تغییر شخصیت، جسارت می خواهد - صفحه 21 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-24.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2015-11-23 13:10:002022-12-29 00:46:49تغییر شخصیت، جسارت می خواهدشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدا مهربان♥️
سلام دوستان عزیزم🌹
تغییر شخصیت جسارت میخواد، اینکه اعتمادبنفس و عزت نفس داسته باشی، اینکه قدرت نه گفتن داشته باشی، اینکه از ادمها نترسی، وارد ترسهات بشی، اینکه تارفی نباشی، اینکه آدم صادقی باشی، رک و روراست باشی، اینکه خودت را قربانی دیگران نکنی، خودت رو فدای خانوادت نکنی، اینکه غمخوار خانوادت نباشی، فقط به فکر خودت باشی، اینکه ترحم و دلسوزی نکنی، اینکه آدم احساساتی نباشی، جدی و قاطع باشی، منطقی رفتار کنی، اینکه خودت باشی و نقش بازی نکنی، اینکه محکم راه بری، محکم حرف بزنی، اینکه مهاجرت کنی، بری یه جای دیگه، اینکه شغلت رو عوض کنی، ماشینت رو عوض کنی، خونت رو عوض کنی….
همه اینها جسارت میخواد، اعتمادبنفس و عزت نفس بالایی میخواد، ایمان میخواد، توکل میخواد، اینکه ایمان داشته باشی خدا با تو هست، خدا هدایتت میکنه، خدا پشت و پناه تو هست، خدا حمایتت میکنه، خدا دستانش را برای کمک به تو میفرسته، اینکه ایمان داشته باشی در همه اتفاقات زندگیت خیر عظیمی نهفته است، اینکه ایمان داشته باشی تنها نیروی خیر در جهان حاکم است و الخیر فی ماوقع.
تغییر شخصیت اراده ای پولادین میخواد. استقامت و پایداری میخواد. باید در مقابل آزار و اذیتها، تمسخرها، توهین ها تاب بیاری. باید صبر کنی، صبر جمیل.
من خودم جزو اون دسته از آدمهایی بودم که جهان اونقدر بمن فشار آورد که چاره ای جز تغییر نداشتم، یعنی اگه تغییر نمیکردم زیر چرخهای جهان له میشدم. مرده ای بودم که فقط نفس میکشید، ترس و استرس تمامه وجودم را فراگرفته بود، از لحاظ روابط، سلامتی، مالی، روحی و روانی، شرایط بسیار بسیار بدی را داشتم، اما یک روز تصمیم گرفتم که تغییر کنم، تصمیم گرفتم که آدم واکنشی نباشم، به رفتار بد ادمها واکنش نشون ندم، آدم قوی باشم، تصمیم گرفتم که آرایش نکنم و خودم را بازیچه و عروسک ادمها نکنم، تصمیم گرفتم که خودم باشم، تصمیم گرفتم که نقش قهرمان را در زندگیم بازی کنم نه نقش قربانی، تصمیم گرفتم به ادمها نه بگم، تصمیم گرفتم که از ادمها نترسم و به ترسهام غلبه کنم، تصمیم گرفتم که حرف مردم برام مهم نباشه، تصمیم گرفتم که آزاد زندگی کنم، تصمیم گرفتم که مظلوم نباشم، تصمیم گرفتم که غمخوار ادمها نباشم و فقط به فکر خودم باشم، تصمیم گرفتم که آدم تارفی و خجالتی نباشم، تصمیم گرفتم که با ادمها جر و بحث نکنم، دعوا نکنم، تصمیم گرفتم که برای خودم ارزش قائل باشم و به همه احترام بزارم و ……………………………………………………………..
در پناه الله یکتا شاد و سالم باشید🥰
سلام استاد عباس منش
سلام به تمام عزیزان دلم امید دارم عالی عالی باشید
استاد هر روز که بیشتر میشناسم تان بیشتر عاشق تان میشم واقعا چقدر انسان عالی هستین و چقدر عالی روی خودتان کار کردین همیشه از خدا ی خودم میخایم که من هم مثل عباس منش تغییر کنم و خوب زنده گی کنم تا جهان جای بهتر شوی برای من و جای بهتر بسازم برای دیگران
نظر شخصی خودم هست خارج از هر دید گاهی
انسان یا تغییر میکند یا مجبور میشود تغییر کند هر چی کند هر کار کند. آخر تغییر میکند چون باید یک روزی یک جای به حقیقت خودت برگردی و من تغییر کردن را خیلی دوست دارم روی خودم زیاد کار میکنم ایراد های زیاد دارم که در حال اصلاح شان هستم ولی از زمانی که تغییر شروع کردم واقعا زیاد یک دختر قوی موفق شدیم زیادد حالم عالی هست و چند روز هست همه چیز واقعی به خدا تسلیم کردیم نگران هیچ چیز نیستم میدانم او هست گفتم خدایا مه خواستم تو میدانی هر. قسم هر زمان که عالی بود و من لایق اش شدم از راه عالی به آسانی عزتمندانه بفرست برایم تو تغییر کن نتیجه را دست نتیجه دهنده بسپار دست پا هم نزن که گم میشی
جهان زیاد قوانین ساده دارد زیاد عالی هست
عالی واقعا خدا را من چی فکر کرده بودم
الهی شکرت صد هزار مرتبه
و در اخیر من باید تغییر کنم چون محکوم به تغییر هستم و لایق عالی ترین
باشد رد پای من از روز پنجم سفرنامه من
پاکیزه بارکزی موفق ترین ثروتمند ترین پولدار ترین تاثیر گذار ترین دختر جهان
ایمان دارم بالای خودم 🫀
به نام یگانه خالق هستی
سلام میکنم به خانوم شایسته عزیز و استاد عزیزم
پرسیدن این سوال که چه جنبه ای از زندگیم نیاز به تغییر داره وچه راهکاری دارم
خب مهمترین بخش از زندگیه من که واقعا حس میکنم خیلی نیاز دارم روش کار کنم
رابطم با خدای خودمه رابطه بادرونم و بقول استاد هماهنگی ذهن و روح
اینکه یاد بگیرم همیشه شاکر و سپاسگذارم باشم
همیشه زیبایی هارو ببینم
ونگاهم وزاویه دیدم درهرشرایط کنترل کنم تابه هرموضوعی احساس بهتری داشته باشم
واقعا نیاز به خونه تکونی حسابی درونی دارم
شاید اینو مدیون تضاد هاییم که از لحاظ روحی بهش برخوردم وخب بادرس گرفتن میدونم که میتونم هرروز بهبود زندگیم رو شاهد باشم
موضوع بعدی که من هیچ شغلی ندارم و باید برای خودم یه کسب وکار رابندازم هرچند کوچک اما برای خودم چون واقعا دیگه دوسندارم برای بقیه کار کنم و فک میکنم باید شروع کنم حتی فروختن جوراب و… وهرایده ای که خداهدایتم کنه
ومیدونم که باایجاد کسب کار میتونم حتی به شرایط روحیمم خیلی کمک کنم چون انگیزه هام بیشتر میشه
وتویه رابطه ام باید یاد بگیرم خیلی چیزهارو که استاد همونطور که دوره عشق و مودت گفتند اگه روی خودم وهماهنگی و ذهن روحم کار کنم آدمهای هم مدار و هماهنگ رو تجربه میکنم
بقول استاد هر چقدر خوب بازهم خوبتر هس
واز خدا میخوام که منو دربرابر هدایت و نشانه هاش آگاهتر کنه که درک کنم و متوجه اشون بشم
درحال حاضر همه تمرکزم روی حال خوبه و واقعا هیچ چیز برام باارزش تر آرامش داشتن نیست
برای همه آرامش میخام ازته دلم واینکه همیشه دلشون شاد و لبشون خندون باشه🫂
به نام خدای مهربان
سلام دوستای عزیزم
این فایل ه داشتم گوش میکردم تمام مدت یه چیزی برام تکرار میشد انگار استاد داشت شرایط منو میگفت و داشت با من حرف میزد. شرایط کاری من بشذت بذ شذه و البته من به دنبال تغییر هستم ولی داشتم فکر میکردم من جز ادمهایی بودم که صبر کردم اوضاع کامل بد بشه بعد تغییر کنم واسه همین این مدت کلی اذیت شدم . یکی از باگ هایی که دارم من اینه که از تغییر میترسم از اینکه با ادم های جدید کار کنم و تا به دستم بیاد وضعیت کاری نگرانم میکنه. و این باعث شده من کلا از تغییر هراس داشته باشم. ولی خانم شایسته نکته خوبی اعلام کردن اینکه تردید بخاطر نداشتن ایمان هست. من وثتی بدونم خدای مهربون در هر شرایطی هوای منو داره و مراقب من و خواسته های منه چرا باید تردید و شک داشته باشم. اون چیزی که من باید بهش یقین داشته باشم اینه که خداوند در هر شرایطی و در هر زمانی و مکانی همواره مراقب من هست و منو به بهترین شکل به خواسته هام میرسونه .
از امروز باید تمام تمرکزم رو بزارم که عاداتی که باعث شده روزمرگی در زندگیم به وجود بیاد رو از بین ببرم
و هر روز سعی کنم زندگیم از روز قبل عالی تر و بهتر باشه.
خدایا من همه امیدم به توست و جز تو کسی رو ندارم و همین برای خوشبخت شدنم کافیه
به نام یگانه خالق یکتا
روز شمار تحول زندگی من روز پنجم
درود خداوند بر استاد عزیزم و مریم عزیزم
و درود بر دوستان عزیزم در این خانواده دوستداشتنی
خدارو شکر برای کار کردن من هیچ وقت مشکلی نداشتم و همیشه ذهنم برای کار کردن و پیدا کردن کار باز بوده،، و نمیدونم چجوری،، اما همیشه اینجوریه برام که هر کاری رو بخوام به راحتی برام درست میشه
توی سن سیزده چهارده سالگی کار معرق رو شروع کردم و کار با اون اره کوچولو برام دوست داشتنی بود و از اینکه اون چیزهایی که دارم درست میکنم به اون زیبایی همه ساخته دست خودم هستن بینهایت لذت میبردم
اما خب این کار رو فقط برای سرگرمی و وقت گذروندن بیشتر دوست داشتم
بعد از یه مدت کار عروسک سازی رو شروع کردم خوب بود اما خب کار دوخت و دوز با روحیه ام هم خونی نداشت که در آخر این داستان متوجهش میشید
خخخخخ
بعد از اون کار فرشینه بافی رو هم شروع کردم و اصلا برای اون آموزشی هم ندیده بودم فقط با سرچ کردن توی گوگل و یکی دوتا کلیپ اینستا، لوازم مورد نیازش رو خریدم و شروع کردم به بافتش،، به شکل یه مستطیل بود و از یه گوشه شروع کردم با کاموای قهوه ای بافتن وقتی یکمش رو بافتم تبدیل شد به یه مثلث توی یه گوشه بعد نگاهش کردم گفتم چقدر قشنگ میشه اگه فقط چهار گوشه هاش قهوه ای باشه پس انجامش دادم و وسطش رو اومدم اول با کاغذ دوتا الگوی قلب یه کوچیک و یه بزرگ برش زدم و بعد با ماژیک روی اون صفحه پررنگش کردم و جای قلب هارو با کاموای قرمز پر کردم و بعدش دورش رو با کاموای آبی،، یه طرح خیلی خیلی قشنگ در اومد،، اما خب بینهایت وقت میبرد و باید همش یه جا بشینی و برای منی که یه جا بند نمیشم و دوست دارم همش در حال فعالیت باشم بینهایت سخت بود
خخخخخ
پس این کاررو هم کنار گذاشتم و فقط برای سرگرمی انجامش میدم
بعد از اون کار پوشاک رو شروع کردم و جنس هارو سفارش میدادم و توی مغازه به فروش میرفت اما خب باز هم کل وقتم باید یه جا میبودم و توی یه جا هرروزم رو میگذروندم پس بعد از چند ماه اومدم مغازه رو جمع کردم و کارم رو اینترنتی انجام دادم و دیگه اجناس رو سفارش نمیدادم بلکه به جاش خودم با کاروان و با اتوبوس میرفتم بندرها و شهرهای دیگه و خودم اجناس رو میاوردم و اینجوری با شهرهای دیگه و آدم های دیگه آشنا میشدم حتی کالاهای بهتری رو میتونستم ببینم و بیارم
بعداز یه مدت علاوه بر پوشاک لوازم آرایشی و بهداشتی هم اضافه کردم،، یه مدت که گذشت علاوه بر اینها لوازم خونگی و برقی سبک و هرچیز دیگه ای که کسی میخواست، سفارش میداد و اونها هم بهش اضافه شد،، اما اینجا یه مشکلی داشتم،، من اجناس رو نقد میاوردم و چون بیشتر مشتری ها فامیل و آشنا بودن به صورت قسطی اجناس رو میبردن و نمیتونستم اونجوری که دلم میخواد کار کنم پـــــــــس در نتیجه اینکاررو هم کنار گذاشتم
بعدش رفتم توی یه شیرینی سرا به عنوان فروشنده و دوسال اونجا کار کردم صاحب کار از زرنگی و پرانرژی بودنم که خوشش اومده بود بهم پیشنهاد کار توی کارگاه اصلی رو داد،، و چون من هم عاشق انجام دادن هررررکار جدیدی هستم قبول کردم به جای نفر قبلی که دوسال اونجا بوده برم کارگاه
در مدت یک هفته کل کارهارو یاد گرفتم و بعد از دوماه خود صاحب اونجا بهم پیشنهاد داد که تمامی کارهای قسمت اصلی پخت و پز و فر رو به عهده بگیرم،، به مدت دوسال هم اونجا بودم و هم زمان که از صبح تا عصر اونجا بودم برای شیفت بعدش چون دوست نداشتم بیکار باشم برای یه آگهی که دیده بودم و برای کار توی شرکت پخش به عنوهن پرومتور و مرچندایزر بود رفتم مصاحبه و میدونستم که قبول میشم،، و قبول هم شدم بعد از چند روز که از کارم بینهایت راضی بودن تصمیم گرفتن که من رو به عنوان نیروی اصلی بفرستن فروشگاه اصلی
بعد از دوسال کار کردن توی کارگاه دیگه دلم نخواست اونجا کار کنم چون هیچ پیشرفتی و هیچ چیز جدیدی برای یاد گرفتن درش وجود نداشت
و فقط اسما از شاگرد اسمت به استاد کار تغییر میکرد اما کار همون بود محیط همون بود و آدم هاش هم همون بودن پس تصمیم گرفتم از اون محیط بزنم بیرون هرچند چون ذهنیتم این بود که آدم هایی که باهاشون کار میکنم همه در وجودشون خوبی هست خداروشکر هرجایی که کار کردم چه صاحب کار و چه همکاران و چه خانم و چه آقا همه بینهایت انسان های خوب و دوستداشتنی و مهربانی
بودن، حداقل با من اینطوری بودن،، به نحوی که وقتی از اونجا قرار بود که برم بعصا از رفتنم گریه میکردن
بعد از اون یکی از دوستان بهم پیشنهاد همکاری توی کار تولید لوازم خواب رو داد توی یه شهر دیگه،، و من بدون هیچ نگرانی قبول کردم
یه مدت رفتم اونجا کارگاه رو دیدم و کارهارو انجام دادیم و برگشتم شهر خودمون تا کارهارو برای رفتن انجام بدم
بعد از یه مدت دیدم هیچ خبری از دوستم نشد نه جواب پیامی و نه تماسی،و من خیلی نگرانش بودم، بعد از تقریبا ده روزی بالاخره جواب داد و وقتی جویای احوال شدم بعد از حرف های زیاد متوجه شدم که بار پارچه ای که آوردن به صورت نادرست وارد کردن و گرفته شده،، و چون پارچه ای به کارگاه نرفته و تولیدی صورت نگرفته پولی هم وجود نداشته و به همین صورت قرار داد مغازه ها هم لغو شده،، و من هم اعلام کردم که کاری که بخواد اینجوری به صورت نادرست بخواد شروع بشه رو من پا توش نمیزارم و اون کار رو کنسل کردم
بعد توی شهر خودمون دنبال کار گشتم که یک کار فروشگاهی پیدا کردم شبش تماس گرفتم و صبحش رفتم برای صحبت کردن
و یه اتفاق جالبی که افتاد این بود که،، صاحب اون فروشگاه گفت که برای این آگهی آدم های زیادی اومدن اینجا اما یه جوری شده که رفتن یا نتونستم بهشون اعتماد کنم،، اما نمیدونم چرا تا شمارو دیدم و چهره آرومتون رو واقعا یه حسی بهم گفته که قابل اعتمادین،، اون روز قرار شد روز بعدش برم برای شروع کار، روز بعد صاحب فروشگاه، دو سه ساعت صبح رو موند یک سری قیمت و کارهای ضروری رو بهم گفت و گفت که خب خانم چراغی من دیگه باید برم اگه کاری داشتی زنگ بزن و بعدش به همین راحتی،،،، رفت.
حالا من رو میگی،، دوتا شاااخ نامرئی بزززرگ روی سرم در اومده بود
خخخخخ
که یعنی واقعا در این حد راحت به من اعتماد کرررد
هرچند بارها و بارها آدم های زیادی بهم گفته بودن که نمیدونیم چرا اما یه چیزی بهمون میگه که قابل اعتمادی
اون روز گذشت و من سه ماه اونجا بودم تقریبا با همه ی آدم های اونجا آشنا بودم و یه جورایی همه دوسم داشتن، و این رو بگم که بیش از حد روی تمیزی و مرتب بودن همه چیز حساسم و اونجا در کل میتونم بگم که برق میزد،، بعدها متوجه شدم که زمانی که شیفتم تموم میشه هرکسی که به اون فروشگاه رفت و آمد داشته هرکسی یه جوری ازم تعریف میکرده که،از وقتی من اومدم، یکی گفته چقدر تمیزه، یکی گفته که چقدر همه جا مرتب و قشنگ تر شده، یکی میگفت چقدر محترم و مهربونه، یکی میگفته که….
و این هارو بعد ها صاحب فروشگاه بهم میگفت،، و من خدارو شکر میکردم بابت این همه آدم های خوبی که اطرافم هستن
بعد از اون کار یه آشنای دیگه که میدونست قبلا توی شرکت پخش بودم و کارم رو دیده بود و تقریبا با خیلی از آدما در ارتباط بودم، باهام تماس گرفت برای فروشگاه شیرین عسل به عنوان مدیر اونجا،حقوقش برای من واقعااا بالا بود تقریبا چهار برابر حقوقی بود که توی فروشگاه قبلی میگرفتم، صبح ها میرفتم فروشگاهی که بودم و عصرها میرفتم فروشگاه جدید چون طبق اصول اونجا باید یک سری آموزشات رو میگذروندم اما نتونستم زیاد اونجا بمونم، و دلیلش هم این بود که مدیر سفارش هارو انجام میداد و اگر به هر دلیلی شرکت جنسی میفرستاد که تاریخش نزدیک بود و اگر اون جنس فروش نمیرفت،، یا جنسی از مغازه کم میشد،، هرچقدر که هزینه اش میشد باید از حقوق پرسنل کم میشد،، و من نمیتونستم این رو قبول کنم پس از اونجا هم اومدم بیرون
وووووووو
تا اینجا من هرکاری که انجام دادم رو بدون هیچ ترسی پا گذاشتم توش و انجام دادم و وقتی فهمیدم آینده ای نداره یا با من هم خوانی نداره به راحتی تغییرش دادم
امااااااا
تا الان هرکاری که انجام دادم به خاطر این بود که نمیتونستم بیکار بمونم و فقط چون میخواستم که درآمدی داشته باشم انجامش دادم،، و در اصل هیچ علاقه ای بهشون نداشتم،، هرچند که در اون مدت زمانی که انجامشون میدادم با دقت کامل و با دل و جان انجامشون میدادم
تا این چند ماه اخیر که به وسیله ی یه عزیز دوست داشتنی،، باهاش رفتم سر کاری که انجام میداد که فقط ببینم کارش چیه و به چه شکله
روز اول گفت که امروز رو فقط تماشا کن بقیه رو و نحوه انجام کار رو من هم گوش کردم
به حددددددی ازاون کار لذت بردم و ذوق داشتم که ابزار رو داد دست خودم
حالا ابزار چی بووووود؟ سنگ فرز،، خخخخخخخ
اولش که ورقه کامپوزیت رو داد بهم که برش بزنم و برای منی که عاااااشق کار با ابزارم داشتم از خووووشی ذوق میکردم
(الان که تعریف میکنم هم چشام قلبی شدددده،، خخخخ)
بعدش که برش زدم گفت کارت عالیه
و بعدش رفتیم یه قسمت دیگه و آهن رو داد که برش بزنم،، یکم که عملی برام توضیح داد بعد داد دست خودم عااااااشق اون جرقه هایی بودم که از برش آهن میزد بیرون، و اون هم عالی پیش رفت
بعد رفتیم رو اسکافل ارتفاع هشت متری اون ارتفاع بینظیررررررر بود،، بعد کار کردن با پیچ گوشتی برقی و کارهای دیگه
بعد هم برش پروفیل با دستگاه پروفیل بر
یعنی الان هم که دارم تعریف میکنم واااااقعا در حال ذوق کردنم، اون پروژه تقریبا یک ماه طول کشید
بعدا که با بچه ها صحبت کردم گفتن واقعا کارت عالیه، و گفتن که ما بعد از پروژه سوم ابزار رو داده دستمون اون هم با نظارت کامل که برش بزنیم
اما تو همین جلسه اول تقریبا همه ی ابزارهارو کار و کردی
و من تاااااازه بعد از این همه سااال بالاخررره کار مورد علاقمو پیدا کرددددم
کار کامپوزیت، نمای ساختمان،، و بعدش هم به امید خدا کار کناف روووو
و از همین الان آینده کاریمو میتونم ببینم، و بینهایت بابتش خوشحالم
و خداوند رو هزااااران بار شکر گذارم بابتش
میدونم متنم خیلی خیلی طولانی بود وممنونم از همه دوستانی که با صبر و حوصله خوندنش
پس نباید هیچ وقت جا زد،
هرکاری فهمیدی هرچند هم که خوبه و درآمدش الان برات خوبه اما با فکرکردن بهش و اینکه در آینده دیگه کارآیی نداره همون لحظه به فکر یه ایده جدید باش،، نترس،، به خده اعتماد کن و برو جلو
فقط کافیه همون گام اول رو برداری،، بعدش دیگه مثل آب خوردنه بهت قول میدم،، ایده ها یکی یکی خودش میاد
به قول قرآن، ربّ ما «أَعْطى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى» است. «ربّ ما کسى است که نعمت وجود به همه موجودات بخشیده سپس آنها را هدایت کرده است.» (طه50)
اما فقط افرادی این هدایت را دریافت میکنند که به آن ایمان دارند و نشانه های روشن هدایت را میبینند و میپذیرند!
آنهایی که هر لحظه آماده تغییر و بهبود اوضاع در هر جنبهای از زندگی خود هستند. زیرا پی برده اند که:
این خاصیت جهان است که هرگز از گسترش باز نمیایستد و بیشترین پاداشهایش را به افرادی میبخشد که در روند این بهبود و گسترش، با او همراه میشوند؛
هرچقدر که زندگیات خوب است، میتواند بهتر باشد.
هرچقدر که شیوهات برای ساختن ثروت عالی است، باز هم میتواند بهتر باشد.
هر باوری هر چقدر قدرتمند کننده، بازهم بهتر میتواند قدرتمند کنندهتر باشد
هر نتیجهای هرچقدر عالی، باز هم میتواند عالیتر باشد.
تنها در صورت ایجاد این تفکر است که ظرف وجودت رشد میکند و آماده دریافت نعمتهای بیشتر و تجربه امکانات بیشتر میشوی.
و من هم چنااان ایده ی جدید دیگه ای هم دارم که مربوط به کاری که عاشقش هستم هست و در ذهنم داره جولان میده تا با یاری خداوند و حمایتش اون رو هم شروع و به انجام برسونم
الهی به امید خودددت، دست یاری خودت رو به سمت من و تمامی دوستانی که دارم بفرست تا هر کاری رو با حمایتت پیش ببریم
در پناه الله یکتا
شاد، خوشبخت، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
به نام رب
# ردپای من در پنجمین روز از روزشمار تحول زندگی من #
واقعا تغییر شخصیت جسارت میخواد
از نظر علمی هم نیوتون توی قانون اینرسیش میگه ( جسم میخواهد حالت خود را حفظ کند مگر تحت تاثیر نیروهایی مجبور به تغییر حالت شود )
حالا این قانون رو از دیدگاه خودمون نگاه کنیم از دیدگاه تغییر شخصیت میتونیم به همون چیزی که استاد میگن برسیم
انسان در حالت عادی میخواد در منطقه امنش باشه
نمیخواد تغییر کنه
اما برای موفقیت باید تغییر کرد هنگامی که میبینی اوضاع داره بد میشه اون موقعست که باید بفهمی نیاز به تغییر کردنه
هر نوع تغییری
تغییر شخصیت ، مکان ، شغل و …
نباید صبر کنی نباید تو همون شرایط بمونی چون در اینصورت اوضاع نه تنها بهتر نمیشه بلکه بدتر و بدتر هم میشه
باید این باور داشته باشید که تو خالق زندگی خودتیه نباید بترسی نباید تو منطقه امنت بمونی باید هر لحظه آماده تغییر باشی باید به خدا ایمان داشته باشی که هدایتت میکنه
شروع کن تو فقط شروع کن به تغییر ، مسائل خود به خود آسان یا حتی حل میشه
اون زمانی که کرونا تازه اومد خب خیلی از مغازه ها تعطیل شدن ولی کی موفق شد ؟
اونی که شروع کرد به تغییر کردن
کسب و کارش رو اینترنتی کرد ، با اصول تبلیغات توی اینترنت آشنا شد و …
اگر میبینی دیگه در حوزه ای جایی برای پیشرفت نیست ، چیزی یادنمیگیری و اوضاع داره بد پیش میره ، شروع کن به تغییر کردن که هر چه زمان میگذره اوضاع بدتر و بدتر میشه با قدرت آینده نگریتون آینده اون حوزه رو در چندین سال آینده ببینید ، ببینید ده سال دیه با این روند کجایی ؟ اون شرایط دلبخواه هست ؟ اگر جواب منفی هر چه زودتر شروع کنید به تغییر
خدایا ممنون بابت این فایل زیبا
ممنون بابت این آگاهی
ممنون بابت این خانواده صمیمی
ممنون بابت هدایت
ممنون بابت این سیستم و قوانین دقیق و بر پایه عدل
ممنون بابت همه چیز و ممنون بابت خودم
با آرزوی سلامتی و ثروت و عشق و محبت و سعادت برای تک تک شما دوستان عزیزم
باسلام و احترام خدمت استادومریم جون عزیزم
” نیاز به تغییر جسارت می خواهد ” عبارتی به ظاهر ساده ولی بسیار مهم و حیاتی می باشد .
جلوگییری از رکود فقط و فقط از خودمان شروع خواهد شد نه عوامل محیطی
تاکنون دوبار از توانایی های خودم در شغلم و اینکه چطور می توان مدیریت لازم را در بخش های مهم سازمان داشته باشم ارائه داده ام اما تاکنون تغییری رخ نداده و اغلب در این سیستم رایج به امر پارتی بازی و منافع شخصی برخوردم . اما باور من این نیست و تمام تلاشم را خواهم کرد تا به نتیجه دلخواهم بدون استفاده از آیتم های رایج در سازمان برسم . من یک خانم خیلی توانمندی هستم و مدیریت مسائل در حیطه کاری خودم را بسیار مسلط هستم و باور دارم به زودی به خواسته های شغلی ام خواهم رسید.
احساس خوب داشتن کل ماجراست . از امروز تصمیم دارم تمام تلاشم رو در تمرکز بر روی خواسته هام از زندگی بگذارم و اجازه ندهم عوامل دیگر ترمز پیشرفت زندگی من شوند . تصمیم دارم خلاهای زندگی مشترکم را شناسایی کنم و برای بهبود آن با حال خوب قدم بردارم . بسیار سپاسگزار و شاکر خدا هستم گه بعد از مدت ها من را به مسیر اصلی و درست راهنمایی کرد .نشانه هایی که خدا سر راهمان قرارداده بسیار زیاد و درک آن تمرین می خواهد .
بسم الله الرحمن الرحیم
روز پنجم از تحول زندگی من
ما باید وجود فرکانس در درونمون رو بپذیریم و توجه کنیم که هر فرکانسی به جهان هستی ارسال میکنم همون رو جهان برای ما به ارمغان میاره ، چه فرکانس خوب چه فرکانس بد
هدف این جهان گسترش هست و داره به وسیله فرکانس های گسترش پیدا میکنه پس ما دستان خداوندیم برای گسترش این جهان.
ما باید جسارت تغییر رو به خودمون بدیم و اجازه ندیم بی ایمانی ترس توی وجود ما ایجاد کنه چون
بی ایمانی و ترس اجازه نمیدن فرکانس خوب به جهان ارسال بشه و ما همیشه احساس بدی داریم.
چون خجلیم از سخن خام خویش
هم تو بیامرز به انعام خویش
پیش تو گر ،بی سر و پا آمدیم
هم به امید تو خدای آمدیم
به امید تو (نظامی )
سلام به استاد عزیزم ،خانم شایسته نازنین و دوستان خوبم
همینطور که استاد گفتن پیش بینی وضعیت آینده با ادامه دادن روند فعلی خیلی مهمه و از نظر من این پیش بینی مثل اهرم رنج و لذت عمل میکنه . فکر میکنم دلیل این همه اهمال کاری و تنبلی که من انجام میدم این باشه که فقط زمان حال رو در نظر میگیرم و به آینده فکرنمیکنم و عواقب کارم رو در نظر نمیگیرم.
با حس کردن دردِ شرایط سخت یه تلنگر به خودمون میزنیم و به قول استاد خودمون رو برای تغییر آماده میکنیم .
همین دیروز بود که فایل (خروج از جامعه معلول باوری و..) رو گوشمیکردم و استاد توی اون فایل گفتن که خیلی از افراد این روزا وقتشون روتوی فضای مجازی طلف میکنن و من هم جزو همون افرادم و توی کامنت های همون فایل از خداوند خواستم که کمکم کنه که از دام فضای مجازی نجات پیدا کنم و تغییر کنم، و امروز خداوند خیلی جادویی من رو به این فایل هدایت کرد و به درخواست من پاسخ داد .من باید با توجه به نشانه ها پیش بینی کنم که با ادامه این روند چه آینده ای در انتظارمه تا بتونم خیلی راحتتر تغییر کنم.
خیلی تغییر ها هست که باید انجامشون بدم از خدا شهامت،امید و ایمان میخوام برای ایجاد تغییرات در زندگیم .
کامنت 21 ام از چالش 100 کامنت
به نام یگانه مهندس خلقت
سلام به همه ی بندگان منتخب خدا
روز شمار تحول زندگی من،روز پنجم(5)
نکته ی اول)مثال هایی که استاد عباس منش عزیزم
برای جا انداختن این مبحث زیبا و کاربردی به کار میبردن راجع به کسب و کار بود کسب کار خودشون(اون دوره ای که کلوپ داشتن)
میشه این مثال رو تعمیم داد به روابط عاطفی
میشه تعمیم داد به روابط اجتماعی و غیره
دوستان فقط زوم نکنیم روی مساله کسب و کار یعنی اگر در روابط عاطفی مون هم مشگلی داریم این مبحث براش کاربردیه و جواب میده اگر اجرا بشه
نکته دوم)اینکه ما چقدر اهل فهمیدن نشانه ها باشیم خیلی مهمه به نظرم خیلی وقتا شاید نشانه ها میان ولی ما متوجه نیستیم نمیگم همه این جوری هستیم ها ها ولی به نظرم خیلی هامون توجه دقیق به نشانه ها نداریم باید حواسمون بیشتر به نشانه ها باشه
نکته سوم)به نظرم کل این فایل استاد روی همین یه نکته داره مانور میده آینده نگری
اونم نه آینده نگری که عموم مردم راجع بهش فکر میکنن آینده نگری متافیزیکی آینده نگری عمل به قوانین الهی و بهتر شدن زندگی
منظورم این آینده نگریه هستش
به تعبیر ساده تر نگاه کن الان کجایی 5 سال دیگه با این مدل فکر و عقیده و عمل میخوای کجا باشی؟؟؟
خیلی تلنگر جدی بود واقعا……
نکته چهارم)همسفر عزیز الهی مون آقا فرشاد یه نکته ی گفتن خیلی به من چسبید دمشون گرم اونم اینکه تا بعضی از ماها چک و لگد نخوریم بیدار نمیشیم تا بعضی از ماها حسابی دورهامون رو نزنیم ببینیم جای دیگه خبری نیست نمی آیم تو مسیر هدایت
برا من و خیلی های دیگه مث من هم همین طور بوده و هست اینم خودش نشانه است دیگه دنیا میگه نرو داداش خبری نیست جایی میریم میخوریم بعد دوباره برمیگردیم
خدایا ما را در مسیر آنان که به ایشان نعمت دادی قرار ده نه مسیر گمراهان و آنان که مورد غضب تو قرار گرفته اند……
آمین….….
سلام دوست هم فرکانسی
بسیار بهتون تبریک میگم و کلی کیف کردم از اینکه نکات فایل استاد را عالی برامون کامنت کردین
عالی و بینظیر بود تحسینتون میکنم
این قسمت کامنتون بیشتر توجه من و جلب کرد
*
به نظرم کل این فایل استاد روی همین یه نکته داره مانور میده آینده نگری
اونم نه آینده نگری که عموم مردم راجع بهش فکر میکنن آینده نگری متافیزیکی آینده نگری عمل به قوانین الهی و بهتر شدن زندگی*
امیدوارم در این مسیر آینده نگری همه دوستان موفق و سربلند و ثروتمند و شاد باشند
برای شما بهترینها از ثروت و سلامتی و شادی و عشق را از خداوند بزرگ میخواهم