چگونه از یک فرد بدبین به یک فرد خوشبین تبدیل شویم؟ - صفحه 8
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/12/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-12-12 08:58:212024-12-14 05:19:53چگونه از یک فرد بدبین به یک فرد خوشبین تبدیل شویم؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
و خدایی که در این نزدیکی است…
سلام استاد عزیزم! سلام بانو شایسته همراه و همدل و سلام همه دوستان گرامی ام در این مکان مقدس…
وای استاد! چقدر من خوشبختم که در زمانی زندگی می کنم که شما حضور دارید. واقعا چقدر نعمت بزرگیه داشتن شما… چیزی ورای توان بیان کلمات! حضور راهنمایی مثل شما، برای حرکت در مسیر درست و داشتن تجربهای مناسب از زندگی، واقعا الزامیه.
و چقدر خداوند بر من منت نهاده که من رو در این مسیر شاگرد شما قرار داده. درسته که یه شاگرد شیطون بودم که در اکثر مواقع از صراط هدایت خارج شدم و لهو و لعب دنیا من رو به خودش مشغول کرده، اما همین که امکانشو خدا بهم داده تا بیام و فایل های شمارو گوش کنم و در سایتتون باشم، نعمتیه که اقرار می کنم توان سپاسگزاریشو ندارم…
استاد این صحبت هارو از روی احساس نمیگم ها! اصولا آدمی که احساسم بر منطقم غلبه کنه نیستم. اساتید زیادی رو دنبال کردم. در زمینه های مختلف اما هیچکدوم با وجود داشتن مدارک مختلف، از نظر من انگشت کوچیک شما هم در عملگرایی به اون چیزی که آموزش میدید نمیشن. (با احترام به همشون)
و چقدر خوشحالم که می بینم بیشتر دارید توی سایت فعالیت می کنید. اینم یه نعمت فوق العاده اس که قدرشو الان می فهمم. انگار وقفه های طولانی بین فایل های قبلی که ایجاد شده بود، جزو پلن خداوند بود. برای این که به من نوعی بگه قدر این سایت رو بدونم. قدر فایل هایی که میذارید رو بدونم و از کنارشون به سادگی نگذرم! سمعا و طاعتا استاد عزیزم… قول میدم بیشتر روی خودم کار کنم. بیشتر صدای شمارو بشنوم و عامل بهتری به آموزه های شما باشم…
و اما این فایل…
چقدر خوبه که استاد آموزش های شما تک بعدی نیستن! با این که بیس و اساس همشون بحث توحیده، ولی کسی که شاگرد شما باشه هم یک آدم پولدار میشه، هم کسی که روابطش خوبه، هم سالمه، هم جایگاه اجتماعی داره، هم آزادی زمانی و مکانی و مالی داره، هم به خدا نزدیکه و هزاران فایده دیگه…
این فایل شمارو من خیلی ارزشمند می دونم. منم مثل شما در محیطی بزرگ شدم که بدبینی درونش رواج زیادی داشت. یکی از عزیزان نزدیک به من طوری زندگی می کرد که به زمین و زمان بدبین بود. برای من نمود واقعی کسی بود که «توهم توطئه» داشت…
در این حد که وقتی اس ام اس تبلیغاتی فروشگاه های مواد غذایی براش میومد که مثلا تبلیغ محصولات غذاییشون رو می کردن، فکر می کرد که این اس ام اس به دستور شخص خاصی براش اومده تا تحقیرش کنه! (راستش الانم نمی فهمم منطق این نوع تفکر چی بود!)
یا این که وقتی توی اسنپ کار می کرد، بخاطر همین تفکر بدبینی و اخلاق بد با مسافرها درگیر میشن و اون ها وقتی ازش به اسنپ شکایت می کردن، فکر می کرد که این مسافر ها توسط اون فرد خاص و از عمد باهاش اونطور برخورد می کنن. آخرش هم از اسنپ به خاطر این رفتار ها اخراج شد.
و همیشه این توهم توطئه وجود داشت که: من اگه توی زندگیم بدبخت شدم، به این خاطر بوده که فلانی و فلانی و فلانی منو بدبخت کردن. نذاشتن موفق بشم.
خیلیم دید مشرکانه داشت. مثلا با وجود این که اطلاعات عمومی خیلی خوبی داشت و می تونست بهترین جاها کار کنه، به هر کس و ناکسی رو می زد که دستشو بگیره و یه کار کارمندی بهش بده. و وقتی که روشون حساب می کرد و نتیجه ای نمی گرفت،باز اون توهم توطئه کار خودشو می کرد. با خودش ساعت ها حرف می زد و آخرش به جایی رسید که همون بدبینی افراطی جونش رو گرفت.
و من به شخصه دیدم که اون فرد، سال ها قبل به واسطه این که پدر بسیار ثروتمندی داشت، موقعیت مالی بسیار خوبی کسب کرده بود. خونه بزرگ و دلباز، ماشین و یک کار خوب به عنوان مسئول حسابداری یکی از معتبرترین شرکت های خصوصی در اختیارش بود.
اما روحیه بدبینی و ناسپاسی آروم آروم مثل شمعی که آب میشه کل زندگیش رو ازش گرفت. خونه رو فروخت و پولش دود شد. کارش رو از دست داد و مشغول مسافرکشی شد. اونم با یه پراید زهوار در رفته.
طبیعتا این آدم در زندگی عاطفی خودش هم موفقیتی نداشت. با این که همسرش و بچه هاش خیلی ازش حساب می بردن اما کم کم اون اعتبار توی خونه رو هم از دست داد و آخرش زنش ازش جدا شد و فرزندانش هم نتونستن اون سطح از بدبینی و بداخلاقی رو تحمل کنن. و در نهایت در حالی که اصلا شرایط خوبی نداشت، در تنهایی از دنیا رفت… .
استاد من حالت اگزجره این بدبینی رو دیدم. از نزدیک هم دیدم. و خیلی خوب می فهمم که شما چی می فرمایید. می فهمم که این بدبینی کل زندگی انسان رو نابود می کنه. مثل شمعی که آب میشه، ذره ذره همه چیو از انسان میگیره. کسی که بدبینه هرگز نمی تونه سپاسگزار باشه.
به واسطه دیدن اون فرد، من خیلی نکات مثبت یاد گرفتم. یکیش همین بود که بدبین نباشم. البته که همین الانشم خیلی این روحیه رو دارما. ولی به نسبت اون فرد خداروشکر بهترم و سعی می کنم همیشه بهتر و بهتر بشم. و این فایل شما هم که خیلی بیشتر کمک کرد تا روی این ویژگی خوش بینی بیشتر کار کنم…
قربونتون برم استاد که همیشه دست روی مهمترین نکات می ذارین. به قول خودتون شما دنبال «اصل» هستید، نه «حاشیه». منم دارم ازتون یادمیگیرم که توی زندگیم روی اصول متمرکز باشم. نه حواشی.
و خوش بینی یک اصل بسیار بزرگه…
به قول حضرت مولانا:
خوش باش، که هر که راز داند
داند که خوشی، خوشی کشاند
شیرین چو شکر، تو باش شاکر
شاکر همه دم شکر ستاند…
و خوش بین ها همیشه شاکرند…
ممنونم استاد عزیزم. دستتون رو می بوسم که این محتواهای بسیار گرانقیمت رو در اختیار ما قرار میدید. شما یکی از موارد سپاسگزاری هر روزه من هستید. خداوند در کمال آرامش و سلامتی و صحت و ثروت حفظتون کنه…
در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و سالم و پیروز و سربلند باشید.
خدانگهدار
1403/9/24
21:07
استاد جانم و مریم جان جانانم سلاااام.
سلام به همگی
استاد جان از بدبینی و خوش بینی گفتند و در همون ابتدای کار میرسیم به قانون اصلی حال خوب برابر با اتفاق خوب و حال بد برابر با اتفاق بد …..
و اینکه بدبینی که برای ما حال بد درست میکنه پس با این بد بینی، اتفاق های بدتر برای ما میافتد و چیزی آید ما نمی شود … پس بیایم که خوش بین باشیم البته با چشم باز … و حالشو ببریم که اتفاق های خوب و خوب تر در پیش رویمان هست ….
وقتی بدبین هستیم، حالا چه به آدم ها و چه به اجناس و اتفاق ها، اضطراب داریم و حالمون بده … پس کل زندگی مان رو با حال بد میگذرانیم و همینطور طبق قانون، با حال بد، اتفاق های بدتر، آدم های بدتر به سمتمان جذب میشوند و این چرخه همینطور ادامه داره …
حالا برعکس با خوشبینی با چشم باز، بی خیال تر هستیم و خودمون رو در آغوش خدا جون حس میکنیم و خیالمون راحتتر است و در یک کلام حال خوب داریم. اون وقت هست که اتفاق های خوب، آدم های خوب به سمتمون جذب میشوند … و چه گل و بلبلی بشه زندگی ….
خدا رو شکر، از زمان آشنایی ام با قانون، خیلی خیلی خوشبین تر و تلاش به رعایت حال خوب، اتفاق خوب دارم و این که الخیر فی ماوقع است رو حس میکنم …
البته در یک آن، پیش میاد که با روبرو شدن با یک تضاد، نگران بشم و مضطرب…. ولی تلاش میکنم که سریع تر به حال خوب برگردم و این که، حتما خیری در این اتفاق است رو ببینم …
خدا جونم من به هر خیری از جانب تو، فقیرم و بس….
خدا جونم من تسلیم تو هستم…
خدا جونم راضی ام به رضای تو …
خدا جونم، من فقط تو رو دارم…
خدا جونم، من فقط از تو میخوام….
خدا جونم، خودمو، تمام و کمال به تو می سپارم ….
خدا جونم، من خودم رو رها و آسوده، فقط فقط به خودت می سپارم….
خدا جونم، خیلی خیلی دوستت دارم…
در پناه حق تعالی
شیما بانو
ب نام خدای هدایتگر.
میخوام از خودم بگم ک تقریبا همیشه ناخواسته خوش بین بودم ( اینو الان ک استاد این فایل رو گذاشتن متوجه شدم ، و بعد از اومدن توی این دانشگاه ک خیلی بیشتر شد )
همیشه وقتی با هم سن و سالای خودم صحبت میکردم، یا حالا بزرگترها بحث ازدواج میشد،میگفتن بابا مرد خوب ک دیگه نیست ، خوبا شهید شدن
ولی من میگفتم ب نظر من هنوزم مرد خوب هست وبراشون مثال میزدم، آقای فلانی نگاه چ مرد خوبیه ب خانوادش احترام میذاره کاری هست متعهد هست.
یا در مورد آدما بقیه میگفتن بابا، آدم خوب ک دیگه نیست همه حریص شدن میخوان خون همو بخورن هر کی دستشو باید بذاره رو کلاه خودش ک باد نبره
من میگفتم ن ، هنوز آدم خوبم هست آدم مهربونم هست و باز مثال میزدم.
حتی یبار ی شخص وقتی اینو بهش گفتم قشنگ مستقیم بهم گفت ( میدونی!؟ چون تو خودت خوبی آدمای خوبم ب پستت میخوره ، هنوز آدم بد ندیدی ) و من ازش تشکر کردم ک ازم تعریف کرده
ک وقتی وارد این سایت شدم آگاه شدم ک آدم هم فرکانس نرم شدن دل ها فکر و ذهنیت و الانم خوشبینیه خودم بوده ک آدم خوب همیشه تو پستم خورده ، الانم الهی شکر، خدا رو هزار مرتبه شکر مرد خوب تو زندگیم اومده.
و با شنیدن این فایل ارزشمند تلاش میکنم ک بیشتر خوشبین باشم . بیشتر حالم خوب باشه.
من واسه اینکه بتونم همه افراد خانواده یا هر کسی ک باهاش رو ب رو میشم رو دوست داشته باشم ( ن اینکه عاشقشون باشم یا حسی بهشون داشته باشم ) گاها شده آدم هایی بودن ک بخاطر رفتارشون یا شغلشون دوست نداشتم حتی نگاهشون کنم ، اما با آگاهی های این دانشگاه متوجه شدم ک همه از روح خدا هستن و با ارزش و من باید با این دید ب بقیه نگاه کنم و همین دید باعث میشه ک آدمای سطح بالا سر راهم قرار بگیرن و من بتونم باهاشون ارتباط خوبی داشته باشم.
خدایا ازت سپاسگذارم ازت ممنونم
خدایا شکرت ک منو توی این مسیر هدایت کردی
شکرت ک این آگاهی ها رو ب واسطه استاد عزیزم ب ما منتقل میکنی
خدا شکر ک یکی از دستات همیشه همراه زندگیم هست و همه دلها برای من نرم هستن
خدایا عاشقانه میپرستمت.
ب امید خدا ک از نظر مالی قراره خیلی پیشرفت کنم.
اما خواستم از حال درونیم بگم ک واقعا حالم خوبه ، شادم ، انگار ی امید قوی توی دلم دارم ، ی حس شوقی دارم ، نمیدونمم چرا .
ب نظرم همون رضایتی هست ک استاد قبل از ثروتمند شدن داشتن، منم همون شکلی شدم انگار .
راضیم . دارم روی مهارتم کار میکنم . عشق زندگیمو پیدا کردم ( با آگاهی های این دانشگاه ) و فقط منتظر نعمت ب شکل پول و حساب بانکی وارد زندگیم بشه.
و از اینکه این اتفاق میوفته مطمئنم دقیقا عین استاد.
ک اول آرامش ذهنی داشتن ، حالشون خوب بود روابطشون خوب بود ، بعد ک بقیه گفتن کو ماشین کو پول کو کت شلوار، خواستن و ثروتم وارد زندگیشون شد . منم توی همین مرحله هستم.
از خدا هدایت میخوام
منو ب راه راست راه کسانی ک ب آنها نعمت دادی هدایت کن.
ستایش مخصوص خدایی است پروردگار جهانیان است.
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میخاهم.
خدایا هر آنچه دارم از آن توست.
سلام به همه. سلام به استاد عزیزم.
این فایل فوق العاده است.چند روز فهمیدم یکی از پاشنه آشیل من اینه که باید به این ذهن بفهمونم همه آدمها خوبند. اگر خوب نبودن اومدند بمن کمک کنند تا بفهمم چه ایرادی دارم. این تکمیل کننده باوری هست که باید بسازم.همه آدمها خوب هستند من باید این باور بسازم. تا آدمهای خوب بیان دور و بر من. البته تکامل باید رعایت کنم.
خداروشکر بابت همه نعمت ها.
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام میکنم خدمت استاد عباسمنش، خانم شایسته و همه دوستان عزیزم
بینهایت سپاسگذار خداوندم منو به این مسیر الهی و پر از آگاهی هدایت کرده
استاد عزیزم صمیمانه از شما سپاسگذارم این آگاهی های فوق العاده رو در اختیار ما قرار میدین.
من الان یکماهه دانشجوی دوره فوق العاده قانون آفرینش هستم؛ جلسه چهار بخش اول رو نگاه کردم، نت برداریشو انجام دادم، کامنتاشو خوندم و کامنتشو نوشتم؛ قرار بود برم باشگاه، دستگاه قهوه رو روشن کردم، گفتم قبلش برم دوش بگیرم بعد برم باشگاه.
یه حسی بهم گفت سایتو رفرش کن؛ دیدم به به فایل جدید اومد؛ با خودم گفتم دوست دارم ببینمش الان، قبل اینکه پا بذارم تو حمام تلفنم زنگ خورد؛ برق نیست؛ نیا باشگاه، گفتم پس این فایل رو باید با جون و دل نگاه کرد؛ بعد یه دوش داغ، قهوه رو زدم و رو تخت دراز کشیدم برای نگاه کردن این فایل فوق العاده.
یه حسی بهم گفت راجب اتفاق سال گذشته صحبت کن؛ من سال گذشته بیش از یک میلیارد ورودی مالی داشتم و بعد به واسطه اعتماد به یکی از دوستام، حدود 200 میلیون از یک معامله به حسابم واریز نشد؛ چند روز زیاد حالم خوب نبود.
ولی بعد چند روز؛ خدا شاهده گفتم من 1 میلیارد سود کردم؛ بابتش از خدا تشکر نمیکنم، به خاطر دویست میلیون حالم بده؟ گفتم خدایا منو ببخش؛ این یک میلیاردم خودت به حسابم واریز کردی، بعد گفتم من خودم با افکارم و فرکانسم این فرد رو به زندگیم دعوت کردم، اگه فرکانس بالایی داشتم اصن همچین فردی رو نمی دیدم، بعد گفتم قرارداد؛ استاد تو یک فایلی گفتین بزرگترین سوره قران راجب قرارداده: خیلی حالم خوب شد و خدا شاهده همون اتفاق به ظاهر ناجالب چقدر خیر برام به همراه داشت، سبب شد سبک کاریم متفاوت بشه، سبب شد باورهای قوی تری تو وجودم بسازم، سبب شد عزت نفسمو رشد بدم؛ سبب شد اول پول بگیرم بعد کار کنم، قراردادهایی که امسال نوشتم با قدرت با سینه سپر اول حسابام روتسویه کردم بعد استارت کار روزدم؛ بعد گفتم واقعا میشه اول پول گرفت بعد کار کرد: یکی از قرارداد هایی که پیش نویسشو نوشتم؛ طرف قرارداد بهم گفت من قبولت دارم قرارداد چرا نوشتی؟ آیه قرارن رو با معنیش فرستادم؛ گفتم خدا گفته اول قرارداد بنویس بده 2 تا شاهد امضا کنن بعد کار رو استارت بزن و چقدر طرف خوشحال شد از ارسال این آیه قران
اصلا راحت تر دارم پول در میرم؛ قبلا تمرکزم هم رو کار بوده هم رو دریافت مطالبات؛ الان چون پول رو جلو جلو میگیرم؛ کل تمرکزم رو کاره و کار به بهترین و عالی ترین شکل ممکن جلو میره و با کیفیت بالا و طرف قرارداد چقدر بیشتر به من احترام میذاره؛ با یک تغییر زاویه دید به یک چالش مالی همچین خیرو برکتی وارد زندگیم کرده؛ اصلا سبک کاریم چند لول رفته بالا بعد این اتفاق
و خدا شاهده وقتی با خودم گفتم فرکانستو ببر بالا؛ تا فقط آدمای با کیفیت رو بیینی؛ امسال اصلا تو کارم با افراد وارد چالش نشدم؛ من به واسطه شغلم تقریبا هر روز با افراد قرارداد میبندم برای اینکه برام کار انجام بدن؛ سال های گذشته کجا وامسال کجا؛ افراد متعهد، افراد خوش قول، کار درست، مهربون، خوش اخلاق؛ من با شخصی صحبت کردم برای انجام بخشی از پروژم؛ 2 هفته بعد وقتی فرداش قرار بود بیاد کار رو انجام بده گفت 3 برابر اون قیمتی که بهت گفتم میگیرم میام برات کار انجام میدم؛ گفتم تو دلم این شخص تو مدار من نیست با من کار کنه؛ خدا شاهده همون شب یکی با من تماس گرفت من میام اون کار رو با نصف قیمت برات انجام بدم.
با یه شخصی قرارداد بستم 2 ماه قبل برای کاری و سود عالی برام داشت اون کار: برای کاره بعدی باهاش قرارداد بستم، چند روز بدقولی کرد نیومد؛ تا اومد حسم بد شه: گفتم همین شخص بهت کلی سود رسونده ازش تشکر کن و خداشاهده فردا زودتر از من سرکار حاظر شده
خوش بینی رابطه مستقیمی داره با توحید؛ وقتی یه چالشی چند ماه قبل برام به وجود اومد؛ یه حسی بهم گفت؛ تمام فرایند و کارایی که انجام میدی رو استوپ بزن؛ بشین شبانه روز گفت و گو با دوستان رو کار کن؛ خدای من شاهده بعد 10 روز درهای رحمت وثروت به روم باز شد که بعد 3 ماه از این قضیه هنوز که هنوزه جریان ثروت اون 10 روز تو زندگیم داره بیشتر میشه.
وقتی میرم برای خرید و جنس استعلام میگیرم، وقتی برای قرارداد بستن با شخصی به توافق میرسم؛ یه حسی بهم میگه از این با کیفیت ترو با قیمت مناسب تر هم هست و منم میگم چشم؛ و یه جنسی رو من با شخصی به توافق رسیدم 10 درصد زیر قیمت بازار؛ همون شب شخصی با من تماس گرفت؛ این جنس رو از حمید بخر: فرداش رفتم پیشش و اون باز 5 درصد پایین تر بهم داده
ایده های کسبو کار میاد من عملی میکنم؛ من خوشبین هستم که ایده های تو کسب و کارم رو اجرا میکنم، خوشبین هستم که وقتی جنسی 10 درصد پایین تر پیدا کردم میگم از این پایین تر هم میتونم پیدا کنم، خوشبین هستم و مطمعنم که افراد با قیمت عالی باهم کار میکنن و من هر روز راجب اتفاقات مثبتی که برام رقم میخوره تو دفترم مینویسم، با خدا حرف میزنم با مریم حرف میزنم؛ خوشبینی رابطه مستقیمی داره با سپاسگذاری، با عمل کردن به ایده هایی که خدا بهت میده و از نظر بقیه غیره منطقی هست، خوشبینی رابطه مستقیمی داره با توجه کردن به ویژگی مثبت دیگران و اتفاقات و مدت هاست که من راجب اتفاقات ناجالب لب باز نمیکنم؛ میگم 100 تا مثبت؛ 2 تا منفی رو میشوره میبره و این نگاهم درهایی از رحمت و ثروت رو به زندگی من باز کرده
هر روز ایده هایی تو کسب و کارم بهم گفته میشه و من انجام میدم؛ کارهایی توسایت انجام میدم؛ چون خوشبینم که خدا با منه دوست داره من موفق بشم، ثروت مند بشم واین ایده هارو خدا بهم میده پس انجامش میدم.
خدای من شاهده من الان دارم مو به مو و با جزئیات رویای چندسال قبلم روزندگی میکنم حتی فراتر از رویام و این شگفتی ها زمانی افتاد که من روحیه خوشبینی وسپاسگذار بودن و توحیدی بودن که همون خوشبینی هست رو تو خودم ایجاد کردم.
دقیقا چندهفته قبل بوده که خدا بهم گفته موقع ازدواجته و من دوست دارم تو ازدواج کنی، من دوست دارم با عشقت از زندگیت لذت ببری؛ نگران نباش، هر چی الان داری 10 برابرشو بهت میدم و منم با همون روحیه خوشبینی گفتم چشم و اولین قدم رو برای ازدواج برداشتم.
و کلی ایده هایی که هر روز بهم میده و من فقط میگم چشم؛ چون ایمان دارم، یقین دارم، باور دارم خدایی که این نعمت هایی که الان تو زندگیمه وقبلا رویام بوده بهم داده، خواسته هایی که الان 10 برابر نعمت های زندگیمه تو وجودم انداخته بهم میده
من فقط هر روز سعی میکنم سپاسگذار تر باشم، توحیدی تر عمل کنم، خوشبین تر بشم، به زیبایی ها به نعمت ها و ثروت ها توجه کنم.
من خوشبینم به خدا به قوانینش که هر روز دارم رو خودم رو آموزش های این سایت رو محصولاتی که تهیه کردم شبانه روز کارمیکنم: همون جوری که روز اول وارد سایت شدم دارم رو دوره هام کارمیکنم؛ الان دارم رو دوره فوق العاده قانون آفرینش کار میکنم، بخش اول تموم شد و الان واردبخش دوم شدم، من همون آدم بدبینی هستم که با منفی 250 میلیون وارد این سایت شدم و تو 3 سال کل شرایط زندگیم رو تغییر دادم، با همون خوشبینی با همون سپاسگذاری با توحیدی رفتار کردن؛ من الان نصف دوره های این سایتم دارم و همین الان میتونم با موجودی کارتم تموم دوره هارو بخرم؛ ولی حواسم به قانون تکامل هست از الانم از دوره هایی که دارم لذت میبرم؛ به بهترین شکل ممکن از دوره هام استفاده میکنم به وقتش بقیه رو میخرم، من الان خیلی صبور شدم.
همون خوشبینی من سبب شده که هر روز برای خودم سناریو مینویسم: قبلش سفر به دورآمریکا. رو نگاه میکنم، استادو ثروتشو نعمتشو تحسین میکنم، این کشور زیبا و ثروت مند رو تحسین میکنم بعد سناریو روزم رو مینوسم، خوشبینی من سبب شده جعبه خوشگل قرمز آرزوهام رو تهیه کردم و عکس آرزوهام رو توش میندازم، خوشبینی من سبب شده بشینم 107 آرزوی خودم رو بنویسم، خوشبینی هست که به خدا اعتماد میکنی، به قوانین ثابتش اعتماد و ایمان داری، و به خودت و به قدرتی که خدا بهت داده ایمان داری و هر روز از خدا خواسته های بزرگتر طلب میکنی
اتفاقا از وقتی رو دوره عزت نفس کار کردم؛ اگه کسی ازم تعریف میکنه میگم دقیقا منم همچین حسی به خودم دارم و بعد ویژگی مثبت طرف مقابل رو: سال هاست نسبت به اتفاقات، شرایط و ادم ها خوشبینم و باور دارم ایمان دارم و یقین دارم که من تموم اتفاقات و شرایط رو خلق میکنم؛ اگه دوسشون ندارم خودم رو تغییر میدم؛ دنبال تغییر هیچ چیز و هیچ کس نیستم
استاد این سایت و آموزش های شما از من یک فرد کاملا خوشبین با روحیه لطیف و خدایی ساخته که تو 3 سال شاهکار و شگفتی تو زندگیش رقم خورده و قراره 1000 برابراین شگفتی تو زندگی من رقم بخوره.
خدایا هزاران بار شکرت
سلام آقای مهندس نوروزی چقدرر از خوندن کامنت هات لذت می برم چقدرر انگیزه می گیرم. 2 تا خواهش دارم. اولیش اینکه از نتایج مالی و باورهایی که برای بستن قرار دادهات بستی و اون نگاهی که به توانایی و مهارت خودت داری برامون بیشتر بنویس. اینکه همیشه ته دل آدم یه ترس ریزی هست که الان چند تا کار دستم می رسم که این کار برسونم که می خوام برم پای قرار دادش. چون من هر وقت می خوام یه قرار داد جدید ببندم یه ترس ریزی که عارفه سر خودت شلوغ نکن می رسی. من بستم هر طوری بود با این نجواها بستم و اتفاقااا کار رو هم رسوندم. با کیفیت عالی ولی در دراز مدت چیزی که برام نمایان شد از باورهام دیگه چند تا قرار داد در یه روز یا یه هفته نمی بیندم. تا زمانی که کار دستم دیگه کاری بهم پیشنهاد نمیشه تا کاری که دستم تحویل بدم یه هفته ای بیکاری بعد کار جدید به سمتم می آد.
در مورد این نگاه تون و باورهاتو بیشتر برام توضیح بدید.
من زمانی که همکاریم با مهندس های آقا شروع شد همیشه این جسارت این آرامش این یه خیال جمع که بابا می رسونم نگران نباش تو فقط کار بگیر تو قرارداد ببند انگاری توی وجود هر پسری که به پول بیشتر فکر می کنند تا کیفیت اتفاقاااا با این که کیفیت کارشون از نظر استاندار پایین اما مورد تایید همه هست یه جوری پرآوازه میشه آره این کار فلان مهندس انجام داده آره همیشه کارهاش سر موقع تحویل می ده،توی نظام مهندسی شهرم، و سایر ارگان ها …. هرجایی که می رم می بینم آقایان مهندسی که میشناسم همیشه یه گام از ما خانم ها جلوترند. اتفاقاااا قبل از اینکه من پروانه مهندسی مو بگیرم برای همین آقا5 یا 6 تا کار انجام دادم. اما چون کار اول بودم زیاد با اصول کار آشنا نبودم.بعدش که با مهندس های استان های دیگه کار کردم،متوجه شدم با چه کیفیت پایینی ما اون کارها رو انجام می دادیم. اما همیشه اسم این بزرگوار همه جا هست……
و مورد بعدی چه باوری ساختید که نقد کار کنید اول حق الزحمه تون از قرار داد کامل می گیرید بعد کار تحویل می دهید.
من این کلام که نقد کار کنم از آقای رضا عطار روشن در فایل های نتایج دوستان شنیدم. همان روز هم اقدام کردم متاسفانه
با خانم مهندسی که همکاری داشتم وقتی اینجوری گفتم با یه لحن تحقیر آمیزی که من 20سال مشاورم ، مشاوری مثل تو ندیدم و با بحث دلخوری همکاری مون کات خورد و اینم گفت که طی این 20 سال کاریم مهندسی مثل تو ندیدم تو اول راهی این مدلی کسی باهات کار نمی کنه تا زمانی که کار ما تایید نشه مشاوری حاضر نمیشه کامل بپردازو…… مراحل قانونی و اداری برام بازگو کرد که توی کَت من نرفت همیشه می گفتم اگه آقارضا عطار روشن تونست منم می تونم. دقیقاااا کلام تون درست بود که وقتی من دق دقه واریزی دارم.کیفیت کارم می آد پایین اصلااا نگرانم و احساسم بده آخرشم کمتر از مبلغ قرار دادی برام واریز می کنند. اتفاقاااا چون این خانم مهندس باهم با تندی صحبت کرد بیشتر راغب شدم که من نقد کار کنم تا بی احترامی نبینم. و دقیقاااا شما هم این نگاه رو داشتید مثل من از نقد کار کردن،
و مورد آخر ممنون میشم اون آیه قرآن از قرار داد رو بفرمایید
سلام خانم محمودی
ازصمیم قلبم ازتون سپاسگذارم که برام این کامنت فوق العاده رو نوشتین
کارایی که من تا حالا انجام دادم؛ همه افراد آدمای با جایگاه اجتمائی خیلی بالا بودن و هستن، افراد فوق ثروتمند، با جایگاه اجتمائی بالا، یه سر درب برای یک ویلایی اجرا کردم چند سال قبل قیمت ویلاش 2/000 میلیارد بوده.
من الان دیگه وقتی میرم برای بازدید اولیه؛ معمولا خیلی صحبت نمیکنم که من خیلی مهندس خوبی هستم من خیلی کاربلدم، من خیلی باوجدانم و اینا؛ تو دلم میگم اگر این شخص از جانب پرودگار فیلترهارو گذرونده و روزی منه؛ خدا خودش قلبشو نرم میکنه، من چرا انرژی بذارم؟؟؟ من تو کار خودم رو ثابت میکنم
2 سال قبل زمانی که داشتم قرار داد یک پروژه اضافه بنا و بازسازی یه ویلای 500 متری رو میبستم؛ پروژه دکتر سید محمد معصومی( بزنین تو اینترنت مصاحبه هاشون هست) میخام ببینین میشود با همچین افرادی هم کار کرد، حتی میشه ویلای وزیر رو شما کارشو انجام بدی) خانمش میگفت آقای مهندس حس خیلی خوبی نسبت به شما دارم، کلی آدم با ماشینای آنچنانی میومدن ولی ما داریم کار رو میدیم به جون ترین فردی که اومد اینجا و داریم به شما اعتماد میکنیم؛ من اون موقع ساینا داشتم، رفیقام میگفت ماشینتو بزرگتر کن؛ راحت تر پروژه میگیری: گفتم اتفاقا مردم چشمشون به قلبشونه؛ کاری که روزی من باشه بهم میرسه ربطی به ساینا و بنز نداره؛ اتفاقا من باساینام کلی قرارداد چند میلیاردی بستم.
کار رو که خدا براتون جور کرده؛ میره به قلب اعتمادا و میگه این کار رو بده به نوروزی یا محمودی؛ خدا قصدش اینه بهت روزی بده دیگه: همون خدا شرایط رو خودش برات جور میکنه، بهترین استا کار رو برات جور میکنه، خودشون برات زنگ میزنم مهندس ما بیکاریم کار ندارین؛ من کاشیکار میخاستم فردا استارت بزنم؛ همون شب کاشیکار زنگ زد مهندس من بیکارم
من با یک کاشیکار حرف زدم؛ باهم قیمت به توافق رسیدیم، چند هفته بعد قرار بود کار استارت بخوره؛ زد زیر حرفش قیمتو برد بالا؛ چون میدونست من باید شروع کنم، کارم کاره هر کسی نبود؛ ولی خدا شاهده همون شب برام زنگ زد کاشیکار؛ الانم تو ساختمون مشغوله) امشب زنگ زد؛ فرداش مشغول شد؛ اولین باره داره برام کار میکنه؛ چقدر آدم با شخصیتی هست، چقدر چهره زیبایی داره و تو کارش فوق حرفه ایی هست و خییییلی مودب؛ من ادب و نوع حرف زدن استاد کارام برام خیلی مهمن؛ با پسرش مشغول کارن؛ یک بار پسرشو به اسم صدا نزد: میگه عرفان جان بهش، بهش گفتما؛ گفتم که خوشحالم دارم با آدمای مودب و کاربلد و حرفه ایی چون شما دارم کار میکنم؛ گفتم که پسرتو عرفان جان صدا میزنی خیلی خوشم میاد
بهترین استاد کارا، با پایین ترین قیمت، مصالح فروشا با بهترین قیمت بهم جنس میدن؛ همون خدایی که برام کار فراهم میکنه؛ همون خدا با توجه به توان و پتانسیل من پروژه میاره برام: میدونه من میتونم پیش ببرم و خودش برام شرایط و جور میکنه
و منی که حرف نمیزنم تو قرار هام ولی تو کارم کولاک میکنم؛ از این ویلایی که ساختم ویلای آقای حسینی تا آخرین کارم؛ مالکا برام جون میدن؛ عاشق منن، کل زندگیشون رو در اختیارم میذارن، بهم میگن تو اگه نبودی که میخواست این کارا به این خوبی برامون انجام بده؛ حتی یکیشون به نام آقای ایمانی که یکی از سران کشوره: میگه تو اگه شمال نبودی اصلا نمیدونم کی برام این کارا رو انجام میداد: چند بار باهاش کار کردم؛ همشون بعد کار میخان آب بخورن تو حوزه فعالیت کاری ما؛ به من زنگ میزنن
راجب جلو جلو پول گرفتن؛ اتفاقا یکی از بزرگترین برج سازای شهر و یکی از بزرگترین مهندسان منطقه باهم داشتیم حرف میزدیم؛ گفتن با این طرز فکرت باید خونه بیکار بشینی؛ یعنی چی طرف بیاد جلو جلو پول پرداخت کنه؟؟؟ بعد قرارداد وقتی به اون برج سازه گفتم باور نمیکرد: گفت حالا یکی شانسکی به پستت خورد.
بیخیال حرف اینو اون؛ بزرگترین و موفق ترین افراد هم باورای اشتباه دارن؛ آقای هاکوپیان میگه رمز موفقیت اینه 40 سال روزی 16 ساعت باید کار کرد؛ آره؟؟؟ رمز موفقیت اینه؟
رمز موفقیت فقط خداست؛ تو بگو چه پروژه ایی میخوای بهش، در چه اسکیل و اندازه ایی باشه، چقدر میخای از اون پروژه ورودی مالی داشته باشه، میخای مالک چه ویژگی هایی داشته باشه و چه شرایطی: خدا هم کار رو برات جور میکنه هم شرایط کار رو
راستی قانون تکامل یادتون نره؛ من تموم این قدرت خودم رو تو کار به دست آوردم؛ یعنی اول فقط کار گرفتن و پول درآوردن برام مهم بود: بعد یواش یواش نوع کار، اندازع کار، میزان پولی که دوست داشتم از اون کار در بیارم، ویژگی و شرایط مالک پروژه برام مهم شده؛ ولی اول فقط پروژه گرفتن برام مهم بوده
موفق باشید
به نام خداوند جان آفرین
سلام به دوست عزیز افلاطون جان
چقدر خوشحال شدم وقتی یکدفعه دلنوشته شما رو دیدم و گفتم عه قراره کلی نکته از دوستم یادبگیرم و با شوق و ذوق خوندم و واقعا اول از همه بگم که چقددددر حس خوبی به من داد پیام شما و واقعا از شما ممنونم که به حرف دلتون گوش کردید و اجازه دادید این دلنوشته ثبت بشه .
اعتماد به نفس و عزت نفس عالی که بدست اوردید واقعا تحسین برانگیز هست ، گوش دادن به ندای قلبتون ، توجه به نکات مثبت و بدبین نبودن … چقدر عالی با مثال توضیح دادید و من تو ذهنم همزمان که میخوندم تصویرسازی میکردم . یادمه یه روزی رفته بودم بانک و وقتی نوبت گرفتم و منتظر بودم یکدفعه نگاه چهره کارمندها کردم و یکی از خانوم ها رو یه لحظه گفتم این شاید جدی باشه و خداکنه این شماره نوبت منو نخونه و بعد سریع به خودم گفتم نه این شاید ظاهرش اینطوری باشه و شاید شغلش ایجاد میکنه اینقدر جدی باشه و به نکات مثبت ش توجه کردم ، بعد همین خانوم شماره نوبت منو خوند و رفتم باجه اون و اینقدر با من خوب برخورد کرد که دیگه با هم دوست شده بودیم و حتی به من گفت بیا اینطرف و من رفتم و چندتا نکته از دستگاه اسکن بهش یاد دادم و کلی تحسینم کرد که این نکته ها کارشو راحت تر میکرده ، چقدر کارم طولانی بود ولی اون با صبوری انجامش میداد و به بهترین نحو کارمو تموم کرد . خلاصه با خنده و روی خوش باهم خدافظی کردیم . همین دیدگاه رو هر جا رفتم واسه هر چیزی استفاده کردم جهان روی خوبش رو به من نشان داد و به من پاداش داد .
از خداوند بهترین ها رو واسه شما و دوستان عزیزم آرزومندم .
سلام رویا خانم
از صمیم قلبم از شما تشکر میکنم که برام کامنت نوشتین
دقیقا ما بایداز قدرت خدا گونه خودمون در تمام شرایط استفاده کنیم؛ آفرین به شما چه مثال خوب و فوق العاده ایی زدین، شاید هر کی باشه بگه اینکه چیزی نیست: ولی خیلی درس بزرگی بهم دادین که این مثال رو برام زدین که میشه از این قانون همه وقتو همه جا استفاده کرد؛ حتی زمانی که چند دقیقه تو بانک کار داری و با توجه کردن به وجه مثبت آدما میشه؛ اون قسمت خوبشو به ما نشون بده
خیلی خوب بود این مثال، عالی بود؛ بهتون تبریک میگم و بهترین هارو براتون آرزو میکنم رویا خانم
سلام و درود
خداوندا هر آنچه دارم از تو دارم
استاد من دارم سعی میکنم خوشبین باشم و حداقل در مورد یکسری صحبتهایی که در جمع باشه که آسیب هم نمیزنه بعدش میگند فلانی منظورش این بود من میگم نه فک کن اینجور بوده اعصابت راحتره و بازهم انگار نباید بر زبان بیارم فقط در ذهنم خوشبین باشم مورد توبیخ قرار میگیرم ولی خیلی تمایل دارم که خوشبین باشم حتی تو ذهنم هم که باشه ولی خوب مثلا باید یه تماسی با اون فرد بگیرم بهم گفته میشه چون منظورش این نبوده بزار اون تماس بگیره و میخوام بگم خیلی دوست دارم ولی اذیت میشم چه بیان کنم و چه بیان نکنم و احساس میکنم خیلی باید روح و ذهنم با خودم باهم هماهنگ بشه و به نکات مثبت بیشتر توجه کنم تا افراد هم فرکانسی دور و بر من باشند تا آدمهای بدبینانه که منم اذیت کنند تمام بشوند و بزارند من راحت تر تفکر و عمل کنم
تا ذهنم بیشتر مثبت بشه و اطرافم پر از افراد مثبت و خوشبین به اندازه باشه و مثل شما که کارمندانتان عالی و خواهران و دوستان عالی و تا این اندازه میتونین اعتماد کنید چه عالی استاد وهزاران تحسین دارد
وقتی ما نکات مثبت افراد را میبینیم چنان تحسین کنیم چه جلو خودشون و وچه پشت سرشون آنوقت کم کم هدایت میشی به سوی افراد مثبت و خوشبینانه شدن ،خدایا شکرت
افراد بدبینانه حالت تمسخر جواب میدهد وقتی میگی میخوام برم مسافرت و کلی خوش بگذره میگه آره حتما با یه لحن مسخره و نمیشه باهاشون ارتباط گرفت
بهتر و صد البته باید با افراد بدبینانه مشورت نکنیم
و چقدر افکارها سطحش فرق میکند این جمله خیلی برام جالب و جذاب و قشنگ بود به جای اینکه بیاند بگویند چه فردی ثروتمندتر بیاییم بگوییم چه فردی بیشتر ثروت میآفریند و خلق کرده در جهان ،ذهنیت میتونه اینقدر سطحش فرق کند همیشه ثروتمند ترین افراد سهام نخریدن بلکه شرکت تاسیس کردند و شرکت پیشرفت کرده و قسمتی از سهام اون شرکت هم بنامشون بوده
بعضیها هم خیلی ادعاشون میشه بلدند مثلا ماشین خریده 500میلیون و ماشین شده دو میلیارد و تورم را نمیفهمه واینو یود میبینه این تورمه،این برای دقیقتر باشیم گفته شد
افراد بدبین یک دیوار دور خودشون دارند چون میترسند افراد بلایی به سرشون بیارند بنابراین افراد تنهایی هستند حتی نمیشه ازشون تعریف کرد میگند دارین مسخره میکنید و واقعا سخته با این افراد زندگی کردن
افراد بدبین اگر یه اتفاق بد براشون پیش بیاد فقط به آن اتفاق توجه دارند و همون را در ذهنشون مدام مرور میکنند و بیشتر به اتفاقهای بد گذشته توجه دارند در صورتی اگر دقت کنند واقعا همه اتفاقها بد نبوده ذهن کارش اینه وقتی یه اتفاق را مدام در ذهنت مرور میکنی خوب انگار هزار بار اتفاق افتاده و یادت میمونه و میره در حافظه بلند مدت و سعی کنید اتفاق بدی برات افتاد حتی با خدا هم درد دل نکن و درحافظه مرور نکن یا برای دیگری هم تعریف نکن
فرد بدبین اگر به شخصی اعتماد کند و آن شخص بهش دروغ گفته باشه دیگر میره تو این فاز که به هیچ کس نمیشه اعتماد کرد اگر مسافرت اذیت شده دیگه مسافرت نمیره در صورتی که باید گفت هزاران بار اتفاقات خوب پیش آمده و به افراد خوب برخورد کردم و این یه بار و نبینم و تمرکز نکنم و چقدر آدمهای خوب اطرافمون هستند و توجه به آن قسمت های خوب بکن و حالا شاید یه دروغ گفته باشه ولی به هزاران بار راستگویش توجه کن
و تمرکزت روی جنبه خوبش بزاری اینجا تقوا خودشون رو نشون میده اگر بتونی از منفی تمرکزت را برداری و به مثبت توجه کنید
اگر من که عاقلم و قانون را میدونم و نکات مثبت بدونم و نگویم چون فلانی از قوم فلان اینکار رو کرد همهی قوم اینجورند در صورتی اون یکی از آن قوم بوده کلی آدمهای خوب بوده و میتونیم سپاسگذار قسمتهای خوب زندگیمون باشیم و آدمهای خوب زندگیمون را ببینیم طبق قانون آن قسمت خوب وارد زندگیمون میشه من که قانون بلدم با تمرکز روی انسانهای خوب و نوشتن اتفاقات خوب زندگیم و سپاسگزاری و دوری از افراد بدبین و سپاسگزاری و نوشتن و حس خوب دادن به خودمون قانون را رعایت و بهترینها را وارد زندگیمون کنیم
در پناه خداوند سعادتمند یعنی ثروتمند و مثبت نگر،سپاسگزار،سلامت باشید
خداوندا توحیدت را بر قلبمان جاری نما
سلام استاد خداقوت وممنونم برای مثالهای قابل هضمی که میارین وقتی به خودم و رفتارام دقت میکنم بااینکه من از نظر خودم هیچ وقت در مورد کسی نظر سوء نداشتم و هیچ وقت تصویرسازی نکردم در مورد شخصی که قراره باهاش روبه رو شم ولی باگوش کردن به این فایل فهمیدم چقدر نیاز دارم که تمرین و ممارست داشته باشم دوستی دارم که علاقه ی خیلی زیادی به رفت وآمد با من داره و من چند رفتار نامناسب دیده بودم ازش و علاوه براینکه اجازه نمیدم باهام ارتباط بگیره در ذهنم مدام رفتارهاش رو تقویت میکردم باگوش کردن به این فایل دقیقا یاد همون دوست افتادم و فهمیدم باقطع ارتباط ولی با دلی آرام و روشن خیلی بهتره تا خودخوری کردن و مرور رفتارهای اون اون مهربانه و اگه بگم الان برو از فلان شهر وفلان مغازه فلان جنس رو برام بخر ته جوابش نه پیدا نمیکنین همیشه که شوهرم سرکار بود میگف میام دنبالت بابچه هات تو شعر بگردونمتون حوصلتون سرنره و من اصلا اینارو یادم نبود تاالان که به رفتارش دقت کردم من باید حریمو نگه دارم ولی نه با نگرانی و استرس و نظر بد در موردش
خیلی خوب بود استاد مطالب خیلی خوبی دستگیرم شد و آدمایی که همیشه رفتاراشون رو اعصاب بود رو میبینم میتونم زیباتر ببینمشون
خدا بهتون خیر و نیکی و آرامش عطا کنه که آنقدر آگاهی مارو بالا میبرین
سلام.
چقدر این جمله ناب بود که حریم رو حفظ کنیم، چون بعضی اوقات رفتاری که از مقابل میبینیم و ناراحت میشیم بخاطر اینکه برا خودمون ارزش قایل نیستیم و حریم نداریم، و میاندازیم تقصیر اون فرد،
پس صدرصد ما خودمون مسیول زندگیمونیم .
خودمون این رابطه رو ساختیمکه حریمی نیست ، چون باید برا حریم خودمون ارزش قایل باشیم،
و نکته قشنگی که گفتید این بود که زاویه کانون توجه مون رو جابجا کنیم و بزاریم روی چیزی های از اون فرد که کس خوب میده.
من فایل رو گوش ندادم ، بهم گفت شد که کامنت بخون،
این جمله یه مسیله مهم من رو حل کرد
موفق باشید
سلاممم به خدای خوب خودم
سلام به عشق ابدی من ، خدای من دوستت دارم
سلامم به همه
دلم خواست بنویسم
خدایاااااا کروررر کرورررر شکرت
دوست دارم حتی در نوشتن هم ساده بیگرم به خودم
و خیلیییی دلی بنویسم
به نظر من خوشبین بودن از یک اعتماد عمیق به خدا میاید
اینکه بدانی خداییی پشتت هست خیلییی مهربان
خیلیییی بزرگ
خیلیییی دانا
خیلییییی عاشق
خیلییی قدرتمند
خیلیییییییییییییییییی با عظمت
و اون خدا همه کاره هست همه کس هست همه چیز هست
قدرت همه چیز در اختیار اوست
همه چیز را میداند
خیلیییی آگاه هست
کار نمیکند شاهکار میکند
وقتی به خدای که خالق تمام کیهان هست اعتماد کامل داشته باشی طبعا خوشبین میباشی
طبعا میدانی همه چیز به نفع توست
همه در خدمت توست
همه برای توست
زنده گی با تو راه میاید
وقتی خدا میگم خیلیییی احساس خوشبختی میکنم
امروز یک اتفاقی یک دعوایی رخ داد که همه روز زهنم فقط داشت من را میکوبید
چرا دعوا کردی
تو که خیلییییی آرامتر شدی
تو که خود عشق هستی
چرا این همه آدم با تو دعوا کرد
چراااااااااا چی شد
چقدررر دختر بد معلوم شدی
اون تصویر دختر خوب چی شد
سرم از افکار بد پر شده بود
همین که نشستم با خدا حرف زدم و گریه کردم چقدرررررر آرام شدم
خدا چقدرررر زیباست
چقدرررررر وجود خدا ارامبخش هست
من میگم خدا باشه همه چیز اوکی میشه
خدا باشه افکار بد ات هم فرار میکند
هر وقت دیدی گیر کردی حتما بدان که داری از خدا دور میشی
خدایااااا شکرت فقط خودت میدانی من چی مینویسم ( استیکر خنده )
همین که خدا تورا دارم برایم کافی هستی
خدایااا تو برایم کافی هستی
( من فایل را گوش ندادیم فقط قلبم خواست بنویسم عجله هم برای شنیدن ندارم
همین که به دانسته هایم عمل بکنم برایم کافی هست
از دانستن بیشتر میرم سمت عمل و تمرین بیشتر
این یادداشت هم برای تو ((زهن طلبکارم ))
چون بعدا میگی این چی بود که نوشتی ))
دلم شد نوشتم …….
خوب کردی نوشتی
نیدونم چرا!
من که چیزی از کامنتت نفهمیدم اما اشکایی که دلتنگشم بودم چند روزه میفهمم که دارم خارج میزنم و روی گونه هام نبودن، با خوندنه کامنتت از چشام دوباره سرازیر شدن!
میدونی!
خیلی سخته که بدونی داری خارج پیشی از مسیر!
خیلی سخته که بدونی داری مسیر رو شل میکنی!
وقتی گفتی دعوام شد
وقتی گفتی ذهنم بهم گیر داد که چی شد،یاد خودم افتادم که ذهنم دو سه روزه داره اذیتم میکنه!
جوری که امشب نتونستم نه کامنتی بخونم،نه فایل گوش بدم و نه کامنت بخونم ختی ارتباط قلبی نداشتم که قرآن بخونم.
همه رو بستم و نشستم با پسر عمه هام با لبتاپ فوتبال بازی کردن و الان رسوندمشون خونشون!
راستی سلام!
ببخشید یادم رفت
میدونی پاکیزه جان!
میدونی چرا وقتی ییییه کم از مسیر خارج میشیم بششدت به این فکر میکنیم که چرا اینجوری شد!؟
چراکنترل از دستم خارج شد!؟
چون ما جدا شدیم از شخصیت قبلیمون!
انگار که نه انگار خودمون بودیم که جوری زندگی میکردیم که انگار هچی کاره ی زندگیمون بودیم!
ممنونم که نوشتی!
خیلی دلتنگ بودم!
حسه آرامش بهم دست داد
میدونی که دوست دارم!؟
خیلی هم دوست دارم.از دوست داشتن های دلی
راستی خبری ازت نیست تو دوره ی احساس لیاقت ها!!!
تنبل خانم!
میدونی که !
من تنبلارو تو عروسیم دعوت نمیکنم!!!
مخصوصا اونا که نسبت به آموزش های استاد تنبلن!
البته که شما از شاگرد زرنگار کلاس هستی !
همینکه وقتی دعوا میکنی ،قبل از اینکه ذهنت یقه ات رو بگیره،خودت خودت رو بازخواست میکنی که متوجه بشی ایرادت کجاست!
ممنونم از قبل پاکت پاکیزه جانم
به نام خدای که همه چیز میشود همه کس را
خدای که عشق و نور قلب من هست
خدای که بهترین رفیق من هست
خدای که بهترین حامی من هست
خدای که بهترین عشق من هست
خدای که از رگ گردن به من نزدیکتر هست
خدای که جان و جهان من هست
خدای که بهترین یاور من هست
خدای که برای من به شدت کافی ترین هست
خدای که برای من همیشه خوش میخواهد
خدای که بهترین ها را وارد زنده گیم میسازد
خدای که جان جانان من هست
خدای که میگه باش و موجود میشود
خدای که خالق تمام آسمان ها و زمین هست
خدای که خالق تمام جهان هست
خدای که خیلیییییی قادر مطلق هست
خدای من شکرت برای کوچکترین ها و بزرگترین ها
خدای من شکرت برای ساده ترین چیز ها
سلام سلاممممم رفیق جان
خوبی ؟ سلامتی ؟؟؟
بیبیبین تو اگر بخواهی یا نخواهی
دعوت بکنی یا نکنی ( استیکر لبخند )
من از طرف خدای ابراهیم دعوت هستم ( استیکر لبخند با عینک آفتابی ) با رقص عشق و پایکوبی میایم و با جان دل همه بچه ها برایت جشن میگیریم و میرقصیم که دل ( ابراهیم) عزیز خدا را شاد و شادتر بسازیم
البته اگر اون بخواهد چون بدون اراده او برگی از درخت نمی افتد
این از این …………
خاطرت جمع
باشه ؟؟؟؟؟
والا که نمیدانم میدانی من بیشتر کامنت های که حتی تازه وارد سایت شده بودم نوشتیم
حالا که دوباره میخوانم انرژی اش را حس میکنم میدانم من نوشته نکردیم و تعجب میکنم از بس فرکانسش متفاوت هست
این هم یکی از اون هاست
هر بار که خودم میخوانم تعجب میکنم
هم نمیدانم هم میدانم
این طور چیزا
خودم را خنده میگیرد زهنم دارد میگه میدانی چی مینویسی ؟؟
دیوانه یییی !!!!!!!!( هههههههه)
شما نوشته های یک دیوانه را قبول کنید
و در حال خواندن کمنت شخصی هستید که دیوانه وار مینویسد
دیوانه گی هم عالمی دارد
خوب حرفم این بود که خودش نوشته با همان عشق و اشتیاق
من چیزی واقعا برای نوشتن ندارم هربار که میخواهم بنویسم خدا شاهد هست دستم میرود سمتی خدا
دستم میرود سمت عشق خدا
دستم میرود برای نوشتن در باره خدا
زمانی که به لبخند آدم ها توجه میکنم خدا را حس میکنم
گریه میکنم برای خدا گریه میکنم
میخندم برای خدا میخندم
حرف میزنم برای خدا حرف میزنم
یگانه عشق من خداست
من بی نهایت بالای خدا اعتماد دارم
من با تمام وجودم به خدا اعتماد دارم
من با تمام سلول هایم عاشق خدا هستم
میدانی اینگونه حس میکنم که بهترررررررررررررین صمیمی ترین و نزدیکترین رفیق من خدا هست
یادت هست در کمنت قبلی ات نوشته بودی
حس میکنم خدا فقط مال من هست و من مال اون هستم
وقتی عاشق خدا شوی اینگونه حس داری
فکرمیکنی خدا فقط برای توست
از توست
در خدمت توست
کنار توست
عاشق توست
من محو خدایم و خدا آن منست
هر سوش مجوئید که در جان منست
سلطان منم و غلط نمایم بشما
گویم که کسی هست که سلطان منست
خدا خدا خدا خدا عشق هست
فقط حضرت عشق هست
عاشقتم خدا جانم
کمنتم را با لبخند و احساس خیلیی عالی نوشتم
امید وارم با خواندنش لبخند بزنی و احساست عالی تر شود
در باره دوره احساس لیاقت بگویم که با چی عشقی و با چی معجزه خریدش کردم و در هنگام خریدنش معجزه خدا را حس کردم
خدا را برایش شاکر هستم
ولی راست میگی مدتی زیادی هست گوشش نکردم
انشالله شروع میکنم
ولی با تمام وجودم روی خود دوستی کار میکنم
به نظری من وقتی عاشق خودت شوی همه چیز اوکی میشود
عاشق خودت شوی احساس ارزشمندی و لیاقت میکنی
ممنونم از قلب پاک و بزرگت.
قلبت پر از عشق پر از ایمان پر از مهربانی پر از لبخند زیبای خدا
منم دوستتتتتت دارم رفیق جان
پیام دریافت شد!
لبخند بر لبانم نشست!
قلبم خوشحال شد!!!!
این سه نشکنه از اینکه همونجور که با قلبت کامنت نوشتی منم با قلبم کامنتت رو خوندم و خدارو گواه میگیرم بدونه اینکه تو بگی بل لبخند کامنت نوشتم من تمامه کامنتت رو با لبخند خوندم.
آخ پاکیزه جان اگه بدونی چه به موقع کامنتت رسید دستم!!!
همین الان که یه کم ناراحت شدم که تیم مورد علاقه ام پرسپولیس باخت بلافاصله اومدم تو سایت دیدم یییییا نقطه ی آبی خوششکل بینه عکسم و اسم ابراهیم خسروی گذاشته شده
به اندازه ی کادو گرفتن خوشحال شدم اما وقتی دیدم نوشته (پاکیزه بارکزی)و یه عکسه حیلی خوشگل هم پروفایلشه که کج ایستاده انگشتره سبز رنگی هم تو انگشتشه و فرق وسط هم زده و با لبخند داره نگاه میکنه!
و بعد با دیدنه این اسم و این عکس خوشحالی من جوری شد که علاوه بر اون کادو گرفتن حس کردم اون کادو از طرفه خداست!
باشه لیاقت برا عروسیم اما به شرط اینکه اون لباس محلی قشنگه رنگ رنگیه رو بپوشی که یا بار خیلی وقت پیش گذاشته بودی پروفایلت!
به قوله یه عزیزی
کمنتم رو با عشق نوشتم…
پاکیزه جان!
میدونی چیه!
من چند سال پیش یه خوابی دیدم و حسم میکنم یه مأموریتی تو این دنیا دارم!
نمیدونم چه مأموریتی !
شاید ماموریتم این باشه که باید از این دنیا لذت ببرم!
شاید این باشه که باید عشق رو تجربه کنم!
شاید این باشه که خدا رو تو ایم دنیا ببینم!
آخه نگرانی های من،دلواپسی های من،برنامه ریزیهای من،حساسیت های من روی رفتارام حرف زدنم،عملکردم نسب به 99/99٪درصد آدمای اطرافم متفاوته!
بابا مامانم یه بره دارن واسه سرگرمی تو روستا و بهشون گفتم بره چطوره!؟
گفت بره آماده است هر وقت دستور دادی سرشو ببرم برات گوشتشو نوشت جان کنی!
و چون من کله پاچه دوست دارم بهش گفتم به بزرگواری (منظورم مادرم بود)هم کله پاچه اش رو پاک کنه و درستش کنه!
گفت آره یه بزرگواری درستش کنه و یک بزرگواری نوشه جججانش کنه و بزززنش تو رگ!!!
اما بنظرت این پدر قبلا با من اینجوری رفتار میکرد!
خدا شاهده اصصصصلا!
امروز خودمو دلفین داشتیم وسط شهر میرفتیم یهو حس کردم با ماشینی باهام جفت کرده برگشتم از شیشه ی سمت شاگرد نگاهش کردم دیدم یه پسر جوونی داره از تو ماشینش نگام میکنه! و رانندگی میکنه!منم نگاش کردم دیدم لبخند زد و دست تکون داد!
انگار که به دوست عزیزی رو دیده باشه!
و خیلی از این رفتارا!
من میدونم موندنم تو این دنیا علکی نیست!
مطمئنم خدادیه برنامه ای واسم داره!
چون به خوابی چند سال پیش دیدم همیشه این حس رو بهم یادآوری میکنه که تو تو این دنیا باید کاری رو انجام بدی!
من یادمه خیلی ساله پیش خواب دیدم که تو یه زمینه صافه خاکی خیییییییییییلی خیییییییییییلی خیییییییییییلی بزرگ ایستادم و میلیون ها آدم هم ایستادن سرپا!
و اون آدما هیچکدوم با هیچکس حرف نمیزد!
و انگار منظر بودن!!!
تصور کن رفتی نانوایی همه سر صف ایستادن!!
اما اونجا همه انگار با همه غریبه بودن و با هم دیگه هیچ حرفی نمیزدند!
بعد اونجا یه اتاقکی بود شبیه آسانسور!
ولی این آسانسور مثله آسانسور های ساختمون های تجاری بزرگ بود!
بعد یکی یکی میرفتن تو آسانسور!
بعد یکی با لباس سفید که صورتش رو نمیدیدم دستش رو با احترام گذاشت پشت کمرم و با حالتی که میخوای یک مهمان رو هدایت کنی!!!
همونجوری من رو هدایت کرد تو آسانسور و رفتیم به سمت آسمون!
بهم گفته شد که این فرشته ی مرگ هست و هرکس رو میبره بالا دیگه میبره اون دنیا و میمیره تا زور قیامت که به اعمالش رسیدگی بشه!
و منم بدونه نگرانی و استرس و کلامی حرف یا سوال با اون شخص سوار آسانسور شدم و همینجوری که داشتیم میرفتیم بالا تو آسمون یهو اون شخص کف دستش رو دراز کرد و به حالتی هست که میخوای هنگام عبور از خیابون جلوی ماشینارو بگیری،دستشو دراز کرد و اون یکی دستش رو گذاشت روی گوشش!
دوباره دستش رو گذاشت پشت کمرم و از آسانسور هدایتم کرد به بیرون و یگ جمله ای رو اون لحظه بهم گفت که همیشه حس میکنم باید یه کاری تو این دنیا انجام بدم!
بهم گفت ،
(پیاده شو ، بهم گفتن هنوز زوده برات )
و من پیاده شدم و بعدش بیدار شدم!
نمیدونم تا کی زندهام اما اینکه میگم نگرانی من با بقیه ی آدما فرق داره بخاطر اینه که بزرگترین دغدغه ی من در طول روز اینه که بیشتر قرآن بخونم
بیشتر روی خودم کار کنم!
بیشتر تنها باشم !
شاید باورت نشه!
پسر عمه هام رو شب آورم خونه ام و بهشون گفتمشب پیشم بمونید!
بعد از 2 ساعت گفتم دایی بلند شین ببرمتون خونتون من میخوام شب و 1بح زکد که از خواب بیدار میشم قرآن کار کنم و نوشتنی دارم!
و بردمشون خونشون!
خیلی جاها هم خارج میزنم!
عصبی میشم
حرف اشتباه میزنم
ایمانم به خدا ضعیف میشه و میترسم!
اما چکار کنم!
انسانم دیگه!
من فففققط با کسی ازدواج میکنم که تز بهترین شاگردای استاد عباسمنش باشه !
این اولین معیار منه واسخ ازدواج!
اما حقیقتش میترسم اگه ازدواج کنم اون شخص منو به چشم یک انسان بی ایراد،کامل،توحیدی محض،عقل کل،بینهایت کنترل ذهن داره و …ببینه!
چون همه ی ما آدمیم و قطعا خیلی وقتا خارج میزنیم!
اما چیزیکه تو سایت دوستان از من دیدن ممکنه یک انسان پرفکت و کامل باشه که اصلاً و به هیچ وجه اینجوری نیست!
ای رب العالمین !
تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم!
فقط موندم چجوریه از چه طریقی خبر عروسیم رو بهت برسونم!
داشتی از مهربانی پدرت میگفتی
و دست تکان دادن اون پسر جوان و لبخندش
میدانی یاد چی جمله افتادم
اینکه وقتی تو یک قدم برمیداری خدا هزاران قدم را بگذار میلیارد ها قدم برای تو برمیدارد
تمام این ها از مهربانی و لطف خداست
اون زمان های هم که پدر های مان یا دیگران رفتاری پر از عشق با ما نداشتند اونم از لطف خدا بود
این خدا سراسر لطف هست
لطف خدا اون زمان این بود که بگوید برگرد سمت من
برگرد سمت خودت
برگرد خودت را بیبیبین
برگرد بیبیبن تو چقدر لایقی
برگرد بیبیین چقدر عشقی
برگرد بیبیین تو مال منی
برگرد بیبیبن تو نور چشم منی
منم همین تجربه ها را داشتم
پدرم بعضی وقت ها واضح به من میگفت یا نزدم یا پشت سرم از پاکیزه بدم میاید
حالا همان پدر وقتی من خانه خواهر هایم میرم میگه پاکیزه خانه نباشه ما دق میاریم
یا وقتی من در اطاق خودم میباشم میاید تک تک میزند بیا با ما بشین
عجب محبتی میکند
خودش برایم غذا آماده میکند
یا همیشه زمانی که از بیرون میاید برایم چیزی میاورد
با عشق صدایم میزند
دعایم میکند
و منم با تمام وجودم عاشق مادر و پدر مهربانم هستن
واقعا بزرگترین نعمت خدا هستن
خداوند توفیق عمل بدهد خوبی های شان را جبران کنیم
و یا در مورد بیگانه ها بگم بخدا بعضی وقت ها خودم از این همه عشقی که دریافت میکنم تعجب میکنم چقدررر این مردم مهربان هستن
فراموش میکنم تمامش قدم های خدا به سمت من هست
دوست دارم مهربانی امروز خدا را اینجا بگم تا یادم بماند
امروز یک از دخترانی که همرایش ورزش میکنم
دستکش های خیلیی زیبا برایم هدیه آورد حالا من که نیاز نداشتم ولی با عشق آورد که هوا سرد هست دست هایت را یخ نزند و منم با عشق ازش تشکری کردم و واقعا ذوق کردم چقدررر خوشحال شدم
یکی دیگر از دخترا با عشق برایم سوپ خرید بازم سپاسگذار این عشق که خدا برایم از طریق آدما انجام میدهد هستم
خدایااا کرورر کرورر شکرت
لبخندهای که هر روز دریافت میکنم حرف های قشنگی که میشنوم به کنار
امروز با مادرم رفتم بیرون و یکی از کفش های که دو هفته پیش خرید کرده بودم دوباره میخواستم به فروشنده ببرم چون خوشم نیامده بود
مادرم گفت اگر راست بگویی فروشنده نمیگیرد خیلیی مدتی طولانی شده شاید نگیرد یک بهانه بیار که دوباره بگیرد
زمانی که من رفتم به فکرت چگونه رفتاررکرد ؟
میدانی اولا با چی عشقی سلام کرد
بعد زمانی که من کفش ها را گذاشتم
حتی نه دید که دوباره سالم آوردم یا استفاده کردیم
هزاران کفش دیگر را با بسیار احترام نشانم داد و با هر کدامش به زحمت می افتاد
و بعد من تشکری کردم با احساس بسیار عالی
دوباره با همان احساس عالی با صدای زیبا گفت خواهرم بیبین دوکان برادرت هست هیچ زحمتی نیست
یعنی با نهایت مهربانی رفتار کرد
من واقعا تعجب کردم از این لطف خدا
در صورتی که اینجا این حرفا نیست مشتری مالی که یک روز بعد ببرد فروشنده خیلییی بد و خییلییی با ترش رویی حاضر میشود برایش جنسی دیگر بدهد
خنده دار اینجاست خودم با چشم های خودم میبینم که برای دیگران اینگونه اتفاق ها میفتد که می گویند
بیبیبن خانم میخری بخر نمیخری وقت ما را نگیر
در صورتی که اون آمده جنس بخره حتی برای تبدیلی نیاوردند
این از اون قدم های زیبای خداست به سمت کسی که به خدا توکل میکند و روی خودش کار میکند
خیلییییی رفتار های عالی و زیبا از آدما میبینم که در گذشته اصلا نبود
میدانی ابراهیم عزیز قصد کامنت نوشتن دوباره نداشتم
و اون حرفایی بالا را هم برای خودم نوشتم تا ایمانم قوی شود که جهان سرشار از آدم های نازنین و دوست داشنتی هست که همیشه به من کمک میکنند عشق میدهند و لطف میکنند
ولی اونجایی از جملاتت که وادارم کرد قلبم برای نوشتن همرایم کند
اونجا بود که نوشتی
میترسم از اینکه همه من را در سایت به چشم یک آدم کامل و بی ایراد بیبیند
بیبیبین هیچ کس در این جهان بی ایراد نیست
اصلا ترسی هم در کار نیست
تمام انسان ها ایراد دارند
اشتباه میکنند
حرفی بد میزنند
رفتاری غلط ازشان سر میزنند
خود استاد بار ها در فایل های شان گفته
خیلی جا ها داشتم از مسیر خارج میشدم دوباره برگشتیم
یا خیلیی جا ها دیدیم با اشتیاق ادامه نمیدهم
و دارم مسیر را شل میکنم
یا گفته خیلیی اشتباه کردیم و بازم میکنم و ممکن هست اشتباه بکنم
در یک از فایل های سریال زنده گی در بهشت این حرف را گفتن و من یادم هست چقدرر به این خندیدم که با زیبای تمام گفتن بازم اشتباه میکنم
پیامبران هم اشتباه کردند
ترسیدند
حرف غلط زدند
حتی برخلاف قانون عمل کردند
میدانی چرا ؟
چون به گفته خودت ما انسان هستیم و آمدیم که تجربه کنیم
و به سوی کمال حرکت کنیم
اگر کاملی کامل بودیم که اصلا زنده گی مزه و لذتی نداشت
همین بازی هاست که زنده گی را خوشمزه ساخته
مگر ابراهیم وقتی ملایک ها نزدش آمدند برای عذاب قومش نترسید !
یوسف با کلامش اشتباه نکرد؟
نگفت که پیش پادشاه از من یاد کنید !
یعقوب برخلاف قانون عمل نکرد
دلتنگ و وابسته یوسف نبود !
موسی قتل نکرد ؟
محمد بار ها خودش را ناراحت نمیکرد برای هدایت مردم
تا اینکه خدا برایش گفت خودت را از ناراحتی هلاک نکن هر کاری کنی تا در مدار هدایت نباشند هیچی نمیشود
وووو …….
و از زنده گی شان چی میدانیم شاید هزارن مورد دیگر بوده که در قرآن ذکر نشده و ما آگاه نیستیم
بیبین ما خودمان از تصویر که در باره خود داریم دوست داریم در زهن خود قسمی بسازیم که بی ایراد باشیم هیچ اشتباه نکنیم همیشه احساس ما عالی و نایس باشه و زنده گی ما گل و بلبل باشه
و همیشه ما عالی ترین رفتار ها داشته باشیم
بعد که اینگونه پیش نمیرود افکار هجوم میاورد
چی شد ؟
چراااااا ؟
تو که خیلییی عالی بودی ؟ در صورتی که اگر انسان بودن و نااگاهی خودمان را بپذیریم
و بدانیم ما انسان هستم در حال تجربه کردن
در حال رشد کردن
در حال یادگیری
خیلییی هم به خودمان و هم به دیگران ساده میگیریم
در کل زنده گی ساده هست
ساده بیگریم و لذت ببریم
هر چی شد به نفع ماست
خوب و بد نیست فقط همه چیز هست
و همه چیز به نفع ما پیش میرود
میدانم همه اینا را به قشنگی میدانی
من برای خودم نوشتم بازم استیکر لبخند
در پناهی خدا باشی
ممنونم از کمنت زیبایت و اینکه باعث شدی مهربانی ها امروزم را همین جا با احساس عالی ثبت بکنم
سپاسگذار قلب خدا گونه ات هستم
به نام خدای معجزه ها
سلام داداش ابی
خوبی خوشی و خرمی؟
بهتر که تیمت باخت
پس چی فک کردی؟
این از این
اقا دمت گرم
یعنی به وقتش نشونه میدی که هی فلانی از مسیر خارج شدیااااا
و به قول استاد میگفت من اصلا از اون ادما نیستم مه بزارم حسابی زمین بخورم و بعد تازه شروع کنم به استارت دوباره
اصلا کلا قانون این هست همین که میزنی جاده خاکی سریع نشونه ها میاد که بابا گرد و خاک بلند کردی داری چیکار میکنی
گاها منم چت میکنم که چی باعث شد برم تو در و دیوار اما وقتی دلیلش پیدا نشه میگم بابا مهم نیس خدایا شکرت که بهم نشونه دادی و کشوندی به مسیر البته اینو هم بگم واقعا ذهن قوی میخواد هر سری بخواد به نجواها پشت کنه یعنی این لامصب شیطون هر از گاهی ی ایده هایی میده
الله اکبر
خدا لعنتش کنه.
ولی خدا خیلی محافظ تر از چیزی هست که ما فکرشو میکنیم. چنان میکوبه تو دهن شیطون و میگه اینا بچه های من هستن من چهار چشمی مواظبشون هستم نمیزارم دستت بهشون برسه
خدایا دمت گرم که تنها حامی و پناه مایی هم در این جهان و هم در اخرت
خدایا هزاران بار شکرت
داداش ابی ی قصه ای رو مدت هاست میخواستم برات تعریف کنم و نمیشد که قطعا وقتش نبوده.
یکی از بچه های سایت به نام سید علی خوشدل
که از بچه های خیلی فعال سایت بود و نمیدانم چرا دیگه کامنت نمینویسه
تو یکی از کامنت هاش روش اشنایی با خانمش روگفته بود.
البته خانمش هم از شاگردای درجه یک سایت بودن.
میگفت تمام ویژگی هایی که دوست داشتم خانم داشته باشه رو تک تک نوشته بودم رو ی کاغذ و هر روز میخوندم تا جایی که دیگه رنگی روکاغذ نمونده بود
(البته میگفت ی خانمی بود عضو سایت بود و من کامنتاشو میخوندم و حس خاصی به کامنت این خانم داشتم)
میگفت حتی نوشته بودم اون اول بهم پیام بده
میگفت چون میخواستم خانمم اون ویژگی هارو داشته باشه خودم رفتم تک تک اون ویژگی رو برای خودم ساختم که اول خودم بشم اون شخص
مثلا اشپزی
مثلا ورزش
مثلا نظافت شخصی
مثلا کار کن و درامد زا
و خیلی خیلی ویژگی دیگه که انصافا یادم نیست دقیق
میگفت ی پیج اینستا داشتم که سالی ی بار هم بهش سر نمیزدم. میگفت برام ی پیام اومد دیدم ی خانمی که از بچه های سایت هست پیام داده که مثلا ی گروه تشکیل دادیم از بچه های سایت و داریم درباره قانون حرف میزنیم(فک کنیم این موضوع)شما میخوای عضو بشی که میگفت قبول کردم
میگفت وقتی عضو اون گروه شدم بعد از مدتی ی خانمی بهش پیام میده درباره ی موضوعی (فک کنم گفت زبان)سوال میپرسه و این میشه باب اشنایی با خانمش
و فک کنم حتی میگفت خانمم مشهد بود و ایشون از تهران میره خواستگاری (فک کنم این شهر)
و تا جایی که برامون مینوشتن ازدواج کردن و مهاجرت کردن عمان
و دیگه من کامنتی از ایشون ندیدم
نمیدونم چرا
این قصه رو تعریف کردم که بگم داداش میشه اون چیزی که میخوای
این قول از من
البته به شرطی که خودت اول تبدیل بشی به اون شخصیت
بعدشم چرا هی میخوای مارو بپیچونی و بگی نمیدونم چجوری دعوت کنم؟
داداش بالاخره وقتی میری باغ رزرو میکنی از ده روز قبلش که تاریخ و زمان و مکان مشخص هست
هر روز بیا کامنت بنویس مارو دعوت کن ادرس و مکان و زمان روهم بنویس.
کار سختی نیست که.
داداش
با این کامنت من خدا میدونه چه ذوقی تو سلول های وجودت ریشه بزنه.
خدایا شکرت
بهتر که تیمت باخت.
خدایا هزاران بار شکرت
روحت شاد ساناز که روحمو شاد کردی نصف شبی:)))آی خندیدم:) آی خندیدم:)
خوشم میاد مثل خودمی،اصلا نمیتونی جدی باشی :)
ولکن بابا،هرچی خوشی دنیاست توی مسخره بازیه،جدی باشیم برای کی؟برای چی؟!
راستی عروسی شما هم دعوتیم دیگه؟!
من این چند روز که توی مسیر کنترل ذهنم زیاد آهنگ میزارم با نیلا نیکا میرقصم:)زیاد خودمو تو عروسی بچه ها تجسم کردم:) گفتم اگر چیزه که عروسی شمارم تجسم کنم:)
خلاصه به همون روشی که به ابراهیم یاد دادی،منتظر دعوت شما هم هستیم:)
راااااستی،سید علی بچه مشهد بود و عادله کیانی دختر گیلان!
الهی که هرجا هستن دلشون پر از احساس خوشبختی باشه و قلبشون پر از عشق…
راستی ساناز میگم،من ازین لباس محلی ها میخوام واسه عروسی ابراهیم،تودست و بالت چی داری؟!عکس هاشو اتچ کن به کامنتت ببینم بعدا :)
خلاصه که دمت گرم،روحم شاد شد با کامنتت،خدا روحت روشاد کنه…
بوس به کله ت فراوانِ فراوان
سلام به روی ممماهت!
باااشه من باغ میگیرم ،تو سایتم اعلام میکنم آدرس و تاریخ دقیق رو !
فقط میخوام شما نیاین،اونوقت من میدونم و شما!
البته قبلش باید یه عروس جور بشه !!!!
خوبی دختر زیبا!
دختر خوش قققلب!
منوحم بابت کامنت زیبایی که نوشتی!
آره من کاملا سید علی خوشدل عزیزم رک میشناسم به واسطه ی کامنتهاش،همینجور خانمه گگگلش خانمه عادله کیانی فر!
اوت کامنتشونم خوندم .
سید علی هرزگاهی تو دوره ی احساس لیاقت کامنت مینویسن البته آخرین بار حضور ذهن ندارم کی کامنت نوشتن.
ایشالا هر جا هستن فرکانس مارو دریافت کنن و با کلام الهی شون مارو خوشحال کنن.
حالا که اینقدر لطف داشتی و واسم تیکه تیکه هرچی یادت بود از کامنتش واسم نوشتی یه سوپرایز واست دارم
برو قسمت دانلود های سایت ،آخرین گزینه(گفت و گو با دوستان قست 15) رو گوش کن
بهت نمیگم چیه فایلش تا سوپرایز بشی!
خوشحال میشم تو جشن عروسیتون بیام.
اینو قلبا میگم و میدونم که با تمامه وجودم خوشحال میشم!
میدونی چیه!؟
شما خانواده ی واقعی من هستین!
اینو به الله واحد قسم میخورم!
من کمتر از 48 ساعت دیگه عروسی پسر عموم هست!
اما انگار که یه تولد ساده دعوتم!!!
و ساعت 6 عصر میرم تالار تا 12 شب !!!
یا اینکه ما خانواده ی پدریمون ارتباط خیلی صمیمی دارن با همدیگه!
اما این ذوقی که با هم صحبتی با شما دارم با هیچکدوم از آدمای اطرافم جز پدر و مادرم و برادرم با هیچکس دیگه ندارم!
واقعا حالا میفهمم وقتی خدا به حضرت نوح میگه:
اون پسره تو نیست یعنی چی!!!!
از صمیم قلبم آرزوی خوشبختی دارم واستون
(یه چیزه کوچیکی دوست دارم تو پرانتز بگم،بعضی وقتا اسمه عزیزی رو میارم تو کامنتام مثله شما،خانم شهریاری پاکیزه جان و…اما میبینم عزیزای دلم به کامنتام امتیاز میدن،خواستم بگم اگه اسمی رو مینویسم قلبا مخاطبم همه ی شمایی هستین که چه الان چه چندین سال بعد این کامنت رو میخونید!)
در پناه خدای واحد موفق باشید
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ ﴿٣٩﴾
به کسانی که مورد جنگ و هجوم قرار می گیرند، چون به آنان ستم شده اذن جنگ داده شده، مسلماً خدا بر یاری دادن آنان تواناست.
الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ ۗ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا ۗ وَلَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ ﴿4٠﴾
همانان که به ناحق از خانه هایشان اخراج شدند [و گناه و جرمی نداشتند] جز اینکه می گفتند: پروردگار ما خداست و اگر خدا برخی از مردم را به وسیله برخی دیگر دفع نمی کرد، همانا صومعه ها و کلیساها و کنیسه ها و مسجدهایی که در آنها بسیار نام خدا ذکر می شود به شدت ویران می شدند؛ و قطعاً خدا به کسانی که [دین] او را یاری می دهند یاری می رساند؛ مسلماً خدا نیرومند و توانای شکست ناپذیر است.
الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاهَ وَآتَوُا الزَّکَاهَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ ۗ وَلِلَّهِ عَاقِبَهُ الْأُمُورِ ﴿4١﴾
همانان که اگر آنان را در زمین قدرت و تمکّن دهیم، نماز را برپا می دارند، و زکات می پردازند، و مردم را به کارهای پسندیده وا می دارند و از کارهای زشت بازمی دارند؛ و عاقبت همه کارها فقط در اختیار خداست.
وَإِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَثَمُودُ ﴿4٢﴾
و اگر تو را تکذیب می کنند [کار جدیدی نیست] پیش از اینان قوم نوح و عاد و ثمود هم [پیامبرانشان را] تکذیب کردند.
=====================================
سلام به آقا ابراهیم
سلام به پاکیزه جانم
این کامنت رو برای هردوی شما مینویسم و دعا میکنم همون خدایی که از سر صبح میگه کار و زندگیت رو ول کن و برو براشون بنویس،در بهترین زمان و مکان این تلگراف رو به دستتون برسونه.
از کامنت های هردوتون بی نهایت لذت بردم،بی نهایت به معنی بی نهایت.ازتون ممنونم که انقدر آزاد و رها و صمیمانه و از روشنی قلبتون مینویسید.
این شجاعت میخواد،این عزت نفس میخواد ،این ایمان میخواد،دمتون گرم!
یک موضوعی رو مطرح کردید ازین جاده خاکی رفتن ها،اومدم بگم آقا طبیعیه،به خدا طبیعیه،برای همه ی ما پیش میاد،منِ سعیده که یک معجزه هایی توی زندگیم دیدم که کم مونده بود صدای خدا رو بشنوم که بگه : إِنَّنِی أَنَا الله
پیش میاد شیطان یک جوری همه جارو برام سیاه نشون میده که واقعا احساس میکنم دستم به هیچ جا بند نیست و هیچ چیز خوبی توی زندگیم وجود نداره و همه چیز خراب شده و هیچ وقت دیگه درست نمیشه …
این موقع ها دفترم رو باز میکنم و مینویسم :خدایا از دل تاریکی صدات میزنم،حتی اگر من درگیر همزات شیطان و نجواهای ذهنم شده باشم،حتی اگر من افتاده باشم تو دل کوسه و تورو نبینم،میدونم تو منو میبینی،تو منو میشنوی،خدایا تو کمکم کن از تاریکی دربیام…
استاد تو جلسه 5 قدم ٨ و تو جلسه ٢ قدم ٧ میگه وقتی حال آدم بده و درگیر ناخواسته ست،نمیتونه به فرکانس شکرگزاری دسترسی داشته باشه،فقط باید تلاش کنه توجهش رو از روی ناخواسته برداره…و به چیز دیگه توجه کنه ،حالا هرچیزی که هست حتی یک بازی کامپیوتری!
وقتی افتادی توی مرداب،دست و پا زدن بیشتر ،باعث فرو رفتن بیشتر میشه …
باید آروم بگیری ،دست و پا نزنی تا کمک خدا برسه…
استاد تو جلسه 5،قدم٨ چندتا جمله ی جادویی میگه که من عاشقشم….
استاد میگن :
حدس و گمان هم نزنید که این مشکل چه جوری میخواد حل بشه،نه عقلمون میرسه،نه کمکی به ما میکنه!نه تو و نه هزارتا آدم دیگه عقلشون رو بزارن روی هم،نمیتونند حدس بزن این مسئله چطور میخواد حل بشه!بعضی از کارها هست که عقل ما از پسش برنمیاد!فقط از دست خدا برمیاد!پس راهش اینکه فقط توکل کنی:)
خودِ من،دیشب داشتم به داستان موسی فکر میکردم.
فکر کن لب رود نیل باشی،یک سپاه دشمن هم هر لحظه داره بهت نزدیک میشه!همه هم دارن به جونت نق میزنند که ما حتما گیر میفتیم و کشته میشیم!
خداوکیلی چه ایمانی میخواد که اونجا بگی:
قَالَ کَلَّا ۖ إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ
موسی گفت: هرگز چنین نیست، که خدا با من است و مرا به یقین راهنمایی خواهد کرد.
واقعا موسی چطور میتونست حدس بزنه قراره دریا براش باز شه؟!صد سال دیگه هم به فکرش نمیرسید …فقط توکل و ایمانش بود که کارهارو پیش برد …
آخییششش…خدایا شکرت که بهم دستور دادی بنویسم،چقدر خودم آروم تر شدم،چقدر رها تر شدم…چقدر متوکل تر شدم…چقدر خوبه این داستان های قرآنی و تکرار ایمان و توکل و دریافت هدایت ها …
دعا میکنم این تمرین و تکرار قانون برای من،برای شما دوتا عزیز هم هدایتی داشته باشه،من که نمیدونم ،فرمون دست کس دیگه ست و اون گفت بنویس.
راستی هدایت قرآنی بالای کامنتمم برای جفتتونه!اسم هردوتون رو آوردم و گفتم خدایا حالا که میگی براشون بنویسم،خودتم از قرآنت هدایت بفرست …
من عاشق این آیه های سوره ی حج م.
مخصوصا این تیکه ش وَإِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ
که با ان و لام تاکید،میگه فرمون دست منه!پیروزی و نصرت شما قطعیه!هیییییچ نگران نباشید!
نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِیبٌ ۗ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ….
در پناه نور میسپارمتون.
نور آسمون ها و زمین!
خدای نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ
سلام سعیده عزیزم
بالا گفتی آخیشش، خدایااا شکرت بهم دستور دادی بنویسم …
حالا من میخام بگم آخیششش خدایاااا شکرت که هدایتم کردی دیدگاه سعیده را بخونم، میدونم برای پاکیزه جان و آقا ابراهیم نوشتی ولی برای منم صدای خدا بودی !!! میدونی تو چه زمانی بدستم رسیده ؟؟؟
دقیقا لحظه رفتن به جاده خاکی ، البته به لطف خداوند زیاد نموندم و با نوشتن خواسته م که از دل همین تضاد برام بوجود اومد آروم شدم . با خوندن دیدگاه شما که اصلا نوری در قلبم روشن شد.
راستی بعد از رفتن تو جاده خاکی چشامو بستم گفتم خدایا دلم میخاد صداتو بشنوم دلم میخاد باهام حرف بزنی ؟؟؟ خدایااااا من چطور دورت بگردم به این قشنگی باهام حرف زدی ؟ خدایاااا بهم گفتی توکل کنم و به چطوریش فکر نکنم خدایااااا شکرت
سعیده جون خدا گواهه لبخند روی لبانِ من آوردی ، قلبمو باز کردی ، خداوند لبخند که چ عرض کنم ! قه قهه خندیدن را به روی لبان قشنگت بیاره ، خداوند قلب قشنگ و مهربونتو باز کنه
برات آرزوی روشنیی راه ، نور هدایتِ بیشتر ، قلب گشوده ، شادی درون ، سلامتی را دارم قشنگم
به خدا میسپارمِت دوست عزیز
سلام بر همه اهالی سایت اونایی که مینویسن فقط
اونایی که میخونن فقط
اونایی که بیشتر میخونن تا بنویسن و بالعکس
گر مانده ام خموش خدا داند و دلم
اول یه داستان بگم
یه دوستی میگفت بابام که سن و سالش 70 80 بیشتره به همسایه مون که اونم همون تیپه میگه بلند شو بریم یه خبر از باغمون بگیریم و با هم میرن
مسیر یه تیکه اش کویریه و خاک رمل و گل چسبنده چند روز قبل بارون میاد و کلا یه تیکه راه میشه باتلاق
پیرمردای قصه ما میزنند به جاده و میرن با یه فکر کنم وانت تو اون قسمت میفتن
باباش یه کم گاز میده میبینه ماشین در نمیاد فایده نداره
دستش رو میبره از پشت صندلی یه هندونه رسیده آبدار مشتی در میاره میگه با یه چاقو ، میگه حاجی واش کن بیا بریم پایین با هم هندونه بخوریم،پاچه ها رو میزنن بالا و این همسایه بنده خدا در اوج عصبانیت و درماندگی بلند میشه همراهش میاد میشینن به هندونه خوردن ، بعد میگه بزار زنگ بزنم به پسرم که همین رفیق ما باشه بیاد کمک کنه درمون بیاره ، پسرش که میاد کمک ، همسایه میگه بابا کجایی ما تو باتلاق فرو رفتیم داشتم جوش میزدم الان شب میشه اگه نتونیم بریم بیرون ،ما دو تا پیر مرد چه اتفاقاتی ممکنه بیفته برامون همه نگران ما شدن و فلان ، بابات گفته بیا با هم بریم هندونه خوردن ،
این خاطره رو من بارها و بارها گفتم اینور اونور
بعد یه شب مهمون داشتیم بنده خدا اینور خونه رو داده بود اجاره اونور طرف هنوز خالی نکرده بود وسایل نصفی اینور نصفی اونور یه شب خونه بابا یه شب خونه این و اون، وسط همین گیری بیری اومده بود دیدن آلا کوچولوی ما
بعد گفتم چه خبر چکار میکنید
گفت هیچی الان زدیم بغل داریم هندونه میخوریم (استیکر مربوطه به تعداد زیاد و لازم)
خلاصه
نمدونم چرا وسط این کامنت ها و جوابها و حرفهای شما و پاکیزه و ابراهیم و بقیه این اومد نمدونم . شاید باید میومد
راستی پاکیزه خانوم این کامنت پاسخ آخریش چقدر عالی بود .البته که اقا ابراهیم هم کم نزاشته بود.
چرا من احساس میکنم این دو تا …
ولش کن
یاد سید علی و عادله خانم افتادم که یکی از دوستان تو پاسخها اینجا نوشته بود …
آقا ابراهیم
حالا که دیگه فامیلیتون رو هم میدونم
میام پیشتون در اولین فرصت
باشم اینور کشور
تا اونور فقط 1700 800 تا بیشتر راه نیست
میوم اونجه مبینومت
بزودی حرف اون رفیقت که افغانی بوده
خخخخ
چیکار داری اِه
نه بزار بگم طایفه اونا عالین
اون گفته بود
اونایی که باید میگرفتن قضیه رو گرفتن
شب خوش
سلام سعیده خانم !
حالت خوبه!
یه فولی بهم میدی!؟
میخوام یه هدیه ای بهت بدم!
بابت حال خوبی هایی که با نقطه آبی های ایمیلات دریافت کردم مخخخصوصا وقتی با قرآن باهام حرف میزنی!
من چند روزه تو ذهنم درخواست یک همسر بینظیر و یک فرشته ی الهی رو از خدا کردم(البته نه یک شخص خاص اما دارم از ویژگی های بینظیر یکی از عزیزای سایت خواسته ام رو واضح تر میکنم)
بعد ذهنم گفت همچین شخصی رو از کجا میخوای پیدا کنی!؟
مگه میشه هرآنچه که تو میخوای اون شخص داشته باشه و…
اما اون آیه ی قرآن که گفتی(پیروزی و نصرت شما قطعیه!هیییییچ نگران نباشید!)قلبم رو شاد کرد!
اگه تو نمینوشتی و تأکید نمیکردی من تو بهر این تیکه نمیرفتم!
خداروشکر بابت وجودت!
اما میخوام یه آهنگی بهت تقدیم کنم!
چیه چرا اینجوری نگاه میکنی!
تو با قرآن جوابمو بده منم با آهنگ!
هرکی و حرفه اش!!!
والا!
من بارها و بارها و بارها با این اهنگه رپ،اشک ریختم!
مثله امشب!
آهنگه
(اوس کریم)فکنم از دانیال رو گوش کن و میدونم که قرآن رو تو تک تکه این آهنگ میبینی!!!
خداروشکرت
خداروشکرت
تابستون میام پل سفید !دلم خیییییلی تنگ شد برا تونل پل ورسک!
یادته!
دلم تنگ شده برا حق حق زدن!
هنوز اون سنگی که خدا بهم گفت واسه نشونه ببرش با خودت رو دارم،میخوای عکسشو بزارم پروفایلم شماها هم ببینیدش!!!
خیلی قشنگه!
البته برا من!
بقیه رو نمیدونم!
میدونی چیه!
آدم وقتی با خدا میشه یهکم بی حیا میشه!
هرجا میرسه
گریه میکنه!
هرجا میرسه هر حرفی رو میزنه!
الان ساعت12 شبه و تو اتاق استراحت محل کارم با ذوق به همکارم گفتم خدایا تو قرآن به حضرت نوح گفت حرکته این کشتی با یاد بسم الله هست و ایستادن هم با یاد خداست!!!
حالا من تو دلم حسه بچه ی 3 ساله رو داشتم که مینداختنش بالا و دوباره بغلش میکردن!!!
و ذووووق تو دلم بود !!
بنظرت همکارم در واکنش به جمله ام درباره قرآن چی گفت!؟؟
3،4ثانیه مکث کرد و گفت:
واسه امشب ،شرکت ساندویچ میده یا سالاد الویه!!!!!
من دلم میخواست داااد بزنم!!!
خیییلی دلم میخواد یکی کنارم باشه که روزی 18 ساعت درباره ی قرآن و خدا باهاش حرف بزنم!!!
خدایا یه همسری برام قرار بده تا تورو نشونم بده و وجودش منو به تو نزدیک تر کنه!
سعیده خانم الهی خدا قلبت رو شاد کنه،که قلبم رو شاد کردی!
ساناز که ول کن نیست برا عروسیم،سعیده رضایی هم که رفته لباس بدوزه، خو منم دوست دارم جشن بگیرم اما عروسی بدونه عروس مگه میشه!
نشستین کنج مجلس از دور هم هی میگین لنگش کن!!!
علی ییییارت جستجو تون رو شروع کنین دیگه!
لطفا شخص مورد نظر حتتتتما از بهترین شاگردای استاد عباسمنش باشه!
آزمون ورودیش هم با خودتون.
میدونین که چجوری جستجو کنین دیگه!
با فرستادن نشونه هاتون هدایتم کنین به شخص مورد نظر
باشد که رستگار شویم.
سلامی به گرمای نور هدایت الله….
سلام به سعیده ی توحیدی سایت
هدایت دریافت شد
کلام الله برقلبم نشست
گفته بود برای پاکیزه باشد وابراهیم
اما قلبم من را
از دراز کشیدن واماده شدن برای خواب منصرف کرد
یک تنه جلوی خمیازه ام ایستاد
مجبورم کرد گوشی ای که باطریش رسیده بود به 2 درصد رو بزنم ب شارژ و به دلیل نداشتن سه راهی برق ساعت 1:54 شب من رو یک ساعت سرپا کنار دیوار نگه داشت تا بهم هدایتش رو بگه
بگه تو باید ادامه بدی
فرمون دست کسی دیگست تو فقط باید سپاسگزار باشی….
واقعا موسی چطور میتونست حدس بزنه قراره دریا براش باز شه؟!صد سال دیگه هم به فکرش نمیرسید …فقط توکل و ایمانش بود که کارهارو پیش برد
راستش من خودم چندروزه که درگیر یه مسئله ی مالی بودم و هیچ راهی به مغزم نمیرسید استرس ها داشت بالا میگرفت و من باتمام قوای وجودیم انصافا سعی میکردم ک جلوش رو بگیرم
هرکاری ک بلد بودم رو انجام دادم
یکبار دیگه ازت این جمله رو شنیده بودم ک به نقل قول از استاد گفتی :
گاهی دسترسی ب فرکانس سپاسگزاری نداری تواون لحظه به هرچیزی که حالت رو بهتر کنه چنگ بزن …
از تقریبا یک هفته پیش هرروز ک از خواب بیدار میشدم اولین جمله توی مغزم مرور میشد این بود که :
امروز هم گذشت وتوهنوز پولی جور نکردی …..
و من با پخش کردن یک اهنگ بندری شاددددددد وبلند سرصبی سعی میکردم اون صدارو نشنوم
باهاش میخوندم قرمیدادم
جلوی ایینه به خودم لبخند میزدم وبرای خودم شعر میخوندم
تک تک برگ های گلدون رو نوازش میکردم و به گلبرگ های جدید خوشامد میگفتم و میبوسیدمشون
خلاصه هرکاری میکردم ک ارومم کنه
اعتراف میکنم کارسختیه
وافتخارمیکنم به خودم
که تسلیم نشدم
به هر روش ابداعی چنگ زدم
سعیده گفته بود که هرطور شده فقط حالت رو خوب کن
مدام باخودم تکرار میکردم خدایی که من رو تااینجا رسونده خودش فکر اینجاشم کرده
خدایی که رویایی رو ب قلب من انداخته حتما قدرت خلقش رو ب من داده
خداخودش گفته اگه سختی ای بهش برخوردی حتما از قبل توانایی مقابله باهاش تو وجودت نهادینه شدی..
فکر کن لب رود نیل باشی،یک سپاه دشمن هم هر لحظه داره بهت نزدیک میشه!همه هم دارن به جونت نق میزنند که ما حتما گیر میفتیم و کشته میشیم!
خداوکیلی چه ایمانی میخواد که اونجا بگی:
قَالَ کَلَّا ۖ إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ
موسی گفت: هرگز چنین نیست، که خدا با من است و مرا به یقین راهنمایی خواهد کرد.
این ایه رو هم قبلا ترها ازخودت شنیده بودم و روی یک نوت برگ کوچیک نوشتم وچسبوندم روی میز کارم
و بزار بهت بگم که چطور معجزه ها رخ داد و درها باز شد و کنترل ذهن ها نتیجه داد
الله اکبررررررر
چیزی تاروز30ام نمونده و من به مبلغی زیاد پول نیاز داشتم و به خودم قول داده بودم ک اصلا از کسی قرض نکنم و این بدهی سرتاریخ پرداخت بشه
و من تنها کاری ک از دستم برمیومد کنترل ذهنم و گاهی سپاسگزاری بود
دوروز پیش یهو یکی از مشتری هام زنگ زد و بهم گفت که داره میره سفر چندروزه و قبلش میخاد برای انجام کاری بیاد پیشم
من ازش پول میخاستم ولی اصلا امیدی نداشتم ک اون پولی به من بده ولی درکمال تعجب وقتی رفتم دم در وشیشه ماشینش رو داد پایین بعد سلام کردن یهو چشمام رو پولهای تراول پنجاه تومنی که روی صندلی کناریش پخش و پلا بود گرد شد
اون حرف میزد و من مدام تحسین میکردم توی دلم خوشبحالش چقدر پووووول داره خدایا شکرتتتت که چشمام داره انقدر پول رو میبینه واقعا قبلم داشت ذوق میکرد برای پولهاش و دیدم که گفت بیا عزیزم فعلا این دستت باشه تا بعدا کامل تسویه حساب کنیم باهم ورفت..
من پولهارو ازش گرفتم و کل مسیر برگشت انگار روی ابرها بودم درسته که مبلغ مورد نیازم تکمیل نشد ولی حداقل 80درصدش جور شد
اونجا باخودم گفتم دیدی جواب داد
دیدی ازجایی ک فکرش رو نمیکنی خدا دستهاش رو برات میرسونه دیدی دیدی دیدی شد؟
خواستی شد…
پس بخواه تا بازهم بشه….
الان که دارم مینویسم دارم برای قلب بیقرار خودم مینویسم که مطهره یادت باشه خدایی که 80 درصد پول رو برات جور کرده بقیشم جور میکنه
وقتی این تیکه از کامنتت رو خوندم
که حضرت موسی لب رود نیل بازهم به خدا امید داشت
باخودم گفتم درسته که دوروز دیگه به موعد مونده ولی من دقیقا توی همچین موقعی باید کنترل ذهن کنم
وگرنه 5سال دیگه که سوار ماشین شاسی بلندم تو مسیر کارخونم هستم که کنترل ذهن کار شاقی نیس
اگه مردی الان خودت رو ثابت کن
و وقتی خوندم که
حدس و گمان هم نزنید که این مشکل چه جوری میخواد حل بشه،نه عقلمون میرسه،نه کمکی به ما میکنه!نه تو و نه هزارتا آدم دیگه عقلشون رو بزارن روی هم،نمیتونند حدس بزن این مسئله چطور میخواد حل بشه!بعضی از کارها هست که عقل ما از پسش برنمیاد!فقط از دست خدا برمیاد!پس راهش اینکه فقط توکل کنی:)
دست خدا رو روی شونم حس کردم که گفت
راهش اینه فقط توکل کنی
ومن توکل میکنم
و میدونم ک بقیشم جور میشه
و خدای من همون خدایی یه که جان موسی رو روی اب درامان نگاه داشت
و یونس رو در شکم نهنگ زنده نگاه داشت
و یعقوب رو بینا کرد
و یوسف را ازقعرچاه به تخت فرمانروایی نشاند
وچشمه ی زمزم رو زیرپای اسماعیل جاری کرد
و اتش رو بر ابراهیم گلستان کرد
و سگ اصحاب کهف را پی نیکان برد
و بله خدای من اینچنین خدایی میکند بنده اش را
بنده ای که ایمانش را به عمل برساند و نه درحرف بماند…
خدایا خودت قلب من را در برابر نجواهایی که هرثانیه بهش حمله میکنند مصون نگه دار
من بدون قدرت تو بسیار بسیار بسیار ضعیف و ناتوانم ….
بنام خداوند بخشنده بخشایشگر…
سلام دوباره به سعیده زیباییم!
سعیده جان!.ایه ایی که برای این دو دوست عزیزم،نوشته بودین.یادم از چند روز پیش خودم اومد.دقیقا روز شنبه…
یه احساس شور و شعفی..داشتم.اصلا روی زمین جام نبود.یه حس امید ولی ذهنم وعده فقر میداد…
روز خاصی بود..طبق الهام گذشته ام که یه روز خاصی براش گذاشتم..مدام اونو در طی هفته اجرا میکنم.که این الهام جزو یه برنامه شخصیم هست…
بعد از اون.کارای پیش افتاده دیگه رو انجام دادم..
یه حسی بهم گفت برو اتاق کارتو تمییز کن..زیرو روشو جارو کن تا بهت بگم…
رفتم تمییز کاری رو انجام دادم.و تمام شد…دقیقا فردای اونروز صبح زود..
گفتم خدایا من نمیدونم باید چکار کنم.تو بهم کمک کن..چون نجوای ذهنم پشت سر هم وعده فقر میداد..ولی به لطف خودش و بازم هدایت خودش دو نوبته اهرم رنج و لذت رو دارم هر صبح انجام میدم..
خیلی ذهنم،” خستم کرده بود!.
دقیقا به نقطه ایی رسیده بودم که واقعا نمیدونستم چکار کنم..
هدایت شدم به کامنت شما،”سعیده شهریاری…
خدا بهم گفت بشین کامنت سعیده رو بخون..
بعد برو فایل جدید رو ببین..
بهم گفت تمام تمرکزتو بزار روی این فایل…
به لطف خدا..ایده ایی از توی صحبتهای استاد بهم الهام شد…
خیلی دقیق خیلی واضح و نشانه ها پشت سر هم اومدن…
تا به امروز شب چهارشنبه هست…
سعیده جان!..
همینه بخدا!..ما اصلا نمیدونیم..که میخاییم چکار کنیم.واقعا ذهنم تو این مواقع،هیچ صحبتی نداره…
ولی جز وعده فقر چیزی نیست…
و لطفش شامل حالم شد…
یه ایده خفن برای بیزنسم بهم الهام شد…
روز اول که شروع کردم پر از ترس و دلهره…
عصرش یکم بهتر شدم…
شبش بازم بهتر..و سپاسگزاری عمیقتر..
بازم فردای اونروز از خدا طلب کمک خاستم..و خیلی راحت مراحل رو بهم گفت یبار دیگه بشین خوب گوش کن.و بنویس..و تا امروز تمام سعی ام،یادگیری این الهام هست…
سعیده جان تا امروز…
من تونستم قدمهای تکاملیمو تا سه روز..چیزی که من اصلا فکرشو نمیکردم که بتونم بخوبی این مراحل رو پیش ببرم…
من مینوشتم خدا تایید میکرد…
تا دیشب..یه مورد نوشتم!بخدا…
اومدم مرحله بعدی رو انجام بدم!.اون کد وارد نمیشد..هر کاری کردم نشد.اومدم تماس گرفتم.بخدا اینترنتم قطع شد.گفتم ببخشید پیداش نمیکنم بعدا تماس میگیرم..
خداوند بهم نشون داد.گفت امشب رو دست بردار..بزار برای روز بعد..که امروز بود…
دیگه اصلا ناراحت نشدم.گفتم هدف،مسیره که برای لذت بردن در راه رشد و پیشرفتمه…
بدون اینکه بهم بریزم شروع کردم تو اتاق کارم ، خودمون تنها با همدیگه کلی صحبت کردیم.. کلی اون خوشحال شد..خیلی باحاله.، اینروزای هدایتی..
چقدر زندگی ام بعد گوش دادن به این فایل…خوشبین تر میشه.خیلی حالم خوبه..
الانم توی اتاق کارم هستم سکوت…فقط صدای اتش بخاری ،”کوچکم میاد.. گرم و نرم دارم واست مینویسم..خیلی فضای روحانی هست..
اتاق کاری که قبلا پر از شرک و تقلا بود.الان شده محل عبادت منو و خدا و کار کردن روی بیزنسم..
سعیده چه بیزنسی تولید کردم..دارم کارای سیستیمشو انجام میدم.امروز که سرچ میکردم دیدم،کار من تو ایران مانندی نداره…
بعد از 15 سال تو این بیزنس.با یه ایده خیلی ساده.من تونستم بیفتم جلو…خیلی خوشبینم خداوند قبل از الهامم شب تو خواب بهم نشون داد..یه تعداد زیادی افراد توی اتاق کارم نشسته بودن و من داشتم راجع بکارم براشون توضیح میدادم..
اینا بنظرت،” میشه به کسی گفت؟ هان!
به هر کسی گفتی اصلا باور نمیکنه..
یادمه روزایی که باید طبق الهام خداوند پیش میرفتم.هر کسی کارمو میدید میگفت اصلا ما فکر نمیکنیم کار یه فرد خاصیه..یچیز عجیبه..
کار من بدرد همه گروهی میخوره.!
هر سنی با هر سلیقه اییی…
هر چقدر فکرشو میکنم…میگم خدایا اگه من تومسیر تو نبودم..اصلا به ذهنم نمیرسید که بتونم از یه چیز خیلی کوچک و ساده.بتونی میلیونها تومن درآمد داشته باشی..
ولی خدا این وعده رو بهم داده..
فعلا هیچی نمیدونم فقط میدونم من با ایمان و توکل بخودش..و تسلیم بودن در برابرش باید ادامه بدم…
میخاستم بگم.همه چیز ایمانه…همه چیز توکل و تسلیمه!..که اینو تکاملی خداوند بهم اموزش داد..
سعیده جان ایده الهامیم دقیقا در زمان مناسب و در مکان مناسب بهم هدایت شد..که من با خیال راحت بتونم این مسیر رو ادامه بدم.
همین چند روز چه درهایی برویم وا شده..
کل ثانیهای زندگیم شده پر از عطر خداوند..چه معجزه هایی .چه هدایتهایی..
هر چقدر که میگذره همیشه بخودم میگم…
بیشتر میدونم،نمیدونم…
بیشتر میدونم،،،،نمیدونم
واقعا ما در برابر خداوند هیچی نیستیم..
مخصوصا وعده ذهن ، پوچ و بی ارزش ، میشه..
سعیده جان! دوستان عزیزم!…
میدونی به چه نقطعه ایی میرسی…به نقطعه ایی که ناتوانی ذهنتو و خودتو بیشتر درک میکنی..
یوقتایی قبل خوابیدن. یاد مرگ میفتم! یا بفکر قیامت میفتم. که میخام چه جوابی در مقابل خدا داشته باشم..
پس قدر تمام این لحظات ناب الهی رو با تمام وجودمون درک کنیم..
مردن خیلی سخته…خیلی سخته..مردنی که همراه نادانی و گمراهی باشه!.
خداوند مدام قیامت رو هم بصورت خواب و هم بصورت بیداری بهم گوشزد میکنه..
چند شب پیش خواب دیدم.توی جسد یه شخص یه مار بزرگ و کلی کثافتها بود….
خیلی خوابهای اینجور چیزایی رو میبینم…واقعا مدت زنده بودنمو ،خیلی خیلی کوتاه میبینم…
خیلی منو بفکر وادار میکنه..
که هیچ وقت مغرور نشم.
و میدونم هنوز خیلی راه دارم…
فقط میدونم باید ادامه بدم..و هر لحظه مواظب این عجله،شیطانی باشم..
تنها امیدم تو اینروزا همین خلوت گزینی،”توی اتاق کارم با خداوند هست…چقدر حالم خوب میشه وقتی مینویسم..وقتی بیاد میارم….
تنها تمرینی که اینروزا داره نجاتم میده..تمرین سپاسگزاری و تمرین اهرم رنج و لذت.و دوره عزت نفس و …خیلی بهم کمک کرده تا بتونم الهامات خدا رو بشنوم و بهشون عمل کنم!..
ببخش:سعیده جان کامنتم طولانی شد…باید مینوشتم!باید مینوشتم..دست خودم نیست..اینکار دله.گناه من نیست تقصیر دله…
دوستتدارم دوست الهی من..
و در نهایت سپاسگزار خداوندم که به من فرصتی داد تا کلامشو جاری کنم.
سلام.
پیش از این گر دگری در دل من میگنجید/
در دلم جز تو دگر نیست کنون ،گنجایی/
خوبی!
چند روزه خدا خیلی داره باهام حرف میزنه!
با قرآن !
با قدم زدن !
با الهامات بسیار قوی!
با دلیل منطقی!
اما یک احساس سنگینی دارم بخاطر آنچه که شیطان از چپ و راست و بالا و پایین داره ذهنم رو درگیر میکنه!
هرچند منم بیکار ننشستم تا بالازورم بشه!
اما چیزی که هست نیاز به خدایی دارم که میگه
او با شماست هرجا که باشید!
نیاز به کلام خودش دارم!
سعیده جان!
میدونم که میشناسی این احساس رو!
میدونم که تجربه ی همچین روزایی رو داشتی!
کمک میخوام ازت!
من به قلب تو ایمان دارم و میدونم که کلام مؤمنان کلام خداست و خداوند اطراف من رو پر کرده از دستان خودش!
خیلی خیلی بندرت پیش میاد که تو همچین فضای سنگینی باشم از نظر نجواها!
منم آدمی نیستم که شل کنم و دورو ی ها و افکارمو بسپارم به دسته باد تا هر آشغالی رو وارد ذهنم و زندگیم کنه!
اما یه جایی دیگه واقعا حس میکنی زورت برابره با نجواها و قدرت بالاتری نسبت به نجواها نداری!
ازت درخواست کمک دارم دوست خوبم
سلام و درود خدا به بندگان صالحش!
سلام پاکیزه جان.عزیزم،چقدر زیبا با اون لهجه. فارسی نابت ، برامون مِینویسی..
خیلی دوستداشتنی و زیبا هستی..بهت تبریک میگم که همچنین عشقی رو نسبت بخداوند داری…
کلی با نوشته ات ذوق کردم.اشک ریختم.زبانم قاصره،از اینهمه عشقی که نسبت بخداوند داری…
چند تا کامنتتو با عشق خوندم..
واقعا وقتی خوشبین هستی ؛ یعنی که خداوند رو توی تک به تک کلامت ،جاری میکنی..
تمام این پیامهای سایت..چه گذشته چه جدید…نشانه خوشبینی هست…این خوشبینی چکارها که نکرده..
چقدر افراد هر روز دارن، بقول استاد.کلام خدا را یاد میکنند.
هیچ مساجدی به اندازه سایت الهی “گونه استاد ، سید حسین عباسمنش ،نیست و نخواهد بود…نیستم نبود..نگرد ، نیست!.
همه خوشبین،با ایمان متوکل.خدا ترس.عاشق.همراه. نور را به زندگیشون ،دعوت میکنند..
پاکیزه جان دختر زیبا!…بهت تبریک میگم که اینقدر شور و عشق الهی داری!..
لذت بردم از طرز بیان زیباییت و نوشته هایت…
برات ارزوی موفقعیت دارم،برای تک به تک خاستهایت…
سلام به پاکیزه عزیز
دلت رو از خدا پر کردی و گفتی خدا خدا
ایول این توحید شما قابل تحسین بود
گفتین اگر بدبین باشیم یعنی خدا را باور نداریم
درسته
وقتی مهر خوبینی را روی خودمان برچسب میزنیم یعنی دارم خدا رو در خودمان میپرورانیم
یعنی دارم هر اتفاقی که پیش میاد و به نفع خودمان قرار میدهیم
یعنی داریم با خودمان رو راست میشیم که آقا هر چه پیش میاد. از روی افکار خودمان هست
اگر کاری میکنیم بهتر است خودمان را تخریب نکنیم این رو هم خوش بینانه نگاه کنیم که میشه از این بهتر هم بود میشه بهتر از این هم بود
چون وقتی ضعفی در خودمان میبینیم
یعنی باید اون رو بهبود بدهیم داریم یک قدم دیگر بر میداریم به سوی خوش بختی یک قدم بر میداریم به سمت تغییر
و
وقتی تغییر میکنیم یعنی داریم پیشرفت میکنیم
کامنت شما کلماتی را در ذهنم آزاد کرد که خیلی به درد خودم هم خورد برات آرزو موفقیت دارم دوست عزیز
درود و هزار تحسین به این همه توکل و اعتماد به خداوند… ممنونم ازت عزیزم و خداروشکر میکنم بابت شنیدن این فایل و خوندن این متن شما که خودش برام نشونه بود ، نشونه امروزم بود و با خوندن متن پر از آگاهی و توکل و آرامبخش شما ، و گوش کردن به فالی استاد عزیزم که همیشه بهترین نشونه من برای واضح شدن قدمام هست ، یه تلنگر بزرگ بهم خود از اینکه بهناز هیچ کاری سخت نیست ، اگر کارت داره سخت پیش میره اگر مشتری های خوبی به پستت نمیخورن اگر آروم نیستی یعنی یچیزی اینجا درست نیست ، یعنی تو داری از پروردگار خودت دور میشی یعنی داری درگیر روزمرگی میشی ، و باز هم خداروصدهزار مرتبه شکر میکنم که اونقدر تونستم روی خودم کار کنم ، که الان فقط دو سه روز هست که این حال رو دارم و زود به خودم میام زود میفهمم ایرادم از کجاست ، شاید این دو سه روز تو غفلت و درگیر روزمرگی شدن، زیاد باشه ، ولی برای منی که قبلا یک هفته یا شایدم نزدیک به یک ماه تو این اوضاع گیر میکردم و بعد یک ماه به خودم میومدم، دو سه روز الان یعنی رشد و تو مسیر تکامل قرار گرفتن ، میدونم همه آدم ها حتی خود استاد هم 100 کامل نیست و ممکنه گاهی وقتا ذهن منفی و استدلالی غالب بشه ولی استاد میگن بعد چند دقیقه به خودم میام و میگم اگر کارت داره سخت پیش میره یعنی یچیزی یه باوری در خود من هست که مشکل داره و باید درستش کنم ، پس منم با توکل بر خدای خودم این مسیر تکاملی رو طی میکنم تا وقتی که اگر همچین اتفاقی افتاد نزارم بیشتر از چند دقیقه طول بکشه و سریعا به خودم بیام و در مسیر آرامش قرار بگیرم
خدای من شکرت که امروز این فایل رو گوش کردم و الان میرم تا برای مسیر هدفم به تک تک حرف های استاد عمل کنم تا هدایت بشم به بهترین ها، من به بهترین مشتری ها و بهترین مشتری ها به سمت دفتر خودم
بهترین آدم ها و سمت دفتر من تا به راحتی در این مسیر تکاملی و هدایتی رشد کنم و برم به مدار بالاتر
خدایا قلبم رو پر از آرامش وجود خودت کن تا جز تو به هیییییچ کسی تو این دنیا برای هییییچ کاری حساب نکنم
خدایا مسیرم رو واضح و روشن کن تا بتونم هدایت ها و نشونه هات رو با قلب آماده دریافت ، بشنوم و به تک تکشون عمل کنم
خدایا جز تو پناهی ندارم
خودت من رو هدایت کن به بهترین مسیر که در از آرامش و امنیت و لذت از زندگی و سلامتی و ثروت باشه
از خدای خودم همین آرامش و سلامتی و حال خوب و لذت دوچندان رو برای استاد عزیزم و مریم جان عزیزم و همه بچه های سایت میخوام .
خدا جونم خییییلی دوست دارم
Hi honey
That is first time i am reading your comments.
Frist of all i would like to say : YOU ARE VERY VERY PRETTY. GOOD LOOKING AND GORGEOUS SWEATHEART
You are the only person who call GOD my eternal love as i do dear.
You know what? that is a sign to me
Dear Pakize i can get your feeling . when you say : GOD YOU ARE ENOUGH TO ME
Actually that is my bio everywhere in my phone
سلام عزیزم
این اولین باری هست که من کامنتهای شما رو میخونم .
اول از همه میخوام بگم : عزیز دلم شما بسیار بسیار زیبا جذاب و خوشگل و فریبنده هستی .
شما تنها کسی هستی که من دیدم خدا رو صدا میزنی : عشق ابدی من کاری که همیشه خودم انجام میدم و اینطور صداش می زنم .
میدونی چیه ؟ این برای من یه نشانه ست .
من کاملا احساست رو درک میکنم وقتی میگی خدایا فقط تو می فهمی چی میگی . تو برایم کافی هستی .
راستش این جمله ای هست که من تو بیو خودم تو گوشی موبایلم نوشتم هر جایی که هستم .
که عربی اش رو بلدم الحمدلله : الیس الله بکاف عبده ( هههه . همین امروز از عربی ام ایراد گرفتم . یه کم امیدوار شدم .)
از کامنتت خیلی لذت بردم پاکیزه جان و تو دفترم ثبتش میکنم .
حرفهای آشنا از سرزمینی آشنا.
به امیددیدار روی ماهت در زمان و مکان الهی
برکات این فایل تمامی نداره خدایا شکرت خیلی دوست دارم
به خدای مهربان قدرتمندمون می سپارمت
به نام خداوند هدایتگر مهربان
خدایا من هرآنچه که دارم از آن توست و از تو به من رسیده است
سلام و درود و سپاس بر استاد عباس منش گرامی و سرکار خانم شایسته عزیز و همه خانواده صمیمی عباس منش
دو حدیثی دیدم که منتسب است به پیامبر گرامی اسلام(ص) که فرمودهاند:
تَفَأَّلُوا بِالْخَیْرِ تَجِدُوهُ
کارها را به فال نیک بگیرید، و امیدوار باشید تا به آن برسید
اِنَّ اللّه َ یُحِبُّ الْفالَ الحَسَنَ
خداوند فال نیک زدن را دوست دارد
این فایل مکمل جلسه دوازده کشف قوانین زندگی هست در آن جلسه هم استاد بخوبی این موضوع را باز میکنند و میفرمایند که چقدر همهچیز عالی پیش میره وقتی که ما روزمون را با خوشبینی و نیت عالی شروع میکنیم و میفرمایند که داشتن انتظارات مثبت باید تبدیل شود به شخصیت شما و جزو عادت های رفتاری و فکری شما بشود. یک خوشبینیِ همیشگی که شروع کننده ی هر موقعیت است آنهم نه فقط درباره موضوعات مهم و اساسی بلکه انتظارات مثبت داشتن را درباره هر مسئله یا فعالیت روزمرهتمرین کردن و
انجام تمرین کدنویسی یا ستاره قطبی میتونه شروع کنند یک روز عالی باشه یعنی اول باید انتظارات مثبت را ساخت و سپس روز خود را شروع کرد
این انتظارات مثبت یا خوشبینی را خداوند بعنوان کسانی که به غیب ایمان دارند عنوان فرموده آنجائیکه میفرماید
الذین یومنون بالغیب
یعنی ایمان دارند به غیب که براشون اتفاقات خوبی میافتد اگر که بتوانند باور داشتهباشند که خداوند همواره برای آنها خیرو خوبی و فراوانی میخواد حتی لحظهای که اصلاً خبر ندارند چه اتفاقی قرار است در آینده بیفتد.
یادم میاد که با همسرم برای خرید طلا به مغازه طلافروشی رفته بودیم و وقتی که یک قطعه طلا انتخاب کرده و فروشنده فاکتور آن را نوشت من ازش سوال کردم اگر بخواهم این طلا را بفروشم چقدر از آن کم میشود و فروشنده پاسخی به من داد که سالهاست در ذهن من حک شده است:
گفت چرا اصلاً بفکر فروش طلا هستی که بخواهی حساب کنی چقدر از این پولی که الان دادی کسر میشود؟
چرا بفکر این نیستی که همیشه طلاهای بیشتری برای همسرت بخری!
اصلا چرا از الان داری نیت بد میزنی که ممکن است یک زمان احتیاج بفروش طلا داشته باشی
و چند مورد دیگر که بعدها با خودم فکر کردم دیدم که واقعاً یک ذهن ثروتمند میتونست یک چنین پاسخی را به من بدهد ولی من که ذهن فقیری داشتم به فروختن طلا احتمالاً برای زدن به یک زخم زندگی فکر میکردم
که طبق قانون اگر من آنگونه فکر میکردم مسلماً همان اتفاق بد هم برای من رخ میداد
در ادامه چند بیت شعر از بزرگان در رابطه با خوشبینی و شاد زندگی کردن را مینویسم که خالی از لطف نیست:
سعدی: آن به در میرود از باغ به دلتنگی و داغ
وین به بازوی فرح میشکند زندان را
میگه که اگر بدبین و بداخلاق و افسرده و دلتنگ باشی اگر در باغ و بستان هم باشی مثل اینه که اصلا در باغ نیستی ولی اگر روی گشاده و شاد و خوشبین باشی و در زندان هم باشی میتونی درهای زندان را بشکنی
و مولوی فرموده
گر تو باشی تنگدل از ملحمه ( فتنه، شورش)
تنگ بینی جمله دنیا را همه
ور تو خوش باشی به کام دوستان
این جهان بنمایدت چون گلستان
ای بسا کس رفته تا شام و عراق
او ندیده هیچ جز کفر و نفاق
وی بسا کس رفته تا هند و هری
او ندیده جز مگر بیع و شری
وی بسا کس رفته ترکستان و چین
او ندیده هیچ جز مکر و کمین
بطور خلاصه مولانا میفرماید که آدم افسرده را اگر به بهشت هم ببری آن را زشت می بیند
این کامنت برای مقدمه باشه تا چندین بار این فایل را ببینم و برای خودم تمریناتی که استاد فرمودند را درنظر گرفته و سعی کنم در این زمینه خودم را بهبود ببخشم
به نام خداوند بخشنده و مهربان.
سلام به استاد عزیزم.
من تمام فایل را گوش کردم خیلی نکات کلیدی و ارزنده ای توش استاد گفتند که تصمیم دارم اونا رو
تغییر بدم و ذهنیت مثبت در خودم ایجاد کنم.
من در منطقی کردن این باور که:
ثروتمندان آدمای خوبی هستند یه کم ایراد داشتم
یعنی با این وضوح درک نکرده بودم که تو این فایل درکم نسبت به این باور بهتر شد یعنی با اون
تیکه از مصاحبه که جف بیزوس به خبرنگار گفته بود به جای این که بگیم فلان آدم ثروتمند چقدر ثروت داره
به جاش بگیم فلان آدم چه ویژگی مثبتی داشته
که بهش کمک کرده که ثروتمند شده و چقدر ثروت
برای دیگران خلق کرده ،و این تیکه از مصاحبه
جف بیزوس باعث شد که زاویه دیدم نسبت به
ثروتمندان وسیع تر بشه و بهتر تو ذهنم بتونم با
اونا ارتباط برقرار کنم و به توانایی هام در مورد خلق ثروت ایمان بیشتری بیارم و نسبت به ثروتمندان خوشبین تر بشوم.
این نگاه خوشبین بودن را میتونم بین دو نفر از دوستانم که از نزدیک باهاشون در ارتباط هستم
را بنویسم که با گوش کردن این فایل تونستم این
ویژگی ها را تو شخصیت اونا پیدا بکنم.
این دوتا همکار و دوستان عزیز یکی شون بسیار
آدم بی خیال تو در زمان مناسب محصولاتش به
فروش میره و من دیدم همه هم بهش اعتماد دارند و تحصیلاتش در حد ابتدایی هستش و این آدم همیشه تو گفتار و رفتارش تعادل داره.
ولی اون یکی دوستم در مورد همه چیز خیلی حساسانه عمل میکنه همیشه مواظب هست که کوچکترین اشتباه هم در مورد خودش و دیگران صورت نگیره به خاطر این ویژگی اش نمیتونه
با دیگران همکاری بکنه و خیلی برام جالب است
این دوتا دوست تو بحث حسابداری خیلی دقیق
و صادقانه عمل میکنند و اما درسی که برا من داشته این هست که این ویژگی خونسرد بودن و
خوشبین بودن نسبت به کار ،آینده را در خودم ایجاد کنم و برا اینکه بتونم این کار را انجام بدهم
باید بیشتر باهاش ارتباط برقرار کنم تا بیشتر باور بکنم و از آدمای منفی نگر فاصله بگیرم.
استاد عزیزم بسیار، بسیار از شما و همچنین خانم شایسته عزیز ممنون و سپاسگذارم.
در پناه حق پیروز و سربلند باشید.