایتش کنم تا زندگیش بهتر بشه)از اون طرف هم باز متوجه شدم تمرکزم رفته توی ناخواسته .
سومین موردش برادرم هست اول اون وارد مباحث جذب شد و به منم گفت ،من قدم به قدم به استاد هدایت شدم ولی مسیرم با برادرم کلا فرق کرد الان برادرم که به خاطر شرایطی که خودش برای خودش درست کردمثل یک آدمی هست که توی یه بیابون بزرگ یکه تنها گیر افتاده و منم دوست دارم مرتبا بهش بگم بیا توی سایت ثبت نام کن تا شرایطتت عوص بشه ولی خوب اون توی مدار شنیدن ودریافت کلام استاد نیست ومقاومت داره ،بازم اینجا متوجه شدم هم نقش معلم دلسوز رو برای برادرم دارم هم توجه دارم میکنم روی ناخواسته های برادرم.مورد بعدی خواهرم هست و خواهر زادم متاسفانه من خیلی خیلی دخالت کردم و میکنم وبا خواهرم بحث میکنم که تو اصلا بچه داری بلد نیستی اصلا چرا بچه دار شدی ودارم تمام تلاشمو میکنم برای تربیت خواهر زادم که به اصلاح خودم خوب بار بیادهمش فکر میکنم چون من دارم این اگاهی ها یاد میگیرم باید خواهر زاده 3سالم رو به راه راست هدایت کنم !همش نگرانشم همش میگم این مثل ماها بزرگ نشه و جالبه توی ذهنم این قضیه هست که وقتی نلی بزرگ شد من زود زود فایلای استاد رو بهش میدم تا گوش کنه به راه راست هدایت بشه تا زندگیش خوب بشه !الان میفهمم مسیرم صددرصد اشتباهه .هم به خیال خودم شدم یک علامه دهر دلسوز و مهربان که به فکر خانوادشه هم رفتم توی فاز مقایسه کردن و برتری داشتن که من حالیمه اونا حالیشون نیست واز اون طرف هم کاملا تمرکز کردم روی ناخواسته هام بعد با خودم میگم چرا زندگی من تغییر محسوس آنچنانی نداشته بعد هی دم به دقیقه به خدا گله میکنم چرا من رو از اینا مستقل نمیکنی؟واقعا من از دوطرف بوم افتادم ،خدایا من واقعا نمیدونم من واقعا نمیفهمم من بدون تو عاجزم من به تو محتاجم خودت کمکم کن.
استا جان ،مریم جان ،دوستان عزیزم روزت به خیر وخوشی وسلامتی باشه.
سلام آتنای عزیز
مرسی از این کامنت زیبایی که نوشتی.
دقیقا حرف دل من بود.
چون من خودمم همینطوری ام و همش هم میگم چرا انقدر فایل گوش میکنم بازم درجا میزنم.
الان میفهمم که بابا من همش تو در و دیوارم .
به خیال کمک کردن به دیگران و انتشار آگاهیی دارم توجه میکنم به ناخوسته ها
دارم در جا میزنم.
دائم دارم مقایسه نصیحت ارشاد قضاوت .کلا دارم برای خودم توی زندگی دیگران خدایی میکنم و ادای آدم های روشن فکر همه چیز دان رو در میارم .
حرف های قشنگ میزنم و مورد تایید قرار میگیرم و باز به علت کمبود احساس لیاقت از این تایید ها انرژی میگیری باز بیشتر بیشتر .
خدایا اگه تو به ماراه رو نشون ندی ما گمراهیم .
خدایا خودت میدونی همه ما که اینجا هستیم میخوایم به راه راست بریم خدایا خودت کمک کن .
مرسی از شما
سلام
به استاد عزیزم وعزیز دلش مریم جان که چقدر من لذت می برم وقتی استاد با تمام وجودش میشه عزیز دلم و منم تصور می کنم که همسرم بهم میگه با تمام وجودش بهم عزیز دلم
وای استاد شما با این فایل دست گذاشتین روی بزرگترین نقطه ضعف من ، من همیشه از بچگی متاسفانه با زیاد حرف زدنم همیشه هیچ کس مرا جدی نمی گرفت واز وقتی که با سایت شما اشنا شدم وامدم روی خودم کار کردم باز از حرف زدن زیاد برای نصیحت ویا ناجی زندگی دیگران بودن وقتم رو صرف میکردم وبه قول شما من میدونم کارها ویا رفتارهاشون اشتباه ومن میخاستم یکدفعه ای کل چیزهایی که یادگرفته بودم رو بهشون بگم واون لحظه اونها خیلی عالی گوش نیکردن وقبول میکردن ودقیقا از چند ساعت بعد متوجه میشدم که انگار نه انگار من باهاشون حرف زدم وگاهی اوقات از بس باهاشون حرف میزدم واز انرژی زیادخودم میزاشتم سردرد وتهوع زیاد میگرفتم وبعد گاهی حتی برای افراد خیلی نزدیکم که هی مراقب بودم که اشتباه نکنن ویا بد عمل نکنن که مثل پلیس شده بودم همه جا هاهاشون گاهی با هم بحثمون میشد ویکبار همسرم خیلی بد دعوام کرد که تو فکر می کنی علامه دهری وبقیه هیچی حالیشون نیست اون موقع خیلی ناراحت شدم اما بعد از مدتی به خودم گفتم حقت بود اصلا به تو ربطی نداره چکار می کنن تو اگر راست می گی روی خودت عالی وقت بزار وکار کن وخانوش که خودشون بیان وازت بپرسند که چطوری به نتایج عالی رسیدی وفقط جوابت می تونه ادرس سایت استاد باشه ودیگه تمام وفرداش از همسرم تشکر کردم بخاطر بدترین وبزرگترین نقطه ضعف وداشنه اشیلم که همیشه مراقب دیگرانم وباید دوربین بزارم فقط روی خودم واصلا کاری به هیچ کس مخصوصا افراد نزدیکم نداشته باشند انها باید طی تکامل کنند وانها هم مثل من خدا وراهنما دارند وبه موقع هدایت می شوند واز اون موقع سعی کردم که تمرکز بزارم روی خودم البته نمی گم کامل موفق بودم اما دارم هر لحظه تلاش می کنم اما ذهن چموش من حتی وقتی داشتم این فایل رو گوش میدادم می گفت اره برو به مادرتم بگو که استاد بلافاصله گفتن که نباید حتی این کار رو انجام بدیم
واز خدا میخام هدایتم کن که بیشتر وبهتر وراحتر فقط وفقط روی خودم کار کنم وتسلط کامل بر ذهن واحساسم داشته باشم که قطعا به توحید خالص هدایت میشم وعمل کنم به دانسته هام که بزرگترین کار در زندگیم هست
ومن همیشه از خودم می پرسیدم چرا من مثل بقیه نتایج خیلی بزرگ نمی گیرم وبعد از دعوای همسرم با من واین فایل متوجه شدم چون نشتی انرژی زیادی دارم که همین نصیحت وهدایت دیگران هست اگر تمام نشتی ام رو بگیرم وتمرکز بزارم روی خودم نتایج عالی وبی همتا بدست میارم انشالله وبزودی در سایت می نویسم
20/9/1403
سه شنبه
ساعت 8:30 صبح
باسلام به استاد مهربونم وخانم شایسته عزیز
این کامنتی که نوشتم اول برای خودم هستش که یادآوری کنم به خودم وهم اینکه کمکی باشه به شما ️️
تجربه شخصی خودم هستش :
دوستانی که میخوان خودشون رو تغییر بدن مدار وفرکانسشون تغییر کنه :
1. فقط فقط از خدا کمک خواستن
2.مرتب قرآن خوندن. هر کسی به شیوه ای که خودش داره.
3.مرتب از آموزه های استاد استفاده کردن موندن وبودن داخل سایت. حتما حتما مدار فرکانس شون تغییر میکنه.
برای ترجمه وتفسیر قرآن هم وریشه لغوی کلمات قرآنی من از هوش مصنوعی( چت جی بی تی)استفاده میکنم.
خیلی براتون راحت تر میکنه. همه چیزش آماده هست. فقط کافیه بهش دستور بدین
موفق باشید️
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به همه عزیزان دلم دوستان و استادان عزیزم
خداروشکر میکنم هر لحظه که در این سایت خدایی هستم و دوستانی خوب و عالی دارم که هیچ جای جهان نمیتونم پیدا کنم
آره استاد راست میگی شما
هیچ جای جهان نمیشه پیدا کرد که اینقدر اسم خدا و یاد خدا درش باشه حتی توی مسجدالحرام و بزرگترین مسجدهای جهان
اینقدر که اینجا از نام و یاد خدا استفاده میشه هیچ جایی نیست
من خودم به شخصه از وقتی که با شما آشنا شدم خیلی بهتر از قبل خودم خدا رو توی زندگیم پیدا کردم و هر بار بهتر میشم و شادی و حال خوب من بیشتر میشه بخاطر یادو نام خدا توی زندگیم و قلبم
و جالبه که الان دیگه خود خدا بیشتر بیادم میاره که بیشتر سپاسگزاری کنم از نعمت هاش
بریم سراغ این فایل که داشته آشیل همه ما مخصوصاً خود من هست
دیگه این رو همچون تجربه کردیم که وقتی روزهای اول وارد سایت شدیم دوست داشتیم همه رو هدایت کنیم اما وقتی که چوبش رو خوردیم دیگه سعی کردیم به حرف های استاد عمل کنیم و زندگیمون رو خودمون بسازیم و کاری نداشته باشیم به بقیه که چیکار میکنند و فقط تمرکز بداریم روی بهتر شدن زندگی خودمون
و به لطف خدا هر چه بیشتر روی خودمون کار کردیم بهتر فهمیدیم این حرف رو
من خودم بعد از اینکه یکی دوبار به بقیه گفتم و بهم خندیدن دیگه سعی کردم حرفی نزنم و کاری بهشون نداشته باشم
و از اون روز به بعد فقط روی خودم کار کردم البته یک جاهایی هم بوده که نزدیک بوده مسیر اشتباه رو برم اما سریع ذهنم آلارم داده که حواست باشه داری چیکار میکنی
اما بیشترین مسئله ای که درگیرش هستم این بوده که خودم رو مسئول زندگی مادرم و خواهرام میدونم فکر میکنم که من هستم که باید کمکشون کنم چه از لحاظ مالی و چه از لحاظ عاطفی چون تنها پسر خانواده هستم و پدرم در قید حیات نیست
و همین مسئله همیشه باعث ناراحتی و حال بد من میشد و به قول استاد کوری شدم عصا کش کوری دیگری چون خودم وضعیت مالی خوبی ندارم و میخوام به مادرم هم کمک کنم فقط بخاطر عذاب وجدان خودم و حرف های دیگران نه بخاطر خدای خودم و شادی دل خودم
اما دارم سعی میکنم که در این مسئله هم بهتر بشم و این پاشنه رو بردارم و بهتر بشم
وقتی صحبت های اسناد در مورد خانواده و مادرشون رو که در قدم هفتم جلسه 5 شنیدم خیلی درکم از این مسئله بهتر شد و راحتتر تونستم کنار بیام و چقدر کمکم کرده این فایل
ولی همچنان هست و من هم سعی میکنم اینقدر به لحاظ مالی بهتر بشم که بتونم از مازاد نیازم کمک کنم به عزیزانم و اینطوری میشه که حالم هر بار بهتر میشه و شادی من در لحظه بیشتر میشه
توی این 2 سال آخری یادم نمیاد که میخواستم با کسی بحث کنم و یا بقیه رو به راه راست هدایت کنم چون همون اول مزه تلخ این موضوع رو چشیدم و به خودم عهد کردم که راجب این حرفها با کسی صحبت نکنم و چقدر از این تصمیمم خوشحال هستم و حال دلم بیشتر و بهتر شده
باز هم ممنونم از استاد عزیزم و مریم بانوی محترم و همه دوستان خوبم که هر روز کامنت های زیباتون رو میخونم و لذت میبرم از این بابت
راستی ی موضوع دیگه که یادم اومد و بخاطرش به خودم افتخار میکنم این هست که وقتی کسی در مورد بدبختی هاش میخواد باهام صحبت کنه محترمانه بهش میگم که حرف نزنه (اگر خیلی صمیمی نباشه) ولی اگر از دوستان نزدیکم باشه همون اول خیلی رک بهشون میگم ولی در مورد اولی یکم طول میکشه در حد 2 3 دقیقه خخخ
امیدوارم که هر جا هستید حال دل همتون شاد و خدایی باشه
سلام دوست قدیمی عزیزم آقا جواد
من زهرام که قبلا با اکانت قبلیم تو سایت فعالیت میکردم و چند باری هم جواب کامنت های بینظیرتون که بهم حس فوق العاده میداد رو دادم امشب دیدم که برام ایمیل اومده ک شما کامنت گزاشتین خوندن کامنتت به یادم اورد ک منم چ قدر تو موضوع این که ناتوانم در تغییر ادما مدت هاست خوب عمل میکنم و نخواستم کسیو تغییر بدم و فقط تمرکزم روی خودمه.از کامنت زیبات حس خیلی خوبی گرفتم و تصمیم گرفتم ک کامنت بزارم و این حس خوب رو با شما سهیم بشم من همیشه منتظر خوندن نتیجه های فوق العادت هستم مخصوصا تو مسائل مالی و از خدای وهاب میخوام ک همیشه در اوج قله بدرخشی دوست عزیز
سلام و صبح بخیر به زهرای عزیز
دوست خوبم
بسیار خوشحال شدم از اینکه پاسخ شما رو خوندم و چقدر احساس بهتری الان دارم
ممنونم که پاسخ دادید
و این آرزوهای زیبا رو داشتید من هم برای شما بهترین ها رو آرزو دارم و در پناه الله مهربان شاد و سرخوش باشید
حالم خوب بود با این کامنت از شما بهتر و زیبا تر شد
ممنونم زهرا جان هر جا که هستی شاد و خرم باشی زیر سایه ی پروردگار
سلام خدمت استاد عزیز وخانم شایسته بزرگوار وهمراهان عزیز در خانواده صمیمی استاد عباسمنش من چند روز این فایل رو دانلود کردم ولی فرصت نکردم اونو گوش بدم امروز گوش دادم واین کاملا برای من محکمتر شد درذهنم که دنبال هرچیزی باشی خداوند تورو به آن سمت هدایت میکنه حالا الان ادامه صحبت استاد هنوز پخش نشده که استاد سراغ قرآن رفتن ولی الان من تعریف میکنم داستان این چندروزم رو حالا اگر فایل بعدی کاملا منطبق با حرف من بود هر کسی پیاممو خونده یا میتونه این موضوع رو درپاسخ به پیامم تصدیق کنه یا اصلا فقط توی ذهنشم مثل من یک مقدار باورش بیشتر بشه به هدایت خداوند کافیه چون واقعا برای من حیرت آور بوده چند روز گذشته یکی ازاقوامم که خانم بسیار دوست داشتنی هست و بسیار انسان مذهبی ازنوع نسبتا متعصب هست ودرحال حفظ قرآن هم هست به من پیامی داد که ویدیویی از یک عالم مذهبی که مردم رو تشویق به حمایت یکی دیگر ازعالمان مذهبی میکنه که حتی قسم میخوره که من میدونم اگر کسی ایشون رو بیازارد مثلا فلان اتفاق برایش می افتد من پس ازدیدن این ویدیو سعی کردم به اعتقادات اون فرد احترام بزارم درکنار اینکه عقاید خودم را هم مطرح کنم طبق تعالیمی که از استاد دیدم بهشون گفتم من تمرکزم رو ازروی آدم ها برداشتم وتمرکزم روی رابطه ام با خودم وخدای آدم هاست اصلا کاملا ارتباطم را بارسانه ها چه ایرانی وچه خارجی قطع کردم اخبار سالیان سال گوش نمیدم فقط تمرکزم روی بهتر شدن خودم هست چون اعتقاد دارم من بهتر میشوم به محیط های بهتر هدایت میشوم هیچ کسی روی زندگی من تاثیری ندارد وچشم وزبانم رو ازقضاوت کردن دیگران بسته ام چون هرگاه که من درمورد عملکرد کسی صحبت میکنم عملا ازخودم غافل شدم به انتقادات افراد به مسئولین یاسران مملکت توجه نمیکنم چون معتقدم باید تمرکزم روی کار خودم باشه چون اونا سرنوشت منو تعیین نمیکنند بدون اذن خدا برگی ازدرخت نمی افته طبق آیات خداوند سرنوشت هیچ قومی تغییر نمیکند مگر خودشان تغییر کنند پیاممو برای ایشون فرستادم واصلا واقعا نیت ایجاد تغییری درایشون نداشتم فقط دوست داشتم نظرمو بگم ایشون درجواب من درکنار اینکه خوبه آدم روی اصلاح خودش کار کنه به نکاتی اشاره کرد که باعث شد من سراغ قرآن برم وبیشتر به آیاتش با تفکر نگاه کنم ایشون اشاره کردند توی این دوره آخرالزمان ما همه مسئولیم نباید به جامعه خودمون بی تفاوت باشیم وازاین دست موارد که نهایتش به این ختم شد که امربه معروف ونهی ازمنکر بکنیم البته قابل ذکر هست بیشتر مستندات ایشون از روایت وافراد وموارد غیر ازقرآن بود من در جوابش چیزی که استاد همیشه میگه گفتم که من به الهامات وجنس الهاماتم ایمان دارم وتمرکزم روی آنهاست واینکه خداهم خودش گفته به شما تقوا وفجورالهام میشه ودرنهایت اینو بهش گفتم خیلی خوبه ما آدم هارو همانطور که هستند بپذیریم من سعی برای تغییر اون فرد نکردم فقط حرفهایش منو به فکر فرو برد چطور امر به معروف درذهن این افراد این شبهه رو ایجاد کرده مسئول تغییر زندگی آدم ها هستند وشروع کردم مطالعه درمورد این مورد درقرآن وامیدوارم استاد درفایل بعدی اش به این اصل اشاره کند که اصلا امر به معروف ونهی از منکر چیه با توجه به این مواردی که قانون است