https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/03/abasmanesh-14.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2021-04-04 07:10:252024-04-18 06:12:05گفتگو با دوستان 4 | تمرکز بر بهبود شخصیت خودم
282نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام استاد عزیزم ،دقیقا همه چیزی که شیرین عزیز گفت من بعد قدم کارکردن تجربه کردم چون کمی فاصله گرفتم از جریان،من هم دراین مسیر همراهی همسرم رو به ندارم چون روی خودش کار نمیکنه،ولی من یاد گرفتم که هرکس درمدار متفاوت و منحصر به فرد خودشه،سعی کردم متفاوت عمل کنم باورامو تغییر بدم ومثال استادکه میکه وسط دریا هستی وحس میکنی میخای غرق بشی پس با حس خوب باشی بهتره درسته وقتی کسی در مدار ما نیست نیازی به توجیه نیست،من توی جزر ومد دریا گیرمیکنم گاهی چون هیچ چیز مطلقی وجود نداره من مدام کم میارم چون فاصله گرفتم این مسیر مثل آموزش رانندگی هستش توبا چند جلسه تمرین راننده نمیشی وبا تکرار وتمرین که میتونی راننده بشی من دچار اشتباه شدم مثل چیزی که نسرین میگه اینکه باید مسیر به گفته استاد راحت و بدون مشکل باشه اگر به تضاد خوردم حس بد میگرفتم پایان دوازده قدم اغاز راه درست برای زندگیه چون درمدار بالاتر قرار گرفتیم،صحبتهای دوستان خیلی کمکم کرد که توی این مرحله اززندگی یکم احساسم تغییر کرده چون تضادهای زیادی با ادمهای اطرافم دارم دیروز برای دخترم از فرکانس گفتم اینکه یه سری ادمها به خاطر تغییر مدارم ازمسیرم خارج شدند ولی کماکان درگیرم ،هدایت شدن از سمت خدا برای ادامه دادن خیلی مهمه اینجاست که میفهمم این من نبودم که با اشتیاق تومسیر بودم این لطف خداوند بود،تجربه های مشترک همه ما دراین مسیر جالب وشنیدنیه،من نیاز دارم بشنوم که توی مسیر هم گاهی دست اندازهای زیادی وجودداره،اینکه فصل ها هم گرم وسرد میشن ،اسمان همیشه ابری نیست ،یا همیشه افتابی نیست من دچار تضاد شدم چون یک جلسه به اخر قدم دوازده مونده وباید از نو شروع کنم ،وحضورم کمرنگ شده از خدای خوبم بابت هدایت شدنم سمت این مسیر بسیار ممنونم،ودوست دارم دخترم که پونزده سالشه به این مسیر هدایت بشه وروی خودش کار کنه دوست دارم شرایط زندگیم تغییر کنه وهمسرم هم بتونه پیام هدایت رو درک کنه ،من نسبت به قبل تو زندگیم کلی تغییر کردم ولی ذهنم سانسورش میکنه پیام امروز من اینه که تسلیم بشم چون هرچقدر بیشتر تلاش میکنم کمتر دارم نتیجه میگیرم ،امروز دراین مرحله از زندگیم دوست دارم بیشتر در ارامش ورفاه باشم همه چیز داره سمت خوشبختی میره وآسونی ،امروز فهمیدم گول نخورم چون دوازده قدم هستم پس هیچ مشکلی نباید وجودداشته باشه ،ونباید ازخودم توقع زیادی داشته باشم ،خدایا شکرت هدایتم کن ،خداوند هرلحظه درحال اماده کردن من برای ادامه مسیره ولی من توی این جهان دوقطبی که تضاد هم وجودداره ارام تر قدم بردارم توی پیچ های هولناک زندگی باید تبحر پیدا کنم وبزارم اتفاقات خوب پیش بیاد ،برای همه چیز از خدا سپاسگزارم ️
بگو چشم تا ببرمت به نور خودم ،تو منو خواستی ،پس باید چشم بگی تا منم بتونم نزدیک ترت کنم به خودم
این جملاتی هست که وقتی از خدا درخواست کردم که خدا کمکم کن که از این جهان هستی بگذرم و میدونم که شرط گذشتن از این جهان هستی اینه که به خواسته هام برسم
که استاد عباس منش میگفت تنها راه گذر از ثروت ،رسیدن به ثروت هست
نمیدونم ،وقتی فکر میکنم هیچی نمیفهمم ولی اینو خوب میدونم که خدا داره هدایتم میکنه به بهترین شکل و ساده ترین و طبیعی ترین شکل
وقتایی که چشم گفتم خیلی خوب بود برام، نتیجه همه چیز
.ولی وقتی چشم نگفتم و کار خودمو کردم ، مثلا یه نمونه اش این بود که خدا این روزا بهم میگفت طیبه ساکت باش الان وقت حرف زدن نیست ،نباید توجه کنی به این موضوع
نباید به این فرد حتی اگه نزدیکترین فرد زندگیت هست این قوانین رو بگی
نباید توجه کنی به حرفایی که میزنن و اعراض کن ، چون پنهانی هست و داری توجه میکنی و مسیرت درست نیست باعث تغییر فرکانست میشه
و نتیجه اش نشنیدن صدای من هست که کمتر میشنوی و اذیت میشی
راستشو بخوام بگم ،من انگار معتاد شدم
معتاد شنیدن صدای خدا ، همون حسی که هر لحظه بهم خیر و شر رو میگه و انقدر نزدیک میشنوم این صدا رو که حتی بارها میگم خدایا این صدا که عین صدای خودمه
حتی بارها گفتگومون که بالا میگیره، من میگم، تا من دارم میگم ،حرفم تموم نشده، جواب میشنوم
یا اینکه بهم میگه کارت درست نیست و گوش ندی نتیجه نمیگیری
.حتی چند باری که گوش ندادم به حرفاش و صداش کم تر شده
، یه حس اذیت شدنی تو وجودم حس میکنم که همه اش میخوام صداشو بشنوم
همین دیروز بود که داشتم دستامو میشستم دوباره با عادت ناخوبی که داشتم ،این بود که با لباسم خشک میکردم ، و خدا یه مدت دائم بهم میگفت که انجام نده میخوام از این عادت رهات کنم و من یه مدت چشم میگفتم و انجام نمیدادم
ولی نمیدونم چند روزیه انجام میدم و حتی میشنیدم که خشک نکن با لباست ولی توجه نمیکردم و کار خودمو میکردم و وقتی دستامو با لباسم خشک میکردم دیگه این صدارو نشنیدم
تا اینکه دیروز دوباره این رفتارمو تکرار کردم ، یهویی گفتم خدا چرا نمیگی دستاتو نزن به لباست ؟؟؟ چرا دیگه مانعم نمیشی ؟؟؟ چرا صداتو نمیشنوم که مانعم بشی و بگم چشم
که شنیدم چون تو گوش نمیدی ،وقتی گوش ندی من دیگه کاریت ندارم ،البته من همیشه میگم بهت این کارو انجام نده ، ولی تو چون گوش نکردی دیگه اون لحظه صدای من انقدر ضعیف شده برات که نمیشنویش
پیش خودم گفتم داری چیکار میکنی طیبه ، مگه نمیخوای هر لحظه در تمام جنبه ها از خدا بپرسی ؟؟ پس چرا چشم نمیگی
یه احساس اذیت شدن درونی هم داشتم مثل معتادا شدم که وقتی حس نمیکنم این صدای پر از آگاهی و آرامش و عشق رو اذیت میشم
و به خودم یادآوری کردم و باید هر لحظه آگاهانه توجه کنم تا چشم بگم که بیشتر و بیشتر بشنوم این صدا رو
تا چشم نگم هیچ اتفاقی نمی افته
و این بهم گفته شد که تو منو اگر میخوای باید چشم بگوی خوبی باشی
صبح دقیقا وقتی خواستم رد پای روز 14 تیرم رو تو سایت بذارم دیدم یه پاسخی برای من اومده و یه خانم بهم گفته بود که در روز شمار 171 و بهم پیشنهاد داده بود که
هر موقع دیدی گوش نمیدی به حرف خدا این حرفا رو به خودت بگو
میتونی براخودت این باور رو بسازی هربار که به صدا توجه نکنی ممکنه تن صدا کم بشه و این کم و کم شدن باعث میشه دیگه صدا رو نشونی و خدا باهات حرف نزنه این طوری ضمیر ناخوداگاهت میترسه و بیشتر توجه میکنه و عملگرا میشی.البته که حقیقت داره وقتی به هرچی توجه نکنی و عمل نکنی دیگه از دستش میدی
و من این رو نشونه دونستم از خدا که بهم یادآوری کرد تا حواسم جمع باشه
دیشب بعد نوشتن رد پام ،که نوشتم با خدا قرار دارم و بیدار میمونم باهاش حرف بزنم ، تا ساعت 2:30 تمرین رنگ روغنم رو انجام دادم و وقتی اومدم بشینم داشتم به فایل استاد گوش میدادم
فایل گفتگو با دوستان قسمت 4
که آخرای فایل درمورد هدایت میگفتن
پرسیدم خدا از چی شروع کنم که باهم حرف بزنیم
تو بگو
همینجوری نشسته بودم و گوش میدادم که حس کردم برو قرآن و بردار و میخواستم مثل هر بار دستمو بذارم لای صفحه ای از قرآن و بخونم
مکث کردم گفتم خدا تو چی میگی ؟ چی قراره بهم بگی ؟
که شنیدم صفحه 63 قرآن رو باز کن و بخون
همین که باز کردم سوره آل عمران بود
قبل اینکه قرآن و باز کنم داشتم به حرفای طناز خانم فکر میکردم که تو هاوسکلاب به استاد میگفت جریان هدایتش به سمت قرآن خوندن و که میگفت آیه ای باز شد که میگفت عجله نکنید در مورد قرآن خوندن
و یاد هدایت خودم افتادم که آیه برای من اومد در مورد هدایت
و بعد که شروع کردم صفحه 63 رو خوندم دقیقا آیه ای در مورد هدایت دوباره بود که خوشحال شدم که خدا بهم یه نشونه دیگه داد که داره هدایتم میکنه
و چگونه کافر خواهید شد در صورتى که آیات خدا بر شما تلاوت مى شود و پیغمبر خدا میان شماست ؟ و هر کس به دین خدا متمسّک شود محققا به راه مستقیم هدایت یافته است
اواسط صفحه بودم که باز سوالی پرسیدم
گفتم خدا من جدیدا یه موضوعی فکرمو درگیر کرده
اینکه تو، تو قرآن خودت گفتی که هر کس کار خیر بکنه پاداش کار خیرش رو میدیم
مثلا حتی اینم پرسیدم که چجوریه که میگن هر کس صبح قبل اذان بیدار بشه و باهات حرف بزنه و بیدار باشه و توجه کنه و تمرکزش به ربّ باشه زندگیش تغییر میکنه و یکی از این تغییرات در رزق و روزی هست
الان کسایی که صبح بیدار میشن تا باهات حرف بزنن میگن رزق و روزیمون بیشتر بشه این یعنی درست نیست ؟ به خاطر خودشون بیدار شدن نه به خاطر تو و حرف زدن با تو
خب ما الان تو این دنیا کار خیری بکنیم اگر به پاداششم فکر کنیم اشکالی داره؟؟؟؟
بعد گفتم الان ما تو این جهان اومدیم و تو مقرر کردی که اینجا باشیم رفتارهای انسان گونه مونم هست دیگه، که بخوایم کاری بکنیم که پاداششو که توقرآن گفتی میدی
اینکه اگر کسی کار خیر بکنه پاداششو میدی
چون تو کتاب عشق خدا که هدایتی بهم هدیه دادیش ،نوشته بود که حتی اگر کار خیری بکنیم و به فکر این باشیم که اون دنیا میریم بهشت ، عبادت تاجرانه هست
دقیق جملاتش یادم نیست ولی منظورش این بود
حتی تو قرآن هم فکر کنم یه بار خوندم که هر کس به فکر دنیا و آخرتش باشه دقیق ولی یادم نیست
و یاد حرف استاد عباس منش افتادم که میگفت برای خودت ببخش حتی برای خدا هم نبخش که بعد منت بذاری سرش بگی ببین خدا من بخشیدما
بعد برام سوال شده بود و اینم تو فکرم بود که خب وقتی میگن و تو قرآن هم آیه اش هست که وقتی کاری انجام میدی برای خدا انجام بده این چجوریه ؟؟
البته اینم حس میکردم که درسته اگر کار خیری کردی و به فکر پاداشش بودی اشکالی نداره ولی اگر کار خیری کردی و به فکر این بودی که خدا ازم خواسته و من انجامش دادم برای خدا این مرتبه اش بالاتره
و انگار وقتی داشتم سوالو میپرسیدم خود به خود جواب به زبونم جاری میشد و گفته میشد که مرتبه دارن همه اینا
و اگر سعی کنی که روی خودت کار کنی تا به مرتبه ای از ایمان به خدا و تسلیم بودن برسی که همه کاراتو برای خدا انجام بدی این پاداشش بیشتره
در اصل اینکه بگی عجرت رو در مقابل خدا و ناتوانبت رو بگی و بسپری به خدا
همینجوری وسط صفحه 63 که مکث کردم و به این سوالا فکر کردم و پرسیدم بعد ادامه دادم
همه اهل کتاب یکسان نیستند، طایفه اى از آنها معتدل و به راه راست اند، در دل شب به تلاوت آیات خدا و نماز و طاعت حق مشغولند
گریه کردم وقتی این آیه رو خوندم
گفتم ببین من نمیدونستم چی با خدا حرف بزنم گفتم هیچی نمیدونم تو بگو تو از من بهتر میدونی که منو هدایت کرد تا بهم بگه قرآن بگیر دستت و شبا که چند روزه شروع کردی با من حرف بزنی و نزدیک اذان بیای بهم بگی حرفاتو قرآن رو هم بخون و فکر کن و از من بپرس
کمکت میکنم
تو تلاشتو داری میکنی تا شبا بیدار بمونی و تا نماز صبح هم کار کنی، تو قدم برداشتی منم میبینمت ، که هم با من حرف بزنی و من میبینم این تلاشت رو
و آخرین آیه از صفحه ای که خدا بهم گفت بازش کنم و بخونمش این بود
امروز نیت کردم وزدم روی نشانه و شروع کردم به خواندن کامنت کامنت دوم کامنت شما بود گفتید به جای باز کردن قرآن شماره صفحه ای که تو ذهنتون گفته شد را باز کردید منم یک بار قبلا این کار را کرده بودم و جوابم عالی بود. با خودم گفتم خوب الان من هم همین کار را بکنم قرآن کنارم نبود تفسیر قرآن کریم زمانی کنارم بود تو ذهنم شماره 125 اومد باز کردم و شروع کردم به خواندن و کلی پیام گرفتم و دقیقا بابت هدایتی که خدا بهم کرده بود و گوش نکرده بودم و بهم در مورد این گفت که فقط از من بخواه واعتصموا بحبل الله
چون من برای اولین بار در زندگی ام از استادم درخواست نمره کرده بودم در حالی که همه ترمها نمراتم خوب بوده بدون درخواست کردن از کسی حتی وقتی فکر می کردم نمره ام خوب نمی شه همیشه نمره هام خوب و عالی می شد و می فهمیدم کار کار خداست همه از نمره دادن استادها شاکی بودند ولی من همیشه از همون استاد نمره خوب گرفتم
ولی اینبار درخواست کردم که نمره خوبی بهم بدهند می ترسیدم نمره قبولی نگیرم و برای اولین بار در ترم آخرم نمره قبولی نگرفتم!!! و انگار خدا می خواست بهم بگه دیدی بهت گفتم از بنده ام درخواست نکن خودتو بابت چیزهای بی ارزش کوچیک نکن
طیبه جان می دونی چی باعث شد من تعجب کنم چون دوباره برگشتم به کامنت شما و آیه قرآن را خواندم و دیدم دقیقا همین آیه برای من اومده از تعجب شاخ درآوردم مگه می شه؟ تا اینقدر هدایت !!!
خواستم ازت تشکر کنم بابت این کامنت زیبا
مخصوصا جایی که در مورد نماز صبح نوشتی که دیروز من دقیقا در این مورد با دوستم صحبت کردم و باز در کامنت شما تایید گرفتم
ممنون که امروز روز منو با کامنت قشنگت زیباتر کردی
بهترین ها را برات آرزو می کنم و امیدوارم هر لحظه هدایت خدا را داشته باشی
خیلی باورهای خوبی میتونید در هر زمینه ای ازش در بیارید،اولش سخته بعد هر چقدر ادامه میدید بیشتر درک میکنید قرآن،البته با دید قوانین قرآن بخونید و از خدا هدایت بخواید که کمکتون کنه در درک قرآن
آنگاه از آن نطفه ، لخته خونی آفریدیم و از آن لخته خون ، پاره گوشتی، واز آن پاره گوشت ، استخوانها آفریدیم و استخوانها را به گوشت پوشانیدیم، بار دیگر او را آفرینشی دیگر دادیم در خور تعظیم است خداوند، از آن بهترین آفرینندگان
(مومنون)
چطور خدای خودمو، قادر مطلقمو یادم میره،
منو از هیچ آفریده، پس چطور تسلیمش نمیشم تا هدایتم کنه.
خدای من توانایی اینو داره که در تک تک لحظاتم منو به بهترین مکان و زمان هدایت کنه فقط کافیه خودم در آغوشش رها کنم،
زندگی به این سادگیه فقط ذهنمون داره پیچیده اش میکنه.
خداوندا منو از همه ی بند ها و زنجیرهایی که به خودم وصل کردم رهایم کن و فقط به خودت متصل کن
تاثیری که این ۴ مجموعه فایل رو من داشت علاوه بر همه نکاتش که کلی درس یادگرفتم و چندتاازسوالای ذهنم پاسخای منطقی بهش داده شد
این بود که واقعا از سپیده عرفان حامد طناز و سایردوستان ، این حس بهم منتقل شد که برای کارکردن رو خودم بااشتیاق و لذت زمان بزارم
من قبلا این پروسه کار کردن رو خود رو سخت و زجراورمیدونستم و فقط به عشق رسیدن به خواسته اونو تحمل میکردم
ولی وقتی دیدم بچه ها دارن با کارکردن رو خودشون عشق میکنن ، منم یه شور و شوقی و یه صبر و امیدی واقعا درونم شکل گرفت که اصلا خودم بخوام بیشتر زمان بزارم واسه کارکردن رو خودم و نخام زود برسم به خواستم چون هرچی بیشتر زمان میزارم کیفیت خواستم بالاترم میره .
واقعااین فایلا هدایت الله بود برای ما و من که خیلی بهره بردم ازشون
کامنت خانم الهام محمدی هم باز اون صبر اون کارکردن رو خود که ایشون به چه نتایج خوبی رسیدن رو در من تقویت کرد . که بهم بگه مینو انقدر عجول نباش لذت ببر برخلاف بدنه جامعه که دنبال زود رسیدن به چیزی هستن تو از مسیرش لذت ببر و تازه مسیرشم میتونه طولانی باشه اما لذت بخشیش به اینه که هرچی بیشتر کار کنی کیفیت بالاتره
ممنونم استاد واقعا خیلی خوب بود
و قسمت اخر درباره هدایت کردن بقیه ام که فوق العاده چون دقیقا جواب من بود
پدرم در اومد بسکه گریه کردم استاد دیگه از این فایلا نزار 😂😂
همین سه ساعته فایله خوش یه کلاس آموزشه
استاد من الان دومین قدمو تموم کردم و توی قدم سومم میتونم بگم ک هر چی تو این دوتا قدم یاد گرفتم خلاصشو توی این فایلا شنیدم و حتی این فایلا فراتر از اونا بودن .
من این فایل های گفتگو با دوستان رو همون موقعی که اومد رو سایت گوش دادم و واقعاً لذت بردم- خارج از وصف – و از اون روزا میخواستم بیام کامنت بذارم ولی دیگه امروز اومد و من امروز می نویسم…
من 9 ماه پیش بعد از اینکه دکتری را تمام کردم به کانادا مهاجرت کردم و شروع کردم به گشتن دنبال کار. مدتی گذشت که در این مدت من به صورت گذرا – و نه برنامه ی هر روزی – به فایل ها گوش می دادم و روی هم رفته احساسم خوب بود، ولی هنوز کار پیدا نکردم. یک روز تصمیم گرفتم یکی از کتاب هایی که از زبان استاد شنیده بودم را تهیه کنم به نام ask and it is given وقتی این کتاب را می خواندم دوباره همان احساسی را داشتم که بار اول با گوش دادن به صحبت های استاد در من ایجاد شده بود. احساس دوباره متولد شدن و شادی از اینکه من هر چه بخواهم می توانم خلق کنم. همزمان با این کتاب شروع کردم از اول گوش دادن به فایل های دوره 12 قدم و تمرینات کتاب را هم انجام می دادم. از جمله بازی فراوانی، به این شکل که فرض می کنم هر روز مبلغی به حسابم وارد می شود و من در همان روز آن مبلغ را خرج می کنم. مثلاً روز اول 1000 دلار و روز دوم 2000 دلار و … به همین شکل. و من این تمرین را با احساس خیلی خوب و دقیق انجام می دادم. دقیقاً می رفتم توی وبسایت های خرید آنلاین و جنسی که می خواستم انتخاب می کردم و عکس آن را به عنوان آیتم های خریداری شده در یک فولدر ذخیره می کردم. هر شب قبل از خواب با گوش دادن به موسیقی های تجسمی خواسته هامو تجسم می کردم و کلاً احساسم “خوب” نبود، بلکه “عالی” بود. از یکی از پوزیشن هایی که اپلای کرده بودم تماس گرفتن و با من مصاحبه کردن و خیلی از من خوششان آمده بود. یادم نیست دقیقاً 4 یا 5 جلسه با من مصاحبه کردند ولی با فواصل طولانی…کلاً 2 ماه طول کشید این روند مصاحبه و این ها…در این مدت من درگیر آمادگی های مصاحبه شدم و دیگه تمریناتم رو انجام نمی دادم یعنی فرصتش رو پیدا نمی کردم، انگار برام اولویت نبود، و خوشحال بودم از اینکه اتفاقات خوب داره برام میوفته و احتمالاً همینجا مشغول به کار میشم. خلاصه اینکه روز ها و هفته ها شده بود که شاید من حتی 1 فایل هم گوش ندادم، شاید فقط زندگی در بهشت را می دیدم. اونا مدام بهم میگفتن که تو top candidate ما هستی و یک نفر دیگه هم هست که شما هر دو در یک سطح هستید و هر دو نفر اول لیست ما هستید. بعد از یک هفته 10 روزی که خبری ازشون نشد بعد از آخرین جلسه ای که باهم داشتیم، بهشون ایمیل زدم و سوال کردم، و اونا گفتن که job offer را به اون یکی candidate دادن چون اون تخصصش در زمینه ی اون پروژه از من بیشتر بوده و اینکه این خیلی تصمیم سختی براشون بوده و من رو برای پوزیشن بعدی که باز بشه در نظر دارن. من واقعاً شوکه شده بودم و تا 1 روز گیج می زدم چون واقعاً فکر می کردم 99% من را انتخاب می کنند. حتی دِرَفت job offer هم برام فرستاده بودن! به خاطر همین من یه جورایی مطمئن بودم که من رو انتخاب می کنن. خلاصه بد جوری شوکه شدم، حدود 2 روز بعدش که تونستم خودم رو جمع و جور کنم فکر کردم دیدم نتیجه ی اعمال خودم بوده. من به محض اینکه یه خبر خوب شنیده بودم کار کردن رو خودم رو تعطیل کرده بودم و دیگه اون احساس “عالی” بودن رو نداشتم و این هم نتیجه ش بود. وقتی به خودم اومدم یه تابلوی ورود ممنوع تو ذهنم گذاشتم که هیچ فکر بد یا ناراحت کننده ای حق نداره وارد ذهنم بشه. چون من حس همون کوهنوردی رو داشتم که می خواد بیوفته و میدونه اگر بیوفته 100% می میره، و بنابراین هر جور شده باید خودشو نگه داره. من می دونستم که افکار منفی همونقدر به من آسیب می رسونه و من باید خودم رو نجات بدم. به قول استاد مهم نیست شما چقدر دلیل موجه داری برای اینکه احساست بد باشه، به هر حال احساس بد اتفاقات بد رو برای شما رقم می زنه. مدام این افکار میخواست وارد ذهنم بشه که چرا اینجوری شد؟ چی باعث شد اینا این تصمیمو بگیرن، شاید رفرنس هایی که معرفی کرده بودم چیز بدی راجع به من گفتن… و هزار تا فکر دیگه، اما اون صدای هدایت سریع بهم میگفت که “ببین، هیچ چیزی جای اشتباهش نیست. هیچ اشتباهی رخ نداده. هر چی هست بازتاب خود منه. و هیچ کس و هیچ چیز دلیل این قضیه نیست به جز خود من”. واقعاً توی این زمینه از خودم راضی بودم که تونسم انقدر خوب به این قضیه واکنش نشون بدم و این خودش برام یک نتیجه ی بزرگ بود. اینکه من یه آدم دیگه ای شدم، یه جور دیگه ای دارم فکر می کنم. و به این قضیه اینجوری نگاه کردم که این قسمتی از مسیر رشد من بود. چند روز یا نمیدونم یک هفته بعد از این ماجرا استاد فایل های گفتگو با دوستان در clubhouse رو گذاشت روی سایت و با شنیدن حرفای سپیده که با وجود داشتن این نتایج هر روز و هر روز اینقدر رو خودش کار میکنه – و البته که دلیل نتایجش هم همین هست – باز هم یه شارژ دیگه شدم و از اون روز از کوچکترین زمان ها هم برای گوش دادن به فایل ها استفاده می کنم. این قسمتی از مسیر رشد من بود تا بهم یادآوری کنه که تا ابد باید روی خودم کار کنم و کار کردن روی خودم باید مهمترین اولویت زندگیم باشه چون اگر افکار و باورهای من درست باشه و به اونا عمل کنم و حال من عالی باشه همه چیز به دنبالش میاد.
خیلی عالی گفتید…چقدر قشنگ ..وصف حال خیلیهامونه..ب محض ی ذره خوب شدن اوضاع کم کاری میکنیم..مثال قشنگ کوهنورد..برای من خیلی عالی جا انداخت چیزی رو ک سالها میدونم…دستتون طلا
ممنونم لیلی عزیز، بله این موضوعیه که به نظرم خیلی ها بهش برخورد می کنن. که مدتی روی خودمون کار میکنیم، بعد نتایج میان، بعد درگیر اون نتایج میشیم و یادمون میره که این نتایج به خاطر کار کردن روی خودمون بوده، اگه اون کار کردنه نباشه این نتایج هم نمیمونن! استاد هم خیلی روی این موضوع تاکید کرده، ولی نمیدونم چجوریه که انگار آدم تا خودش تجربه نکنه نمیفهمه.
به نام خدای مهربون، زیبا ودوست داشتنی ام. سلام سپیده ی عزیزم. مدت یکسال ونیمه تو این مسیر زیبا هستم وخیلی متعهدانه روی خودم کار می کنم. از روز اولی که عضو این خانواده ی صمیمی شدم معجزات در زندگی ام شروع شد. اونقدر با فایلهای رایگان نتیجه گرفتم که سریع دوره ی عزت نفس رو خریدم وبعدش ثروت 3و12 قدم دوره ی راهنمای عملی دستیابی به رویاها، بعد دوره ی عشق ومودت، کشف قوانین زندگی، واخیرا دوره ی ثروت 1،خرید دوره ی ثروت 1 که حدود دوماه پیش خریدمش بسیار هدایتی بود ولی با اینکه جلسه ی 5 اون هستم چنان سوراخ های بزرگی تو سطلم پیدا شد که فقط اشک شوق می ریزم. جالبه من با اینکه کارمند مرکز بهداشت هستم تو زمینه ی خانوادگی ودوستام ورسانه خیلی ورودی هام رو کنترل کردم ولی یه جای کار می لنگه، اونم ورودی های شغلمه. حدود یکماه پیش از خداوند هدایت خواستم که مهاجرت کنم واز اونجایی که از بچگی عاشق زبان ترکی وعاشق طبیعت ترکیه بودم به دنبال نشانه بودم وهدایت شدم به کامنت زیبای یکی از دوستان که به استانبول مهاجرت کرده بود خیلی حالم دگرگون شد ولی نجواها وترسها واینکه من باید تکاملم رو طی کنم نمی ذاشت من به صورت لیزری به مهاجرت فکر کنم تااینکه به طرز معجزه آسایی یه فردی که به قبرس شمالی مهاجرت کرده بود تو مسیرم قرار گرفت وخیلی با محبت ما رو راهنمایی کرد برای مهاجرت به قبرس. وقتی صحبت هاش رو گوش کردم دیدم کاملا با مکان رویایی که من باور ساختم براش هماهنگ. با شور وعشق دوسه روزی شروع کردم به یادگیری زبان ترکی تو یوتیوب. اینگار رو ابرها بودم خیلی حس سر زندگی داشتم. ولی بعد از چند روز اونقدر نجواها وترسها زیاد شد که کلا بیخیال شدم. از دیروز به خاطر تغییر شرایط کاریم وتضاد آلودگی هوا تو محیط کاریم از خداوند هدایت خواست وهدایت شدم به قسمت 158 سریال زندگی دربهشت وموضوع واکسن زدن استاد وتو کامنت منتخب اون فایل اشاره به گفتگوی استاد قسمت 4 شد که وقتی به این نشونه رسیدم به کامنت زیبا وآگاهی بخش شما هدایت شدم. سپیده جونم اسمت برام آرامش بخشه از روزی که نتایج رو گفتی وصحبت هات رو شنیدم نو ر ایمان در دلم بیشتر شد. فقط یه سوالی دارم عزیزم، اونم اینه که آیا مهاجرت روند تکاملی داره؟ من باورهای زیادی ساختم واهرم رنج ولذت رو 21روز خوندم والن دوسه روزی میشه که از اهرم رنج ولذت می گذره، ودقیقا من از خداوند هدایت خواستم وبه این کامنت های شما، به آموزش زبان ترکی، به مهاجرت، هدایت شدم. عاشقتم دوست عزیزم، ممنون میشم راهنماییم کنی چطور متوجه هدایت هام بشم، شاید باید زمان بیشتری روی خودم کار کنم تا بتونم نجواهای ذهنم رو کنترل کنم. دوست دارم خصوصی من رو تو زمینه مهاجرت راهنماییم کنی.
خدایا شکرت که اینقدر راحت و لذت بخش می توانیم نتایج زندگی دوستان عزیز مان را در بافت کنیم که آنها مدت های زیادی را طی مسیر کردن و فراز و نشیب های زیادی را تجربه کردن و حالا به لطف خداوند و همت استاد عزیزم و حسن تکنولوژی می توانیم این قدر راحت و عالی این همه معلومات مفید و جامع را بدست آوریم
واقع از صحبت های دوستان لذت کافی را بردم
هر کسی نتایج و تجربیات متفاوت و آموزنده داشت نسبت به دیگری و کوش دادن به این صحبت ها چقدر برای ما راهگشا است و زندگی های ما را قشنگ تر می سازد
چون یکی از خوبی های این گفتگو و نتایج دوستان این است که با شیندن این صحبت های عالی ما دیگر آن راههای که ناجالب بوده را تکرار نمی کنیم و می آموزیم که حالا ما باید مدام راه را در پیش گریم که بیتوانم موفق شویم و مورد چک و لگد جهان قرار نگیریم
چقدر خوب لذت بردم و احساس خوبی داشتم از این نتایج و صحبت های دوستان و روی باور هایم چقدر عالی می تواند تاثیر مثبت داشته باشد و امیدواری بشتر داشته باشم به حمایت همیشگی خداوند و همیشه و در همه حالت خداوند با من و همراه و حامی من است البته اگر من باور داشته باشم این مورد حمایت بودن را
و صحبت های استاد چقدر جذاب شرین و لذت بخش و پر از آگاهی از قانون جهان هستی بود
این جمله خلی برایم پر رنگ بود که حمایت خداوند همیشه بود و می باشد و خواهد بود
این ما هستیم که از خداوند دور می شویم در حالیکه خداوند همیشه در حال کمک رسانی برای ماست اگر ما به خداوند روی آوریم
و این یک رنگی و صداقت شما استاد عزیز م خلی برای من جذاب است
به گفته شما من هیچ وقت از شما تبلیغ ندیده ام و نه شینده ام بلکه همیشه تاکید دارید که در رابط به ابن موضوعات با کسی صحبت نکنید تا زمانیکه نتیجه بدست نیاورده آید
من هم زمان های این تجربه را داشتم و خلی دوست داشتم که خانواده ام را ارشاد کنم که چگونه فکر کند و باور سازی کند و خداوند را چگونه بی شناسند و بعدا دانستم که این قدر استاد خوبم تاکید که در این مورد ها با کسی صحبت نکنید و کسب را قانع نسازید راست بود
و بعدا تصمیم گرفتم که فقط روی خودم کار کنم و نتیجه بدست آورم و من مسول تغییر زندگی خودم هستم و مسول تغیر زندگی دیگران من نیستم
واقعا وقتی خواسته های از خداوند داشته باشیم خداوند به طریق های متفاوت ما را راهنمایی می کند و من هم همین گونه با شما و سایت عالی شما آشنا شدم چون من از خداوند این چنین رویش و راه را خواسته بودم
این دیدگاه استاد را های دوست دارم که هیچ وقت تلاش نمی کند که برنامه های را بی سازیم که همه مردم باخبر شده و زندگی خود را بی سازند
در حالیکه خلی از افراد های امروزی که این صحبت ها را دارند تمام تلاش های خود را می کند که صحبت های ما باید گسترش پیدا کند و باعث شود که زندگی مردم تغیر کند و خودش را تاجی زندگی دیگران می داند در حالیکه می بینم خودش نیاز به رسیدگی در زندگی اش دارد
و استاد خوبم هیچ وقت این کار را نمی کند و حتی کسی را توصیه به این کار هم نمی کند
بلکه خودش روی خود و باور هایش کار کرده نتایج گرفته و این نتایج باعث می شود که افراد با ایمان بشتر خریدار صحبت ها و دیدگاه هایش باشد
من این صداقت و درست کاری و خود خودش بودن را خلی دوست دارم و همین موضوع باعث شد که اینقدر استاد را با جدیت دوست داشته باشم و حرف هایش برایم قابل قبول است
چون با نتایج حرف می زند نه از روی التماس و تضرع
استاد خوبم خلی ممنون هستم بابت اینکه خودت هستی و ماسک ها را برداشتی و زندگی شیرین وقشنک داری و ابن را همه دیده اند و نیاز به حرف زدن ندارد و من خلی لذت می برم که باشما و سایت وزین شما هستم و باعث افتخار است
و من روزانه ساعت های زیادی را در سایت شما هستم و زندگیم تغیر کرده است و خداوند را خلی سپاسگذارم که شما را در مسیر راهم قرار داد
هر روز دارم به صورت های متعدد از شما و سایت خوب شما چیزها باد می گیرم و احساس می کنم که چرخ زندگیم دارد روان تر می شود و لذت می بردم
ب نام الله مهربان و هدایتگر ب سمت ثروت و نعمت و شادی
سلام ب استاد عزیز و خانوم شایسته
دقیقن اینطور از وقتی ی جوری دیگه نگاه میکنی واقعن آرامش حال خوب و احساس خوب میگیره ادم
واقعن استاد نکاتی میگید دقیقن همنطور
وقتی افکار یکم نا شکری میشه سریع ی اتفاغی می افته
و وقتی مثبت همه چیو میبینی واقعن مثبت میشه حتمن
قوانین جهان زیبا هستن و دقیق کار میکنن
حیف که این دوستمون خیلی وسط حرف می اید چقد زیبا استاد حرف میزد
خداروشکر اینقد تغییر کردم
انسان های ایراد دار خیلی خیلی کم میبینم
کسی هم ببینم اصلن حرفی نمیزنم
واقعن خداوند در هر لحظه داره هدایت میکنه
من خودم امسال هدایتو خیلی توی زندگیم دیدم و لمس کردم بخوبی
قضاوت نکردن مهمترین نکته👌
من تا حالا که سه سال با استادم آشنا هستن
هیچ سوالی برام پیش نیومده تا حالا
دیدم دوستان همیشه میگن سوال دارن
نمیدونم ایراد داشتم👍
یا سخنان استاد واقعن اینقد کامل و رسا زیبا
که از ی قانون میگه فقطباید عمل کرد ب اون قوانین👍
فش هیچوقت ندادم چون از روز اول صحبت های از درون خودمون بود
و با تکرار حرفاتون خودمو تغییر دادم
چقد استاد با ایمان حرف میزنید
این بزرگترین نشانه درست بودن حرفاتون و ایمانتون ب تسلیم بودن در برابر خداوند👍
دقیقن من فک میکنم بدون مقاومت خودم اومدم و از روز اول همه حرفاتونو پذیرفتم
بله درکمون انتها نداره از جهان
همین شمارو بی نظیر کرده از بقیه که
فقط با شما بودن نتیجه همراه داره
سایت شما با کیفیت ترین و بی نظیر ترین
سایت موفقعیت با چره داخل سایت و دیدم
ویدیو و کامنتا معلوم میشه چقد این سایت بی نظیره
بعد تلگرام الان که اینستاگرامم فیلیتر شد
چقد هدایت شما زیبا بوده
خدایا شکرت برای بودن این سایت
شکرگزارم شکراگزارم شکرگزارم
سپاسگزاریم ازت استاد
عاشششششقتونم♥️
سلام استاد عزیزم ،دقیقا همه چیزی که شیرین عزیز گفت من بعد قدم کارکردن تجربه کردم چون کمی فاصله گرفتم از جریان،من هم دراین مسیر همراهی همسرم رو به ندارم چون روی خودش کار نمیکنه،ولی من یاد گرفتم که هرکس درمدار متفاوت و منحصر به فرد خودشه،سعی کردم متفاوت عمل کنم باورامو تغییر بدم ومثال استادکه میکه وسط دریا هستی وحس میکنی میخای غرق بشی پس با حس خوب باشی بهتره درسته وقتی کسی در مدار ما نیست نیازی به توجیه نیست،من توی جزر ومد دریا گیرمیکنم گاهی چون هیچ چیز مطلقی وجود نداره من مدام کم میارم چون فاصله گرفتم این مسیر مثل آموزش رانندگی هستش توبا چند جلسه تمرین راننده نمیشی وبا تکرار وتمرین که میتونی راننده بشی من دچار اشتباه شدم مثل چیزی که نسرین میگه اینکه باید مسیر به گفته استاد راحت و بدون مشکل باشه اگر به تضاد خوردم حس بد میگرفتم پایان دوازده قدم اغاز راه درست برای زندگیه چون درمدار بالاتر قرار گرفتیم،صحبتهای دوستان خیلی کمکم کرد که توی این مرحله اززندگی یکم احساسم تغییر کرده چون تضادهای زیادی با ادمهای اطرافم دارم دیروز برای دخترم از فرکانس گفتم اینکه یه سری ادمها به خاطر تغییر مدارم ازمسیرم خارج شدند ولی کماکان درگیرم ،هدایت شدن از سمت خدا برای ادامه دادن خیلی مهمه اینجاست که میفهمم این من نبودم که با اشتیاق تومسیر بودم این لطف خداوند بود،تجربه های مشترک همه ما دراین مسیر جالب وشنیدنیه،من نیاز دارم بشنوم که توی مسیر هم گاهی دست اندازهای زیادی وجودداره،اینکه فصل ها هم گرم وسرد میشن ،اسمان همیشه ابری نیست ،یا همیشه افتابی نیست من دچار تضاد شدم چون یک جلسه به اخر قدم دوازده مونده وباید از نو شروع کنم ،وحضورم کمرنگ شده از خدای خوبم بابت هدایت شدنم سمت این مسیر بسیار ممنونم،ودوست دارم دخترم که پونزده سالشه به این مسیر هدایت بشه وروی خودش کار کنه دوست دارم شرایط زندگیم تغییر کنه وهمسرم هم بتونه پیام هدایت رو درک کنه ،من نسبت به قبل تو زندگیم کلی تغییر کردم ولی ذهنم سانسورش میکنه پیام امروز من اینه که تسلیم بشم چون هرچقدر بیشتر تلاش میکنم کمتر دارم نتیجه میگیرم ،امروز دراین مرحله از زندگیم دوست دارم بیشتر در ارامش ورفاه باشم همه چیز داره سمت خوشبختی میره وآسونی ،امروز فهمیدم گول نخورم چون دوازده قدم هستم پس هیچ مشکلی نباید وجودداشته باشه ،ونباید ازخودم توقع زیادی داشته باشم ،خدایا شکرت هدایتم کن ،خداوند هرلحظه درحال اماده کردن من برای ادامه مسیره ولی من توی این جهان دوقطبی که تضاد هم وجودداره ارام تر قدم بردارم توی پیچ های هولناک زندگی باید تبحر پیدا کنم وبزارم اتفاقات خوب پیش بیاد ،برای همه چیز از خدا سپاسگزارم ️
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
هدایت
تسلیم شدن
رد پای روز 15 تیر
بگو چشم تا ببرمت به نور خودم ،تو منو خواستی ،پس باید چشم بگی تا منم بتونم نزدیک ترت کنم به خودم
این جملاتی هست که وقتی از خدا درخواست کردم که خدا کمکم کن که از این جهان هستی بگذرم و میدونم که شرط گذشتن از این جهان هستی اینه که به خواسته هام برسم
که استاد عباس منش میگفت تنها راه گذر از ثروت ،رسیدن به ثروت هست
نمیدونم ،وقتی فکر میکنم هیچی نمیفهمم ولی اینو خوب میدونم که خدا داره هدایتم میکنه به بهترین شکل و ساده ترین و طبیعی ترین شکل
وقتایی که چشم گفتم خیلی خوب بود برام، نتیجه همه چیز
.ولی وقتی چشم نگفتم و کار خودمو کردم ، مثلا یه نمونه اش این بود که خدا این روزا بهم میگفت طیبه ساکت باش الان وقت حرف زدن نیست ،نباید توجه کنی به این موضوع
نباید به این فرد حتی اگه نزدیکترین فرد زندگیت هست این قوانین رو بگی
نباید توجه کنی به حرفایی که میزنن و اعراض کن ، چون پنهانی هست و داری توجه میکنی و مسیرت درست نیست باعث تغییر فرکانست میشه
و نتیجه اش نشنیدن صدای من هست که کمتر میشنوی و اذیت میشی
راستشو بخوام بگم ،من انگار معتاد شدم
معتاد شنیدن صدای خدا ، همون حسی که هر لحظه بهم خیر و شر رو میگه و انقدر نزدیک میشنوم این صدا رو که حتی بارها میگم خدایا این صدا که عین صدای خودمه
حتی بارها گفتگومون که بالا میگیره، من میگم، تا من دارم میگم ،حرفم تموم نشده، جواب میشنوم
یا اینکه بهم میگه کارت درست نیست و گوش ندی نتیجه نمیگیری
.حتی چند باری که گوش ندادم به حرفاش و صداش کم تر شده
، یه حس اذیت شدنی تو وجودم حس میکنم که همه اش میخوام صداشو بشنوم
همین دیروز بود که داشتم دستامو میشستم دوباره با عادت ناخوبی که داشتم ،این بود که با لباسم خشک میکردم ، و خدا یه مدت دائم بهم میگفت که انجام نده میخوام از این عادت رهات کنم و من یه مدت چشم میگفتم و انجام نمیدادم
ولی نمیدونم چند روزیه انجام میدم و حتی میشنیدم که خشک نکن با لباست ولی توجه نمیکردم و کار خودمو میکردم و وقتی دستامو با لباسم خشک میکردم دیگه این صدارو نشنیدم
تا اینکه دیروز دوباره این رفتارمو تکرار کردم ، یهویی گفتم خدا چرا نمیگی دستاتو نزن به لباست ؟؟؟ چرا دیگه مانعم نمیشی ؟؟؟ چرا صداتو نمیشنوم که مانعم بشی و بگم چشم
که شنیدم چون تو گوش نمیدی ،وقتی گوش ندی من دیگه کاریت ندارم ،البته من همیشه میگم بهت این کارو انجام نده ، ولی تو چون گوش نکردی دیگه اون لحظه صدای من انقدر ضعیف شده برات که نمیشنویش
پیش خودم گفتم داری چیکار میکنی طیبه ، مگه نمیخوای هر لحظه در تمام جنبه ها از خدا بپرسی ؟؟ پس چرا چشم نمیگی
یه احساس اذیت شدن درونی هم داشتم مثل معتادا شدم که وقتی حس نمیکنم این صدای پر از آگاهی و آرامش و عشق رو اذیت میشم
و به خودم یادآوری کردم و باید هر لحظه آگاهانه توجه کنم تا چشم بگم که بیشتر و بیشتر بشنوم این صدا رو
تا چشم نگم هیچ اتفاقی نمی افته
و این بهم گفته شد که تو منو اگر میخوای باید چشم بگوی خوبی باشی
صبح دقیقا وقتی خواستم رد پای روز 14 تیرم رو تو سایت بذارم دیدم یه پاسخی برای من اومده و یه خانم بهم گفته بود که در روز شمار 171 و بهم پیشنهاد داده بود که
هر موقع دیدی گوش نمیدی به حرف خدا این حرفا رو به خودت بگو
میتونی براخودت این باور رو بسازی هربار که به صدا توجه نکنی ممکنه تن صدا کم بشه و این کم و کم شدن باعث میشه دیگه صدا رو نشونی و خدا باهات حرف نزنه این طوری ضمیر ناخوداگاهت میترسه و بیشتر توجه میکنه و عملگرا میشی.البته که حقیقت داره وقتی به هرچی توجه نکنی و عمل نکنی دیگه از دستش میدی
و من این رو نشونه دونستم از خدا که بهم یادآوری کرد تا حواسم جمع باشه
دیشب بعد نوشتن رد پام ،که نوشتم با خدا قرار دارم و بیدار میمونم باهاش حرف بزنم ، تا ساعت 2:30 تمرین رنگ روغنم رو انجام دادم و وقتی اومدم بشینم داشتم به فایل استاد گوش میدادم
فایل گفتگو با دوستان قسمت 4
که آخرای فایل درمورد هدایت میگفتن
پرسیدم خدا از چی شروع کنم که باهم حرف بزنیم
تو بگو
همینجوری نشسته بودم و گوش میدادم که حس کردم برو قرآن و بردار و میخواستم مثل هر بار دستمو بذارم لای صفحه ای از قرآن و بخونم
مکث کردم گفتم خدا تو چی میگی ؟ چی قراره بهم بگی ؟
که شنیدم صفحه 63 قرآن رو باز کن و بخون
همین که باز کردم سوره آل عمران بود
قبل اینکه قرآن و باز کنم داشتم به حرفای طناز خانم فکر میکردم که تو هاوسکلاب به استاد میگفت جریان هدایتش به سمت قرآن خوندن و که میگفت آیه ای باز شد که میگفت عجله نکنید در مورد قرآن خوندن
و یاد هدایت خودم افتادم که آیه برای من اومد در مورد هدایت
و بعد که شروع کردم صفحه 63 رو خوندم دقیقا آیه ای در مورد هدایت دوباره بود که خوشحال شدم که خدا بهم یه نشونه دیگه داد که داره هدایتم میکنه
و حامی و هدایتگر منه
وَکَیۡفَ تَکۡفُرُونَ وَأَنتُمۡ تُتۡلَىٰ عَلَیۡکُمۡ ءَایَٰتُ ٱللَّهِ وَفِیکُمۡ رَسُولُهُۥۗ وَمَن یَعۡتَصِم بِٱللَّهِ فَقَدۡ هُدِیَ إِلَىٰ صِرَٰطࣲ مُّسۡتَقِیمࣲ101
و چگونه کافر خواهید شد در صورتى که آیات خدا بر شما تلاوت مى شود و پیغمبر خدا میان شماست ؟ و هر کس به دین خدا متمسّک شود محققا به راه مستقیم هدایت یافته است
اواسط صفحه بودم که باز سوالی پرسیدم
گفتم خدا من جدیدا یه موضوعی فکرمو درگیر کرده
اینکه تو، تو قرآن خودت گفتی که هر کس کار خیر بکنه پاداش کار خیرش رو میدیم
مثلا حتی اینم پرسیدم که چجوریه که میگن هر کس صبح قبل اذان بیدار بشه و باهات حرف بزنه و بیدار باشه و توجه کنه و تمرکزش به ربّ باشه زندگیش تغییر میکنه و یکی از این تغییرات در رزق و روزی هست
الان کسایی که صبح بیدار میشن تا باهات حرف بزنن میگن رزق و روزیمون بیشتر بشه این یعنی درست نیست ؟ به خاطر خودشون بیدار شدن نه به خاطر تو و حرف زدن با تو
خب ما الان تو این دنیا کار خیری بکنیم اگر به پاداششم فکر کنیم اشکالی داره؟؟؟؟
بعد گفتم الان ما تو این جهان اومدیم و تو مقرر کردی که اینجا باشیم رفتارهای انسان گونه مونم هست دیگه، که بخوایم کاری بکنیم که پاداششو که توقرآن گفتی میدی
اینکه اگر کسی کار خیر بکنه پاداششو میدی
چون تو کتاب عشق خدا که هدایتی بهم هدیه دادیش ،نوشته بود که حتی اگر کار خیری بکنیم و به فکر این باشیم که اون دنیا میریم بهشت ، عبادت تاجرانه هست
دقیق جملاتش یادم نیست ولی منظورش این بود
حتی تو قرآن هم فکر کنم یه بار خوندم که هر کس به فکر دنیا و آخرتش باشه دقیق ولی یادم نیست
و یاد حرف استاد عباس منش افتادم که میگفت برای خودت ببخش حتی برای خدا هم نبخش که بعد منت بذاری سرش بگی ببین خدا من بخشیدما
بعد برام سوال شده بود و اینم تو فکرم بود که خب وقتی میگن و تو قرآن هم آیه اش هست که وقتی کاری انجام میدی برای خدا انجام بده این چجوریه ؟؟
البته اینم حس میکردم که درسته اگر کار خیری کردی و به فکر پاداشش بودی اشکالی نداره ولی اگر کار خیری کردی و به فکر این بودی که خدا ازم خواسته و من انجامش دادم برای خدا این مرتبه اش بالاتره
و انگار وقتی داشتم سوالو میپرسیدم خود به خود جواب به زبونم جاری میشد و گفته میشد که مرتبه دارن همه اینا
و اگر سعی کنی که روی خودت کار کنی تا به مرتبه ای از ایمان به خدا و تسلیم بودن برسی که همه کاراتو برای خدا انجام بدی این پاداشش بیشتره
در اصل اینکه بگی عجرت رو در مقابل خدا و ناتوانبت رو بگی و بسپری به خدا
همینجوری وسط صفحه 63 که مکث کردم و به این سوالا فکر کردم و پرسیدم بعد ادامه دادم
گفتم خدا یعنی میشه تو این آیات جوابمو بدی
همین که صفحه 64 رو خوندم گریم گرفت
لَیۡسُواْ سَوَآءࣰۗ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ أُمَّهࣱ قَآئِمَهࣱ یَتۡلُونَ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ ءَانَآءَ ٱلَّیۡلِ وَهُمۡ یَسۡجُدُونَ
همه اهل کتاب یکسان نیستند، طایفه اى از آنها معتدل و به راه راست اند، در دل شب به تلاوت آیات خدا و نماز و طاعت حق مشغولند
گریه کردم وقتی این آیه رو خوندم
گفتم ببین من نمیدونستم چی با خدا حرف بزنم گفتم هیچی نمیدونم تو بگو تو از من بهتر میدونی که منو هدایت کرد تا بهم بگه قرآن بگیر دستت و شبا که چند روزه شروع کردی با من حرف بزنی و نزدیک اذان بیای بهم بگی حرفاتو قرآن رو هم بخون و فکر کن و از من بپرس
کمکت میکنم
تو تلاشتو داری میکنی تا شبا بیدار بمونی و تا نماز صبح هم کار کنی، تو قدم برداشتی منم میبینمت ، که هم با من حرف بزنی و من میبینم این تلاشت رو
و آخرین آیه از صفحه ای که خدا بهم گفت بازش کنم و بخونمش این بود
وَمَا یَفۡعَلُواْ مِنۡ خَیۡرࣲ فَلَن یُکۡفَرُوهُۗ وَٱللَّهُ عَلِیمُۢ بِٱلۡمُتَّقِینَ115
هر کار نیک کنند از ثواب آن محروم نخواهند شد و خدا دانا به حال پرهیزکاران است
اینجا متوجه شدم که جواب سوالمو داد که طیبه درمورد کار نیک پرسیدی به این فکر نکن که ثوابش چجوریه و چی گفته شده و به شک بیفتی
به این فکر کن که من میبینم ،دانا و آگاهم به همه چیز و تنها قدرت و نیروی عالمم
حس کردم یه جورایی باید درمورد این موارد که سواله برام ، که برای ثوابشم فکر کنم خوبه یا فکر نکنم هم باید رها باشم
و زیاد درگیرش نشم
مثلا اگه کار خوبی کردم به فکر پاداش نباشم
به فکر این باشم که قدم مثبت برداشتم و میتونم که خداگونه باشم و رفتارم رو تغییر بدم
تو فایل گفتگو با دوستان قسمت 4 که استاد گفت درمورد هدایت و سوال پرسیدن
اینکه گفت جهان واکنش نشون میده به سوال های شما
گفت اینو بدون که همه چی هدایته ،غیر از این نمیتونه باشه
ما انسان ها آدمایی هستیم که سوال میپرسیم
و گفت مهم نیست که ما سوالی که میپرسیم با صدای بلند بپرسیم یا تو قلبمون بپرسیم
ما سوال میپرسیم و خداوند هدایتمون میکنه به جواب
حالا اینکه ما چقدر جوابو بشنویم دیگه برمیگرده به میزان آمادگی برای دریافت جواب
و به تکامل اشاره کردن و در عمل باید درک کنیم
و باز به تسلیم بودن اشاره کردن که باید تسلیم باشی تا هدایت بشی به مسیر درست
اگر بگی خودم میدونم و بلدم وفلان نمیشه
وقتی بگی عاجزم و خدایا تسلیمم اونموقع اجازه میدی به خدا ،خودش هدایتت میکنه
خوشخالم از اینکه خدا هدایتم کرد به این صفحه از قرآن
تا شب باهاش حرف بزنم و حتی موضوع حرف زدنمونم خودش تعیین کرد
سلام طیبه جان
چقدر کامنتت زیبا بود و البته پیام خدا به من بود
امروز نیت کردم وزدم روی نشانه و شروع کردم به خواندن کامنت کامنت دوم کامنت شما بود گفتید به جای باز کردن قرآن شماره صفحه ای که تو ذهنتون گفته شد را باز کردید منم یک بار قبلا این کار را کرده بودم و جوابم عالی بود. با خودم گفتم خوب الان من هم همین کار را بکنم قرآن کنارم نبود تفسیر قرآن کریم زمانی کنارم بود تو ذهنم شماره 125 اومد باز کردم و شروع کردم به خواندن و کلی پیام گرفتم و دقیقا بابت هدایتی که خدا بهم کرده بود و گوش نکرده بودم و بهم در مورد این گفت که فقط از من بخواه واعتصموا بحبل الله
چون من برای اولین بار در زندگی ام از استادم درخواست نمره کرده بودم در حالی که همه ترمها نمراتم خوب بوده بدون درخواست کردن از کسی حتی وقتی فکر می کردم نمره ام خوب نمی شه همیشه نمره هام خوب و عالی می شد و می فهمیدم کار کار خداست همه از نمره دادن استادها شاکی بودند ولی من همیشه از همون استاد نمره خوب گرفتم
ولی اینبار درخواست کردم که نمره خوبی بهم بدهند می ترسیدم نمره قبولی نگیرم و برای اولین بار در ترم آخرم نمره قبولی نگرفتم!!! و انگار خدا می خواست بهم بگه دیدی بهت گفتم از بنده ام درخواست نکن خودتو بابت چیزهای بی ارزش کوچیک نکن
طیبه جان می دونی چی باعث شد من تعجب کنم چون دوباره برگشتم به کامنت شما و آیه قرآن را خواندم و دیدم دقیقا همین آیه برای من اومده از تعجب شاخ درآوردم مگه می شه؟ تا اینقدر هدایت !!!
خواستم ازت تشکر کنم بابت این کامنت زیبا
مخصوصا جایی که در مورد نماز صبح نوشتی که دیروز من دقیقا در این مورد با دوستم صحبت کردم و باز در کامنت شما تایید گرفتم
ممنون که امروز روز منو با کامنت قشنگت زیباتر کردی
بهترین ها را برات آرزو می کنم و امیدوارم هر لحظه هدایت خدا را داشته باشی
به نام ربّ
سلام مرضیه جان
من همین چند دقیقه پیش انقدر خوبم میومد گفتم خدا میشه بخوابم امشب تو صبح بیدارم کنی باهم حرف بزنیم و نماز بخونم
بعد اصلا متوجه نشدم چی شد جوری اتفاق عجیبی افتاد که من بشینم و گریه کنم و پرچم امام حسین رو بگیرم دستم و دقیقا یاد پارسال همین موقع ها بیفتم
که درخواست میکردم از امام حسین و میگفتم امام حسین تو به خدا بگو فلان خواسته ام برآورده بشه
اونموقع باوری که داشتم و از بچگی گفته بودن این بود که از اماما بخواین و به خدا نزدیکترن
بعد که کم کم من به این سایت پر از آگاهی اومدم و هدایت شدم تا آگاهیاشو دریافت کنم
فهمیدم شرک میورزیدم و درخواستم از خدا نبود از امام حسین بود
و من باید درست بشناسم خودمو
خدارو
امام حسین رو
و دوباره همه اتفاقات پارسال یادآوری شد برام
گفتم خدایا من به خاطر خواسته زمینی که عاشقانه دوست داشتم داشته باشمش اومدم از امام حسین درخواست کردم
و تو جوری مسیر منو هدایت کردی که این محرم خواسته ام شده ، تو رو خواستن خدای من
وقتی بعد گریه با خدا حرف زدم گفتم بهم نشونه میدی
اومدم سایت و نشانه ام رو زدم
فایل مصاحبه با استاد قسمت 20 بود
که فردا جریانشو تو دیدگاهش مینویسم اگر خدا بخواد
همین که اومدم تو سایت دیدم دو نفر برام پاسخ نوشتن
اولی رو خوندم و بعد یکم مکث پاسخ شما رو خوندم
به عدد 125 که نوشتین رسیدم
متحیر شدم
چون دقیقا این عدد مرتبط بود با درخواست من در پارسال همین موقع ها تو محرم از خدا و امام حسین
البته به خدا هم مینوشتم حرفامو و در کنار حرف زدن با خدا برای امام حسینم مینوشتم که بعد متوجه شدم نوع درخواستم در اصل شرک بوده و باید اصلاح بشه
وقتی عددی که نوشتین 125 رو دیدم
پرسیدم خدا یعنی چی؟؟؟
چی میخوای بهم بگی
چون بین من و خداست و با دیدن این عدد و در ادامه که نوشتین پیام خدا این بود که از من بخواه ، انگار یه حسی کردم که
باید دوباره این درخواستمو بکنم
ولی اینبار از خود خدا
حس خوبی بهم داد نوشته تون اینکه شما رو دستی قرار بده تا با حرفاتون به من بفهمونه که دوباره میتونی همون درخواستتو بکنی
ازت سپاسگزارم مرضیه جان که وقت گذاشتی و برام نوشتی و دیدگاهم رو خوندی
برات بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام
به نام مهربان پروردگارباسخاوتم
به نام عشق
به نام هدایتگرم
امروز برخلاف همیشه که از درکم مینوشتم ویااز تجربیاتم ودستاوردهام
اصلا نمیخوام راجب اینا بنویسم،ودیدگاهم اصلا ربطی به فایل نداره فقط احساس الانمه
میخوام سکوت کنم و هدایت بطلبم
یه موضوع کهنه ای که هزاربار توچارت قانون بردمش تاحلش کنم ،کم رنگ شد اما حل نشد
داره اذیتم میکنه ومن فقط سکوت میکنم تا هدایت شم،اعراض کردم نشد،به جنبه های مثبتش توجه کردم نشد،کنترل ذهن کردمو توجهمو به چیز دیگه دادم نشد ،اون موضوع سرجاش موند وحل نشد
حالا واقعا هدایت میخوام
خدایا شمایی که یه جوجه رو هدایت میکنی شمایی که هدایت تمام جهان باعظمت دستته منو درحل این ،مسئله هدایت کن🤲
سلام دوستان عزیز
بچه ها قرآن خوندن شروع کنید
خیلی باورهای خوبی میتونید در هر زمینه ای ازش در بیارید،اولش سخته بعد هر چقدر ادامه میدید بیشتر درک میکنید قرآن،البته با دید قوانین قرآن بخونید و از خدا هدایت بخواید که کمکتون کنه در درک قرآن
ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَهَ عِظَمًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لحَْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا ءَاخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الخَْالِقِی
آنگاه از آن نطفه ، لخته خونی آفریدیم و از آن لخته خون ، پاره گوشتی، واز آن پاره گوشت ، استخوانها آفریدیم و استخوانها را به گوشت پوشانیدیم، بار دیگر او را آفرینشی دیگر دادیم در خور تعظیم است خداوند، از آن بهترین آفرینندگان
(مومنون)
چطور خدای خودمو، قادر مطلقمو یادم میره،
منو از هیچ آفریده، پس چطور تسلیمش نمیشم تا هدایتم کنه.
خدای من توانایی اینو داره که در تک تک لحظاتم منو به بهترین مکان و زمان هدایت کنه فقط کافیه خودم در آغوشش رها کنم،
زندگی به این سادگیه فقط ذهنمون داره پیچیده اش میکنه.
خداوندا منو از همه ی بند ها و زنجیرهایی که به خودم وصل کردم رهایم کن و فقط به خودت متصل کن
وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ
اوست کسی که شب و روز و آفتاب و ماه را که هر یک در فلکی شناورند ،بیافرید
خداوند کهکشان ها رو هدایت میکنه
منم میتونه هدایت کنه
زمین با سرعت ۱۶۰۰کیلومتر بر ساعت دور خودش میچرخه
با سرعت ۱۰۰۰۰۰کیلومتر بر ساعت دور خورشید میچرخه
خورشید با سرعت۸۵۰۰۰۰کیلومتر بر ساعت به مرکز کهکشان راه شیری میچرخه
کهکشان ها با سرعت ۱,۰۸۰,۰۰۰,۰۰۰کیلومتر بر ساعت از هم دور میشن
الله اکبر
چطوره که منظومه ما میلیون ها ساله بدون برخورد با چیزی داریم سفر میکنیم
چطوره اصلا متوجه این سرعت اعجاب انگیز نیستیم
اگه هدایت نیست پس چیه این نظم جهان هستی
لااله الالله
قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى
گفت : پروردگار ما همان کسی است که آفرینش هر چیزی را به او ارزانی داشته ، سپس هدایتش کرده است
سوره طه
أَوَلَا یَذْکُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ یَکُ شَیْئًا
آیا انسان به یاد نمی آورد که ما او را پیش از این در حالیکه چیزی نبود آفریدیم
خدایا شکرت که کلمات بر زبان و قلمم جاری میکنی
به حقانیت خودت قسم به راهی هدایتم کن که تسلیم درگاه تو باشم
سلام استاد عزیز
تاثیری که این ۴ مجموعه فایل رو من داشت علاوه بر همه نکاتش که کلی درس یادگرفتم و چندتاازسوالای ذهنم پاسخای منطقی بهش داده شد
این بود که واقعا از سپیده عرفان حامد طناز و سایردوستان ، این حس بهم منتقل شد که برای کارکردن رو خودم بااشتیاق و لذت زمان بزارم
من قبلا این پروسه کار کردن رو خود رو سخت و زجراورمیدونستم و فقط به عشق رسیدن به خواسته اونو تحمل میکردم
ولی وقتی دیدم بچه ها دارن با کارکردن رو خودشون عشق میکنن ، منم یه شور و شوقی و یه صبر و امیدی واقعا درونم شکل گرفت که اصلا خودم بخوام بیشتر زمان بزارم واسه کارکردن رو خودم و نخام زود برسم به خواستم چون هرچی بیشتر زمان میزارم کیفیت خواستم بالاترم میره .
واقعااین فایلا هدایت الله بود برای ما و من که خیلی بهره بردم ازشون
کامنت خانم الهام محمدی هم باز اون صبر اون کارکردن رو خود که ایشون به چه نتایج خوبی رسیدن رو در من تقویت کرد . که بهم بگه مینو انقدر عجول نباش لذت ببر برخلاف بدنه جامعه که دنبال زود رسیدن به چیزی هستن تو از مسیرش لذت ببر و تازه مسیرشم میتونه طولانی باشه اما لذت بخشیش به اینه که هرچی بیشتر کار کنی کیفیت بالاتره
ممنونم استاد واقعا خیلی خوب بود
و قسمت اخر درباره هدایت کردن بقیه ام که فوق العاده چون دقیقا جواب من بود
پایدار و شاد و سالم باشین 🌹
بنام خدا
سلام
وای چیه این فایلا
پدرم در اومد بسکه گریه کردم استاد دیگه از این فایلا نزار 😂😂
همین سه ساعته فایله خوش یه کلاس آموزشه
استاد من الان دومین قدمو تموم کردم و توی قدم سومم میتونم بگم ک هر چی تو این دوتا قدم یاد گرفتم خلاصشو توی این فایلا شنیدم و حتی این فایلا فراتر از اونا بودن .
سلام به استاد جان و مریم عزیز و همه ی دوستان
من این فایل های گفتگو با دوستان رو همون موقعی که اومد رو سایت گوش دادم و واقعاً لذت بردم- خارج از وصف – و از اون روزا میخواستم بیام کامنت بذارم ولی دیگه امروز اومد و من امروز می نویسم…
من 9 ماه پیش بعد از اینکه دکتری را تمام کردم به کانادا مهاجرت کردم و شروع کردم به گشتن دنبال کار. مدتی گذشت که در این مدت من به صورت گذرا – و نه برنامه ی هر روزی – به فایل ها گوش می دادم و روی هم رفته احساسم خوب بود، ولی هنوز کار پیدا نکردم. یک روز تصمیم گرفتم یکی از کتاب هایی که از زبان استاد شنیده بودم را تهیه کنم به نام ask and it is given وقتی این کتاب را می خواندم دوباره همان احساسی را داشتم که بار اول با گوش دادن به صحبت های استاد در من ایجاد شده بود. احساس دوباره متولد شدن و شادی از اینکه من هر چه بخواهم می توانم خلق کنم. همزمان با این کتاب شروع کردم از اول گوش دادن به فایل های دوره 12 قدم و تمرینات کتاب را هم انجام می دادم. از جمله بازی فراوانی، به این شکل که فرض می کنم هر روز مبلغی به حسابم وارد می شود و من در همان روز آن مبلغ را خرج می کنم. مثلاً روز اول 1000 دلار و روز دوم 2000 دلار و … به همین شکل. و من این تمرین را با احساس خیلی خوب و دقیق انجام می دادم. دقیقاً می رفتم توی وبسایت های خرید آنلاین و جنسی که می خواستم انتخاب می کردم و عکس آن را به عنوان آیتم های خریداری شده در یک فولدر ذخیره می کردم. هر شب قبل از خواب با گوش دادن به موسیقی های تجسمی خواسته هامو تجسم می کردم و کلاً احساسم “خوب” نبود، بلکه “عالی” بود. از یکی از پوزیشن هایی که اپلای کرده بودم تماس گرفتن و با من مصاحبه کردن و خیلی از من خوششان آمده بود. یادم نیست دقیقاً 4 یا 5 جلسه با من مصاحبه کردند ولی با فواصل طولانی…کلاً 2 ماه طول کشید این روند مصاحبه و این ها…در این مدت من درگیر آمادگی های مصاحبه شدم و دیگه تمریناتم رو انجام نمی دادم یعنی فرصتش رو پیدا نمی کردم، انگار برام اولویت نبود، و خوشحال بودم از اینکه اتفاقات خوب داره برام میوفته و احتمالاً همینجا مشغول به کار میشم. خلاصه اینکه روز ها و هفته ها شده بود که شاید من حتی 1 فایل هم گوش ندادم، شاید فقط زندگی در بهشت را می دیدم. اونا مدام بهم میگفتن که تو top candidate ما هستی و یک نفر دیگه هم هست که شما هر دو در یک سطح هستید و هر دو نفر اول لیست ما هستید. بعد از یک هفته 10 روزی که خبری ازشون نشد بعد از آخرین جلسه ای که باهم داشتیم، بهشون ایمیل زدم و سوال کردم، و اونا گفتن که job offer را به اون یکی candidate دادن چون اون تخصصش در زمینه ی اون پروژه از من بیشتر بوده و اینکه این خیلی تصمیم سختی براشون بوده و من رو برای پوزیشن بعدی که باز بشه در نظر دارن. من واقعاً شوکه شده بودم و تا 1 روز گیج می زدم چون واقعاً فکر می کردم 99% من را انتخاب می کنند. حتی دِرَفت job offer هم برام فرستاده بودن! به خاطر همین من یه جورایی مطمئن بودم که من رو انتخاب می کنن. خلاصه بد جوری شوکه شدم، حدود 2 روز بعدش که تونستم خودم رو جمع و جور کنم فکر کردم دیدم نتیجه ی اعمال خودم بوده. من به محض اینکه یه خبر خوب شنیده بودم کار کردن رو خودم رو تعطیل کرده بودم و دیگه اون احساس “عالی” بودن رو نداشتم و این هم نتیجه ش بود. وقتی به خودم اومدم یه تابلوی ورود ممنوع تو ذهنم گذاشتم که هیچ فکر بد یا ناراحت کننده ای حق نداره وارد ذهنم بشه. چون من حس همون کوهنوردی رو داشتم که می خواد بیوفته و میدونه اگر بیوفته 100% می میره، و بنابراین هر جور شده باید خودشو نگه داره. من می دونستم که افکار منفی همونقدر به من آسیب می رسونه و من باید خودم رو نجات بدم. به قول استاد مهم نیست شما چقدر دلیل موجه داری برای اینکه احساست بد باشه، به هر حال احساس بد اتفاقات بد رو برای شما رقم می زنه. مدام این افکار میخواست وارد ذهنم بشه که چرا اینجوری شد؟ چی باعث شد اینا این تصمیمو بگیرن، شاید رفرنس هایی که معرفی کرده بودم چیز بدی راجع به من گفتن… و هزار تا فکر دیگه، اما اون صدای هدایت سریع بهم میگفت که “ببین، هیچ چیزی جای اشتباهش نیست. هیچ اشتباهی رخ نداده. هر چی هست بازتاب خود منه. و هیچ کس و هیچ چیز دلیل این قضیه نیست به جز خود من”. واقعاً توی این زمینه از خودم راضی بودم که تونسم انقدر خوب به این قضیه واکنش نشون بدم و این خودش برام یک نتیجه ی بزرگ بود. اینکه من یه آدم دیگه ای شدم، یه جور دیگه ای دارم فکر می کنم. و به این قضیه اینجوری نگاه کردم که این قسمتی از مسیر رشد من بود. چند روز یا نمیدونم یک هفته بعد از این ماجرا استاد فایل های گفتگو با دوستان در clubhouse رو گذاشت روی سایت و با شنیدن حرفای سپیده که با وجود داشتن این نتایج هر روز و هر روز اینقدر رو خودش کار میکنه – و البته که دلیل نتایجش هم همین هست – باز هم یه شارژ دیگه شدم و از اون روز از کوچکترین زمان ها هم برای گوش دادن به فایل ها استفاده می کنم. این قسمتی از مسیر رشد من بود تا بهم یادآوری کنه که تا ابد باید روی خودم کار کنم و کار کردن روی خودم باید مهمترین اولویت زندگیم باشه چون اگر افکار و باورهای من درست باشه و به اونا عمل کنم و حال من عالی باشه همه چیز به دنبالش میاد.
خیلی عالی گفتید…چقدر قشنگ ..وصف حال خیلیهامونه..ب محض ی ذره خوب شدن اوضاع کم کاری میکنیم..مثال قشنگ کوهنورد..برای من خیلی عالی جا انداخت چیزی رو ک سالها میدونم…دستتون طلا
ممنونم لیلی عزیز، بله این موضوعیه که به نظرم خیلی ها بهش برخورد می کنن. که مدتی روی خودمون کار میکنیم، بعد نتایج میان، بعد درگیر اون نتایج میشیم و یادمون میره که این نتایج به خاطر کار کردن روی خودمون بوده، اگه اون کار کردنه نباشه این نتایج هم نمیمونن! استاد هم خیلی روی این موضوع تاکید کرده، ولی نمیدونم چجوریه که انگار آدم تا خودش تجربه نکنه نمیفهمه.
به نام خدای مهربون، زیبا ودوست داشتنی ام. سلام سپیده ی عزیزم. مدت یکسال ونیمه تو این مسیر زیبا هستم وخیلی متعهدانه روی خودم کار می کنم. از روز اولی که عضو این خانواده ی صمیمی شدم معجزات در زندگی ام شروع شد. اونقدر با فایلهای رایگان نتیجه گرفتم که سریع دوره ی عزت نفس رو خریدم وبعدش ثروت 3و12 قدم دوره ی راهنمای عملی دستیابی به رویاها، بعد دوره ی عشق ومودت، کشف قوانین زندگی، واخیرا دوره ی ثروت 1،خرید دوره ی ثروت 1 که حدود دوماه پیش خریدمش بسیار هدایتی بود ولی با اینکه جلسه ی 5 اون هستم چنان سوراخ های بزرگی تو سطلم پیدا شد که فقط اشک شوق می ریزم. جالبه من با اینکه کارمند مرکز بهداشت هستم تو زمینه ی خانوادگی ودوستام ورسانه خیلی ورودی هام رو کنترل کردم ولی یه جای کار می لنگه، اونم ورودی های شغلمه. حدود یکماه پیش از خداوند هدایت خواستم که مهاجرت کنم واز اونجایی که از بچگی عاشق زبان ترکی وعاشق طبیعت ترکیه بودم به دنبال نشانه بودم وهدایت شدم به کامنت زیبای یکی از دوستان که به استانبول مهاجرت کرده بود خیلی حالم دگرگون شد ولی نجواها وترسها واینکه من باید تکاملم رو طی کنم نمی ذاشت من به صورت لیزری به مهاجرت فکر کنم تااینکه به طرز معجزه آسایی یه فردی که به قبرس شمالی مهاجرت کرده بود تو مسیرم قرار گرفت وخیلی با محبت ما رو راهنمایی کرد برای مهاجرت به قبرس. وقتی صحبت هاش رو گوش کردم دیدم کاملا با مکان رویایی که من باور ساختم براش هماهنگ. با شور وعشق دوسه روزی شروع کردم به یادگیری زبان ترکی تو یوتیوب. اینگار رو ابرها بودم خیلی حس سر زندگی داشتم. ولی بعد از چند روز اونقدر نجواها وترسها زیاد شد که کلا بیخیال شدم. از دیروز به خاطر تغییر شرایط کاریم وتضاد آلودگی هوا تو محیط کاریم از خداوند هدایت خواست وهدایت شدم به قسمت 158 سریال زندگی دربهشت وموضوع واکسن زدن استاد وتو کامنت منتخب اون فایل اشاره به گفتگوی استاد قسمت 4 شد که وقتی به این نشونه رسیدم به کامنت زیبا وآگاهی بخش شما هدایت شدم. سپیده جونم اسمت برام آرامش بخشه از روزی که نتایج رو گفتی وصحبت هات رو شنیدم نو ر ایمان در دلم بیشتر شد. فقط یه سوالی دارم عزیزم، اونم اینه که آیا مهاجرت روند تکاملی داره؟ من باورهای زیادی ساختم واهرم رنج ولذت رو 21روز خوندم والن دوسه روزی میشه که از اهرم رنج ولذت می گذره، ودقیقا من از خداوند هدایت خواستم وبه این کامنت های شما، به آموزش زبان ترکی، به مهاجرت، هدایت شدم. عاشقتم دوست عزیزم، ممنون میشم راهنماییم کنی چطور متوجه هدایت هام بشم، شاید باید زمان بیشتری روی خودم کار کنم تا بتونم نجواهای ذهنم رو کنترل کنم. دوست دارم خصوصی من رو تو زمینه مهاجرت راهنماییم کنی.
سلام به استاد عزیزم عباس منش و خانم شایسته
سلام خدمت دوستانم
نشانه امروز من این فایل عالی بود
خدایا شکرت که اینقدر راحت و لذت بخش می توانیم نتایج زندگی دوستان عزیز مان را در بافت کنیم که آنها مدت های زیادی را طی مسیر کردن و فراز و نشیب های زیادی را تجربه کردن و حالا به لطف خداوند و همت استاد عزیزم و حسن تکنولوژی می توانیم این قدر راحت و عالی این همه معلومات مفید و جامع را بدست آوریم
واقع از صحبت های دوستان لذت کافی را بردم
هر کسی نتایج و تجربیات متفاوت و آموزنده داشت نسبت به دیگری و کوش دادن به این صحبت ها چقدر برای ما راهگشا است و زندگی های ما را قشنگ تر می سازد
چون یکی از خوبی های این گفتگو و نتایج دوستان این است که با شیندن این صحبت های عالی ما دیگر آن راههای که ناجالب بوده را تکرار نمی کنیم و می آموزیم که حالا ما باید مدام راه را در پیش گریم که بیتوانم موفق شویم و مورد چک و لگد جهان قرار نگیریم
چقدر خوب لذت بردم و احساس خوبی داشتم از این نتایج و صحبت های دوستان و روی باور هایم چقدر عالی می تواند تاثیر مثبت داشته باشد و امیدواری بشتر داشته باشم به حمایت همیشگی خداوند و همیشه و در همه حالت خداوند با من و همراه و حامی من است البته اگر من باور داشته باشم این مورد حمایت بودن را
و صحبت های استاد چقدر جذاب شرین و لذت بخش و پر از آگاهی از قانون جهان هستی بود
این جمله خلی برایم پر رنگ بود که حمایت خداوند همیشه بود و می باشد و خواهد بود
این ما هستیم که از خداوند دور می شویم در حالیکه خداوند همیشه در حال کمک رسانی برای ماست اگر ما به خداوند روی آوریم
و این یک رنگی و صداقت شما استاد عزیز م خلی برای من جذاب است
به گفته شما من هیچ وقت از شما تبلیغ ندیده ام و نه شینده ام بلکه همیشه تاکید دارید که در رابط به ابن موضوعات با کسی صحبت نکنید تا زمانیکه نتیجه بدست نیاورده آید
من هم زمان های این تجربه را داشتم و خلی دوست داشتم که خانواده ام را ارشاد کنم که چگونه فکر کند و باور سازی کند و خداوند را چگونه بی شناسند و بعدا دانستم که این قدر استاد خوبم تاکید که در این مورد ها با کسی صحبت نکنید و کسب را قانع نسازید راست بود
و بعدا تصمیم گرفتم که فقط روی خودم کار کنم و نتیجه بدست آورم و من مسول تغییر زندگی خودم هستم و مسول تغیر زندگی دیگران من نیستم
واقعا وقتی خواسته های از خداوند داشته باشیم خداوند به طریق های متفاوت ما را راهنمایی می کند و من هم همین گونه با شما و سایت عالی شما آشنا شدم چون من از خداوند این چنین رویش و راه را خواسته بودم
این دیدگاه استاد را های دوست دارم که هیچ وقت تلاش نمی کند که برنامه های را بی سازیم که همه مردم باخبر شده و زندگی خود را بی سازند
در حالیکه خلی از افراد های امروزی که این صحبت ها را دارند تمام تلاش های خود را می کند که صحبت های ما باید گسترش پیدا کند و باعث شود که زندگی مردم تغیر کند و خودش را تاجی زندگی دیگران می داند در حالیکه می بینم خودش نیاز به رسیدگی در زندگی اش دارد
و استاد خوبم هیچ وقت این کار را نمی کند و حتی کسی را توصیه به این کار هم نمی کند
بلکه خودش روی خود و باور هایش کار کرده نتایج گرفته و این نتایج باعث می شود که افراد با ایمان بشتر خریدار صحبت ها و دیدگاه هایش باشد
من این صداقت و درست کاری و خود خودش بودن را خلی دوست دارم و همین موضوع باعث شد که اینقدر استاد را با جدیت دوست داشته باشم و حرف هایش برایم قابل قبول است
چون با نتایج حرف می زند نه از روی التماس و تضرع
استاد خوبم خلی ممنون هستم بابت اینکه خودت هستی و ماسک ها را برداشتی و زندگی شیرین وقشنک داری و ابن را همه دیده اند و نیاز به حرف زدن ندارد و من خلی لذت می برم که باشما و سایت وزین شما هستم و باعث افتخار است
و من روزانه ساعت های زیادی را در سایت شما هستم و زندگیم تغیر کرده است و خداوند را خلی سپاسگذارم که شما را در مسیر راهم قرار داد
هر روز دارم به صورت های متعدد از شما و سایت خوب شما چیزها باد می گیرم و احساس می کنم که چرخ زندگیم دارد روان تر می شود و لذت می بردم
الهی صد هزار بار شکرت بابت این فایل خلی آموزنده