زیبایی ها را ببینیم - صفحه 1
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-22.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2015-09-12 13:15:272020-08-22 01:48:58زیبایی ها را ببینیمشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بسم الله الرحمن الرحیم
ادامه ی قشنگی های شنبه جان، 7 بهمن ماهِ بارونی و زیبای سال 1402:
23- طعمِ خوشمزه ی کره روی برنج.
24- طعمِ خوشمزه ی نعناع توی دوغ.
25- استراحتِ عالی و دلچسبِ میان روز.
26- پنجره بازه و هوای مطبوعی رو حس میکنم.
27- راحت تر شدم برای خوابیدن به پهلو.
28- حالِ خوب و خوشِ من و بابایی و نی نی.
29- فایلِ جدید استاد که امروز آپلود شد:
قدرت اراده در مقابل نحوه عملکرد مغز انسان
30- دایره آبی رو دیدم صبح، و پیام نفیسه جانم رو دریافت کردم.
31- ستاره قطبی و سپاس گزاری و … نوشتم.
32- تو لیستِ درخواستهام تو نوتِ موبایلم، آبگوشت و سبزی پلو ماهی بود که تیک خورد. خونه مامان و مادر شوهرم نوشِ جان کردم.
33- تکون خوردن های نی نی تو دلم فداش بشم.
از این هفته ان شالله باید تعداد تکون هاش رو شمارش کنم.
امروز خدا بهم یه باورِ عالی داد که به آرامشم کمک زیادی میکنه:
نی نی در بهترین زمانِ خودش هر روز، هر لحظه، تکون میخوره و کاملاً سالمه.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
34- پنجشنبه ترجمه ی سوره مریم رو خوندم، از قسمتی که حضرت زکریا میگه من پیر و ناتوانم، همسرم نازاست، چطوری میشه بچه دار بشم؟
و خداوند پاسخ میده:
قَالَ کَذَٰلِکَ قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئًا ﴿٩﴾ سوره مریم
گفت: چنین است پروردگارت فرمود: این [کار] بر من آسان است، و همانا تو را پیش از این در حالی که چیزی نبودی آفریدم. (9)
من عاشقِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ هستم، اولین بار یاسمن جانم (زمانی) تو کامنتی نوشت و از همونجا عاشقِ این آیه شدم.
این قسمت رو روی دیوار هم چسبوندم.
هر وقت قفلی میزنم روی سختیِ یه کار یا یه هدف و پروسه، یادش میوفتم و میگم این بر خدا آسان است…
35- آهنگ های زیبا و حس خوب کن گوش میدم.
36- کامنتِ خوب، خوندم و نوشتم.
37- رختخوابِ نرم و گرم.
38- خونه ی مستقل، نرم و گرم و امن مون.
39- سایت خوبی پیدا کردم برای مقاله های مربوط به بارداری.
40- تمرین های خط با دست چپم رو با بهبودگرایی و حس خوب انجام دادم.
امروز و هفته گذشته که ننوشته بودم رو با حس خوب نوشتم و لذت بردم.
41- هر اهنگ عاشقانه ای که گوش میدم تو قلبم وصل میشه به عشقم به خدا.
42- صدای کلاغ جان، همین الان.
43- امروز در رابطه با موضوعی انقدر با خودم (سمانه جون) قشنگ صحبت کردم که خودمم کیف کردم.
اتقدر قشنگ توضیح دادم چکار باید بکنم که بهتر باشه واسم، با خوش اخلاقی، که خودمم کیف کردم.
:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:
خداوندا، سپاس گزارتم برای همه چیز
به نامِ اللهِ یکتا
سلام به همگی
خیلی لذت میبرم از قرارم با خودم برای نوشتن از قشنگی های روزانه ام، تو این صفحه یا هر صفحه ی دیگه ای از این سایت ارزشمند.
کانون تمرکزم اینطوری بیشتر جلب شده به قشنگی ها و موشکافی در موردشون.
:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-
قشنگی های شنبه جان، 7 بهمن ماهِ بارونی و زیبای سال 1402:
1- دیروز صبح، داشتم با عشق اینجا مینوشتم، قسمتی از متن پرید.
خیلی راحت گفتم اشکال نداره، خیره. رهاش کردم…
قبلش داشتم تو عقل کل پاسخ مجدد میدادم به این سوال که از روزی های غیر حسابتون بگین…
حدود 1/5 ساعت، صبح به محضِ بیداری، داشتم مینوشتم در موردش.
بعد که دیدم متنم اینجا پرید، گفتم با خودم هیچ اشکالی نداره این تمرینِ زیبای روزانه نویسی از قشنگی های زندگیم، اونجا اجرا شده اونم به بهترین شکل.
چند تا سود داشت برام تمرینِ صبح دیروزم در پاسخ به سوال عقل کل:
* هدایت شدنم مجدد به اون سوال، باعث شد جواب 4 ماه پیش خودمم بخونم.
* کامنتهای پاسخِ بچه های دیگه رو هم بخونم.
* توجهم تخصصی بیاد روی روزی ها و نعمتهام، چه کلی چه تو 4 ماهِ پیش.
* دقیقا بعدش رفتم صبحانه، جالبه چون زمانِ درستش هم بود.
2- الان داره بارونِ رحمتِ الهی میباره.
برای من نشانه ی نعمت هست.
نشانه ی یه روزِ عالی پر از روزی و نعمت و برکت.
هوا بوی به شدت عالی میده.
3- خوب خوابیدم از شب تا صبح، متصل، همونطوری که دوست دارم.
کنارم دو ستون خونه سازی کردم با بالش و پتو که طاق باز نشم تو خواب و الحمدالله خونه سازیم خوب بود :))))
4- صبحانه آماده کردم برای همسرم، به باباییِ عزیزِ نی نی.
5- حالم خوبه، حسم خوبه، سلامتم خودم و نی نی، الهی شکرت.
6- اینترنت وای فای خانگی و بسته همراه اولم که به راحتی وصل میشم اینترنت.
7- دیشب سایت در دسترس نبود، اصلا بالا نمیومد، یه صفحه سفید بود، نمیدونم مشکل از کجا بود، نتونستم ایمیلها و کامنتهای بچه ها رو باز کنم بخونم.
گفتم اشکال نداره، بعدا مجدد امتحان میکنم، گفتم خیره.
صبح (الان) دیدم مسیله حل شده و وارد سایت و اکانتم شدم به سادگی.
بعد از رفرشِ سایت هم، مستقیم هدایت شدم به این صفحه ی دوست داشتنی و ارزشمند تا بنویسم.
8- صدای بارون که میاد، من خیلی خوشحال میشم.
از طریق کانال کولر متوجه میشم و کلی ذوق میکنم.
9- دو تا قاب هنریِ باور، از دیوار افتاد، یکی بامداد امروز قبل از خواب، یکی هم صبح دیدم کنار بالشم افتاده…
اولی:
سمانه جان
به توحید برسی به همه چیز میرسی.
دومی:
فلاخوف علیهم و لاهم یحزنون
من قشنگ حس میکنم خداوند لحظه به لحظه هدایتم میکنه با این پیام هاش مستقیم.
به همسرم پیام های هر روز (این باورها رو) اطلاع میدم، ایشونم خوشحال میشه.
10- دیشب خوب و راحت و قلبی با اتصال بالا، سپاس گزاری نوشتم.
11- میخواستم تو دفترم شروع کنم به نوشتن که هدایت شدم اینجا، خیلی هم عالی و دوست داشتنی.
12- صبحانه ی عالی و خوشمزه نوشِ جان کردم.
نعناع روی نیمرو عالیه، مخصوصا با کره و نون سنگکِ خوشمزه :)
شیرِ عزیز هم که جایِ خود.
13- دیدنِ خیسیِ درختها و زمین تو هوایِ بارونی، حسِ خوبی داره.
14- متوجه شدم سمانه جان برای راحتی و ارامش و آسایشِ بیشترِ خودت: سکوت کن، اجازه بده جریانِ هدایت بهت میگه چکار کنی در چه زمانی، که بهترین باشه برای تو.
یه نمونه شو صبح دیدم، قشنگ فهمیدم تو حتی اگه یادت بره و حواست هم نباشه، بهت میگه چکار کنی :)
به قولِ مریم جان:
دکمه ی ذهن خاموش شه، دکمه ی هدایت روشن میشه.
15- بهبودگرا شدم، تا هر جایی یادمه مینویسم کامنت تو این صفحه و ارسال میکنم، موارد بعدی تو طولِ شبانه روز رو بعدا اضافه میکنم اینجا و کامنتِ مجدد میفرستم.
16- آفرین سمانه جون برای اهمیتی که میدی به روح و جسمِ نازنینت.
ممنونم برای تلاشت، ممنونم با توجه به درک و ظرفیتت داری اقدامِ عملی میکنی در موردِ خودت.
17- تو ستاره قطبی ام نوشته بودم پنجشنبه و جمعه خونه مادر شوهرم و مامانم که میریم، حسابی خوش بگذره، بگیم و بخندیم.
همینطور هم شد.
کلی خندیدم، شاد شدم.
18- همچنان بارون میاد، صداش میاد و هوا لطیفه.
19- اینکه مشغولِ نوشتنِ کامنت از زیبایی های امروزم هستم اینجا و توجهم روی قشنگی هاست.
این نوشتن ها هم یکی از انواعِ بی شمارِ روزیِ غیرِ حسابِ من در زندگیمه.
20- دیشب بهتر درک کردم هر چی وارد زندگیم میشه، دسترسی من بهش باز میشه، اعم از پولی که از طریق حقوق وارد میشه، هدیه ها، خوراکی ها، حس های خوب و شادی، سلامتی و ارامش و … که تعدادشون بی شمار هست هر لحظه تو زندگیم از نعمتهای خداست.
میشه نعمت.
میشه برکت.
میشه روزیِ حساب.
میشه روزیِ غیر حساب.
میشه از فضلِ خدا.
شاید ظاهرش ساده باشه این حرف، ولی وقتی ادم بهتر درک میکنه، عمیق تر هم سپاس گزاره.
با پوست و گوشت و استخونش حس میکنه چقدر در لحظه، ثروت داره.
ثروت رو فقط به پول، مادیات، طلا، خونه، ماشین، مسافرت و … وصل نمیکنه.
آدم تازه یادش میوفته برای سلامتی تک تک اعضای بدنش باید سپاس گزار باشه.
برای دست ها و پاهایی که در سلامتی هستن و دارن کار میکنن.
برای اجزای بسیار کاربردیِ صورت، که دارن عالی کارشون رو انجام میدن.
برای اعضای داخلیِ بدن که زیاد هستن.
برای آرامشِ روحی که آدم داره در همون لحظه.
برای امنیتی که داره.
برای سقفِ بالاسر، گرمای خونه تو سرما.
برای خنکیِ خونه تو گرما و …
از خداوند میخوام سپاس گزارترم کنه.
راهش رو تازه متوجه شدم.
هر چی بیشتر درک کنم چی دارم، چی وارد زندگیم میشه، چه خودم خلقش کنم چه هدیه بگیرم چه هر مدلِ دیگه ای، یعنی خداوند داره روزیِ منو میده، هم مادی هم معنوی…
محبت و توجهی که ادم به خودش میکنه، جزوِ روزی اش محسوب میشه.
محبت و توجهی که دیگری به ادم میکنه، جزوِ روزی اش محسوب میشه.
محبت و توجهی که ادم به دیگری میکنه، جزوِ روزی اش محسوب میشه.
یعنی هر طرف رو نگاه میکنی، توجه و دقت میکنی، بهتر درک میکنی تو مدارِ ثروتِ خداوند هستی که بی نهایته.
سمانه جان اشکالی نداره اگه گاهی این ابعاد وسیعِ ثروتِ پیرامونت رو فراموش میکنی یا نادیده میگیری.
مهم اینه که بدونی خدا هدایتت میکنه خودش، که برگردی تو مدارِ درک و آگاهی…
نترس و ناراحت و نگران نشو.
تو هر لحظه برمیگردی تو بغلِ امن و نرم و گرمِ خدا.
خودِ درک کردن، فهمیدن، انجام دادن، میشه جزوِ روزیِ آدم…
روزیِ من شد که بعد از کامنتِ دیروز صبحم برای پاسخ به سوال انواعِ روزی های غیر حساب، به درک بهتر برسم پایانِ شب در رابطه با انواعِ روزی ها…
برای این تکه از درکم خیلی سپاس گزار اللهِ یکتا هستم.
ممنونم که دسترسیم به این نعمت باز شد دیشب و الان.
21- صدای آواز پرنده داره میاد.
22- دیروز پیامِ تسلیمِ خدا بودن اومد، امروز هم یه لحظه تو تلویزیون شنیدم، کیف میکنم با این جریانِ هدایتِ بدونِ توقفِ خداوند…
:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-::
خدای مهربونم، ازت ممنونم برای تک تک نعمتهایی که دیشب برام اشکارتر شدن و نوشتم تو دفترم.
به نام اللهِ هادی.
سلام.
چقدر خوبه این جریانِ هدایت…
خیالِ آدمو راحت میکنه، استرس و نگرانی رو دور میکنه.
هدایت شدم به خوندنِ این کامنتِ خودم، و مستقیماً این قسمت توجهم رو به شدت جلب کرد:
اجازه بده جریانِ هدایت بهت میگه چکار کنی در چه زمانی، که بهترین باشه برای تو.
چکار کنی، در چه زمانی…
یعنی عجله نکن کی باید اقدام بکنی، چه کنی، چی میشه؟
چطوری میشه؟
مگه میشه؟
دخالت و فکر کردن به اینکه چطوری میشه رو باید بذارم کنار.
خودش در زمان درستش، میگه چیکار کن، همون موقع اقدام کن، نه زودتر نه دیرتر.
نه با روشی که الان ذهنت بهت میگه.
صبر کن بذار ببین خدا میگه چکار کنی، همون موقع که هدایتت کرد اقدام کن.
نه با ذهنت، با قلبت متوجه میشی چه کنی.
عجله واسه چی؟
کنترل ذهن کن، لذت ببر از لحظاتت تا لحظه ی هدایت و اقدام فرا برسه.
تو نمیدونی راه حل و روش مناسب و زمان مناسب چیه، خدا میدونه.
خدا جانم مرسی که اینطوری واضح باهام صحبت میکنی.
تو میدونی سمانه از طریقِ نوشتن، بهتر ارتباط میگیره، بهتر متوجه میشه، باهام از همون طریق صحبت میکنی.
خیلی بی نظیری.
این گفتگو یکی از قشنگی های امروزم هست که انحصاری نوشتمش.
امروز، چهارشنبه ی زیبای اسفندی هست، دومین روز از ماه اخر سال پرکتِ 1402 برای من.
هر سال خوبه، امسال خوبه، سال های بعد هم بهتر از امسال.
خدایا ازت متشکرم.
به نام اللهِ یکتا، به نامِ روزی دهنده ی همه ی مخلوقات.
سلام به همگی.
نوشتن از زیبایی های زندگیم و تمرکز و توجه بهشون حقیقتا شیرینه برام، خیلی خیلی شیرین…
حالا این وسط نجواها گاهی شیطنت هم بکنن، فدای سرم، من کار خودمو میکنم و ادامه میدم به یاریِ اللهِ یکتا.
:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-
قشنگی های پنجشنبه، 5 زیبایِ بهمن 1402:
1- دیشب سر یه مسیله مادی کنترل ذهنم خراب شد، اصلا یادم رفت کنترل ذهن کنم، شب موقع گفتگو با همسرم پاسخی که ذهنِ منطقی مو با سند و مدرک آروم کنه، از طریقِ خداوند، با کلامِ خودم، بهم رسید…
اون لحظه انگار کشفِ بزرگی کرده باشم، خیلی بهم چسبید.
خدا با یه مثالِ بزرگ تو زندگیم بهم گفت من X رو بهت دادم، تو اونوقت شک کردی سر اینکه Y واست فراهم شه؟
مگه برای x تو کاری کرده بودی؟
تلاشِ خاصی کرده بودی؟
تو که رهاش کرده بودی و سپرده بودیش به من…
و من آسانش کردم برات.
سمانه جون هیچ فرقی نداره، y هم برای من آسانه، برای تو آسانش میکنم.
هُوَ عَلَیَّ هَیِّن – این بر من (خدا) آسان است.
صبح که بیدار شدم اروم بودم…
2- صبح این قاب هنریِ باور، افتاده بود دقیقا کنار بالشم، یعنی از دیوار جدا شده بود …
خداوند روزی رسانِ همه ی مخلوقاته
یهو گفتم خدایا تو چه میکنی با سمانه؟
برای ساعتی مضطرب شدم دیشب، بعد خودت هدایتم کردی و آرومم کردی، بعد الان هم که مستقیم بهم پیام میدی…
3- به سمانه جانم گفتم اشکال نداره عشقم…
پیش میاد…
گاهی کنترل ذهن از دستت در میره نگران نباش.
تو خوب شدی.
تمرین های خوبی داری.
این یه مسیره.
بهترم میشی.
صبح هدایت شدم پاسخ خودمو بخونم که برای یه دوستی تو عقل کل نوشتمش:
اگه جایی بهت فشار اومد ناراحت نشو، همه مون همین طور هستیم، تا بیایم راه و روش درست رو یاد بگیریم هم زمان میخواد، هم صبر، هم پشتکار، هم عمل کردن، هم مهربانی با خود و عدمِ سرزنش خود…
قرار نیست ما یهویی تو همه زمینه ها با هم و همزمان خوب بشیم.
قراره اول با خود و درونمون آشتی کنیم، حس مون خوب باشه، بعد کم کم خودِ راه بهت میگه باید روی چی کار کنی، چطوری کار کنی.
و معجزه کرد…
دقیقا حس کردم اینو در ظاهر برای فاطمه جان نوشته بودم، اما پاسخِ خودم بوده به حسِ دیشبم.
4- نوتیفیکیشنِ ساعتِ 8 صبح ایمیلم، که میگه من پاسخی از دوستام داشتم طی 24 ساعت گذشته.
5- صبح ساعت 07:07 دقیقه صبح سایت رو باز کردم، دایره آبی رو دیدم، پیامی رسید بهم از علی جان، پسرِ نازنینِ 10 ساله ی شیما جانِ محسنیِ عزیزم…
شاد شدم.
قبلش گفتم خدایا با این پیام باهام صحبت کن.
پیام علی جانم بهم انرژی و خوشحالی داد، خدا حافظش باشه.
6- خوابِ خوبِ دیشبم تا صبح.
7- صبحانه ی خوشمزه ای که برای سمانه جونم آماده کردم تا نوشِ جان کنه.
8- رستورانِ زیبا و دل انگیزِ دیشب، غذاهای خوشمزه، کارمندان خوش اخلاق و خوشرو، من و نی نی توی دلم و بابایی، هوای عالی و سرد و مطبوعِ بارانی.
9- ماهِ زیبای دیشب.
10- ممنونم از ماشین ظرفشوییِ نازنینمون که دستش درد نکنه صبح، ظرفها رو شست، و سمانه جونِ عزیزم که ظرفها رو گذاشت تو ماشین.
11- سلامتی و حالِ خوبم.
12- محبتِ همسایه ی عزیزمون دیروز: برام یه ظرف حلوایِ شیر بسیار خوشمزه آورد، مزه ی بهشت میده.
13- محبت یه همسایه عزیز دیگه مون دیشب، برام آش درست کرده بوده آورده نبودم، گفت دوباره برات درست می کنم.
محبت های خدا از طریقِ دستانِ بی نظیرش، بسیار زیاده و دوست داشتنی.
14- سلامتیِ نی نی جون و تکون هاش که مامانی شو شاداب تر میکنه.
15- ظرف های شیرِ فراوان، تویِ یخچالمون، خدا اصلا اجازه نمیده تموم شه، دایم شارژ میشه.
فراوانی برای من مصداق های فراوانی داره تو زندگیم، یکی اش همین شیرهای داخل یخچالمونه.
16- متوجه شدم و یادآوری شد برام صبح که: مقایسه نکن خودتو با کسی سمانه جون، هر چیزی تکاملِ خودشو می خواد، آماده بودن میخواد، طی کردنِ تجربه ها و تمرین های زیاد میخواد، عجله نکن.
17- قدم زدن تو محیط زیبای خارج از رستوران دیشب، در اون هوای به شدت جذاب، شدیدا حس میکنم برف تو راهه…
18- صبح از پنجره دیدم دو تا درخت روبه روی پنجره آشپزخونه مون هَرَس شدن، همونی که توت سفید فراوان داد امسال، همونایی که گنجشکها و کبوترها میشستن روی شاخه هاش هر روز و میدیدم و سلام علیک داشتیم با هم …
یه لحظه شوکه شدم دیدم هرس شدن و کچل…
گفتم اِ روی اینا هر روز پرنده میشست میدیدم…
بلافاصله گفتم خیره، اشکالی نداره، اینطوری بهتره، قدرتمندتر میشن برای بهار و سال جدید ان شاالله.
کیف کردم از تغییر نگاهم در لحظه…
شیفتِ ذهنی ام از لحظه ای ناراحت شدن به کنترلِ ذهن و خیر گفتنِ ماجرا.
افرین سمانه جانم.
بلافاصله چی شد؟
نشانه آمد:
یه کبوتر نشست روی کله ی درختِ هرس شده و گفتم به به، پس حتما که دیگه خیره.
19- چایِ تازه دم کردم صبح برای بابایی.
20- امروز و فردا بابایی (همسرم) تعطیله و پیشمون هست، آخ جون.
21- صبح ها سلام میدم به خودم، خدا، بابایی، نی نی، طبیعتِ خدا و … با خوش اخلاقی و طراوت.
22- سمانه جانِ مهربان و خوش قلبم
ازت ممونم برای پیامک هایِ با عشقت دیروز و امروز صبح برای تبریک روز پدر به عزیزانت.
روحِ باباییِ نازنینِ خودم هم شادِ شادِ شاد.
:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-
آقایون و باباهای عزیز، روزتون مبارک.
ان شاالله خدا به همه تون سلامتی بده و حافظِ خودتون و خانواده هاتون باشه همیشه.
خدایا شکرت که تویِ زندگیم هستی، هر لحظه کمکم میکنی و بلندم میکنی از روی زمین.
به نام خیر الحافظین، اللهِ یکتا.
سلام مجدد.
ادامه ی زیبایی های 4 بهمنِ دلربای 1402:
27- امروز کامنت دوست داشتنی و ارزشمند نوشتم هم تو فایل، هم عقل کل.
نوشتن پاسخ تو عقل کار برای من دور بود، اینکه نزدیک شدم بهش، یعنی بهبود و رشد سمانه جان.
آفرین قندِ عسلم.
28- یه نکته ی آموزشی، بهبودبخش شنیدم صبح از همسرم، و خیلی راحت پذیرفتم و ازش تشکر کردم و انجامش دادم.
قبلاً گارد میگرفتم، لج میکردم، توجیه و دفاع میکردم، الان هم همینطوری هستم گاهی.
دارم بهتر میشم و آگاهانه رفتار کردن رو تمرین میکنم.
وقتی این تغییرات رو در خودم میبینم، از قصد مینویسم که بهشون توجه کنم، تحسین کنم خودمو برای چیکه به چیکه ی بهبودهام.
انگار ذره بین برداشتم دارم بهبودهامو شکار میکنم خودم.
که یادآوری شون کنم به خودم.
که بگم و مدرک نشون بدم به ذهنم که داری بهبود میدی خودِ نازنینت رو، ببین لطفا و لذتشو ببر، تحسین کن خودتو تا موتورِ ادامه ی مسیرت روشن بمونه و قدرت بگیره.
تحسین کردن خود، به جا و جای درست، باعث افزایش انگیزه میشه، چون تلاشهای ادم توسط خودش دیده میشه.
29- با همسرم ذوقِ نی نی رو کردیم حسابی.
30- تکون های قشنگِ نی نی، که هر بار منو خوشحال و ذوق زده میکنه، هم برای حضورش تو دلم، هم سلامتی اش.
الهی شکرت.
31- باورِ انرژی بخشی که دائم تکرارش میکنم و من و نی نی و بابایی و عزیزانم رو شدیدا برده تو مدار امنیت، سلامتی و … این آیه ی شریف:
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
32- سلامتیِ خودم و نی نی و عزیزانم، حال و حسِ خوبم، آرامشم…
گاهی نجوا میگه چیه اینارو هر بار میگی؟
تکراریه که!
تکراری باشه، یعنی به فضلِ خدا دارمشون و بر واجبه برای داشتنشون هر لحظه سپاس گزاری کنم.
33- خوشم میاد اینجا تو این صفحه، متمرکز دارم از زیبایی های روزانه ام مینویسم.
برام ارزشمنده، این توجهم به قشنگی ها و نوشتنشون.
خوشحالم هم تو دفترم مینویسم، هم تو سایت، هم کلامی میگم، هم تو ذهنم میگم…
34- قاب هنریِ امروز که جلبِ توجه کرده برامون:
من هر چی دارم تو زندگیم، از فضلِ خداست. من چیزی از خودم ندارم.
خداوند روزی رسانِ همه ی مخلوقاته.
35- همسرم هم علاقه مند شده به باورهای زیادی که چسبوندم روی دیوار، و پیگیری شون میکنه.
بهم چند بار گفته هر کدوم میوفتن از دیوار دوباره بچسبونیم که جلوی چشممون باشن همیشه.
من برای دلِ خودم چسبوندمشون، اما اینکه میبینم ایشون هم علاقه مند شده و خودش پیگیری میکنه، می ایسته جلوی نوشته ها و میخونه و توجه میکنه بهشون، برام زیباست.
36- صبح پنجره رو که باز کردم هوای بارونی و خوشبو رو تنفس کنم، پیشیِ خوشگل دیدم رو به رو…
با عشق و شادی سلام علیک کردم باهاش.
بزرگوار سه بار برگشت منو دید :)
37- دیروز سورپرایز شدم از دو پاسخی که برام اومد، امروز هم ذوق کردم یه پاسخ داشتم تو عقل کل که از طریق ایمیلم متوجهش شدم.
38- یکی از باورهای روی دیوار اینه:
خدایا هدایتم کن به بهبودگرایی، جایگزین شدنش با کمال گرایی.
یه لحظه به خودم اومدم دیدم یه مدتیه وارد مدار این خواسته شدم و درک و انجامِ بهبودگرایی برام بهتر و راحت تر شده.
اخه یادمه تو دوره عزت نفس وقتی از بهبود و انجام تعییرات کوچک صحبت میشد من گارد شدیدی داشتم، اون زمان کمال گرایی ام خیلی بالا بود و معتقد به انجام نبودم انگار…
الان خیلی نرم و لطیف تر دارم جلو میرم، این خودش بهبودِ بزرگیه برای من، الهی شکر.
339- فایل 237 سفر به دور امریکا رو دیروز دیدم و لذت بردم.
نجوا بهم میگه چرا اونجا نمینویسی، از زیبایی هاش نمینویسی و …
بهبودگرایی من میگه:
هیچ فرقی نمیکنه کجا و چی مینویسی.
مهم اینه توجهت به زیبایی ها باشه، همین.
مگه هدف همین فایلهای سفر به دور امریکا این نیست که ما توجهمون به زیبایی های فایل و مخصوصا زیبایی های زندگیِ خودمون جلب بشه؟
خب منم دارم همین تمرین رو انجام میدم و این عالیه، آفرین.
من این کامنتو هم تا همینجا ارسال میکنم با بهبود گرایی.
حالا به جای یه تیکه شدن، دو تیکه شده زیبایی های امروزم تا الان.
توجه به زیبایی ها باعثِ رشد و افزایششون میشه.
مطمینم تا انتهای شب کلی مورد برای تشکر، و زیبایی دیگه مشاهده خواهم کرد که بنویسم، چه اینجا چه تو دفترم.
الهی شکرت برای نوشتن، که عشقِ زندگیِ منه.
به نامِ اللهِ یکتا.
سلام به همگی.
از قشنگی های امروز، چهارشنبه، 4 بهمنِ زیبای 1402:
1- دیشب تا 5 صبح خوابِ عالی و با کیفیت داشتم به لطفِ خدا.
بین روز هم بسیار لذت بخش استراحت کردم.
الان تو این ایام، تازه بهتر درک کردم خوابِ متصل و باکیفیت خودش نعمت بزرگیه.
شبهایی هست که بیدار میشم و دیگه خوابم نمیبره.
البته در اون حالت هم سپاس گزارم، یا مشغولِ سایت و کامنتها میشم، یا تو دفترم مینویسم.
اما وقتی یه تیکه میخوابم خب خیلی خوشحالم.
تازه الان که دیگه نمیتونم به پشت یا طاق باز بخوابم، متوجه شدم خدای من این مدل خوابیدن هم نعمت بوده و من نمیدونستم.
چون الان محدود شدم فقط به پهلو خوابیدن و مراقب بودن به اینکه طاق باز نشم تو خواب چون واسه نی نی خوب نیست.
به هر پله، به هر تجربه شکر، من لذت میبرم و خوشحالم.
پشتِ این محدودیت ها اتفاقِ خوبی هست با اسمِ نی نی که من خیلی سپاس گزارم براش.
2- دیشب خیلی سورپرایز شدم و هدیه های ارزشمندی دریافت کردم.
3- اینکه تو مدار ثروت هستم، داره برام آشکارتر میشه و سپاس گزارم.
4- یه سالاد خیلی خیلی خوشمزه خوردم.
5- صبحانه ی خوشمزه نوشِ جان کردم، یه لحظه وقتی داشتم لقمه هامو میجویدم، گفتم چه خوشمزه است، تو دفترم سپاس گزاری شو مینویسم، عالیه که متوجهِ مزه و کیفیتش هستم.
بعد به خودم اومدم که چرا منتظر تشکر نوشتن تو دفترت بمونی، همین الان، همین لحظه تشکر کن…
طبقِ پاسخی که دیروز تو عقل کل نوشتم در تحسینِ پاسخِ خوب اقا جمال برای یه سوالی تو عقل کل، به این درک رسیدم تو تحلیلهام که لذت باید در لحظه باشه، موکول نشه به بعد.
همین یاداوری باعث شد طورِ دیگه ای لقمه هامو بجوم و به سادگی عبور نکنم ازشون.
این برای سمانه، رشد و بهبوده، الهی شکر.
6- چند تا موضوع بود که با احترام و خوش اخلاقی به همسرم گفتم صبح، به عبارتی درخواست یا صحبتی بود که باید مطرح میکردم، که با حس خوب مطرح کردم.
7- هوا به شدت مطبوعه، در ادامه ی دیروز، داره بارون میاد و هوا رو به شدت لطیف کرده.
8- پیامک تبریک روز پدر به عزیزانم فرستادم با عشق.
9- یه برنامه هیجان انگیز داریم امشب به شیرینیِ روز پدر، و خوشحالی از اینکه همسرم بابایی شده.
10- دیروز جلسه سوم کلاس بارداری عالی بود.
دو خانم باردار به کلاس اضافه شدن.
من هر بار ذوق میکنم از شنیدن اطلاعات.
به خانم ماما، هدیه دادم از هنرِ خودم با احساسِ لیاقت: اوریگامیِ پروانه که خودم عاشقشونم.
خیلی خوشحال شد و تشکر کرد.
11- هدایت شدم کامنتهای عالی بخونم، به کامنتهای عقل کل هدایت شدم که فوق العاده بودن، مخصوصا کامنتهای آقا جمال.
12- بعد کلاس رفتم خونه مامانم، گپ زدیم، شادی کردیم، تا شب کلی خندیدیم با مامان و آبجیم.
13- در سلامتی، با اسنپ رفتم کلاس، برگشتنی هم با بابایی اومدیم خونه.
یکی از بزرگترین سپاس گزاری های من اینه که در مدار امنیت هستم.
امنیت در رفت و آمدهام.
راحت رفت و آمد کردن چه با وسیله ی شخصی چه تاکسی اینترنتی.
سپاس گزارم همیشه.
14- کنترل ذهن داشتم چند مورد، خودم از خودم خیلی خوشم میاد برای بهبودهام، تغییراتم و …
15- سورپرایز شدم، آبجیم برای نی نی برای سومین بار هدیه خریده.
16- امروز تو خونه راه رفتم و رقصیدم با آهنگِ بندر اقای محسن ابراهیم زاده.
17- همسایه مون بهم مهربونی کرد دیروز، خیلی سپاس گزارم.
18- آگاه شدم در رابطه با موضوعی در ذهنم روی خودم حساب نکنم و پامو از کار خدا بکشم بیرون، شتاب نکنم، اعتماد کنم به قدرتِ اللهِ یکتا.
19- قرصِ ضدعفونی کننده سرویس بهداشتیِ فرنگی گرفتم، عالیه.
از همونایی که مریم جون تو سریال زندگی در بهشت معرفی کردن.
چقدر من یاد میگیرم و با چیزهای جدید اشنا میشم تو فایلهای ارزشمندِ این سایت.
20- زیرِ پنجره مون گفتگویی بود که بوی نازیبایی میداد، سریع پنجره مون رو بستم.
این اعراض از نازیبایی ها رو خیلی دوست دارم.
تمرین کردم و الان ناخودآگاه اقدام موثر میکنم برای خودم.
21- گل های فوتبالِ تیم ملی دیشب با امارات، خیلی خوشحالم کرد.
جالبه کاری به حاشیه ها ندارم، من فوتبالی نیستم، ولی این گل ها خوشحالم کردن.
همسرم شیفت بود دیشب، زنگ زدم دو بار بهش خبر خوشحال کننده ی فوتبالی دادم.
22- همسرم به مناسبت روز پدر، برای خودش پیراهنِ زیبا خرید.
دو تایی مون یاد گرفتیم علاوه بر هدیه هایی که به هم میدیم، خودمون هم واسه خودمون با حس لیاقت، هدیه بگیریم.
23- دیشب برای خواهرم چند تا کار خوب انجام دادم، چیزهایی رو بهش یاد دادم با آرامش، خوشحال شد.
24- پرتقال های خونه مامانم دیشب، خیلی خوشمزه بودن…
دقت کردم وقتی حالم خوبه، آرامش و صلح درون دارم چقدر لذت بردنم از خوراکی ها یا هر چیزی در پیرامونم، بیشتر میشه.
25- پوست دست هام بهتر شدن، پوست صورتم خیلی عالیه، الهی شکر برای هر پله بهبود و زیبایی و نکته مثبت.
26- قبضِ موبایلمو پرداخت کردم.
:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-
خدایا شکرت فراوان و بی انتها. مرسی که جواب سوالاتم رو میدی و هدایتم میکنی با پاسخ.
به نامِ اللهِ یکتا
سلام به همگی.
جالبه از وقتی تصمیم گرفتم تو این صفحه از زیبایی ها بنویسم روزانه، تو صفحات دیگه هم دارم متمرکز این هدف رو پیگیری میکنم.
هیچ فرقی نداره، هدفم تمرکزم روی زیبایی هاست، چه اینجا چه هر صفحه ی دیگه ای :)
با تشکر ویژه از سمانه جانم و بهبودگرایی اش که واقعا دارم عاشقش میشم.
بهبودگرایی برای من عین یه میوه ی خوشمزه است که شیرینه و ذوق میکنم از روبه رویی باهاش :)
:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:
بریم سراغِ اصل کاری، قشنگی های سه شنبه 3 بهمن جانِ 1402 و دیروزش :)
1- دیشب و الان داره بارون میاد، دیشب دیدم آسمان صورتی طور شده، از خدا برف خواستم که به نی نی نشون بدم کیف کنیم، وسطای شب که یه لحظه بیدار شدم صدای چیک چیک بارون رو شنیدم و خوشحال شدم.
صبح پنجره رو باز کردم و کیف کردم از روزم که با برکتِ اللهِ مهربانم، آغاز شده.
الان هم پنجره بازه تا هم هوای تمیز و بوی خوش بارون بیاد داخل…
هم اینکه دارم صداشو میشنوم…
باران، برای من عشق هست، عشق…
نشانه ای از خدا.
برکت.
نعمت.
روز و لحظات خوب و دلنشین.
احساس خوب.
2- بامداد امروز دفتر 13 ام تموم شد و دفتر 14 افتتاح شد، چقدر خوشحالم تند تند پر میشن، نشون میده دارم خوب مینویسم، خوب حس میکنم…
3- دفتری که توش مینویسم بسیار زیبا و باکیفیته.
لذت میبرم از کیفیت و زیبایی اش.
از سلیقه ی سمانه جونم در انتخاب این دفتر.
4- ضمنِ نوشتن، نی نی جون هم مشغول فعالیتهای خودشه، عاشقتم مامانی جونم. خوشحالم که میزبانت هستم تو دلم قندِ عسلم.
5- آهنگ های زیبا گوش میدم.
6- بامداد که سرویس بهداشتی رفتم، داشتم دستهامو با حوله خشک میکردم دیدم دستبند طلا جانم که روش نوشته شده عشق، نیست تو دستم…
واکنشم به شدت جالب بود برای خودم…
خیره، پیدا میشه، هیچی نیست، نگران نباش، مثل بار قبلی پیدا میشه.
سمانه کنترل ذهن کن، پیدا میشه…
کمی گشتم و ادامه جستجو رو موکول کردم به صبح امروز.
خوابیدم…
عجب!!!
خوابیدم؟ با اینکه متوجه شدم دستبندم گم شده؟
بله، من عاشقِ این سمانه جانِ آروم هستم که داره تلاش میکنه عملی کنترل ذهن کنه…
صبح به همسرم گفتم، ایشون یه کوچولو ناراحت شد…
گفتم چه باحاله، من دارم آرامش میدم به جفتمون، با کنترل ذهنم:)))
سمانه دمت گرم
سمانه جونم باریکلا
قربونت برم با این بهبودهای خفنت دختر…
من میدونم پیدا میشه…
چون خودم و همه چیزم تحتِ حفاظتِ اللهِ یکتاست.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
در هر صورت ریلکسم، چون میدونم خیره.
تازه یه لحظه یه چیزی به نظرم رسید:
این طلاست و الان نیست…
اومده چی بگه؟
چه پیامی داره برام؟
آزمون ها هستن که نشون میدن من تغییر شخصیتی دارم یا فقط بالای منبر و در شرایطِ گل و بلبل، خوب صحبت میکنم :)
7- در انجام کاری که سختم بود (از لحاظِ ذهنی و عملکردی) دارم راحت و راحت تر میشم، انجامش میدم، تازه ذوقش رو هم دارم.
8- برای سمانه جانم صبحانه ی خوشمزه آماده کردم، نوشِ جان کردم :)
9- اهنگِ سفر برای وطن با صدای استاد محمد نوری رو گوش میدم، عاشق این اهنگم و زمزمه اش میکنم تو خونه مون، گاهی هم همسرم.
نی نی بیاد ان شالله کاملا اشناست با این اهنگ و شعرش :))
10- دیشب پروسه ی ساختِ کمد و تختِ نی نی و بهبودِ اتاق، استارت خورد به فضلِ خدا.
کاملا هدایتی، از آشنایانمون هستن و بسیار خوش اخلاق، دیشب اومدن و اندازه گیری کردن و ایده پردازی ها انجام شد.
من همون بامداد که داشتم مینوشتم کلِ پروسه و چیدمان رو سپردم به اللهِ یکتا و تمام…
11- امروز جلسه 3 کلاس بارداری هست، آخ جون.
12- خیلی راحت و آسان دارم به امورِ مربوط به خونه میرسم، الهی شکر.
13- دیروز یه مورد سورپرایزی داشتم مربوط به خودم و بهبودِ یه مسیله ای، ذوق زده شدم.
توجهم رو از نازیبایی هاش برداشتم، مسیله برطرف شد، خیلی سورپرایز شدم در لحظه.
14- صبح هدایت شدم کامنت یکی از بچه ها رو بخونم، شگفت انگیز بود نحوه ی سپاس گزاری اش برای اون 5 دقیقه…
کامنتها روزیِ غیر حساب من هستن، سپاس گزارم.
15- یه بهبودِ عالی دیدم دیشب از خودم:
کارِ خیر رو بر حسبِ دلسوزی، احساس گناه و … انجام ندادم.
با خوش اخلاقی عبور کردم. به خودم افتخار میکنم برای این تغییر.
بدون احساس گناه، چون انتخابم انجام اون کار نبود، اگه انجام میدادم فقط از روی احساس رودربایستی یا عذاب وجدان و … بود.
دوست دارم وقتی کاری رو انجام بدم (حتی کار خیر و نیکو) که انتخابِ سمانه جان باشه با قلبش، نه زور نه رودربایستی و احساس گناه و …
16- بی نهایت سپاس گزار دوره احساس لیاقتم، چون آشکارم کرده بر خودم و احساساتم و دلایل افکار و رفتارهام به شیرینی.
17- ویتامینم رو نوشِ جان کردم.
18- سلامتیِ خودم و نی نی و عزیزانم.
19- سرویس چوبِ سفارشیِ خواهرزاده هام (تخت و کمد و میز و …) تکمیل شد دیشب به سلامتی، رفتیم دیدیم، عالی شده، خدا رو شکر.
20- در آرامش، امنیت، سلامتی، حس خوب هستم الان.
21- دیشب شوهر خواهرم یه پیشنهاد عالی داد برای بهبودِ دیوار پذیرایی مون و رنگش، سورپرایز شدیم من و همسرم.
اینچنین هست که خدا برات کارها رو عالی جلو میبره و تو حتی فکرت هم نمیرسه…
22- دیروز همسرم یه پیراهن زیبا هدیه گرفت برای روز پدر و تقدیمش به پدرشوهر عزیزم.
23- من میتونم اغلب از شادی ها و حس های خوبم، سپاس گزاری هام صحبت کنم یا بنویسم، این عالیه، سپاس گزارم بابتش.
خجالت نمیکشم بگم از فلان چیز خوشحالم، یا خوشم میاد یا سپاس گزارم بابتش.
مثال: چند شب پیش رفتیم کیترینگ برای شام کباب بگیریم، همچین که وارد شدم بویِ خوشِ کباب خورد به مشامم و گفتم به به عجب بوی خوبی.
بعد با خودم تو ذهنم گفتم یکی بشنوه میگه انگار تا حالا کباب نخورده و …
خودم به خودم گفتم، مهم نیست، قشنگیش اینه این زیبایی و نعمت واست تکراری نیست و انقدر سپاس گزاری که ذوقت رو نشون میدی. افرین سمانه جونم که خودتی، کودک درونت رو بروز میدی، خودتو سانسور نمیکنی به خاطرِ مناسباتِ اجتماعی که کاملا سلیقه ای هست و گاهی خشک…
24- باور روی دیوار که داره بهم چشمک میزنه:
یهدی الله لنوره من یشاء
به به، توجهِ امروز دریافت شد.
25- نعمتهای فراوانی که وارد خونه و زندگی مون میشه هر روز، با جزییات ریز تو دفترم مینویسم، از خریدهای روزانه مون بگیر تا هدیه ها و سورپرایزها.
اینطوری ذهنمو تربیت میکنم توجه کنه به نعمت ها، فراوانی ها، ثروت و …
26- تو درخواست کردن از خدا (توحید) و بعد بنده هاش (تقویت اعتماد به نفس و افزایش احساس لیاقت درونیم) اگاه تر شدم، ترمزهام دارن کمتر میشن، این عالیه.
27- بامداد امروز، درخواست خواب خوب و باکیفیت کردم، شب خوب خوابیدم.
دیروزم خوب استراحت کردم.
خوشم میاد به صدای بدنم گوش میدم و با تودم با ملاطفت برخورد میکنم.
28- بارونی که باغچه و درختها رو حسابی سیراب و باطراوت کرده، الان چند تا نفس عمیق کشیدم دم پنجره و گفتم الهی شکرت…
29- مینویسم که باورهای خودم و هر کسی که میخونه محکمتر شه نسبت به قوانینِ بدونِ تغییر:
دستبندم پیدا شد، صبح به خواهرم پیامک دادم خونه شون رو ببینه، دیشب اونجا بودیم، گفتم شاید اونجا افتاده باشه.
خواهرم پیام داد خواهرزاده ی عزیزم پیداش کرده:)
خب سمانه خانم، سند جدید برای باورسازیِ محکمتر…
کنترل ذهن= بهبودِ شرایط= عوض شدن شرایط…
سمانه جونم کاری به ذهن و منطق نداشته باش، فقط کنترل ذهن کن، همین.
آخه به خودم یه ساعت پیش میگفتم تو نمیتونی کاری بکنی، بعد گفتم چرا، کنترل ذهن تو شرایط ناخوشایند خیلی خیلی کار بزرگی هست…
بهت میبالم سمانه خانم واسه تک تک بهبودهایِ شخصیتی ات.
:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:
الهی الحمدالله برای همه ی زندگی ام، این همه قشنگی و عشقی که هر لحظه دریافت میکنم.
به نامِ خداوندِ هدایتگرم.
خداوندی که آرامش بخشِ قلب هاست.
سلام به همه ی عزیزان.
زیبایی ها و نکات مثبتِ امروزم- جمعه- 29 دی 1402
1- رفتیم خونه مادرشوهر عزیزم، خیلی خوش گذشت بهمون.
2- مامان بزرگِ نی نی برامون جوجه کبابِ خوشمزه درست کرد.
3- صحیح و سلامت برگشتیم خونه مون.
4- تو راه برگشت، گفتگوهای رشد و بهبودِ شخصیتی داشتیم با همسرم.
5- خانوادگی تو یه کارِ خیر مشارکت داشتیم با هدایتِ اللهِ یکتا.
6- آش دوغ و قورمه سبزی هدیه گرفتم از مادرشوهر عزیزم.
7- عمه ی نی نی برامون آش دوغِ خوشمزه و آشِ شله قلمکار خوشمزه خرید.
8- انجیرِ بسیار باکیفیت و خوشمزه خوردیم.
9- در جهتِ بهبودِ منزلِ تازه بازسازی شده ی مامان بزرگِ نی نی کمک کردیم، هر کی با توان و به اندازه ی خودش.
10- دیشب عموی نی نی رو دیدیم و سورپرایز شدیم.
11- زیراندازِ تعویضِ خوشگلِ نی نی رو که سفارش داده بودیم دیجی کالا، تحویل گرفتیم.
12- خونه ی امن و گرم و قشنگمون.
13- سلامتیِ خودم و نی نی و همه ی عزیزانم.
14- ماهِ زیبایی که حوالیِ ساعت 5/5 عصر در آسمان دیدم.
15- تماسِ عمه ی خوبم باهام.
16- نی نیِ قشنگِ تویِ دلم که عاشقشم.
17- خداوندِ قشنگم که تو زندگیم هست و عاشقشم.
18- بهبودهای شخصیتی و نگاهم به زندگی که قشنگتر و مثبت نگرتر شده و باعث شده کیفیتِ زندگیم بالاتر بره.
19- دایره آبی که از طرفِ الهه جانم دریافت کردم و خوندم و خوشحال شدم.
20- کامنتی که نوشتم و لذت بردم.
21- تایید شدن همه ی کامنتهام.
22- فایلِ جدیدِ 236 که امروز اومد.
23- محبت و توجهی که دریافت کردم و میکنم از عزیزانم، جنسِ متفاوتی داره که کاملاً حسش میکنم، انگار خدا مستقیم برام میفرسته.
24- متوجه شدم نزدیکِ خونه مون دارن میدون تره بار شهرداری میزنن، سورپرایز شدم.
25- شاهد یه لحظه ی زیبای احساسی عاطفی بودم، دختر و پسر جوانی که همدیگه رو در آغوش کشیدن و لبخند نشست روی لبم.
26- امروز که روزِ شیفتِ باباییِ نی نی بود و دیشب خبر دادن شیفتش جابه جا شده و تعطیل شد. ما کلی خوشحال شدیم که پیشمون بود.
27- نونِ سنگکِ تازه و خوشمزه ای که صبح بابایی رفت خرید نوشِ جان کردیم.
28- صبحانه خوشمزه کنار مادرشوهر عزیزم و همسرم، گفتگوهای قشنگمون.
29- گفتگوی تلفنی با مامان و آبجیم، گفتگو در مسیر رشد و بهبود …
30- باورِ جذابی که خدا جانم الان برام فرستاد:
خدایا من سلامتیِ نی نی رو به تو سپردم، هر چیزی باعث بشه آرامشم به هم بخوره از سمتِ شیطانه و من رد میشم ازش، چون تو هستی و به شدت مراقبِ نی نی هستی.
31- هوای مطبوعِ امروز صبح، بیدار شدم حس کردم عید شده، بهاره…
32- باد مطبوعِ قبل از ظهر که به صورت و دستم میخورد وقتی داشتم سپاس گزاری هامو تو دفترم می نوشتم.
33- خونه ی بسیار زیبای مادرشوهر و پدرشوهر عزیزم، که بعد از بازسازی به لطفِ اللهِ مهربان فوق العاده شده و بسیار لذت میبرم از تماشایِ قشنگی هاش. و تمامِ وسایل و بهبودهای قشنگی که تو خونه انجام دادن.
34- این جمله ی استاد که آرامش بخشه برام:
وقتی کنترل ذهن میکنی، میگی خیره وقتی چالشی میاد، یا نجوایی میاد، برای تو خیر میشه، شرایط عوض میشه رو به خیر و بهبود.
35- رفتیم اقدام کردیم برای دو کارِ خوب و هیجان انگیز. (عمارت کلاه فرنگی- پرده فروشی)
36- همسر مهربان و دوست داشتنی ام که دوستش دارم.
37- سمانه جانِ عزیزم، که لحظه به لحظه بیشتر دوستش دارم.
38- خوابِ کوتاهِ 25 دقیقه ای عصرِ، که عالی بود.
39- قابِ هنریِ باورهای روی دیوار که اومد جلوی چشمم امروز: رهرویِ ما اینک اندر منزل است.
40- کاهو با روغن زیتون خوشمزه که نوشِ جان کردیم.
41- یه کاری که برام سخت بود رو انجام دادم. (ذهنم سختش کرده بود برام)
42- پختِ برنج توسط همسرم که خوش اخلاق و مهربونه.
43- اصلاحِ موهای همسرم توسطِ سمانه جانم.
44- میوه های خوشمزه ای که با همسرم نوشِ جان کردیم.
45- آرامش و خوشبختی و لذتی که در زندگی ام تجربه میکنم.
46- نوشتن و خوندنِ کامنت در سایت.
47- سبزی خوردنِ باکیفیت که عاشقشم و داریم.
48- آب خوردن طیِ شبانه روز، که بهتر شدم در موردش.
49- خونه ی مرتب و منظم مون.
50- اینترنتِ وای فایِ خونه مون.
51- بسته ی اینترنتِ همراه اولم.
چقدر باحاله که بلد شدم، مهارتم بالا رفته تو توجه به نکاتِ مثبت و زیبایی های پیرامونم، سپاس گزاری و تحسینشون.
الهی شکرت برای همه ی نعمت های ریز و درشتت.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به همگی.
ادامه ی قشنگی ها و نکات مثبت امروز، یکشنبه 24 دی 1402، از نگاهِ زیبای سمانه جان صوفی
27- رفتم پیاده روی تو مجتمع مون، قبل و حینِ پیاده روی داشتم این فایل (زیبایی ها را ببینیم) رو گوش می دادم.
با یه نگاه دیگه توجه کردم به قشنگی های اطرافم:
تو آسمون ابرهای جالب دیدم، پرواز پرندگان رو دیدم.
گلهای صورتیِ خوشگل و سفید دیدم.
هوا عالی بود.
مجتمع مون محوطه ی بزرگی داره که کاملا برای پیاده روی عالیه، فضای سبز هم زیاد داره.
لذت بردم از قدم زدن آهسته با حسِ خوب، الان.
جالبه سعی نکردم به زور دنبال زیبایی بگردم، یا الکی بگم این زیباست، بلکه خیلی آسان توجه کردم به چیزهایی که منو به وجد آوردن.
و به این فکر کردم که مشخصا از اول اینطور نبودم که یه عالمه زیبایی رو درک کنم، از چند تا دونه زیبایی شروع شد و الان سنسورهام نسبت به زیبایی ها فعال تر شدن.
با آقای محترم و خوش اخلاقِ نگهبانی مون، سلام علیک کردیم.
رنگِ زردِ غروب رو روی ساختمانها دیدم، خوشم اومد.
28- شب تونستم در رابطه با موضوعی که حسم رو منفی کرده بود و پریشان شده بودم، کنترل ذهن کنم، با خودم با مهربونی صحبت کنم، و دقیقا عینِ یه مامان که نازِ بچه اش رو میکشه، نازِ خودم رو کشیدم و به خودم عشق دادم، و بلافاصله حالم عوض شد. خوب شدم.
فهمیدم درونم چقدر به محبت نیاز داشت فقط، گرفت و به سرعت بهبود پیدا کردم.
29- نمیدونستم شام چی بذارم، هدایت گرفتم و گذاشتم. عالی و سالم و خوشمزه بود.
بعد یادم افتاد چه باحال، خوردنِ این غذا تو لیست درخواست هام از خدا بوده، که حالا تیک میخوره.
30- پرتقال خیلی خوشمزه خوردم، موقع خوردن به خودم گفتم از مزه ی خوشمزه اش حسابی لذت ببر.
وقتی یه چیزی خوشمزه است، کاملا بهش توجه میکنم، تشکر میکنم.
31- دقیقا خواسته ی ستاره قطبیم خوردن غذاهای سالم و مقوی و خوشمزه بود که کاملا تیک خورد.
الهی الحمدالله برای همه ی نعمت هات.
الهی شکرت برای همه ی هدایت هات.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به همه ی عزیزان.
دنبالِ جایی بودم که از زیبایی ها، نکات مثبت، تحسین هام، سپاس گزاری هام، تیک خوردن ستاره قطبی هام، به صورتِ روزانه، داخلش کامنت بذارم تا برام ردپا به جا بمونه.
و هم تمرین مجدد شه برای نوشتن و خوندنش در کامنت، برای توجهم به زیبایی ها.
یعنی یه طوری بشه که کانونِ توجهم بره به سمت زیبایی ها و مکتوب کردنشون در سایت.
همین موارد رو روزانه تو دفترم مینویسم، اما دلم میخواست تو سایت ردپا داشته باشم از روز و احوالاتم.
در قالبِ یه سوال تو عقل کل مطرحش کردم و تایید نشده، روزها چک کردم و دیدم تایید نشده، گفتم بسه دیگه سمانه، شاید اونجا جاش نباشه، راهش نباشه، شایدم باشه، نمیدونم …
تا اینکه الان هدایت شدم به این فایل و قشنگ حس کردم اون محلی که میخوام برای این هدف، همینجاست…
کجا بهتر از اینجا که استاد جان از زیبایی ها و توجه بهشون صحبت میکنن.
پس، با نام و یاد خدا آغاز میکنم و خوشحالم که اینجا اومد سر راهم، هدایت شدم بهش.
تمرینم اینه کاملاً با قلب و احساساتم بگم از هر چیزی که به نظرم قشنگه و نکات مثبت داره.
قشنگی ها و نکات مثبت امروز، یکشنبه 24 دی 1402، از نگاهِ زیبای سمانه جان صوفی
1- کبوتر قشنگی که صبح از پشت پنجره دیدم خیلی قشنگ نشسته رو شاخه درخت.
2- کبوتری که نشست روی لبه پنجره مون و من این لحظه رو شکار کردم.
از وقتی توجه میکنم به کبوترها و ذوقشون رو میکنم، باهاشون احوالپرسی میکنم، بیشتر میبینمشون.
طبق قانون، به هر چی بیشتر توجه کنی، از همون جنس وارد زندگیت میشه.
دیروز رکورد دار بودن کبوترهای روی شاخه، 7 عدد کبوتر جان همزمان روی شاخه بودن و من کیف کردم از دیدنشون.
3- غذای خوشمزه و سالمی که خوردیم، خوراکی های سالم و مقوی که خوردم.
4- کارهایی که واسه بهبود خودم و منزل انجام دادم، من از تمیز بودن و مرتب بودن لذت میبرم، روحیه ام باز میشه.
هم تمیز بودن خودم هم پیرامونم.
5- نوشتن هام تا الان، میزانِ نوشتن هام در دفترم بیشتر شده این اواخر.
کاملا متوجه شدم، ترکیبی از سپاس گزاری هام، تحسینهام، توجهم به زیبایی ها، تکرار باورهای امیدبخش، آگاهی هایی که اون لحظه میاد و مرور میشه برام، تحلیل خودم و … رو مینویسم و کلی لذت میبرم.
امروز چند تا نوشته هام میخکوب کرد که سمانه تویی؟
زاویه دیدم نسبت به چند موضوع، خیلی ساده رفته بود به مثبت نگر بودن.
داشتم از دیدگاه بهبود مینوشتم برای خودم و عملکردم.
چقدر جذابه آدم نتایجشو در عالم واقعیت میبینه، اونجایی که تغییرها رفتن تو شخصیتِ آدم و خیلی عادی و ناخودآگاه انجامشون میدم…
6- درسهایی که به صورتِ عملی برام مرور شد، یکیش این بود که توجهمو بذارم روی داشته هام، برای چیزی که الان دارم و مصرف میکنم خوشحال باشم و تشکر کنم (باور فراوانی)، کاری نداشته باشم به اینکه آخرشه یا کی شارژ میشه (باور کمبود).
و تکرار این باور با امید و اعتقاد که: در بهترین زمان شارژ میشه و من به تک تک خواسته هام میرسم.
7- خوابِ بسیار خوبم، تو ستاره قطبی هم مینویسمش، دیشب خوابِ یکپارچه و باکیفیتی داشتم، طول روز هم خوب خوابیدم.
8- اینکه 6 صبح بیدار شدم (روزی غیر حسابم) و مشغولِ مشق هام (نوشتن) شدم.
در آرامش به تک تک کارهای صبحگاهی ام رسیدگی کردم. بعد از کارهام که نشستم انقدر انرژی و حالم خوب بود که حد نداشت.
9- برای همسرم و خودم صبحانه ی گرم و خوشمزه پختم و نوش جان کردیم.
اُملتی متشکل از پیاز داغ، قارچ، تخم مرغ که فوق العاده خوشمزه بود و بهم چسبید.
10- من همیشه از چای دم کردن لذت میبرم، علاقه دارم به چای تازه دم، امروز یه چای عالی و تازه دم نوش جان کردیم با صبحانه.
11- تو ستاره قطبیم دریافت هدیه رو نوشته بودم، تیک خورد.
12- نوشته بودم پیام یا تماس خوشحال کننده، جفتش دریافت شد.
13- یه سازماندهی کردم تو وسایل اتاقِ نی نی، خودم لذت بردم.
14- وقتی وسایل نی نی رو که دارن بیشتر و بیشتر میشن به فضل خدا، گوشه اتاق میبینم، بیشتر کیف میکنم و خوشحال میشم.
اینا منو یاد نی نی و خوشحالیم برای حضورش میندازه.
یاد اینکه ثروت و نعمت داریم.
و …
15- امروز یه چیزی داشت میرفت روی مخم، زاویه دیدمو عوض کردم برای بهبودش، یه راهکار عالی ایده اش اومد به ذهنم.
خودم کلی کیف کردم برای تغییر زاویه دیدم ، بهبودگرایی ام، توجهم به پیدا کردن راه حل برای مسئله و …
این بهبودها، سپاس گزاریِ فراوان دارن، از خداوند جانم، از سمانه جانم.
خوشحالم که متوجهشون شدم و میگمشون، هم با خودم هم تو سایت.
16- خوشحالم که کمال گرایی رو تبدیل کردم به بهبودگرایی و به جای منتظر بودن، این صفحه رو برای نوشتن کامنتهای توجهم به زیبایی ها و نکات مثبت پذیرفتم و اقدام عملی رو انجام دادم از همین امروز.
17- امروز دقت کردم و بهم یادآوری شد سمانه جون، برای کارهای روزانه ات که عادت شده برات و شاید به نظرت مهم و قابل تقدیر نباشن هم تشکر کن:
مثلا روزانه مسواک و نخ دندان زدن، مرتب کردن تختخواب، خوردنِ قرص های مکمل و ویتامینم، تلاشم برای منظم آب خوردن، آشپزی، کارهای خونه، خوابِ خوب، امنیت و آرامشم، فایل گوش دادنم، نوشتن هام، حضور فعالم در سایت و تک تک کامنتهای زیبایی که مینویسم و …
18- همین الان دستم خورد و باکس کامنت نویسی سفید شد، کنترل ذهن کردم، ناراحت نشدم، گفتم یه بَک میزنم شاید متنم برگشت، اگه نه هم اشکالی نداره، اگه بره یعنی الان وقت ارسالش نبوده…
بک زدم، متنم برگشت تو باکس و خوشحال شدم، ارسالش کردم، تا با آرامش تو ویرایش ادامه بدم به نوشتنش.
قشنگیش اینه همزمان کنترل ذهن کردم.
نگاهم مثبت نگرتر شده.
بهبودگرا شدم.
کلی با خودم و این تغییرات و بهبودهای شخصیتی ام کیف میکنم.
19- دارم میبینم چقدر تو کامنت نویسی راحت تر شدم.
به جزئیات ریز اشاره میکنم.
برای کوچکترین زیبایی تشکر میکنم و بهش توجه میکنم.
از هر چی دلم میخواد مینویسم شجاعانه، بدون ترس از قضاوت دیگران.
اینکه خودمم، خیلی قشنگه.
20- باورهای روی دیوار رو مرور کردم و کیف کردم، عجب گنجینه ی نابی دارم و دسترسیم بهش بازه.
خدایا شکرت.
21- اینکه سینک و اطرافش تمیزه، ظرفها رو ماشین شسته و من شاهد یه فضای مرتب هستم، برای من خوشحال کننده است.
اینکه ماشین ظرفشویی مخصوصا این مدت (بارداری) چقدر به کمک من اومده، به طوریکه هر چی دستم برسه میره تو ماشین و من ظرف خاصی نمیشورم، مراتب سپاس گزاریِ شدید منو برمی انگیزه، به خود ماشین ظرفشویی هم گفتم که مرسی از کمک هات.
22- برای تک تک خوراکی های سالم و مقوی که میخورم سپاس گزار خدا هستم، اینکه فراوانی و ثروت در زندگیم دارم و نوش جانشون میکنم، منو خیلی سپاس گزار خداوند میکنه.
23- اینکه دائم بهم یادآوری میشه تو ذهنم که: مقایسه کار غلطیه، به سبک شخصی و انتخاب خودت زندگی کن، راحت و آسوده باش، سکوت و تامل کن، هدایت بگیر، عجله نکن و …
خیلی خوشحالم میکنه.
24- سلامتیِ خودم و نی نی و عزیزانم، حالِ خوبم با خودم و نی نی و باباییِ نی نی، خوش خلقی و مهربونی مون نسبت به هم، حالِ خوبمون با هم.
الهی شکرت.
25- فایل 234 سریال سفر به دور امریکا اومد روز سایت و دیدمش و کیف کردم.
26- امروز سال تولدم با مدت عضویتم در سایت یکسان شده، 1366.
برام لذت بخشه.
تا همینجا باشه، حسم میگه بازم میام…
امیدوارم مرتب سر بزنم اینجا و از قشنگی های روزم بنویسم اینجا.
همه مون در پناه خدا باشیم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
خدایا شکرت برای رسمِ سپاس گزاری های پایانِ هر کامنتم.
به نام خدا، که قشنگ ترینه، هدایتگر ترینه، مهربون ترینه، مطلق ترینه توی همه چیز.
تحسین کردن” مهمترین و قدرتمندترین ابزارِ برای تنظیم فرکانس هایمان و جهت دهی آگاهانه به کانون توجه مان برای خلق خواسته هاست.
“تحسین کردن” ساده ترین راه برای هماهنگ شدن با خداوند و آوردن نعمت های بیشتر به زندگی است.
زیرا نه آنچه که به آن فکر می کنی، بلکه چیزی که به آن توجه می کنی را به زندگی ات دعوت می کنی!!!
مریم جانم، خانم شایسته جانم
عاشقتم
چقدر حالم با خوندن این عبارات خوب میشه.
عاشقتم مریم جانم
استاد جانم
نمیتونم بگم چقدر عاشقِ این فایلم …
چقدر کیف میکنم شما صحبت میکنین.
چقدر قشنگ میگین و دوست داشتنی.
خیلی به دلم میشینه تک تکِ فایلهاتون.
عاشقتونم استاد، که انقدر عالی و جذاب آگاهی های ناب و قوانینِ بدون تغییر خداوند رو آموزش و انتقال میدین بهمون.
این فایلِ کوچولوی 7 دقیقه و 55 ثانیه ایِ محشر که سرشار از آگاهی و حسِ خوبه، منو دیوانه ی خودش کرده.
بمبِ انرژیِ منه.
مرسی استاد جااااااانم.
یه بار با همین فایل تو پیاده روی، دیوانه شدم از زیبایی هایی که دیدم و تجربه کردم.
و یه عالمه اتفاق خوب برای خودم خلق کردم.
این اواخر که مدتش از دستم در رفته دیگه، روی ابرهام…
پام رو زمین نیست…
برای اینکه هر روز قشنگی های بیشتر میبینم.
حس هام لحظه به لحظه بهتر میشه.
رابطه ام با خدا عاشقانه است.
هدایتهای خدا داره دیوانه ام میکنه.
کنترل ذهنم داره بهتر میشه.
درکم داره بهتر میشه به صحبت هاتون.
از وقتی تمرکزمو گذاشتم روی توجه به زیبایی ها و نکات مثبت، تحسین، سپاس گزاری زندگیم عوض شده، یعنی حالم عوض شده، حسم عوض شده، لحظه به لحظه دارم تغییر میکنم، آروم تر میشم، بیشتر با خودم به صلح رسیدم و خودمو بیشتر دوست دارم، با بیرون از خودمم مهربون تر شدم…
خودم هم از خودم شگفت زده شدم و میشم هر لحظه…
امروز یهو متوجه شدم یکی از گوشواره هام نیست تو گوشم.
چیکار کردم؟
هیچی!
همون لحظه کنار همسرم بودم، گفتم اِ گوشواره ام نیست…
بعد بلافاصله گفتم خیره. پیدا میشه، حتی نمیدونستم خونه افتاده یا بیرون، اما گفتم خیره و پیدا میشه.
کمی روی زمین رو دیدم، رفتم غذای همسرمو بذارم گرم شه که یهو همسرم گفت بیا پیدا شد…
معجزه ی کنترل ذهن رو از نزدیک دیدم و لمس کردم.
فاصله ی بین اینکه بفهمم گوشواره ام نیست تا پیدا شه 5 دقیقه بیشتر نبود…
ولی من آروم بود، حتی تو دقایق اولی گفتم پیدا میشه، اگه نشد هم اشکال نداره…
این منم؟
خودم دیگه خودمو نمیشناسم.
خدایا عاشقتم که همیشه کنارمی و هدایتم میکنی.
که منو هدایت کردی به سایت و با استاد آشنام کردی.
استاد این ورژنِ خفن از خودم رو با آگاهی های شما و عمل بهش دارم میسازم.
برای خدا نوشتم که:
خدایا شکرت که خلقِ زندگیم رو به دستِ خودم دادی…
از وقتی بهتر درک میکنم صحبتهای شما رو که دنبال پیدا کردن مثال عینی و الگو هستم تو زندگیِ خودم و پیرامونم از فایلهای شما.
استاد چطوری بگم خیلی ازتون ممنونم؟
نمیدونم، حقیقتا نمیدونم چطوری بگم:
با تمامِ قلبم میگم:
استاد ممنونتونم.
این حالِ خوش از خدا و دستِ مهربونش، استاد عباس منش و مریم جون هست.
یه کنترل ذهنِ باحال دیگه هم تجربه کردم…
در رابطه با شلنگِ آبِ کولر خونه مون یه ناخواسته پیش اومد، همسرم ناراحت شد، من گفتم اشکال نداره، درست میشه…
عصر کولرمون درست شد و خونه مون رو عالی خنک میکنه…
چقدر خوشبختی نزدیکه، دسترسی بهش ساده است و من بلد نبودم…
خوشحالم که الان دارم کم کم یاد میگیرم چطوری درست فکر کنم تا بتونم زندگی خوب و لذت بخش برای خودم خلق کنم.
خدایا دوستت دارم
خدا رو شکر برای همه چیز
خدا رو شکر برای همیشه