زیبایی ها را ببینیم - صفحه 97

1401 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مریم دیناشی گفته:
    مدت عضویت: 1080 روز

    دیدن زیبایی ها شوق و ذوق کردن و سپاسگزاری در اون لحظه واقعا یک مهارت و توانایی ست که هر کسی قادر به انجامش نیست

    خیلی وقتا راحت از کنار طبیعت و

    زیبایی ها (که حتی تو نزدیکی خونه و شهرمون باشه ) راحت میگذریم و اصطلاحاً تکراری میشن برامون!

    با دیدن این فایل و درک این قانون که هرچیزی رو بهش توجه کنی از اساس همون وارد زندگیت میکنی

    پس میام آگاهانه زیبایی های خودم دیگران خونه ام همه چیز و همه کس رو میبینم هر لحظه تحسین میکنم و در درونم سپاسگزار میشم تا زندگیم زیباتر بشه هزاران بار اگه از کنار اون گلدون زیبای تو خونه ام رد شدم زیبایی شو ببینم لذت ببرم تحسین کنم و بگم خدایا شکرت.

    امروز پرده ی پذیرایی خونه مون رو زدم کنار منظره پارک رو بروی خونه مون خیلی زیباتر از همیشه بود برام

    بچه های شادی که داشتن بازی میکردن

    هوای عالی ابری و سرد زمستون عزیز و فوق العاده پر درس و پربرکت.

    خدایا شکرت

    خدایا این عینک زیبا بین و تحسین کننده

    رو یاری ام بده همیشه روی چشمام باشه

    یاری ام کن قلبم همیشه در فرکانس عشق و شکرگزاری باشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1935 روز

    به نام خدا

    سلام.

    اصلا متوجه نشدم دو روز شده که اینجا ننوشتم.

    اشکالی نداره، الان اومدم.

    ●دیدنِ فایل جدید روی سایت حقیقتا ذوق زده ام کرد.

    عکس فایل بسیار زیباست.

    پارادایسِ برفی که خیره کننده است.

    و خانم شایسته جان عزیزم که مدتها نبودن.

    ●خوندنِ کامنت های فوق العاده ی دوستانم در سایت.

    ●امروز با حافظ جون رفتیم گشت و گذار تو مجتمع مون.

    ●دیروز وقتی حافظ لالا بود برای خودمون و حافظ جداگانه غذا پختم.

    ●امروز وقتی حافظ لالا بود فایلهای موبایلمو خالی کردم تو هارد، فضاش باز شد.

    ●خونه رو جمع آوری و مرتب کردم.

    ●خواهرزاده های عزیزم محیا و ثمین اومدن خونه مون دیشب.

    در کنار هم خوش گذشت بهمون.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    محمدرضا حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1241 روز

    بنام خداوند بخشنده و مهربان

    بنام خداوندی که هرلحظه مرا هدایت می‌کند

    بنام خداوندی که هرلحظه آسمانها و زمین و آنچه بین آنها هست در اختیار من نهاده است.

    سلام

    سلام به دوستان خودم

    سلام به استاد خوبم

    سلام به خانم نازنین دانشگاه عباسمنش

    سلام به نعمت‌های خوب خداوند

    سلام به نفس ……

    شکرگزاری از روی احساس خوب باعث ایجاد نتایج خوب می‌شود.

    شکرگزاری با احساس خوبی که داری، یعنی تحسین خداوند از نعمت‌های که وارد زندگی‌ات کرده است.

    من کار خودم را انجم می‌دهم.

    شکرگزاری می‌کنم.

    نعمت‌های خداوند را در زندگی‌ام می‌شمارم. خداوند را از داشتن این نعمت‌ها تحسین می‌کنم و احساس خوب در خودم ایجاد می‌کند و می دانم که قوانین خداوند ثابت است.

    نجواهای شیطانی در هرلحظه هست ولی خداوند هست ؛بشارت های خداوند هم هست؛ هدایت‌های خداوند هم است. شکرگزاری هست؛ تحسین خداوند از نعمت‌های زندگی‌ام هست؛

    خلاصه که خداوند تمام قدرت آفرینش خودش همواره در نزدیکترین فاصله بامن هست؛ آخه من ذره‌ای از وجود خداوند هستم.

    من روزی چند بار می جلو آینه خودم را می‌بینم؛ خوشحال می‌شوم من به ملاقات خداوند می‌روم؛ خودم را به عنوان ذره‌ای از وجود خداوند تحسین می‌کنم.

    خداوند هرلحظه نعمت‌هایش را برایم سرازیر می‌کند. خداراشکر.

    خداوند سخت‌ترین کارها را برایم به سادگی انجام می‌دهد.

    وقتی می‌خوابم باز خداوند خودش کارهایم را برعهده می‌گیرد و من هم اختیار کارها و امورات به او می‌سپارم. آخه به بهترین صورت انجام می‌دهد.

    وقتی هم بیدار می‌شوم با نامش بیدار می‌شوم آخه من که در مقابلش ذره‌ای هستم؛

    آخه من ،بدون خداوند قدرتی ندارم؛

    صدایش می‌کنم. دور و برم را نگاه می‌کنم. همه کارها خوب است. اگر با من بود اینقدر خوب نبود.

    پس صدایش می‌کنم.

    یادش می‌کنم.

    سپاسگزاری از می‌کنم.

    به خاطر کارهای خوبی که برایم انجام داده تحسین و تشکر می‌کنم.

    خدایا

    قبول می‌کنم که شاکر 1 درصدِ شکر گزاری خودمم باشم.

    خدایا

    شکرت که این مقدار شکرگزاری پیشت فراموش نمی شود.

    ممنونم

    سپاسگزارم.

    تشکر می‌کنم.

    پیروز و سربلند و ثروتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1935 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام

    صبح جمعه، دیدن دایره آبی و خوندن پاسخ های دوستانِ جان، بسیار لذت بخشه برام.

    الهی شکر برای این روزی.

    الهی شکر برای صبحانه ی خوشمزه.

    الهی شکر برای خواب خوب.

    دیشب تا حوالی 3 بیدار بودم و مشغول کامنت نوشتن، ولی خداوند به خوابم برکت داد و خوب خوابیدم و بیدار شدم.

    الهی شکرت.

    یه پاسخ فوق العاده خوندم از اقا ابراهیمِ خسروی برای پرسش ستاره جان در عقل کل.

    لینکش رو میذارم.

    abasmanesh.com

    انقدر به وجد میام وقتی کامنتی میخونم که داخلش یه راهکار، یاداوری برای من داره.

    الهی شکر برای این روزی.

    برگه ی فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    از در اتاق حافظ، افتاده بود.

    بهم یاداوری شد که نگران نباش.

    خداوند هر لحظه حافظِ حافظ هست.

    الحمدالله.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1935 روز

    به نام خداوندی که همیشه منو به بهترین شکل هدایت کرده.

    سمانه جون هر چی بیشتر اروم باشی، بهتر وصل میشی به فرکانسِ الله.

    سلام.

    از پای یه پاسخ طولانی به سعیده جان رضایی عزیزم تو فایل 11 دوره احساس لیاقت اومدم اینجا.

    ساعت یه ربع به 2 بامداد جمعه جان هست 5 بهمن جان.

    کامنتی که بیشتر یه گفتگوی درونی با خودم بود و سعیده جانم سببِ خیرش بود.

    دمت گرم عزیزم. (با جفتمونم، هم سعیده هم خودم.)

    یکی از علایق من در سایت اینه وقتی دوستی رو مخاطب قرار میدم اسم و فامیلیش رو بنویسم.

    چون انگار اینطوری mention اش کردم و یه جور سپاس گزاری ازش برای تاثیر خوبی که روم گذاشته.

    به واسطه ی کامنتش و حس خوبی که بهم داده.

    به خاطر چیزی که یادم داده.

    به خاطر توجهش به زیبایی ها.

    به واسطه ی شجاعتش برای نوشتن از خودش.

    برای مثل های خوبی که نوشته و …

    اینکه دوستانم در سایت رو با نام و نام خانوادگی بشناسم برام جذابه.

    چون حقیقی تر میشن برام.

    چون شناختم نسبت بهشون یه پله بیشتر میشه.

    چون یه عالمه اسم مشترک هست، ولی وقتی نام خانوادگی فرد کنار اسمش میاد با خودم میگم اهان پس این کامنت این دوست نازنینم در سایته.

    مثل وقتیکه اقا ابراهیم بعد از مدتها فامیلیشو اضافه کرد، منطورم اقای خسروی هست.

    یا وقتی تو کامنت اخیر فاطمه جان فهمیدم فامیلیش محرمی هست.

    انگار من کشف کرده باشم فامیلیش چیه، حالا خوبه خود فاطمه جان نوشته ها :))))

    نفیسه جانم، دوست عزیزم، هنوز فامیلیتو نمیدونم:)))

    یه چیزی رو هم اعتراف کنم؟

    من برخی پروفایلهای دو اسمه رو درک نمیکنم، یعنی حس خودم میگه تشخیص نمیدم الان کدوم بزرگوار داره کامنت مینویسه مثلِ مهشید و شیرینِ عزیز که بسیار فعال هستن در سایت.

    اخه علامتی تو کامنت نیست که نویسنده کدوم عزیز هست یا اینکه من متوجه نمیشم.

    جدیدا الناز عزیز یه کار باحال کرد، پروفایل پدر عزیزش رو تغییر داد به الناز و باباش، ضمن اینکه تحسینش میکنم همیشه تو کامنت های خودش مینویسه که الناز هستم که دارم کامنت مینویسم، اینطوری راحت کامنتهاش متمایز میشه از پدرش.

    خب، بعضی دیگه مثل فاطمه جان هم که مشخصه خودش نویسنده کامنته، چون اقا رسول اکانت مستقل داره، و اگه از اکانت هم استفاده بکنن مینویسن نویسنده چه کسیه، مثل وقتایی که از طرف محمدحسن جانم کامنت میاد روی سایت با اکانتشون.

    این جزییات برای من مهمه که نوشتم.

    اینا زیبایی هایی هست که آدمها دارن و من تحسینشون میکنم.

    من خودم وقتی تو کامنتی اسم خودم رو میبینم خیلی ذوق میکنم.

    چون عملا حس میکنم انگار اون دوست عزیز به نوعی و با روش متفاوت برای من پاسخ نوشته.

    حالا اینم بگم، اینکه من چطوری میپسندم محترمه.

    اینکه دوستان هم هر طوری میپسندن برای اسم پروفایلشون هم محترمه و ارزشمند.

    مهم اینه حالمون با خودمون و پیرامونمون خوب باشه، همین.

    وگرنه مابقیش تفاوت های ما با همدیگه است که قشنگه.

    روزی که گذشت (پنجشنبه 4 بهمن 1403) فوق العاده بود.

    سرشار از حس خوب.

    سرشار از انرژی های خوب.

    سرشار از نعمت و روزی و برکت و ثروت.

    سرشار از شادی.

    سرشار از زیبایی و نکات مثبت.

    سرشار از سپاس گزاری.

    سرشار از تلاش و بهبود.

    سرشار از خیر.

    سرشار از ایده و هدایت.

    الحمدالله برای همه چیز.

    تا جایی که به خاطرم بیاد مینویسم.

    1- شب، زودتر از همسرم اومدم با حافظ بریم از در ساختمونمون بیرون، یکی از همسایه ها همون لحظه وارد شد.

    سلام دادم.

    ایشونم سلام با خوشرویی دادن، در رو برام باز نگهداشتن.

    گفتن بچه رو خوب بپوشونم بیرون سرده.

    منم تشکر کردم با خوشرویی و لبخند.

    خب من چی دیدم:

    مهربانی.

    انسانیت.

    رزق. (به قول فاطمه جان محرمیِ نازنین)

    محبت.

    اینکه ما چقدر همسایه های خوب و بامحبتی داریم.

    ظهر هم که از بیرون اومدیم خونه، من و حافظ زودتر اومدیم داخل خونه، همسرم که داشت میومد داخل مدیر ساختمونمون هم همزمان باهاش اومد و سلام و احوالپرسی کردن.

    از همسرم پرسید خونه تون گرم هست؟ خوبه.

    من چی دیدم؟

    مهربانی و انسانیت.

    خدارو شکر برای همسایه های خوب و مهربانمون‌.

    مچکرم از همه ی مدیرهای ساختمونمون از وقتی اومدیم اینجا تا الان، و بعد.

    2- میدون تره بار شهرداری تو منطقه مون جدیدا افتتاح شده و امروز رفتیم خرید.

    فوق العاده زیبا طراحی و ساخته شده.

    غرفه های متعدد و زیبا که به نظر من خیلی قشنگه، انقدر که وقتی وارد شدیم چشم هام برق زد از قشنگیش، مرتب بودنش، تعدد غرفه ها، نظم محیط، تنوع و جذابیت محصولات.

    علاوه بر کالاهای مورد نیاز خودمون که همه رو تهیه کردیم، رفتم برای حافظ یه توپ پارچه ای رنگیِ خوشگل خریدم تا قند عسلم بازی کنه.

    روش رنگارنگه، شماره هم نوشته، خودم خوشم اومد از تمیز و مرتب بودنش.

    برای خودمم یه جفت کِش موی بنفش خوشگل خریدم.

    یه سری کالاها رو هم دقیقا با احساس لیاقت برای خودم خرید کردم.

    یه چیز جالب هم اتفاق افتاد که دقیقا نشون داد ما تو مدار ثروت هستیم.

    پوشک حافظ رو با قیمت قبلی خریدیم، وقتی اومدیم خونه و فاکتور خرید رو دیدم تازه متوجه شدم که بسته ای که برای ما اوردن قیمت قدیم بوده نه جدید.

    برای من دونه به دونه این علایم و نشونه ها مهمه و ذوق میکنم، چون بهم یاداوری میکنن تو چه مداری هستیم.

    الهی شکرت.

    آهان برای اولین بار ضمنِ خرید، حافظ رو گذاشتم قسمت جلوی سبد خریدِ چرخدار.

    اینطوری هم دست همسرم باز شد برای بسته های خرید، هم دست خودم باز شد از بغل کردنِ قند عسل، حافظ هم که خوشش اومد از تجربه ی جدیدِ حرکت با این وسیله.

    خب از اونجا که من عاشق لوازم التحریرم، وقتی دیدم غرفه ی لوازم تحریرم هست اونجا، چشم هام دوباره قلبی قلبی شد.

    زندگی یعنی همین چشم های قلبی قلبی شده ی من از چیزهایی که دوست دارم و خوشحالم میکنن.

    من نظم رو دوست دارم و هر چیزی که بوی نظم و دسته بندی بده، منو به وجد میاره.

    غرفه ها با تابلوهای زیبا روی سر درشون مشخص شده بودن، همه چیز تمیز بود و مرتب و قشنگ.

    ممنونم برای ظرافت و توجهی که طراح و سازنده و همه ی عوامل این میدون تره بار شهرداری به خرج دادن برای ارایه ای زیبا به مشتری.

    و ممنونم برای خدمتی که ارایه میشه.

    3- امشب رفتیم میله بارفیکس خریدیم برای نصب تابِ حافظ جون.

    نصبش کردیم، یه قلاب مناسب هم بگیریم، تاب اقا حافظ به لطف خدا افتتاح میشه.

    4- امروز همسرم off بود و کلی کار انجام دادیم.

    فرصتی فراهم شد تا حافظ رو بدم باباییش و خودم به نظافت حمام بپردازم.

    انقدر خوشحال شدم که حد نداره.

    فرکانس تمیزی بسیار بالاست.

    این روزها کمتر فرصت میکنم به جزییات بپردازم و کلیات رو مدیریت میکنم.

    ذوق کردم خروجیِ کارم، تمیز شدن محیط حمام رو دیدم.

    5- برای حافظ از دیجی کالا سرویس وان و وسایل حمام سفارش داده بودم، امروز صبح رسید.

    (با سلام و تشکر ویژه از یکی از اعضای موثر و تلاشگر دیجی کالا که عضو سایته و کامنتهای قشنگشو میخونم ملیحه جانِ مهارتی عزیز.)

    محاسن این خرید:

    همون رنگی که سفارش دادم رسید دستم.

    آبی سفارش دادم که پسرم شاداب شه.

    تکه های محصولات خیلی قشنگ هستن.

    خیلی خوب بسته بندی شده بود.

    آقایی که محصول رو اورده بود خوش اخلاق بود.

    قیمت و کیفیت محصول خوب بود.

    محصول کاملا سالم و تمیز به دستم رسید.

    نظر هم برای محصول گذاشتم.

    چون خوندن نظرات بقیه برای انتخاب بهتر بهم کمک کرد.

    همین امروز حافظ رو بردم حمام، و وان و کاسه هاشو افتتاح کردم.

    خوشش اومد منم از وان کوچولوی پسرم خوشحال شدم.

    خوشحالم که میتونه بشینه و بازی کنه.

    خدا حفظت کنه قند عسل.

    6- امروز کنترل ذهن داشتم روی مسیله ای غیر منتظره، و بلافاصله تعبیرش کردم به خیر.

    خیلی آفرین سمانه جون.

    7- فایل جدید رو شنیدم، کامنت خوندم و نوشتم، شفاهی سپاس گزاری کردم چون زمان نوشتن نداشتم.

    8- تلفنی با عزیزانم صحبت کردم.

    پیامکِ عشقِ قلبی فرستادم و دریافت کردم از عزیزانم.

    9- خوبی های دوستان و همکارهای سابقم رو مرور کردم.

    —————————————————————————–

    خدایا به خوابم برکت و فراوانی بده.

    خدایا به انرژیم برکت و فراوانی بده.

    خدایا به بهبودگراییم برکت و فراوانی بده.

    خدایا به سلامتیم برکت و فراوانی بده.

    خدایا به درکم برکت و فراوانی بده.

    خدایا همیشه حافظِ خودم و عزیزانم باش هر لحظه.

    مچکرم خدایا.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1935 روز

    یا الله

    یا ارحم الراحمین

    سلام.

    از مُحَسَنات سلام اینکه بگم نام خداونده، یکی از بزرگترین حس های خوب برای منه.

    پس همیشه کامنت هامو با نام و یاد خدا شروع میکنم.

    سلام دادن یکی از زیباترین روش های برقراری ارتباط با جهانه، نه تنها انسان ها.

    میشه به طبیعت، به حیوانات، به ماه، خورشید و … هم سلام داد و ارتباط برقرار کرد.

    گاهی عین بچه ها ذوق میکنم از سلام دادن، با لبخند سلام میدم.

    صبح ها عادت دارم با خنده به حافظ سلام میدم.

    از همون کوچولوییش این عادت رو ایجاد کردم.

    اینکه هم حافظ از این ارتباط خوشحال میشه و میخنده.

    هم اینکه یکی از پرتکرار ترین واژه هایی که میشنوه سلام هست تا بعدا خودشم به راحتی سلام کنه.

    من همیشه علاقه مند به سلام دادن بودم و هستم، مخصوصا به بزرگترها، موقع ورود به جایی و …

    ولی چند سال اخیر منضبط تر هم شدم و بیشتر سلام میدم، و دیگه کوچک و بزرگ برام فرقی نداره تو سلام دادن.

    دیگه مثل قبل، منتظر نیستم کوچکتر اول بهم سلام بده.

    حالا که این کامنت مختص شده به زیبایی به نام سلام یه خاطره میگم.

    وقتی معلم هنر دبستان بودم، یه همکار دهه هفتادی داشتم که خب طبیعتا از من کوچکتر بود و من توقع داشتم سلام بده صبح ها اگه همو میدیدیم.

    من خودم خیلی متعهد بودم تو سلام دادن و به مدیر و همکارا سلام میدادم.

    دو تا همکار داشتم که دوستهای صمیمیم تو مدرسه بودن و 2-3 سال کوچکتر از من ، به اونا هم سلام میدام.

    فقط به این همکارم که اسمش بهاره بود سلام نمیدادم، و لج کرده بودم انگار، چون کوچکتر بود و حس میکردم باید سلام بده، ولی سلام نمیداد…

    تازه ازش بدم هم میومد که چرا به عنوان یه معلم، یه الگو و نمونه، این اصل مهم سلام دادن رو رعایت نمیکنه؟

    بچه های مدرسه زیاد عادت به سلام دادن ندارن، ولی به عنوان یه بچه برام قابل قبولتر بود اونا سلام نمیدن چون یاد نگرفته بودن لابد، ولی یه بزرگسالی که سلام نده برام سنگین بود.

    خلاصه گذشت تا اینکه سر یه موردی، با این همکارم که اسمش بهاره بود، نزدیکتر شدم و رابطه ی دوستانه شکل گرفت.

    دیگه با هم رفیق شدیم و صمیمی.

    سلام که به کنار، صبح به صبح همدیگه رو بغل هم میکردیم.

    یه دفعه مدیرمون دید و گفت مگه چند سال همو ندیدین و ما خندیدیم.

    میخوام بگم سلام یه راه ارتباطیِ بسیار قوی و باکیفیته که حس خوب متقابل میده.

    بعدا به بهاره گفتم.

    گفتم بهاره من اوایل ازت خوشم نمیومد چون میومدی ولی سلام نمیدادی…

    خندیدیم، میگفت اصلا فکرشو نمیکرده که باید سلام بده چون تو نظرش مهم نبوده.

    یه درس دیگه هم داشت برام:

    ادم ها رو قضاوت نکن.

    شاید بد برداشت میکنی.

    شاید دچار سوتفاهم شدی.

    شاید ادما اونطوری که تو فکر میکنی (منفی) نباشن.

    همینم بود، اون جنس رفاقتی که بعدش باهاش داشتم خیلی شیرین بود و اون ایام تو مدرسه با همکارانم بهم خیلی خوش گدشت و جزو لدت بخش ترین ایام زندگیم هست دوران معلمی تو دبستان.

    بهاره جزو معدود همکارام بود که عروسیم هم دعوتش کردم.

    خدا رو شکر من همکارهای بسیار نازنینی داشتم تو مدرسه که دقیقا سالهای اخر روابطم باهاشون بهتر و بهتر هم شده بود مخصوصا یکی دو سال اخر واقعا و با قلبم با همشون در ارتباط بودم و بهم خوش میگذشت باهاشون.

    اینو گفتم چون یکی دو سال اول روابطم خیلی خیلی محدود بود و از بعضی همکاران زیاد خوشم نمیومد و برام جالبه که یکی دو سال آخر حتی اونا رو هم دوست داشتم و وجودم پر بود از عشق به هر کدومشون.

    چه اونایی که بزرگتر از من بودن، چه کوچکتر.

    چیزی به اسم کدورت، کینه، سرسنگینی تو دلم نبود نسبت به هیچکدومشون.

    چرا؟

    چون یاد گرفتم قضاوتشون نکنم.

    چون یاد گرفتم هیچکسی رو بر اساس قضاوت و نظر یکی دیگه بررسی نکنم.

    یادش به خیر خاطرات مدرسه.

    از سلام رسیدم به یاداوری زیبایی های گذشته ام.

    الهی شکرت.

    امروز صبح دایره ابی برام سورپرایز داشت.

    کامنت فاطمه جان محرمی، که برای من و حافظ جون نوشته بود و بسیار بهم چسبید.

    مامانم هم اومد یه سر زد بهمون.

    الهی شکرت.

    خدایا شکرت برای مامانم و احساس لیاقت و عزت نفسی که برای خودش ساخته و میسازه.

    بعد از دوره احساس لیاقت واقعا تفاوت کرده با قبلش.

    به راحتی از خصوصیات خوبش میگه.

    میگه از خودش راضیه.

    خدایا شکرت برای هر معلم و استادی که تو زندگیمون داریم و به ما در جهت بهتر شدن کیفیت زندگیمون کمک میکنن.

    گل سرسبدشون هم استاد عباس منش عزیز و نازنین.

    مریم جون شایسته و …

    الهی شکر برای هر چیزی که از هر کسی یاد گرفتم و باعث بهبود زندگیم شده.

    الحمدالله.

    شبکه پویا شب ها ساعت 9/5 شب رویایی پخش میکنه که قصه شب هست برای لالا کردن بچه ها.

    من از اپلیکیشن ایران صدا دانلود و پخش میکنم برای خودم و حافظ و همسرم شب ها.

    هم حافظ دوست داره و باهاش میخوابه، هم من و همسرم.

    الهی شکر برای این برنامه ی عالی.

    قسمت اول، هدی خانم یکی از شخصیت های قصه، در جواب عزیز خانم که حالش رو پرسیده بود گفت الحمدالله، و انقدر قشنگ گفت که طنینِ صدای قشنگ کودکانه اش هنوز تو گوشمه و منم خوشم اومد بگم الحمدالله.

    هم یاد خداست.

    هم تشکر از خدا برای سلامتی و همه چیز.

    میخوام بگم میشه از یه الحمدالله که یه دختر کوچولو تو قصه شب میگه هم یاد گرفت.

    الهی شکرت.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1935 روز

    به نام خدا.

    سلام.

    دیروز عصر وقتی سایت رو رفرش کردم، دایره ابی زیبا رو کنار پروفایل قشنگم دیدم و ذوق کردم.

    پیامی از خانم سلیمی نازنین و سعیده جانم (رضایی) داشتم، چند روز پیش هم از نفیسه جانم.

    خیلی زیباست که دوستانی در سایت دارم که با اینکه همدیگه رو ندیدیم ولی همو میشناسیم.

    با زندگی و خلق و خوی هم اشناییم تا حدودی.

    اگه بیرون از سایت همو ببینیم آشنا هستیم برای همدیگه.

    الهی شکر برای ارتباط های سالم و خالص در سایت.

    امروز رفتیم مرکز بهداشت برای پایش 9 ماهگی حافظ جون.

    الحمدالله همه چیز عالی بود، الهی شکرت.

    حافظ، قند نباتِ ماست، خدا حفظش کنه همیشه و در هر زمان و مکان.

    الهی شکر که به راحتی با همسرم رفتیم و برگشتیم، بعد ایشون رفت سر کارش.

    خدایا شکرت برای خوابِ خوبمون.

    خدایا شکرت برای رشد و تکامل قند عسلم.

    خدایا شکرت برای روزی مون، سلامتی مون، امنیت و آرامش مون.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1935 روز

    به نام خدا

    سلام.

    حافظ قشنگم رو حموم کردم، شیر خورد، لالا کرد.

    منم پاشدم غذا (2 وعده ای، نهار و شام، که راحت باشم تا شب پیش حافظ) گذاشتم برای خودمون.

    برای حافظ جون هم سوپش رو پختم.

    راهکار جدید برای اسان شدنم بر اسانی، اینکه سوپ حافظ رو هم تو زودپز میپزم که زمان اماده سازیش نصف و کمتر میشه.

    الهی شکر.

    چند تا کار کوچولو هم کردم و الان در حال استراحتم و اومدم کامنت بنویسم.

    صبح امروز گفتم خدایا آسانم کن بر آسانی ها.

    همینطور هم شده، الهی شکرت.

    قند عسل جانم فردا به سلامتی 9 ماهش میشه.

    خدایا شکرت برای این هدیه ی زیبا و دوست داشتنی.

    کم کم دارم جا میوفتم با چالش های بچه داری.

    اوایل خیلی خیلی سخت بود از لحاظ های متفاوت.

    تقریبا از 4 ماهگی به بعد رفتم رو به اسان تر شدن، از 6 ماهگی به بعد هم انگار رفتیم روی دورِ سرعت.

    چشممو باز و بسته میکنم عسل مامان یه ماه بزرگتر میشه.

    خدا حافظت باشه هر لحظه مامانی.

    چقدر خوب شد که اسمت حافظ شد مامانی.

    عاشقتم جوجوی خوشمزه ی من.

    کامنت فاطمه جان محرمی خیلی برام لذت بخش بود.

    خوندم و براش پاسخ گذاشتم.

    تحسینش کردم.

    خیلی قشنگه که با خودش در صلحه.

    طوری به چالش ها نگاه میکنه که حس خوب به آدم میدن.

    آفرین آفرین.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      فاطمه و رسول گفته:
      مدت عضویت: 1113 روز

      سلام سمانه جااااانم

      عااااااااشقتم رفیق بهشتیم

      سپاسگزارم از مهر ولطفت

      شما که بی نظیری و تحسین برانگیز و توانمند ..

      روی ماهتو میبوسم و بهت افتخار میکنم عزیزم

      بهبود شخصیت یه هدف همیشگیه و باید تا همیشه هم ادامه بدیم واقعا کسی نمیتونه ادعا کنه که انسان کاملیه..

      همه ی ما درون مون ضعف ها

      و نقص هایی داریم که کم کم

      با باورهای درست داریم کمرنگ ترشون میکنیم ..

      شما اصل تمرکز برزیبایی ها رو

      تو بغلت داری و خداروشکر هزاران بار شکر که داری رو زیبایی های زندگیت تمرکز میذاری و متعهدانه عمل میکنی و مینویسی….

      خدا حفظ تون کنه ان شاالله

      بی نهایت دووووست دارم

      مامانی که حتی سوپ پختن و خوردن بچه شو میبینه ومینویسه وحاااال میکنه

      مامانی که کلی مهربونی ازاطرافیانش میبینه ومینویسه

      و از خدا میدونه وشکرگزاره

      مامانی که برکتها و رزق های خداوند رو میبینه و شکرگزار شونه ،

      خب معلومه که در مدار درستیه و شخصیتش هم بهتر وبیشتر رشد کرده و ادامه داره

      خداروشکر هزاران بار شکر برای وجود ارزشمندتون در این جهان زیبا و سایت بهشتی مون..

      این تیکه از کامنتمو برای حافظ جاااانم بخون :

      پسرقشنگ و چشم تیله ای

      که اسمت هم خاله ، آدمو یاد

      خدا میندازه ..

      خاله نه ماهگیت مباااااررررک باشه

      شما بچه ها خود بهشتین ..

      اصل جنس خدا هستین ،

      که راحت میخندین و فقط زندگی رو بازی میدونین

      یه بازی لذت بخش ودوست داشتنی و زیبا ..

      دنیایی که هرروزش پراز هیجان وکنجکاوی ورشده …

      خیلی دوووووووووست داررررم

      خاله عااااااااشقتم من …

      این روزها تموم قشنگیات رو ما از تو کامنت مامان سمانه

      میخونیم و حس میکنیم ..

      خاله من با خنده های توی

      عکست ذوق میکنم چه برسه به اینکه بببنمت ..

      خواستم بدونی که پسرقشنگم بارهااز قشنگیات تو دفترم نوشتم حتی اون موقع ها که هنوز تو دل مامان سمانه بودی و داشتی بزرگ میشدی و وسایلتو میخریدن منم لذت میبردم

      حتی اتاقتم تجسم میکردم..

      از مسافرتت به شیراز هم خبرداررررم خااااله ..

      ای قربونت برم من که این شکلی مامانتو نیگااااااا میکنی

      اصلا خاله آدم باید تو زندگیش

      چندتا خاله ی فرکانسی و چشم قلبی هم داشته باشه ..

      که واسش ذوق کنن و حتی خیالی باهاش بازی کنن..

      روی ماهتو می بوسم

      پسر جذااااب و قشنگم ..

      الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره ..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
      • -
        سمانه جان صوفی گفته:
        مدت عضویت: 1935 روز

        سلام فاطمه جانِ زیبا سیرت و دلنشین صورت.

        ممنونم از پیام قشنگ و سرشار از محبتت.

        قسمتی که برای حافظ جون نوشتی رو هم براش خوندم.

        خیلی کامنتت چسبید بهم.

        مرسی که من و کامنت هامو پیگیری میکنی.

        میخوام از دفترت بگم:

        قبلا تو کامنتهای بچه ها، اگه اشتباه نکنم سعیده جان خونده بودم که تو دفتر شکرگزاریت از بچه های سایت هم مینویسی.

        خوشحال شدم از من و پسر قشنگم هم یاد کردی.

        بدون شک بزرگترین نعمتها و حس خوب و برکت ها، به سمت زندگیِ خودت روانه میشه با این عادت زیبایی که داری و از زیبایی ها و نکات مثبت پیرامونت تو دفترت مینویسی.

        بعد از اینکه خوندم تو از دوستان سایت مینویسی تو دفترت، منم این تمرین رو شروع کردم، تازه کار هستم ولی حس خوبی رو تجربه کردم.

        میخوام بگم تازه و کم کم دارم درک میکنه وسعت سپاس گزاری چقدر میتونه وسیع باشه.

        اینکه میتونم علاوه بر داشته های خودم، نکات مثبت پیرامون خودم، از زیبایی های دوستان یا ادم هایی که باهاشون در ارتباطم چه کم چه زیاد، یاد کنم و سپاس گزار باشم.

        تو به من تو یکی از کامنت هات یاد دادی وقتی یه نفر در رو برامون باز میکنه این یعنی یه رزق برای من.

        و بعد از اون هر وقت یکی برام در رو باز میکنه و باز نگه میداره، اول یاد تو میوفتم فاطمه جان، بعد خوشحال میشم از اون رزق.

        در پناه الله مهربان باشین خودت و خانواده ی نازنینت.

        اون روزی رو میبینم که من شما را ببینم و ذوق کنم و جیغ بزنم از هیجان.

        شما هم حافظ رو ببینین و قربون صدقه اش برین.

        به امید دیدار،

        در بهترین زمان،

        و بهترین مکان.

        ماچ به روی ماهِ توحیدی و لطیفت.

        فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

        الهی شکرت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1935 روز

    به نام خدا

    سلام.

    اول بهمن ماه مبارک باشه.

    تولد همه ی بهمن ماهی ها مبارک.

    دیروز پادکست جهان شگفت انگیز مغز رو گوش دادم که در مورد 1000 روز اول زندگی انسان (جنین تا 3 سالگیش) صحبت میکردن.

    بسیار عالی بود و جالب برای من.

    اینکه بچه ها چی تو مغزشون میگذره و چقدر اهمیت داره 3 سال اولیه زندگیشون در رابطه با گسترش مغزشون.

    خب از اونجایی که من یه پسر کوچولوی قشنگ دارم که فردا 9 ماهش میشه به سلامتی، برام جذابه که بدونم و بتونم اگاهانه جلو برم.

    یکی از کارهایی که از پریشب انجام دادم اینه که تلویزیون رو دیگه برای حافظ روشن نمیکنم چون برای رشد مغزش خوب نیست.

    حافظ تبلیغ دوست داشت زیاد.

    ولی وقتی سرچ کردم و متوجه شدم به چه دلیل تلویزیون و موبایل خوب نیست براش، دیگه قطعش کردم، تبلیغاتی که براش دانلود کرده بودم هم بلافاصله delete کردم.

    یکی از محاسن من اینه که وقتی چیزی رو درک میکنم بلافاصله انجامش میدم.

    از اونایی نیستم که وقتی درک کردم بگم از فردا، از شنبه یا هر چی، همون لحظه start اش رو میزنم.

    سوال این بود که حالا که تلویزیون و تبلیغ دیگه نیست چه کنم برای سرگرم شدن موقت حافظ وقتی تو اشپزخونه کار دارم؟

    بازی های جدید.

    راه حل سرگرمیش اینه که بازی ها جدید شن تند تند، چون وقتی تکراری شه براش دیگه با اون اسباب بازی بازی نمیکنه.

    اسباب بازی هاشم فقط اسباب بازی های خودش نیستن.

    در قابلمه هامون هستن.

    قاشق هست.

    بطری پلاستیکی هست.

    برس خودش هست.

    نسکافه های دونه ای هست.

    جدیدترینش بسته های کوچک سماق هست که خودم شکل هم ساختم رو فرش براش:)

    الهی شکر برای نحوه ی روبه رو شدن با خودم.

    من برای انجامِ کارهای حافظ هر بار دنبال راهی هستم که اسان و آسان تر شه.

    الان خیلی بهتر و اسان تر شدم در انجام کارهاش، ولی دوست دارم اسان تر شم با شادی و انرژی بیشتر.

    الهی شکر که باهاش بازی میکنم.

    از خودم بازی های جدید خلق میکنم.

    اون تو دنیای ذهنی خودش داره حرکاتی رو انجام میده و من نگاهش میکنم.

    اون داره کشف میکنه پیرامونش رو، حرکت های جدید میزنه، برخی کارهاش از نطر من شاید خطرناک باشه براش، ولی کنارش میمونم به عنوان یه همراه و اجازه میدم تجربه کنه، دست و پاشو بشناسه و حرکت های جدید بزنه برای خودش.

    امروز داشت در اتاق خودش رو میگرفت و بلند میشد.

    تو ذهنم میگفتم پاش لیز نخوره در بره با صورت بره تو در.

    ولی اجازه پیشروی به افکارم ندادم.

    کنارشون موندم تا تجربه اش رو از این حرکت، شناساییِ در، بلند شدن با در و ‌… کامل کنه.

    قراره با همه ی این تجربه ها معزش رشد کنه و ارتباط مغز و اندام ها فعال بشن.

    به قول دکتر تو پادکست، ارتباط و مدار هست ولی غیر فعاله، با انجام دادن حرکات، مدارها فعال میشه.

    من اندازه ی درکم دارم با حافظ جلو میرم هر روز.

    تغییرات و حرکت های جدیدی که یاد میگیره و انجام میده رو میبینم و لذت میبرم.

    دایم به خودم یاداوری میکنم اگه دست و پاشو ببندی نذاری کشف کنه پیرامونش رو از هر چیزی که براش جالبه، مانع رشد و پویاییش میشی.

    وابسته اش میکنی به بیرون.

    مهارت حل مسیله رو ازش دریغ میکنی.

    بزرگترین ظلم از نظر من به یک بچه، اینه که وابسته بار بیاد…

    بزرگ میشه و همچنان وابسته…

    این بزرگترین اسیبه.

    چون یاد نمیگیره خودش از پس مسایلش بر بیاد.

    من دارم به سهم خودم تلاشمو میکنم.

    اونایی که درک میکنم رو براش انجام میدم.

    در هر صورت که تحت سرپرستی الله هست هر لحظه.

    امروز تو اشپزخونت بودم، یه لحظه خدا گفت برگرد ببینش، چون سپرده بودمش به الله.

    دیدم برای اولین بار یه دستش به دیوار بغل اشپزخونه است دست دیگه اش به دستگیره فریزرمون که پایین هست….

    سریع اومدم پیشش…

    چون کف اشپزخونه سنگ هست و هنوز تو ایستادن تعادل کافی رو نداره، این صحنه جزو موارد خطرناک به شمار میره.

    اما من ریلکس بودم و هستم.

    چون باور دارم خدا مراقبشه و سربزنگاه منو میاره بالای سرش تا خطری نباشه براش.

    خدایا خیلی ازت ممنونم.

    حافظ چند روز پیش به کوسن مبلمون که چسبونده بودمش به میز، تکیه داده بود و ایستاده بود.

    من اشپزخونه بودم و دورادور تحت نظرم بود.

    تا اینکه یه لحظه افتاد و گریه کرد.

    اولش همیشه کمی ناراحت میشم که چرا اون لحظه پیشش نبودم.

    سریع رفتم پیشش، نوازش و بوسه و عشق دادم بهش.

    باعث شد پشتش از این به بعد بالش بذارم.

    بعد با خودم گفتم میوفته یاد میگیره.

    همینم شده.

    الان وقتی هر جایی می ایسته با احتیاط میاد پایین…

    دکتری میگفت شما به عنوان تسهیلگر کنار بچه باشین نه کنترل گر.

    من کنار حافظم تا بازی ها و حرکاتش رو انجام بده اونطور که دوست داره.

    هر چی جلوتر میره دیگه کمتر مانعش میشم، میذارم تجربه کنه تا شکوفاتر بشه هر لحظه.

    به اسمِ محافطت ازش، جلوی رشد طبیعیشو نمیگیرم.

    به اسم ترس از اسیب دیدنش، مانع کنجکاویش نمیشم.

    حتی اگه اشتباهی هم بکنی، زمین هم بخوره، باید تجربه و کنجکاوی و کاوش کنه تا رشد کنه.

    خیلی دلم میخواد خودش راه حل پیدا کنه برای مسایلش که میکنه همیشه.

    الهی شکرت.

    این کامنت شد ردپا از این روزهای حافظ.

    از خدا ممنونم که هر لحظه باهامونه و مراقبمونه.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      مریم گفته:
      مدت عضویت: 1022 روز

      سلام و عشق فراوان به سمانه جان دوست خوش انرژی مادر مهربان و باهوش

      چقدر تحسینت کردم برای کامنت هات برای مادر بودنت چقدر خوب از شکرگزاریهات مینویسی و برامون از حافظ جون میگی خدا حفظش کنه روی ماهش میبوسم

      هزار ماشاالله

      چقدر لذت بردم برای آگاهی هات برای کتاب خوندن برای مراقبت بچه عزیزت

      من هم نوه ام ده ماهشه پیش ماست از این که گفتی تلویزیون برای مغز بچه خوب نیست ازت یاد گرفتم ممنونم

      هر روز کامنت هات می خونم برات آرزوی بهترین ها رو دارم

      چقدر این آیه آخر و که می نویسی دوست دارم قبلا برادرم جلوی شیشه ماشینش نوشته بود خوندم الان برام یاد آوری شد

      بهترین حافظ خداونده

      در پناه خداوند باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        سمانه جان صوفی گفته:
        مدت عضویت: 1935 روز

        سلام به مریم خانم عزیز و نازنین، که هم اسم مامان جان خودم هستین.

        خدا حافظ شما و عزیزانتون و نوه ی کوچولو و قشنگ 10 ماهه تون باشه.

        ممنونم از پیام قشنگتون و محبتتون.

        مرسی که تحسینم کردین.

        منم نگاه زیبا بینِ شما رو تحسین میکنم.

        تحسین کردن، یه مهارته.

        الهی شکر که تو این سایت و با اموزشهای استاد دارم تلاش میکنم منم تحسین کننده ی بهتری بشم.

        امروز داشتم فکر میکردم مثلا فلان کاری که انجام‌ میدم و حافظ میبینه، شاید الگوی خوبی نباشه براش.

        بعد با خودم گفتم تو کارهای زیادی انجام میدی.

        مثلا فلان فکر و رفتارت در برابر حافظ، براش خیلی خوبه.

        تو هم آدمی، تفریحات و کارهای خودت رو داری و دوست داری هویت خودت رو داشته باشی.

        قرار نیست نقاب بزنی جلوی بچه ات و کاری رو انجام بدی که درکش نکردی.

        خودت باش.

        تو یه تسهیلگر هستی برای بچه ات، نه یه الگو.

        تو محاسن و معایبی داری که تلاش میکنی برای بهبود خودت.

        خودت رو مادرِ مقدس و بی خطا نبین.

        اینطوری سبک تر میشی.

        مادر هستی ولی معنیِ مادر بودن کامل بودن، بی خطا بودن، از خود کندن و به دیگری دادن نیست.

        تو شخصیت خودت رو داری.

        تو انتخاب های خودتو داری.

        تو تفریحات و علاقه مندی های خودتو داری.

        قرار نیست حافظ مثل تو بشه.

        حافظ میتونه بهترین نسخه ی خودش باشه.

        هر چی ادم های با افکار سالم و زیبا بیشتر دور و ور حافظ باشن، شخصیتش سالم تر رشد میکنه.

        تو سهم خودتو انجام بده.

        تو شخصیت خودتو بهبود بده اول برای خودت، در کنارش حافظ هم بهره مند میشه.

        اونم در اینده انتخاب های خودش رو خواهد داشت.

        همین الانم داره.

        دیدی وقتی گرسنه نباشه، غذا نمیخوره…

        افرین که داری تمرین میکنی و به زور بهش هیچ خوراکی نمیدی.

        به اسم اینکه براش خوبه و مفیده، به زور بهش غذا، میوه، آب میوه، تخم مرغ و … نمیدی.

        عملا داری بهش احترام میذاری.

        افرین.

        وقتی از الان به انتخابش احترام بذاری، بعدا هم شرایط برای خودش و خودت راحت تر جلو میره.

        دایم به خودم یاداوری میکنم تو باورهای قدیمی نسبت به مادر خوب و ویژگی هاش، ایراداتی وارده و من نمیخوام اون سمتی برم.

        نمیخوام خودم و بچه ام و زندگیمو اذیت کنم.

        نمیخوام از خودم بکنم و بعدا طلبکار شم، برم تو تله ی مادری که احساس قربانی داره.

        من دارم تلاشمو میکنم شخصیت خودمو بهبود بدم.

        لاجرم به واسطه ی تربیتِ خودم، مادر بهتری هم میشم.

        نمی خوام و بلد هم نیستم که بخوام هر کاری کنم و مادر خوبی بشم به باورهای رایج و گاهاً مخرب اجتماع.

        نمیدونم چی شد اینارو اینجا نوشتم.

        امشب دوباره کامنتتون رو خوندم و اینبار حسم گفت پاسخ بنویسم.

        ممنونم ازتون مریم خانمِ نازنین و مامان بزرگِ به روز و زیبا.

        و یه چیز جالب در مورد فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

        این ایه ی زیبا که دلیل نام گذاریِ قند عسلم حافظ جون هم هست، روی در اتاقش چسبوندم.

        امروز دیدم افتاده.

        خدا باهام اینطوری هم صحبت میکنه.

        با نوشته هایی که روی دیوار چسبوندم و گاهی میوفتن روی زمین…

        صبح به خودم گفتم ببین خدا دوباره بهت یاداوری کرد حواسش به حافظ هست.

        الهی شکرت.

        فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

        الهی شکرت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1935 روز

    به نام خدا

    سلام

    خدایا شکرت محیا جان ما رو رسوند خونه مامانم و برمون گردوند خونه مون.

    خدایا شکرت برای حالِ خوبِ مامانم و خواهرهام و خواهرزاده ام.

    خدایا شکرت برای غذای خوشمزه مامانم.

    خدایا شکرت برای صبحانه ی عالی که خواهرم برامون تدارک دید.

    خدایا شکرت برای گپ های زیبای دیشب و امروز صبح با خانواده ام.

    خدایا شکرت برای هوای عالی امروز و بارانی که باریده.

    خدایا شکرت‌ برای رشد تکاملی انسان، که دارم تو تکامل پسرم بهتر متوجهش میشم.

    خدایا شکرت برای مهربونی ها.

    خدایا شکرت برای پسر قشنگم.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: