تغییر شخصیت، جسارت می خواهد - صفحه 85

1732 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سارا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1469 روز

    به نام خداوند هدایتگر و حمایتگرم

    سلام رفقای هم فرکانسی

    سلام استاد عزیزم

    ما به پشتوانه موجودیت فرکانسی خودمان- به عنوان موجودی که خلق شده تا با باورها و فرکانس‌هایش‌، زندگی‌اش را خلق کند و به پشتوانه نیروی هدایتگری که درون همه ما هست و خیر و شرّمان را به ما الهام می‌کند- وارد جهانی شدیم که کارش پاسخ به فرکانس‌های ماست

    جهان هرکز از رشد باز نمی‌ایستد. به همین دلیل نیز بشترین پاداشها را به افرادی می‌بخشد که رشد بیشتری ایجاد می‌کنند و راه ایجاد این رشد‌، ورود به مسیر اشتیاق و استقبال از تغییرات همیشگی است.

    چقدر این جمله ها عالی بود

    بارها از خودم می پرسم من طرح الهی زندگیم چیه؟ کدوم قطعه از پازل جهانم که اگه نباشم ناقص می مونه؟ من قرار چه کاری انجام بدم که جهان رو گسترش بدم و جای بهتری برای زندگی کنم؟ امروز باید چه تعبیری بکنم که از دیروز بهتر بشم؟؟ تو روابطم با همسرم باید چی رو تغییر بدم؟؟ کدوم باورم رو تغییر بدم که بهترین رابطه ی عاشقانه رو تجربه کنم؟؟ تو روابطم با فرزندانم چه تعبیری بدم که عالی باشه؟؟ چطور باید از تغییر استقبال کنم؟؟ خودم به استقبال تغییر برم

    اگه تو مسیر درستی باشم همه ی نعمت ها دنبالم میاد خدا تو سوره حمد خودش گفته

    خدا خلف وعده نمی کنه من باید تو مسیر درست باشم تو این مسیر همه چی عالیه و راحت و روان همه چی لذت بخش

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    سولماز ستاری گفته:
    مدت عضویت: 2280 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان.

    سلام خدمت همه دوستان گرامی .

    نکاتی که از این فایل گرفتم:

    اینکه جهان در هر لحظه داره با زبان نشانه ها با همه ما حرف میزنه، و این ما هستیم که باید حواسمون باشه تا متوجه تلنگرهای جهان به خودمون بشیم .

    چون برای یه مدت کوتاهی جهان به نرمی واکنش نشون میده ولی اگه ما مقاومت کنیم با سختی نشونمون میده و مارو وادار به تغییر میکنه.

    واینکه تغییر برای هر کسی متفاوت هست توی هر زمینه ای متفاوت هست و اینکه بعضی ها به استاد ایراد میگیرن که چرا مثلا اون موقع باورهاتونو عوض نکردین و از همون کلوپ پول بیشتری درنیاوردید؟

    به نظر من استاد اون موقع با توجه به مدار و باوری که داشته اون راه حل به ذهنش رسیده که کاملا قابل اجرا و عملی بوده .

    و این به این معنی نیس که حالا همه ما بیاییم حتما از هر شغلی که داریم استعفا بدیم و بریم از صفر شروع کنیم بلکه این هدایت برای هرکسی کاملا ن

    متفاوت هست.

    و اینکه خودمون بیاییم ۱۰ سال آینده رو برای خود ترسیم کنیم اگه ما رو به خواسته هامون میرسونه که همین روند رو ادامه می دیم اگه نه که تغییر رو شروع کنیم.

    خیلی این فایل جای کار داره و واقعا باید برش وقت بزارم و عملی ش کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    همدم یوسفیان گفته:
    مدت عضویت: 1301 روز

    سلام به خانواده ی فرکانسی من💚

    توی زندگیم بار ها شاهد نشونه ها بودم..

    به نظرم هر روز پره از این نشونه ها..

    فقط سکوت و حضوری میخواد که بشه دیدشون و لمسشون کرد

    شاید طلوع هر روزه ی بی تکرار خورشید یه نشونه ست

    شاید شنیدن صدای پرنده ها توی آسمون تهران، یه نشونه ست

    و حتی برای من، اینجا بودنم و کامنت گذاشتنم هم یه نشونه ست

    یادمه.. توی تمام سال هایی که مدرسه رفتم تا الان که ترم دوم دانشگاهم، جز تعداد معدودی همیشه نظر دادن و توی یه حرف و بحثی شرکت کردن برام سخت بوده.. نه صرفا به خاطر ندونستن

    بلکه بیشتر برای نتونستن…

    شاید بشه گفت نتونستن ابراز وجود!

    یادمه اولین باری که وارد این سایت شدم

    اونقدر که مطالب زیاد بود و کامنت ها صمیمی بود احساس کردم اینجا جای من نیست و حتی یادمه گفتم به دردم نمیخوره!

    اما بعد از گذشت یه مدت کوتاهی، به واسطه‌ی یکی از دوستانم هدایت شدم دوباره به این جمع..

    و شروع کردم به دیدن فایل ها

    اولین فایلی که از استاد دیدم اونقدر شفاف و راحت و صمیمی بود که انگار سال ها بود می شناختمشون💚

    خوندن کامنت ها و زندگی کردن و نفس کشیدن جو مثبت و الهی سایت، ذره ذره عادتم داد به بودن.. چشیدن و خوندن آگاهی ناب موجود در اتمسفر خانواده ی عباسمنش🤍

    حالا توی پنجمین برگ سفرنامه ام

    باید بگم از جسارت و شجاعت همین تغییری که تصمیم گرفتم بیشتر نظرات خودمو اعلام کنم.. بیشتر کامنت ها رو بخونم و لایک کنم..

    و بگم که این نشونه ی تغییر که هدایتم کرده به این روزشمار و ثبت کردن سفرنامه ام رو آگاهانه قدر میدونم و سپاسگزارم ❣

    به امید روشنی بیشتر و آگاهی درخشان تر برای همه مون💚

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    محمد علی گفته:
    مدت عضویت: 3606 روز

    سفر نامه فصل اول – روز پنجم

    درود بر خدای بی منتها

    آگاهی و دستاورد روز پنجم سفرم

    من چرا خلق شده ام ؟ من خلق شده ام تا بر اساس باورهای خودم ، دنیای خودم رو خلق کنم ، پس باور مهم ترین چیزیه که من باید در تمام زندگی حواسم بهش باشه.

    تو این مسیر چی منو هدایت میکنه؟ خدای رحمان بواسطه هدایت عامه خودش ، الهامات خیر و شر رو به عنوان نیروی هدایتگر درونم قرا داده ، پس خدای عزیزم بهترین قطب نما را جهت پیدا کردن راه بهم داده. ” ممنونم خدای رحمان من”

    از اونطرف خدای بزرگ فرموده که هدفش از خلق جهان ، گسترش جهانه ، پس من به قول استاد باید فکر خدا رو بخونم و باورهام رو طوری تنظیم کنم که در مسیر این گسترش باشه ، پس من اگه میخوام به راحتی تو مسیر شادی ، خوشبختی و نعمات حرکت کنم ، فقط کافیه که تو مسیر این گسترش حرکت کنم و بس.

    وقتی دست خدا باشم تو گسترش جهان ، پس پاداشم بیشتره ، پس خداوند رحیم بیشترین پاداشش ( سلامتی جسم و روح ، خوشبختی و آرامش ، ثروت و نعمت و … ) رو به من میده.

    نکته طلائی : تنها راه حرکت در مسیر گسترش جهان ، ورود به مسیر تغییراته ، بله گسترش یعنی بزرگتر شده ، کاملتر شده ، تکمیل تر شدن و همه اینها یعنی تغییر، پس من فقط زمانی در مسیر گسترش جهان حرکت میکنم ، که با اشتیاق به استقبال تغییرات برم.

    با این مقدمه وارد بحث ” تغییر شجاعت میخواد “ِ میشم.

    من باید همواره نقاط مثبتم رو بهبود بدم و با تغییر باورام نقاط ضعفم رو به قوت تغییر بدم ، این وظیفه روانه زندگی منه.

    اما وقتی ااینکار رو میخوای انجام بدی یه سری نکات مهم و کاربردی رو که از این فایل ، نظرات و هم افزای های گرفتم ، باید رعایت کنم .

    خدای رحمان با نیروی هدایتگر درونی من و بر اساس نشانه ها به من مسیر درست رو نشون میده ، منم باید همواره روی خودم کار کنم تا الهامات رو از وسوسه ها تمیز بدم و بر اساس همین الهامات ، که زبان گویای خدا در درون منه ، همیشه تو مسیر ثواب و راست که همون مسیر گسترش جهانه ، براحتی و آسانی حرکت کنم.

    پس من هر چقدر تو هر زمینه که فکر میکنم اوکی هستم ، بازم جای بهبود دارم ، هر چقدر کارم رو درست انجام میدم ، بازم میتونم همون کار رو راحتتر و درست تر انجام بدم و بس.

    علاوه بر نیروی هدایتگر درون ، من باید هر چند وقت یه بار آینده وضعیت جاری اینکاری رو که دارم میکنم ، حدس بزنم و ببینم ، به قول استاد ببینم اگه با همین روش ، متد ، شیوه و … که اینکار رو دارم میکنم ، تو 5 سال دیگه یا 10 سال دیگه ، کجا هستم؟ چه وضعیتی دارم ؟ و مهم ترین سوال چه چیزی برای گسترش جهان با اینکارم انجام دادم.

    با این تمرین کاربردی مهم ، شاید باید اهدافم رو بازنگری کنم ، شاید لازم باشه نظم و نظامم رو بازنگری کنم و بطور کلی شاید لازمه تغییر کنم.

    اگه به این نقطه رسیدم که باید یه تغییری تو این کارم انجام بدم ، به نظرم بهترین تکنیک ، اهرم رنج و لذته ، چون من این کارمو رو بر حسب عادت و بر اساس اهداف و باورام دارم انجام میدم ، پس بایستی با تغییر جای رنج و لذت تو ذهنم ، اون مسیره رو سریع تغییر بدم ، شاید خیلی وقتها نیاز به تغییرات کلی و اساسی نباشه و لازمه کمی جهت فرمون رو تغییر بدیم.

    بار الهی دلی شاد ، روانی پاک و تنی سالم در طول زندگی ، برای هم سفرمانم آرزومندم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    سمیه گفته:
    مدت عضویت: 2045 روز

    سلام خدای خوبم

    سلام به تو که بهترینی

    سلام به تو که یکتایی

    سلام به تو که کمال مطلقی

    سلام به تو که در هرررررر چه خوبی هاست نهایتِ نهایتش رو داری و نیاز به تغییر نداری! و ثابتی! قوانینی آفریدی که اونا هم ثابتند از ازل بودند و تا ابد خواهند بود! احساس می کنم قوانین آفرینش هم جزئی از خودت هستند!

    اما جهانی که آفریدی هررررر لحظه در حال تغییره ! از اولین لحظه ی آفرینش تا به اکنون تغییر کرده و تغییر کرده و تغییر خواهد کرد! همه چیز در حال بهتر شدن بوده و هست و خواهد بود!

    و سلام بر من!

    و سلام بر من که یکی از میلیاردها اشرف مخلوقاتت هستم که همیشه دنبال بهتر شدن بودم! شاید یه جاهایی سرعتم خیییییلی پایین بوده! اما رها نکردم! خوب یادمه حتی وقتی که کلاس سوم ابتدایی بودم و یه دختر نه ساله بودم دیدم خط یکی از هم کلاسی هام خیلی خوبه و رفتم ازش پرسیدم که تو چکار می کنی که خطت خوبه؟گفت کلاس خوشنویسی میرم .منم بهش گفتم میشه که تو زنگ تفریح بهم یاد بدی که چطور خوب بنویسم . و هم کلاسیم قبول کرد و ما تمرین می کردیم ! یادمه خطم به حدی خوب شده بود که معلمم که چند روز دفترم رو ندیده بود فکر کرد یکی دیگه مشقامو می نویسه 😅 و حسسسابی دعوام کرد منم همون جا گفتم من دارم از “سمیه محسنی” خوشنویسی یاد می گیرم! اونجا معلمم هر دوتای ما رو تشویق کرد و به بقیه گفت که از این دو تا یاد بگیرید! من فکر می کنم تغییر تو زندگی همه ی آدما باشه! حالا یا تغییر در جهت مثبت رخ میده و یا در جهت منفی! من یه جاهایی تو زندگی تغییر در جهت منفی داشتم و و خوب خیلی جاها هم تغییر مثبت داشتم ! چیزی که به نظر من مهم تر از خود تغییره اینه که باید نسبت به خود تغییری که رخ داده و نتیجه اش هوشمند باشیم! تغییر مثبت خب از اسمش پیداست و نتایجش هم پیداست که مثبته و خب طبیعتاً دلخواهه! اما چیزی که مهمه تغییر منفیه! به قول استاد “قورباغه” نباشیم! و بفهمیم که در چه شرایطی هستیم! اینقدر نفهمیده و نسنجیده تو اون شرایط منفی غلت نزنیم و غرق نشیم که نتونیم قبل از اینکه دیر بشه خودمون رو بکشیم بیرون! من یه ایراد خییییلی بزرگی تو روابطم داشتم! خییییییلی راحت اعتماد می کردم! اینقدرررر ظرف وجودی خودم از آزادگی و عزت خالی بود که خیلی راحت هر کسی که تو مدرسه یه کم خودشو به من نزدیک می کرد فکر می کردم این دیگه بهترینه ! بقیه می گفتن روابط عمومیت بالاست! و تحسین می کردن! اما من الان بعد از این همه سال می فهمم که نه ! روابط عمومی کیلویی چند! من نقص عزت نفس و آزادگی داشتم! ضربه هایی از این به اصطلاح روابط عمومی بالا خوردم که نگو ! چه اعتماد های بیجایی به افراد کردم که نگو! اما مهم اینه که با تماااااام اون مدتی که مثل اون “قورباغه” توی آب در حال داغ شدن افتاده بودم یهو به خودم اومدم یهو خودم رو دیدم یهو احساس کردم دوست دارم تمام اون دوست ها رو بذارم کنار و از اول شروع کنم! نه اینکه اونا آدم های بدی بوده باشن نه! خواستم تغییر کنم خودم باشم و نه اونی که دیگران می پسندن! راحت نیست! این مدلی زندگی کردن راحت نیست!کار اشتباه و یا عادت اشتباهی که انسان بهش “دچاره” به این راحتی نیست که به یه “بشکن” به قول استاد عوض بشه! تغییر دررررد داره! تغییر زمان می بره ! تغییر صبر لازم داره! تغییر انگیزه لازم داره ! و مهم تر از همه تغییر تکامل لازم داره! یه جاهایی برای تغییر نیازه که تنها باشی با خداوند! خودت باشی و خودش! و بهترین تغییرها به نظرم در همین لحظه ها رخ میده! نمی دونم چجور بگم! نمی خوام به اصطلاح مذهبی یا معنوی حرف زده باشم! اما خداوند من رو آفریده و از سلول سلول وجود من خبر داره! اون بهتر از هرررر کسی ،حتی بهتر از خودم من رو می شناسه ! پس با اون بودنه که بهترین تغییرات رخ میده! در برهه ای از زندگیم توی دلم تصمیم گرفتم که آدم دلخواه خودم بشم! همیشه این کلمه ی اشرف مخلوقات مثل پتک می خورد توی سرم! که آخه اگه خدا به خاطر آفرینش “من” به خودش احسنت گفته که خب حتماً منظورش یه سری انسان های خاص بوده! من آدم شاااد ،خوش بین ، خوشرو و خوش پوشی بودم ، خوش خلق و خوش صحبت! تظاهر هم نمی کردم اصلاً! اما در درونم تضاد بزرگی بود که دیگه مثل قبل از درون راحت نبودم و هر لحظه بزرگ و بزرگتر می شد و کم کم تو ظاهرم تاثیر گذاشت!کم کم دیگه اون آدم شاد نبودم نمیگم این مدلی بودن خوبه! که اتفاقاً اگه اون موقع ارزش شادی رو می دونستم صد البته زودتر به راه حل می رسیدم!من فقط دیگه خودم بودم! خییییلی هم اذیت شدم و همزمان از الطاف الله یکتا این بود که ساعت خلوتی که گیر می آوردم میرفتم پای کامپیوتر و مطالبی مربوط به پیشرفت و موفقیت و در کل زندگی بهتر می خوندم حالا ممکن بود در هر زمینه ای باشه و به نظرم این مفید ترین کاری بود که در عمرم کردم!اوائل فقط می خوندم چون برای لحظاتی من رو از همه چی جدا می کرد بعد کم کم خیلی کم می نوشتم بدون اینکه ذره ای عمل کنم! خب چون به نظرم مدار های درک چند لایه داده از لحظه ی آشنایی با یک حقیقت یا آگاهی تا لحظه عمل و حتی بعد از اون پایدار بودن در عمل به آگاهی همه اش مدار داره! حتی شاید بعضی به مدار آشنایی با یک آگاهی نزدیک بشن اما نتونن وارد مدار بشن و مسیرشون عوض بشه! خلاصه که آروم آروم تغییر در من ایجاد شد! مسائلی هست که نمی تونم اینجا بازش کنم اما سربسته میگم!فرض کنید شخصی هست که همه بگن این آدم جالبی نیست و … اما شما یقین داشته باشی که هست! اگه با وجود اینکه درونت میگه این آدم انسان بزرگیه و برای تو دوست داشتنیه ،اما تو به خاطر دیگران و تحت تاثیر ورودی های زیااااد منفی دیگران برای مدتی هم عقیده بشی با اونا اینجا باختی! بد هم باختی! چون به حقیقتی که درونت فریاد میزد پشت کردی! من در چنین موقعیتی بودم! بعد از اون تصمیم انزوای از همه ، اولین تصمیمی که گرفتم این بود که خلاف روال عادی و باب دل خودم به اون انسان عشق بوزرم و نمی تونستم اول در ظاهر ابرازش کنم! اول در درونم بهش عشق ورزیدم و اون عشق رو پرورش دادم.کم کم وقتی دیگران باز از اون حرف ها میزدن در دلم با خودم می گفتم که این داره اشتباه می کنه و شاید دیر هم به اشتباه خودش پی ببره! اما مهم اینه من چی فکر می کنم و چی دوست دارم! بعد از این مرحله رسیدم به مداری که این حرف رو به زبون می آوردم و می گفتم که حالا اینقدر بدبین نباشین! خلاصه رسیدم به جایی که راحت و علناً به اون شخص عشق ورزیدم فارغ از نظر دیگران! و خوشحالم و واقعاً خوشحالم که عشقی رو در قلبم پروراندم که هم درست بود و هم من مثل دیگران دچار اشتباه طولانی و دائم نشدم و این سال ها که من به ندای قلبم گوش کردم و عمل کردم و با اطمینان به او عشق ورزیدم،همون موقع که دیگران حتی تا نفرت کلامی و زبانی هم پیش رفتند حالا اونا تازه کم کم دارن به اشتباهشون پی میبرن که خب البته بازهم خداروشکر که بالاخره اینو دارن می فهمن! خدا روشکر می کنم که این تغییر رو انجام دادم و موفق هم شدم و چقدر هم برام خوب بود! این یکی از تغییراتی بود که دوست داشتم اینجا براتون بگم!

    استاد تو یه فایل یادم نیست کدوم فایله که میگه من هیچ چیزی رو در زندگی تحمل نمی کنم ، من اون رو به دلخواه خودم تغییر میدم! این خییییلی مهمه! درک این حرف و عمل به این حرف خیییییلی مهمه!

    و این می تونه از مثال های ساده و پیش پا افتاده ی زندگی شروع بشه تاااااااااا مسائل بزرگ زندگی!

    می تونه لباس تنم باشه که نیاز داره برای راحتی بیشترِ خودم تغییرش بدم!بعضی وقتا ما برای تفریح یا خرید یا ……به یه مکان خاص عادت می کنیم و همیشه به همون یه مکان خاص میریم این بد نیست اما خوبه که گاهی هم مکان خریدمون رو عوض کنیم!مکان تفریحمون رو عوض کنیم! غذایی که تو یه همیشه سفارش می دادیم حالا یه غذای دیگه سفارش بدیم! حالا شایدم نتیجه دلخواه نباشه ها! ولی حداقلش اینه که تجربه هایی این وسط به دست میاد.

    یادمه برای کلاس آنلاینم کلیپ آموزشی می ساختم و یه جاهایی لازم بود که به لحاظ صدا کار رو با کیفیت بهتری ضبط کنم اما من راه سختی رو برای بدست آوردن اون کیفیت پیش گرفته بودم با اینکه می دونستم که راه بهتر و آسانتری هم هست برای انجامش و من باید یه میکروفون تهیه می کردم! اما من فکر می کردم که خیییلی گرونه و من نمی تونم بخرمش!!! من حتی اینقدر پذیرای تغییر نبودم که یه سر برم تو اینترنت و ببینم که چنده! تا اینکه بعد از کلی اذیت شدن پیگیر شدم دیدم که بابا!!! یه میروفونی که کار من رو در حد خیلی خوبی پیش می بره فقطططططط ۲۴۵ هزار تومنه! جالبه وقتی هم که به اینجا رسیدم که من که می تونم بخرمش اپیدمی اوج گرفت و مغازه ها تعطیل بودن! هدایت الله گفت آقااااا از امکانات آنلاین استفاده کن! اما من بازم چند روز طولش دادم و بعد از چند روز تسلیم شدم و اینترنتی خریدم و اتفاقاً عااااالیه و چقدر کارم رو راااااحت کرد.مثلاً تو کار من که تدریسه تغییر خیییییلی مهمه! من نباید روش تدریسم یکسان باشه! چون آدما مثل هم نیستن درک آدما یکسان نیست!حالا اگه من پامو بکنم تو یه کفش و بگم نه! این روش رو همه جواب داد باید رو اینم جواب بده که نمیشه که! این سوال کلیدی استاد رو عااااااااقشم! که توی فایلای رایگان افزایش درآمد میگن! چطور از این بهتر؟ چطور از این ساده تر؟ البته خیییییلی جاها تو فالای دیگه تو لایوها و و و و استاد اینو میگه ! برا همین گفتم سوالِ کلیدیه!یعنی اصلاً شاه کلیده🗝 جواب این یه سوال به نظرم همیشه یه تغییره دیگه!من این سوال رو حتی تو آشپزخونه از خودم می پرسم! تو کارهای خونه از خودم می پرسم! تو تدریس! تو همه چی! تو همه چی ! و این سوال باعث شده خییییییلی راحت تر زندگی کنم! الان یه سوال اومد تو ذهنم! من با اینکه دو سال و نیمه که استاد رو می شناسم و دارم رو خودم کار می کنم چند روز یه بار دچار ناخواسته ای میشم که یه کم اذیت میشم هر چند رشد هم میکنم به خاطر اینکه نگاه بدی به اون ناخواسته ندارم اما به نظرم باید از خودم بپرسم چطور از این بهتر ؟! چطور از این راحت تر؟ چطور خواسته های بیشتر و بیشتر؟ چطور دلبرانه تر ؟ چطور از این محبوب تر؟ چطور از این مادرانه تر؟ چطور از این همسرانه تر؟ چطور از این زیباتر؟ چطور از این خوشمزه تر؟ چطور از این ثرررروتمند تر؟ و باااااز هم به قول استاد جان که به جای پرسیدن یه عالمه چرا های الکی، بپرسیم چطور بهتر و چطور از این ساده تر و راحت تر؟ که قطعا اگه به هدایت الله فقط به اندازه سر سوزنی هم اعتماد کنیم جواب های بینظیری دریافت می کنیم !حتی برای هدایت و ایمان هم باید بپرسیم چطور از این بیشتر چطور از این محکم تر و و و و

    برم و برای خودم یه دفترِ 💰تغییر💰 درست کنم و توش سوال بنویسم در مورد همه ی جوانب زندگیم و بعد از انجام این کار برم سراغ فایل روز ششم سفرم که خیییییلی دوست دارم این فایل رو .که یکی از خاطره های خوب منه این فایل که یکی از محرک های مهم من برای شروع کار آنلاین تدریسم بود.زمانی که نجوا ها می گفتن که اول دو سه سال مرور کن و اطلاعاتت رو بازیابی کن!اول نرم افزار ها رو یاد بگیر و اول ….! اما آگاهی های اون فایل ارزشمند باعث شد توجه به داشته هام بکنم و کار آنلاینم رو شروع کنم و تغییر کنم از ایستایی به پویایی! (البته تو پرانتز بگم بعضی کارها هست که باید تا حد خوبی براش آماده بشی و اتفاقاً مقدماتش رو آماده کنی و خب تشخیص این که کجا باید چه کار کنیم مهمه دیگه، مثلاً خودِ من!ایده اومد که آموزش آفلاین خیاطی آسان داشته باشم و فکر کردم که مثل تدریس زبانه ! اما اشتباه کردم ،مسیر رو تا حدی پیش رفتم و بعد فهمیدم که دارم اشتباه می کنم ضبط فایل های خیاطی خیییلی متفاوته! و با اینکه مقداری هزینه کرده بودم باز هم طبق هدایت الله فعلاً متوقفش کردم و سر فرصت مناسبی آروم و تکاملی انجامش میدم!و خوشحالم که زودتر از اونی که زیر فشار عجله لِه بشم کشیدم بیرون! خییییلی تجربه ها توش به دست آوردم که اتفاقاً برای آماده سازی کلیپ های تدریس زبانم هم کمک کننده بود.پس باید در هر موقعیتی هوشمندانه رفتار کنیم و حواسمون باشه هدایت الله رو از دست ندیم!کافی بود من یه ذره دقت می کردم من عجله کردم و به خاطر عجله نتونستم هدایت های الله رو بشنوم و بعداً که به مشکل خوردم یکی یکی یادم میومد که فلان جا هدایت الله راه رو به من گفتا من نگرفتم! اما اصلاً ناراحت نیستم اینا مسیر تکامله!ایده ی تووووپ شروع تدریس آفلاین خیاطی آسان هدایت الله بود، اما عجله دیگه اشتباه خودم بود!اما این اتفاق باعث شد که من تکامل و ترس و عجله و طمع رو بهتر بشناسم ! طمع همیشه به مال نیست و من این رو سر داستان خیاطی فهمیدم. من طمع زیادی به زمان داشتم !دوست داشتم زودتر به آزادی زمان برسم تا بیشتر در مورد قانون بخونم و بدونم .اینجا بود که فهمیدم طمع می تونه حتی برای کسب اطلاعات بیشتر هم باشه که اگه اشتباه نکنم لایو شماره ۳۰ استاد در مورد همینه که ما به جای اینکه آنچه را که آموختیم به کار بگیریم و از نتایج باشکوهش بهره مند بشیم، میگیم دیگه چی جدید هست برم یاد بگیرم…..)

    ای جاااانم واقعاً وقتی استاد میگه که یه حقیقت و یه اصل رو داره به بیان های مختلف و از زوایای متعدد متفاوت بررسی میکنه کاملاً درست میگه! عااااااشقتم استاد نازنینم!از راه دور می بوسمت استادم!😘به امید دیدارت استاد عباس منش عزیزم که طعم شیرین عشق حقیقی رو پای درس هات می چشم.خدا حفظت کنه عزیز دل❤

    و باز هم خدایی که از رگ گردن به من نزدیک تر است!❤❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    رضا دهنوی گفته:
    مدت عضویت: 2620 روز

    سلام

    این فایل داره خیلی چیزارو یادم میاره..

    من مدت ها حدود ۱۰ سال یه شغل داشتم که توی این شغله تا یه حدی چیزایی رو یاد گرفتم ولی یادمه دوره کشف قوانین زندگی رو گوش میدادم که من متوجه شدم باید این مسیر شغلی رو عوض کنم واینجا دارم عمرم رو هدر میدم .. بعدش خب با دوره ی کشف قوانین من تونستم شهامت مهاجرت پیدا کنم… خب من یادمه اون موقع مهاجرت کردم و رفتم تهران… اون موقع دست و بالم پره پول بود یعنی توی شرایط خوبی تغییر کردم.. و خب توی تهران من کلی چیز یاد گرفتم و تجربه ها کسب کردم.. توی مترو کار کردم.. توی رستوران و فست فود کار کردم.. توی فروشگاه پوشاک زنانه کار کردم.. توی خوابگاه کار کردم.. کار برق کشی ساختمون کردم.. توی جوارب بافی کار کردم..

    کم کم داشتم وارد رابطه ی عاطفی میشدم.. خلاصه کلی شغل عوض کردم و کلی چیز یاد گرفتم ولی خب اونجا بعد از مدتی نتونستم ذهنم رو کنترل کنم و ذهنم خیلی به هم ریخت و برگشتم شهرستان و کار اروم اروم سخت شد برای من.. اون شغل قبلی رو که رها کزده بودم خب از دستش دادم یعنی یه جورایی تا حدودی پل های پشت سرم خراب شده بود… نزدیک ۲ سال بیکار شدم و افسرده و البته داشتم تمرین میکردم در حوزه ی علایقم یعنی یوگا ولی خب توی محیط بسته ی شهرستان و با مخالفت های شدید خونواده و تمسخر های بقیه …و خب توی مسابقات شرکت کردم و مقام و اینا اوردم و مدرک مربیگریم رو گرفتم.. از یه سری چیزا تقریبا پر شدم.. مهاجرتم باعث شده بود خیلی بزرگتر بشم و ترس هام ریخته بود و شجاع تر شده بودم.. سر زبونم باز شده بود از بس که با ادمای مختلف حرف میزدم و چیز یاد میگرفتم..ولی با برگشتم کم کم یادم رفت .. عادت کردم به همون شرایط قبلی و فضای قبلی وادمای قبلی … پولام رو کامل از دست دادم منی که خیلی اوضاع خیلی خوب مالی داشتم اون موقع . این دوره هایی هم که خریدم تماما مال اون موقعس یعنی با پول اون موقع خریدم. پشتم رو خیلیا خالی کردن .. همونایی که روشون حساب از کرده بودم که شاید یه روزی دستم رو بگیرن و حمایتم کنن همشون پشتم رو خالی کردن و اروم اروم تقریبا همه چیزم رو از دست دادم… الانم از صفر شروع کردم و دارم کارگری میکنم و البته یه خودرو هم دارم که بازم اینم مربوط به اون موقع ها میشه یعنی با پوا اون موقعم خریدم.. میخوام بگم برگشتنم چیزی به من اضافه نکرد.. . و ارام ارام میخوام اوضاع رو بهبود بدم..

    ولی چیزی که باعث یکسری از تصمیمات عجولانه و احساسی در زندگی من شد دو تا فاکتور بود ..

    یک) درک نکردن اصول کسب و کار شخصی و درک نکردن قانون تکامل باعث شد مدت زیادی افسرده بشم و خیلی از داراییم رو از دست بدم وشرایط خیلی سختی رو بگذرونم..

    یعنی من به جای اینکه از زندگیم لذت ببرم میخواستم زودتر ثروتمند شم …که البته قبلا خیلی توضیح دادم که چه اتفاقاتی برام افتاد… مسیر رشدم رو برای خودم پر از سختی و گرفتاری کردم..

    دو ) اینکه به خاطر یه سری تضاد نتونستم ذهنم رو کنترل کنم و برگشتم سر خونه ی اول !! همون ترس های قبلی !! همون بی ایمانی های قبلی !!! همون حرکت نکردن های قبلی !!! چون اجازه دادم دیگران ذهنم رو کنترل و رهبری کنن و من ارام ارام یادم رفت !!! و عادت کردم به اوضاع قبلی..

    ولی این فایل داره یه سری چیزا رو یادم میاره که من هر روز و هر روز باید در پی تغییر یک بخشی از زندگیم باشم.. مهارت هام رو بیشتر کنم. و ترس هام رو کمتر کنم.. هر روز و هر روز باید در رفتارم تغییر ایجاد کنم.. در روابطم تغییر ایجاد کنم و اجازه ندم به راحتی دیگران برای من تصمیم بگیرن..

    بنابراین باید از پایه روی خودم کار کنم و اهرم رنج و لذت رو در ذهنم در جای درستش قرار بدم.. تا به من قدرت دوباره حرکت کردن بده..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    سمیه گفته:
    مدت عضویت: 2045 روز

    به نااااام ❤حضرت دووووست❤

    که هرررر چه دارممم از اووووست

    سلااااام استاد عزیزممممم

    اینقدررررر انرژی مثبت تو وجودم موج میزنه دارم از ذوق دیوانه میشمممم.واااای که چقدرررر این قانون قشنگه واااای که چقدرررررر شما و مریم جاااان قااااانون رو زیبا درک کردین و زیباااااااا و شیرین و راحت الحلقوم هم بیااااانش می کنید!مررررررررسی از خدای نازنینم! مرررررررسی از شما استاد عززززززیزممممم!مررررررسی از مریم جاااااانم! مرررررررسی از خودم! آره مرررررسی از خودم که فارغ از همه چیز دارم رو خودم کار می کنم ،نجواها هر چی زور میزنن که ببین این چی میشه ؟ ببین اون چی میشه؟ ببین فلانی چی میشه؟ ببین بهمانی چی میشه؟؟؟. منم میگم هیچی نمیشه!!!🤣🤣🤣🤣

    خلاصه که مخلصیممممم! وقتی که صفحه ی اصلی روزشمار تحول زندگی من ۱ رو اون روزِ رویایی می خوندم و مریم جان واژه های دللللبرانه ی عششششق و آرااااامش و معجزه و ثررروت و صلح با خود و و و و رو به زیبایی بیان می کنه از خودم پرسیدم که آماده ای ؟؟؟ آماده ای بهاش رو بپردازی؟؟؟( تو پرانتز بگم که من قبلاً بارها و بارها این صفحه روزشمار تحول یا کامنت های حاوی سفرنامه ی بچه ها رو دیده بودم اما تو مدااااااااارش نبودم!!! اما خوشششششششحاااااالممممم که این بااااار بالاخره افتادممممم تو مداااااااارش اساسی یا ! یعنی ول کنش نیستم دیگه! حتی طبق هدایت الله ،کاری رو که تازه شروع کرده بودم که حسسسسابی پولساز هم هست برام،فعلاً گذاشتم کناااار !چون هدایت الله می گفت الان وقت این رسیده و اگه این سفر رو کنار بذاری، اگه حتی اون کار رو تموم هم کنی بی فایده است! منم گفتم چشم زیبای من! چشم رعنای من! چشم دلبررررر من! و عشششششق آغااااااز شد !وعششششششششق آااااااااغازززز شد! باید چشید طعم این عشق عظیم رو! نمیشه وصفش کرد! نمیشه در کلام آورد! باید زندگی کرد با این عشق ! واااااای دیوااااانه شدم! یا الله! سپاااااااااااس! سپااااااااس! ❤تو❤ را فرااااااااوان سپاااااس!)

    منم گفتم آره آماده ام ! بزن بریم! بریم کشف کنیم اونچه که مریمممم جان میگه! و تعهد دادم که یا می میرم یا انجامش میدم! اینکه میگم تعهد دادم “تعهد” دادمااااااا و جالبه که اتفاقاً خانواده ام یه سرمای ساده خوردن، اما من که ازشون گرفتم یه روز سلول سلول بدنم درد می کرد و کامل تو جا افتاده بودم اما با اون حالم ادامه دادم در صورتیکه هیچ کار دیگه ای ازم بر نمیومد اما پای این تعهدم ایستادم و ادامه دادم گفتم بمیرممم این کار رو رها نمی کنم !می دونید چی شد؟ معلومه دیگه صبح که بیدار شدم از درد خبری نبود و پرررررر از انرژی بودم ! بدون دارو بدون دکتر 🤣🤣🤣 تازه ریه هام هم تکون نخورده بودن ! انگار که خونه تکونی کرده باشم تنفّسم بهتر از قبل هم شده بود، منی که هررر وقت سرما می خوردم وضعیت ریه هام تا چند مااااه به هم می ریخت🤣

    فقط یه کم لاغر شده بودم! اما انرژی ام اوکی بود و من به کار روی سفرنامه به طور جدی ادامه دادم تا دوسه روز بعدش هم از بعدازظهر تا نیمه شب درد میومد سراغم اما من از درد قوی تر بودم آخه تعهد داده بووووودم نه از اون تعهدهای الکی که قبلاً می دادم! از جنس ” ایمان ” از جنس ایمانی که “عمل” همراهشه ، بهتر بگم ایمان مساوی با عمل بود! یعنی اگه سستی می کردم یعنی ایمان نداشتم!

    خلاصه که هر چی محکم تر و محکم تر شدم تو این مسیر ،بیشتر بیشتر نتیجه گرفتم تو این مدت! تا اینکه رسیدم به فایل پنجم! یه کم کامنت خوندم بعد خود فایل رو دانلود کردم و گوش کردم و نوشتم و بعد دوباره کامنت خوندم و دوباره گوش کردم و هی فکر کردم و فکر کردم که خدااااا من چی رو باید تغییر بدم؟ کارم رو؟ نه! دوستش دارم و لذت می برم ازش ! نجوا البته می گفت تصوّر کن این شاگردت که خصوصی میخونه اگه نخواد بخونه و دیگه نیاد یهو یه میلیون از درآمدت کم میشه و دیگه چیزی تهش نمی مونه برات! برو سراغ یه کار دیگه! اما من گفتم نه! من کارم رو دوست دارم و دارم لذذذت می برم! فرضم اگه یه شاگردم نیاد خدا یکی دیگه رو می فرسته اصلاً ده تا دیگه رو می فرسته! بعد هم توی این کار، من هرررر لحظه دارم چیز یاد می گیرم ، و این یه نشانه ی مهمه برای من که من هر لحظه می تونم حرفه ای تر و حرفه ای تر بشم و با این که حتی نجوا چند تا ایده ی کاری هم بهم پیشنهاد می داد آخرش گفتم اگه بخوای منو با فکر کمبود و عدم فراوانی خام کنی باید بگم که سخت در اشتباهی! استاد گفته اگه دیدی درآمدت کم شد و می بینی که نشانه ها بهت از کم شدن دائمی خبر میدن شغلت رو عوض کن! من که با همون تعداد شاگرد این ماه افزایش درآمد هم داشتم و فکر کردم به آینده ی کاری خودم و دیدم خودم رو که اگه به مطالعه روزانه در کارم ادامه بدم و همین کلاس های تعداد کم رو درست و با عشق برگزار کنم این قاااااانونه که از همین راه ثرررروتمند تر میشم و اتفاقاً به یقین رسیدم در مورد کارم و حالا میگم که بعد چی شد!

    بعد دوباره فکر کردم آخه چیو باید تغیییر بدم؟! داستانِ این که نجوا چه پیشنهاداتی داشت طولانیه و اینقدر بیخودن که گفتنش اینجا کار بیخودتریه😅

    تا اینکه از خداوند خواستم که خدایا! من چرا دارم فکر می کنم؟؟؟ تو بگو! چرا همون اول از تو نخواستم که هدایتم کنی!؟ و اینو نوشتم رو کاغذ که چیو باید تغییر بدم؟ و بعد از چند ساعت جواب اومد “تو” این “تویی” که باید تغیییر کنی!!! منم گفتم من که دارم رو خودم کار می کنم اساسی! و شنیدم که گفت جنبه ای از خودت هست که هنوز کار اساسی ای براش نکردی! جالب شد برام گفتم اوکی پیداش میکنم! فکر کردم و کلّی مورد پیدا کردم که تو این مدت تغییرش داده بودم اما نقص داشتن با اینکه من سعیم رو کرده بودم اما تغییرا دست و پا شکسته بودن و یهو به دلم الهام شد که پوشه ی روزشمار تحول زندگی من ۱ رو گوش کن(یه پوشه ساختم که فایلای روزشمار تحول رو توش می ریزم ، یعنی هر فایلی که بهش میرسم رو از لیست پوشه ی دانلودی های گوشیم که اسمش رو گذاشتم “استاد” کپی می کنم و تو این پوشه می ریزم که روزشمار رو به همون ترتیب داشته باشم)آره منم چند دور همزمان که به کارِ خونه می رسیدم اون پوشه رو گوش کردم و دو سه باری هم فایل مدیتیشن ثروت که با صدای “خودم😘” از کامنت زیبای آقای ” سید کاظم فلاح” عزیز تو جلسه ی دوم روانشاسی ثروت ۱ (با کمی تغییر) پر کردم گوش کردم و رسیدم به جوااااااب و رسیدمممممم! خدایاااااااا شکرت از این هدااااایت! اون چیزی که باید تغییرش بدم و بهتر بگم‌ پرورشش بدم عزت نفسمه!🤩🤩🤩🤩 آاااااااره من باید اینو درست کنم! بعد همه چی درست میشه و یا همه چی بهتر و بهتر میشه! وااااای خدای من! یعنی از دیروز تو آسمونااااام! از خوشحالی! بعد نجوا گفت ببین پس فایل عزت نفس رو بخر! گفتم الان نمیشه! گفت فلان چیز رو بفروش بعد از کل کل باهاش گفتم حرف فروش نزن که خط قرمز منه! از وقتی تو مدار درک این اخلاق استاد جان افتادم، بمیرم هم برای “نیاز” چیزی نمی فروشم چرا که این کار برای من مساویه با اجرای عملیِ باور کمبود! نه! نه!

    بعد هم جدیدن از اینکه خودم پول یه چیزی رو خلق کنم و بعد بخرمش خییییلی لذت می برم،منظورم اینه قرض نکنم! خلاصه که تصمیم گرفتم که از درآمد خودم هر ماه کنار بذارم و پول محصول عزت نفس استاد رو که از درآمد خودم خلق کردم اونوقت با افتخااااار بخرمش💪💪💪اما قسمت مهم اینجاست که هدایت شدم به اینکه تو این مدت در کنار کار روی ثروت ۱ و قدم اول و سفرنامه برای عزت نفس هم کاری بکنم!چکار؟طبق هدایت شیرین الله میخوام اول از عقل کل شروع کنم و هررررر چی جواب و سوال مربوط به عزت نفس میشه رو بخونم و نت برداری کنم و بعد هم تو بقیه ی قسمت های سایت تمامی فایل های مرتبط به عزت نفس رو پیدا کنم و روش کار کنم! و اتفاقاً احساس می کنم بعد از این تلاش ها و کار کردن ها وقتی محصول رو بخرم تو مدار بالاتری نسبت به الانم هستم و حرف های استاد رو بهتر درک خواهم کرد و این شد که دیروز شروع کردم و واااااااااااااااااای که چقدر لذت بردم.خدایا شکرت خدایا شکرت.استاد عباسمنش عزیزم ممنون که چنین گوهر گرانبها و به تمام معنا نایاب رو به رایگان در اختیار بقیه گذاشتی و تنها بهایی که ما باید بپردازیم اینه که تو مدار اون آگاهی ها باشیم! شروع کردم به کار کردن و جالبه که از همون دیروز تاثیرش رو دیدم! البته قبلاً هم تو سایت در مورد عزت نفس خونده بودم و انجام تمرین جلسه ی اول قدم اول هم خییییییلی به افزایش اعتماد بنفس من کمک کرده اما به قول استاد هرررررر چی رو این مورد کار کنیممممم باااااااز جای کار داره! احساس لیاقتم دیروز بیشتر و بیشتر شد!اعتمادم به تمرین ستاره ی قطبی بیشتر و بیشتر شد! حتی توی کار تدریسم ایده های عالی ای بهم الهام شد که انجامشون دادم و شاگردام خییییلی لذت بردن و یه اتفاق جالب این بود که همه ی شاگردام طبق درخواست خودم باید هفته ی اول ماه پول ماهگرد جدید رو واریز کنن. تا حالا نشده بود که تو یه روز واریز کنن .و اینکه تقریبا هر بارم که واریز می کردن من همون موقع پیامک رو نمی دیدم و تقریبا نشده بود که همون لحظه پیش گوشیم باشم که به قول بچه ها صدای دینگ دینگ واریزی رو بشنوم! اما دیروز این اتفاق افتاد و چه لحظه زیبایی بود! دقیقاً لحظات قبل از کلاسم با یکی از شاگردام(همون شاگرد عزیز و پرتلاشم که بالاتر در موردش گفتم که خصوصی هم هست کلاسش) چت می کردم که ازم شماره کارت خواسته بود براش فرستادم ،سه چهار دیقه نشد که یهو از گوشی صدای پیامک اومد و این بار گوشی کنارم بود و دیدم این دینگ دینگ پیامک واریزی بود و اتفاقاً همین شاگردم برام واریز کرده بود و یه حس و حال خوبی بهم داد این لحظه.چون دقیقاً صبحش نجوا منو نسبت به کارم تهدید می کرد!و خدا رو شکر کردم به خاطر این حال خوبم و طبق معمول سر ساعت ۱۹:۳۰ کلاس رو با ایشون شروع کردم که حدود چهل دیقه بعد دوباره از گوشیم صدای پیامک شنیدم و باز هم یه واریزی دیگه بود.خیلی خوشحال شدم خییییلی.فقط این بار یه مسئله ای بود. من این ماه افزایش قیمت زده بودم اما این شاگردم با قیمت قبلی واریز کرده بود! نجوا بهم گفت حالا ولش کن! نمیخواد بگی! زشته! بعدم تو الان یه واریزی خوب دیگه داشتی بازم که واریزی خواهی داشت پس ولش کن! اما یه حسی درونم می گفت نه! باید مودبانه بگی! و این حق توئه!چرا باید بگذری؟.اون شاید فقط فراموش کرده باشه!همین! و طبق معمول که بچه ها عکس فیش یا اسکرین شات درگاه بانکی رو برام میفرستن، ایشون هم فرستاد. و من اول تشکر کردم و بعد هم به شوخی نوشتم گویا این ماه از من تخفیف گرفتین!یه لبخند هم گذاشتم . بعد از پیام من شاگردم گفت :مادرم میگه که به اشتباه فکر کرده بوده افزایش قیمت از فروردین ماهه و بعد عذرخواهی کرد و گفت حتماً مابقی رو واریز می کنه! منم گفتم که عجله ای نیست هر وقت تونستین واریز کنید! حدود یه ساعت بعد مابقی رو واریز کردن! اگر فقط چند روز پیش این مسئله برام پیش میومد مطمئنم که نمی تونستم بگم و با نجوا همراه می شدم! خوشحااااالممممم خیییییلی خوشحالم از تغییر مهمی که خداوند بلندمرتبه من رو به سمتش هدایت کرد از تغییرات بزرگی که قطعاً بعد از این تغییر اساسی در راهه! و حااااال دلم استاد خییییلی خووووبه.

    یه چیز مهم دیگه یادم اومد که من سال های قبل گاهی می شد که تولد کسی می شد و یادمه حتی یه بار روز پدر بود و من نتونستم به پدرم هدیه بدم ! اما بعد از یکی دو ماه می تونستم و شرایطش جور بود اما خجالت می کشیدم هدیه بگیرم و بگم که برای روز پدره یا به اون شخص بگم این برای تولدته! چون فقط از زمانش گذشته بود با خودم میگفتم همون موقع وقتش بود و که چی الان بعد این همه مدت!!!!! اما امسال روز مادر نتونستم کادو بدم .اما با ذوق منتظر بودم که چند روز بعد که شاگردام برام پول واریز می کنن ، من هم برای مادرم پول واریز کنم.اما فقط یه مسئله ای بود بازم. شرایطم طوری شد که پول زیادی برام نموند و پول کمی ته حسابم مونده بود.نجوا بهم گفت ۱۵۰هزار تومن آخه به چه درد می خوره امروز! مثلاً مادرت با این پول برای خودش چی بگیره؟؟! اما من بعد از کش و قوس هایی که در جهاد اکبرم با نجوا داشتم گفتم نه! تو اینو میگی چون فکر می کنی زشته! یا که چند روز گذشته! اما من اتفاقاً باید همین قدری که دارم رو واریز کنم ! و من این کار رو کردم! واااای خدا ! مادرم اینقدر خوشحال شد مادرم اینقدر بغض کرد که من صورت زیباش رو و اون چشمان پرررر محبتش رو از این راه دور به وضوح می دیدم انگار و لبخند ملیحش رو احساس کردم و لبخند که خوبه مادرم از ذوق خندید ! خدایا از اون خنده های شیرینش که ذوق ازش می باره و من انگااااار که میلیون ها براش واریز کرده بودم خوشحال بودم و با احساس راحت و خوبی به مادرم گفتم ببخش که کمه! ان شاءالله سال دیگه بیشتر میشه و یه روزی میرسه که میلیونی و میلیاردی به شما و آقاجون هدیه بدم و چه عشششششقی بین من و مادرم رد و بدل شد.و عین همون اتفاق شیرین رو امروز تکرار کردم.برای دو عزززیز دلم.برای مادربزرگ عززززیزم هدیه ی روز مادر رو براش امروز واریز کردم .وقتی قم بودم همیشه شریکی برای مادربزرگم کادو می گرفتیم اونم اگه ایشون هم قم بودن! اما نجوا بازم دیشب که خواستم شماره کارت ایشون رو از خواهرم بگیرم بهم میگفت آخه دویست تومن پوووووله؟! خودتو چرا ضایع میکنی؟! اما من که به نجوا یه ذره هم محل ندادم! چون من اول دیشب زنگ زدم به خواهرم که شماره کارت پدر عزیزم رو بگیرم و قصد داشتم برای پدرم یه تومن واریز کنم برای روز پدر که دقت دارین که چند روز ازش گذشته! درست لحظه ای که خواهرم خواست شماره کارت بهم بده الله یکتا مادربزرگ عزززیزم رو به یادم آورد و من همون لحظه به خواهرم گفتم شماره کارت ایشون رو هم بهم بده. بعد تصمیم گرفتم برای پدرم ۸۰۰ تومن واریز کنم و برای مادربزرگم ۲۰۰تومن! اینکه رقم هارو میگم برای اینه که نجوا سر همین رقم ها با ذهن بازی میکنه! و من برااااای اولین بار از درآمد خودممممم به مادربزرگم هدیه دادم و وقتی بهشون زنگ زدم صداااااش پرررر از شااادی بود! من هم که از ذوق شنیدن صدای خوشحاااالشون تو آسمونا بودم!

    و بعد هم پدر عزیزم!ایشون خیییلی به ما تو زندگی کمک کردن و خیلی جاها شده همسرم از ایشون پول قرض کردن اما ایشون پول رو از ما نگرفتن و بماند که بدونِ این که ما درخواست کنیم خودشون بارها به ما کمک کردن. و نجوا بهم میگفت اووووووه اینهمه پول پدرت داده این۸۰۰هزار تومن آخه در برابر اونا چیزی میشه ؟! یا بهم میگفت اینقدی که تو میخوای برا پدرت واریز کنی اصلا پولِ خووووردم نمیشه برا خرجای پدرت!و حتی نجوا بهم گفت: باز اگه یه تومن رو بدی به مادربزرگت یه رقم قابل توجه تری یه براش!!! واااااااااااای خدااااااااا نجوااااااا چه می کنه اگه حواسمون نباشه!اما من قاطعانه گفتم نه! به همسرم گفتم که لطف کنه و از کارت من ۲۰۰ برای مادربزرگ نازنینم و ۸۰۰ هم برای پدر عزیزم واریز کنه.و اتفاقاً به پدرم زنگ زدم و طبق معمول باهاشون صحبت کردم و بعد گفتم که چند روز از روز پدر گذشته اما شاگردای من هفته ی اول ماه برام پول واریز می کنن و منم امروز براتون مقداری پول برای روز پدر واریز کردم.پدرم خوشحال شد و به شوخی بهم گفت که از روز پدر که خیلی گذشته. الان دیگه پدر بزرگ شده😅 خلاصه با هم خندیدیم پررررر شدیم از عششششق ! جالبه که پدرم دوباره بعد از چند دیقه خودش بهم زنگ زد و با یه خنده و لذتی بهم گفت ببین فقط یه چیزی؟ گفتم جانم ! با خنده ی بلندتری گفت:کم واریز نکردی؟ گفتم آره آقاجون دوسه تا صفر کم داره که سال دیگه ان شاءالله اضافه میشه. باز بلندتر خندید و گفت: میگم کم بود!🤣🤣🤣 منم با عشق گفتم که آرزوی من اینه که براتون میلیاردی و میلیونی کادو بدم . برام دعا کرد. براااام دعا کرد و خدا میدونه چه احححححسسسسساسی بین من و پدرم رد و بدل شد اون لحظه ها! خداروشکر می کنم از این تغییرات آرام و تکاملی ای که مخصوصاً تو این دو سال و چند ماه عضویت در سایت استاد تو وجودم اتفاق افتاده! و از خداوند میخوام که کمکم کنه تا با هدایت های خودش در درونم تغییر بدم هر آنچه را که حتی ذرّه ای همسو با قانونش نباشه!

    ممنونم خانم شایسته عزیز! از این چینش زیباااااااااای فایل های روزشمار تحول! ممنونم استاد عزیزم از این فایل زیبااااااا با این همه آگااااهی ناااااب!ثررررروتمندتر و ثررررررتمندتر بشی استاد عزیزم در تمامی جنبه های زندگی زیبات😘❤

    با اشتیااااااااق برم ببینم فایل روز ششم چیه؟🤩

    سپاااااااس! سپااااااااس! ❤ تو ❤ را فرااااااااوان سپااااااااس🙏🙏🙏🙏

    و بااااز هم ❤خدایی❤ که از رگ گردن به من نزدیکتر است

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    ساحل آرامش گفته:
    مدت عضویت: 1667 روز

    🦋با سلام به شما استاد عزیز و خانم شایسته مهربونم و دوستان عزیز سایت🦋

    من وقتی فایل رو گوش کردم همش با خودم فکر می کردم که چه جوری می تونم تغییر کنم برای تغییر باید چه کارهایی رو انجام بدم🤔

    همش فکر می کردم این فایل فقط مال اون هایی که کار و درآمد دارن و باید تغییری در شغلشون ایجاد کنن ولی من که کار و درامد از خودم ندارم برای همین همش میگفتم چه کاری رو باید برای تغییر انجام بدم☹

    تا این که هدایت شدم به فایل سفر به دور آمریکا قسمت ۲۱، خانم شایسته عزیزم متن بسیار زیبایی رو قبل از این فایل نوشته بودن در مورد تغییر که دوست داشتم اون متن رو اینجا برای خودم دوباره تکرار کنم که بدونم برای تغییر باید از کجا شروع کنم وباید چه کارهایی انجام

    بدم🥰💝

    تغییر»‌، فرمول جالب و البته ساده‌ای داره.👌

    نیازی به کوه جابه‌جا کردن نیست. نیازی به شق القمر کردن نیست. بلکه موضوع فقط‌، پس‌گرفتن سکّان کشتی زندگیت از دست عادت‌های قدیمی‌ای هست که‌، زندگی‌ رو تبدیل به یک چرخه‌ی تکراری و کسل کننده کرده.🥰

    برای تغییر فقط کافیه، عینک🥸 توجه به ناخواسته‌ها رو از چشمامون👀 برداریم تا‌:

    قادر به دیدن زیبایی‌ها و نعمت‌هایی بشیم که همین حالا در زندگی‌مون وجود داره.🥰🌹

    قادر به تشخیص زیبایی‌های خونه‌مون‌، محله‌مون‌، شهر و کشورمون بشیم و با توجه به اونها‌، تأییدشون و استفاده از اونها و لذت بردن از این تجربه‌ها، ظرف وجودمون رو آماده‌ی دریافت نعمت‌های بیشتر و ورود به مدارهای بالاتر

    کنیم.💞🤗

    چراکه برای داشتن شرایط بهتر‌ و نعمت‌های بیشتر، باید ظرف بهتر و بزرگ‌تری آماده کنیم و تشخیص نعمت‌های کنونی‌مون و سپاسگزاری به خاطر اونهاست که ظرف‌مون رو رشد میده و به قول قرآن

    لان شکرتم لازیدنکم میشیم.🦋🥰

    تغییر به سادگی وقتی رخ میده که با فراق بال‌، به استقبال ماجراهای جدید میریم.😊

    آدمهای جدیدی رو ملاقات می‌کنیم‌،💝

    از زیر سلطه‌ی شیوه‌های همیشگی‌مون بیرون میاییم و شیوه‌های جدید رو برای انجام کارها امتحان می‌کنیم👌🥰

    برای پخت غذامون ادویه متفاوتی امتحان می‌کنیم و به هر شکلی شده‌، روزمرگی رو از زندگی دور می‌کنیم و به این وسیله وجودمون رو آماده‌ی ورود به دل ناشناخته‌ها و تجربه‌ی اونها می‌کنیم.💝👌

    هرچه ناشناخته‌های بیشتری رو امتحان کنیم‌، بیشتر پی‌ می‌بریم که نه تنها ترسناک نبود‌ن، بلکه به ما فرصت تجربه‌ای شگفت‌ انگیز بخشیدن.🥰

    با هر بار انجام یک کار جدید و تجربه‌ی یک ناشناخته‌ی دیگه، توانایی‌های بیشتری رو در وجودمون بیدار می‌کنیم که بخشِ دیگه ای از عزت نفس‌مون رو می‌سازه و آروم آروم «ترس از تغییر»‌، از وجودمون میره و طعم زیبای امتحان شیوه‌های جدید‌، در وجودمون نهادینه میشه.😊💝🦋

    با سپاس از شما استاد عزیز و خانم شایسته مهربونم بابت این متن های بسیار عالی و آموزنده تون🥰💝💝🙏

    در پناه الله یکتا شاد، سالم، سلامت، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید🙏🙏🙏🥰💝🦋

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    نگین فلامرزی گفته:
    مدت عضویت: 1714 روز

    به نام خداوند یگانه

    روز پنجم

    تمرین این بخش نوشتن جنبه ای از زندگیمان هست که قصد تغییر اونا داریم.

    ۱-من خیلی وقته که فکر میکنم باید زمان تواب و بیداریم را تغییر بدم و فکر میکنم باید دین موضوع را جدی تر بگیرم.

    ۲-دو روز در هفته ه پیاده روی نیم ساعته بروم.

    ۳-گوش دادن متعدانه دوره روانشناسی ثروت ۱

    ۴-انجام امرینات روزانه پکیج مراقبه ام.

    ۵-خواندم روزی نیم ساعت معماری اسلامی و نیم ساعت معماری غرب.

    ۶-قوی تر کردن ایمان و توکلم به پرودگار یگانه قدرت و خالق

    ۷-دیدن الگوهای مناسب و انتخاب ها فراوان

    انجام تمام این هارا باید تکاملی پیش ببرمشان و برای بیشتر شدن انگیزه ام از اهرم رنج و لذت برایشان استفاده کنم.

    خدایا شکرت👐

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    زهرا بهنام گفته:
    مدت عضویت: 1261 روز

    به نام خدا

    روز پنجم سفرنامه

    سلام به استاد عزیز و مریم جان

    من این فایل رو که دیدم یه لحظه مادر و خواهرم از ذهنم رد شدن

    اونها خودشون رو فدای فرزند و زندگی کردن از همه چی گذشتن برای فرزندهاشون که یکیش منم

    من دارم اونها رو میبینم و اگه دست به کار نشم،منم میشم یکی مثل مادر و خواهرم

    میخام مستقل باشم

    میخام یه مادر شاد باشم

    یه آدم شکر گذار حتی برای کوچیک ترین چیز

    خانه دار هستم اما توی خونه دارم عکاسی رو یاد میگیرم،بعضی موقع ها عجله میکنم،اجازه نمیدم تکامل طی بشه،نا امید میشم،ولی جا نمیزنم دوباره شروع میکنم

    عاشق رانندگی هستم،و یه کوچولو میترسم،اما فایل مث ابوموسی نباشیم رو که دیدم ،ب خودم قول دادم شده فقط سوار شم یکم ماشین رو جلو عقب ببرم،تو همین کوچه ی خودمون برونم تا ترسم بریزه

    اخه یه خانوم عکاس باید رانندگی بلد باشه تا بره سر پروژه هاش😌😎

    (هرجا دیدین تو یه پیام اسم عکس و عکاسیه بدونین اون منم پیام نوشتم،😂اونقد میگم تا بهش برسم😉)

    با پسرم میرم باشگاه،که مربی باشگاه هم یکی از اعضای سایته و فوق العاده انرژی مثبتی داره

    خلاصه دارم یه قدم پامو جلوتر از پای مادرم و خواهرم میذارم

    امیدوارم که خدا هم منو هدایت کنه،هم مادر وخواهرمو،وهم تمام دوستان رو🤍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: