چگونه از یک فرد بدبین به یک فرد خوشبین تبدیل شویم؟ - صفحه 19 (به ترتیب امتیاز)

566 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمود محبوب گفته:
    مدت عضویت: 2113 روز

    به نام اون نیروی خیری که همه جا رو فرا گرفته.

    اون کسی که همه چیز رو به تسخیر ما درآورد

    به نام او که وهاب است

    به نام او که اگر همه راه ها رو ببندند،رَه پنهان بنماید که کس آن راه نداند.

    به نام خالق

    به نام فاطر،به نام بالابرنده درجات،بالابرنده خواسته ها،بالابرنده مدار ها.

    چگونه از یک فرد بدبین به یک فرد خوشبین تبدیل شوم؟

    با ایمان به تو ،با ایمان به این که نیرویی که این جهان رو فرا گرفته خیر است،با ایمان به اینکه فقط یکی هستوآن یک هم ،همش خیر است.

    با ایمان به اینکه آن چیز که برای من است کسی نمیتواند از من بگیر،با ایمان به اینکه قدرت در دست یک نفر است.

    خدااااااا

    خدااااایا چرا از تو دور میشیم وقتی همه چی تویی

    خدایا کمکم کن.

    قانون تویی ،اون کسی که تو رو پیدا کرد،باوراشم درست میشه،اون کسی که با تو رفیق شد ،اون کسی که دارییش تو باشی،اون کسی که سرپرستش تو باشی،وکیلش تو باشی،همه چیز براش آسان میشود.

    شرایط سخت میاد که ما رو بزرگ کنه ولی اگه ما به بزرگی مثل تو متصل باشیم دیگه شرایط سخت نمیشه.

    .زمین برای کسانی که میشنوند موسیقی دارد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  2. -
    یاسمن ایزانلو گفته:
    مدت عضویت: 1318 روز

    کامنت یازدهم

    27 آذر 1403

    عمل به تعهد اول:

    امروز برای پیشرفت مالی و رشد کسب و کارم، به ذهنم افتاد که برم پروفایلم رو ویرایش کنم و در مورد خودم توضیحاتی بدم.

    امروز قرار بود برم آگهی ها رو نصب کنم ولی یه ترمز بزرگ توی مغزم هست که باعث میشه نتونم باور کنم این کار جواب میده. اونم اینه که من باور نمیکنم توی سه روز، بتونم ده تا دانش آموز جذب کنم. مخصوصا که مدارس تا آخر هفته تعطیل هستن و عملا کسی نیست که آگهی های من رو ببینه.

    65 هزار تومنی که فکر میکنم جایگزین نمیشه رو دادم برای چاپ آگهی ها. چرا این مبلغ کم، انقدر توی ذهن من بزرگه؟ من چه به سر خودم آوردم؟

    منی که بی پروا خرج میکردم و میدونستم پول همیشه هست و همیشه هم بود، چرا اینجوری شدم؟

    چرا انقدر مثل بی نواها دارم زندگی میکنم؟

    نمیتونم باور کنم.

    این من نیستم!

    من قبلا خیلی بهتر بودم.

    انقدر با بی پولی و نداری ساختم که اینجوری شدم.

    به جای اینکه بایستم و شرایط رو تغییر بدم، با شرایط ساختم.

    خدایا اینا چیه تو مغز من؟

    خدایا چرا فکر میکنم تو نمیتونی طی سه روز ده نفر رو به من معرفی کنی؟

    چرا فکر میکنم تو نمیتونی 65 هزار تومن رو برام جایگزین کنی؟

    آخه این حجم از احساس بی لیاقتی از کجا اومده؟

    تقصیر خودمه که اجازه دادم باهام اینجوری رفتار بشه.

    تقصیر خودمه که اجازه دادم کسی منو لایق ندونه. چون اول از همه خودم بودم که خودم رو لایق نمیدونستم.

    فکر میکردم وقتی همه میگن من دختر بسازی هستم، دارن ازم تعریف میکنن. در حالی که در تمام این مدت با ساختنم، فقط احساس لیاقتم رو ویران کردم. حالا جوری شده که خودم هم باورم شده من لایق نیستم.

    خدایا

    من از قدم های کوچیک شروع میکنم.

    فردا میرم این آگهی ها رو میچسبونم.

    من نمیدونم چطور، اما تو همون خدایی هستی که وقتی استاد من، روز جمعه، توی گرمای تابستون بندرعباس، به حس قلبش گوش کرد و رفت دنبال کارهای مسافرتش، تو درها رو به روش باز کردی و کارش رو در غیرممکن ترین حالت انجام دادی و مسافرتش رو ردیف کردی.

    منم قدم برمیدارم. مدارس تا آخر هفته تعطیلن. هنوز از ده نفر، یک نفر هم ثبت نام نکرده و من سه روز آینده باید کلاسم رو شروع کنم، اما به تو اعتماد میکنم و در غیر ممکن ترین حالت ممکن پیش میرم.

    خدایا آینده برای من مبهم و تاره. هیچی نمیبینم و هیچی نمیدونم. فقط به تو تکیه کردم. کمکم کن.

    عمل به تعهد دوم:

    روی وبسایت عباسمنش دات کام یک کامنت گذاشتم و روند رشد کاریم رو گزارش دادم.

    عمل به تعهد سوم:

    از زندگیم مثل هر روز لذت بردم. فایل ها رو با آرامش خاطر دیدم. الان هم سپاسگزاری هام رو مینویسم:

    پروردگارا سپاسگزارم که کمکم کردی امروز فایل جدید رو کامل ببینم.

    سپاسگزارم که کمکم کردی به راحتی فرزند نازنینم رو تر و خشک کنم و از پسش به سادگی بربیام.

    سپاسگزارم که تا چند روز غذا توی یخچال داریم و نیازی نیست من غذا بپزم.

    سپاسگزارم که انسان های اطرافم، همگی تکه ای از وجود تو هستن و همگی بسیار پاک و نیک هستند.

    خداوندا شکرت که همسر و دختر فوق العاده ای دارم.

    پروردگارا شکرت به خاطر تمام وسایل برقی خونه ام.

    سپاسگزارم به خاطر گرمای خونه ام وسط پاییز سرد.

    پروردگارا سپاسگزارم

    سپاسگزارم

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  3. -
    هادی زارع گفته:
    مدت عضویت: 3749 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم

    سلام به همه دوستانم ، دوستای ارزشمند خوشبینم

    الهی صد هزار مرتبه تا به امروز بیش از 20 صفحه از کامنت های دوستان رو خوندم. و دارم سعی میکنم بیشتر توی این فضا باشم.

    الهی شکر بابت خصوصیت خوشبین بودن.

    دوست برای شروع دوباره و استارت فعالیت دوبارم در سایت مثال جالبی بیارم از خوشبینی و تاثیر ورودی بر ذهن:

    من مدتی توی یک مغازه چاپ و تبلیغاتی کار میکردم به عنوان طراح… یک دختر خانمی همکارم بود که اسمش سحر بود. اونم طراح بود. بی نهایت زیبایی و قشنگی داشت. از شکل ابروها بگیر تا چشم هاش، پوست و صورتی شبیه عروسک داشت که از هر 10 تا مشتری مرد مجرد، 8 تاش میخواستن باهاش ارتباط بگیرند. من هیچوقت به ارتباط عاطفی باهاش فکر نمیکردن چون فرد دیگه ای رو دوست داشتم. بخاطر همین رابطهمون شکل دیگه ای گرفته بود. رابطه قشنگ و راحتی شکل گرفته بود.

    سر همین موضوع خیلی با هم شوخی میکردیم و حتی سر به سر هم میذاشتیم:)))) حتی میشد اینقدر لجش در میوردم که دوست داشت بزنتم:)))

    یه روزی این همکارم در اومد به من گفت “از فلانی که توی مغازه بغل دستی هست خیلیییییی خییییلییییی بدم مییییاد”

    و بعد دلیل هاشو گفت که واقعا دلایل منطقی بود. یه بار یکی از رابطه هاش رو بخاطر حرفایی که زده بود خراب کرده بود

    (من اغلب اینطوریم که اگه کسی جلوم بگه از کسی بدم میاد

    خیلی خیلی خندم میگیره و بصورت عجیبی توجهم میره سمت نکات مثبت طرف…و اصلا دست خودم نیست

    حتی اگه بد ترین شخصیت فیلم سینمایی باشهD:)

    من تا این موضوع رو شنیدم این سوژه رو گرفتم دست……

    بهش پیشنهادش میدادم برای ازدواج و بی نهایت از خوبی هاش میگفتم…

    طرف اسمش ایمان بود…. جلوی همکارم میگفتم بهش داداشییییییی

    بعد هر موقع جلو رد میشد میگفتم داداش ایمانم

    داداش ایمانم سلام کرد

    داداش ایمانم خوشکله

    داداش ایمانم جذابه

    پولداره، جذابه؛ لاکچریه، حرفه ایه تو کارش و….

    حتی یه اهنگ ساسی بود

    وقتی با هم گوش میدادیم اونجاش میگه آقامون جنتل منه من ربطش میدادم

    و بلند با خودم میخوندم داداشیم جنتل منه جنتل منهههه

    حتی مواقعی که آهنگ های عاشقونه میذاشت من میگفتم این توییی داری در وصف ایمان میخونی…

    اونم خیلی لجش میگرفت وقتی من اسم ایمان میوردم

    و هربار که لجش میگرفت دوپامین خون من بالا میرفت:)))))))

    حالا ایمان خیلی پسر تپلی بود و اونقدر ها هم شاید برای همه جذاب نبود

    کار با نرم افزارش به مراتب از من و دوستم ضعیف تر بود

    تا این گذشت و گذشت من از اونجا اومدم بیرون کسب و کار خودم زدم

    و اون دوستمم رفت جای دیگه مشغول شد

    بعدش هر از گاهی سر میزدم به دوستم توی مغازه

    باز سر شوخی که باز میشد اسم ایمان می آوردم و خوبی هاشو میگفتم بهش پیشنهاد میدادم میگفتم خیلی به هم میاید

    بیاین ازدواج کنید و…

    تا اینکه اتفاقات دست به دست هم داد

    با اینکه دیگه ایمان از لحاظ فیزیکی خیلی ازش فاصله گرفته بود و حتی از اون مغازه قبلیش رفته بود

    یهووووو یه روز متوجه شدم سحر عاشق ایمان شده و رابطشون شکل گرفتههه:))))))))))))

    منم اینقدر از ته دل ذوق میکردم میخندیدم که نگووو

    بعد به خودم میفگتم ببین قدرت ورودی های ذهنووووو

    ببین قدرت توجه به نکات مثبت رو

    که حتی بدبین ترین افراد رو میتونه تبدیل کنه به عاشق اون فرد بشن….

    بعد رفتیم عروسی سحر و ایمان چقدر بهمون خوش گذشت با داداشم

    یکی از بهترین عروسی هایی بود که رفتم

    و چقدر میبینم رابطشون زیبا هست و سحر از انتخاب ایمان راضی هست.

    دوست داشتم این مثال رو اینجا بنویسم.

    حس خیلی خوبی بهم داااد

    دوست دارم باز هم درباره خوش بینی و نتایجی که گرفتم اینجا بنویسم

    هم بیشتر روش تاکید کنم و بیشتر خوش بین باشم.

    بی نهایت از استاد ممنونم بابت این فایل

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  4. -
    ماریا اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1847 روز

    سپاس گزارِ مهربان پروردگارِ سخاوتمندم هستم که هدایتم کرد به سمت این آگاهی های توحیدی

    سپاسگزارم از شما استاد عباس منش عزیزم که این آگاهی ها رو دراختیارمون قرارمیدین

    سپاسگزارم از شما دوستان عزیزم که در این مسیر توحیدی زیبا کنارم هستید

    این فایل رو بارها رو بارها گوش کردم، گوش کردنش حال دلمو بهتر می‌کنه و بهم امید بیشتری میشه ،بقول قرآن ، خداوند وعده فزونی میدهد و شیطان وعده ی کمبود.

    با گوش کردن این فایل باور اینکه جهان مملو از مردمان نازنینی است که از هر جهت بهم کمک میکنند ، در من قوی تر میشه .

    یادمه قبل از اینکه بااین آگاهی های توحیدی آشنا بشم ،جهان و مردمانش رو در یک طرف و خودمو تنها و بی پناه در طرف دیگر میدیم که دارن باهام ستیز میکنن، بااین نگرش به شدت بدبین ، ترسو ، و دررنج بودم ، و طبق قانون چرخ زندگیم هم بسیار سخت می‌چرخید وهمینطور که به راحتی قابل حدس زدن هست ، من زندگی بسیار بی کیفیتی داشتم و همین تضاد باعث شد تا به خودم بیام و کم کم مسیرم تغییر کنه و درنهایت به این سایت و این آگاهی ها هدایت شم .

    و حالا پس از هفت سال زندگی بااین قوانین توحیدی ،زندگیی دارم که هر لحظه شاکرم ،بابت تک تک نعمت های بیشماری که الله مهربان بهم عطا کرده شاکرم ، بابت تجربیات نابی که در تمام زمینه ها داشتم شاکرم ، بابت دوستان سخاوتمندی که به سمتم هدایت کرده سپاسگزارم بابت کیفیتی که در تمام جنبه های زندگیم ازش بهرمندم سپاس گزارم….

    من، با شنیدن این آگاهی ها و مرور کردن تجربیات زیبای زندگیم به وجد میام و از صحت این قوانین لذت میبرم که کجا ها خوش بینی بیش از حد الهامات قلبم رو باور کردم و بهش اعتماد کردم و درامتداد این خوش بینی ،هدایت شدم به انسانهای نازنینی که با عشق و احترام مسائلمو حل کردن و بی چشم داشت بهم خیر رسوندن .

    مرور کردم زمانی رو که، آدمها همون آدمها بودن اما من نگرشمو تغییر دادم و از طریق همون آدما خیر های زیادی بهم رسیده

    مرور کردم خوش بینی هامو وعمل به قوانین رو و خداوند بر اساس همون قوانین بدون تغییرش چرخ های زندگیمو روغن کاری کرد و بسیار طبیعی و طی تکامل ، زندگیمو به سمتی پیش برد که خودم میخواستم …

    یکی از نمونه های این خوش بینی ،قرار داد اجاره نامه ای هست که تو همین هفته بستم .

    تو شمال خونه ای اجاره کردم که در زمان تفریحم برم اونجا از طبیعت زیباش بهرمند شم ، وامیدوارم طی تکامل بعدا بیام و براتون از خریدش صحبت کنم

    اما حالا در مقابل پولی که من پرداخت کردم ، خونه ای بسیار زیبا با متراژ بسیار مناسب و نو ساز و نزدیک دریا اجاره کردم که فقط به لطف الله مهربان ،و باورکردن خوش بینی های قلبم ، تونستم پیداش کنم ‌.

    خودم میدونم تنها و تنها بخاطر درس های این سایت وعمل به قوانین (احساس خوب = اتفاق خوب)و خوش بینی که داشتم تونستم بااین مبلغ اون خونه بسیار زیبا رو پیدا کنم،

    خدایا سپاسگزارتم تماااااااااام قدسپاسگزارم ، که هدایتم کردی به این مسیر توحیدی تا من با عمل به قوانین ثابتت خالق تمام عیار خواسته هام باشم ،

    استاد من نتیجه دستمه، من شاگرد شمام و یادگرفتم که حرف مفت نزنم ، یاد گرفتم به آگاهی هایی که شما بهم میدید عمل کنم و به شیوه قوانین زندگی کنم و نتیجه خلق کنم و با مرور این نتایج انگیزه بیشتری برای ادامه راه داشته باشم و ازاین طریق باورهامو قدرت ببخشم و درس هارو مرور کنم و همیشه خودمو در این مسیر آگاهی حفظ کنم و از طریق این سایت ورودی های مناسب به ذهنم بدم و با تکرار این روند هر روز بهبود پیدا کنم و خالق تمام عیار تجربیات زندگیم باشم.

    استاد این فایل ها جوری قلمو باز می‌کنه جوری بهم آرامش میده جوری باورهامو تقویت می‌کنه که احساس میکنم سبک ترین و رها ترین زن جهانم ،

    بسیار حال دلم خوبه و ذوقم از اینکه ، این حال خوب چه اتفاقات معرکه ای رو قراره وارد زندگیم کنه که من کیف کنم از تجربه کردنشون و بیام اینجا با عشق ازشون بنویسم تا هم برای خودم یادآوری شه و هم باور دوستانم تقویت شه.

    دوستتون دارم وعششششششق برای خانواده بزرگم در سرزمین توحیدی عباس منش.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    فاطمه تدین گفته:
    مدت عضویت: 1922 روز

    با عرض سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته بزرگوار و همراهان عزیز در برنامه زندگی دوتا کار رو گنجاندم که حتما هرروز انجام دهم درکنار چند هدف دیگر این دوکار پرداختن به قرآن وتفکر در آیات و پرداختن به سایت استاد عباسمنش هر روز که هر فایلی رورو گوش میدم انگار این دو تا معقوله به هم گره خوردند واین برحق بودن تعالیم رو نشون میده من فایل گوش میکنم خیلی اتفاقی تصدیق آگاهی رو توی قرآن پیدا میکنم این فایل استاد که در چند مرحله گوش دادم بخشی رو گوش داده بودم که دیروز ناخودآگاه به آیه 61توبه برخوردم که خداوند اینگونه میفرماید

    وَمِنۡهُمُ ٱلَّذِینَ یُؤۡذُونَ ٱلنَّبِیَّ وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٞۚ قُلۡ أُذُنُ خَیۡرٖ لَّکُمۡ یُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَیُؤۡمِنُ لِلۡمُؤۡمِنِینَ وَرَحۡمَهٞ لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمۡۚ وَٱلَّذِینَ یُؤۡذُونَ رَسُولَ ٱللَّهِ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ

    از آنها کسانی هستند که پیامبر را آزار می‌دهند و می‌گویند: «او آدم خوش‌باوری است!» بگو: «خوش‌باور بودن او به نفع شماست! (ولی بدانید) او به خدا ایمان دارد؛ و (تنها) مؤمنان را تصدیق می‌کند؛ و رحمت است برای کسانی از شما که ایمان آورده‌اند!» و آنها که رسول خدا را آزار می‌دهند، عذاب دردناکی دارند!

    جالبه خوشبین بودن پیامبر عاملی برای تمسخر افراد بوده ولی خداوند در جواب این افراد میفرمایداین به نفع شماست در توصیف پیامبر میفرمایداو به خدا ایمان دارد ومعتقد اداره امور جهان به دست خداست پس ترسی نداردکه بخواهد بدبین باشد ودر ادامه آن می فرمایدیومن للمومنین حقیقتش من اینگونه ترجمه کردم که این باور پیامبر به خدا که هیچ ترسی در قلبش نیست که بخواهد اورا فرد بدبینی کند برای انسانهای باایمان هم ایمان آفرین است در ترجمه میفرمایند که بندگان مومن رو فقط تصدیق میکنه درحقیقت پیامبر جنس

    صحبت وعملکردی که ازروی ایمان به خدا نشات میگیرد را میشناسه بنابراین خوش بینی او آسیب زننده نیست چون ازآگاهی نشات میگیره آگاهی شناخت جنس سخن وباور همون چارچوبی که استاد فرمودند من یک چارچوبی دارم این چارچوب رو پیامبرهم باتوجه به شناخت خودباورهای انسان هاوهریک ازشما هم پیرو این نگرش پیامبر قدم بردارید درهای رحمت به سوی شما باز میشود

    این قسمت که میفرماید این افراد پیامبر رو آزار میدن نشان دهنده این است این سخن آنها برای پیامبر آزار دهنده بوده چون به اثر خوش بین نبودن افراد آگاه بوده یعنی او ازاین که این افراد خودشان را در مدار تجربه های دردناک قرار میدن با بدبینی شون آزار میدیده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  6. -
    محسن و مه سا گفته:
    مدت عضویت: 784 روز

    سلام و درود ️

    به نام ربّ العالمین

    ناخدآگاه این فایل رو که تماشا می‌کردم به یاد قوم حضرت موسی افتادم که با وجود اینکه از رود نیل با معجزه الله عبور کردند، در آن‌ور ساحل باز بدبین بودند و زبان به شکوه و شکایت باز می‌کردند که:

    «حالا که اومدیم اینور، از گشنگی می‌میریم! چیکار اصلا باید بکنیم؟ فلان…»

    ما انسان‌ها اگر خوشبین به پروردگار جهانیان باشیم و اینکه کلید و راه‌کار تمام مسایل زندگی رو در دست او ببینیم، دیگه نمی‌ریم سراغ وقت تلف کردن زندگیمون با انگ زدن و بدبین بودن به بندگانش.

    خود خدا به ما یاد می‌ده، که:

    هر چیزی که واقع می‌شه، همون خیر ملظومه

    «الخیر ما فی وقع»

    نکته مهم‌تر اینه که اگر توجه کنیم، خداوند با دستان نامحدودش برای خدمت رسانی به بندگانش، به دست همون بنده‌ای که بهت بدی کرده، راهگشایی می‌کنه.

    ایناست که هر چه ما ذهنیت و حسمون رو نسبت به انسان‌ها خوبتر کنیم، همان انسان‌ها هم کار نیک و پسندیده بنا به قوانین الهی انجام خواهند داد.

    خود من‌ در محیط کاری و زندگی، تجربه ی بدبین بودن به همکاران و افرادی با خصایص اخلاقی شاید به ظاهر بد رو داشتم.

    اما بعد از اینکه اون افراد رو در ذهنم افرادی مثبت و مفید برای زندگیم دیدم، کم‌کم می‌دیدم همون افراد به اذن الهی راهگشا شدن برام و حتی دلگشا… ️

    به هرحال به قول آن ترانه‌ی معروف:

    بیا با دیده ی خوش‌بینی به دنیا بنگریم /غصه رو رها کنیم، مژده ی شادی آوریم \بیا به قشنگیای زندگی نظر کنیم \روی بال آرزو، به شهر عشق سفر کنیم ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  7. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 626 روز

    به نام خداوند حکیم

    سلام به استاد گرامی و همه دوستان عزیزم . امیدوارم حالتون خوبه باشه

    ◀موقعی که فایل اومد من زمان نیاز داشتم که روش فکر کنم ببینیم چه الگوهایی در زندگی خودم هست که تاحالا بهش فکر نکردم و خداروشکر به چیزهایی جالبی رسیدم

    بیشتر که با خودم فکر کردم و از همین خونه خودم که خداجان به من داد و س‍پاسگذاری میکنم به یاد اوردم که همین روند مستقل شدن من و داشتن این خونه و تجربه کردن شهرهای ایران از تضادی بود که از طرف خانواده خصوصا پدرم باهاش روبروشدم .

    یعنی ایراد گیری کردن از من و یا منفی نگری شون در مورد ادما که همیشه پدرم بد بین بود که مردم اینجوری هستن و…. و حرف های اون ها و نصیحت کردن هاشون توی ذهن من نمیرفت و میخواستم که ازشون جدا باشم و این شرایط پیش اومد که این تضاد خواسته ای تازه در دل من به وجود اورد که مستقل باشم

    و برای من درس داره که من در مسیر رسیدن به خواسته ام خداوند شرایطی رو فراهم میکنه که من از شرایط قبلی جدا شم . هرچند به ظاهر بد باشه اما در راستای رسیدن به اون هدف هست

    در زندگی من خداروشکر طوری زندگیم پیش رفت که با گل ترین ادم ها همکاری داشتم و ادم هایی که باهاشون برخورد داشتم خیلی با من خوب بودن و یه جورایی گل مجلس میشدم و دوسم داشتن . صدها نفر اردو بردم با صدها نفر گروهی کار کردم . زندگی و بیزنس و پول های کلان دست من بوده. این استمرار ادم های خوب به من ذهنیت مثبت میداد و درسته چندباری ازهمین سادگی خودم در اعتماد ضربه بد دیدم و کوتاه مدت ناراحت شدم اما کینه به دل نگرفتم و این روی دید من خیلی اثر نداشت چون بینهایت اتفاقات خوب در ذهنم پرنگ و زیاد هست که اونا به حساب نمیان

    و در طول زندگیم تا الان این منو متعجب میکرد که چرا افراد رفیق هایی از نوع خلاف داشتن و افراد برخوردهای بد و اتفاقات بد داشتن ولی ادم های اطراف من خیلی با من خوب هستن و همیشه با ادم های خوبی چه از لحاظ کاری و چه دوستی برخورد کردم.

    این خوشبینی در من در مورد ادم ها وجود داره اما از یکی طرفی بدبینی نسبت به شرایط در من شدید هست

    یعنی به طور مثال: اگه این اتفاق بیوفته یا اوضاع بد بشه یا پشت بوم نم بزنه اگه درست نشه چی و این از طرفی باعث شده همین بدبینی نسبت به شرایطی که به وجود نیامده داشته باشم و توی زندگیم باعث شده فریز بشم و حرکت نکنم و ترکیبی از بدبینی نسبت به شرایط و خوش بینی نسبت به ادم ها در من هست و این چیزی هست که در ذهن من هست.

    خداروشکر

    🟠🟣

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  8. -
    نجمه رضائی گفته:
    مدت عضویت: 1918 روز

    به نام اللّه

    سلام و درود

    این قسمت : بدبینی

    به نظرم همه ما انسانها در جنبه های مختلفی دچار بدبینی هستیم و طبق مکانیزم ذهن که میخاد ما همیشه در محافظت باشیم مارو نسبت به بعضی مسائل حساستر کرده یا به اصطلاح بدبین و جالبه این بدبینی برای هرفردی میتونه در زمینه های مختلفی باشه ، مثلا من نسبت به آدمهای جدیدی که میبینم بدبین نیستم و خداروشکر تاحالا خداوند حمایتم کرده و از کسی آسیبی ندیدم ولی در موضوعات دیگه میدونم که بدبینم !

    مورد یک:

    روزی پیش برادرم بودم یهو گفت وای همین الان حساب بانکیم مسدود شد! ذهن من سریع رفت سمت خانمش بدون اینکه پیام بانک رو دقیق بخونم اصلا چیه!!!!چون باخانمش جروبحث داشتن گفتم حتما مهریه رو گذاشته اجرا و حسابشو مسدودش کرده !!!!!!!!البته اینا تو ذهنم بود خداروشکر چیزی به زبون نیاوردم اما حالم خیلی بد شد حتی از داداشم بیشتر.

    یعنی تهِ تهش رو تو ذهنم تجسم کرده بود ،اما وقتی به بانک رفتیم معلوم شد اون حسابی بوده که برادرم چندسالی ازش استفاده نکرده و موجودی ام نداشته و بانک حساب بلااستفاده رو بسته بود.

    مورد دو:

    وقتی توی کمدم یکی از وسایل شخصیمو پیدا نمیکنم ، ذهنم میگه حتما کسی کمدت رو باز کرده و اونو برداشته!!!

    بدون اینکه فکر کنم شاید اون وسیله روجای دیگه گذاشتم یا بیام دقیقتر دنبالش بگردم بقیه رو متهم میکنم !!!!

    (من خیلی نسبت به وسایل شخصیم حساسم و دلم نمیخاد کسی بهشون حتی دست بزنه اگه کسی بدون اجازه وسایلمو برداره خیلی خیلی ناجور واکنش میدم و این مورد یکی از حساسیتهای منه که میخام بهبودش بدم!!)

    مورد سه:

    وقتی تو خیابون میفهمم گوشیم یا کارت بانکیم تو‌کیفم نیست یهو بدنم داغ میشه و در ثانیه اول میگم حتما گمش کردم ای وای بدبخت شدم !

    ده بیست ثانیه بعد نرمال میشم و میگردم دنبالش توی کیفم یا توی جیبام و میبینم که هست!!!

    خب تو این موردم بدبینم و خونسرد نیستم یهو بدنم داغ میشه همون هورمون استرسه که بالا میره و تپش قلبمو زیاد میکنه!!!و اجازه نمیده مغزم درست کارشو بکنه .

    مورد چهار:

    گفتم که نسبت به آدمهای جدید اصلا بدبین نیستم و میتونم ارتباط بگیرم اما همین آدم مثلا اگه پارتنرم باشه و بعد از مدتی ببینم که رفتار و اخلاقش عوض شده ،نسبت بهش بدبین میشم و فکرای منفی میکنم مثلا اینکه داره خیانت میکنه یا اینکه ممکنه ازم خسته شده!

    من یه اعتقادی دارم که میگم گر نگهدارِ من آنست که خود میداند ، شیشه را در بغلِ سنگ نگه میدارد و این اعتقادم خیلی قویه ، بخاطر همین حمایت صد درصدی خدا رو تو ارتباطم با آدمهای جدید حس میکنم .

    مثلا در خصوص همین باورم:چندسال پیش که تازه عضو سایت شده بودم با یه آقایی آشنا شدم و حدودا یک هفته تماس و پیام دادیم و خیلی مشتاق بود همو ببینیم خب هیچ شناختی ازش نداشتم ولی به خودم میگفتم یکبار دیدن و حرف زدن ضرری نداره گفتم خب باشه رستوران یا کافی شاپ قرار بذاریم ولی اون آقا میگفت کافی شاپ نمیام محیط باز بهتره کوه یا پارک …..و همین اصرارش باعث شد قبول نکنم اما اون همچنان زنگ میزد و پیام میداد، یه روزی شماره ناشناسی بهم زنگ زد گفت آقای x که بهتون پیام میده من خانومشم!! همه پیاماتون خوندم و میدونم شما نمیدونستی متاهله.

    گفت میخام بهت بگم مواظب خودت باش چون شوهرم و یکی از دوستاش دخترارو میبرن توی کوه و پول و طلاهارو میدزدن و بعدش فرار!!! و گفت بخاطر اینکاراش قصد جدایی دارم.

    خب اولش یکمی حسم بد شد شاید بخاطر اینکه متاهل بوده و دروغ گفته و یجورایی حس سو استفاده کردن اما خیلی خیلی زود خداروشکر کردم که خدای مهربون چقدر قشنگ ازم حفاظت میکنه اول حسم مانع شد با این اقا کوه برم حتی یکبارم ندیدمش و بعد تماسی که بفهمم قصد شومش چیه و چقدر زود خداوند ادمهای نامناسبو از اطرافم دور میکنه.

    .

    …………………………………………………………………………………

    استاد بعضی آدما نسبت به خدا بدبینن ، آدمهایی که همیشه شکایت میکنن و غر میزنن میگن اگه خدا مهربون بود زلزله نمیفرستاد یا اگه خدا خوب بود فلانی رو فلج نمیکرد ….. یا اگه ببینن یه سالی خیلی پر بارونه و خوبه میگن سال بعد از دماغمون در میاره!!!! اگه ببینن بهار هوا خوبه میگن زمستون خدا میخاد حسابی یخبندون کنه و آسیب بزنه !

    این مورد که از عدم درک قانون میاد ولی یهو یادم اومد ما انسانهای کفور حتی به خداوند مهربان هم گیر میدیم و عیب ازش میگیریم چه برسه به خودمون!!!

    بگذریم

    …………………………………………………………………………………

    تو مسائل مالی خوشبینی بودم که از اونور بوم افتاده !یعنی هیچ تحقیق و بررسی نمیکردم و پول از دست میدادم

    خداروشکر این موردو مسئولیتش رو قبول کردم حواسمو جمع کردم و دیگه رخ نداد .

    اما به قول استاد من خوشبینی رو بد متوجه شده بودم ،چشمامو میبستمو اعتماد میکردم.

    ….,………….,………….,………….,………….,………….,…………

    خب حالا من چطور میتونم بدبینیم رو پله پله بهتر کنم:

    یک

    خواهرم به شدت بدبینه و من همیشه میگفتم چون رشته ش حقوقه و مشکلات و قتل و‌جنایت زیاد خونده نسبت به همه چیز مخصوصا آقایون بدبینه و میترسه .

    مثلا اگه کسی بگه آقای x اجازه میخاد بیاد خاستگاریت، بدون اینکه چیزی از آقای x بدونه میگه حتما معتاده !!!!!!!! حتما آدم شیادیه و ….!!!!!

    همیشه واژه حتما رو بکار میبره یجوری که انگار خیلی بدبینی تو ذهنش زیاده و اصلا به هیچ آدمی اجازه نزدیک شدن نمیده.

    ولی توی مسائل دیگه هم بدبینه پس ربطی به رشته تحصیلیش نداره ، مثلا وقتی کسی پیشنهاد کاری بهش میده میگه حتما کارفرما آدم ناجوریه و……

    خب من اومدم رفتار خواهرم رو الگویی جهت ««ادب از که آموختی ،از بی ادبان»»قرار دادم و به ذهنم میگم اگه بدبین باشی نتایج مشابه خواهرم میگیرم حتی بدتر . در واقع اهرم رنج شد برای ذهنم.

    دو

    تو اقوام ما کسی هست که خیلی ایرادگیر و طعنه زنه و ازون آدماییه که اگه پیشش در مورد آرزوها و اهدافت صحبت کنی به دقیقه نکشیده باعث مرگ رویاهات میشه ،همیشه ازش فراری ام چون باعث رنجشمه تفاوت فرکانسی ما زمین تا آسمونه و‌چندباری که بهش توجه کردم دیدم تو مهمونی که متکلم وحده میشه دنبال احساس قربانی بودنه . تو مسافرتها همش از بدی اب و‌هوا و چیزای بد میگه

    این موردم اومدم برا ذهنم اهرم رنج گذاشتم اگر بدبین و عیبجو‌باشم نتایج مشابه با این فردو میگیرم ، مریضی،عمل جراحی متعدد ،افسردگی، پیری زود هنگام و…..

    سه

    و برای قسمت لذتش هم بیام مواردی که با خوشبینی اتفاقات خوب رو بوجود آوردم مرور کنم و لذتش رو بیشتر نشون بدم ، از نتایج استاد برا خودم بنویسم چون استاد خوشبینه و تو این زمینه تلاششو کرده .

    …………………………………………………………………………….

    استاد عزیزم فایلهای جدید خیلی پر محتوا هستند و در حین نکته برداری میگفتم وای این مبحث میتونست تو دوره لیاقت باشه چقدر پره خیلی مهمه.

    استاد جان همراهی با آموزه های شما باعث میشه هرررربار به موضوع جدیدی از شخصیتم برخورد کنم که نیاز داره به بهبود و تا حالا هیج جایی این موضوعو بازش نکردم و بهش نپرداخته بودم . فقط در اینحد که میدونستم این قضیه نرمال نیست چون احساسمو بد میکرد . ولی نمیدونستم چیه و‌چطور بیام درموردش فکر کنم اما همین که شما توضیح میدید و سوال های خوب میپرسید ،فکرکردن بهش آسون میشه، نوشتن در موردش ساده میشه .

    خیلی خووووب بود استاد

    خیلی نیاز داششتم به این فایل.

    دوست دارم مفصلتر بنویسم ‌.

    انشالله بتونم توضیحاتمو کامل کنم

    خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  9. -
    رضا مومنی ۲ گفته:
    مدت عضویت: 812 روز

    سلام

    اینجانب رضا مومنی تعهد می دهم که جز راست نگویم و هر راست نگوییم

    استاد جان سلام دوستت دارم مریم جان سلام خیلی دوست دارم

    دوستان دوستتون دارم

    سفره چیست؟

    اینکه نان برای همه به قدر نیاز و نمک برای راز وآب برای بازی

    و دل چیست؟

    اینکه دلهره میگیری

    و جان چیست؟

    اینکه دوستش داری و آن را می‌ستایی

    و عقل چیست؟

    اینکه بدانی که نمیدانی

    و سعادت چیست؟

    اینکه نهراسی اینکه هیچ چیز برای من مهمتر از خودم نیست حتی جهنم و حتی بهشت و حتی دوزخ

    و اما لقا؟

    لقا از جانب خداوند است و زمانی برایش تعیین نشده

    و در آخر قیامت؟

    روز باشکوهیست روزی که خیلی دوستش دارم

    با آرزوی توفیق

    به سلامت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  10. -
    سارا گفته:
    مدت عضویت: 1924 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَىٰ عَبْدِهِ الْکِتَابَ وَلَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجًا ۜ (کهف آیه 1)

    ستایش و سپاس مخصوص خداست که بر بنده خاص خود (محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) این کتاب بزرگ (قرآن) را نازل کرد و در آن هیچ نقص و کژی ننهاد.

    درود و نور بر استاد عزیزم ، مریم بانو و دوستان بهشتی سایت

    امروز اول دی ماه 1403 ساعت 6:25 دقیقه صبح خدا بهم یکسال دیگه هدیه داد و من وارد 42 سالگی شدم .

    از قران طلب خیر برای روز تولدم کردم و پندی برای امسالم خواستم این آیه اول سوره کهف برام اومد.

    استاد امروز به 365 روزی که گذشت فکر کردم چقدر برام پربرکت بود. چقدر توحیدی تر شدم حتی نسبت به ماههای قبل،

    چقدر امسال عملگرا و متعهد  بودم سه تا هدف داشتم دوتاش تیک خورد سومی هم در دست اجراست یکی سایتم رو بالا بیارم و آموزشهای آفلاینم رو بزارم داخلش، به به، به این تعهد و پشتکار تا اردیبهشت 1403 انجامش دادم بعد سریع هدف بعدی رو استارت زدم آماده شدن برای آزمون زبان که مدرکشو برای مهاجرت میخوام، و چقدر خدا لحظه به لحظه هدایتم کرد، آسانم کرد، الان که دارم براتون می‌نویسم آزمون رو با بالاترین نمره قبول شدم و کارنامه(مدرک زبان) از استانبول برام پست شد خدایا شکرررت، سومین هدف گرفتن ویزای کاری و مهاجرت بود

    الان منتظر قرارداد هستم که بعد تعطیلات کریسمس و سال نو برام ایمیل شه و در بهترین زمان برم سفارت برای درخواست ویزا، خودمم باورم نمیشه!!!!

    یه زمانی سایت داشتن و ضبط محتوا برام یه خواسته بزرگ بود و برای ذهنم سخت الان دارمش!! آلفا تجسمش کردم تا اتفاق افتاد هدایت اومد اول تو ذهن ساختمش بعد تو واقعیت .فقط باید روی سئو کارکنم تا بیاد صفحه اول گوگل( اونم دارم آموزش میبینم)

    یه زمانی داشتن مدرک c1 زبان برای ذهنم سخت بود تو حالت آلفا کارنامه مو تجسم میکردم بعد اتفاق افتاد راهها باز شد . تو تلگرام گروههایی که پیدا کردم با همین محتوا که کجا امتحان بدم چی بخونم و چطوری ثبت نام کنم از ایران.  چون آزمون رو باید ترکیه میدادم. و من تجسم کردم خواسته مو بخدا گفتم و برام راهها رو باز کرد از جایی که فکرشم نمیکردم، حالا قدم برداشتم و توکل کردم و اونم هدایت کرد و گفت بیا تو بغلم خودم میبرمت تا آخررررش.

    ولی کنترل ذهن سخت بوداااا، وقتی نجوا میومد.  وقتی بار اول برگه های امتحان به آدرس درست داخل آلمان نرسید و من مجبور شدم دوباره امتحان رو سه هفته بعدش تکرار کنم .

    دوباره بلیط هواپیما بخرم هتل رزرو کنم استرس امتحانو بکشم پولشو جور کنم (دقیقا وسط موشک بازیهای ایران و اسراییل که هی پروازها کنسل میشد).ولی ذهن چموشو خاموش کردم و انجامش دادم

    گفتم خدا خواسته حتما خیرررره من میگم چشم.

    مهاجرتم عقب افتاد حتما الخیر ما فی الوقع .. دوباره امتحان دادم بخاطر گم شدن برگه ها توسط پست

    باورتون میشه خدا جواب سوالها رو بهم میگفت؟؟ با صدای بلند ، من فقط علامت میزدم. باورتون میشه پرواز برگشت بسمت ایران همون شبی بود که اسراییل موشک بازیش گرفته بود تمام پروازها کنسل شد . چندتا هم تغییر مسیر دادن سمت تبریز مسافرها رو کله سحر تبریز پیاده کردن گفت آسمون تهران پاکسازی شده و تغییر مسیر دادن

    ولی پرواز من تو همون موشک بازی دقیقا همون تایم تهران نشست و من بدون تاخیر، بدون تغییر مسیر ،بدون کنسل شدن پرواز صحیح و سالم تهران پیاده شدم!!!!

    وقتی از ته دل بهش میگی همه امورم رو سپردم دست تو آسانم کن برای آسانیها همین میشه نتیجه ش!!

    آخ آخ از دست ذهن بدبین زبون نفهم به خودش پناه میبرم. استاد فقط ببین چند جا مچشو گرفتم.

    تا حالا فکر میکردم خوشبین ترین آدمم. الان فهمیدم خوشبین نبودم که!! جاهایی که دلم میخواست خودمو گول میزدم، مثلا کجا؟؟ طرفتو رابطه دروغ میگفت اندازه کله سر من، کلی بدرفتاری میکرد کلی نشونه میدیدم که طرف داره دقیقا عزتنفس شخصیت غرور منو نشونه میره، بعد میگفتم بیا خوشبین باش. تمام رفتارهاو گفتار طرف رو جور دیگه برای خودم تعبیر میکردم که یه رابطه سمی رو نگه دارم به قیمت له شدن غرور و شخصیت، علنا به طرف میگفتم منو گاو فرض کن دوست عزیز، چون من خوشبین میشم برات، اعراض میکنم ( آشغالها رو میریزم زیر فرش) جایی که باید ترک کنم و تغییر کنم، وابسته نباشم، شرک نداشته باشم. ولی استاد پارسال با دوره لیاقت و حل مسئله تازه فرق اعراض و با عدم احساس لیاقت و خودکم بینی رو فهمیدم . تو دیوار بودماااا! اعراض از چیزیه که ناخواسته س تو خودت مسبب بوجود اومدنش نیستی ولی مشکلی که پاشنه آشیله منه مثلا همین خودکم بینی، نداشتن حد و مرز تو روابط ، نگه داشتن روابط سمی تو دوست و فامیل و اینا و تحمل شرایطی که ضعف درونی من مسبب بودنش هست اینجا اعراض اشتباهه حرااامه . اینجا باید بیام وسط حلش کنم با قایم کردن که مشکل حل نمیشه بدترم میشه.

    بزرگترین جایی که انجامش دادم تو روابط بود به جای اعراض، گول زدن خودم، حس ارزشمندی مو عزتنفسمو بالاتر بردم و هر چی آدم سمی بود فاصله گرفتم و نتیجه شد حال خوش درونی، لذت بردن از تنهایی و همصحبتی با خدا و راضی نشدن به دوستی با هرکسی بخاطر تنها نموندن ….

    تا چند ثانیه قبل کامنت نوشتن ذهنم شروع کرد به آزار و اذیت من

    یهو کل هدایتها کل لطفهای الله کل مسیر یادش رفت.

    هی میگه این ( کارفرمای من) پس چرا قرارداد نفرستاده تا الان؟ مگه نگفت عجله میکنم کارتو انجام میدم؟

    اینهمه مدرک خواست تند تند براش ایمیل کردی.

    نکنه حقوقو کم ببنده باهات؟ نکنه حقتو نده؟ نکنه داره گولت میزنه ؟

    اصلا چرا از چهارشنبه تا الان نفرستاد قرارداد کار رو؟

    یهو گر گرفتم، عصبی شدم، وای که شیطان چه میکنه با من!!!

    پسرم اومد سمتم باهام صحبت کنه محبت کنه بهم  پسش زدم ، گفتم استرس دارم الان برو بیرون

    چون ذهن خوره گرفتم. هی سوالای بالا تو ذهنم میپیچید.

    به هرفکری توجه کنی بها بدی زیادتر میشه. خیر و شر رو خودت تعیین میکنی دختر!

    رفتم تو گروه تلگرام مهاجرت کاری، از یکی که بظاهر حالیش بود پرسیدم چقدر زمان میبره تا قرارداد تنظیم شه؟

    تو دلمو خالی کرد

    چون ذهنم رفته بود پی بدبینی و شکاکی!!!

    گفت چرا تاحالا نفرستاده برات؟ چرا حقوقتو بهت نگفته؟

    اگه حقوق کم برات در نظر بگیره که نمیتونی همزمان بچه تو ببری! باز گر گرفتم ، داغ کرد مغزم! یادم رفت سپردم به مالک جهان، یادم رفت خودش مهر منو به دل این خانم آلمانیه انداخت که ندیده نشناخته گفت کمکت میکنم . تو پیش من کار داری، خیالت راحت. گفتم من میخوام همزمان پسرمم ویزا بشه گفت میرم اداره کار میپرسم که چه مدارکی لازمه

    که بچه تم بیاری . گفت کمکت میکنم …

    تا اینجا شد دست خدااا رفت دنبال کارام..

    خلاصه داشتم به جنون میرسیدم به دوست آلمانیم پیام دادم

    که تو نظرت چیه؟ چیکار کنم؟

    گفت صبور باش و آروم. به این خانم اعتماد کن ! بهت قول داد کمکت کنه داره تمام تلاششو میکنه تا 7 ژانویه برای کریسمس و سال نو تعطیله . مجوز گرفتن برای استخدام تو یسری کار اداری داره باید طی شه، تا 7 ژانویه صبر کن از اون‌ تاریخ به بعد منتظر باش

    این خانم کارتو انجام میده، نه تو رو دیده نه میشناسه از جون و دل بیشتر از یکساله دنبال راهی هست که تو رو استخدام کنه و ویزا بشی به آرزوت برسی. صبور باش و اعتماد کن!

    دیدم هنوز ذهن چموشه. بدبینه… گفتم سارا جون برو توسایت . کامنت بزار، کامنت بخون ، خدا با صابرانه، الان وقته تقوا و کنترل ذهنه،

    احساس خوب= اتفاقات خوب

    الان که ناظر بر افکارم شدم فهمیدم ریشه این اضطراب یهویی از کجا بود. این بدبینی

    مچشو گرفتم، امروز رفته بودم دیدن عموی عزیزم،

    ازم پرسیدن مهاجرتت چی شد؟ گفتم در دست اجراست..

    پرسیدن تا بهار دیگه میری؟ گفتم در تلاشم هرچی خدا بخواد

    بعد که اومدم سمت خونه ذهن شروع کرد اذیت کردن.

    1_ تو سه ساله به همه گفتی میخوام مهاجرت کنم. اگه اتفاق نیفته میشی مضحکه مردم و فک و فامیل( باور مخرب حرف مردم مهمتر از آرامش ذهن و زندگیته)

    2_ چرا حرف تو دهنت نمیمونه انقدر ذوق داری عین بچه ها هرجا میری میشینی کل زندگیتو اهدافتو و قدمهاتو میگی ؟ چرا انقدر خنگی آدمها از زیر زبونت راحت حرف میکشن؟؟ بقول مامانت حسنک راستگو نباشی نمیشه!!.

    اگه حسودی کنن چی( شکاکی و بدبینی اینجا داره خودشو نشون میده)

    اگه تو دهن ها بیفتی چی؟ انرژی منفی آدمها تو رو عقب بندازه چی ؟(اینجا شرکه زد بیرون! یعنی قدرت و از دست خدا درآورم از خودم که خالق زندگیمم برداشتم گذاشتم تو بغل بندگان خدا که با انرژیشون و حسودیشون چشم کنن و کارم عقب بیفته!! غافل از اینکه اونا خیلی همت کنن زندگی خودشونو عوض کنن ولی اگه باورش کنی اتفاق میفته هاااا!)

    خدایا چرا هرچی رو خودم کار میکنم بازم یهو پاشنه آشیل ها میزنه بیرون!؟؟

    مهم بودن فکر وحرف مردم راجع به خودم،

    اعتقاد به انرژی چشم زخم مردم،(فکر میکردم دیگه نیس!)

    و شرک شرک شرک ……

    خدایا پناه میبرم به تو از نجواهای ذهن رسواگر بدبین مکاره م …

    حالا ریشه ش پیدا شد. حالا آرومترم ….

    خدایا شکرت.

    سالی که گذشت خیلی تغییر کردم قبلا انقدر کالبد شکافی نمیکردم باورهامو ، ریشه احساساتمو .. خداروشکر که رشد کردم

    استاد ازت ممنونم که یادم دادی درست زندگی کردن رو

    ازت ممنونم آگاهیهاتو با ما به اشتراک میزاری

    خیلی دوست داررررررم .

    امسال می خوام تمرکز بزارم روی باورهای ثروت ساز

    دلم میخواد ثروت خلق کنم طوری که نتونم بشمرم

    هدف امسالم اینه …

    از خدا هدایت میخوام، قدرت میخوام، ثروت میخوام قلبی موحد میخوام، عشقی و یاری از جنس خودش میخوام،

    موفقیت بیشتر میخوام، سلامتی بیشتر میخوام، …..

    اصلا همه چی میخوام خودش گفته بخواه من استجابت میکنم

    من از رگ گردن نزدیکترم

    من آگاه به احوالت هستم…

    خیلی گامنتم طولانی شد ولی آروم شدم . آخیش!

    دوستون دارم خیلی زیاد راهتون روشن تا ابد

    سارا 

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      مرضیه ایزدی گفته:
      مدت عضویت: 1519 روز

      سلام سارای عزیزم

      چقدر کامنت قشنگی نوشتی

      چقدر برای من یادگیری داشت ممنون که اینقدر قشنگ نجواهای ذهنت را نوشتی و اینکه چه جوری مچ ذهنت را گرفتی

      واقعا کامنت خوندن ایمان آدم قوی تر می کنه

      من وقتی کامنتت را می خوندم حس انرژی خدایی را داشتم وقتی استاد می گه هر لحظه دو صدا با ما صحبت می کنه انگار من داشتم باهات حرف می زدم که نه به اون حرفها اعتماد نکن نگران نباش نترس همون آیه لاتخف و لا تحزن و همش منتظر بودم که بگی به نجواها گوش ندادی و صدای خدا را شنیدی باور می کنی فهمیدم واقعا در هر لحظه همینه خدا داره به ما می گه به نجواهای شیطان گوش نکن چون اون همش وعده فقر و فحشا می ده به قول استاد هر وقت دیدی احساست داره بد می شه بدون اون نجوای شیطانه چون صدای خدا همش بهت احساس آرامش می ده که حتما انجام می شه صبر کن نتیجه پشت دره …

      ممنون بابت کامنت زیبات من کامنتت را انتخاب کردم و پروفایلت را انتخاب کردم که بیام همیشه کامنتهات جزو کامنتهای اعضای مورد علاقه کامنت شما را بخونم و روزی که به امید خدا نتیجه ای که می خواهی انجام شد بیام بهت تبریک بگم تا ایمان خودم هم قوی تر بشود

      همیشه موحد، موفق، سلامت و شاد باشی دوست عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        سارا گفته:
        مدت عضویت: 1924 روز

        درود و نور بر مرضیه جانم

        چقدر من خوشبختم که دوستان بهشتی مثله شما دارم موحد و کار درست. کاش میشد از نزدیک تک تک تونو ببینم در آغوش بگیرم

        وقتی جواب کامنتم رو خوندم واقعا حس کردم خواهرم برام نوشته داره تحسینم میکنه و امید بهم میده.

        ممنونم ازت بخاطر روح توحیدی و زیبایی که داری. بخاطر قلب مهربونت

        میدونی بار اولی که من قدم گوش میدادم وقتی استاد تو جلسات اول میگفت ناظر بر افکار خودت باش.

        میگفتم به به چه حرف قشنگی!

        میگفت وقتی حالت بد میشه استرس و ترس داری ناظر باش ببین ریشه ش چیه دقیقا تو مغزت چی داره میگذره. قبلا تو درو دیوار بودم

        درک نمیکردم یعنی چی. ناظر باش.

        ولی الان خداروشکر بیشتر مواقع با پیدا کردن ریشه ش سعی میکنم نجوا رو خفه کنم و دقیقا همه ش از ترس از آینده س که غم میاد استرس میاد

        ولی خدا تو بهترین زمان برامون رقم میزنه آنچه که براش تلاش کردیم توکل کردیم و آرزوشو داریم

        ممنون که برام نوشتی

        دوست دارم

        الهی مسیر زندگیت هموار باشه

        و آسان بشی برای آسانیها

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          مرضیه ایزدی گفته:
          مدت عضویت: 1519 روز

          سلام سارای عزیزم

          خواهر خوبم چقدر خوشحالم که با کامنت من این احساس خوب به تو دست داده عزیزم واقعا احساس من در این سایت این است که همه با هم خواهر و برادر هستیم چون همه با موفقیتهای هم اشک می ریزیم و شاد می شیم انگار اون اتفاق خوب برای خودمون افتاده تو اینقدر بی ریا تمام گفتتگوهای ذهنی ات را نوشتی که واقعا این حس به من دست داد تو عزیز من هستی کسی که می شناسمش و تمام تلاشهایش را دیدم و الان منتظر نیتجه اش هستم ممنون که وقت گذاشتی و پاسخ دادی ممنون از نکته ای که در مورد قدم 1 گفتی باز هم برام یادگیری داشت انگار تو این سایت هر لحظه به قول سعیده جان در حال صلات هستیم و فقط داریم از هم نکته یاد می گیریم ممنون از دعاهای قشنگت منم برات دعا می کنم که همیشه صدای خداوند را بشنوی و هر لحظه هدایت خداوند با تو باشد که آسان بشی برای آسانی ها

          این نکته پیامت را دوباره کپی می کنم چون این جمله ات باید همیشه جلوی رومون باشه

          خدا تو بهترین زمان برامون رقم میزنه آنچه که براش تلاش کردیم توکل کردیم و آرزوشو داریم

          ممنون از تو دوست موحدم

          دوستت دارم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: