گفتگو با دوستان 8 | فقط اولین قدم را بردار - صفحه 3 (به ترتیب امتیاز)

168 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 1021 روز

    به نام خدا

    خدا جان سلام سپاسگزارم امروز این نشونه ام بود که بار دیگه باورت کنم ایمان دارم که تو بهترین دوستم همدمم هستی جا راز منی

    فقط به تو پناه میبرم خدا جون ممنونم دیروز از شبکه مستند همسرم نگاه می کرد یهو اسم آبشار نیاگارا رو آورد ومن چقدر خوشحال شدم لذت بردم نگاه کردم من دو سالی بیشتر هست نگاه تلویزیون نمیکنم ولی کار خداوند بود که من به خواسته هام نزدیکم چون آبشار نیاگارا رو تو سفر به آمریکا دیدم خوش ام اومد برام نشونه بود

    خدا جون چرخ زندگیم رو روغن کاری کن

    منو آسان کن بر آسانی ها راه برام هموار کن امورات زندگیم به تو میسپارم

    منو در زمان و مکان مناسب به خواسته هام برسون به سادگی و زیبایی و عزتمندانه

    خدا جان بهم مثل مریم مثل مادر موسی مثل ابراهیم موسی صبر بده قدرت بده شجاعت بده

    دستم و بگیر یاری ام کن

    بابت نشونه هات سپاسگزارم بابت معجزات سپاسگزارم

    پازل زندگیم تو بچین

    به تو توکل میکنم ایمان دارم حواست بهم هست خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    Amin Iloon گفته:
    مدت عضویت: 927 روز

    به نام خدا

    شکر الله بابت این اگاهی ها بی نظیر

    افرین به این دوست عزیز که اینقدر عالی حرکت کردن و توانستن تو هنر اینقدر عالی حرکت کردن و نتایج جادویی بدست بیارن

    اینکه دوباره استپ کردن هم من مطمئنم که میتونن مجدد شروع کنن پر قدرت و ادامه بدن

    چقدر صحبت های استاد در این مورد عالی بود و من لذت بردم

    اینکه همیشه به یاد بیاریم که همان طوری که استاد گفتن باید همیشه یادآوری کنیم موفقیت های قبلیمون رو به یاد داشته باشیم میتونیم همواره رشد کنیم و ادامه بدیم.

    همین طور که قبلا از تضاد ها گذر کردیم – الان میتونیم از پسش بر بیام

    ما میتوانیم ارامشی که قبلا بدست اوردیم رو باز بدست بیاریم…

    تنکی گاد فور اوری تینگز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    محدثه آزاد گفته:
    مدت عضویت: 1337 روز

    سلام استاد عزیزم ومریم جونم امیدوارم همیشه شاد و خوشحال باشید

    عجب لبخند دلنشینی دارین استاد عاشقتونم خیلییی خیلیییی

    منصوره عزیزم منم عاشق نقاشی ام و سیاه قلم کار میکنم

    خیلی خوشحالم ک اینقدر توی نقاشی موفق شدین و پیشرفت کردین عاشق نقاشی شدم بیشتر و بیشتر

    و الان یه چالش گفتین از مهاجرت و نقاشی ک باید یادم بمونه ک منم روزی مهاجرت کردم همون روز اول از این چالش تغییر محیط رد بشم و زیاد توش نمونم چون هرکاری رو شروع کنم وقتی مهاجرت کنی محیط عوض بشه این چالش پیش میاد و مهمه ک کی توی این چالش بمونه و کی از این چالش رد بشه

    منم دیشب ب خودم قول دادم ک برای بهتر شدن کارم حتما حتما از هرکدام از اجزای صورت 100 تا نقاشی بکشم

    خداشاهده دیشب داشتم روی نقاشی ام کار میکردم و بعدش گذاشتمش توی یع فاصله و از دور نگاش میکردم اصلا دلم میرفت براش و احساس قند شدن آب توی دلم داشتم خیلیییییی عاشق نقاشی ام

    و براش تصمیم دارم تکاملی روزی یع اجزا صورت بکشم و پیشرفت کنم و خدا منو هدایت میکنه

    چقدر خوبه ک این جلسه برای منه انگار منم ک رفتم توی ایندع و ب این چالش برخورد کردم و حالا استاد داره راهنماییم میکنه خداجونم شکرت ازت سپاس گزارم برای این فایل مختص خودم عاشقتممممممممممممممم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    لیلا طهماسبی گفته:
    مدت عضویت: 3214 روز

    سلام استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم و دوستان گرانقدرم.

    استاد جان منم دلم خواست یکی از تجربیاتمو از ایمان داشتن و حرکت کردن و رسیدنم به خواسته م بیان کنم تا یادآور ی کنم به خودم بازهم، که برای خواسته های الانم هم که به شدت میخوامشون باید همین روندو برم.

    بقول شما:

    وقتی باورهایی که باعث میشه تو حرکت کنی رو ادامه میدی درهایی باز میشه که اصلا آدم نمی دونسته وجود داره. واقعا همینه استاد

    من این تجربه رو پارسال داشتم پارسال من یه خواسته ای داشتم که مهمترین خواسته ای بود که تو اون برهه از زندگیم برای رشد و پیشرفت م لازم داشتم و اونم جدا شدن از خانواده‌ام و مستقل شدن بود و من در حالی این خواسته رو داشتم که تنها چیزی که داشتم یک خدای قدرتمند بود و نه هیچ پول و امکانی برای این این جدا زندگی کردن و استقلال مکانی که میدونستم حیاتی ترین چیزه برام برای اینکه بتونم اصلاً کمی فاصله بگیرم از  افکاری که سال‌ها داشتم باهاشون زندگی می‌کردم که بتونم فکر کنم بتونم استقلال فکری خودمو داشته باشم و با ایمان راه خودمو برم آره من تنها چیزی که داشتم یک ایمان بزرگ بود به یک خدای قادر به اون قدرتمندترین به اون فرمانروای عالم که اون می تونه خواسته من رو به من بده مهم نیست اصلاً پولی ندارم و قشنگ هدایتم کرد با من صحبت کرد واضح و شفاف گفت لیلا بشین هر روز اینجوری رو ذهنت کار کن و اینجوری ترمزاتو در مورد این خواسته بردار و برای اون خواسته فقط چند روز کار ذهنی کافی بود تا برام منطقی بشه و فقط چند روز بعد گفت حالا لیلا حرکت کن برو خونه ببین. من جرات نداشتم اولش ولی تمام شهامتمو جمع کردم و زنگ زدم و قرار گذاشتم برای دیدن خونه.

    روند اومدن خواسته توی زندگی تو اینجوریه کار ذهنی بعد حرکت و اقدام عملی و بعد نتیجه میاد و اومد و اومد  از جایی که فکرشو نمی کردم بدون اینکه لازم باشه من یک ریال پول بدم و من از لحاظ مکانی مستقل شدم و مستقل فکر کردم و همه دستاوردهای زندگیم یه طرف نتایجی که بعد از استقلال مکانی گرفتم یه طرف چون آرامش بیشتری اومده بود توی زندگیم و داشتم آزادانه به سبک خودم زندگی می کردم بی انتقاد ، با آرامش و من بزرگ شدم و رشد کردم اونقدر قوی تر شدم که من شدم تکیه گاه برای اونایی که فکر می‌کردن باید مراقب من باشن.

    حالا هم به اون قدرتمندترین و فقط به خودش میگم خواسته های الانمو و داره هدایتم میکنه بوضوح و فقط کافیه عمل کنم به این هدایتها تا برسم و باز هم قویتر بشم.

    بقول شما استاد عزیزم:

    این ذهن منطقی من ممکنه بگه چطور؟ چطور رو باید بذاریم کنار باید بگیم من نمیدونم خدا می دونه چطور، فقط می دونم من باید سمت خودمو انجام بدم خدا هم سمت خودشو بلده انجام بده و بعد درها اینجوری باز میشه.

    سپاسگزارم از شما دوستان عزیزم و منصوره ی عزیز برای به اشتراک گذاشتن تجربیات الهام بخشتون.

    استاد جان سپاسگزارم بینهایت.

    ❤❤❤🤍🤍🤍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    حسین گفته:
    مدت عضویت: 2453 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز و دوستان گرامی

    جهان ما جهان لیاقت هاست، من خودم اتفاقا به ترکیه مهاجرت کردم و به یک سری تضادها بر خوردم، اون روز داشتم به خودم همین ها رو میگفتم که من به این کشور دعوت شدم، من به این شغل دعوت شدم، چطوری میخوایی تو برام درست کنی من نمیدونم، من نمیفهمم ولی ایمان دارم که تو برام درست میکنی تو برام حل میکنی.

    برای حال خودم که خوب بشه شروع کردم به تغییر رفتار بدن ام، یعنی قبلا که ساعت ۱ میخوابیدم گفتم کدوم حالت منو خوشحال میکنه گفتم من صبح ها زود از خواب بیدار بشم خوشحال ترم، شادترم. این کار رو انجام دادم، کتاب خوندن رو شروع کردم دوباره

    هی ما آدم ها یادمون میره، هی برمیگردیم به حالت قبلیمون به پدر و مادرمون، باز میشینم باورهامو مینوسم، باورهامو هی مینوسم هی مینوسم.

    من باور دارم بهترین مشتریان رو دارم

    من باور دارم ثروتمندین مشتریان رو دارم

    من باور دارم هر روز مشتریان من بیشتر و بیشتر میشوند.

    من باور دارم به راحتی مشتریان از خدمات من استفاده میکنند

    من باور دارم وفادار ترین مشتریان رو دارم

    من باور دارم هدایت میشوم،

    من باور دارم لیاقت این رو دارم که توسط رب العالمین به بهترین مسیرها هدایت شوم.

    من باور دارم همواره عالی ترین انسان ها به من کمک میکنند تا هر روز بیشتر و بیشتر پیشرفت کنم.

    من باور دارم پول درآوردن راحت ترین کار ممکن است.

    من باور دارم جذب کننده نعمت، فراوانی و عالی ترین انسان ها هستم.

    من باور دارم عاشق کارم هستم و هر روز از آن لذت میبرم.

    من باور دارم مردم به راحتی به من اعتماد میکنند.

    من باور دارم هر روز بهتر و بهتر میشوم

    من باور دارم انسان منظم و مرتبی هستم

    من باور دارم انسان خوشبختی هستم.

    من باور دارم مشتریان بین المللی ام هر روز بیشتر و بیشتر میشود.

    من یک چند وقته این باور ها رو هر روز تکرار میکنم، تا الان یک مشتری عرب، یک پاکستانی دو تا نیجریه ایی داشتم و بهم گفته شد که پیج اینستامم از فارسی عوض کنم برم روی انگلیسی کلا و فارسی بشه زبان دومم. دارم اینو تمرین میکنم.

    بعدش دیشب یک ایده اومد که اپلیکشن و سایت و این مدلی درست کن، دامنه رو هم خریدم و میخوام شروع کنم.

    البته چون برنامه نویس هم هستم، برای موارد بالا یک دو تا مهارت جدید هم باید یاد بگیرم، بعد یک پروژه دیگه هم گرفتم همزمان که اون دو تا مهارت رو توش یادمیگیرم تبدیل به پول میشه بعد ایده خودمم روزای تعطیل انجام میدم.

    ما وقتی موفق میشیم توی یک مرحله احساس گشنگی رو از دست میدیم، این احساس عطش و گشنگی کسب نتیجه آدم رو هر روز توانمندتر شجاع تر و عملگرا تر میکنه، عمل شاید یک ورزش ساده باشه شاید دیدن یک دوست باشه شاید یک خوندن کتاب باشه شاید یک ایده کشیدن نقاشی باشه. مهم نیست دیگران دوست داشته باشن یا نه، مهم اینه من عاشق کار خودم هستم. دیگرانی توی زندگی من وجود ندارن.

    توجه توجه

    استاد عباس منش تمام این دوره ها رو برای خودش درست کرده، تمام حرف ها رو به خودش میزنه.

    دوست داره با ما به اشتراک میزاره؛ برای دل مردم و اینکه ما خوشمون بیاد کار نمیکنه

    حالا اون دوست نقاشمون هم توی ایتالیا همینه، دیگرانی نیستن که خوششون بیاد از نقاشی شما یا نه، مهم نیستند اصلا، مهم حال درونی خودتونه که عالی بشه بعد الهامات میاد بعد خلق میشه بعد بوم بوم بوم دوباره همه چیز عالی میشه.

    ارادت حسین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    فاطمه کهزاد گفته:
    مدت عضویت: 2466 روز

    سلام استاد عزیزم-

    اصلا باور کردنی نیست ، خدا داره فقط برای من حرف میزنه – ینی منی که میخوام قدم بردارم دقیقا مثالی برام میاد که مرتبط با علاقه منه- خدایش تموم بدنم یخ زد-چون دارم از زبون منصوره عزیزم چیزی و می شنوم که فقط بدرد من میخوره-

    استاد عزیزم دیروز روزی بود که توی بدترین حالت ممکن اعتمادمو نسبت به خدای خودم از دست داده بودم چون همین حرف شما که میگین به چطور فکر نکن برام پیش اومده بود-

    بزارین بهتر داستانمو تعریف کنم- من سال ۹۶ باهاتون آشنا شدم ولی چون با ایمان ۱۰۰درصد پیش نرفتم دائم تق و لق میزدم- چون دائم خودمو گول میزدم-فک میکردم باید برای پول ساختن مثله بقیه عمل کنم اینجوری بگم بهتره (سبک شخصی خودمو قبول نداشتم )و میخواستم کارایی انجام بدم که علاقه بقیه بود یا بهتر بگم لباسی که اندازه من نبودو داشتم میپوشیدم🤣

    استاد به جایی رسیدم که فقط تقلا میکردم و میدونستم که دارم اشتباه میکنم -چندین کارو تا همین برج ۱۰/ ۹۹ عوض کردم و البته که موفقیتهای خوبی رو کسب کردم نسبت به قبل از سال ۹۶ خودم- ولی یه چیزی اینجا همخونی نداشت اونم احساس درونم-اینقدر پله شده بودم واسه موفقیت دیگران که خودمو بل کل لِه کرده بودم- از خدا خدای خودم هدایت خواستم – و دائم منو به سمت نقاشی هل میداد – به سمت سبک شخصی خودم-

    فروردین ۱۴۰۰ از شغلی که مثله عامه مردمی بودم استعفا دادم برای همیشه و تصمیم گرفتم فقط و فقط در جهت علاقه ام قدم بردارم-این در شرایطیه که بازم صفرم و هیچ پشتوانه ایی هم ندارم و میخوام ایمانمو نشون بدم- امروز صب میخواستم فایل شمارو که دیدم برم سراغ کارم همونجوری که واسه بقیه انرژی میزاشتم الان برای خودم انرژی بزارم و قدم بردارم-

    استاد این صحبت هارو که شنیدم خدایش دیگه حرفی نمی مونه-خدا حرفشو زد و مهر تائید رو رو تصمیمم ضمیمه کرد-

    خداجونم ازت سپاس گزارم

    استادجونم ازشما و تموم بچه های سایت هم سپاس گزارم که دستان خدای من هستین برای هدایتم-

    امیدوارم که بتونم ثابت قدم باشم و بعد با نتایجم برگردم

    سپاس سپاس سپاس❤❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      امیر حسین گفته:
      مدت عضویت: 3580 روز

      امیدوارم که توی علاقه تون فوق‌العاده موفق بشید.

      منم تو همین موقعیتم و الان فهمیدم که فقط ایمان به خدا کارا رو جلو میبره.

      و دارم به شدت روی ایمانم کار میکنم و معجزه‌ها دارن میان.

      کار کردن توی علاقه‌مون واقعا لذت بخشه.

      کامنتتون الهام بخش بود برام.

      سپاسگذارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      محمد علی عزیزی گفته:
      مدت عضویت: 1747 روز

      سلام دوست خوبم

      خوشحالم که در سال جدید سبک زندگی خودتو پیدا کردی. برای شجاعتت بهت آفرین میگم و تحسینت میکنم .

      من هر وقت به خدای درونم و توانایی های خودم و فراوانی جهان ، اعتماد کردم نه تنها پشیمون نشدم بلکه نتایج باور نکردنی گرفتم . پس تو هم با قدرت قدم اول رو بردار و منتظر الهامات بعدی باش. به خودت فرصت بده تکاملت رو طی کنی . تو فقط از زندگیت لذت ببر ؛ بقیه ش وظیفه خدا ! و الحق که خداوند بسیار وظیفه شناس و با مرامه.

      منتظر شنیدن خبر موفقیت هات هستم.

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    گلناز گفته:
    مدت عضویت: 2923 روز

    خدای مننننن😭😭😭

    وقتی کامنت رضای عزیز رو خوندم منو بشدت تکون داد و الان که دارم اینو مینویسم اشکام سرازیر شدن

    سه روزه که تصمیم گرفتم تسلیم باشم دست و پا نزنم و نخوام بزور کاری رو انجام بدم و رها باشم

    چند روز پیش داشتم فکر میکردم و سعی میکردم باور درست پیدا کنم برای ثروت

    و نمیدونم این جمله یا ایده چطور به ذهنم رسید که بابااا چرا داری دست و پا میزنی

    تو خدای دنیای خودتی و هر کسی دنیای خودشو داره هر چیزی که تجربه میکنی حس میکنی میشنوی میبینی همه و همه رو خودت ساختی غیر ممکنه چیزی رو به هر طریقی تجربه کنی و از قبل فرکانسشو نفرستاده باشی

    بهم گفت هر کس مشتری خودشو داره چون دنیای خودشو داره فقط کافیه فرکانست بره بالا تا دنیاتو بزرگتر کنی تا در رو به روی آرامش خوبی زیبایی و ثروت باز کنی

    وقتی این کامنت رو خوندم و این جمله رو خوندم :

    در واقع جدا از هم در دنیاهای متفاوت هستیم

    خدای من وقتی این جمله رو خوندم انگار خدا یه مهر تایید زد به همه اون فکرا و حرفا

    اصلا دیگه اشکام بند نمیان

    انگار خدا خواست نشونم بده که فکر نکن خودت به این نتیجه رسیدی خدای درون تو و خدای درون رضا و خدای درون استاد عباسمنش و خدای درون همه یکیه

    و داره از طریق ما این حرفا رو میزنه و فریاد میزنه بابا تسلیم باش من هدایتت میکنم

    اگه فلانی کلی مشتری داره به این معنی میست که اونا مشتری های تو هستن

    هرکس نون باور خودشو میخوره هر کس دنیای خودشو داره خلق میکنه

    خدایا دارم دیوونه میشم از این حد از اگاهی

    حتی فکر به اینکه درک این مسئله هم تکاملیه بیشتر دیوونم میکنه اینکه هر چقدر میری جلو میفهمی هیچی نمیدونی میفهمی هیچی نیستی همه چیز اونه تو خودت ذره ای از اونی چطور میتونی باور های محدود کننده داشته باشی؟

    تو ذره ای از خداوندی چطور میتونی فقیر باشی یا مریض باشی یا افسرده باشی

    خدا افسرده و فقیر نیست

    خدا نور اسمانها و زمینه خدا فقط و فقط عشق خالصه شادیه سلامتیه ارامشه ثروته

    مریضی فقر افسردگی توهم هستن ساخته ذهن محدود تو هستن

    حتی این بدنی که داری هم توهمه تو بدنت نیستی تو ذهنت نیستی تو اگاهی خالصی و فکر میکنم هر وقت بتونیم اینو کاملا درک کنیم که ما ذره ای از وجود خداییم ما از جنس خدای ما وارثان خداییم

    اونوقت زندگیمون بهشت مطلقه

    من کلا اهل کامنت گذاشتن نیستم ولی این جمله ای که خوندم و این نشونه منو وادار کرد تا این حرفارو بزنم و حتی انگار من نبودم که اینا مینوشتم

    شاید روزی کسی این کامنتو بخونه و دستی بشه برای کمک به بقیه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    مبینا آرام گفته:
    مدت عضویت: 802 روز

    به نام خداوند روزی دهنده

    راستش اولین بار هست که دارم روی سایت کامنت مینویسم و الان دارم این متن رو با اشک تایپ میکنم.

    استاد عزیزم من هم مربی نقاشی هستم و به تازگی کارم رو شروع کردم که دقیقا الان تو شرایط مشابه سنی و خانوادگی مثل گذشته منصوره جان هستم.راستش امروز از اعماق وجودم از خدا خواستم که منو هدایت کنه تو زمینه کار و…

    وقتی خیلی اتفاقی قبل از خواب این فایل رو دیدم فقط با لحظه به لحظه اش اشک ریختم باورم نمیشد که خدا اینطوری جوابم رو واضح و کامل با شرایطی مثل شرایط خودم بده…

    استاد صحبت های شما آخر فایل برای من جواب سوالم بود شما به من گفتین که پیشرفت های قبل ات رو ببین،یادت بیار که شرایط الان ات برات آرزو بود،یادت بیار که تو از جایی که باور نمیکردی بهت کار پیشنهاد شد،یادت بیار که خدا چه جوری تورو هدایت کرد و برای پیشرفتت قدم پر انگیزه بردار کارتو رها نکن و قطعا و حتما که خدا دوباره هدایتت میکنه…

    استاد توی این یک سالی که با شما آشنا شدم تازه فهمیدم عشق به خداوند چه قدر شیرین و چه عاشقانه به من عشق میده و من رو به آرزوهام میرسونه…

    ازتون خیلی ممنونم…

    به خدا میسپارمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1202 روز

    سلام به استاد مهربان

    سلام به دوستان خوب خودم

    صحبت های دوستانی که با آموزش های استاد عزیز موفق شده اند و نتایج عالی گرفته بودند برای ذهن منطقی من یک الگوی عالی است که من هم می توانم مثل دیگران موفق بشوم

    من هم می توانم به خواسته های خودم برسم

    همه اینها می تواند الگوهای خوبی باشد تا به خواسته ها و آرزوهای خوب خودم دست پیدا کنم

    وقتی که می دانم این من خودم هستم که با افکار و باورهای خودم زندگی خودم را می سازم

    باورهای خودم را به کمک استاد عزیز و آموزش های او می توانم از نو بسازم و به راحتی و آسانی به آنچه که می خواهم دست پیدا کنم

    اما نکته اینجا است که باید ایمان داشته باشم

    باید اعتماد به خدای خودم داشته باشم

    باید نسبت به راهی که در آن مسیر قدم بر می دارم هیچ گونه شک و تردیدی نداشته باشم

    ترس و تردید و شک و دودلی را باید از خودم دور کنم

    حرکت کنم

    من موفق ترین خواهم بود

    این درس هم برای من عالی و فوق العاده بود

    موفقیت های قبلی خودم را در زندگی خودم الگو و سرمشق قرار بدهم برای هدف های بعدی دیگر خودم

    خودم یک الگو بشوم برای موفقیت های بعدی خودم

    این نکته خودش یک درس عالی و فوق العاده بود

    سپاس از استاد عزیز

    سپاس از خدای هدایتگر خودم

    سپاس از خدای زیبایی ها

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    سيدعليرضا موسوي افضل گفته:
    مدت عضویت: 3098 روز

    سلام سلام

    من راضیه م آبجی علیرضا

    من تا قبل از اینکه این فایل رو ببینم فکر میکردم نه من تو هیچ موقعیتی تغیر نکردم…ولی تا وقتی این فایل رو گوش دادم تازه یادم اومد که من چه ایمان هایی رو نشون دادم

    من فقط اشک ریختم با این فایل، انقدرر که حالمو خوب کرد

    من رشته انسانی میخونم، به خاطر حرف مردم اومدم تو این رشته، اون موقع ها قانون رو نمیدونستم…

    من از سال ۹۷.۹۸ با استاد آشنا شدم دقیقا زمانی که سر کلاس انسانی نشسته بودم

    اون موقع ها هم میگفتم من میخوام برم دنبال علاقه م ولی هی نظرم عوض میشد که نه بابا فوقش دبیر میشی کنارش علاقه ت رو دنبال میکنی

    ولی تابستون ۹۹ (اون موقع سطحِ درک و فهمم از قانون بیشتر شده بود)به خودم اومدم و گفتم: همه شرایط اوکیه معدلم عالیه درسام خوبن همه میگن بخون و کنکور انسانی بده یه معلم شو، وکیل شو….ولی من اینو نمیخواستم!

    من با قانون آشنا شده بودم! همه چیزو میدونستم! میدونستم که دیگه نباید وقت رو تلف کنم و باید برم دنبال علاقه م

    آزادی مالی برام اولویت اول رو داشت

    مستقل بودن برام اولویت اول رو داشت

    علاقه م رو دنبال کردن برام اولویت داشت!

    همه شرایط خوب بود ولی من تصمیم گرفتم که قید انسانی رو بزنم، جوری گزاشتمش کنار که دیگه نتونم بهش فکر کنم تا جایی که همه ی کتاب های دهم و یازدهم رو فروختم..

    من موندم و اینکه بگردم دنبال علاقه م

    رفتم سمت هنر؛ تو اون هم جست و جو کردم ببینم من به چی بیشتر علاقه دارم.

    رشته بازیگری و نقاشی رو انتخاب کردم…بازم گفتم نه باید تمرکزت روی یکی شون باشه..سخته ولی انتخاب کن!

    نشستم کلی نوشتم که کدومشون بهتره کدومشون رو دوست دارم… آخرش نقاشی رو انتخاب کردم با اینکه بازیگری رو هم دوست داشتم ولی مهم ترین چیزی که باعث شد من اونو انتخاب نکنم این بود که من دوست ندارم تو ایران بازیگر شم..چون دوست نداشتم برم تو عموم مردم..مردمی که توجه هشون فقط روی ناخواسته هاشونه و صبح تا شب غر میزنن..و درکل دوست ندارم برای عموم مردم نقش اجرا کنم…نمیدونم تا چقدر حرفامو درک میکنید 😅ولی میدونم اینم یه تضادی هست که خواسته ش به جهان ارسال میشه و در آینده شرایطی فراهم میشه که منم این حرفه رو تجربه میکنم

    من انتخاب خودم رو کرده بودم میخواستم کنکور هنر بدم و رشته نقاشی قبول شم

    هنر هم کلیی کتاااب داره که باید بخری ولی من قبلش نمیدونستم که چطور ایناا فراهم میشه…فقط به خدا اعتماد کردم و گفتم من جرعتم رو نشون میدم تو بقیه شو حل کن برام

    باورتون نمیشه پول همه کتاب هام جور شد همه چیز هایی که باید می خریدم پولش جور شد…نمیدونم چطور ولی جور شد..

    نشستم به خوندن…تاااا رسیدم به یه جایی که بازم به خاطر اینکه سطحِ درک و فهمم از قانون بالاتر رفته بود استپ کردم

    گفتم من برای چی دارم میخونم؟

    من چرا میخوام دانشگاه قبول بشم؟

    من چرا میخوام برم از شهر خودمون؟

    نصف دلیل هام بی منطق بود..میخواستم برم مدرک بگیرم که مردم نگن این دیپلم داره..میخواستم از خونمون برم تا از رفتار های بابام و ضعف های شخصیتیم فرار کنم به امید اینکه تهران همه چی درست میشه

    امید واهی بود😅

    میدونستم تا خودمو درست نکنم هر کجا که برم همینه

    (بیشترش رو تو دوره عزت نفس گفتم)

    اینم یه تغیری بود که من دوباره انجام دادم با اینکه کلی کلاس گرفته بودم کلی کتاب خونده بودم و کلی تررس از حرف مردم تو وجودم بود…‌ولی من راه خودمو انتخاب کردم

    موندم قم تا درستشون کنم بعد هدایت بشم به جای درست

    🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻

    یه موضوع دیگه اینکه من به شدت دنبال این هستم که به استقلال مالی برسم برای همین ایده هایی که برای ثروت میاد رو انجام میدم و خداروشکر درامد هم داشتم

    استاد من بارها از شما شنیدم که میگین: اون پول های که از یه جای دیگه میاد و شما دل بستید به اون، باعث میشه میلیارد ها میلیارد ثروت رو از خودتون دور کنید

    استاد پدر من ماهیانه ۱۵۰ هزار تومن یا ۲۰۰ هزار تومن بهم میده همین!

    و من به همینم وابسته شده بودم…کم بود خیلی کم ولی بازم بهش نیاز داشتم…تصمیم گرفتم که همین پول رو هم قطع کنم و نزارم که امیدم به اون چندهزار تومن باشه..اصلا چون وابسته اون چند تومن بودم پول های زیادی تو زندگیم نمیومد..‌

    یادمه شما با دوستان که تو کلاب هاوس حرف می زدید گفتید اشکالی نداره که از سرمایه پدرتون استفاده کنید و بال پرواز درست کنید ازش، و رشد کنید

    و این رو در ذهنم نگه داشتم

    و یه نشونه گزاشتم برای خودم گفتم اگه بابا همون ۲۰۰ تومن رو اومد بهم دستی داد من قبول نمیکنم و قطع میکنم(معمولا نقد میده بهم)

    ولی اگه واریز کرد به حسابم این یعنی از طرف خداست و سرمایه ش میکنم.

    باورتون نمیشه امروز اون پول واریز شد به حسابم!😁

    بزارید حالا که اینو گفتم یه چیز دیگه هم بگم🤩😁

    استاد به من الهام شد که با اضافه های کاغذ دیواری خونمون پاکت پول درست کنم وبفروشم این ایده هم موقع ای اومد که من قصد داشتم به آزادی مالی برسم و ماهیانه ام رو کاملاً از خانواده‌ام قطع کنم

    من نشستم به درست کردن

    با تمام ترس‌ها ای که بود می رفتم توی مغازه ها و می فروختم( اونجا هم خیلی اتفاقات افتاد که من خدا رو حس می کردم که قدم به قدم با من میاد)

    وقتی کاغذ ها تموم شد زنگ زدم به برادرم که به دوستش که کاغذ دیواری میفروشه بگه اگه کسی اضافه کاغذ هاشو نمیخواست بگه که من لازم دارم…

    بعد دوستش گفت کاش زود تر می گفتید حدود ۸۰ رول داشتم ولی رایگان دادم به کسی

    وقتی اینو گفت اصلا ناراحت نشدم که چرا زودتر زنگ نزدم یا چرا خدا برام نگه نداشته

    اونجا هم سعی کردم جور دیگه ایی نگاه کنم

    گفتم: خدا برای من بهترینو میخواد و من ناامید نمی شم همه چیز سرجای درست خودشه حتی اون کاغذا!!

    اتفاقی که افتاد این بود که بعد چند روز برادرم به من زنگ زد و گفت دوستش یک فردی رو پیدا کرده که هر رول کاغذ دیواری رو میده ۲۵ هزار تومن ولی باید حدود ۴۰ رول به بالا بخری ازش (هر رول ۱۰ متره…ما خودمون رولی ۲۵۰ هزار تومن خریده بودیم!!!!!)

    حساب کردم دیدم ۴۰ رول میشه یک میلیون تومن ولی خیلی فرصت خوبی بود چون خیلییی ارزون میداااد

    خب من پولشو نداشتم و به برادرم گفتم: پولش رو میسازم و بعد میخرم و من مطمعن هستم که ایده های دیگه هم به سمتم میاد که با شرایط الانم اوکی باشه

    و دیگه اون قضیه رو ول کردم و غصه هم نخوردم که وای یه فرصت از دست رفت! گفتم نه خدا برام جور میکنه من خدارو خوب میشناسم😊

    روز بعدش پدرم منو صدا زد و کارم داشت باهم صحبت کردیم بعد که کارش تموم شد و من میخواستم بیام اتاقم برگشت گفت: راستی اون ۵۰۰ تومنه پیش منه هر وقت کار واجب داشتی بگو بهت بدم..

    قیافه من 😳

    بهش گفتم کدوم ۵۰۰ تومن؟

    بعد گفت اره اینو به خاطر فلان چیز برات نگه داشته بودم

    اومدم اتاقم…داشتم پرواااااز میکردم..‌چقدررر خداروشکر کردم…

    چقدرر کارهاا دقیق پیش میره

    از جایی که گمان نمی کنید بهتون روزی میدم

    اره اره😭

    بماند که چه اتفاق هایی افتاد و بقیه پول کاغذ دیواری جور نشد و من باز ایمانم رو نشون دادم و صبر کردم تااا اینکه همین دیروز خاله م اومد خونمون…بهم الهام شد که برم پاکت پول هایی که مونده رو نشونش بدم ببینم میخره؟؟

    بعد اصلا قضیه به یه شکل دیگه پیش رفت!

    بهم پیشنهاد داد که بیا باهم کار کنیم بهم گفت من ۵۰۰ تومن دارم توهم ۵۰۰ بزار بریم کاغذ دیواری بخریم..(دقیقا میشد اون ۱ میلیون که نیاز بود برای خرید کاغذ)

    اصلا من رو هوا بودم..‌نمیدونستم بخندم یا گریه کنم

    چقدررر خدا دقیق کارهارو انجام میده

    فقط باااید بهش اعتماد کنیم

    بچه هاااا بخداا من همیشه اینو میگم من هرچقدر بهش اعتماد کردم و ایمان اوردم کار هامو انجام داد

    از وقتی تصمیم میگیری بهش اعتماد کنی اصلا کار ها به یه شکل دیگه پیش میره

    🌻🌻🌻🌻🌻

    استاد یه قضیه دیگه هم هست خیلی درس داره دلم نیومد نگم

    منو پسرخاله م قصد داشتیم باهم ازدواج کنیم و خب همدیگه رو هم دوست داشتیم ولی از یه زمانی به بعد من با شما آشنا شدم و به ایشون گفتم من قصد دارم خودم رو تغیر بدم فعلا هم قصد ازدواج ندارم(من اون موقع ۱۵.۱۶ سالم بود بچه هم بودم😐)

    خلاصه دیگه از هم خبر نداشتیم و تا اینکه توی سال شاید یک بار یا دوبار ایشون پیام میدادن و اصرار داشتن که من نظرم رو عوض کنم منم خیلی اصرار داشتم که اون بیاد تو این ماجرا قانون و اینا 😅

    خلاصه بعد چند وقت بهم گفت که اره من دوره عزت نفس استاد رو خریدم و دارم کار می کنم ،،، خب ته دلم خیلی خوشحال شدم که اومده تو مسیر…

    دوباره گذشت و ارتباطی نداشتیم و راستش من تو ارتباط با اون ادم دو دل بودم خیلی هم دو دل بودم…

    یکسری چیز ها بود که من دوست نداشتم به خاطر اون مسائل باهاش باشم ولی از این ور ذهنم می گفت همه ی اونارو بیخیال عوضش داره رو خودش کار میکنه..و این باعث میشد من تو دو راهی انتخاب بمونم….

    بماند که این وسط حالا یکسری اتفاقات میوفتاد ایشون همش اصرار میکردن که من باهاشون باشم ولی من دوست داشتم فعلا رو خودم کار کنم…

    خلاصه گذشت و گذشت تا پارسال دوباره به من پیام داد و گفت که میخوام باهات تلفنی صحبت کنم منم خب با همون پیش زمینه که داشتم (که اره قانون رو میدونه با دوره های استاد داره پیش میره) بدم نمیومد باهاش صحبت کنم

    وقتی که تماس گرفت و داشت حرفاشو میگفت من همینجوری دهنم وا مونده بود

    چی به من گفت؟

    •اره من نمیخوام زنم حرفای عباسمنش رو گوش بده

    • عباسمنش دروغگوعه پولای مردم رو بالا میکشه

    • انقدر دنبال حاشیه نباش (منظورش عزت نفسو روابط و…اینا بود) فوقش اگه بینمون یه مشکلی پیش اومد میریم پیش بهترین روانشناس…

    •اره من نمیزارم زنم بیرون تو محیط مردونه کار کنه

    🤤

    و و و و و و

    کلی چرتو پرته دیگه

    ولی من خودم داشتم برعکسشو کار میکردم که نه من باید مستقل بشم..‌کار خودمو داشته باشم..از همه لحاظ ازاد باشم خانم خودم باشم و و و

    راستش خیلی زیاد جا خوردم و بهش گفتم :فکر میکنم راجب حرفات ،، و گوشی رو قطع کردم

    حالم خیلی بد شد

    خیلی زیاد…از اینکه من شخصیت خودمو وا گزاشته بودم که هرچی میخواست گفت

    فقط داشتم گریه میکردم اون کسی که دوستش داشتی داره میگه حرفای عباس منشو،، تموم اون باورها وووو بزار کنار

    استااااد من نمیتونستم،، من نمیتونستم،

    تمام وجودم رو با شما سپری کرده بودم با حرفاتون .. درس هایی که به ما یاد داده بودید…

    استاد هررچقدر فکر کردم دیدم من این آگاهی هایی که چندسال از حرفای شما بدست آوردم نمیتونه دروغ باشه

    اصلا من این همه نتیجه گرفتم!!!

    اصلا اوکی من عباس منش رو میزارم کناار ولی اون حرفاا اون باور های جدیدی که از خدا ووو تو قلبم ساخته شده بود رو نمیتونستم باااا هیچیی بیرونش کنم بخدااا نمیتونستم

    من دنبال این بودم که همیشه زندگیم عین بهشت باشه…روابطم، عزت نفسم و…اینااا حاشیه نبود برای من،، اینااا اصل زندگی من بود!

    من خیلی موقع ها از اینکه نتونستم احساساتم رو کنترل کنم ضربه خوردم و خیلی موقع ها که باید رابطه رو تموم میکردم نکردم

    استاااد خدا مثل همیشه آرومم کرد…گفت راضیه این آدم بدرد تو نمیخوره! چقدرر برات نشونه بیارم؟ بابا من بهتریناشو برات نگه داشتم ول کن اینو،،، راضیه تو فقط چسبیده بودی به اینکه آره این قانون رو میدونه و همین که تو مسیره خوبه…

    ولی بیا من مسیر رو برات وا کردم الان دلبسته چیش میخوای بشی؟

    (استاد با اینکه همه میگفتن نه این یه موقعیت خووبه باباش پولداره یه عالمه خونه داره خودش کار داره این فرصت رو از دست نده…ولی من داشتم می دیدم که وقتی با اونم تاازه چقدرر فرصت ها از دستم میره!

    من ایمان داشتم و دارم به اینکه خودم میتونم میلیارد ها میلیارد پول بسازم و این باعث شد که تن ندم به این ماجرا )

    بهش پیام دادم دقیقا یادم نیست چی گفتم ولی تموم کردم…بازم احساساتم میخواست کارو خراب کنه ولی الان رابطه م قطعه قطعه…دیگه نمیزارم برگردم به اون رابطه… و این یه تغیری بود که من کردم‌‌..

    خداروشکر میکنم که با شما هستم..و تا آخر عمرم با شما می مونم فکر نمیکنم حرفاتون غلط باشه چون تو عمق وجودم نفوذ کرده چون من الان خدارو تو تک تک لحظاتم حس میکنم که میگه مسیرت درسته

    عاشقتووونم❤️😍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: