آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2 - صفحه 16
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/12/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-12-10 22:21:532024-12-11 22:35:54آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بسم الله الرحمن الرحیم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
خدایا من نه این فایل رو میخواستم گوش کنم و نه میخواستم کامنت بذارم . خودت مرتب داری هولم میدی پس خودت هم بگو چی بنویسم . من تسلیمم تمام قد . من به شدت عاجزم . میدونی که چقدر از این جمله عنوان این فایل استاد عزیزم سیلی و درگوشی خوردم که دیگه توان بلند شدن نداشتم تا بالاخره طبق روال با صورت سرخ پر از پشیمانی خودت بلندم کردی طبق روال .
پس بسم الله حالا که میگی بنویس بگو بنویسم :
حقیقت اینه هیچ وقت از خانواده ام اینجا ننوشتم به شکل مستقیم چون تصورم بر این بود که میشه تمرکز برنکات منفی و کارم هم درست بود صد در صد ولی الان وقتشه ( حتی تو دوره کشف قوانین جلسه 8 استاد که بهم گفتی چقدر مسیر هرکدام شما منحصر به فرده مثل خودتون ، اونجا هم نگفتم ). الان یعنی امروز که یه دوست عزیزی از شبکه مجازی که من بستمش تو گوشیم و پاکش کردم به ایمیلم پیغام میده که این فایل رو گوش کنم و ببینم ، الان یعنی امشب که دوست عزیزم حمید ثانی میان گفتگوشون رو با خدا راجع به معنا و عظمت درختها می نویسن و من می خونمش و هنگ هستم . الان یعنی همین امروز که از صبح دارم تلاش میکنم مودم رو تغییر بدم و صدای ترجمه زیبای سوره ضحی رو برام پخش میکنی از رم ماشینم . خدایا دوست دارم مرسی .
باشه مینویسم :
یادمه از وقتی که محصل مدرسه بودم از بچگی بار مسیولیت برادر و خواهر بیمارم که بیماری اعصاب و روان دارند رو به دوش گرفتم و حتی رشته تحصیلی دانشگاه رو بر مبنای کمک به اونها انتخاب کردم . انتخابی که اگه به عقب برگردم بازم انجامش میدم چون من رسالت خودمو در زندگی پیدا کردم . من علاقه ام میدونم چیه من لذت بردن رو یاد گرفتم من رشد کردن و تغییر رو یاد گرفتم ….
حالا از بحث خارج نشم که ظاهرا تخصص دارم درش (هههه) : همیشه هم مورد تحسین همه همه همه آدمها بودم که به به چه دختر فداکاریه چقدر مهربانه چقدر دلسوزه . همیشه در خدمتشون بودم همیشه خواستم کمک کنم همیشه خواستم کمی خوب باشن حالشون بهتر باشه .
نتیجه این احساس مسولیت فراوان و فراتر از حد این شد که وااااای دل غافل اصلا من خودم کی هستم . من کجای زندگی خودم هستم . هیچی هیچ جا هیچ جا نبودم . نتیجه این شد که من تو سیل عظیم خواستگارای رنگ و وارنگم هرگز نتونستم درست انتخاب کنم . هرگز . نتیجه این شد مامانم اونقدر به من وابسته شد که وقتی برای کمتر از یکسال خونه رو ترک کردم تا مستقل زندگی کنم اونقدر از من عصبانی و دلخور و ناراحت شد که به خواهر بزرگم گفته بود بهش بگید برنگرده .
ای خدا….
خیلی خیلی شرایط حساسیه . به خودم افتخار میکنم و البته به تو خدا که منو تا اینجا رسوندی که الان در آستانه 42 سالگی بهم میگن : شما مشخصه خیلی به خودت میرسی و به خودت اهمیت میدی انگار زیر 30 سال هستی . با ما شوخی نکن. و من هم در جواب میگم : بله اولویت زندگی ام خودم هستم.( بابت نعمت سلامتی و زیبایی ام همیشه مخلصتم خدایا .این بزرگترین نعمتی هست که بهم دادی .عاشقتم )
بله درسته ، من فکر میکردم احساس مسیولیت داشتن به خانواده ام و سرویس دادن بهشون و انجام کارهاشون به دلیل اینکه ناتوان هستن کاملا کار خدایی و انسانی هست ولی امان از اینهمه فرهنگ غلط بیخودی که تو جامعه ما هست . امان …
به خودم افتخار میکنم . میدونم کمتر کسی میتونست تو شرایط من زندگی کنه و اینقدر هم قوی و سالم بمونه . اینقدر قوی و سالم . اونهمه چک و لگدی که از جهان هستی خوردم منو نکشت واقعا منو قویتر کرد .
گاهی دوست داشتم بیام تو عقل کل بپرسم که بچه ها بهم راهکار بدید کم آوردم ولی هیچ وقت اینکارو نکردم . به نظرم کارم درست بوده . به نظرم کارم درست بود که زندگی مستقلانه کمتر از یکسال رو رها کردم و برگشتم پیش این خانواده .
خانواده ای که من از دل همین خانواده برزگ شدم خانواده ای که نگاه میکنم یاد گرفتم نگاه کنم چقدر چقدر چقدر نکات مثبتشون میشه زیاد باشه و هست .
چند سال قبل مادرم خودش خسته شده بود و با تلاش و پیگیری من و همراهی یکی از خواهرهای بزرگم ، خواهر بیمارم رو به مرکزی بردیم که مناسب حال و احوالش بود . چی شد ؟
کمتر از دو هفته نشد مامان تحمل نتونست بکنه و برش گردوند به خونه.
یادمه رفتم به بلندترین نقطه شهرمون بام شهر حدود یک ساعت نشستم خیره شدم به یه سنگ . نمی فهمیدم توفکر مامان چی میگذره . برادر بزرگم بهم زنگ زد که بی خیال پاشو بیا یه فکری براش می کنیم.
از اون سال تا حالا کسی هیچ فکری نکرده و حال خواهر بیمارم هم بدتر شده و منم خیلی خیلی خیلی عوض شدم .
دیگه برمیگردم تو خونه میرم تو اتاق مستقل خودم که سرویس مستقل هم دارم میشینم و با لپ تاپم با سایت توحیدی استادم بادفتر تجسماتم با دفترهای دیگه ام با کتابهای درسی ام و با دنیای پربار خودم مشغولم . دنیای خودمو خیلی دوست دارم . منم و خدای من که داریم لذت میبریم . میسازمیش .
اونقدر مشغول میشم اونقدر لذت میبرم که یادم میره چقدر سیلی خورده بودم برای کمک کردن به افراد خانواده ام و اینکه بخوام خوشحالشون کنم و صد در صد خودمو و اینکه بخوام بگم راه درست و غلط چیه .
چقدر خوبه که گذشته نیست . تمام شده . حتی آثارش هم میشه پاک بشن . همونطور که دارن پاک میشن به لطف مهربانی های همیشگی خودت خدای من .
یادمه یه جمله ای رو خیلی می گفتم وقتی که شکایت میکردم :
خدایا کمکم کن من شدم مرکز ثقل خونه که . کمکم کن
خدای عزیزم . مرسی تو همیشه بودی و هستی . بالاخره اینها رو تو سایت نوشتم . اونچه همیشه ازش فرار میکردم رو انجام دادم .آخیییییش چه باری از روی دوشم برداشته شد . استاد خدا خیرت بده چقدر آخه به خداوصلی . کی هستی تو استاد ؟
من دلم میخواد شما رو بغل کنم و ازتون تشکر کنم برای همه مهربونی و دلسوزی عظیمی که در آموزش ما داری.
شک ندارم یعنی ایمان دارم اگه تو مسیر شما نبودم تا الان زند نبودم . صد در صد
من از تغییر دیگران ناتوانم .
نخیر من غلط بیجا میکنم بخوام دیگران رو تغییر بدم و بهشون کمک کنم و احساس مسولیت داشته باشم .
بالاخره منم مثل بقیه خواهر و برادرهام از این خونه میرم و بعید میدونم باز هم مادر و پدرم متوجه اعمال نادرست ودلسوزی های غلطشون بشن . که البته دیگه اصلا برام مهم نیست . من مسئول زندگی بقیه نیستم .
ودرک این قضیه تو این شرایط اصلا راحت نبود هااااا . من واقعا سیلی خوردم تا فهمیدم خیلی هم سیلی خوردم ولی الان به اونچه هستم افتخار میکنم . به خودم به خدای مهربانی که دارم به مسیری که توش هستم به استاد و دوستای توحیدی ام به ایمانی که کسب کردم گرچه زیاد نیست اصلا زیاد نیست و گاهی باز کم میارم ولی دیگه یقین دارم که راه جز این نیست . صراط مستقیم همینه .
خدا جونم مرسی که کمکم کردی بنویسم . هنوز چشمم به اسم فایل میخوره ترس دارم ولی با گفتن این حرفها انگار بار بزرگی از روی دوشم برداشته شد . خدایا دوست دارم
چه خوش باشد که دلدارم تو باشی
ندیم و مونس و یارم تو باشی
دل پردرد را درمان تو سازی
شفای جان بیمارم تو باشی
زشادی در همه عالم نگنجم
اگر یک لحظه غمخوارم تو باشی
ندارم مونسی در غار گیتی
بیا تا مونس غارم تو باشی
اگرچه سخت دشوار است کارم
شود آسان چو در کارم تو باشی
اگرجمله جهانم خصم گردند
نترسم چون نگهدارم تو باشی
همی نالم چو بلبل در سحرگاه
به بوی آنکه گلزارم تو باشی
چو گویم وصف حسن ماهرویی
غرض زان زلف و رخسارم تو باشی
اگر نام تو گویم ورنگویم
مراد جمله گفتارم تو باشی
از آن دل درتو بندم چون عراقی
که میخواهم دلدارم تو باشی
خدایا شکرت دوست دارم مرسی که هستی
استاد مرسی که هستی
دوستان عزیزم مرسی که هستید
به نام پروردگار عالم و دانا
سلام به استاد ارزشمند و خانم شایسته عزیز
و همه دوستان هم مسیر
بینظیر بینظیر چقدر این فایل محکم و قدرتمنده هیچ حرفی برای شک باقی نمیزاره .
خدایا شکرت بابت این فایل بابت مسیر آگاهی هر چقدر روی خودمون کار کنیم بهتر و بهتر میشیم و یک مسیره و با تکرار قوانین بهتر درک میکنیم و عمل میکنیم.
در مبحث تغییر دیگران من تجربه این موضوع داشتم خیلی علاقه داشتم این مباحث را توضیح آره اینطوریه هست اوایل که از شوق زیاد از هیجان بالا به همه میگفتم هرکسی که نزدیک میشد توی هرجا صحبت به سمت این مساعل کشیده میشد و چقدر درس گرفتم بعد از مدتی دیدم این کار اشتباه هست
برای مثال انرژی من در یک لیوان هست و من با آموزش قوانین دیگه مثل تمرکز بر نکات مثبت و تحسین احساس خوب و… این انرژی را زیاد میکنم اما با کف لیوان سوراخی هست که انرژیم میره فارق از این که اون ها عمل کنند یا نکنند به من کمک نمیکنه در نهایت و کاملا درسته این صحبت که هرکسی زمانش که باشه آماده که باشه جهان بهش میفهمونه نیازی به من نیست .
بعد از مدتی دیگه فقط به انسان های نزدیک میگفتم خانواده پارتنر دوستان نزدیک تا اینکه به خاطر این که میخواستم پارنترم را تغییر بدم بهش بگم اینطور عمل کنیم قشنگ تره من الگوش را دیدم اینطور اینطور جهان مارا از هم جدا کرد البته که بعدش نشستم دلایل را شناسایی کردم یکی از دلایل این بود بعد دیگه کاملا برام جا افتاد که آقاااا اصلا یعنی چی که من بخوام به بقیه بگم چیکار کنند اون ها خودشون فکر دارند ذهن دارند قدرت تغییر دارند خیلی مهم هست خودشون برند دنبالش چه نشتی بزرگی هست این مبحث
تا خداراشکر با تجربه کسب کردن الحمدلله چند ماهی هست که هر روز به خودم یادآوری میکنم من نبایست کسی تغییر بدم فقط خودم
من نبایست کسی را تغییر بدم فقط خودم
من نبایست کسی را تغییر بدم فقط خودم
خیلی مهم ه این داستان موضوعی مهمی دیگه ای هم که هست وقتی کسی که هنوز زمانش نیست موضوعی میخواهی بهش بگی ممکنه براش بد تموم بشه مثل اینکه جوجه آیی را زود تر از موعودش از پیله دربیاری ممکنه بمیره داستان همین هست ممکنه طرف به بیراهه بره و حتی زمانی که تو میخواهی کسی تغییر بدی به خاطر متفاوت بود دیدگاهت و فرق کردنت ازت میترسه و ازت فاصله میگیره بسیار برای من اتفاق افتاده که فهمیدم طرف فاصله گرفت بخاطر اینکه چقدر تفاوت دارم و براشون سخته میدونی عجیبه.
البته من میشناسم هنوز کسانی هستند و سخت مشغول تغییر انسان ها هستند با این دیدگاه که منم میخام انسان ها تغییر بدم مثل حضرت محمد البته من نگاهشون میکنم و لبخند میزنم و حتی آفرین هم بهشون میگم چون انتخاب کردند من یکی دوبار کلی بهشون گفتم اما هرکسی اعتقاد خودش داره و نتیجه اش هم خودش میبیند .
امیدوارم بتونم تمرکزم روی خودم بزارم و انرژی ام مدیریت کنم و لذت ببرم از زندگیم و از فرعیات دور بتونم.
شکر این فایل شکر خداوند با قوانین مشخص
عــشـــقــ بـــر شــمـــــا
به نام خداوند آگاهم
با سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جانم که دلم برای صورت زیباشون تنگ شده وسلام میکنم به تمام بچه های سایت که چقدر فعالیتشون در قسمت عقل کل برای من عالی بوده و چقدر جوابهایی که دوستان دادن درست و کمک کننده بوده که جا داره از همتون تشکر کنم،واقعا خداوند به همه ی ما آگاهه و استاد عزیزم هر روز بر اثر هر اتفاقی باور من نصبت به حرفای شما بیشتر بیشتر میشه و با تمام وجودم این تکامل لذت بخش و حس میکنم، دو هفته بود که ذهنم در گیر رفتار دخترم بود و من تمام مدت از خودم میپرسیدم
که چرا باوجود حس خوبم کنترل ورودیام و اعراض کردن من از بعضی رفتارهای دخترم باز رفتارهایی رو انجام میده که من به هر روشی نمیتونم درستش کنم و به حرف من گوش نمیده واقعا خداوند مثل همیشه در بهترین لحظه به من آگاه و پاسخگو بود .
استاد عزیزم من باز هم از فایلای دیگتون این نوع نگاه و رفتار صحیح و شنیده بودم ولی من به شخصه نیاز دارم به هر لحظه شنیدن این فایلا گرفتن تصمیماتی درسته و عمل به آموزشهای شما میدانم که رفتار منم یه شبه تغییر نمیکنه با فرزندم بخاطر الگوها و رفتارها و باورهایی که درونم سالها رشد کرده و محیط زندگیم من فکر میکنم در کشورم ایران بیشترین دخالت از طرف والدین به بچه هاس و تلاش برای تغییر رفتار اونها و تصمیماتی هست که میگیرن و کلا خوشبخت شدن فرزندمان مهم ترین اولویت زندگی ماست و اینکه فرزند من باید از اول درست رفتار کنه …
استاد عزیزم بی نهایت سپاس گذار و قدر دان زحمات شما هستم فایلتون مثل همیشه پر بار و با ارزش و به موقع بوداز خداوند برای شما سلامتی خوشبختی در کنار عزیزدلتون میخام
به نام خداوند وهاب و رزاق،پروردگار جهانیان
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته ی عزیز و تمام همراهان استاد
من این فایل رو درست گوش ندادم،شاید یک دلیلش این باشه که فکر میکنم توی این مورد باگی ندارم،البته ذهنم اینو میگه ها ،بعدها باید توی رفتارم دقیق بشم که از این دسته هستم یا نه
اما چندوقت بود که دلم میخواست کامنت بذارم و از استاد عزیز تشکر کنم برای این که چندسال زمان گذاشت تا جاده ی خوشبختی و سعادت رو پیدا کنه و با شور و اشتیاق زیاد از ما هم دعوت کنه که پا بذاریم در این جاده و لذت کنان و سوت زنان یکی یکی نعمت ها رو دریافت کنیم (خواسته هامون و تیک بزنیم)و ظرفمون و بزرگ تر کنیم و به نعمت های بعدی(خواسته های بزرگمون)برسیم،این جاده رو استاد اینقدر چراغانی کردن که حتی شب ها (تضادها و مشکلات) هم نمیتونن ما رومنصرف کنن از ادامه ی راه
خداوند عزیز و مهربانم هزاران بار تو رو سپاس میگم که آدرس جاده ی خوشبختی رو به دست توحیدی ترین بنده ات(استاد عزیز)سپردی تا ما رو اول با تو آشنا کنه(خدای وهاب و رزاق و بخشنده نه خدای سخت گیر و عذاب دهنده ای که فقط ازش میترسیدیم)و بعد آماده امون کنی برای دریافت نعمت ها
استاد عزیزم بی نهایت ازشما و خانم شایسته عزیز سپاسگزارم
من با اینکه سه ماه هستش که عضو سایت شدم اما نشونه های زیادی دیدم که این مسیر حق است و دنبال مسیر دیگه ای نگردم که نیست
و باز هم خداوند رو سپاسگزارم که هدایت رو بر خودش واجب کرده و من رو هدایت کرد به این سایت و آشنایی با استاد عزیز
خدایا شکرت
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 22 آذر رو با عشق مینویسم
چقدر آزادی زمان پیدا کردم
خدایا شکرت
چقدر تک تک سلول های بدنم با کدهای سلامتی که اول صبح به کل بدنم ارسال شدن حالشون عالیه
خدایا شکرت
چقدر با جزئیات و با حوصله نقاشی رنگ روغنم رو کار کردم
خدایا شکرت
به این فایل پر از آگاهی گوش دادم و یه چیز خیلی خوب یاد گرفتم هم از این فایل و به فایل های دوره 12 قدم گوش دادم وای من امروز چقدر زمان داشتم خدایا شکرت
چند روزیه که این دو تا فایل قسمت یک و دو رو گوش میدم اما هنوز حس میکنم مقاومت هایی دارم درمورد یه سری باورهایی که متوجهش شدم
مثلا درمورد اینکه استاد میگن نماز برای پدر و …
یاد چند تا چیز افتادم
گفتم یعنی رفتن به سرخال ،خیرات فرستادن ، یه سری باورای دیگه که هنوز مقاومت دارم باید انقدر به این آگاهی ها گوش بدم تا باورای قوی بسازم و البته قرآن بخونم تا درک درست پیدا کنم
و فقط به این فایل ها گوش بدم تا در مدار دریافت آگاهی هاش باشم که دیگه مقاومتی نداشته باشم
و البته امروز یه تمرینی هم انجام دادم
چقدر امروز از زمین پهناور و بی نهایت زیبات ،برگ درخت چنار بهم عطا کردی برای ایده قاب عکس طراحی طلا
خدایا شکرت
راستی امروز تصویر نقاشی اسب روی برگ درختا اومد جلو چشمم که بکشم و ببرم تو باشگاه های اسب سواری به اسب سوارا نشون بدم
و من فردا میرم تا پول رو خلق کنم با با فروش فردا در جمعه بازارم برم سریع قاب عکساشو بگیرم
خدایا شکرت
و بعد مرحله بعدش رفتن به طلا فروشی ها و باشگاه سوارکاری هست
خدایا شکرت
تک تک سلول های بدنم امروز در رقص و شادی هستن و از صبح کلی کیف کردم
وقتی از صبح تو تمرین ستاره قطبیم نوشتم تک تکشون رو
و خیلی چیزها هم نوشتم که در دست اقدام هست و خدا فردا برام انجام میده
الانم مثل دیروز از اول ردام تا الان دترم با خنده و عشق فراوان مینویسم
انقدر حالم فوق العادست که قشنگ میبینم تک تک سلول هایی که میخندن با دریافت کد های سلامتی و منم میخندم
خدایا شکرت
امشبم ماچ به کله پر نورت ربّ ماچ ماچی من
الان 22:34هست که دارم مینویسم
یه لحظه تصور کردم که نشستم روی شونه های خدا
یهویی محکم بغلش کردم و بوسش کردم
نمیدونم چرا یهویی گریم گرفت از خوشحالی
من دارم میبینم خدای من
من چقدر راحت میتونم تصور کنم
خدایا شکرت
که به من یاد دادی تصور کردن رو و احساس خوب داشتن رو
من چقدر تو رو دوست دارم عشق دلم ربّ من
امروز از صبح کلی کار انجام دادم
ولی باز هم زمانم زیاد بود
طراحی مدل زنده انجام دادم سه تا
تمرین رنگ روغنم رو با جزئیات انجام دادم و خودمو رسوندم به کلاس که عقب بودم
بعد از ظهر رفتم نزدیک خونه مون کلی برگ درخت چنار جمع کردم و آوردم شستمشون و خشک کردم و گذاشتم لای کتاب اما باز هم بی نهایت زمان داشتم
و از باقی زمانم برای نوشتن قدم اول جلسه سوم دوره 12 قدم ،استفاده کردم و به فایل ها گوش دادم
چقدر جذاب بود امروز
مدام جلوی آینه وایسادم و گفتم وای خدای من چقدر صورتم شفاف تر از دیروز شده
چقدر زیباست ،صاحب این تصویر زیبا سپاسگزارم ازت
امروز یه چیزی از فایلا یاد گرفتم و اون این بود که کاری به خانواده ام و تغییر دادنشون نداشته باشم ،من از این به بعد خودم روی خودم کار میکنم و سعی میکنم با رفتارهای درستم
وجه مثبتشونو برانگیخته کنم و این رو یاد گرفتم که اگر من سعی کنم ، صد در صد وجه مثبتشون رو خواهم دید
پس من باید تغییر کنم نه خانواده ام
امروز بعد چند روز که خواهر زاده ام اومد خونه مون از اتاقم بیرون اومدم و من رفتم بهش سلام دادم و حالشو پرسیدم ، رفتنی هم رفتم جلو در و بدرقه اش کردم
امروز اولین تمرینم رو انجام دادم
با اینکه روزای قبل هم انجام میدادم اما یه وقتایی نمیرفتم و میگفتم من بزرگترم و خواهر زاده ام بیاد سلام بده تو اتاق
و نمیرفتم
اما امروز یاد گرفتم که من قدم بردارم و تغییر از من شروع میشه
و چون این رو یاد گرفتم پس باید عمل کنم از این به بعد
در همه جنبه ها عمل کنم تا نتیجه رو ببینم
چقدر این فایل و البته فایل های دوره 12 قدم بی نهایت عالی بود
چقدر مشتاق ترم تا سعی کنم تمرینات رو انجام بدم
خدایا شکرت
امروز هوا بی نهایت عالی بود ، وقتی رفتم برگ جمع کنم پرنده هارو که میدیدم و به این فکر میکردم که همه شون در حال حمد و ستایش خدا هست و حتی درختا
بی نهایت حس خوبی داشتم
کلاغ هایی که نزدیک غروب دسته جمعی میرفتن و میرفتن و میرفتن و عشق میکردن
خدایا شکرت
دلم میخواد اراده مو قوی کنم با تمریناتی که انجام میدم
خدایا شکرت
امروز دوباره نشانه ام فایل زندگی در بهشت261 بود و خدا داره این روزا بی نهایت بهم میگه که فقط سعی کن هر وقت کاری نداشتی و خواستی کمی استراحت کنی ، به فایل های زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا نگاه کن
خدای شکرت
خیلی دوستت دارم
برای استاد عزیزم نورت رو به شکل عشق و سلامتی و آرامش و ثروت و شادی و همچنین برای خانم شایسته عزیزم و تک تک خانواده صمیمی عباس منش ، جاری کن در زندگیشون
و سپاسگزارم که دستی قرار دادی تا از استاد عباس منش یاد بگیریم و سعی کنیم عمل کنیم
شکرت شکرت شکرت
خیلی شکرت
خیلی
بی نهایت
به نام خدای هدایتگر مهربان
که هرچه دارم از آن اوست
سلام به استاد قشنگ م.ومریم جان و دوستان هم مداریم
خدا را شکر که هدایت شدم به این فایل
استاد چقدر قشنگ توضیح میدید
چقدر زیبا قرآن برای ما روشن وساده وروان توضیح میدید.
این که پیامبر هم موقع خودش فقط رسالتش این بود که پیام ش ابلاغ کنه وهیچ اجباری در دین اسلام نیست .واین قشنگی دنیای…دو قطبی…..ومن هرگز نمیتونم به اجبارتغییر بدم زندگی افراد دیگه .
خودمون هستیم که زندگی خودمون فقط میتونیم تغییر بدیم .
واین درسی شد برای من که نخوام فرزندم تغییر بدم ،یا مسئول درس خوندش یا مدرسه اش باشم وبتونم مدام کمکش کنم و دلم براش بسوزه که مدام اون هل بدم که موفق بشه ،چون فرزندم باید خودش مسئول کارهای خودش باشه ،درس خوند برای خودش خونده ،نخوندخودش باید جواب بده .
و چقدر زیباست وقتی تسلیم میشیم آماده شنیدن پیام خدا میشیم و من اینو تجربه کردم …..تو زندگیم
اونی که آماده باشه ،پند میگیره
و واقعا هم همین جوره
اینکه اکثرا مادر و پدرها دلسوزن اشتباه وباعث میشه بچه نپذیره قوانین خداوند …
خودم اینو تو خانواده ام دیدم که برادرم هر چند وقت یکبار به مشکل میخوره وتوقع داشت پدر و مادرم همش کمکش کنن خواهر وبرادراهم کمکش میکردم و دوباره بعد چند سال بدهی بالا میاورد ،چقدر خواهر و برادرهام کمکش کردن ولی تمامی نداشت .تا اینکه دیگه گفتن ما نمیتونیم کمکت کنیم و همش دیگران وجامعه مقصر میدونست الا خودش ….و من تو دور واطرافم خیلی دیدم که پدر و مادر ها دلشون برای فرزندشون سوخته و سند خونه شون برای فرزندشون دادن ولی پدر و مادر مجبور شدن برن اجاره نشینی یا خونه کوچکتر بگیرن …..
واقعا چقدر درس داره این داستان ها
من باید مسئول زندگی خودم باشم وپاشنه آشیل من فرزندم که نباید بی
مورد براش دل بسوزنم که بگم بچه ،گناه داره.چون دارم اینجوری بی مسئولیت دارم بارش میارم و آسیب میبینه هم خودش وهم من .
وباید درستش کنم .
وچقدر خداوند منو با این فایل روشن کرد و انشالله بتونم این پیام خداوند همیشه در قلبم زنده نگه دارم .
الهی آمین .
دوست تون دارم .
استاد عزیزم ومریم قشنگم و کامنت بچه های سایت که چقدر برام زیباست .
در پناه خدا
با سلام به استاد و دانشجویان همگروه خودم،،یکی از پاشنه های آشیل من که بارهابه خودم گوشزد وباز وسوسه کمک به دیگران از سر دلسوزی و ترحم بعنوان پند و نصیحت هم که شده بسیار انرژی میزارم که دیگران را به زور هم که شده
متقاعد کنم که من درست میگویم و قبول به تغییر تصمیم خودش بگیرد ،ومسیر منو ادامه بدهد،،و کسیکه یک عمر طور دیگری باور کرده و نتیجه گرفته با یک لحظه قبول کردن و تغییر کردن اتفاق خاصی رخ نمیدهد ،،،و به همان راه قبلی خودش ادامه میدهد ،،خودمن هم با این روش تغییر نکردم و دیگران هم تا به خودشان نیاین و تصمیم جدی نگیرند ،معجزه خاصی رخ نمیدهد ،مسیر تغییر افکار مسیر تداوم است مسیر تجربه های جدید مسیر تکامل باوری است و همواره در حال بهتر و بهتر شدن خودش هست ،،ماذبعنوان انسان فقط توانایی تغییر خودمان را داریم و این یک اصل هست، وهرکسی با توجه به افکار خودش در یک مدار خاصی قرار میگیرد و ما توانایی دسترسی فرکانسی به دیگران را نداریم ،،و برای هر کسی فرق میکند ،و دستوری نمیتوانیم فرکانس دیگران را تغییر بدهیم ،مگر اینکه خودش فرکانس خودش را عوض کند ،وهمدار بخواهد بشود ،جهان هم هدایتش میکند ،مسیر خداوند هدایت دارد و از این طریق کمک میکند ،خداوند به هر بنده اش از طریق الهام و هدایت راه را باز میکند و بهترین راهنمایی را میکند نیاز نیست ما کاری بکنیم ،برای هرکسی راهی باز میشود ،
قرار نیست ما کاری بکنیم خدا خودش همه چیز برنامه ریزی میکند و بهترین برنامه را میچیند،،پس در برابر قوانین و اصول خداوند سر تعظیم و تسلیم فرود بیارم و این یک برنامه تمرین هست که بارها بارها بگویم که من توانایی تغییر دیگران را ندارم و حتی پیامبر هم نداشت و نخواست کسی را تغییر بدهد
بارها خداوند هم در قرآن تذکر داد که به اندازه سر سوزنی قدرت تغییر دیگران را نداری و تلاش بیهوده نکن،،بت یک بار شنیدن گفتن و عمل کردن برای هر کسی اتفاق خاصی نمی افتد و یک تداوم پیوسته لازم هست تنها دلیلش هم همین است ،،پس نشانه تغییر همیشگی و پیوسته است و درونی هست و هرکسی تنها خودش دسترسی به افکار خودش دارد و شخصی است ،،،پس وسوسه شیطانی درست کردن دیگران را از سر نپرورانیم چونکه جواب نمیدهد مرسی استاد از این فایل اصل جنس ،که برایم پند آموز بود واز جهات مختلف برایم باز شد علت نقص این باور اشتباه را همگی در سلامت کامل زندگی کنید
بنام انرژی بی پایان جهان هستی بخش
سلام مجدد
حقیقتا وقتی که استاد”گفتیدتودانشگاه استادتون نیومدنمازورفت یاد”داستان زمانی که خودم درقم تویک ارگان مهدویتی کارمیکردم که یک جورایی زیرنظررهبریت بود وبی نهایت حساس درعقیدتی ونمازو…بنده بااینکه خیلی نیازمالی داشتم وقتی که گفتندمامیدونیم شمانمازمیخوانیداماچرادرنمازجماعت شرکت نمیکنیدوبنده اول گفتم که حاج آقا یک سوال دارم خدمتتون:نمازروبرای کی میخونیم؟وحاج آقایک لحظه مکث کردوگفت :خوب برای خودمون/منم گفتم خداپدرومادرت روببخشهوبیامرزه/ من نمازی نمیخونم که شما منواینجانگهداریدو بزارید کارکنم وهمچنین اصلا نمازمن بانمازشمازمین تاآسمان فرق میکنه وگفتم لطفا فرم منوبدیدتااستعفاموبنفیسم”شایدبچه هاباورتان نشه حاج آقا ازپشت میزش اومد وپیشانی منوبوسید وگفت عجب حرفی بهم زدی جوان دنیاموعوض کردی/بله استادمن درسته درقم 14سال زندگی کردم اما هیچوقت باورهای اعتقادیموپشت پانمیزدم وباتمام شرایط سختی که بودم اجازه نمیدادم کسی منوبانمازخواندن وریش گذاشتن بپذیره وهمیشه سه تیغ میکردم/خخخ/ونمازمن هم مثل یوسف پیامبربود”درموتورخانه ادارها ودورازهیچ کسی ودرخلوت باخداموالان که یادش کردم ازشدت زوق اشکم میخوادجاری شه چون بااین باورهای زیبام چه نتیجه هایی گرفتم بااون مناجاتها وتااین حرف استادروگوش دادم گفتم بزاریادآوری برای خودم کنم که توقم بااون شرایط تعصبات دینی ومذهبی وقتی که من فقط میگفتم خدا وایمان همراه باعمل صالح داشتم وهرگز توادارهاشرک نمیکردم بهترین ادارهاکارمندتاسیسات بودم وهمه منودوست داشتندواین همش کارخدام بود”وتنهااشتباه کل زندگیم هم این بودکه اینجای قرآن رومتوجه نشدم که منظورخدا”اگرخواستیدهمسرتان راطلاق بدیدبه درستی طلاق بدید”یااینکه اگرهمسرتان کاراشتباه کرداول بهش بگید وبعدباترکه وزندانیش کنیدو…اینهارونفهمیدم وبه جای اینکه تمرکزرو خودم بزارم همش به همسرسابقم تمرکزکردم وشایدباورتون نمیشه نابودداشتم میشدم “واما چون یک جورایی ارتباط خوب وقلبی باخدام داشتم “خدام یک فرصت بهم دادوالان زندگیم به کل باگذشته متفاوت هست وهرلحظه خداروسپاسگزارم بابت همه داشته هام اززمان تولدم “تابه امروز”رو///دوست داشتم این مطالب روبرای یادآوری خودم اینجامطرح کنم//
راستی اینم بگم من درفایل قسمت اول هم گفتم من داشتم یک “کوچلوفریب شیطانه ذهنم رومیخوردم وتمرکزروخانواده ام میذاشتم ومسیرم یک مقدارمنحرف شد”که خداوندتودل مریم خانم عزیزگذاشت تااستادعزیزم این صحبتهای باارزش روبهمون بگه وخواستم بی نهایت ازمریم خانم واستادعزیزم سپاسگزاری کنم وازراه دورببوسمشون باقلبم///
سپاسگزارم ازخدام وازاستادعزیزم ومریم خانم عزیزوهمچنین همه دوستان عزیزم/یاحق//
به نام خدای زیبا ،مهربون ودوست داشتنی ام .سلام به نابترین استاد دنیا ،مریم عزیزم ودوستان هم فرکانسی ام. امروز باخوندن توضیحات این قسمت که در رابطه با تجربیات گذشته ی زندگیمون راجع به اینکه فردی دوست داشت با تجربیاتش از روی دلسوزی به ما مسیر درست رو نشون بده ولی ما تو مدار دریافتش نبودیم ومسیر را برای خودمون سخت کردیم ،یه تلنگری برام بود که یاد یه مورد در زندگی گذشته ی خودم افتادم ،زمانی که 17 سالم بود واولین خواستگار برام اومد ومن با توجه به باورهای محدود کننده ی مذهبی ام ،از جمله باور کمبود ،من خواستگارم رو قبول کردم وتو سن پایین ازدواج کردم ،یادمه اونقدر مسیر دوران نامزدی وعقد سخت پیش رفت وچقدر جهان به من نشانه های واضح نشون داد که ادامه ندم ولی من تو مدار دریافتش نبودم .همون لحظه ی اول خواستگاری با توجه به تضادهایی که پیش اومد یادمه پدرم خیلی باهام صحبت کرد وگفت عجله نکنم وفرصت برای ازدواج وآدمهای بهتر زیاده ولی من تو مدار دریافت صحبت هاش نبودم وبا اصرار ازدواج کردم .رابطه ی من بعد از 23 سال به جدایی کشید وبا توجه به تضادهای عاطفی که تو رابطه با همسرم داشتم حدود 4 سال پیش به این سایت بهشتی هدایت شدم وبا کارکردن متعهدانه روی باورهام حدود 2 سال پیش جهان منو از همسرم جدا کرد.دقیقا زمانی که من خودم عمیقا با تک تک سلولهای بدنم دوست داشتم تغییر کنم جهان بیرونم تغییر کرد.استاد کلمه کلمه آگاهی های نابی که خدای مهربون برقلب شما جاری می کنه را باید با طلا نوشت .سپاسگزار خدای مهربونم که منو هدایتم کردبه این سایت بهشتی. وهرلحظه ی زندگی ام رو بهشتی کرده .استاد عزیزم عاشقانه دوستتون دارم.
سلام و درود به استاد عالی و دوستان عالی
اگر واقعا به نصیحتهایی که در طول زندگی ام شدم بگم کدوم را وچه موقع در زندگی ام استفاده کردم میتوانم تقریبا بگم هیچ کدوم هر کدام هم حتی از مادر و پدرم مجبور بودم گوش کنم با حرص تمام انجام میدادم والان بخواهم فکر کنم که یک نصیحت که واقعا اطرافیان بهم کردند و با جان و دل پذیرفته باشم هیچ نصیحتی یادم نمیاد و بیشتر به کشفیات خودم ایمان داشتم و آنچه خودم بهش میرسیدم و الان اینو متوجه شدم چقدر نصیحت ما به دیگران کار مزخرف و بیهوده ای هست کاش متوجه بشیم و دیگر دستور و نصیحت نکنیم موقعیت هرکسی فرق میکند و تا خودش نفهمه و نخواهد بفهمه حتی خودت رو به آب و آتش بزنی هیچ فایده ای ندارد و انسان دوست داره آنچه که خودش کشف میکند به اون عمل کند
حتی من از آموزهای استاد یا قبل از استاد آموزهای استاد دیگر را به خواهرنم یا اطرافیان بر اساس اینکه میگفت در این اوضاع چیکار کنم و من بهش میگفتم با خیلی خوشحالی قبول میکرد ولی مدتی بعد دوباره با همان حال میومد و انگار نه انگار که چقدر وقت و انرژی گذاشتم و روز از نو و یه چیز جالبتر بعضی میرفتند مشاوره و عین حرفهای من و بهشون میزد با یه ذوقی میگفتند مشاوره اینو گفت خیلی راه حل درست داد من که میومندم اینکه خودم چند بار بهت گفته بودم و انگار من و تحسین و تشویق میکرد ولی کر و کور بودند در مقابل صحبتهای من و نصیحتهای من حتی در کسانی که خودشان درخواست دادند
بیشتر متوجه میشم نصیحت هیچ فایده ای ندارد در هیچ شرایطی حتی اگر در شرایط درست باشه و از نزدیکان باشه باید خودش بره راهش و پیدا کند و هزینه پرداخت کند و عمل کند قانون پرداخت بها را انجام دهد و جلو بره تکاملی و اگر ایمان درست باشد که خدایی که راه را جلو من قرار داد و من و هدایت کرد اونو هم هدایت میکند فقط لازم دارد احساسی عمل نکنیم و فقط به کار کردن روی خودمون باشیم استاد شما که هزاران بار گفتید و میگید کاش ما گوش شنوا داشته باشیم
در پناه خداوند یکتا شاد و پیروز و تندرست و سعادتمند باشید
خداوند توحیدت را بر قلبمان جاری نما