زیبایی ها را ببینیم - صفحه 94

1401 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1944 روز

    هو الرزاق

    سلام.

    امروز حرف جالبی زدم:

    به خاطر یه قند خراب و سیاه، ارزش و نعمتِ یه قندون قند سالم و سفید رو زیر سوال نمیبرم.

    اینو برای این گفتم که یه ناراحتیِ کوچولو باعث نمیشه یه عالمه شادی و لذت رو نادیده بگیرم.

    یعنی در واقع بی انصافیه.

    سمانه جانم ازت راضیم.

    از تغییرت در اون مثالی که تو ذهنته الان، بسیار خوشحالم و بهت افتخار میکنم.

    دوست دارم بهبودهای کوچک و مستمر دارم.

    دوست دارم تلاشمو میکنم برای بهتر شدنم.

    دوست دارم تغییر عملکرد دارم در جهت بهبود.

    الهی شکر.

    امروز یه مطلبی خوندم در سایت در رابطه با وابستگی:

    یعنی اینکه حالِ خوشت رو به چیزی گره نزنی.

    یعنی اگه نباشه به هم بریزی.

    یا دایم منتظرش باشی.

    عدم وابستگی یعنی من خوشحالم با بودن یا نبودن چیزی.

    اینا شاید در ظاهر همینجوری اومدن جلوی چشمم، ولی خودم که متوجه میشم تلنگرهای ریز روزانه هستن برای من که بهشون فکر کنم، روشون تامل کنم، تو مثال های اکنونِ زندگیم بررسیشون کنم.

    الهی شکر برای استاد جان و سایت و کامنت ها.

    این کامنت های سایت، شگفت انگیز هستن به معنای واقعی.

    شاید در ظاهر عادی میخونم و میرم بعدی.

    حتی گاهی فکر میکنم اینی که خوندم رو درک نکردم، یا نچسبید بهم، یا تو مدارش نبودم، ولی جالبه که بگم اونی که باید درک کنم رو درک میکنم، اونی که نیازمه رو دریافت میکنم، و لذت میبرم که میرن تو ذهن و قلبم…

    الهی شکر.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1944 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام.

    امشب وقتی داشتم سوپ شام حافظ جون رو میدادم با دادن هر قاشقی بهش سوره حمد رو با معنیش گفتم براش.

    برای خودم خیلی لذت بخش بود گفتن بسم الله الرحمن الرحیم و خوندن عربی و ترجمه ی سوره.

    الحمدالله امروز سوپش رو بسیار عالی و با اشتها خورد، من خیلی لذت بردم و ممنونم از خدا.

    دارم تمرین میکنم وقتی یه چیزی کیفیتش کمتر از دفعه های قبلش هست هم همچنان سپاس گزار باشم.

    امروز مادرشوهر عزیزم اومد خونه مون و کلی خوراکی برامون آورد.

    عمه جون حافظ هم براش لباس هدیه گرفته بود

    و فرستاده بود.

    بسیار زیبا و خوش رنگه.

    ترکیب رنگ زرد در کنار سرمه ای فوق العاده بود، خوشم اومد.

    مامان جون نازنینم هم برای حافظ جون خرید کرده بود و عصر تا شب پیشمون بود.

    الهی شکرت بی نهایت.

    امروز در ادامه ی دیروز، فوق العاده بود.

    دیشب همسرم یه خبر خوش داد.

    امروز هم یه خبر خوشِ دیگه داد.

    الحمدالله.

    الهی شکر برای سپاس گزاری های مکتوب دیروزم.

    الهی شکر برای افراد نازنین زندگیم.

    الهی شکر برای نعمتِ مادرم.

    الهی شکر برای نعمتِ مادر همسرم.

    الهی شکر برای پسر جانم.

    الهی شکر برای سمانه جانم.

    سمانه جان، ممنونم ازت.

    تو خیلی تلاش میکنی هر روز.

    سپاس گزارتم.

    من از تو راضی هستم سمانه جان.

    تو کم نیستی.

    تو خوبی، کافی هستی.

    یه چیزی رو در مورد خودم متوجه شدم دیشب.

    در حقیقت کامنتی از دوستی خوندم که داشت صداقتش رو تحسین میکرد…

    منم دیدم بله من، سمانه جان صوفی، صداقت دارم، بخشِ زیادی از من اکثرا صادق هست و هیچ تمایلی به دروغ گفتن نداره.

    نجوا میگه نه، تو دروغم میگی.

    بله، اما درصدش نسبت به صداقتم خیلی کمتره.

    من صاف و صادق و روراستم.

    شیله پیله و بد ذاتی ندارم.

    الهی شکر برای صفات و ویژگی های خوبم.

    در مورد چیزی تو سختی بودم.

    اما دقیقا از چند روز پیش که از خدا کمک خواستم پشت سر هم داره گشایش میشه، نعمت ها سرازیر میشن، خبرهای خوب میشنوم.

    الهی شکرت.

    چندین مورد تمرین کردم به قضاوت دیگران در مورد عملکردم توجهی نکنم.

    الهی شکرت.

    یه مورد اگاهانه تلاش کردم سمانه رو سرزنش نکنم، احساس گناه ندم به خودم.

    الهی شکرت.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1944 روز

    به نام خدا

    سلام.

    امروز روز خوبی داشتم.

    اگه بخوام بررسی کنم اینا به چشمم میاد:

    کنترل ذهن کردم، حسم خوب شد و اتفاقات خوب اومدن.

    الان داشتم کامنتهای دوستان رو از ایمیلم میخوندم که یهو دایره ابی رو دیدم کنار پروفایلم.

    به خدا گفتم باهام صحبت کن.

    پیام هاش برام ایناست:

    به داشته هات فکر کن

    حال واحساسات رو عالی نگه دار

    از مسیر لذت ببر

    ثروت لاجرم وارد زندگیت میشه

    وظیفه تو وکار تو فقط فقط کنترل ذهن هستش

    الهی شکرت.

    امروز تو دفترم هم مثل سایت، زیاد نوشتم.

    انقدر قلبم صیقلی بود که تند تند مینوشتم…

    امروز سپاس گزاری از خدا نوشتم.

    تشکر از خودمم نوشتم.

    یه افکاری اومد تو ذهنم که اذیتم کنن و حسم رو بد کنن، اونارو هم به لطف الله، مهار کردم.

    چقدر همه چیز حولِ محور کنترل ذهن میچرخه.

    خدایا یادم بده بهتر کار کنم روش.

    امروز وقتی کامنتهای بچه هارو میخوندم پیامی دریافت کردم:

    اینکه باید ظرفمو بزرگ کنم تا نعمت های بیشتری دریافت کنم، نه اینکه من از چه راهی به خواسته هام میرسم.

    امروز شفاهی هم سپاس گزاری قلبی کردم به درگاه خدا.

    خیلی ساده تر از قبل.

    یه طوری شدم امروز که خودم هم کلی لذت بردم.

    نمیخوام ساده بگذرم از امروز.

    باید رو مسیری که امروز طی کردم تفکر و تامل کنم.

    میخوام هر روزم همین شکلی بشه به یاری خدا.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1944 روز

    به نام خالق زیبایی ها

    سلام.

    امروز بعد از مدتی وصل شدم به سپاس گزاری که دلم میخواست.

    امروز بهتر روزی های متنوعم رو درک کردم.

    از کامنت هایی که خوندم و نوشتم بگیر تا غذاهایی که پختم و نوش جان کردیم.

    از اینکه حافظ ظهر خوابید و وقتی بیدار شد کنارش بودم و دیدم که خوشحال شد و به آرامش رسید.

    اینکه چندین بار ایده هایی اومد که آسان شدم بر آسانی ها.

    امروز طی یه ایده، سرویس طلای مورد علاقه مو استفاده کردم.

    یه چیزهایی رو در مورد بعضی از باورهای معیوب مالیم از 9 آذر تغییر دادم.

    تو نوت موبایلم از ترمزهام نوشتم.

    لازمه به خودم یاداوری کنم تکامل رو رعایت کن.

    سختش نکن برای خودت که بخوای همه رو با هم انجام بدی.

    چند تا چیز وقتی همزمان قطع شن فشار زیادی به ذهنی که هنوز امادگی نداره و تکاملشو طی نکرده میاره.

    الان تو ذهنم گفتم خب تو 2 مورد رو رعایت میکنی، پس فلان چیز چی؟

    نه، فایده نداره.

    این صدا آشناست…

    کمال گراییم.

    بهبودگرایی عزیزم میگه، عالیه که تو توی این مدت این دو مورد رو رعایت میکنی.

    مورد بعدی تکامل میخواد، صبور باش.

    وقتش بشه و اماده شی خیلی اسان اونم عملیاتیش میکنی.

    تو همینطوری تکاملی جلو بیا.

    شروع کردی.

    نگران نباش دونه دونه روی ترمزهات کار میکنی و بهبودشون میدی.

    عجله نکن و نترس.

    احساس کن که چقدر خوبه بهبود رو آغاز کردی.

    خدایا شکرت که اینطوری باهام حرف میزنی.

    مرسی که زمینه میچینی خودم اسون با خودم حرف بزنم و خودشناسی کنم.

    خیلی حسم خوبه برای امروز و بهبودهام.

    کنترل ذهن صبح، پاداش های فراوانی برام آورد.

    مهمترینش حس خوبه.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1944 روز

    به نام خالق زیبایی ها

    سلام.

    خداوندا

    من چطوری ازت تشکر کنم که حداقل قلب خودم اروم بگیره؟

    مرسی برای پسر قشنگم.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    پسر مهربانم.

    پسر باهوشم.

    پسر سالمم.

    پسری که با اون چشم های قشنگش طوری با عشق بهم نگاه میکنه که قلبم آب میشه.

    پسر قشنگم که زیبا غذاشو میخوره.

    پسر عزیزم که قشنگ بازی میکنه.

    قشنگ کنجکاوی و کاوش میکنه پیرامونش رو.

    پسر عزیزم که زیبا و معصومانه میخوابه.

    پسر عزیزم که اومده خونه و زندگیمونو جذابتر کرده.

    پسر عزیزم که صدای خنده هاش قلبمونو آب میکنه.

    پسر قشنگم که دست هاش رو برای آغوش ما باز میکنه به زیبایی.

    پسر عزیزم که حرکت هاش خیلی قشنگه: سینه خیز رفتنش، نشستنش، تمرین راه رفتنش با کمک ما….

    پسر قشنگم که وقتی تبلیغات پخش میشه از تلویزیون ذوق میکنه و تماشا میکنه.

    خدایا این روزها خیلی به خودم میگم سمانه یادته بچه میخواستی؟

    تو دلت گاهی غصه هم خوردی هر چند کم؟

    یادته حرف بچه میشد چون نداشتی ناراحت میشدی، حست بد میشد؟

    یادته دوست داشتی خدا بهتون بچه بده؟

    یادته سپرده بودی به خدا و بعد از یه مدت رها کردی دیگه و نچسبیدی بهش.

    و اتفاقا خداوند بعدش بهتون بچه داد.

    این حافظ نازنین رو داد.

    این دلبر شیرین رو داد.

    یادته تقریبا دو سال بعد ازدواج دیگه خودت دلت بچه خواست؟

    که قبلش نمیخواستی به دلایل متفاوت.

    ولی یه روز خدا بهت گفت هزینه های بچه با منه، مثل هزینه های خودت و آرش که با منه.

    و تو دلت قرص شد که خب باشه، تمام، من دیگه حرفی ندارم.

    یادته به همسرت گفتی اونم اوایل مقاومت های مالی ترمزش بود برای بچه دار شدن.

    ولی بعدا دوتاتون دیگه ذهنتون اماده شد برای بچه دار شدن؟

    و این خواسته ادامه پیدا کرد تا سال پنجم ازدواجتون که اجابت شدین…

    اونم چه سورپرایزی…

    یادته 4 آذر که فهمیدی حافظ تو دلته چه حسی داشتی؟

    یادته به خدا چی گفتی؟

    گفتی خدایا همیشه یادم بنداز که تو معجزه وار حافظ رو به ما دادی و ما سپاس گزارت باشیم همیشه و هیچوقت عادی نشه برام.

    سمانه خانم یادته چقدر دوران بارداری خوش گذشت و شیرین بود.

    یادته زایمان و بعدش چقدر بزرگتر شدی.

    چقدر با چالشهات بزرگتر شدی.

    سمانه تو خواسته ایت اجابت شده که خیلی بزرگه.

    که سندی هست برات که خواسته هات هر چی که باشه اجابت میشه.

    چون خداوند خودش پشتیبانته.

    چون خداوند خودش صاحب تو هست و به نیازهات رسیدگی میکنه.

    سمانه از خودت راضی باش.

    با خودت مهربون باش.

    خودتو ببخش برای اشتباهاتت.

    قبول کن تو هم اشتباهاتی داری هر چقدر که دقت کنی.

    تو هم نااگاهی های خودتو داری.

    داری تلاش میکنی برای بهبود، برای رشد.

    لطفا بهبودهاتو ببین.

    نذار عادی شه برات.

    همیشه بهبودهاتو تازه نگه دار برای خودت.

    اینا بهت انگیزه ی سپاس‌گزاری بیشتر و بهتر میده.

    سمانه به خودت یاداوری کن انقدر سخت گیری نکنی به خودت که همه چی تموم و کامل باشی چون نمیتونی.

    الکی خودتو با کمال گرایی رنجیده و ضعیف نکن.

    خدایا ازت خیلی ممنونم که حافظ رو به ما دادی.

    به من و باباش.

    به مامان بزرگ هاش.

    به بابا بزرگش که هست و به پدر من که روحش ناظر هست.

    به عمه و عمو و زن عمو و دختر عمو و پسر عموش.

    به خاله ها و شوهر خاله ها و پسر خاله و دختر خاله هاش.

    به دایی و زندایی و دختر داییش.

    به دوستان و عزیزان و اشناهامون.

    خدایا شکرت که این هدیه ی زیبا رو به همه مون دادی.

    حافظ و تمرکز کردنش روی بازی هاش به من درس میده.

    که یه بچه از هر چیزی برای خودش اسبابِ بازی میسازه.

    نه فقط اسباب بازی هایی که داره.

    از یه قطره چکان که برای دادن قطره هاش استفاده میکنم، برای خودش اسبابِ بازی و سرگرمی میسازه.

    از جوراب، کلاهِ حمامش که اب نریزه تو چشم هاش، از لباس هاش، از ظرف غذاش، از قاشق، از دفتر من که دیگه شده دفتر خودش، از هر چیز جدیدی که میبینه برای خودش اسبابِ سرگرمی میسازه و متمرکز باهاش مشغول میشه.

    موقع تمرکز لب هاشو جمع میکنه و من پسربچه ی زیبا و کنجکاوی رو میبینم که میخواد اون وسیله رو کشف کنه.

    خدایا شکرت که من اون لحظه ها رو میبینم.

    که میتونم تحلیل کنم چی به چیه.

    جریان چیه؟

    خدایا شکرت که با عشق میاد بغلم، بهم نگاه میکنه، ماچش میکنم، بازی میکنیم با هم.

    خدایا شکرت که کمکم کردی و روحیه ام بهبود پیدا کرد.

    که به یادم اوردی چقدر نعمت دارم.

    خدایا شکرت که به بهبود و رشدم کمک میکنی، بهم یاد میدی، یاداوری میکنی بهم، هدایت و حمایتم میکنی.

    خدایا لحظه‌ای منو به خودم واگذار مکن.

    وگرنه من غرق میشم.

    مگه من کیم یا چی بلدم از خودم که روش حساب کنم.

    بدون تو غرق میشم.

    وقتی مغرور میشم که خودم بلدم و میتونم و کنترل میکنم و درستش میکنم، غرق میشم، همه چی خراب میشه.

    گمراه میشم.

    به بیراهه میرم.

    بهم سخت میگذره.

    ناتوان میشم.

    تو دستم رو بگیر همیشه و هر لحظه.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1944 روز

    یا لطیف

    سلام.

    امروز کامنتی خوندم از الناز عزیزم که برام پاسخ گذاشته بود.

    الناز جان دختر اقای ذوالفقاری که با اکانت پدر، برام نوشته بود.

    انقدر کامنتهاش برام شیرین بود که حد نداشت.

    اینکه چقدر پخته و اگاهانه بود متن کامنتش و حسی که موقع خوندن داشتم این بود که یه فرد بزرگسال این کامنت رو نوشته.

    بعدش متوجه شدم دانش اموز هنرستان هست رشته گرافیک.

    بازم بیشتر ذوق کردم، چون خودمم گرافیک خوندم.

    کامنت های الناز رو که خوندم حسم عالی شد.

    برای من روزی محسوب میشن.

    اینکه دسترسی داشتم به کامنتهاش.

    شاید عجیب باشه، ولی من نوجوانی خودمو درون الناز دیدم و حس کردم.

    حتی یه قسمتی از نوشته هاش، الانِ من بود و بسیار برام جالب بود.

    و قشنگیش اینه این هم مداری، بهم تلنگر زد.

    خودمو اورد جلوی چشمم.

    که ببین تو هم الان اینطوری فکر میکنیا.

    الناز عزیزم.

    هیچ معلوم نیست این کامنت رو بخونی یا نه.

    مسیله ای نیست.

    من برای دل خودم مینویسم:

    ازت ممنونم.

    بدرخشی دخترِ ارزشمند.

    روز به روز بهبودهات بیشتر و بیشتر شن.

    روز به روز رشد کنی در همه ی جنبه های زندگیت.

    در پناه الله باشی جانِ جانان.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1944 روز

    یا الله

    سلام.

    صبح اگه غفلت میکردم و تو مسیر بهبود نبودم، یه عالمه زیبایی و نکات مثبت رو نادیده میگرفتم و حسمو بد میکردم فقط به خاطر یه دونه چالش که اتفاقا درس داشت برام، اونم برای بهبود خودم…

    خدایا شکرت که به یادم آوردی.

    که اگاهم کردی.

    که به قول اون ضرب المثله: به خاطر یه بی نماز در مسجد رو نمیبندن.

    که به خاطر یه دونه سختی، بیخیال کلی آسانی نمیشن.

    به خاطر یه دونه نداشته، بیخیال کلی داشته نمیشن.

    الهی شکر که بیدار (هوشیار) بودم و پیام خداوند رو گرفتم.

    الهی شکر که حس بد فقط چند دقیقه بود و تغییر افکارم باعث تغییر حسم شد.

    الان که کلا دیگه هیچ خبری از اون حس بد اولیه و ناراحتی و گفتگوهای ذهنی مسموم نیست.

    الحمدالله.

    یه نازیبایی (در ظاهر) اولش از طریق ذهن، با تمام قوا به ادم حمله میکنه.

    انواع حس های منفی (خشم، ترس، کینه و …) رو به آدم تزریق میکنه.

    به ادم حس قربانی بودن، مورد ظلم واقع شدن، حس مورد حمله و هجوم قرار گرفتن میده.

    اگه بشه همون دقایق ابتدایی، کنترل ذهن جانانه کرد و پی به درس های اون موضوع برد و تازه سپاس گزار بود به خاطر اون چالش، به سرعت ورق برمیگرده.

    اینکه به یاد اورد همه چیز خیره.

    چه خیرهایی که آشکار هستن.

    چه خیرهای پنهان، همونایی که در ظاهر چالش هستن و باعث ترس و خشم اولیه میشن، ولی بعدا میبینی که انقدرها هم که فکر میکردی در ثانیه های اول، نه تنها هولناک نیستن، بلکه اومدن تا مدار تو رو ببرن بالاتر.

    البته اگه بتونی طوری به ماجرا نگاه کنی که بهت حس خوب و امید و بهبود بده.

    به خودم محکم گفتم:

    سمانه اگه به ناراحت شدن و باقی رفتارهات ادامه بدی تغییری نکردی.

    شخصیتت بهبود پیدا نکرده.

    برای همین رفتارم رو قطع کردم و رفتار جدیدی به واسطه افکار جدیدم، خلق کردم.

    الهی شکر.

    این یه نعمت و روزی بسیار بزرگ برای منه امروز.

    فقط خودم و خدا متوجه میشیم چقدر بزرگه.

    کسی که ناراحت شدن، الگوی تکرار شونده اش بوده، امروز یه تغییر در خودش ایجاد کرده.

    امروز به تله ام غذا ندادم و از خودم راضی هستم.

    افرین سمانه برای این بهبودت.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    الهی شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1944 روز

    به نام خدا

    سلام.

    امروز پیامکی دریافت کردم که ناراحت شدم.

    بعد عصبانی شدم.

    بعد طی گفتگوهای ذهنی میخواستم به جای توجه به اصل حرف اون پیامک، که اتفاقا درست بود و من رعایتش نکرده بودم، تقصیر رو بندازم گردن دیگری.

    میگفتم فلانی که اینو به من میگه، خودشم رعایت میکنه؟

    بهتره بره روی رفتارهای خودش کار کنه منو نصیحت نکنه.

    تو همون نجواها و عکس العمل ها حواسم تو گوشه ی ذهنم بود که:

    مسیولیت رفتار خودتو بپذیر.

    متوجه اصل پیام باش و بهبود بده این رفتارت رو.

    اما هر از گاهی حسم بد میشد، بعد این یاد حرفهای استاد میوفتادم و جلوی حس بدم گرفته میشد.

    تا اینکه رسیدم به جمله یا باوری که بهم حس خوب بده در این رابطه.

    ممنونم که اینو بهم گفتی

    داشتم تو دل چالشم دنبال درسش بودم که فهمیدم بله:

    – واکنش نده، جواب نده، چون بر اساس پیشفرض های قبلیت این پیامو خوندی و نمیتونی درست درک کنی پیام یا درس این چالش رو برای خودت.

    – یه چیز مهم در مورد خودم فهمیدم و برام شفاف شد:

    من چرا ناراحت شدم از پیام فلانی که تذکری رو مودبانه بهم گفته بود در رابطه با کاری که باید و وظیفه داشتم انجام بدم ولی نداده بودم، به عبارتی مسیولیتش رو نپذیرفته بودم و جدی نگرفته بودمش؟

    من ناراحت شدم چون تذکر گرفتم.

    ناراحتی یعنی:

    کسی به من چیزی گفته که ذهن من تعبیرش کرده به سرزنش.

    حالا این سرزنشه یعنی چی؟

    یعنی من اشتباهی کردم که کسی سرزنشم کرده.

    خب یعنی چی؟

    یعنی من چون اشتباه کردم و نمیتونم خودمو ببخشم و نسبت به خودم با گذشت و عطوفت برخورد کنم در برابر اشتباهاتم یا عدم مسیولیت پذیریم در قبالِ رفتارهام، پس ناراحت میشم از دست ادمها.

    چون این خیلی راحت تره.

    و پنهان میکنه دلیلِ ناراحتی مو.

    و دقیقا باعث میشه دنبال دلیل اصلی ناراحتیم نباشم و دست به فرافکنی بزنم.

    اشتباه خودمو نبینم تازه دیگری رو زیر سوال ببرم.

    – نجوا میگفت فلانی خودش رعایت میکنه چیزی رو که میگه؟

    به من ربطی نداره فلانی چیکار میکنه تو زندگیش.

    ضمن اینکه من اصلا از داخل ذهن و زندگی فلانی اگاهی کامل ندارم.

    سمانه جان شما روی اصلاح خودت کار کن.

    اشتباهت رو جبران کن.

    خودتو سرزنش نکن، خودتو ببخش، تلاش کن دفعه بعد بهتر عمل کنی.

    تو هم اشتباه میکنی، لطفا بپذیر و با خودت مهربانتر باش.

    دیگری چه اصلاح کنه خودشو چه نه، به تو مربوط نیست.

    تو فقط باید تمرکز کنی روی بهبود و اصلاحِ باورهای خودت.

    هنوز حرف دارم ولی باید برم سراغ حافظ.

    تا فرصت بعدی به یاری خدا.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1944 روز

    یا ارحم الراحمین.

    سلام.

    □یه عالمه سپاس گزاری با عشق و حس خوب و قلبی، تو دفترم نوشتم.

    هر چیز کوچک یا بزرگی که قشنگ بود و هست.

    حس خوب بهم داده.

    حرکت یا رفتارِ قشنگی بوده.

    الهی شکرت.

    □خواهرزاده ی عزیزم محیا، یه دفتر زیبا و باکیفیت و یه روان نویس زیبا به مامانم هدیه داد.

    خیلی خوشحال شدم و ذوق کردم.

    خواهرزاده ام یه خودکار قشنگ هم به مامان خودش هدیه داد.

    بازم شاد شدم و لذت بردم.

    الهی شکر.

    □کامنت های سفرنامه اقا ابراهیم رو خوندم.

    سفر به کاشان.

    انقدر قشنگ توصیف میکردن منم حسِ برف و زیبایی و سرما رو حس کردم.

    الهی شکر برای چیدمانِ قشنگ خداوند برای ایشون و سفرشون.

    □هر بار که موادِ پخته شده ی سوپ حافظ رو با خرد کن مخلوط میکنم، کلی ذوق میکنم.

    عاشق این سوپ مقوی و مغذیِ حافظ جانم هستم.

    نوش جان قند عسلم باشه.

    □الهی شکرت برای مادر مهربان و بخشنده ام.

    خونه شون بودیم و کلی عشق دریافت کردیم ازش.

    تنش سلامت، روزیش فراوان، خیر ببینه در دنیا و آخرت.

    □خواهرم 3 شکلات به شکلِ قلب بهمون هدیه داد.

    لذت بردم و شاد شدم.

    الهی شکر.

    □خدایا شکرت برای نعمت ها و روزی هامون.

    □خدایا شکرت برای همه ی نعمت های زندگیمون.

    □حافظ جانم برای اولین بار با اون دست های کوچولو و نازش، دست زد.

    کلی ذوق کردیم.

    خدایا بی نهایت ازت ممنونم برای حافظ جانم.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1944 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام.

    امروز مامانم تحسینم کرد برای بچه داریم.

    کلی خوشحال شدم.

    دقیقا دیروز بود که به خودم گفتم چیه منتظری یه نفر از بیرون بگه تو خوبی، خودت نمیتونی به خودت بگی و خودتو تحسین کنی؟

    و بعد به خودم گفتم خیلی خوبی، تلاش میکنی و ممنونم ازت.

    حالا مامانم امروز یه چیز خیلی جالب هم بهم گفت که حسابی چسبید بهم:

    سمانه از خودت راضی باش

    قشنگ حس کردم خداوند از طریق کلامِ مادرم باهام صحبت میکنه.

    این کلیدِ قفل های این روزهای منه…

    که هر کاری هم میکنم انگار تو ذهنم کَمه، انگار موفق نیستم، انگار کافی نیستم، انگار که همه چی سخته و من ناتوانم…

    الان میگم واقعا پاسخ خداوند برام، آرومم کرد.

    که سمانه راضی باش از خودت.

    من دارم تلاشم رو میکنم.

    برای بچه داری، برای کارهای خانه و خودمون.

    یه سری نجوا تو سرم میگن کافی نیست…

    هر کاری میکنم، یه جای دیگه یه کاری مونده که من انجامش ندادم.

    یه گوشه ای رو تمیز میکنم، صدا میگه چه فایده فلان قسمت کثیفه…

    بابا دختر خوب، بیا و شاد شو از اون قسمتی که وقت گذاشتی و تمیز کردی.

    سمانه ازت ممنونم برای حافظ جون سوپ های عالی و خوشمزه میپزی.

    مرسی که دونه دونه مواد غذاییِ مغذی رو تو سوپش اضافه کردی.

    مرسی که غذا کمکی رو اول با فرنی شروع کردی و به صورتی کاملاً تکاملی.

    بعد حریره بادوم.

    بعد سوپ با مرغ و برنج بهش دادی و دونه دونه مواد رو اضافه کردی به سوپش:

    هویج، سیب زمینی، پیاز، کدو حلوایی، لیمو ترش، جعفری، گشنیز، نخود فرنگی، رشته سوپی، جو، بلغور گندم

    مرسی که عدس و برنج رو نوبتی تو سوپش ریختی.

    مرسی که بهش زرده تخم مرغ و پوره میدی.

    مرسی که قطره مولتی ویتامین و آهن حافظ رو مرتب و منظم بهش میدی.

    مرسی که دیگه مستقل شدی و تنهایی حمامش میکنی.

    میدونم چقدر انجام بعضی کارها از همون اول برات سخت بود ولی کم کم جا افتادی و ماهرتر شدی با تکرار و تمرین.

    یادمه حمام بردنش چقدر برات ترسناک بود ولی تو الان میتونی به لطف خدا تنهایی با عشق و ارامش حمامش کنی، کلی هم قربون صدقه اش میری هر بار.

    یادمه قبل از حمام کردن، حتی شستنش در روشویی حمام یا شیر دوشِ حمام هم برات سخت و ترسناک بود.

    آخه تو اصلا تو بلد نبودی با نوزاد ظریف و کوچولو چطوری باید برخورد کنی.

    مرسی که به حافظ جون شیر میدی هر بار با عشق.

    مرسی که پوشکشو با عشق هر بار عوض میکنی و میشوریش، براش پماد میزنی.

    حالا ببین به لطف الله، تو مامانِ خوب و تلاشگرِ حافظ هستی که داره همه ی کارهاشو با عشق انجام میده.

    داری با حافظ بازی میکنی، بغلش میکنی، عشق بهش میدی و میگیری ازش…

    ممنونم ازت سمانه، مامان کوچولو.

    تو ته تغاریِ خانواده ای و خودتم بچه دار شدی.

    الهی شکر برای قند عسلم.

    الهی شکر که سلامت و شادابه.

    الحمدالله.

    خدایا شکرت که یادم میندازی تمرین کنم خودم و پسرمو مقایسه نکنم با بقیه.

    مرسی کمکم میکنی اروم جلو برم.

    مرسی که بهم یاد میدی همیشه که:

    هر چیزی تو وقتِ خودش درست و کامل انجام میشه، وقتش که بشه آسون انجام میشه.

    و این یعنی تکامل…

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: