زیبایی ها را ببینیم - صفحه 90
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-22.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2015-09-12 13:15:272020-08-22 01:48:58زیبایی ها را ببینیمشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
هو الرزاق
سلام
خدایا ازت ممنونم برای خریدهای امروزمون.
برای بنزین زدن.
برای خواب خوب من و حافظ.
برای گرمیِ لباس هامون که از سرما محافظتمون می کنن.
برای گرمایِ خونه مون.
برای پسر قشنگم
برای سلامتی مون.
برای حضور زیبای خداوند عزیزم و معجزه های ریز و درشتش هر روز تو زندگیمون.
برای روزی ها و نعمت هامون.
برای اسباب بازی های پسرم که تو خونه پخش و پلاست.
برای سینه خیز رفتن حافظ جونم.
برای صورت مثل ماهِ پسرم.
برای
دلارام عزیز یه چیزی نوشت تو کامنتش که خیلی خوشم اومد:
نوشت خدا رو شکر برای دوتا پای کوچولویی که راه میره تو خونه مون…
الهی شکرت…
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
هو الرزاق
سلام.
کامنتم اینجا پرید، اشکالی نداره دوباره مینویسم.
حُسنش اینه دوباره توجهم میره به سمتِ نکات مثبت و زیبایی ها و داشته هام.
● استاد تو فایل جدید گفتن ادم شاکر، واسه داشته هاش سپاس گزاری میکنه و حواسش به داشته هاشه نه نداشته هاش.
ادم ناسپاسم حواسش به نداشته هاشه.
من نمیخوام کفرانِ نعمت کنم.
دوباره بهم تلنگر خورد.
برای داشته هات با قلبت تشکر کن، حتی اگه اون داشته 2 تا تخم مرغ تو یخچال باشه.
تو همیشه برای یه شونه تخم مرغ تشکر میکنی.
بلدی برای هر اندازه از نعمت هم تشکر کنی؟
یا باید پر و زیاد باشه که تشکر کنی و ذوق کنی؟
مچِ ذهنمو گرفتم که چطوری، مقدارِ کم، به چشمش نمیاد و باید زیاد باشه تا فکر کنه باید تشکر کنه.
نه عزیزم، تخم مرغ که سهله، حتی تو میتونی برای خود ظرفِ خوشگلِ جا تخم مرغیِ تو یخچالتم تشکر کنی حتی اگه ظرف خالی باشه.
خدایا مچکرم که داری اینا رو با مثال واقعی تو زندگیِ خودم یادم میدی که بهتر درک کنم.
● امروز آقاجون (پدرشوهر عزیزم) اومد خونه مون و سورپرایز شدیم.
زنگ زد که میاد گفتم آخ جون بدو بیا :)
بسیار مهربان، شوخ طبع، بخشنده و دوست داشتنیه.
خدا حفظش کنه.
خیلی محبت میکنه بهمون همیشه.
با حافظ جون کلی بازی و شادی کرد.
خدایا شکرت برای تک تک اعضای خانواده ی همسرم که بسیار عزیز هستن و محترم.
دوستشون دارم.
●2 دی رو به خودم و 25 دی رو به همسرم تبریک میگم.
اولین سال مادر و پدر شدنمون هست و خوشحالم که خداوند مهربان حافظِ قند عسل رو بهمون هدیه داد.
ان شاالله به یاری خدا پدر و مادر خوبی باشیم برای بچه مون.
مبارکِ همه ی پدر و مادرها باشه بچه های نازنینشون.
● خدایا مرسی برای روزی های لایحتسب امروزمون.
مرسی که انقدر ظریف و بادقت چیدمان میکنی.
چیزی که دیشب بهش فکر میکردم رو امروز اجابت کردی.
سند مجدد برای اینکه فقط و فقط روی خودت حساب کنیم به چگونگیش هم کاری نداشته باشیم.
● کامنت زیبا و خواستنیِ خانم سلیمی نازنین و ناعمه جانم رو خوندم.
