https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/09/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-09-21 00:42:282024-11-03 03:57:34پروژه خانه تکانی ذهن | گام به گام
427نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
من پروژه خانه تکانی ذهن رو با تعهد تا از روز اول مهر تا روز بیست و پنج مهر با تعهد ادامه دادم اما از روز 26 این پروژه به صورت تمرکزی قطع شد (بهانه هایی از جمله مهمان، کار فشرده بعد از رفتن مهمانها و…) …بعد هم با اینکه میخواستم اون تمرکز رو بذارم به علت احساس بد ناشی از اینکه چرا تعهدم رو شکستم نمیتونم تمرکز کنم…
حالا من با تمرکز روی دستاوردهای همون 25 روز تعهد و تمرکز روی آگاهی های این لایو ها تلاش میکنم تا دوباره متعهد بشم و از امروز باز هم با مرور دستورالعمل اصلاح مسیر کنم و بیام به صراط مستقیم…
هرچی که یادم میاد مینویسم:
1. شناخت خیلی بهتر افکارم و چگونگی نگاهم به خیلی از مسائل…و درک بهتر عمل کردن به قوانین جهان…بخصوص متوجه شدم که چقدر در دو مورد ضعف دارم و از موقعی که فهمیدم انصافا دارم تلاش میکنم تا خودم رو بهتر کنم…اول اینکه خیلی بقیه رو توی ذهنم قضاوت میکنم (از استادم در دوره جهانبینی یاد گرفتم در مورد پاشنه های آشیل ام نگم من اینجوری بودم…چون اون وقت فکر میکنم اون مسئله رو دیگه ندارم و دقت و تعهدم در مورد اون مسئله کم میشه و دوباره ازش ضربه میخورم بلکه همیشه بگم من اینجوری هستم…استاد گفتن این رو از انجمن معتادان گمنام یاد گرفتند که حتی بعد از 20 سال پاکی باز هم برای معرفی میگن من فلانی هستم یک معتاد…تا بدونن اعتیاد نقطه ضعف حال حاضرشون هست و مراقب رفتارهایی باشن که ممکنه اونها رو به سمت برگشت به اعتیاد سوق بده)…برای بهتر شدن مدام دارم توی ذهنم قضاوتها رو به سمت افکار بهتر جهت دهی میکنم…همین باعث ایجاد روابط بهتر با آدمها شده باعث دریافت محبت بیشتر از جهان اطرافم شده….دوم اینکه به قضاوت بقیه هم خیلی اهمیت میدم…برای اینکار هم وقتی انتقادی ازم میشه یا مستقیم یا غیر مستقیم باور هایی درست رو تکرار میکنم مثلا اینکه اون چی فکر میکنه اصلا تاثیری در سرنوشت من نداره افکار من و باورهای من هست که زندگی منو خلق میکنه….اگه مسیری که من باور پیدا کردم درسته با سند و مدرک به درستی اش ایمان آوردم که دیگه نباید نگاه بقیه ناراحتم کنه…اگه نه که دیگه زر مفت میزنم که من ایمان آوردم…یا مسیرم رو با ایمان ادامه میدم…یا اگه اطمینان ندارم برم دنبال دلایلی بگردم تا ایمانم رو تقویت کنه…اینکه اون آدم چی میگه که اصلا مهم نیست
2. گفتگوهای درونی ام طبق گفته خانم شایسته عزیز واقعا مثبت تر و خداگونه تر شده…این بهم خیلی کمک میکنه تا مدت زمان بیشتری در احساس خوب باقی بمونم…این باعث میشه از زندگی ام لذت ببرم
3. یکی از مسائلی که قبل از این پروژه برام ایجاد شده بود به راحتی حل شد…در حقیقت توی کارم ازم یک شکایتی شده بود و من که اصلا تابحال چنین چیزی رو تجربه نکرده بودم خوب اولش خیلی بهم ریختم اما طبق دستورالعمل پروژه رهاش کردم گفتم من که نمیتونم کاری کنم براش…حتی واقعا یکبار منو برای توضیح خواستن…خیلی جالب بودم برام که اولش تمام بدنم میلرزید چون اصلا نمیدونستم چی باید بگم و چی میشه….اما خدا یه دستان مهربونی رو اونجا قرار داد که اصلا قرار نبود اونجا باشند اومدن بهم توضیح دادند که چیزی نیست نگران نشو…این در حقیقت مربوط به شما نیست ما بررسی کردیم و خیلی مهربانانه و با احترام باهام برخورد شد…حتی خودشون توضیح دادند که چی باید بنویسم…توی این مدت ذهنم رو کنترل کردم تا فک کنم در روز بیستم و چهارم پروژه برام یه ابلاغیه اومد که هم خود قاضی حکم داده که من بی مسئولیتی نکردم و هم خود شاکی منصرف شده و اصلا شکایتش رو پس گرفته…اونقدر خدا رو شکر کردم که این مسئله منو به راحتی از مسیر آسان برام حل کرد که اون روز خدا شاهده میخواستم بال در بیارم برم تا خود آسمون…راستش این مدت انقدر آگاهی های این پروژه انقدر بهم کمک کرده بودند حتی مدتی فراموشش کرده بودم…اما خوب باز یادم می افتاد و یکم استرس پیدا میکردم اما دوباره با تکرار افکار خوب حسم بهتر میشد…میدونی فکر کردم با خودم که مسائل هیچ وقت از زندگی حذف نمیشن اما ما میتونیم از مسائل مون بزرگتر بشیم…و دیگه به قول معروف بیدی نباشیم که با این بادها بلرزیم
4. دو تا از پروژه های کاری که بعنوان شاخ و برگ های اضافی میخواستم حذفشون کنم یکی کامل انجام شد و یکی تا حد خیلی خوبی انجام شد و فقط کمی از جزئیاتش باقی مونده که دارم انجامش میدم تا برای دنبال کردن علاقه ام رهسپار فصل جدید زندگی ام بشم.
