آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2 - صفحه 8
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/12/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-12-10 22:21:532024-12-11 22:35:54آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بانام خداوند رحمان وهدایتگر
سلام وصدسلام به استادعباسمنش عزیز خانم شایسته نازنین وهمه دوستان عزیزم درسایت عباسمنش
خدایا شکرت که امروزم منو در مسیر دریافت این آگاهیهای ناب قرار دادی
خدایا شکرت که در این مسیر زیبا و الهی تغیر قرار دارم
خدایا شکرت درسایت و خانواده ای حضور دارم که فقط فقط نام تو بر زبان همه جاریست
خدایا شکرت که دوستم داشتی و منو از گمراهی نجات دادی و استاد عباس منش عزیز را سر راهم قرار دادی
خدایا شکرت که هر روزدارم آگاهتر میشوم
خدایا شکرت که هر روز دارم توحیدی ترمیشوم
خدایاشکرت که روز به روز قوانین الهی ات و راه درست وراه صحیح را بهتر درک میکنم
خدایا شکرت که روز به روز به مباحث استاد عباسمنش علاقمندتر میشوم
خدایا شکرت فقط در سایت عباس منش حضور دارم
خدایاشکرت که منو ازنادانی ،جهالت و تاریکی نجات دادی و راه روشن را بر من نمایاندی
استاد عزیز واقعاً نمیدانم با چه ادبیات و چه واژگانی باید تشکر کنم از شما نازنین
ای کاش بسیاری از مبلغین مذهبی، روحانیون و سردمداران جمهوری اسلامی در کشور عزیزم ایران فقط همین فایل شما را گوش میدادند تا دیگر نخواهند مردم را به زور به بهشت ببرند ای کاش ای کاش ای کاش
استاد عزیزصادقانه میگویم که قبل از آشنایی با شما نازنین از هر نظر تودردیوار بودم احساس دل رحمی واحساسی بودن به فرزندان، اعضا خانواده و حتی غریبهها این تمرکز و توجه واحساس دل رحمی به همه داشت کم کم کاردستم میداد اززندگیم ام هیچ لذتی نمی بردم که هیچ دچارانواع بیماری، حس بد ،اضطراب، نگرانی تمام تلاش وهمه هم وغم من این بود که همه روازخودم راضی نگه دارم وهمه چی می بایست روبراه باشه خلاصه برای خودم زندگی نمی کردم اصل زندگی برای من راضی نگه داشتن بقیه بودتااینکه خدا دوستم داشت ودر سال 98 به فریادم رسیدو منو به این مسیر توحیدی و الهی و زیبا هدایت کرد تا ناآگاه از دنیا نروم قطعااز اینجا به بعدش همه چی دست خودمه و همه چی به خودم بستگی داره چونکه قبلاً ناآگاه بودم و چیزی از قوانین نمیدونستم و فکر میکردم زندگی یعنی همین اما حالا که به قوانین بدون تغییر خداوند آگاه شدم به خودم تعهد دادم و متعهد هستم که لحظهای از این مسیر الهی دور نشوم چون که در این 5 سال دارم طعم واقعی زندگی را میچشم
خدایا شکرت
خدایا شکرت
خدایاشکرت
صرفا به رسم ادب و تشکرازاساتیدنازنینم این چندسطر رانوشتم
به امیدروزهای قشنگ تروزیباتربرای همه دوستان عزیزم
فعلا خدانگهدار
سلام ب همگی سلام استاد ومریم جان وب دیگر دوستان استاد جان ازت سپاسگزارم بابت ادامه فایل نکات تربیتی بهش اشاره کردید مخصوصا درمورد فرزندان من خیلی احتیاج ب این حرفا داشتم من مدتی تمرین میکنم ب آن چه ک در این مدت عضو این سایتم سپاسگزاری میکنم ب زیبایها توجه میکنم خیلی تنها شدم واز این تنهای لذت میبرم تازه وقت کم میارم برای انجام تمرینها با خودم در صلح وآرامش هستم با اعضای خانواده ارتباط خوبی دارم روی شخصیت خودم کار میکنم و خواندن کامنت دوستان استفاده میکنم استاد ازت سپاسگزارم تو زندگی منو متحول کردی ممنون دوستدار شما فرشته رحیمی
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز وهمه دوستان
چقدر آگاهی شفا بخشه.چقدر آگاهی پیدا کردن حس خوب همراه با آرامش منتقل میکنه.
وقتی این فایل روگوشکردم متوجه شدم چقدر به اشتباه قبلا یا حتی الان که آدم گاهی اوقاتعذاب وجدان میگیره که چطوری کمککنم به اون آدم یا مثلا اگه من فلان حرفومیزدم یا فلان رفتارومیکردمشاید زندگیش تغییر میکرد ،کم میکنه و حتی از بین میبره.
من واقعا حالم خیلی خوب شد بااین اگاهی که کسب کردم خدایا شکرت.
منم زیاد خوندم تو قران که خداوند گفتن سرنوشت هیچ قومی رو تغییر نمیدن مگر اینکه خودشون بخوان
اما هیچ وقت اینجوری بهش فکر نکرده بودم.
چقدر آگاهی های نادرست از کودکی بهمون منتقل کردن اما خب الان خیلی خوشحالم برای این اتفاق
برای اینکه اینجا هستم و دارم بهترین اگاهی هارو نصیب روح و جانم میکنم .
سپاسگزارم ازتون استاد عزیز
سپاسگزارم از خداوند بخاطر وجودتون،وجود خودتون ومریم جان
خدایا شکرت که اماده دریافت این اطلاعات ناب هستم.
ازینجا به بعد یاد میگیرم که من به عیچ عنوان نمیتونم زندگی کسی رو تغییربدم و این قدرت رو ندارم تا وقتی که خودش نخواد.
پس دیگه دلمنمیسوزهبرای کسی چوناون افراد خودشون خواستن ک اونجوری زندگی کنن و هرموقع آمادگیشو داشته باشن اطلاعات ناب دریافت میکنن.
منیاد گرفتمکه فقط وففط باید تمرکزمرویخودمباشه
و دست بردارم از تغییر ادم ها.
وای یه دنیا ارامش پشت این جملاته:)
به نام خداوند بخشاینده مهربان
سلام و صلوات به روح خدایی هممون.
تو قسمت اول اکثر کامنتها رو خوندم و این خیلی جالب بود که همه ما ، این ویژگی رو داریم که برای بقیه خدایی کنیم من برای مادرم خدایی میکنم ،مادرم برای برادرم و برادرم برای خانمش! و خانمش برای ….. و این قضیه مثل یک زنجیر ادامه داره !
و خیلی خوبه که همه ما تاثیر مثبتی ازین خدایی کردن ندیدیم و همین باعث شد بفهمیم راهو غلط میریم !
خداوند همواره مارو هدایت میکنه حالا یکی زودتر هدایتو دریافت میکنه و یکی حسابی چک و لگد میخوره و بعد میفهمه کارش اشتباه بوده.
همه ما در این سایت ،هدایت شده هستیم چون وجودمون رو برای دریافت الهامات الهی خالص کردیم و بعد از یکی دوبار تضاد ،متوجه شدیم راه رو غلط رفتیم.
اما افرادی هستند که در اطرافمون،سالیان سال به همین منوال زندگی کردن وبا وجود چک و لگد ها اما هنوز متوجه نشدند راهشون غلطه و این شیوه جواب نمیده !
برای همین مورد خدارو شکر میکنم که حداقل درکی به دست آوردیم و بعد از سخت شدن مسیر ، به فکر بیوفتیم و ببینیم کجای کارو اشتباه رفتیم .
قسمت دوم:
من در یکی از شهرای استان خراسان متولد شدم و خب خراسان و قم در ایران جز مذهبی ترین استانهاهستن و باورهای به شدت مذهبی نادرستی جز باورهای بنیادین اکثریت مردمان شده
منم از بچگی با باورهای نادرستی مواجه شدم به شدت خرافات که حس بدی داشتن و انگار وجودم با این باورها هماهنگ نبود و نمیخاستمشون چون بهم اضطراب میدادن .
وقتی بچه بودم مامانم به زور میبردم جلسه قرآن تو مسجد روستا ولی به بهانه دستشویی یا آب خوردن فرار میکردم و میرفتم با دوستام بازی میکردم و شب که مادرم میومد خونه یکی دوساعت سرکوب و سرزنشم میکرد! گاهی نمیشد از مسجد فرار کنم و مامانم اصرار میکرد حداقل نصفه صفحه قرآن توی اون جمع بخونم ، وقتی نوبتم میشد میگفتم نمیخونم نفر بعدی بخونه!هرچقدر اصرار میکردن نمیخوندم.
به زور منه 8 و9 ساله رو چادر سرم میکردن و از خدا میترسوندن با تعریف وحشتناک از جهنم که الان بدون روسری هستی خدا از موهات آویزونت میکنه و …!
نمیدونم چه اصراری داشتن ی بچه که کل وجودش فقط بازی و سرگرمی رو میشناسه با این چیزا بترسونن چقدر بی درک و بی فکر بودن الان که یادم میاد بغض میکنم چون برچسب دختر بد بودن بهم زده بود و این حرف چقدر روحیه کودکانه منو تخریب کرده بود .
حس میکردم دوسم نداره چون طبق چیزی که میخواد رفتار نمیکنم و ازطرفیم هیچوقت بخاطر تایید گرفتن از مادرم کاری رو انجام ندادم( اوووه البته یادم میاد صبح زود بیدارم میکرد نماز بخونم و چون چاره ای نداشتم تا بیدار نمیشدم ول نمیکرد ،بدون وضو میرفتم سراغ نماز که همش الکی بود و سر سجده اول میخابیدم هههههه) همیشه به شیوه خودم بودم من ی دختر خیلی شاد و پرانرژی که از صبح تا شب درحال بازی و سرگرمی بودم ولی مادرم طبق عقاید مذهبیش دلش میخاست منو ببره جلسه قرآن و روضه و شب احیا و تو این امامزاده و مسجد و…..(فکر میکنم بخاطر حرف مردم اینقدر فشار میاورده چون خودش یه آدم قرآن خون و مذهبی که مدام همه رو امر و نهی میکنه هستش) .
با یادآوری این خاطرات بغضم ترکید و فکر میکنم دلیل خشمی که همیشه تو ذهنم نسبت به مادرم دارم بخاطر همینه که هنوز نتونستم حلش کنم هنوز نبخشیدمش و پرونده این موضوع برام بازه!
موعظه و پند و نصیحتای مذهبی مادرم از بچگی تا مدتهای زیادی ادامه داشت تا وقتی که کمی بزرگتر شدم چندباری منطقی بهش توضیح دادم دلم میخواد طبق چیزی که حالمو خوب میکنه و خودم درک کردم عمل کنم من آدم بدی نیستم لطفا اینقدر در مقابلم جبهه نگیر اما شروع کرد بهم احساس گناه دادن ! و منطقش اینه من دلم برات میسوزه ! دلم نمیخاد بری جهنم! اون دنیا بهم نگی نگفتیا! خندم میگیره این حرفو میزنه چون باور داره پدر و مادر مسئول بچه ها هستند و هرطوری شده حتی با زور باید بچه رو مذهبیش کنن و گرنه خداوند اون دنیا مجازاتشون میکنه !!!! ودر واقع همین گیردادنم بخاطر خودشونه چون ترس دارن از مجازات خدا.
بخاطر تفاوت دیدگاهها جهان مارو ازهم جدا کرد و چندین سال دور از خانواده بودم شهرهای مختلف کار کردم تجربه های زیادی بدست آوردم تهران رفتم شمال رفتم و…. اما دوسه سالی میشه که بخاطر یسری مسائل کنار مادرم هستم و سال اول موعظه و نصیحتاش زیاد بود اما الان از نظر مذهبی چیز خاصی نمیگه گهگداری یکی دو دقیقه میخاد احساس گناه بده اما میبینه هیچ واکنشی ندارم ادامه نمیده و اینهم بخاطر خودمه چون تصمیم گرفتم جایگاه مادرمو تو ذهنم بیارم پایین چون متوجه شدم دلیل اینهمه گیرای بنی اسرائیلی مادرم بخاطر ذهنمه که مادرمو بت کردم و به حرفاش به شدت واکنش نشون میدادم .
اجبار وزور مادرم نسبت به مسائل حاشیه ای دینی( که خودش فکر میکنه اگه اینجوری باشه مادر خوبیه طبق همون باورای مذهبی)باعث بهم خوردن رابطه ما شده و هیچوقت احساس صمیمیت با مادرم نمیکنم چون هرحرفی که میزنم به این دلیل گوش میده که فوری بعدش نصیحت کنه یا ضایع کنه و…..خب منم ترجیح میدم حرفای مهمم رو بهش نگم چون زاویه دیدش خیلی مذهبیه و احساس گناه دادن توی خونشه…….
بارها شده به شرایط زندگی خانوادگیش نگاه کردم تا بتونم درکش کنم اما این میزان از سلطه گری و احساس گناه دادنهای بیخود برام قابل درک نبوده …نه تنها با من بلکه با تمام کسانیکه در ارتباطه همینه ….
یادمه استاد میگفت کسی رو تو خانوادش داره که مدام همه رو نصیحت میکنه ولی زندگی خود اون فرد اصلا جالب نیست و به حرفای خودش عمل نمیکنه منو یاد مادرو مینداخت.
من تو این مورد تصمیم گرفتم بی تفاوت باشم …
اما وقتی تو رفتار خودم دقیق شدم فهمیدم ای داد بیداد ! منم چیزایی از مادرم الگو گرفتم ! اینهمه سال زندگی در کنارش، شخصیت تقریبا سلطه گری ازم ساخته که دوست دارم تو مسائلی حالا مذهبی نه ولی چیزای دیگه ، نظرمو تحمیل کنم و در واقع برای بقیه خدایی کنم! با همون دیدگاهها که ببین تو رفیقمی خواهرمی تو همکارمی یا پارتنرمی دوستت دارم و نمیخام برات بد پیش بیاد!
خیلی وقته این ضعف خودمو میدونم و سعی میکنم وقت و زمانم رو برای خودم بذارم ، چون تو زندگیم تجربه کردم مادری که اینهمه دوسم داره ولی با پند و نصیحتای مداومش چه بلایی سر رابطه و احساسم نسبت به خودش آورده حالا من الگو نگیرم و رفتار مادرمو تکرار نکنم. چرا که نتیجه ای جز بهم خوردن رابطه و دوری نداره.
والبته وقتی نصیحتی به کسی میکنم و اون نمیشنوه و عمل نمیکنه احساس خودم بد میشه و میگم ببین حرفام بی اهمیته و به احساس لیاقتم لطمه میزنه.
خیلی سعی میکنم خودمو در جایگاه طرف مقابل بذارم با این حرفهایی که بهش میزنم چه احساسی بهش دست میده ؟ اگه حس خوبی نیست پس حرفی نزنم مگه من چیکاره ام؟
و یا طبق تجربیات خودم موضوعو ببینم و بیاد بیارم.
تو مسائل مختلف مخصوصا دینی خیلی افرادی هستن که خودشون رو مسئول جامعه میدونن و امر به معروف و نهی از منکر رو تبلیغ میکنن ولی حس بدی در فرد مقابل بوجود میارن .
و خودمم بارها مخاطب پند و نصیحتای این افراد بودم که حس بدی بهم دادن و اتفاقا نه تنها پند نگرفتم بلکه دلم خاسته مخالفش عمل کنم!
مثل قضیه حجاب که خیلی فشار زیادی میارن اما خب ما هیچوقت ندیدیم کسی متحول بشه !
سال 1401 که تهران بودم بخاطر زاپ کوچیک روی شلوار جینم ،بردنم پلیس امنیت اخلاقی که بگن اقا این نیم سانت زانوت که البته دیده ام نمیشد نخ نخی بود تو رو به جهنم میبره،نکن نپوش ! آیا من پند گرفتم؟ خیر
و هزاران نفر مثل من بودن که هیچکدوم پند نگرفتن چون موضوع حاشیه ای بود و این نحوه امر به معروف غلط بود و دیدگاه اکثریت جامعه رو به حکومت خراب کرده.
از سال 401 تا الان اگه فقط تو قضیه حجاب بررسی کنیم متوجه میشیم چقدر افرادی که مذهبیون بهشون میگن بدحجاب یا بی حجاب ، بیشتر شده چون به زور میخان انسانهارو ببرن بهشتی که خودشون ساختن.
الهی شکرت که این درک رو پبدا کردم نباید به کسی دیدگاهم رو تحمیل کنم هرکسی یکبار حق زندگی داره و حق داره هرجور دلش میخاد زندگی کنه حتی اگر راهش از نظر من خیلی بد باشه !!
هرکسی رو تو قبر خودش میذارن و هرکسی مسئول اعمال خودشه و این از کمبود لیاقت منه که فکر میکنم اگر کسی از نزدیکانم در راه غلط هست یا بوده من مسئولم !
بارها شنیدم که میگن برای اموات قران بخون فاتحه بخون تا خدا گناهانشون رو ببخشه! این مورد خیلی رو مخمه
آقا جان کدوم گناه؟ مگه من از زندگی مادربزرگم که وقتی 2سالم بوده فوت شده خبر داشتم که حالا بیام مدام صلوات و فاتحه و قرآن بخونم که خدا گناهانشو ببخشه و حالا اگرم خبرم داشتم اصلا به من چه !
چیزی که تومنطقه ما خیلی باور عمومیه فکر میکنن تمام اموات گناهکارن و ما باید براشون خیر و خیرات کنیم قرآن بخونیم فاتحه بخونیم تا خدا بهشون رحم کنه یا کار خیر کنیم که مردم بگن خدا امواتت رو بیامرزه!
وقتی که پدرم فوت کرده بود مادرم و خواهرام به مدت یکسال نماز برای پدرم میخوندن به نیت نمازهای قضای پدرم !!!!!!!!
و مادرم یکماه برای پدرم روزه گرفت!!!!!!!
و یادمه مادرم 30 بار یکی از سوره های قرآن رو خونده بود و میگفت بذارن تو کفنش تا ثوابش به پدرم برسه !!!!!!!
این موارد برای همه خیلی آشناعه و ما خودمون رو مسئول اموات و گذشتگان و حتی زنده ها میدونیم
ما در مقابل همه خودمون رو مسئول میدونیم و یک احساس گناه خیلی مرموزی تو وجودمون هست که جز باورای بنیادینه بخاطر همین اینکارارو میکنیم .
استاد عزیزم خیلی ممنون که آیات قرآن رو آوردید تا باورهای خیلی قدرتمندی بسازیم .
خیلی ممنونم که باعث شدید دوباره این باگ بزرگ که تقریبااااا همگی بهشون مبتلا هستیم رو کندوکاو کنیم و بفهمیم دلیل خیلی از نرسیدن ها و نشدنهای زندگی شاید یه سرش به این باگ بزرگ و همون احساس گناه مرموزی ربط داره که تو لایه های مخفی ذهنمون داریم.
تشکر فراوان از شما و تیم خوبتون.
خدانگهدار در پناه حق تعالی.
سلام بر استادعزیزم که همیشه برای من حرفهایتان بسیار ثمر بخش بوده واین بار هم خانم شایسته زحمت کشیدن فایلها را دستهبندی کردن بنام رد پا از جانب خودم سپاسگزارم ممنونم
هر چند قبلا شنیده بودم .
مجددا گوش میکنم.
استادعزیزم همان موقع بر روی فرزندم فرمایشات شما را پیاده کردم کلی نتیجه گرفتم و الان برای خودش مردی شده روی پای خودش ایستاده.
خیلی صحبتها هست بنده کلی گفتم از درگاه خداوند یکتا میخواهم استادعزیزم وسرکارخانم شایسته را در پناه خودش سالم سلامت داشته باشد.
بنام الله که من را با احساس آفرید تا با اراده و اختیارم آن را کنترل کنم
سلام به استادی که قوانین خداوند را به من یادآوری میکند
سلام به مریم جان که وسیله ی ایجاد چنین آگاهی ای شدند و چه نیک استاد به این خواسته و ودرخواست پاسخ دادند
سلام به همه ی خونواده ی خوبم تو سایت عباسمنش دات کام
خدایا اگر هر لحظه بشینم و شکرگزار تمام آگاهی ها و نشانههایی باشم که به من داده شده قادر نخواهم بود
چندین ماهه ک برای هر موضوعی در زندگی ام خداوند به وضوح و روشنی برایم در این سایت هدایتی فرستاده ست، اما منِ انسان با توجه به احساسم از مسیرِ درست خارج شدم میدونم که بایستی کنترل کنم ذهنمو به خوبی و در شأن و لیاقتِ خودم ، بایستی ایمان به خداوند داشته باشم خیلی ساده ست و خداوند کمک کنه که عمل کنیم و وقتمون رو برای قانع کردن و تغییر دیگران تلف نکنیم خوشا به حال کسایی که زودتر متوجه ی درک درست قوانین و دیدن مسیرِ درست شدند
آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟
سوال بسیار تأمل انگیز و زیبا و بجا و درستی ست برای هدایت ما به قدرت خلق کنندگی مان در زندگی فقط خودمان.
الف) مواردی که سعی داشتید زندگی دیگران را تغییر دهید، برای این کار زمان، انرژی و هزینه کردید. در نهایت از این کار چه ضربه هایی خوردید؟
تا جایی که یاد دارم این اشتباه رو در زندگیِ خودم انجام دادم سالیان زیادی از عمر گرانبهایم را کاملا ناخواسته و بعد از آشنایی با این قوانین خواسته به معنای واقعیِ کلمه تلف کردم
هیچ لحظه ی شادی رو تجربه نکردم تا وقتی که خواهر و برادرم را در شادی نمیدیدم خود را ناجی می دانستم اگر برادرم برایش تضادی ایجاد میشد اولین نفری بودم از خانواده که به مشکلاتشان گوش جان می سپردم و آخرین نفری بودم که از آنها شادی دریافت میکردم نمیگم که آنها را از خودم دور می کردم اما در عمل میدیدم که زمانی که مشکلی نبود کنار من نبودند و یا خواهرم که بارها و بارها صراحتا بهم میگفت که زندگیه خودمه و به کسی ربطی نداره ، اما میدیدم که مسیرِ اشتباهی رو داره میره و دلسوزی میکردم بهر طریقی میخواستم که بهش توجه کنم و حتی با دوستش تماس می گرفتم که بهش زنگ بزنه شاید با دوستش صحبت کنه حالش خوب بشه اما فکر میکردم میگفتم اون بجای اینکه قدردان باشه یکی داره براش وقت میگذاره داره بی احترامی میکنه، و حتی هزینه میکردم و وقت میگذاشتم از زندگیِ خودم میزدم با روانشناس صحبت میکردم تا بتونم به خواهرم کمک کنم اما غافل از اینکه من هم مسیرِ اشتباه رو میرفتم و همه اش ناشی از عدمِ توکلِ من به خداوند بود
نمی گم الان خوب شدم و عالی ام
اما میتونم بگم که الان با بودن تو مسیری که استاد جان دست خداوند تو زندگی ام شده، یاد گرفتم که باید به دنبال تغییر خودم باشم و به آگاهی های استاد جان عمل کنم
تغییر دیگران، که به نوعی سَرَک کشیدن در زندگیِ دیگرانِ ،، من رو به معنای واقعی نابود کرد
پسرم بخاطر این وقت گذاشتن های من برای خواهر و برادرام و اینکه انرژیِ منفیِ اونها در درونِ من ، که چون سطلِ زباله ای بود، تخلیه میشد و دیگه تاب صحبت و شنیدنِ کلام پسرم رو نداشتم
و الان بایستی هزاران برابرِ وقتی که برای خواهر و برادرم گذاشتم رو برای پسرم بگذارم تا آسیبهایی که از رفتارِ من دیده رو بنوعی جبران کنم
به قولِ استاد چک و لگدهای ملسی نصیبم شد
با شنیدن این فایل که هزاران بار سپاسگزار خداوند و استاد جان هستم
اول از همه سعی میکنم خودم رو سرزنش نکنم ، چون من بخاطر عدم آگاهی از قوانین فکر میکردم کار درست رو انجام میدم و الان میدونم که مسیر درست چیه، واز خداوند میخواهم که به من و همه ی دوستانم کمک کنه که عملگرا باشیم و از آموزه های استاد به نحو شایسته استفاده کنیم،و از خداوند میخواهم که قدرت درک قوانین جهان هستی رو به ما بده.
ب) مواردی که تصمیم گرفتید به جای تقلای بیهوده برای تغییر دیگران، این انرژی و تمرکز سازنده را صرف بهبود زندگی خود کنید. بنویسید این نگرش متفاوت، چه نتایجی را وارد زندگی شما کرد؟
از اواخر سال 98 که من از آشناییِ یک کتاب و یک فایل کوتاه از استاد جان در یک کانالی که متعلق به استاد نبود همون اول به سایت عباسمنش دات کام هدایت شدم، و واقعا هیچ مقاومتی نسبت به صحبتهای استاد جان نداشتم انگار که خداوند داشت با من حرف می زد ، انگار من بودم و جهان و کسی که برای راهنمایی و هدایت من خداوند فرستاده بود
زمان زیادی را برای نوشتن، و بیاد آوردن داشته هایم و سپاسگزاری کردن از آنها سپری میکردم
چندین ماه گذشت تا دوره ی عزت نفس رو خریداری کردم که هرکسی در زندگی اش به آن عمل کند نتایجِ فوقالعاده ای را به تصویر می کشد
در آن زمان که روی تغییرِ باورهای خودم کار میکردم که حتی استفاده از این کلمات هم الان با شخصیتم عجین شده، اونموقع که اصلا نمیدونستم چیزی به نام تغییر کردن وجود داره و اصلا می شود که تغییر کرد
آرام تر شدم
مهربان تر شدم
دیگر نظر دیگران برایم اهمیتی نداشت، و زود رنجی با من خداحافظی کرد
احترام و عزتی وصف ناپذیر خداوند از فضل و مهربانی اش از طریق بنده هاش نصیبم می کرد
و من به قدرتِ ذهنِ خودم پی بردم که اگر زمان برای توکل کردن،کنترل کردنِ افکارم و ایمان داشتن به خداوند جهت تغییر افکار خودم بگذارم چه نتایجِ شگفت انگیزی را خلق میکنم
یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ
خدا براى شما آسانى مى خواهد و براى شما دشوارى نمى خواهد
امروز از خداوند درخواست کمک کردم تا به من بگوید و من بتوانم کامنتی خلق کنم و ردپایی به جا بگذارم چون با نوشتن و یادآوریِ اینها اول از همه به خودم کمک میکنم تا به یاد بیاورم زمانی را که تصور میکردم توانایی تغییر دیگران را دارم و چه ضربه هایی را نوش جان کردم
و به یاد بیاورم این قانون که:
من صد در صد فقققط توانایی تغییر خودم را دارم نه دیگران را و شهدِ شیرینش را نوشیدم
عمل کنم به اینکه:
“در مورد خرج کردن انرژیِ خودم خسیس باشم”
ج)درسهایی که از آگاهی های این دو قسمت یاد گرفتید را ذکر کنید. این درسها منجر به اخذ چه تصمیماتی برای شما شد؟
1. مهمترین درسِ من ملیحه جان عزیزِ من، عشقِ من، توخیییلی مادرِ مهربونی هستی تو فوقالعاده قابل احترامی، پس عمل کن به آنچه که خداوند گفته است و چه زیبا استاد عشق و مهربانیِ من کلام خدا را با صدای دلنشینش برای من خوند
اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ «رعد11»
همانا خداوند حال قومى را تغییر نمىدهد تا آنکه آنان حال خود را تغییر دهند و هرگاه خداوند براى قومى آسیبى بخواهد پس هیچ برگشتى براى آن نیست و در برابر او هیچ دوست و کارساز و حمایت کنندهاى براى آنان نیست.
و درسی که بهم داد:
به پسرم تو هر کاری که انجام میده تکرار نکنم که چه کاری انجام بده و توکل کنم که خدایی که اون رو آفریده مراقب اون هست اگر که اون در مسیرِ درست باشه
ایمان داشته باشم به خداوند، و از او طلب کمک کنم
و بپذیرم تا زمانی که کسی نخواهد تغییر کند من قدرت تغییر دادنِ اون رو ندارم و قبول کنم که این خودش بنوعی شرکِ به خداونده چرا که انگار من مالکِ بچه ام هستم نه آموزگار
آموزگار درسشو میده و میره
إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ ۚ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ(56 قصاص)
(اى پیامبر!) همانا تو نمىتوانى هر که را دوست دارى هدایت کنى (و به مقصد برسانى)، بلکه این خداوند است که هر کس را بخواهد هدایت مىکند و او به رهیافتگان آگاهتر است
2.درس:
درخصوص ارباب رجوعهایی که بهم مراجعه میکنند.
چقدر زیبا استاد جان شما آیات رو ردیف هم قرار دادید انگار به هر کیسی که میرسم آیه ی بعدی برای راحتیِ من و درک موضوع گفته شده
وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّهً وَاحِدَهً ۖ وَلَا یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ(هود118)
و اگر پروردگارت مىخواست، هر آینه همهى مردم را، یک امّت واحده (و داراى یک عقیدهى حق) قرار مىداد، در حالى که همچنان اختلاف مىورزند
تصمیم من:
اینکه هر مراجعه کننده ای با عقاید و باورهای خودش میاد و تو کاری نداشته باش که سعی کنی به آرامش دعوتش کنی و افکار مثبتی خلق کنه تو مسئول نتایج افکار اون نیستی تو فقط میتونی نسیت به کیسی که مطرحه کار حقوقیش رو انجام بدی و ملیحه جانم عزیز من چرا بیش از آنچه که بایدِ، وقت و انرژی صرف میکنی و اینکه برای وقت خودم بیشتر ارزش قائل بشم
3.الله اکبر
درس: سرمو از زندگیِ دیگران بیارم بیرون.
وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ ۖ فَمَنْ شَاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْیَکْفُرْ ۚ(کهف29)
بگو: حقّ از سوى پروردگار شما رسیده است، پس هر که خواست ایمان آورد و هر که خواست کافر شود
تصمیم: تازمانی که کسی درخواست کمک نکرده، من خودمو ناجی ندونم و بدوام برم حالِ یکی رو خوب کنم
و با این فکر که الان ناراحته یه چیزیش هست و برم و حالشو بپرسم و ببینم میتونم کمکش کنم
مَنِ اهْتَدى فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرى وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا «اسراء15»
هر کس هدایت یافت، پس همانا به سود خویش هدایت یافته است و هر کس گمراه شد، تنها به زیان خویش گمراه شده است و هیچ کس بار گناه دیگرى را به دوش نمىکشد و ما هرگز عذاب کننده نبودهایم، مگر آنکه پیامبرى بفرستیم.
آفتاب عالم تاب به یک اندازه داره می تابه هر کسی در مدار دریافت گرما و انرژی باشه دریافت میکنه ، سفره ی رحمت الهی پهنه و نعمتها برای همه به یک اندازه وجود داره و تو فقط میتونی غذا رو داخل معده ی خودت بریزی تو نمیتونی با قاشقِ خودت به زور تو حلق کسی غذا بذاری
مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها وَ ما رَبُّکَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ « فصّلت46»
هر کس کار شایستهاى انجام دهد، پس به سود خود اوست، و هر کس بدى کند پس بر علیه خویش عمل کرده است، و پروردگار تو به مردم ستم نمىکند
4.درس:
خودم رو رها کنم آسوده باشم
تصمیم من: به نکات مثبت پسرم توجه کنم و ایمان به خداوند داشته باشم
فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ «غاشیه21» لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ «غاشیه22»
پس تذکّر بده که همانا تو تذکّر دهندهاى، و بر آنان سیطره و تسلّطى ندارى (که به ایمان آوردن مجبورشان کنى).
دقیقا من بر اعمال پسرم تسلطی ندارم
تا کی میخوای کنترلش کنی ملیحه جان، اون دیگه بچه نیست که تو تاتی تاتی راه ببریش ک زمین نخوره اون موقع اینقدر کنترل نداشتی ک بچه بود الان که 17سالشه ، الله اکبر خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت که این آیات اینقدر روشن و واضحِ که اشک تو چشمام جمع شد از این معرفتت
وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا ۚ أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّىٰ یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ(یونس99)
و اگر خدای تو (در مشیّت ازلی) میخواست اهل زمین همه یکسره ایمان میآوردند، آیا تو میخواهی تا به جبر و اکراه همه را مؤمن و خداپرست گردانی؟
فَإِنْ أَعْرَضُوا فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً إِنْ عَلَیْکَ إِلَّا الْبَلاغُ وَ إِنَّا إِذا أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَهً فَرِحَ بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَهٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَإِنَّ الْإِنْسانَ کَفُورٌ «شوری48»
پس اگر روى گردانند (غمگین مباش) ما ترا بر آنان نگهبان نفرستادیم، (تا به اجبار آنان را به ایمان وادارى،) جز رساندن پیام، مسئولیّتى بر تو نیست و البتّه هرگاه از جانب خود رحمتى به انسان بچشانیم به آن شاد شده (و از ما غافل مىشود) و اگر به خاطر دست آورد کارشان بلایى به آنان رسد، (نعمتها را فراموش مىکنند،) همانا انسان ناسپاس است.
پس اگه گوش نکرد ناراحت نشو و با گیر دادنت به بچه ات اون رو بدتر از مسیر درست خارج نکن
إِنَّکَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَىٰ وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ(نمل80)
وَمَا أَنْتَ بِهَادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلَالَتِهِمْ ۖ إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیَاتِنَا فَهُمْ مُسْلِمُونَ(نمل81)
همانا تو نتوانی که مردگان را سخنی بشنوانی و یا کران را که از گفتارت روی میگردانند به دعوت شنوا کنی.
و تو هرگز نتوانی که کوران (باطن) را از گمراهیشان هدایت کنی، تنها آنان که به آیات ما ایمان میآورند و تسلیم امر ما هستند تو آنها را میتوانی سخن بشنوانی.
تو توانایی این را نداری ک کسی که ناشنوا و مرده دله پیغام خداوند رو بدی
5.درس:
به یاد آوردم زمانی رو که فایلهای استاد رو با ترس و مخفیانه گوش می کردم تا همسرم متوجه نشه که مبادا مورد تمسخر واقع بشم و الان خودش در مسیر قرار گرفته
تصمیم من:
اینکه قطعا پسرم یک روزی به شناختِ خودش و قوانین جهان هستی می رسه و این نگاه، به من احساسِ خوب و قلبی سرشار از آرامش عطا کرد
قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْها وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ «انعام104»
همانا از سوى پروردگارتان، مایههاى بینش و بصیرت، (کتب آسمانى و دلائل روشن) براى شما آمده است. پس هر که بصیرت یافت، به سود خود اوست و هر کس کورى گزید، به زیان خویش عمل کرده است و من نگهبان و ضامن نیستم.
لَّا إِنَّهُ تَذْکِرَهٌ (مدثر54)
چنین نیست که آنها مى گویند آن قرآن یک تذکر و یادآورى است
فَمَنْ شَاءَ ذَکَرَهُ(55)
هر کس بخواهد از آن پند مى گیرد (55)
وَمَا یَذْکُرُونَ إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوَى وَأَهْلُ الْمَغْفِرَهِ ﴿56﴾
و هیچ کس پند نمى گیرد مگر اینکه خدا بخواهد او اهل تقوا و اهل آمرزش است
وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَکُوا ۗ وَمَا جَعَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا ۖ وَمَا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ(انعام107)
اگر خدا میخواست آنها مشرک نمی شدند، و ما تو را نگهبان ایشان نکردیم و تو وکیل آنها نیستی
وَمَنْ تَوَلَّىٰ فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا(نساء80 )
ما تو را به نگهبانی آنها نفرستادهایم.
چقدر زیبا خدایاشکرت
وَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ وَکِیلًا(اسراء54)
و ما تو را وکیل و نگهبان بندگان نفرستادهایم
خدایا ازتو سپاسگزارم بابت حضورم در این سایت
خدایا از تو سپاسگزارم بخاطر حضور استاد عباسمنش و مریم جان در زندگی ام
به امید دیدار استاد جان و همه ی اعضای خونواده خوب و دوست داشتنی عباسمنش
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
سلام به استاد عباسمنش بزرگوار و دوستان ارزشمندم
استاد در مورد دلسوزی مادر پدرها در مورد فرزندانشون گفتن ، یاد مادر خودم افتادم
البته این قضیه مربوط به چند سال پیش میشه
من یک خواهر کوچکتر از خودم دارم که اون زمانیکه نوجوان بود به دلیل یکسری مسائلی توی زندگیمون از لحاظ روحی روانی دچار مشکل میشه یعنی عصبی و پرخاشگر میشه
مامانم از روی مهر مادریش یا دلسوزی نسبت به دخترش تصمیم میگیره خواهرمو ببره پیش یک روانشناس تا خواهرم تحت نظر روانشناس حال روحی روانیش بهتر بشه
یکی از اون روزهایی که خواهرم پیش روانشناس میره ، خواهرم جوری با ذهن روانشناس بازی میکنه که اون خانمِ به اصطلاح دکتر روانشناس فکر میکنه که در اصل مادرم هستش که از لحاظ ذهنی مشکل داره و همون روز ، همون روانشناسی که مادرم خواهرمو برده بود پیشش تا تحت نظر خودش باشه به مامانم زنگ میزنه میگه خانم گرامی میشه لطف کنید همین الان تشریف بیارید پیش من!!!
بعد از اینکه مامانم تلفن رو قطع میکنه همون لحظه یه احساسی از درون بهش میگه پیش این خانم روانشناس نرو و متوجه میشه که اون خانم روانشناس نتونسته تشخیص بده که خواهرم با ذهنش بازی کرده…!
مادرم دوست داشتش که حال و احوال دخترشو به هر شکلی که شده خوب کنه ولی نه تنها اینطور نشده بود بلکه روانشناس فکر میکنه مامانم خودش مشکل داره!!
ولی خب خداوند به داد مامانم رسید و باعث شد هم خواهرم با ازدواج کردنش نسبت به قبل بهتر بشه و هم مامانم آرامششو به دست بیاره و الان رابطه هر دوشون هم نسبت به هم خوبه ولی تا اون زمانیکه مادرم دنبال بهبود خواهرم بود نه تنها خواهرم بهتر نمیشد بلکه منجر به افسرده شدن مادرم شده بود!!
مادری که توی بدترین شرایط زندگیش افسرده نشده بود در حالیکه فقط به این دلیل که تمرکزش روی خواهرم بود ، خودش هم حال روحی روانیش اون زمان بد شد
الان مادرم با فایل های استاد عباسمنش داره روی خودش کار میکنه و روز به روز حالش داره بهتر هم میشه تازه با دوره قانون سلامتی تصمیم گرفته سلامت تر و خوشگل تر هم بشه:))
این از این موضوع که خداوند به یادم اورد و دوست داشتم اینجا بنویسم
————————————————————————–
دیروز بعد از ظهر داشتم سوره حدید رو میخوندم ، یعنی قبل از اینکه بخونم به خدا گفتم: خدایا خودت کاری کن درک بهتری از این آیات در قرآن داشته باشم و خودم به شخصه شگفت زده شدم
همون لحظه دوست داشتم اینجا هم بنویسم تا هر کسی از دوستای عزیزم اگر دوست داشت بخونه و باورهاشون رو در مورد خدا مثل من بهتر کنند
آیات 1 تا 4 سوره حدید رو می نویسم
سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ
(آنچه در آسمانها و زمین است، خدا را مىستایند، و او عزیز و حکیم است)
لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ یُحْیِی وَیُمِیتُ ۖ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ
مالکیّت و فرمانروایى آسمان ها و زمین فقط در سیطرۀ اوست، زنده مىکند و مىمیراند، و او بر هر کارى تواناست
اولین چیزی که توی این دوتا آیه داره گفته میشه اینه که اول میگه هر آنچه در جهان ها وجود داره همه با هم دارند خدارو ستایش می کنند که توی آیه دوم داره تعریفش رو از این خدایی که همه دسته جمعی توی کل جهان ها در حال ستایشش هستند رو میگه
میگه چی؟
میگه همون کسی که مالک جهان ها هستش و اینقدر قدرت داره که به راحتی میتونه زنده کنه و بمیرانه یعنی توانایی انجام دادن هر کاری رو خدا داره
مثل این میمونه که یک کسی بیاد پیشت بهت بگه خیالت راحت ، من پولتو برات زنده می کنم!
این یعنی چی؟
یعنی اینقدر زور داره که بخواد اینکارو کنه
حالا خدا فقط داره توی این آیه 2 سوره حدید میگه زنده مىکند و مىمیراند
نمیگه چی رو زنده مىکند و مىمیرانه
فقط میگه زنده مىکند و مىمیراند
یعنی میخواد آدم باشه یا حیوان باشه حالا پرندهست چرندهست خزندهست هرچی یا گیاه باشه یا سیاره باشه یا ستاره باشه
هر چی هر چی باشه
خدا اینکارو میکنه ، این یعنی آخرت هر چی قدرت و زور و توانایی
هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
(اوست اول و آخر و ظاهر و باطن و او به هر چیزى آگاه است)
دقیقاً توی همین آیه از قرآن هم به همین شکل!
توی این آیه خدا نمیگه اول و آخر چی؟ یا ظاهر و باطن چی؟
فقط میگه: او اول و آخر و ظاهر و باطن است
یعنی هر چیزی که فکرشو کنی و نکنی
اول و آخر زندگی و ظاهر و باطن زندگی
اول و آخر دنیا و ظاهر و باطن دنیا
اول و آخر خوشبختی و ظاهر و باطن خوشبختی
اول و آخر سلامتی و ظاهر و باطن سلامتی
اول و آخر ثروت و ظاهر و باطن ثروت
اول و آخر آزادی و ظاهر و باطن آزادی
اول و آخر آدم ها و ظاهر و باطن آدم ها
اول و آخرحیوانات و ظاهر و باطن حیوانات
اول و آخر گیاهان و ظاهر و باطن گیاهان
اول و آخر شادی و ظاهر و باطن شادی
اول و آخر اشیاء و ظاهر و باطن اشیاء
اول و آخر علم و آگاهی و ظاهر و باطن علم و آگاهی
اول و آخر قدرت و توانایی و ظاهر و باطن قدرت و توانایی
اول و آخر خواسته ها و ظاهر و باطن خواسته ها
اول و آخر مسیر خواسته ها و ظاهر و باطن مسیر خواسته ها
اول و آخر سلول های بدن و ظاهر و باطن سلول های بدن
اوست اول و آخر و ظاهر و باطن…
هر چی هر چی
هر چی بگم کم گفتم
داره میگه اون (خدا) همه چیزه
یادمه قبل از اینکه به سایت استاد عباسمنش هدایت بشم یعنی حدوداً 4 سال پیش ، من یک کتابی رو میخوندم که توسط یک دانشمند آمریکایی که متخصص علوم اعصاب بودش ، طی تحقیقات گسترده ای که در سطح زیر اتمی (کوانتومی) انجام داده بود
متوجه شده بود که بین اتم و الکترون هایی که به دور اتم در حال گردش هستند یک فاصله زیادی وجود داره
این فاصله به طور کامل توسط یک انرژی نامرئی پُر شده و باعث میشه اطلاعات بین اتم و الکترون رو به هم برسونه یا در مورد سلول های بدن متوجه شده بودند که اصلاً چیزی به اسم قطب مثبت و منفی وجود نداره که بخواهند اطلاعات رو از همدیگه دریافت و رد و بدل کنند بلکه بین تک تکِ سلول های بدن یک انرژی ای وجود داره که اطلاعات بین سلول ها رو داره رد و بدل میکنه به عنوان مثال سلول اولی در زمانیکه اطلاعات رو میخواد به سلول دومی ارسال کنه ، اطلاعات توسط این انرژی گرفته میشه و بعد به سلول دومی میرسونه یعنی قبل از اینکه سلول دومی بخواد متوجه بشه که چه اطلاعاتی قراره بهش برسه این انرژی اطلاعات رو دریافت کرده و کاملاً آگاهه نسبت به عملکرد سلول ها
در همون کتاب من خوندم که نوشته همین تحقیق رو خارج از سلول های بدن هم انجام دادند
یعنی امدن طی تحقیقاتی که انجام دادن متوجه شدند اطلاعاتی که بین آدم ها داره رد و بدل میشه توسط این انرژی که دیده نمیشه داره انجام میشه
به عنوان مثال ، وقتی دو نفر با هم دیگه در حال گفتگو هستند این انرژی بین این دو نفر قرار داره در اصل از قبل بوده فقط باعث شده این دو نفر بتونند با همدیگه ارتباط بگیرند و هر چیزی که داره توسط آدم اولی گفته میشه اول توسط این انرژی گرفته میشه و به آدم دومی داده میشه یعنی مثل یک رابطی بین آدم ها عمل میکنه
همین مثال در مورد سیارات و اجرام بزرگتر کیهان و جهان ها هم وجود داره
بعدها که این آیه رو از قرآن خوندم ، ایمان اوردم که خداوند همون انرژی بی انتهایی هستش که جهانیان رو در بر گرفته
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ ۖ مَا یَکُونُ مِنْ نَجْوَىٰ ثَلَاثَهٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلَا خَمْسَهٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَلَا أَدْنَىٰ مِنْ ذَٰلِکَ وَلَا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ مَا کَانُوا ۖ ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیَامَهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (آیه 7 سوره مجادله)
(آیا ندانستهاى که خدا آنچه را در آسمان ها و آنچه را در زمین است، مىداند؟ هیچ گفتگوى محرمانهاى میان سه نفر نیست مگر اینکه او چهارمى آنان است، و نه میان پنج نفر مگر اینکه او ششمى آنان است، و نه کمتر از آن و نه بیشتر مگر اینکه هر کجا باشند او با آنان است، سپس روز قیامت آنان را به اعمالى که انجام دادهاند آگاه مىکند؛ زیرا خدا به همه چیز داناست)
چهارمین آیه از سوره حدید:
هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ ۚ یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَمَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا یَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا یَعْرُجُ فِیهَا ۖ وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ ۚ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ
(اوست که آسمان ها و زمین را در شش روز آفرید، سپس بر آفرینش مسلط شد. آنچه در زمین فرو می رود و آنچه از آن بیرون می آید و آنچه از آسمان نازل می شود، و آنچه در آن بالا می رود می داند. و او با شماست هرجا که باشید، و خدا به آنچه انجام می دهید، بیناست)
خدا این همه از خودشو قدرت هاش گفت تا بگه: من با تو هستم هر جا که باشی
بازم توی این آیه نمیگه کجا؟
میگه هر جایی که تو باشی من باهاتم
چرا؟
چون اول و آخر و ظاهر و باطن همه چیزه
توی وجودمون بیرونمون و همه جا هست
بابت همین از هر شنوایی ، شنواتره و میتونه بشنوه اون چیزهایی که من میگم حتی توی ذهنم
از هر بینایی ، بیناتره و میتونه ببینه هر کاری که میکنم و هر جایی که دارم میرم
و میتونه به من بگه هر چیزی که نمیدونم رو
چون اون چیزهایی رو میدونه که من نمیدونم
دیروز داشتم به این فکر می کردم خدا قدرت اینو داره که یه چیزی رو از یادم ببره یا به یادم بیاره
دقیقاً وقتی که توی ایستگاه متروی خواجه عبدالله انصاری تهران بودم کاری کرد یادم بره که از همون خط همیشگی برم سمت تجریش و کاملاً برعکس اون مسیر پیشفرض ذهنیم رفتم
چون خدا به راحتی کاری کرد که اون مسیری که صدبار تا حالا ازش رفتم رو به کل یادم بره تا منو به یه مسیره دیگه ای که برام خوب بود هدایت کنه
وقتی این اتفاق افتاد خیلی خوشحال شدم
چون من همین رو میخوام
اینکه خدا منو بذاره روی شونه هاش خودش منو راه ببره
چون اون میدونه ، چون اون آگاهه ، چون اون قدرتشو داره
خدا میتونه همه کار برامون کنه اگر مقاومت نکنیم
احساس میکنم به دلیل تکرار ویژگی های خداوند برای ذهنم باعث شده الهامات و هدایت های خداوند رو به شکل های مختلف بهتر بتونم دریافت کنم
این همون چیزیه که دنبالش بودم و خداروشکر داره روز به روز بهتر میشه توی من
چون من تا ابد به خدا و قدرت های خدا و آگاهی های خدا توی زندگیم توی کسب و کارم و همه چیز احتیاج دارم
استاد عزیزم ممنونم بابت این فایل های ارزشمندتون
براتون بهترینِ بهترین ها رو آرزو میکنم
به نام خدای بخشنده مهربان
سلام استاد
دقیقه 0 تا 12:50
استاد من وقتی این تیکه از حرفهای شما رو شنیدم یاد چندتا چیز توی زندگیم افتادم
فکر میکنم کم کم دارم توی مدار این باورهای و این جنس باورها قرار میگیرم چون اگر اینطور نبود هیچ وقت این فایل باز نمیکردم
خیلی سخت گیرم خیلی سخت هر فایل شما رو باز میکنم خیلی مقاومت میکنم هرچقدر هم که میگذره هیجاناتم توی سایت کمتر میشه
درمورد این داستان امر به معروف و نهی از منکر که ماشالله همه توش استاد هستیم دیگه به خصوص اگر توی خانواده مذهبی تر بوده باشی خودتم خود به خود یاد میگیری بقیه رو از تمام متر و معیاری که دستت دادن قضاوت کنی
اصلا مهم نیست که تو حوزه درس خونده باشی یا بی سواد باشی توی این حوزه نمیدونم این چیه که یاد گرفتیم هرکی که میبینم به راه راست هدایت کنیم
دوماه پیش رفته بودم ابادان که مسابقه پالایش نفت و نفت امیدیه ببینم مسابقات که با حجاب برگزار میشه در حالی که دو تیم اماده این بودن که وارد زمین بشن و حلقه زده بودن من گوشیم دراوردم و عکس گرفتم از اون صحنه و همینطور از بیلبورد نتیجه بازی، در ابتدای ورودمون گفتن که گوشیهاتون درنیارین و منم گفتم اوکی
یه لحظه دیدم یه خانوم اومد سمت گفت مگه نگفتم عکس نگیرید گفتم ببخشید ولی الان چه مشکلی هست من عکس بگیرم تمامممم این بازیکنا از سر تا نوک پاشون پوشیدس چه مشکلی هست؟ گفت خانم خب قانون بهمون گفتن یهو سرپرست تیم اعتراض میکنه به ما که چرا عکس گرفته میشه، گفتم هرکی که اعتراض داشت بهش بگو بیاد من باهاش صحبت میکنم ببینم مشکلش چیه این همه حجاب بستن من عکس بگیرم چی میشه بعد ازس خواستم منطق این کار بگه! بنده خدا هیچی نداشت بگه چون اصلا نمیدونست براچی مراقب اینکار خودشم فهمید اصلا غیر منطقی حرفهاش و اصلا هرکی که این دستور داده بهش و اونم بدون اینکه فکر کنه فقط داشت انجامش میداد بعدش دیگه رفت و وسط بازی اومد از من رفت شد گفت تو خیلی مهربونیاا منم خندیدم گفتم شماهم
بعد اخر بازی اومد سمت من وقتی مادرم بهم گفت مریم گرسنمه چی داری من تا خواستم بادام زمینی مو در بیارم بهم گفت به مامانت چی میخوای بدی؟ من یه چیز خوب دارم دست کرد توی جیبس یه مشت مویز داد به مادرم بعدش دوباره دست کرد به منم یه مشت مویز داد با رویی خندان منم تشکر کردم خداروشکر بعدش برام ارزوی موفقیت کرد خدافظی کردیم
یه تجربه دیگه ام دارم وقتی رفته بودیم کوه خضر استاد میدونید کجاست اونجا هم با مانتو بودم بعدش دوتا خانوم اومدن که گیر بدن منم باز با همین راه باهاشون صحبت کردم البته منطق اون لحظم یادم نمیاد ولی به یکیشون که چشم های رنگی داشت گفتم خیلی چشماتون قشنگه کلی خوشحال شد..
چند وقت پیش در صحبت با پدرم یه حرف منطقی زدم که در ظاهر خیلی بی ادبی بود ولی منطقی بود
نکته بعدی این فایل در مورد مسئولیت پذیری و احساساتی نشدن
همین امسال پدرم دوباره تصادف کرد ولی این دفعه خودش اسیب دید و من از اونجا که اون تایم ارتباطم خیلی خوب نبود و میفهمیدم توی رابطه با من چه رفتاری داشته وقتی پدرم اینطوری شد من اصلا نرفتم بیمارستان توی دلم ناراحتی میومد ولی یه حسی درونم بود که میگفت قرار نیست کسیو راضی نگه داری حال خوبت خیلی مهم تره التبه اون موقع خیلی اگاه نبودم ولی میفهمیدم قلبم اصلا دوست نداشت حتی پدرم زنگ زد گفت که نگران من نشدی و فلان
و من در تمام پروسه اسیب دیدگی پدرم چه بیمارستان بود چه اومد خونه شاید برای یه لحظه چشمم خورده باشه به اون قسمت از بدنش که اسیب دیده بود اصلا نگاه نمیکردم اصلا حرفی نمیزدم احساس خوبی نداشتم میدونستم همش ترحم میدونستم هربار تصادف میکرد میگفت چشمم زدن میگفتم این همه ادم چرا تو رو بخوان چشم بزنن
ولی هیچ وقت حرفهای منو قبول نداشت چون من همیشه میخواستم باورش عوض کنم استاد من خودم جدیدا متوجهش دارم میشم من وقتی میفهمم افکار پدرم در مورد یه موضوعی منفی هست ناراحت میشم فکر میکنم باید اون باورهاش تغییر کنه تا زندگی من تغییر کنه بخاطر همین بود که میخواستم باورهاش تغییر بدم دیگه حتی وقتی مهمان میومد میرفتم شام برمیداشتم جلو مهمان میبردم توی اتاقم
اه حالم بهم میخوره از همه ترحم و دلسوزی و ادا اطفار دراوردن
وقتی مادرم زنگ زد گفت اصلا تو بفکر پدرت هستی یا میگفت من اونجا تک تنها هیج کس نبود کمکم بعد با خودم فکر میکردم پ چرا فامیلات نیومدن کمکت دو روز؟؟؟؟
یا درمورد هزینه بیمارستان اگر جایی کم اوردید نمیخواید زیر منتشون باشید ازشون پول بگیرید حتی اگر تعارف هم کرده باشن
با خودم میگفتم چرا پس این فامیلاتون که هر شب جمع میشدید دورهم نمیومدن جمع بشن
مگه پدر من نرفت اتاق عمل؟؟
با وجود اینکه قلبم میگفت نرو قلبت اذیت نکن زور نزن ماسک نزن خودت میدونی خودشون هم میدونن
حس میکردم که نقش میتونم بازی کنم ولی من حالم بهم میخورد از نقش بازی کردن چون میگفتم دروغ بدم حسم که واضح
خیلی حرف شنیدم از مادرم که تو الی بلی دلت رحم نمیاد و کلی حرف
یه مثال دیگه از مسئولیت پذیری که اینجا اگاهانه تر بودم داستان پروسه انصرافم از کنکور و نرفتنم به دانشگاه بود
شبانه روز مادرم گریه میکرد موهاش میکشید که میخوای بری فوتسال خودخ بدبخت کنی میخوای برس چیکار اصلا فوتسال چیه
یادم مادرم میگفت بری فوتسال منزوی میشی من توی ذهنم بلافاصله میگفتم نه من میرم تیم ملی من تمرین میکنم و اصلا کنترل ذهن من توی تایم باعث شد که من بتونم این تصمیم به راحتی و لذت بگیرم و الا اگر یه درصد فکر میکردم که اگر برم فوتسال بدبخت میشم یا منزوی میشم یا.. شک میکردم پای هدفم نمی ایستادم
شبانه روز در حال تذکر و تهدید از اینکه اینکار اشتباه هست و تو داری مسیر اشتباه میری و ما درست میدونیم و تو نمیدونی مغزت شست و شو دادن و….
وقتی استاد خطاب به پدر و مادر ها گفتید میدونم سخته من به عنوان فرزند این احساساتی نشدن تجربه کردم و قشنگ یادم افتاد واقعا یه سلف کنترل میخواد
اینقدر محکم وایسی دست خود بگیری چون کافیه شک کنی کافیه بلغزی دیگه کم کم ترسها کار خودشون میکنن
یادمه چقدر توی ذهنم خودم با خودم حرف میزدم میگفت مریم احساساتی نشی ها بهت میگن سنگ شدی و فلان شدی توجه نکنی ها
ناراحتیشون توجهت برنداره از اصل ها
مریم حواست باشه ها
من بودم خدا و این ذهن چون عملا من هیچی نداشتم نه پول داشتم نه پارتی نه کسییییییی حرفهام تایید میکرد نه کسییی مسیرم باور داشت خودم بودم خودم ولی خداروشکر تونستم عبور کنم
خیلیی پدرم و مادرم تلاش میکرد اون موقع یا همین الانش که من اشتباه نکنم حتی توی چیز خیلی کوچیکی مثل یه اشپزی یا نکته اشپزی که من اعصابم خورد میشه میگم میشه بابا دخالت نکنی دارم کارم میکنم
چند وقتی یعنی چند روز میشه متوجه شدم که من دارم ارام ارام برای حل کوچکترین چالش هام یا سوالاتم قبل از از اینکه از کسی بخوام یا به پرسم به خودم رجوع میکنم خیلی خیلی این ذهن من توی اولین قدم میگه برو از فلانی بپرس ومن الان شاید بگم چند روزی هست که میگم نه حتی اگر طول بکشه هم خودم باید پیداش کنم یا بفهممش تا اینکه بپرسم
میدونید استاد چون از اون طرفم فهمیدم که بابا من هرچی که میپرسم طرف به من جوابی من در حد 180 یا 360 درجه مخالف یعنی طرف میخواسته به من وسیله بده بعد بهش گفتم فلانی کجا گذاشتیش گفته مثلا زیر تخت بعد من رفتم دیدم نیست خودم تصمبم گرفتم پیداش کنم در حالی که دنبال یه وسیله دیگه بودم اونو یه جای دیگه پیدا کردم که قشنگ روبروش بوده اصلا یه چیزی
چندین چندبار دیگه وقتی میپرسم جوابهااا اینقدر پرته بخاطر همین تصمیم گرفتم هر بار حتی اگر یه کش مو هم گم کنم بگردم خودم پیداش کنم اقا کش مو من گم میشه مسئولش منم نه خواهرم زنگ بزنم بگم تو میدونی کجاست؟؟
شالم گم میکنم زنگ بزنم فلانی تو شال منو پوشیدی ؟ اصلا چرا باید شال تو رو بپوشه ؟اصلا چرا باید بدون اجازه شال تو رو بپوشه ؟
اقا مسئولیت کوچیکترین برعهده بگیر.
زندگی نمیکنیم وقتی یاد گرفتیم که همه چیز بسته بندی شده تحویل بگیریم فقط بخاطر اینکه اشتباه کنیم
استاد یه بار خواهرم اتو زده بود به برق بعد یادش رفته بود و من اومدم دیدم یه حسی بهم گفت اینو در نیاز خودش مسئوله وقتی برگشت و خانوادم اومدن خونه رفتن دیدن اتو سوخته
اون موقع ناگاهانه انجام دادم ولی قشنگ یه حسی میگفت به تو ربطی نداره مگه تو مامور شدی اشغالای دیگران پشت سرشون جمع کنیم
بعضب هامون حتی ناخوداگاه یاد گرفتیم اشغالا و اشتباهای بقیه رو وقتی میبینیم جمع کنیم فکر میکنیم ما مسئولیم
ما مسئولیم اگر یکی جلو رومون توی خیابون پوست موزش انداخت به من چه اقا خودش بره جمع کنه خوشم نمیاد برم از اون منطقه
دوست نداره ادم تمیزی باشه توی زندگی مشترک با تو توی خونه بردار برو از اونجا
اصلنم مهم نیست کی باشه باور کن که میتونی شرایط زندگیتو تغییر بدی باور کن مجبور نیستی بمونی
تا دقیقه 17:30
یادمه اون اوایل که وارد سایت شدم یکی از سوالاتم این بود که خواهرم صبحها برای نماز بلند نمیشه و مادرم بهم میگه توی گردنت هست که بلندش نکنی یادمه اونو توی عقل کل پرسیدم من خواهرم بلند میکردم ولی خوابش میومد یا نمازش قضا میشد
یا یادمه وقتی من نماز نمیخوندم مادرم میدید خواهرم نماز نمیخونه میگفت تقصیر توعه چون تو نماز نمیخونی!!!! :-|
چقدر خوبه ادم خودش مسئول زندگیش بدونه از اون طرفم سبک چون بقیه رو مسئول زندگی خودشون میدونن
خیلییی بارها دیدید احتمالا که روی دیوار نوشتن بر پدر و مادر کسی که اشغال میریزد لعنت!!!! بی توجهی یه نفر دیگه میندازیم گردن پدر و مادرش
تا دقیقه 20:20
استاد امروز داشتم بخش 3 جلسه دو آفرینش گوش میدادم
اتفاقا همین حرفها رو شنیدم از شما اینکه تر و خشک باهم نمیسوزه
مثالش زدید گفتید که ما سمینار بودیم و توی این فاصله طوفان اومد و شرایط اب و هوایی بهم ریخت و 5 نفر اگر اشتباه نکنم گشته شدن ما از سالن اومدیم بیرون همه چیز اروم بود
حتی وقتی برقم رفت سریع برق سالن وصل کردن
الان به ذهنم رسید که توی این مورد باید مثال زیاد پیدا کنم چون بارها نقضش دیدم که فلانی بد بخت شد همسرشم باهاش سوخت نمیدونم فلانی براش یه اتفاق افتاد بقیه هم که بودن به فنا رفتن
همیشه همیشه شما مثال میزنید میگید توی همین کرونا توی همین سیل و طوفان یکسری ها دارن سود میکنن
استاد یادتونه لایو گذاشتین لایو 13 بود عید توی پارادایس زمان کرونا و گفتید جهان سرند میکنه داستان کشتی حضرت نوح و ایلان ماسک و امازون که توی همون شرایط یک سر گردن از بقیه جلو افتادن چون با اومدن و ادامه دار شدن همین بیماری خیلی دیدن عه کسب و کارمون تحت شعاع قرار میگیره بشینیم یه فکر کنیم! تازه بشینیم یه فکری کنیم
استاد چرا من یه این فایل بیشتر دقت نکرده بودم بارها بارها دیدمش ولی الان میفهمم اصلا من باورش نداشتم.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به همه حقیقت جویان عزیز
آیه 3 سوره انسان《إِنَّا هَدَیۡنَٰهُ ٱلسَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرࣰا وَإِمَّا کَفُورًا》
میگه ما راه رو نشان دادیم یا سپاس گذار است یا ناسپاس است.
وقتی آیات قبل این آیه رو هم بخونی منظور قرآن فرد خاصی نیست منظور قرآن مومنین یا کافرین نیست ،منظورش همه انسان هاست.
میگه وظیفه ماست که راه رو نشان بدهیم.یعنی چی واقعا؟
یعنی این همه پیامبر اومدن هیچ کدومشون وظیفه هدایت نداشتن؟
باید بگیم نه.
خدا میدونه تا قبل از نوشتن نمیدونسم چی بنویسم وقتی شروع میکنی به نوشتن آگاهی ها پشت سر هم میان.ادامه میدیم…
《إِنَّ عَلَیۡنَا لَلۡهُدَىٰ》سوره لیل آیه 12
خداوند حتی به پیامبرم نگفته وظیفه تو که هدایت کنی گفته سیستم طوری چیده شده که هدایت میشه، حالا به کدوم مسیر به کدوم سبیل؟
اختیار با خود انسانه که کدوم راه رو انتخاب کنه راه سپاسگزاری یا کفران نعمت و مقایسه؟
《کلًّا نُمِدُّ هؤُلاءِ وَهؤُلاءِ مِن عَطاءِ رَبِّکَ وَما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحظورًا》
دوتا راه بیشتر نداریم راه سپاسگزاری،راه توحیدی،راه افزونی نعمت ،صراطالمستقیم،راهی که در آن نعمت قرار داده شده،راهی که آسان بشی برای آسانی ها،راهی که صدق بالحسنی انجام بدی.
یا راه شیطان ،راه کم بود،راهی که ناسپاسی تو بیشتر و بیشتر شه ،راهی که آسان بشی برای سختی ها.
آه خدای من ،خدای من.
مگه میشه کسی در جهان ثروت نداشته باشه،تا تو هستی همهههه سرمایه دارن،همه صاحب نعمتن.وقتی برای همه به یک اندازه تقسیم شدی نمیتونیم بگیم عدالت نیست.مثل بارون که وقتی میباره نگاه نمیکنه که این خانه کیست ،سقف حرم و مسجد و میخانه یکیست.
به هر چه توجه کنید با آن یکی میشوید پس اگر متوجه موانع باشید آن را بزرگ و بزرگتر میکنید.چهار اثر اسکاول شین
از بحث دور نشیم به نظرم زمانی که میخوایم یکی رو هدایت کنیم قبلش اونو قضاوت کردیم که این الان تو جای درستش نیست من بیام برای این خدایی کنم.من بیام اینو از منجلاب نجاتش بدم.
نمیخوام بگم کمک کردن بده ،انسان هارو به خدا نزدیک کردن بده.
کمک کردن وقتی خوبه که پیگیر نتیجه کمکمون نباشیم.انگار به خودمون کمک کردیم ولی کیه که اینطوری باشه، خیلی سخته رها بودن ولی شدنیه.
فَمَن یَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّهٍ خَیۡرࣰا یَرَهُۥ
وَمَن یَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّهࣲ شَرࣰّا یَرَهُۥ
هر کس هر کار خیری انجام دهد نتیجه اش را خودش میبیند به سود خودش است وبرعکس.
این همون کارماست.این همون شعر مولاناست که میگه این جهان کوهست و فعل ما ندا.
والبته این همون روانشناسی زردیه که میگن محیط اطراف شما،تو سرنوشت شما تاثیر داره.
هیچ عیبی نداره به قول استاد قرار براین بوده متفاوت باشیم.
تو نمیتوانی با مردگان سخن بگویی یا به کسی که کر شده و پشت کرده حرف بزنی.
️️
سلام بر همه عزیزان
قسمت دوم کامنتم
تو کامنت قبل از موارد و تجربه هایی که عمل نکردم و خواستم دیگران و توجیه کنم گفتم
حالا تو این کامنتم درباره مواردی که عمل کرد میخوام بگم
قبلنا وقتی مادرم مریض میشد ما از خودش بیشتر توجه میکردیم ب بیماریش و همش میگفتیم چی بخور چی نخور اما الان مریض که میشه خیلی دل نمیدم به مریضیش و بقول شما تو یه فایلی گفتین درباره پسرتون که وقتی مریض میشد توجه نمیکردین و خودش خوب میشد شاید ظاهر قضیه خیلی بیرحمانه باشه ولی من دارم طبق قانون پیش میرم کار راحتی هم نیست البته اما میدونم با اینکار دارم به بهبودش کمک میکنم
یا همین مورد برای برادرم بود پارسال یه روزی مریضی سخت گرفت و اومد خونه ما که مادرم پرستاریش و کنه و تو اون سه روز ما شاید برای شام و ناهار فقط بیرون میومدیم چون با خانمش هم دعواش شده بود دنبال گوش میگشت برای قربانی بودن که از دست ما هم کلی دلخور شد و ولی وقتی خوب شد و داشت میرفت دید ما کلی داریم باهاش شوخی میکنیم و خوش و بش فکر کرد وقتی داره میره ما خوشحالیم که البته برای اون انرژی و فرکانسی که اون چند روز توش بود بیراه هم فکر نمیکرد :)))
یا مثلا تصمیمم راجع به نرفتن به مراسم های تحریم حتی اقوام نزدیک و پیام تسلیت با کسانی که چند ساله از هم خبر هم نداریم بخاطر اینکه نگن بیمعرفت و بی احساس و سنگدل هست حاضر بودم این جملات و برچسب ها بهم زده بشه اما خودم و تو فرکانس غم و اندوه نندازم چون چند سالی بود درگیرش بودم و میخواستم تا جایی که میشه ازین فرکانس و فضا فاصله بگیرم
یا حتی دوستان نزدیکم که خبر داشتم مثلا جدایی داشتن خیانتی به اصطلاح صورت گرفته در هر صورت در اوضاع روحی مناسبی نبودن سریعا دکمه فرار و میزنم چون قانون و دیگه بخوبی میدونم و میدونم هرکس هرجایی هست در جای درستشه و هیچ چیز در این جهان اتفاقی نیست و هرکس خالق شرایط خودشه و شرایط سخت و برای خودش بوجود میاره و بالبع خودمم دچار تضادی میشدم یا میشم نمیزارم کسی تا جایی که میشه باخبر بشه و سعی میکنم خودم حلش کنم و بررسی کنم با کدوم افکارم این شرایط و برای خودم بوجود اوردم
تمام مواردی که گفتم ظاهر خوشایندی ندارن ولی راه اکثریت راه غلطیه من مسیری رو میرم که ازش نتیجه گرفتم نه مسیر اکثریت جامعه مسیر اقلیت ها مسیر استادم، مسیر کسانی که در راه نعمت و خوشبختی هستن مسیر توحید و باید بدونم اگه دارم روی نگاه سیستمی بودن کار میکنم سیستم عواطف و احساس نداره کار خوب و کار بد نمیشناسه فقط چیزی رو تحویل میده که تو نسخه ش از قبل نوشتی و خدای مهربان کمکم کنه همیشه تو مسیر درست کسانی باشم که به اونها نعمت داده مسیر استاد عباسمنش دوست داشتنی م و این خواسته منه اجابتش با خودش
استاد خیلی خیلی ازتون سپاسگذارم واقعا خدا کمکمون کنه بتونیم تو راه درست بمونیم و عمل کنیم و اینو بدونیم هیچ کس در قبال کسی نه وظیفه ای داره و نه میتونه زندگیش و شخصیتش و تغییر بده حتی نزدیکترامون و ما فقط در کنار هم میتونیم زندگی رو زندگی کنیم و ازش لذت ببریم
خدایا شکرت