آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2 - صفحه 17 (به ترتیب امتیاز)

413 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زینب کریمی گفته:
    مدت عضویت: 562 روز

    سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز و‌همه دوستان

    چقدر آگاهی شفا بخشه.چقدر آگاهی پیدا کردن حس خوب همراه با آرامش منتقل میکنه.

    وقتی این فایل رو‌گوش‌‌کردم متوجه شدم چقدر به اشتباه قبلا یا حتی الان که آدم گاهی اوقات‌عذاب وجدان میگیره که چطوری کمک‌کنم به اون آدم یا مثلا اگه من فلان حرفو‌میزدم یا فلان رفتارو‌میکردم‌شاید زندگیش تغییر میکرد ،کم میکنه و حتی از بین میبره.

    من واقعا حالم خیلی خوب شد بااین اگاهی که کسب کردم خدایا شکرت.

    منم زیاد خوندم تو قران که خداوند گفتن سرنوشت هیچ قومی رو تغییر نمیدن مگر اینکه خودشون بخوان

    اما هیچ وقت اینجوری بهش فکر نکرده بودم.

    چقدر آگاهی های نادرست از کودکی بهمون منتقل کردن اما خب الان خیلی خوشحالم برای این اتفاق

    برای اینکه اینجا هستم و دارم بهترین اگاهی هارو نصیب روح و جانم میکنم .

    سپاسگزارم ازتون استاد عزیز

    سپاسگزارم از خداوند بخاطر وجودتون،وجود خودتون و‌مریم جان

    خدایا شکرت که اماده دریافت این اطلاعات ناب هستم.

    ازینجا به بعد یاد میگیرم که من به عیچ عنوان نمیتونم زندگی کسی رو تغییربدم و این قدرت رو ندارم تا وقتی که خودش نخواد.

    پس دیگه دلم‌نمیسوزه‌برای کسی چون‌اون افراد خودشون خواستن ک اونجوری زندگی کنن و هرموقع آمادگیشو داشته باشن اطلاعات ناب دریافت میکنن.

    من‌یاد گرفتم‌که فقط و‌ففط باید تمرکزم‌روی‌خودم‌باشه

    و دست بردارم از تغییر ادم ها.

    وای یه دنیا ارامش پشت این جملاته:)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    مرضیه رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 935 روز

    به نام خدای هدایتگر

    سلام به استاد توحیدبخش

    سلام به خانم شایسته توحید شناس

    سلام به دوستان یکتا پرست

    توحید توحید توحید

    در ریشه وجودمون

    در کلاممون

    در قلبمون

    در افکارمون

    در بدنمون

    در حرکتهامون

    کامل در نیتمون

    هر کاری میخوام بکنم دیگه باید دقیق بشم که خدا رو کجا میبینم

    خودم که موندم

    حالا دیگه ذهنم منو گول میزنه خوب به همسرتم بگو

    خوب به دختراتم بگو

    خوب به مادرت بگو

    ذهنم میگه، کمکشون کن اشتباه نکنن

    آخه تو بهشون نگی کی بگه

    وای وای شرکای درونی که آدم نمیفهمه

    وعدالت خدا رو گزاشتم کنار

    پس عدالت خدا چی

    شک به عدالت خدا

    اعتماد به خدای عادل پس چی

    اصلا خدا عادله یعنی چی

    اصلا خودت رو مگه خدا هدایت نکرد

    مگه تو به حرف اونا وقتی می‌خوان به تو بفهمونن گوش می کنی

    هرگز

    تو خودت اگه کسی بهت اسرار کنه این راه درسته وبیا میخوام بفمونم بهت گوش میدی

    یا فقط فایل هارو که اونم از یه استادی که خودت فقط قبولش کردی گوش میکنی وحالا بعد مدتها حاضرشدی بیشتر گوش کنی وعملگراتر بشی به قول خودت

    غافل از اینکه کار خودم کجاس اشکالات خودم رو بر طرف کردم یا نه که اینقدر به اونا کار دارم

    اصلا تا یه آگاهی میاد ذهنم میگه بهش بگو اینو

    وتمرکزم از خودم می‌ره

    خودم کی عمل کردم به صحبت اونها

    من حتی هر وقت خواستم آموزشی ببینم چقدر تو انتخاب کسی که آموزش میبینم دقت میکنم

    که دارم به چه کسی گوش میدم خودش چه شخصیتی داره

    چقدر به گفته هایش عمل میکنم

    فکر میکنم نشده تا حالا به صحبتهای پدر و مادر و همسر م به وقتش که نیاز هم داشتم درست گوش کرده باشم 🫣

    چه برسه حالا انجام داده باشم دیگه

    تازه توقعاتم اونقدر بالا بوده که خودم آسیب می‌دیدم

    وقتی یه مورد مهم رو می‌فهمیدم ناجی میشدم واولین کسایی که دوستشون داشتم رو بیشتر اذیت کردم که ببین این کار خیلی مهمه اگه این کار رو بکنی موفق میشی بیا تو این مسیر که نجات پیدا کنی

    وچقدر دوباره آسیب دیدم ورها کردم که خودم نجات پیدا کنم

    چقدر انرژی وزمان می‌زارم تو این موارد.

    و بارها تصمیم گرفتم که نکنم

    وچنین کارهایی رو نکنم

    اونا رو به حال خودشون بزارم ونکات مثبتشون رو ببینم وزندگی زیباتری رو تجربه کنم چون با تمرکز رو هر کسی. خودم میشدم از اون بدتر

    ویکی باید میومد دست کنه بگیره نجاتم بده

    البته الان خیلی خیلی بهتر شدم خدا روشکر

    واین صحبت رو استاد خیلی گفته خیلی 🫣

    تو هر فایلی که من گوش دادم حدود نودو نه در صدی گفته این رو

    ومن🫣

    استاد تو بعضی موارد گفته به حرف منم شک کن وخودت تحقیق کن

    واونجا من یه تیک بزرگ خورد تو ذهنم که این یعنی چی، من برم تحقیق کنم

    من اومدم لقمه راحت ببرم بخورم

    کجا برم دنبال لقمه

    استاد گفت برو تو قرآن سرچ کن

    گفتم اوه حالا برم این همه بخونم

    خوب اینجا میام راحت گوش میکنم دیگه

    چه کاریه

    ذهنم اینقدر میترسه

    وبعد یکم گوش کردم یکی دو آیه رو خودم خوندم

    ومعنی اون رو خودم سرچ کردم که کلمه به کلمه

    بفهمم منظور چی بوده

    دقیقا اینجا بود که ایمانم محکم تر شد

    دقیقا اینجا بود که پله های تو خالی که اومده بودم ازش بالا یکم پر شد

    اینجا یکم نه کلی ایمانم به خدا راسخ تر شد

    ومتوجه شدم که اگه ذره ای به سمت خدا حرکت کردم خدا ده قدم میاد

    این درحالیکه که من چند سال پیش حدود 5الی 6سال، یه مدت هر روز یه جز میخوندم

    اما اون خوندن با این خوندن زمین تا آسمون فرق داره

    اصلا یه سبک کاملا متفاوتی

    این آیه های که استاد میگید من فقط گوش میکنم واینو فهمیدم که گوش دادن با ایمان آوردن باز فرق داره

    اینو قبلاً نمی فهمیدم والان ایمان راسخ رو فقط فهمیدم وادامه مسیر وهدایت های خدا رو از خدا وند میخوام که مستمر باشم هر روز هر لحظه

    شب وروز ودم به دم دوست دارم احساسش کنم

    میدونید دوست دارم احساسش کنم وازش دور نشم وهمیشه احساسش کنم

    وهرگز ازش دور نشم

    ممنونم خانم شایسته عزیزم که هواستون هس ما به چه صحبتهایی بیشتر نیاز داریم

    بازم خدارو شکر بابت هدایتم وسپاسگزارم بابت وجود شما دو انسان فوق العاده که با یه نگرش متفاوت به گسترش این علم توحیدی کمک میکنین ونشر میدین این آگاهی های ناب الهی رو

    خداوند به وجود چنین بنده های افتخار می‌کنه

    خدا رو شکر بابت این روز زیبا واین هدایت

    خدا رو شکر بابت ذره ذره این آگاهی های توحیدی

    خدا رو شکر بابت خودسازی و ادامه مسیرم

    خدا رو شکر می کنم بابت این اراده ای که به من داده

    خدا رو شکر بابت استمراری که بهم هر روز یاری می‌کنه تا ادامه بدم وپیش برم وتمرکز بیشتری روی خودم داشته باشم و بهتر و بهتر بشم

    سپاس سپاس سپاس

    عاشقتونم عاشقتونم عاشقتونم

    خدا همیشه حافظ ویارتون باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1318 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان!….

    بنام خدایی که هر لحظه در حال هدایت ماست برای راهی” راست!….

    سلام و درود به سایت بهشتیم و،” مخصوصا استاد عزیزم …که هر لحظه موضوعات بینظیری از قانون رو برای ما یاداوری میکنند…

    من مدام از ایات قرآن،” درک کرده ام…که این آیات یاداوری کننده و هوشیاری ما انسانها هست..

    یادمه، گذشته ها…ماه رمضون بود…بدلم افتاده بود بیام قرآن رو با معناش بخونم.بوجودیکه هیچی از قرآن درک نکرده بودم.فقط میخوندم ..و برام، بسیار دلچسب شده بود.و.و واقعا برام شیرین بود.حس ارامش داشت..و من چند سال پیاپی تو این ماه این روند رو تکرار میکردم..

    چون فقط! تا یاد داشتم..این باور که فقط این ماه میتونی به نحو خیلی خوب ازش استفاده کنی….دیگه این شده بود جزو باورم…و من فقط عمل میکردم.بعضی موقعها هم اصلا حوصلم نمیشد چون درکم بسیار پایین بود…

    ولی همیشه این ایه برام بولد بود..خیلی میشنیدم خیلی بهم یادآوری میکرد..

    که خداوند حال هیچ قومی رو تغییر نمی دهد.مگر اینکه خودشون بخان…

    اصلا نگاه به ایه نمیکردم.اصلا تو مبحث شی..اینچیزاهم نبودم..

    ولی انگار برام یه نقطعه بولدی شده بود.هر کسی هر کاری میکنه،” خودش بسر خودش میاره..

    فقط!درکم همین اندازه بود حتی خیلی پایینار..ولی بصورت خیلی خاصی این جمله شد بود جزو بهترینهای من…

    ..جالب….اینکه…

    حالا این موضوع رو برای خودم بکار نمیبردم..ولی برای دیگران خیلی این پترن رو میدیدم..

    که افرادی نزدیکم یه مورد ازدواج اشتباه داشتن.یا توی وضعیت مالیشون مشکل براشون پیش میومد و هر بار این پترنها تو زندگیشون تکرار میشد…یه مثال میزنن میگن در حد بنز..دقیقا با وجودی که من سنم پایین بود..اون رفتار خیلی واضح بود…

    ولی نا گفته نمونه !…نسبت بخودم ،هیچ عملگرایی نداشت…دیگه اونم بخاطر اینکه در مدارش نبودم.هم کر بودم هم نابینا…ولی همیشه این ایه برام بولد بود..خیلی زیاد…و بیشتر راجع به دیگران این ایه رو صدق میکردم..که بازم از جهل و نادانیم بود…

    تا اینکه لطف خدا شامل حالم شد.که اونم بخاطر یسری تضادها بود…یادمه اوایل..به یکی از خواهرم که خیلی بیشتر نسبت به بقیه افراد خانواده ام بهم، نزدیک بود.با ایشون در میون میزاشتم..

    و یادمه ایشون نقض میکردن..یه با یکی از افراد یکم دور ولی” بهم نزدیک بود.در میون گذاشتم..اونم بخاطر شرایط کاریش.که تو یکی از ارگانهای دولتی بسیار نقطعه سنج کار میکنن.یجوری کارای اطلاعاتی انجام میدن..

    منم اومدم خیلی راحت با ایشون این مباحث رو در میون گذاشتم..

    ایشونم اومدن تو سایت شما…و در موردش باهام تحلیل کرد..

    چون من نااگاهانه اینکار رو انجام داده بودم…من اینجا لطف خداوند دیدم.ایشون که داشتن صحبت میکردن.انگار اصلا من نمیشنیدم..

    انگار خداوند یجوری برام سنگینش کرده بود..که با خودم میگفتم من هیچی یاد نگرفتم.چقدر ایشون درکش زیاده…

    و بعد از اینکه فهمیدم کارم اشتباه دیگه اصلا با این شخص راجع به این صحبتها باهاشونم هم کلام نشدم..

    همه رو لطف خداوند میدونم..

    بعد اون..یه مدت گذشت ولی اینبار پترنها مدام برام تکرار میشد…اون چه کسی بود…دوستی که سالیان سال ما از هم جدا شده بودیم..و اصلا یادم رفته بود…

    تا اینکه یه روز دیدم وارد اتاق کارم شد..خیلی از وضعیت روابطش!مینالید..اینقدر باهام دردل کرد..که منم شده بود ،”استاد نخبه برای ایشون….و اومدن از این گفته ها،”شما… با این شخص در میون گذاشتم..

    خودم اونروزا .بصورت واضح و بسیار دقیق..از طرف خدا الهام میشدم..و خیلی زندگیم مخصوصا تو بحث روابط “یه دگرگونی قوی پیش اومده بود..

    و میخاستم هر کسی تو این مورد مشکل داشته باشه من بهش کمک کنم..

    تا اینکه..این شخص یه جوی گرفتش..دیدم هر روز از شرایط همسرش میگفت…

    تا یه روز لطف خدا…از طریق این شخص،” من هدایت شدم به صفحه نشانها…همون روز فهمیدم من میتونم هر روز 24 ساعت زمان.بسته به شرایط و مداری که هستم..از خداوند و از این فایل کمک بگیرم.و اهرم کنم برای یادگیری بیشتر…

    همون روز خداوند از زبان شما بهم گفت.دست از اینکارت بردار که نابود میشی…تو نمیتونی به کسی کمک کنی.و بارها خداوند از طریق ایات قرآن بعد اون فایل..بهم یاداوری نمود…

    وقتی بازخورد افراد و بازخورد زندگیمو میدیدم…میگفتم نگاه کن.کارت اشتباه هست.مگه تو وکیل وصی افراد هستی به تو ربطی نداره..

    و بازم من گوش کردم و روی خودم کار کردم.که دیگه دست از این شخص بردارم..

    و اینفرد رفته بود پیش شخصی،”مشاوره ایی که بتونه بهشون کمک کنه…و بهم گفت راسی رفتم پیش فلان مشاوره.،” چقدر خوب بود!…..

    گفتم بنده خدا من اینقدر برات وقت گذاشتم …و بعداش بخودم گفتم.. بزار هر کاری که دوستداره انجامش بده..و من بخاطر این وضعیت نادرست..دیگه دست از این رفتارم برداشتم..

    اتفاقی که افتاد این شخص مثل گذشته از زندگیم محو شد..

    خیلی راحت،” فرکانس و مدار من ..از هندیگه جدا شدیم…

    و این پترن هنوز بود بازم یه شخصی بازم از اطرافیانم..ایشون با اموزشهای شما و بحث مقاومت برای اومدن تو سایتتون..اصلا دیدم بازم این پترن داره برام تکرار میشه ..این شخصم از خودم دور کردم..

    ….

    و نکته اخر..شخص نزدیکم….این اتفاق همین برای سال جدید هست..دقیقا یه هفته قبلش!.. خواب دیدم..ایشون داره باهام،” راجع به شما صحبت میکنه.من دارم یسری گفته ها بهش میگم..ایشون دو تا چشم بصورت خیلی باز داشت و با تعجب نگاهم میکرد….

    کل این خواب صحنه من ،”و چشمان این شخص از تعجب بود..خداوند قبلش منو هدایت کرد..

    و به وقتش به روئت بخشید..ایشون مثل اینکه فایل توحیدی شما رو گوش!کرده بودن..و شما رو یفرد عارف درک کرده بودن..

    به محض اینکه این صحبتو به من کرد.من،”حقیقتا.اولش ،” خیلی خوشحال شدم..و شروع کردم بکاری انجام دادن..که اون شخص همون . رفتار رو با من برقرار کرد.دقیقا صحنه خواب اومد جلوی چشمم…

    و کلی صحبتها و انتقادات از طرف شخص به من بازخورد، شد…و فهمیدم..این مسیر اصلا نیاز نبوده من همچنین برخوردی با ایشون داشته باشم..

    همینکه میگن کور و کر …..دقیقا اینفرد با من به شدت خیلی ناجور،” با هام “همچنین برخوردی کرد…

    و بعد اون خیلی سعی کردم که اصلا راجع به این موضوعات با هیچکسی در میون نزارم..چون اسیب و تخریبش بخودمون خیلی زیاد هست..

    تخریبش جوریه که تو میخای جای اون فرد این دانسته ها رو ببینی و درک کنی..

    حسش مثل اینه..که بینایی و درک تو رو بزارن توی وجود اون…چیزی که کاملا سنخیت داره طبق قانون و عدالت خداوند…

    من با این منطق بخودم یادآور کردم…

    که نگاه کن همینجوری که شخص خودت.در مسیر نادرستی که اون افراد میرن…تو نمیتونی کارتو پیش ببری…همین نظر هم راجع به اونا داشته باش…

    و دیدم این ایه نوح مدام خداوند بهم یاداوری میکنه..و بازخورد خدا به پیامبر.من مدام این الگوهای تکرار شونده رو در قران دیدم و بخودم یاداوری کردم..

    و اگه هم بجاهایی نااگاهانه انجام میدادم.بازم خداوند بهم یاداور می نمود..

    و با منطق شما سعی کردم.بازم بخودم بگم..هر شخصی هر جایی که هست جای درستشه…

    یادمه چند ماه پیش..این خواب خیلی برام با ارزش!بود…شب خواب دیدم توی یه ساختمان خیلی خیلی بزرگ هستم…

    ساختمانی که حالت کلاس به کلاس.دقیقا مثل ساختمان دانشگاه بود!…ولی با طبقات بسیار بزرگ…بیش از میلیونهاا نفر ادم روی صندلی نشسته بودن…

    و به منم گفتم برو تو فلان کلاس…

    و من به محض اینکه وارد شدم..دیدم یه شخص نزدیکم..یه صندلی بغل دستم هست..ولی ناگفته نمونه..صندلیا پر بود.بهم گفتن خانم شما اینجا جاتون نیست…

    دیدم دو شخصی خانم اومدن.یه لیستی تو دستشونه..گفتم این چیه…رفتن طرف اون شخص نزدیکم..و بهشون یه صحبتهایی کردن که شما جزو این لیست حسابرسی هستین..و داشتن ایشونو مواخذه میکردن..

    من اینقدر گریه میکردم داد میزدم.که کاری بهش نداشته باشین…خیلی سرو صدا میکردم..یکی از اون خانم گفت ساکت شووو.

    و اون شخص(نزدیکم) !بهم گفت..من خودم میخام مواخذه بشم به تو چه ربطی داره.گفتم! من باید نجاتت بدم.گفت تو هیچکاری نمیکنی من میخام همینجا بمونم.

    یادمه اون خانم بهم گفت بیا اینجا..دفترش شکل یه صفحه تبلت مانندی داشت..واسم بازش کرد.بهم گفت نگاش کن..به محض دیدمش….یه منطقه بزرگ سرسبز.رو دیدم….گفت میدونی این چیه!؟؟؟؟

    ..گفتم نه!…

    ..گفت ما این تعداد ادمها رو با همین ساختمون.یجا با همدیگه نابود میکنیم….

    و بجاش این سرزمینهای سرسبز ،”رو بجاش بوجود میارییم..

    و بهم گفت حالا برو بیرون…واقعا قران راجع به قیامت شرح میده..بهمون صورت ولی بسیار سخت و بسیار وحشتناک….مخصوص برای افرادی که در مسیر گمراهین.دقیقا همین شکل بود…خیلی براشون سخت بود…

    و…

    از اون سالن و کلاسها رد..که میشدم..از صداشون تشخیص میدادم.که اون افراد چه کسایی هستن..

    میگفتن خدا ما رو نکُش.ما میترسیم..واقعا صحنه هولناکی بود..تا رسیدم بیرون..خیلی سر و صدا و همهمه میشنیدمو.گریه میکردم..و اومدم بیرون دیدم یه افراد خیلی کم اون محل،” پناه گرفتن..

    واقعا خواب وحشتناکی بود..

    میخام بگم.الهاماتی که به این صورت بهم یاداوری میشه…رو هر چقدر بیشتر درک میکنم میبینم جایگاهم خیلی با ارزشه..

    انشالله که سعادتمند باشیم مدام این فایلها رو برای خودمون تکرار کنیم..که ببینیم چه جایگاهی هستیم..و بهش عملگرا باشیم..

    چون حرف تا عمل زمین تا اسمون تفاوتشه..

    و نکته بعد..

    مخصوصا…در روز که سرگرم زندگی میشیم!..کارهای روزمره…..اینجاها ذهن در دام عجله میفته..تا خودشو نشون بده..راجع به خاستها…

    واقعا هر روزی که صبح میشه با این منطق..که یادت بمونه..رسیدن به خاستها،”نکنه، تو دام عجله و فریب شیطان بیفتی.که بخای از تکاملت گذر کنی..

    من…..

    فقط از خداوند هدایت میخام.و میدونم ما انسان هستیم هر لحظه ذهن مقاومت میکنه و مقایسه میکنه..و چیزیه که باید مدام بخودمون یاداور کنیم مسیر صرات المستقیم رو به ارامش سپری کنیم..

    و ناگفته نمونه…از موقعه ایی که سعی کردم روی خودم کار کنم.و در مسیر درست ثابت قدم باشم.و نخام مثل اکثریت جامعه فکر نکنم.و بحرف دیگران و توجه و تاییدهاشون گوش نکنم…و واقعا یجاهایی کنترل ذهن.واسم سخت میشد…که فقط با این فایلهای توحیدی به ارامش میرسیدم..

    در ادامه باعث شد…نتایج شخصیتیم و حتی کاریم..خیلی زودتر،” وارد مسیر درستی بشه…

    مخصوصا در زمینه صبر و ارامشم هر روز دارم قوی تر میشم.خیلی بهتر میتونم دریافت و الهامات و قدمهامو تو مسیر هر روز بهتر و بهتر ودرک و عمل کنم..

    خیلی تو زمینه رفتاریم بهتر شدم..و میدونم این بهتر شدن پایانی نداره..

    زمینه بیزنسیم خیلی پیشرفت کردم..باعث شد.تا بیشتر درکم از قانون بیزنس.بخوبی عمل و قوی تر بشم…

    و همینکه قلبی پر از ارامش دارم .این برام بزرگترین نعمته…چون با ارامش..سلامت ترم..و سلامتی باعث شده.نسبت به زندگیم شورو شوق و حال خوب داشته باشم…

    انشالله که بتونیم این مسیر راه راست رو ادامه بدییم.تا اسان بشیم بسوی اسانیها و قشنگیها و زیباییهای یه زندگی شاد و ارام..

    میدونم این فایل.بر حسب مدارم گفته هایی رو بیشتر بهم یاداور میکنه..که اصلا من بهشون دقت نکردم…

    استادم اون قسمتیکه که گفتین…تمام درختان.تمام پرندگان.تمام زمین و اسمان و ملائک در در برابر خداوند سجده میکنند…

    یادم از سال گذشته افتاد…

    توی اتاق کارم بودم..دیدم یه پرنده وارد شده…و دیدم بال میزنه از گوشه به گوشه اتاق پرواز میکنه…

    گفتم خدایا این پرنده چشه!…

    اومد تو یه گوشه از اتاق.بهم گفت…برو بگیریش..

    مسخ من شد گرفتمش آوردمش یه بوسش کردم.دیدم قلبش به شدت میزنه..

    چند لحظه…دیدم…

    نگاه.م ….میکنه…دیدم از نوک انگشتاش سرد میشه…تا رسید به نوکش…کاملا کدر و سیاه شد.تو دستم جون داد…

    یه لحظه ترسیدم پرتش کردم.بهم گفت پرتش نکن نگاه.ش…کن…

    دیدم اره.اون ساعات” مرگش بوده..خداوند بسمت من فرستادش تا من لحظه مرگ رو ببینم..

    خیلی حس جالبی.و از اون طرف..برام ترس داشت.چون همچنین چیزی رو توی تمام عمرم تجربه نکرده بودم…

    یادمه کنار اتاقم خاکش کرد..و بعد از چند دقیقه روی میز کارم گذاشته بود..نگاهش میکردمو گریه میکردم..که چقدر دنیا کوتاه هست…

    وقتی این صحبت رو کردین یادم از اونروز افتاد….

    و بهم یاداور کردین ،”از طریق صحبتتو!…که همه چیز از درختان از پرندگان از اسمانها زمین.از کل جهان و کیهان…همگی تحت سیطره من هست.هر دستوری بدم اونا انجام میدن…

    ولی راجع به تو ای انسان..تو خودت،” شرایط زندگیتو .با افکارت با باورهات با فرکانسات رقم میزنی…

    بعد ما چقدر جاهلانه میخاییم.دیگران رو با زور،”بسمت راه راست هدایتشون کنیم..

    یا دیگر کارهای شیطانی دیگه…

    واقعا این قسمت وجودمو دگرگون کرد…

    که چقدر ما مقدسیم.چقدر ما خالق هستیم..چقدر ما توانا هستیم..چقدر میتونیم عامل خوشبختی و یا بدبختیمون باشیم..

    همه چیز به ماها برمیگرده..انشالله که بتونیم عمل کنیم…و عمل بشه جزویی از شخصیتمون…

    و باعث نشه.از اونطرفم افکار شیطانی.طبق گفته هاتون،” تو فایل قبلی..بازم گمراه بشیم..

    به امید بهترینها برای یه زندگی سرشار از عشق الهی…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    محمد امین دهقان گفته:
    مدت عضویت: 922 روز

    به نام پروردگار عالم و دانا

    سلام به استاد ارزشمند و خانم شایسته عزیز

    و همه دوستان هم مسیر

    بی‌نظیر بی‌نظیر چقدر این فایل محکم و قدرتمنده هیچ حرفی برای شک باقی نمیزاره .

    خدایا شکرت بابت این فایل بابت مسیر آگاهی هر چقدر روی خودمون کار کنیم بهتر و بهتر میشیم و یک مسیره و با تکرار قوانین بهتر درک میکنیم و عمل میکنیم.

    در مبحث تغییر دیگران من تجربه این موضوع داشتم خیلی علاقه داشتم این مباحث را توضیح آره اینطوریه هست اوایل که از شوق زیاد از هیجان بالا به همه میگفتم هرکسی که نزدیک میشد توی هرجا صحبت به سمت این مساعل کشیده میشد و چقدر درس گرفتم بعد از مدتی دیدم این کار اشتباه هست

    برای مثال انرژی من در یک لیوان هست و من با آموزش قوانین دیگه مثل تمرکز بر نکات مثبت و تحسین احساس خوب و… این انرژی را زیاد میکنم اما با کف لیوان سوراخی هست که انرژیم می‌ره فارق از این که اون ها عمل کنند یا نکنند به من کمک نمیکنه در نهایت و کاملا درسته این صحبت که هرکسی زمانش که باشه آماده که باشه جهان بهش میفهمونه نیازی به من نیست .

    بعد از مدتی دیگه فقط به انسان های نزدیک میگفتم خانواده پارتنر دوستان نزدیک تا اینکه به خاطر این که میخواستم پارنترم را تغییر بدم بهش بگم اینطور عمل کنیم قشنگ تره من الگوش را دیدم اینطور اینطور جهان مارا از هم جدا کرد البته که بعدش نشستم دلایل را شناسایی کردم یکی از دلایل این بود بعد دیگه کاملا برام جا افتاد که آقاااا اصلا یعنی چی که من بخوام به بقیه بگم چیکار کنند اون ها خودشون فکر دارند ذهن دارند قدرت تغییر دارند خیلی مهم هست خودشون برند دنبالش چه نشتی بزرگی هست این مبحث

    تا خداراشکر با تجربه کسب کردن الحمدلله چند ماهی هست که هر روز به خودم یادآوری میکنم من نبایست کسی تغییر بدم فقط خودم

    من نبایست کسی را تغییر بدم فقط خودم

    من نبایست کسی را تغییر بدم فقط خودم

    خیلی مهم ه این داستان موضوعی مهمی دیگه ای هم که هست وقتی کسی که هنوز زمانش نیست موضوعی میخواهی بهش بگی ممکنه براش بد تموم بشه مثل اینکه جوجه آیی را زود تر از موعودش از پیله دربیاری ممکنه بمیره داستان همین هست ممکنه طرف به بیراهه بره و حتی زمانی که تو میخواهی کسی تغییر بدی به خاطر متفاوت بود دیدگاهت و فرق کردنت ازت می‌ترسه و ازت فاصله میگیره بسیار برای من اتفاق افتاده که فهمیدم طرف فاصله گرفت بخاطر اینکه چقدر تفاوت دارم و براشون سخته میدونی عجیبه.

    البته من میشناسم هنوز کسانی هستند و سخت مشغول تغییر انسان ها هستند با این دیدگاه که منم میخام انسان ها تغییر بدم مثل حضرت محمد البته من نگاهشون میکنم و لبخند میزنم و حتی آفرین هم بهشون میگم چون انتخاب کردند من یکی دوبار کلی بهشون گفتم اما هرکسی اعتقاد خودش داره و نتیجه اش هم خودش می‌بیند .

    امیدوارم بتونم تمرکزم روی خودم بزارم و انرژی ام مدیریت کنم و لذت ببرم از زندگیم و از فرعیات دور بتونم.

    شکر این فایل شکر خداوند با قوانین مشخص

    عــشـــقــ بـــر شــمـــــا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    مهربانو گفته:
    مدت عضویت: 1370 روز

    با سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته مهربان

    استاد خیلی ممنون که این سری فایل ها رو واسمون میذارید و چقدر خوب مثال می‌زنید وما رو آگاه میکنید خیلی از شما سپاسگزارم

    راستش استاد برای من مفهوم امربه معروف ونهی از منکر گنگ هستش با توجه به تعاریف شما

    آیا منظور از امربه معروف ونهی از منکر عملی هست وقتی ما قادر به تغییر دیگران نیستیم و باید دخالت کردن ودلسوزی کردن در زندگی اطرافیان رو کنار بزاریم این مفهوم امربه معروف ونهی از منکر چه جایگاه ومفهوم داره

    باز هم از شما تشکر میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  6. -
    جواد آقابابایی گفته:
    مدت عضویت: 2823 روز

    سلام به استاد عباس منش و همه ی دوستان عزیز

    نمیدونم چرا نوشتن تو سایت برام سخته

    شاید این باور دارم که چون استاد همه کامنت هارو رو میخونن و من میخوام یه کامنت عالی بنویسم همش این نوشتن برام سخت بوده و یه جایی احساس می‌کردم برای جلب توجه می نویسم برا همین خیلی وقت ها نوشتم و پاک شون کردم

    ولی این بار چون یه تجربه ای تازه از این حرفهای استاد داشتم خواستم بنویسم تا برای خودم یادآوری بشه که این حرفها دقیقا جزو قانون بوده و عمل نکردنش چه بلایی سرم آورده

    موضوع بر میگرده به سال 1401

    که دوتا از دوستانم که با هم شراکت داشتن به مشکل برخوردن و کلی بدهی بالا آوردن و من بدلیل اینکه با من هم صنف بودن و حتی بدلیل اینکه پیش یکی از همکاران معرفی شون کرده بودم و عمده بدهیشون هم به این طرف بود(این همکارم بلافاصله بعد از اولین چک برگشتی رابطه اش رو باهاشون قطع کرد) تصمیم گرفتم کمکشون کنم بعنوان واسطه تا مشکلاتشون رو برطرف کنن

    لازمه که بگم من دورادور از تصمیمات اشتباه این دوستانم باخبر بودم که باعث شده بود اونارو به اینجا بکشونه (اولین تلنگر جهان)

    بعد از این اتفاق یکی از همین دوستان ماه‌های آخر سال 1401 اومد بعنوان ویزیتور از من کالا می‌گرفت و برای خودش کار میکرد

    اوایل همه چی داشت خوب پیش میرفت و این فرد فروش خوبی داشت و مهم تر اینکه به تعهداتش عمل میکرد و زندگیش داشت دوباره به جریان می افتاد و منم سر خوش از کمکی که انجام داده بودم همچنین از رفتار همکارم که تو سختی باهاشون قطع رابطه کرده بود عیب می گرفتم (عدم درس گرفتن از تجربیات دیگران)

    تو همین زمان این فرد تصمیم به تعویض خونه میگیره یک تصمیمی که با تجربیاتم نشون میداد که اون نمیتونه از پس این تصمیم بر بیاد چون هنوز بدهی های قبلیش رو پرداخت نکرده بوده و مهم تر اینکه برای پرداخت بدهی قبلیش رفته بود و پول نزول کرده بود (تلنگر بعدی جهان)

    بعد از یه چند ماهی کم کم مشکلات مالی این فرد پدیدار شد و این فرد به تعهداتش پایبند نبود و چکهاش رو بعد از چند روزی پاس میکرد (پس گردنی جهان)

    ولی من همچنان باهاش مدار میکردم و داشتم باهاش کار میکردم

    بعد مدتی دیگه توان پاس کردن یکسری از چکهاش رو نداشت و من بابت تعهدی که داشتم به حساب شرکتها پول میزدم و چک‌های برگشت خورده این فرد رو میگرفتم تعداد و مبلغ چکها اولش زیاد نبود و خیلی فشار زیادی بهم نمیومد (سیلی آروم جهان)

    دیگه داشت چکهای بیشتری برگشت می‌خورد و جالبه یه جایی این فرد باعث شده بود که وجهه من آروم آروم پیش یکسری از شرکت‌ها صدمه بخوره ولی من همچنان بر این باور بودم که باید کمکش کنم (چک و لگد جهان)

    دیگه داشت بدهی های این فرد به 600 700 میلیون میرسید و من برای کمک کردن بهش یکسری از پولهایی که از دیگران بعنوان سرمایه گذاری بهم پیشنهاد می شد (از خیلی وقت پیش به این باور رسیده بودم که دیگه پولی بعنوان سرمایه گذاری از کسی نگیرم) براش گرفتم تا اون بتونه چکهاش رو پاس کنه (آماده کردن برای ناک اوت کردن جهان)

    شاید برا خیلی ها جالب باشه به یه فردی کالا بدی بعدش موعد چک اش هم میرسید خودم میرفتم براش پول جور میکردم ولی واقعا این اتفاق رخ می‌داد چراکه این باورهامونه که داره شرایط و تجربیات زندگی رو رقم میزنه و من باور داشتم که باید به دیگران کمک کنم

    اونقدر این اتفاق پیش رفت که دیگه توان مالی برای حمایت این فرد رو نداشتم و دیگه داشت ضربات دنیا برام کشنده می شد و تصمیم گرفتم که حداقل به این فرد دیگه کالا ندم (دقیقا همین روزها تو پارسال)

    حالا من مونده بودم و کلی از چکهایی که این فرد برای کالاهایی که از من گرفته بود بهم داده بود و من اونارو به شرکتهای طرف قراردادم داده بودم

    یک استرس از اینکه این چکها قراره پاس نشن و فشاری که شرکتها بابت گرفتن پولشون بهم خواهند آورد و یک فشار از دور اطرافیان که چرا آخر سالی دست این فرد رو تو پوست گرد گذاشتم و این فرد با دوتا بچه کوچیک خرجش رو چجوری بکشه (یه عذاب وجدان الکی هم تو خودمم داشتم)

    خلاصه با هزار بدبختی تونستم تا اواخر بهار امسال بدهی میلیاردی این فرد رو جمع کنم با کلی سرافکندگی و شرمندگی

    حالا من مونده بودم با این چک‌های بی محل این فرد

    استاد باورت نمیشه ولی همچنان من داشتم با این دوستم مدار میکردم و هیچگونه فشاری بابت چکهاش بهش نمیذاشتم تا اینکه تصمیم گرفتم بابت وصول چکها از طریق قانون اقدام کنم

    (این دوستم قرار بود از از مهر ماه 1402 بابت مشکلات مالیش خونه ای که خریده بود رو بفروشه ولی نگو این دلسوزی بیخودی من باعث شده بود اون اینکارو همچنان به تعویق بندازه تا شاید من کمکش کنم)

    و این جدیت من باعث شد که این فرد تو 1 هفته 10 روز خونه اش رو بفروشه و قسمتی از بدهیش رو پرداخت بکنه

    الانم که دارم این پیام رو می نویسم همچنان مبلغ کمی از بدهیش باقی مونده که امروز فردا میکنه البته که دیگه بیخیال شدم

    البته بگم استاد سال 1402 پر بود از این اتفاقات برام

    چرا که این کمک کردن های مالی فقط به این دوستم خلاصه نشده بود بلکه به 2تا از برادرانم هم بابت بدهی هاشون کمک مالی انجام داده بودم یا اینکه برای یکی از برادارام با حساب خودم وام گرفته بودم(با اینکه خودم از وام بیزارم و میدونم وام عامل بدبختیه) و چون توان پرداخت قسط هاش رو نداشت از حساب من برداشت میکردن

    یعنی کل سال 1402 فقط دنیا داشت بهم می آموخت که کاسه داغ تر از آش نباشم و خودم رو بابت تصمیمات اشتباه دیگران به چالش نندازم

    خیلی فایل فوق العاده ای بود

    دوستان واقعا این حرفهای استاد مثل در میمونه

    اگه مقاومتی نسبت بهش دارید چندین و چند بار گوش بدید تا مثل من نخواید میلیاردها تومان ضربه ببینید تا این حرفهارو باور کنید

    بقول استاد این فایل ها میلیاردها میلیارد ارزش داره واقعا درست میگه

    استاد ممنونم بابت این سخاوتت بابت این بخشندگیت

    خدایا سپاسگذارم بابت این فضای عالی که تو این سایت ایجاد شده

    امیدوار نسبت به عمل کردن به این آموزه ها ثابت قدم باشم

    استاد جان بی نهایت ازت ممنونم️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      سارا محمدی گفته:
      مدت عضویت: 1459 روز

      سلام به بردار بزرگوارم آقا جواد

      ممنون از کامنتی که نوشتی و ایمانمون رو به درست بودن قانون افزونتر کردی

      باید به خودم یاداوری کنم که دلسوزی و کمک به دیگران که اولش ظاهر معنوی داره و در واقع خلاف قانون هست نه تنها باعث میشه اون فرد تغییر نکنه بلکه با ارسال این فرکانس ناجی و هادی بودن، جهان لاجرم آدم های مسئله دارو درب و داغون رو میاره تو زندگیمون….

      دقیقا تجربه شما هم داشت همینو می گفت

      من خداروشکر به فضل خدا و این سایت دیگه چند سالی هست تلویزیون نمی بینم

      اما این اواخر که سریال کیمیا پخش میشد … من تو خونه مادرشوهرم تصادفی یه بخشیش رو دیدم که چقدر همخوانی داشت با این فایل

      البته قبلاً در دوران جاهلیت این سریال رو دیده بودم و اون شب یه پیام واضح برام داشت

      اینکه کیمیا از همون نوجوانی با ارسال فرکانس حامی و ناحی و هادی بودن، مدام افراد مسئله دار و درب و داغون تو زندگیش بودن و جالبه که خودش شد معلم و مدیر مدرسه که باز هم اونجا ناجی و هادی بود…‌

      همسرش قاضی بود

      دو تا بچه هاش دکتر بودن و دوست داشتن در مناطق محروم خدمت کنن

      خلاصه که تمومی نداشت…

      و چقدر به جا بود دیدن این سریال و هماهنگیش با این فایل و یاداوری قانون برام

      هر چند اون موقع به خاطر توهم های مذهبی تو ذهنم، ایشون رو خیلی تحسین می کردم و تو ذهنم برام الگو میشد

      خدایا شکرت که کر و کور نموندم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    سانیا رهبری گفته:
    مدت عضویت: 3211 روز

    جاء الحق زهق الباطل ، انّ الباطل کان زهوقا

    سلام استاد جانم

    روز و شبتون خوش و خرم الهی

    حال دل آباد الهی

    مدتهاست که نیومدم برای کامنت خوندن و نوشتن ولی دلم پر می کشید براش

    استاد به قدری حجم آگاهی تو فایل محصولات و دانلودی ها زیاده که من نمی‌کشم همه رو یه جا قورت بدم

    کوچولو کوچولو گوش میدم و پیش میرم

    چه نکته ها و یادآوری‌ها که این فایل داره و نمیشه همش رو یکجا بلعید

    استاد جانم وقتی شما از یه کامنت میای این آگاهی رو بیرون میکشی و تبدیل به فایل میکنی ، چه قدر هوشمند و هوشیاری میخواد همین رفتار ؟! واقعاً خارق العاده ای شما …. تحسین ها بر شما …

    میخوام از تجربه خودم بگم در جایگاه مادری خودم بگم که شاید رو حساب دلسوزی باشه شاید رو حساب درس دادن به پسرم!! من از هر زاویه که نگاهش میکنم میگم دوتاش هم بوده ولی درس دادنه میچربیده به دلسوزی کردنه

    موضوع از این قرار بودش پسرمو که پارسال کلاس هفتم شده بود و از ارزیابی درسی رسیده بود به نمره گرفتن و این داستانا ، نتونست حد نصاب قبولی تو مدرسه اش رو بدست بیاره و باید از اون مدرسه می رفتش و بهم خبر دادند که بیا پرونده اش رو ببر

    من نگم براتون که چند ماه بدو بدو کردم تا موفق شدیم ، تایید نهایی ثبت نامش رو تو مدرسه اش بگیرم !!

    قبلش هم اینو بگم که من از خدا برای حل شدن این مسئله کمک خواستم و کاملا به صورت الهامی بهم گفت این هدفی که میخوای دست یافتنیه ولی زحمت زیادی داره و تو نباید تسلیم بشی

    خدا خودش شاهده وقتی تا یه جاهایی پیش رفتم و گفتم دیگه دست من نیست خودت یه راهی نشونم بده ، منو صاف برد سراغ عزیزی تو خونواده ام که من اصلا یادم نبود که اون توانمندی یه سری کارهای اینطوری( کاغذ بازی از این اداره به اون اداره رو داره) و من فقط تماشا کردم که کارها چطور داشت توسط دست خداوند انجام میشد .

    انکار نمیکنم که این وسط اعضای خونواده تک به تک منو با حرفهاشون ناامید می‌کردند ولی من هر بار یاد حرف الهام شده می افتادم و امیدوار به انجام شدن هدفم …. تا اینکه شد آنچه که باید میشد

    هر چند من باز هم میگم که من خیلی تو چالش و دردسر افتادم ولی درسهای زیادی ازش یاد گرفتم و مهمترین نکته این بود که به پسرم فهموندم : تو حق اینو نداری وقتی مسئولیتی رو به درستی انجام نمیدی به سادگی از کنارش رد بشی و بری سراغ کار بعدی …. چون پسرم دو ماه تابستون رو درگیر درسا بود که حد نصاب قبولی رو بیاره و این بهش درس خوبی رو داد

    از طرفی من هم با این مسئله روی خدا حساب باز کردن رو خوب یاد گرفتم ، یعنی تو هر لحظه از حل کردنش باهاش حرف میزدم ، ایمانم خیلی به چالش کشیده شد

    یه سری از توانمندیهایی که ازش آگاه نبودم رو تو وجودم کشف کردم ، یکیش اینکه من نمی‌دونستم میتونم به قدری صبور باشم و توکل کنم بهش در عین اینکه توجهم رو طرف مثبت مسئله ست و این خودش کلی عزت نفسم رو تقویت کرد

    همین موضوع به قدری بهم خود باوری داد که تونستم تو شناخت خودم در زمینه کاری به شفافیت برسم و تکلیفم با خودم رو برای همیشه یکسره کنم و اینقدر خودمو این در و اون در نزنم و تصمیم قاطع بگیرم

    یه موضوعی که متوجه شدمش اینه که ترسم برای تصمیم گیری تو مسائل زندگی کمتر و کمتر شده طوری که میگم اگه قرار هست با گرفتن تصمیمی که در موردش شک و تردید دارم برم وارد چالش ها بشم و بهم سخت بگذره هراسی ندارم میگم بزار بشه اون چیزی که باید برام بشه

    آخه اینطور زندگی کردن بیشتر منو راضی می‌کنه

    یادم میاد یه تایمی از زندگیم من با قانون آشنا شده بودم ، تقریباً همه کارها و برنامه ها رو ول کرده بودم و فقط رو قانون کار میکردم ، یعنی یادم میاد اون دوره عملگراییم رسید به منفی ، به خودم اومدم دیدم من هیچ کاری انجام نمی‌دم و فقط دارم فایل گوش میدم ، تو فایل ها هم می‌رسیدم به اینکه استاد می‌گفت عملگرا باشید و اینا …. من خودمو توجیح میکردم و تهش نمی‌رفتم سراغ علاقه و کارم

    تا اینکه یه چند سالی پیش رفتم و بد ضربه ای از این عملکردم خوردم که آثارش هنوز هم تو رفتارم هست و من باهاش درگیرم که رفعش کنم!!

    دیگه رسیدم به اینجا که دوستام و نزدیکانم بهم میگفتند فلان کن و فلان و من اونا رو هم توجیح میکردم به اینکه دیگه از این روش دست بردار و پاشو یه کاری انجام بده بلکه برای تغییر شرایطت یه فرجی حاصل بشه

    خلاصه که من با این ذهنیتم هنوز که هنوزه درگیرم و هربار باهاش کار دارم

    ترسهام کمتر شده برای تصمیم گیری ولی باز جا دارم که بهتر بشم ، انگاری هربار با وارد شدن تو دل ترسهام پوست میندازم و کلفت تر میشم و این بهم انگیزه میده برای ادامه دادن و تسلیم نشدن …

    استاد برای همین الان که فایل گوش میدم میبینم که چقدر آگاهی های نابی تو هر کدومش هست که اگه بخوای به یکیش عمل کنی برای کل زندگیت کافیه !!

    در کل نمیتونم بگم همیشه تو زندگیم به موقع فهمیدم که تو مسیر اشتباه و یا تو جهل هستم ، زمانهایی رو داشتم که با دیدن چند تا ناخواسته متوجه شدم تو مسیر اشتباه افتادم و سریع تغییر ذهنیت هامو تغییر دادم .

    یه تحسین و تمجیدی که خودم به خودم میدم این هست که با وجود اوضاع و شرایط سخت زندگیم تو شهرستان کوچیک جسارت کردم و دست به مهاجرت زدم با پسرم و این حرکتم باعث شد که همسرم هم از اون شهر بزنه بیرون ، یعنی یه طوری مجبور به انتخاب شد با انتخاب من …. چون نشستم و کلاهمو قاضی کردم و با خودم گفتم اگه اینکار انجام بشه چی میشه و اگه نشه چه ها که قرار هست برام بشه

    خدا رو شکر با تمام ترسهام اقدام کردم و این برام حرکت بزرگ بود به سمت تغییر های بعدی

    من که اینطور دارم برای تغییراتم اقدام میکنم

    و احساس میکنم برای تغییرات بزرگ بعدی هم دارم آماده میشم و این بهم انگیزه و امید بیشتر برای ادامه میده

    استاد خیلی خیلی ممنونم ازت

    خیلی خیلی دوستت دارم و عاشقتم

    مرسی بابت فایل های ارزشمند و طلاییت

    مرسی از شماهایی که این متنو می‌خونید

    شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    عاطفه زارعی گفته:
    مدت عضویت: 821 روز

    به نام خدا که رحمتش بی اندازه و مهربانیش همیشگیست

    با درود و سپاس از شما استاد گرامی و مریم خانم گل و دوستان همفرکانسیم

    همه ما از این دست تجربیات بینهایت تو زندگیمون داریم.

    من می خوام در مورد باور جدیدم و آموزه های استاد در این فایل ارزشمند بگم.

    باور جدید من، اینکه نیازهای خودم مقدم بر نیاز دیگرانه.

    رویداد جدید در راستای آموزش ها و باور سازی جدیدم این هست، دو روز قبل خواهرم تماس گرفت و درخواست کرد با توجه به تعطیلات پیش آمده، منزل مادرم برم و پیش مادر و دختر برادرم که بیماری سرماخوردگی شدید پیدا کردند، باشم.

    من به خاطر شرایطی که دارم به خودم گفتم الان من برم کاری از دستم بر نمیاد و هر دوی اونها هم رفتند دکتر و داروهاشون رو هم دارن استفاده می کنند و رفتن من هم منفعت خاصی نداره، جز انتقال بیماری به سیستم خونه و محل کار ام و البته با تماس هائی که داشتم متوجه شدم شرایط مادر و دختر برادرم رو به بهبود هست.

    بعد از دو روز متوجه شدم که بیماری اونها سرماخوردگی نبوده و کرونا بوده، خدا رو شکر کردم از اینکه اینهمه آدم اطراف خودم رو به خاطر یه دلسوزی بی مورد درگیر نکردم.

    اگه آدم قبلی بودم شاید دیدگاهم متفاوت بود، اول از خدا سپاسگزاری کردم بابت همزمانی آموزه های استاد و تعهد خودم در عمل.

    جالبه که بگم نکته مهمی که در تغییر شخصیتم بهم نشون داده شد، این بود که، دلیل موفقیت و آرامش همیشگی من در زندگیم، داشتن شخصیت تعهد غیر قابل مذاکره در عمل به اصول درست هست. من هر روز اصول رو برای خودم تکرار می کنم، تا فراموشم نشه و از مسیر خارج نشم.

    سپاسگزاری برای نعمتهای خداوند بزرگ، من رو مغناطیس جذب آرامش و نعمت های فراوان کرده.

    توجه به نکات مثبت، من رو در همه زمینه ها معنوی تر کرده.

    اعراض از ناخواسته ها، منطق من رو تو کارهام فعال‌تر کرده.

    تجسم، صبر و اجرا کردن ایده هام رو برای من راحتتر کرده.

    باور سازی، من رو آسون کرده برای آسونی ها.

    تکامل، من رو پر انرژی و منطقی تر کرده.

    خلاصه توکل و ایمان قلبی، روح من رو گسترده و نگاه من رو عمیق‌تر کرده.

    تمرکز به نعمتهای زیاد اطرافم، اونها رو برام ارزشمند کرده.

    هر لحظه از داشتن اینهمه نعمتهای بینظیر وجودم مملو از نور خداست.

    من در اینهمه عمری که از خدا گرفتم همیشه مثبت اندیش بوده ام و خدا بهترین نتایج رو هم نصیبم کرده، همسر عالی، فرزند صالح، شغلی آرام، نعمت های معنوی و مادی فراوانی از جمله گرایش شدید به خلق هنر، نظم و خیلی موارد دیگه. می خوام این رو بگم با وجود داشتن خیلی نتایج، الان با آموزه های استاد، سوار بر یک موج زیبا هستم، که باهاش دارم، تجربیات زیبائی رو دریافت می کنم.

    دنیا جای قشنگیه، منهم زمانیکه خواستم بیام این دنیا، حتما دلم خواسته بوده که بهترین ها رو تجربه کنم و از اینهمه نعمت های زیبای خدا استفاده کنم و البته منشأ اثر هم باشم و خدا استاد رو جلوی راه ام قرار داده.

    همزمان با شغل و وظایف همسری و مادری ام، کار مورد علاقه رو با آرامش و لذت فراوان انجام می دم و معتقدم در پرتو نور الهی هستم.

    اگر الآن خدا بهم بگه برگرد پیش خودم، با کمال میل آماده ام.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    فرشته رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 1307 روز

    سلام ب همگی سلام استاد ومریم جان وب دیگر دوستان استاد جان ازت سپاسگزارم بابت ادامه فایل نکات تربیتی بهش اشاره کردید مخصوصا درمورد فرزندان من خیلی احتیاج ب این حرفا داشتم من مدتی تمرین میکنم ب آن چه ک در این مدت عضو این سایتم سپاسگزاری میکنم ب زیبایها توجه میکنم خیلی تنها شدم واز این تنهای لذت میبرم تازه وقت کم میارم برای انجام تمرینها با خودم در صلح وآرامش هستم با اعضای خانواده ارتباط خوبی دارم روی شخصیت خودم کار میکنم و خواندن کامنت دوستان استفاده میکنم استاد ازت سپاسگزارم تو زندگی منو متحول کردی ممنون دوستدار شما فرشته رحیمی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    مریم غدیری گفته:
    مدت عضویت: 3760 روز

    استاد عمل به قوانین سلام

    بانوی عمل به قوانین سلام

    و هم فرکانسی هایی که به قوانین عمل میکنید سلام.

    پیشاپیش یلداتون خجسته.

    استاد هر فرد دیگری جز شما راجع به این موضوع حرف بزنه من باور نخواهم کرد. شما خودتون رو به ما شناسانده اید. هیچ حرفی رو الکی نمیگین. شما به پسر خودتون که اینقدر عاشقش هستین همینطور که گفتین رفتار کردین. من اون موقع میگفتم استاد چقدر میتونه به احساسش غلبه کنه و با پسرش اینطوری رفتار کنه. کاملا بر من واضح و روشنه که چقدر نظر دیگران براتون بی اهمیته. بعد اون اتفاق من تصمیم گرفتم مثل شما رفتار کنم. گفتم مریم می‌ترسی بهت بگن بی احساس، بذار بگن، هر چی میخوان بگن، وقتی مسئولیت تصمیماتشان را نمی‌خوان به عهده بگیرن و میخوان بندازن گردن خدا و بقیه دیگه خط قرمز باید باشه برات. و استاد جان به قول خودتون چقدر راحت شدم چقدر آرامش گرفتم. چون خواهرم قند داره فکر کردم وقتی من قانون سلامتی را رعایت کنم میاد توی این مسیر، چقدر حرص خوردم از دستش و اون هم متقابلا از دست من. من بخاطر اینکه اون بیاد توی قانون، اون بخاطر اینکه قانون رو باور نداره و نخواهد داشت. و هی بهتر فهمیدم هر کی مسئول خودشه. میشه گفت خودمو جر دادم که فایلها رو بشنوه و ببینه، ولی انگار نه انگار… چقدر انرژی روانی ام تلف شد.

    یعنی اینکه میگین فقط تمرکز روی خودمون باشه برای اینه ها…در دلسوزی رو توی ذهنم بستم و باورهای مناسب با فایلهای شما برای این موضوع ساختم و همواره دارم رشدشان میدم. باز توی جاده خاکی زده ام ولی خیلی کوچک، سریع مچ خودم رو میگیرم، این آگاهی ها نابن ، ناااااااب

    اونکه رسول بوده خدا بهش اینجوری گفته، چه برسه به من. مثال هایی که گفتین عالین، این فایل قابل قیمت گذاری نیست . یعنی همه ی فایل هاتون اینطوریه. از دلش هزارتا نکته میشه درآورد. خدایا برای اینکه دیگه نمی خوام هیچکی رو تغییر بدم ازت خیلیییییییی ممنونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: