زیبایی ها را ببینیم - صفحه 10 (به ترتیب امتیاز)

1401 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 2029 روز

    به نام خدا

    سلام.

    قشنگی ها و نکات مثبتِ زندگیم:

    پدر شوهر مهربانم سورپرایزمون کرد در جهتِ رسیدن به یه خواسته ی زیبا.

    دو تا نشانه ی مستقیم دیدم در رابطه با خواسته ی زیبامون.

    قشنگ دلم قرصه که میشه، علارغمِ دو دو تا چهارتا کردن های منطقیِ پیشِ رو.

    الهی شکر.

    برکتی که تو زندگیمون جاری هست.

    اکسیژن فراوان و رایگانی که هر لحظه ازش استفاده میکنم.

    پسرِ قشنگ و قندِ نباتم.

    امروز یه لباس قشنگ سفارش دادم برای قند نباتم.

    لبخندهای قند نباتم بهمون.

    نعمتِ کولر، آب، برق، گاز، موبایل، اینترنت و …

    الهی شکرت.

    کامنت خوندم.

    پولی که به کارتم واریز شد.

    روزیِ فراوانِ پسرم، خودم و همسرم.

    سلامتیِ حافظ جان و خانواده ی نازنینم.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      Nafis گفته:
      مدت عضویت: 1189 روز

      سلام سمانه جانم

      امان از این دل که یک بند میگه سمانه سمانه سمانه ، برای سمانه بنویس.

      نمی‌دونم چرا حتما یک سَر و سِرّ ویژه ای با خدا پیدا کردی چون می خواستم این مطلب را توی کامنت جدا بنویسم اما نذاشت از بس گفت سمانه سمانه.

      شایدم به خاطر دلبری های حافظ است که با عکس عوض کردن ها هوش و حواس ما را به کل پرت کرده ، اگر دستم می رسید گازش می گرفتم:) اون خوردنی خوشمزه را:) به نظرم خدا هیچ چیزی تاکید می کنم هیچ چیزی را شیرین تر از بچه برای آدمیزاد نیافریده :)

      یک فیلم برام فرستادن دوشنبه احتمالا تا الان به دست شما هم رسیده باشد، اما من چون فضای مجازی را کم کردم دیر به دیر نگاه می کنم الان دیدم که نشون میده ماشین حمل پول تو سن دیگو کالیفرنیا چپ کرده تمام پول ها پخش اتوبان شده و زمین با پول فرش شده و ماشین ها ایستادن و هر کس هر چقدر می تونه پول بر می دارد. اصلا نمونه از این واضح تر که خدا هزار راه دارد برای رسوندن ما به خواسته هامون ؟ وقتی تو مدار درست باشی و نگی چطوری؟ از کجا ؟چجوری ؟مگه میشه ؟ خوشبختانه این بار با دیدن اینهمه پول و آدم های خوشحال پاشنه اشیلم نزد بالا ! والای خوششششش به حالشووووون ، کاششششششکی منم اونجا بودم . خدایاااا بده شانس! بر عکس بعد از کامنت آگاهی بخش و تاثیر گذار غزل جان، دارم بیشتر متوجه می شوم و میبینم ما غرق در نعمتیم. من غرق در نعمتم و حواسم نیست. آخر قبلاً تو ستاره قطبیم از خدا می خواستم، خدایا امروز منو غرق در ثروت و نعمت کن ! نگو بابا! من آلردی غرق در نعمتم حواسم نیست .مثل اون ماهی که می گوید اقیانوس را می خواهم ،بهش می گن توشی !میگه اینکه فقط آبه؟

      چند وقت افت فرکانسی شدید داشتم برات هم نوشته بودم از خدا می خواهم اگر استاد دوره جدیدی می خواهند لانچ کنند شکر گزاری باشد . همه ما دچار بالا پایین شدم می‌شویم فقط خدا کمک کند بتونیم دوباره برگردیم به صراط مستقیم. که هر چی زودتر برگردیم بیشتر به نفعمون است.

      الهی شکر یک ترمزی را که دیشب یکهو فهمیدم برات می گویم،.

      من زمانیکه می خواستم ازدواج کنم فقط تو تجسمات خودم بودم هر شب قبل خواب بهش فکر می کردم اصلاً بدون فکر کردن بهش خوابم نمی برد ، فکر می کردم و کیف می کردم و می خوابیدم و الگوهای دور و برم هم خوب بودن، نه در حد استاد اما میشه گفت خوب؛ وفادار و خانواده دوست همگیشان.

      نکته «من نمی گفتم چرا اون دارد من ندارم؟» حسرت نداشتم حسادت نمی کردم احساس کمبود و شوهر تموم شد و دیگر به من نمی‌رسه و …. هیچی، یک رهایی کامل با حس خوب که الان نتیجه اش بیست سال زندگی مشترک است که برای بسیاری از دوستان و آشنایان زبانزد است . یعنی اینقدر واضح است که تقریباً یکی دو هفته بعد مهاجرتم با اینکه تمام آدم های اطرافم تغییر کردن و هیچ شناختی از قبل با ما نداشتن ، بهمون می گفتند.

      مورد بعدی بچه دار شدنم بود . با اینکه مدتی طول کشید تا خدا بهمون بچه بدهد، من تو طول این مدت نگفتم چرا بقیه دارن من ندارم؟ نمی گفتم پس کی ؟؟ عجله داشتم !اما حسادت نداشتم! چرا اون دارد من ندارم نداشتم! !

      و اما پاشنه آشیل در مورد ثروت ، چرا اون دارد من ندارم؟ آخ آخ چه سمی. حسودی .

      اَلْحَسَدُ یَأْکُلُ اَلْحَسَنَاتِ کَمَا تَأْکُلُ اَلنَّارُ اَلْحَطَب

      حسد نیکیها را مى خورد همانگونه که آتش هیزم را.

      نیکی ها هم که معلومه همون فرکانسهای خوب است.

      یا همون حسود ، هرگز نیاسود خودمان.

      خیلی خوشحالم این ترمز را پیدا کردم . خدا را شکر. خیلی خوشبختم که با استاد و این سایت و دوستان جواهری مثل تو عزیزم آشنا شدم .

      یک حکایتی شنیدم از باور های مردم بومی دلتای رود آمازون که خوشبختی را در این می‌دونن که –تو مسیر زندگیت آدم های خوب قرار بگیرن– ، این یعنی خوشبختی.

      خوشبختی یعنی همه چی را با هم داشتن ، توحید پول و ثروت و سلامتی و روابط عالی و خدا و خر و همه چیو .

      یعنی تو صراط مستقیم بودن . یعنی خدا بیاوردت تو راهو با استاد و سایت آشنات کند. یعنی تو مسیر زندگیت این ها را قرار بده برات . و تو لاجرم باهاش برخورد می کنی ، لاجرم.

      سمانه جان می دونم عاشق نوشتنی ولی نمی دونم عاشق خوندن هم هستی یا نه! انی وی، ببخش خیلی طولانی شد ، گفتم قرار بود یک کامنت مستقل باشد.

      حافظ را بچلون. بهترین حال دنیا را برات آرزو میکنم 746

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        سمانه جان صوفی گفته:
        مدت عضویت: 2029 روز

        سلام نفیسه جانم.

        همون قدر که عاشق نوشتنم، چشمام قلبی قلبی میشه وقتی دوست های نازنینم برام مینویسن.

        حالا وقتی شما مینویسی و اسم و پروفایلت میاد شادیم چند برابر میشه.

        من این محیط امن و دوستانِ نازنینم رو خیلی دوست دارم.

        فرق نمیکنه کامنت توی فایل هدیه باشه یا دوره، انقدر حس خوبی دارم به کامنتها که حد نداره.

        اینجاست که بی پروا از خودم مینویسم، از دوستانم میخونم.

        گاهی یه کلمه یا جمله توی یه کامنت مثل چراغ توی ذهنم رو روشن میکنه و شفاف تر میشم نسبت به خودم و درونم.

        مرسی از محبتت و وقتی که برای نوشتن برام میذاری.

        حتما که عشقمون دو طرفه است که هر دو به فاصله چند ساعت از هم برای هم مینویسم و خودمون خبر نداریم.

        تو میگی سمانه سمانه سمانه…

        و این طرف منم تو ذهن و قلبم میگم نفیسه…

        دلم برای نفیسه تنگ شده، بنویس براش تا مستقیم بهش وصل شی و رفع دلتنگی شه برات.

        تحسینت میکنم برای وجود بی حسادتت.

        گوهر خیلی ارزشمندیه آزاده دل بودن.

        خودت و عزیزانت رو به خدای بزرگ میسپارم، در پناهش باشین همه تون.

        خیلی دوست داشتم روی ماهت رو از نزدیکتر میدم ولی انتخاب پروفایل کاملا سلیقه ای و احترام میذارم به انتخابت.

        دوستِ راهِ دور و نزدیک به قلبم، نفیسه جانم، بسیار خوشحالم که با هم، تو این مسیر آگاهی و شناختِ خودمون ثبت نام کردیم و جلو میریم.

        گاهی میخوام ولی دستم نمیره برای نوشتن، به تمام لحظاتم احترام میذارم و اجازه میدم هر وقت که وقتش بود بنویسم و بفرستم و تمامِ عشقم رو با کامنتم بفرستم برای دوستانِ نازنینم.

        فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

        خدای مهربانم سپاس گزارم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      رویا مهاجرسلطانی گفته:
      مدت عضویت: 2322 روز

      دروددددد. به قند عسل خودمون حافظ عزیزم قربونت برم من .. قربون اون نگاه هوشمندانه آت بشم من اوووخ قربون چشمای خوشگلت عزیزمممممم آخ خدا حافظ و پشتیبان و نگهدارت باشه قند عسلممممم .. این کامنت فقط و فقط و فقط برای قند نبات و آب نبات و عسلم خوشمزه ام بود … بگو مامان خوشکلت برات بخونه بعدش ام اون لپ های خمشزه تو از قول من بچلونه .. خددداااای من عزیزم ملوسکم .. همه رو مامان جونت برات بخونه قشنگم..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        سمانه جان صوفی گفته:
        مدت عضویت: 2029 روز

        سلام رویا جانِ نازنینم.

        قند تو دلم آب شد کامنتتو خوندم.

        مرسی عزیزم.

        قند نبات الان در حال شیر خوردن و لالاست.

        حتما براش میخونم در اولین فرصت.

        خیلی مرسی از عشقی که میفرستی برامون.

        بی نهایت عشق و نور و زیبایی و ثروت و فراوانی و سلامتی وارد هر لحظه از زندگیت بشه عزیزم.

        مرسی که نور وجودت رو به سمت ما هم میفرستی.

        فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

        الهی شکرت.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 2029 روز

    به نام خالقِ یگانه، به نام صاحب و مالکِ همه چیز.

    سلام.

    نکات مثبت و زیبایی ها و حس های خوبِ امروز.

    * یه سریال پیدا کردم برای تماشا به اسمِ آکتور.

    محصول فیلیمو، نوید محمد زاده و احمد مهرانفر نقش اصلی هاشن، خوشم اومد.

    من دنیای نمایش رو دوست دارم.

    لذت میبرم از تماشای سریال، فیلم، انیمیشن.

    تو موبایلم میبینم همیشه.

    امروز تو تلویزیون دیدم و لذت بردم بازم.

    *نوشیدنیِ خوشمزه ی آلوئه ورا.

    *ساندویچِ خوشمزه در منزل با همه ی مخلفاتِ مورد علاقه ام.

    لذت میبرم از گوجه و خیارشور داخل ساندویچ.

    اگه نباشه هم با بهبودگرایی جایگزین پیدا میکنم براش.

    *الحمدالله برای سلامتیِ قند عسلم بعد از واکسنش.

    *همسرم که عصر اومد از سر کار، حافظ غش غش براش میخندید با صدا.

    کیف کردیم جفتمون.

    هزار ماشاالله به قندِ نباتمون.

    بابایی چه ظهرها که برای نهار میاد چه عصرها که میاد خونه به روی حافظ میخنده، حافظم کلی عشق میکنه با بابایی اش.

    الهی شکر.

    خدایا چراغ همه ی خونه ها رو روشن نگهدار و سلامتی بده به والدین و بچه هاشون.

    *بستنی شکلات تلخ، بستنی طالبی که نوش جان کردم.

    *اینکه صبح ها به کارهای منزل میرسم، حافظ هم منو در ارامش میبینه، الهی شکرت برای نظم.

    هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ

    لا تنس ذکر الله نام خدا رو فراموش نکن.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت بی نهایت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 2029 روز

    به نامِ الله

    سلام.

    قشنگی های پنجشنبه جان، 10 اسفند 1402.

    ^::^::^::^::^::^::^::^::^::^::^::^::^::^::^::^::^::^::^::^::^::^::

    1- امروز هدایت شدم به فایل گفتگوی استاد با دوستان 54، دیروز هم هدایت شدم به فایل های توحید عملی.

    دقیقا قبلش نمیدونستم چی باید گوش بدم.

    و هدایت شدم…

    این هدایت، معجزه است.

    2- دیروز و دیشب برف میبارید.

    خیلی خوشحال شدم بارش برف رو در نور چراغ برق کوچه دیدم.

    خیلی حسش خوبه.

    3- پیاده روی کردم با حس خوب.

    4- صبح یه چالشی آشکار شد…

    بعد از مدتی که مقداری بهم ریختم به خودم یاداوری کردم:

    سمانه تو هر روز صبح از خدا هدایت میخوای واسه همه چیز، و میگی هر چی پیش میاد برای من خیره…

    اینم برات خیره. به موقع اومده تا کمکت کنه، تو نمیدونی خدا که میدونه، خودشم راه حل میده بهت، البته که راه حل هم بهم داد 4 عدد.

    درس هاشم گرفتم.

    5- همسایه مون رو دیشب دیدم، احوال من و نی نی رو پرسید :)

    گفت فردا برات آش ترخنه دوغ میارم.

    خدایا من کاملاً واقفم که این محبت ها از شما هست.

    شما داری از طریقِ دست هات، محبتت رو بهم میرسونی.

    بی نهایت سپاس گزارم ازت.

    6- نفیسه ی عزیزم چیزی در کامنتش نوشت که برام اگاهی بخش بود…

    نوشت:

    اگر تا آخر عمر بابت فقط همسرم خدا را شکر کنم هنوز حق مطلب به جا نیاوردم.

    امروز همسرم به گونه ای رفتار کرد باهام، به گونه ای باهام صحبت کرد که یهو به خودم اومدم و گفتم خدایا مرسی برای شریکِ خوبِ زندگیم…

    اینکه تو چالش، با آرامشش به منم آرامش میده.

    7- استاد جان خدا خیرت بده برای تک تک کلماتی که منتقل میکنی و باعث آرامش و بهبود زندگیم شدن و میشن.

    شما یادم دادی که سعی کنم ارامشم رو حفظ کنم، شلوغ نکنم و هیجانی برخورد نکنم، کنترل ذهن کنم و …

    قبلا از این خبرا نبود، همه چیز رو هم میزدم و هیجانی تر بود واکنش هام، بیشتر میترسیدم…

    الان بهتر شدم به لطف الله و صحبت های شما.

    8- فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    9- سپاس گزارم که تو مدار و فرکانسِ شنیدن اگاهی ها و فایلهای سایت عباس منش دات کام هستم، هدابت شدم به این مسیر و بهبود.

    10- مامان جونم زنگ زد احوالمون رو بپرسه، کلی صحبت های بامزه و شیرین کرد باهامون، غش غش خندیدم :)

    11- وای خدایا چقدر این کلام استاد تو فایل توحید عملی 5 شگفت انگیزه:

    به خدا نگاه کن، نه به دستش، نچسب به دست خدا، خدا از طریق دستش داره بهت عشق میورزه، به دستش وابسته شی سیلی میخوری…

    دست های خدا مثلاً رابطه خوب، همسر، فرزند، ثروت، و …

    به دست ها نچسب، به خودِ خدا بچسب.

    به دستهای خدا احترام بذار، ولی نچسب بهشون.

    ::^::^::^::^::^::^::^::^::^::^::^::^::^::^::^::^::^::^::^::^::^

    خدایا ازت سپاس گزارم که معلمم هستی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      Nafis گفته:
      مدت عضویت: 1189 روز

      سلام پرنده بهشتی

      گل های نرگس ات رسید عطرش کل خونه را پر کرد من عاشق بوش هستم محبوبترین گل معطر برام نرگس است ، از بین گل هایی که تا حالا بوییدم.و تو برام فرستادی تازه و خوش عطر و بو با طرح و رنگ مسحور کننده اش.

      سمانه جان این قسمت از پیامت را که نقل قول از مریم جان بود را گم می کردم البته مفهوم را داشتم ولی اصل را می خواست برای همین اینجا می‌نویسم که راحت‌تر پیدایش کنم

      پس هر آنچه را که می‌خواهی داشته باشی، فقط و فقط با تحسین کردنِ آن، واردِ زندگی‌ات کن.

      این زیباترین و هوشمندانه‌ترین مهارت برای ورود برکت ها به زندگی مان است و البته توانایی است که هر فردی قادر به انجامش نیست.

      توانایی است که نیاز به باورهای قدرتمندکننده ی پشتیبانی دارد که نگاه متفاوتی نسبت به فراوانی فرصت ها و نعمت ها در جهان برایت می سازد تا نه تنها فراوانی را باور کنی، بلکه دسترسی ات به این فراوانی را درک کنی و بدانی در لحظات تحسینِ دستاوردهای دیگران، بیشترین دسترسی به این منبع فراوانی را داری.

      این مطلبی است که من دارم رو خودم کار می کنم و خب لازم است ذهنم را تربیت کنم ، ممنونم که برام یاد آوری اش کردی.

      خوشحالم از زندگی مشترک ات راضی هستی برای قند عسل هم خیلی خوبه که تو محیط عاشقانه و آرام بزرگ می شود. بوس انگشتی از طرف من برایش یادت نرود.

      کافیه والدین کاری نکنند فقط اجازه رشد بدهند ، بقیه کارها را همون‌طور که گقتی خدا برایش انجام میدهد .

      خداروشکر کار بانکی مامان به خیر و سلامتی انجام شد همزمانی ها وقتی ازشون آگاهانه یاد می کنی درخشان تر می شوند پر رنگ میشوند و برای به خاطر سپردن بهتر.

      چه نکته خوبی که در طول روز زیبایی ها را تو کامنت یادداشت می کنی که از دستت در نروند مثل بازی شکارچی نکات مثبت

      داشتم میخوندمش دیدم تکراری داره، ولی گفتم بفرست، این تمرینه، این یاداوری هست برای نعمتهات، اینکه عادت نکنی به نعمتهات و واست عادی شن از روشون رد شی بی تفاوت.

      اینکه من هر روز چه زیبایی میبینم شاید در ظاهرش ساده یا تکراری باشه، ولی عمقش متفاوته، چون ممکن بود با تغییر فرکانسم، دیگه اون زیبایی رو نداشته باشم.

      پس تکرار شدنش برای من حُسن هست و نعمت، یعنی خدارو شکر تو فرکانس و مدار دریافتش هستم، یعنی دسترسیم بهش بازه.

      این تکه پر از درس بود برام حیف که با گوشی نمی توانم بولد کنم .

      مثل همون صحبت هایی که در جواب به آقای پدرام فصیحی زاده زدی از مثال هایت در روند تکاملی بهبود زندگی خودت.

      اینکه همه ما مثل هم هستیم ، شاید باورش سخت باشد اما همین امروز خدا را شکر کردم که اون تضاد های سنگین را برایم بوجود آورد که دست از عوام بودن بردارم و به راه درست هدایتم کرد. خوشحال بودم که نتیجه اش این شده نتیجه اش دوستی با خدا شد ، تازه پارم خ را پیدا ش میکنم، تازه دارم می فهمم رب یعنی چی، تازه اول راهم مثل نوپا ی خوشحال که زمین می خورد اما ذوق راه رفتن دوباره بلندش می کند .

      ذوقت به خدا ابدی .پروازت در ایمان خوشبختی مستدام

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 2029 روز

    به نام خداوندی که هادی و راهنماست

    سلام

    ● انجامِ یه کاری برام سخت بود، ذهنم اذیتم میکرد، داشتم کلافه میشدم.

    گفتم استاد چه راهکاری داده بهت؟

    – از زاویه ای به ماجرا نگاه کن که بهت حس خوب بده.

    بهت انگیزه بده.

    بهت احساس ارامش بده.

    – توجهت رو از ناخواسته بردار بذار روی چیزهای خوب.

    به زیبایی ها و نعمت های همون موقعیت توجه کن.

    کسری از ثانیه طول نکشید مسئله برطرف شد.

    ارامش برقرار شد.

    توی مسیله، فرمولِ درست (همون قانونِ بدونِ تغییر خدا میشه) گذاشتم، و حلش کردم.

    همین.

    خدایا شکرت.

    همه ی مسایل تو دل خودشون راه حل دارن اینجا تعبیر شد، چون درمان اطراف ماجرا بود.

    برداشتنِ توجه از ناخواسته و گذاشتنِ توجه روی اطرافِ قشنگِ اون مسئله.

    برای خودم این درک بسیار شیرین و تاثیر گذاره.

    این لحظه برام شیرینه.

    خدایا شکرت که با درس های استاد بهم راهنمایی کردی چطوری این حس بد و کلافگی رو دور کنم از خودم.

    ● یه چیزی که جدیدا بهتر درکش کردم و دارم کم کم تمرینش میکنم اینه:

    مثال: وقتی یه دندونت خرابه یا درد میکنه، توجهت رو بذار روی دندون های سالمِ دیگه.

    وقتی یه دستت درد میکنه، توجهت رو بذار روی سپاس گزاری برای دستِ سالمِ دیگه ات.

    مسایلی که قابل حل هستن رو میتونی با آرامش حل کنی.

    ولی اگه همش بخوای به ناخواسته ها توجه کنی و هر لحظه حست رو بدتر کنی، نه تنها قدمی برای حلش برنمی داری، بلکه هر لحظه بدتر هم میشی.

    آرامش اولین قدم برای حل کردن هر چیزیه.

    وقتی ارامش نداشته باشی، یعنی حست خوب نیست، حسی هم که خوب نباشه، اتفاق خوب رو دریافت نمیکنه.

    (تو خوندن کامنتم موقع ویرایش متوجه شدم خداوند چقدر زیبا و اسان داره از زبان خودم راهنماییم میکنه برای مسایل گوناگونم که چطوری بهبودشون بدم، الهی شکرت. )

    ••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••

    چند تا درخواست دارم از خدای یکتا که دوست دارم همینجا بنویسم:

    خدایا لطفاً برای خوابِ خوب، باکیفیت، عمیق، راهنماییم کن.

    خدایا لطفاً برای موضوع شغلی با جزییاتی که دقیق برات نوشتم، راهنمایی مون کن.

    خدایا لطفاً برای افزایشِ انرژی و سلامتیم راهنماییم کن.

    لطفا منو هدایت کن تکاملی و قدم به قدم و درست جلو برم.

    لطفا هدایتم کن و درکم رو بالا ببر تا مدار به مدار بهبود حاصل بشه برام و شتاب نکنم.

    ● سعیده جان شهریاری، هر کجا و هر شرایطی هستی خدا پشت و پناهت باشه عزیزم.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 2029 روز

    به نام خدا، سلام

    به لطف الله، امروز سلامت برگشتیم خونه.

    سپاس گزارم از شیرازِ قشنگم و مردمانِ نازنینش، باغ های جذابش، گل ها و درختانِ زیباش…

    مرسی از میزبانیِ قشنگتون.

    الحمدالله با حافظ جون اولین مسافرتمون رو تجربه کردیم.

    الهی شکر برای لحظاتِ قشنگمون.

    یه عالمه زیبایی دیدم و تحسین کردم.

    امروز نشونه گذاشته بودم برای یه مورد، تا پامونو از هتل بیرون گذاشتیم نشونه اومد جلوی چشمم، خیلی ذوق کردم.

    در مورد موضوعی کنترل ذهن کردم و بهتر متوجه شدم وقتی کنترل ذهن میکنم، حسم خوب میمونه و این عالیه.

    تو فاصله ای که تو فرودگاه بودیم تا نوبت پروازمون بشه، کامنت نوشتم تو سایت ولی پرید.

    تو هواپیما هم با همسرم شروع کردیم به نوشتنِ 107 تا آرزومون تو موبایل.

    چقدر عجیب بود، موقع نوشتن ادم انگار یادش میره چی ارزو داشته یا داره، ولی می خوام بنویسم، چون میدونم نوشتن منو به سمت ارزوهام هدایت میکنه.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 2029 روز

    به نام الله یکتا و زیبا

    سلام

    الان چند تا زیبایی به چشمم خورد و یادم اومد، که دوست دارم بنویسم.

    حافظ تخت داره، اما بینِ من و باباش رو زمین روی تشک، تو اتاقِ خودش میخوابه.

    الان یه لحظه دیدم پایین پاش اسباب بازی هاش ریخته، بالش های محافظتیِ دور اتاق رو دیدم و اتاقی که شلوغه و پخش و پلا.

    همین بی نظمی گاهی اعصابمو خورد میکنه، اما الان فقط زیبایی دیدم و حس کردم:

    الهی شکر که ما بچه داریم.

    الهی شکر که بغلِ بچه مون میخوابیم.

    الهی شکر اسباب بازی تو اتاقه، یعنی هم بچه داریم و هم بچه مون اسباب بازی داره.

    الهی شکر بچه مون سالمه و بازی میکنه با وسایلش.

    اینا یادگاری های شیرین از این سنِ حافظ هست و لذت بردم از تماشای اسباب بازی های جوجوی قشنگم.

    الهی شکر برای رشد بچه مون و اینکه داره به لطف خدا رشد میکنه و بزرگتر میشه و هر لحظه شیرینی هاش بیشتر میشه فداش بشم.

    جدیداً سینه خیز میره، یه دستش رو زیرش نگه میداره به قولِ عمه اش عینِ کماندوها میاد جلو، میگه نه نه نه نه نه، زبونشو در میاره، غلت هم که مدتهاست میزنه، لپمو میگیره، موهامم میگیره و کلی شیرین کاریِ دیگه.

    عاشقتم حافظِ مامان.

    در پناه خدا باشی همیشه.

    تو مدار امنیت و سلامتی و ثروت و شادیِ الله باشی همیشه مامانی.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    تو دفترم سپاس گزاری و نکات مثبت نوشتم.

    همسرم بهم یه لیوان آب خنک داد، خیر ببینه.

    شب ها و در طیِ روز به حافظ جون شیر می دم، الهی شکرت.

    غذاشو عالی خورد امروز، آب خورد، قطره آهن و مولتی ویتامینشو خورد و …

    انگشتم آسیب دیده، همسرم خیلی کمکم میکنه در بچه داری، ممنونشم.

    داشت اعصابم خورد میشد که چرا نمیتونم خودم مثل قبل کارهای بچه و آشپزی و شست و شو رو راحت انجام بدم به خاطر دستم که فکرمو عوض کردم:

    به چشمِ استراحت نگاه کن به این اتفاق و بذار بگذره تا دستت خوب شه.

    احساس لیاقت کن و کمک ها رو با خوشحالی بپذیر.

    درس این اتفاق رو هم بگیر و کمتر کن شتابت رو دختر خوب.

    بیشتر قدر دان دستم و اعضای بدنم شدم این مدت…

    یه انگشتم آسیب دیده و 9 انگشت دستم و 10 انگشت پام سالمه.

    سپاس گذاری که شایسته اش باشه نکردم وجدانا.

    انقدری که اذیت شدم برای یه انگشت دستم.

    خدایا ازت ممنونم برای سلامتیِ کل بدنم.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 2029 روز

    به نام خدا

    سلام

    با خودم میگم تو داری تلاش میکنی توجهت روی زیبایی ها و نکات مثبت باشه.

    اما انگار کافی نیست.

    چون عدم ثبات فرکانسیم داره اذیتم میکنه.

    مثل الان…

    چند تا چالش اومده…

    و سمانه ای که سختشه آروم بگیره.

    با خودم گفتم بیا طبق قانون ببینیم چی شده؟

    احساسم میگه توجهت رفته رو نازیبایی و کمبود.

    حست بد شده و طبق قانون:

    حس بد= اتفاقات بد

    حالا چه کار می تونم بکنم؟

    تو این احوالات در و دیوار هم بهم فشار میارن چه برسه به شرایط.

    دچارِ حمله ی ناسپاسی شدم.

    مسیولیتش رو میپذیرم.

    وقتی حالم بده، یعنی رفتم تو مدار ناسپاسی، وگرنه انقدر نعمت دارم که وقت نکنم سپاس گزاری کنم براشون.

    چرا ذهنم داره شرایط رو بسیار هولناک نشون میده؟

    چون من از خدا کمک گرفتم و شیطانِ درونم داره تمامِ زورش رو میزنه منو دور کنه از خدایِ درونم.

    سمانه این تضادهایی که گفتی اومدن چی بگن بهت؟

    که من چطوری میخوام زندگی کنم.

    که زندگیم چه شرایطی داشته باشه.

    محیط اطرافم چطور باشه.

    خودم چطوری رفتار کنم.

    دیروز زدم رو نشانه سایت.

    این پیام رو بهم داد:

    اینکه در مورد مسایل منفی و مشکلات و شرایط نامناسب و اتفاقات نامناسب هیچوقت صحبتی نکنم

    سمانه ببین

    خداوند سر بزنگاه دیروز بهت چی گفت:

    هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر

    آرامتر از آهو بی باکتر از شیرم

    هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر

    رنج از پی رنج آید، زنجیر پی زنجیر

    خدایا خودت کمکم کن، قلبم رو گشاده کن، زبانم رو نرم کن، ذهنم رو اروم کن.

    یا لطیف، ارحم عبدک الضعیف

    ظاهر این کامنت شاید سپاس گزاری نباشه، اما نکته مثبتش اینه دنبال بهبودم که اومدم اینجا و نوشتم.

    وگرنه اعصاب خوردیمو بیشتر میکردم، میرفتم تو جلدِ قربانی، عصبانیت و خشم.

    میدونم خودم فرکانس مسموم فرستادم که الان تو این شرایطم.

    حالا چی فرستادم باید برم بررسی کنم…

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 2029 روز

    به نام خدا

    اگر خدا نباشه، زندگی میشه جهنم…

    سلام.

    وارد چالشی که سختم بود و میترسیدم شدم و الحمدالله به لطف خدا آسان شدم بر آسانی ها.

    وقتی ترس آدم میریزه یا باهاش روبه رو میشی، انگار از اول چیز سختی نبوده.

    حس میکنم من سخت نشونش دادم.

    این بازیِ ذهنه.

    آفرین سمانه جان، تحسینت میکنم.

    من از لحاظ حسی وابسته ام به همسرم و مادرم وقتی حافظ یا خودم دچار کسالت میشیم.

    فکر میکنم اگه مادر یا همسرم کمکم نکنن نمیتونم از حافظ مراقبت کنم.

    فکر میکنم اینطوریه.

    خدا بهم لطف کرد و منو وارد چالش کرد.

    دیروز بعد از ساعت ملاقات، حدود 4/5 عصر به بعد تنها شدیم با حافظ…

    ورق برگشت، چون تا قبلش از همون صبح استرس و اضطراب و پریشونی گرفتم اگه دیگه نذارن مامان بمونه پیشم تو بیمارستان چی؟

    من چیکار کنم؟

    حافظ بی تابی کنه دست تنها باشم و خسته، چه کنم؟

    کم خوابی و خستگی و کلافگی بهم فشار بیاره چیکار کنم با بچه؟

    حقیقت چیز دیگه ای.

    خدا خودش خوابوندش، خوب و عمیق، الهی شکرت.

    خدا خودش آرام نِگهش داشت، منم خوابیدم و بلند شدم تا صبح چند بار، ولی همون خواب های کوتاه عالی بود و نذاشت خسته بمونم.

    پرستارها هوامونو داشتن.

    از خدا خواستم مراقبش باشه تا منم بخوابم، اجابت شد.

    از خدا خواستم هوشیار باشم شب، اجابت شد.

    نهارِ خوشمزه ی بیمارستان، لوبیاپلو با قارچ و ذرت مزه دار شده.

    نظم اینجا رو خیلی دوست دارم.

    مرتب نظافت میکنن، پرستارها چک میکنن، شرح حال مکتوب میکنن.

    امروز باید بمونیم.

    دکتر ویزیت کرد، خبرهای خوب داد.

    درسته اینجا بیمارستانه، بچه ی قشنگم روی تخت هست، دستش آنژیوکت وصله، سرم و دارو مصرف میکنه و لباس شلوار بیمارستانی تنشه…

    ولی خوشحالم که در بهترین زمان آوردیمش و تحت معالجه است.

    اینجا هم درمانگر هست هم امکاناتش، طبیعتا خونه ما نمیتونستیم کاری کنیم.

    از بدوِ ورودمون پنجشنبه شب اینجا همه قربون صدقه حافظ رفتن.

    مهم اینه با بهترین شرایط و امکانات تحتِ درمان و بهبودیه.

    الهی شکرت فراوان.

    تا قبل پنجشنبه روزی چندین بار میگفتم الهی شکر برای سلامتی مون، از این به بعد خیلی بیشتر میگم.

    امنیت و سلامتی که تو خونه داریم هر لحظه واجد سپاس گزاریِ بی نهایته.

    روی در و شیشه ی اتاق حافظ و البته همه اتاق ها برچسب فانتزی زدن، برای اتاق ما طرحِ جغد رنگی رنگی هست با درخت و فیل و تمساح و گل.

    من عاشقِ جغدهای فانتزی هستم و نشانه ی زیبایی بود برام اینجا دیدم.

    آدم وقتی از خونه ی خودش با آزادی هاش، امکاناتش جدا میشه تازه میفهمه چقدر باید برای تک تک لحظات شکر کرد.

    الانم باید شکر کرد.

    کلا تو هر شرایطی باید شکر کرد.

    چون به چشم میبینم تو دل سختی، چقدر زیبایی ها همچنان وجود دارن.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      شیما محسنی گفته:
      مدت عضویت: 3687 روز

      سلام به سمانه بانو جان جانان ،دوست توحیدی ام ….

      خدا قوت مامان سمانه جان ….

      مبارک باشه این کنترل ذهن در این شرایط که انصافا داری گل میکاری …..

      به نظر من، مادر شدن خیلی خیلی قدم بزرگیه و خیلی توس رشد شخصیتی داره …. اصلا یه جور خودشناسی است …. البته که خیلی از مراحل زندگی میتونه خودشناسی بیاره …. اما برای من هم، حضور علی جانم تا به امروز پر بوده از خود شناسی بیشتر بیشتر …..

      به امید خدا جوووون که زودتر حافظ جانم که خدا جون از شما هم بیشتر مراقبش است، خوب خوب بشه و با هم بیاین خانه ….. و کلی کیف کنین ….

      سمانه بانو جان، خیلی ازت درس گرفته ام …..اعتراف میکنم که در شرایط های مختلف و یا به اصطلاح استاد جان، تضادهای مختلف تو زندگی با وجود کار کردن های بسیار، یه جاهایی کنترل ذهن برام راحت تر بوده و اما ….. یه جاهایی سخت تر ….

      پدرم سه سالی است که به بیماری سخت مربوط به کبد، دچار شده اند و اصلا امیدی نیست …. با اینکه خانواده مخصوصا خواهرم خیلی بی تابی کرد، اما من خیلی خیلی آرام بودم و گفتم این بیماری به لطف خدا جون، با رعایت تغذیه و روحیه بالا، قابل کنترل است و نگران نباشین ….

      اصلا یه حورایی اون سختی بیماری رو قبول نداشتم و بهش فکر هم نمیکردم … اما رعایت غذایی شدید داشت …. بابا هم به لطف خدا ادم بسیار شاد و با حوصله و فعال بود و به زندگی خوبی ادامه دادند‌ و تخت نظر بودند ….. اما سال دوم یه حدودی از رعایت غذایی اش کم شد و وضعیتش یواش یواش خراب شد و ……الان هم از خرداد به این طرف 80 درصد روز از بیجونی خواب هستند ….. و صحنه های خیلی ناحوری دیده میشه که انصافا اینجا دیگه نتونستم راحت کنترل ذهن داشته باشم …. و این هم بگم که پدرم اصلا فقط فقط پدر نبوده برامون …. رفیق فاب خودم بود …. پایه همه گشت و گذار هایم …. مسافرت هایم و هزاران ویژگی دیگه که اصلا تو فامیل جزو ادم های خاص است … اینقدر به ما بچه ها از کودکی تا به الان، ‌‌لطف و مهربونی داشته که اصلا الان همه بچه هایش بسیج هستند که به بابا خدمات بدهند ….. اما متاسفانه من هم رفتم تو فاز دلسوزی و ناراحتی و غصه خوردن …. یعنی کافی بود بابا رو ببینم که در حال راه رفتن، یه دفعه پرت بشه رو زمین یا اینکه مغزشون دیگه کار نکنه به دلیل سموم زیاد بدنشون … خلاصه الان هم دکترها کلا گفته اند به ما که دیگه …. ولی باز هم انید به معجزه پروردگار داریم و اما تلاش میکنیم که راضی بشیم به رضای پروردگار …..

      وقتی رفتم تو فاز دلسوزی شدید….. معده دردهایی اومد سراغم که اصلا به یاد نداشتم و هنوز تخت درمان هستم ….

      اصلا باورم نمیشد که شیمای ورزشکار که ورزش هایی رو میکردم و آخ نمیگفتم، اینجوری خودم به خودم آسیب بزنم ….البته این حق رو به خودم میدم که بابت شرایط خاص پدر ناراحت باشم … ولی ماندن در این فاز حال بد، ضربه هاش رو هم میزنه ……. و من دیدم ….و تلنگری شد که پاشو ….پاشو ….. پاشو دختر….

      خدا رو شکر اموزه های استاد بهمون یاد داده پا شدن های دوباره را ….. من هم به لطف خدا همبنجور با کنترل ذهنم و وار کردن هر چه بیشتر روی فایل ها و استفاده از عقل کل، در حال پذیرش بهتر بیماری بابا و بهتر شدن معده ام هستم و ورزش را دوباره کم کم شروع کردم و تا حدود زیادی پذیرشم بالاتر رفته ….. البته هنوز فاصله دارم ……

      اون روز برای خودم نوشتم که این بخش از زندگی ام هم اومدن برای رشد شیما بانو …. شیما باید بزرگ تر از این حرف ها بشه …. خیلی بزرگتر ….. این ها، همه درس داره برام ….. خیلی درس داره ….

      خلاصه که تبریک برای تلاش به کنترل ذهن هر چه بهتر شما سمانه بانو جان جانان

      دوستت دارم

      در پناه خود خود خودش باشین

      تسلبم هر چه بیشتر خدا جون باشیم

      شیما بانو

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 2029 روز

    یا لطیف ارحم عبدک الضعیف، سلام.

    قشنگی های امروز.

    1- یه جمله ی عالی خوندم تو کامنت دوستان:

    سلامتی اولین واکنش به فکره؛ وقتی آرومی سالم و سلامتی

    2- فهمیدم من حتی تو شرایطِ بیماری هم چشم هام دو دو میزنه برای زیبایی ها.

    این بهبود و تغییر شخصیتی، احسنت داره.

    افرین سمانه جون.

    همین فرمون رو برو جلو‌.

    الهی شکرت زیاد.

    3- صبح رفتیم درمانگاه، سِرُم زدم خیلی بهتر شدم.

    دَمِ در دو تا پیشیِ ناز دیدم که روی ماشین لَم داده بودن.

    گُلِ قشنگ دیدم جلویِ خونه مون.

    هوا خوب بود.

    با همسرم رفتم، در ارامش با ماشین خودمون رفتیم.

    پول داشتیم تو کارتمون.

    ملافه ی شخصی بردم انداختم روی تخت درمانگاه وقتی سرم زدم.

    سرم به سرعت حالمو بهبود داد.

    خدایا شکرت تو بیماری هم حواسم به قشنگی ها بود.

    همسرم باهام شوخی میکرد، خنده ام گرفت تو همون احوالات.

    4- دیشب رفتیم خونه مامان عزیزم.

    شام قورمه سبزی خوشمزه داشتیم.

    پسر داییم، همسر نازنینش، و دختر قشنگشون ارغوان جان رو دیدم، خوشحال شدیم همگی.

    به همدیگه هدیه دادیم برای بچه دار شدنمون :)

    خواهرم کلی عشق و توجه داد به حافظ جان و ارغوان جان.

    5- خدا رو شکر کردم دیشب خدا طوری چیدمان کرد که من بچه ی پسر داییمو بغل نکردم.

    بچه خوابید.

    من که نمیدونستم قراره مریض شم.

    با فاصله روی مبل نشسته بودیم از همدیگه.

    صبح کلی خدا رو شکر کردم که نزدیک نبودم با بقیه.

    خدا میدونست، من که نمیدونستم.

    6- فایل 18 رو دانلود کردم شنیدم، بعدش در ارامش خوابیدم، الان حالم خیلی بهتره.

    7- مادر نازنینم اومد پیش حافظ جان صبح، ما رفتیم درمانگاه.

    8- فایلهای استاد خیلی خوبن، هم درس ها رو یاد میگیرم ازشون، هم باعث میشن وقتی نیاز به خواب و استراحت دارم عینِ یه مسکن عمل میکنن و با صدای استاد خوابی اروم دارم، الهی شکرت.

    9- حواسم بود تو شرایط ناخواسته ی پیش اومده، کنترل ذهن کنم، سپاس گزاری کنم تا اوضاع بهتر شه.

    و شد.

    من الان خیلی بهترم نسبت به صبح.

    الهی شکرت.

    10- جوابمو فرستادم برای خانم دکترم، بهم پاسخ داد، الهی شکر.

    خانم دکتر اپلیکیشن ایتاش باز نمیکرد، گفتن واتس اپ یا تلگرام بفرستم.

    من فیلترشکن نداشتم ولی مجبور بودم پیدا کنم تا جواب رو بفرستم.

    خدا لطف کرد، دیشب خواهرم فیلتر شکنِ خریدنیِ خودش رو برام فعال کرد و من به اسانی وصل شدم به واتس اپ و فرستادم جواب ازمایشمو.

    اینم روزیِ منه، الهی شکرت.

    اینکه چیزی که نیاز داشتم رو دریافت کردم.

    آسان شدم بر آسانی ها.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      رویا مهاجرسلطانی گفته:
      مدت عضویت: 2322 روز

      دررررودد و وقت بخیر خدمت سمانه جون و نازنینم مادر جوان و زیبا و خوش خنده خوشکلمون .

      خدا قوت عزیزم

      خدا بهت سلامتی روز افزون بده

      حافظ جیگر طلامون رو تمام قد توی بغلت دیدم بخدا می خواستم اون کف پاهای خوشکلشو بخولم خدایا هزاران هزار بار شکرت …

      سمانه جونم بخدااااا من خیلی خیلی آدم خوش شانسی هستم !!!

      آخه … مگه میشه ؟!!!!

      مگه داریم !!؟؟؟!!!

      صبح به این زودی خداوند منو با عشق و سر حالی بیدارم کرد و بهم گفت بپر توی سایت که قراره هدایت بشی به زیباترین و خوشکل ترین عکس دنیاااااا !!!!!

      خدایاااا شکرت برای اینکه چنین سایت گوهر نشان الهی داریم خدایاااا شکرت چنین استاد بینظیری رو بهمون دادی که چنین سایت پر برکتی رو برامون بسازه خدایا شکرت !!!

      سمانه جونم مرسی شکر حضورت

      شکر وجودت

      خدایا شکرت و تحسینت میکنم که این قسمت از سایت رو بخودت و بخودت و فقط بخودت اختصاص دادی !!!

      خدایااآاا شکر هر وقت عکس جدید می‌ذاری فقط و فقط از خداوند تشکر و قدردانی میکنم برای اینکه هنوز چشمام خواب آلو خواب آلو باز نشده ذوق کردم و برق خوشحالی و شادی همچنان رزق شروع صبحگاهیم بوده خدایااا شکرت

      حالا ببین زیبایی های امروزم چقدر زیاد و زیادتر هم بشه !!؟

      خدایااا شکرت برای لذت عشق این مادر فرزندی

      خدایاااا شکرت برای خنده های زیباتون

      خدایاااا شکرت بخاطر سلامتی و تندرستی تون

      خدایاااا شکرت برای اون دستان خوشکل و پر مهر و محبت مادرانه آت که این فرشته ی قند عسل مون رو با عشق بغل کردی خدایااا هزاران بار شکرت

      خدایاااا شکرت من می‌خوام بخورلمش !!!! آخه از این خوردنی تر هم مگه داریم ؟؟!!!!

      خدایاااا شکرت که حافظع حافظمون هستی

      بقیه شو برای قومبل قند و عسل و شکر و نباتم می نویسم

      لطفاً فقط و فقط با عشق برای این عشقم بخون !!

      عجیجممممممم

      عسلممممممم

      قربون اون کلاه گرم و نرم روی اون کله ی خوشکلت برممنممم

      قربون اون گرمکن قرمز رنگت برم ممنننن عسلم

      قربون اون. جوراب های فسقلی بند انگشتیت برم عجیجمممم قشنگم .. خدایاااااا شکرت

      خوب کردی اومدی عجیمممممم

      خوش اومدی

      البته بازم بقیههههع داره هااااااا

      ولی لطفاً بقیه شو بصورت عملی و کاربردی خودت زحمت شو بکش و اون زیر گلوشووووو از طرف من بخول !!!! بخول و بخول تا صدای خنده ی خوشکلشو بشنومممم بخدا همین الان صدای قهقهه قهههه هاشو شنیدم خدایا شکرت

      آخ که من قربون اون عطل و بوی این جیگر طلام برمممم عجیجمممم .مرسی مرسی

      خدایااا شکرت

      سمانه جونم مرسی مرسی که هستی

      مرسی مرسی که این قسمت از سایت رو برای خودت ساختی

      مرسی مرسی که هر روز میایی و برامون می نویسی

      مرسی و مرسی امروزمو برام ساختی

      مرسی که باعشق میایی و برامون از موارد مهم روزت رو برامون می نویسی که باعث میشی منم شکرگذاری بیشتری کنم که زیبایی های بیشتری رو ببینم و بازم بیشتر از همیشه شکرگذار و سپاسگذار تر باشم

      خدا حافظ و پشتیبان تون باشه عزیزم

      هر روز و هر روز با عشق میبینم تون و با عشق می خونم تون !!!؟؟؟

      فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

      دوستون دارم یک عالمه

      خدایا شکرت

      لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ

      شکر نعمت به جای آرید شما رو می‌افزایم

      صَدَّقَ بِالْحُسْنَىٰ ، فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَىٰ

      اگر خوبیها رو به خوبی تصدیق کنید ، ما هم شما رو آسون میکنم برای آسونی‌ها

      خدایاااا تنها فقط و فقط ترا می پرستم

      و تنها فقط و فقط از تو یاری و هدایت می خواهم

      IN GOD WE TRUST

      ما به خداوند اعتماد داریم

      IN GOD WE TRUST

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        سمانه جان صوفی گفته:
        مدت عضویت: 2029 روز

        یا الله

        یا رحمان

        یا ارحم الراحمین

        سلام به رویا جانِ نازنینِ مهربانِ خوش قلب.

        روزیِ آغازِ روزم، پیامِ شیرین و سرشار از محبتِ شماست.

        و چه روزِ قشنگی آغاز شده برام…

        مرسی که ما رو هم تو سپاس گزاری هات اوردی.

        منم شاکرِ خدا هستم برای اشنایی با شما و وجودِ نازنینت.

        الهی شکرت.

        ممنونم که با عشق برامون می نویسی.

        هم برای من، هم برای حافظِ قندِ عسلِ مامان.

        یه کم برمی گردم عقب…

        صبح حوالیِ 5 صبح بیدار شدم برای شیر دادن به حافظ جون، مشغول بودیم تا الان که لالا کرد…

        موقعی که داشتم شیر میدادم، هوا کم کم داشت روشن میشد، یهو صدای آواز زیبای پرنده ای اومد.

        چشم هامو بستم و گوش و قلب و حسم رو دادم به این زیبایی.

        به خدا گفتم من توجهم رو میدم به زیبایی، تو هم پسرمو بخوابون :)

        الان به سادگی حافظ تو پتو (به صورتِ ننویی) لالا کرد.

        الهی شکرت برای سلامتیش، برای وجود و حضورش تو زندگی مون، برای عشقی که اورده تو خانواده و دوستان.

        برای محبتی که رویا جان و نفیسه جان و اقا ابراهیم و سعیده جان ها و اقای جزایری و سایر دوستانِ نازنینم در سایت به حافظ جانم دارن.

        از پنجره دارم میبینم، هوا کاملا روشن شده، باد شاخه و برگ ها رو تکون میده، صدای پرنده های زیبا میاد.

        و من که روزم اینچنین زیبا آغاز شده به لطف خدا و پاداشم خوندنِ کامنتِ دلربای رویا جانم بوده.

        الهی شکرت.

        منم بی نهایت سپاس گزارم برای سایت به صورتِ چند بعدی:

        هم به فایلها دسترسی دارم.

        هم به کامنتها دسترسی دارم.

        هم دوستانِ نابی دارم تو سایت.

        هم میتونم خیلی راحت و با خیالی اسوده تو این محیط امن و پاک، خودشناسی و خودسازی مو جلو ببرم و تمرین کنم.

        و مهمتر از همه، آشنایی با استادی که خودش به هر اون چیزی که میگه عمل میکنه و الگوی بسیار صادق، خوش قلب و دوست داشتنی هست.

        الهی شکرت فراوان.

        تمام لحظاتت غرق در نورِ خداوند باشه رویا جان.

        بهترین ها برای خودت و عزیزانت.

        خدایا شکرت که این گوشه ی دنج و پاک، پاتوقِ هر روز و شبِ منه.

        کجا بهتر از اینجا که در سکوت و آرامش برای من مهیّا شده تا بیشتر توجه کنم به قشنگی های زندگیم.

        و دوستانِ نابی که میخونن و تحسینم میکنن.

        و انگیزه هامو برای نوشتن بیشتر می کنن.

        سپاس گزارم برای وجود نازنین تک تکتون.

        الهی شکرت.

        جایزه بعدی هم رسید:

        فایل جدید اومده روی سایت:

        آیا خداوند مثل مادری مهربان عمل میکند؟

        فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

        الهی شکرت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 2029 روز

    یا الله، سلام.

    گفتگوهای هدایتیِ امشبم با خدا جان در مورد توحید:

    ● روی عقلِ خودمم حساب نکنم، روی خدایی حساب کنم که بهم عقل داده.

    ● روی دیگران حساب نکنم، روی خدایی حساب کنم که دیگران رو میفرسته سراغم.

    ● روی پول و طلا و خونه و ماشین حساب نکنم، روی خدایی حساب کنم که برام پول و خونه و ماشین و طلا میفرسته.

    ● روی هیچ کس و هیچی حساب نکنم.

    ● روی هیچ روشی حساب نکنم برای رسیدن به اهدافم، روی خدایی که منو هدایت میکنه به اون روش حساب کنم.

    داستان از این قراره که داشتم به حافظ و حرکت کردنش روی زمین فکر میکردم.

    الان در سنی هست که روی زمین حرکت میکنه، غلت میزنه و به سرعت جابجا میشه.

    همه هشدار میدن کلی مراقبش باشیم چیزی از زمین نخوره خدا نکرده…

    و حقیقتش اینه من از این مرحله ی رشد کمی میترسیدم از قبل.

    که خدا نکرده چیزی نخوره بپره گلوش، یا باعث بیماری بشه و …

    اما این ترس ضعیفه، چون درصد زیادی از من ریلکسه به لطف خدا، چون یادم میاد خدا هست و حافظِ حافظ جانه بدونِ توقف.

    به این فکر میکردم وقتی من باور داشته باشم خیلی قوی، که خدا بهم میگه، خطری حافظ رو تهدید نمیکنه.

    چون حتی اگه خوابم باشم، بیدارم میکنه.

    اگه آشپزخونه، دستشویی، حمام و … باشم به به دلیلی منو میکشونه اتاق بالای سرش، یا یادم میندازه به یه دلیلی برم سراغِ بچه.

    یعنی من و حافظ تو برنامه ی امنیتیِ خدا هستیم که مو لای درزش نمیره از بس که دقیق و بی خطاست.

    فکر میکردم جلوی بقیه تا بگم خدا مراقبشه بلافاصله میگن خدا عقل هم داده

    باور من منافاتی نداره با اینکه خدا عقل هم داده.

    همون عقل رو هم خدا داده، بعد من بیام روی عقلِ محدود و هر لحظه در حالِ رشدِ خودم حساب کنم، نه خدا؟

    روی قدرت، توانایی، مهارت، تیزهوشی، درایت، تدبیر و … خودم حساب کنم؟ نه کسی که همه ی اینارو بهم داده؟ که به طرفه العینی میتونه از دست بره اگه از مسیر خارج شم!

    پس روی چی حساب کردم من؟

    روی باد؟ که میاد و میره؟

    یا روی خدا، که مطلق، ثابت و همیشگیه؟

    من اگه اینو خوب درک کنم خیلی رشد میکنم.

    خدایی که بهم عقل و هوش و … داده اگه من روش حساب کنم با استفاده از دست ها و ابزارش بهم اگاهی میده که هر کاری رو در بهترین زمانش انجام بدم.

    یعنی همون هدایت.

    هدایتم میکنه سر بزنگاه که:

    مراقبِ بچه م باشم.

    آشپزی کنم.

    خانه داری کنم.

    به امورات خودم و همسرم برسم.

    به تفریحاتم برسم.

    در رفاه مالی، امنیتی، اسایشی باشم، شاد باشم و …

    به عبارتی راضی باشم از زندگیم، پر نشاط باشم.

    میگن فلانی رو سپرده به امونِ خدا.

    که منطورشون اینه رهاش کرده و مراقبش نیست.

    بی توجه هست و …

    ولی در اصل چه امونی بهتر از امونِ خدا سراغ دارم؟

    هیچی.

    به هیچ عنوان هیچ نطارت و کنترل و مراقبتی، از مراقبت و پناهِ خدا بالاتر نیست.

    قبل از این گفتگوها به واسطه ی سوال عزیزی در عقل کل که این بود:

    چقدر احساس لیاقت میکنین برای دریافت هدایتهای خدا و چکار میکنین دریافت هدایتها بیشتر شه، روی این فکر میکردم که:

    هر چقدر باور کنم خدا بهم میگه (در مورد هر موضوعی)، خدا بهم میگه و هدایتم میکنه.

    این شد که در ادامه به این نتیجه رسیدم که اگه باور کنم بهم میگه، پس میگه.

    یا به دل خودم میندازه.

    یا به یادم میاره.

    یا از زبون کسی میشنوم.

    یا میبینم.

    یا میخونم و …

    بالاخره با ابزارهای متفاوت خدا منو هدایت میکنه به کاری که باید انجام بدم،

    به چیزی که باید توجه کنم و …

    خدایا مرسی از این گفتگوها که به واسطه مراقبت از حافظ باهام صحبت کردی در موردشون.

    من باگِ ثروت دارم:

    روی موجودیِ توی کارت هامون، روی پولِ نقد، روی طلا، گاهی روی هدیه حساب میکنم، نه خدایی که پول، طلا و … رو فرستاده و میده بهم.

    انگار حضور فیزیکیِ پول اگه داشته باشم تو کارتم برام باورپذیرتره تا خدایی که همه ی ثروتِ جهان مال اونه و در دستان اوست.

    پول، پیشِ ثروتِ عظیمِ جهان که مالکش خداونده، خیلی کوچکه.

    اما ذهن من گاهی ارزش پول رو بالاتر از بقیه چیزا میدونه.

    چون ثروت رو توی پول میبینه، با پوله که همه چیز میشه خرید تا به رفاه و ارامش رسید.

    پول خوبه ولی ایا سلامتی و ارامش رو میشه با پول خرید؟

    نه، دلیل اصلی ارامش و سلامتی پول نیست…

    ثروت، همه چیز میتونه باشه:

    – ثروت یعنی مامانم که امروز وقتی داشتم به حافظ شیر میدادم، برامون میوه آورد، خودش برام یه بشقاب سیب و نارنگی پوست کند داد دستم بخورم، و چقدر هم که چسبید.

    – ثروت مامانمه که مهربونه.

    – ثروت همسرمه که انقدر با عشق همراهمه.

    یادم بمونه اختلاف نظر داریم گاهی، ولی باعث نمیشه خوبی های فراوانش رو نبینم.

    – ثروت خواهرامن، برادرمه، خانواده ی همسرمه، دوستام و عزیزانمه.

    – بله، پول و طلا و خونه و ماشین و مسافرت و … هم هست.

    – ثروت سلامتی مونه، ارامش و امنیت مون هست.

    چقدر ثروت دارم و یادم میره.

    خدایا یادم بنداز هر لحظه.

    همین الانم تو هدایتم.

    چون یادم انداخته من چقدر ثروتمندم.

    – ثروت یعنی اینکه مینویسم و عاشق نوشتنم.

    ثروت حافظ هست که انقدر عاشقشم.

    – ثروت خوش برخوردی و خوش اخلاقیِ همه ی ادم هاییه که میبینمشون، باهاشون صحبت میکنم.

    – ثروت همسایه های خوبمون هست.

    – ثروت مدیر ساختمان مسیولیت پذیر و تلاشگرمون هست و همه ی همسایه هایی که همکاری میکنن برای بهبودِ بلوک و مجتمع مون.

    – ثروت اینهمه دفتر و لوازم تحریری هست که دارم.

    امشب سرچ کردم قیمت یه جعبه مداد رنگی فابرکستل رو، 1 میلیون تومن بود.

    و من اینهمه مداد رنگیِ فابر کستل و برندهای دیگه دارم.

    -ثروت غذاییه که هر روز داریم نوش جان میکنیم.

    – ثروت هوایی هست که رایگان هر لحظه دارم استفاده میکنم ازش، اونم به اسانی، بی هیچ زحمتی، اسوده و روان، انقدر عادیه که اصلا نمیبینمش دیگه.

    – ثروت صدای اواز پرندگانه که میشنوم.

    – ثروت هوای مطبوعه.

    – ثروت بارون و برف و باده.

    – ثروت طبیعته، آبه، صدای آب توی رودخونه است.

    – ثروت دوستان عزیزم در سایت هست که ندیدمشون ولی مثل اعضای خانواده ام شدن، اسم و پروفایلشون رو که میبنم ذوق میکنم، کامنتهاشونو که میخونم یا براشون پاسخ مینویسم یا اونا برای من مینویسن ذوق میکنم.

    – ثروت این سایته، استاده، مریم جون و اقا ابراهیم و خانم فرهادیه.

    – ثروت دایره آبی تو سایته، با دونه به دونه پاسخ هایی که برام‌ میاره و تحویلم میده.

    – ثروت دونه به دونه ی فایلهای استاده.

    – ثروت خونه ی امن و گرمیه که توش زندگی میکنیم.

    – ثروت خانواده مون هست که سه نفری شده، فرزند داریم.

    – ثروت رختخوابِ نرم و گرمیه که هر شب میخوابیم.

    – ثروت تمام وسایل خونه مونه، لباس هامونه.

    – ثروت اینه که من راحت مینویسم، دلی و با عشق و ساده مینویسم.

    – ثروت یعنی همسایه در ورودی رو برای من باز نگه میداره، و برعکسش.

    – ثروت یعنی یه عالمه زیبایی و نکات مثبتی که هر لحظه شکارشون میکنم.

    – ثروت یعنی اون پیشی خوشگله که پوست بدنش توسط خداوند به زیبایی طراحی شده.

    – ثروت یعنی زیباییِ منحصر به فردِ طاووس و پروانه.

    – ثروت یعنی آرد برنجی که همسایه ی مامانم برای حافط جان هدیه آورده.

    – ثروت یعنی اقا پسر مودب و باشخصیتِ مغازه دارِ محلِ مامانم که به حافظ ابراز محبت کرده، و مامانم مثل نوه هاش دوستش داره، برای مامانم تپسی میگیره و …

    – ثروت یعنی خودم، سمانه جانِ صوفیِ نازنین، خوش قلب، مهربان، منظم و با سلیقه، خوش خط.

    یه عالمه ثروت دارم من، یه عالمه…

    – بزرگترین ثروتِ من، حضور خدا تو زندگیمه.

    ساعت 01:01 بامدادِ 30 مهر هست.

    اخرین روز از اولین ماهِ پاییز به مبارکی و شادی و سلامتی.

    ان شاالله بهترین ها در انتظار همه مون باشه امروز و هر روز.

    بله که هدایته، وگرنه من اصلا فکرشو نمیکردم این چیزها رو بنویسم تو کامنت و عملا یه سپاس گزاریِ مفصل داشته باشم از خداوند برای بی نهایت ثروتی که دارم تو زندگیم.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      فاطمه و رسول گفته:
      مدت عضویت: 1206 روز

      سلام به سمانه جان عزیزم

      عااااااااشقتم رفیق جانم

      بوس به روی ماهت و حافظ جانمون

      یک دنیا سپاسگزارم برای نوشتن این کامنت پراز باور فراوانی که رزق امروزم بود و کلی کیف کردم نازنینم ..

      خداروصدهزارمرتبه شکر

      برای دونه به دونه قشنگی های

      گل پسرت که وجود پربرکتش

      به خودی خود

      اصل تمرکز بر زیبایی هاست

      میدونم که دوست داشتنم رو

      از دل این نقطه آبی پربرکت

      فرکانسی و پرازعشق دریافت میکنی

      تحسینت میکنم که داری به زیبایی ها توجه میکنی و مینویسی …

      دوست داشتن های مکرر منو

      با آغوش پرمهرت تقدیم حافظ جانتون بکن

      وحالشو ببر مامان سمانه ..

      نوش جانت بشه این همه نعمت

      این همه رزق وثروت

      گوارای وجودت بشه زندگی خوشگل

      توحیدی و نابت عزیزدلم ..

      خداروشکر برای وجود ارزشمندتون

      الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        سمانه جان صوفی گفته:
        مدت عضویت: 2029 روز

        سلام فاطمه جانم.

        میدونم که تقریبا از بُعد مکان بهم نزدیکیم.

        امیدوارم روزی مدارهامونم به هم نزدیک بشه و در یک راستا قرار بگیره تا روی ماه خودت و اقا رسول و محمد حسن جانم و هلیسا جان رو ببینم از نزدیک…

        که یهو بگم اِ فاطمه است…

        اِ اقا رسول و بچه هان…

        به همسرم و حافظ بگم ببینین، بچه های سایتن، اونم از قشنگ ترین و خوش فرکانس ترینشون.

        به امید اون روز.

        ممنونم برای کامنت قشنگت فاطمه جان.

        عشق و محبتِ لطیف و خالصانه ات حسابی چسبید به وجودم.

        وجود و زندگیت پر از نور خدا بشه هر لحظه بدون توقف.

        ماچ به روی ماهِ نازنینت.

        فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

        الهی شکرت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: