زیبایی ها را ببینیم - صفحه 81
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-22.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2015-09-12 13:15:272020-08-22 01:48:58زیبایی ها را ببینیمشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدا، سلام
نکات مثبت و زیبایی های زندگی خیلی متنوعه، برای همین همیشه یه چیزی پیدا میشه که بخوام ازش بنویسم.
قبلش میخوام تشکر کنم از همه ی تیم تحقیقاتی عباس منش، متشکل از استاد عباس منش، مریم جان شایسته، خانم فرهادی و آقا ابراهیم.
مرسی که 4 نفری پر قدرت این سایت رو انقدر پرمحتوا و دوست داشتنی پشتیبانی میکنین.
همین الان وارد یه چالش شدم، چالشی تکراری:
من از حرف دیگری (پیامک) لجم گرفت.
میخواستم سریع با لجبازی پاسخش رو بدم.
میخواستم بگم تصمیم من اینه.
درنگ کردم…
یهو به خودم اومدم یاد حرف استاد افتادم:
اگه واکنشتون در چالش ها عین قبله، پس شخصیتتون هنوز عوض نشده.
یعنی اگاهی ها به شخصیتم نفوذ نکرده، عملکردم عوض نشده.
گفتم اول از همه سکوت کن.
پاسخی ننویس.
اروم باش.
بذار برای فردا.
یاد حرف استاد تو فایل اخر هم افتادم:
اگه احساس ارامش داری از درونت، یعنی صدای خدا رو داری میشنوی از درونت، اگه احساس بدی داری یعنی صدای شیطان رو از درونت میشنوی.
خب کاملا تشخیص دادم اگه پیامک رو پاسخ بدم حسم بده، توش لجبازی هست، منم منم هست، خشم هم هست…
پس ندا اومد سکوت کن.
بیا تسلیم بودن رو تمرین کن.
الان بهتر شدم.
کنترل ذهنم دقایقی طول کشید و الان خیلی حسم بهتر شده، مطمینم فردا صبح بهتر هم میشم.
من از واکنشی جواب دادن و رفتار کردن سودی نمیبرم.
فقط ضرر هست و ضرر.
چون عجله کار شیطونه، نمیذاره بفهمم و درک کنم، تحلیل کنم، به قلبم رجوع کنم.
فقط سریع میگه یه چیزی بگو، یه رفتاری نشون بده.
کاری نداره جواب چی میشه، به نفع یا ضررمه فقط منو میندازه جلو میگه یه کاری بکن…
بی واکنش نباش.
با این توجیه که باید سریع یه کاری بکنی.
ولی کی میگه همیشه باید سریع جواب داد؟
صبری که آرامش داره، از جانب خداونده.
شتابی که عدم ارامش داره، از جانب شیطانه.
شیطان وعده ی فقر و کمبود و ناتوانی میده.
زیر حرفش میزنه به سادگی.
میگه میخواستی اینکار رو نکنی، به من چه.
درستم میگه ها، مسئول رفتارم منم فقط.
شیطان تزیین میکنه ذهنمو، خوب جلوه میده که من مجاب بشم به انجامش.
اما من باید اگاهانه با کنترل ذهن جلوشو بگیرم.
با کنترل حرف هام، افکارم، باورهام، اعمالم، رفتارم، نگاهم و …
من ناتوان نیستم.
خودم باید زندگیمو تغییر بدم.
به هر اندازه که الان درک میکنم.
این خوبه.
سنگ بزرگ بر ندار سمانه.
قرار نیست همه ی ضعف های شخصیتی تو یهو و یه باره اصلاح کنی.
قراره بهبودهای کوچک ولی مستمر داشته باشی.
خلاصه که این یه بهبوده برای من که به لطف الله، با تشکر از درس های استاد نازنینم، تونستم ذهنمو کنترل کنم که رفتارشو عوض کنه، مثل قبل واکنش نده.
الهی شکر برای این نکته ی مثبت، برای این زیبایی.
یه چیز مهم:
ناراحتی ام در لحظه به هر دلیلی، روی چیزهای دیگه هم تاثیر میذاره.
روی رفتارم با اطرافیان.
روی غذا خوردنم.
از همه مهمتر احساسم که خراب میشه.
فرکانس و مدارم که افت میکنه.
لجبازی از کجا میاد؟
وقتی میخوام بگم من درست میگم تو اشتباه میگی.
حرف مقابل بهم زور میاد و نمیخوام قبولش کنم.
خب قبول نکن.
چرا باور کردی به زور مجبورت میکنن قبول کنی؟
چیه فکر میکنی ممکنه طرف ناراحت بشه؟
خب بشه.
یه نه محترمانه بگو و احساس لیاقتت رو بالا و بالاتر ببر.
الهی شکرت.
لازم دیدم بیام و بنویسم تا کنترل ذهنم محکمتر شه.
همون اوایل این چالش و ناراحتی به خودم گفتم باید توجهتو بذاری یه جای خوب.
فایل گوش دادم یه کم، با خودم اروم صحبت کردم تو ذهنم، و بعد هم اینجا نوشتم.
از کجا فهمیدم حالم بهتر شده؟
از اونجا که اومدم برای حافظ جان شعر و لالایی بخونم تا به حالت ننویی بخوابه، صدام آروم بود و تسلیم با تُنِ ارامش.
الهی شکر.
قطعا که درونِ ناآرام و بدون صلح، روی روابطِ بیرونی هم به شدت تاثیر میذاره.
این مثال شاید ساده بود ولی مهم بود برخورد من چیه؟
ذهنیت خالق یا واکنش گرا؟
امروز دقیقا به این فکر کردم اگاهی ها رو میشه هر ثانیه تو زندگیِ شخصیم پیاده کنم.
یعنی فایل گوش میدم خوبه.
اما بعدش مهمه چقدر میتونم اونا رو تو زندگیِ شخصیِ خودم پیاده کنم.
وگرنه تو حرف زدن و نقل قولِ صحبت های استاد من خیلی خوب و ماهرم، معلمم که هستم و قدرت بیانِ خوبی هم دارم.
ولی…
ایمان بدون عمل حرف مفته…
اینم ثبت و ردپا از یه قشنگی از بی نهایت قشنگی زندگیم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
به نام ربّ العالمین، سلام.
● برای دو نفر از عزیزانِ مجتمع یه بشقاب شیرینی گذاشتم که ببرم، اول پیداشون نکردم، به خدا گفتم خدا خودت بیارشون جلوی دیدم، یهو برگشتم اتاق مدیریت مجتمع رو دیدم که همون لحظه همون دو نفر رو دیدم، خیلی خوشحال شدم و ذوق زده.
یه بنده خدایی بیرون مجتمع بشقاب شیرینی رو دستم دید و گفت یه دونه از این شیرینی ها رو به منم بده، براش بردم، بشقاب رو هم دادم همون بنده خدایی که از اول به نیتش شیرینی آوردم.
برای من ساده نیست این قضیه.
من ذوق کردم و میکنم و خواهم کرد.
اینکه به خواسته ام رسیدم به سرعت.
اینکه خدا انقدر قشنگ چیدمان میکنه همیشه منو شگفت زده و خوشحال میکنه.
● برنجِ حافظ جون رو اسیاب کردیم.
● الهی شکرت که همسایه ی مامانم ماشین جدید خریده، مبارکش باشه، به شادی سوارش بشن.
● ماشینِ جدیدِ اقا ابراهیمِ سایت هم مبارک.
● همسرم امروز یه حرکتِ جسورانه در ادامه ی حرکتِ شجاعانه ی قبلیش در رابطه با شغلش انجام داد، سورپرایز و خوشحال شدم.
● همسایه مون در ورودی رو برام باز نگهداشت وقتی حافظ تو بغلم خواب بود.
خدایا شکرت برای این نعمت ها و روزی ها.
● الان حافظ خوابیده، صدای بچه ها از بیرون میاد ، فکر کنم دبیرستان پسرانه است.
صدای خوشایندیه برای من.
هم اینکه صدای بچه ها میاد.
هم منو یاد زمان معلم بودن خودم و دانش آموزانم میندازه.
هوا هم که پاییزی و عالیه.
پاییزم که فصل خودمه.
ترکیب قشنگیه در کل این روزها با این حال و هوا.
الهی شکر.
● خانواده ی عزیزمو برای اخر هفته و مهمونیِ حافظ جون دعوت کردم.
امیدوارم همه دور هم باشیم و خیلی خیلی خوش بگذره و شاد باشیم.
● رفتم بیرون کلی نشونه مو دیدم.
متوجه شدم همه چیز داره عالی جلو میره.
● خدایا شکرت برای همه ی نعمت ها و ثروت هات.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
به نام ربّ العالمین
سلام.
زیبایی های امروزِ زندگیم:
●شنیدنِ صدای آواز پرندگان.
●صبح از خدا نشونه خواستم برای موردی.
دو نشونه دیدم بلافاصله، نشونه ی سوم رو هم تو کامنت اقا ابراهیم خوندم. الهی شکرت.
●دیشب سه تایی رفتیم پیاده روی.
هوا عالی بود.
●رفتیم مغازه لوازم تحریریِ محبوبم که با هم دوست شدیم.
دو تا دفتر نقاشی زیبا خریدم برای سِودا جون (برادرزاده همسرم)
یه دفتر خط دار فانتزی برای ریحانه جان (برادرزاده خودم که امسال رفته کلاس سوم)
یه دفتر هم برای خودم خریدم.
●خانم کرمی مهربان و سخاوتمند به حافظ جون هدیه داد.
یه ماشین کوچولوی خوشگل.
●برام جالبه من دارم کلکسیونِ ماشین و موتور برای حافظ جمع میکنم، و دقیقا ماشین کوچولو میشه ورودیِ جدید.
به هر چی توجه کنی، از همون جنس رو دریافت میکنی.
● هوای عالی و مطبوع.
● خونه ی مرتب و منظم.
● کامنت هایی که خوندم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
به نام خدا، سلام
زیبایی ها و نکات مثبت زندگیم:
1- اینکه کامنتم اینجا بپره و من فقط بگم خیره :)
الهی شکرت.
2- اینکه تو سپاس گزاری متوجه یه درس شدم:
سمانه جون به شیوه ی خودت سپاس گزاری کن.
وارد تله ی مقایسه یا کمال گرایی نشو.
مرسی.
3- الان مواردی که نوشتم و پرید رو یادم نمیاد دقیق، ولی
الهی شکر برای همه ی اون موارد قبلی و موارد جدیدی که مینویسم:)
4- هدایت شدم به خوندن کامنتهای لیلا جان بشارتی و پیام رو دریافت کردم:
سپاس گزاری
توجه به داشته ها، راه رسیدن به خواسته ها.
چقدر متوجهم که داشته هام چیا هستن؟
عادی شدن یا متوجهم همین شلوار سبز رنگی که الان پای حافط جان هست خیلی قشنگه و الهی شکر که پوشیده؟
بله متوجهم، الهی شکر برای لباس هاش، برای وجودش، برای سلامتیش و …
5- برای یکی از دانش اموزام پیام فرستادم، خودش و مامانش با عشق برام پیام فرستادن.
الهی شکر.
خیلی جذابه ببینی دانش اموز 7 ساله ی کوچولوت الان برای خودش شده یه اقا پسر 15 ساله ی برومند.
بله، 8 سال از اولین روزی که من معلم هنر دبستان پسرانه شدم گذشته.
خاطرات خوبی دارم از اون 4 سال.
هر سال با همون دانش اموزا کار میکردم که یک سال بزرگتر میشدن.
هم اونا عادت کرده بودن به من، هم من به اونا.
انگار اعضای خانواده ام شدن دانش اموزام طیِ 4 سال.
خیلی حسِ هیجان انگیزی داشتم از اینکه هر دانش اموزی در مدرسه، شاگرد منه و من میشناسمش چون معلم هنر اول تا ششم بودم.
یاد اون روزگاران خوش باد.
الان تو ذهنم داره لحظات کلاس هام و کارهای هنری که انجام میدادیم میگذره.
به من خوش گذشت در کل، امیدوارم اونا هم خاطره خوش داشته باشن از کلاسمون.
الهی شکر.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
به نام خدا، سلام
نکات مثبت زندگیم:
1- امشب (پنجشنبه) مهمانی گرفتیم برای حافظ جان و خانواده همسرم رو دعوت کردیم.
بسیار خوش گذشت.
مدتهاست قصد مهمانی برای تولد حافظ رو داریم ولی عقب میوفتاد، یا واکسن داشت یا دلیل های دیگه.
و من جزو درخواست هام به خدا داده بودم این مورد رو که مهمانی حافظ رو بگیریم برای جفت خانواده ها.
ان شالله هفته اینده هم خانواده خودمو دعوت میکنیم.
از خداوند خیلی سپاس گزارم که شرایط رو فراهم کرد برامون و آسانمون کرد بر آسانی ها.
امشب میزبان بودیم.
بسیار خوش گذشت.
شادی و خنده و نشاط.
الهی شکرت برای خنده هامون.
برای عکس های یادگاری.
برای سفره ی پر از برکت و رنگارنگمون.
برای خانواده هامون.
برای حافظِ نازنینم که شادیِ خانواده رو چند برابر کرده قربونش برم.
الهی شکرت.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
2- من یه جاریِ نازنین دارم به اسمِ مینا.
خوش اخلاق، صبور، خوشرو، مهربان، مدیر، منعطف، زیبا، خوش خنده، رفیق، باصفا، زیبا بین، سپاس گزار، قدردان، بامحبت، خوش سلیقه، خوش دستپخت، بامعرفت و …
بارها به خودشم گفتم، تو برای من خواهری…
بچه هاتم عینِ خواهرزاده هام دوست دارم.
امشب یه نکته ای بود که دیدم توجه کرد به نکته ی مثبت.
منم سریع تحسینش کردم تو جمع.
کیف کردم تو مداری هستم که مینای مهربان عصوِ خانواده مه.
3- من از خداوند سپاس گزارم که هم همسر خوبی دارم.
و هم همسرم خانواده ی بسیار خوب و عزیز و محترمی داره.
از پدرشوهر و مادر شوهر و خواهر شوهرم بگیر، تا برادر شوهرم و جاریِ عزیزم و دو تا فرزند عزیزشون که واقعا دوستشون دارم و همیشه با عشق باهاشون رفتار میکنم.
مادرشوهرم برای حافظ جان کیک تولد نوتلا گرفت که روش نوشته شده بود حافط جان تولدت مبارک با شمع صفر.
حرکت زیبایی بود، من کیف کردم.
وقتی حافظ تو دلم بود هم یه کیک کوچولوی نوتلا گرفته بود با شمعِ صفر.
خیلی بامحبته مادرشوهرم.
الهی شکرت.
4- یه دفتر خوشگل هدیه دادم به مانی جان، برادرزاده همسرم، که رفته کلاس ششم.
مانی خیلی باصفا و مهربونه.
خیلی ویژگی هاش شبیه همسر خودمه.
دوستش دارم.
وقتی ما ازدواج کردیم با همسرم، مانی کلاس اول میرفت.
الان ماشالله برای خودش آقا پسر دسته گلی شده.
5- با سِودا، برادرزاده همسرم که امسال میره پیش دبستان (از شنبه شروع میشه)، گفتگو کردیم، بازی کردیم.
سودا خیلی مهربونه و حواسش به حافظ هست.
تشکش رو مرتب میکنه.
پتو میاره میندازه روی پاهاش.
عشقه، عشق.
خدایا شکرت.
همه ی خانواده در پناه خدا باشن.
6- امشب حافظ جانم لباس و کارت هدیه، هدیه گرفت.
خانواده قبلا بهش هدیه دادن همون اوایل تولدش، و امشب هم مضاعف هدیه دریافت کرد قندِ عسلِ پر روزیِ ما.
مبارکش باشه قشنگم.
7- یه رشد و تغییر شخصیتی داشتم.
یعنی تمرین کردم.
گفتم به خودم اگه از نقطه امنت بیرون نیای و تمرین نکنی، پس شاگرد استاد نیستی…
من در زمینه آشپزی برای مهمونِ زیاد حساس و سخت گیر و نگرانم.
میخواستم برنج بذارم، تعدادمون 9 نفر بود امشب.
دو به شک بودم بینِ پختِ دَمی و آبکش.
برای خودمون همیشه دَمی میذارم.
اول گفتم دمی بذارم که تجربه دارم، بعد گفتم اگه شفته شه چی؟
ابکش هم که تجربه نداشتم اونم این حجم زیاد.
گفتم دوباره دمی، هی بین دمی و ابکش تردید داشتم تا یه چیزی رو فهمیدم:
من از ترس خراب شدن و اشتباه و سوتی دادن جلوی خانواده همسرم (مادرشوهرم دستپختش خیلی خوبه)، داشتم از کسب تجربه جدید، یعنی پخت ابکش در میرفتم.
گفتم باید تجربه کنی یه روز دیگه، چه فرصتی بهتر از الان؟بسم الله گفتم، دقیقا موقع ابکش مادرشوهرم رسید.
به خودم گفتم راحت باش و بپرس، کمک بگیر، نترس، وجهه و جلال و جبروتت خراب نمیشه:)))
خلاصه که به خودم گفتم خوب میشه نترس.
اگه کم نمک شه هم مشکلی نیست.
در نهایت که عالی شد خدا رو شکر.
بیشتر برای اینکه نقابِ من هیچوقت نمیخوام اشتباه کنم که آبروم نره برای خودم افتاد.
وای چه کیفی داد.
برنج آبکش بهانه بود.
تبریک میگم به سمانه این رشد شخصیتی و بهبود و تغییر رو.
آفرین سمانه ی شجاع و جسورِ من.
8- من با عشق بهترینِ خودمو ارایه دادم تو میزبانیِ امشب، الهی شکر.
بهم خیلی خوش گذشت، الهی شکر.
نسبت به خودم محبت داشتم، الهی شکر.
9- برای مهمانی لباس خریدم.
امشب پوشیدم.
لباس ها رو کاملا ازاد انتخاب کردم به طوریکه اصلا نچسبه.
چون چاق شدم و اضافه وزن دارم.
داشتم قبل مهمونی وارد بازیِ نجوای ذهنیِ سرزنش و خود کم بینی و عدم ارزشمندی میشدم که یعنی چون چاقی، لباستم گشاده چاقتر نشونت میده پس دوست داشتنی نیستی، که کنترلش کردم گفتم:
تن ادمی شریف است به جان ادمیت، نه همین لباس زیباست نشانِ ادمیت.
در ضمن:
سمانه جان اگه تونستی سمانه رو با این ابعاد و وزن و اندام و هیکل بپذیری و دوست داشته باشی، یعنی ارزشمندی و احساس لیاقت روت جواب داده.
ترسم چی بود؟
چه نجوایی اولش اذیتم میکرد؟
قضاوتِ دیگران
اینکه بقیه بگن چقدره چاقه…
چه چاقه…
چه گنده است…
خب، این صداها رو من بلند میکنم، امشب خودم دکمه میوت و قطع صدا رو زدم براش با حسِ خوب.
اینکه من تناسب اندام و سلامتی داشته باشم و در مسیر رسیدن بهش تلاش کنم و بها بدم عالی و درسته.
اما سرزنش خودم، بی ارزش کردن خودم پیشِ خودم صحیح نیست.
به خودم با صدای بلند گفتم:
سمانه جان نازنینم تو با هیکلت ارزشمند نمیشی.
تو وجود نازنینی داری.
به خودم لبخند زدم.
دقیقا همین دو کاری که تمرینِ تغییر شخصیتی ام بود امشب باعث شد حسم خوب بشه،رشد کنم، خودمو بهبود بدم و حسابی بهم خوش بگذره.
چون گیر نکردم روی قضاوت دیگران و رها بودم.
تازه گفتم به خودم، تو همینی، بپذیر الانت رو، حتی اگه بگن چیزی هم مشکلی نیست.
البته که این نجواها تو دهن منه، بیرون همیشه به من محبت فراوانی داره، الهی شکرت.
10- دایره آبی رو دیدم امشب، با چهارتا پاسخ از دوستان نازنینم، الهی شکر.
11- یه تحسین دارم برای سمانه، ولی تا یادمه الان میخوام اینجا بنویسمش:
جاش قسمت 11 دوره لیاقته که از محاسن و توانمندیهامون مینویسیم:
من خیلی تو نوشتنِ متن دقت میکنم که صحیح بنویسم.
دیکته ی صحیح و کم غلطی داشته باشم.
سرچ میکنم کلماتی که شک دارم صحیحش چیه.
علایم ویراستاری مثل نقطه، ویرگول، شکستن خط و تو در تو ننوشتن رو رعایت میکنم.
تمام سعی مو میکنم متن هام به هم نچسبه، با اینتر فاصله میندازم که خواناییش بهتر شه، چشم اذیت نشه موقع خوندنش.
متنمو حتما میخونم و ویرایش میکنم تا خروجی تمیز و سالمی ارائه بدم.
آفرین سمانه برای همیه این نکات مهمی که تو نوشته ها، کامنت هات رعایت و اجرا میکنی.
تو به چشمِ خودت و مخاطبت احترام میذاری.
ممنونم از نظمِ درونیت که روی این کار هم تاثیر خودشو گذاشته و میذاره.
12- دیشب شام رفتیم خونه مامانم.
خواهرام هم بودن.
خیلی خوش گذشت و لذت بردم.
الهی شکرت برای مامان مهربون و خانواده ی مهربون و عزیزم.
13- سمانه جان ازت ممنونم قبل خواب همه ی ظروف رو جابجا کردی گذاشتی ماشین، مرسی برای این خانه داری و دقت و نظمت، خدا بهت توان و قوت بده نازنینم.
و مرسی که کامنت خوندی و نوشتی امروز.
14- روی ماه استاد رو در فایل جدید دیدم.
نرسیدم کامل ببینم و بشنوم و خیلی ذوق کردم فایل جدید اومده بود روی سایت امروز.
الهی شکرت.
15- سَرِ سفره اومدم پا شم برم از اشپزخونه چیزی بیارم، برادر شوهرم به جام رفت.
خدایا شکرت برای محبت و توجهش.
جاریِ نازنینم برام ظرفها رو چید تو ماشین، بقیه خانواده هم کمک کردن و مرتب شد تا حدود زیادی، الهی شکرت.
16- یه چیزهایی مرور شدن تو ذهنم:
تو کامنت دوست عزیزی خوندم:
– چرا ما ناراحت میشیم:
–چون توقع داریم اونطور که ما دوست داریم بقیه رفتار کنن، و چون نمیشه ناراحت میشن.
ادما میتونن هر طور دوست دارن رفتار کنن.
من نمیتونم اونارو تغییر بدم، من فقط میتونم خودمو تغییر بدم.
—————————-
خیلی حیفم اومد امشب با وجود کارهای فراوانی که انجام دادم هم قبل مهمونی، هم حینِ مهمونی و هم بعد مهمونی، نیام و ننویسم و شکرگزاری نکنم.
من توی این همه زیبایی و نکات مثبت دارم زندگی میکنم.
الهی شکرت فراوان.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سمانه نازنین سلام. بابا کیف کردم….. عالی بود ….. عالی هستی ….. خیلی خیلی زیاد …..
مثل خواهر خودم میبینمت همیشه وقتی کلمنت هایت را میخوانم و کلی و کلی برام درس داره …. خیلی زیاد ….. ممنونم ازت که وقت میزاری و برامون ردپا میزاری و ما کیف میکنیم …. و خیلی برام درس داره از خود شناسی ام، از خود ارزشمندی ام ….
خدا قوت بانو از این همه نظم و مرتبی ات ….و از این همه تلاشت از کار کردن رو خودت …. که خیلی تحسین داره ….. من هم دایما در تلاشم و به زودی زود میام و از نتایج کنترل ذهنی که دارم انجام میدم، برات میگم …
کامنت هایت که همیشه به دلم مینشیند، اما باز الان نتونستم سپاسگذاری نکنم و کامنت برات ننویسم….
ممنون
به امید شناخت و آگاهی های بیشتر برای لذت بردن بیشتر از زندگی ….
در پناه حق
شیما بانو
سلام شیما بانو جان.
مرسی از لطف و محبتی که همیشه نسبت بهم داری.
ممنونم که زیباییِ درونِ پاک و بی آلایشت رو تو این کامنت به معرضِ نمایش گذاشتی.
منم بر خودم واجب دونستم که حتما برات پاسخ بنویسم و ازت تشکر کنم.
همیشه بدرخشی و شاداب باشی عزیزم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
به نام خدا، سلام.
قشنگی های زندگیم:
1- دیروز رفتیم پیش دکترِ حافظ، الحمدالله سلامته و میتونه غذا کمکی رو شروع کنه به سلامتی و شادی.
اینم یه مرحله ی دیگه از رشدِ کودک.
خدایا شکرت برای رشدِ طبیعی و زیبای پسرم، برای سلامتیش، برای خنده هاش.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
2- طبق عادتم با جوجه جانم بیرون مطب، تا نوبتمون شه سلفی گرفتیم.
پروفایلمو عوض کردم با عکس جدیدی که اونجا گرفتم.
قبلش یه لحظه عکس قبلی و جدید پروفایلمو مقایسه کردم و متوجهِ بزرگ شدنش شدم.
خدایا شکرت برای پسر قشنگ و مهربون و خوش اخلاق و خوش خنده ام.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
3- کارهای اماده سازی برای مهمونیِ فردا رو با همسرم انجام دادیم.
خدایا شکرت که بخشی از کارها رو تا الان انجام دادیم.
4- قند عسل رو حمام بردیم.
خیلی خوردنیه وقتی از حمام میاد، لباس میپوشیم تنش، دلم میخواد قورتش بدم قندِ نباتِ مامانو.
5- دوستم پیام احوالپرسی داد.
6- وقتی اکثر آدم ها الان مشغولِ اخبار و حواشی اش هستن، من اصلا نمیدونم چی به چیه و کاملا خودمو دور کردم از اخبار.
خیلی به خودم افتخار میکنم.
7- یه استمبلیِ خوشمزه پختم برای نهار.
سمانه جون ازت تشکر میکنم برای تلاشی که هر روز انجام میدی برای بهبود خودت و زندگیت، برای بچه داریت، برای خانه داریت، برای کار کردن روی خودت و …
8- امروز تونستم گام 2 تا 4 رو گوش بدم.
بسیار خوشحالم و سپاس گزار.
چون با بهبودگرایی این قسمت ها رو شنیدم.
9- الهی شکرت برای هوا.
هم خنکی ش، هم گرم شدنش، هم بارونی بودنش، هم بادی بودنش و …
10- عکس های جدید حافظ رو مرتب برای آقاجونش (پدرشوهر نازنین و مهربان و شوخ طبعم) میفرستم.
دیروز پیام داد دلش تنگ شده برای حافظ، منم چند تا عکس سورپرایزی براش فرستادم، کلی خوشحال شد.
خوشحالم برای خانواده ای که خودم توش به دنیا اومدم و دارمشون.
خوشحالم از ازدواجم، همسرم و خانواده ی نازنینش.
عینِ خانواده خودم دوستشون دارم.
خیلی به من و همسرم و پسرم محبت دارن همیشه.
باهاشون خوش میگذره حسابی.
اکثرشون شوخ طبع هستن، بسیار مهربان و بخشنده.
الهی شکر برای خانواده هامون.
الهی شکر برای خانواده ی سه نفریِ قشنگِ خودم: همسرم، خودم و حافظ جانمون.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
به نام خدا، سلام.
قشنگی های امروز
1- چراغ حمام خاموش شد، بعد خودش درست شد. الهی شکرت.
2- رادیاتور حمام گرم نمیشد، امروز صبح دست زدم دیدم گرم شده. الهی شکرت.
3- دوش حمام ایراد داشت، دیروز آقای رستمیِ عزیز اومد درستش کرد، خیر ببینه. الهی شکرت.
4- کارهای منزل رو با عشق انجام دادم:
– لباس های حافظ جانم تو ماشین شسته شدن، پهنشون کردم روی رخت آویز.
نکته ی آموزشی که خودم تازه یاد گرفتم: برای جلوگیری از اینکه رنگ لباس بره، لباس رو پشت و رو بشورید.
و البته که لباس بچه با 30 درجه و ماشین لباسشویی باید شسته بشه.
حافظ رو گذاشتم روی تختمون، روی زمین بازیش، تا مشغول باشه، حواسم بهش بود، خودمم لباس هاشو پهن کردم.
– میز صبحانه رو جمع کردم.
– صبحانه خوشمزه دادم سمانه جون نوشِ جان کنه.
نون سنگک، عسل جان، کره، چای تازه دم.
– رختخواب ها رو منظم و باسلیقه تا کردم.
– روی بالشی هامون رو تعویض کردم و روبالشیِ تمیز انداختم.
– لباس های خشک شده ی روی رخت اویز رو تا کردم گذاشتم تو کشو.
– اتاق ها رو مرتب و جمع اوری کردم.
– کلیه ی زباله ها رو (تر و خشک) جمع اوری کردم و گذاشتم دم در که همسرم ببره.
من زباله های خشک و تر رو تفکیک میکنم در اشپزخونه.
هر اتاق و سرویس هم که سطل جداگانه خودشون رو دارن.
خوشم میاد که انقدر مرتب و منظم هستم.
– ظرفِ مایع طرفشویی بالای سینک رو پر کردم.
قبل از دور انداختن گالن ش، سر و ته گذاشتم تو یه فنجون که باقیمانده اش بیاد بعد بندازم دور.
همون چکه چکه ها خودش شد یه فنجونِ پر از مایع طرفشویی. الهی شکرت.
– حافظ جون رو شستم، مای بیبی شو عوض کردم، لباس هاشو عوض کردم، شیر دادم بهش، قطره هاشو بهش دادم، قطره چکون هاشو شستم.
چاشنیِ همه ی اینا با قربون صدقه رفتن هست.
ماشاءالله به پسر قندِ نباتم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
– حافط جون رو خوابوندم.
خوابوندنِ بچه یکی از کارهای مهم و گاهی سخت هست.
من از خدا میخوام که بخوابونتش به آسانی.
خدا روشش رو بهم میگه و انجام میدم.
گاهی سریع تر میخوابه، گاهی طولانی تر.
خدا رو شکر برای خوابش.
خدا رو شکر برای روزی اش و شیر خوردنش.
خدا رو شکر برای سلامتیش.
خدا رو شکر برای خنده هاش.
خدا رو شکر برای صحبت کردنش به زبانِ خودش.
خدا رو شکر برای تارهای صوتیش.
خدا رو شکر برای کل وجودش، جسم نازنینش، روحِ نازنینش.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
– مسواک و نخ دندونم رو انجام دادم، صورت قشنگمو شستم.
هر چی یادم میومد رو نوشتم فارغ از زمان بندیشون.
لذت بردم و میبرم از انجامشون هر روز.
تمیز بودن اطرافم و نظم محیط بهم حس خوبی میده. الهی شکرت.
5- دیروز همسرم دریچه های کولر رو با کاغذ و چسب کاغذی پوشش داد.
تاثیر بزرگی داشت و داره روی گرم کردن هوای داخل خانه.
رادیاتورهارو هواگیری کرد پریشب و الحمدالله خونه گرمه.
خدایا شکرت که تو خونه ی خودمون هستیم، مستقیلیم، امنیت و آرامش داریم، سقفِ بالای سرمون گرم و امنه. الهی شکرت.
6- امروز صبح که داشتم برای چندمین بار به حافظ جانم شیر میدادم و حسابی خسته بودم، یه لحظه یاد حرف های استاد افتادم.:
به خودم گفتم میدونم خسته ای، حق داری،اما بیا به وجوهِ مثبتِ این لحظه نگاه و توجه کن:
– اینکه الحمدالله سلامته.
– میتونه شیر خودت رو بخوره.
– خدا روزیشو براش گذاشته و میذاره هر لحظه.
– چشم های قشنگش.
– لبخند قشنگش.
– خوش اخلاقی و مهربونیِ قندِ عسل.
– اینکه تو بغلت شیر میخوره و لالا میکنه.
– اینکه آرامش داره.
– اینکه موقع شیر خوردن و لالا، دست های قشنگشو قلاب میکنه به هم.
– اینکه تا میبینمش و صداش میکنم و باهاش حرف میزنم گُلِ لبخند میشینه روی صورتِ چون ماهش.
– برای حرکت هاش، واکنش هاش…
و …
الهی شکرت برای همه ی نعمت ها.
قبول دارم متوجهِ عمقِ نعمت هام نیستم گاهی، و خستگی و کلافگی و شتابم باعث ناسپاسیم میشه و غُر میزنم گاهی، اما خدایا تو ببخش.
تو به بزرگیِ خودت عفو کن منو.
دارم بزرگ میشم کم کم، خیلی آهسته آهسته دارم بهتر درک میکنم چه رفتارهاییدارم و چرا…
خودت کمکم کن و یادم بده بهبودِ شخصیتیم مستمر باشه.
الهی آمین.
* این صفحه یکی از قرار ملاقات های روزانه ی من با سایته.
گاهی ساده و اسان مینویسم.
گاهی سخت و کم.
اما دوست دارم که حتی چند خط هم که شده اینجا ردپا بذارم از روز و قشنگی ها و نکات مثبتم.
دیشب قبل خواب، کامنت های طیبه جانِ مزرعه لی رو خوندم و تحسینش میکنم شدیدا برای عملگرا بودنش.
اینکه چقدر عالی و مستمر و ریز ریز داره خودشو بهبود میده، شرایطش رو بهبود میده، برای خودش خلقِ ثروت میکنه، کارآفرینی میکنه…
شجاعتش رو تحسین میکنم، شجاعتی که منجر به بهبوده، منجر به حرکته.
هی میخوندم کامنتهاشو هی میگفتم افرین به طیبه، افرین، افرین.
طیبه جان همین فرمون رو بری جلو، حتما نتایجت تصاعدی میره بالا.
و کامنت سعیده جانِ قشنگِ رضاییِ نازنینم رو هم خوندم.
در رابطه با لایو ذهنیت خالق یا واکنش گرا…
یه چیزی نوشت که چسبید به وجودم و باعث شد یاداوری شه برام که سمانه تو ممکنه اشتباه کنی، بپذیرش.
این جمله اش:
البته که من هم اشتباه می کنم. البته که من هم مثل همه انسانها گاهی راه درست رو در لحظه گم می کنم و پامو روی سکوی نامناسبی قرار میدم.
ولی من یاد گرفتم خودم رو سریع ببخشم و خودم دلداری دهنده و انگیزه بخش خودم باشم.
برای سمانه خیلی لازمه که بدونه اشتباه میکنه، بقیه هم همینطور.
انقدر سخت و پیچیده نکنه.
الهی شکرت
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام
نکات مثبت امروزم:
1- پیام دادم به استاد عزیز و دوست داشتنیِ اوریگامی ام.
نجوا داشت میگفت ولش کن، پیام نفرست، گوش نکردم به حرفش و به صدای قلبم گوش دادم.
دلم برای ایشون و موسسه و حیاطش و هم دوره ای هام تنگ شده.
دوران بسیار خوشی رو سپری کردم با همه شون.
2- خورشتِ قیمه ی بسیار خوشمزه ای پختم.
دستپختم خوبه.
الهی شکر.
3- خدایا شکرت برای خرید گوشت و بسته بندی کردنش.
4- یکی از مسایلِ خونه مون بهبود زیادی پیدا کرد.
الهی شکر.
5- هندوانه ی بسیار خوشمزه و خنکی که نوش جان کردیم. الهی شکرت.
6- هدایت شدم به خوندن کامنت های زیبای خانم طیبه مزرعه لی عزیز.
از صافی و صداقتِ کامنت ها بسیار لذت بردم.
احسنت به طیبه جان برای تلاشش، برای بهبودگرایی، برای تمرینِ توحید، برای کار کردن روی خودش در مجموع.
تحسینش میکنم برای پیگیری و کسبِ مهارت در زمینه ی نقاشی و طراحی.
ارزوی موفقیت دارم براش.
7- خدایا شکرت برای وجودِ پسرم، قند نباتم.
8- بارشِ بارانِ رحمتِ الهی، خدایا شکرت.
9- شامِ آماده داریم، الهی شکر.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی و ربی من لی غیرک
به نام خدا، سلام.
نکات مثبت زندگیم:
8- الان زدم روی پروفایلم از بالای سایت و یه به روزرسانیِ جدید و باحال دیدم:
لینکِ صفحات دیدگاه ها و تمرینات محصولاتِ من
مریم جان، من نظم و دسته بندی های شما رو همیشه تحسین کرده و می کنم.
کیف کردم از دسته بندی های این قسمت.
محصولاتم با جلسه هاشون تفکیکی مشخص شدن.
اینکار دسترسی به دیدگاه های هر جلسه از هر محصول رو به شدت آسان و سریع کرده.
مرسی برای خلاقیتتون و بهبودهای مستمر در سایت.
9- کامنت های متنوع خوندم از دوستانِ سایت.
10- یه شام خوشمزه خوردیم.
11- رادیاتورهامون روشن شدن و خونه مون گرم شد، الهی شکرت.
12- تو دفترم نوشتم.
13- توجه کردم به کارهایی که انجام دادیم و عمدا به خودم گفتم به مانده ها توجه نکن، اونا هم انجام میشن.
14- یه کامنت خوندم از اقا ابراهیم، فوق العاده بود.
صحبت ایشون با خدا.
یادم نیست کامنت فایلها بود یا پاسخ عقل کل.
ولی واقعا خوشحالم که میتونم بخونم و لبخند شادی و گشایشِ قلب بشینه روی صورتم.
15- خوشحالم که حواسم جمع شده به رفتارم که آیا دارم وارد تله ی قربانی یا مظلوم بودن یا جلب توجه میشم یا نه؟
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت.
به نام خدا، سلام.
نکات مثبت امروز:
1- قسمتی از بدهی مون رو پرداخت کردیم، الهی شکر.
2- نقدینگیِ کارتم، الهی شکر.
3- 3 تا لباس قشنگ با سایز فعلیم گرفتم، الهی شکر.
4- پسر قشنگم در آرامش لالا کرده، الهی شکر.
5- بستنی کوکیِ خوشمزه ای که نوش جان کردیم.
6- همسایه مون در ورودی خونه رو برامون باز نگهداشت، الهی شکرت.
7- همسرم یه سری از کارهای تعویقی رو انجام داد، الهی شکر.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِی
الهی شکر