https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/09/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2022-09-26 03:55:022022-12-12 06:54:43تمرکز بر آنچه می توانم بهبود دهم
710نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
جناب استاد سری فایلهای تشخیص اصل از فرع دقیقا تو این لحظه پاشنه آشیل منن
واقعا تشکر میکنم ازتون بابت این آگاهی های ناب 🫡
واقعا این اپیدمی جامعه ماست و شخص من متاسفانه
مثلا تو ناهارخوری گویا حرفی جز ناله از محیطمون نداریم ،،، بعد توقع داریم با این ورودی ها ،،، چی اتفاق بیفته؟؟؟
میرم که تمرین کنم میام نتایج ام رو باهاتون اشتراک میگذارم
استاد من بعد از دوره قانون سلامتی هدف گذاری برام راحت شده ،،، چون تونستم وزنم رو کنترل کنم احساس میکنم غول مرحله آخر رو شکست دادم ،،، اینا که کوچولو ترن
به نام الله یکتام و استادعزیزم و مریم بانو که همیشه حضور داره حتی اگه صداش نیاد یا دیده نشه توی فایل
من به جرات میگم که بارها و بارها تجربه دارم به خاطر تمرکز روی چیزی که نمیخواستم و با غرزدن بیشترشم میکردم و خودم خبر نداشتم..اینکه هرچیزی پیش می اومد انگار باید هرکسی از در میومد داخل بهش گفته میشه با هرجا میرفتیم صحبتش میشد و منم به عنوان عقل کل باید راجع بهش صحبت میکردم و نظرات حق به جانبم و اون مظلوم نماییهایم رو هم به نمایش میذاشتم…خدای من رب ارحم راهمینم صدای منو شنید که کمک خواستم ازش و اونم که سریع العجابس هدایتم کرد و من الان در کنار شما عزیزان هستم….من کسی بودم که همیشه مقصر رو خانوادم میدونستم و همیشه وقتی با خواهرام یا خاله یا نزیدیکانمون صحبتش میشد فقط پدرم مقصر بود(بنده خدا دلم میسوزه )حتی مادرمم مقصر نمیدونستیم و تجربه هایی رو گذروندیم که گفتنش اینجا نمیگنجه….اما یه چیزی درون من بود که میگفت حرکت کن..همیشه میگفتم من باید یه کاری کنم و خواهرام منو مسخره میکردن که مریم دوباره شروع کرد و میخندیدن….اما میدونستم که به چیزی وجود داره که من ازش خبر ندارم نمیدونستم باید چیکار کنم اما میدونستم که باید یه کاری یه حرکتی انجام بدم…اون روزا از زندگی اولم جدا شده بودم..الان میدونم تمام اون تجربهها به خاطر توجه به ناخواسته هد و عدم اعتماد به نفسم و مقصر بودن همه جز خودم ….خداروشکر میکنم که بعد اون همه چک و لقد که فکر میکنم توی خانوادم کمترین چک و لقدهارو من خوردم و به این سایت بی نظیر هدایت شدم…البته سالهاست که بعد از خارج شدن از رابطه اولم توی زندگیم با مباحث موفقیت آشنا شدم البته اواخر زندگی اولم آشنا شدم و اون روزا حال خودمو خوب نگه میداشتم و لی صحبت کردن راجع به مسائلی که دوس نداشتم همون تضادها باعث شد زندگی اولم به پایان برسه خودم داشتم این کارو میکردم اما نگاهم و انگشت اشارم به سمت همسرم بود…چقدر این مسئله مهمه که بفهمیممم که ما خودمونیم که تجارب زندگیمونو میسازیم. تجربه میکنیم من به جرات میگم ..من توی خانواده پرجمعیت زندگی کردم و اینو بگم من تنها کسی هستم که توی خانوادم از ایران خارج شدم کاملا هدایتی حتی از فرزندم..و خدا میدونه چقدر شادم و احساس آرامش دارم..مریمی که وابسته بود الان سالهاست البته توی ایرانم من آغاز کرده بودم تکاملم رو برای بهبود خودم و خیلی آدمها از زندگی من رفتن و اینقدر ادامه دادم که الان اینجام…به قول استاد هرچقدر کار کنی نتیجه میگیری..وقتی یه ذره از مسیر دور میشم سریع احساسم الارم میده که مریم کجا داری میری حواست هست
سریع خودمو جمع و جور میکنم..خداروشاکرم بی نهایت و استاد عزیزم که روزی دیگه نخواست مثل قبل زندگی کنه و زندگیشو تغییر داد و باعث تغییر زندگی خیلی از آدما شد…من توی مسیر موفقیت بودم اما تا زمانی که با شما آشنا شدم نمیدونستم تضادها و تمرکز به آنها از همان جنس رو به زندگیت میاره و اینکه این تضادها اومده که خواسته هاتو واضح کنی جانانم مریمم…و اینکه خدا یه سیستمه نه احساساتی میشه نه خشمگین …فقط به احساسات و فرکانسات پاسخ میده عزیزم…همین 3مورد رو همیشه یادم بمونه بسه برام …همینارو بتونم در عمل اجرا کنم کلی کار کردم..هرچقدر یاد میگیرم بازم کمه
از خداوند میخوام در مسیر مارا ثابت قدم نگه داره و توی مسیر بمونیم تا عالی زندگی کنیم و جهان رو به جای بهتری تبدبل کنیم..دوستتون دارم و به پناه الله یکتا میسپارمتون
من زهره هستم ، سال 92با شما آشنا شدم اما نتونستم باهاتون ارتباط برقرار کنم و در فرکانس شما باشم اصلا نمیتونستم صداتون رو تحمل کنم ، اما الان با اتفاقهای بزرگ و کوچکی که برام افتاده و جون سالم بدر بردم خداوند دوباره من رو به سمت شما هدایت کرد ، الان شبها فقط صدای شما شده صدای هدایت برام شده انگیزه و زندگیتون با مریم عزیز الگوی ارتباط و تفکری که هیچوقت تصورش رو نمیکردم ، به لطف خدا ذهنم از موانع و سدها و آشوب سی ساله به سمت آرامش و آگاهی و ثروت در حرکته و برکاتش در زندگی ام در حال هویدا شدن . از تون سپاسگزارم .
بلکه تمرکز و توجه خودم را روی نکات مثبت زندگی خودم را بگذارم
از همه مهمتر اینکه
وقتی نمی توانم شرایط بیرون را تغییر بدهم می توانم که شرایط خودم را تغییر بدهم
روی باورها و ذهنیت خودم کار کنم و با تغییر باورهای خودم دنیای بیرون و جهان بیرون من هم تغییر خواهد کرد
من باید اینقدر از لحاظ ذهنی و باورهایم قوی بشوم که وقتی اگر جایی شکست هم بخورم بتوانم شکست خودم را بپذیرم و تسلیم باشم در برابر اتفاقات زندگی خودم
وقتی من از شرایط و اطراف و پیرامون خودم شاکی هستم باید ریشه را در درون خودم پیگیری کنم
نه برعکس اکثریت جامعه که علت را در عامل بیرونی می دانند و با تغییر کردن عامل بیرونی فکر می کنند که خوشبخت خواهند شد و این خود شرک است و هیچ گناهی نا بخشودنی تر از این نیست و نخواهد بود
نکته اینجا است که من باید در شرایط خودم و ذهنیت و باروهای خودم تغییر ایجاد کنم تا آرامش به زندگی من برگردد و موفقیت از آن من خواهد بود
من در کسب و کار خودم همیشه دنبال مقصر بودم و همیشه مدیر خودم را مسئول این کم و کاستی زندگی خودم می دانستم ولی الان می فهمم که نه خودم باعث آن شده بودم و خودم به خودم ستم می کردم
اما اکنون تمام این باورها برای من تغییر کرده است و می دانم که خودم هستم که زندگی خودم را در حال ساختن و رقم زدن هستم
نکته عالی دیگر
تمرکز خودم را از روی ناخواسته ها بردارم
بی شک آن از زندگی من خارج خواهد شد
توجه خودم را روی خواسته های خودم بگذارم و به آنها توجه کنم
واقعا وقتی از خداوند خواستم که همه چیز را درست کند به صورت معجزه وار شما را وارد زندگی من کرد وبا شنیدن حرف های شما بیشتر ایمان آوردم که مقصر تمام اتفاقات زندگی ام خودم بودم وهستم وتصمیم گرفتم که به نشانه های خداوند که یکیش بودن شما وپیداکردن شما بوده ایمان بیاورم وسعی درساختن درست وتوحیدی زندگی ام بکنم به شکر خداوند وباورهای درستی که الان دارم حداقل به آرامش درونی وصلح با خودم رسیده ام وخیلی عاقلانه و آگاهانه دارم شرایط رو برای تغییر زندکی وباورهایم رقم میزنم باز هم از خداوند بزرگ وقادر وتوانا سپاسگزارم به خاطر وضع این قوانین بدون نقص وایراد واز خداوند برای به وجود آوردن انسان هایی همانند شما ممنون وسپاسگزارم واز خداوند برای شما باز هم سلامتی وآرامش وهر آنچه که میتواند زیبا باشد خواستارم
سلام استاد عزیز فکرکنم اولین دیدگاه یا کامنت که دارم براتون مینویسم اولا خدارو خیلی سپاسگزارم که شما و گروه عباس منش رو برای روشن کردن ذهن خاموش من هدیه داد نمیخوام سرگفتگوم رو به کلمات خیلی حرفه ای دیزاین کنم در رابطه با این موضوع باید بگم من هم دیدگاهم به همین شکل بود تا قبل از شنیدن این فایل شما به همین سبک فکر میکردم ولی میتونم بگم از همین الان باید متوجه این بشم که هرآنچه که در مسیر زندگی سر راهم قرار خواهد گرفت کسی جز خودمدو مقصر این ماجرا ندونم با سپاس
سلام به بهترین استاد دنیا،این اولین کامنت من در زیر این سایت هست،خیلیی خوشالم که خداوند متعال و بلند مرتبه مرا هدایت کرد تا با شما اشنا شوم،واقعا قلبی دوستون دارم و بدون شک بهترین معلمی هستید که تا به حال داشته ام،از خدا سپاس گزارم که شمارا سر راه همه ما قرار داد تا بتوانیم زندگی سرشار از شادی و فروانی داشته باشیم،خیلییی دوستون دارم مطمعنم در اینده نچندان نزدیک همدیگر و ملاقات خواهیم کرد و شما از من که شاگردتون هستم چیزی های خوب و عالی زیادی خواهید شنید،یه دنیا ممنون استا عباسمنش عزیزم،امیدوارم روز به رو نتایج های بزرگی بگیرید چون واقعن لیاقتش را دارید️️️️️️
اون روزی که گفتم بقیه ، گفتم دلیل بدبختی هام و نرسیدن به خواسته هام پدرمه مادرمه همسرمه و بقیه هست به هیچی نرسیدم و خمش مشکلات بیشتر هم میشد
ولی یه روزی تصمیم گرفتم زندگیم رو عوض کنم و سعی کردم حالم رو خوب نگه دارم و دیگه تمرکزم رو از روی ناراحتی های که دور و برم بود برداشتم
اصلا نمیدیدم اون شرایط رو
توی دنیای خودم بودم و در حال کتاب خواندن و کار کردن روی خودم
واقعا کار کردم روی خودم
اون روزها قوانین رو نمیدونستم و خالق بودن خودم رو نمیدونستم
ولی وقتی با استاد عزیزم آشنا شدم دیگه آگاهانه ندیدم اون مشکلات اطرافم رو
فقط زیبایی رو دیدم ، بی احترامی به خودم رو ندیدم، و البته اون هم به خاطر عدم ارزشمندی خودم بود
و استاد عزیزم قدم به قدم اومدم جلو
و همین که روی خودم کار کردم و دیگه ندیدم بی احترامی های همسرم را ،،، خداوند به راحتی اون آدم رو از زندگیم بیرون برد
اون قدر ساده و آسان رفت بیرون که نفهمیدم کی و چطوری این اتفاق افتاد
کی این اتفاق افتاد ؟ اون روزی که نگفتم پدر و مادرم من را به این آدم دادن ، اون روزی که نگفتم چرا پدر و مادرم حمایتم نمیکنند تا ازش جدا بشم،
تا روزی که چشمم دنبال حمایت پدر و مادر بود برای جداشدن از همسرم ، اصلا این اتفاق نیافتاد و از روزی که من تصمیم گرفتم برای جدایی 19 سال طول کشید و این اتفاق نیافتاد
روزی که دیگه نگفتم پدر مادر مقصرن ، دیگه نگفتم همسرم آدم بدیه، دیگه نگفتم بقیه مقصرن
و گفتم روی خودم کار میکنم و هدایتها قدم به قدم بهم گفته شد و من عمل کردم، عمل کردم ، نرسیدم و عمل کردم
و چه آرامشی بود بعد از عمل کردن
و خداوند به راحتی اون آدم رو از زندگیم بیرون کرد
تا روزی که گفتم بقیه مقصرن به هیچی نرسیدم
و
اون روزی که گفتم خودم، چکار میتوانم بکنم و تمرکزم روی خودم بود ، کارهایی کردم که نتونستم توی 20 سال انجامش بدم
همه کاره من هستم و دیگران هیچ تاثیری توی زندگی من ندارن
همه کاره خودم هستم و اوکی می سازم زندگیم رو ، اون جوری که راضیم میکنه
عاشقتم استاد.
خدارو شکر بابت وجود باارزشت
مریم جانم دوستت دارم و ازت ممنونم به خاطر تمام اون پشتیبانی هایی که میکنی و در رشد و پیشرفت ما سهیم هستی
در مورد داستان زندگی خودم در مورد توجه به ناخواسته ها موارد منفی و نا زیبایی های زندگیم و موضوعاتی که اتفاق افتاد در زندگیم و موضوعاتی که در زندگیم از خواسته ها زیبایی ها توجه به اینها ایجاد شد بگم…
من مسبب اصلی و پر رنگ زندگیم پدرم میدونستم تمام مشکلات بیماری مادرم روابط نا خوشایند خانوادگی بی پولی و بینهایت موضوع دیگه من در تمام موارد اینها با دوستانم حرف میزدم احساس هم دردی دل سوزی و اینها که از موضوع این مشکلات در خانواده و حرف زدن صحبت کردن به وجود میاد و بیشتر میشه…
من بگم نزدیک به 10 سال بیشتر زندگی بر همین منوال پر رنگتر شرایط مشکلات بیشتر از همه چیز گذشت یعنی جهان درست حسابی میزد از چک لگد این مسائل یه مدت زندان افتادم بابت مهریه درگیری ها در اون فضایی که بود و قبلش درگیر اعتیاد بود و ادامه دار بود دادگاه کلانتری درگیری بی پولی بیماری دیابت نوع 2 برشکستگی روابط بد عزت اعتماد به نفس نداشتن بی احترامی تمام موارد که یک زندگی در باتلاق تعریف می کنه
و می گفتم حساب اول اخر این عامل رنج من و خانواده ام پدر من هست و من اوضاع هر روز بدتر می شد یه تایم مواد تسکین و دهنده مسکن بود برام اما بعدش دیگه این وجود نداشت و خلئه هایی که از موضوع درگیری به وجود امد….
من یه روزی هدایت شدم به انجمن الکلی های گمنام خداوند هدایتم کرد نمیدونم چطور این درخواست داده بودم که این لطف انجام شد…
من بعد از یک تایمی قدم هارو شروع کردم به کار کردن قدم چهار دوازده قدم در خصوص موضوعات گذشته بود در مورد از کی رنجش داری روابط ناسالم و خشم من شروع کردم در همه موضوعات به نوشتن صادقانه من این قدم سه مرتبه کار کردم و دفعه قبلی موضوع برام باز نشد نفهمیدم انگار تو اون مدار نبودم دفعه سوم امدم شروع به دعا کردن کردم گفتم خدایا کمکم کن تا بپذیرم موضوع چی هست من چه نقشی داشتم این چیز ها و خداوند کمک کرد شهامت جرات بهم داد تا قدم چهار کردم وقتی در مورد اتفاقاتی که در قدم چهار نوشتم و قدم پنج این نوشته هارو بایستی با راهنما و یا کسی که مورد اعتماد در میان بگزاری من گذاشتم تمام مسائل بیان و گفتم
من اونجا سن تقریبا 26 یا 27 سال داشتم بعد از اون گفتگو در میان گذاشتن اون نوشته و عمل کردن فقط یک چیز مثل روز برام باز شد و فهمیدم درک کردم که ای داد بی داد هیچ کسی وجود نداشت عامل بیرونی یک توهم ساختگی ذهن که نمی خواد مسئولیت قبول و بپذیره این خودم من بود تمام مشکلات به وجود اوردم
اصلا تو انجمن افرادی بودن که تو این قدم 4 و 5 گیر کرده بودن اساسی حتی منجر به مصرف مجدد مواد مخدر شد و حتی یک سری ها مردن یک به دلیل روبهرو نشدن با خودشان و ترس از این موضوع که وقتی شما می نویسی در مورد اون اتفقات در تنهایی ذهن نمیزاره اصلا داغونت می کنه و نمی خواد که بپذیری که من مسئول هستم و نه کسه دیگه ایی کلی داستان هست برای همین قدم ها که افراد نتونستن کار کنن
به لطف خدا و اون درخواست و جرات شهامتی که بهم داده شد من این درک کردم که تمام مشکلات و گرفتاری های ما از وجود خود ما بر می خیزد این نوشته هنوز در ذهن من هست و هک شده وقتی در کتاب الکلی ها این خواندم که این ما هستیم عامل بیرونی یک بیاد گرفتاری برام درست کنه این خودم من بودم با قدرت دادن و باور کردن و حرف زدن توجه به این نکات موضوعات نا زیبایی رو ایجاد می کردم
حالا نتایج کارکردن بگم
من رابطه ام با خانواده بهتر شد مخصوصا با پدرم اصلا باور نکردنی رابطه با خودم بهتر شد اصلا میگی انگار چند تن بار از شانه های من خالی شد پر پرواز در اوردم بعد از کار کردن این دو تا قدم اعتماد عزت احترام بهتر شد چقدر نگاه دیدگاه طرز فکرم تغییر کرد نسبت به خانواده و دیگر انسان ها و از خدا بی نهایت سپاسگزارم خواستم عمل کردم نتایج زندگیم بهتر شد و تغییر کرد
خانه خریدم ماشین خریدم و کلی چیز های دیگه و دیگه موضوع مقصر دونستن دیگران درگیر نبودم نمیگم من دیگه کامل شدم از این طور حرف ها اما این میدونم و به خودم میگم ببین چی کار کردی چه عملی امجام دادی فکرت چی بوده که طرف مقابلت این کارو باهات کرد و مسئولیت قبول کن و موضوع نمیدونم چطور رفت رجوع میشه یعنی توجه تمرکزم از اون شخص یا اتفاق سعی می کنم برداشته سه دوجه کنم به زیبایی ها جهان
یک دعا است در انجمن حفظش کردم که دقیقا موضوع رو بیان میکنه
خداوندا ارامشی عطاء فرما تا بپذیرم انچه را که نمیتوانم تغییر دهم و شهامتی که تغییر دهم انچه را که میتوانم
انچه را که نمیتوانم تغییر دهم یعنی بیرون از من بیرون از خودت به هیچ عنوان نمی شود تغغیر داد
و شهامتی که تغییر دهم انچه را که می توانم تغییر دهم این جرات می خواد ایمان می خواد عمل می خواد که اقا این خود من هستم حالا چطور میتونم اوضاع و خودم تغییر دهم باید چی کاری کرد برای بهتر شدن
به نام الله یکتام و استادعزیزم و مریم بانو که همیشه حضور داره حتی اگه صداش نیاد یا دیده نشه توی فایل
من به جرات میگم که بارها و بارها تجربه دارم به خاطر تمرکز روی چیزی که نمیخواستم و با غرزدن بیشترشم میکردم و خودم خبر نداشتم..اینکه هرچیزی پیش می اومد انگار باید هرکسی از در میومد داخل بهش گفته میشه با هرجا میرفتیم صحبتش میشد و منم به عنوان عقل کل باید راجع بهش صحبت میکردم و نظرات حق به جانبم و اون مظلوم نماییهایم رو هم به نمایش میذاشتم…خدای من رب ارحم راهمینم صدای منو شنید که کمک خواستم ازش و اونم که سریع العجابس هدایتم کرد و من الان در کنار شما عزیزان هستم….من کسی بودم که همیشه مقصر رو خانوادم میدونستم و همیشه وقتی با خواهرام یا خاله یا نزیدیکانمون صحبتش میشد فقط پدرم مقصر بود(بنده خدا دلم میسوزه )حتی مادرمم مقصر نمیدونستیم و تجربه هایی رو گذروندیم که گفتنش اینجا نمیگنجه….اما یه چیزی درون من بود که میگفت حرکت کن..همیشه میگفتم من باید یه کاری کنم و خواهرام منو مسخره میکردن که مریم دوباره شروع کرد و میخندیدن….اما میدونستم که به چیزی وجود داره که من ازش خبر ندارم نمیدونستم باید چیکار کنم اما میدونستم که باید یه کاری یه حرکتی انجام بدم…اون روزا از زندگی اولم جدا شده بودم..الان میدونم تمام اون تجربهها به خاطر توجه به ناخواسته هد و عدم اعتماد به نفسم و مقصر بودن همه جز خودم ….خداروشکر میکنم که بعد اون همه چک و لقد که فکر میکنم توی خانوادم کمترین چک و لقدهارو من خوردم و به این سایت بی نظیر هدایت شدم…البته سالهاست که بعد از خارج شدن از رابطه اولم توی زندگیم با مباحث موفقیت آشنا شدم البته اواخر زندگی اولم آشنا شدم و اون روزا حال خودمو خوب نگه میداشتم و لی صحبت کردن راجع به مسائلی که دوس نداشتم همون تضادها باعث شد زندگی اولم به پایان برسه خودم داشتم این کارو میکردم اما نگاهم و انگشت اشارم به سمت همسرم بود…چقدر این مسئله مهمه که بفهمیممم که ما خودمونیم که تجارب زندگیمونو میسازیم. تجربه میکنیم من به جرات میگم ..من توی خانواده پرجمعیت زندگی کردم و اینو بگم من تنها کسی هستم که توی خانوادم از ایران خارج شدم کاملا هدایتی حتی از فرزندم..و خدا میدونه چقدر شادم و احساس آرامش دارم..مریمی که وابسته بود الان سالهاست البته توی ایرانم من آغاز کرده بودم تکاملم رو برای بهبود خودم و خیلی آدمها از زندگی من رفتن و اینقدر ادامه دادم که الان اینجام…به قول استاد هرچقدر کار کنی نتیجه میگیری..وقتی یه ذره از مسیر دور میشم سریع احساسم الارم میده که مریم کجا داری میری حواست هست
سریع خودمو جمع و جور میکنم..خداروشاکرم بی نهایت و استاد عزیزم که روزی دیگه نخواست مثل قبل زندگی کنه و زندگیشو تغییر داد و باعث تغییر زندگی خیلی از آدما شد…من توی مسیر موفقیت بودم اما تا زمانی که با شما آشنا شدم نمیدونستم تضادها و تمرکز به آنها از همان جنس رو به زندگیت میاره و اینکه این تضادها اومده که خواسته هاتو واضح کنی جانانم مریمم…و اینکه خدا یه سیستمه نه احساساتی میشه نه خشمگین …فقط به احساسات و فرکانسات پاسخ میده عزیزم…همین 3مورد رو همیشه یادم بمونه بسه برام …همینارو بتونم در عمل اجرا کنم کلی کار کردم..هرچقدر یاد میگیرم بازم کمه
از خداوند میخوام در مسیر مارا ثابت قدم نگه داره و توی مسیر بمونیم تا عالی زندگی کنیم و جهان رو به جای بهتری تبدبل کنیم..دوستتون دارم و به پناه الله یکتا میسپارمتون..
سینای عزیز الان که خواستم در جواب کامنتتون پاسخ بنویسم دیدم بخش نوشتن من برای کامنت کلی از قبل نوشته بودم هیچ یادم نمیاد کی نوشتم..اما ظاهرا ارسال نشده بود..الان مجدد کامنتتون رو خوندم و اشکم جاری شد..چقدر تحسینتون کردم چقدر خوشحال شدم برای این تجارب بی نظیری که داشتید..و چقدر دلم خواست تجربه های عالی که داشتید و بیشتر از اینها اون درکی که ایجاد شده برای شما از اینکه هیچ بیرونی وجود ندارد و همه چیز و اساس هر چیز در درون ماست..هیچ کسی مقصر نیست…تنها ما هستیم که تجارب بیرون رو بر اساس سطح وجودیمون تجربه میکنیم و این بزرگترین و مهمترین بخش زندگی هستش برای ما و تمام آدمها…خداوندرا شاکرم برای این آگاهی ناب امروز…براتون بهترینهارو خواستارم آن بهترینهایی که خودتون میخواید و بسازید اونو با قدرت برای خودتون چونکه شما لایقش هستید
سلام استادم
سلام مرد توحیدی عصر حاضر
چقدر خوشبختم که تو الگوی ناب رو دارم.
این نوشته آخرین دقایق امسال هست و دارم آماده میشم برا سال جدید.
بنام تو که همین الان در جریانی در بینهایته این عالم
ای رب من و ای خالق من و ای که من رو در بهترین حالت آفریدی تا خودت رو در من تجربه کنی
دارم از تو مینویسم و به تو توجه میکنم که نهایت خیر و خوبی و زیبایی در توس
خدای خوبم ای که پاسخ دهنده ای به من
به کانون توجه من
ازت سپاسگزارم برا قانون بدون تغییرت
ازت سپاسگزارم که میتونم هر آنچه بخوام رو تجربه کنم.
سالی که بر من گذشت سالی پر از خوشی و سلامتی و ثروت بود
سالی پر از تجربه های ناب
سالی پر از حضورت، در وجود افرادی که باهام برخورد کردن و باهاشون هم مدار شدم
الهی شکرت برا اجابتت
امسال هدفم: سال توحید در ارتباطات بود،
و از یه انسانی که بشدت در تنهایی بود
طی یک سال رسیدم به جایی که نه تنها احساس تنهایی ندارم بلکه در سراسر کشور دوستای ناب و درجه یک دارم
در رابطه ای هستم که توش آزادم و عشق جاریه
با زره به زره عالم ارتباطم نزدیکه و عاشقم بر همه عالم
خدایا شکرت برا قوانینت که همیشه ثابت و میشه روشون حساب کرد
ازت سپاسگزارم ازت سپاسگزارم و ازت سپاسگزارم
حالا میخوام تو سال جدید
که هدفم توحید در ثروت
برام راهنما و راهگشا باشی
تا بی نیازتر بشم و ثروت رو تجربه کنم در ابعاد بزرگتر و عددهای بزرگتر از مدار فعلی رو تجربه کنم
میخوام کلی پول بسازم و کلی معنویت رو تجربه کنم به واسطه ثروتمندتر شونم
میخوام کلی خلق کنم با پول و ثروتی که میاد و هم خودم کیف کنم و هم جهانم رو گسترش بدم
و وظیفه الهی که براش اومدم رو به خوبی انجام بدم
الهی کمکم کن تا همچون سلیمان بتونم ازت بخوام
بهم ببخش اونقدری که آزادی و بی نیازی رو تجربه کنم
آمین
براتون بهترینها رو آرزو دارم
اوه اوه اوه
جناب استاد سری فایلهای تشخیص اصل از فرع دقیقا تو این لحظه پاشنه آشیل منن
واقعا تشکر میکنم ازتون بابت این آگاهی های ناب 🫡
واقعا این اپیدمی جامعه ماست و شخص من متاسفانه
مثلا تو ناهارخوری گویا حرفی جز ناله از محیطمون نداریم ،،، بعد توقع داریم با این ورودی ها ،،، چی اتفاق بیفته؟؟؟
میرم که تمرین کنم میام نتایج ام رو باهاتون اشتراک میگذارم
استاد من بعد از دوره قانون سلامتی هدف گذاری برام راحت شده ،،، چون تونستم وزنم رو کنترل کنم احساس میکنم غول مرحله آخر رو شکست دادم ،،، اینا که کوچولو ترن
الان هدف غر نزدن و غیبت نکردن رو شروع میکنم
استاد مرسی که هستین
به نام الله یکتام و استادعزیزم و مریم بانو که همیشه حضور داره حتی اگه صداش نیاد یا دیده نشه توی فایل
من به جرات میگم که بارها و بارها تجربه دارم به خاطر تمرکز روی چیزی که نمیخواستم و با غرزدن بیشترشم میکردم و خودم خبر نداشتم..اینکه هرچیزی پیش می اومد انگار باید هرکسی از در میومد داخل بهش گفته میشه با هرجا میرفتیم صحبتش میشد و منم به عنوان عقل کل باید راجع بهش صحبت میکردم و نظرات حق به جانبم و اون مظلوم نماییهایم رو هم به نمایش میذاشتم…خدای من رب ارحم راهمینم صدای منو شنید که کمک خواستم ازش و اونم که سریع العجابس هدایتم کرد و من الان در کنار شما عزیزان هستم….من کسی بودم که همیشه مقصر رو خانوادم میدونستم و همیشه وقتی با خواهرام یا خاله یا نزیدیکانمون صحبتش میشد فقط پدرم مقصر بود(بنده خدا دلم میسوزه )حتی مادرمم مقصر نمیدونستیم و تجربه هایی رو گذروندیم که گفتنش اینجا نمیگنجه….اما یه چیزی درون من بود که میگفت حرکت کن..همیشه میگفتم من باید یه کاری کنم و خواهرام منو مسخره میکردن که مریم دوباره شروع کرد و میخندیدن….اما میدونستم که به چیزی وجود داره که من ازش خبر ندارم نمیدونستم باید چیکار کنم اما میدونستم که باید یه کاری یه حرکتی انجام بدم…اون روزا از زندگی اولم جدا شده بودم..الان میدونم تمام اون تجربهها به خاطر توجه به ناخواسته هد و عدم اعتماد به نفسم و مقصر بودن همه جز خودم ….خداروشکر میکنم که بعد اون همه چک و لقد که فکر میکنم توی خانوادم کمترین چک و لقدهارو من خوردم و به این سایت بی نظیر هدایت شدم…البته سالهاست که بعد از خارج شدن از رابطه اولم توی زندگیم با مباحث موفقیت آشنا شدم البته اواخر زندگی اولم آشنا شدم و اون روزا حال خودمو خوب نگه میداشتم و لی صحبت کردن راجع به مسائلی که دوس نداشتم همون تضادها باعث شد زندگی اولم به پایان برسه خودم داشتم این کارو میکردم اما نگاهم و انگشت اشارم به سمت همسرم بود…چقدر این مسئله مهمه که بفهمیممم که ما خودمونیم که تجارب زندگیمونو میسازیم. تجربه میکنیم من به جرات میگم ..من توی خانواده پرجمعیت زندگی کردم و اینو بگم من تنها کسی هستم که توی خانوادم از ایران خارج شدم کاملا هدایتی حتی از فرزندم..و خدا میدونه چقدر شادم و احساس آرامش دارم..مریمی که وابسته بود الان سالهاست البته توی ایرانم من آغاز کرده بودم تکاملم رو برای بهبود خودم و خیلی آدمها از زندگی من رفتن و اینقدر ادامه دادم که الان اینجام…به قول استاد هرچقدر کار کنی نتیجه میگیری..وقتی یه ذره از مسیر دور میشم سریع احساسم الارم میده که مریم کجا داری میری حواست هست
سریع خودمو جمع و جور میکنم..خداروشاکرم بی نهایت و استاد عزیزم که روزی دیگه نخواست مثل قبل زندگی کنه و زندگیشو تغییر داد و باعث تغییر زندگی خیلی از آدما شد…من توی مسیر موفقیت بودم اما تا زمانی که با شما آشنا شدم نمیدونستم تضادها و تمرکز به آنها از همان جنس رو به زندگیت میاره و اینکه این تضادها اومده که خواسته هاتو واضح کنی جانانم مریمم…و اینکه خدا یه سیستمه نه احساساتی میشه نه خشمگین …فقط به احساسات و فرکانسات پاسخ میده عزیزم…همین 3مورد رو همیشه یادم بمونه بسه برام …همینارو بتونم در عمل اجرا کنم کلی کار کردم..هرچقدر یاد میگیرم بازم کمه
از خداوند میخوام در مسیر مارا ثابت قدم نگه داره و توی مسیر بمونیم تا عالی زندگی کنیم و جهان رو به جای بهتری تبدبل کنیم..دوستتون دارم و به پناه الله یکتا میسپارمتون
سلام سلام
من زهره هستم ، سال 92با شما آشنا شدم اما نتونستم باهاتون ارتباط برقرار کنم و در فرکانس شما باشم اصلا نمیتونستم صداتون رو تحمل کنم ، اما الان با اتفاقهای بزرگ و کوچکی که برام افتاده و جون سالم بدر بردم خداوند دوباره من رو به سمت شما هدایت کرد ، الان شبها فقط صدای شما شده صدای هدایت برام شده انگیزه و زندگیتون با مریم عزیز الگوی ارتباط و تفکری که هیچوقت تصورش رو نمیکردم ، به لطف خدا ذهنم از موانع و سدها و آشوب سی ساله به سمت آرامش و آگاهی و ثروت در حرکته و برکاتش در زندگی ام در حال هویدا شدن . از تون سپاسگزارم .
سلام بر استاد عزیز
سلام بر دوستان خوبم
نکات جالبی را در این فایل من یاد گرفتم
من به شرایط بیرونی توجه نکنم
بلکه تمرکز و توجه خودم را روی نکات مثبت زندگی خودم را بگذارم
از همه مهمتر اینکه
وقتی نمی توانم شرایط بیرون را تغییر بدهم می توانم که شرایط خودم را تغییر بدهم
روی باورها و ذهنیت خودم کار کنم و با تغییر باورهای خودم دنیای بیرون و جهان بیرون من هم تغییر خواهد کرد
من باید اینقدر از لحاظ ذهنی و باورهایم قوی بشوم که وقتی اگر جایی شکست هم بخورم بتوانم شکست خودم را بپذیرم و تسلیم باشم در برابر اتفاقات زندگی خودم
وقتی من از شرایط و اطراف و پیرامون خودم شاکی هستم باید ریشه را در درون خودم پیگیری کنم
نه برعکس اکثریت جامعه که علت را در عامل بیرونی می دانند و با تغییر کردن عامل بیرونی فکر می کنند که خوشبخت خواهند شد و این خود شرک است و هیچ گناهی نا بخشودنی تر از این نیست و نخواهد بود
نکته اینجا است که من باید در شرایط خودم و ذهنیت و باروهای خودم تغییر ایجاد کنم تا آرامش به زندگی من برگردد و موفقیت از آن من خواهد بود
من در کسب و کار خودم همیشه دنبال مقصر بودم و همیشه مدیر خودم را مسئول این کم و کاستی زندگی خودم می دانستم ولی الان می فهمم که نه خودم باعث آن شده بودم و خودم به خودم ستم می کردم
اما اکنون تمام این باورها برای من تغییر کرده است و می دانم که خودم هستم که زندگی خودم را در حال ساختن و رقم زدن هستم
نکته عالی دیگر
تمرکز خودم را از روی ناخواسته ها بردارم
بی شک آن از زندگی من خارج خواهد شد
توجه خودم را روی خواسته های خودم بگذارم و به آنها توجه کنم
بی هیچ شکی از آن جنس وارد زندگی من خواهد شد
این قانون زیبای جهان هستی است
ممنونم استاد عزیز از این همه فایل و نکته های زیبا
سپاس از خدای مهربان خودم
سپاس از خدای فراوانی ها
سپاس خداوند زیبایی ها
سلام به استاد عزیز وهمسر خوش صداشون
واقعا وقتی از خداوند خواستم که همه چیز را درست کند به صورت معجزه وار شما را وارد زندگی من کرد وبا شنیدن حرف های شما بیشتر ایمان آوردم که مقصر تمام اتفاقات زندگی ام خودم بودم وهستم وتصمیم گرفتم که به نشانه های خداوند که یکیش بودن شما وپیداکردن شما بوده ایمان بیاورم وسعی درساختن درست وتوحیدی زندگی ام بکنم به شکر خداوند وباورهای درستی که الان دارم حداقل به آرامش درونی وصلح با خودم رسیده ام وخیلی عاقلانه و آگاهانه دارم شرایط رو برای تغییر زندکی وباورهایم رقم میزنم باز هم از خداوند بزرگ وقادر وتوانا سپاسگزارم به خاطر وضع این قوانین بدون نقص وایراد واز خداوند برای به وجود آوردن انسان هایی همانند شما ممنون وسپاسگزارم واز خداوند برای شما باز هم سلامتی وآرامش وهر آنچه که میتواند زیبا باشد خواستارم
سلام استاد عزیز فکرکنم اولین دیدگاه یا کامنت که دارم براتون مینویسم اولا خدارو خیلی سپاسگزارم که شما و گروه عباس منش رو برای روشن کردن ذهن خاموش من هدیه داد نمیخوام سرگفتگوم رو به کلمات خیلی حرفه ای دیزاین کنم در رابطه با این موضوع باید بگم من هم دیدگاهم به همین شکل بود تا قبل از شنیدن این فایل شما به همین سبک فکر میکردم ولی میتونم بگم از همین الان باید متوجه این بشم که هرآنچه که در مسیر زندگی سر راهم قرار خواهد گرفت کسی جز خودمدو مقصر این ماجرا ندونم با سپاس
سلام به بهترین استاد دنیا،این اولین کامنت من در زیر این سایت هست،خیلیی خوشالم که خداوند متعال و بلند مرتبه مرا هدایت کرد تا با شما اشنا شوم،واقعا قلبی دوستون دارم و بدون شک بهترین معلمی هستید که تا به حال داشته ام،از خدا سپاس گزارم که شمارا سر راه همه ما قرار داد تا بتوانیم زندگی سرشار از شادی و فروانی داشته باشیم،خیلییی دوستون دارم مطمعنم در اینده نچندان نزدیک همدیگر و ملاقات خواهیم کرد و شما از من که شاگردتون هستم چیزی های خوب و عالی زیادی خواهید شنید،یه دنیا ممنون استا عباسمنش عزیزم،امیدوارم روز به رو نتایج های بزرگی بگیرید چون واقعن لیاقتش را دارید️️️️️️
سلام و صد سلام به استاد عزیزم،
چقدر تمام حرفهاتون. درسته استاد
اون روزی که گفتم بقیه ، گفتم دلیل بدبختی هام و نرسیدن به خواسته هام پدرمه مادرمه همسرمه و بقیه هست به هیچی نرسیدم و خمش مشکلات بیشتر هم میشد
ولی یه روزی تصمیم گرفتم زندگیم رو عوض کنم و سعی کردم حالم رو خوب نگه دارم و دیگه تمرکزم رو از روی ناراحتی های که دور و برم بود برداشتم
اصلا نمیدیدم اون شرایط رو
توی دنیای خودم بودم و در حال کتاب خواندن و کار کردن روی خودم
واقعا کار کردم روی خودم
اون روزها قوانین رو نمیدونستم و خالق بودن خودم رو نمیدونستم
ولی وقتی با استاد عزیزم آشنا شدم دیگه آگاهانه ندیدم اون مشکلات اطرافم رو
فقط زیبایی رو دیدم ، بی احترامی به خودم رو ندیدم، و البته اون هم به خاطر عدم ارزشمندی خودم بود
و استاد عزیزم قدم به قدم اومدم جلو
و همین که روی خودم کار کردم و دیگه ندیدم بی احترامی های همسرم را ،،، خداوند به راحتی اون آدم رو از زندگیم بیرون برد
اون قدر ساده و آسان رفت بیرون که نفهمیدم کی و چطوری این اتفاق افتاد
کی این اتفاق افتاد ؟ اون روزی که نگفتم پدر و مادرم من را به این آدم دادن ، اون روزی که نگفتم چرا پدر و مادرم حمایتم نمیکنند تا ازش جدا بشم،
تا روزی که چشمم دنبال حمایت پدر و مادر بود برای جداشدن از همسرم ، اصلا این اتفاق نیافتاد و از روزی که من تصمیم گرفتم برای جدایی 19 سال طول کشید و این اتفاق نیافتاد
روزی که دیگه نگفتم پدر مادر مقصرن ، دیگه نگفتم همسرم آدم بدیه، دیگه نگفتم بقیه مقصرن
و گفتم روی خودم کار میکنم و هدایتها قدم به قدم بهم گفته شد و من عمل کردم، عمل کردم ، نرسیدم و عمل کردم
و چه آرامشی بود بعد از عمل کردن
و خداوند به راحتی اون آدم رو از زندگیم بیرون کرد
تا روزی که گفتم بقیه مقصرن به هیچی نرسیدم
و
اون روزی که گفتم خودم، چکار میتوانم بکنم و تمرکزم روی خودم بود ، کارهایی کردم که نتونستم توی 20 سال انجامش بدم
همه کاره من هستم و دیگران هیچ تاثیری توی زندگی من ندارن
همه کاره خودم هستم و اوکی می سازم زندگیم رو ، اون جوری که راضیم میکنه
عاشقتم استاد.
خدارو شکر بابت وجود باارزشت
مریم جانم دوستت دارم و ازت ممنونم به خاطر تمام اون پشتیبانی هایی که میکنی و در رشد و پیشرفت ما سهیم هستی
سلام به همه دوستان خوب موفق شاد سلامت
سلام به استاد عباس منش عزیزم..
در مورد داستان زندگی خودم در مورد توجه به ناخواسته ها موارد منفی و نا زیبایی های زندگیم و موضوعاتی که اتفاق افتاد در زندگیم و موضوعاتی که در زندگیم از خواسته ها زیبایی ها توجه به اینها ایجاد شد بگم…
من مسبب اصلی و پر رنگ زندگیم پدرم میدونستم تمام مشکلات بیماری مادرم روابط نا خوشایند خانوادگی بی پولی و بینهایت موضوع دیگه من در تمام موارد اینها با دوستانم حرف میزدم احساس هم دردی دل سوزی و اینها که از موضوع این مشکلات در خانواده و حرف زدن صحبت کردن به وجود میاد و بیشتر میشه…
من بگم نزدیک به 10 سال بیشتر زندگی بر همین منوال پر رنگتر شرایط مشکلات بیشتر از همه چیز گذشت یعنی جهان درست حسابی میزد از چک لگد این مسائل یه مدت زندان افتادم بابت مهریه درگیری ها در اون فضایی که بود و قبلش درگیر اعتیاد بود و ادامه دار بود دادگاه کلانتری درگیری بی پولی بیماری دیابت نوع 2 برشکستگی روابط بد عزت اعتماد به نفس نداشتن بی احترامی تمام موارد که یک زندگی در باتلاق تعریف می کنه
و می گفتم حساب اول اخر این عامل رنج من و خانواده ام پدر من هست و من اوضاع هر روز بدتر می شد یه تایم مواد تسکین و دهنده مسکن بود برام اما بعدش دیگه این وجود نداشت و خلئه هایی که از موضوع درگیری به وجود امد….
من یه روزی هدایت شدم به انجمن الکلی های گمنام خداوند هدایتم کرد نمیدونم چطور این درخواست داده بودم که این لطف انجام شد…
من بعد از یک تایمی قدم هارو شروع کردم به کار کردن قدم چهار دوازده قدم در خصوص موضوعات گذشته بود در مورد از کی رنجش داری روابط ناسالم و خشم من شروع کردم در همه موضوعات به نوشتن صادقانه من این قدم سه مرتبه کار کردم و دفعه قبلی موضوع برام باز نشد نفهمیدم انگار تو اون مدار نبودم دفعه سوم امدم شروع به دعا کردن کردم گفتم خدایا کمکم کن تا بپذیرم موضوع چی هست من چه نقشی داشتم این چیز ها و خداوند کمک کرد شهامت جرات بهم داد تا قدم چهار کردم وقتی در مورد اتفاقاتی که در قدم چهار نوشتم و قدم پنج این نوشته هارو بایستی با راهنما و یا کسی که مورد اعتماد در میان بگزاری من گذاشتم تمام مسائل بیان و گفتم
من اونجا سن تقریبا 26 یا 27 سال داشتم بعد از اون گفتگو در میان گذاشتن اون نوشته و عمل کردن فقط یک چیز مثل روز برام باز شد و فهمیدم درک کردم که ای داد بی داد هیچ کسی وجود نداشت عامل بیرونی یک توهم ساختگی ذهن که نمی خواد مسئولیت قبول و بپذیره این خودم من بود تمام مشکلات به وجود اوردم
اصلا تو انجمن افرادی بودن که تو این قدم 4 و 5 گیر کرده بودن اساسی حتی منجر به مصرف مجدد مواد مخدر شد و حتی یک سری ها مردن یک به دلیل روبهرو نشدن با خودشان و ترس از این موضوع که وقتی شما می نویسی در مورد اون اتفقات در تنهایی ذهن نمیزاره اصلا داغونت می کنه و نمی خواد که بپذیری که من مسئول هستم و نه کسه دیگه ایی کلی داستان هست برای همین قدم ها که افراد نتونستن کار کنن
به لطف خدا و اون درخواست و جرات شهامتی که بهم داده شد من این درک کردم که تمام مشکلات و گرفتاری های ما از وجود خود ما بر می خیزد این نوشته هنوز در ذهن من هست و هک شده وقتی در کتاب الکلی ها این خواندم که این ما هستیم عامل بیرونی یک بیاد گرفتاری برام درست کنه این خودم من بودم با قدرت دادن و باور کردن و حرف زدن توجه به این نکات موضوعات نا زیبایی رو ایجاد می کردم
حالا نتایج کارکردن بگم
من رابطه ام با خانواده بهتر شد مخصوصا با پدرم اصلا باور نکردنی رابطه با خودم بهتر شد اصلا میگی انگار چند تن بار از شانه های من خالی شد پر پرواز در اوردم بعد از کار کردن این دو تا قدم اعتماد عزت احترام بهتر شد چقدر نگاه دیدگاه طرز فکرم تغییر کرد نسبت به خانواده و دیگر انسان ها و از خدا بی نهایت سپاسگزارم خواستم عمل کردم نتایج زندگیم بهتر شد و تغییر کرد
خانه خریدم ماشین خریدم و کلی چیز های دیگه و دیگه موضوع مقصر دونستن دیگران درگیر نبودم نمیگم من دیگه کامل شدم از این طور حرف ها اما این میدونم و به خودم میگم ببین چی کار کردی چه عملی امجام دادی فکرت چی بوده که طرف مقابلت این کارو باهات کرد و مسئولیت قبول کن و موضوع نمیدونم چطور رفت رجوع میشه یعنی توجه تمرکزم از اون شخص یا اتفاق سعی می کنم برداشته سه دوجه کنم به زیبایی ها جهان
یک دعا است در انجمن حفظش کردم که دقیقا موضوع رو بیان میکنه
خداوندا ارامشی عطاء فرما تا بپذیرم انچه را که نمیتوانم تغییر دهم و شهامتی که تغییر دهم انچه را که میتوانم
انچه را که نمیتوانم تغییر دهم یعنی بیرون از من بیرون از خودت به هیچ عنوان نمی شود تغغیر داد
و شهامتی که تغییر دهم انچه را که می توانم تغییر دهم این جرات می خواد ایمان می خواد عمل می خواد که اقا این خود من هستم حالا چطور میتونم اوضاع و خودم تغییر دهم باید چی کاری کرد برای بهتر شدن
من از استاد عزیزم بی نهایت سپاسگزارم
انشاالله سلامت شاد خوشبخت ثروتمند باشید
به نام الله یکتام و استادعزیزم و مریم بانو که همیشه حضور داره حتی اگه صداش نیاد یا دیده نشه توی فایل
من به جرات میگم که بارها و بارها تجربه دارم به خاطر تمرکز روی چیزی که نمیخواستم و با غرزدن بیشترشم میکردم و خودم خبر نداشتم..اینکه هرچیزی پیش می اومد انگار باید هرکسی از در میومد داخل بهش گفته میشه با هرجا میرفتیم صحبتش میشد و منم به عنوان عقل کل باید راجع بهش صحبت میکردم و نظرات حق به جانبم و اون مظلوم نماییهایم رو هم به نمایش میذاشتم…خدای من رب ارحم راهمینم صدای منو شنید که کمک خواستم ازش و اونم که سریع العجابس هدایتم کرد و من الان در کنار شما عزیزان هستم….من کسی بودم که همیشه مقصر رو خانوادم میدونستم و همیشه وقتی با خواهرام یا خاله یا نزیدیکانمون صحبتش میشد فقط پدرم مقصر بود(بنده خدا دلم میسوزه )حتی مادرمم مقصر نمیدونستیم و تجربه هایی رو گذروندیم که گفتنش اینجا نمیگنجه….اما یه چیزی درون من بود که میگفت حرکت کن..همیشه میگفتم من باید یه کاری کنم و خواهرام منو مسخره میکردن که مریم دوباره شروع کرد و میخندیدن….اما میدونستم که به چیزی وجود داره که من ازش خبر ندارم نمیدونستم باید چیکار کنم اما میدونستم که باید یه کاری یه حرکتی انجام بدم…اون روزا از زندگی اولم جدا شده بودم..الان میدونم تمام اون تجربهها به خاطر توجه به ناخواسته هد و عدم اعتماد به نفسم و مقصر بودن همه جز خودم ….خداروشکر میکنم که بعد اون همه چک و لقد که فکر میکنم توی خانوادم کمترین چک و لقدهارو من خوردم و به این سایت بی نظیر هدایت شدم…البته سالهاست که بعد از خارج شدن از رابطه اولم توی زندگیم با مباحث موفقیت آشنا شدم البته اواخر زندگی اولم آشنا شدم و اون روزا حال خودمو خوب نگه میداشتم و لی صحبت کردن راجع به مسائلی که دوس نداشتم همون تضادها باعث شد زندگی اولم به پایان برسه خودم داشتم این کارو میکردم اما نگاهم و انگشت اشارم به سمت همسرم بود…چقدر این مسئله مهمه که بفهمیممم که ما خودمونیم که تجارب زندگیمونو میسازیم. تجربه میکنیم من به جرات میگم ..من توی خانواده پرجمعیت زندگی کردم و اینو بگم من تنها کسی هستم که توی خانوادم از ایران خارج شدم کاملا هدایتی حتی از فرزندم..و خدا میدونه چقدر شادم و احساس آرامش دارم..مریمی که وابسته بود الان سالهاست البته توی ایرانم من آغاز کرده بودم تکاملم رو برای بهبود خودم و خیلی آدمها از زندگی من رفتن و اینقدر ادامه دادم که الان اینجام…به قول استاد هرچقدر کار کنی نتیجه میگیری..وقتی یه ذره از مسیر دور میشم سریع احساسم الارم میده که مریم کجا داری میری حواست هست
سریع خودمو جمع و جور میکنم..خداروشاکرم بی نهایت و استاد عزیزم که روزی دیگه نخواست مثل قبل زندگی کنه و زندگیشو تغییر داد و باعث تغییر زندگی خیلی از آدما شد…من توی مسیر موفقیت بودم اما تا زمانی که با شما آشنا شدم نمیدونستم تضادها و تمرکز به آنها از همان جنس رو به زندگیت میاره و اینکه این تضادها اومده که خواسته هاتو واضح کنی جانانم مریمم…و اینکه خدا یه سیستمه نه احساساتی میشه نه خشمگین …فقط به احساسات و فرکانسات پاسخ میده عزیزم…همین 3مورد رو همیشه یادم بمونه بسه برام …همینارو بتونم در عمل اجرا کنم کلی کار کردم..هرچقدر یاد میگیرم بازم کمه
از خداوند میخوام در مسیر مارا ثابت قدم نگه داره و توی مسیر بمونیم تا عالی زندگی کنیم و جهان رو به جای بهتری تبدبل کنیم..دوستتون دارم و به پناه الله یکتا میسپارمتون..
سینای عزیز الان که خواستم در جواب کامنتتون پاسخ بنویسم دیدم بخش نوشتن من برای کامنت کلی از قبل نوشته بودم هیچ یادم نمیاد کی نوشتم..اما ظاهرا ارسال نشده بود..الان مجدد کامنتتون رو خوندم و اشکم جاری شد..چقدر تحسینتون کردم چقدر خوشحال شدم برای این تجارب بی نظیری که داشتید..و چقدر دلم خواست تجربه های عالی که داشتید و بیشتر از اینها اون درکی که ایجاد شده برای شما از اینکه هیچ بیرونی وجود ندارد و همه چیز و اساس هر چیز در درون ماست..هیچ کسی مقصر نیست…تنها ما هستیم که تجارب بیرون رو بر اساس سطح وجودیمون تجربه میکنیم و این بزرگترین و مهمترین بخش زندگی هستش برای ما و تمام آدمها…خداوندرا شاکرم برای این آگاهی ناب امروز…براتون بهترینهارو خواستارم آن بهترینهایی که خودتون میخواید و بسازید اونو با قدرت برای خودتون چونکه شما لایقش هستید