چقدر لذیذ و لذت بخش بود.
دوست داشتم همچنان متنشون ادامه داشت.
خدایا شکرت که روزی ام کردی دیدن و خوندن کامنت هاشونو.
با عشق براشون پاسخ نوشتم.
● درسته برق داره میره، ولی ما طبقه نیم هستیم و همچنان آب داریم. الهی شکر.
دیروز هم که رفت، حافظ خواب بود مثل الان.
بعد که بیدار شد رفتم شام بپزم.
خدا رو شکر هم آب داشتیم هم گاز.
و تونستم 60-70 درصد از آشپزیمو انجام بدم تا برق بیاد.
با خودم مرور کردم چه نکات مثبتی وجود داشت و احساسم تحتِ کنترلم بود. الهی شکر.
● الهی شکر برای بسته بندی کردن گوشت های مرغ برای حافظ جون کوچولو کوچولو به اندازه وعده های غذاییش برای فریزر و همینطور بسته بندی کردن گوشت برای خودمون در فریزر.
● کیف میکنم از آشپزی برای حافظ.
عاشق سوپ هاشم.
عاشق مخلوط کردنِ مواد داخل سوپش.
عاشق قاشق قاشق، سوپی که میخوره.
خدایا شکرت که برام آسان و شیرینش کردی.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
به نام الله یکتا
سلام به استاد عزیز
سلام بچه های زیبای سایت عباس منش
خدارو صدهزار مرتبه شکر برای امروز که توی همون صبح زیبا ی بارون زمستونی فوقالعاده بارید و چقدر هوا رو تازه و یخ یخ کرد
با دیدن دوباره این فایل هم این مناظر فوقالعاده طبیعت رو دیدم که اینقدر همه چیز مرتب سر جایش بود از اون آبی که از بالای کوه جاری میشد و این جنگل ها و خانه های فندقی زیبا که به نظرم بیشترشون آمیخته بود با طبیعت و کلا از چوب درست شده بود .
حتی عطر گیاهانی که توی این چمن زار سراشیب بود رو کاملا احساس کردم و به خودم گفتم این باران رحمت الهی نوید بخش ی بهاری همچنینه
اما موضوعی که الان میخواستم بگم موضوعه دیدن زیبایی و تحسین زیبایی ها با احساس خوب هستش که منو اون موقع که تازه کار بودم میبردم به بهترین طبیعت ها بهترین زیبایی ها
یادمه اونقدر تحسین میکردم زیبایی رو که مادرم ی مسأله براش پیش اومد مه باید میبردمش دکتر آقا من کلا نمیدیدم شرایط مادرم رو ولی میدیدم زیبایی اون هتل رو
صبحانه سلف سرویس فوقالعاده اون هتل رو تمیزی بیمارستان رو و زیبایی خیره کننده اون محیط رو و اینکه با ی اپلیکیشن فوقالعاده به راحتی رفتیم تا مقصد و برگشتیم در کوتاه ترین زمان ممکن
و حایزش این بود وقتی از تهران زیبا خارج شدم دیدم پشت ی کامیون نوشته in good we trust
و گفتم خدایا شکرت چه نشونه ای بود برای من
خدایا صدهزار مرتبه شکرت برای این همه زیبایی الان داری به من چی میگی
و اینها همه رو گفتم که به خودم بگم بابا تحسین کن زیبایی باران رو تحسین کن زیبایی محیط خانه رو تحسین کن زیبایی محیط کار رو تحسین کن درآمد کم رو تحسین کن کم شدن هزینه رو و اینها همه سراسر زیبایی و عشق و پاکی و ثروت و معنویت هست
خدایا صدهزار مرتبه شکر برای این آگاهی نابی که امروز روزی من کردی
استاد قلبم باز شد و آرام آرام شروع به تپیدن میکنه
این احساس رو خیلی دوست دارم
انگار خدا داره بهم میگه بنویس
منم میگم چشم
میگه از زیبایی بنویس و از طبیعت
از رحمت بیکران من بنویس و از فضل عظیم من
از هدایت من بنویس که از هر قدری بالاتر و هر مسیری روشنا تر و زیباتر و آسان تر
خدایا شکرت برای اینکه در این دنیا با کسی مثل استاد عباس منش آشنا شدم
خدایا من در همه زندگیم گمراه بودم ولی قلب پاکی داشتم
و خودت به قلب من آگاهی
شاید بعضی وقت ها مسیر رو گم کردم ولی تو وقتی جسارت من رو دیدی هدایتم کردی تا بتونم نه تنها زندگی خودم رو گسترش بدم بلکه زندگی خیلی ها با همین پیشرفت های من تحت تاثیر قرار گرفت نمیخوام بگم گذشته چی بودم ولی اون عمده فروشی که جنسش تا میرسه در مغازه مشتری ها به فروش میرسه منم و همه بهم میگن به خاطر قیمت نیست به خاطر دست سبکته و من میگم شما از من خرید نکردین توی دل خودم اعتبارش به الله یکتا میرسه
به نام خدای مهربان و بخشنده و هدایتگر
سلام.
– فایل جدید اومد.
اخ جون.
فایل بدبینی و خوش بینی.
الهی شکر.
– الان یه کامنت تو صفحه فایل جدید (خوش بینی و بدبینی) نوشتم ولی پرید…
تلاشمو کردم ولی برنگشت.
خدا رو شکر انقدر تغییر کردم که نه تنها ناراحت نشدم، بلکه رفتم تو فایل قبلی یه پاسخ برای زینب جان نوشتم.
کنترل ذهن بهم میگه اشکالی نداره کامنتت پرید.
شاید وقت ارسالش الان نبوده.
شاید بعدا کامنت دیگه ای باید بنویسی برای اون فایل.
خلاصه که این ارامش، برای من بسیار خوشحال کننده است.
الهی شکر برای ذره ذره تغییراتم.
– آخر هفته منزل مادرم بودیم، عالی بود و خیلی خوش گذشت.
– حافظ جون سوپ و فرنی شو عالی نوش جان کرد، الهی شکرت شکرت شکرت.
– حافظ جون قطره اهن و مولتی ویتامینش رو خورد، آب هم خورد، الهی شکرت شکرت شکرت.
– الهی شکرت برای سلامتی پسرم.
برای سلامتیِ همه مون.
– در ظرفِ روغنِ ماساژِ حافظ که فکر میکردم گم شده، پیدا شد.
تو کشو بود.
– کیف پولم که فکر میکردیم گم شده، پیدا شد، با کنترل ذهن.
تو کوله ی حافظ بود.
– دیشب کامنت پاکیزه جان رو خوندم و خیلی چسبید بهم.
جالبه قبلش تو مدار خوندنش نبودم ولی دیشب که دسترسیم بهش باز شد خیلی خوشم اومد از کامنتش.
الهی شکرت شکرت شکرت.
– اومدم از فایل جدید پیش مادر و همسرم تعریف کنم، که یه لحظه جلوی خودمو گرفتم و گفتم خودتون گوش بدین بهتره.
آخیش، اولین تلاشِ من برای کنترلِ زبانم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
به نام خدا
سلام
اومدم تو دفترم بنویسم ولی الان اینجام…
به رسمِ تعهدِ روزانه ام با این صفحه و توجه به نکات مثبت زندگیم.
~موقع کامنت خوندن، حافظ پیشِ باباش بود، من هول هولکی کامنت میخوندم و رد میکردم…
یهو به خودم اومدم دیدم مسیله چیه؟
اینکه من معذبم حافظ پیش باباشه و هر لحظه میترسم بگه بیا تو بگیرش، پس تند تند کامنت میخونم و یه جاهاییشو رد میکنم…
گفتم Stop
بخون با ارامش.
تا هر جا رسیدی بخون.
هر وقت نیاز شد بری پیش حافظ برو با ارامش و شادی.
عجله، عجله، عجله.
شتاب، شتاب، شتاب.
یعنی چک و لگدهایی که من تو زندگیم از عجله و شتابم خوردم تمومی نداره.
هر بار یه ماسکِ جدید میزنه و حالِ منو میگیره.
الان خوشحالم برای این درک و یه چیز دیگه، اینکه درک کردم این هول زدنام از حس بی لیاقتی هم ممکنه بیاد.
چون یه باور وول میخوره اون پسِ ذهنم گاهی که:
مادرِ خوب، دایم پیشِ بچه اش هست و بهش میرسه.
و وقتی این باور بالا میاد حس میکنم کم هستم.
کافی نیستم.
مادر خوب و کاملی نیستم.
بعد با خودم گپ میزنم که نه.
تو مامان خوبی هستی.
برای حافظ عشق و علاقه و توجهت رو نثار میکنی.
بهش رسیدگی میکنی.
باگ های شخصیتی هم داری، ولی با عشق با حافظ هستی.
در کنار حافظ، تو خودتم اهمیت داری و ارزشمندی.
همسرت هم مهم و ارزشمنده.
همه ی جهان مهم و ارزشمندن.
قرار نبوده و نیست فقط یه چیز مهم باشه و بقیه رو بیخیال شی.
اینطوری تعادل از بین میره.
خودت باش سمانه.
خودت رو زندگی کن.
ارزشمندی و مادر بودنتو گره نزن به معیارهای رایج که بعضیاشون واقعا اشتباهن.
باورهاتو شخم زدی میدونم، ازت ممنونم.
افرین که تا باورهای مسموم میاد بالا، خودت صحبت میکنی با خودت تا حست درست بشه.
ممنونتم.
~داداش و زن داداش و برادر زاده ام رو دیدم خونه ی مامانم.
خوش گذشت.
شاد شدم.
الهی شکرت.
~برق قطع شد، یه کنترل ذهن جانانه کردم.
خودم کیف کردم از خودم و افکارم.
با الگو گرفتن از استاد، گفتم چطوری فکر کنم که بهم حس خوب بده؟
از چه زاویه ای نگاه کنم؟
اینارو با خودم گفتم:
الهی شکر که تو خونه هستیم، جامون گرم هست و امن، شام خوردیم، چای خوردیم، برنامه مون رو دیدیم و تموم شده، حس و حالم خوبه، گاز داریم و …
و واقعا حسم خوب بود، با حافظ جان بازی کردیم با نور چراع قوه ی موبایلهامون.
تقریبا 45 دقیقه بعد برق اومد.
قطع برق باعث میشه بهت درک کنم هر روز چه نعمت ارزشمندی دارم و باید بهتر سپاس گزارش باشم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
به نام الله
سلام.
●حس و حالم خوبه، الحمدالله.
●چند روز پیش تو صفحه ای میخواستم کامنت بنویسم، یه لحظه گفتم کامنت بقیه رو بخونم ببینم چی نوشتن ایده بگیرم، بعد گفتم نه، از درون خودت بنویس، فارغ از کامنت بقیه که محترم و ارزشمنده.
اتفاقا خیلی لذت بردم از نوشتن و گوش کردن به درونِ خودم.
● صبح که یادم افتاد دیشب لوازم التحریرم رو سازماندهی مجدد کردم، ذوق کردم.
درسش واسم این بود که:
این سازماندهی روحیه مو شاداب کرد.
خوبه هر از چندگاهی این سازماندهی ها رو تو نقاط مختلف خونه انجام بدم تا هم خودم شاداب تر شم هم خونه.
● دایره آبی دیدم و ذوق کردم.
●کامنت خوندم و نوشتم.
●ترجمه صوتی قرآن رو گوش کردم.
اینطوری دارم تکاملی با قرآن ارتباط میگیرم.
الهی شکر.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
به نام الله
سلام
– تو یکی از کامنتهایی که خوندم هدایت شدم به قدم 5 جلسه 6.
فایلی در جهت تمرکز به نکات مثبت.
الهی شکر برای دسترسی ام به فایل و تماشای زیبایی ها و نکات مثبت و درس هاش.
– خدایا شکرت که جلد 25 دفتر سپاس گزاری مو آغاز کردم.
خدا رو شکر برای فرصتِ نوشتن و تامل و تفکر روی نعمت هام، زیبایی های زندگیم.
– لوازم التحریرم رو سازماندهی کردم توی دو کشو.
کمدِ کتابخانه سازماندهی شد.
کشوهای تختمون سازماندهی شد.
طبقه ی کمد دیواری سازماندهی شد.
بعد از مدتها خونه تکونیِ لوازم التحریرم خیلی بهم چسبید.
دیدن و مرتب کردنشون باعث شد بفهمم و یادم بیاد چقدر امکانات و نعمت دارم.
یه عالمه کاغذ و مداد رنگی و ماژیک و …
بیشتر از 10 تا دفترِ قشنگِ خالی برای سپاس گزاری آماده به خدمت دارم.
خدایا مرسی برای تک تکِ وسایلم.
– خیلی لذت بردم از تعویضِ لباس حافظ جون.
خدایا شکرت برای قند عسلم.
– دفتر خاطراتی که از حافظ جون مینویسم رو خوندم امروز.
دقیقا یک سال پیش شروع کردم به نوشتن، از اول دی 1402، زمانیکه حافظ جان توی دلم بود و باهاش عاشقی میکردم.
الانم با وجودِ نازنینش کنارم دارم عاشقی میکنم.
– خدایا ازت ممنونم که از روزها و ماه های اول بچه دار شدن عبور کردم و شرایط برام بسیار اسان تر شده.
در حقیقت 2، 3 ماه اولیه بعد از زایمان سخته چون شرایط خیلی جدیده و ذهن زمان نیاز داره تا سازگاری پیدا کنه با شرایط جدید تا بتونه با ارامش بیشتر جلو بره.
الانم چالش های خودم رو دارم، اما من ظرفیتم بالاتر رفته به لطفِ الله.
الهی شکرت برای فرزندِ نازنینم.
– دایره آبیِ زیبا رو داشتم و پیامی از دوستِ نازنینم.
– کامنت خوندم و نوشتم.
خدایا شکرت.
– تو دفترم نوشتم.
الهی شکرت.
– سوپ برای حافظ جانِ جانانم پختم.
به موادِ قبلی، کدو حلوایی اضافه کردم طبقِ لیستِ دکترِ حافظ جون.
با ذوق هر بار ماده ی غذایی جدید رو به سوپش اضافه میکنم.
خیلی نظمم و برنامه ریزی مو دوست دارم.
آفرین سمانه جونم.
جالبه در عین حال که نظم دارم، دارم منعطفانه جلو میام.
این بهبود عالی هست برای سمانه.
– دارم تمرین بزرگی میکنم این روزها…
اینکه دلسوزی نکنم.
با دخالت بیجا و راهکار دادن، رشد بقیه رو خراب نکنم.
اینکه سکوت کنم و اجازه بدم فرد مسیولیت خودشو بپذیره و رشد کنه و بهبود بده خودشو.
اینکه با شتاب نخوام مسیله ای رو برطرف کنم.
این درس بزرگی برای من هست.
و به خودم دایم میگم روی خدا حساب کن.
الهی شکرت.
– خوندنِ کامنت های قبلی خودم پارسال، حس خوبی بهم داد.
مخصوصا این یادآوریِ ناب از زبان خودم برای خودم:
و سپاس گزار باشم واسه داشته های الانم، همون چیزایی که قبلا ارزوشو داشتم و الان دارم، و خودمو کنترل کنم که خواسته های بیشتر و بزرگترم باعث نشن دارایی ها و موفقیتهای الانم به چشمم نیاد…
– یه حسی دارم:
اینکه با به دست آوردنِ نتایج، کم کم آدم سطح توقعش بالا و بالاتر میره و ممکنه اونطور که باید دیگه سپاس گزاری نکنه، چون نعمتهاش عادی شدن براش.
چون نعمتهایی که الان داره و قبلا ارزوش بوده رو کم و کوچک و بدیهی میبینه.
در حقیقت میگه من چیز خاصی ندارم که.
یعنی یادم میره چقدر برای رسیدن به هر کدومشون ذوق داشتم و خوشحال شدم.
انگار که از اول اینطوری بودم و اینا رو داشتم…
از خداوند میخوام اگاه تر و هوشیارترم کنه نسبت به نعمت ها و داشته هام.
که به یادم بیاره احساسِ اولیه ام رو وقتی به خواسته ای توی دلم رسیدم…
– خرید پوشک (مای بیبی) برای قند عسل.
خوشم میاد که به چیزهایی اشاره کنم که به نظر ساده یا بدیهی میان.
ولی حقیقتاً همه شون نعمت هستن و بسیار ارزشمند.
– از استاد شنیدم اینکه گاهی سختی ها مفید هستن، میان تا ادم یاد بگیره باید چه کنه. که بلند شه و …
در شرایطِ کنونی خیلی بیشتر دارم قدردانِ پول میشم.
بیشتر قدردان داشته هامون میشم.
– این روزها بیشتر دارم تمرین میکنم آدم ثروتمند چه افکار و باورهایی داره.
اینکه به پول احترام میذاره.
حتی به 1000 تومن، ده هزار تومن احترام میذاره و قدرش رو میدونه.
با بی احترامی مچاله اش نمیکنه، پرتش نمیکنه کنار…
نمیگه اینکه کمه و بی احترامی کنه بهش.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
به نام خدا
سلام.
●قسمت 15 زندگی در بهشت رو دیدم:
مریم جونِ شایسته، سلام و عرضِ ادب.
مرسی که انقدر باسلیقه هستی.
مرسی که انقدر شایسته هستی.
مرسی که زندگیِ روزانه رو ضبط کردی تا یه عالمه درس بگیرم.
مرسی که آشپزی کردی با دوربین در دست.
مرسی که انقدر ماه هستی.
مرسی که با ارامشت، کلی بهم درس میدی.
مرسی که با صلحِ درونیت، کلی بهم درس میدی.
مرسی برای اخلاق و شخصیتِ قشنگ و تحسین برانگیزت.
ماچ به روی ماه و نازنینت.
●کامنت خوندم و نوشتم.
داشتم تو عقل کل پرسش و پاسخ ها رو میخوندم که فهمیدم وارد حاشیه شدم…
سوالی مطرح شده بود و تو پاسخ ها حاشیه ی کلامی ایجاد شده بود.
یه جور لجاجت یا تعصب برای بیانِ نظر…
به خودم گفتم خوب مچت رو گرفتما…
فرقی نمیکنه کجا، هر وقت حس کردی داری از اصل دور میشی محیط رو ترک کن…
دیدی وقتی تصادف میشه ادمها کنجکاویشون تحریک میشه وایمیسن به تماشا و فیلمبرداری…
اونجوری عمل کردم، وقت گذاشتم تا کَل کَل هارو بخونم ببینم کی چی میگه و پرسنده ی سوال چی جوابشو داده…
جالب بود همه هم از قول استاد و اموزش ها مینوشتن، از قول قران مینوشتن، از قولِ قانون…
و جالبیش این بود نظراتشون متفاوت بود.
درسش برای من این بود:
وقتی طاقتِ اینو نداری که تو کامنت برات چیزی بنویسن که مطابق میلت نیست و واکنش میدی، پس بدون هنوز شخصیتت عوض نشده فقط تئوری شنیدی ولی به عمل نرسیدی.
برای بقیه نمیگما.
مستقیم درس برای خودمه.
وقتی چیزی که قبلا تحریکم میکرده به واکنش دادن، ناراحت یا عصبیم میکرده، هنوزم بهش واکنش میدم، یعنی شخصیتم عوض نشده.
تو شرایط گل و بلبل معلوم نمیشه من عوض شدم یا نه.
اتفاقا تو چالش و تضاد معلوم میشه چند درصد اموزش ها نفوذ کردن به شخصیتم.
در نهایت که الان متوجه شدم هنوز دنبال حاشیه میرم گاهی…
●ترجمه صوتی سوره طه رو گوش میدم و کیف میکنم.
سعیده جان شهریاریِ عزیزم مرسی برای معرفی سایت موسسه شراب بهشتی.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
یا لطیف
سلام
خوندنِ کامنت ها خیلی خوبه.
جوابِ منه.
قشنگ حس میکنم پیامی برام دارن.
کامنت ها کلی انرژی و حس خوب دارن.
مثال هایی که بچه ها میزنن از خودشون و زندگیشون که بسیار کاربردی هست.
لذت بردم از الگوهایی که بچه ها تو ثروت 1 نوشته بودن برای عامل نبودنِ تحصیلات و مدرک تحصیلی برای خلقِ ثروت.
دیشب که داستان هدایت رویا جان مهاجر سلطانی رو خوندم و سپاس گزاری هاشو، تلنگر خوردم که دنیای سپاس گزاری چقدر میتونه وسیع باشه.
چیزهایی باشه که من حتی بهشون فکر هم نکردم.
یعنی انقدر بدیهی دارمشون که متوجه نیستم نعمت هستن.
برای همینه خوندنِ سپاس گزاری های ادم های مختلف برام جذابه، از مامان خودم بگیر تا بچه های سایت و …
امروز هم تو سوپ حافظ جون تغییر ایجاد کردم.
پیاز اضافه کردم+ اب لیمو ترش تازه.
براش کدو حلوایی هم خریدم برای مرحله ی بعدی.
خیلی ذوق دارم هر دفعه یه چیزی به سوپش اضافه میکنم و نوش جان میکنه.
مامان فداش بشه الهی.
دیروز تو ستاره قطبی یه نشونه خواستم از خدا برای مدار ثروت، امروز اومد.
امروز بارونِ رحمتِ الهی اومد.
عالی بود.
کبوتر دیدم، گل های زیبا دیدم.
خدایا مرسی که چشم های بینا و سالم دارم و میتونم این زیبایی ها رو ببینم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
یا رحمان
یا رحیم
یا ارحم الراحمین
سلام.
دیدین یه وقتایی انگار یه پرده کنار میره، درکمون نسبت یه مفهوم به شدت باز میشه.
این روزها یهو نسبت به بعضی صحبت های استاد این شکلی میشم.
خیلی سپاس گزارم که درکم داره بهتر میشه.
امشب شام رفتیم منزل مامانم.
خیلی خوب بود و خوش گدشت.
مامانم دفتر سپاس گزاری داره و مینویسه.
من با عشق هر بار میخونم دفترشو.
خیلی کیف میکنم از جمله هاش، تشکرهاش، گفتگوهاش با خداوند.
تازه شروع کرده به نوشتن.
و بسیار با اعتماد به نفس و احساس لیاقت داره مینویسه.
عاشق جمله هاشم، توشون پر از انرژی و عشق هست.
با خوندنشون میتونم سپاس گزاری رو بهتر و بیشتر تمرین کنم.
مامانم خیلی با احساس و لطیف مینویسه.
خیلی مهربون و دوست داشتنیه.
خدا حفظش کنه برای همه مون.
با عشق، اسم همه مون رو میاره تو سپاس گزاری هاش.
خدایا شکرت که به مامانم سلامتی و انرژیِ عالی میدی هر لحظه.
تو ستاره قطبی امروز نوشتم دایره ابی رو میبینم، چند دقیقه پیش دیدم.
پیام پر از مهر رویا جان رو دریافت کردم.
الهی شکرت.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت