زیبایی ها را ببینیم - صفحه 89
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-22.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2015-09-12 13:15:272020-08-22 01:48:58زیبایی ها را ببینیمشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
یا الله
سلام
و به نام خداوندی که همیشه بیدار و هوشیاره.
همیشه همه چیز به یادش هست و فراموشی نداره.
– الهی شکرت که نوا جان، دخترِ قشنگ و کوچولوی سعیده جان خوب و سلامته.
خدایا مرسی که حواست هست همیشه.
مرسی که دستِ خوبت یعنی عمه شو فرستادی تا نوا سلامتیشو حفظ کنه.
این معجزه از خودته.
درسته که چالش به شدت سنگینی بود اما خدایا شکرت که خودت همه چیز رو چیدمان کردی و نوا الان الحمدالله سلامته.
ان شالله صحیح و سلامت برگردن خونه.
– دیشب فایل جدید اومد سایت که بلافاصله دانلود کردم و دیدم.
خدایا شکرت.
– امروز با مامانم تلفنی صحبت کردم و خودمون رو شب دعوت کردم خونه شون.
استقبال کرد، خودشم دلش برای حافظ تنگ شده بود.
با عزت نفس چند تا درخواست هم کردم ازش.
– یاداوری خداوند برای من و همسرم:
هر وقت باورهاتون عوض شه، شرایط هم عوض میشه.
صدایی که از درونت میشنوی بهت چه حسی میده؟
اگه حست ارامشه، از سمت خدا باهات صحبت میشه.
اگه ترس و ناراحتی و خشم و … هست، طرف صحبتت شیطانه.
– امروز متوجه شدم دقیقا 4 سال و 8 ماهه تو سایتم.
دقیقا از 18 فروردین 99 رسما متعهد شدم و شروع کردم به خودشناسی با سایت.
از خودم پرسیدم این 4 سال و 8 ماه چی یاد گرفتی؟
چه تغییراتی داشتی؟
پاسخم به خودم:
گوش دادن و دیدن مداوم فایلهای استاد و خوندن کامنتها باعث شدن و همچنان میشن که یه سری باورهام تغییر کردن، بعضی باورهام شل تر شدن.
و بعضی باورهای جدید درونم ساخته شدن.
انگار به باورهای بتنی ام کلنگ خورده باشه و ریز ریز خرد شده باشن.
به خواسته های زیادی رسیدم.
مهم ترینشون ارتباط فعلیم با الله هست.
الله رو دیگه دور از خودم نمیبینم.
میتونم راحت تر باهاش حرف بزنم.
کمکم و هدایت بگیرم ازش.
اونم سریعتر جوابمو میده.
یعنی جوابش رو بهتر و سریعتر درک و دریافت میکنم.
یعنی سمت من داره درکش بهتر میشه، وگرنه الله که تغییری نکرده و نمیکنه.
الله منبع نور بوده و هست و خواهد بود.
ظرفیت من تغییر میکنه.
تو زندگیم رشد کردم، نگاهم بهتر شده، بچه دار شدم.
چرا بچه دار شدن رو نوشتم؟
چون میدونم باورهای معیوب داشتم که اصلاح شدن با سایت به لطف خدا.
دوره قانون سلامتی رو که شرکت کردم میدونستم بچه دار میشم و شدم.
زمانش رو نمیدونستم ولی اجابت شدم.
مفهوم روزی، کمبود، فراوانی، رزق لایحتسب و … رو بهتر درک کردم.
سپاس گزاری رو بهتر درک کردم و حالم باهاش خوشه.
با خودم شفاف تر شدم.
یعنی گاردم برای شناسایی درونم پایینتر اومده، مخصوصا با دوره احساس لیاقت و کامنتهایی که اونجا نوشتم به بعد.
درسته برخی باگ هام سر جاشون هستن، ولی حُسنش اینه شناختمشون و ریز ریز دارم روشون کار میکنم.
کنترل ذهن برام درکش بهتر شده.
درسته گاهی شیطنت دارم (خروج از مسیر)، اما الحمدالله دوباره برمی گردم.
و …
– متوجه شدم صداهای ذهنم رو بهتر میشنوم و حسشون میکنم.
یعنی صاحبِ هویت شدن برام.
یعنی وقتی گفتگوهای ذهنم مثبت یا منفی هستن، عینِ یه ناظر متوجهشون میشم.
یعنی توشون غرق نیستم که نفهمم چه خبره تو ذهنم.
البته همیشه اگاه نیستما، گاهی ناظر هستم و متوجه.
قبلا اینطوری نبودم، این جدید و جذابه برام.
وقتی اگاهم، میتونم ترمز ذهنمو بکشم وقتی متوجه میشم گفتگوها خوب نیستن و حسم رو بد میکنن.
الهی شکر.
– چند فایل اخیر استاد، زمینه ی تصویر خودشون، یه زمینه ی ساده و تو رنگه.
این برام جالب بود.
توجه روی اصل.
ببین استاد چی میگن…
– یه سوالی تو ذهنم بود که پاسخ رو خدا با مثال بهم نشون داد.
استاد گفتن جهان مثل اینه است.
یعنی تا تو دستت رو بالا بیاری، تو اینه هم دستت همون لحظه بالا میاد.
هر چی بگذره تو افکارت و اعمالت همون لحظه میبینیش.
از طرفی هم گفتن فاصله فرکانسی وجود داره بینِ افکار ما و دیدنِ جوابِ افکار.
یعنی اگه از مسیری خارج شی، همون لحظه نابود نمیشی، اوایل تغییر خاصی نمیبینی ولی وقتی ادامه پیدا کنه میری به سمت نابودی.
سوال تو ذهنم این بود که بالاخره اینه و سریع میبینم، یا با یه فاصله ی فرکانسی؟
توی مثالی که برام پیش اومد تو زندگیم
اینطوری متوجه شدم که تو اول ذهنتو درست کن.
یعنی مراقبت کن از افکارت تا به سمتِ نجوا نرن.
بعد مسیولیت هاتو بپذیر.
اگه نیاز بود با ارامش درخواستتو مطرح کن دوباره.
به اسانی به خواسته ات میرسی.
بدونِ نجواهایِ رایج در ذهنت که از کاه کوه میسازن واسه خودشون.
دوست داشتم این سوالو تو عقل کل بنویسم تا دوستانِ اگاه تر و مسلط تر با مثال های کاربردی، راهنماییم کنن.
حالا اگه اینجا هم کسی پاسخم رو بده ممنونش میشم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
یا ارحم الراحمین
سلام
– ناز کردنِ سر و موهای پسرم، و بازی کردن باهاش
اینا واقعا منو در لحظه نگه میداره، جهانِ بیرون قطع میشه، سر و صدای ذهنم خاموش میشه، شتابم قطع میشه.
برای من میشه مراقبه.
خدایا زمان های بیشتری رو برام فراهم کن که فارغ شم از سر و صداهای ذهنم و بشتابم به مراقبه با حافظ جونم.
– خدایا مرسی که کمکم میکنی و بهم راه حل نشون میدی.
امروز بهم گفتی صورتت رو بشور، هم خنک میشی و هم فرکانس آب بالاست، آرومت میکنه.
ممنونم ازت.
– دیشب کامنت اقا ابراهیم رو خوندم که انتهاش نوشتن هدایت شدن به انجام 4کار، لذت بردن از زندگی، مسافرت، پینگ پنگ، دوره احساس لیاقت و …
یه لحظه تو قلبم بال بال زد از خدا خواستم به منم واضح و شفاف بگه الان دقیقا روی چی کار کنم؟
چیکار کنم؟
ذهنم شلوغ و پخش و پلاست.
و بعد از گفتن، خودش هدایت و کمکم کنه به انجام و تمرین کردن.
الهی امین.
– جلسه اول دوره لیاقت رو گوش میدم، الهی شکرت.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
به نام الله
سلام.
یکی از دوستام که چند وقت پیش به یادش بودم، دیروز بهم پیامک داد.
شماره شو نداشتم.
خیلی ذوق کردم.
عمر اشنایی و دوستی مون برمی گرده به سال 1390 که تو دانشگاه همکلاسی و دوست بودیم.
الهی شکر که دوباره پیداش کردم.
خیلی شریف و تلاشگر و مهربانه دوستم.
سلامت رفتیم دَدَر و برگشتیم خونه.
دیشب و امروز خونه مادرشوهرم خیلی خوش گذشت، همه دور هم بودیم، الحمدالله.
اولش انگاری چیزی نداشتم بنویسم، اما خوشحالم که اومدم و نوشتم.
روز دانشجو مبارک.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
به نام خدا
سلام.
روزی و نعمت یعنی چی؟
یعنی دلت بخواد بری خونه ی مادرشوهر عزیزت، و موقعیتش فراهم شه.
خودشم زنگ بزنه که بیایم.
خواهر شوهر عزیزت پیام بده راه افتادین؟
پدر شوهرت زنگ بزنه کجایین؟
یعنی اشتیاق خانواده برای دیدن حافظِ قند عسل.
خدایا شکرت برای این روزی.
الحمدالله همیشه همینطوری مهربان و باصفا هستن.
اما الان یادم افتاد که بنویسمش.
الهی شکرت.
اسان شدم بر آسانی ها.
دیشب به خانم دکترم پیام دادم ایمیلشونو بفرستن برام که جواب ازمایشمو بفرستم براشون.
چون تلگرام و واتس اپم رو پاک کردم و سختمه باهاشون کار کنم.
اینطوری ساده شد برام.
الهی شکرت.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
به نام الله، سلام.
امروز صبح یه قراری با خودم گذاشتم:
اینکه امروز رو خوب زندگی کن، لذت ببر، سخت نگیر.
فقط امروز رو.
و دیدم به چشم که لذت بردم و خوش گذشته بهم.
با عشق آشپزی کردم.
3 مدل غذا گذاشتم موازی با آرامش.
2 غذا برای خودم و همسرم.
و سوپ برای حافظ جون.
میزبانِ مامان و خواهرزاده ام بودیم و خوش گذشت.
دایره ابی دیدم و ذوق زده شدم.
کامنت خوندم و نوشتم.
با حافظ جون بازی کردم.
با عشق و ارامش پسرمو نوازش کردم و خوابوندمش.
کارهای حافظ جون رو انجام دادم.
به ظروف اشپزخانه و نظم محیط رسیدگی کردم.
چای دم کردم.
و …
خلاصه که دیدم امروز رو خوب زندگی کردم.
حس و حالم خوب بود و هست.
برای جلوگیری از عادی شدن زندگی و خنثی شدن، این روش خیلی خوبه.
مخصوصا وقتی نجوا از هر روشی استفاده میکنه تا حالِ آدمو خراب کنه.
شاید ظاهرا کارهای روزانه مو انجام دادم، همون کارهای دیروز رو.
اما حسم فرق کرد، با یه انگیزه ی متفاوت روزم جلو رفت، انجام هر کاری با نشاط متفاوتی جلو رفت.
حس میکنم خداوند روز به روز راهنماییم میکنه به اگاهی ها.
که یعنی اون لحظه روی چی باید فکر کنم و تمرینش کنم.
اینطوری از سردرگمی نجات پیدا میکنم.
چون گاهی تشخیص نمیدم روی چی باید متمرکز شم.
یه ازمایشی داده بودم که گفته بودن 10 روز زمان میبره جوابش اماده شه.
منم صبر کردم و امروز یادم افتاد 10 روز پر شده و خبری نشده.
امشب پیامک اومد که جواب حاضر شده.
با کمک اینترنت جواب رو بررسی کردم و الحمدالله خوبه.
البته که به دکترم نشون میدم.
از خودم خوشم اومد.
چون مثل قبل قفلی نزدم برای پرس و جو که چرا جواب نیومده و …
گاهی قفلی میزنم روی بعصی چیزها و زیاد میپرسم و پیگیری میکنم.
با این توجیه که دارم پیگیری میکنم، مگه چه اشکالی داره، درسته دیگه.
من دوست دارم قانون رهایی، اسان گیری رو تمرین کنم.
امروز پاسخی داشتم از زهرا جانِ کاسه ساز که پیامِ خداوند رو رسوند بهم.
الهی شکرت.
جالبه امروز هدایت شدم کامنتم تو این صفحه رو بخونم.
یکی 14 مهر، یکی اول آذر.
دیشب به اسانی، مثل همیشه، پروفایلمو عوض کردم.
و رفتم کامنت دوستان رو در رابطه با عکس گذاشتن روی پروفایلشون رو خوندم.
گاهی انجام یه کارهایی در ظاهر دلیل خاصی ندارن ولی بعدا دلیلش اشکار میشه.
به یادم اومد عکس گذاشتن برای پروفایل برام سخت بود مدتی،تا بعد هدایت شدم مرحله مرحله به اسان تر شدن همین کار.
انقدری که الان برام طبیعی و بدیهی شده تعویضِ پروفایل…
هر کاری شاید اولش سخت باشه ولی به مرور راحت تر و اسان تر میشه.
یه کار تعویقی داشتم که امروز در بهترین زمان و شرایط و کیفیت انجام دادم.
جالبه تا قبلِ امروز، مقاومت داشتم برای انجامش، ولی امروز کاملا هدایت شدم بهش و اسان انجامش دادم.
الهی شکر.
الهی شکرت برای امروز و هر لحظه اش.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
درود و هزاران درود به سمانه ی عزیزم میدونم از اون چراغ جادویی خوش خبری آبی رنگ سایت چقدر خوشحال میشی منم خواستم چشم و دلت رو به این نقطه ی آبی رنگ روشن کنم و شاد بشی و با لبخند قشنگی که در عکس پروفایلت هست ترا ببینم .. سمانه جون من همیشه و همیشه کامنت های روزانه آت رو میخوانم و لذت میبرم و چقدر خوبه که در این قسمت برای خودت جایگاهی داری و همیشه میتونم اینجا پیدات کنم . خواستم تشکر قدردانی کنم برای تمام برنامه های روزانه آت . برای تمرکز بر زیبایی ها .. کار کردن روی افکارت . اینجا دفتر خاطرات و رد پای روزانه آت رو بجای میذاری .!!
چقدر خوبه که تعویض عکس پروفایل برات آسون شد . آفرین بر تو دختر نازنین . خب بقول معروف کار نیکو کردن از پُر کردن است
امشب وقتی دیدم عکس قند عسل مون نیست پَکر شدم . آخه من اول حافظ رو میشناسم بعد مامانشو خخخخخخخخ
قربونش برم عجیجم .. خواهشن عکس این جیگر طلامون و حذف نکن . صبحها سعی میکردم اول چهره ی ماه این شکلات قند نبات رو ببینم تا شاد و خوشحال بشم . همش نازش میکردم و قربون صدقه اش میرفتم وکلی احساسمو خوب و عالی و پایدار میکردم .. باور کن تا شب احساسم عالیتر میشد .. ولی امشب یهویی دیدم توی عکس نیست .. توی شیراز با بابایی ش عکس گذاشته بودین ولی حالا نیست ..ایموجی (چونه آویزون)
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ ماشاالله هزار ماشاالله خدا محافظ. و پشتیبان و حامی تون باشه
خلاصه سمانه جون یخورده هم به فکر دل ما هم باش.. آخه توی این سایت از تمام بچه های سایت یکی مثل منم هست که عاشق دلخواسته ی این فرشته ی خداوند هست هزار الله اکبر
مرسی مرسی سمانه جون که هر روز برامون انرژی مثبت ثبت میکنی . بسلامت جواب آزمایش هم خوب و عالی بوده خدا رو شکر.
آنجا که گفتی رفتم کامنت دوستان رو در رابطه با عکس گذاشتن روی پروفایلشون رو خوندم واااوؤو برو مال منو بخون که کلی داستان داشت .
سمانه جون خیلی خیلی تحسینت میکنم برای اینکه همیشه در سایت فعال هستی و همچنین مامان بودن هم خودش کلی داستان داره و همچنین فعالیت و هندل کردن کارهای خونه هم از یک طرف خودش هنری است بخصوص میدونم که خیلی تمیز و مرتب هستی عزیزم .!¡!! در ضمن وقتی لباس فسقلی های حافظ رو شسته بودی روی رخت آویز پهن کردی و بعد در مورد تا کردن لباساش نوشتی کلی ذوق میکردم و نازش میکردم خدددددااااا قربونش برم
سمانه جان یوقتی حسودیت نشه هاآاااااااا!!!!! آخه ما ندید بدیدیممممم بچه نوزاد توی اطرافمون نداریم
لطفاً مقاومتو بذار کنار سریع عکس بچه مونو بذار توی سایت که دلمون براش تنگ شده آخه ایشون کوچولو ترین عضو سایت عباسمنش دات کام هستند!¡
خب سمانه جون فعلا تو و همسر گرامی و حافظ جان و تمام اعضای خانواده و خاله های حافظ جان و مادر برگ ها و پدر بزرگ گرارامی و عمه ها رو بخدای بزرگ می سپارم
لطفاً اگر تونستی یک عکس دسته جمعی کل خانواده را برامون بذار ..
بوس بوس به انگشت های فسقلی مون
سلام به رویا جانِ نازنین و مهربان.
قبل از هر چیزی میخوام تحسینتون کنم.
داستان هدایت به سایت تون رو الان خوندم.
مسیری پر از فراز و نشیب از ستل 97 تا 1402 رو نوشتین.
بسیار بسیار لذت بردم از استمرار و توکلتون در مسیر.
از کنترل ذهنتون در برهه های مختلف زندگی.
از شروع مجددتون برای ساختن زندگیتون با روشی کاملا اگاهانه و شخصیتی سپاس گزار…
من هر بار سپاس گزاری های مختلف افراد رو میخونم،یه چیزی درونم تکون میخوره.
شما نوشتی از کلید و پریز، از شعله های گاز و … سپاس گزاری میکنی و من با تمام قلبم تحسینتون میکنم برای درک بالایی که نسبت به سپاس گزاری دارین.
خداوند بزرگ سرشارتون کنه از نور خودش.
از هر چیزی که خواسته خودتونه.
لذت میبرم وقتی تو کامنت هاتون از ویوی پنجره تون مینویسین.
ان شاالله همیشه در بهترین منزل سکنی داشته باشین و بهترین ها نصیبتون بشه.
شما همیشه نسبت به من و حافظ قند عسل لطف و محبت داشتین و دارین.
ان شاالله دوباره عکس با حافظ عسلی رو میذارم و پیشاپیش ممنونم از چشم ها و نگاهِ نازنینتون به پسرم.
این قسمتی که نوشتین حسِ من بود کامل و دقیق:
میدونم از اون چراغ جادویی خوش خبری آبی رنگ سایت چقدر خوشحال میشی منم خواستم چشم و دلت رو به این نقطه ی آبی رنگ روشن کنم و شاد بشی
ان شاالله نورِ الله هر لحظه بتابه به زندگیِ خودتون و عزیزانتون.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام مامان رویای نازم !!!
از دیشب به اندازه یکسال برام گذاشت بخدا انگاری معتاد شدم به کامنتهاتون !!خودم امروز به کلی خرید مرید بیرون سرگرم کردم تا شب بشه بیام کامنتهاتون بخونم تو عقل کل ،من جواب کامنت شما رو دیروزدادم تو عقل کل
خالا بماند همان کامنت چند خط نیم ساعت شاید بیشتر وقتمو گرفت پسرم انقد ورجه ورجه کرد پرید تو سر کله م وگوشی ازمگرفت که همش پر از غلط و غلوط میشد باید ویرایش میشد دلم هم براش می سوخت که نیاز به توجه من داشت ولی خوشحال بودم که بلخره نوشتم :))
گفتم مامان رویای نازم حتمن امشب جواب میده
تو عقل کل
بعد از کارهای خونه بچه ها نشستم آخر شب پای کامنت خوندن اما دیدم فقط تو فایل دانلودی کامنت گذاشتی کلی لب و ولوچه ماویزون شد اخه من ایمیل شما رو یسالی هست فعال کردم اخه با عاشقانه هاتون لذت میبردم و در واقع من با سپاسگزاری های شما سپاسگزاری رو یاد گرفتم باورتون نمیشه من چقد با شما ذهنی نشستم صبحانه خوردم بیرون قدم زدم با یاد و خاطرات شما
از ماجرای پیاده روی و بازار روز و آقای زنگنه و ماجرای خاطرات شمال و غیره و ذالک
انگار باشما زندگی کردم انقد که با کامنتهاتون همزاد پنداری کردم در تماشای غروب و طلوع خورشید توی بالکن و تمیز کاری خونه و دسشویی و حمام و و و خرید خاک و گلدان و ماجرای سالن ارایشگاه زدن خواهرتون آرزوی مهماندار هواپیما شدن تون و ازدواج تون و خاطرات مدرسه تون زمان شاه و و و
توروخدا دوباره از پردیس زیبا آن حال و هوای سپاسگزاری مویرگی تون بنویسید من عاشق عاشقانه هاتون هستم با خدا
همانقدر که شما حرص و ولع دارید برای دیدن حافظ کوچولو پنبه ای و عجیجم منم حرص ولع دارم برای خوندن کامنتهاتون
!!
چون دارم از شما سپاسگزاری یاد میگیرممم مامان رویای نازمممم
یادت بمونه که چقدررر دوستدارمممم درسته ما تو دوتا قاره جدا زندگی میکنیم که فرسنگها باهم فاصله داریم اما مهم اینه که دلامون بهم نزدیکه مامان عزیزممم فداتتتتتشممم من!!
درود و وقت نیمه شب ما و سر شب شما در آلمان بخیر و شادی باشه
عزیز دلم چقدر خوشحال شدم که چراغ جادویی نقطه ی آبی رنگمم رو روشن کردی یهویی ناخودآگاه اون نقطه آبی رو ماچ کردم و گفتم خدایااآاا شکرتتتتتت که هر روز این نقطه های آبی رنگ سایت بیشتر و بیشتر برام روشن میشه !! بعدش دیدم ععععععععع چقدر با حال دختر خدا برام پیام داده خیلی خوشحال شدم اتفاقا داشتم توی عقل کل پاسخ مینوشتم که به سوال شما در مورد شادی درونی هدایت شدم و میخواستم پاسخ بنویسم و همچنین پاسخ دوستان را میخواندم . حالا شاید فردا با تمرکز بیشتری برم توی عقل کل پاسخ شما را اونجا مینویسم .. ولی چون شبها خیلی زود میخوابم تا خداوند منو سپیده دم بیدار کنه برای اینکه صبح بتونم نعمت شکرگذاری را بجا بیارم . ولی امشب کلی کار داشتم نتونستم زود بخوابم . و این دیر خوابیدن سبب خیر شد تا پیام شما رو دریافت کنم خدا رو شکر ..
ببخشید نمیدونستم اینقدر منتظر کامنت های من هستید وگرنه زودتر پاسخ میدادم اینقدر کامنت تون با ذوق و شوق نوشتید که فرکانس زیباتون را دریافت کردم و این شور و اشتیاق و تشویق تون رو تحسین میکنم البته توی عقل کل پاسخ شما را حتما مینویسم ممنون و سپاسگذارم که با پسر عزیزت میشینی و برامون کامنت مینویسی چقدر تحسینت کردم . چقدر خوبه پسرت باهات بازی میکنه خیلی خوبه من عاشق پسر بچه های شیطون هستم .آفرین که با این همه کارهای روزمره و زندگی بچه داری بازم میایی اینجا برامون می نویسی
دختر خدا . عزیزم . اتفاقا توی همین سایت یک دختر خانم دیگه ای هست که دقیقا اسم پروفایلش دختر خداهست ولی ایشون یک عکس فوق العاده زیبا روی پروفایلشون هست اول فکر کردم شما عکس گذاشتید ولی بعد دیدم روزشمار ورود سایت ایشون با شما فرق میکنه نمیدونم شما خودتون تا حالا متوجه شدید آیا؟!!!
لینکشو برات گذاشتم برو ببین
abasmanesh.com
ای کاش شما هم یک عکس زیباتونو و داستان هدایت تون رو بذارید .. یعنی رفتم توی پروفایل تون دیدم هیچ خبری نیست با اینکه مدت زمان زیادی در این سایت بهشتی حضور دارید خیلی دوست داشتم میدیدمت ..
در ضمن بخاطر نظر لطفی که نسبت بمن داری واقعا ممنون و سپاسگذارم آنجا که گفتی یادت بمونه که چقدررر دوستدارمممم درسته ما تو دوتا قاره جدا زندگی میکنیم که فرسنگها باهم فاصله داریم اما مهم اینه که دلامون بهم نزدیکه مامان عزیزممم فداتتتتتشممم من!!
همش خدا رو شکر میکنم که در چنین خانواده ی گرم و صمیمی حضور دارم بخاطر وجود استاد عزیزم که چنین بستر صمیمی و بینظیری را برامون فراهم کرده همیشه از خداوند تشکر و قدردانی میکنم .. دختر عزیزم منم خیلی دوست دارم یعنی تمام دوستان عزیزی که در این سایت حضور دارند را دوست دارم چون ما عزیز دردونه های خداوند بودیم که به چنین سایتی هدایت شدیم و داریم مسیر توحیدی را دنبال میکنیم انشالله بتونیم آنطوری که شایسته و لایقش هستیم از این آگاهی ها در جهت درست و مناسب رسیدن به خواسته هامون بهره ببریم استفاده کنیم
بازم ممنون و سپاسگذارم بری وجودت … مرسی مرسی عزیزم که تمام نکات کامنت هامو بصورت لیست وار برام نوشتی خیلی خیلی برام ارزشمنده جوری برام نوشتی که انگار مخاطب تمام کامنت هام هستی . واقعا خدا رو شکر میکنم که اومدی و برام نوشتی و دلمو شاد کردی . اصلا شاد بود لحظه ای هست . فکرشو بکن!!! در یک لحظه اومدم توی سایت میخواستم کامنت بخونم یهویی اینقدر خوشحال بشی !!!! در واقع شادی درونی یعنی همین لحظات یهویی . خب بعدش هی بیشتر و بیشتر خوشحال میشی حالا ممکنه برای هر چیز کوچکی یهویی شاد باشی مهم اینه که بتونی اون شادی را با تکرار و تکرار پایدارترش کنی .. مثلا همین کامنت زیباتون چندین بار خوندم و موقع نوشتن هم تیکه تیکه خوندم پس با همین نکته ها تا چندین لحظه لبخند میزنم و این یعنی آرامش یعنی شاد بودن یعنی لذت بردن یعنی دیگه داره با خوشحالی خوابم میبره و چشمام غرق خواب شده .
مرسی عزیزم فعلا دیگه نمیتونم بنویسم به امید خدا فردا صبح میام توی عقل کل البته بعد از کارهای سپاسگذاری و مدیتیشن و نوشتن. و پسر گلتو ببوس خیلی قدرشو بدون چون خیلی زود این زمانها تمام میشه بعد میبینی ععععع پسرت رفته دآنشگاه خخخخخخخ…
شبت خوش عزیز .
به نام خدا
سلام.
●الهی شکرت که لذت میبرم از شنیدنِ صوتِ قرآن.
●الهی شکرت برای نهار خوشمزه ای که درست کردم امروز برای خانواده ی زیبایِ 3 نفری مون.
لوبیاپلو برای خودمون+ سوپ برای حافظ جونم.
●الهی شکر حافظ جون فِرِنی شو خوب خورد صبح.
●الهی شکر برای حس و حال خوب امروزم.
●الهی شکر برای نوشتن تو دفترم.
●الهی شکر برای نوشتن و خوندن در سایت.
●الهی شکر مامانم و مَهدی خواهرزاده ام امروز اومدن خونه مون.
●الهی شکر برای خریدها و روزی های امروز.
●الهی شکر برای همه ی مواد غذایی که داریم.
●الهی شکر برای گوش دادن به فایلهای استاد.
●الهی شکر برای شنیدن و یاداوری اینکه ثروت خیلی وسیعه، فقط پول و درآمد نیست.
سلامتی، رابطه خوب، حال خوب و … هم ثروت هستن.
●هدایت شدم به خوندنِ کامنتهام تو همین صفحه به تاریخِ 14 مه، دقیقا دو ماه پیش.
●الهی شکرت که دارم روی خودم کار میکنم.
●الهی شکر برای کنترلِ ذهنِ دیروزم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
به نام خدا
سلام
●دیشب مامان و خواهرزاده ام محیا اومدن خونه مون دیدنِ حافظ جون.
خوش گذشت.
شام پیشِ هم بودیم.
شب رسوندیمشون و حافظ جون هم تو ماشین لالا کرد.
یه عکسِ لیت حافظ جون رو هم هدیه دادم محیا، کلی خوشحال شد.
●به عنوانِ یه مامانِ بچه 7 ماهه دار، متشکرم از اقا جمال برای پاسخ زیباشون تو عقل کل برای یکی از دوستان.
abasmanesh.com
●دیشب با داداشم تلفنی صحبت کردم و بسیار خوشحال شدم.
●الهی شکرت برای شربت البالو با یخِ دیشب.
خنکیش خیلی خوشحالم کرد.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
به نام خدا
سلام
با خودم میگم تو داری تلاش میکنی توجهت روی زیبایی ها و نکات مثبت باشه.
اما انگار کافی نیست.
چون عدم ثبات فرکانسیم داره اذیتم میکنه.
مثل الان…
چند تا چالش اومده…
و سمانه ای که سختشه آروم بگیره.
با خودم گفتم بیا طبق قانون ببینیم چی شده؟
احساسم میگه توجهت رفته رو نازیبایی و کمبود.
حست بد شده و طبق قانون:
حس بد= اتفاقات بد
حالا چه کار می تونم بکنم؟
تو این احوالات در و دیوار هم بهم فشار میارن چه برسه به شرایط.
دچارِ حمله ی ناسپاسی شدم.
مسیولیتش رو میپذیرم.
وقتی حالم بده، یعنی رفتم تو مدار ناسپاسی، وگرنه انقدر نعمت دارم که وقت نکنم سپاس گزاری کنم براشون.
چرا ذهنم داره شرایط رو بسیار هولناک نشون میده؟
چون من از خدا کمک گرفتم و شیطانِ درونم داره تمامِ زورش رو میزنه منو دور کنه از خدایِ درونم.
سمانه این تضادهایی که گفتی اومدن چی بگن بهت؟
که من چطوری میخوام زندگی کنم.
که زندگیم چه شرایطی داشته باشه.
محیط اطرافم چطور باشه.
خودم چطوری رفتار کنم.
دیروز زدم رو نشانه سایت.
این پیام رو بهم داد:
اینکه در مورد مسایل منفی و مشکلات و شرایط نامناسب و اتفاقات نامناسب هیچوقت صحبتی نکنم
سمانه ببین
خداوند سر بزنگاه دیروز بهت چی گفت:
هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر
آرامتر از آهو بی باکتر از شیرم
هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر
رنج از پی رنج آید، زنجیر پی زنجیر
خدایا خودت کمکم کن، قلبم رو گشاده کن، زبانم رو نرم کن، ذهنم رو اروم کن.
یا لطیف، ارحم عبدک الضعیف
ظاهر این کامنت شاید سپاس گزاری نباشه، اما نکته مثبتش اینه دنبال بهبودم که اومدم اینجا و نوشتم.
وگرنه اعصاب خوردیمو بیشتر میکردم، میرفتم تو جلدِ قربانی، عصبانیت و خشم.
میدونم خودم فرکانس مسموم فرستادم که الان تو این شرایطم.
حالا چی فرستادم باید برم بررسی کنم…
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
به نام الله یکتا و زیبا
سلام
الان چند تا زیبایی به چشمم خورد و یادم اومد، که دوست دارم بنویسم.
حافظ تخت داره، اما بینِ من و باباش رو زمین روی تشک، تو اتاقِ خودش میخوابه.
الان یه لحظه دیدم پایین پاش اسباب بازی هاش ریخته، بالش های محافظتیِ دور اتاق رو دیدم و اتاقی که شلوغه و پخش و پلا.
همین بی نظمی گاهی اعصابمو خورد میکنه، اما الان فقط زیبایی دیدم و حس کردم:
الهی شکر که ما بچه داریم.
الهی شکر که بغلِ بچه مون میخوابیم.
الهی شکر اسباب بازی تو اتاقه، یعنی هم بچه داریم و هم بچه مون اسباب بازی داره.
الهی شکر بچه مون سالمه و بازی میکنه با وسایلش.
اینا یادگاری های شیرین از این سنِ حافظ هست و لذت بردم از تماشای اسباب بازی های جوجوی قشنگم.
الهی شکر برای رشد بچه مون و اینکه داره به لطف خدا رشد میکنه و بزرگتر میشه و هر لحظه شیرینی هاش بیشتر میشه فداش بشم.
جدیداً سینه خیز میره، یه دستش رو زیرش نگه میداره به قولِ عمه اش عینِ کماندوها میاد جلو، میگه نه نه نه نه نه، زبونشو در میاره، غلت هم که مدتهاست میزنه، لپمو میگیره، موهامم میگیره و کلی شیرین کاریِ دیگه.
عاشقتم حافظِ مامان.
در پناه خدا باشی همیشه.
تو مدار امنیت و سلامتی و ثروت و شادیِ الله باشی همیشه مامانی.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
تو دفترم سپاس گزاری و نکات مثبت نوشتم.
همسرم بهم یه لیوان آب خنک داد، خیر ببینه.
شب ها و در طیِ روز به حافظ جون شیر می دم، الهی شکرت.
غذاشو عالی خورد امروز، آب خورد، قطره آهن و مولتی ویتامینشو خورد و …
انگشتم آسیب دیده، همسرم خیلی کمکم میکنه در بچه داری، ممنونشم.
داشت اعصابم خورد میشد که چرا نمیتونم خودم مثل قبل کارهای بچه و آشپزی و شست و شو رو راحت انجام بدم به خاطر دستم که فکرمو عوض کردم:
به چشمِ استراحت نگاه کن به این اتفاق و بذار بگذره تا دستت خوب شه.
احساس لیاقت کن و کمک ها رو با خوشحالی بپذیر.
درس این اتفاق رو هم بگیر و کمتر کن شتابت رو دختر خوب.
بیشتر قدر دان دستم و اعضای بدنم شدم این مدت…
یه انگشتم آسیب دیده و 9 انگشت دستم و 10 انگشت پام سالمه.
سپاس گذاری که شایسته اش باشه نکردم وجدانا.
انقدری که اذیت شدم برای یه انگشت دستم.
خدایا ازت ممنونم برای سلامتیِ کل بدنم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام.
بسته به مداری که هستم، وضعیتِ کنونی ام تعریف میشه.
تو مدار سپاس گزاری ام یا ناسپاسی.
اینطوری نیست که ثابت باشم.
نه، من در پایداریِ فرکانسی نیستم.
البته خدا رو شکر لحظاتِ فرکانس پایینم درصد کمتری دارن تا لحظاتِ فرکانسِ خوبم.
باگم شناسایی شد.
میزان توجهم متناسب با نعماتم نیست، یعنی بر عکس هست، نعمتهام خیلی بیشتر هستن ولی ذهنم زوم میکنه روی اون چند تا دونه کمبودم…
خدایا ممنونم برای تمام لحظاتم…
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت