گفتگو با دوستان 11 | رمز رضایت از زندگی - صفحه 13

203 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    آرام گیان گفته:
    مدت عضویت: 1048 روز

    چندروزه که سعی میکنم جلوی خودمو بگیرم تا خواسته‌های جدید در من شکل نگیره

    چون منو بیتاب میکنه

    و نمیذاره از داشته های الانم که خواسته‌های برآورده شده ی دیروزم بوده لذت ببرم

    تمرکز بیشتری گذاشتم روی شکرگزاری و حتی مرور دوباره ی شکرگزاریهای قبلیم

    و همچنین یافتن چیزهایی که معمولا ریزترن و به چشم نمیان ولی حسهای خوب ایجاد میکنن و بالاخره نعمت به حساب میان

    یک کشیشی هست که خانمه و اسمش رو متاسفانه یادم رفته، چند وقت قبل توی یک فایلی در اینستاگرام میگفت

    بابا همیشه که نباید فقط از خدا درخواست کنیم،

    گاهی هم باید بگیم خدایا شکرت

    چندوقت فقط بهش بگیم که خدایا دوستت دارم فقط برای خودت و مرسی برای اونچه که دادی

    همین

    .

    راست میگه. موقعی که شاکر هستی و همش درخواست نمیکنی پشت سر هم، از اضطرار و اضطراب و بیتابی در میای.

    و همیشه به طور ظریف و پنهانی، پشت این خواستن های مدام، یک عجله‌ای هست و یک چرا نمیرسم و چرا ندارمش ریزی هست که تو رو از لذت بردن باز میداره.

    .

    یه نفر دیگه هست که فایلهاش فوق‌العاده هستند،

    تمام تمرینهاش برای اینه که تو رو متوجه زمان حالت کنه و بیاردت در لحظه

    کمکت میکنه چند لحظه به خودت بیای.

    حتما ازش چیزهایی دیدین و شنیدن

    Michael Galyon

    .

    الان داشتم یه ویدئو چند دقیقه‌ای ازش میدیدم

    که میگفت

    یه لحظه آگاه شو و سرتو برگردون و فضای اطرافت رو ببین… روبرو، چپ، راست، بالای سرت، ببین کجا هستی

    و آگاه شو الان کجا نشستی؟

    روی چی نشستی؟

    ببین که اون بالش یا زمین یا صندلی داره حمایتت میکنه

    …. همین کافیه

    و

    «نیازی به جای دیگری نیست»

    .

    آقا اون جمله آخرش منو دگرگون کرد!

    من گاهی که تو سایت میام و جَوگیر میشم و باز بیشتر و بیشتر خواسته در من شکل میگیره

    به دنبالش،

    حتما یک جور نا رضایتی از وضعیت حالم هم شکل میگیره

    این خود حرص زدنه

    خودِ چشم و هم چشمیه

    خودِ طمع کردنه

    و سخته که این حس ها رو متعادل و درست

    درک بکنیم و در خودمون ایجاد کنیم

    این مدل حس ها خطرناکن

    آرامشِ بی نیازی رو از آدم میگیرن.

    من آدمایی رو تو زندگیم دارم و دیدم که سالهای سال بدون توجه به نظر دیگران، فقط از یک کیف یا یک شلوار استفاده کردند.

    همه جا

    و طرف برای خودش آدم بسیار معروف و دانشمندی هم هست

    ولی وقتی میپرسی که استاد! چرا یه کیف جدید نمیگیری

    میگه آخه نیازی ندارم!

    همین خوبه

    وقتی هم زنش بهش میگه بابا حوصلمون سر رفت از بس تو رو با این قیافه و لباس و کیف دیدیم

    میگه، خب اون مشکل شماست

    منکه راحتم

    لزومی نمیبینم لباس دیگه‌ای تهیه کنم. هروقت بخوام میخرم.

    … این آدم دیگه فکوس کرده روی کارش

    به حرف مردم حداقل توی این زمینه کار نداره

    آرامش داره

    حس بینیازی میکنه

    همین کافی نیست؟

    .

    یه مادری رو میشناسم که مدام خواسته های جدید درش شکل میگیره و مدام خونه رو تغییر میده.

    درسته هردفعه میرن یه جای بهتر و کلی امکانات بهتر به اون زندگی اضافه میشه

    ولی باورتون نمیشه چقدر به روان بچه هاش و همسرش آسیب زده

    اونایی که مثل من مدام جابجایی و سفر رو تجربه کردن یا مهاجرت شهر به شهر و کشور به کشور رو داشتن

    میفهمن که هر جابه‌جایی

    با تمام لذتهاش

    سختیهای خودشو داره و چه تزلزلی در روان آدم ایجاد میکنه و گاهی آسیب زننده ست مدام تغییر و مدام جابه‌جایی

    .

    من خودم که مدتهاست فریاد میزنم

    دلم میخواد یکجا نشین بشم

    کارم، رابطه م، خونه م، ثابت بشه

    و بشینم فقط به موفقیت ها و کارام برسم

    ….

    خلاصه که خواستم بگم

    برای لذت بردن از زندگی

    همین چیزایی که الان داری کافیه

    .

    و یادت باشه

    خداوند، برای خوشبخت کردنت، به چیزهایی که نداری و به چیزهایی که از دست دادی، نیازنداره

    خدا بدون اونها هم میتونه خوشبختی رو وارد زندگیمون کنه

    .

    آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    عاطفه حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1154 روز

    به نام خداوند هدایتگرم

    سلام بر استاد عزیزم، مریم جان و همه ی بچه های دوست داشتی

    واقعا لذت بردم از صحبتهای امیر عزیز ، عاطفه جان و سبحان عزیز

    اول از همه سبحان و تحسین میکنم که توی این سن کم به این درک رسیده و الان سبحان خیلی متفاوت تری شده ، احسنت سبحان جان

    هزاران افرین بر امیر عزیز که بدون اینکه مسیر جلوی راهش و بدونه با توکل به خدا کار غواصی شو شروع کرده و الان خدامیدونه که به کجاها رسیده ، امیر جان بهت افتخار میکنم و امیدوارم بتوانم روزی علاقه م و پیدا کنم تا مثل تو بدون درنگ واردش بشم

    عاطفه جان خیلی خوشحالم از موفقیت هات ، خوشحالم که درامدت صدها برابر شده و در خونه ای زندگی میکنی که زیباتر از هتل پنج ستاره س ، این نشون میده باورها ج طوری کار میکنن و ایمان ما رو قوی تر میکنه ، اینکه صدای صدای خودتو ضبط کردی و توی سرکارت گوش میدادی باورهای درست واقعا تحسین برانگیزه ، حتما من هم اینکارو میکنم ،

    استاد من برعکس دوستان با چک و لگد وارد این سایت شدم ، خداروشکر که شدم و فهمیدم .و عاطفه ی الان با عاطفه ی 6 ماه بسیار بسیار متفاوته ، من شخصیتم بسیار متفاوت تر شده .

    امیدوار تر شدم ، ورزشکار شدم ، پول ساختم، رابطه م با خدا بهتر شده و میخوام خودم و از همه لحاظ تجربه کنم ، آزادی زمانی ، مکانی ، مالی و به قول سبحان جان کاری بکنم که ارزش افرین باشه و به دنیا کمک کنم که جای بهتری برای زندگی باشد.

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1003 روز

    سلام استاد عزیزم،ودوستان من امروز اینجام تا بدونم رمز رضایت اززندگی چیه،نشانه ها رو دنبال کن تا هدایت بشی مثل رانندگی،که تابلو هارو چراغ ها رو نادیده بگیری یا راه به نا کجا میبری یااتفاق بدی برات پیش میاد،چک ولگد چیزیه که جهان هستی گاهی برای هول دادن ما به جلو اینکارو میکنه چون طوفان ها ازما ناخدای لایق میسازه ،صحبتهای امیر عزیز که فعل خواستن صرف کرده صحبتهای استاد مارو تشویق میکنه انگیزه میده به ما برای ادامه مسیر ازوقتی تواین مسیرم چک ولگد نخوردم چون با هدایت شدن به سمت خواسته هام دارم ازمسیر لذت میبرم،من امروز خوشحالم چون توی یک مسیری هستم که هم شوق زندگی دارم هم اماده رفتنم ،مثل کسی که هم کارشو با عشق انجام میده هم هروقت تایم کاریش تموم بشه جمع میکنه میره ،من میخام درامد مستقل داشته باشم این یه درخواست که مدتهاست ازخدا کمک خواستم وهرروز باشنیدن یک فایل هدایتی به سمتش دارم میرم وداره اتفاقات خوبی برام میفته ،صحبتهای دوستان کامنتهاشون همه منو کمک میکنه ،صحبتهای عاطی عزیزم که دستاورد های خوبی از زندگی داره ومن خوشحالم که اینهمه ادم موفق میبینم که تغییر کردن ،همه ما نیاز به تغییرات اساسی درزندگی داریم ولی دچار روزمرگی میشیم دچار اینکه حرفهای منفی دیگران روی ما تاثیر گذاشته خوشحالم برات عاطی عزیزم ،که حرفات پرازامید بود ،امیدوارم من هم بیام کلاب هوس واز موفقیتم بگم ،دوست دارم درامدم صدبرابربشه ،این حرفها رو اگه قبلاً میشنیدم حالم بدمیشد ولی حالا درمسیری هستم که دوستان میگن چه اتفاقات خوبی اینجا تجربه کردن ،خودمو حس کردم اونجا تواون شرایط عالی ،موفق باشی خانوم موفق لذت بردم از تجربه هات،من قبل اینکه اینجوری خودمو ببندم به این فایلها صبح تاشب باافرادی حرف میزدم که همش توی گذشته وحال بد بودن مدام صبح تاشب داشتم اینارو میشنیدم ،امروز روز چهاردهم که دارم هرروز اینجا فایل گوش میدم ومینویسم وتجربه های دوستان میشنوم زندگیم عالی شده پراز ارامشم پراز حس خوب ،پرازحس خوب زندگی ،صحبتهای سبحان عزیز که توی این سن داره روی خودش کار میکنه وچقدر عالی داره صحبت میکنه لذت بردم بهت تبریک میگم امیدوارم بهترینها رو تجربه کنی وروز به روز موفق تر بشی ،استاد چه لذتی میبره از صحبتهای دوستان ،من به یکی دیگه ازخواسته هام بدون اینکه بدونم رسیدم اینکه توی یک جمع باشم که همه از موفقیت هاشون بگن،وای خدایا شکرت خدایا ممنونم که هرچی میخامو راحت سرراهم قرارمیدی ،این یک نشانه بود که خدا باهام حرف میزنه میگه انقدرراحته کاری نداره هیچ مشکلی عاشقتونم خدا نگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    زینب بچای نصاری گفته:
    مدت عضویت: 1048 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربانم

    سلام به استاد عزیزم

    سلام به خانم شایسته عزیز

    من استاد خیلی وقت کامنت نزاشتم

    ولی همچنان دارم روی خودم کار میکنم و هیچ وقت از این راه و مسیر برنمی‌گردم حتی اگه همه بگن این چه راهیه

    من روی خودم اونقدر کار میکنم و با شما این مسیر را ادامه میدم تا نتایجم بیشتر و بیشتر بشه

    استاد من از 12قدم خیلی نتایج گرفتم خیلی ولی همه حتی شوهرم میگه کو نتایجت کو

    ولی من به آرامش رسیدم اینو با یه دنیا عوض نمیکنم من به خدا که بزرگترین ثروت رسیدم من بدون خدا نمی‌تونستم به آرامش درونی برسم من با خدا حرف میزنم من با خدا الان راحتم و دوستمه

    من به ثروت عالی رسیدم ولی کیه که بفهمه هیچکس چون توی مسیر نیستند چون روی خودشون کار نمیکنن

    من هر روزم با خدا دارم عشق بازی میکنم

    به ثروت مالی هم میرسم به موقعه اش عجله ی نیست

    استاد من تقریباً دو سه روزه که چسبیدن به گفتگوی دوستان و این قسمت امروز نشانه ی من بود من با این حرفهای بچه ها خیلی باز شدم دیدم و هر قسمتش خودش کلی درسه خودش یه دوره ی اصلا من قبلاً خیلی دوستام بهم می‌گفتند ولی احساس میکنم تو مدار شنیدن این حرفها نبودم ولی الان تو مدارشم و دارم هر روز گوش میدم

    استاد ممنونم بابت همه فایلهای که توی سایت گذاشتید

    خدایا من عاشقتم

    استاد من با شما خدارا شناختم

    استاد من با شما به عمق قرآن رسیدم

    شما دستان خداوندید که خدا برای ما فرستاده

    خدایا بابت همه چیز ممنونم

    شکرت شکرت شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    سید حسن گفته:
    مدت عضویت: 1065 روز

    سلام

    استاد دوستان سلام

    چقدر تحول در من ایجاد کرد این فایل

    مخصوصا دیدم که چقدر نفرات عالی اومدن صحبت کردن

    درست در همان زمینه ای که استاد دوست داشت نفرات هدایت شدم وصحبت کردن

    واین که استاد گفت وقتی نفرات روی خودشون کار میکنند وفرق می‌کنه طریقه صحبت کردن ونوشتنشون

    من اینجا به خودم گفتم همینطور که نفرات عالی هدایت شدم وصحبت کردند

    به همان منوال تغییرات هم به وجود میاد ومنم میتونم کلی راحت صحبت کنم و بنویسم

    استاد همین که هر چقدر پیشرفت مون بیشتر میشه مدار همه چیز تغییر میکند

    و هدایت میشوم به آگاهی های بهتر و نتیجه های بهتر

    واقعا تحسین کردم

    خانوم عاطفه رو که اینقدر پیشرفت کرده ودآمدی 100برابر را الان داره ودر خونه ای که بهتر از هتل پنج ستاره داره زندگی می‌کنه

    باز هم به خودم میگم

    ببین این یک خانوم هست

    پس منم میتونم داشته باشم

    یعنی مرد و زن نداره

    یعنی وقتی طبق قوانین عمل میکنیم جهان مارو بی قید و شرط هدایت میکند به موفقیت ها

    خدارا هزاران بار شکر میکنم استاد باز برام هدایتی شدین که باورم قویتر بشود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    مریم دیناشی گفته:
    مدت عضویت: 1047 روز

    روز 129 فصل پنجم روز شمار زندگی من:

    استاد جانم شما الگوی خیلی خیلی مناسبی هستید

    برای همه ی بچه های سایت با هر سنی و با هر جنسیتی ، با هر سطحی و با هر فرهنگی

    این نشون میده که استاد شما چقدر خودتونید چقدر واقعی و تاثیر گزار هستید چقدر زیبا روی خودت کار کردی و با خودت در صلح و آرامش هستی

    قدر و منزلت و ارزش خودت و خوب میدونی.

    تاثیر گذرای ، عزت نفس و این صلح درونی رو تحسین میکنم و شکر گزار هستم.

    استاد ممنون میشم که با بچه هایی که بعد از شنیدن آگاهی های درون سایت و کار کردن روی خودشون مهاجرت کردن به جاهای مختلف یک برنامه ، مستند

    یا فایلی تدوین کنید.

    پیشاپیش شکر و سپاس بابت این اتفاق قشنگ

    واقعا تحسینت میکنم استاد.

    چقدر اون دوستمون که 19 سالشه پخته و زیبا حرف میزد منم در سن 20 سالگی با این آگاهی ها آشنا شدم

    همیشه با بقیه همسن و سالهام، دوستام ، همکارام

    و اطرافیانم متفاوت بودم و نتایج خیلی خوبی کسب کردم از لحاظ شخصیتی و انرژی مثبت

    هنوز هم این روند ادامه داره و هر روز روی پاشنه های آشیلم و ترمز هام کار میکنم تا موفق تر بشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 693 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    129. روز شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتی خدا

    270 امین روز از عضویت من از این سایت پر از آگاهی

    چقدر این فایل به اتفاقات امروز من مرتبط بود

    که من دقیقا امروز این حرفو گفتم به مادرم

    گفتم که مامان یادته من بارها چند سال پیش آینه دستی و جاکلیدی و چیزای دیگه نقاشی میکشیدم هیچ کس نمیگرفت و تصمیم میگرفتم هدیه بدم

    چون اذیت میشدم میدیدم نقاشیایی که با کلی عشق رنگ کردم کسی نمیگیره یا میگن گرونه

    و هدیه میدادم چون یه جورایی اذیت میشدم که نقاشیامو کسی نمیگیره در صورتی که ایراد از باورام بود نه مشتری ها

    و کلی باور محدود کننده دیگه که اون زمان داشتم

    و از زمانی که تصمیم گرفتم آگاهی رو انتخاب کنم و از خدا کمک خواستم و سعی کردم هر روز نسبت به دیروزم پیشرفت کنم ، کم کم با توجه به تلاشی که میکردم

    به مقدار تلاشم و ایمانی که نشون میدادم آروم تر و زندگیم تغییر کرد

    امروز وقتی جلو در مدرسه 355 فروش داشتم و در عرض نیم ساعت که بچه ها میرن و مادراشون میان دم مدرسه انقدر اشتیاق نشون میدادن که دور کارام میشستن بچه ها و یکی یکی نگاه میکردن و مادراشون میگفتن درس هم میدی به بچه ها

    اون همه کلمات که پشت سر هم به مادرا میگم ، من نیستم و خداست که به زبونم جاری میکنه

    با هر مادری که حرف میزدم یا خودشون میپرسیدن میگفتم میتونین ثبتنام کنین تا تابستون به بچه هاتون تو مسجد محله مون یاد بدم

    و گفتن که یکم دوره براشون و ازم درخواست کردن تا برم مسجد محله خودشون که با محله و شهرک ما نیم ساعت پیاده راه داره ، تا هفته ای یه روز به بچه هاشون درس بدم نقاشی روی چوب و سفال و … رو

    حتی شماره مو هم گرفتن یه دختر گفت خاله شماره تو میدی گفتم باشه و من قبلا به هیچ کس شماره نمیدادم

    طبق باور محدودی که از بچگی اطرافیان گفته بودن و ترسونده بودن میگفتن نباید شماره تو به کسی بدی مزاحم میشن و کلی حرفای دیگه

    حتی از جواب دادن به شماره ناشناس ترس داشتم دست و پام میلرزید

    ولی به لطف و عنایت خدا این محدودیت رو پشت سر گذاشتم و از اون روزایی که تصمیم گرفتم خجالتم رو رفع کنم دیگه برام مهم نیست که بگم وای نه شماره نمیدم

    من وقتی امروز آینه دستیام فروش رفت با جاکلیدی و کش مو ، یه لحظه به خودم گفتم ببین طیبه چه فرقی کرد ؟؟؟؟

    تو قبلا هم داشتی از این کارا انجام میدادی و عشقت نقاشی بود و عاشقانه شب و روز کار میکردی ولی فروش نداشتی

    البته درسته من از سال 96 هم تو پیج اینستاگرام نقاشیامو میفروختم ، ولی چون مخصوص یه شغل شده بود همه کارام برای آتش نشانی بود کارای دیگه ام فروش نداشت و باز طبق باورای محدودی که داشتم بود که فروش نمیرفت

    بعد گفتم چی شد ؟؟؟

    الان تو نیم ساعت نزدیک 400 فروش داری و حتی بیشتر از اونم میشه طبق باور و ایمانت به خدا

    تازه دارم درک میکنم همه چی اول ایمان به خدا و توحیدی عمل کردنه و بعد باور

    چون وقتی من روی باورام کار میکردم فروش داشتم ولی نه زیاد

    از وقتی که تصمیم گرفتم ایمانم رو در کنار قدرتمند کردن باور هام به خدا نشون بدم خدا یه جور دیگه ای برام بی نهایت عطا کرد از همه نظر

    من امروز مثل هر روزم گفتم خدا تو راهمو بهم نشون بده گفتم میرم باز یه مدرسه تا نقاشیامو بفروشم

    تو ذهن خودم یه مدرسه دیگه بود ولی تو دلم گفتم خدا تو بخواه و میپرسیدم کجا باید برم ؟

    اول وقتی از خونه بیرون اومدم گفتم میرم به سرای محله اون قسمت از منطقه ای که نزدیک خونمونه وپیاده نیم ساعت راهه میگم اگر معلم نقاشی خواستن اسممو بنویسم بعد میخواستم برم پارک ترافیک که دوچرخه سواری حرفه ای یاد میدن تا برم حرفه ای یاد بگیرم

    تو راه با خدا حرف میزدم میگفتم کجا برم؟ انقدر محو حرف زدن با خدا و دیدن زیبایی هاش و سپاسگزاری بودم ،گفتم من چرا یادم رفت ، دوچرخه سواریم باید میرفتم قبل رفتن به مدرسه ای که تو ذهنم بود

    چون اون مدرسه که میخواستم برم مسیرش جدا بود و اول گفتم برم دوچرخه رو بپرسم بعد برگردم جلو مدرسه تا بچه ها وقتی اومدن نقاشیامو پهن کنم

    وقتی رسیدم به کوچه پارک ترافیک یهویی شنیدم صدای بچه ها میاد ،گفتم مگه اینجا مدرسه هست ؟؟؟

    بعد دیدم گفتم وای خدای من ، اصلا حواسم نبود که اینجا کنار مارک ترافیک مدرسه ابتدایی هست

    بارها اومده بودم این پارک ترافیک و مدرسه رو دیده بودم ولی اصلا یادم نبود تا بیام اینجا بفروشم

    زود رسیده بودم 11 بود و بچه ها 12:15 زنگشون میخورد ،پارک ترافیک هم بسته بود برگشتم

    یهویی دیوارا و نقاشی روی دیوار مدرسه توجهمو جلب کرد

    یه حسی بهم گفت برو مدرسه و با مدیر صحبت کن برای رنگ دیوارای مدرسه

    ولی ذهنم هی میگفت نرو ، که اگه قبول نکردن چی؟ یا چحوری میخوای بگی

    که زود جوابشو دادم

    گفتم اولا من میرم و میگم فوقش یا میگن باشه یا میگن نه

    بعدشم من ایمانم رو به خدا نشون میدم باقی کارا با خداست من و تو چه کاره ایم ذهن من و بعد رفتم و با مدیر حرف زدم گفت قیمت بده

    گفت چند رنگ میکنی هر دیوارو

    بهش گفتم من تاحالا کار نکردم ،ولی اگه قبول کنین من میتونم رنگ کنم و گفت از روی همون طرح ها بخوای رنگ کنی قیمت بده یا هر طرحی که بود دوباره رنگ بشه قیمت بگو

    گفت برو حیاط مدرسه رو ببین و بیا بگو که چقدر میگیری تا رنگ کنی

    بعد نقاشیامم نشونشون دادم گفتن نه اینا رو نمیخوایم ولی دیوار مدرسه رو قیمت بدی میگیم بیای رنگ کنی یا نه

    بعد من رفتم حیاط مدرسه رو دیدم انقدر بزرگ بود و دیواراش لازم بود که رنگ بشه خیلی رنگاش رفته بود

    بعد اومدم بیرون و دیدم مادرای بچه ها دارن میان ، سفره مو پهن کردم و نقاشیامو گذاشتم یکی یکی اومدن نگاه کردن و ازم خرید کردن

    بعد که بچه ها زنگ آخرشون به صدا در اومد با مادراشون اومدن و دور کارام جمع شدن

    و درخواست کردن که تو محله شون برم و اونجا تو مسجد ثبتنام برای آموزش باشه تا بچه هاشونو بیارن و اسم دوتا مسجد رو گفتن که اگر خدا بخواد فردا صبح میرم هم مسجد و هم مدرسه تا قیمت بدم بهشون

    بعد مدیر مدرسه میخواست بره گفت دختر تو اومدی دیوارارو ببینی قیمت بدی کجا رفتی ؟

    گفتم اینجا میفروختم فردا میام باهاتون حرف میزنم گفت باشه

    امروز وقتی رفتم اون مدرسه فقط گفتم خدایا شکرت یعنی خوب میدونستی کجا منو ببری

    حتی به دلم انداخت برم نقاشی دیواری رو بپرسم و گفتن که قیمت بگو

    همه اینا کار خود خودشه که جوری مسیرمو تغییر داد تا برم اونجا

    همه چیو به خودش سپردم گفتم خدا اگر رنگ دیوارای مدرسه جور بشه که عالیه اگرم نشد باز خیریتی در این هست که درس هایی باید یاد بگیرم

    بعد که برمیگشتم تو راه یه مدرسه هم دیدم که بچه ها میومدن گفتم بشینم اونجا یهویی چند بار شنیدم نه نشین برو خونه

    گفتم چشم و وقتی رفتم رسیدم سمت خونه مون یهویی یادم اومد که من قرار بود برم مدرسه ابتدایی سمت خونمون که 1:30 زنگشون میخوره

    رفتم و به خانم دستفروشی که نشسته بود جلو مدرسه گفتم من میرم اونجا خواستی بیا و گفت باشه و اومد

    وقتی رفتیم درسته نفروختم چیزی ولی با مادرا حرف زدم و بچه ها گفتن فردا بیا خاله الان پول نداریم

    من برگه ای که چاپ کرده بودم و با خط تحریری خودم نوشته بودم آموزش هست تو مسجد محله مون میخواستم جلو در مدرسه بچسبونم که

    یکی از مادرا گفت آموزشم میدی گفتم بله شماره مو گرفت گفت بیا به مسجد محله ما هم که نزدیک محله شماست بگو تا ما هم بچه هامونو بیاریم برای آموزش

    خیلی حس خوبی داشت

    من وقتی داشتم فکر میکردم که مادرا میخوان که بچه هاشون یاد بگیرن

    به یاد این ایده افتادم که قبل از آگاهی بهم داده شده بود از طریق ددستم ولی عمل نکرده بودم

    این بود که فیلم بگیرم و تو تلگرام یا سی دی کنم و بفروشم آموزش نقاشیامو رو چوب یا سفال

    باز همه اینا رو از خدا میخوام راهشو که به طبیعی ترین و ساده ترین هست رو بهم بگه

    و هر بار میگم خدایا اختیارمو تماما به تو میسپرم و خودت اراده منو بگیر به دستت

    اون چیزی باشه که تو میخوای نه اونی که من از نا آگاهیم میدونم

    بعد خواهرم زنگ زد گفت طیبه بیا دوشنبه بازار یه دست فروش هست کلی چوب و زیر لیوانی به قیمت ارزون آورده

    و وقتی من رفتم انقدر خوشحال بودم که یاد این موضوع افتادم

    که خدایا ازت ممنونم در زمان مناسب در مکان مناسب قرار دادی من رو تا به خواسته ام برسم

    چون من چند روز بود میخواستم زیر لیوانی چوبی بگیرم ولی گرون بودن و میخواستم قیمت مناسب باشه که امروز خدا بهم عطا کرد

    و من با پول فروش دیروز و امروزم چوب خریدم تا رنگ کنم

    این روزا بیشتر پیش میاد که در زمان و مکان مناسب به خواسته هام میرسم

    حتی شده بارها تو گفتگوم با خدا حس کردم و شنیدم که طیبه باید تو ایمانت رو بیشتر و بیشتر نشون بدی چون برای خواسته های دیگه ات کم مونده تا مولفه ها کنار هم قرار بگیرن

    وقتی ایمانت رو نشون بدی خدا چند برابر بی نهایت برات رقم میزنه

    پس دائم در حرکت باش و سوال بپرس تا به جواب برسی

    شب وقتی بارون میبارید رفتم بیرون تا تو خرید به مادزم کمک کنم ، خیلی زیبا بود صورتمو رو به آسمن گرفتم و گفتم وقتی این نعمت به زمین میرسه و درختارو شفاف و زیبا میکنه

    پس منم باید از این نعمت استفاده کنم و صورتم رو با این آب شفا بخش خدا شستشو بدم و شفاف و زیبا بشه صورتم

    و همه این ها قدرت خداست که هر لحظه در اختیارمون گذاشته

    خدایا سپاسگزارتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 693 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    129. روز شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتی خدا

    چقدر این فایل به اتفاقات امروز من مرتبط بود

    که من دقیقا امروز این حرفو گفتم

    به مادرمم گفتم

    گفتم که مامان یادته من بارها چند سال پیش آینه دستی و جاولیدی و چیزای دیگه نقاشی میکشیدم هیچ کس نمیگرفت و تصمیم میگرفتم هدیه بدم

    چون اذیت میشدم میدیدم نقاشیایی که با کلی عشق رنگ کردم کسی نمیگیره یا میگن گرونه

    و کلی باور محدود کننده دیگه که اون زمان داشتم

    و از زمانی که تصمیم گرفتم آگاهی رو انتخاب کنم و از خدا کمک خواستم و سعی کردم هر روز نسبت به دیروزم پیشرفت کنم ، کم کم با توجه به تلاشی که میکردم

    به مقدار تلاشم و ایمانی که نشون میدادم آروم تر و زندگیم تغییر کرد

    امروز وقتی جلو در مدرسه 355 فروش داشتم و در عرض نیم ساعت که بچه ها میرن و مادراشون میان دم مدرسه انقدر اشتیاق نشون میدادن که دور کارام میشستن بچه ها و یکی یکی نگاه میکردن و مادراشون میگفتن درس هم میدی به بچه ها

    اصلا من مونده بودم اون همه کلمات که پشت سر هم به مادرا میگم ، من نیستم و خداست که به زبونم جاری میکنه

    با هر مادری که حرف میزدم یا خودشون میپرسیدن میگفتم میتونین ثبتنام کنین تا تابستون به بچه هاتون تو مسجد محله مون یاد بدم

    و گفتن که یکم دوره براشون و ازم درخواست کردن تا برم مسجد محله خودشون که با محلخ و شهرک ما نیم ساعت پیاده راه داره ، تا هفته ای یه روز به بچه هاشون درس بدم نقاشی روی چوب و سفال و … رو

    حتی شماره مو هم گرفتن یه دختر گفت خاله شماره تو میدی گفتم باشه و من قبلا به هیچ کس شماره نمیدادم

    طبق باور محدودی که از بچگی اطرافیان گفته بودن و ترسونده بودن میگفتن نباید شماره تو به کسی بدی مزاحم میشن و کلی حرفای دیگه

    حتی از جواب دادن به شماره ناشناس ترس داشتم دست و پام میلرزید

    ولی به لطف و عنایت خدا این محدودیت رو پشت سر گذاشتم و از اون روزایی که تصمیم گرفتم خجالتم رو رفع کنم دیگه برام مهم نیست که بگم وای نه شماره نمیدم

    من وقتی امروز آینه دستیام فروش رفت با جاکلیدی و کش مو ، یه لحظه به خودم گفتم ببین طیبه چه فرقی کرد ؟؟؟؟

    تو قبلا هم داشتی از این کارا انجام میدادی و عشقت نقاشی بود و عاشقانه شب و روز کار میکردی ولی فروش نداشتی

    چی شد ؟؟؟

    الان تو نیم ساعت نزدیک 400 فروش داری و حتی بیشتر از اونم میشه طبق باور و ایمانت به خدا

    تازه دارم درک میکنم همه چی اول ایمان به خدا و توحیدی عمل کردنه و بعد باور

    چون وقتی من روی باورام کار میکردم فروش داشتم ولی نه زیاد

    از وقتی که تصمیم گرفتم ایمانم رو در کنار قدرتمند کردن باور هام به خدا نشون بدم خدا یه جور دیگه ای برام بی نهایت عطا کرد از همه نظر

    من امروز مثل هر روزم گفتم خدا تو راهمو بهم نشون بده گفتم میرم باز یه مدرسه تا نقاشیامو بفروشم

    تو ذهن خودم یه مدرسه دیگه بود ولی تو دلم گفتم خدا تو بخواه و میپرسیدم کجا باشد برم

    اول وقتی از خونه بیرون اومدم گفتم میرم به سرای محله اون قسمت از منطقه ای که نزدیک خونمونه وپیاده نیم ساعت راهه میگم اگر معلم نقاشی خواستن اسممو بنویسم بعد میخواستم برم پارک ترافیک که دوچرخه سواری حرفه ای یاد میدن تا برم حرفه ای یاد بگیرم

    تو راه با خدا حرف میزدم میگفتم کجا برم؟ انقدر محو حرف زدن با خدا و دیدن زیبایی هاش و سپاسگزاری بودم ،گفتم من چرا یادم رفت ، دوچرخه سواریم باید میرفتم قبل رفتن به مدرسه ای که تو ذهنم بود

    چون اون مدرسه که میخواستم برم مسیرش جدا بود و اول گفتم برم دوچرخه رو بپرسم بعد برگردم جلو مدرسه تا بچه ها وقتی اومدن نقاشیامو پهن کنم

    وقتی رسیدم به کوچه پارک ترافیک یهویی شنیدم صدای بچه ها میاد ،گفتم مگه اینجا مدرسه هست ؟؟؟

    بعد دیدم گفتم وای خدای من ، اصلا حواسم نبود که اینجا کنار مارک ترافیک مدرسه ابتدایی هست

    بارها اومده بودم این پارک ترافیک و مدرسه رو دیده بودم ولی اصلا یادم نبود تا بیام اینجا بفروشم

    زود رسیده بودم 11 بود و بچه ها 12:15 زنگشون میخورد

    یهویی دیوارا و نقاشی روی دیوار مدرسه توجهمو جلب کرد

    یه حسی بهم گفت برو مدرسه و با مدیر صحبت کن برای رنگ دیوارای مدرسه

    ولی ذهنم هی نرو میگفت که اگه قبول نکردن چی؟ یا چحوری میخوای بگی

    که زود جوابشو دادم

    گفتم اوالا من میرم و میگم فوقش یا میگن باشه یا میگن نه

    بعدشم من ایمانم رو به خدا نشون میدم باقی کارا با خداست من و تو چه کاره ایم ذهن من و بعد رفتم و با مدیر حرف زدم گفت قیمت بده

    گفت چند رنگ میکنی هر دیوارو

    بهش گفتم من تاحالا کار نکردم ،ولی اگه قبول کنین من میتونم رنگ کنم و گفت از روی همون طرح ها بخوای رنگ کنی قیمت بده یا هر طرحی که بود دوباره رنگ بشه قیمت بگو

    گفت برو حیاط مدرسه رو ببین و بیا بگو که چقدر میگیری تا رنگ کنی

    بعد نقاشیامم نشونشون دادم گفتن نه اینا رو نمیخوایم ولی دیوار مدرسه رو قیمت بدی میگیم بیای رنگ کنی یا نه

    بعد من رفتم حیاط مدرسه رو دیدم انقدر بزرگ بود و دیواراش لازم بود که رنگ بشه خیلی رنگاش رفته بود

    بعد اومدم بیرون و دیدم مادرای بچه ها دارن میان ، سفره مو پهن کردم و نقاشیامو گذاشتم یکی یکی اومدن نگاه کردن و ازم خرید کردن

    بعد که بچه ها زنگ آخرشون به صدا در اومد با مادراشون اومدن و دور کارام جمع شدن

    بعد مدیر مدرسه میخواست بره گفت دختر تو اومدی دیوارارو ببینی قیمت بدی

    گفتم اینجا میفروختم فردا میام باهاتون حرف میزنم گفت باشه

    امروز وقتی رفتم اون مدرسه فقط گفتم خدایا شکرت یعنی خوب میدونستی کجا منو ببری

    حتی به دلم انداخت برم نقاشی دیواری رو بپرسم و گفتن که قیمت بگو

    همه اینا کار خود خودشه که جوری مسیرمو تغییر داد تا برم اونجا

    همه چیو به خودش سپردم گفتم خدا اگر رنگ دیوارای مدرسه جور بشه که عالیه اگرم نشد باز خیریتی در این هست که درس هایی باید یاد بگیرم

    بعد که برمیگشتم تو راه یه مدرسه هم دیدم که بچه ها میومدن گفتم بشینم اونجا یهویی چند بار شنیدم نه نشین برو خونه

    گفتم چشم و وقتی رفتم رسیدم سمت خونه مون یهویی یادم اومد که من قرار بود برم مدرسه ابتدایی سمت خونمون که 1:30 زنگشون میخوره

    رفتم و به خانم دستفروشی که نشسته بود جلو مدرسه گفتم من میرم اونجا خواستی بیا و گفت باشه و اومد

    وقتی رفتیم درسته نفروختم چیزی ولی با مادرا حرف زدم و بچه ها گفتن فردا بیا خاله الان پول نداریم

    من برگه ای که چاپ کرده بودم و با خط تحریری خودم نوشته بودم آموزش هست تو مسجد محله مون میخواستم جلو در مدرسه بچسبونم که

    یکی از مادرا گفت آموزشم میدی گفتم بله شماره مو گرفت گفت بیا به مسجد محله ما هم که نزدیک محله شماست بگو تا ما هم بچه هامونو بیاریم برای آموزش

    خیلی حس خوبی داشت

    من وقتی داشتم فکر میکردم که مادرا میخوان که بچه هاشون یاد بگیرن

    به یاد این ایده افتادم که قبل از آگاهی بهم داده شده بود از طریق ددستم ولی عمل نکرده بودم

    این بود که فیلم بگیرم و تو تلگرام یا سی دی کنم و بفروشم آموزش نقاشیامو رو چوب یا سفال

    باز همه اینا رو از خدا میخوام راهشو که به طبیعی ترین و ساده ترین هست رو بهم بگه

    و هر بار میگم خدایا اختیارمو تماما به تو میسپرم و خودت اراده منو بگیر به دستت

    اون چیزی باشه که تو میخوای نه اونی که من از نا آگاهیم میدونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    الهام سیاوشی فرد گفته:
    مدت عضویت: 801 روز

    به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسسسسسگزارم

    سلام عزیزان جان

    روز129

    فایل گفتگو با دوستان 11 روز رضایت از زندگی:

    1/ورود ی های ذهنی ایمان آورنده

    2/کلید شکوفا ساختن توانایی های درونی

    خدایا شکرت برای گوش و جان سپردن به این آموز ه های ناب الهی که هر روز مسیر را برای رسیدن به تمام جنبه های زندگی آسانتر و ساده تر و با سرعت تکامل بیشتری رسد و پیشرفت میدهد

    خدایا شکرت برای امروزم که هر روز در حال تغییر عالی و بهبود شخصیتم هستم و استمرارم بیشتر و بهتر شده

    خدایا تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن نه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و نه گمراهان

    خدایا شکرت که من تسلیمم و هیچی نمیدانم من حالیم نیست تو مرا به طرح الهی ام هدایت کن فقط تو می‌توانی جان جانانم سپاسسسسسگزارم

    خدایا شکرت که هرروز متعهدانه و ثابت قدم مرا در این مسیر هدایت و حمایت میکنی سپاسسسسسگزارم

    خدایا شکرت که هر روز با عشق و شادی بدنبال فرصتهای الهی که در اختیارم قرار داده ای قدم بر میدارم و تصمیم گرفتم بعد از هنر مینا کاری به هنر قلم زنی بروم و چقدر من با شوق و ذوق آموزش هامو باد میگیرم و بدنبال خلق ارزش در کارم هستم

    خداوند هر لحظه مرا در میان افراد درست و شرایط درست قرار داده دستان خوب خدا در مسیرم قرار دارند و بت من در رشد و پیشرفتم کمک میکنند .امروز که پیاده روی رفتم تا کارگاه چنان سرشار از ذوق و شوق الهی از درون بودم که تا کارگاه فقط داشتم پرواز میکردم و در مسیر جان جانانم راها را بهم میگه و من فقط تسلیمم و میگم چشم و وقتی راه نورانی جان جانانم را رفتم یه پول تو کوچه ای که می رفتم پیدا کردم و گفتم خدایا شکرت اینم از نشونه ای که بهم دادی و گفتی که مسیرت درسته برای باز شدن ثروت و نعمت بی‌حساب در زندگی ات

    فقط شکر گذاری کردم و اشک شوق ریختم

    رفتن کار گاه با بچه های فوق العاده عالی و خوش اخلاق برخورد کردم امروز که روز معلم بود بچه ها کارگاه برای مربی جشن گرفته بودند و منم دو هفته ای میشه که هدایت شدم که کارگاه قلم زنی و هنوز خیلی با اون مکان آشنا نیستم ولی وقتی وارد میشم حس میکنم چند ساله که اینجا هستم

    هر کاری میخوا انجام بدی بچه ها میان کمک میدم

    ایده های خوب میدن

    حرفهای قشنگ و محبت آمیز میزنن

    مربی کارگاه بسیار بسیار خوش اخلاق و صبور با من رفتار میکند کارهامو انجام می دهد . امروز که جشن بود و آهنگ گذاشتند با حال خوب رفتم وسط و کلی شادی کردم و همه تحسین کردند که چقدر قشنگ می‌رقصی استاد ما لرها رقص لری زیبایی داریم و من خیلی تو این رقص لری مهارت دارم بلطف خداوند و کلی حالم خوب شد امروز احساس لیاقتم خیلی بهتر شده خداروشکر

    یعنی امروز از صبح تا این لحظه فقط حال خوب نصیبم شده

    خدایا شکرت

    استاد اوایل قبل آشنایی با شما چک و لقد هامو خوردم هم از روابط هم از مالی هم از سلامتی سیری خوردم چون ناآگاه بودم و هیچی از قانون نمی‌دانستم الآنم اعتراف میکنم در پیشگاه پروردگارم که من تسلیمم . هیچی حالیم نیست

    ولی چون تعهد داده ام و گفتم یا میمیرم یا تغییر میکنم خداوند هر روز هوامو داره و کاهامو خودش انجام میدهد همه کاره ام خداست بیشتر متوجه هدایت های الهی هستم

    یه ذره گوشم شنواتر شده بلطف خداوند

    احساس خوب را هر روز در اکثر طول روز حالم عالیه

    در هر تضادی دارم یاد میگیرم که تغییر زاویه دید داشته باشم و ذهنم را کنترل کنم و ورودی های مثبت به ذهنم بدهم

    همین الآنم بارون الهی داره می‌باره و من فقط دارم میگم خدایا شکرت استاد بخدا عینه بارونهای فلوریدا ست

    میگم خدایا شکرت که منم الان دارم بهترین زندگی ام را پر بهترین زمان و بهترین مکان تجربه میکنم که همه کاره ام تویی جان جانانم کریدیت تمام کارهام رو سپردم بخودت

    خدایا شکرت برای دوستانم که اینقدر زیبا هدایت شدند به حال خوب به خلق ارزش ها

    استاد من چندتا از کارهای هنری دست خودم را آماده کردم و به عنوان هدیه به معلمان بچه هام دادم . و خیلی خوشحالم که ارزش خلق کرده ام . و دارم به رشد و پیشرفت جهان کمک میکنم و خداوند به شجاعان پاداش میدهد من تسلیمم هرچی جان جانانم بگه من تسلیمم فقط میگم چشم

    خدایا شکرت که در حوزه هنری هر بار خودت داری بهم آموزش های عالی را یاد میدهی من همین مسیری که تو هدایتم کرده ای با عشق و اشتیاق سوزان ادامه میدهم تا درهای رحمت و نعمت و فراوانی آن را برویم باز گردانی

    خدایا من تسلیمم هیچی نمیدانم

    خدایا شکرت بقول عاطفه عزیز پول در آوردن نه زمان خاصی لازم داره و ن زمان مشخصی

    مثله استاد که هر وقت دوست داره در آزادی کامل زمان و مکان مناسب هست و محدود نشده به مکان و زمان کاملا ازاد. و رها . هر وقت دوست داره میان پشت دوربین که بصدای قلبش گوش میده و هر موقع هدایتی میاد میان در موردش فایل می‌ذاره و …

    خدایا شکرت که من همواره در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین موقعیت قرار دارم

    خدایا شکرت که طرح الهی ام کاملا در آزادی زمانی و مکانی عالی است با درآمد بسیار عالی هم تفریح و هم لذت بردن از لحظات زندگی و هم در کنار عزیزان بودن و هم در روابط عالی و هم در استقلال کامل هستم

    خدایا شکرت که هرروز دارم با عشق و استمرار روی بهبود شخصیتم کار میکنم و هر بار احساس میکنم ظرف وجودم بزرگتر شده مدارم بالاتر رفته

    عاشقتم خدا جونم که همه جوره هوامو داری من تسلیمم هیچی نمیدانم

    خدایا همه کاره ام تویی

    میخواهم جوری زندگی کنم کت موقع مرگم با اشتیاق سوزان برای پیوستن به اصلم به فرشته مرگم لبیک بگم و منتظر دیدن روی مهربانانه و عشق مطلق الهی ات باشم . به اصل خودم برگردم با شادی و رستگاری و روی سفید

    خدایا شکرت که مرا از هدایت یافتگان قراردادی

    هر لحظه مرا در معرض هدایت خودت قرار دادی

    خدایا شکرت که بیشتر لایق شده ام این روزها درکم از هم صحبتی باتو بیشتر شده

    بیشتر خودم. لایق بندگی کردن میدانم همه جوره وابسته بهت شده ام

    از هر خیری از تو به من برسد من سخت نیازمند وفقیرم و محتاجم بهت جان جانانم سپاسسسسسگزارم

    بهترین معلمم بهترین استاد زندگی ام روزت مبارک عزیز دردانه خداوند استاد حسین عباس منش و مریم نازنینم مانا باشید برامون ما بچه های سایت با شما خدا را شناختیم بینهایت سپاسگزارم

    در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت وسعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    زهرا آقچه لو گفته:
    مدت عضویت: 732 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام خدمت استاد عزیز و همه دوستان بسیار لذت بردیم از این فایل و فایل های قبلی یک سوال اینکه استاد میگن ارزش خلق کنیم یعنی چی؟چجوری ارزش خلق کنیم ؟

    لطفا توضیح بدید به من درمورد این مسئله با تشکر از همه عزیزانی که به این سوال من پاسخ میدهند

    خدایا شکرت بابت همه چیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      امین اطمینان گفته:
      مدت عضویت: 2421 روز

      سلام

      وقتی بعضی از دوستان میگن که ما برای کسب درآمد سراغ بازار‌های مالی میریم مثل بورس یا ارز دیجیتال استاد میگه که نه بهتره که برای درآمد کسب ارزش کنید یعنی چی

      یعنی اول نگاه کن ببین به چی علاقه داری و برو سمت علایقت

      دوم باورهای را درست کن یعنی اگر فکر می کنی که نمیشود از این راه کسب درآمد کرد اون را تغییر بده

      و‌سوم در مسیر علایقت ایجاد ارزش کن یعنی مشکلی از مردم را حل کن یا یه محصول تولید کن یا آموزش بده این میشه ایجاد ارزش

      محصولی یا خدماتی که مردم حاضر باشند بابتش پول بدهند

      مثلاً آقای عطار مشکل اضافه وزن خودشون را حل کردند بعد این را به دیگران آموزش دادند و کسب درآمد کردند

      یا خود من آموزش تزریقات و پانسمان میدم

      این میشه پاسخ به یک نیاز جامعه و کسب درآمد از راه اون

      امیدوارم روشن شده باشه مبحث

      موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        زهرا آقچه لو گفته:
        مدت عضویت: 732 روز

        به نام خداوند جان و دل

        سلام دوست عزیز ممنون از پاسخ واضح و روشنتون منم ارزش خلق میکنم چون در مراسمات شادی مردم ساز میزنم و موجب شادی و خوشحالی مردم میشم و هم اینکه از این راه کسب درآمد هم میکنم خدا را هزار مرتبه سپاس از شما همچنین کلی نی میزنم در محرم ها باعث میشم مراسمات زیباتر جلوه کنه همچنین در شادی ها حالا متوجه شدم ارزش خلق کردن یعنی چی هرکاری که موجب بهبود و گسترش جهان بشه یعنی ارزش خلق کردن سپاسگزارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: