تمرکز بر آنچه می توانم بهبود دهم - صفحه 38

710 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مصطفی فرخی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 1011 روز

    تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم

    این فایل رو من قبلا هم گوش کردم زمانی که تازه روی سایت قرار گرفته بود و وقتی این فایل رو گوش کردم فکر نکنم به اندازه یک صدم الان فهمیده باشمش الان که داشتم این فایل رو گوش میکردم یاد دو تا از اتفاقات زندگیم افتادم که یکیش به صورت ناخود آگاه بود یکیش به صورت استفاده و خود آگاه توسط فایل های استاد عباس منش عزیز بود

    خب داستان اول

    زمان خدمتم وقتی که اول خدمتم بود من به صورت خودجوش و عشق و علاقه رفتم و در مورد سلاح ها تحقیق کردم و چندین مدل سلاح یاد گرفتم و همینطوری تاکتیک های نظامی از عشق و علاقه خلاصه گذشت و گذشت که به اوسط خدمتم رسیدم و از اونجایی که فرمانده گردانم داشت پارتی بازی میکرد و یکی از بچه ها رو که فامیلش بود میزاشت ارشد و افرادی که پارتی بودن میزاشت ارشد تا اینکه من که از بچگی همیشه این پتنر مورد ظلم واقع شده بودن رو داشته بودم فکر میکردم که رسم روزگاره و هیچ عدالتی نیست و از این قبیل صحبت ها تا اینکه جر و بحثم شد با فرماندم وقتی که تهدید کردم که میرم حفاظت و شکایت میکنم با ناراحتی دفترش رو ترک کردم و به سمت کانکس رفتم و اعصابم حسابی خورد بود ها یعنی یه چیزی میگم یه چیزی میشنوی الان به خودم میخندم چرا واقعا برای یه همچین چیز کوچیکی اینقدر عصابانی بودم و خلاصه من دیگه تمرکزم رو از روی خودم برداشتم و روی کار خودم تمرکز کردم و حالم اینقدر خوب بود که نگو به صورت ناخودآگاه ها

    یعنی نمیدونستم چرا اینطوری من شدم خلاصه به دو هفته نکشید که این بنده خدا که ارشد بود رو از ارشدیت در آوردن و به زور به خاطر اینکه من بهترین سرباز بودم از لحاظ علم نظامی و قوانین نظامی من رو ارشد قرار دادند و الان که گفتید من ننشستم به خاطر اینکه نمیتونم کاری کنم غصه بخورم و اگه میرفتم شکایت میکردم پیش حافظت اینا خوب دوست بودن و با یه تذکر ساده از قضیه میگذشتن و بعدش من بودم و فرمانده گردان و یه سال گیر و گرفتاری از طرف ایشون ولی من فکرم رو برداشتم و ارشد شدم و سه ماه آخر خدمت رو مرخصی بودم و پست نمیدادم و همه سرباز ها و کادری ها عاشق من بودم و از زمانم حسابی لذت بردم

    خب داستان دوم

    اوایل سال بود که به یه بنده خدایی بدهکار بودم و داشتم روی فایل های رایگان کار میکردم و قدم اول دوره دوازده قدم رو خریداری کرده بودم ولی نمیتونستم با این قدم ارتباط بگیرم (تویه فرکانسش نبودم) و به تضادی برخوردم که اگه تا قبل از رسیدن اردیبهشت ماه پولش رو دادی که دادی وگرنه میاد در خونمون و آبرو ریزی میکنه و از اونجایی که من پاشنه آشیلم آبرومه و وقتی بحث آبرو وسط میاد خودم رو به آب و آتیش میزنم نمیدونستم چیکار کنم نه کسی بود که ازش قرض کنم و پدرم هم تمکن مالی رو نداشت و باید با آبرو ریزی کنار می اومدم ولی من اومدم گفتم از خودم چکاری بر میاد دیدم فقط میتونم روی باور هام کار کنم و از اونجایی که تویه اون املاکی که اون زمان کار میکردم خوب با هام حساب نمیکرد بهم حق الزحمه درستی نمیداد اومدم فقط فایل های سه برابر کردن در آمد در یک سال رو گوش میکردم یعنی تا حد توان ها لیزری تا اینکه یک فایلی که چهار ماه بود فروش نرفته بود به ذهنم رسید که تویه برنامه دیوار بذارمش برای فروش فایل ساختمان نیمه کاره بود و اینقدر این هدایت واضح بود که تعلل نکردم و گذاشتمش بعد از نیمدونم چند ساعت یک روز نهایتا دو روز یه بنده خدایی بهم زنگ زد گفت که من این رو میخوام و اصلا نمیخوام هم ببینمش بیا معاملش کنیم من گفتم بابا مگه میشه بیا بریم ببینش ببین چی هست چی نیست گفت نه عزیزم اینقدر فایل دیدم که دیگه حوصله دیدن فایل ندارم خلاصه گفتم پس حظوری بیاید دیگه قرار شد شب بیان که یه بنده خدای دیگه اومد بنگاه و من ایشون رو بردم روی ملک آهان اینو هم بگم که قیمت ملک رو من 2100 گذاشته بودم و این بنده خدا 1700 بیشتر نداشت و بایستی 200 برا سند و 200 هم برای تحویل میذاشتیم ولی اون فردی که حظوری اومد پولش نقد بود خلاصه که این ذهن نجوا گر که همش با توجه به تجربه کار میکنه نمیذاره و همیشه یه سنگی میندازه من رو به سمت این بنده خدا رو که حظوری اومد رو مثل خدا دیدم نه دست خدا و رفتیم و بازدید و اومدیم و تویه لحظه آخر پشیمون شد و ترسید و من موندم با کولباری از ترس خلاصه تماس گرفتم با این بنده خدا و گفتمشون که بیاد و از اونجا که فروشنده گفت من 2600 ریالی کمتر نمیدم گفتم یا خدا این بنده خدا 1700 داره همش باقیشم میخواستیم که بزاریم برای سند و تحویل دیگه هیچی دیگه تموم شد و این آخرین شانس من بود آبروم رفت که یهو به نده خدا اطلاع دادم گفت مشکلی نست چهارصد میلیون قرض میکنیم و 1700 هم نقد داریم میشه 2100 و پای معامله 200 هم تخفیف گرفتیم و از فروشنده و معامله جوش خورد و از اونجایی که فروشنده هنوز هم رفیقه باهام بهش گفتم قضیه از این قراره و من زیر 50 تومن نمیتونم از تون بگیرم اونم گفت باشه اصلا کاری به بانگاه نداریم و من بهت 50 تومن میدم و من هم پنجاه تومن که نه ولی چهل گرفتم و خوده بنگاه دار هم که چهل گرفته بود دو نیم میلیون بهم داد و پنج تومن هم هفته قبلی بهم داده بود و من با 47500 این بنده خدا که 50 تومن ازم میخواست رو رد کردم تا الان

    که به یه تضاد خیلی خیلی بزرگ تر از 50 تومن خوردم که با توجه به اینکه من تضاد پنجاه تومنی رو گزرونده بودم این برایم مثل آب خوردن شده

    البته بگم اون روز ها تازه فایل های آقا رضا عطار روشن رو من دیدم و وقتی از بیرون رفتن از تضاد برامون صحبت کردن خیلی بهم انگیزه داد که میشود و شد و بعد از یک هفته که من از تضاد در اومدم ایشون رو دم بنگاه دیدم و در آغوش کشیدم و ایشون هم گفتن که من همیشه از مسیر های اصلی میرم ولی امروز یه حسی بهم گفت که از این خیابون برم و ایشون رو من اون روز ملاقات کردم و بسیار هم از ایشون و هم از

    خواهرم مریم جان شایسته و هم از استاد نازنینم بابت این آگاهی های ناب تشکر میکنم

    دوستون دارم در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  2. -
    افلاطون نوروزی گفته:
    مدت عضویت: 1287 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام میکنم خدمت استاد عباسمنش، خانم شایسته و همه دوستان عزیزم

    با تموم وجودم و با تک تک سلول های بدنم سپاسگذار خداوندم که منو به این مسیر هدایت کرده و میخام بگم من چقدر انسان خوشبختی هستم که تو مسیر استاد عباسمنش قرار گرفتم: وقتی استاد داشت صحبت میکرد من همش داشتم خودمو با قبلم( قبل ورود به سایت) مقایسه میکردم و میدیدم چقدر تغییر کردم، چقدر شخصیتم تغییر کرده، چقدر نوع نگاهم تغییر کرده، چقدر افکارم تغییر کرده، چقدر نگرشم تغییر کرده، چقدر رفتارم تغییر کرده، چقدر حرفام تغییر کرده و این سبب شده من آرامش داشته باشم و به در اتصال همیشگی با خدای خودم باشم، من تو دفتر سپاسگذاریم هر روز مینویسم خدایا با تموم وجودم سپاسگذارتم که منو به این مسیر آگاهی و الهی هدایت کرده و هر چقدر جلوتر میرم آگاه تر میشم و نتایج درخشان تر و هر چقدر جلوتر میرم تسلط بهتری پیدا میکنم در استفاده از این قوانین روی زندگیم: همین چند ماه قبل بوده که من بعد خرید ماشین مورد علاقم یک شرایط کاری برام به وجود اومد( اول ذهنم داشت غر میزد که فلان شخص سبب این اتفاق ناگوار شده) خدای من شاهده که من همون لحظه مچ ذهنمو گرفتم؛ گفتم اولا اگر شرایط ناخواسته برام به وجود اومده صد درصد بخاطر افکار خودمه: چون تموم شرایط و اتفاقات رو خودم خلق میکنم؛ چطور وقتی خونه و ماشین دلخواهمو میگیرم میگم من با افکارم به این خواسته هام رسیدم وقتی تو شرایط عالی قرار میگیرم سینمو سپر میکنم میگم من با افکارم به دستشون آوردم ولی وقتی شرایط به ظاهر به نفع من پیش نمیره من دیگران رو مقصر میدونم؟

    نکته بعدی که به ذهنم رسید اینکه ناخواسته ها میان تا من خواستمو به وضوح بشناسم و خدا میدونه چه آرامش الهی کسب کردم و تو این مدت تموم تمرکزمو گذاشتم رو خودم، رو باورهام تا به نتیجه دلخواهم برسم و مطمعنم و ایمان دارم که اتفاقات شگفت انگیز در راهه و سیل عظیمی از نعمت و ثروت وارد زندگیم میشه؛ چون من بارها و بارها تو این شرایط بودم بعد شناخت قانون و وقتی تونستم ذهنمو کنترل کنم از نظر مالی و کاری و شرایط زندگی چند لول رشد داشتم

    خیلی خوشحالم که اینجا حضور دارم و دارم رو خودم کار میکنم و هر روز بزرگ و بزرگ و بزرگ تر میشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
  3. -
    Zahra گفته:
    مدت عضویت: 1693 روز

    به نام رب العالمین

    سلام استاد عزیزم مریم جان و دوستان خوبم انشاالله هر کجا هستید حال دلتون خوب باشه.

    خدایا شکرت به خاطر توفیق گوش دادن به این فایل و بهره‌مندی از آگاهی‌هاش انشاالله با عمل بهش سپاسگزار خداوند و شما استاد عزیزم باشم.

    تحسین میکنم تمام افراد موفق و آقای پپ گواردیولا رو چقدر با خودش در صلح بود سادگی رو درونش حس کردم.هرچی جلوتر میرم بیشتر قانونو درک میکنم اینکه دلیل پیشرفت افراد موفق کنترل ذهنه و واقعا تحسینشون میکنم تقوا، کنترل ذهن کار ساده ای نیست ولی اگه انجامش دادی پاداشش خیلی بزرگه و دارم میبینم نتیجه اش رو در زندگی افراد موفقی مثل شما استاد عزیزم ایلان ماسک گواردیولا مسی زیدان و … انشاالله هر بار درکم از قانون بالاتر بره و بیشتر بهش عمل کنم…

    نکاتی که درک کردم:

    اصل قانونه اگه باهاش هماهنگ شدی برد کردی

    مسئولیت اشتباهمون رو باید خودمون به عهده بگیریم

    به اندازه ای که خودم رو مسئول زندگی خودم بدونم میتونم نتیجه بگیرم

    توجه به ناخواسته ها نتیجه اش میشه تکرار اشتباهات و اتفاقات نادلخواه

    تا وقتی قانون رو درک نکنیم بهش عمل نکنیم نتیجه نمی‌گیریم

    وقتی با قانون هماهنگ بشیم نتایج دلخواه میگیریم

    اگه میخواهیم متفاوت از عموم جامعه نتیجه بگیریم باید متفاوت از عموم مردم فکر کنیم و عمل کنیم

    سوال:

    آنجایی که با وجود مواجه با شرایط نادلخواه، آگاهانه کنترل ذهن به خرج دادی و به جای مقصر دانستن هر عاملی بیرون از خود، تمرکز را بر تغییر و بهبود خود گذاشتی و جهان چه پاداش های بزرگی به این جنس از تمرکز شما داد.

    یه مدت بود خیلی دلم سفر میخواست ولی جور نمیشد و ناراحت میشدم که فرصت نمی شه و به خاطر همین حس ناراحتی و توجه به نشدن موضوع هر بار به عناوین مختلف یه کاری برا همسرم پیش میومد تا اینکه خدا بهم گفت مشکل کجاست و اومدم آگاهانه تمرکزم رو از روش برداشتم گفتم خدا بهتر می‌دونه چه زمانی خوبه و بهتره به خودش بسپارم که اگه من در مدارش باشم میرم اگه نرفتم هم به خاطر عملکرد خودمه رهاش کردم تسلیم شدم و گفتم خدایا خودت در زمان مناسبش ببرم حالم خیلی خوب شد و شب همسرم با بلیط هواپیما اومد خونه سفری که قرار بود با ماشین بریم تبدیل شد به سفری با بهترین پرواز در بهترین هتل و بهترین پذیرایی فقط با کنترل ذهن خدا رو هزاران بار سپاسگزار شدم و هستم به خاطر قوانینش به خاطر اینکه وقتی دستم بگذارم تو دستش اجابتم می‌کنه هر بار از جایی که حتی به ذهنم نمی‌رسه …

    یه مثال دیگه اینکه خیلی وقت بود دلم میخواست خونه ام رو عوض کنم و زیباتر تا وقتی تمرکزم روی نکات نادلخواهش بود انجام نشد ولی وقتی با قوانین آشنا شدم و از زبان شما استاد عزیزم شنیدم که سپاسگزاری از آنچه داریم و توجه به نکات مثبت هر داشته ای ظرفمون رو بزرگتر می‌کنه برا دریافت نعمت بیشتر آگاهانه تمرکز کردم بر زیبایی هاش و نکات مثبت خونه ام و نوشتم و همون بار اول 62 نکته مثبت پیدا کردم و دیدم هنوز هم میتونم نکات مثبتی رو اضافه کنم در صورتی که تنها دو نکته منفی داشت و من با خودم فکر کردم چرا این همه وقت حواسم نبود و اشکم در اومد خیلی خیلی از خدا خجالت کشیدم از این همه لطفش شرمنده شدم و استغفار کردم و از اون موقع سپاسگزار بودن رو بهتر و بیشتر درک کردم و خدا رو شکر کردم که در مسیر زندگیم با شما آشنا شدم و جالبه بدونید در عرض یک ماه خداوند ما رو هدایت کرد به فردی که آخرای ساخت خونه اش بود و خودش اومد پیش همسرم و گفت من دوست دارم خونه ام رو به شما بدهم با یه شرایط عالی خونه ای که بسیار زیبا دلباز شخصی که وقتی من دیدمش گفتم فقط خدا خودت رنگ کابینتهاش درهاش دیوارش و سقفش بهترین نقطه شهر روبه روش یه پارک بزرگ و چند متر بعد بهترین پارک شهر سرسبز ویو عالی تراس دلباز پشت بوم خیلی اصلا خدا برا من ساخته بودش اصلا به ذهنمون هم نمی رسید که چطور و چگونه این اتفاق افتاد این باعث شد درکم بهتر بشه بالاتر بره و هر بار به خواسته ای میرسم جدای اینکه سپاسگزارتر میشم و بهتر میبینم نعمت ها و الطاف خداوند رو قشنگ حس میکنم یه چیزی درونم تغییر می‌کنه یه لول میرم بالاتر یه قدم نزدیکتر میشم به اون منبع آگاهی نامحدود و لذت میبرم یا رب شکرت هزاران بار که هرچقدر هم شاکر باشم حق لطف و بزرگی تو رو به جا نیاوردم.

    چقدر لذت میبرم از وجود قانون چقدر احساس اطمینان دارم اگه جایی هم اشتباه کنم میفهمم خودم اشتباه کردم یه کد اشتباه در ذهن خودم ثبت شده و باید خودم درستش کنم تا نتیجه بگیرم

    به خودم میگم اگر هر شرایطی ناجالبی در زندگیت هست مسئولش خودت هستی و آگاه باش که داری تنها به خود عزیزت ظلم می‌کنی بیا نگرشت رو باورهات رو آگاهانه نسبت به موضوع تغییر بده تا جهان به کامت بشه.

    استاد عزیزم مریم جان و دوستان خوبم دوستتون دارم و از رب العالمین براتون سلامتی شادی ثروت موفقیت آرامش و سعادت در دنیا و آخرت را خواستارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      Zahra Gheraat گفته:
      مدت عضویت: 2369 روز

      درود

      عااالی بود زهرا جااان‌‌ و هم اسم خودم … عاااالی بود.

      فوق العاده استفاده بردم. خصوصا اینکه منم الان مساله مشابه تو رو دارم.

      باهات کاااملا موافقم. واقعا قوانین زیباست.. شکوه منده . منم خیییلی دوستشون دارم. حتی زمانی که برعلیه من فعال میشه..

      میگم اشکال نداره.. بازم دوستتون دارم. پشتم گرررمه. ته دلم یک اطمینان محکم ایجاد شده

      میدونم مشکل از من بوده که نتیجه قوانین به نفع من نچرخیده.. میدونم اگر رفعش کنم، طوری دیگه باور

      کنم ،رفتار کنم، خودم را اصلاح کنم، این قوانین الهی و قشنگ نتیجه دلخواهم را به من میده . اونم به زیباترین شکل ممکن که به قولا عقل جن هم بهش نمیرسه

      خلاصه از کامنت زیبا و تجربه عالی ات کلی کیف کردم..

      عزیزم برات آگاهی بیشتر و نتایج بزرگتر آرزومندم .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 1457 روز

    سلام استاد عزیزم

    این جمله تون خیلی خیلی منو به فکر واداشت ویک تلنگر اساسی بهم زد

    استاد عزیزم من تازه چند ماه که بین همه ی چیزهایی که فکر میکردم بهش علاقه دارم وبه دنبالشون برم وبا کلی آزمون وخطا رسیدم به دونقطه ‌ودو مسیر ومی دانم ازبین این دو راه هم یکی رو انتخاب می‌کنم…..

    استاد عزیزم من همیشه فکر میکردم اگر به جایی نرسیدم ونمی تونم برسم مقصر خانواده ام هست ،چون من یک زن هستم وهمیشه با محدودیت روزبه رو بودم وهستم که اینجا برم اینجا نرم ،این کارو کنم یا این کارو نکنم….

    اما الان به کمک شما خیلی تغییر کردم،ومتوجه شدم اگر ما تغییر کنیم عزیزانمان هم تغییر می‌کنند ونه تنها سنگ جلوی پا نمی‌شوند بلکه بالی می‌شوند برای پرواز….

    من اینو با گوشت واستخوانم دریافت کردم گرچه باز هم دربعضی مسائل هنوز شرک دارم،ولی خبر خوب این است که قانون رو متوجه شدم ودیگه اصلا دیگران رو مقصر نمی دانم وآگاهانه وبا هوشیاری کامل میدانم که مقصر اصلی ماجرا خودم هستم .واین خیلی قدم مهمی است اینکه بدانی ضربات وتضادها همه از وجود خودت هست..‌‌

    من می‌دانم وقتی پیش داوری میکنم ومنتظر یک اتفاق هستم دقیقا همون میفته وبعضی وقتهاخیلی بالاتر وشدیدتر ،چه خوبتر وچه بدتر

    استاد عزیزم …‌

    این مهمترین نکته زندگی وبه نظرم این اولین قانون زندگیست که هر فردی باید بداند

    …………………………………………

    مسئولیت تمام اتفاقات زندگی دردست خودمان هست .نه پدرو مادر ،نه خانواده،نه جامعه ،ونه هیچ چیز وهیچ اتفاقی نیست. اگر ما بهترین خودمان در هر لحظه باشیم وتوکل مان واعتماد به خدا وخودمان را ازدست ندهیم همه شرایط به نفع ماست

    ………………………………………….

    تا زمانی به این درک نرسیم وایمان نیاوریم یک پایمان می‌لنگد…تازمانی که به این موضوع ایمان نیاوریم به فکر بهبود شرایط نیستیم همیشه منتظر معجزه هستیم ،منتظر امام زمان زندگیمان هستیم،منتظر یک دست یاری گر هستیم،وهیچ وقت دستمان رو به زانو نمی زنیم وبلند نمی‌شویم

    ….

    استاد عزیزم من دوسال واندی هست که باشما هستم مطمئنا اولها ادا درمی‌آوریم وروشنفکر بازی درمی‌آوریم ،ولی به نظرم ادا درآوردن هم خوبه چون کار وحرفهایی که هی تکرار شود ،تکرار شود از یک جایی به بعد ذهن دچار شک میشه ومیاد باخودش می‌سنجه ،میگه نکنه این حرف ها درست باشه ،اگه اینطور باشه که خیلی عالی میشه،بیا منم امتحان کنم ،منم از شادی،ثروت ،نعمت خوشم میاد ،بیا این راهم امتحان کنم خدارو چی دیدی شاید خوب بود……واین میشه اولین قدم ها ونشانه های کوچک میان ،اونقدر زیاد میشه تا مهر تایید میخوره

    من همیشه خانه دار بودم ولی چند ماهه که به فکر درآمدم ونشانه ها دارند میان گرچه کمه ولی برای من عالیه ،شاید برای بعضی ها کم باشه ولی من اولین 2 تومان عمرم رو بدست آوردم .پولی که از زحمت خودم هست

    خدایا شکرت

    اینو نوشتم یادم باشه از کجا شروع کردم من پولی رو بدست آوردم که خودم زحمت کشیدم وهمش از لطف شماست ،اگه با شما آشنا نشده بودم هیچ وقت هیچ وقت به فکر درآمد داشتن نمی افتادم استاد به خودم قول دادم وتعهد بستم که تا سال آینده باید بشه 10برابر ،باید بشه واین روند باید ادامه پیدا کنه

    خواستم با شادی من شریک شوین…..‌

    من قدم هامو دارم برمیدارم بقیه اش رو سپردم به خدا ،بقیه اش باید خدا ساپرت کنه ،من نمی دونم چه طوری ،باید خودش درست کنه ،چون اون خدایه ،اون رب ،اون خالق ،من اون چیزی که باید طرف من باشه انجام میدم بقیه اش بااون

    من از شما یاد گرفتم حتی ازخدا عاجزانه نخواهم ،گدایی نکنم ازش ،من یاد گرفتم با پرویی ازش بخواهم ،اندازه بزرگیش ازش بخواهم ،من از شما یاد گرفتم که به گدا چیز خوبی داده نمیشه ،من باید به اندازه مقامی که بهم داده ازش بخواهم،من اشرف مخلوقاتشم ،من کسیم که وقتی منو آفرید به خودش گفت فتبارک احسان خالقین

    من کسیم که به فرشته هاش گفت برمن سجده کنند

    پس کم لطفیه که غر بزنم،کم لطفیه که خودمو خوار کنم،خودم ذلیل ببینم ،دستم رو جلوی حتی بنده های گرانقدرش دراز کنم

    منی رو که اینقدر اجر ومنزلت داده ،باید محکم باشم ،باید صبور باشم،باید عزتمند باشم،باید قوی باشم،باید وتنها متوکل باشم وباید تنها اورا بپرستم وتنههههههاااااا از او یاری بجویم باید باید باید

    وخدا خودش گفته ازمن بخواه تا به تو بدهم ومن هیچ گاه خلفه وعده نمی کنم

    استاد عزیزم من اینها رو همه رو ازشما یاد گرفتم ،یاد گرفتم در نعمت مثل سلیمان بخواهم ،در دوستی مثل ابراهیم بخواهم ،در عزت مثل یوسف بخواهم،من یاد گرفتم فرزندان رو مثل ابراهیم به خدا بسپارم،من یاد گرفتم مثل مادر موسی اعتماد کنم،گرچه سخته ولی ذهنم فهمیده اگه یکنفر تونسته پس منم میتونم، منم به همون اندازه خدا بهم توانایی داده

    من باید روی خودم کار کنم ،گرچه این حرفها قشنگن ولی در عمل باید دید چطوری

    گرچه کودک نوپا هستم مهم تلاش کردن وقدم به قدم جلو رفتن،مهم هدف داشتن وبه سویش حرکت کردن…..

    ببخشید فکر کنم زیادی نوشتم از دستم در رفت…..

    خیلی خیلی ازتون سپاسگذارم که منو با خدا آشتی دادین ،من از خدا میترسیدم واز ترس خدا به اماما پناه میبردم،وای برمن ،وای برمن

    خدایی که این قدر مهربون است خدایی که منو خیلی خیلی دوست داره،

    الان بعضی وقتها آرزو دارم زودتر بمیرم تا به دیدار خدا بروم گرچه قبلنا از مرگ میترسیدم ولی باز میگم باید صبور باشم وبا دست پر پیش معبودم بروم تا حرفی برای گفتن داشته باشم

    استاد عزیزم باز هم ازتون سپاسگذارم ️️️️️️

    همیشه شاد وپر از ایمان باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    زیبا گفته:
    مدت عضویت: 2505 روز

    به نام خالق هستی

    سلام استاد و مریم جان

    چقدر خوبه که می‌فهمیم و چقدر خوبه که بتونیم عمل کنیم خدایا شکرت

    من در مورد بعضی چیزها میتونم

    ولی باز از خودم نا امید میشم که چرا تعریف میکنی

    اخه زیپ دهنت رو ببند

    مگه نمیدونی قانون چیه آروم باش

    خیلی جاها تونستم و شرایط جوری پیش رفت بینظیر

    خیلی دلم میخواد عمل گرا تر باشم

    حرف نزنم و نتیجه نشون بدم

    خدا را بهتر ببینم و بشناسم

    و بیشتر باهاش حرف بزنم

    یه چیزی درون من کم است

    خدا کجاست جای آن آنجاست

    خدا هست ولی آنجا را جز خدا کسی نمی تواند پر کند

    آنچه نیست از نبودن خداست

    دلم خدا میخواهد تا پر شوم از بودن

    سرشار از نفس های عاشقانه

    سرشار از ترانه های بودن

    دلم خدا میخواهد

    فهمیدم که هر جا کم آوردم

    یعنی خدا رو ندیدم

    و خودم قبول نکردم

    تو مسائل مختلف تونستم کنترل کنم مثل فوت عزیزان

    حل میکنم و آرام میگیرم

    ولی تو مسله مالی کم آوردم

    این فایل رو چندین بار شنیدم دیدم مقصر خودم هستم

    میخوام دیگه منم نگم چیزی و فقط،با خدا پیش بزن باید عمل کنم تا نتیجه ها بیان

    خدایا یاریم کن تا متوکل تر قدم بردارم میدونم

    تو باشی همه چیز هست و بس

    خدایا مرا به راه راست راه کسانی که هدایت کردی نعمت دادی هدایت کن نه گمراهان

    یارب از تو مدد میطلبم

    شاد موفق و ثروتمند باشید در دنیا و آخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    حمیده رشیدی گفته:
    مدت عضویت: 2937 روز

    درود بر خانواده بزرگ عباس منش. .

    خدا رو شاکرم که پس از سالها تلاش بلاخره تو اون مسیری که همیشه دوست داشتم قرار گرفتم. . .

    مسیری پر از لذت و آرامش و آگاهی. . .

    به لطف خدا و تلاشهای استاد که برای من یک پیامبر محسوب میشه. . دارم به آگاهی که 15ساله دنبالشم،میرسم.. .

    بعضی موقع که دارم به صحبت های استاد گوش میکنم،به خودم میگم چجوری استاد این آگاهی ها رو کسب کرده،آخه خیلی تو مطالب ریز شدن ،و چقدر موشکافانه ،همه چیو بررسی کردن. . من سالها ست در مورد ارتقا زندگیم دارم تلاش میکنم و تحقیق و مطالعه دارم. . هزینه های زیادی صرف کردم تا به درجه ای که می‌خوام برسم. .ولی خدا می‌دونه این چند ماه اخیر که دارم از آموزه های استاد پیروی میکنم. .چقدر موفق تر بوده. . با وجودی اینکه من سالهاست استادو میشناسم. . .

    بازم شاکر خداوندم. . .

    در مورد موضوع اول. . . .برا من خیلی تکرار شده. . اگه بخوام یکیشون مثال بزنم تا حل شدنش 6سال طول کشید. . .واقعا بهش یقین دارم

    در مورد موضوع دوم. . . بازم شرایط بسیاری برام پیش اومده که با حس خوبم اوضاع بهتر بشه برام. .

    ولی موضوع دوم از وقتی با استاد همراه شدم بیشتر برام ملموس شده و بیشتر اتفاق می‌افته. . . .

    متشکرم مرد بزرگ. . .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    محمد شادی گفته:
    مدت عضویت: 819 روز

    بادورود به استاد عزیز وخانوم شایسته.

    همانطور که دراین فایل میگن واقعاً همانطور چون من خودم زمانی اینطور بودم وضربه خوردم زمانی در یک بزینس با برادرم شراکت کردم ولی متاسفانه درست پیش نرفت واون موقع من تمام تقصیر هارو انداختم کردن برادرم ومدتها در این فکرها بودن که اون با من این کارو کرد و خود خوری میکردیم من آنقدر از این موضع شکایت داشتم که همسرم هم اینطور فکر میکرد البته روی. تکرار من اونم باورش شده بود که اون با ما این کارو کرده ولی بعد آشنا شدن با استاد عباس منش عزیز وگوش کردن فایلها فهمیدم که هر اتفاقی هر مسله ای که در زندگی ما وارد میشود تماماً باعث این اتفاقات خودم هستم وخودم با افکارم با ،باورهای نادرست که داشتم وارد زندگیم کردم و دیگه از اون نوع فکارها سعی میکنم نداشته باشم هرچند که شیطان بیکار نمانده و همواره اون نجواهای مخرب رو میفرستد ولی شنونده باید عاقل شود .باتشکر از دوستان ..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    محجوبه گفته:
    مدت عضویت: 2138 روز

    سلام.کامنت 2.

    شرایط کنونیتو تغیر بده.

    چند روزه تو حوضه کاریم میگم خدایا کلی سوال دارم کمکم کن راهنماییم کن.تا اینکه دیروز استاد سئوم گفت دوره مشاوره رو بخر بیا تا جواب سوالاتو بگیری با اینکه هزینه اش برا منکه هنوز درامد انچنانی ندارم زیاد بود ولی قبول کردم.یه نجواهایی میومد که خودت باید کاراتو بکنی هزینه نکنی و…

    ولی اشتباه پشت اشتباه تو سایت انجام میشد و وقت و از همه مهمتر انرژی من از بین میرفت.

    خلاصه امروز که برا سایتم رفتم مشاوره متوجه شدم اگه دو روز دیگه به همون منوال میرفتم سایتم به فنا میرفت.استادم کلی راهکار بهم داد و من از اینکه کلی راه حل گرفتم و اینکه کلی چیز جدید تو کارم یاد گرفتم خوشحال بودم.اون مرتب میگفت من نگران سایتتم.ولی این جمله از صبح از یک دست نوشته تو ذهنم بود که

    گر نگهدار من انست شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد.

    وقتی از مشاوره اومدم بیرون با خودم گفتم کاش میگفتم خدا بیشتر از اینا هوامو داره نگران نباشین استاد.

    از طرفی این خرابکاری تو سایتم درسته کار خودم بود ولی همش دنبال مقصر بودم.هی میگفتم چرا دفعه قبل گفت سایتت خوبه چرا فایل اکسل خراب رو بهم دادن که وارد کنم و سایت خراب شه و منم دنبال اون بدترش کنم و ….

    الان که این فایل رو دیدم دیگه باید با خودم بگم کاریه که شده و باید درستش کنم.هر چقدرم غر بزنم هیچ فایده ای نداره.هر چند ته دلم 100 درصد اینو نمیگه ولی 70 درصد الان قبول کردم که مقصر خودم بودم.چرا مقصر خودم بودم؟به خاطر ذهن فقیرم.

    به خاطر یه ترمز مسخره اونم اینکه نباید هی برم پول بدم مشاوره بگیرم خودم باید کارامو انجام بدم اگرم اشتباه کردم درس بگیرم.ولی نگو تو بحث سایت اینجوری نیس که تو کل صفحات یه اشتباهو تکرار کنی و بعد بگی اوکی پاک میکنم درست میکنم.

    نخیر….

    با هر اشتباه کارت 2 برابر یا 3 برابر میشه و گاهی جبران ناپذیر.

    من ذهن فقیر داشتم که باید جلو هزینه هامو بگیرم حالا هر چقدر شده وقت بزارم ولی هزینه نکنم تا چیزای جدید یاد بگیرم.

    دیدین بعضی روزا همه چیز یه رنگ دیگه اس؟

    یه جوریه؟

    انگار هنگی!انگار هزار بار یه فکرو مرور میکنی تا به نتیجه برسی و گاهی اونقدر اگاهیت زیاد میشه که فقط میخای زود هر چیزی که اشتباه بوده رو درست کنی.

    امروز من اینجوری بودم.چه از لحاظ کار کردن روی خودم که چرا این اتفاق افتاد و چه از لحاظ مشکلات کاریم.

    این فایل نشانه ای بود اخر شب که خدا بهم گفت درسشو بگیر غر نزن اینقد نگو چرا چرا اینجوری شد اونجوری شد.

    اگر یکم بیشتر رو خودت کار میکردی ذهن فقیرت که میگفت پول برا مشاوره نده هزینه نکن خودت یاد بگیر رو محل نمیدادی اعتماد به نفستو بالا میبردی به استادتم میگفتی من میخام سایتم رو بهترین کنم کمکم کن هزینه اشم میدم.اونم همین راه حل که 3 ماه پیش باید انجام میشد رو همون موقع بهت میگفت.

    تو 15 سال گذشته همش از شرایط غر میزدم از همسر از بچه از زندگی خانواده بی پولی …همه چی و باید بگم این 5 سال اخیر گه کمتر و یا اصلا غر نزدم بهترین نتایج رو گرفتم.

    یه جاهایی اخرش گفتم دیگه این منم باید چاره ای پیدا کنم.حتما یه راهی هست و گشتمو گشتم کتاب خوندم فایلای راندا برن رو گوش دادم تا رسیدم به استاد عباسمنش عزیزم.

    خدایا کمکمون کن تو این راه موفق و سربلند بیرون بیایم.کمک کن تو خشنود باشی و ما رستگار…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    الهه استادی گفته:
    مدت عضویت: 2508 روز

    استاد جانم سلام، خانم شایسته ی جسورم سلام، دوست عزیزی که داری برا خوندن کامنت من از زمانت بها میدی سلام، استاد جانم این جمله چند؟! اصلا مگه میشه روی این جمله قیمت گذاشت؟! آخه دورتون بگردم من، چقدر دقیق زدین به ریشه، استاد جونم بارها و بارها ازتون شنیدم که بچه ها حواستون باشه ها، حواستون باشه به کانون توجهتون، به هر چیز توجه کنین از همون جنس تو زندگیتون میاد، جهان، جهان فراوانی، برو، نمی‌خوام، نمی‌فهمه!!! به هر چی توجه کنی برات از همون جنس میزارن کنار، استاد جونم من با پوست و گوشت و خونم بارها و بارها اینو درک کردم، اما باز فراموشم میشه، و باز میشم مثل عموم و طبیعی که نتایجم مثل عموم میاد تو زندگیم!

    استاد جونم دقیقا وقتی اسم اینستاگردی رو میزارین ولگردی، درست میگین استاد جانم، استادم یکی دو روزی رفتم تو اینستا برای یه سری محتوی و ایده بعد میدونین چی شد، بماند که مسیر الهام و هدایت های ناب خدا رو به خودم بستم، اتفاقی تو کلیپا، کلیپ خیانت دیدم، کلیپ حال بد و درد و غصه دیدم، ذهنم که با هزاران بهونه میومد توجیح می‌کرد، عزیز من باید بدونی تو جامعه چی میگذره!!!! منم که شل کردم و دل دادم به ذهن جان، پس گردنی خوردما، یعنی کمتر از 48 ساعت سر مسائل پیش پا افتاده با همسری جانم به چلنج خوردیم!! خدای من!! من باورم نمیشد!! ولی انگار یه گوشه وایساده بودم و رصد میکردم، خدای من وسط اونهمه نق و نوق های بیخودی که داشتم میگفتم آخ که نگم براتون استاد، چنان همه چیو به هم میبافتم که نگو، یعنی عوامل بیرونی رو، رو سفید کردما، دیگه نگم براتون که چقدر حال بدی رو تجربه کردم، خودمم خودمو داشتم قضاوت و سرزنش میکردم، ولی به لطف دوره ی احساس لیاقت بعد از حول و حوش ده ساعتی، کم کم حالمو برگردوندم، اول اینکه درسشو گرفتم، که توجه به بدی عین بدی، اینهمه صداقت و وفاداری و عشق بی قید و شرط از همه جا چرا باس خوراک مسموم بدم به افکار نازنینم و اینکه هر کسی هر جایی هست، جای درستشه، و همه به یک میزان به خداوند دسترسی داریم! ، دوم اینکه سعی کردم بپذیرم، من یه انسانم و به خودم صفر و یکی نگاه نکنم و خودم رو دوس داشته باشم ولی در عین حال خودمو قضاوت نکنم و درس این حال نازیبا رو بگیرم. سوم اینکه سعی کردم به زیباییها و خوبی های همسرم آگاهانه توجه بیشتری کنم و آخر اینکه از خودم بپرسم چطور میتونم از این بهتر زندگی کنم، چطور میتونم در عین حال که عاشق عشقمم اما حال خوبم رو وابسته به رفتار عزیز دلم نکنم..

    خلاصه استاد جونم تمرکز بر آنچه می توانم بهبود بدم مثل آب رو آتیشه، الحق والانصاف هروقت زمان گذاشتم روی سریال سفر به دور آمریکا سفر رو تجربه کردم، زمان گذاشتم روی زندگی در بهشت، همون حال و هوا رو تجربه کردم، مثل اون موسیقی زیبای سفر یه شعر سفر یه قصه است .. که تو آروی میخوندین و با دستتونم هم نوازی میکردین، یعنی من دقیقا همون آهنگ با همون حس و حال رو از همسرم دیدم، نه یکبار، بلکه بارها و بارها، تازه بین آهنگم هی عشق جان نگاه سراسر مهری به من می‌کنه و میگه عاااشقتم..

    من همون آدمیم که یه زندگی عاشقانه برا خودم خلق کردم، یه زندگی سراسر مهر و عشق بر مبنای احترااام، من همون آدمیم که از زیر صفر با همسری جانم شروع کردیم و الان اولین خونمون رو توی بهترین نقطه ی شهر، اجاره کردیم، و چقدر صاحب خونه ی نازنین و همسایه های آروم و مبادی آدابی داریم، خدایا شکرت، ما همینطور که بدون سرمایه و پشتوانه ی بقیه، فقط و فقط با حساب کردن روی خدا، در اوج سادگی، بهترین و کاربردی ترین وسایل رو با عزیز دلم برا خونمون رقم زدیم، پس میتونیم قدرتمندتر از قبل ادامه بدیم، من بینهایت سپاسگزارم از عزیزدلم که اهل یادگیری و رشد، و نمیگه من بلدم، من بلدم، ما کنار هم با عشق تلویزیون رو حذف کردیم، ما آگاهانه داریم رو فایل های محصولات کار میکنیم و چقدر از طریق همین گوش کردن ها نتیجه اومده تو زندگیمون، استاد جونم داریم تلاش میکنیم متعهد تر باشیم به تعهد و عمل به قانون، اومدم نوشتم تا یادم بمونه همیشه و همیشه بایستی حواسم به فرکانسم باشه، برا سپاسگزاری هام سقف نزارم که صرفا با اینکار خودمو محدود میکنم از تجربه ی لذت بیشتر، استاد جونم اومدم بنویسم تا بدونم یه بانک زمانی محدود دارم، میتونم وام غم و جدل و بیماری بگیرم از هستی واسه خودم، یا سپرده باز کنم، سپرده ی عشق، سپرده ی لبخند، سپرده ی اشتیاق و عشق و امید..

    استاد جونم، خانم شایسته ی نازنینم دوستتون دارم خیلی زیاد، مرررسی که با ثبت لحظه های ناب، بهونه ی قشنگی میشین برا زیبایی مضاعف این هستی، چلچراغ قلب منین، مرسی برا این فایل راه گشا و دلبر، که گوشزد کرد به من که خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت نباش الهه جانم، الهه جانم میخوای قلبت باز بشه، میخوای حال دلت عالی باشه، میخوای مستی واقعی رو تجربه کنی، خودت رو مهمون کن به جااام سپاسگزاری جونم،تمام تمرکزت رو بزار رو چیزایی که میتونی بهبودش بدی عشقم، از همه بیا بیرون عزیز من، همه توقعات بیرونی رو ببر به درون خودت، تمام توجه و تمرکزت رو بزار رو خودت ، بخدا سود میکنی ، اونم چه سودی، سودش نامحدوده دختر، ابدیت در پیش قشنگم، اونجوری زندگی کن که شایسته ی اونی و برازنده ی یک انسان موحد..

    استاد جونم مرسی که دلنوشته ی منو خوندین، مرسی برا لبخند شیرین رو لباتون، الهی که همیشه در پناه الله یکتا شااااد، سلامت، ثروتمند و سعادتمند باشین، استاد جونم من نمی بازم، و هر بار راست قامت تر و سازنده تر بلندمیشم ..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    زکیه لرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1735 روز

    بنام رب هدایتگرم

    سلام ب استاد عزیزم

    و دوستان همفرکانسیم

    خداروشکر میکنم ک هدایتم کرد ب این فایل و خداروشکر بابت این همزمانی ک برام رخ داده

    چن, روزه ذهنم درگیره و ی جورایی تحت فشار بودم در حدی ک قدرت و داده, بودم ب بیرون خودم

    در حدی ک جسمم سریع واکنش نشون داد و با سرماخوردگی جزئی و ضعف خودشر نشون داد

    ک داری اشتباه میری مسیرتو

    خداروصدهزار بارشکر چقد حس خوبی گرفتم ازاین فایل

    چون فهمیدم اگه نتیجه درست نیست ی چیزی در درون من ایراد داره نه بیرون از من

    من مسئول تمام شرایط زندگیم هستم ،من مسئولم

    ن شرایط وآدم های, بیرون ازمن

    امروز فهمیدم ک شکایت کردن وغرزدن درباره ی شرایط نادلخواه اونا رو بیشتر ب زندگیم میاره

    اگه من میخوام زندگیم با بقیه99% جامعه فرق کنه و دلخواهم باشه

    باید تمرکزم و بزارم رو بهبود خودم

    وافکارمو تغییر بدم

    چون پاسخ تمام سوالا در درون منه

    من با افکارم درهرلحظه دارم زندگیمو خلق میکنم

    اگه من تغییر کنم شرایط بیرونم برای من تغییر میکنه و جهان بهم پاداش میده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: