https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/09/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2022-09-26 03:55:022022-12-12 06:54:43تمرکز بر آنچه می توانم بهبود دهم
710نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
همین الان که این کامنت رو مینویسم دارم دلیل اصلی مشکلاتم رو میفهمم، من توی این دوران که اختلال توی اینترنت هست و خیلی از شبکه ها اجتماعی و برخی سایت ها باز نمیشه با اینکه کارم صدرصد به اینترنت مربوطه، با خودم گفتم این منم و باورهای فراوانیمه که موجب درآمدم میشه و پولی که به سمتم میاد ارتباطی به شرایط بیرون نداره و به این مورد ایمان داشتم و جالب بدونید من بیشترین درآمد عمرم رو توی مهرماه داشتم.
برسیم به جایی که من خواستار گرفتن یه خونه جدید هستم اما چون عوامل بیرونی رو مقصر میدونم مثل گرونی مسکن، منصف نبودن صاحب خانه ها ، هیچ کس نیست بهم کمک کنه ، جیب خالیم و … الان ۱ ساله که نمیتونم جای مناسب پیدا کنم الان میفهمم که چرا این گره باز نمیشه چون من همه اش به دنبال مقصر پیدا کردن و غر زدن هستم.
اما حالا که ترمز پیدا شد مطمئنم بهترین خونه رو خواهم گرفت.
درود ب استاد عشق ک همه سخنش گوهر باره و کاملا منو آگاهتر میکنه و کاملا قابله درکه😊
خدارو هزارمرتبه شکر ک این نشانه امروز کلی برام نکته داشت و همون معنی تمرکز بر نکات مثبت و تغییر باورها داخلش دخیل بود و من بازهم ب این پی بردم با تغییر شخصیت و نگاه خودمه ک دنیام تغییر میکنه و گله و شکایت از هر چیزو هر کسی منو ب سمت ناخواسته بیشتری میبره و باید ب صورت اساسی این باور ک خودم مسئول صددرصدزندگی و اتفاقات زندگیم هستم رو در ذهنم ریشه دار کنم و طبق قانون سعی کنم ازآنچه دارم راضی باشم و لذت ببرم تا جهان چیزهای دلخواهمو پیشکشم کنه ونکته جالب تر این ک ب قول استادجان منم خیلی جاها دیگرانو و عوامل بیرونیو مقصردونستم و ضربشو خوردم ک دوست ندارم راجبش بنویسم چون دارم ذهنمو پاک میکنم اما از زمانی ک دارم رو خودم کار میکنم و سعی میکنم درسهایی ک یاد میگیرمو اجراکنم و عمل کنم ب لطف خدای مهربانم دارم نتیجه هاشو میگیرم و هر روز بهتر میشم و هر روز سپاسگزارتر..
دوستتون دارم درپناه الله یکتا شادسالم ثروتمندوسعادتمنددردنیاوآخرت باشید🥰
به لطف و هدایت رب العالمین جان ، این فایل نشانه ام بود. با اینکه به تازگی دیدمش و براش کامنت گذاشته بودم و کامنتهای ارزشمند دوستان عزیزم رو خوندم ولی باز هم دیدمش و بازم براش کامنت گذاشتم .
توی مسیر حرکت مون میرسیم به یه دوراهی
راه اول اینه که قراره یه کارخانه تولیدی رو بهمون بسپارن و بهمون بگن نیروهای این کارخانه دارن با تمام توان کالا تولید میکنن، فقط به یه انسان خلاق و انرژی مثبت نیاز داریم بتونه تغییرات مثبتی رو خلق کنه که نتیجه اش باعث افزایش تولید و درآمد کارخانه بشه ، و رضایت کارکنان بالاتر بره .
راه دوم منتهی میشه به یه کیسه بوکس ، که قراره بریم داخل کیسه و یه ده پانزده نفر ما رو بگیرن زیر چک و لگد 😂😂😂
«عجب مثال عتیقه ای زدم »
انتخابی که ۹۹.۹۹% مردم دنیا به زبان بیان میکنن مدیریت کارخانه است ولی در عمل به صورت ناآگاهانه تصور میکنیم کیسه بوکس هستیم و قربانی شرایط.
ما خودمون کیسه بوکس رو انتخاب کردیم ، پس لایق مشت خوردنیم ، نوش جونمون «اول به خودم میگم»
خداوند ما رو خالق شرایط خلق کرده و نه مخلوق شرایط.
خداوند در مورد هیچ موجودی تاکید نکرد از روح خودم در جسمش قرار دادم ولی در مورد انسان اینو گفت.
ما خالق هستیم ، فاعل هستیم . همیشه اونی که صاحب قدرت اندیشه و اراده است فاعل همه موضوعات و جملات قرار میگیره.
دیروز بعد از سالها به شخصی پیام دادم که از نظر فاصله فرکانسی کیلومترها از همدیگه دوریم ولی یه نکته بهم گفت. در پاسخ به یه جمله من گفت برو غزل شماره ۲۱۴ مولانا از دیوان شمس رو بخون.
رفتم خوندم و چقدر برام جای تفکر و اندیشه داشت. براتون کپی میکنم امیدوارم برای شما هم مفید باشه
«درخت اگر متحرک بدی ز جای به جا
نه رنج اره کشیدی نه زخمهای جفا
نه آفتاب و نه مهتاب نور بخشیدی
اگر مقیم بدندی چو صخره صما
فرات و دجله و جیحون چه تلخ بودندی
اگر مقیم بدندی به جای چون دریا
هوا چو حاقن گردد به چاه زهر شود
ببین ببین چه زیان کرد از درنگ هوا
چو آب بحر سفر کرد بر هوا در ابر
خلاص یافت ز تلخی و گشت چون حلوا
ز جنبش لهب و شعله چون بماند آتش
نهاد روی به خاکستری و مرگ و فنا
نگر به یوسف کنعان که از کنار پدر
سفر فتادش تا مصر و گشت مستثنا
نگر به موسی عمران که از بر مادر
به مدین آمد و زان راه گشت او مولا
نگر به عیسی مریم که از دوام سفر
چو آب چشمه حیوانست یحیی الموتی
نگر به احمد مرسل که مکه را بگذاشت
کشید لشکر و بر مکه گشت او والا
چو بر براق سفر کرد در شب معراج
بیافت مرتبه قاب قوس او ادنی
اگر ملول نگردی یکان یکان شمرم
مسافران جهان را دو تا دو تا و سه تا
چو اندکی بنمودم بدان تو باقی را
ز خوی خویش سفر کن به خوی و خلق خدا»
در پناه رب العالمین جان همواره شادکام و ثروتمند و سلامت باشید.
منم مثل خیلی از دوستان اولین بار هست که کامنت میذارم با اینکه مدت طولانی ای هست که عضو سایت هستم. حدود 12 سال پیش توی محل کارم ، بدون اطلاع و مشورت با خودم ردیف سازمانی من رو تغییر دادن و ردیف من رو به یکی دیگر از همکارانم دادن. ازاینکه در مورد این تغییر قبلش با من صحبتی نشده بود خیلی برافروخته شدم و احساس میکردم من رو آدم حساب نکردن ولی اعتراضی به موضوع نکردم و بهش توجهی نکردم (با اینکه اون زمان از قانون اطلاعی نداشتم) چند سال بعد یک نامه اومد که توی اون نامه فهرست تعدادی از ردیف های سازمانی آورده شده بود که بهشون سختی کار تعلق میگرفت و ردیف سازمانی من هم (که بدون مشورت با خودم بهم داده بودن) جزو مشاغل سخت بود. همیشه این داستان رو برای خودم مرور میکنم که خدا چه جوری شرایط رو به نفع من تغییر داد و ازش ممنونم. یه توضیح هم بدم که مشاغل سخت ، مشاغلی هستند که به ازای هر سال کار 1.5 سال سابقه برای آدم محاسبه میشه.
سلام به همه دوستان هم فرکانسی ام در این سایت الهام بخش. واقعااا استاد حرفاتون رو باید با اب طلا نوشت ، هیچ عامل بیرونی نمیتونه در زندگی من تاثیر گذار باشه تا وقتی من تمام توجه و تمرکزم رو روی خواسته ها و اهداف و رویاهام بزارم ، تا وقتی من شکرگزار لحظات خوبم باشم ، قدردان تمام نعمت های خداوند باشم . من باید بدونم اگر مشکلی رو اون بیرون میبینم به خاطر جنگی هست که در درون خودم دارم ، درون من هر چقدر که زیباتر شه ، مثبت تر شه ، شکرگزارتر شه ، در بیرون تضادها کمتر میشن ، اگر هم تضادی باشه من میفهمم که برای رشد من لازمه .
سلام ودرود فراوان برشما استاد بزرگوار وسپاسگزارم به خاطر آگاهیهای فراوانی که در اختیار ما میگذارید.
من بسیار از بحث کنترل ذهن و توجه به خواسته ها نتایج خوبی گرفته ام وبسیار علاقه مند به باورهای توحیدی ومتفاوت شماو بهره گیری از مفاهیم قرآنی هستم. ولی موضوعی که ذهن من رو بسیار به خود مشغول کرده و هرچه تلاش میکنم قضیه رو به شکلی برای خودم منطقی کنم که احساس بهتری به من بدهد و نمیتوانم، اینست که؛ باتوجه به آموزه های قرآن اینچنین استنباط میشود که دربرابر ظلم آشکار باید ایستادگی کرد وبا دل و زبان و عمل مبارزه کردو بیزاری جست و جامعه ای که دربرابر ظلم سکوت کند لایق ظلم است و با ظالم شریک است و مثلادر آیه ۷۵ سوره نسا آمده است؛ ومالکم لاتقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النساء والولدان الذین یقولون الربنا اخرجنامن هذه القریه الظالم اهلهاواجعل لنا من لدنک ولیاواجعل لنا من لدنک نصیرا.
چرادر راه خدا جهاد نمیکنیدودر راه (آزادی) جمعی ناتوان ازمرد و زن و کودک که دائم میگویند: بارخدایا مارا ازاین شهری که مردمش ستمکارند بیرون آر و از جانب خود برای ما نگهدار و یاوری فرست.
و آیات دیگری
خداوند مسلمانان را به جنگ با ستمکاران فراخوانده است ولی شما در برابر اتفاقاتی که در ایران افتاده و ظلم آشکاری که به مردم شده است میگویید که کار درست اینست که کنترل ذهن کنیم و به خواسته ها توجه کنیم.
آیا اگر یاران پیامبر به هنگام جنگ میگفتند که نا میخواهیم به نعمتها و زیباییها توجه کنیم واگر توفکر میکنی با جنگیدن با ظالمان و کافران میتوانی آنها را نابود کنی سخت در اشتباهی کار درست را انجام داده بودند؟ درحالی که پیامبر هم با جنگیدن با کافران و مشرکان و ظالمان نتوانست، کفر و شرک و ظلم را ازبین ببرد چون هنوزهم همه جای دنیا هستند،بلکه پیامبر کاردرست و تکلیف الهی خودرا انجام داد.
آیا انسان موحد دربرابر ظلم باید روش نادیده گرفتن وسکوت ویا مهاجرت را درپیش بگیرد؟ پس جنگهای پیامبر برای چه بود؟
خداوند هرلحظه درحال پاسخ دادن به درخواستهای مااست وما باید به خواسته هایمان توجه کنیم ولی آیا این بدان معناست که ما هیچ مسوولیت اجتماعی در برابر ظلم نداریم؟ وجوامع به صورت گروهی مورد امتحان خداوند قرارنمیگیرند؟
آیا ما فقط در کسب ثروت وآرامش و عمل کردن به ایده ها و کنترل ذهن باید ایمان داشته باشیم یا در هنگام رویارویی با ظلم آشکار با ایمانی که شجاعت می آورد بیزاری از ظلم رافریاد بزنیم؟
استاد عزیزم میدانم که قطعا آنچه شما انجام میدهید درست تر از آنست که من فکر میکنم، خواهش من اینست که دراین مورد خاص توضیحات بیشتری بدهید تا ارتباط بین عملکرد وشیوه شما با آنچه از آیات قرآن و عملکرد پیامبراستنباط میشود ، درمورد برخورد با ظالم را درک کنم. مثلا در روانشناسی ثروت درمورد باور من نخورم که دیگران دلشون نسوزه ذهن من بسیار مقاومت داشت ولی با آن مثال فوق العاده شما در مورد اینکه هرکس وارد رستوران سلف سرویس شده یعنی پولش رو قبلا داده و اونم میتونه هرچی میخواد بخوره مقاومت ذهنی من کاملا شکست و به درک بالایی در اون مورد رسیدم ولی در این مورد هرچی سعی میکنم به قضیه طوری نگاه کنم که احساس بهتری به من بدهد و به کارکردن روی خودم بپردازم نمیتوانم چون مثالهای قرآنی به من اجازه این کار رو نمیدن، خواهشم این هست بایکی از اون مثالهای نابتون این قضیه رو بهتر توضیح بدید چون فکر میکنم این مشکل خیلی از افراد ذیگه هم هست. سپاسگزارم.
سلام به استاد عزیز ، دست خدا روی زمین ، مریم جان مهربان و تمام دوستان هم فرکانسی
اولین باره که دارم نظر میگذارم و تقریبا کاربر جدید هستم . حدود یک ماهه وارد سایت شدم . قبل از این با یکی از مدرسان که فکر میکنم احتمالا ایشون شاگرد استاد بوده اند کار کردم . حتی چند بار دوره هاشون رو خریدم و رشد خیلی خوبی کردم به نسبت اون زمان خودم . کل این پروسه آشنایی من با مباحث توسعه فردی از آبان ۱۴۰۰ شروع شد . اینکه میگم فکر میکنم ایشون قبلا شاگرد استاد بودن ، دلیلش اینه که یکسری نشانه هایی که خاص استاد هست رو من میبینم که ایشون انجام میدادن . به هر حال … متاسفانه فرکانس من اون موقع بسیار پایین بود با کمک گرفتن از آموزه های اون استاد رشد خوبی کردم . در زمینه عاطفی خیلی زندگیم بهتر شد ، روابطم با بچه هام بهتر شد ، در عرض حدود ۱۰ ماه یعنی تا شهریور با ایشون جلو رفتم . میتونم بگم در بهترین حالت ۶۰ درصد بهبود شرایط داشتم. اون موقع برام قابل قبول بود . خیلی هم قابل قبول بود . از خرداد شروع کردم به درس خوندن و بروز کردن خودم .چون رشته من کامپیوتر هست و از ده سال پیش که بچه دار شدم کلا نه سر کار میرفتم، نه درس میخوندم، زندگیم خلاصه شده بود توی بچه هام و سرمایه گذاری ارثی که تقریبا مبلغ زیادی بود و بهم رسیده بود ولی حس من و همونطور که گفتم فرکانس من اصلا بالا نبود ، رضایت نداشتم چون یا سود بانکی میگرفتم یا اجاره ، مشکل مالی نداشتم. اما قبل از این یک سال شرایط عاطفی با همسرم داغووووون ، همش قهر و اوقات تلخی ، بدون اینکه مشکل خاصی بین ما باشه. حتی یادمه دو سالی بود که سلام هم به هم نمیکردیم. در حد ضرورت شاید حرفی میزدیم . گاهی آرزو میکردم کاش بره و برنگرده (خدامنو ببخشه) و هر چی فکر میکردم که سرمایه ای دارم ، باهاش مغازه راه بندازم ؟ چکار کنم ؟ جور نشد . الان میفهمم چون رسالت من این نبود و اصلا راضیم نمیکرد . چه خوب که با وجود پول و تا حدی عرضه و مهارتی که تو خودم میدیدم جور نشد که سمتش برم و عملیش کنم … زیبا نیست ؟ 😊 الان میفهمم که اون کار من نبود ، من عاشق رشته ام هستم . عاشق کد زدن و برنامه نویسی هستم ولی انگار میترسیدم سمتش برم . پسرم تیک شدید گرفته بود و از اول پاندمی من خودمو کشتم انقدر مشاوره روانشناسی گرفتم که خوب شه ولی نشد … برای روابط با همسرم خیلی سعی کردم کمک از روانشناس بگیرم ولی،در نهایت گفتن تو این سن خیلی انتظار تغییر نداشته باش 😟 او هم دائم قهر و تو قیافه … تیک پسرم انقدر طولانی شد در حدی که با اینکه عذابم میداد بیخیالش شدم چون در نهایت روانشناس هم گفت ارث در خانواده هست و کاری نمیشه براش کرد ، حدود دو سال هر هفته مشاوره گرفتم وقت گذاشتم تمرین نوشتم به اندازه یک سررسید و انجامشون دادم فایده نداشت . خلاصه که گفتم از آبان تا شهریور بر من چه گذشت … یکبار فکر میکنم دی ماه بود که یکی از فایلهای استاد رو دیدم ، چون همونطور که گفتم فرکانسم خیلی پایین بود ، از حرفهای ایشون تعجب کردم چون اصلا متوجهشون نمیشدم 😁😁😁 یادمه اون اولین و آخرین باری بود که فایل ایشون رو گوش دادم .
اواسط شهریور بود که بر حسب اتفاق دوباره فیلم یکی دیگه از مطالب استاد رو دیدم و کاملا تحت تاثیر قرار گرفتم . تازه فهمیدم اینهمه فایل رایگان و اینهمه مطلب در سایت هست ! یادم افتاد بار قبل از شنیدن اون صحبتها در فیلمی که ازشون دیدم چه حسی پیدا کردم و حالا …. تصمیم گرفتم با بیشترین سرعتی که میتونم فایلهای رایگان رو گوش کنم . از اون موقع تا حالا بیشتر از یک ماهه که دارم فایلها رو دانلود میکنم و گوش میدم و بهشون عمل میکنم هر روز و هر لحظه ، موقع رانندگی ، تو راه مسافرت ، موقع دوش گرفتن ، آشپزی و کارهای خانه . درسته که مدرسی که قبلا باهاشون جلو رفتم فرکانس منو تا حدی بالا بردن ، تاثیر خوبی داشت ولی اصل موضوع رو بعد از آشنایی با استاد متوجه شدم . انگار شاهراه همین بود ، اونا آب باریکه بود که من تازه متوجه این مفاهیم بشم .اون موقع ظرفیت من همونقدر بود ، به همین دلیل اصلا با استاد ارتباط نگرفتم . ولی وقتی مقداری فرکانسم بالا رفت تونستم ارتباط برقرار کنم و متوجه صحبتها و مفهومشون بشم . در همین یک ماه آشنایی با استاد ، شرایط عاطفی با همسرم میتونم به جرات بگم بالای ۹۵ درصد بهبود داشته . تیک پسرم توی همین یک ماه خوب شد ، یادمه از اینکه یکبار در برابر شوخی های پسرانه یکی از دوستاش صاف ایستاد عین چلمنگ ها نگاه کرد و اصلا عکس العملی نداشت من خیلی ناراحت شدم که انقدر در روابط ضعیف عمل میکنه و نمیتونه حتی یه حرکت کوچک بکنه ، کاملا هدایتی و برنامه ریزی نشده وسط شهریور کلاس کاراته ثبت نامش کردم ، به طرز عجیبی توی اعتماد به نفس و دفاع از خودش موثر بود ، پسرم من ریز نیست قد معمولی و وزن نرمال رو داره و چاق نیست من خیلی نگران بودم که بعد اینهمه قرنطینه و خونه نشینی نکنه بره و نتونه اونجور که باید اعتماد به نفس داشته باشه و از خودش دفاع کنه .. به هر حال شوخی ها و دوستی پسرها گاهی کمی خشن هم میشه ، ولی فن های کاراته بدون آسیب زدن به کسی کمکش کرد بتونه گلیم خودش رو (با وجود اینکه وزن بعضی از بچه ها ازش خیلی بیشتره ) از آب بکشه. برام جالبه که درست دو هفته مانده به مدرسه من فقط برای سرگرمی ثبت نامش کردم و تصمیم داشتم همان یک ترم رو بره ولی علاقه مند شد. اعتماد به نفسش بالا رفت . تیکش خوب شد . تونست بدون دعوا و آسیب زدن یا آسیب دیدن از خودش دفاع کنه . دخترم رو مهد کودک ثبت نام کردم . درسم رو تا مرحله ای پیش رفتم که الان دنبال پروژه اتوماسیون اداری یا سیستم ثبت نام مهد کودک یا آموزشگاه یا مدرسه ای چیزی هستم و بعدش باید برم سراغ طراحی وب . ورودیهام تو تا حد زیادی کنترل کردم . حتی همسرم خیلی کم اخبار میبینه فقط چون من نمیخوام . گاهی میگم این همون آدمه ؟؟ چقدر به طلاق فکر کردم …
زندگی برام قشنگ شده . همش به همه میگم از شاری سال قبل الان یک اسم و یک قیافه مونده . وگرنه من الان یک نفر دیگه هستم . از زندگی لذت میبرم .واقعا اینجوریه . تا لنگ ظهر خواب نیستم . بی برنامه نیستم .در مسائل مالی امیدوارم بتونم درآمد خوبی بدست بیارم کاملا صحبت استاد رو میفهمم که میگفتن درآمدی که حاصل سود بانکی و اجاره و … باشه فرکانس بالایی نمیخواد و بدرد نمیخوره و باید روی خودتون کار کنید تا بتونید پول بسازید . هر جمله از آموزه های استاد رو با ولع میبلعم و دوست دارم دائم بشنوم و انجامشون بدم . امیدوارم دستاوردهام بیشتر بشه و بتونم پروژه های بزرگ بگیرم و بیام اینجا ازشون بنویسم . دوستی داشتم که ۹ سال روز و شب در ارتباط بودیم و از زندگی مینالیدیم و همش همه رو مقصر میدونستیم و از زمین و زمان بد میگفتیم د صحبتهای هر روزه طولانی … آخرش هم به این نتیجه میرسیدیم که همه بدن فقط ما خوبیم 😊😊😊😊😁😁😁 فرکانس من همین یک ماه جوری عوض شد که او را که بهم از خواهر نزدیکتر بود رو هم کنار گذاشتم چون دیدم انتظار داره من مثل قبل باشم ولی،من نمیتونستم . همونطور که استاد گفتن واقعا “ما از تغییر دیگران ناتوانیم ” من نتونستم روی او تاثیر بگذارم و با تلاشی که این یک ماه کردم دیدم اصلا متوجه حرفهای من نمیشه ، همونطور که من پارسال متوجه صحبت استاد نشدم . در نهایت واسه خراب نشدن فرکانسم تصمیم گرفتم “بهایش را بپردازم ” و با شهامت تمام رهاش کردم . فکر میکنم قدم بزرگی بود . امیدوارم از روزگار بیشتر از این چک و لقد نخوره و هدایت بشه برای تغییر ذهنش. فقط میتونم تشکر کنم از همتون . ببخشید طولانی شد.
سلام بر بنده خدا استاد عباس منش عزیزم و تمام تیم موفق گروه تحقیقاتی عباس منش و تمام دوستان هم فرکانسم امیدوارم سرشار از عشق خداوند عاشق باشید🤍🤍🥰
من در اصل یک پسر افغانی هستم که ۲۱ سال از عمرم را پای مسایل پوچ و بی معنی سپری کردم و همیشه ذهنم در گیر مسایل پوچ و کانون توجحم سمت انرژی های منفی و کمبود بود 🥲
و به خودم میگفتم زندگی همینه عشق و شادی فراوانی و زندگی عالی فقد مال آدمای که در سریال ها میدیدم است و زندگی فقد بدبختی و زجر و بی رحمی است این شده بود باور هایم که سال در ذهنم شکل گرفته بود و البته مقصر کسانیکه این باور ها را در من القا کرده بود نبود چون برای اونا هم کسانی نا آگاهانه این باور هارا القا کرده بودن و اونا هم به من و هیچ کس در زندگی ام گله مند نیستم و خداوند مهربانم که اینقدر عاشقانه مرا دوست دارد و همواره در حال هدایت من است بی نهایت شکرگذارم و همیش به در گاهش سر به سجده شکر میگذارم 🤍🥰
۱۸ سال در افغانستان زندگی کردم و در آنجا مدرسه را تمام کردم و بخاطر شرایط و مشکلات مالی که برای ما ایجاد شده بود پدرم تصمیم گرفت که مهاجرت کنیم به کشور ایران و البته اونجا که استاد میگه هرکس که مهاجرت میکنه یعنی به خدا اعتماد داره و من البته او موقع از قوانین هیچی نمیدونستم اومدیم اینجا و واقعن از صفر مطلق شروع کردیم در حدی که حتا بالش نداشتیم بخاطر خابیدن و ساک ها مونو زیر سرمون شب میذاشتیم و میخابیدیم و خدا هم که همواره لطفشو به همه بندگانش میکنه و خیلی اون موقع به دست های خداوند که فامیلامون بودن خیلی چیزا به ما داده شد تقریبا خیلی وسایل خونمون تکمیل شد و میدونم که همش کار خداست و آدما دست خداست
و شروع کردیم به زندگی در کشور ایران و دنبال کار بودم خیلی جاها رفتم خیلی کار های ثقیل و سنگین انجام دادم و خیلی جاها نتونستم کار چون آدمای بود که همواره منو توهین میکردن و عزتنفسم اجازه نمیداد که به توهیناشون گوش کنم و خدا هم همیشه هوای منو داشت و بیکار نمی موندم و همینطور به صورتی کاملا اتفاقی من به یکجای مشغول به کار شدم و خیلی محیط خوبی بود و آدمای کاملا عالی و فرکانس بالا و همینطور به لطف و هدایت الله با قانون جذب توسط یه استاد بزرگوار دیگه آشنا شدم و دیدم که طی یک ماه چقدر تحولات در من ایجاشد به سبب رعایت کردن قوانین خداوند و همون روزا همیش به خودم میگفتم خدا منو خیلی دوست داره که اینطور هدایتم کرده و همین مسیر رو رفتم و خیلی خیلی هدایت شدم اولش ذهنم خیلی مقاومت میکرد که هدایت چیه باوا و وقتی نتایج در من ایجاد میشد دیگه کاملا ایمان آرودم
قلبم آروم شد و خیلی وقت بود به روح پاکم سر نزده بودم و همه آدمارو بخشیدم و خیلی سبک شده بودم و دیدگاهم عوض شد دیگه همه آدما رو دوستداشتم و دارم
و همینطور در انستا خیلی پیج های انرژی مثبت و مثبت نگری رو دنبال میکردم که با شما استاد بزرگوار آشنا شدم البته اول تنها پادکست های یک دقیقه یی از صحبت های شمارو میشنیدم و قلبم حرفای شمارو تایید میکرد و میگفتم این آدم کیه از کجا اینقدر قبولش دارم و با پیج انستاتون آشنا شدم و بعد از دیدن چند کلیپ شما شدم دانش آموز شما و الان ۹ ماه میشه افتخار آشنایی با شما استاد بزرگوار و سایت کاملا عاشقانه شمارو دارم 🤍🤍🥰
و خیلی از آموزه های شما استفاده کردم و نتایج عالی گرفتم و البته که تا هنوز محصولی خریداری نکردم ولی فایل های که خیلی رو من تاثیر گذار بود : فقد روی خدا حساب و حاضری بخاطر هدفت چی رو قربانی کنی و تغیر باور هایکه در های نعمت را برویم گشود بوده و اول از خداوند مهربانم متشکرم و بعد از شما استاد بزرگوار از خانم مریم و تمام دوستان هم فرکانسم در سایت سپاسگذارم🤍🥰
استاد عزیزم واقعا ازتون متشکرم ، این فایل انقدر نکات مهم و آموزنده و بیدار کننده داشت که در هر لحظه سپاسگزار خدا هستم که در این موقعیت ، تونستم این فایل رو بشنوم.
مدتی بود که در یک نقطه گیر کرده بودم و یک روند مدام در حال تکرار بود و انقدر بر تمرکز من اثر گذاشته بود که دیگه نمیتونستم افکارم رو کنترل کنم. یکی از اهداف امسالم گرفتن گواهی نامه رانندگی بود و یک رویا بود برای من.
بعد از گذشت مدت ها که تونسته بودم با کمک فایل های استاد قدم های بزرگی تو زندگیم بردارم و به موفقیت برسم ، امسال حرکت کردم برای گرفتن گواهی نامه.
خب شروع کردم ، و ثبت نام و مراحلش ، کلاس هام و …در کنار تلاش برای خواندن کتاب و حل کردن تست های زیاد ، زمان هایی رو هم برای تجسم کردنه اینکه قبول شدم و داشتن احساس خوب و فرستادن فرکانس های هم جهت با خواسته ام ،.. آزمون آیین نامه رو دفعه اول قبول شدم.
و نوبت به آزمون عملی شهر رسید ، با اعتماد به نفس در آزمون شرکت کردم و رد شدم !! در حالی که شخصی که با من آزمون داد خیلی بد عمل کرد ولی افسر قبولش کرد. و من در صورتی که در کلاس هام خیلی خوب عمل میکردم اونجا عجله کردم و هول شدم و ردم کرد و کلاس اجباری واسم زد. بعد از اون رفتم آموزشگاه و اونجا بهشون گفتم من خوب نبودم ، ولی اون نفر قبلی هم خوب بد بود چرا اونو قبول کرد ، و گله کردم.
بعد از اون آموزشگاه یه مربی خوب رو بهم معرفی کرد و گفت هر کسی با این مربی کلاس گرفته ، قبول شده.کلاس اجباریم رو رفتم و دوباره رد شدم!! این رد شدن ها واسم خیلی سنگین بود ، اعتماد بنفسم رو کم میکرد.دوباره رفتم آموزشگاه و شاکی بودم که چرا افسر وقتی بقیه چندبار اشتباه میکنن ، چندتا فرصت دیگه بهشون میده ، ولی من رو دفعه اول سریع ردم میکنه؟ افسر برخوردش با من خوب نیست ، و ماشین آزمون هم خوب نیست و من نمیتونم باهاش کار کنم.
هفته بعدش نرفتم آزمون .گفتم من باید بیشتر تلاش کنم. چند جلسه کلاس آزاد با همون مربی رفتم و هربار هم چیزهای بیشتری یاد میگرفتم و خوب عمل میکردم.
روی حال خوبم بیشتر کار کردم ، با دوستم رفتم بیرون ، خرید کردم.. اما هربار که میخواستم لحظه آزمون رو تجسم کنم خیلی استرس میگرفتم و یادم میفتاد به زمانی که برگه رو به من برمیگردوند و قبول نمیشدم.
رفتم آموزشگاه و ازشون خواستم یه جلسه کلاس با ماشین آزمون داشته باشم، و مسئول اونجا خانم مسنی بود که ماشین از ایشون بود قبول نکرد، و منشی آموزشگاه گفت هیچکس تابه حال نتونسته با ماشین آزمون کلاس بگیره. گفتم در حد نیم ساعت، گفتن نه. گفتم من فقط یک متر باهاش برم جلو ، فقط بشینم توش ، گفتن نه.!
خب ، ثبت نام کردم و اومدم بیرون. و اینبار یه افسر دیگه بود ، گفتم من حتما با این افسر قبول میشم ، ولی روز آزمون حتی پنج دقیقه هم طول نکشید که در کمال ناباوری ردم کرد. اونم بعد از اون همه تلاش. اینبار دیگه گریه کردم و خیلی کم اوردم ، چون مامانم ایندفعه میدونست که میرم آزمون ، و میخواستم خبر خوب بهش بدم.
دیگه واقعا نمیدونستم چیکار کنم ، تعداد زیادی کلاس گرفته بودم و هزینه زیادی میدادم، چندتا ماشین رو امتحان کرده بودم و با دوتا افسر ، آزمون رفته بودم و دیگه انقدر گیجو سردرگمو ناراحت بودم که نمیدونستم باید دیگه چه کاری انجام بدم تا قبول بشم. مدام فایل های عزت نفس رو گوش میکردم و سعی میکردم اعتماد بنفس داشته باشم.
دیگه رشته افکارو تمرکزم بهم ریخته بود و نگرانه همه چیز بودم.کلی کار و برنامه داشتم که گذاشته بودم کنار و میخواستم بعد از قبولی و نتیجه دادن این هدف ، انجامشون بدم و عقب افتاده بود.
توی همین حالها و سردرگمی ها بودم که جمعهی گذشته متوجه شدم که استاد فایل جدیدی تهیه کردن.
دانلودش کردم و شروع کردم به گوش کردن. این فایل و این صحبت ها و این آگاهی ها شد مثل آبی روی آتش سردرگمی های من. بعد از چندبار گوش کردن ، تازه متوجه شدم که چقدر من عوامل بیرونی رو دخیل میدونستم برای رسیدن به هدفم ، چقدر هربار رفتم آموزشگاه و شکایت کردم ، چقدر با بقیه راجبش غر زدم ، و با این کارهام چقدر به نگرانی ها و ترس های خودم دامن زدم. اصلا انگار استاد این فایل رو آماده کرده بودن برای من!! انقدر که آگاهی های این فایل جواب کاملی بود به تمام اعمال این مدته من. اون قسمت فایل که استاد میگفتن” فکر میکنی داور به ضررت سوت میزنه؟ پس داور به ضررت سوت میزنه ، فکر میکنی خودت اتفاقات رو رقم میزنی؟ پس خودت اتفاقات رو رقم میزنی ” و اینکه ” تو روی خودت و توانایی هات کار کن ، نه اینکه شکایت کنی و توجه کنی به عوامل بیرونی و چیزهایی که نمیتونی تغییرشون بدی”. و یک عالمه جملات طلایی دیگه که خودتون حتما گوش دادید.
اونجا بود که به خودم گفتم اگر من ماشین آزمون رو سد راهم بدونم و بگم نه این ماشین عوض بشه تا من قبول بشم ، اومدیم تا ده سال دیگه ماشین همین بود ، پس نباید ماشین و افسر و خیابونو ..و و و رو دلیل بدونم ، چون اینا چیزایی نیستن که من بتونم تغییرشون بدم و از کنترل من خارج هستند. من نباید شکایت کنم و غر بزنم چون از این جنس اتفاق بیشتر به زندگیم دعوت میکنم.
و تصمیم گرفتم روی باورهای خودم و توکلم به خدا کار کنم ، این چه شرکی بود در ذهن من!!
بعداز اون فایل که هر روز گوشش میکردم ، دیگه دست از تلاش فیزیکی و کلاس گرفتن برداشتم. به قدر کافی و شایدم بیشتر این روند رو رفته بودم . اولین کاری که کردم اومدم نوشتم که من چه افکار و چه باورهایی دارم ، مثلا یکی از باورهام این بود که من با ماشین آزمون نمیتونم خوب کار کنم ، پس اومدم همینو تو ذهنم برگردوندمش با این فکر که ، اتفاقا ماشین آزمون خیلی بهتره و من با این ماشین خیلی عالی تر از هر ماشین دیگه ای رانندگی میکنم. یا میگفتم چیکار کنم که افسر قبولم کنه ، و بعد اینطور فکر کردم که اصلا مهم نیست کدوم یکی از افسرها باشه و خداست که من رو به هدفم میرسونه و به من آرامش میده و هدایتم میکنه. و یکی یکی اون افکار منفی رو به سمت مثبت تغییر دادم. و بعد هم دیگه دست از شکایت کردن و غر زدن و صحبت کردن در مورد اینکه نمیشه و اونا اینطورن و نمیخوان و .. این حرفا ، برداشتم.
به قول استاد ایمان ، ایمان همه چیزه ، قدرت دست خداست ، تو به قدرت بی نهایت که این جهان رو خلق کرده وصلی ، خداست که تورو به خواسته هات میرسونه ، از بی نهایت طریق و بوسیله بی نهایت دستانش… این ها جملاتی از استاد هستن که از فایل هاشون به یادم هست و چند روز مدام با خودم تکرارشون کردم.
شنبهی بعدیش برای ثبت نام آزمون برای دفعه چهارم رفتم آموزشگاه ، و اینبار ازم پرسیدن چطور بود؟ گفتم خوب بود افسر هم خیلی خوش برخورد بود ، و راهنماییم هم کرد.
((یه نکته ای رو من اینجا اضافه میکنم که در مورد یکی از فایل های استاد هست که بدون نوبت قبلی به بانک رفته بودن و با توجه به نکات مثبت شرایط رو برای خودش عالی رقم زده بودندو به قول خودشون ورق برمیگرده.
دفعات قبل که من میرفتم آموزشگاه و شاکی بودم ، چندین مرتبه ازشون خواستم که من با ماشین آزمون یه دوری بزنم که بشناسمش و کلاجش بیاد دستم و اونا بشدت مخالفت میکردن.
این بار که رفتم و شکایت نکردم و در درونم اون باورهارو تکرار کرده بودم ، مسئول آموزشگاه همون خانم خودش گفت که بیا با ماشین یه دوری بزن. خیلی خوش برخورد و با روی خوش اینو گفت و با من اومد و رفتیم کمی تمرین کردیم. و هزینه ای هم از من نگرفت ، گفت من دوستت دارم و خوشم اومده ازت ، خودم خواستم که این کارو واست انجام بدم. و اونجا دیگه تمرین با ماشین آزمون واسم ملاک نبود ، از اینکه روی باورهام کار کرده بودم و ورق برگشته بود خوشحال بودم.)).
ادامه حرفم : که اره رفتم برای بار چهارم ثبت نام کردم و تا صبح دوشنبه تمام وقت اون عبارات رو با خودم تکرار کردم و از خدا خواستم به من آرامش بده ، هربار ترس ها و نجواها میومد سراغم تلاش میکردم که با حرف زدن در مورد اتفاق افتادن خواسته ام و تجسم اینکه میشود کنترلش کنم. و یه نکتهی دیگه اینکه زمان تجسم کردن لحظه آزمون من بازهم نمیتونستم و استرس میگرفتم چون بارها دیده بودم لحظه ای رو که نمیشود، پس اینبار گفتم اصلا کاری ندارم در طول آزمون چی میشه ، حالا که روند رو تجسم میکنم و احساس دلهره دارم ، پس میام تجسم میکنم اون لحظهی پایانی رو که قبول شدم. من نباید روی چگونگی این اتفاق تمرکز کنم. پایانش مهمه که خوب باشه.
همهی این هارو کنار هم گذاشتم و ۱۴٠۱/٠۷/۱۸ روز دوشنبه من با باورهای جدید ، رفتم آزمون شرکت کردم ، و اینبار تونستم و به رویام رسیدم. اینبار قبول شدم.
استاد نمیدونم چطور از شما تشکر کنم ، نمیدونم چطور سپاسگزار خدا باشم که من رو به این مسیر هدایت کرد. بی نهایت خوشحال و سپاسگزار هستم که در این برهه از تاریخ به سمت استاد عباس منش هدایت شدم ، و احساس میکنم که خدا میخواست که من خوشبخت بشم.
انقدر که من از این آگاهی ها نتیجه گرفتم ، روابط ، مالی ، سلامتی ، و همهی جنبه ها… چقدر به رویاهایی رسیدم که حتی از تجسمم هم خارج بود، با فایل های رایگان استاد.
استاد عزیزم ، این جمله کوتاهه “ورق برمیگرده ” بزرگ ترین نتایج رو برای من رقم زده. من غرقم در نتایج عالی.
سلام مهرنوش عزیزم چقدر برات خوشحالم که تونستی تااین خودروی باورهات خوب کارکنی وجواب بگیری ..بااینکه ذهنت سدبزرگی برات ایجاد کرده بود به نام شرک ..
واین که چقدر خوب باشجاعت این سدروشکوندی ..بهت تبریک میگم ..
چون من هم این شرایط ترو داشتم درکت میکنم ..
ولی من باورم ازخودم بود که خودم روباورنداشتم ولی به لطف خدا واستاد خوبم من هم تونستم پاروی تمام ترسهام بزارم ویکی ازبهترین کارهاروبرای خودم که گرفتن گواهی نامم بود بگیرم ..که برام خیلی کار بزرگی بود وبه خودم تبریک گفتم ..
یه وقتهایی هست که ما اصلا باکسی مشکلی نداریم یعنی فکرمیکنیم عوامل بیرونی موثر هستن تو تصمیمات ما ولی در اصل این خود ماهستیم که اصلا خودمون روباور نداریم ..وخدارو فراموش میکنیم وسرگردان میشیم توزندگیمون ..
خداروشکرکه هم من هم شما وهم خیلی از دوستان دیگه هدایت شدیم به سایت استاد که تااین حد بتونه تاثیر مثبت روی زندگی مابزاره وماروباخودمون وباخدای بزرگمون آشناتر کنه ..
خدایا شکرت ..
خدایا شکرت خداشکرت…..
دوست عزیزم همواره موفق سعادتمند خوشبخت وثروتمند در دنیا و آخرت باشی در پناه الله یکتا
خیلی متشکرم بابت توجهتون و پاسخ زیبایی که به کامنتم دادید. این قسمتی که گفتید “یوقتایی هست که ما اصلا با کسی مشکل نداریم…” من رو به فکر فرو برد. درسته، باید بیشتر به این موضوع توجه کرد. ازت ممنونم.
وقتی پاسختون رو دیدمش خیلی خوشحال شدم و حالم خوب شد.
چقدرانرژی میگیرم ازاین آگاهی که به مایادآوری میکنین استاد،اینکه تمام اتفاقات وشرایط روخودمون باارسال فرکانس هامون داریم رقم میزنیم ،واقعا اززمانیکه من این آموزه شمارو درزندگیم رعایت کردم بینهایت حالم خوب شد،اینکه غر نزدم وعامل بیرونی رومقصرندونستم خیلی خیلی نتایجم درهمه زمینه هابهترشدوواقعا من تجربه کردم ،چون من قبلا به همه چی گیرمیدادم وهمه رومقصرمیدونستم ولی واقعا ازوقتی که باسایت شماآشناشدم واین تعهدروبه خودم دادم که باورداشته باشم تمام اتفاقات وشرایط روخودم واردزندگی خودم میکنم حالا چه خوب چه بد،یابهتربگم خواسته یاناخواسته ،وهیچوقت عامل بیرونی رومقصرندونم ،زندگیم واقعا واقعا تغییر کردوهرروزدارم روخودم کارمیکنم تابهتربشم .
استادواقعا ممنون که چقدرخوب وباجزئیات قانون روبرامون میگین ،بخاطراین میگم عالی توضیح میدین چون خیلی خیلی تاثیرگذاره ،من که واقعا وقتی به آموزشاتون عمل میکنم کلی نتیجه میگیرم ،کلی حالم خوب میشه ،واقعا سپاسگزارم که وقت میذارین این فایل هاروکه بینهایت ارزشمندن برامون تهیه میکنین .
سلام به استاد عزیز
همین الان که این کامنت رو مینویسم دارم دلیل اصلی مشکلاتم رو میفهمم، من توی این دوران که اختلال توی اینترنت هست و خیلی از شبکه ها اجتماعی و برخی سایت ها باز نمیشه با اینکه کارم صدرصد به اینترنت مربوطه، با خودم گفتم این منم و باورهای فراوانیمه که موجب درآمدم میشه و پولی که به سمتم میاد ارتباطی به شرایط بیرون نداره و به این مورد ایمان داشتم و جالب بدونید من بیشترین درآمد عمرم رو توی مهرماه داشتم.
برسیم به جایی که من خواستار گرفتن یه خونه جدید هستم اما چون عوامل بیرونی رو مقصر میدونم مثل گرونی مسکن، منصف نبودن صاحب خانه ها ، هیچ کس نیست بهم کمک کنه ، جیب خالیم و … الان ۱ ساله که نمیتونم جای مناسب پیدا کنم الان میفهمم که چرا این گره باز نمیشه چون من همه اش به دنبال مقصر پیدا کردن و غر زدن هستم.
اما حالا که ترمز پیدا شد مطمئنم بهترین خونه رو خواهم گرفت.
درود ب هدایت شدگان عزیز🤚
درود ب استاد عشق ک همه سخنش گوهر باره و کاملا منو آگاهتر میکنه و کاملا قابله درکه😊
خدارو هزارمرتبه شکر ک این نشانه امروز کلی برام نکته داشت و همون معنی تمرکز بر نکات مثبت و تغییر باورها داخلش دخیل بود و من بازهم ب این پی بردم با تغییر شخصیت و نگاه خودمه ک دنیام تغییر میکنه و گله و شکایت از هر چیزو هر کسی منو ب سمت ناخواسته بیشتری میبره و باید ب صورت اساسی این باور ک خودم مسئول صددرصدزندگی و اتفاقات زندگیم هستم رو در ذهنم ریشه دار کنم و طبق قانون سعی کنم ازآنچه دارم راضی باشم و لذت ببرم تا جهان چیزهای دلخواهمو پیشکشم کنه ونکته جالب تر این ک ب قول استادجان منم خیلی جاها دیگرانو و عوامل بیرونیو مقصردونستم و ضربشو خوردم ک دوست ندارم راجبش بنویسم چون دارم ذهنمو پاک میکنم اما از زمانی ک دارم رو خودم کار میکنم و سعی میکنم درسهایی ک یاد میگیرمو اجراکنم و عمل کنم ب لطف خدای مهربانم دارم نتیجه هاشو میگیرم و هر روز بهتر میشم و هر روز سپاسگزارتر..
دوستتون دارم درپناه الله یکتا شادسالم ثروتمندوسعادتمنددردنیاوآخرت باشید🥰
بنام جان جانان
عرض سلام و درود به همه اعضای خانواده ام در سایت
به لطف و هدایت رب العالمین جان ، این فایل نشانه ام بود. با اینکه به تازگی دیدمش و براش کامنت گذاشته بودم و کامنتهای ارزشمند دوستان عزیزم رو خوندم ولی باز هم دیدمش و بازم براش کامنت گذاشتم .
توی مسیر حرکت مون میرسیم به یه دوراهی
راه اول اینه که قراره یه کارخانه تولیدی رو بهمون بسپارن و بهمون بگن نیروهای این کارخانه دارن با تمام توان کالا تولید میکنن، فقط به یه انسان خلاق و انرژی مثبت نیاز داریم بتونه تغییرات مثبتی رو خلق کنه که نتیجه اش باعث افزایش تولید و درآمد کارخانه بشه ، و رضایت کارکنان بالاتر بره .
راه دوم منتهی میشه به یه کیسه بوکس ، که قراره بریم داخل کیسه و یه ده پانزده نفر ما رو بگیرن زیر چک و لگد 😂😂😂
«عجب مثال عتیقه ای زدم »
انتخابی که ۹۹.۹۹% مردم دنیا به زبان بیان میکنن مدیریت کارخانه است ولی در عمل به صورت ناآگاهانه تصور میکنیم کیسه بوکس هستیم و قربانی شرایط.
ما خودمون کیسه بوکس رو انتخاب کردیم ، پس لایق مشت خوردنیم ، نوش جونمون «اول به خودم میگم»
خداوند ما رو خالق شرایط خلق کرده و نه مخلوق شرایط.
خداوند در مورد هیچ موجودی تاکید نکرد از روح خودم در جسمش قرار دادم ولی در مورد انسان اینو گفت.
ما خالق هستیم ، فاعل هستیم . همیشه اونی که صاحب قدرت اندیشه و اراده است فاعل همه موضوعات و جملات قرار میگیره.
دیروز بعد از سالها به شخصی پیام دادم که از نظر فاصله فرکانسی کیلومترها از همدیگه دوریم ولی یه نکته بهم گفت. در پاسخ به یه جمله من گفت برو غزل شماره ۲۱۴ مولانا از دیوان شمس رو بخون.
رفتم خوندم و چقدر برام جای تفکر و اندیشه داشت. براتون کپی میکنم امیدوارم برای شما هم مفید باشه
«درخت اگر متحرک بدی ز جای به جا
نه رنج اره کشیدی نه زخمهای جفا
نه آفتاب و نه مهتاب نور بخشیدی
اگر مقیم بدندی چو صخره صما
فرات و دجله و جیحون چه تلخ بودندی
اگر مقیم بدندی به جای چون دریا
هوا چو حاقن گردد به چاه زهر شود
ببین ببین چه زیان کرد از درنگ هوا
چو آب بحر سفر کرد بر هوا در ابر
خلاص یافت ز تلخی و گشت چون حلوا
ز جنبش لهب و شعله چون بماند آتش
نهاد روی به خاکستری و مرگ و فنا
نگر به یوسف کنعان که از کنار پدر
سفر فتادش تا مصر و گشت مستثنا
نگر به موسی عمران که از بر مادر
به مدین آمد و زان راه گشت او مولا
نگر به عیسی مریم که از دوام سفر
چو آب چشمه حیوانست یحیی الموتی
نگر به احمد مرسل که مکه را بگذاشت
کشید لشکر و بر مکه گشت او والا
چو بر براق سفر کرد در شب معراج
بیافت مرتبه قاب قوس او ادنی
اگر ملول نگردی یکان یکان شمرم
مسافران جهان را دو تا دو تا و سه تا
چو اندکی بنمودم بدان تو باقی را
ز خوی خویش سفر کن به خوی و خلق خدا»
در پناه رب العالمین جان همواره شادکام و ثروتمند و سلامت باشید.
سلام
منم مثل خیلی از دوستان اولین بار هست که کامنت میذارم با اینکه مدت طولانی ای هست که عضو سایت هستم. حدود 12 سال پیش توی محل کارم ، بدون اطلاع و مشورت با خودم ردیف سازمانی من رو تغییر دادن و ردیف من رو به یکی دیگر از همکارانم دادن. ازاینکه در مورد این تغییر قبلش با من صحبتی نشده بود خیلی برافروخته شدم و احساس میکردم من رو آدم حساب نکردن ولی اعتراضی به موضوع نکردم و بهش توجهی نکردم (با اینکه اون زمان از قانون اطلاعی نداشتم) چند سال بعد یک نامه اومد که توی اون نامه فهرست تعدادی از ردیف های سازمانی آورده شده بود که بهشون سختی کار تعلق میگرفت و ردیف سازمانی من هم (که بدون مشورت با خودم بهم داده بودن) جزو مشاغل سخت بود. همیشه این داستان رو برای خودم مرور میکنم که خدا چه جوری شرایط رو به نفع من تغییر داد و ازش ممنونم. یه توضیح هم بدم که مشاغل سخت ، مشاغلی هستند که به ازای هر سال کار 1.5 سال سابقه برای آدم محاسبه میشه.
سلام به همه دوستان هم فرکانسی ام در این سایت الهام بخش. واقعااا استاد حرفاتون رو باید با اب طلا نوشت ، هیچ عامل بیرونی نمیتونه در زندگی من تاثیر گذار باشه تا وقتی من تمام توجه و تمرکزم رو روی خواسته ها و اهداف و رویاهام بزارم ، تا وقتی من شکرگزار لحظات خوبم باشم ، قدردان تمام نعمت های خداوند باشم . من باید بدونم اگر مشکلی رو اون بیرون میبینم به خاطر جنگی هست که در درون خودم دارم ، درون من هر چقدر که زیباتر شه ، مثبت تر شه ، شکرگزارتر شه ، در بیرون تضادها کمتر میشن ، اگر هم تضادی باشه من میفهمم که برای رشد من لازمه .
شکر بابت وجودتون استاد من ❤🍃🙏
بنام خدای مهربان
سلام ودرود فراوان برشما استاد بزرگوار وسپاسگزارم به خاطر آگاهیهای فراوانی که در اختیار ما میگذارید.
من بسیار از بحث کنترل ذهن و توجه به خواسته ها نتایج خوبی گرفته ام وبسیار علاقه مند به باورهای توحیدی ومتفاوت شماو بهره گیری از مفاهیم قرآنی هستم. ولی موضوعی که ذهن من رو بسیار به خود مشغول کرده و هرچه تلاش میکنم قضیه رو به شکلی برای خودم منطقی کنم که احساس بهتری به من بدهد و نمیتوانم، اینست که؛ باتوجه به آموزه های قرآن اینچنین استنباط میشود که دربرابر ظلم آشکار باید ایستادگی کرد وبا دل و زبان و عمل مبارزه کردو بیزاری جست و جامعه ای که دربرابر ظلم سکوت کند لایق ظلم است و با ظالم شریک است و مثلادر آیه ۷۵ سوره نسا آمده است؛ ومالکم لاتقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النساء والولدان الذین یقولون الربنا اخرجنامن هذه القریه الظالم اهلهاواجعل لنا من لدنک ولیاواجعل لنا من لدنک نصیرا.
چرادر راه خدا جهاد نمیکنیدودر راه (آزادی) جمعی ناتوان ازمرد و زن و کودک که دائم میگویند: بارخدایا مارا ازاین شهری که مردمش ستمکارند بیرون آر و از جانب خود برای ما نگهدار و یاوری فرست.
و آیات دیگری
خداوند مسلمانان را به جنگ با ستمکاران فراخوانده است ولی شما در برابر اتفاقاتی که در ایران افتاده و ظلم آشکاری که به مردم شده است میگویید که کار درست اینست که کنترل ذهن کنیم و به خواسته ها توجه کنیم.
آیا اگر یاران پیامبر به هنگام جنگ میگفتند که نا میخواهیم به نعمتها و زیباییها توجه کنیم واگر توفکر میکنی با جنگیدن با ظالمان و کافران میتوانی آنها را نابود کنی سخت در اشتباهی کار درست را انجام داده بودند؟ درحالی که پیامبر هم با جنگیدن با کافران و مشرکان و ظالمان نتوانست، کفر و شرک و ظلم را ازبین ببرد چون هنوزهم همه جای دنیا هستند،بلکه پیامبر کاردرست و تکلیف الهی خودرا انجام داد.
آیا انسان موحد دربرابر ظلم باید روش نادیده گرفتن وسکوت ویا مهاجرت را درپیش بگیرد؟ پس جنگهای پیامبر برای چه بود؟
خداوند هرلحظه درحال پاسخ دادن به درخواستهای مااست وما باید به خواسته هایمان توجه کنیم ولی آیا این بدان معناست که ما هیچ مسوولیت اجتماعی در برابر ظلم نداریم؟ وجوامع به صورت گروهی مورد امتحان خداوند قرارنمیگیرند؟
آیا ما فقط در کسب ثروت وآرامش و عمل کردن به ایده ها و کنترل ذهن باید ایمان داشته باشیم یا در هنگام رویارویی با ظلم آشکار با ایمانی که شجاعت می آورد بیزاری از ظلم رافریاد بزنیم؟
استاد عزیزم میدانم که قطعا آنچه شما انجام میدهید درست تر از آنست که من فکر میکنم، خواهش من اینست که دراین مورد خاص توضیحات بیشتری بدهید تا ارتباط بین عملکرد وشیوه شما با آنچه از آیات قرآن و عملکرد پیامبراستنباط میشود ، درمورد برخورد با ظالم را درک کنم. مثلا در روانشناسی ثروت درمورد باور من نخورم که دیگران دلشون نسوزه ذهن من بسیار مقاومت داشت ولی با آن مثال فوق العاده شما در مورد اینکه هرکس وارد رستوران سلف سرویس شده یعنی پولش رو قبلا داده و اونم میتونه هرچی میخواد بخوره مقاومت ذهنی من کاملا شکست و به درک بالایی در اون مورد رسیدم ولی در این مورد هرچی سعی میکنم به قضیه طوری نگاه کنم که احساس بهتری به من بدهد و به کارکردن روی خودم بپردازم نمیتوانم چون مثالهای قرآنی به من اجازه این کار رو نمیدن، خواهشم این هست بایکی از اون مثالهای نابتون این قضیه رو بهتر توضیح بدید چون فکر میکنم این مشکل خیلی از افراد ذیگه هم هست. سپاسگزارم.
سلام به استاد عزیز ، دست خدا روی زمین ، مریم جان مهربان و تمام دوستان هم فرکانسی
اولین باره که دارم نظر میگذارم و تقریبا کاربر جدید هستم . حدود یک ماهه وارد سایت شدم . قبل از این با یکی از مدرسان که فکر میکنم احتمالا ایشون شاگرد استاد بوده اند کار کردم . حتی چند بار دوره هاشون رو خریدم و رشد خیلی خوبی کردم به نسبت اون زمان خودم . کل این پروسه آشنایی من با مباحث توسعه فردی از آبان ۱۴۰۰ شروع شد . اینکه میگم فکر میکنم ایشون قبلا شاگرد استاد بودن ، دلیلش اینه که یکسری نشانه هایی که خاص استاد هست رو من میبینم که ایشون انجام میدادن . به هر حال … متاسفانه فرکانس من اون موقع بسیار پایین بود با کمک گرفتن از آموزه های اون استاد رشد خوبی کردم . در زمینه عاطفی خیلی زندگیم بهتر شد ، روابطم با بچه هام بهتر شد ، در عرض حدود ۱۰ ماه یعنی تا شهریور با ایشون جلو رفتم . میتونم بگم در بهترین حالت ۶۰ درصد بهبود شرایط داشتم. اون موقع برام قابل قبول بود . خیلی هم قابل قبول بود . از خرداد شروع کردم به درس خوندن و بروز کردن خودم .چون رشته من کامپیوتر هست و از ده سال پیش که بچه دار شدم کلا نه سر کار میرفتم، نه درس میخوندم، زندگیم خلاصه شده بود توی بچه هام و سرمایه گذاری ارثی که تقریبا مبلغ زیادی بود و بهم رسیده بود ولی حس من و همونطور که گفتم فرکانس من اصلا بالا نبود ، رضایت نداشتم چون یا سود بانکی میگرفتم یا اجاره ، مشکل مالی نداشتم. اما قبل از این یک سال شرایط عاطفی با همسرم داغووووون ، همش قهر و اوقات تلخی ، بدون اینکه مشکل خاصی بین ما باشه. حتی یادمه دو سالی بود که سلام هم به هم نمیکردیم. در حد ضرورت شاید حرفی میزدیم . گاهی آرزو میکردم کاش بره و برنگرده (خدامنو ببخشه) و هر چی فکر میکردم که سرمایه ای دارم ، باهاش مغازه راه بندازم ؟ چکار کنم ؟ جور نشد . الان میفهمم چون رسالت من این نبود و اصلا راضیم نمیکرد . چه خوب که با وجود پول و تا حدی عرضه و مهارتی که تو خودم میدیدم جور نشد که سمتش برم و عملیش کنم … زیبا نیست ؟ 😊 الان میفهمم که اون کار من نبود ، من عاشق رشته ام هستم . عاشق کد زدن و برنامه نویسی هستم ولی انگار میترسیدم سمتش برم . پسرم تیک شدید گرفته بود و از اول پاندمی من خودمو کشتم انقدر مشاوره روانشناسی گرفتم که خوب شه ولی نشد … برای روابط با همسرم خیلی سعی کردم کمک از روانشناس بگیرم ولی،در نهایت گفتن تو این سن خیلی انتظار تغییر نداشته باش 😟 او هم دائم قهر و تو قیافه … تیک پسرم انقدر طولانی شد در حدی که با اینکه عذابم میداد بیخیالش شدم چون در نهایت روانشناس هم گفت ارث در خانواده هست و کاری نمیشه براش کرد ، حدود دو سال هر هفته مشاوره گرفتم وقت گذاشتم تمرین نوشتم به اندازه یک سررسید و انجامشون دادم فایده نداشت . خلاصه که گفتم از آبان تا شهریور بر من چه گذشت … یکبار فکر میکنم دی ماه بود که یکی از فایلهای استاد رو دیدم ، چون همونطور که گفتم فرکانسم خیلی پایین بود ، از حرفهای ایشون تعجب کردم چون اصلا متوجهشون نمیشدم 😁😁😁 یادمه اون اولین و آخرین باری بود که فایل ایشون رو گوش دادم .
اواسط شهریور بود که بر حسب اتفاق دوباره فیلم یکی دیگه از مطالب استاد رو دیدم و کاملا تحت تاثیر قرار گرفتم . تازه فهمیدم اینهمه فایل رایگان و اینهمه مطلب در سایت هست ! یادم افتاد بار قبل از شنیدن اون صحبتها در فیلمی که ازشون دیدم چه حسی پیدا کردم و حالا …. تصمیم گرفتم با بیشترین سرعتی که میتونم فایلهای رایگان رو گوش کنم . از اون موقع تا حالا بیشتر از یک ماهه که دارم فایلها رو دانلود میکنم و گوش میدم و بهشون عمل میکنم هر روز و هر لحظه ، موقع رانندگی ، تو راه مسافرت ، موقع دوش گرفتن ، آشپزی و کارهای خانه . درسته که مدرسی که قبلا باهاشون جلو رفتم فرکانس منو تا حدی بالا بردن ، تاثیر خوبی داشت ولی اصل موضوع رو بعد از آشنایی با استاد متوجه شدم . انگار شاهراه همین بود ، اونا آب باریکه بود که من تازه متوجه این مفاهیم بشم .اون موقع ظرفیت من همونقدر بود ، به همین دلیل اصلا با استاد ارتباط نگرفتم . ولی وقتی مقداری فرکانسم بالا رفت تونستم ارتباط برقرار کنم و متوجه صحبتها و مفهومشون بشم . در همین یک ماه آشنایی با استاد ، شرایط عاطفی با همسرم میتونم به جرات بگم بالای ۹۵ درصد بهبود داشته . تیک پسرم توی همین یک ماه خوب شد ، یادمه از اینکه یکبار در برابر شوخی های پسرانه یکی از دوستاش صاف ایستاد عین چلمنگ ها نگاه کرد و اصلا عکس العملی نداشت من خیلی ناراحت شدم که انقدر در روابط ضعیف عمل میکنه و نمیتونه حتی یه حرکت کوچک بکنه ، کاملا هدایتی و برنامه ریزی نشده وسط شهریور کلاس کاراته ثبت نامش کردم ، به طرز عجیبی توی اعتماد به نفس و دفاع از خودش موثر بود ، پسرم من ریز نیست قد معمولی و وزن نرمال رو داره و چاق نیست من خیلی نگران بودم که بعد اینهمه قرنطینه و خونه نشینی نکنه بره و نتونه اونجور که باید اعتماد به نفس داشته باشه و از خودش دفاع کنه .. به هر حال شوخی ها و دوستی پسرها گاهی کمی خشن هم میشه ، ولی فن های کاراته بدون آسیب زدن به کسی کمکش کرد بتونه گلیم خودش رو (با وجود اینکه وزن بعضی از بچه ها ازش خیلی بیشتره ) از آب بکشه. برام جالبه که درست دو هفته مانده به مدرسه من فقط برای سرگرمی ثبت نامش کردم و تصمیم داشتم همان یک ترم رو بره ولی علاقه مند شد. اعتماد به نفسش بالا رفت . تیکش خوب شد . تونست بدون دعوا و آسیب زدن یا آسیب دیدن از خودش دفاع کنه . دخترم رو مهد کودک ثبت نام کردم . درسم رو تا مرحله ای پیش رفتم که الان دنبال پروژه اتوماسیون اداری یا سیستم ثبت نام مهد کودک یا آموزشگاه یا مدرسه ای چیزی هستم و بعدش باید برم سراغ طراحی وب . ورودیهام تو تا حد زیادی کنترل کردم . حتی همسرم خیلی کم اخبار میبینه فقط چون من نمیخوام . گاهی میگم این همون آدمه ؟؟ چقدر به طلاق فکر کردم …
زندگی برام قشنگ شده . همش به همه میگم از شاری سال قبل الان یک اسم و یک قیافه مونده . وگرنه من الان یک نفر دیگه هستم . از زندگی لذت میبرم .واقعا اینجوریه . تا لنگ ظهر خواب نیستم . بی برنامه نیستم .در مسائل مالی امیدوارم بتونم درآمد خوبی بدست بیارم کاملا صحبت استاد رو میفهمم که میگفتن درآمدی که حاصل سود بانکی و اجاره و … باشه فرکانس بالایی نمیخواد و بدرد نمیخوره و باید روی خودتون کار کنید تا بتونید پول بسازید . هر جمله از آموزه های استاد رو با ولع میبلعم و دوست دارم دائم بشنوم و انجامشون بدم . امیدوارم دستاوردهام بیشتر بشه و بتونم پروژه های بزرگ بگیرم و بیام اینجا ازشون بنویسم . دوستی داشتم که ۹ سال روز و شب در ارتباط بودیم و از زندگی مینالیدیم و همش همه رو مقصر میدونستیم و از زمین و زمان بد میگفتیم د صحبتهای هر روزه طولانی … آخرش هم به این نتیجه میرسیدیم که همه بدن فقط ما خوبیم 😊😊😊😊😁😁😁 فرکانس من همین یک ماه جوری عوض شد که او را که بهم از خواهر نزدیکتر بود رو هم کنار گذاشتم چون دیدم انتظار داره من مثل قبل باشم ولی،من نمیتونستم . همونطور که استاد گفتن واقعا “ما از تغییر دیگران ناتوانیم ” من نتونستم روی او تاثیر بگذارم و با تلاشی که این یک ماه کردم دیدم اصلا متوجه حرفهای من نمیشه ، همونطور که من پارسال متوجه صحبت استاد نشدم . در نهایت واسه خراب نشدن فرکانسم تصمیم گرفتم “بهایش را بپردازم ” و با شهامت تمام رهاش کردم . فکر میکنم قدم بزرگی بود . امیدوارم از روزگار بیشتر از این چک و لقد نخوره و هدایت بشه برای تغییر ذهنش. فقط میتونم تشکر کنم از همتون . ببخشید طولانی شد.
سلام بر بنده خدا استاد عباس منش عزیزم و تمام تیم موفق گروه تحقیقاتی عباس منش و تمام دوستان هم فرکانسم امیدوارم سرشار از عشق خداوند عاشق باشید🤍🤍🥰
من در اصل یک پسر افغانی هستم که ۲۱ سال از عمرم را پای مسایل پوچ و بی معنی سپری کردم و همیشه ذهنم در گیر مسایل پوچ و کانون توجحم سمت انرژی های منفی و کمبود بود 🥲
و به خودم میگفتم زندگی همینه عشق و شادی فراوانی و زندگی عالی فقد مال آدمای که در سریال ها میدیدم است و زندگی فقد بدبختی و زجر و بی رحمی است این شده بود باور هایم که سال در ذهنم شکل گرفته بود و البته مقصر کسانیکه این باور ها را در من القا کرده بود نبود چون برای اونا هم کسانی نا آگاهانه این باور هارا القا کرده بودن و اونا هم به من و هیچ کس در زندگی ام گله مند نیستم و خداوند مهربانم که اینقدر عاشقانه مرا دوست دارد و همواره در حال هدایت من است بی نهایت شکرگذارم و همیش به در گاهش سر به سجده شکر میگذارم 🤍🥰
۱۸ سال در افغانستان زندگی کردم و در آنجا مدرسه را تمام کردم و بخاطر شرایط و مشکلات مالی که برای ما ایجاد شده بود پدرم تصمیم گرفت که مهاجرت کنیم به کشور ایران و البته اونجا که استاد میگه هرکس که مهاجرت میکنه یعنی به خدا اعتماد داره و من البته او موقع از قوانین هیچی نمیدونستم اومدیم اینجا و واقعن از صفر مطلق شروع کردیم در حدی که حتا بالش نداشتیم بخاطر خابیدن و ساک ها مونو زیر سرمون شب میذاشتیم و میخابیدیم و خدا هم که همواره لطفشو به همه بندگانش میکنه و خیلی اون موقع به دست های خداوند که فامیلامون بودن خیلی چیزا به ما داده شد تقریبا خیلی وسایل خونمون تکمیل شد و میدونم که همش کار خداست و آدما دست خداست
و شروع کردیم به زندگی در کشور ایران و دنبال کار بودم خیلی جاها رفتم خیلی کار های ثقیل و سنگین انجام دادم و خیلی جاها نتونستم کار چون آدمای بود که همواره منو توهین میکردن و عزتنفسم اجازه نمیداد که به توهیناشون گوش کنم و خدا هم همیشه هوای منو داشت و بیکار نمی موندم و همینطور به صورتی کاملا اتفاقی من به یکجای مشغول به کار شدم و خیلی محیط خوبی بود و آدمای کاملا عالی و فرکانس بالا و همینطور به لطف و هدایت الله با قانون جذب توسط یه استاد بزرگوار دیگه آشنا شدم و دیدم که طی یک ماه چقدر تحولات در من ایجاشد به سبب رعایت کردن قوانین خداوند و همون روزا همیش به خودم میگفتم خدا منو خیلی دوست داره که اینطور هدایتم کرده و همین مسیر رو رفتم و خیلی خیلی هدایت شدم اولش ذهنم خیلی مقاومت میکرد که هدایت چیه باوا و وقتی نتایج در من ایجاد میشد دیگه کاملا ایمان آرودم
قلبم آروم شد و خیلی وقت بود به روح پاکم سر نزده بودم و همه آدمارو بخشیدم و خیلی سبک شده بودم و دیدگاهم عوض شد دیگه همه آدما رو دوستداشتم و دارم
و همینطور در انستا خیلی پیج های انرژی مثبت و مثبت نگری رو دنبال میکردم که با شما استاد بزرگوار آشنا شدم البته اول تنها پادکست های یک دقیقه یی از صحبت های شمارو میشنیدم و قلبم حرفای شمارو تایید میکرد و میگفتم این آدم کیه از کجا اینقدر قبولش دارم و با پیج انستاتون آشنا شدم و بعد از دیدن چند کلیپ شما شدم دانش آموز شما و الان ۹ ماه میشه افتخار آشنایی با شما استاد بزرگوار و سایت کاملا عاشقانه شمارو دارم 🤍🤍🥰
و خیلی از آموزه های شما استفاده کردم و نتایج عالی گرفتم و البته که تا هنوز محصولی خریداری نکردم ولی فایل های که خیلی رو من تاثیر گذار بود : فقد روی خدا حساب و حاضری بخاطر هدفت چی رو قربانی کنی و تغیر باور هایکه در های نعمت را برویم گشود بوده و اول از خداوند مهربانم متشکرم و بعد از شما استاد بزرگوار از خانم مریم و تمام دوستان هم فرکانسم در سایت سپاسگذارم🤍🥰
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم ، مریم خانم گل و همراهان سایت
استاد عزیزم واقعا ازتون متشکرم ، این فایل انقدر نکات مهم و آموزنده و بیدار کننده داشت که در هر لحظه سپاسگزار خدا هستم که در این موقعیت ، تونستم این فایل رو بشنوم.
مدتی بود که در یک نقطه گیر کرده بودم و یک روند مدام در حال تکرار بود و انقدر بر تمرکز من اثر گذاشته بود که دیگه نمیتونستم افکارم رو کنترل کنم. یکی از اهداف امسالم گرفتن گواهی نامه رانندگی بود و یک رویا بود برای من.
بعد از گذشت مدت ها که تونسته بودم با کمک فایل های استاد قدم های بزرگی تو زندگیم بردارم و به موفقیت برسم ، امسال حرکت کردم برای گرفتن گواهی نامه.
خب شروع کردم ، و ثبت نام و مراحلش ، کلاس هام و …در کنار تلاش برای خواندن کتاب و حل کردن تست های زیاد ، زمان هایی رو هم برای تجسم کردنه اینکه قبول شدم و داشتن احساس خوب و فرستادن فرکانس های هم جهت با خواسته ام ،.. آزمون آیین نامه رو دفعه اول قبول شدم.
و نوبت به آزمون عملی شهر رسید ، با اعتماد به نفس در آزمون شرکت کردم و رد شدم !! در حالی که شخصی که با من آزمون داد خیلی بد عمل کرد ولی افسر قبولش کرد. و من در صورتی که در کلاس هام خیلی خوب عمل میکردم اونجا عجله کردم و هول شدم و ردم کرد و کلاس اجباری واسم زد. بعد از اون رفتم آموزشگاه و اونجا بهشون گفتم من خوب نبودم ، ولی اون نفر قبلی هم خوب بد بود چرا اونو قبول کرد ، و گله کردم.
بعد از اون آموزشگاه یه مربی خوب رو بهم معرفی کرد و گفت هر کسی با این مربی کلاس گرفته ، قبول شده.کلاس اجباریم رو رفتم و دوباره رد شدم!! این رد شدن ها واسم خیلی سنگین بود ، اعتماد بنفسم رو کم میکرد.دوباره رفتم آموزشگاه و شاکی بودم که چرا افسر وقتی بقیه چندبار اشتباه میکنن ، چندتا فرصت دیگه بهشون میده ، ولی من رو دفعه اول سریع ردم میکنه؟ افسر برخوردش با من خوب نیست ، و ماشین آزمون هم خوب نیست و من نمیتونم باهاش کار کنم.
هفته بعدش نرفتم آزمون .گفتم من باید بیشتر تلاش کنم. چند جلسه کلاس آزاد با همون مربی رفتم و هربار هم چیزهای بیشتری یاد میگرفتم و خوب عمل میکردم.
روی حال خوبم بیشتر کار کردم ، با دوستم رفتم بیرون ، خرید کردم.. اما هربار که میخواستم لحظه آزمون رو تجسم کنم خیلی استرس میگرفتم و یادم میفتاد به زمانی که برگه رو به من برمیگردوند و قبول نمیشدم.
رفتم آموزشگاه و ازشون خواستم یه جلسه کلاس با ماشین آزمون داشته باشم، و مسئول اونجا خانم مسنی بود که ماشین از ایشون بود قبول نکرد، و منشی آموزشگاه گفت هیچکس تابه حال نتونسته با ماشین آزمون کلاس بگیره. گفتم در حد نیم ساعت، گفتن نه. گفتم من فقط یک متر باهاش برم جلو ، فقط بشینم توش ، گفتن نه.!
خب ، ثبت نام کردم و اومدم بیرون. و اینبار یه افسر دیگه بود ، گفتم من حتما با این افسر قبول میشم ، ولی روز آزمون حتی پنج دقیقه هم طول نکشید که در کمال ناباوری ردم کرد. اونم بعد از اون همه تلاش. اینبار دیگه گریه کردم و خیلی کم اوردم ، چون مامانم ایندفعه میدونست که میرم آزمون ، و میخواستم خبر خوب بهش بدم.
دیگه واقعا نمیدونستم چیکار کنم ، تعداد زیادی کلاس گرفته بودم و هزینه زیادی میدادم، چندتا ماشین رو امتحان کرده بودم و با دوتا افسر ، آزمون رفته بودم و دیگه انقدر گیجو سردرگمو ناراحت بودم که نمیدونستم باید دیگه چه کاری انجام بدم تا قبول بشم. مدام فایل های عزت نفس رو گوش میکردم و سعی میکردم اعتماد بنفس داشته باشم.
دیگه رشته افکارو تمرکزم بهم ریخته بود و نگرانه همه چیز بودم.کلی کار و برنامه داشتم که گذاشته بودم کنار و میخواستم بعد از قبولی و نتیجه دادن این هدف ، انجامشون بدم و عقب افتاده بود.
توی همین حالها و سردرگمی ها بودم که جمعهی گذشته متوجه شدم که استاد فایل جدیدی تهیه کردن.
دانلودش کردم و شروع کردم به گوش کردن. این فایل و این صحبت ها و این آگاهی ها شد مثل آبی روی آتش سردرگمی های من. بعد از چندبار گوش کردن ، تازه متوجه شدم که چقدر من عوامل بیرونی رو دخیل میدونستم برای رسیدن به هدفم ، چقدر هربار رفتم آموزشگاه و شکایت کردم ، چقدر با بقیه راجبش غر زدم ، و با این کارهام چقدر به نگرانی ها و ترس های خودم دامن زدم. اصلا انگار استاد این فایل رو آماده کرده بودن برای من!! انقدر که آگاهی های این فایل جواب کاملی بود به تمام اعمال این مدته من. اون قسمت فایل که استاد میگفتن” فکر میکنی داور به ضررت سوت میزنه؟ پس داور به ضررت سوت میزنه ، فکر میکنی خودت اتفاقات رو رقم میزنی؟ پس خودت اتفاقات رو رقم میزنی ” و اینکه ” تو روی خودت و توانایی هات کار کن ، نه اینکه شکایت کنی و توجه کنی به عوامل بیرونی و چیزهایی که نمیتونی تغییرشون بدی”. و یک عالمه جملات طلایی دیگه که خودتون حتما گوش دادید.
اونجا بود که به خودم گفتم اگر من ماشین آزمون رو سد راهم بدونم و بگم نه این ماشین عوض بشه تا من قبول بشم ، اومدیم تا ده سال دیگه ماشین همین بود ، پس نباید ماشین و افسر و خیابونو ..و و و رو دلیل بدونم ، چون اینا چیزایی نیستن که من بتونم تغییرشون بدم و از کنترل من خارج هستند. من نباید شکایت کنم و غر بزنم چون از این جنس اتفاق بیشتر به زندگیم دعوت میکنم.
و تصمیم گرفتم روی باورهای خودم و توکلم به خدا کار کنم ، این چه شرکی بود در ذهن من!!
بعداز اون فایل که هر روز گوشش میکردم ، دیگه دست از تلاش فیزیکی و کلاس گرفتن برداشتم. به قدر کافی و شایدم بیشتر این روند رو رفته بودم . اولین کاری که کردم اومدم نوشتم که من چه افکار و چه باورهایی دارم ، مثلا یکی از باورهام این بود که من با ماشین آزمون نمیتونم خوب کار کنم ، پس اومدم همینو تو ذهنم برگردوندمش با این فکر که ، اتفاقا ماشین آزمون خیلی بهتره و من با این ماشین خیلی عالی تر از هر ماشین دیگه ای رانندگی میکنم. یا میگفتم چیکار کنم که افسر قبولم کنه ، و بعد اینطور فکر کردم که اصلا مهم نیست کدوم یکی از افسرها باشه و خداست که من رو به هدفم میرسونه و به من آرامش میده و هدایتم میکنه. و یکی یکی اون افکار منفی رو به سمت مثبت تغییر دادم. و بعد هم دیگه دست از شکایت کردن و غر زدن و صحبت کردن در مورد اینکه نمیشه و اونا اینطورن و نمیخوان و .. این حرفا ، برداشتم.
به قول استاد ایمان ، ایمان همه چیزه ، قدرت دست خداست ، تو به قدرت بی نهایت که این جهان رو خلق کرده وصلی ، خداست که تورو به خواسته هات میرسونه ، از بی نهایت طریق و بوسیله بی نهایت دستانش… این ها جملاتی از استاد هستن که از فایل هاشون به یادم هست و چند روز مدام با خودم تکرارشون کردم.
شنبهی بعدیش برای ثبت نام آزمون برای دفعه چهارم رفتم آموزشگاه ، و اینبار ازم پرسیدن چطور بود؟ گفتم خوب بود افسر هم خیلی خوش برخورد بود ، و راهنماییم هم کرد.
((یه نکته ای رو من اینجا اضافه میکنم که در مورد یکی از فایل های استاد هست که بدون نوبت قبلی به بانک رفته بودن و با توجه به نکات مثبت شرایط رو برای خودش عالی رقم زده بودندو به قول خودشون ورق برمیگرده.
دفعات قبل که من میرفتم آموزشگاه و شاکی بودم ، چندین مرتبه ازشون خواستم که من با ماشین آزمون یه دوری بزنم که بشناسمش و کلاجش بیاد دستم و اونا بشدت مخالفت میکردن.
این بار که رفتم و شکایت نکردم و در درونم اون باورهارو تکرار کرده بودم ، مسئول آموزشگاه همون خانم خودش گفت که بیا با ماشین یه دوری بزن. خیلی خوش برخورد و با روی خوش اینو گفت و با من اومد و رفتیم کمی تمرین کردیم. و هزینه ای هم از من نگرفت ، گفت من دوستت دارم و خوشم اومده ازت ، خودم خواستم که این کارو واست انجام بدم. و اونجا دیگه تمرین با ماشین آزمون واسم ملاک نبود ، از اینکه روی باورهام کار کرده بودم و ورق برگشته بود خوشحال بودم.)).
ادامه حرفم : که اره رفتم برای بار چهارم ثبت نام کردم و تا صبح دوشنبه تمام وقت اون عبارات رو با خودم تکرار کردم و از خدا خواستم به من آرامش بده ، هربار ترس ها و نجواها میومد سراغم تلاش میکردم که با حرف زدن در مورد اتفاق افتادن خواسته ام و تجسم اینکه میشود کنترلش کنم. و یه نکتهی دیگه اینکه زمان تجسم کردن لحظه آزمون من بازهم نمیتونستم و استرس میگرفتم چون بارها دیده بودم لحظه ای رو که نمیشود، پس اینبار گفتم اصلا کاری ندارم در طول آزمون چی میشه ، حالا که روند رو تجسم میکنم و احساس دلهره دارم ، پس میام تجسم میکنم اون لحظهی پایانی رو که قبول شدم. من نباید روی چگونگی این اتفاق تمرکز کنم. پایانش مهمه که خوب باشه.
همهی این هارو کنار هم گذاشتم و ۱۴٠۱/٠۷/۱۸ روز دوشنبه من با باورهای جدید ، رفتم آزمون شرکت کردم ، و اینبار تونستم و به رویام رسیدم. اینبار قبول شدم.
استاد نمیدونم چطور از شما تشکر کنم ، نمیدونم چطور سپاسگزار خدا باشم که من رو به این مسیر هدایت کرد. بی نهایت خوشحال و سپاسگزار هستم که در این برهه از تاریخ به سمت استاد عباس منش هدایت شدم ، و احساس میکنم که خدا میخواست که من خوشبخت بشم.
انقدر که من از این آگاهی ها نتیجه گرفتم ، روابط ، مالی ، سلامتی ، و همهی جنبه ها… چقدر به رویاهایی رسیدم که حتی از تجسمم هم خارج بود، با فایل های رایگان استاد.
استاد عزیزم ، این جمله کوتاهه “ورق برمیگرده ” بزرگ ترین نتایج رو برای من رقم زده. من غرقم در نتایج عالی.
خدارو صدهزار مرتبه شکر که شمارو داریم. الهی شکرت.
استاد عزیزم بی نهایت از شما سپاسگزارم 🙏🙏🙏🙏🙏🙏🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
سلام مهرنوش عزیزم چقدر برات خوشحالم که تونستی تااین خودروی باورهات خوب کارکنی وجواب بگیری ..بااینکه ذهنت سدبزرگی برات ایجاد کرده بود به نام شرک ..
واین که چقدر خوب باشجاعت این سدروشکوندی ..بهت تبریک میگم ..
چون من هم این شرایط ترو داشتم درکت میکنم ..
ولی من باورم ازخودم بود که خودم روباورنداشتم ولی به لطف خدا واستاد خوبم من هم تونستم پاروی تمام ترسهام بزارم ویکی ازبهترین کارهاروبرای خودم که گرفتن گواهی نامم بود بگیرم ..که برام خیلی کار بزرگی بود وبه خودم تبریک گفتم ..
یه وقتهایی هست که ما اصلا باکسی مشکلی نداریم یعنی فکرمیکنیم عوامل بیرونی موثر هستن تو تصمیمات ما ولی در اصل این خود ماهستیم که اصلا خودمون روباور نداریم ..وخدارو فراموش میکنیم وسرگردان میشیم توزندگیمون ..
خداروشکرکه هم من هم شما وهم خیلی از دوستان دیگه هدایت شدیم به سایت استاد که تااین حد بتونه تاثیر مثبت روی زندگی مابزاره وماروباخودمون وباخدای بزرگمون آشناتر کنه ..
خدایا شکرت ..
خدایا شکرت خداشکرت…..
دوست عزیزم همواره موفق سعادتمند خوشبخت وثروتمند در دنیا و آخرت باشی در پناه الله یکتا
سلام مریم جان عزیز
خیلی متشکرم بابت توجهتون و پاسخ زیبایی که به کامنتم دادید. این قسمتی که گفتید “یوقتایی هست که ما اصلا با کسی مشکل نداریم…” من رو به فکر فرو برد. درسته، باید بیشتر به این موضوع توجه کرد. ازت ممنونم.
وقتی پاسختون رو دیدمش خیلی خوشحال شدم و حالم خوب شد.
با سپاس. موفق و شاد باشید.
سلام استادعزیزو ارزشمند
چقدرانرژی میگیرم ازاین آگاهی که به مایادآوری میکنین استاد،اینکه تمام اتفاقات وشرایط روخودمون باارسال فرکانس هامون داریم رقم میزنیم ،واقعا اززمانیکه من این آموزه شمارو درزندگیم رعایت کردم بینهایت حالم خوب شد،اینکه غر نزدم وعامل بیرونی رومقصرندونستم خیلی خیلی نتایجم درهمه زمینه هابهترشدوواقعا من تجربه کردم ،چون من قبلا به همه چی گیرمیدادم وهمه رومقصرمیدونستم ولی واقعا ازوقتی که باسایت شماآشناشدم واین تعهدروبه خودم دادم که باورداشته باشم تمام اتفاقات وشرایط روخودم واردزندگی خودم میکنم حالا چه خوب چه بد،یابهتربگم خواسته یاناخواسته ،وهیچوقت عامل بیرونی رومقصرندونم ،زندگیم واقعا واقعا تغییر کردوهرروزدارم روخودم کارمیکنم تابهتربشم .
استادواقعا ممنون که چقدرخوب وباجزئیات قانون روبرامون میگین ،بخاطراین میگم عالی توضیح میدین چون خیلی خیلی تاثیرگذاره ،من که واقعا وقتی به آموزشاتون عمل میکنم کلی نتیجه میگیرم ،کلی حالم خوب میشه ،واقعا سپاسگزارم که وقت میذارین این فایل هاروکه بینهایت ارزشمندن برامون تهیه میکنین .
عاشقتم استادعباسمنش❤❤❤🙏🙏🙏🙏