عواقب تصمیمات احساسی - صفحه 18
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/05/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-05-06 05:53:472023-05-08 07:32:32عواقب تصمیمات احساسیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلاممم به استاد مهربونم و دوست داشتی و خانم شایسته عزیزم و گروه بزرگ استاد عباس منش
فایل فوق العاده ای بود کنترول ذهن=تقوا یعنی همه چیز .️
من خودم وقتی میخوام ذهنم کنترول کنم و توی شرایط به ظاهر بد تصمیم نگیرم دوست دارم پیاده روی کنم یا با دوستام تلفنی صحبت کنم با بنویسم این کارا باعث میشه ذهنم به سمت دیگه هدایت بشه️
فایل های استاد مربوط به اون مسله ام یا کلید روی نشانه در سایت فوق العاده است این نشانه ️
بنام خدا عزیزان سلام
من تا یه اتفاق میفته تمام پول پس اندازم خرج میکنم کلا تهشو در میارم،این عادت بد من باعث میشه وقتی اون دوره همی تموم میشه مثل چی پشیمون میشم،اینقدر از خودم بدم میاد که احساسی برخورد کردم و نتونستم پول تو کارتم نگه دارم که نگو،از همه دنیا گله مند میشم،واحساس بدبخت شدن میکردم
اما میدونی یکبار برای همیشه تصمیم گرفتم خداوکیلی پول تو جیبم بزارم و به کسی ندم و بگم این پول برای خودمه تو کارت خودم برای خرج خودم برای پول تو جیبی خودمه،حداقل برای خودم شاید دلم خواست،هدیه بخرم،برای خودم دیگران،ضمنا با این کار برای خودم ارزش قایل شدم و درس از این جلسه واقعا یاد گرفتم برم حمام اب سرد،پیاده روی،….
به نام خدا
سلام استاد عزیزم و مریم خانم و دوستان عزیزم
اول از همه تشکر کنم از استاد و مریم جان به خاطر گرفتن فایل های زیبا و تاثیر گذار
بعد تشکر کنم از مریم خانم که انقدر با مهارت فیلم میگیرن مثل فیلم بردارهای حرفه ای با تمام وجود دوستت دارم و همیشه به عنوان یک خانم تحسینتون میکنن و الگوی من هستین
برای کنترل کردن خودم تو شرایط احساسی فکر میکنم که ادم باید خیلی تو هر جنبه ای روی خودمون کار کنیم و خیلی تکامل میخواد
اما وقتی دقت میکنم که چه جاهایی تونستم خوب عمل کنم و احساسم رو کنترل کنم میبینم که در موردش قبلا کلی فایل دیدم کلی هدایت شدم و حتی گاهی خدا از قبل من رو برای اون شرایط به ظاهر بد اماده کرده بوده.
بخوام مثال بزنم؛ من قبل از فوت مامانم خیلی ادم عجول و حساسی بودم و خیلی هم مامانمو دوست داشتم بیشتر از هر ادمی تو دنیا،اما یک ماه قبلش هدایت شدم به دوره های 12 قدم و تو قدم یک بودم که یک ایه هم گفته شد که خدا مارو حتما تو دنیا در چند مورد امتحان میکنه که یکیش جون عزیزمونه ،برای من امتحانی بود که ببینم چند مرده حلاجم و تو اون شرایط با کار کردن روی خودم و گوش کردن فایل ها تونستم اون مسئله رو خیلی خوب ازش گذر کنم و بابتش به خودم و خواهرم افتخار میکنم،اما دیدم که یکی از نزدیکانم هنوز نتونسته حلش کنه و بعد از یک سالو چند ماه بازم تو خودش حل نکرده و چه مسائلی داره
میدونم که دیدن بارها و بارهای همین فایل میتونه به من کمک کنه که تو شرایط احساسی، بهتر ذهنم رو کنترل کنم ،خیلی عالی بود که استاد لطف کردین این فایل رو گذاشتین به من خیلی درس ها داد ،درس این که ممکنه حتی ادمی که قوانین رو هم میدونه گاهی اشتباه کنه بنا براین نباید از این نکته به راحتی بگذرم و بگم در برابر قوانین کیهانی یک مورد ناچیزی است یا این که بگم خدا خودشم گفته که ادم عجوله و…
عالی هستین خدارو شکر میکنم که شما و مریم خانم الگو های من تو زندگیم هستین ارزو میکنم از شما دونفر تو دنیا زیاد بشه دوستتون دارم
بنام او که همواره راهنمای منه ودوستم داره وهمیشه هوامو داره
استاد ومریم جان عزیزم ودوستان جانم سلااام وجودتونو شکروسپاس
خدایا شکرت …انگاراین فایل دقیقا برای من بود
چه بموقع بود این فایل…خدایا شکرت استاااد نمبدونم چطوری ازتون تشکر کنم …چرااینقدر همه چی هماهنگ وخووووبه ..تاچنددقیقه قبل ازدست خودم غمگین بودم وحس خووبی نداشتم ولی این فایل وخوندن کامنت دوستان نازنینم دلمو روشن کرد کمکم کرد که بشبنم فکر کنم به ریشه رفتارم وکلی خدارو شکرمیکنم که پاشنه اشیلمو دارم بهتر میشناسم …
دوروز پیش یه واکتش نامناسب نسبت به مهمون ناجالبی که بشدت منفی ورو اعصابم بود نشون دادم بااینکه چندین بار خودمو کنترل کردم اعراض کردم فضامو تغییرمیدادم وموضوع صحبت روعوض میکردم... ولی بالاخره موفق شد اون اژدهای وحشی دردسرساز درونمو بکشه بیرون ….البته تا من نگاش کنمو بشناسمش واره دیگه قرارنیس مث قبل باشه ((: استادعباسمنش ویه خانواده توووحیدی رو دارم …
خلاصه این واکنشم از چندتاباورای مخرب عمیقم نشأت میگرفت که ناخوداگاه باعث فوران خشمم شده بودوباابنکه ازین باورای مخربم خبرداشتم ولی برای تغییرش هیچ کاری نکرده بودم واون ادم درگذشته رفتارای بدی باهام داشت ولی من نادیده میگرفتم وتحمل میکردم ومیگفتم خب فامیلن دیگه این چیزا طبیعیه وپیش میادوباغیبت کردن اروم میشدم بجای اینکه همون موقعها زودترازینا بایدبخودم احترام میذاشتم و حدومرز تعیین میکردم و رفت وامدمو محدود میکردم که کار به اینجاها کشیده نشه،،،،
همون شبش ازخدا نشونه خواستم و یه فایل فوق العاده برام اومد که استاد فرمودندوقتتون رو بذارید برای هدفتون تا وقت نکنید به این چرت وپرتها گوش کنید یا درگیربحثای الکی بشین و خیلیا خودشون اززندگیتون میرن بیرون یه سریا هم خودتون بابد حذفشون کنید و البته امروزم اومدم تو دفتر شکرگزاریم شروع کردم به نوشتن خلاف اون چیزی که بهم توهین شد مثلاداشتم میگفتم درمقابل فلان جریانات من یه تنه مجبورشدم خودمو قوی کنم وپرورش بدم واون ادم باتمسخر بهم گفت تو فکر میکنی قدرت داری ….و باهم شروع کردن به خندیدن بمن ….(من دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم ومنفجرشدم وهرچی ناراحتی ازگذشته تاالان بهش داشتمو براش شمردم…)…
متوجه شدم من خیلی به نظراتشون وابستم وخیلی وقتا انرژی وتمرکزمو صرف ثابت کردن خودم بهشون کردم درواقع یجورایی درست میگفت واحساس وابستگی ودرماندگی داشتم والبته این باعث شده بود قدرتهای حقیقی خودمو نبینم واسیب پذیرباشم
وایده ای که بهم الهام شد گفت بیا بنویس که قدرتمندی بادلیلم بنویس… شروع کردم به نوشتن اونم دلایل کاملا واقعی ..
من قدرتمندم چون……
وفکرنمیکردم واقعااینقد دلیل واسه قدرتمند بودنم پیدا کنم وبکل حالم 180درجه عوض شد والان تصمبم گرفتم هرروز بنویسم چرا قدرتمندم…چون این پاشنه اشیلمه …
وهروقت از حرفی ناراحت میشم وخاطرات تلخ اومدن بالا توذهنم عروسی گرفتن و هی باورای مخرب تلاش کردن خودشونو اثبات کنن
بیام شروع کنم به نوشتن خاطرات خووب ومثبت گذشتم باهمون ادمهای مورد نظر که ناراحتم کردن وتجسم تصاویر خوشایند زندگیم و نوشتنشون…..الان واقعاااحالم عالیه وارومم
ودرس عمیقتری که ازین تجربه م گرفتم اینه که من باید اول هدف اصلی واولویتهامو مشخص کنم و براساس علاقه ونیازواقعی خودِخودم نه تاییددیگران زمان و هزینه بذارم واز افراد واجتماعی که ناجالبن اعراض کنم تا مجبور نباشم درگیر اقدامات احساسی ولحظه ای بشم .. البته این پروسه خیلی زمان بردتابفهممش و پیچیدگی داشته وداره وادعا نمیکنم که حسابی درس گرفتم و درست عمل میکنم ولی خوشحالم که فهمیدم ریشه ش از نشناختن خودم واولویتهام وکمبود عزت نفسم وعدم اقدام بموقع بوده
بنظرم خیلی از غلیانهای شدید احساسی ودردسرساز بخاطر تلمبار شدن احساسات کوچولوکوچولوییه که خیلی وقتا بهمون هشدارمیداده و لازم بوده بروز پیداکنه وکاری براش انجام بدیم ولی برای خودمون ارزش قائل نشدیم واین حسها جمع شده و تویه موقعیت استرس زامثل کوه اتشفشان میزنه بیرون
بهتره هرچه زودتر به همون احساس ناراحتی ومعذب بودن کوچیکی که تو قلبمون حس میکتیم توجه نشون بدیم ودست به اقدامات بجا ومناسب بزنیم وگرنه طوری میشه که پشت سرهم مجبوری درگیر شرایط ناخواسته بیشتر وتجربه احساسات منفی بیشتربشی
،و همینطورکه استاد فرمودند ماازقبل باید خودمونو اماده وبرنامه ریزی کرده باشیم ، وگرنه حتی اگه بدونیم تصمیم وواکنش احساسی خوب نیست توشرایط سخت برنامه ریزیهای قدیمی ناخوداگاه میان بالا واوضاع رو کنترل میکنن
وجنبه دیگه این موضوع که یکی از چالشهای بزرگ زندگیم بود این سوال بود که ندای قلب چیه؟؟؟؟ اینکه میگن به حرف دلتون گوش کنید یعنی چی ؟؟؟مگه نمیگن براساس احساس تصمیم نگیرید پس قلب نداش چجوریه؟؟؟ چی میگه که من بلدش نیستم ؟؟؟نمیتونستم تشخیص بدم تصمیمی که میخوام بگیرم احساساتمو توش دخالت بدم یانه ،چون خیلی جاها ازواکنش احساسیم اسیب خورده بودم وازطرفیم میخواستم به خودم وحسم احترام بذارم و ازخودم وارزشهام دفاع کنم ولی نمیتوتستم به احساساتم ونشونه های خدا وجهان اعتماد کنم ،،حتی تو عقل کل هم درموردش سوال پرسیده بودم وکم کم توسایت استاد عباسمنش متوجه شدم فقط اعتقاد بخدا کافی نیست قانونش رو بابد بلد باشی و.مهمترین قانون خدا احساس خوب=اتفافات خوب…وامروزبااین فایل بی نظیر بیشتر درک میکنم که وقتی حس ما اروم وخوبه که روی محور وجودمون(قلبمون) درتعادل وهماهنگی باخودمون باشیم و احساس وهیجان شدید چه منفی باشه چه مثبت یعنی من ازتعادل خارج شدم وافتادم یه طرف این محور یاترازو و تصمیماتم عواقب خوبی نداره…واین تعادل ازمیزان عزت نفسم وشناخت خودم واقدام بموقع بدست میاد
الهیی هممون همیشه حال دلمون خوووب باشه وقدرت تغییر احساسمون بیشتروبیشتز وهرلحظه باخودمون درصلح باشیم و بهترین تصمیمات رو دربهترین حالت احساسی وروحی بگیریم
ممنوووون
درود به همه عزیزان دلم
در مورد کنترل احساسات باید بگم من در گذشته های خیلی دور، یعنی دوران دبیرستانم، واقعا واکنش گرا و پرخاشگر و عصبی بودم و اگه اتفاقی میفتاد باید حتما حتما همون لحظه از خودم واکنش نشون میدادم.
بعد از اینکه چند بار شدیدا از واکنش های عصبی که نشون دادم و نتایجش واقعا پشیمون شدم، یه تصمیم گرفتم که دیگه موقع خشم و عصبانیت هیچ عکس العملی از خودم بروز ندم.
شروع کردم به تکرار این جمله بجای واکنش نشون دادن:
((تا فردا صبر میکنم و فردا همین کار و انجام میدم ))
با خودم عهد بستم زمانی که عصبانی هستم، حداقل یکروز اون عکس العملی که میخوام داشته باشمو به تاخیر بندازم و اگه بعد از یک روز باز هم انجام اون رفتار یا گفتار برام منطقی بود، انجامش بدم.
و نکته جالب اینجاست بعد از یکروز که عصبانیتم فروکش میکرد، نود و نه درصد مواقع بی خیال اونکاری میشدم که میخواستم تو حالت خشم انجامش بدم.
و کم کم به این شیوه عادت کردم و سالهاست که این روش جزو عادت های زندگیم شده که تو حالت خشم و عصبانیت هیچ اقدامی انجام ندم و واقعا این روش به من خیلی خیلی کمک کرده و مؤثر بوده .
چون تو اون لحظه خشم، نجواهای ذهن عصبانیتتو میتونی با تکرار این جمله خاموش و کنترل کنی و با این بهانه که فردا حتما انجامش میدی آروم میگیری و از سوی دیگه بعد از آرام شدن، اگر هر تصمیمی بگیری و هر اقدامی که انجام بدی و یا هر حرفی که بزنی کاملا، منطقی، عقلانی و موجه خواهد بود.
این راهکار رو با شما دوستانم درمیون گذاشتم، چون میدونم اگر اجراش کنید واقعا بهتون کمک میکنه و برای کنترل خشم و واکنش شدید نشون دادن، خیلی مفید، مؤثر و کاربردیه.
موفق باشید
تشکر از استاد
حدیث هستم:
من سعی میکنم وقتی تو شرایط ناخواسته قرار میگیرم خودم رو سریع از موضوع وشرایط جدا میکنم و شاهد آن اتفاقاتی میشم که داره اتفاق میفته و اغلب اوقات اگه از رفتار طرف مقابل ناراحت شدم باخودم بارها تکرار میکنم به من چه به من چه به من چه ….وواقعا با این جمله دهن ذهنم رو میبنده
یادمه یه بار تو موقعیتی قرار گرفتم که طرف مقابل تو ماشین حرفای رکیکی میزد که واقعا منو ازار میداد یه دفعه یادم اومد و شروع کردم به تکرار به من چه ؟و تفسیر این جمله تو ذهنم یعنی اینکه اون تو فرکانس خودشه ومن میخام تو فرکانس خوب خودم بمونم و حال واحساس و فرکانس اون به من ربطی نداره خلاصه اون روز اون طرف هی فوش داد و من نزدیک به صدبار این جمله را تکرار کردم والبته همون هفت هشت بار اول که تکرار کردم حال واحساسم خوب شد وهر چه تکرار کردم حالم بهتر وبهتر شد و انگار صدای اون دیگه به گوشم نمیرسید
من این راهکار رو تو مواقعی که یه جایی گیر میکنم و نمیتونم شرایط رو ترک کنم انجام میدم و اوضاع برام روبراه میشه.
وجاهایی که راه داره مکان رو ترک کنم پیاده روی منو خیلی اروم میکنه
سلام استاد جانم، سلام خانم شایسته عزیزم
دمتون گرم من داشتم اون بازی رو میدیدم که کلوپ پاش گرفت ازشدت عصبانیت ومصاحبه بعدش
دیگه رفت تو جونم این حرفا… چقدر عالی که از اتفاقات این درس هارو میگیری و به ما آموزش میدی
قبل این صحبتا اصلا به گرفتگی پا همچین فکری نکرده بودم!
استاد جان اولین چیزی که با پلی شدن ویدئو به ذهنم رسید میدونی چی بود؟
قدم 6 دوره 12 قدم. اونجا که لخت شدی و وضعیت الان بدنت رو نشون دادی و تارگت گذاشتی
Wooooooooow استاد چه بدنی ساختی ، بابا دستخوش یدونه باشی
به هدفت رسیدی و باور منم قویتر کردی که میشود
خب بریم سراغ موضوع این جلسه
(عواقب تصمیم احساسی)
من چیزهایی که به ذهنم میرسه رو اینجا یادداشت میکنم تا درس بگیرم از اشتباهاتم و به خودم یاداور بشم. کجا از سایتمون بهتر؟ اینجا جنس نوشتن فرق میکنه… هرموقع بخوام از دیدگاهای من میخونم و یادآور میشم
استاد جانم مدتی به جرعت میتونم بگم عصبانی وناراحت نشدم اصلا به لطف خدا و دوره 12 قدم
اصلا انگار بینزمین وآسمونم از وقتی این دوره شگفت انگیز رو شروع کردم
فقط وقتی که تصمیمات احساسی گرفتم ضربه خوردم
مواقعی که عصبانی بودم وحرف زدم….
مواقعی که غمگین بودم و حرف زدم
کارهایی که وقتی خیلی شاد بودم انجام دادم
خیلی زیاااااده الان که بهش فکرمیکنم
خداروشکر که به این ویدئو هدایت شدم تا به شناخت بهتری ازخودم برسم
این یکی خواسته های امروزم ازخدا در تمرین ستاره قطبی بود
میشه گفت اون احساسی تصمیم گرفتن
اون غمگین بودن و عصبانی بودن و بااون روش تصمیم گرفتن
همون مسیر غیرالمغضوب الیهم هستش
وباید دراین مواقع هم خودمون رو آروم کنیم به چیزهای مثبت توجه کنیم تا به احساس بهتری برسیم تاهدایت شویم به مسیر درست مسیر انعمت الیهم.
در دوره12قدم کاملا توضیح دادید که وقتی عصبانی هستی ناراحتی هرایده بهت میرسه ایده شیطانیه وتورو ازمسیر دورمیکنه
وچقدررررر زیاد این اتفاق برای خود من به شخصه افتاده
ولی موقعی که آروم بودم و خودم کنترل کردم همه چی به بهترین شکل حل شده
اینم قانون قرآن احساس بد=اتفاقات بد
قانونِ وهمیشه ثابتِ
تمام حرفای شما از قرآن و بازم من مات و مبهوت! ممنونتم استاد تمام
بنام پروردگار هدایتگر .
سلام استاد عزیززززم ،سلام مریم جان،
دیدن روی ماهتون کاره هر روز منه ،صدای شما مهمون هر روز گوش های منه و چشمام تصویر شمارو مهمون خودش کرده،و من از این روند هر روزه و تعهد هر روزه لذت میبرم ،با عشققق روی خودم کار میکنم و با نتایج عالی که هر روز میگیرم ،باورم هزاران بار بیشتر از قبله.
خدایاشکرت.
تجربه 1:
استاد عزیزم یک فلش بک میزنم به ماها قبل که تعهد الانو نداشتم،یک دختر واکنش گرا بودم ،و باید بگم الان هیج ربطی به گذشته ندارم ،اونقدر که کارای گذشته ام خیلی کم بیادم میاد و من عاشق این جهاد اکبرم ،عاشق اینم که از صفر تا صد دارم نو سازی میشم،ماها قبل ،(نزدیک به یک سال پیش یا کمتر)
در زمینه روبط داغون بودم و هررر تصمیم اشتباهی ام که تو اون مواقع گرفتم از سر اعصبانیت و نگرانی بود،استاد بنظرم ماها زمانی از سره احساسات منفی تصمیم میگیریم و دودشم تو چشممون میره که،اون زمان ها دقیقا زمان هایی بوده که ذهن و روح هماهنگ نبوده(جلسه اول دوره عشق و مودت)
وقتی ذهن و روح باهم فاصله دارن،وقتی از خدای درونت دوری ،اکثر اوقات احساس،ترس،خشم،ناراحتی داری،و من اون روزا فاصله ها داشتم با روحم ،اوتقدر فاصله که برای هرکسی واکنش نشون میدادم،راجبش صحبت میکردم و مدام گله میکردم ازش،و اون زمان ها دقیقا زمان هایی بود که ترس ،و خشم به سراغم میومد ،تو زمینه روابطم ،با هررر اتفاق کوجیکی از طرف اعصبانیت میشدم و چنان حرفای ناشایست میزدم که بعدش که اروم میشدم ،خیلی حالم بد میشد،نتیجع چیزی جز حال بد و حس بد نبود ،طبق قانونم که احساس بد مساوی با اتفاقات بد و کل زندگی گذشته من ،پر بود از این اتفاقات .من درس نگرفتم اونقدر که بارها جهان بهم تضادو نشون میداد و تا جایی که دست به تغییر شخصیت خودم زدم .
اما الان من یه مهسای جدیدم ،من 28 دی 1401 با تعهد فولادین روی خودم کار کردم تا الان ،من این مدته که دارم زندگی میکنم،استاد قبل اینا من اصلا زندگی نکرده بودم ،قبل اینا مهسا مفهوم زیبایی رو نمیشناخت ،ذوق کردن و شکر گزاری نمیشناخت ،من الان 3 ماه نیمه که انگار به دنیا اومدم ،زندگی من تقسیم میشه به قبل و بعد قانون ،بعد قانون و همراه قانون هر روزه من معجزست خدایاشکرت.
تجربه 2:
استاد تو این چندماه که روی خودم دارم لیزری کار میکنم باید بگم این ماها ،من تا جایی گه تونستم سعی کردم ذهن و روحمو هماهنگ کنم و به این اصل رسیدم که وقتی هماهنگ ذهن و روحت و آروم،و امید داری خیلی کم پیش میاد وقتی با یه موضوع و تضادی رو به رو بشی و تصمیم احساسی و لحظه ای اشتباه بگیری،من تو این مدت خداروشکر مثل قبل با این جور مسائل مواجه نشدم ،بجز یک دو مورد تضاد که همونااا بخاطره عمکرد خوبم نه تنها باعث پسرفتم نشد بلکه پلی شد برای بالا رفتن ،خب تجربه خودمو بگم ،این مدت ادنقدر نتایج عالی دارم که گفتن اینا انگار سوزنه تو انبار کاه،خب تو محل کارم ،بخاطره یه سری شرایط مدیر مدرسه سره یه مسئله ای یه برخورد نامناسب داشت و جلوی باقی معلما با لحن خوبی با من صحبت نکرد ،اگه مهسای قدیم بودم ممکن بود اتفاق های خوبی نمیوفتاد ،اماااا با اینکه اعصبانی بودم ،چیزی نگفتم ،نه اینکه سکوت کنم ،حرف و حقیقت درستو گفتم ،با آرامش ،استاد اون لحظه ،یاد جلسه اگه اشتباه نکنم 4 دوره عشق و مودت افتادم ،که اگه با یه مسئله و تضادی رو به رو شدین ،به خودتون یادآور بشین که بین اون ورودی هایی که دادین ممکنه یه ورودی نامناسب هم باشه ،پس نباید صفرو یکی فکر کرد ،تو نباید به اون موضوع توجه کنی و باید بگذری ازش وگرنه جهان بهش اضافه میکنه،بازم رسیدیم به اصل:کانون توجه تو زندگی تورو میسازه،خلاصه استاد چنان منه مهسااااا،اعصبانیت خودمو کنترل کردم که این تضاده اومده و بعدم بهش بی توجهی کردمو رفت اگه قبلا بود حتما تصمیم اشتباه میگرفتم و ممکن بود به مدیر مدرسه که سنشم از من خیلی بالا تره بی احترامی میکردم ،من تونستم از این امتحان سر بلند بیرون بیام خداروشکر ،،،
خب راهکاری که تو اون موقه انجام دادم :
-اینکه موندن تو احساس بد ،اتفاق بدو میاره ،مهم نیست چقدر دلیل قانع کننده داری که احساس اعصبانیت و ناراحتی داشته باشی،این احساسات تورو لاجرم به اتفاقات بد هدایت میکنه .
(یادآوری قانون و اصل)
-شروع کردم و فایل های شمارو گوش دادم استاد شما همیشه میگی اگه فاصله فرکانسی داری اگه احساس خشم داری و نمیتونی تو اون مسئله اتفاق مثبتی پیدا کنی،اول احساساتو نسبت به چیزای دیگه خوب کن ،مثل اشپزی،نقاشی،یا هرکاری که حالتو خوب میگنه،من خودم تا حس میکنم این احساستو دارم ،اول شروع میکنم به تحسین زیبایی ها و چه جایی بهتر از اینجا ،دیدن سریال زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا ،به طرز عجیبی این فاصله فرکانسی رو کمتر میگنه و به راحتی میتونم حسمو راجب اون مسئله بهتر کنم،میام و چند قسمت سریال میبینم و نکات مثبتشو کامنت میکنم ،استاد بخداااااا یعنی برای من آبه رو آتیشه ،بخدا قسم.
وقتی حسمو خوب میکنم اون موقس که هدایت الله میرسه و از درون خدام بهم میگه آروم باش،من اینجام ،مراقبتم و هرچقدر حالمو خوب تر میکنم این صدا بلند تره ،خدایاشکرتتتتتتتتتتتتتتت
من سعی خودمو میکنم تو این مسائل قانونو بیاد بیارم ،قوانین بخصوص بخش تضاد ها خیلی فرار هستن ،و باید مدام بیاد بیاریم و چه چیزی بهتر از حرفی که عمل بیاره:)
ممنون از فایل عالیتون
ممنون از مریم جان عزیزم ،که با عشق با لذت همیشه فیلم میگیره .تحسین برانگیزی بانو.
در پناه خدا باشید.
سلام
سلام
استادم،روزت بخیر و شادی
مریم عزیزم سالم و سلامت باشی
دوستای گلم امیدوارم هر لحظه احساستون بی نهایت قشنگ باشه
این فایل امروز اومد و دقیقا همین امروز یه اتفاقی رو شاهد بودم که کل این فایل رو صدق میکنه،
رفتم پیش دادستان شهرمون برای انجام یه کار اداری که دیدم برادر دوست صمیمیم اونجاست و داره خواهش میکنه به دادستان،
گفتم قضیه چیه،و داستان از این قرار بود
که دوستم مستاجر املاک تجاری دفتر امام جماعت شهرمون بود و بخاطر یک کدورت،این دوست من عصبی شد و آتیش زد به مغازه و کل مغازه رو سوزوند،کلیپ ویدئو ضبط کرد و پخش کرده توی فضای مجازی و رسید دست رسانه های خارج از کشور و دوستم دستگیر و دیشب فرستادنش زندان
حالا دادستان در جواب خواهش های برادر دوستم بهش یه حرفی زد که خیلی توی ذهنم موند که خدا شاهده این کلیپ رو هم ندیده بودم تا الان
بهش گفت آقا،بعضی آدم ها در عصبانیت یه کارهایی میکنن که عواقبش آیندشون رو نابود میکنه،یعنی برای یک دقیقه کنترل نکردن خودشون زندگیشون رو نابود میکنن،
مثل الان برادر شما که خودش رو کنترل نکرد،و جرم هایی مثل اقدام علیه امنیت ملی،تخریب اموال رهبری،اغتشاش در نظم عمومی،بردن آبروی نظام در رسانه های بیگانه،تحریک جوانان و ده ها جرم دیگه که مجموعا 18 سال زندانی داره
برق از کلم پرید،برای یک لحظه عصبانیت که قبلا هم خودم خیلی توی این لحظات کار اشتباه کردم که خدا فقط رحم بهم کرد
حالا عصر شد و من این فایل جدید رو دیدم و دقیقا در مورد همین نوع اتفاقات هست،
آیا خداوندبه من الهام نکرده؟؟؟
آیا یک اتفاق و نشر یک فایل مرتب در سایت در یک روز، پیام الهی نیست؟؟
مگه اون دوست صمیمی من نبود؟آیا خدا امروز بهم نگفت که ببین فرشاد تو اومدی توی مسیر قوانین الهی و مدار عوض کردی،حالا تو لحظه به لحظه داری روی خودت کار میکنی که خواسته هات رو برآورده کنی و اون توی زندان در انتظار 18 سال حبس،
آیا این پیغام مسیر خوشبختی از سوی خدا به من نبود؟؟
آیا من خوشبخت ترین انسان نیستم؟؟
بله بله بله بله،همه جواب ها بله هست
با اینکه دوستم این اتفاق براش افتاده ولی من چقد برا خودم خوشحالم که اینجام و برنامه زندگیم اینه،
خداوندا از تو برای تمام هدایت هایت از صمیم قلبم سپاسگزاری میکنم
سلام استاد عزیزم
استاد من در یک برهه ای از زندگیم از روی کینه از همسرم و نارضایتی از کارهاش حرفهایی زدم و کاراهایی کردم که واقعا اینقدر بد هست که روم نمیشه اینجا مطرح کنم ولی در حدی بود که من حرف جدایی زدم و مشاوره رفتیم به منظور اینکه راحت جدا بشیم و حرفهایی زدم که دیگ نمیشد جمعش کرد.هر چند الان دیگ هزار درجه همه چیز خوبه و رابطمون عالیه و بسیار بسیار اوضاع وحشتناکی بود که فقط نتیجه تصمیمات احساساتی من بود.
این تجربه من بود . در پناه حق باشید