گفتگو با دوستان 8 | فقط اولین قدم را بردار - صفحه 9
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/04/abasmanesh-9.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2021-04-21 08:21:072024-04-19 06:54:18گفتگو با دوستان 8 | فقط اولین قدم را بردارشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام و درود به استاد عزیز و همه همراهان گرامی این سایت
امروز داشتم فایل قرآنی قدم دوم از 12 قدم را گوش می کردم …چقدر آگاهی هاش برام تکان دهنده بود یه حس و حال عجیبی داشتم ولی نمی دونستم چطوری بیانش کنم ..اومدم تو سایت نشانه امروزم را خواستم هنوز فایل را گوش نکردم اما دیدگاه این دوست عزیز را که برای این فایل انتخاب کرده بودید را خوندم …تما م حرف های من بود اشکم همینطور می ریخت ..کلمه به کلمه حرفایی بود که با خودم در درون خودم گفته بودم …خدا را سپاسگزارم که در این مسیر زیبا قرار گرفتم خدا را سپاسگزارم که هر روز بر آگاهی هایم افزوده می شه …باید هر روز در حال آپدیت شدن نسبت به فهم قوانین هستی باشیم هر لحظه باید درک و فهم خودمون را نسبت به ایمان و توحید بهتر کنیم ..سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
برم فایل را گوش کنم …
به نام خدای مهربانی که هر موقع صداش میکنم جوابمو میده
سلام با استاد عزیز و سلام به مریم جانم
از آقا رضای عزیز هم ممنونم بابت کامنت زیباشون که پر از نکته مهم و آگاهی بود
دوسه روز بود که یکم حالم خوب نبود رفتم جلوی آینه و هی از خودم سوال کردم چیه چی شده بعد فهمیدم که باور کمبود ذهنمو مشغول کرده
من مغازه لباس فروشی دارم دو سه روزه اصلا فروش نداشتم و یکم بهم ریختم
و امروز اومدم تو این سایت خودمو به لحظه پیدا کردم و فهمیدم این چند روز مسیر اشتباه رو رفتم
الحق و النصاف سایته بی نظریه هر موقع خطا میکنی و به قول استاد دور برگردون رو دور میزنیم سریع اینجا که میایم و شروع میکنیم به کامنت نوشتن و خوندن
مسیر درست رو پیدا میکنیم و از جاده سنگلاخ و خاکی جدا میشیم و تو سراشیبی نعمت و برکت و ثروت قرار میگیریم
تحسینتون میکنم شما رو که هیچ الگویی نداشتین اما اینقدر محکم قدم بر داشتین و با ایمان زیاد جلو رفتین و این همه نتایج نوش جونتون
و من فهمیدم امروز که هنوز با این همه گوشدادن و قوانین رو اجرا کردم در زندگی ایمانم کمه
خدایی که همه کارهامو داره انجام میده به راحتی زندگیم آرومه بچه هام سالم هستن دارم به خواسته های کوچکم میرسم تا هم دو سه روز مشتری نمیاد بهم میریزم و ذهنه نجواگرم اذیتم میکنه و این کاملا از نظر قوانین اشتباهه
و باید از امروز بیشتر رو خودم کار کنم و کنترل کنم ذهنمو و رو باور فراوانی بیشتر کار کنم خداوندا هدایتم کن
خداوند از هر طریقی که خودت میدونی نعمت و ثروت عطاکن
خداوندا انسانهای خوب رو سر راه من امروز قرار بده
خداوندا به من ایمان ابراهیمی عطا کن
خدایا شکرت سپاسگزارتم
به خداوند هدایتگرم
خدایا تسلیم تو هستم در قلمم جاری و شو تا بنویسم و بنویسم و بنویسم.
وقتی مینویسم خیلی تمرکزم اگاهانه تر روی آموزه هاست،، خیلی منسجم ترم و فکرام روی یک موضوع خاص متمرکز شده و طبق قانون فکر، فکر میاره…
خدایا ازت سپاسگزارم که منو نشوندی پای درس دوباره
یک چندروزی رو راستش کنترل ذهن رو شل گرفتم(اموجی دست به چشم) و واقعا میبینم نتیجشو اما باز یادم میره،، امیدوارم اینبار یادم نشه:))
همینطوری توی صحبت کردن با خداوند بودم که چرا اینطوری شدم و فلان و اینا که بهم گفت برو فایل گفتگو با دوستان رو شروع کن به دیدن و کامنت بزار براشون تا هرکجا که امشب رفتی برای هرکدومشون کامنت منتشر کن…
حالا من اینجام…
خداروشکر که بهتر میتونم الهامات و دریافت کنم و عمل مردن برام راحت تر شده
حتی این یکی دو روز که کمی دور شدم حس میکنم کامنت گذاشتن هم برام سختتر شده،، البته یک چیزی بگم، واقعا هم دور نشدم و یکسری چیزای خوبی رو هم تجربه کردم که حس میکنم نیاز بود اما میتونستم خیلی بهتر عمل کنم.
این سری از فایل های گفتگو با دوستان با عنوان چه زمانی تصمیم به تغییر میگیری
اگر یک شرح حالی از خودم بدم الان دقیقا وقتی هست که من باید تغییر کنم،، نغییر بنیادی و جهادی اکبر راه بیندازم برای کار کردن روی خودم و شخصیتم و شغلم اونم از لحاظ مالی…
حسابی نشونه هاش داره میاد که هرروز که میگذره که من بهتر نمیشن جهان داره ضربه هاش رو سنگین تر میزنه،، اما بازم چون هنوز فکر میکنم احساس امنیت دارم هیچ حرکتی نمیکنم اما وقتی به یک سال آینده فکر میکنم که اگه هیچ تغییری نکنم و همینجوری بمونم چ بلاهایی سرم میاد حسابی اهرم رنج من فعال میشه طوری که مجبورم میکنه رشد کنم اما بازم خیلی وقتا ذهن منو گول میزنه و منو نگه میداره همینجایی که هستم.
الان دقیقا وقتی هست که اگر صبح تا شب فوکوس لیزر نزارم برای خودم و کارم خیلی ضربه های جهان سنگین تر میشه، افسرده تر میشم و اوضاع بدتر میشه
ولی اگر واقعا متعهدانه عمل کنم به اموزه ها و تمرکز لیزری رو بزارم توی اولویتم چقدرر اوضاع بهتر از اینی که هست هم میشه
و واقعا ترکیبی از کمال گرایی و عدم هماهنگ بودن اهرم های ذهنی توی ذهنم منو سرجام خیلی نگه میداره که هرروزه باید روش کار کنم
و خب برای کار کردن حیلی دوست دارم نوشتن توی سایت رو… چون خیلی وقتا میشه 3،4 ساعت بدون توقف مینویسم(حتی خیلی خیلی بیشتر) بدون اینکه خسته بشم و اتفاقا چقدر هم حالم خوب میشه…
…
دوست عزیزمون یک جمله توی این فایل گفت خیلیی تو گوشم زنگ زد اونم اینکه:خیلی به استقلال علاقه داشتم و نمیخواستم چون دارم از بابام پول میگیرم افکار اونم زندگی منو شکل بده ومن میخواستم راه مستقل خودمو برم
چقدر این دقیقا همون حرف دل منه و چقدر همین چند جمله محرک بزرگی میشه برای من که حرکت کنم و پول بسازم و لذت ببرم از مسیر یک انگیزه خیلی درست حسابی میشه همین برای من.
الانم رفتم و توی گوگل کیپ یادداشتش کردم و بعد میخوام بنویسم که میخوام براش چه قربانی بدم چه بهایی بپردازم طبق قانون پرداخت بها!..(چ تصمیماتی برای این میخوام بگیرم)
چقدرر این داستان دوستمون قشنگه:)))
اینکه شب و روز خوابشو ببینی یعنی فکرتو خیلی درگیر کرده…
وقتی تصمیم میگیری.چقدرر خدا درهارو باز میکنه، فقط با ایمان قدم بردارم و مطمئن باشم خدا درهارو باز میکنه.
افرین،چقدرر منصوره عزیزم رو تحسین میکنم افریننن افرینن و چقدر این تغییر قشنگه
میدونی توی ذهن انگار اینطوری تنظیم شده که تغییر کار سختیه(از لحاظ اهرم های رنج و. لذت) برای همین خیلی ها فراری هستند ازش و گیر میکنن توی یک روتین روزمرگی
من یک روز فقط یک روز وقتی گیر میکنم تو روزمرگی انچنان حالی میشم که فردااا اصلاا نمیتونم دوباره مثل دیروز اینطوری زندگی کنم و اینقدر برام حیاتی شده رشد که هرکاری که انجام بدم که حس کنم وقتم تلف شده، بخاطرش حسابی حالم رو بد میکنه و بهترین لحظاتم وقتیه که دارم رشد میکنم و پیشرفت میکنم تو زندگی…
وقتی که وای میستی جهان هم با تو وای میسته
چی میشه آدم حرکت میکنه؟
وقتی که آدم باور داشته باشه نتیجه میگیره.
و وقتی با این باور بری درهایی باز میشه که اصلا فکر نمیکردی وجود داشته باشه.
چچقدرر این جمله از استاد ارزشمند بود که
من هرگز چیزی رو نباید بفروشم تا مسائل رو حل کنم من بایدد خلق کنم
چ الگویی
استاد میگه من 500 دلار هم نداشتم ماه های اول امریکا….
شور و شوق
چقدر توی کار خودم این موضوع هست که اون شور و شوق اولیه از بین رفته اون شور و شوقی که با عشق میرفتم تو دل مسائل و میخواستم حلشون کنم..
خیلی مهمه این حفظ شور و شوق و چقدر ب اقدامات ما رنگ میبخشه.
به نام خداوند مهربان و هدایتگر
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته بزرگوار
میخواستم راجع به یه تجربه ای صحبت کنم که مربوط به حرکت کردن میشه که حدودا یکماه پیش برای من و همسرم اتفاق افتاد.
قضیه اینطور بود که ما تصمیم گرفتیم از خونمون رو عوض کنیم یعنی مدت اجارمون تموم شده بود و یا باید تمدید می کردیم یا جای دیگه ای رو پیدا میکردیم و ما از قبل تصمیم داشتیم که بیشتر از یکسال یکجا نمونیم چون میدونستیم مهاجرت حتی اگه به اندازه یه کوچه هم باشه بازهم باعث رشد و پیشرفته.
اما از اوون جایی که من و همسرم علاقه زیادی به طبیعت داریم دوست داشتیم بریم و از فضای شهری خارج بشیم و بریم یه ویلا اجاره کنیم توو یه روستا توو شمال کشور ساکن بشیم. کی؟ اونم مایی که تازه یکساله زندگیمون رو شروع کردیم و خونمون کلا 100 متره میخواستیم بریم یه ویلا نوسازی که دوبلکس هم هست. دیگه خودتون ببینید که از کجا میخواستیم به کجا بریم.
اما خب یه سری اگاهی ها هم داشتیم که مثلا باید حرکت کرد و همه چیز مهیا میشه و باید توکل کرد به خدا بدون هرگونه شرکی( چون قبل از اجاره کردن خونه قبلیمون زمانی که مورد خوبی جور نمیشد به شدت شرک داشتم) و دیگه اینبار بدون هر شرکی رفتیم به دنبال پیدا کردن ویلا برای محل زندگی.
اینم بماند که توو رفتن به شمال دقیقا همون تایمی که ما قصد کردیم بریم، جاده چالوس با یه سیل عجیبی، بسته شد و تووی راه که داشتیم می رفتیم هم ماشینمون پنچر شد( اما اینجا یه چیزیش برام جالب بود که چون ما حسمون خیلی خوب بود اتفاقات به صورت خیلی خوبی برامون افتاد مثلا توو ترافیک که همه ماشینا وایساده بودن ماشین ما پنچر شد و تا ترافیک باز بشه لاستیکش رو عوض کردیم، یا مثلا یک ساعت توو ترافیک بودیم اونم سر ظهر اما ما توو ورودی یه تونل و تووی سایه بودیم) و الان که دارم فکر می کنم انگار که اینها الهامات و هدایت های خدابه ما بود برای اینکه شمال نرید اما خب (بسیار سفر باید تا پخته شود خامی)بسیار نه اما خب بالاخره پخته میشه
این اتفاق برای دوماه قبل از اتمام مورد اجارمون بود. ما برگشتیم و گفتیم دفعه بعد و زمان رفتن رو به خدا میسپریم. هر موقع قسمت بشه خدا خودش میگه.
اقا ما هی صبر کردیم هر چند روز یکبار قران باز میکردیم، ایاتی که میومد ایات عذاب بود اصا یه وضعی(البته بگم که توو همون ایات بارها صفات قادر بودن و رحمان بودن و قوی بودن خداوند نسبت به خلائق تکرار میشد) این صبر ما طول کشید (که یه جورایی باید بگم تحمل نه صبر) تا یک هفته مونده به اتمام موعد اجاره و بالاخره ایات خیر و برکت اومد( که ای نوح به همراه یارانت سوار بر کشتی شو که تو در پناه و تحت حمایت مایی ) و ما حرکت کردیم و با چه شور و شوقی به سمت منطقه ای که زیر نظر داشتیم حرکت کردیم با نوای ای ویلا ما داریم میآییم.
اما ما رفتیم و هیچ نشد و دست از پا درازتر و یه حال داغون برگشتیم، که ای خدا چرا؟ تو که نمیخواستی بدی چرا گفتی بیاید؟ و از اینجور حرفا.
حالا هی سعی کن ذهنت رو کنترل کنی ، حالت رو خوب کنی ، مگه میشد.
ما برگشتیم و برگشت ما کی بود دقیقا 2 روز مونده بود به پایان تایم اجاره و تخلیه و ما هنوز خونه ای پیدا نکردیم. دیگه به خودمون اومدیم و احساس میکردم یه جای کار میلنگه چون ما به شدت وارد فضای تحمل شده بودیم، چون اصلا صبر معنایی نداشت ما عملا در حال تحمل بودیم.
ینی خدا هی چکش هاش رو میزد من نمیفهمیدم. دیگه شرایط داشت سخت تر میشد. دیگه تصمیم گرفتیم همین قم دنبال خونه بگردیم و گفتیم احتمالا قسمتمون نیست بریم شمال و باهاش کنار اومدیم و گفتیم خدای هر چی تو بگی ما نمیدونیم و فقط تو میتونی کمکون کنی(البته از اول ماجرا تمام تلاشمون این بود که ذره ای شرک نداشته باشیم چون قبلا چکش های این یکی رو خورده بودیم و فهمیده بودیم) و حالا فقط یه روز مونده بود به تخلیه و ما اصلا جایی رو پیدا نکرده بودیم( و اینم بگم به طرز عجیبی هر مستاجری که برای این خونه میومد نمیپسندید و میرفت با اینکه صاحب خونه فقط مونده بود خونرو به املاکی های شهرای اطراف بسپره ، اما با این حال هیچکسی نمیپسندید و انگار خدا داشت یه جوری شرایط رو مدیریت میکرد که مثلا یه وقتی فشار اینکه الان میخواد مستاجر بیاد باید پاشیم رومون نباشه و چقدرباید خداروشکر کنم)
و دقیقا توو همون یه روزی که از مهلت اجارمون مونده بود فکر کنم سومین املاکی که رفتیم به ما همین خونمون که الان تووش هستیم رو پیشنهاد داد(اینجا اینم بگم من قبل از اینکه برم املاک گفتم خدایا خودت اوون موردی که میدونی برای من خوبه رو بهم نشون بده و با خودم گفتم اگر قرار باشه مورد من بهم نشون داده بشه هم املاکی بازه و هم جای پارکش برام مهیاست و با همین باور حرکت کردم و به طرز عجیبی یا املاکی ها بسته بودن یا جای پارکی وجود نداشت جلوشون و من همین طور گذر کردم ، اولی نه اما دوم یا سومین املاک همون خونه ای شد که الان تووش هستیم و چقددددر بابتش سپاسگذار خدا هستیم.
و بعد از جابجایی و اومدن تووی این خونه ما تازه فهمیدیم که مشکل کار کجا بوده. اینکه ما میخواستیم بدون طی کردن تکاملمون به کجا برسیم و اینهمه سختی و استرس فقط برای این بود که بابا اصلا تو تکاملت رو طی نکردی و داری خودت رو به سختی میندازی.(خونه قبلی ما 100 متر بود این خونمون 120 متره، محلمون چقدر بهتر شده، خونه قبلیمون 9 سال ساخت بود خونه جدیدمون یه جورایی کلید نخورده و تکاملمون این بودو ما پیشرفت کردیم) و جالبیش اینکه این خونه ای که ما تووش هستیم حدودا 6 ماهی خالی بوده و ما یکی از خواسته هامون این بود که قبل از تموم شدن تایم اجاره جابجا بشیم و اگر قانون تکامل ر ومیدونستیم و حرکتمون رو میکردیم و به یه پله بالاتر از سطح اونموقع خودمون با توکل به خدا حرکت میکردیم همین خونرو میتونستیم حتی یکماه زودتر بیایم و ساکن بشیم اما خب…… خودمون سختش کردیم اما خدا هیچوقت رهامون نکرد و با اینحال که من اینقدر هدایت های خدا رو نادیده گرفتم اما باز خدا رهامون نکرد و این خونرو 6 ماه خالی نگه داشته بود تا ما ساکنش بشیم. خونه ای که هر روز حتی به خاطر سرامیک های کفش خداروشکر باید بکنیم.
ممنون از شما استاد عزیز
سلام به همه ای دوستان و استاد عزیز واقعا چقدر فایل منصوره عزیز عآالی بود نکته ای مهمی که برام خیلی واضع بود عشق و دنبال کردن اون چیزی هستش که دوست داریم مانند منصوره عزیز که درنهایت با خودش صادق بود که من هر چقدر وکالت پول داشته باشه من باید برم دنبال نقاشی چون در این شغله که من ساعت برای من معنا نداره و نقاشی مهارتی هستش که رویای منه و البته این رو هم باید توجه کنیم که منصوره این مهارت رو داشت و همین داشتن این مهارت بهش این اعتماد بنفس رو میداد که من میتونم در نقاشی بهترین باشم و بهش این ایمان رو داد که برای خودش یک گالری نقاشی راه اندازی کنه و البته اون یک الگو را در کلاس نقاشی دیده بود که گالری نقاشی داشت و همین موضوع برای منصوره باور پذیر تر کرد این موضوع رو و حرکت کرد و بدون هیچی خداوند از یک راه منطقی و از همان کانون توجه اش راه حلی پیش رویش قرار داد آیا این اتفاقات چیزی جز ایمان و باور به مسیره. تازه در آن زمان منصوره عزیز شاید کاملا به آگاهی های کنونی آگاه نبود و اون مسیر زیبا رورقم زد ونکتهاش همینه که ناخودآگاه حتی اگر قوانین روندونیم اما در درونمون بریم دنبال علایقمون خداوندم هدایت میکنه مارو به سمت خواسته هامون مانند منصوره عزیز..
سپاس گزارم از استاد بابت اشتراک گزاری این قایل بسیار زیبا.
سلام استاد گرامی دوستان صمیمی
الهی خودت را سپاس ، هدایتم را سپاس
خدایا شکرت
اگه حرکت کنی و ادامه بدی ، جواب ها به موقع گفته میشه ، درها به موقع باز میشه
با شنیدن این فایل
یاد روزی افتادم که تو مسیر شغلی اولین پله رو طی کردم ، اون روز سرشار از شور و شوق و هیجان بودم و حتی از شوق گریه کردم
ولی بعدا اون پله شکست و مجدد برگشتم سر جای اول ، الان ماه هاست که اون موفقیت ابتدایی و پله اول تکرار نشده ، بارها ناامید شدم ولی باز مجدد شروع کردم
الان یاد گرفتم که به یاد بیارم ، اون مسیر رو چطور طی کردم ، چه شور و شوقی داشتم ،چه کارها انجام دادم
و به یاد میارم موفقیت های قبلی رو ، مینویسم ، تکرار میکنم و مطمنم که نتیجه میگیرم
ممنون از منصوره عزیز بابت داستان زندگی قشنگشون و صحبت های شما استاد عزیز
سلام استاد عزیز
سلام خانم شایسته
سلام همراهان سایت استاد
چقدر عالی من امروز داشتم تمرینات جلسه دو دوره کشف قوانین زندگی رو انجام میدادم و هدایت شدم به این فایل
دقیقا این فایل در راستای آموزشهای استاد در دوره کشف زندگی هست،
بله اگه ما بیاد بیاریم که در گذشته چه موفقیت هایی داشتیم و بیاد بیاریم در آن زمان چه باورهایی داشتیم که منجر شده به این موفقیت ها و همون باورها رو در وجودمون نهادینه کنیم و حرکت کنیم و حرکت کنیم در راستای رسیدن به هدف، جهان هم به کمکمون میاد،
وقتی کائنات اراده ما رو ببینه هدایتمون میکنه و هدایت میشویم،
و قطعا به هدفمون خواهم رسید.
سلام
دنیا مدام در حال گسترشه ماهم با به دنبال رفتن علاقه هامون به این گسترش کمک میکنیم و هم خودمون رو رشد میدیم هم جهان گسترش پیدا میکنه
اگه به کارت عشق بورزی دنیا هم بهت پاداش میده و تنها نتیجه کوچکش جذب ثروت هست
برای خداوند هیچ محدودیتی وجود نداره پس از خدا بخواه که خاسته ات رو اجابت کنه خداوند بی انتهاست و توانایی انجام هر کاری و داره تنها قدرت حاکم بر جهان هستی خداوند هست پس از او بخواه کارهایت رو برایت اسان کند. و در هر لحظه هدایتت کند به شرایط بهتر چون تو جزئی از خودش هستی و لایق زندگی زیبا رو داری تو حق این رو داریی که زندگی رویا هات رو تجربه کنی همانطور که انسان های موفق تاریخ به ارزوی خود رسیده اند لز انجا که خدا گفته است همه شما یکسان و برابر هستید پس چون انها به خاسته خود رسیدند پس من هم میتوانم میتوانم به هر انچه ذهنم تصور میکند برسد چون اگر اینگونه نبود دنیا ان را در مغز من قرار نمیداد پس چون به خاسته تبدیل شده پس میتوانم بهش برسم خدا با من است در این راه کمکم میکند همانگونه که به استاد و … کمک کرد فقط کافی است به او ایمان داشته باشم و او را تنها قدرت بدانم
بنام الله بی همتا
سلام و درود
لذت بردیم از این تجربه های زیبا
چقدر انگیزه بخش بود که یک نفر اگر فقط به دنباله رویاهاش باشه
بدون توجه به این که بقیه چی میگن و چه فکری در بارش میکنن به الهاماتش گوش بده
پروردگار خودش رو باور داشته باش و ادامه بده
نباید فراموش کنیم که رویا داشتن نیاز به مهارت و باور های درست داره
اگر کسی بگه من فلان چیزو میخوام بدون مهارت خب قطعا بهش نمیرسه منصوره ی عزیزم در این مسیر حرکت کرده بود سال ها آموزش دیده بود و توی ایران یکی از بهترین گالری ها رو داشت
(وقتی از ته دلمون بخوایم و باور درست داشته باشیم هدایت میشیم خدا ما رو هدایت میکنه از بینهایت راه از بی انتها دستان خداوند خیلی مهمه که مشرک نشیم و نگیم فلانی برای ما کاری بکنه)
و بیاد آوردن نتیجه ها خیلی نکتهی طلایی بود
که بجای حرف زدن درباره ی ناخواسته ها
بشنیم از موفقیت های گذشته ی خودمون صحبت کنیم
چون خیلی باور پذیر تره برای خودمون و باعث میشه فراموش نکنیم چجوری به چی رسیدیم.
سپاس گذارم از دوستان عزیز که این آگاهی ها رو با ما به اشتراک میزارن.
سلام استاد عباسمنش
سلام دوستان خوبم
این فایل زیبا درواقع به آگاهی داد که اگه در یک مقطع ما موفق شدیم که پول بسازیم رشد کنیم و از هیچی پول بسازیم ، پس همیشه این می تونه اتفاق بیفتد، مثلا اگه ما مهاجرت کردیم به یک کشور اروپایی و شاید باورهای ما فروریخت باید موفقیت قبلی که ایران بودیم را یادآوری کنیم بنویسیم، و با خودمان صحبت کنیم که بابا من تونستم توی ایران پول زیادی بسازم اونم از هیچی من موفق شدم ، پس این یک قانون هست ، الان که مهاجرت کردم پس الان هم میتونیم، کی ، زمانی من حرکت کنم الله و جهان هستی نشانه ها را می فرسته و درها باز میشه که اصلا ما فکرش را نمی کردیم.