5. حین گوش دادن به یکی از لایو ها بودم یهو یه حسی بهم گفت برم دلار بخرم…بعد از اتمام لایو قیمت دلار رو پرسیدم حساب کردم با پس اندازم چقدر میشه خرید…خلاصه سفارش دادم تا فاکتور رو بفرسته برام و من واریز کنم خدا شاهده تا داشتم توی اپلیکیشن مبلغ رو واریز میکردم یهو دیدم اسمس بانک هست..چک کردم دیدم حقوقم واریز شده از یکجا که یک هفته زودتر از موعد بود…مبلغ با اختلاف جزئی همون مبلغی بود که داشتم برای فروشنده واریز میکردم…واقعا متحیر شدم و همون لحظه سفارش دو برابر مبلغ رو دادم…از همون فرداش دلار شروع کرد به افزایش یعنی یسری مسائلی توی منطقه پیش اومد که باز من ازشون خبر نداشتم که گویا باعث افزایش قیمت شدند…واقعا بیشتر باور کردم چقدر نزدیک شدن به اصل معجزه میکنه…میدونی قشنگی این نوع استفاده از قوانین چیه که هیجان ما از تست کردن قوانین خداوند و درست از آب در اومدن عمل به الهامات بیشتر شیرین هستند تا خود نتیجه…من اصلا هیچ وقت قیمت دلار رو چک نمیکنم و اصلا از نوسانات خبر ندارم…این حقوقم اصلا قرار نبود تا 18 ام واریز بشه اما درست 10 ام واریز شد و درست همون لحظه ای که من میخواستم پول رو واریز کنم…همه اینها توی ذهن من آسان شدن برای آسانی ها هست طبق قانون…همه اینها در مدار رزق قرار گرفتن هست…فقط حساب کنم که چند وعده غذایی در این مدت مهمان خداوند بودم قابل شمارش نیست…خدایا شکرت برای دلایل بیشتری که هر روز برای شکرگزاری بهمون میدی…فقط امیدوارم که بنده شکرگزارتری باشم
6. الان یادم افتاد دو تا از افرادی که در گذشته خیلی باهاشون ارتباط داشتم ولی دیگه نمیتونستم ببینمشون به خاطر احساس خوبی که بهشون نداشتم…رو این مدت ملاقات کردیم و خیلی ارتباط خوبی هم داشتیم….این هم از تغییرات شخصیتی من هست…یکی از اونها دوستی نزدیک از دوستان دانشگاهم هست که از بعد آشنایی با این قوانین از دیدنش طفره میرفتم…چون اون موقع با اینکه لحظاتی خوب با هم داشتیم و ظاهرا شاد بودیم اما بیشتر مواقع راجع به مسائلی حرف میزدیم که خلاف قانون بود…من دوست نداشتم به دیدنش برم به این دلیل که یک فکر میکردم اون به دستاوردهای بیشتری رسیده و من احساس خوبی نداشتم…دوم اینکه توی ذهنم این رو ساخته بودم که اون فقط از ناسپاسی ها میگه و من دوست ندارم…و آخرین باری که دیدمش فقط دوست داشتم ازش جدا بشم…از طرفی من مدتی بود همش از خدا میخواستم که دوست دارم دوباره زندگی ام با دوستان شاد و مهربون پر بشه…با انسانهای موفق و ثروتمند…خیلی جالب بود که هر زمان هم دوستم منو دعوت میکرد من نمیتونستم برم…اما اینبار که دعوتم کرد من موقعیت داشتم…گفت چند تا از بچه های دانشگاه دارن میان توام دوست داری بیا…اما حس ام میگفت برو…و متوجه شدم اول اینکه حس بسیار خوبی به خودم داشتم…اصلا احساس اینکه من چیزی از اونها کمتر دارم نداشتم…خودم بودم و حتی تظاهر به چیزی نمیکردم…دوم متوجه شدم که با اینکه اتفاقات اخیری رخ داده بود که ممکن بود خیلی جاها صحبتش بشه اصلا اونجا نبود و خیلی شاد بودیم و خیلی از بودن با هم لذت بردیم…و بعد دیدم اگه به حس ام اعتماد کنم و هدفم شادی باشه من فقط به جاهایی هدایت میشم که اونجا خواسته های من هستند…تازه چقدر توانا بودم توی دوستم همون ویژگی هایی رو ببینم و روی نکات مثبتی ازش تمرکز کنم که قبلا هم درش دوست داشتم و انگار اون هم به طرزی جادویی همونها رو بهم نشون میداد…نفر دوم هم از بستگانم هست که ایشون رو هم در شرایط خیلی عالی دیدم…رفتیم ویلاشون…خیلی هم لذت بردیم…متوجه شدم چون من کمتر قضاوت میکنم و انتظارات مثبت تری دارم آدمها هم وجهه مثبت تری از خودشون رو نشون میدن…به این فامیل ام هم افتخار کردم که انقدر ثروتمنده و اینچنین ویلایی ساخته و سوار ماشین مورد علاقه ام شدم که به تازگی خریدن…تونستم کمی باهاش رانندگی کنم خیلی ذوق کردم…چقدر حس خوبی بود..و با دیدن امکانات مالی اونها کلی خواسته جدید برام ساخته شد…
8. مدتها بود دلم میخواستم برم مژه بکارم…دوست داشتم امتحانش کنم…و خوب نمیدونستم خوب میشه یا نه…بعد فکر این رو میکردم توی محیط کار چی میشه…اصلا قیافه ام چجوری میشه… انگاری هل داده شدم…یهو یکی از همکارام اومد گفت دارم یاد میگیرم کسی رو میخوام بیاد براش انجام بدم…منو برد بعنوان نمونه…تازه خیلی هم عالی کار کرد جالب بود که حتی ازم هزینه نگرفت…و کار انقدر خوب و طبیعی شد که هیچ کس باور نمیکرد مژه کاشتم…خیلی خدا رو شکر کردم که به این ترس ام هم غلبه کردم
9. یکی از ترس هایی که توی چند ماه اخیر در من شکل گرفته بود…ترس از سگ های ولگرد بود…راستش من قبلا حسی بهشون نداشتم حتی گاهی بهشون غذا میدادم…اما دو بار توی پارک بهم حمله کردند و هر بار توسط فرشتگان خداوند نجات پیدا کردم (اشاره به اون آیه ای که خداوند میفرماید دو فرشته رو مامور حفاظت انسان قرار دادیم)…این باعث شده بود مدتها اصلا توی اون خیابون نرم…بعد خیلی ناراحت بودم که این ترسم باعث میشه از پیاده روی توی پارک مورد علاقه ام محروم شدم…خلاصه به صورت تکاملی یواش میرفتم کوچه های اطرافش باورهای توحیدی رو تکرار میکردم…تا اینکه بعد از مدتها هفته پیش با خواهرم و امروز صبح هم به تنهایی رفتم…با اینکه اونجا کلی سگ ولگرد خوابیده بود همش به خودم میگفتم یا ایمان داری میری و باور داری خدا حفظت میکنه یا اینکه همینجا بهتره بمیری…بدون ایمان مرگ بهتره…یا فرشته های خدا رو در کنارم میدیدم که اصلا نمیذارن کسی بهم نزدیک بشه…و چه حس خوبی بود واقعا ایمان حس خیلی خوبیه…به خودم واقعا افتخار کردم
10. حذف شدن افکار اضافی از ذهنم باعث شدن که بتونم به قدمهای بعدی فکر کنم و ایده های بهتری برای تصمیمات آینده در ذهنم شکل بگیره که به امید الله مهربان با شروع مجدد این خانه تکانی یکی به یکی به انجامشون توانا میشم
اینها فقط نتایجی هستند که الان یادم میان…روز به روز حتی ساعت به ساعت اتفاقات خوب رخ میده…و اصلا نمیشه نتایج رو نوشت…مهمترین نتیجه که اون احساس آرامش درونی و رضایت هست که اصلا قابل به بیان نیست…
از خانم شایسته عزیز برای تدارک این کلاس فوق برنامه بی نهایت ممنونم
انشا الله باز از امروز این خانه تکانی رو استارت میزنم تا باز مدارم رو ارتقا بدم و نتایج بزرگتر رو رقم بزنم
هر چیزی رو از زاویه ای ببینم که به احساس بهتری برسم.
زندگی باید راحت و لذت بخش باشه پس باید ساده باشه.
کنترل ذهن با تمرین بهتر میشه. اینکه بتونم ذهنمو کنترل کنم، افکارمو کنترل کنم. نجواهای ذهنم رو کنترل کنم و ببرم به سمتی که بهم احساس بهتری میده، هدایت ها رو میتونم دریافت کنم و توی مسیرم بهتر پیش برم.
سلام به استاد عزیز و مریم مهربون میخواستم بدونم با فایل های رایگان هم میتونم به نتیجه برسم پاکسازی ذهن ؟ میتونم تغییر کنم قوانین گفته شده ، من میخوام شروع کنم خسته شدم از روزمرگی هام ، میخوام از فایل های رایگان استاد شروع کنم ممنون میشم راهنماییم کنید که میشه از فایل های رایگان شروع کرد و نتیجه داره
الان که اینو برات مینویسم 19 روز هست که وارد این سایت توحیدی شدی و خبر خوب اینکه از روزمرگی هات خسته شدی و این تضاد و ناخواسته, هدایتت کرده به اینکه از فایل های بسیار ارزشمند و تغییر دهنده ی دانلودی (رایگان ) استفاده کنی،
این همون قدم اولی هست که اکثر ماها باهاش شروع کردیم ، به عنوان شاگرد استاد عباس منش ، که هفت سال بااین آگاهی های جان بخش زندگی میکنم و زندگیمو کنفیکون کردم در تمام جنبه ها(مالی،خونه وماشین- اعتماد بنفسی، تحصیلات،کار،پول ،شغل ، موقعیت اجتماعی، اندام مناسب ، روحیه شاد و امیدو به زندگی و هزاران دست آورد دیگه …)بایدبا اطمینان و یقین قلبی که دارم بهت بگم که اگر واقعا میخوای زندگیت رو تغییر بدی و طعم زندگی شیرین رو بچشی ، با آگاهی های که سخاوتمندانه استاد عباس منش عزیزم درفایل های دانلودی ، رایگان دراختیارشما و ما ،قرار داده شروع کن و روزانه حتما ازشون بهرمندشو و اینجوری به ذهنت خوراک مناسب برسون و تعهد داشته باش و استمرار داشته باش و راجبشون فکر کن، و در زندگیت پیادشون کن ،تا کم کم طی گذشت زمان نه چندان زیاد، به وضوح تغییراتتو ببینی و لذت ببری از سبک جدیدزندگی که برای خودت انتخاب کردی،
پیشنهاد من هم مثل دوست عزیزمون «هامون» فایل های روز
/شمار تحول زندگی من /
هست که از قسمت گام به گام سایت میتونی پیداش کنی و از فصل یک ،روز یک آغاز کنی و هرروز حتما گوش کنی و دیدگاه بگذاری،مهمه که هرروز هرچی متوجه شدی بنویسی و اینجوری خواهی دید که چطور به زیبایی هرچه تمام تر هدایت میشی به شیوه درست ، زیستن و فقط خدا میدونه که چه اتفاق های مبارکی منتظرتوست که دراین مسیر باشی و اونا خودشونو بتو برسونن و تو لذت ببری از خلقشون،
از مهدی عزیز، هامون عزیز و زهرای عزیز هم سپاسگزارم که تااین لحظه وقت گذاشتند و برای دوست عزیزمون آتنای عزیز پاسخ نوشتند،سپاس ازشما عزیزان.
برات ثروت، سلامت، و سعادتمندی در دنیا و آخرت رو آرزو میکنم آتنای عزیز ،که اگر متعهدانه درمسیر آگاهی های این سایت بمونی حتماهمه شونو تجربه خواهی کرداونم به صورت بسیار آسان و طبیعی…
این فایل ها به هیچ عنوان رایگان نیست و آگاهی های درون این فایل ها میلیارد ها دلار می ارزه شما از فایل های رایگان شروع کن و شروع کن به کنترل کردن ذهن به قول خود استاد از فایل های دانلودی شروع کن و از نتیجه های اون ها و ثروتی که از استفاده از اگاهی های اون فایلا ساختی محصولات رو خریداری کنید.
پیشنهاد من به شما اینه که از قسمت دانلود ها وارد بخش روز شمار بشید و متعهدانه از فصل اول شروع کنید . اونوقت شگفت زده میشید از کارکرد قانون.
سلام اتنای عزیزم. بله چرا نمیشه همه ماهایی ک اینجا هستیم شروعمون از همین فایل های رایگان بود و چه نتایج عالی گرفتیم و بعد قدم به قدم هدایت شدیم به خرید محصولات.
این رو در نظر داشته باشید همچنین فایل های رایگان چقققققدر آگاهی های ناب داره و خودش یک دوره هست ک استاد به صورت رایگان گذاشتن وقتی گوش میدی و عمل میکنی میفهمی اینا گنجههههه گنجج.
سلام به شما دوست عزیز ، من از فایل ها و خانه تکانی ذهن شروع کردم ، الان در زندگیم طوفان ها و تجربیاتی هست که میپذیرم خودم با افکارام به وجود آوردم اما خسته شدم میخوام تغییر کنم ، الان در وضعیت بیکاری هستم و بدهی ، نمیشه خرید کنم از محصولات استاد عزیز ، فعلا میخوام از دوره های رایگان استاد استفاده کنم و ممنونم از شما دوستان عزیز که راهنماییم کردید میخواستم بدونم واقعا جواب میده یا دورهای استاد تمرین میدن نتیجه داره ، که متوجه شدم فایل رایگان جواب میده بتونم شرایط زندگیم و خودمو تغییر بدم ، واقعا از خودم وضعیت زندگیم خسته شدم ، توکل به خداوند که هدایتم کنه و به یاری خداوند تغییر کنم ایشالله ️
مانتو که عاشقشم خیلی ساده رفتیم خریدیم وبا این یهدما نیس دوتا مانتو کتونی گرفتم همه اینا نتیجه دوماه خیلی رویایی برام اینکه هر هفته کم کم یه بار دوبار رستوران و چقدم غذا از بیرون هدایتی میومدو من تمرکزم روی طراحی گام به گام بودم ارزوهای کوچیکو بزرگم هدایت شدم یه رستورانی که خیلی دوس داشتم برم رفتیم سریال سفر به دور امریکا میبینم وپر از شور اشتیاق پر از ایمان سپاسگزاری شدم قشنگ یه روز انجام ندادم برام خیلی سخت بود به عجیب حتی جمعه ها ما میریم دهات ولی هدایتی میموندیم تا انجام بشه بعد میرفتیم خیلی باحال روابطم خیلی با عشقم خدا احساس لیاقتی عشقی خالص تر وتوی روابط با بقیه هم راحت تر شادتر عاشقترر
و اینم سپاسگزاری از بهترین پروژه تاثیر گزار زندگیم ونتایجه عالیش کلی ایمان بیشتر کرده به قانون واطمینانمو به قانون بیشتر و قدرت رب با رستوران کافه و باغ جاهای روزهای خفن شکرت چقد این ماه دور همی با احساس فراوانی لذت داشتیم خیلی خوشگزاش حتما ادامش میدم همیشه
سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و دوستای نازنین این سایت.
راستش من خیییلی حرفا دارم که بگم ولی دوست داشتم مهمتریناشو باهاتون به اشتراک بزارم
من الان چند ساله که با استاد عباسمنش آشنا شدم ولی راستشو بخوایید کلا چند ماهه که صفت و قرص دارم حرفاشونو گوش میدم و بهشون عمل میکنم
و تو این 4 ماه چند تا اتفاق خوب هم واسم افتاده که مهمترین و عاااالی ترینش عوض شدن شغلم و ترک شغل قبلیم بوده که واقعا دیگه اصلا دوست نداشتم اونجا کار کنم.
الانم 4 روزه دارم صحبت های استاد رو در قسمت خانه تکانی ذهن گوش میدم که واقعا به همههه دوستان پیشنهاد میدم حتما حتما حتما این قسمت هارو گوش کنن.
باور کنید تو این 4 روز که روزی حداقل دو ساعت من وقت میزارم و صحبت های استاد رو با گوشیم گوش میکنم اینقدررررر حالم خوبه اینقدر حالم خوبه که حد نداره
شاید باورتون نشه خیلی از اونایی که پیشم بودن نزدیکم بودن و صحبت های منفی باهاشون داشتم دیگه نمیان دور و برم بعضی وقتا با خودم میگم نکنه کاری کردم باهام قهرن
به خدا رفقا یه حالی دارم اصلا نمیتونم بیان کنم.
خیلی دیدگاهم نصبت به زندگی داره فرق میکنه.
خیلی کارام راحت تر داره پیش میره تمرکزم قدرت خوب صحبت کردنم و آرامشم بیشتر شده خیلیییی خوشحالم واقعا.
خدارو تا میتونم شکر میکنم از دیدن یه مورچه تا خوردن یه غذای خوشمزه و واریز شدن پول به حسابم
من امروز دارم گام پانزدهم رو گوش میدم و خدا رو شکر میکنم که تا الان تونستم پاش وایسم و پیش برم.
از پانزده روز پیش تا الان خیلی حالم خوب شده
انرژیم الان نصبت به روز اول چند برابر شده بعضی وقتا اینقدر احساس انرژی و شوق و ذوق بالا میکنم که دوست دارم یهو دااااد بزنم بگم من خیییلیییی حالم خوبه ولی باز با خودم میگم الان میگن طرف دیوونه شده
قدرت تصمیم گیریم و حافضم خیلی قوی تر شده
نمیدونم کدوم کارم تو زندگی اینقدر تو چشم خدا با ارزش بوده که باعث شده من به این مسیر هدایت شم .
سلام به همه دوستان و مخصوصاً شما آقای همتی ، من همین الان که دارم این پیام رو مینویسم ساعت 11 شب هست و حسی قوی که به نظر من خداوند هست که داره از طریق قلبم با من حرف میزنه به من گفت از امشب شروع کنم و فایل های خانه تکانی ذهن رو گوش کنم و به صورت جدی وارد مسیر بشم و تا آخر بمونم ، خیلی خوشحالم به شدت حس آزادی میکنم حال خوبی دارم و خوندن کامنت شما به شدت بهم انرژی داد از شما ممنونم به خاطر کامنت قشنگتون و انرژی خوبتون که به من هم رسید و همین طور تشکر میکنم از استاد عزیز به خاطر فایل های خوبشون ، خدایا هزاران مرتبه شکرت
امروز در حال گوش کردن فایل 21 هستم خدارو صد هزار بار شکر که افتخار گوش کردن به این فایل هم واسم مهیا شد.
یه چیزی میخواستم بگم من وقتیایی که میرفتم سرکار و موقع برگشتن از خونه 3 تا دوست داشتم که از اول با هم میرفتیم و میومدیم.
بعد اینا خیلی تو راه در باره چیزای منفی باهام صحبت میکردن
من همش ناراحت بودم چون تازه دلشتم صفت و قرص راهمو پیش میرفتم
همش زودتر یا دیرتر میرفتم که به پستشون نخورم بازم آخرش میدیدمشون.
خلاصه هفته پیش دیدم یکیشون گفت من شیفتم عوض شده و باید برم یه شیفت دیگه.خیلی از یه لحاظ خوشحال شدم چون زیر بار حرفای منفی کمتری بودم
شاید باورتون نشه اون دوتا هم همین دیروز شنیدم شیفتشون عوض شده
واقعا خداروشکر یعنی قشتگ با گوشت و پوست و استخونم دارم حس میکنم که داره تو زندگیم کار میکنه یه سری اتفاقای خوشگل دیگه هم هست اونا هم میگم بعدا بهتون…
الان خودم تنها تو مسیر سر کارم میرم و ایرپادم تو گوشمه و همششش در حال گوش کردن گوش کردن و گوش کردن هستم مطمعنم که در آینده نزدیک اتفاقای خییییلی نازی در انتظارمه دارم از زندگی به بهترین شکل لذت میبرم.
یک تفاوت باور در کسب و کار دیروز من دیدم خواستم باهاتون به اشتراک بزارم.
وقتی که داشتم تو خیابون شلوغ شهرمون رد میشدم کاملا ناگهانی یک فروشنده بود که شنیدم داشت به دوستش میگفت:
اینم از بازار ما نگا کن از صبح فقط یه کمربند فروختم.
بعد تقریبا یک ساعت بعدش من برای کاری رفتم بیرون از شهر. تقریبا 15 کیلومتر خارج از شهرمون یه وانتی به خدا قسم تو تاریکی فقط با یه لامپ کوچیک کنار جاده هندوانه میفروخت
بچها باور کنید اون لحظه که من از کنارش رد شدم حداقل 7 یا 8 تا ماشین زده بودن کنار و اومده بودن تو صف وایساده بودن که ازش هندوانه و طالبی بخرن.
سلام با عشق
خدا راشکر بابت مریم جان که داره زحمت میکشه با خانه تکانی ذهن
خدا را شاکرم بابت دیدن دوباره این فایل ،من فکر کردم قبلاً کامنت نوشتم
امروز صبح خدا بهم گفت از اول شروع کن به دیدن این فایل و نکته برداری کن وبعد بیا کامنت بذار
چقدر زیبا بود این فایل
با این که این فایل 10 ها بار گوش کردم ولی هر بار که گوش میدم ،نکته های تازه میشنوم
استاد عزیزم واقعا ازتون سپاس گذارم.
من واقعا حرف های شما رو قبول دارم .
ما مسئول زندگی خودمون هستیم .
خدا را شکر من زیاد تو شبکه های اجتماعی نیستم .واین موهبت برای من .
و همیشه به خودم و همسرم گفتم : ما مسئول خودمون هستیم دیگران مقصر نیستن .
من باید فقط توکلم به خدا باشه .
توحید عملی داشته باشم و عمل کنم که این سخت ترین قسمت
من باید از درون تغییر کنم .
من مقصرم….
استاد عزیزم نمیدونم الان که دارم این مطلب مینویسم
احساس میکنم خداوند منو هدایت میکنه و باید فکر و باورم عوض کنم نسبت به همسرم
چون بیشترین مشکلم در روابط
باید شخصیتم عوض کنم
و بپذیرم که خودم این شرایط به وجود آوردم پس با توکل به خدا ،خودم تغییر میدم .
در پناه خدا
به نام خداوند بخشنده مهربانم
با کسب اجازه از خداوند مهربانم برای نوشتن
من پروژه خانه تکانی ذهن رو با تعهد تا از روز اول مهر تا روز بیست و پنج مهر با تعهد ادامه دادم اما از روز 26 این پروژه به صورت تمرکزی قطع شد (بهانه هایی از جمله مهمان، کار فشرده بعد از رفتن مهمانها و…) …بعد هم با اینکه میخواستم اون تمرکز رو بذارم به علت احساس بد ناشی از اینکه چرا تعهدم رو شکستم نمیتونم تمرکز کنم…
حالا من با تمرکز روی دستاوردهای همون 25 روز تعهد و تمرکز روی آگاهی های این لایو ها تلاش میکنم تا دوباره متعهد بشم و از امروز باز هم با مرور دستورالعمل اصلاح مسیر کنم و بیام به صراط مستقیم…
هرچی که یادم میاد مینویسم:
1. شناخت خیلی بهتر افکارم و چگونگی نگاهم به خیلی از مسائل…و درک بهتر عمل کردن به قوانین جهان…بخصوص متوجه شدم که چقدر در دو مورد ضعف دارم و از موقعی که فهمیدم انصافا دارم تلاش میکنم تا خودم رو بهتر کنم…اول اینکه خیلی بقیه رو توی ذهنم قضاوت میکنم (از استادم در دوره جهانبینی یاد گرفتم در مورد پاشنه های آشیل ام نگم من اینجوری بودم…چون اون وقت فکر میکنم اون مسئله رو دیگه ندارم و دقت و تعهدم در مورد اون مسئله کم میشه و دوباره ازش ضربه میخورم بلکه همیشه بگم من اینجوری هستم…استاد گفتن این رو از انجمن معتادان گمنام یاد گرفتند که حتی بعد از 20 سال پاکی باز هم برای معرفی میگن من فلانی هستم یک معتاد…تا بدونن اعتیاد نقطه ضعف حال حاضرشون هست و مراقب رفتارهایی باشن که ممکنه اونها رو به سمت برگشت به اعتیاد سوق بده)…برای بهتر شدن مدام دارم توی ذهنم قضاوتها رو به سمت افکار بهتر جهت دهی میکنم…همین باعث ایجاد روابط بهتر با آدمها شده باعث دریافت محبت بیشتر از جهان اطرافم شده….دوم اینکه به قضاوت بقیه هم خیلی اهمیت میدم…برای اینکار هم وقتی انتقادی ازم میشه یا مستقیم یا غیر مستقیم باور هایی درست رو تکرار میکنم مثلا اینکه اون چی فکر میکنه اصلا تاثیری در سرنوشت من نداره افکار من و باورهای من هست که زندگی منو خلق میکنه….اگه مسیری که من باور پیدا کردم درسته با سند و مدرک به درستی اش ایمان آوردم که دیگه نباید نگاه بقیه ناراحتم کنه…اگه نه که دیگه زر مفت میزنم که من ایمان آوردم…یا مسیرم رو با ایمان ادامه میدم…یا اگه اطمینان ندارم برم دنبال دلایلی بگردم تا ایمانم رو تقویت کنه…اینکه اون آدم چی میگه که اصلا مهم نیست
2. گفتگوهای درونی ام طبق گفته خانم شایسته عزیز واقعا مثبت تر و خداگونه تر شده…این بهم خیلی کمک میکنه تا مدت زمان بیشتری در احساس خوب باقی بمونم…این باعث میشه از زندگی ام لذت ببرم
3. یکی از مسائلی که قبل از این پروژه برام ایجاد شده بود به راحتی حل شد…در حقیقت توی کارم ازم یک شکایتی شده بود و من که اصلا تابحال چنین چیزی رو تجربه نکرده بودم خوب اولش خیلی بهم ریختم اما طبق دستورالعمل پروژه رهاش کردم گفتم من که نمیتونم کاری کنم براش…حتی واقعا یکبار منو برای توضیح خواستن…خیلی جالب بودم برام که اولش تمام بدنم میلرزید چون اصلا نمیدونستم چی باید بگم و چی میشه….اما خدا یه دستان مهربونی رو اونجا قرار داد که اصلا قرار نبود اونجا باشند اومدن بهم توضیح دادند که چیزی نیست نگران نشو…این در حقیقت مربوط به شما نیست ما بررسی کردیم و خیلی مهربانانه و با احترام باهام برخورد شد…حتی خودشون توضیح دادند که چی باید بنویسم…توی این مدت ذهنم رو کنترل کردم تا فک کنم در روز بیستم و چهارم پروژه برام یه ابلاغیه اومد که هم خود قاضی حکم داده که من بی مسئولیتی نکردم و هم خود شاکی منصرف شده و اصلا شکایتش رو پس گرفته…اونقدر خدا رو شکر کردم که این مسئله منو به راحتی از مسیر آسان برام حل کرد که اون روز خدا شاهده میخواستم بال در بیارم برم تا خود آسمون…راستش این مدت انقدر آگاهی های این پروژه انقدر بهم کمک کرده بودند حتی مدتی فراموشش کرده بودم…اما خوب باز یادم می افتاد و یکم استرس پیدا میکردم اما دوباره با تکرار افکار خوب حسم بهتر میشد…میدونی فکر کردم با خودم که مسائل هیچ وقت از زندگی حذف نمیشن اما ما میتونیم از مسائل مون بزرگتر بشیم…و دیگه به قول معروف بیدی نباشیم که با این بادها بلرزیم
4. دو تا از پروژه های کاری که بعنوان شاخ و برگ های اضافی میخواستم حذفشون کنم یکی کامل انجام شد و یکی تا حد خیلی خوبی انجام شد و فقط کمی از جزئیاتش باقی مونده که دارم انجامش میدم تا برای دنبال کردن علاقه ام رهسپار فصل جدید زندگی ام بشم.
5. حین گوش دادن به یکی از لایو ها بودم یهو یه حسی بهم گفت برم دلار بخرم…بعد از اتمام لایو قیمت دلار رو پرسیدم حساب کردم با پس اندازم چقدر میشه خرید…خلاصه سفارش دادم تا فاکتور رو بفرسته برام و من واریز کنم خدا شاهده تا داشتم توی اپلیکیشن مبلغ رو واریز میکردم یهو دیدم اسمس بانک هست..چک کردم دیدم حقوقم واریز شده از یکجا که یک هفته زودتر از موعد بود…مبلغ با اختلاف جزئی همون مبلغی بود که داشتم برای فروشنده واریز میکردم…واقعا متحیر شدم و همون لحظه سفارش دو برابر مبلغ رو دادم…از همون فرداش دلار شروع کرد به افزایش یعنی یسری مسائلی توی منطقه پیش اومد که باز من ازشون خبر نداشتم که گویا باعث افزایش قیمت شدند…واقعا بیشتر باور کردم چقدر نزدیک شدن به اصل معجزه میکنه…میدونی قشنگی این نوع استفاده از قوانین چیه که هیجان ما از تست کردن قوانین خداوند و درست از آب در اومدن عمل به الهامات بیشتر شیرین هستند تا خود نتیجه…من اصلا هیچ وقت قیمت دلار رو چک نمیکنم و اصلا از نوسانات خبر ندارم…این حقوقم اصلا قرار نبود تا 18 ام واریز بشه اما درست 10 ام واریز شد و درست همون لحظه ای که من میخواستم پول رو واریز کنم…همه اینها توی ذهن من آسان شدن برای آسانی ها هست طبق قانون…همه اینها در مدار رزق قرار گرفتن هست…فقط حساب کنم که چند وعده غذایی در این مدت مهمان خداوند بودم قابل شمارش نیست…خدایا شکرت برای دلایل بیشتری که هر روز برای شکرگزاری بهمون میدی…فقط امیدوارم که بنده شکرگزارتری باشم
6. الان یادم افتاد دو تا از افرادی که در گذشته خیلی باهاشون ارتباط داشتم ولی دیگه نمیتونستم ببینمشون به خاطر احساس خوبی که بهشون نداشتم…رو این مدت ملاقات کردیم و خیلی ارتباط خوبی هم داشتیم….این هم از تغییرات شخصیتی من هست…یکی از اونها دوستی نزدیک از دوستان دانشگاهم هست که از بعد آشنایی با این قوانین از دیدنش طفره میرفتم…چون اون موقع با اینکه لحظاتی خوب با هم داشتیم و ظاهرا شاد بودیم اما بیشتر مواقع راجع به مسائلی حرف میزدیم که خلاف قانون بود…من دوست نداشتم به دیدنش برم به این دلیل که یک فکر میکردم اون به دستاوردهای بیشتری رسیده و من احساس خوبی نداشتم…دوم اینکه توی ذهنم این رو ساخته بودم که اون فقط از ناسپاسی ها میگه و من دوست ندارم…و آخرین باری که دیدمش فقط دوست داشتم ازش جدا بشم…از طرفی من مدتی بود همش از خدا میخواستم که دوست دارم دوباره زندگی ام با دوستان شاد و مهربون پر بشه…با انسانهای موفق و ثروتمند…خیلی جالب بود که هر زمان هم دوستم منو دعوت میکرد من نمیتونستم برم…اما اینبار که دعوتم کرد من موقعیت داشتم…گفت چند تا از بچه های دانشگاه دارن میان توام دوست داری بیا…اما حس ام میگفت برو…و متوجه شدم اول اینکه حس بسیار خوبی به خودم داشتم…اصلا احساس اینکه من چیزی از اونها کمتر دارم نداشتم…خودم بودم و حتی تظاهر به چیزی نمیکردم…دوم متوجه شدم که با اینکه اتفاقات اخیری رخ داده بود که ممکن بود خیلی جاها صحبتش بشه اصلا اونجا نبود و خیلی شاد بودیم و خیلی از بودن با هم لذت بردیم…و بعد دیدم اگه به حس ام اعتماد کنم و هدفم شادی باشه من فقط به جاهایی هدایت میشم که اونجا خواسته های من هستند…تازه چقدر توانا بودم توی دوستم همون ویژگی هایی رو ببینم و روی نکات مثبتی ازش تمرکز کنم که قبلا هم درش دوست داشتم و انگار اون هم به طرزی جادویی همونها رو بهم نشون میداد…نفر دوم هم از بستگانم هست که ایشون رو هم در شرایط خیلی عالی دیدم…رفتیم ویلاشون…خیلی هم لذت بردیم…متوجه شدم چون من کمتر قضاوت میکنم و انتظارات مثبت تری دارم آدمها هم وجهه مثبت تری از خودشون رو نشون میدن…به این فامیل ام هم افتخار کردم که انقدر ثروتمنده و اینچنین ویلایی ساخته و سوار ماشین مورد علاقه ام شدم که به تازگی خریدن…تونستم کمی باهاش رانندگی کنم خیلی ذوق کردم…چقدر حس خوبی بود..و با دیدن امکانات مالی اونها کلی خواسته جدید برام ساخته شد…
8. مدتها بود دلم میخواستم برم مژه بکارم…دوست داشتم امتحانش کنم…و خوب نمیدونستم خوب میشه یا نه…بعد فکر این رو میکردم توی محیط کار چی میشه…اصلا قیافه ام چجوری میشه… انگاری هل داده شدم…یهو یکی از همکارام اومد گفت دارم یاد میگیرم کسی رو میخوام بیاد براش انجام بدم…منو برد بعنوان نمونه…تازه خیلی هم عالی کار کرد جالب بود که حتی ازم هزینه نگرفت…و کار انقدر خوب و طبیعی شد که هیچ کس باور نمیکرد مژه کاشتم…خیلی خدا رو شکر کردم که به این ترس ام هم غلبه کردم
9. یکی از ترس هایی که توی چند ماه اخیر در من شکل گرفته بود…ترس از سگ های ولگرد بود…راستش من قبلا حسی بهشون نداشتم حتی گاهی بهشون غذا میدادم…اما دو بار توی پارک بهم حمله کردند و هر بار توسط فرشتگان خداوند نجات پیدا کردم (اشاره به اون آیه ای که خداوند میفرماید دو فرشته رو مامور حفاظت انسان قرار دادیم)…این باعث شده بود مدتها اصلا توی اون خیابون نرم…بعد خیلی ناراحت بودم که این ترسم باعث میشه از پیاده روی توی پارک مورد علاقه ام محروم شدم…خلاصه به صورت تکاملی یواش میرفتم کوچه های اطرافش باورهای توحیدی رو تکرار میکردم…تا اینکه بعد از مدتها هفته پیش با خواهرم و امروز صبح هم به تنهایی رفتم…با اینکه اونجا کلی سگ ولگرد خوابیده بود همش به خودم میگفتم یا ایمان داری میری و باور داری خدا حفظت میکنه یا اینکه همینجا بهتره بمیری…بدون ایمان مرگ بهتره…یا فرشته های خدا رو در کنارم میدیدم که اصلا نمیذارن کسی بهم نزدیک بشه…و چه حس خوبی بود واقعا ایمان حس خیلی خوبیه…به خودم واقعا افتخار کردم
10. حذف شدن افکار اضافی از ذهنم باعث شدن که بتونم به قدمهای بعدی فکر کنم و ایده های بهتری برای تصمیمات آینده در ذهنم شکل بگیره که به امید الله مهربان با شروع مجدد این خانه تکانی یکی به یکی به انجامشون توانا میشم
اینها فقط نتایجی هستند که الان یادم میان…روز به روز حتی ساعت به ساعت اتفاقات خوب رخ میده…و اصلا نمیشه نتایج رو نوشت…مهمترین نتیجه که اون احساس آرامش درونی و رضایت هست که اصلا قابل به بیان نیست…
از خانم شایسته عزیز برای تدارک این کلاس فوق برنامه بی نهایت ممنونم
انشا الله باز از امروز این خانه تکانی رو استارت میزنم تا باز مدارم رو ارتقا بدم و نتایج بزرگتر رو رقم بزنم
شکرگزارم که امروز توی این کلاس درس حضور داشتم :))
به نام خداوند هدایتگر
سلام به اساتید عزیزم و دوستانم
گام 27
کنترل ذهن = کنترل زندگی
هر چیزی رو از زاویه ای ببینم که به احساس بهتری برسم.
زندگی باید راحت و لذت بخش باشه پس باید ساده باشه.
کنترل ذهن با تمرین بهتر میشه. اینکه بتونم ذهنمو کنترل کنم، افکارمو کنترل کنم. نجواهای ذهنم رو کنترل کنم و ببرم به سمتی که بهم احساس بهتری میده، هدایت ها رو میتونم دریافت کنم و توی مسیرم بهتر پیش برم.
سلام به استاد عزیز و مریم مهربون میخواستم بدونم با فایل های رایگان هم میتونم به نتیجه برسم پاکسازی ذهن ؟ میتونم تغییر کنم قوانین گفته شده ، من میخوام شروع کنم خسته شدم از روزمرگی هام ، میخوام از فایل های رایگان استاد شروع کنم ممنون میشم راهنماییم کنید که میشه از فایل های رایگان شروع کرد و نتیجه داره
سلام به دوست ارزشمندم آتنای عزیز
الان که اینو برات مینویسم 19 روز هست که وارد این سایت توحیدی شدی و خبر خوب اینکه از روزمرگی هات خسته شدی و این تضاد و ناخواسته, هدایتت کرده به اینکه از فایل های بسیار ارزشمند و تغییر دهنده ی دانلودی (رایگان ) استفاده کنی،
این همون قدم اولی هست که اکثر ماها باهاش شروع کردیم ، به عنوان شاگرد استاد عباس منش ، که هفت سال بااین آگاهی های جان بخش زندگی میکنم و زندگیمو کنفیکون کردم در تمام جنبه ها(مالی،خونه وماشین- اعتماد بنفسی، تحصیلات،کار،پول ،شغل ، موقعیت اجتماعی، اندام مناسب ، روحیه شاد و امیدو به زندگی و هزاران دست آورد دیگه …)بایدبا اطمینان و یقین قلبی که دارم بهت بگم که اگر واقعا میخوای زندگیت رو تغییر بدی و طعم زندگی شیرین رو بچشی ، با آگاهی های که سخاوتمندانه استاد عباس منش عزیزم درفایل های دانلودی ، رایگان دراختیارشما و ما ،قرار داده شروع کن و روزانه حتما ازشون بهرمندشو و اینجوری به ذهنت خوراک مناسب برسون و تعهد داشته باش و استمرار داشته باش و راجبشون فکر کن، و در زندگیت پیادشون کن ،تا کم کم طی گذشت زمان نه چندان زیاد، به وضوح تغییراتتو ببینی و لذت ببری از سبک جدیدزندگی که برای خودت انتخاب کردی،
پیشنهاد من هم مثل دوست عزیزمون «هامون» فایل های روز
/شمار تحول زندگی من /
هست که از قسمت گام به گام سایت میتونی پیداش کنی و از فصل یک ،روز یک آغاز کنی و هرروز حتما گوش کنی و دیدگاه بگذاری،مهمه که هرروز هرچی متوجه شدی بنویسی و اینجوری خواهی دید که چطور به زیبایی هرچه تمام تر هدایت میشی به شیوه درست ، زیستن و فقط خدا میدونه که چه اتفاق های مبارکی منتظرتوست که دراین مسیر باشی و اونا خودشونو بتو برسونن و تو لذت ببری از خلقشون،
از مهدی عزیز، هامون عزیز و زهرای عزیز هم سپاسگزارم که تااین لحظه وقت گذاشتند و برای دوست عزیزمون آتنای عزیز پاسخ نوشتند،سپاس ازشما عزیزان.
برات ثروت، سلامت، و سعادتمندی در دنیا و آخرت رو آرزو میکنم آتنای عزیز ،که اگر متعهدانه درمسیر آگاهی های این سایت بمونی حتماهمه شونو تجربه خواهی کرداونم به صورت بسیار آسان و طبیعی…
سلام
این فایل ها به هیچ عنوان رایگان نیست و آگاهی های درون این فایل ها میلیارد ها دلار می ارزه شما از فایل های رایگان شروع کن و شروع کن به کنترل کردن ذهن به قول خود استاد از فایل های دانلودی شروع کن و از نتیجه های اون ها و ثروتی که از استفاده از اگاهی های اون فایلا ساختی محصولات رو خریداری کنید.
پیشنهاد من به شما اینه که از قسمت دانلود ها وارد بخش روز شمار بشید و متعهدانه از فصل اول شروع کنید . اونوقت شگفت زده میشید از کارکرد قانون.
یادتون نره احساس خوب مساوی با اتفاقات خوب
با ارزوی موفقیت
سلام اتنای عزیزم. بله چرا نمیشه همه ماهایی ک اینجا هستیم شروعمون از همین فایل های رایگان بود و چه نتایج عالی گرفتیم و بعد قدم به قدم هدایت شدیم به خرید محصولات.
این رو در نظر داشته باشید همچنین فایل های رایگان چقققققدر آگاهی های ناب داره و خودش یک دوره هست ک استاد به صورت رایگان گذاشتن وقتی گوش میدی و عمل میکنی میفهمی اینا گنجههههه گنجج.
سلام به شما دوست عزیز ، من از فایل ها و خانه تکانی ذهن شروع کردم ، الان در زندگیم طوفان ها و تجربیاتی هست که میپذیرم خودم با افکارام به وجود آوردم اما خسته شدم میخوام تغییر کنم ، الان در وضعیت بیکاری هستم و بدهی ، نمیشه خرید کنم از محصولات استاد عزیز ، فعلا میخوام از دوره های رایگان استاد استفاده کنم و ممنونم از شما دوستان عزیز که راهنماییم کردید میخواستم بدونم واقعا جواب میده یا دورهای استاد تمرین میدن نتیجه داره ، که متوجه شدم فایل رایگان جواب میده بتونم شرایط زندگیم و خودمو تغییر بدم ، واقعا از خودم وضعیت زندگیم خسته شدم ، توکل به خداوند که هدایتم کنه و به یاری خداوند تغییر کنم ایشالله ️
سلام و درود خدمت شما
خدا رو شکر کنید که به مسیر زیبا و پر از اتفاقات خوب هدایت شدین
شما میتونین از فایلهای رایگان یه مدت کوتاهی استفاده کنید
وباور و ایمانتون بهتر بشه
بعد اگه دیدین که علاقمند هستین برای تغییرات بزرگ
برای خرید دوره ها شروع کنید
و تغییرات اصلی اونجا صورت میگیره با گفته های فوقالعاده استاد و تمرین های که میدن ،بسیار شگفت انگیز
موفقیت و سربلندی برای شما آرزومندم
به نام خدای مهربان
این ماه خفن ترین ماه بود
مانتو که عاشقشم خیلی ساده رفتیم خریدیم وبا این یهدما نیس دوتا مانتو کتونی گرفتم همه اینا نتیجه دوماه خیلی رویایی برام اینکه هر هفته کم کم یه بار دوبار رستوران و چقدم غذا از بیرون هدایتی میومدو من تمرکزم روی طراحی گام به گام بودم ارزوهای کوچیکو بزرگم هدایت شدم یه رستورانی که خیلی دوس داشتم برم رفتیم سریال سفر به دور امریکا میبینم وپر از شور اشتیاق پر از ایمان سپاسگزاری شدم قشنگ یه روز انجام ندادم برام خیلی سخت بود به عجیب حتی جمعه ها ما میریم دهات ولی هدایتی میموندیم تا انجام بشه بعد میرفتیم خیلی باحال روابطم خیلی با عشقم خدا احساس لیاقتی عشقی خالص تر وتوی روابط با بقیه هم راحت تر شادتر عاشقترر
و اینم سپاسگزاری از بهترین پروژه تاثیر گزار زندگیم ونتایجه عالیش کلی ایمان بیشتر کرده به قانون واطمینانمو به قانون بیشتر و قدرت رب با رستوران کافه و باغ جاهای روزهای خفن شکرت چقد این ماه دور همی با احساس فراوانی لذت داشتیم خیلی خوشگزاش حتما ادامش میدم همیشه
سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و دوستای نازنین این سایت.
راستش من خیییلی حرفا دارم که بگم ولی دوست داشتم مهمتریناشو باهاتون به اشتراک بزارم
من الان چند ساله که با استاد عباسمنش آشنا شدم ولی راستشو بخوایید کلا چند ماهه که صفت و قرص دارم حرفاشونو گوش میدم و بهشون عمل میکنم
و تو این 4 ماه چند تا اتفاق خوب هم واسم افتاده که مهمترین و عاااالی ترینش عوض شدن شغلم و ترک شغل قبلیم بوده که واقعا دیگه اصلا دوست نداشتم اونجا کار کنم.
الانم 4 روزه دارم صحبت های استاد رو در قسمت خانه تکانی ذهن گوش میدم که واقعا به همههه دوستان پیشنهاد میدم حتما حتما حتما این قسمت هارو گوش کنن.
باور کنید تو این 4 روز که روزی حداقل دو ساعت من وقت میزارم و صحبت های استاد رو با گوشیم گوش میکنم اینقدررررر حالم خوبه اینقدر حالم خوبه که حد نداره
شاید باورتون نشه خیلی از اونایی که پیشم بودن نزدیکم بودن و صحبت های منفی باهاشون داشتم دیگه نمیان دور و برم بعضی وقتا با خودم میگم نکنه کاری کردم باهام قهرن
به خدا رفقا یه حالی دارم اصلا نمیتونم بیان کنم.
خیلی دیدگاهم نصبت به زندگی داره فرق میکنه.
خیلی کارام راحت تر داره پیش میره تمرکزم قدرت خوب صحبت کردنم و آرامشم بیشتر شده خیلیییی خوشحالم واقعا.
خدارو تا میتونم شکر میکنم از دیدن یه مورچه تا خوردن یه غذای خوشمزه و واریز شدن پول به حسابم
به نام خداوند آزادی بخش
سلام به همگی دوستان
این دومین کامنت من اینجاست منتها این یکی ربط خاصی به خانه تکانی ذهن نداره
چون نمیدونستم کجا بنویسم این زیبایی هارو
گفتم اینجا جا هست
من چندین روزه که جدی شدم توی مسیر
و زندگی در بهشت و خانه تکانی رو هر روز گوش میدم و میبینم
امروز رفتم بیرون و دیدم ک خدای من چقدر زیباست این طبیعت بیرون درختا گل ها آدم ها چقدر نگاهشون محبت آمیزه
دیدم چقدر مغازه های جدید ساخته شده و چ رنگبندی قشنگی یاد مغازه های آمریکا افتادم ک همشون رنگی رنگی هستن
یکی از موتور هایی ک دوسش دارم و شبیه موتور کوچیک شما استاد هست
امروز دیدم یه زن نشسته و داره همون مدل موتورو میرونه برای خودش با آزادی و چقدر عشق کردم چقدر ذوق کردم
چقدر ماشین های باکلاس اومدن رد شدن
و چند روز پیش من تو سایت نوشته بودم ک ی ترسی دارم همون حجاب مو ک نوشتم توی محله خودمون من روسری سرمه از اونجا خارج میشم در میارم
و توی محله خودمون کلی پدرم میگه نمیدونم سروسنگین برید و بیاید حالا انگار ما یه برگیم که بلرزیم والا
سه روزه ک تو محله هم روسری سرم نیست
و امروز پدرم منو دید یکم غر هم زد منم چرا دروغ بگم یذره عصبی شدم از درون و به جای اینکه اصلا بحث نکنم یا جواب ندم
یکم از کوره در رفتم و با عصبانیت پاسخ دادم
گفتم که کی کدوم آشنا مردم مگه کین و..
و بعدش ب خودم گفتم که سارا استاد یادته گفت که جواب ندید بحث نکنید اونا قدرتی ندارن
فهمیدم باید بیشتر روی کنترل اعصابم کار کنم
سلام
من امروز دارم گام پانزدهم رو گوش میدم و خدا رو شکر میکنم که تا الان تونستم پاش وایسم و پیش برم.
از پانزده روز پیش تا الان خیلی حالم خوب شده
انرژیم الان نصبت به روز اول چند برابر شده بعضی وقتا اینقدر احساس انرژی و شوق و ذوق بالا میکنم که دوست دارم یهو دااااد بزنم بگم من خیییلیییی حالم خوبه ولی باز با خودم میگم الان میگن طرف دیوونه شده
قدرت تصمیم گیریم و حافضم خیلی قوی تر شده
نمیدونم کدوم کارم تو زندگی اینقدر تو چشم خدا با ارزش بوده که باعث شده من به این مسیر هدایت شم .
خدارو شکر خدارو صد هزار مرتبه شکر…
سلام به همه دوستان و مخصوصاً شما آقای همتی ، من همین الان که دارم این پیام رو مینویسم ساعت 11 شب هست و حسی قوی که به نظر من خداوند هست که داره از طریق قلبم با من حرف میزنه به من گفت از امشب شروع کنم و فایل های خانه تکانی ذهن رو گوش کنم و به صورت جدی وارد مسیر بشم و تا آخر بمونم ، خیلی خوشحالم به شدت حس آزادی میکنم حال خوبی دارم و خوندن کامنت شما به شدت بهم انرژی داد از شما ممنونم به خاطر کامنت قشنگتون و انرژی خوبتون که به من هم رسید و همین طور تشکر میکنم از استاد عزیز به خاطر فایل های خوبشون ، خدایا هزاران مرتبه شکرت
سلام بچها امیدوارم هر جا خستید سالم و شاد باشید…
امروز در حال گوش کردن فایل 21 هستم خدارو صد هزار بار شکر که افتخار گوش کردن به این فایل هم واسم مهیا شد.
یه چیزی میخواستم بگم من وقتیایی که میرفتم سرکار و موقع برگشتن از خونه 3 تا دوست داشتم که از اول با هم میرفتیم و میومدیم.
بعد اینا خیلی تو راه در باره چیزای منفی باهام صحبت میکردن
من همش ناراحت بودم چون تازه دلشتم صفت و قرص راهمو پیش میرفتم
همش زودتر یا دیرتر میرفتم که به پستشون نخورم بازم آخرش میدیدمشون.
خلاصه هفته پیش دیدم یکیشون گفت من شیفتم عوض شده و باید برم یه شیفت دیگه.خیلی از یه لحاظ خوشحال شدم چون زیر بار حرفای منفی کمتری بودم
شاید باورتون نشه اون دوتا هم همین دیروز شنیدم شیفتشون عوض شده
واقعا خداروشکر یعنی قشتگ با گوشت و پوست و استخونم دارم حس میکنم که داره تو زندگیم کار میکنه یه سری اتفاقای خوشگل دیگه هم هست اونا هم میگم بعدا بهتون…
الان خودم تنها تو مسیر سر کارم میرم و ایرپادم تو گوشمه و همششش در حال گوش کردن گوش کردن و گوش کردن هستم مطمعنم که در آینده نزدیک اتفاقای خییییلی نازی در انتظارمه دارم از زندگی به بهترین شکل لذت میبرم.
خدایا خیلیییییی دوست دارممممم….
سلام دوستای عزیزم.
یک تفاوت باور در کسب و کار دیروز من دیدم خواستم باهاتون به اشتراک بزارم.
وقتی که داشتم تو خیابون شلوغ شهرمون رد میشدم کاملا ناگهانی یک فروشنده بود که شنیدم داشت به دوستش میگفت:
اینم از بازار ما نگا کن از صبح فقط یه کمربند فروختم.
بعد تقریبا یک ساعت بعدش من برای کاری رفتم بیرون از شهر. تقریبا 15 کیلومتر خارج از شهرمون یه وانتی به خدا قسم تو تاریکی فقط با یه لامپ کوچیک کنار جاده هندوانه میفروخت
بچها باور کنید اون لحظه که من از کنارش رد شدم حداقل 7 یا 8 تا ماشین زده بودن کنار و اومده بودن تو صف وایساده بودن که ازش هندوانه و طالبی بخرن.
واقعا خدارو صد هزار مرتبه شکر.
تفاوت این دوتا فروشنده کجاست؟