آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2 - صفحه 19
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/12/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-12-10 22:21:532024-12-11 22:35:54آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد عزیزم لباسی که پوشیدید با این رنگ بندی زیبا و خطوطش من را یاد لباسهای بومی و محلی میاندازد نمیدانم در لباسهای چه قومی این نوع رنگ بندی زیبا را دیدهام اما لحظه اولی که لباس شما را دیدم احساس کردم که این یک لباس بومی است و حس صمیمیتر و دوستانهایتری هم دارد. حالت رنگ بندی زیبای طبیعت را هم دارد که احتمالاً بومیها هم رنگ بندی لباسشان را از طبیعت برمیدارند.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر پیام آور توحید، استاد عزیزم
سلام بر هارون استادم خانم شایسته عزیزم
سلام بر دوستان مدار بهشت
استاد جااااان سپاسگزاری من از شما به خاطر این فایل ارزشمند و بی نهایت موثر، به زبون نمیاد
ممنونم که این اکاهی ها رو اینقدر خالصانه و با عشق، با ما به اشتراک گذاشتید
خداروشکر در مدار دریافت این آگاهی ها بودم… چرا؟؟ چون به خاطر تضادهای اخیرم اماده تغییر بودم… الهی شکر کر و کور و مثل مرده ها نبودم…
استاد قطعاً می دونید و درک می کنید که چقدر این فایل همزمانی داشت با من… چون به تجربه دیدید که وقتی به صدای قلبتون گوش می کنید و فایل ضبط می کنید چقدر همزمانی ها رخ میده
سه شنبه وقتی از مرکز اومدم خونه، یه لحظه قلبم گفت چه خوبه بری زنجان و به مامانت سر بزنی… منم همون موقع بدون تجزیه و تحلیل به همسرم گفتم اگه فردا، مدارس مجازی شد و منم تعطیل شدم، بریم زنجان…. همسرم هم قبول کرد… رفتم خوابیدم و بعد که بیدار شدم، متوجه شدم که چهارشنبه کلا تعطیل شده و حتی مجازی هم نیست… شب همه وسایل ها رو اماده کردم و نصف شب متوجه شدم که این فایل اومده روی سایت… حالا چند ساعت قبلش چه اتفاقی افتاده بود؟؟ برادرم بهم پیام داده بود و درخواست کرده بود که پول بهش قرض بدم مبلغ زیادی نبود… اولش ذهنم گفت بابا این مبلغ که چیزی نیست، بهش بده … اگر هم پس نداد مشکلی پیش نمیاد… ولی قلبم موافق نبود… ریشه یابی کردم … چرا می خواستم بهش کمک کنم؟؟ چون نمی خواستم ناراحت بشه… چون نمی خواستم برچسب بی معرفت بخورم…
خلاصه داشتم مشرک میشدم… خدا کمکم کرد و تونستم ذهنم رو با روحم هماهنگ کنم… با این اگاهی ها که اگه الان این کار رو انجام بدم فرکانسی که دارم می فرستم، افراد اینجوری میاره تو مدارم و من هر بار باید یه جوری رفعش کنم… اجازه میدم حودش مسائل اش رو حل کنه و نقش خدا رو براش بازی نمی کنم…
خلاصه راضی شدم بهش پیام بدم که نمی تونم… ذهنم گفت حداقل یه جوری بگو ناراحت نشه… مثلا بهش بگو ندارم… دروغ!!!!!؟؟؟؟…. اما من نمی خوام به خاطر اینکه اون بهم برچسب نزنه و ناراحت نشه، یا یه روزی شاید به دردم بخوره و هزارتا شرک دیگه دروغ بگم… خلاصه با حال خوب و بدون عذاب وجدان، بهش پیام دادم که داداشی جونم ببخشید من نمی تونم ان شاءالله خدا برات از بهترین راه اوکی کنه…
همش ذهنم می خواست بگه فردا بری، دیگه بهت بی احترامی می کنه… چون داداشم خونه مامانم زندگی می کنه…
خلاصه ایمان بر این ترسها چربید و با حال خوب رفتیم زنجان و نتیجه این شد که احترام بیشتری هم از طرف مامانم و هم زنداداشم و هم داداشم دریافت کردم…
اونجا بودیم که خواهرم که قم زندگی می کنه زنگ زد به مامانم و دعوت کرد روضه…
مامانم چون تازه پاهاش رو جراحی کرده خودش نمی تونه بره… و برگشت به من گفت که تو برو… منم بدون اینکه بخوام از باورهای جدیدم توضیح بدم و مامانم رو قانع کنم و بحث کنم، گفتم نمی تونم برم … و بحثی نشد
به خودم افتخار کردم و خیلی خداروشکر کردم که تونستم به قانون عمل کنم و پا نزارم روی اصول خودم حالا به خاطر اینکه برچسب های منفی دریافت نکنم یا تایید نشم و …
استاد عزیزم این فایل یکی از پیش فرض های ذهنی منه که خیلی جاها حال منو خراب می کنه… مخصوصاً در مورد بچه هام
من از بچگی شنیده بودم که اگه پدر و مادری نماز یا روزه نگیرن، بچه می تونه پول بده و براشون بخره یا خودش جبران کنه اونم فرزند ارشد…
یا شنیده بودم اگه بچه در مسیر نادرستی باشه، پدر و مادر در اخرت عذاب میکشن…
استاد این پیش فرض باعث شده بودم که اولاً خودم سعی کنم ادم درستی باشم که پدر و مادرم دچار عذاب نشن و اینکه فشار بیارم روی بچه هام که اونا در راه مناسبی باشن
یا تو مدرسه خودمو مسئول دانش اموزام می دونستم… اگه خوب یاد نمی گرفتن، انگار من مشکل دارم… عذاب وجدان می گرفتم…
اما به تجربه دیدم که تلاش های من تاثیری روی یادگیری برخی بچه ها نداره
استاد این همه کنترل بچه هام و این همه ناراحتی و سختی، به خاطر این پیش فرض بود… خدای من…
یا شنیده بودم که اگه همسرم کارهای اشتباهی بکنه، منم تو عذابش شریک هستم… و همین باور غلط چه کنترل کردنی رو با خودش به همراه داره… چه عذاب و چه درد و رنجی به همراه خودش داره
استاد من بارها شنیده بودم که شما می گفتید ما عاجزیم در تغییر دیگران… استاد نمی تونستم تعمیمش بدم… خوب درکش نمی کردم… اما با این فایل انگار ریشه رو پیدا کردم
استاد یادم میاد وقتی در مذهب قبل بودم شنیده بودم که اگه حجابم درست نباشه و مردی منو ببینه و از مسیر خارج بشه و کار اشتباهی کنه، نه تنها من مسئول گناهان خودم هستم باید گناهان اون فرد رو هم به دوش بکشم… استاد … استاد… استاد … همین پیش فرض چقدر منو اذیت می کرد و باعث میشد من خودمو سرزنش کنم…
حالا استاد بارها هم این ایه رو خونده بودم که هیچ کس بار گناه یکی دیگه رو به دوش نمی کشه… اما نمی تونستم تعمیم بدم به زندگیم…
استاد جااااانم ممنونم که اینقدر عالی توضیح میدید
پیام این فایل :
من مسئول زندگی خودم هستم… من مسئول حل مسائل زندگیم هستم و اجازه میدم دیگران هم مسئول زندگی خودشون باشن
من نمی خوام مسئولیت اشتباه دیگران رو به عهده بگیرم … من نمی خوام مسئولیت اشتباه بچه هام رو به عهده بگیرم و نمی خوام مسائلشون رو حل کنم… هر برچسبی که می خوان بزنن… من روی اصولم می مونم… و نیاز به تعریف و تایید دیگران ندارم… و خبر خوب اینکه، اینطوری من درگیر نمیشم و از زندگیم لذت می برم…
هماهنطور که غصه خوردن یعقوب و نصیحت های یعقوب به بچه هاش، تاثیری روی بچه هاش نزاشت و اونا تغییر نکردن … فقط خودش رنج کشید و از زندگیش لذت نبرد و کور شد…
یوسف هم که در مدار درستی بود عزیز مصر شد چه یعقوب غصه بخوره، چه نخوره… چه دعا کنه چه نکنه…
من می خوام از زندگیم لذت ببرم و نقش خدا رو تو زندگی دیگران ایفا نکنم… جهان کارشو خوب بلد… همهانطور که با تضاد اذر 99 من آماده دریافت هدایت شدم و هدایت شدم به این سایت… افراد دیگه هم به محض آماده بودن، هدایت میشن به مدار درست
خدایا شکرت
استاد بی نهایت سپاسگزارم ازتون
این فایل دو قسمتی خودش یه دوره بود که میلیاردها تومان ارزش داشت… مررررسی که رایگان در اختیار ما گذاشتین… خدایا کمکم کن جاهل نباشم و همواره به قانون عمل کنم
دوستون دارم بی نهایت زیاد ◉‿◉ (◠‿◕)
به نام الله یکتا
مثال یوسف چقدر به جا و عالی بود مرسی ازتون
در مورد اینکه ما آیه های قرآن رو میخونیم و نمیفهمیم یا نمیتونیم تعمیمش بدیم به زندگی خودمون بخاطر این هست که،من خودم همیشه فکر میکنم این آیه ها برای بقیه هست و برای من نیست،فکر میکنم که من چون توی این سایت هستم و یک سری چیزها رو میدونم که بقیه حتی درکش هم نمیکنن من دیگه اولیاء خدا هستم و ضد ضربه در صورتی که اولیا خدا هم باشی اگر مغرور بشی از همون نقطه که میشه پاشنه آشیلت ضربه میخوری مثل یونس و مثل یوسف و مثل یعقوب
باید بتوانم در هر لحظه تقوا داشته باشم و کنترل ذهن کنم و متکبر نشم و مغرور نشم که من میدونم و بخوام مسائل بقیه رو حتی در ذهن خودم و برای خودم ریشه یابی کنم،به من چه اگر خیلی عُرضه دارم بشینم مسائل خودم رو حل کنم
هر چند که این خودش یک مسیره و باید تکاملش طی بشه،از خدا میخوام که منو از شکرگذاران و تسلیم شدگان و هدایت شدگان قرار بده و از من بگذره و منو ببخشه
مرسی بابت کامنت بی نظیرتون…
سلام به همه خوبان
امروز این پیام مینویسم تا ردپایی برای خودم باشد. به امید الله مهربانی که این اگاهی هارو جاری میکند.
من متوجه شدم که هنوز جاهایی از درون قلبم شک، تردید و ترس هست. ترس از اتفاقاتی که توی اینده ممکنه برام بیفته. هنوز جاهایی از درونم نیاز داره که من بیشتر به خدا توکل کنم. بیشتر اعتماد کنم بیشتر و باخیال راحت تر خودمو بهش بسپارم. هنوز دارم به نیروهایی خارج خودم قدرت میدهم اینگار هنوز باور نکردم که تنها یک قدرت خیر است که اگه من بهش اعتماد کنم بهش توکل کنم که نشانه اونم حال خوبمه بی خیالی منه، بودنم در لحظه است، اون نیرو همه چی به نفع من تمام میکنه خواسته هامو بهم میده خیلی راحت و روون.
اینگار داره باهام حرف میزنه.
ازاده کیه این آسمان زیبا برافراشت؟
هیچ کس قدرت این کار نداره جز تو
آزاده کیه که خورشید و ماه مسخر شما کرده است؟
خدامهربونم هیچ کس قدرتی ندارد جز تو.
کیه که به زکریا تو سن پیری در حالی که زنش نازا بود بچه داد؟
مهربونم هیچ کس قدرتی ندارد جز تو.
کی بود که به مریم بدون اینکه مردی لمسش کنه عیسی را داد؟
هیچ کس قدرتی به انجام این کار نداره جز تو.
کی بود که یوسف بعد اینکه روی برادرهاش حساب کرد و اونا یوسف به قیمت اندک فروختند براش ارزشی قایل نشدند عزیزمصر کرد بهش زن و زندگی داد اینقدر قدرت مالی بهش داد که هر حای مصر میخواست میتونه زندگی کنه؟
مهربونم، بهترین حامی من، هیچ کس جز تو نمیتوته
کی به مادر موسی وحی کرد که بچشو توی رود نیل بندازه؟
هیچ کس قدرتی نداره جز تو خدای مهربانم
کی موسی به مادرش برگردوند و موسی تنها از سینه مادرش شیر خورد
خدای مهربونم هیچ کس قدرتی ندارد جز تو
کی اب رود نیل باز کرد تا موسی و اطرافیانش رد بشند؟
هیچ کس جز تو قدرتی به انجام این کار ندارد چون تو توانا و شکست ناپذیری
کی روی زمین باغهایی قرار داد و درون باغها میوه هایی رویاند هبچ کس جز تو قدرتی ندارد. هیچ انسانی توانایی رویاندن درخت ندارد هیچ انسانی توانایی اینو نداره که میوه روی درخت برویاند بعد هم باعث رسیدنش بشه.
هیچ انسانی توانایی اینو نداره که دانه های انار اینقدر قشنگ کنارهم قرار بده.
هیچ انسانی توانایی اینو نداره که بچه دررشکم مادرش رشد بده.
هیچ کس جز تو به نهان و اشکار دلها اگاه نیست.
وقتی مرگ به یکی از ما و عزیزان ما نزدیک میشه هبچ کس جز تو توانایی دور کردن مرگ ندارد.
تو سخت ترین لحطات و زمان ها هیچ کس جز تو نمیتونه ما رو یاری کنه.
خدایا دلهای همه ادمها و افراد دست تو هست.
خدایا شکل گیری بچه، تکامل بچه و بزرگ شدن بچه تو شکم مادرش دست تو هست تو که نیروی خیر جهانی است. خودت گفتی هر خیری به شما میرسد از من است.
هیچ کس جز تو توانایی اینو نداره که روز شب کنه و شب روز کنه.
پس تو از چی میترسی؟ از اینکه افراد طردت کنند؟ از اینکه افراد نپذیرندت؟ از اینکه مسیری که تا این لحظه رفتی یکدفعه فرو بپاشه؟ از این میترسی که طبق سبک شخصی خودت زندگی کنی؟ سبکی که ارامش بهت داده میخوای بخاطر حرف مردم بگذاری کنار؟
خدایا هدایتم کن تو بهترین هدایت گری. چون تو اگاهی چون تو عالمی چون تو قدرت داری. تو به غیب اگاهی داری
بگو: آیا غیر از خدا را به ربوبیّت گزینم در صورتی که خدا پرورنده همه موجودات است؟ و هیچ کس چیزی نیندوخت مگر بر خود، و هیچ نفسی بار (گناه) دیگری را بر دوش نگیرد. سپس بازگشت همه شما به سوی پروردگارتان است و او شما را به آنچه خلاف در آن میکردید آگاه خواهد ساخت.
إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ ۚ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ
ای رسول ما، با آنکه تو هادی خلقی) چنین نیست که هر کس را تو دوست بداری هدایت توانی کرد لیکن خدا هر که را خواهد هدایت میکند و او به حال آنان که قابل هدایتند آگاهتر است.
ازاده سندی بالاتر از ایات قران نیست میگه اینجوری نیست که تو بتونی کسی هدایت کنی هدایت تنها برای افرادی اتفاق میفته که در مدار هدایت هستند.
هیچ جا توی قران نیست که خشک و تر باهم بسوزند هر جا بوده خدا اهل ایمان نجات داده. مثل قضیه حضرت موسی و باز شدن اب.
مثل قضیه نوح و نجات نوح و اهل ایمان.
ما در مسیر درست باشیم هدایت میشیم.
خداوند تو قران به پیامبر میگه نزدیک است که خودتو بکشی تابتونی بقیه رو هدایت کنی.
این ایات باید به ما نشون بده که ما نمیتونیم بقیه هدایت کنیم
اونکه پیامبر بوده فقط وظیفه اش این بوده که پیام خدا رو برسونه بشارت بدهد و انذار کنه. اما نمیتونسته بقیه هدایت کنه.
و اگر خدای تو میخواست همه خلق را یک امت میگردانید و لیکن دائم با هم در اختلاف خواهند بود.
اگر مسیر هدایت بری به نفع خودته اگر گمراه بشی به ضرر خودته.
فصلت چهل شش
هر کس کار نیک کند به نفع خودشه هر کس کار اشتباهی کند به ضرر خودشه.
این نیست که من تو دنیا نیکی کنم خانوادم جوابشو ببینند یا من بدی کنم خانوادم جوابشو ببینند.
پس یاداوری کن تو فقط یاداوری کننده ای
تو هرگز بر اونها تسلطی نداری
اگر پرودگار تو میخواست کل مردم ایمان میاوردند. از ریشه شیع استفاده کرده یعنی در مشیت الهی بود در قوانین الهی بود. از ریشه رود نیست یعنی خدا اراده میکرد.
خود خداهم خواسته مردم انتخاب کنند
اگر خدا میخواست کاری میکرد که ادما همه هدایت بشند اما خدا به دست خودشون داده تا خودشون انتخاب کنند.
من اگر خیلی عرضه داشتم زندگی خودمو تغییر میدم.
شوری ایه چهل هشت
فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا ۖ إِنْ عَلَیْکَ إِلَّا الْبَلَاغُ ۗ وَإِنَّا إِذَا أَذَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنَّا رَحْمَهً فَرِحَ بِهَا ۖ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَهٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَإِنَّ الْإِنْسَانَ کَفُورٌ
ای رسول، تو این آیات قیامت را بر خلق برسان) پس اگر باز اعراض کردند دیگر تو را نگهبان آنها نفرستادیم، بر تو جز ابلاغ رسالت تکلیفی نیست، و ما چون به انسان (بیصبر کم ظرف) از لطف و رحمت خود بهرهای بخشیم بدان شاد شود و اگر به کیفر کردار خود رنج و عذابی به آنان رسد آدمی سخت راه کفران پوید.
تمام این آگاهی ها باید باعث بشه دست از این قبیل کارها و هدایت بقیه بردارم و تمام توجه ات به سمت خودم بیاورم.
آزاده ترسهای اینده رها کن چون خیلی از اونها هیچ وقت اتفاق نیفتادند و نمیفتند. بگذار اگر در اینده پیش امدند براشون راهکار پیدا میکنیم. قطعا راه حلشون هست.
خداهم هست که ما را هدایت کنه. خواسنه رها کن هدف اصلی من
“احساس خوب داشتن، شادی و آرامش” است و این اولویت مهم زندگی قرار دهیم و به جز این، هیچ چیز را جدی نگیرم.
کافی است هر ناخواسته ای را در اطرافم نادیده بگیرم.
کافی است بجای مرور مشکلات در ذهنت و نگران بودن درباره آنها، به هر شکلی که میتوانم، زیباییهای اطرافت را تحسین کنی. خواه تحسین یک فرد باشد یا یک موضوع.
کافی است، از توضیح دادن درباره مشکلات، ترسها، نگرانیها یا افرادی که موجب ناراحتیام شدهاند، دست بکشم.
کافی است باور کنم که هراتفاقی، به نفعم است.
کافی است به یاد بیاورم که، خداوند بزرگترین حامیام است و با مرور این موضوع، ذهنت را ساکت کنم.
این افکار سمی رها کن. اگراین اتفاق رخ دهد، اگر این فرد از زندگیام بیرون رود، اگر این آدم وارد رابطهام شود، اگر به این خواسته برسم، اگر این تغییرات در وضعیت مالیام رخ دهد و … ، آنوقت احساس خوبی خواهم داشت، لذت خواهم برد و شاد خواهم بود…»، با سرعت تمام، در حال دورشدن از برکتهای زندگی هستی.
شادی من در همین لحظه است در همین لحظه عاشق خودمم. من نمیتوانم هبچ کس تغییر بدهم. نمیتوانم بقیه وادار کنم تا طور دیگری زندگی کنند. نمیتوانم خانواده و عزیزانم نصیحت کنم اما میتونم همبن لحظه به چیزی فکر و توجه کنم و شاد باشم.
«شادی»، طبیعیترین حالت وجود توست. یعنی تنها حالتی که ثروت، نعمت و هر آنچه اتفاق خوب مینامی، دسترسی داری.
تنها راه تجربه طبیعت خودم، کنترل ذهن به وسیله کنترل کانون توجه و تمرکز بر نکات مثبت است.
وقتی کنترل ذهن را مهمترین کار زندگیات بدانم،وقتی احساس خوب داشتن و ایجاد هماهنگی میان ذهن و روح را، مقدم بر انجام هر اقدام عملی دیگری بدانم، معجزه رخ می دهد و تمام آنچه به دنبالش بودی، تمام آن اتفاقات، موقعیتها، آدمها و فرصتها که میخواستی، راهشان را به سوی زندگیات پیدا میکنند. درست در زمانی که من منتظرشان نیستم.
ایجاد هماهنگی میان ذهنت و روح، موجب وصل شدن تو به ایدهها و راهکارهایی میشود که مؤثر تر و کارامدتر از راهکارهای هزاران نفری هستند که، این هماهنگی را ایجاد نکردهاند.
یادم باشه که این یک قانون است: احساس خوب = اتفاقات خوب.
یادت باشه دلسوزی نکنی چون خداوند عادل است و هر کسی سر جای خودشه.
یادت باشه خدا بهتر از تو محافظ خانواده و عزیزانته
یادت باشه تو قدرت داری و میتونی خلق کنی
پس از این قدرتت به نفع خودت استفاده کن
هر اشتباه یا کوتاهی که در گذشته کردی رها کن گذشته گذشته الان اونطوری که میخوای زندگی کن
هدف بگذار تیک بزن باز هدف بعدی.
به قول استاد عزیزمان ما تغییرات ذهن راحت میبینیم اما تغییرات ذهن چون قابل دیدن نبست فقط باید اتفافات بیرون ببینیم و متوجه تغییرات درونمون بشیم.
ازاده چطور هر روز ورزش میکنی غذاهایی میخوری که برات مفید باشند پس لطفا عزیزدلم ورزش های ذهنتم که همون شکرگزاری هر روز انجام بده.
احساس میکنم بیشتر پیامام مثل یک والد شده که میخواد نصیحت کنه.
اما من رفیق خودمم میخوام عاشفانه به خودم بگم عزیزم زندگی دنیا گذراست سعی کن فارغ از هر چیزی ازش نهایت لذت ببری. لحظه ها رو از دست ندی. زندگی همین لحظه هاست.
به نام الله یکتا
إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ ۚ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ
چنین نیست که هر کس را تو دوست بداری هدایت توانی کرد لیکن خدا هر که را بخواهد هدایت میکند و او به حال آنان که قابل هدایتند آگاهتر است.
چقدر این آیه از قرآن که شما نوشتین حَقه…
من دوست دارم کی رو هدایت کنم؟
غریبه ها یا خانوادم رو؟!!!
من چون زن و بچه و مادر و برادر و پدر و خواهر و نزدیکانم رو دوست دارم به هر دری میزنم تا به راه راست هدایتشون کنم تا به ظاهر نجاتشون بدم از آتش جهنم،چطور خودم رو مبرا میبینم از آتش جهنم؟؟!!!
من مخلوق ضعیف که هنوز خودم هیچی بارم نیست میخوام بقیه رو هدایت کنم!!!
عجب،اصلا چرا فکر میکنم من درست میگم؟!
من که با هر فایلی که استاد میذاره میفهمم که اصلا کج فهمی کردم و داشتم برعکس حرکت میکردم و تازه خداوند با این فایل پرده ها رو از جلوی چشمم برداشته چی رو در خودم میبینم که خودم رو در جایگاهی ببینم که میتونم برای بقیه نسخه بپیچم و هدایتشون کنم به راه راست
الله اکبر به این همه جاهلی،واقعا جاهلم،خدا رو صد هزار بار شکر که من رو در مداری قرار داده تا هر روز بیشتر متوجه بشم که هیچی نمیدونم و دست بردارم از دیگران و از تغییر دیگران
خدایا منو وابسته خودت کن،من با یه بشکن خودم میپرم تو بغل شیطان چه برسه که بخواد نجوا کنه
به تو پناه میبرم از دشمن آشکار شیطان رانده شده و ازت میخوام منو ببخشی و منو به راه راست هدایت کنی
ممنونم ازت بابت کامنت عالی که گذاشتی…
به نام قدرت مطلق
درود برشما استاد عزیز
خدارو هزاران مرتبه شکر میکنم که بازهم کاملا به جا و در زمان درست فایلی که باید به سمت من هدایت شد
ولی استاد حتی پس از گوش دادن این فایل هم من به یک تضادی خوردم
تضادم رشته ای هست که درحال تحصیل در اون میباشم
رشته روان شناسی راستش استاد هر چقدر که شما بیشتر توضیح میدادید بیشتر این سوال برای من پیش میومد که باور درست و مسیر درست با توجه به اصل هایی که استاد توضیح داده برای من کدوم هست این توی ذهنم بود که همونطور که استاد برای هرچیزی اصلش رو به ما میگه این هم قطعا یه اصلی داره و به راحتی اب خوردن هست
این تضاد من موجب شد اینجا بنویسم تا هدایت بشم به پاسخی که باید بشنوم
راستش اومدم توی سایت تا بعد از چندوقت سریال سفربه دورامریکا ببینم ولی دیدم این فایل روی سایت اومده. هرچند که چندروز پیش دیده بودم که قسمت یکمش هم روی سایت هست ولی توجهی نکردم ولی بخاطر مسئله ای که در ادامه تعریف میکنم، حس کردم به شنیدن این اگاهی ها نیاز دارم.
ماجرا از این قراره که خواهر من با اینکه یه شهر دیگه ست ولی دائم ذهن و افکارش داره اینجا و ادمهای این شهر میگرده. دائم توی گذشته غلت میزنه و این یکی دوهفته اخیر دائم به من زنگ میزنه و درد و دلهای به شددددددت تکراری میکنه. گله و شکایت هاش از پدرم، از همسرِ پدرم، از اعتماد بنفس پایینش، از زمین و اسمون و خلاصه..
با اینکه درحال حاضر من کسی هستم که دارم با پدرم و خانمش زندگی میکنم ولی اون با اینکه از اینجا دوره، بیشتر از من توی این خونه و کنار این ادمها حضور داره. هرموقع زنگ میزنه اونقدر عصبی میشم ازش که حد نداره و دلم میخواد تلفن رو روش قطع کنم یا کلا جواب ندم
هعی زنگ میزنه و سر موضوع های تکراری ازم مشورت میگیره و من سعی میکنم بهش مشورت بدم. یه سری چیزهارو میگه اره حق باتوعه ولی سر یه چیزا که کم هم هستن، مخالفت میکنه با نظرم ولی بحث سر اون حرفایی از من هست که تاییدشون میکنه ولی دقیقااااا بعد از قطع کردن تلفن، باز میره و کار خودشو میکنه
چندبار طوری که ناراحت نشه گفتم که دائم داری چیزهای تکراری رو بیان میکنی و اینقد برای من تعریف نکن و تو که کار خودتو میکنی
ولی…
خلاصه هر موقع بعد از قطع کردن تلفن از تماس بعدیش میترسم چون احساس خستگی میکنم از دستش
چقدر احساس ضعف کردم که نمیتونم تلفنهاشو جواب ندم. چقدر احساس ضعف کردم از اینکه حرفاش برام مهمه و نکنه فکر کنه چقدر بیمعرفتم؛ چقدر خواهر بدیم. چقدر ضعیفم از اینکه میترسم اگر من هم نباشم که ب حرفاش گوش بدم، اون احساس تنهایی بکنه. و با تمااااام وجود دلم میخواد که بهش کمک کنم. البته این خواستن بیش از حدم بیشتر برای خواهرزادمه
خواهرزادم 4 ماهشه و من به شدت عاشقشم و از دست خواهرم به شدت عصبانی میشم وقتی قبل از حاملگیش بهش گفتم اول خودتو درمان کن و تروما هاتو رفع کن و بعد بچه بیار. و الان به شددددددددددددت میترسم از اسیبهایی که ممکنه به بچه ش بزنه. دیشب نشستمو کلی گریه کردم برای ترس از اینکه چقدر بچه خواهرم ممکنه بخاطر این جهل و سهل انگاری خواهرم از اینکه روی خودش کار کنه، اسیب ببینه و بارها و بارها از خدا خواستم که از خواهرزادم مراقبت کنه. سعی کردم توی ذهنم بارها مرور کنم که خدا حافظ اون بچه خواهد بود ولی بازهم نجواها میومدن که..
دلم میخواست به خواهرم بگم با این سهل انگاری و نشخوارهای ذهنی زیادت داری به این بچه اسیب میزنی ولی گفتم اینطوری احساس گناه میگیره و خودمو کنترل کردم
ولی حالا با شنیدن این اگاهی ها احساس یه مقدار بهتری دارم. هرچند که هنوزم از خواهرم احساس عصبانیتم میکنم که اینقدر هعی زنگ میزنه و هعی یه مسئله شو بارها و بارها تکرار میکنه و ازم میپرسه که چیکار کنمو بعد وقتی بهش میگم، باز میره کار خودشو میکنه
شاید یهویی توانایی اینو کسب نکردم که کلا به تماسهاش جواب ندم ولی به خودم یه قول دادم: اینکه اگر زنگ زد، حتیییی یک کلمه هم بهش نگم که چیکار کنه و چیکار نکنه. دلسوزی نکنمو از سر دلسوزی بخوام بهش راه و چاه بدمو اینطوری انرژی خودمو هدر بدم. فعلن فقط به عنوانیک شنونده ب حرفاش گوش بدم و سعی کنم از حرفاش چیزی یاد بگیرمو اون نصیحت هایی که میخوام توی گوشِ اون بخونمو با خودم توی ذهنم مرور کنمو سعی کنم توی عمل اجرایی شون کنم
راستش این مسئله که گفتید بزارید بچه هاتون مسئولیت خطاهاشون رو به عهده بگیرن و هرگز بهشون کمک نکنید چون اینطوری دارید بهشون لطف میکنید و یه ادم مسئولیت پذیر بار میارینشون؛ احساس بهتری بهم دست داد نسبت به اینکه من نمیتونم از خواهر زادم محافظت کنمو خوده خواهرزادم مسئول زندگی خودشه
یاد گرفتم حتی خواهرمم نمیتونه ازش مراقبت کنه اگر خوده بچه نخواد
و واقعاااااا برام پذیرش این مسئله سخته که قراره ” هیچ کمکی” نکنم و بعد برچسبهایی از جمله: بیمعرفت، نامرد، و.. رو بشنوم..!
ولی میدونم که باید بیشتر راجه بهش فکر کنم چون من یک فاطمه ی قوی میخوام!
به نام الله یکتا
سوره معارج
11
یُبَصَّرُونَهُمْ ۚ یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدِی مِنْ عَذَابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنِیهِ ﴿١١﴾
آنان را نشانشان می دهند و گنهکار آرزو می کند که ای کاش می توانست فرزندانش را در برابر عذاب آن روز فدیه و عوض دهد! (11)
12
وَصَاحِبَتِهِ وَأَخِیهِ ﴿١٢﴾
و نیز همسر و برادرش را (12)
13
وَفَصِیلَتِهِ الَّتِی تُؤْوِیهِ ﴿١٣﴾
و قبیله و قومش را که [در دنیا] به او پناه می دادند، (13)
14
وَمَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا ثُمَّ یُنْجِیهِ ﴿١4﴾
و نیز همه کسانی را که در روی زمین اند تا [این فدیه و عوض] او را [از عذاب آن روز] نجات دهد! (14)
15
کَلَّا ۖ إِنَّهَا لَظَىٰ ﴿١5﴾
این چنین نیست همانا آتش زبانه می کشد، (15)
16
نَزَّاعَهً لِلشَّوَىٰ ﴿١6﴾
در حالی که دست و پا و پوست سر را بر می کند!! (16)
17
تَدْعُو مَنْ أَدْبَرَ وَتَوَلَّىٰ ﴿١٧﴾
هر که را به حق پشت کرده واز دعوت حق روی گردانده، می طلبد، (17)
وقتی این آیه ها رو میخونم نفسم بند میاد و بیشتر درک میکنم که من چقدر تنهام و هیچ شفاعت کننده ای ندارم
منی که در این دنیا حاضرم جون خودم رو برای دختر 5 ساله ام بدم چی میشه و چه عذابی هست که در آخرت حاضر میشم اون رو به آتش بدم تا منو از عذاب رها کنن!!؟؟؟
واقعا از خداوند میخوام که منو به راه راست هدایت کنه و منو ببخشه و کمکم کنه بتونم درک کنم که من هیچ تاثیری در زندگی هیچ کس حتی خانواده ام ندارم و کمکم کنه بتونم توحیدی عمل کنم و مشرک نباشم و بندگی کنم و تسلیم باشم و از شکرگذاران باشم
اینا رو برای خودم نوشتم و ممنونم بابت کامنت زیبایی که نوشتی
سلام و درود خدمت انرژی مقدس خالق و فرمانروای کل کائنات یگانه خالق آفرین من ،،
دانایی مطلق
هم قبل را میداند
هم بعد را میداند
دانایی از جنس خودش ،،
تجربه بی نهایت زندگی دنیایی در وجود خود دارد ،،
مغذ نمیکشه درکش کنم ،، فقط گفتم ،،
هزاران فرق است بین کسی که راه را میداند
با کسیکه مسیر را رفته ،،
کل کائنات
کل جهان هستی داره با سرعت نور میره به سمت نو ،،
کامل و کامل و کامل تر میشه ،،
بزرگ و بزرگ و بزرگ تر میشه ،،
هم جهتی ،،
هم مداری ،،
انرژی ،،
در برگیرنده همه چیز ،،
لبخند روی لبانم می آید بی اختیار از اینکه به ذهنم میاد الان که خیلی خیلی خیلی قبل تر ها اینو خداوند به ما تعلیم داده ،،
همه چیز از انرژی ،،
الله اکبر ،،
قانون پایستگی انرژی ،،
انرژی ، نه به وجود می آید و نه از بین میرود ،،
فقط از حالتی به حالت دیگر تبدیل میشود ،،
اینو دیگه همه میدونن ،،
هر کسی مدرسه رفته باشه اولین چیزایی که بهمون یاد دادن همین بود ،،
شایدم یاد آوری بوده ،،
فکر کن ،،
خوب اینکه نه به وجود آمده و نه از بین میرود چیست ؟؟
سوال که اون موقع پرسیدم و معلم فرمود خفه شو حرف نزن ،،
به همین وضوح و همینقدر بدیهی ،،
الله نور سماوات والارض ،،
خداوند انرژی سازنده تمام هر آنچه هست و نیست
ینی برامون نور شده تا روشنایی بگیریم
برامون آسمون شده
زمین
درخت
پرنده ها
جانداران
موجودات
بی جانان
حتی مبل و صندلی
اشیاء
برید بخونین مقالات و تحقیقات روز دنیارو همه و همه از ریز ذرات زنده تشکیل شدن میلیونها میلیون ریز تر و ریزتر ،،
این چیه
انرژی خالق
تمام .
سلام و درود خدمت انرژی مقدس خالق و فرمانروای کل کائنات ،،
جاری و ساری در تک تک مخلوقات خود ،،
کهکشان های شناخته شده و شناخته نشده همه و همه از بند انگشت دست ما تا میلیارد ها سال نوری
فقط ی کلمه تو اینترنت بنویس سرعت چرخش کره زمین به دور خودش ،،
سرعت نور ،،
کیست که بداند تو کیستی آنگاه از تو نهراسد ؟!
کیست که بداند تو کیستی آنگاه تورا نپرستد ،،
کل فی فلک
اگر از من پرسیدن بندگانم ،،
بگو من نزدیکم ،،
تمرکز فقط روی خودت بزار سید محمد رضا موسوی ،،
فقط و فقط و فقط روی شخص خودت ، پیشرفت خودت ،،
بیاد بیار ،،
تویی اشرف مخلوقات خداوند ،،
خلیفه الله روی زمین ،،
تمام هر آنچه در آسمانها و زمین آفریده مسخر تو کرده است ،،
قدرت خلق ، قدرت آفریدن ، هر چی میخوای درست کنی ،، بساز ،، خلق کن ،، بوجود بیار ،،
این بود
تموم حرفش این کلمه آخر بود
بوجود بیار
وجود
انرژی
همه چیز داخل خودش جا بده
میتونه همه چیز به وجود بیاره
میتونه همه چیز دوباره به خودش تبدیل کنه
حالا
درک همه اینها ی دانشمند بنام ولفگانگ پاولی آنقدر قشنگ توضیح داده و آسون البته ،،
اصل طرد ولفگانگ پاولی
ی ویدیو هست که من خیلی سال پیش دیدم ازش و آنقدر زیبا بود من بارها و بارها میبینمش ،،
بسم رب العالمین
سلام دوست عزیز
اول جسارتت برام خیلی جذاب بود وتحسینت میکنم برای میزان حضورت هر چند ملاک اصلی میزان پیشرفت وتکامل و…
نگرش وتفکر ودید گاهت زیباست کسی که دنبال زیبایی جهان پاداش میده و کسی که دنبال نازیبای…
زیبای نگارشت با جزئیات وترتیب
زیبا وکامل امشب با کامنت زیبات و حال خوبم وخوب تر کردی
برات ارزوی بهترین ها رو دارم خبر های خوب وپیشرفتت رو برامون بنویس صد ها نفر ازش انژی مثبت میگیرن شاد وسالم ثروتمند و سعادت مند در دنیا واخرتت برات ارزو مندم بهش بار ها وبارها فکر کردم بهترین دعای خیریه که میشه برای هم ارزو کرد وسپاس از خدا که استاد وبانو و شما عزیزان رو در زمان حیاط من هماهنگ کرده و من را با این مسیر اشنا کرده .
به نام خدای مهربان
سلام ودرود من راازشهر زیبای یزد با مردمانی مهربان ودوست داشتنی پذیرا باشید
استاد عزیزم خداقوت وتشکرو عشق من را پذیرا باشید وباهمه وجودم ازتون سپاسگزارم که عاشقانه کلام خداوند رابه گوش جاان ما که عاشق هستیم میرسانید
سلام ودرود وتشکر ویژه به مریم بانو. الگوی بی نظیر من در تمام جنبه های زندگیم
سلام ودرود فراوان به خانواده ی بزرگم. مردان وزنان توحیدی که دراین سایت الهی دورهم جمع شدیم واز شراب ناب بهشتی سخنان استاد بهرمند میشویم ودستان خدا هستیم برای عشق ورزیدن ورساندن پیان الهی برای کسانی که درمدار دریافت باشند
خدارو هزاران مرتبه شکرت. من رادرمسیر این سایت الهی قرار داد. خدایا کمک وهدایتم کن کلام تو برقلب وزبانم جاری بشه وبتوانم بنویسم تا درک بهتری داشته باشم از قوانین الهی وبر جان ووجودم نفوذ کنه این مطالب میلیاردی
استاد اول از همه تحسین میکنم ارامشی که هربار بیشتر میشه در کلام وگفتار شما.
استاد انرژی که از کلام شما بر قلب من وارد میشه هردفعه تصدیق کننده درستی مسیری هست که انتخاب کردم
برای یاداوری خودم. ردپایی مینویسم تا این یادم بمونه که تاثیری در زندگی دیگران ندارم.
استاد زمانی که من با این مسایل وقوانین اشنا شدم پنج سال پیش با استاد عرشیانفر بود که همین جا ازشون سپاسگزارم. هنوز نتایج نگرفته بودم ولی دوست داشتم همه را مطلع کنم از این قوانین الهی
هنوز خودم تکاملم راطی نکرده بودم که شروع کردم حرف زدن در مورد قانون. شکرگزاری. حرف منفی نزدن
نتیجه چی شد. همسرم به شدت مخالفت میکرد همیشه منتظر بود که به خاطر هر مسعله ای نگداره فایل گوش بدم یا شب ها بیدار بشم ومراقبه کنم
برادرم به شدت مخالفت میکرد ومیگفت چرا کار یاد همسرم میدی. من نمیخوام موفق باشه وسرکار بره.
خلاصه باهمه بحث ها کوتاه نمی اومدم وادامه میدادم
خخخ
فکر میکردم زکات یاد گیری. باید به دیگران هم یاد بدهم
استاد ساعت ها زمان وانرژی گذاشتم تا دختر وپسرو دامادم همراه خودم کنم. چه زمان هایی که میتونستم روی خودم کار کنم وبیهوده بحث کردم
استاد یک سال وخورده ای تمام زمان وانرژی میگذاشتم تا بهترین دوستم را کمک کنم تا مسیرش راپیدا کنه وچقدر ضربه خوردم از مشرک بودنم. تمام اتفاقات بد زندگی اش را جذب میکردم از بس که در فکر کمک کردن به اوبودم
. جهان چنان سیلی بهم زد تا بفهمم فقط روی خودم کار کنم.
دیگه سکوت کردم. حتی یک فایل از شما را کنار خانواده یا همسرم گوش نمیدم. همیشه هنذفری تو گوشم هست وسعی میکنم نخواسته باشم دیگران راتغییر بدهم
با اینکه بارها دوباره فراموش کردم وخواستم به دیگران کمک کنم. ولی هرموقع یادم اومده سکوت کردم
هرکسی هرجایی هست جای درستش هست
من نمیتونم به زور فرزندم را هدایت کنم خودش باید بخواهد. وخداوند از بی نهایت مسیر هدایتش میکنه.
اعتماد به نفسی که او داره. من با همه ی کار کردن روی خودم ندارم
چون بیشتر تمرکزم روی دیگران بوده تا خودم.
خدایا من به خودم ظلم کردم. خدایا من تسلیمم. کمکم کن. از هرخیری که از جانب تو برسه سخت محتاجم
تعهد میدهم تمام سعی خودم رابکنم تا فقط روی خودم کار کنم به دیگران عشق بی قید وشرط ببخشم ولی نخواسته باشم تغییرشون بدم یا براشون خدایی کنم
به نام خدای مهربان سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان خوبم و خانم شایسته نازنین
استاد عزیزم در چند فایل اخیر شما یک آرامش عجیبی دارید که همه ی ما متوجه اون شدیم و من بسیار بسیار این آرامش توحیدی شما رو تحسین میکنم و امیدوارم همه ی بچه های سایت در این مسیر زیبای توحیدی ثابت قدم باشیم و چنین آرامشی از جنس توحید را درک و تجربه کنیم.
بسیار ممنونم از خانم شایسته عزیز بابت پیشنهاد برای ضبط این فایل ارزشمند که با اینکه استاد بارها در محصولات و سایر فایل های دانلودی در مورد این موضوع صحبت کردند اما به دلیل تغییرات فرکانسی که داریم هربار شنیدن این فایل ها و تفکر و تعقل در آن ها به ما درس هایی میده که هربار راه رو برامون روشن تر و لذت بخش تر میکنه
سپاسگزارم.
در فایل قبلی من کامنتی نوشتم از مثالی که خواستم زندگی بقیه رو عوض کنم و درآمد خودم نابود شد
و در این فایل میخوام یکی از تجربیات خودم رو بنویسم که از تغییر دیگران دست برداشتم و چه نعمت هایی وارد زندگیم شد:
من در یک خانواده سوپر مذهبی بسیار بسیار مقید و متدین متولد شدم یعنی توی همون بچگی پدر و مادرم به من و خواهروبرادرم اصرار میکردند که نماز بخونیم روزه بگیریم قرآن بخونیم و حتما مسجد بریم و …اما از همون بچگی من متوجه رفتارهای متضاد افراد مذهبی اطرافم مثل پدر و مادرم و مثل عموهام و… شدم مثلاً گاهی تلفن منزل زنگ میخورد و وقتی مادرم جواب میداد میفهمیدم پشت خط از همکاران پدرم با ایشون کار دارند و ایشون با اینکه خونه بود با اشاره به مادرم میگفت بگو خونه نیست اینجا من با همون عقل بچگی دچار تضاد شدم و میگفتم عههههه بابا که خونه است پس چرا گفت بگو نیستم و مادرم هم گفت نیست!!!!مگه بابا و مامان نماز نمیخونن پس چرا دروغ میگن؟؟؟؟
یا در مهمانی های دسته جمعی میدیدم بعد از اینکه کل خانواده مثل عموها و زن عمو ها نماز رو به جماعت میخوندن بعدش مینشستن و کلی غیبت این و اون رو میکردن و مسخره میکردن و …اینجا بازهم من میگفتم عههه مگه الان نماز نخوندن پس چرا غیبت میکنند مگه بابا نگفت غبیت گناه کبیره است و کسی که داره غیبت میکنه انگار داره گوشت برادر مرده خودش رو میخوره پس چرا همه دارن اینکار رو میکنن؟؟!!!!
خلاصه کلی از این تضادها دیدم و توی 14 و 15 سالگی بود که فهمیدم من نمیتونم مثل بقیه باشم نمیتونم نماز بخونم و دروغ بگم نمیتونم نماز بخونم و غیبت کنم نمیتونستم به بقیه بگم روزه هستم بعد یواشکی برم نون و پنیر بخورم(این رفتار رو هم از یکی از نزدیکانم دیدم) خلاصه بیزار شدم از مذهب و آدم مذهبی بودن و احساس میکردم من متوجه یه چیزی شدم اما جرات گفتنش رو نداشتم یعنی جرات نمیکردم بگم آقا اگه نماز میخونی چرا دروغ میگی؟؟؟ بنابراین یواش یواش دیگه نه نماز خوندم نه روز گرفتم نه مسجد رفتم و این رفتار من کم کم سبب شد کل خانواده از پدر و مادرم گرفته تا عموها و پسرعموها و …طردم کردند خیلی خیلی توسط خانواده ام تحقیر شدم همش منو مقایسه میکردند و میگفتن خجالت بکش ببین پسرعموت هرشب میره مسجد مکبر شده اما تو چی یه آدم بی نماز و لااوبالی هستی خاک برسرت تو هیچی نمیشی تو به هیچ جایی نمیرسی تو بیچاره میشی خدا کمکت نمیکنه چون نماز نمیخونی و از این حرف ها…
اما برعکس شد من نماز نمیخوندم اما به طرز معجزه آسایی خدا خواسته هام رو اجابت میکرد وقتی هجده سالم شد گفتم خدایا من نمیخوام برم سربازی و همون سال قانون سربازی عوض شد یعنی قانون سربازی این بود کسی که پدرش 60 ماه جبهه داشت میتونست یک فرزندش رو معاف کنه اون موقع من این قانون رو نمیدونستم اما به خدا گفتم خدایا من میخوام سربازی معاف بشم و همون سال قانون 60 ماه شد 30 ماه و پدرم 30 ماه جبهه داشت و من براحتی معاف شدم و یادمه بعد یکسال دوباره قانون برگشت به همون 60 ماه جبهه!!!(الان نمیدونم قانون چیه)
خلاصه که تحقیرها و توهین ها به دلیل مسیر جدایی که نسبت به خانواده و اعتقادات شون داشتم به قدری ادامه داشت که من دیگه نتونستم در کنار خانواده دوام بیارم و تصمیم گرفتم در 19 سالگی به تهران برای کار و زندگی مهاجرت کنم اما شخصیت بسیار داغونی داشتم چون به شدت تحقیر شده بودم به شدت مقایسه شده بودم و خیلی اوضاع خوبی نداشتم .
در تهران شروع به کار کردم بخاطر اون شخصیت ضعیف تحقیر شده اولش خیلی دست و پا چلفتی بودم کارها رو نصفه و نیمه انجام میدادم یه روز صاحب کارم کلی باهام صحبت کرد و بهم امید و انگیزه داد گفت تو خیلی پسر خوبی هستی خیلی مودبی خیلی با شخصیت هستی خیلی قوی هستی خیلی خوشتیپ هستی خیلی زیبایی خیلی قشنگی حیف تو نیست اینطور داری کار میکنی!!!!
وقتی این حرف ها رو شنیدم کلی احساسم عالی شد این اولین باری بود که یه نفر ازم تعریف میکرد خیلی انرژی گرفتم اونقدری که از فردای اون روز تصمیم گرفتم یه آدم دیگه ای بشم و واقعا هم شدم یه طوری کارها رو انجام میدادم که همه شوکه شده بودند و خیلی پیشرفت کردم هم از نظر حقوقی هم از نظر جایگاه و …
بعد این تغییرات و پیشرفت ها هرروز زنگ میزدم به پدر و مادرم و بهشون میگفتم چقدر رشد کردم چقدر پیشرفت کردم و چقدر حقوقم زیاد شده بهم احترام میزارن وهرروز تشویقم میکنندو…یعنی میخواستم به خانواده ام بفهمونم که دیدید اشتباه میکردید دیدید منو الکی قضاوت میکردید دیدید اون همه تحقیر و توهین غلط بود دیدید با اینکه نماز نمیخونم اما خدا چقدر کمکم کرد و…و خیلی خوشحال بودم و میگفتم الان دیگه اون ها هم به اشتباهشون پی میبرند و کلی قربون صدقه ام میرن من تشنه این بودم که یه قربونت برم از پدر و مادرم بشنوم اما چیزی که فکر میکردم با چیزی که شنیدم زمین تا آسمون فرق داشت…
اون ها باز هم شروع کردند به تحقیرمن و کلی بهم حرف های نامناسب زدند…
خلاصه هربار من پیشرفت میکردم و هربار که با اون ها حرف میزدم و اخبار خودم رو بهشون میدادم و منتظر تاییدشون بودم اون ها حتی نه تنها به اندازه سرسوزنی تغییر نکردند بلکه هربار اوضاع بد و بد و بدتر میشد .
تا اینکه با سایت و این مباحث آشنا شدم که آقا
«ما هیچ قدرتی برای تغییر دیگران نداریم»
ازیه جایی به بعد تصمیمات شجاعانه ای گرفتم اولش خیلی دردم گرفت اما کم کم به انسان شادتری تبدیل شدم من تصمیم گرفتم دیگه هرگز برای تایید گرفتن از پدر و مادرم تلاش نکنم دیگه هیچ خبری از خودم بهشون ندادم و در سکوت کامل شروع کردم به کارکردن روی اهدافم و از ته ته دلم هم پدر و مادرم رو بخشیدم بابت تمام رفتارهایی که با من کردند اولش خیلی سخت بود اما با کمک حرف ها و دوره های استاد تونستم ادامه بدم و کم کم اومدم تمرکز کردم روی خوبی هاشون و به خودم میگفتم همین که پدر و مادرم من رو به دنیا آوردن و تا 18 سالگی کمکم کردند بهم غذا دادن فرستادنم مدرسه وقتی مریض میشدم منو دکتر میبردن و…گفتم بخاطر همین ها تا ابد ازشون سپاسگزارم.
و دیگه هیچ کاری بهشون نداشتم اصلا سعی نکردم نظرشون نسبت به خودم رو تغییر بدم و از قبل بیشتر بهشون احترام گذاشتم و فقط تمرکز کردم روی تغییر خودم و زندگیم و رشد خودم و نتیجه و اتفاقی که چند ساله افتاده اینه که:
پدر و مادرم هرروز بهم زنگ میزنن و کلی قربون صدقه ام میرن و هی میگن کی میای دلمون برات تنگ شده دلمون داره برات درمیاد توروخدا بیا و جالب تر اینکه دیگه با دین و نماز و روزه ام هم کاری ندارن حتی گاهی میگن احساس میکنیم تو داری مسیر درست رو میری نه ما…
سال ها تلاش کردم این جمله رو از زبونشون بشنوم خیلی به در و دیوار زدم اما نتیجه که نمیداد هیچ برعکس اوضاع بدتر هم میشد اما از وقتی تصمیم گرفتم به جای تغییر اونا خودم رو تغییر بدم اوضاع به طرز عجیبی به سمت اون چیزی که من میخواستم تغییر کرد بدون اینکه من ذره ای تلاش کرده باشم.
خداروشکر بابت اینکه به این مسیر و به این سایت الهی هدایت شدم.
ممنونم از استاد عزیزم بابت این فایل زیبا
ممنون از بچه های سایت بابت کامنت های عالی.
سلام بر جناب آقای احمد فرهنگیان دوست عزیز
کسی که با کامنتهاش و تغییرات عالی خاص شده و با این خاص بودن جنس صحبتهاش هم خاص شده
خیلی ممنون و سپاسگزارم بابت این کامنت زیبای شما و نکات پندآموزتون
چقدر به حال شما غبطه خوردم! میدونی چرا؟ چون سن جوانی فهمیدی که راه درست و اشتباه چیه؟ و خیلی اشتباهات و باورهای نادرست رو متوجه شدی، خوش به حالت من با سن 45 سالگی تازه چند ماه فهمیدم که این راه و مسیر من پر از اشتباه و باورهای نادرست و شرک آمیر هست، البته هنوز در عصر جاهلیت هستم، ولی خب یه مقداری دارم متوجه میشم که افکار، باورها هم، گفتارم رفتارم، سرشار از شرک و کارهای بیهوده بوده
منم مثل خانواده ات از اون آدمهایی هستم که هر کی نماز نمیخونه، با چشم اینکه آدم درستی نیست و مسیرش اشتباه بهش نگاه میکردم و حتی ازش دوری میکردم
یک عمر به خاطر دیگران نماز خوندم، روزه گرفتم، دعا خوندم، میاندار هیئت بودم، نه به خاطر دلم، به خاطر اینکه بقیه بهم بگن چه آدم خوبی! من در سازمانی که هستم البته باید بگم بودم چون دیگه بازنشست شدم، الان حدود 24 روز هست که از شغلم بازنشست شدم و از خدا خواسته بودم که بازنشست بشم بتونم بیشتر روی باورهام کار کنم که بتونم از جاهلیت دور بشم و خدا کمکم کند، ولی من نا امید نیستم و مثل پیامبر که در سن 40سالگی به بعثت رسید. منم در سن 45سالگی میخوام مبعوث توحید شوم و نشونش برای خودم اینه من که عضو چند کانال تلگرامی و واتساپ و دوستان و همدوره ایها بودم همه رو پات کردم و تمام گروه ها رو ترککردم که مثل یک آدم تتها در غار شدم و اون همه دوست و رفیق فقط با یک خانواده با عشق شب و روزم رو سر کنم و تازه کلی دوستان هم فرکانسی و هم مداری و توحیدی در یک سایت به وسعت جهان عضو باشم که هر کلمه از پیامها و کامنتهاشون انرژی نور امید بهم میدن که به خودم بگم هیچ وقت دیر نیست و منمبه خودم من سرهنگ ساندرز2 هستم
به نام خداوند بخشنیده مهربان
سلام خدمت استاد عباسمنش عزیزم ، بانو شایسته مهربان و همه ی دوستان عباسمنشی عزیز که با فاصله گرفتن از باور های محدود عموم جامعه در حال خلق زندگی خودشون هستند
وقتی این سایت رو با بقیه سایت ها و سوشال مدیا ها مقایسه می کنم به این نتیجه میرسم اینجا واقعا بهشته!
واقعا کاربر های این سایت توی یک سطح دیگه ای ان ، خلاصه که قدر خودتون رو خیلی بدونید!
و اما موضوع این فایل
به نظرم هر چقدر آدم آگاه تر باشه و بیشتر عمل کنه کمتر حرف میزنه و به بقیه امر و ونهی می کنه
وقتی صحبت های شما رو توی این دو قسمت شنیدم یاد خودم افتادم
یک خاطره یادمه از خودم ، چند سال پیش من یک آشنایت جزئی با استاد عباسمنش داشتم و تا حدی ایشون رو می شناختم ولی هنوز توی سایت عضو نشده بودم و به طور جدی پیگیر آموزه ها نبودم
استاد یادمه یک تیکه فایل از شما دیدم که با دوچرخه توی یکی از استیت پارک ها دور می زدین و یک جایی از اون فایل در مورد قانون تکامل حرف زدین که باید تکامل تون رو طی کنید و مسافت های خیلی طولانی رو همون بار اول دوچرخه سواری نکنید
خلاصه چشم تون روز بد نبینه من همینو که از استاد شنیدم خودم تبدیل شدم به یک سخنران و استاد موفقیت با این تفاوت که عمل کردن توی کارش نبود :))
یعنی هر کی رو می دیدم که می خواد یک کاری رو یک دفعه انجام بده سریع بهش میگفتم نه داداش داری اشتب می زنی ، قانون تکامل میگه فلان کارو بکن بهمان کارو نکن
بعد از مدتی که به سایت هدایت شدم ، فهمیدم اصل بازی چیه و از اون به بعد که یاد گرفتم فقط و فقط باید روی خودم کار کنم ، فک نکنم دیگه خواسته باشم به کسی امر ونهی کنم که این کار انجام بده یا اون کارو انجام نده
هر وقت نظرم رو در مورد موضوعی پرسیدن ، نظرم اصلی م رو بیان کردم حتی اگه مخالف نظر مخاطبم باشه
و هر وقتم رفتار نادرستی از شخصی دیدم نه تنها دهنمو بستم بلکه چشم و گوشم رو هم بستم و اعراض کردم
خلاصه که آدم هر چند نا آگاه تر باشه بیشتر فاز علما رو برمیداره :)
گاها شده به خاطر تفکرات و حرف های اشخاص که از نظر من سطحی و احماقنه بودن توی ذهنم اون فرد رو نادون یا جاهل خطاب کنم ولی جدیدا دارم روی یک باوری کار می کنم که به نظرم می تونه بهم کمک کنه
و اون باور اینه :
توی جهان هیچ درست و غلطی وجود نداره ، هر کسی از دیدگاه خودش به جهان نگاه می کنه و ممکنه باور یا تفکر یا حتی نوی رفتار که از نظر من اشتباه باشه از نظر شخص دیگه ای کاملا درست باشه
اینجوری دیگه سعی نمی کنم بقیه رو تغییر بدم ، سعی نمی کنم به بقیه اثبات کنم که حرف من درسته و حرف اونا غلطه
به هر حال هر کسی نتیجه دیدگاه و باور های خودش رو در زندگی می گیره پس من چکار دارم بقیه ؟! کار خودمو میکنم ، باور های خودمو مسازم ، نتیجه اش رو هم تو زندگی خودم می بینم
استاد یک جایی خطاب به پدر و مادر ها در مورد اینکه دلسوزی الکی نکنن توضیح دادین
گفتین به فرزند تون بگید مسئولیت به پای خودت حتی اگه افتادی زندان هم من کمکت نمی کنم
شاید این دیدگاه در نگاه اول خیلی بی احساس و ظالمانه به نظر برسه ولی وقتی از دوست تون مثال زدین که به دلیل دلسوزی های پدرش در نهایت کارش به بیمارتسان روانی کشید ، خیلی منطقی و درست به نظر می رسه که بزاریم افراد در همون مراحل اول کار هم مسئولیت کار هاشون رو به عهده بگیرن
من سنم هنوز خیلی کمه و احساس پدرانه و ایجور چیزا رو تجربه نکردم ولی بار ها شده که برادر کوچیکم به هر دلیلی تکالیفش رو انجام نداده یا همه کار هاش رو نگه داشته شب امتحان و من اومدم بهش کمک کردم و قسمتی از تکالیفش رو انجام دادم و ازش قول گرفتم که این دفعه آخره و دفعه دیگه کمکت نمی کنم ، ولی باز هم اون کار رو تکرار کرده و من به اشتباه باز هم کمکش کردم
از الان تصمیم گرفتم دیگه توی انیجور موارد کمکش نکنم تا خودش مسئولیت کارش رو بپذیره شاید اگه همون بار اول کمکش نمی کردم و تکالیفش نصفه و نیمه می موند و به خاطر این کارش توسط معلم جریمه میشد دیگه یادش می موند که همه کار هاشو نگه نداره روز آخر انجام بده
استاد عزیزم سپاسگزارم بابت آموزه هاتون ، هر چقدر بیشتر پیش میرم بیشتر اشتباهاتم رو پیدا میکنم و شخصیتم رو به مرور زمان بهتر و بهتر میکنم
هر کجا هستین در پناه خالق یکتا باشید
به نام پروردگار جان
درود بر استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
و درود بر تمام دوستان گرامی
این فایل بارها و بارها باید گوش داده شود چرا که تمام ما حتی یکبار هم که شده تجربه این گونه هدایت های اجباری از سوی خانواده و نزدیکان و حتی افراد ناشناس را داشته ایم.
لا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ
در دین، هیچ اکراه و اجباری نیست کسی حق ندارد کسی را از روی اجبار وادار به پذیرفتن دین کند، بلکه هر کسی باید آزادانه با به کارگیری عقل و با تکیه بر مطالعه و تحقیق، دین را بپذیرد. مسلماً راه هدایت از گمراهی روشن و آشکار شده است.
پدر و مادر و خانواده من هم از دیگر خانواده های ایرانی یا اکثریت آنها جدا نیستند و من در دوران نوجوانی بسیار در فشار بودم که اول از همه به قول آنها کفر نگویم و کافر نباشم چرا چون مثلا دوست داشتم لاک بزنم و یا در خوندن نماز سهل انگار بودم و بیشتر اوقات نماز نمی خوندم و این یعنی کافر بودم در صورتی که وقتی نماز هم می خوندم عذاب وجدان داشتم و هیچ تمرکزی نداشتم.یا اینکه چون در آن زمان همه چادر سر می کردند تشویق شدم به این کار اوایل خیلی دوست داشتم ولی امان از زمانی که چادر را کنار گذاشتم و چقدر به من حس عذاب وجدان دادند که جهنم در انتظار توست و ما به خاطر تو به جهنم می رویم.مادر بزرگم همیشه می گفت تو را از مو به سقف آویزان می کنند و چقدر برای من ترسناک بود و از خدا بیشتر فراری می شدم تا اینکه هدایت شوم.
و یا اینکه آرایش نشان دهنده این بود که تو دختر درستی نیستی و قطعا مسلمان نیستی و همه به خودشون اجازه می دادند که تو رو امر به معروف و نهی از منکر کنند که الان هم در جامعه برای خانم ها و بیشتر برای حجاب و غیره خیلی رواج دارد و امر به معروف که چه عرض کنم اجبار به پیروی است.
دوم اینکه باید به راه راستی که آنها می گفتند بروم بدون هیچ تحقیق یا مطالعه ای باید فرمانبردار تام میبودم و این آزار دهنده بود.پدر و مادرم خودشان را مسئول اشتباهات من میدانستند و این هم باز برای من قابل درک نبود و در آن زمان هم با مثالی که خودشان میزدند جوابشان را میدادم.
هر کس را در گور خود میگذارند.
این مثالی است که همه ی ما شنیده ایم و درست ترین مثالی ست که من از خانواده خود شنیدم و در جواب هم در بیشتر موارد این گونه پاسخ میدادم.
اما اکنون به راز این مثال در آیات قرآنی پی میبرم که چه زیبا می گوید
بگو جز خدا پروردگاری بجویم که او پروردگار همه چیز است
و هیچ کس جز برای خود عمل نمی کند و هیچ گنه کاری بار گناه دیگری را به دوش نمی کشد.
سپس سرانجام بازگشت شما به سوی پروردگارتان است و او شما را در آنچه در آن اختلاف داشتید آگاه خواهد ساخت.
و نمیدانم چرا خانواده های ما به مثالی که خودشان میزدند هم پایبند نبودند.
خدا را هزار مرتبه شاکر هستم که در راهی قدم نهادم که خداوند مرا هدایت کرده و اکنون با درکی درست در راهی درست قدم نهادم.
خدایا تو را سپاس برای لحظه لحظه زندگی با خودت و در مسیر خودت