زیبایی ها را ببینیم - صفحه 88

1401 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1934 روز

    به نام او

    خدایی که هر لحظه آگاه، شنوا و داناست.

    سلام.

    امروز به خدا گفتم خودت میزونم کن…

    صحبت های خوبی با هم کردیم و میزون شدم، الهی شکر.

    یه دریافتی داشتم امروز، مگه نه اینکه خداوند از روح خودش در من (انسان) دمیده.

    پس خداوند درونِ منه.

    همه ی ویژگی ها و صفات خوبی که دارم هر لحظه، تجلیِ خداوند درونِ منه.

    و هر ویژگی و صفت بدی که دارم، تجلیِ شیطانِ درونِ منه.

    وقتایی که مهربونم، تجلیِ خداوند هست در درونم…

    خداوند بیرون از من نیست.

    خداوند همیشه درونِ منه.

    منم که انتخاب میکنم با افکار و اعمالم که چقدر به خداوند درونم نزدیک شم و بچسبم، یا یه شیطان درونم.

    همه مون همینیم، فرقمون فقط انتخابمونه…

    یادِ سعیده جان افتادم و عشق و عاشقی هاش با الله.

    خب انتخابش چسبیدن به اللهِ درونشه.

    همه مون گاهی دچار اشتباه هم میشیم و میریم تو تیمِ شیطان.

    منم همینم.

    ولی میخوام سپاس گزاری کنم برای تمام لحظاتی که به اللهِ درونم چسبیدم، قلبم گشاده شده از عطر حضورش و هم صحبتی هامون، لحظاتی که دستمون تو دست همدیگه است و با هم قدم میزنیم، گپ میزنیم، ازش مشورت و راهنمایی و هدایت میخوام و …

    از قصد میگم، چون میدونم لحظاتی از مدارِ الله پرت میشم بیرون به واسطه ی افکارم، ترس هام، بی اعتمادی هام، شتابم، غُر زدن هام و طبیعتا وقتی تو مدار الله نباشم معلومه دارم با کی هم تیمی میشم دیگه…

    صبح به خدا گفتم استاد میگن خدا گفته حتی ضعف هاتو پیش خدا هم نگو…

    گفتم پس به کی بگم؟

    از کی کمک بخوام؟

    یه لحظه به خودم اومدم، خدا من رو دوست داره، و نسبت به من اگاه تره حتی از خودم.

    یعنی چه بگم چه نگم منو میبینه، صدامو میشنوه، میدونه داخلم چه خبره، حتی وقتی برای خودم شفاف نباشم، اون میدونه من داخلم چه خبره…

    خداوند میگه من هستم نیازی نیست تو ضعف به خودت راه بدی، بترسی، غمگین شی و ….

    اصولا هر چیزی که باعث حال بدت بشه اصلا نیازی نیست.

    یعنی اصلا مهم نیست که باعث حال بدت شه.

    یادته استاد چی گفتن؟

    به هر دلیلی که احساست بده، هر چی که میخواد باشه مهم نیست، دلیلش مهم نیست، انگار که داری دستتو میکنی تو آتیش.

    میخوای دستتو بکنی تو آتیش، پس ادامه بده به حسِ بدت.

    سمانه جانم، مشکلِ تو عجله ات هست.

    مسیله اینه تو فکر میکنی اگاه تر از منی.

    تو حواس جمع تر از منی.

    باهوش تر از منی.

    بیدارتر و هوشیارتر از منی.

    تو میتونی کنترل بهتری روی اوضاع داشته باشی نسبت به من.

    تو میتونی مسایل رو بهتر و درست تر و اسون تر از من حل کنی…

    میبینی چقدر نسبت به من اعتمادت ضعیفه.

    میبینی چقدر منو کوچک میبینی؟

    میدونی که، من اندازه باورت نسبت بهم، برات کار میکنم.

    یعنی وقتی به من اندازه یه نخود باور و اعتماد داشته باشی، منم همون اندازه تو زندگیت کار میکنم برات.

    یادته وقتایی که منو اندازه آسمون بی نهایت باور داری، منم همون اندازه تو زندگیت حضور دارم و برات کار میکنم.

    از من گله نکن، به خودت رجوع کن دلیلِ نتایجتو.

    ناسپاس نباش.

    تو در هر لحظه نتایج و داشته های فراوانی داری.

    فقط باید روی عجله و کمال گرایی و تکامل کار کنی.

    وگرنه اوضاعت به اون بدی هایی که خودت فکر میکنی نیست اصلا.

    اتفاقا تو یکی از بنده های به شدت خوشبخت و روزی دار من هستی.

    ببین تو چه مسیری هستی.

    ببین چه دوستایی داری.

    ببین چه خانواده ای داری.

    ببین چه پسر ناز و ملوس و باهوشی بهت هدیه دادم.

    ببین خودت و عزیزانت سلامت هستین.

    ببین چه پاییز زیبایی رو بهت هدیه دادم تا ببینی و کیف کنی.

    ببین بهت بارون میدم که تو عاشقشی…

    خودتم میدونی چیا بهت دادم، ولی چشمت همش میگرده کمبود و نقص رو درشت کنه پیشِ چشمت.

    آیا تو فقط کمبودها رو داری یا یه عالمه فراوانی داری؟

    چند درصد زندگیت الان کمبوده، چند درصد فراوانی؟

    سمانه جان، من تو رو برای خودم خلق کردم.

    میدونی یعنی چی؟

    یعنی همه ی توجهم به تو هست.

    24 ساعته با تو هستم.

    تو خوابیدی ولی من بیدارم بالای سرت.

    یادت میره، من به یادت میارم.

    برات غذا و هوا و استراحت و شادی و لذت فراهم میکنم.

    منم که آرامش به قلبت میدم.

    اول و وسط و اخر بیا پیش خودم.

    نه که نتونی بری پیش بقیه ها، میتونی، کاملا ازادی…

    اما خودت بهتر درک میکنی به مرور تفاوتِ عمیق بین من و بقیه رو…

    من درمانِ دایم هستم، بقیه مسکنِ لحظه ای.

    تو چی میخوای؟

    من با هر چالشی که میاد تو زندگیت باهات صحبت میکنم و بهت میگم سمانه تو چی میخوای، باقیش به عهده ی خودته.

    نه که تنها بذارمت ها، نه.

    میخوام فقط خودت درک کنی چی میخوای، همین.

    بعد دوباره به من بگو چطوری به خواسته ات برسی.

    من همیشه بیدارم، پشتیبانیِ من از تو 24 ساعته است، هیچ نترس، محدودیت هم نداره.

    من تو رو خلق کردم، تو مالِ منی، تو زندگی به هر چی میخوای میرسونمت، نترس دختر خوب، نترس، عجله نکن، تو فقط اروم باش، من حواسم به همه چیز تو هست.

    تو بنده باش من خدا هستم…

    یادته ترجمه ی سوره طه رو شنیدی اون لحظه که گوینده گفت

    من الله هستم

    هیچ معبودی غیر از من نیست…

    تو اشکات سرازیر شد.

    خب دختر خوب من همیشه باهات حرف میزنم، تو فقط ولومِ صدای ذهنت رو کم و قطع کن تا بتونی صدامو بشنوی.

    چرا الان به اون چیزی که میخوای دسترسی نداری؟

    چون صدای ذهنت خیلی بلندتر از اونیه که بخوای صدای منو بشنوی.

    من نان استپ باهات حرف میزنم، میگم چه کنی، تو بعضیاشو میشنوی بعضیاشو نه…

    بیا تا بهت بگم چطوری ولوم ذهنتو کم کنی تا بشنوی.

    ببین الان میشنوی چرا؟

    چون فکرت خالیه، به هیچی فکر نمیکنی.

    چون سپاس گزاری نوشتی قبلش، فرکانست میزون شد.

    چون دوباره امیدوار شدی.

    آروم شدی.

    بی خیالِ شتاب هات شدی.

    بی خیالِ کنترل گری و مدیریت شدی.

    دختر خوب من هستم، تو وقتی من هستم نباید باری بر داری، تو فقط سوال ها و خواسته هاتو بگو و به من اعتماد کن، من میگم چطوری نرم و روان هم زندگی کنی هم لذت ببری هم به خواسته هات برسی.

    سمانه صدای شیطان در ذهنت رو قطع کن.

    من میدونم داره چی بهت میگه، داره میترسونتت، داره بهت احساس بی لیاقتی و ناتوانی و ضعف میده.

    گوش نکن.

    مگه من تو رو خلق نکردم؟

    من که تو رو تنها نمیذارم سمانه جان.

    هر وقت متوجه شدی و درک کردی شیطان داره تو رو از من دور میکنه بگو اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

    پناه میبرم به الله از شر شیطانِ رانده شده.

    من هستم، ولی تا تو نگی، تا تو نخوای نمیتونم ورود کنم.

    چون من خیلی به نظر و انتخابت احترام میذارم.

    من برات خیر میخوام.

    ولی لازم و واجبه تو منو صدا کنی.

    میدونی چرا؟

    چون من بهت آزادیِ کامل دادم تا هر طور دوست داری زندگی کنی.

    قرار نبوده و نیست مجبور شی به انتخابی تو زندگیت.

    اینطوری آزادی داری تا بتونی با انتخاب هات زندگی کنی.

    اینکه چه انتخابی داری دست تو هست.

    نترس بار سنگینی نیست، تو انتخاب کن من با هر انتخابی که داشته باشی همراهم.

    سمانه جان

    نجوا بیخِ گوشت گفت از کجا معلوم این صحبت ها با خدای درونته یا نیست.

    سمانه

    به قلبت رجوع کن…

    همین الان، دقیقا همین الان همسرم اومد هدفونشو داد چیزی رو گوش بدم:

    هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر آرامتر از آهو بی باکتر از شیرم

    هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر

    رنج از پی رنج آید، زنجیر پی زنجیر

    خدایا مرسی که هستی

    حی و حاضر…

    مرسی خدا

    واسه گفتگوهامون…

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1934 روز

    به نام خدا.

    خدایی که هدایتگر منه.

    سلام.

    امروز 6 صبح بیدار شدم برای شیر دادن به قند عسل، بعدش اومدم تو سایت.

    اکثرا وقتی شیر میدم به حافظ بلافاصله خواب رو ادامه میدم، اما امروز انقدر هوشیار بودم که متوجه شدم باید بیام سایت چون خدا باهام صحبت داره…

    کامنت خوندم تا از طریق قسمت علاقه مندی هام در سایت هدایت شدم به پروفایل رویا محمدیانِ عزیزم و خوندن نظراتش در فایلهای رایگان و هدیه…

    همون لحظه هم حسم بهم گفت قراره چیزی رو از طریق رویا جان و کامنتهاش بهتر درک کنم.

    و همینطورم بود…

    خوندن کامنتهای رویا منو هدایت کرد به توجه و خودشناسی در رابطه با ترمزها و باورهای معیوبِ مالی ام…

    به چشم دیدم کجاها نسبت به پول و ثروت احساسِ بی لیاقتی دارم و از دستش میدم.

    خودم انتخاب میکنم که نداشته باشم و از دست بدم…

    بعد از خوندن کامنتها، نوت موبایلمو باز کردم و از ترمزها و احساس عدم لیاقتم در مورد ثروت نوشتم و به خودم قول هایی دادم…

    تو نوشتن بودم که متوجه شدم و برگشتم به باگِ بزرگی در خودم…

    دلسوزی برای بقیه مخصوصا افراد درجه یک زندگیم.

    خدایی کردن براشون.

    کنترل گریِ شرایط یا به قولِ خودم مدیریتِ شرایط.

    دنبال چی هستی سمانه؟

    که خوب به نظر برسی؟

    احساس ارزشمندیتو گره زدی به تحسینِ بقیه؟

    یا میترسی قضاوتت کنن و بگن خودخواهی؟

    الهی شکر که چند اقدام انجام دادم همین الان و قولی به خودم دادم…

    میسازم سمانه، امروز جمعه 9 آذر بهت قول میدم بسازم.

    چون روزیِ من و همه با خداست.

    خودش هدایتمون میکنه…

    خدایا خودم به خودم ظلم کردم، منو ببخش…

    دستمو بگیر و بلندم کن.

    من ناتوانم به درگاهت.

    تو بشو قدرتِ من، شجاعتِ من، جسارتِ من، پایبندی به قول و قرارهام، به استمرارم در مسیر بهبود…

    خدایا کمکم کن متمرکز شم فقط روی خودم مه هیچکس دیگه ای.

    خدایا ریشه ی شرک در وجودم رو بخشکون.

    خدایا کمکم کن خدایی نکنم، اداشو در نیارن، وقتی تو هستی من چی میگم این وسط؟؟؟؟؟

    چون فکر میکنم از تو وارد تر، باهوش تر، آگاه تر، حواس جمع تر، قدرتمندترم؟؟؟؟؟؟؟

    من اشتباه میکنم، من شرک دارم.

    من عجله دارم برای همین مشرک میشم.

    خدایا منو صبورتر کن در همه ی امور…

    این دومین گپِ خودمونیِ صبحگاهی با خداونده در سایت که بی نهایت قلبمو باز کرد…

    الهی شکرت.

    خدایا شکرت که شاخِ غرورمو شکوندی امروز…

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1934 روز

    به نام خدا

    سلام.

    ●سعیده جان شهریاری تو کامنتش یه سایت معرفی کرد به اسم شراب بهشتی برای ترجمه قرآن.

    رفتم و دانلود کردم…

    و در حالِ شنیدنم.

    سعیده جان مرسی که از عشق و عاشقی هات با خدا و قرآن ما رو هم مستفیض میکنی.

    ●ذوق دارم امشب ترجمه قرآن گذاشتم تو گوشم قبلِ خواب.

    ●تصاویر پاییزی زیبا دیدم تو تلویزیون.

    کلی کیف کردم.

    ●دیدن و بودن در کنار خانواده.

    ●قرار بود بریم جایی، نشد، گفتم خیره با اینکه واقعا دوست داشتم بریم و رهاش کردم.

    ورق برگشت و شرایط به گونه ای رقم خورد که اتفاقا رفتیم.

    کلی خوشحال شدم از این چیدمان خدا.

    ●امروز یه نشانه دریافت کردیم که میشه، امکان پذیره، و تایید اینکه ادامه بدین پر قدرت، حله.

    ●انگشتِ اشاره دست چپم دچار اتفاقی شده، صبح شرایطم خوب نبود و تسلیم وار رفتم پیش خدا، نوشتم براش.

    از اینکه من به خودم ظلم کردم، بی دقتی کردم، لطفا کمکم کن و …

    چند دقیقه طول نکشید که دردِ دستم افتاد…

    فکر میکنم خیلی مهمه که منِ انسان متوجهِ اشتباهاتم بشم و مسیولیتشون رو تمام و کمال بپذیرم.

    امشب هم هدایت شدم به اقدامی جهتِ بهبودش.

    الهی شکرت.

    ● 2 بار به این آیه برخوردم تو کامنتهای سایت که برای من نشانه است:

    وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْراً

    و او را از جایى که گمان ندارد روزى مى دهد و هر کس بر خدا توکل کند، او برایش کافى است. همانا خداوند کار خود را محقق مى سازد. همانا خداوند براى هر چیز اندازه اى قرار داده است.

    الهی شکرت که نشانه میفرستی برام.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1934 روز

    به نامِ الله، ربّ العالمین

    سلام.

    الان سایت رو باز کردم، یه تعییر جالب دیدم.

    آپشنِ گام به گام با آیکون قدم، و داخلش سرگروه های گام به گام بود، مثل خانه تکانی ذهن و روزشمار تحول من.

    مرسی برای این ایده های باحال که هر لحظه سایت رو پویا تر، اسان تر و کاربردی تر میکنه.

    ممنونم از استاد جان، مریم جون، اقا ابراهیم و خانم فرهادیِ عزیز.

    الهی شکر برای هنسفری بیسیمم.

    شب ها هم فایل استاد تو گوشمه.

    دیشب مجموعه ی آرامش در پرتو آگاهی رو میشنیدم و خوابم برد.

    دیروز یهو متوجه شدم من خیلی داشته دارم که اصلا یادشون نیستم، یعنی عادی شدن، عادت کردم، انگار از اول بودن…

    الهی شکر برای موبایلم، شارژرم، هنسفری بیسیمم، هدفونم، ساعت هوشمندم، لب تابم، هاب، فلش، هارد، opg و …

    قشنگ یادمه تولد پارسالم همسرم برام ساعت هوشمند هدیه گرفت، امسال هم هنسفری بیسیم.

    حالا جالبیش چیه.

    ایشون خودش طالبِ ساعت هوشمند و هنسفری بیسیم بود و خرید برای خودش.

    ولی من اون زمان نیازی ندیدم به این دو وسیله، حتی وسوسه هم نشدم.

    دقیقا چند وقت بعدش خودم علاقه مند شدم که جفتشونو داشته باشم و دقیقا مدت زمان بینِ ارسالِ درخواستم به خداوند تا اجابتش فقط چند روز زمان برد.

    بهم ثابت شد وقتی عمیقا خودت بخوای ولی اصرار نکنی، قفلی نزنی، حست خوب باشه، خیلی سریع میرسی به خواسته ات.

    واسه خدا که فرق نمیکنه خواسته ات چی باشه.

    برای خدا که بزرگ و کوچک نداره.

    انگار لازم بود الان و اینجا این یاداوری برای خودم از زبان خودم تکرار شه.

    الهی شکر.

    خدایا شکرت که هستی و بهترین معلم هستی.

    دیروز کامنت سعیده جان رضایی رو خوندم و نورِ توحیدیِ کامنتش رو دریافت کردم.

    همینطور سعیده جانِ شهریاری، همینطور آقا ابراهیم…

    وقتی از خدا مینویسن تو کامنت هاشون، قند تو دلم آب میشه.

    هر چه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند.

    صبح نزدیک بود اشتباه کنم و مقایسه کنم و بگم منم از اون جنس ارتباط با خدا میخوام که بچه ها دارن.

    به خودم اومدم گفتم سمانه مقایسه نکن.

    مقایسه ناسپاسی هست، کفرانِ نعمت هست.

    تو خودتم همین الان ارتباط خوب و نزدیکی با خدا داری.

    بله روز به روز بهتر هم میشه.

    تکاملیه، عجله نکن و سپاس گزار باش.

    خدایا شکرت که اگاهم کردی از تله ی خانمان سوزِ مقایسه خارج شم.

    پاپوشِ جدید حافظ

    خداوندِ جان، بهم دست خط زیبایی هدیه داده.

    خودم که کلی عشق میکنم با دست خط زیبام و ممنونشم.

    اما یه نکته ای هست.

    خب من زیاد مینویسم، حتی وقتی هم کم مینویسم بازم خوبه.

    وقتایی که حال و حسم خوبه از درون، دست خطم به شکل فوق العاده ای زیباتره.

    دقیقا اون وقتا متوجه میشم سیمم وصله از داخل که روی دست خطم به شدت تاثیر میذاره.

    یه وقتایی موقع نوشتن یه طوری مداد نوکیم روی دفترم فرود میاد و مینویسه که انگار تو بهشتم و دارم از یه عالمه نعمت استفاده میکنم.

    یه حس فوق العاده ای دارم اون لحطات و میگم به به، چه دست خطی، چه حسی، چه طراوتی.

    الهی شکرت.

    به قول یکی از دوستان که میگفت:

    ما فکر میکنیم داریم سپاس گزاری می کنیم در حالیکه داریم اداشو در میاریم.

    این جمله برام تلنگر بود.

    حس کردم وقتی که سپاس گزاری میکنم و از درون شارژم یعنی سپاس گزاری درست هست و تاثیرش همون حس خوبمه.

    مثل توضیح بالا که حس خوبم روی خطم هم تاثیر میذاره.

    تو دفترم مینویسم، اینجا هم مینویسم.

    مکمل هستن برام.

    نوشتم الهی شکر مامان دارم، مامان مهربونی دارم.

    الهی شکر مادرشوهر دارم، مادر شوهر مهربونی دارم.

    خدایا شکرت که مادرشوهرمو مثل مامانم میبینم و دوستش دارم و احترام بینمون برقراره با عشق.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1934 روز

    به نام خدایی که همین الان با بادی که میوزه باهام صحبت می کنه.

    سلام.

    – برگ های قشنگی که میبینم و با اذن خدا میوفتن…

    من برای دونه دونه شون ذوق میکنم…

    انگار خدا مستقیم باهام ملاقات کنه، گفتگو کنیم با هم…

    – دیشب خواب دیدم یکی از عزیزانم با مامان و خواهرم دارن میان تو یه مسیری.

    تو همون خواب کلی ذوق کردم، لبخند زدم، سلام و احوالپرسی کردیم.

    – امروز سرانجام رفتم ویزیت شدم دندانپزشکی و برنامه ی کار کردن روی دندانهام مشخص شد.

    امروز روز جالبی بود برام.

    من یه سمانه ی متفاوت و متوکل تر دیدم از خودم.

    – بغلِ دندانپزشکی یه فروشگاه جدید باز شده، رفتم یه پوشک با قیمت عالی برای حافظ جونم خریدم.

    – هدیه دریافت کردم.

    – قند نبات امروز سوپش رو عالی خورد، خدایا بی نهایت شکرت.

    این درخواستم بود ازت و اجابتم میکنی، ممنونم.

    – امروز از خدا خواستم چشم ها و قلبمو به روی نعمت ها و داشته هام بازتر کنه.

    – امروز زنگ زدم به مامان جان و مادرشوهر عزیزم و صحبت کردیم با هم، الهی شکرت.

    – دیدنِ دایره آبی و خوندنِ کامنتِ پاسخِ سعیده جان برام.

    – کامنت خوندم، نوشتم، تو دفترم نوشتم.

    الهی شکرت.

    – گلدانِ دندانپزشکی، طرحِ دندان بود.

    کیف کردم از زیبایی و خلاقیتش.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1934 روز

    یا رب العالمین

    سلام.

    ●یه مصداقِ بارزِ زیبایی اینه که آدم به باگ های خودش آگاه شه:

    متوجه شدم چه زمان هایی تغییر شخصیت ندادم…

    وقتی خشمگین میشم و همون واکنش های قبلم رو بروز میدم.

    و وقتی تغییر کردم که واکنشم صبر و سکوت و لبخنده.

    من جفتشون رو دارم میبینم تو خودم.

    خدا رو شکر و خوشحالم که به مداری رسیدم که بتونم خودم رو آشکار ببینم، عملکردم رو ببینم.

    یعنی چی؟

    قبلا متوجه نمیشدم کدوم رفتارهام هم مسیر یا خلاف مسیر قانونه.

    الان به اندازه ی درکم از قانون، متوجه میشم کجاها خطا دارم کجاها دارم درست جلو میرم.

    ● خداوند به واسطه ی خوابی که میدیدم، منو ساعت 8 صبح بیدار کرد.

    ممنونم ازش.

    چون رفتم موبایلمو آوردم و ادامه ی کامنت اقا ابراهیم رو از دیشب رو صفحه ام نیمه کاره مونده بود خوندم.

    اقا ابراهیم از رب العالمین نوشته بود و اینکه همه چیز دست اوست…

    ● قند عسلم یه کش و قوسِ قشنگ داد به خودش و یه لبخند زیبا زد تو خوابش.

    ● متوجه شدم کجاها ناسپاسی دارم:

    هر زمانی که غُر میزنم.

    ● یکی از تمرین های خوبی که دارم انجامش میدم:

    اینکه نگران نباشم بقیه چطوری فکر میکنن در موردم.

    ● هنسفریم رسید دستم.

    فایل آخر رو شنیدم باهاش و کیف کردم.

    ● ماکارانیِ خوشمزه ی نهار.

    ● واسه شام قورمه سبزی پختم.

    داستان داره.

    عصر با حافظ جون خوابیدیم که با بوی خوش غذا بیدار شدم.

    فکر کردم برای ما هست.

    بلند شدم خودم دست به کار شدم و یه شام خوشمزه تدارک دیدم.

    الهی شکرت.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1934 روز

    به نام خداییکه بهترین مربی و آموزگاره.

    سلام.

    ●الان کامنت سعیده جان تو عقل کل رو خوندم و دیدم ایموجی ها تو کامنتش فعال شدن و ذوق کردم.

    ایموجی ها نشاط و تازگی میدن به متن ها.

    ●خریدهای قشنگِ امروزِ حافظ جون:

    شال و کلاه پشمی، پاپوشِ بامزه و جوراب پشمی.

    روی پاپوش هاش ببعی داره، خیلی قشنگن.

    مبارکت باشه مامانی.

    الهی شکرت برای خریدهای قند عسلم.

    ●موبایل همسرم که زنگ زد و گفت مامانشه یه لحظه یه سپاس گزاری متوجه شدم:

    اینکه خدایا شکرت مامانم زنگ میزنه موبایلم.

    این یعنی مامان دارم و سلامته.

    خیلی الهی شکر.

    داشتن پدر و مادر و خانواده نعمت بزرگیه.

    ●با مامانم و مادرشوهرم تلفنی صحبت کردم، الهی شکرت.

    خدایا شکرت برای سلامتیِ همه مون.

    ●خدایا شکرت نهار آماده و خوشمزه داشتیم امروز.

    ●الهی شکرت برای خریدهای دیروز برای خونه.

    ●الهی شکر برای پرداختِ ماهیانه ی شارژ بلوک و محوطه.

    ●خدایا مرسی برای شام خوشمزه ی دیشب.

    ●الهی شکر که به حافظ جونم شیر میدم.

    ●الهی شکر انقدر قشنگ امروز سوپش رو کامل نوش جان کرد.

    ●کامنتِ زیبایِ سعیده جان شهریاری رو خوندم و قلبم جلا گرفت. الهی شکرت.

    به قول فاطمه جان، این روزیِ من بود.

    مثلِ کامنت زیبای خود فاطمه جان که دیرو. خوندم و قلبم باز شد.

    ●سوال خوب اقا ابراهیم تو عقل کل که نوشتن کی تغییر میکنیم؟ و جواب قشنگِ سعیده جانم: وقتی رفتارهای قبلیمون رو در موقعیت های مورد نظر بروز ندیم.

    ●پارسال، 4 آذر زیباترین و سورپرایز کننده ترین خبر کل عمرم رو شنیدم، الهی شکرت.

    ●امروز پارچه ماهگرد اقا حافظ رو پهن کردم و به آسانی عکس یادگاری 7 ماهگیِ قند عسل رو گرفتم، عالی شد.

    الهی شکرت.

    ●روی خوشِ خاله جانِ حافظ و همکاراش وقتی میریم فروشگاه برای خرید کردن برای حافظ جون.

    با حوصله راهنمایی مون میکنن، لباس ها و وسایل رو بهمون نشون میدن.

    الهی شکر.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1934 روز

    یا الله

    سلام

    فایل امروز رو شنیدم.

    سپاس گزاری

    همون چیزی که من این اواخر قفلی زدم روش و عاشقشم که بنویسم تو دفتر، موضوعِ فایله.

    چه عالی.

    خدا رو شکر که روزی و نعمت به این جذابی رو دریافت کردم.

    چند تا کامنت خوندم تو سایت و در پاسخ به سمیه جان زمانی خودمم نوشتم.

    وقتی کامنتشو میخوندم ذوق کردم حسابی.

    خدا پشت و پناه خودش و عزیزانش.

    با خودم فکر کردم چه عالی که من هر روز اینجا مینویسم.

    چون عملا دارم سپاس گزاری مینویسم هر روز.

    خاطراتم رو که مینویسم بابتشون سپاس گزاری هم میکنم و این عالیه.

    همیناست که منو تو مسیر نگه میداره.

    الهی شکرت فراوان.

    خدایا ازت ممنونم که تکنیک بسیار کاربردی و جواب بخشِ سپاس گزاری رو از طریقِ استاد جانم یادم دادی.

    بعد از اون گپ زیبای صبحگاهی که چند روز پیش با خدا داشتم، به یه جور حسِ رهایی و ارامش هدایت شدم.

    انگار نگرانی هام تو حیطه ی مالی فروکش کردن…

    انگار اون مهم بودنشون که برام حسِ کمبود میاورد از بین رفته.

    با خودم میگم حله، اشکالی نداره.

    هر چی میخوام میاد، تو اصلا بهش دقت نکن دیگه، سخت نگیر، خودش حل میشه.

    هر چیو بچسبی بهش، ازش دور میشی.

    این واسم درس بزرگیه.

    خدایا شکرت که یادم دادی و میندازی در لحظه بفهمم چقدر چیز خوب اطرافمه، نگاه خوب، کلام خوب، رفتار خوب، امکاناتِ خوب، دسترسی های خوب …

    کلی داشته و دارایی و نعمت…

    مرسی که کمکم کردی از بندِ پول خلاص شم.

    پول عالیه، اما نه وقتی که نگاهت بهش طوریه که تو اسیرش شدی و در بندی.

    پول مقدس و پاکه و خودش میاد اگه من بهش فشار و زور و کمبود وارد نکنم.

    الهی شکرت برای آرامشم.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  9. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1934 روز

    یا ارحم الراحمین.

    سلام.

    حسم بسیار خوبه و آرامش درونی دارم.

    برای چیزی که قبلا عصبی و مضطربم میکرد، الان در این لحظه بسیار آرومم.

    اینو خدا داده بهم.

    عمه جونِ حافظ دیروز دو بار بهش غذا داد و کلی کیف کرد.

    لحظه ای که بچه قاشق غذا رو راحت میخوره بسیار لحظه ی زیباییه.

    دیروز 7 ماهگی حافظ جونم بود، مبارکت باشه مامانی.

    امروز بردیمش مرکز بهداشت طبق برنامه.

    خانم موسوی (مسیولِ حافظ جون) عزیز گفت اتفاقا میخواستم بهت زنگ بزنم بیاری حافظ رو، نوبت اومدنشه.

    و من کیف کردم از مسیولیت پذیری و مهربانیِ ایشون.

    و تحسین میکنم خودمون رو برای مسئولیت پذیری مون نسبت به فرزندمون.

    الحمدالله قد و وزن و دور سرش خوب بود.

    خدایا شکرت برای قند عسلمون.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    دایی و زنداییم به سلامتی امروز از سفر حج برگشتن منزل صحیح و سلامت، الهی شکر.

    مامانم رفته پیششون برای زیارت قبولی.

    اراک هستن.

    عکس های ارغوان جون رو دیدم که خانمی شده برای خودش.

    دخترِ پسر داییم، همون که وقتی تو دل مامانش بود با مامان ملیحه جونش کلی ارتباط داشتیم.

    همونی که 2/5 ماه بعد از حافظ جون به دنیا اومد.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    تو مرکز بهداشت یه نوزاد دو ماهه و 6 ماهه دیدم و ذوق کردم.

    مامان نوزاد 6 ماهه گفت خودت بچه داری، گفتم بله و برای همینه که ذوق زیادی میکنم بچه میبینم.

    یه چیز جالب دیدم و فهمیدم برای اینکه خدا ما رو آسان میکنه بر آسانی ها:

    واکسن 2، 4، 6 ماهگی تو مرکز بهداشت ما تموم شده بوده، در حالیکه حافظ به اسانی واکسن 6 ماهگیشو زد.

    دقیقا چند روز بعد از ما، واکسن های مرکز بهداشت تموم شده بوده.

    و من سپاس گزارم از خداوند که انقدر مسیر ما اسان جلو رفته برامون و در زمان مناسب واکسن حافظ جونم رو به اسانی زدیم.

    اینا برای من سند هست از قانون.

    فایل جدید استاد روی سایت اومد.

    دقیقا یکی دو روزه تو دلم میگفتم خبری از فایل جدید نشده که امروز دیدم اومد.

    اینم نشونه است برام.

    مثل ماشین نشانه ام که زیاد دارم میبینمش، یا کبوترهای پشت پنجره مون.

    یا خواب شگفت انگیز دیشبم که توش پر از فراوانی بود…

    خدایا شکرت.

    مامان بزرگ بابا بزرگ مهربون حافظ براش تاب خوشگل خریدن و هدیه دادن بهش.

    خیلی قشنگه، طراحیِ تشک بسیار زیبا بود.

    مامان زریِ حافظ براش یه خودکار با طراحیِ تفنگ

    هم گرفته بود.

    فوق العاده زیبا و خلاقانه بود.

    من کلی کیف کردم.

    اصولا من هر هدیه ای خودم یا حافظ بگیره کلی ذوق میکنم.

    دیروز یادم رفت اینجا بنویسم کامنت، تو دفترم مفصل نوشتم.

    مادرشوهرم گفت چی مینویسی.

    گفتم سپاس گزاری، از همه چیز…

    خدایا شکرت برای خانواده ی دوست داشتنی و مهربان همسرم که همیشه وقتی باهاشونیم خوش میگذره کلی بهمون.

    دیروز حتی کوچولوترین اتفاق های خوب هم برام بولد بود و سپاس گزاری میکردم.

    کوچکترین کلامِ زیبا، کوچکترین رفتار زیبا که شاید قبلا ساده از کنارش رد میشدم برام بولد شدن این روزها.

    برگ های سبز و زرد تو خیابونا حسابی دلبری میکنن برام.

    الهی شکرت.

    امروز هم یه تغییر تو سوپ حافظ جون انجام دادم.

    جایگزینیِ مرغ با گوشت ماهیچه گوسفندی.

    و ترکیبش با همون مخلفات قبلی.

    الهی شکر برای غذاهای کمکیِ قند عسل در کنار شیر.

    تو دفترم نوشتم، الهی شکر.

    کامنت خوندم و نوشتم الهی شکر.

    از همه ی دوستان نازنینم که به من و حافظ و خانواده ی عزیزم لطف دارن خیلی ممنونم.

    از رویا جان، شیما جان، نفیسه جان و کلی دوست عزیز دیگه که محبت دارن بهمون.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت برای آرامشی که از توی قلبم دارم الان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1934 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام.

    الان ساعت 23:23 دقیقه اول آذر ماه 1403 هست که میخوام این کامنت رو بنویسم.

    ●امشب مادرشوهر عزیزم برام تولد گرفت.

    مثل پارسال.

    با این تفاوتِ شیرین، که امسال تو عکسهای تولدم حافظ جانم تو بغلم بود.

    الهی شکرت از این نعمت.

    از فرزندِ دلبندِ شیرینم.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    ●امروز صبح قصد کردیم بریم مغازه گوشت فروشیِ همیشگی مون (سیدِ رضوی)

    آقا سید هم گوشت های بسیار باکیفیتی داره هم اخلاقِ حَسنه ای داره.

    با یه خانمی بیرون مغازه دوست شدم که اتفاقا خیلی شبیهِ خاله ی مرحومم بود.

    و بسیار بسیار تحسین کردم اقا سید رو پیشِ خانمِ مشتریِ جدید.

    ایشون بار اول بود اومده بود، به توصیه ی دوستشون.

    و چقدر جالب بود، این خانم هم مدار بود و اهلِ رشد و بهبود.

    شاید گفتگو دقایقی بیشتر طول نکشید، اما جنسِ کلامش از بهبود بود.

    تو مغازه ابراز لطف شد بارها از طرف افراد مختلف به حافظ جان، خانم و اقا دعای خیر کردن برای قند عسلمون.

    برای آقا حافظ گوشت ماهیچه گوسفندی جدا گرفتیم، برای خودمون هم جدا.

    ●امروز حافظ جونم غذای کمکیش (سوپش) ترکیبی بود و بسیار خوشش اومد.

    مرغ، برنج، هویج، سیب زمینی+ جعفری.

    ●الهی شکر برای غذای کمکیِ پسرم و مواد داخلش.

    ●خدا رو شکر برای اینکه غذاشو کامل نوش جان میکنه.

    ●تو هر سنی بچه ها با یه چالش پدر مادرها رو ماهر تر میکنن.

    اینکه بچه و مادر با هم یاد بگیرن بچه چطور از سینه مادر شیر بخوره.

    تعویضِ پوشکِ بچه.

    باد گلو گرفتن.

    خوابوندنش.

    لباس پوشوندنش.

    حمام بردنش.

    غذای کمکی پختن برای بچه.

    غذا کمکی دادن به بچه.

    آب دادن بهش.

    مطب دکتر بردن.

    واکسن زدن.

    مرکز بهداشت بردن طبق برنامه ی رشد بچه.

    ناخن گرفتن.

    تمیز کردن بینی بچه.

    صحبت کردن با بچه، شعر و قصه خوندن براش.

    ماساژِ بچه.

    نوازش و قربون صدقه رفتن بچه.

    و …

    میخوام خودمو همینجا تحسین کنم که این همه مهارت به مهارت هام اضافه شده و بهتر میشم.

    من روز اول مامان شدنم هیچکدوم اینا رو بلد نبودم و کم کم یاد گرفتم.

    بقیه ی چالش ها رو هم کم کم یاد میگیرم به لطف خدا.

    ●تو لیست درخواست هام چند روز پیش نوشتم هنسفری بیسیم میخوام، امشب سفارش دادم دیجی کالا.

    با یه تخفیفِ خوب.

    انگار مستقیم اومد جلوی دید من گفت منو سفارش بده.

    وگرنه من اصلا به سمت خریدش نبودم، هدایت شدم به سمتش در بهترین زمان و شرایط.

    ●ماشینمون یه مشکلی داشت.

    همسرم بردش تعمیرگاه و مشکلش رو حل کردن.

    ما هم کلی ذوق کردیم و سپاس گزاری.

    ولی بعدش همچنان مشکل ظاهر شد.

    دیروز ایده اومد ببریم تعمیرگاه نزدیک خونه مادرشوهرم.

    امروز صبح ماشینو برد و ایرادش رو برطرف کرد.

    تو راه که رفتیم مغازه آقا سید، ماشین کاملا سلامت بود و هزار بار خدا رو شکر کردیم.

    ●یه چیزی که ما بی توجهی بهش کردیم رو خداوند از ما حفاظت کرد.

    ●خدایا ازت ممنونم که به ندانستن ما نگاه نمیکنی و همیشه مراقبمون هستی.

    ممنونتم عزیزم.

    ●صبح ساعت 6 بیدار شدم و دیگه نخوابیدم.

    اومدم سایت به کامنت نوشتن و یه گپِ عشقولانه با الله.

    کلی لذت بردم از هم کلامی مون.

    و یه لحظه بعدش نگاه کردم به حافظ جان و خدا رو تو زیباییِ صورتش دیدم…

    به هر جا بنگرم، آنجا تو بینم

    الهی شکرت

    ●دریافتِ پاسخ از یکی از دوستانِ عزیز سایت و دیدن دایره ی آبیِ زیبایِ کنار پروفایلِ قشنگِ سه نفری مون.

    ●از زهرا جان عزیز و نازنینم (کاسه ساز) بسیار ممنونم برای این جمله ی راهگشاش تو کامنت پاسخی که برای دوست دیگه ای نوشته بود

    رها باش و خوبیهاشون رو ببین

    ●به واسطه تغییر باورهام امروزم شگفت انگیز بود.

    همونطور که صبح نوشتم:

    فرکانس شادی و سلامتی و باورهای خوب فرستادم، اتفاقات خوب دریافت کردم.

    ●چند روز پیش اتفاقی رفتم جام دستاوردهامو چک کردم.

    دیدم تغییر کرده و پیشرفت کردم.

    جذاب بود برام چون قبلا قفلی زده بودم روش و تند تند چک میکردم، تغییر انچنانی هم نداشتم.

    الان بعد یه مدت بهش سر زدم و تغییر رو دیدم.

    رسیدن به ارزوها هم همینه.

    بخواه ولی قفلی نزن هی بگو نتیجه کی میاد.

    ولش کن، یه زمانی که خودتم یادت نیست هدایت میشی به نتیجه.

    مثل هنسفری بیسیم که خواسته ام بود و رهاش کردم، امشب فوقِ فوقِ آسان هدایت شدم به اجابت خواسته ام.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: