آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2 - صفحه 9

413 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهـره گفته:
    مدت عضویت: 1092 روز

    بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

    بِه نامِ خُداوَندِ بَخشَنده مِهرَبان

    سلام و درود و احترام به استاد گرامی و خانم شایسته عزیز و دوستان خوب سایت عباسمنش

    از صبح تا الان ده بار این فایلو گوش دادم و خداوند هربار یک آگاهی ناب بمن عطا کرد. و از صبح هربار اومدم قسمت دیدگاه کامنت بذارم ولی نتونستم بنویسم ،نتونستم اعتراف کنم ، از قضاوت میترسیدم ، همین الان از بیرون اومدم نمازمو خوندم و قرآن گرفتم دستم و طلب صبر کردم در پیشگاه خداوند گفتم صبر صبر صبر و قرآن را باز کردم .آیه 54 سوره نور برام باز شد دقیقا همین جمله بالای صفحه بود .

    وَإِنْ تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا ۚ وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ

    و اگر او را اطاعت کنید هدایت و سعادت خواهید یافت، و بر رسول جز ابلاغ روشن رسالت تکلیفی نیست.

    و دقیقا به نیت روابط با دخترم طلب صبر داشتم و خداوند چنین پاسخی بمن داد.خیلی سختم بود به اعترافِ غرور و تکبری که در رابطه با دخترم برام ایجاد شد.گمراه شدم بَد هم گمراه شدم مانند کسی که خداوند در قرآن میفرماید : خداوند بر دلهاى آنان و بر شنوایى ایشان مهر نهاده و بر دیدگانشان پرده‏ اى است و آنان را عذابى دردناک است

    سال 1388 خداوند مسئولیت یک فرشته کوچولو را بمن سپرد، مادرِ این فرشته دوماه قبل اینکه مسئولیتش بمن سپرده بشه فوت شده بود . این فرشته کوچولو دوسال و چهار ماهش بود و الان دخترِ من 17 سالشه . از روزی که من بعنوان مادر در کنار این فرشته ای که خداوند بعنوان رسالت زندگی من قرار داد از همه ی آدمیان روی زمین خانواده دوست فامیل غریبه آشنا کس ناکس از همه و همه شنیدم برای این فرشته مادرِ خوبی باش ، یادمه سال های اول من کلا فراموش شدم حتی حق نداشتم به دخترم یک نگاه چپ بندازم از برادر کوچیکم تا پدر و مادر و خواهرم من مورد سرزنش قرار میگرفتم چرا این حرفو زدی چرا اونکارو کردی .

    میخام بگم اونقدر گفتن و گفتن و گفتن نه تنها من فراموش شدم و حذف شدم چنان تو مغز من کرده بودن با حرفا و رفتارشون من خدای من گواهه چشم از این دخترم برنداشتم ، نمیخام بگم آی براش زحمت کشیدمو فلان ن اصلا اما میخام برسم از مسئولیتی که بمن سپرده شد من به گمراهی محض رسیدم چجوری ؟

    از دوسالگیش بیشتر از یک مادر همراهش بودم همراهی کردم تا مباداااااا یکنفر بگه نامادری فلان رفتار باهاش کرده مبادا خواهرم پدرم برادرم بگن چرا فلان حرفو زدی و چرا چرا و چراهااااا و این حساسیت های بیجای دیگران موجب شد منم درگیر حرف مردم بشم که منم از خودم بِکَنَم بدم به دخترم تا فلانی ها خوششان بیاد ، به به و چه چه کنن تا پدربزرگ مادربزرگ دایی های دخترم به به و چه چه کنن و راضی باشن و قضیه بجایی رسید که من همه ی زندگیم همه ی همُ و غمم شده بود درس و مشق و لباس و حرف زدن و راه رفتن و همه چی همه چیه دخترم درست باشه چرا ؟

    که داییش بگه خدا پدر و مادرتو بیامرزه ، خدا حفظت کنه، الهی خوشبخت بشی و من معتاد شدم که این تعریفا و تمجیدا را بشنوم تا کلاس ششم دخترم پا به پاش درس خوندم یاد گرفتم سوال میپرسیدم جواب میداد و با نمره بیست میومد خونه و بقول استاد من به معنای واقعی کلمه خودمو کُشتم و نابود شدم چرا ؟

    که دایی دخترم اومد خونمون گفت خدا پدر و مادرتو بیامرزه و من میخام بازهم بشنوم من نیاز به تأیید شدن دارم و حتی یادمه عید همین امسال رفتیم عید دیدنی رفتیم خونه دایی دخترم چقدررررررر با افتخار عکس دخترمو که شاگرد دوم کلاسشون شد را به مادربزرگش به داییش و زندایییش نشون دادم چقدرررر همه ازم تشکر کردن و من چقدر ذوق میکردم و چقدر افتخار کردم با کُشتن خودم با تلاشِ من دخترم امروز شاگرد دوم شده .

    همه ی اینارا گفتم که بگم بعد 15 سال غروز تکبری در من ایجاد شد امروز دخترم بمن میگه نه بمن برمیخوره ، دخترم امروز طبق سلیقه ی خودش لباس میپوشه بمن بر میخوره ، دخترم امروز میگه من دوست دارم این مدل لباس بپوشم بمن برمیخوره، حالا چرا بمن برمیخوره ؟ بخاطر اینکه عااااادت کردم از دوسالگی بهش گفتم بخور نخور بشین نشین بپوش نپوش درست حرف بزنیا سلام کن اینجوری بپوش اونجوری نپوش حرف بزن حرف نزن و …….. اووووووه تا دلتون بخاد امرونهی کردم و ایشون فقط انجام داد .

    و امروز دخترِ من تو سنِ 17 سالگی میگه نه من اینو دوست ندارم میگه من نمیخام بپوشم من اونو دوست دارم من میخام برم من میخام تنها برم میخام میخام میخام من به غرورم بر میخوره چی ؟ چی گفتی چیه فکر کردی قدت بلند شده خیلی میفهمی ؟

    چرا من با غرور و تکبر حقِ زندگی کردن را از دخترم میگیرم ؟

    چرا من نمیخام بفهمم که دختر من دوسالش نیست 17 سالشه !

    چرا من نمیخام بفهمم دختر من میتونه برای خودش برای زندگی خودش تصمیم بگیره ؟

    چرا من رها نمیکنم ؟ چرا نمیتونم رها کنم ؟ چیزی به غیر از غرور میتونه باشه ؟

    یا علت دیگه ای داره که من درکش نمیکنم ؟

    میدونم کارم اشتباهه میدونم سختگیری میکنم میدونم دخترم دور دورتر میشه با گیر دادنم

    و بارها شده کوتاه مدت رها کردم و به روم نیاوردم سکوت کردم و سپردم به خداوند چقدر ارتباطش با من صمیمی تر شد

    چقدر علاقه ش بمن بیشتر شد

    چقدر بمن نزدیکتر شد

    حتی بدون اینکه من بگم کارهای خونه را انجام میداد بدون اینکه من بگم نظافت خونه را انجام دادبدون اینکه من درخواست کنم لباسا را مرتب کرد .هربار مینویسم توبه میکنم متعهد میشم میگم تمامه دیگه کاری به کارش ندارم من دارم روی خودم کار میکنم ولی بازهم نمیشه و الانم از خداوند کمک خواستم بامن با وضوح و روشنی صحبت کرد وظیفه ی منو بهم گفت رسالت من فقط ابلاغ پیامِ همین و بس …

    از خداوند کمک میخام نجاتم بده

    از خداوند کمک میخام مرا از چنگ گمراهی و تکبر نجاتم بده

    من راهی جز رها کردن ندارم مطمئنم و بارها بمن ثابت شد نتایج بینظیری گرفتم تلاشم را میکنم خداوند قلب مرا باز کنه .

    استاد عزیز این فایل بی نظیر بود شما با جانُ و دل تلاش میکنید ما را به راه راست به نور و روشنی هدایت کنید و قطعا زحمات شما توسط خداوند بی جواب نخواهد ماند.

    و امیدوارم ما دانشجویان با نتایج موفقیت آمیز بتونیم نیمی از زحمات شما را جبران کنیم .

    دوست داشتم از نتایج خوبی که این اواخر از دوره ها نصیبم شده کامنت بذارم اما این موضوع که در رابطه باهمین فایل بود بنظرم تنها پاشنه آشیل زندگیمه که هنوز نتوستم رهاش کنم.

    سپاسگزارم استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 47 رای:
    • -
      رویا میانکاله گفته:
      مدت عضویت: 1000 روز

      سلام دوست عزیزم

      خیلی تحسینتون میکنم بابت نگهداری بچه دوساله ،و مطمئنن خدا به دلتون انداخته بود خیلیا هستن حتی چندین سال باردار نمیشن حاضر نیستن یک بچه دیگ رو از نوزادی بگیرن کارشون قصاوت نمیکنم ولی یک عده فقط به این دلیل که از خون من نیست نمی‌خوان قبول کنن در صورتی که همه ما از یک روح هستیم به خدا بر میگردیم.

      راجب صحبت هاتون فقط میتونم بگم دوباره برید فایلی که استاد راجب درخواست حصرت موسی گذاشتن ببینید دو تا فایل بود فک کنم همین چند وقت پیش.

      ما نوع درخواستمون از خداوند باید تغییر بدیم اونجا استاد گفتن به نظرم اونجا قشنگ میتونید جوابتون دریافت کنید.

      براتون بهترین رو میخوام

      و اینکه همه ما به نوعی اشتباه داریم فقط باید تو مسیر بمونیم تا تکاملمون طی بشه هدایت خدا رو دریافت کنیم.

      دوستون دارم در پناه خدا شاد و پیروز باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        زهـره گفته:
        مدت عضویت: 1092 روز

        سلام دوست عزیز و ارزشمندم

        خیلی سپاسگزارم کامنتم را مطالعه کردید و

        برای وقت ارزشمندی که گذاشتید بازهم سپاسگزارم

        ممنونم از خداوند که از طریق شما دوست عزیز هدایتم کرد برای بهتر شدن

        یکی از سوالات هر روزمه که چطور تو این زمینه خودم را اصلاح کنم و خداوند با کامنت شما بمن پاسخ داد و با اینکه خودم فایل درک قوانین جهان در قرآن کریم را گوش دادم

        نیاز شد با مداری که الان هستم بارها گوشش بدم

        خدایاااا شکرت

        دوست عزیزم موفق باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    fatemeh saeeidi گفته:
    مدت عضویت: 1768 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام خدمت رب العالمین یا رب العالمین یا رحمن خدایا عاشقتم

    سلام خدمت استاد عزیزم سلام خدمت مریم شایسته عزیزم سلام خدمت تمام دوستانم در سایت عباش منش

    استاد عزیزم خیلی این فایلتون رو دوست داشتم یکی از دلایل مهمش اینه که بعضی چیز هایی که از مذهب توی دلمه به اندازه تمام عمرم هیچ کجا نمیگم نگفتم و نخواهم گفت ولی اینجا فقط امروز میتونم بنویسم

    از بچگی ام چیزی که یادمه من حدودا 7یا 8 سالم بود که انقلاب شد و من کلاس دوم دبستان بودم مدرسه ما مختلط بود پسر ها با دختر ها با هم در یه کلاس درس میخوندیم ولی بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب مدرسه مون جدا شد و به زور مقنعه سرمون کردند من همیشه توی اون دوران مدرسه یا بعد از اون خیلی دوست داشتم وقتی میرم بیرون آزادی داشته باشم و حجاب نداشته باشم

    این از یک طرف از طرف دیگه ام. در مدارس به مرور کم کم با مسائل به قول خودشون مذهبی یه مشت خرافات را توی گوش ما کردند و من به شدت احساس گناه میگرفتم یادمه وقتی در دوران دبستان و راهنمایی بودم از بس که به ما گفته بودن. اگر یه تار موتون بیرون باشه میبرن تون جهنم تو آتیش. من هم خیلی میترسیدم یادمه آنقدر روسری رو سفت به سرم میبستم بعضی وقتها تو خونه ام روسری سرم میکردم و یادمه یک شب وقتی اومدم بخوابم با روسری خوابم برد صبح بیدار شدم تازه اونوقت متوجه شدم با روسری خوابیدم

    دیگه به حجاب عادت کرده بودم و یه جور احساس گناه و توام با ترس داشتم بعدها که بزرگ شدم انگار یه جور عقده در دلم شده بود یاد دوران نوجوانی و جوانی ام که میوفتادم همیشه به خودم میگفتم اون روزها جه موهای بلند صاف و لختی داشتم و دوست داشتم وقتی میرم بیرون لذت موهام و ببرم ولی هیچ وقت در اون دوران تجربه اش نکردم

    البته اینو بگم که من خانواده ام مذهبی نبودند و ممنوعیتی نداشتم ولی از دوران مدرسه این توی من مونده بود از بس که معلم هامون ناظم و مدیر مدرسه ما رو میترسوندن

    و دیگه اینکه ما دختر ها رو نسبت به جنس مخالفمون میترسوندن

    و یه جاهایی هم خودشون باعث میشدند که بچه ها دروغ بگن مثلا یه بار یادمه دوستهای من بعد از امتحان میخواستند قرار بزارند برند سینما همه اش داشتند فکر میکردند چه دروغی به ناظم بگن تا اجازه بده بعد من گفتم بابا بیاین من به مادرم میگم بیاد تعهد بده شما ها برین سینما چون خدارو شکر من با مادرم دوست بودم و همیشه همه چی رو راستشو بهش میگفتم اگر هم اجازه نمیداد نمیرفتم

    اون روز هم نمیخواستم با دوستام برم میخواستم برم خونه خلاصه رفتیم خونه مادرم و آوردیم تعهد داد تا اجازه دادند دوسه تا از دوستام برن سینما

    استاد در مورد وضو نماز مسجد نماز جماعت و این چیز ها که شما گفتید من هم خیلی موارد هست که بگم ولی کامنتم طولانی میشه

    استاد عزیزم خیلی دوستت دارم

    ایه ای از سوره بقره برامون توضیح دادید که گفته شده

    هیچ اجباری در دین نیست

    ولی ما سالهاست برعکس این بزرگ شدیم و الان من 54سالمه ولی خیلی دوست داشتم دوران نوجواتی و جوانی ام رو جور دیگه ای زندگی میکردم آزادی داشتم

    که نشد

    ولی خدارو شکر الان ایران اینطوری نیست من خیلی بیرون میبینم خانم ها میتونند بدون حجاب باشند فقط موقع رانندگی چه راننده باشی یا مسافر باشی باید حجاب داشته باشی چون دوربین ها ثبت میشه و جریمه میشی

    دیگه هم به اون شدت قبل همه یه بلند گو دستشون نیست که به قول خودشون امر به معروف و نهی از منکر کنند

    من با حجاب مخالف نیستم ولی آزادی را دوست دارم

    استاد خیلی دوستت دارم که گفتی هر کسی مسئول رفتار خودشه و کسی حق نداره با زور کسی را اجبار به کاری کنه

    من هم همیشه سعی کردم در مورد فرزندانم مسئولیت کارها و رفتارشون رو به عهده خودشون گذاشتم و بهشون هم گفتم

    و چون اون گذشته ام خودم تجربه کردم هیچ وقت در هیچ زمینه ای اجبار به فرزندانم نکردم در مورد انتخاب رشته دبیرستانشون دانشگاهشون سربازی شون ،،،، اگر نظرم پرسیدند گفتم، ولی در نهایت خودشون هر تصمیمی گرفتند و خدارو شکر پاش وایسادند

    الان یکی از پسرهام بعد از سربازیش پیش پدرش کار میکنه و بر اساس کارش مثل کارمندهای اونجا حقوق میگیره که البته به نظر من خیلی بیشتر از یه کارمند کار میکنه و پدرش هم اندازه کارمندش به پسرم حقوق میده اگر کار بیشتر یا پروژه ای جلو ببره و خلاقیتی داشته باشه پورسانتش بر اساس کارش دستمزد میگیره

    و یه موضوع دیگه که اینجا استاد عنوان کردید و من هم دوست دارم در موردش بگم اینکه هر کسی مسئول اعمال و رفتار خودشه

    که درست همیشه خلاف اینو ما شنیده بودیم و این صد در صد باور من شده بود

    ما این جوری شنیده بودیم که اگر کسی کار خوبی میکرد میگفتند خدا پدر و مادرش و بیامرزه یا اگر کار بدی میکرد پدر و مادرش را نفرین میکردند

    من اون روزها اگر مشکلی تو زندگیم برخورد میکردم تو دلم به خودم میگفتم حتما من دارم تاوان بدی های پدر مادرم رو پس میدهم

    و واقعا این باورم شده بود و به مرور که بزرگتر شدم متوجه شدم گفتم این چه باور اشتباهیه رفته توی مغز من و به خصوص با آموزهایی که در این سایت دیدم دیگه رفته توی خونم و ذهنم که مسئول صد درصد هر آنچه در زندگیم بوده و هست خودم می باشم نه هیچ فرد دیگه ای

    استاد در مور. نماز که پدر و مادری که به رحمت خدا رفته میگویند نمازش و بخونید

    اینم خیلی برای من عقیده کاملا اشتباهی بود یادمه پدرم که به رحمت خدا رفت من هم چنین چیزی رو شنیدم که به ما گفتند،،،،

    همون موقع گفتم مگه وقتی نماز میخونیم با خدا صحبت نمیکنیم حالا یعنی چی یه نفر که از دنیا رفته ما بیایم بابت اون روزهایی که میخواسته با خداوند ارتباط برقرا کنه راز و نیاز کنه مثلا الان نماز بخونیم برای اون وقتها که با خدا صحبت نکرده جبران کنیم

    این یعنی چی واقعا چه استدلالی میتونه براش باشه واقعا حماقت تا کجا

    واقعا اینا کاملا بر خلاف آنچه در قرآن اومده. می باشد

    خدایا ما را به راه راست هدایت کن

    خدایا ازت ممنونم که من و هدایتم کردی که فقط دنبال تغییر خودم باشم خدایا ممنونم که هدایتم کردی دنبال تغییر هیچ کسی حتی فرزندانم و حتی همسرم نباشم چون متوجه شدم من فقط میتوانم خودم را تغییر دهم و در مورد تغییر دیگران کاملا ناتوانم

    خدایا من دوست دارم بنده خوبت باشم دوست دارم تقوی واقعی داشته باشم خدایا هدایتم کن

    خدایا من میخواخم از ایمان آورندگان واقعی تو باشم خدایا من دوست دارم از تسلیم شدگان واقعی تو باشم

    خدایا من دوست دارم اینجا فریاد بزنم که من میخواهم عمل کنم من دوست دارم به آنچه درسته و پروردگارم گفته خودم عمل کنم نه فقط یه سری آگاهی داشته باشم و شنیده باشم و بگم چه حرفهای خوبیه

    خدایا هدایتم کن که ایمان واقعی داشته باشم و عمل کنم

    خدایا من برای خودم و برای استاد عزیزم و مریم جان و تمام بچه های سایت دعا میکنم

    اهدنا صراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم والضالین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  3. -
    اصغر آذرکمان گفته:
    مدت عضویت: 867 روز

    به نام خداوند علیم و حکیم .

    سلام استاد توحیدی خودم.

    چه فایل زیبا و تاثیر گذاری

    چه منطق های محکمی برای اثبات دیدگاههای که میگین.

    چه منطقی بالاتر از کلام رب.

    کتابی که هیچ شکی ونقصی در آن نیست.

    خداوند میفرمایند:88 اسرا

    ای گروه جن و ای گروه انس( یعنی همتون)

    اگر میتوانید با همکاری هم کتابی مانند قرآن بیاورید

    مسلما نمیتوانید.

    همه ی ما احتمالا خاطره ای در رابطه با تغییر دیگران داریم

    چه در در رابطه با فرزندان ،چه دوستان،چه فامیلان و…

    مخصوصا پدر و مادرها.

    چه مثالهای زیبایی در رابطه با حج رفتن فرزندان به جای پدر خخخ

    و یا خواندن نمازهای پدر و مادر

    منم بارها اینها رو شنیده ام.

    واقعا اگه اینطور بود ،عدالت خدا زیر سوال میرفت.

    که مثلا من تلاش کنم گناهان پدرم رو جبران کنم و یا نماز و روزه اون رو بجا بیارم.خخخخ

    یا اگر من فرزند بدی باشم ،پدرم هم در گناهان من شریک باشد.

    این مثالها از عدالت خدا به دور هستند.

    در رابطه با تلاش برای تغییر زندگی دیگران ،من یک مثال از خودم دارم.

    البته برای زمانی هست که خودم هم داغون بودم ،و نه عضو سایت بودم و نه قوانین رو میدونستم.

    من حدود 8 سال پیش ،یه رفیق فاب داشتم که

    میدونستم قبل از رفیق شدن با من چقدر مسیر اشتباهی رفته بود.

    یه 5سال از خودم کوچکتر بود، ومن همیشه به خودم میگفتم که من باید از همه لحاظ حواس رفیقم رو داشته باشم،بالاخره من مثل برادر بزرگترش هستم.

    توی این فضاها بودم.خیلی کنترلش میکردم،نصیحتش میکردم، بهش پول میرسوندم ،با اکثر خواسته هاش هماهنگ بودم و خلاصه رفیق پایه بودم.

    اونم اصلاح شده بود ،دیگه مثلا دزدی نمیکرد، با ادب تر شده بود، با من ورزش میکرد و…

    خانوادش هم میگفتن آفرین ،فقط با اصغر بگرد ،بهترین و سالم ترین رفیقته.

    خخخخ

    منم نگاه حمایتگر، نگاه تاثیر گذاری، و…

    خلاصه بعد از گذشت چند سال ،من که خودم زندگیم سرشار از مشکل شده بود، سرشار از تضاد ،

    خیلی پسرفت کرده بودم نسبت به گذشته، دیگه خسته شده بودم و حوصله خودم هم نداشتم.تضاد سنگینی توی زندگیم بود.

    کم کم از هم جدا شدیم ،من رفتم پی مشکلات خودم

    واونم رفت ،بازگشت به تنظیمات کارخانه خخخ

    وارد یه رابطه سمی شد،

    وارد مسیر دزدی کلاهبرداری، زورگیری

    دام اعتیاد

    و یه چند ماه در زندان و نهایت کمپ اعتیاد شد.

    الان با درک این فایل ارزشمند تازه فهمیدم،

    که نه من ،بلکه پیامبر خدا هم ،از هدایت همه مردم

    عاجز است.من خودم اون چند سال خیلی رفتم پایین.

    من کی باشم که بخوام یکی رو خوشبخت و یا بد بخت کنم.

    من توانایی تغییر زندگی دیگران رو ندارم.

    ولی درعوض، توانایی 100% تغییر زندگی خودم رو دارم.

    اون زمانی که میخوایم بزاریم دیگران ،فرزندان و اقوام خودمون رو تغییر بدیم (هر چند بی نتیجه است و باعث دوری خودمون از مسیر میشه.)

    رو صرف تغییر خودمون، پیشرفت خودمون، بهبود شخصیت خودمون، بهبود وضعیت مالی خودمون،وضعیت سلامتی و احساس خوبمون،بزاریم.

    تاثیر گذاری مون اونوقت هزار برابر میشه .

    در اطرافیان

    در دوستان

    ودر اقوام.

    درست مثل استاد عزیزمون ،در حال حاضر.

    که مارو نه مجبور کرده برای تغییر و نه جایزه میده.خخ

    بلکه با نتایج بسیار بسیار بزرگ خودش ،انگیزه ایی درما ایجاد کرده ،که دیگه نمیتونیم از مسیر رشد خارج بشیم.بدون تبلیغ ،بدون اصرار.

    به خدا چند روز که از مسیر دلسرد میشم و فایلی گوش نمیدم،به سرعت شرایط بد میشه ،احساسم بدتر میشه

    و سریع برمیگردم به گوش دادن فایلها و عمل کردن به اونها.

    چون لذت احساس خوب واقعی رو چشیدم.

    چون لذت آرامش واقعی رو چشیدم.

    چون لذت عشق بازی با رب رو چشیدم.

    چون لذت تعریف از نکات مثبت دیگران رو چشیدم.

    چون لذت اعتماد به نفس و خودارزشمندی روچشیدم.

    چون لذت رها بودن رو چشیدم.

    چون لذت سلامتی کامل به مدت 13 ماه رو چشیدم.

    چون لذت توکل رو چشیدم.و…

    روی ریلی هستیم که نمیتوانیم از ان خارج بشویم.

    از استاد عزیزم بسیار تشکر میکنم به خاطر فایلهایی از جنس توحید.

    آگاهی هایی به ارزش بهشت.

    خدا حافظ و نگهدار همتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  4. -
    سعیده شمسی گفته:
    مدت عضویت: 887 روز

    بنام خدای زیبایی ها

    سلام خدمت استاد عزیز

    من در ابتدای مسیر و عمل به قانون وقتی نشانه ها را میدیدم تحریک میشدم که قانون را با اطرافیانم مخصوصا خانواده ام مطرح کنم و به طریقی در زندگیشان تاثیر بگذارم ولی رفته رفته فهمیدم که خودم از مسیر منحرف شدم!

    و توضیح برای دیگران باعث می‌شد تمرکزم را از دست بدهم و حسم بد شود تا فهمیدم این نتایج من است که باید حرف بزند و من با تغییر زندگی خود و عمل به قوانین می‌توانم به بهترین شکل قانون را به دیگران نشان دهم و وقت و انرژیم را برای تغییر باورهای خودم گذاشتم و فهمیدم هیچ تاثیری در زندگی دیگران ندارم و هر کس مسئول زندگی خویش است …

    از خدا میخواهم شجاعت عمل به قوانین را به مابدهد

    In god we trust

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  5. -
    انسیه زمانی مهر گفته:
    مدت عضویت: 708 روز

    با سلام ودرود خدمت استاد عزیزم و مریم بانوی شایسته

    استاد اول از همه باید تشکر کنم بابت این فایل بی‌نظیر د سراسر توحید

    فرمودین مثالی بزنیم از افراد ومواقعی که مطابق این قانون عمل نکردیم

    اول از همه اینکه پدر من جزو اون دسته از افرادی که معتقده مسئول همه است وهمه باید باهم باشند نتیجه اون زندگی که خودتون بهتر می‌تونید حدس بزنید لازم به ذکر نیست

    دوما همیشه برای من سوال بود چرا عموما

    بچه های افراد به اصلاح بزرگ فایل اینقدر مشکل دار هستند این فایل دقیقا این جواب را به من داد که این افراد از بچگی با چالش های مردم بزرگ شده اند از همه مهمتر اینکه مدام پدرشان را به خاطر احترامی که داشته تحسین می‌کردند واینکه پدرشان الگوی آنها بوده است

    اینجا فهمیدم که بزرگترین لطفی که من می‌توانم به عزیزانم بکنم این است که روی خودم کار کنم و نگران زندگی دیگران نباشم

    اگر من رشد کنم مادری مهربان و شاد باشم ثروتمند باشم عزیزانم در کنار من شاد و خوش‌حال

    هستند واین بزرگترین لطفی است که می‌توانم در حق خودم و عزیزانم بکنم

    واما در مورد خودم

    من مادر 3فرزند هستم خیلی جاها درک این که کار درست چیست برایم سخت می‌شود

    فهم اینکه وظیفه من چیست وکجا باید اجازه اشتباه بدهم وکجاها کمک کنم قبلا سخت بود

    اما فایل امروز این درک را به من داد که اگر مشکلی در رفتار کودکانم است در من ریشه دارد اگر من انسانی صبور و مهربان باشم و صالح باشم کودکانم در کنار من احساس آرامش میکنند و دیگر این چالش ها را تجربه نخواهم کرد

    استاد به خاطر پروژه خانه تکانی ذهن تازه دارم سیستم جهان را درک میکنم و زبان مبادله با جهان را یاد می گیرم خدایا سپاسگزارم که چشمان من را بینا کردی و گوش هایم را شنوا و قلبم را دارای فهم

    خدایا من آماده هدایت های تو هستم من را هدایت کن

    استاد کلی درک ازاین فایل پیدا کردم که واقعا زندگی من را اسان تر می‌کند

    مریم بانوی عزیزم از شما به خاطر این حد درک از نشانه ها و قرار گرفتن در مدارتوحید سپاس‌گزاری میکنم وتحسین میکنم این حداز صلح درونی را وامیدوارم به زودی این درک را پیدا کنم

    خدایا سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  6. -
    سید عبداله حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1976 روز

    به نام الله یکتا و مهربان.

    باز سلام می‌کنم خدمت استاد بزرگوارم

    یاد روزای اول آشناییم با شما افتادم همیشه یه جمله‌ ای را زیاد به خودم میگفتم استاد فرشته نیست، امام نیست، پیامبر هم نیست ؛

    اما رسالتی که داره اجرا می‌کنه کمتر از ائمه نیست.

    استاد عزیزم چقدر منو با قرآن، با خودم و خدای

    خودم، با رب العالمین دوست و آشنا کردی که وقتی به قرآن فکر می‌کنم انگار تو ذهنم آیه های

    محکمات و متشابهات جدا شده هستند یه جورایی

    قرآن، مثل ‌کتاب فارسی ابتدایی برام آسون شده

    خدا را شکر میکنم بابت این کتاب خداوند، بابت

    پیامبر عظیم الشأن حضرت محمد صلی الله علیه و

    مخصوصا استاد بزرگوار که اگه ایشون نبودند همچین سعادتی نصیبم نمی‌شد.

    (سوره منافقون آیه 6)

    برای آنها آمرزش بخواهی یا نخواهی تفاوت نمی‌کند خداوند هرگز آنها را نمیبخشد زیرا خداوند گروه فاسقان را هدایت نخواهد کرد.

    آدمی که خودش نخواد تغییر بکنه هر کاری هم که بکنی براش دعا بکنی، خودتا براش بکشی اون مدارش با تو فرق می‌کنه اون خودش نمی‌خواد و اونا بخشیده نمی‌شن.

    (سوره مزمل آیه 19)

    این هشدار و تذکری است پس هر کس بخواهد راهی به سوی پروردگارش اختیار می‌کند.

    وقتی من میبینم این همه دقت و این همه هوشمندی در قرآن هست چرا نیام فقط و فقط این کتاب را الگوی خودم قرار ندهم.

    این که قرآن میگه در دین جبری نیست و در این آیه میگه هر کسی میتونه طبق قوانین الهی راهش را اختیار بکنه، به پیامبر اسلام میگه حق همانست

    که از جانب پروردگار به تو نازل شده و هیچ حرفی را قبول نکن و من می‌تونم این اختیار را را با قوانین الهی به نفع خودم‌ کار بکنم.

    ( سوره الغاشیه آیه 21 )

    تذکر بده که وظیفه تو غیر از این نیست که متذکر سازی.

    مشابه این آیه، آیه های بسیار زیادی تو قرآن هست که به طرق مختلف اومده به پیامبر اسلام

    تذکر داده شده، این که هرکسی اگر مشیت باشه

    هدایت میشه و هرکسی تو مشیت نباشد گمراه میشه تو فقط انذار دهنده و بیم دهنده هستی و کار دیگه ای نمی‌تونی برا مردم انجام دهی چون اگر خدا میخواست همه یه امت واحد بودند

    همه شون ایمان می‌آوردند قوانین خداوند اینجوری نیست اونا باید خوشون بخواهند تا خداوند هم براشون بخواهد.

    من هر چی قوانین را بیشتر درک می‌کنم بیشتر توحیدی عمل می‌کنم من تو خیلی مواقع تونستم

    دوربین ام رو خودم تنظیم بکنم و هر چی عاجز و ناتوان بودن خودم در مقابل دیگران را می پذیرم

    بهتر می‌تونم خودم را تغییر بدهم.

    استاد عزیزم ممنون و سپاسگذارم.

    در پناه حق پیروز و سربلند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  7. -
    سمیرا ذوالقدری گفته:
    مدت عضویت: 2286 روز

    بنام الله مهربان

    سلام به استاد عزیز وخانم شایسته مهربان

    سلام به همه دوستان عزیز

    قسمت 2این فایل هم بی‌نظیر بود سپاسگزارم استاد عزیزم.

    من چند وقتی بود برای همکارم که خانم ساده ای هست دلسوزی می کردم وسعی می کردم هواش داشته باشم با این فایلها دوباره قانون یاد اوری شد که خودش باید راهشو پیدا کنه از حق خودش دفاع کنه تو مسئول اون نیستی ویکی دیگه از همکارهام توقع داشت من سنگ صبورش بشم تا جای که تونستم ازش فاصله گرفتم ناراحت شد یه مدت پیش خودم گفتم عیبی نداره من نمی خواهم اون مشکلاتشو با من تقسیم کنه وبه من ربطی نداره خودش باید یاد بگیر در کل تمام سعی خودم رو می کنم تا بتونم قوی تر بشم در این رابطه وبه جاش اعتماد بنفسم رو بالا ببرم بتونم جاهای که باید بایستم ونه بگم این کار رو انجام بدم.

    دلسوزی برای دیگران نکنم از خودم نکنم برای دیگران ودارم درمورد 3تا دوست وهمکارم همین قانون رو انجام میدم وخدا رو شکر خیلی بهتر شدم البته‌ باز هم خیلی جای کار داره.

    من چند سال پیش پدرم رو مسئول زندگیم می دونستم اما الان دیگه همچین احساسی ندارم سعی کردم قانون رو درک کنم که من مسئول 100درصد زندگیم هستم.

    درمورد نماز روزه قران برای پدر و مادر یا هرکس دیگه ای که یه نفر دیگه جاشون انجام بده بخونه بخوام پول بدم به شدت از اولش هم مخالف بودم.

    خدا رو شکر با تکامل هر روز دارم بهتر میشم وسعی می کنم روی پاشنه آشیل خودم کار کنم.

    مثل دلسوزی نکردن. با پول دوست شدن قضاوت نکردن سپاسگزار بودن نعمتهایم گله وشکایت نکردن کنترل زبان وذهنم دیدن وباور کردن ثروت نعمت فراوانی تأیید کردن واز همه مهمتر خدای خودم رو ایمان که از خدا می خواهم هر روز قوی تر کنه وسپاسگزارتر.

    در پناه فرمانروای عالم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  8. -
    سمیه زمانی گفته:
    مدت عضویت: 2237 روز

    هود:46

    قَالَ یَانُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِـحٍ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ

    ـ [خدا] گفت: ای نوح، او از اهل تو نیست [=اهلیت و همدلی با تو ندارد]، او عملی ناشایسته است، پس چیزی که دانشی نسبت به آن نداری را از من درخواست مکن، من تو را پند می‌دهم که از جاهلان مباشی.

    »»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»

    سلام به استاد توحیدی و نورانی خودم، سلام به استاد شایسته، شایسته ترین یار و همراه استاد، و سلام به دوستان و اعضای خانواده م در این مکان بهشتی… امیدوارم حال دل همگی عالی عالی توپ باشه

    جالبه که کامنتای قسمت 1 رو که می خوندم می دیدم خیلیا از جمله خودم در مورد این نشتی انرژی نسبت به اعضای خانواده مون نوشتیم. یعنی در مورد اینکه تو زندگی دیگران تاثیری نداریم تا حد خیلی زیادی یاد گرفتیم که اکی هر کسی هرجایی که هست جای درستیه و اتفاقاتی که هر شخص تجربه می کنه انعکاس باورها و فرکانسش هست اما در مورد فرزند انگار یه درجه سختتر هست عمل به این قانون که اونم شاید بدلیل قوی تر بودن احساسات نسبت به فرزند هست… استاد اینکه مثال دوستتون رو زدین و سرنوشتش به بیمارستان روانی ختم شد خیلی عبرت آموزه… در مقیاس کوچکتر ولی پایه ای تر من الان مدتی هست دارم تلاش می کنم تینا مسوولیت پذیر باشه و من نخوام بجاش فکر کنم یا نگران درسش باشم یا نگران دوستاش و حرفایی که باهم دارم… خیلی از عملکردم راضی نیستم هنوز ولی خدا رو شکر که آگاهانه شروع کردم این حرکت رو. دارم تلاش می کنم اگر 9 شب شده خسته س می خواد بره بخوابه نگم اشکال نداره وسایلش رو من جمع می کنم، یا اگه می بینم فولدر درسش پیش کتاب داستاناش و وسایل نقاشیشه نرم بذارم کنار کیفش که یه وقت یادش نره… من تا همین دو سه روز پیش شب به شب لباسی که فرداش مدرسه باید بپوشه رو آماده می ذاشتم رو تختش، ولی دو روز پیش گفتم تینا من همش یادم می ره شما دیگه ده سالته بزرگی و زشته که من لباسات رو آماده کنم. می دونم که خودت دیگه دوست داری کارات رو خودت انجام بدی… از این به بعد هروقت دیدی من دارم کارات رو می کنم بهم یاداوری کن که ستاپ کنم. یا مثلا در مورد تکالیف خونه برای روز بعدش تا یکی دوماه پیش همش باید بش یاداوری می کردم، ولی از یه جا به بعد گفتم من دیگه چیزی نمی گم خودت باید حواست باشه… و البته که شده صبح پاشده و گفته فلان کارو انجام ندادم برا امروز و با عجله و استرس نشسته انجام داده.

    اما با همه ی اینا انگار روتین ذهنم اون چیزی که نرماله براش اینه که من مواظب باشم همه ی اموراتش درست باشه و مشکلی نداشته باشه… یا مادر خوب اونیه که حواسش به همه چیز دخترش باشه… یعنی باید آگاهانه هی به خودم بگم تو خدا نیستی تو فقط مادرشی. راهنمایی می تونی بکنی ولی نتیجه ش رو تو نمی تونی تضمین کنی… حالا فعلا تینا فقط 10 سالشه و قطعا بزرگتر بشه مسایل مهم‌تری هست بخصوص تو جامعه ای مثل امریکا که من باید بتونم احساساتم رو کنترل کنم، باید بسپرم به خدا (و چون خودم تو این فرهنگ بزرگ نشدم خیلی جاها نمی دونم راهنمایی درست چیه) و یقین داشته باشم که خدای مهربون حواسش بهش هست خدای تینا همون خدای موسی ست همون خدای ابراهیمه پس من نباید نگران باشم. از خدا بخوام که خدایا من نمی دونم تو می دونی، خودت تربیتش رو دوستی هاش رو اخلاقش رو مدیریت کن، خودت دستش رو بگیر و ببرش هرجایی که باید بره، قدمها رو بش نشون بده…

    قبل از اینکه کامنت رو شروع کنم به ذهنم اومد برم کلمه جاهلبن رو در قران سرچ کنم و جالب بود که دیدم کلا شش بار تو قران اومده و تقریبا در تمام موارد جهل به معنای غلبه ی احساسات هست نه نادانی!! کامنت طولانی میشه ولی اشکالی نداره آیه ها اینا هستن:

    بقره:67

    وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تَذْبَحُوا بَقَرَهً قَالُوا أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ

    و [به یاد آر] آنگاه که موسی [با توجه به تجربه تلخ گوساله‌پرستی قومش در غیاب چند روزه او، که هنگام اقامت در مصر از فرهنگ تقدّس گاو تأثیر پذیرفته بودند] به قومش گفت: خداوند شما را فرمان می‌دهد که گاوی ذبح کنید![با تعجّب] گفتند: آیا ما را به ریشخند گرفته‌ای؟ [=فکر می‌کنی ما آنقدر نادانیم که حیوان سودمندی را بکُشیم؟ موسی] گفت: به خدا پناه می‌برم که از جاهلان باشم!

    انعام:35

    وَإِن کَانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَن تَبْتَغِیَ نَفَقًا فِی الْأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِی السَّمَاءِ فَتَأْتِیَهُم بِآیَهٍ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِینَ

    و اگر رویگردانی آنها [از پیام‌های روشن قرآنی] بر تو دشوار می‌آید، [چاره‌ای جز صبر و تحمل و مدارا و ملایمت نیست، اما اگر فکر می‌کنی معجزه‌ای باید به مدد آید] اگر می‌توانستی نقبی در زمین یا نردبانی به آسمان بیابی تا آیتی [=معجزه‌ای] برای آنها بیاوری، [باز هم ایمان نمی‌آوردند، بدان که] اگر خدا می‌خواست، همه آنها را [به اجبار] هدایت می‌کرد، پس از جاهلان مباش!

    اعراف:199

    خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ

    ـ [با این حال، شیوه] عفو را در پیش گیر و به عُرف [=ارزش‌های معروف و شناخته شده برای همگان] دعوت کن و از جاهلان، روی بگردان [=با آنان درگیر مشو].

    هود:46

    قَالَ یَانُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِـحٍ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ

    ـ [خدا] گفت: ای نوح، او از اهل تو نیست [=اهلیت و همدلی با تو ندارد]، او عملی ناشایسته است، پس چیزی که دانشی نسبت به آن نداری را از من درخواست مکن، من تو را پند می‌دهم که از جاهلان مباشی.

    یوسف:33

    قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَأَکُن مِّنَ الْجَاهِلِینَ

    یوسف [در مقابل تهدید زلیخا] گفت: پروردگارا، زندان نزد من محبوب‌تر از کاری است که مرا بدان می‌خوانند 40 و اگر کید [=نقشه و نیرنگ] آنها را از من نگردانی، به شدت به آنان کشیده می‌شوم و [در اینصورت] از جاهلین خواهم گشت.

    قصص:55

    وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَقَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ سَلَامٌ عَلَیْکُمْ لَا نَبْتَغِی الْجَاهِلِینَ

    و [علاوه بر آن] هر گاه یاوه‌ای بشنوند، [بزرگوارانه] از آن روی برمی‌تابند [=درگیر نمی‌شوند] و می‌گویند: اعمال ما برای ما و اعمال شما برای خودتان [=بندگان خدا آزاداند و حساب هر کس با اوست]، سلام بر شما [=سلامتی و خیرتان را خواهانیم] ما در پی جاهلان نیستیم [=قصد مشاجره و منازعه نداریم].

    یعنی وقتی نتونیم جلوی احساساتمون رو بگیریم و تصمیم اشتباه بگیریم مثل همون پدر دوست استاد از جاهلین میشیم… یا حضرت نوح که در مورد پسرش از خدا می خواد حفظش کنه چون احساسات پدریش غلبه کرده بر عقلش… یا حضرت یوسف که می گه اگر کید این زنان رو از من دور نکنی به سمتشون کشیده می شم و از جاهلان خواهم بود یعنی مغلوب غریزه جنسی شدن نه نادانی…

    جالبه خیلی جاها تو ترجمه و تفسیر بازرگان نکاتی رو می بینم که می گم عه چه جالب متفاوت از اکثر ترجمه ها نوشته… مثلا در مورد یشاء الله همیشه ذکر کرده که منظور مشیت الهی و قوانین حاکم بر جهان هست نه خواست و اراده ی خدا… در مورد جهل هم نوشته که در مقابل «حلم» هست نه «علم». بگذریم. آنچه که مهمه اینه که حواسم باشه نذارم احساسات مادرانی م باعث تصمیمات اشتباه در مورد فرزندانم بشه.

    خدای مهربون و شیرین و دوست داشتنی من، من به هر خیری از تو برسه فقرم… اگر تو دستم رو نگیری اگر هدایتم نکنی از جاهلین خواهم بود پس خودت کمکم کن نباشم در این دسته، کمکم کن از سپاسگزارانت باشم… کمکم کن ایمانم به تو روز به روز محکم تر و ریشه دارتر بشه… خدایا شکرت برای این یکساعتی که اجازه دادی فکر کنم و بنویسم. شکرت برای این مکان الهی، برای نعمتی که بهم دادی و عضوی از خانواده عباسمنشی هستم، شکرت برای وجود استاد و مریم بانوی شایسته، شکرت برای وجود تک تک دوستان عزیزی که اینجا فعالیت می کنن و خوندن کامنتاشون باعث رشد من میشه…

    خداجونم عاشقم کردی، عاشق ترم کن…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 124 رای:
    • -
      سعیده شهریاری گفته:
      مدت عضویت: 1298 روز

      سلام سمیه جانم

      سلام و‌سلامتی و نور و عشق و رحمت الله مهربانم از گرگان تا میشیگان به جسم و جان و قلب سلیمت.

      بینهایت ازت ممنونم برای این تحقیق قرآنیت،خیلی لذت برم،خیلی یاد گرفتم ازش،خیلی گره توی ذهنم باز کرد.

      این دو تا فایل برام سنگینه،چون دقیقا داره سنگین ترین پاشنه ی آشیلم رو درمان میکنه،حتی نوشتنش برام طول میکشه…چند خط مینویسم و میرم هوا خوری….

      ولی من کاملا دارم همین یکی دوروز، تغییر جهان اطرافم رو نسبت به کم شدن ترمز های ذهنی و باز شدن قلبم میبینم ….

      و خدا میداند چه بهاری از پس این زمستان خواهد آمد ….

      فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ ۖ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ(129 توبه)

      اگر آنها روی بگردانند،بگو: «خداوند مرا کفایت می‌کند؛ هیچ معبودی جز او نیست؛ بر او توکّل کردم؛ و او صاحب عرش بزرگ است!»

      دوستت دارم رفیق!

      به امید الله،با خبر های عالی برمیگردم…

      درپناه نور الله و قرآن میسپارمت.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 57 رای:
      • -
        آرزو کاظمی گفته:
        مدت عضویت: 518 روز

        و خدا میداند چه بهاری از پس این زمستان خواهد آمد ….

        و خدا میداند چه بهاری از پس این زمستان خواهد آمد ….

        و خدا میداند چه بهاری از پس این زمستان خواهد آمد ….

        و خدا میداند چه بهاری از پس این زمستان خواهد آمد ….

        سلام سعیده جانم،

        من تا 30 ثانیه پیش زیر لبم میخوندم یا رب رب و خنده داشتم

        به نظرت الان با این جملت اشکام میریزه نمیگن دیونه است

        و خدا میداند چه بهاری از پس این زمستان خواهد آمد …. من این جمله ات باور رو باور کردم

        شده اشک و خودت قاطی بشه

        این جملت منو همونطور کرد

        خدایا شکررررت

        و خدا میداند چه بهاری از پس این زمستان خواهد آمد ….

        امان از اشکام

        عاشقتم رفیق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
      • -
        سمیه زمانی گفته:
        مدت عضویت: 2237 روز

        فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ

        پس هیچ کس نمی‌داند که به پاداش نیکوکاریشان چه نعمت و لذّتهای بی‌نهایت که روشنی‌بخش (دل و) دیده است در عالم غیب برایشان ذخیره شده است.

        ########################

        سلااااام به توحیدی ترین رفیق نازنینم… بقول خودت کجاها سیر می کنی؟ رفتی تو لاک خدایی (به جای تنهایی) و داری حسااابی با خدای رحمان و رحیم عشق بازی می کنیا… حواسم هست که مدارهای الهی و توحیدی رو داری یکی پس از دیگری طی می کنی و می ری اون بالا بالا ها… یه دستی هم واسه ما تکون بده از اون بالاها :)))

        دقیقا همینطوره سعیده جان… این دو فایل واقعا سنگین و پربار هستن… خداوند مهربان کمکمون کنه در مدار درک و عمل به این آگاهی ها قرار بگیریم…

        وقتی این و خدا می داند چه بهاری از پس این زمستان خواهد آمد و خوندم یاد این آیه از سوره ی مورد علاقه ت افتادم که معرف حضور هستن قطعا :)) و گفتم پاسخم رو باهاش شروع کنم… نوش جانت باشه این حس و حال توحیدی… منتظر خبرهای خوبت هستیم رفیق…

        خیلی دوست دارم و به خدای مهربون می سپارمت…

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      بانوی عمارت گفته:
      مدت عضویت: 1010 روز

      سلام دوست عزیز،سپاسگزارم بابت کامنتتون

      منم یک پسر چهارده ساله دارم،امسال وارد یک باشگاه فوتبال شده و خودش میره و میاد و یه موقه هایی دیر میکنه من خیلی تلاش میکنم که کنترول ذهن کنم و مدام این جمله ی شما رو به خودم میگم که خدای پسرمنم همون خدای موسی است

      من اصلا اخبار و تلویزیون رو نگاه نمیکنم از وقتی که سعی کردم به گفته های استاد عمل کنم ولی همسرم بعضی وقتها که به اخبار گوش میده ناخودگاه یه لحظه حواسم میره به خبری که پخش میشه و بعضی وقتها در مورد مثلا دزدیدن یک کودک یا یک نوجوان،من چند ساعتی با خودم درگیر میشم و سعی میکنم کنترول کنم

      یه موقه هایی ذهنم بهم میگه مگه تو نمیگی خدای موسی همون خدای پسرمه پس چرا خدای موسی خدای اون بچه که دزدیده شده نبوده ؟

      ممنون میشم که راهنماییم کنید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
      • -
        سمیه زمانی گفته:
        مدت عضویت: 2237 روز

        سلام دوست عزیز. امیدوارم حال دلت عالی عالی باشه… تحسینت می کنم برای کنترل ذهنی که در مورد پسرت انجام می دی و درک می کنم این نگرانی رو… ولی ما همه دانشجوی استاد شدیم تا همین باورهای غلط یا رفتارهایی که نیازی نیست رو حذف کنیم مثل نگرانی برای فرزندانمان… منم می دونم که گفتنش راحته و عمل کردن خیلی سختتر از حرفیه که می زنیم و دقیقا برای همین داریم رو خودمون و شخصیتمون و باورهامون کار می کنیم… اینکه یاد بگیریم واقعا به خدا ایمان و باور داشته باشیم… اینا رو دارم به خودم می گما… باید هزار بار به خودم بگم که خداوند رحمان رحیم دونه دونه ی ما رو از هیچ آفریده، از تپش قلبمون که اینهمه سال خطا تو کارش نیست بگیر تااااا کل کهکشان و دنیای فراتر از اون رو داره مدیریت می کنه… حالا تو دنیای به این عظمت که به این دقت داره اداره میشه، من نمی تونم از خدا بخوام کمکم کنه هم من و هم فرزندم رو هدایت کنه چون من بهش سپردم؟ مگه نگفته ادعونی استجب لکم؟ مشکل من اینه که وقتی درخواست می کنم به اندازه ی قوانین ایمان قلبی ندارم که درخواستم همون لحظه اجابت میشه… دیگه بقیه ش میشه حاشیه… من واقعا در مقامی نیستم که بخوام کسی رو راهنمایی کنم… خدا رو شکر این سایت دنیایی از فایلها و محصولاتیه که تمام هدفش همینه که ما رو درکمون رو مدارمون رو رشد بده… تنها چیزی که به ذهنم می رسه اینه که من باید تلاش کنم تو دام شیطان نیفتم و سراغ سؤالایی که کمک کننده نیستن نرم… من در ‌هله ی اول باید از افکار و اخبار منفی دوری کنم، اگرم به گوشم خورد بدونم که هرآنچه نگرانی و ترس بیاره از شیطانه… پس تو دامش نیفتم. من چه می دونم هیستوری اون فرد تو خبر و قبل و بعدش چیه… پس اصلا توجه نمی کنم… امیدوارم همگی تو این مسیر ثابت قدم باشیم و خداوند وهاب هادی رحمان رحیم کمکمون کنه، دستمون رو بگیره و تو این جاده سوت زنان بریم و لذت ببریم.

        در پناه خداوند مهربان شاد و سلامت باشی…

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      مجید حرفت گفته:
      مدت عضویت: 1404 روز

      سمیه خانم زمانی،دوست و هم‌دوره‌ایی نازنین سلام،شب شما بخیر و شادی

      امیدوارم حالتون عالی عالی باشه.

      احسنت،بسیار عالی نوشتید.

      خیلی ممنونم که دانسته‌های تان را با ما به اشتراک گذاشتید.

      از آنجایی که من دبیرم و شما پیرامون تربیت صحیح فرزند دلبند تان نوشته بودید،مناسب دیدم بنده نیز نکاتی را خدمت شما و عزیزانی که مطالعه می‌نمایند تقدیم نمایم.

      احتمالا این سخن قدیمی‌ها را شنیده‌اید.

      انسان بنده‌ی عادت است.

      به‌طور مثال اگر کسی عادت کند سحر خیز باشد.روز تعطیل هم صبح سحر بیدار خواهد شد.

      اینکه ما فرزندمان را مراقبت نکنیم تا عادتی نیکو در ایشان جا بیفتد،صلاح نیست!!!

      شما هر رفتاری را مراقبت نمایید و بمدت حدود 40 روز مستمر پی‌گیر باشید،بعد از آن اتوماتیک وار خودش پیش خواهد رفت.

      چیزی شبیه به اهرم رنج و لذت که استاد به شیوایی و زیبایی آن را آموزش داده‌اند.

      در پایان برای شما و نیز برای همه‌ی عزیزان و همچنین برای خودم از حضرت حق باریتعالی سلامتی،شادی،خوشبختی،ثروت و سعادت در دنیا و آخرت خواستارم و به دستان مهربانش می‌سپارمتان خدانگهدار.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
      • -
        سمیه زمانی گفته:
        مدت عضویت: 2237 روز

        سلام به آقا مجید عزیز. امیدوارم حال دلتون عالی عالی باشه. بسیار ممنونم از پاسخی که برام نوشتین و نکات خوبی رو یاداوری کردین. ممنونم ازتون، اون نکته ی 40 روز تکرار خیلی خوب بود. چون دقیقا برای دخترم مفید خواهد بود، مثلا اگه قراری می ذاریم برای مرتب کردن اتاق یا هر چیز دیگه، حواسم باشه تا 40 روز ادامه ش بدم. امیدوارم نور هدایت خداوند مهربون هر روز در زندگیتون بیشتر از روز قبل باشه. در پناه خدا شاد و سلامت باشین :)

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      لیلا رضایی گفته:
      مدت عضویت: 1095 روز

      سلام بر سمیه عزیزم

      سمیه جان من اولین باری هست که واست کامنت مینویسم و از خدا سپاسگزارم که من رو هدایت میکنه سمت بهترین و توحیدیترین افراد سایت در صورتی که قبلا کامنت اونها رو نه میدیدم نه میشناختمشون و مشخصه که در مدار اونها نبودم ولی الان کسانی رو میتونم دنبال کنم که باعث میشن ازشون الگوبرداری کنم و برای رسیدن به هدفم رشد کنم

      از شما سپاسگزارم برای کامنتی که پر از آگاهی هست و این هم زمانی چقدر زیباست که من هم چند روزی هست از خدا درخواستم اینه که منو هدایت کن برای دختر شش سالم که بتونه کارهاش رو خودش انجام بده و من بار مسولیتهاش رو به دوش نکشم و از همین الان که کلاس اول هستش واسه تکالیفش نیاز به چندین بار یادآوری نباشه و من انقدر نگران کارهای روزانش نباشم و شما چقدر خوب اشاره کردین که خدای دخترتون خدای موسی ست و نگرانی ما بی مورده

      من این چند روز داشتم دنبال راه حلی میگشتم که مسولیت درسهاش رو گردن خودش بندازم و با معلمش هم هماهنگی کردم که اگر تکالیف رو ننوشت خودش باید جوابگو باشه

      با این حال که دختر زرنگ و باهوشی هست ولی انگار با تکرار یادآوری من به تنبل ترین تبدیل میشه و هر روز این سنگینی کارهاش بر دوش من بیشتر سنگینی میکنه

      همیشه استرس دیر آماده شدنش و اینکه زود باش سرویست میرسه باعث میشه آرامتر کارهاش رو انجام بده

      همین حمایتگر بودنها باعث میشه از الان بی مسولیت بزرگ بشن و هر بار باید مشکلات بزرگتری رو از اونها به دوش بکشیم

      از خدا میخوام که خودش هدایتمون کنه و ما رو در مسیر درست قرار بده که از جاهلان نباشیم و ما را آسون کنه برای آسونی ها

      سمیه جان تحسینت میکنم برای موفقیتهایی که به دست آوردی تحسینت میکنم برای قدمهایی که برای رشدت برداشتی

      تحسینت میکنم برای تفکر و تاملی که در آیه های قرآنی داری و اونها رو به ما هم انتقال میدی

      و از تو سپاسگزارم برای کامنتی که نوشتی و نور هدایتی شدی برای دیگران

      دوست جدیدم خیلی دوستت دارم و برات آرزوی سلامتی و سعادتمندی دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
      • -
        سمیه زمانی گفته:
        مدت عضویت: 2237 روز

        سلام لیلا جانم، چطوری رفیق؟ خیلی دوست داشتم زودتر از اینها پاسخ بنویسم برات و هم تشکر کنم و هم باهات گپ بیشتری بزنم، ولی روزهای شلوغی رو داشتم این چند روز… حتی چندبار اومدم مثلا دم خواب گوشی رو گرفتم به این قصد که پاسخ بدم اما یه چیزی تو قلبم می گفت تو از رو عذاب وجدان می خوای الان بنویسی… پاسخ پر مهرت رو فایل قبل به سعیده جان رو هم دیدم و ذهنم بیشتر نجوا داشت که دیدی جوابش رو ندادی؟ دیدی منتظر گذاشتیش… خیلی کارت زشت بود… و از اون طرف قلبم می گفت آروم باش تو تصمیم داری براش بنویسی این مهمه، اگر الان و از سر عجله و اینکه چند روزه بنده خدا نوشته من هنوز جواب ندادم، بنویسی یه چیز سرهمی و الکی میشه… اما اگر در زمان مناسب بنویسی در فرکانس خوب براش بنویسی اونم انرژی بهتری دریافت می کنه… این سد که دیشب هم به ندای قلبم گوش دادم و گوشی رو گذاشتم منار و خوابیدم… و الان که نزدیک ظهره و لیلین خانوم من در خواب نازه با آرامش اومدم و پاسخت رو دوباره خوندم. این از این… در مورد دختر شش ساله ت و مسولیت کاراش، مسلما خودت بهترین راه رو انتخاب خواهی کرد با هدایت خداوند… همونطور که گفتم منم چند وقتی هست که دغدغه هست و از طرفی پاشنه ی آشیلم. باز چیزی که از فاطمه جانم یاد گرفتم اون اوایل این بود که انقدر رو نکات منفی تینا دختر ده ساله م تمرکز نکنم و برعکس بیام هر روز تو شکرگزاریم نکات مثبتش رو بنویسم… بجای اینکه هی تو ذهنم مرور کنم که باز وسایل نقاشیش رو جمع نکرد رفت بخوابه، باز کلاسور درسش فلان جاس، باز یادش رفت ظرف اسنکش رو بیاره… (که خب همشون واقعیته و هست، ولی من آگاهانه تمرکزم رو بردارم از روش) بشینم هر شب بنویسم که خدایا شکرت دخترم سالمه،

        شکرت که دختر شاد و خندونیه،

        شکرت که انقدر موسیقی رو دوست داره،

        شکرت که آهنگی که می شنوه می ره رو کیبورد با دو سه بار زدن همینجوری گوشی پیدا می کنه نتا رو می زنه،

        شکرت که دل مهربونی داره

        شکرت که راستگوه

        شکرت که نقاشی خیلی خوب می کشه و علاقه داره

        شکرت که حیوونا رو دوست داره و کلی راجع بهشون می دونه

        شکرت که درساش خوبه و معلما ازش راضی ن

        و … این لیست تا هرچقدر بخوای می تونه طولانی بشه.

        اینجوری بود که کم کم چیزای خوبش رفتارای خوبش بیشتر شد برام… معلمش کلی ازش تعریف کرد وقتی رفتم پیشش. البته من هنوز کار زیادی دارم… همش بخاطر اینه که می خوایم بچه مون پرفکت باشه بی عیب باشه… بابا مگه ما خودمون پرفکتیم؟ اصلا مگه می تونیم پرفکت باشیم؟؟ خلاصه که اگه پامون رو از کفش خدا بکشیم بیرون و بقول سعیده جانم مدیریت رفتار و اخلاق بچه مون رو هم به خدا بسپریم، خدا همیشه شاهکار می کنه…

        امیدوارم خداوند مهربان کمکمون کنه و هدایتمون کنه به بهترین و آسان ترین روش…

        در پناهش شاد و سلامت و ثروتمند باشی :)

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      محبوبه ترکمانی گفته:
      مدت عضویت: 3178 روز

      باسلام و آرزوی سلامتی و سعادت برای شما هم دوره ای عزیز

      یه سوال دارم از خدمتتون که امیدوارم بتونید کمکم کنید

      من خیلی دنبال قرآن با ترجمه بازرگان توی ایران گذشتم ولی متاسفانه نتونستم پیدا کنم ،امکانش هست من رو راهنمایی کنید که چطور قرآن رو با ترجمه فوق تهیه کردین ،سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        سمیه زمانی گفته:
        مدت عضویت: 2237 روز

        سلام دوست عزیزم. امیدوارم حالت عالی باشه. من خیلی دنبال اپ های مختلف نگشتم ولی اپی که استفاده می کنم پرتوی از قرآن هست! نمی دونم شاید موارد بهتری هم باشه… امیدوارم نور هدایت خدای مهربون دلتون رو و دلمون رو روشن کنه در این مسیر :)

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    فریبا فاضلی گفته:
    مدت عضویت: 2125 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به اساتید توحیدی م دراین سایت الهی ودوستان عزیزم

    آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2

    خدایا شکرت بازم اومدم یه کامنت توحیدی بنویسم متوجه شدم قسمت دوم فایل

    آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟

    روی بنر سایت هست ومن هنوز اونو ندیدم

    وَالَّذینَ عَمِلُوا السَّیِّئَاتِ ثُمَّ تابوا مِن بَعدِها وَآمَنوا إِنَّ رَبَّکَ مِن بَعدِها لَغَفورٌ رَحیمٌ(اعراف آیه 152 )

    و کسانی که گناه کردند و پس از آن توبه نمودند و مؤمن شدند، قطعا پروردگار تو از پی آن آمرزنده و مهربان است.

    خدایا شکرت که هدایت شدم به این آیه

    پروردگارا!

    تو را سپاس می‌گویم که راه را بر من آسوده گرداندی و بار سنگین را از دوشم برگرفتی.

    پروردگارا!

    تو را سپاس می‌گویم که مرا در برکت و حفاظ خودت قرار دادی.

    پروردگارا!

    میخوام از تاریکی به سمت نور حرکت کنم مسیر مرا سبک و آسان گردان.

    «آمین یا رب العالمین»

    و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم

    و خدایی که هست؛

    می بیند؛

    می شنود؛

    می داند؛

    می تواند

    و به شدت کافیست

    ای خدای مهربان این را میدانم که تو قدرت خلق زندگی را به من داده ای، از تو میخواهم که هدایت کنی من را به راه راست، راه کسانی که به آنها نعمت داده ای

    خدایا هدایت کن منو که هر روز بهتر و بهتر تو مسیر درست والهی قرار بگیرم .

    خدایا هدایت کن که هر روز بیشتر بتونم به اصل قوانینت توجه کنم .

    خدایا منو هدایت کن که از حاشیه‌ها دور بشم.

    خدایا منو هدایت کن که با اصول درست

    و روش درستی که یاد می‌گیرم ، بتونم زندگی کنم .

    ای خدای مهربان، دستانم را به سوی تو دراز می کنم و سر سجده به درگاه تو فرود می آورم تنها تویی راهنما

    و گره گشای زندگی من

    در تمام مسیر،

    تنها تو هستی که مرا یاری میجویی در تمام امور زندگیم، از تو میخواهم که به من قدرت دهی، سلامتی و شادی دهی، نعمت و ثروت دهی، هم در این دنیا و هم در آخرت، از تو می خواهم که به تمامی بندگانت عزت و شادی و فراوانی و نعمت و حال خوب هدیه ببخشی، تنها تو قدرتمند ترینِ قدرتمندانی

    خلاق بودن یعنی عاشق زندگی بودن.

    فقط وقتی می‌توانی خلاق باشی که آنقدر عاشق زندگی باشی که بخواهی چیزی به زیبایی‌اش بیفزایی، چیزی به رقصش بیفزایی، چیزی به شعرش بیفزایی.

    در پناه نور و عشق الهی باشید

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  10. -
    آمنه و زهرا گفته:
    مدت عضویت: 841 روز

    خداوند را به اندازه بزرگی خودش شاکرم که مرا به سایت و محصولات شما هدایت کرد و از شما استاد عزیزم و مریم جان و همکاران شما سپاسگزارم که با تمام وجود برای ما و هدایت من و دیگر دوستان تلاش می کنید

    من مامان ابوالفضل هستم و 45سال دارم

    این دومین کامنت من به شماست

    من سه سال پیش توسط خواهرم با شما آشنا شدم والان با خواهرم هر دو با همین ایمیل محصولات شما رو می خریدم و استفاده می کنیم

    اوایل من فقط فایلهای دانلودی ارزشمند شما رو گوش می کردم

    اوایل که در فرکانس حرفهای شما نبودم خیلی سوالهای احمقانه به ذهنم می رسید اما سعی کردم سوال بپرسم و بیشتر و بیشتر با شما و دیدگاه شما آشنا شوم و بعد خدا رو شکر کردم که به مدار نزدیک تر شما که می آمدم جوابهای سوالات مشخص میشد

    من الان تقریبا سه ساله که هر روزم را با فایلهای شما یا دانلودی یا محصولات شما به شب می رسانم

    اگر یک روز صدای شما را نشنوم انگار آن روز را زندگی نکرده ام

    خدا را شاهد میگیرم که بارها و بارها در این مدت گریه کردم و روزی هزاران هزار بار از خداوند سپاسگزاری می کنم و برای توفیقات روز افزون شما دعا می کنم

    استاد عزیزم من اولین محصولی که از شما خریدم قانون سلامتی بود بارها و بارها گوش دادم و تا نود درصد به آموزش های شما عمل کردم هر چند که خیلی با خودم کلنجار رفتم که عمل کنم اما خیلی خیلی خودم مشکل داشتم

    من از لحاظ روابط با خانواده و از لحاظ سلامتی خیلی خیلی خراب بودم و مریضی خود ایمنی داشتم که باید به گفته دکترها تا آخر عمر دارو می خوردم و به قول شما آشغال ها رو زیر مبل می کردم اما با هدایت‌های خدا و شما دقیقا از یک هفته اول که به قانون سلامتی شما عمل کردم تا حالا که نزدیک دوسال میشه هیچ قرصی نخوردم و عالی عالی هستم خدارا هزاران مرتبه شکر و تشکر از شما

    از لحاظ ثروت مثل بیشتر خانمهای خانه دار چشم به دست شوهرم بودم و اینکه فقط او می تونه ما رو تامین کنه که الان با آموزش های شما هزار درصد عوض شدم و چون به کارهای هنری علاقه زیادی دارم یک کار هنری را شروع کردم البته روانشناسی ثروت یک رو هم قبل از اینکه شما افزایش قیمت داشته باشید به لطف خدا خریدم و کار می کنم در ابتدای راهم

    از لحاظ معنویت و خداوند من سوالهای شک برانگیز زیادی داشتم اما طبق گفته های دیگران که البته من با مسولیت و اختیار خودم آنها را قبول داشتم می گفتم با خودم من اگه شک کنم گناه کردم اما همیشه در دلم این درخواست رو داشتم که دلم میخواد خدا و قرآن رو متفاوت و همون جور که خود خدا میخاد بفهمم و عمل کنم

    برای همین هر فایلی از شما که در مورد قرآن بود خیلی خیلی بیشتر و دقیقتر گوش میدادم و حرفهای شما در مورد آیات و قرآن ذره ذره در وجودم می نشست و از ته قلبم از خداوند و شما که دستی از دستان خداوند هستید تشکر می کردم

    الان در پیاده روی فایل جدیدی که آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم قسمت دوم گوش میدادم یک سوال به ذهنم رسید

    شما گفتید که فرشته ها و جمادات و طبیعت بغیر از انسان با تعبیر من البته همیشه با جبر خداوند رو عبادت می کنند

    اما سوال من اینجاست که اگه این طور بود مگر شیطان فرشته نبود که از دستور خداوند مبنی بر سجده بر انسان ممانعت کرد

    اینجا یعنی اختیار داشته شیطان یا به نظر شما مورد دیگری است که من هنوز در شک هستم

    هر چند که با خودم گفتم که اینکه مورد اختیار داشتن یا جبری بودن اعمال فرشته ها به زندگی من جه تاثیری دارد یا نه

    اما دوست دارم این شک من هم برطرف شود

    خیلی خیلی از خدا و شما استادم سپاسگزارم

    موفق و سالم و شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: